گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
6 / 5 نیرنگ معاویه در کشتن مالک اشتر



6 / 5نیرنگ معاویه در کشتن مالک اشترتاریخ الیعقوبی:چون به معاویه خبر رسید که علی علیه السلام مالک اشتر را رهسپار ساخته است، بر او گران آمد و دانست که مردم یمن بیش از هر کس به مالک گرایش دارند . از این رو به فکر مسموم ساختن او افتاد. [ مالک ، ]چون به قُلزُم (در دو منزلی فُسطاط) رسید، در خانه مردی از اهل شهر فرود آمد. آن مرد کمر به خدمت مالک بست و کارهای او را انجام می داد. سپس خمره ای عسل که در آن زهر آمیخته بود، برای مالک آورد و از آن [شربتی برای مالک درست کرد و] بدو نوشانْد. مالک در قلزم از دنیا رفت. قبرش همان جاست. شهادت او و محمّد بن ابی بکر در سال سی و هشتم بود.

مروج الذهب:علی علیه السلام مالک اشتر را به استانداری مصر تعیین کرد و او را همراه سپاهی به سوی آن جا روانه کرد. چون خبر به معاویه رسید، کدخدایی را که در «عَریش» بود ، به توطئه وا داشت و او را تشویق کرد و گفت: مدّت بیست سال از تو مالیات نمی گیرم، به شرط آن که در طعام مالک، زهر بریزی. چون مالک در عریش فرود آمد، کدخدا پرسید که چه غذا و نوشیدنی ای را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: عسل را. مقداری عسل برای مالک آورد و گفت این عسل چنین و چنان است... و آن را برای مالک اشتر ستود. مالک هم روزه بود. چون مقداری از آن نوشید، هنوز در درونش جای نگرفته بود که جان باخت. همراهان مالک، به سراغ آن کدخدا و همراهانش رفتند [ و آنان را هلاک کردند]. گفته شده که این واقعه در قلزم بود ؛ ولی گفته نخست صحیح تر است. چون خبر واقعه به علی علیه السلام رسید، فرمود: «سرنگون باد معاویه!» و چون به معاویه خبر رسید، گفت: خداوند، لشکری از عسل دارد!

تاریخ الطبری به نقل از یزید بن ظبیان همدانی : معاویه کسی را در پی «جایستار» ، از مالیات پردازان ، فرستاد و به وی گفت: مالک، استاندار مصر شده است. اگر او را از بین ببری، تا زنده ای از مالیات معافی. پس هر نقشه ای می توانی بکش. جایستار بیرون رفت تا به قلزم رسید و آن جا ماند. مالک از عراق به سوی مصر رهسپار شد. چون به قلزم رسید، جایستار به استقبال او شتافت و گفت: این خانه، این طعام واین هم علوفه. من هم مردی از خراج دِهانم. مالک نزد او فرود آمد. دهقان برای او و مرکبش غذا و علوفه آورد. چون غذا خورد، شربتی از عسل برایش آورد که آن را زهر داده بود و به مالک خوراند. چون مالک نوشید، جان داد. معاویه رو به مردم شام کرده ، می گفت: علی، مالک اشتر را به سوی مصر روانه کرده است. دعا کنید که خدا شرّ او را از شما برگردانَد. مردم هر روز مالک را نفرین می کردند. تا آن که مردی که مالک را شربت زهرآلود داده بود، نزد معاویه آمد و خبر مرگ مالک را داد. معاویه در بین مردم به سخن ایستاد و خدا را حمد و ثنا کرد و گفت: امّا بعد؛ علی بن ابی طالب، دو دستِ راست داشت، یکی در جنگ صفّین قطع شد مقصودش عمّار یاسر بود و دیگری امروز و مقصودش مالک اشتر بود .

.


ص: 64

الغارات عن مغیره الضبّی :إنَّ مُعاوِیَهَ دَسَّ لِلأَشتَرِ مَولیً لِالِ عُمَرَ ، فَلَم یَزَلِ المَولی یَذکُرُ لِلأَشتَرِ فَضلَ عَلِیٍّ وبَنی هاشِمٍ حَتَّی اطمَأَنَّ إلَیهِ الأَشتَرُ ، وَاستَأنَسَ بِهِ ، فَقَدَّمَ الأَشتَرُ یَوما ثِقلَهُ أو تَقَدَّمَ ثِقلَهُ فَاستَسقی ماءً ، فَقالَ لَهُ مَولی عُمَرَ : هَل لَکَ أصلَحَکَ اللّهُ فی شَربَهِ سَویقٍ ؟ فَسَقاهُ شَربَهَ سَویقٍ فیها سَمٌّ ، فَماتَ . قالَ : وقَد کانَ مُعاوِیَهُ قالَ لِأَهلِ الشّامِ لَمّا دَسَّ إلَیهِ مَولی عُمَرَ : اُدعوا عَلَی الأَشتَرِ ، فَدَعَوا عَلَیهِ ، فَلَمّا بَلَغَهُ مَوتُهُ ، قالَ : أ لا تَرَونَ کَیفَ استُجیبَ لَکُمَ ! (1)

الاختصاص عن عبد اللّه بن جعفر :کان لِمُعاوِیَهَ بِمِصرَ عَینٌ یُقالُ لَهُ:مَسعودُ بنُ جَرَجَهَ،فَکَتَبَ إلی مُعاوِیَهَ بِهَلاکِ الأَشتَرِ ، فَقامَ مُعاوِیَهُ خَطیبا فی أصحابِهِ فَقالَ : إنَّ عَلِیّا کانَت لَهُ یَمینانِ ، قُطِعَت إحداهُما بِصفّینَ یَعنی عَمّارا واُخرَی الیَومَ ؛ إنَّ الأَشتَرَ مَرَّ بِأَیلَهَ مُتَوَجِّها إلی مِصرَ ، فَصَحِبَهُ نافِعٌ مَولی عُثمانَ ، فَخَدَمَهُ وألطَفَهُ حَتّی أعجَبَهُ ، وَاطمَأَنَّ إلَیهِ ، فَلَمّا نَزَلَ القُلزُمَ أحضَرَ (2) لَهُ شَربَهً مِن عَسَلٍ بِسَمٍّ فَسَقاهُ (3) فَماتَ ، ألا وإنَّ للّهِِ جُنودا مِن عَسَلٍ . (4)

.

1- .الغارات : ج 1 ص 263 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 555 ح 722 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 76 .
2- .فی المصدر : «حاضر» ، والصحیح ما أثبتناه کما فی معجم رجال الحدیث نقلاً عن المصدر .
3- .فی المصدر : «فسقاها» ، والصحیح ما أثبتناه .
4- .الاختصاص : ص 81 ، معجم رجال الحدیث : ج 14 ص 163 الرقم 9796 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 591 ح 734 .

ص: 65

الغارات به نقل از مغیره ضبّی : معاویه، غلامی از آل عمر را به دسیسه برای کشتن مالک اشتر گماشت. آن غلام، پیوسته نزد مالک، از فضایل علی علیه السلام و بنی هاشم سخن می گفت، تا آن که اعتماد مالک را جلب کرد و به او انس گرفت. روزی مالک اشتر از بار و بنه خود جلو افتاد، یا بار و بنه اش جلوتر بود. تشنه شد و آب خواست. آن غلام گفت: آیا میل به شربت قاووت داری، خدا برایت خیر پیش آورد؟ و شربتی زهرآلود از قاووت به او نوشاند و او مُرد. راوی گوید: چون معاویه غلام عمر را به دسیسه بر ضد مالک وا داشت، به مردم شام گفت: مالک اشتر را نفرین کنید. آنان هم نفرین کردند. چون خبر مرگ مالک به او رسید، گفت: می بینید خداوند چگونه دعایتان را پذیرفت؟!

الاختصاص به نقل از عبد اللّه بن جعفر : معاویه جاسوسی در مصر داشت به نام مسعود بن جرجه. چون مرگ مالک اشتر را در نامه ای به معاویه گزارش داد، معاویه در میان یاران خود به سخنرانی پرداخت و گفت: علی دو دست داشت . یکی در جنگ صِفّین قطع شد مقصودش عمّار بود و دیگری امروز. مالک اشتر عازم مصر بود که از اَیله گذشت. نافع، غلام عثمان همراهش شد و به او خدمت و لطف بسیار کرد، تا آن که مالک از او خوشش آمد و به او اطمینان کرد. چون در قلزم فرود آمد، شربتی از عسل که زهرآلود بود برایش فراهم ساخت. مالک از آن نوشید و مُرد. معاویه گفت : آگاه باشید که خداوند، سپاهیانی از عسل دارد!

.


ص: 66

6 / 6حُزنُ الإِمامِشرح نهج البلاغه فی ذِکرِ الأَشتَرِ وبَعضِ فَضائِلِهِ : کانَ فارِساً، شُجاعاً، رَئیساً ، مِن أکابِرِ الشّیعَهِ وعُظَمائِها ، شَدیدَ التَّحَقُّقِ بِوَلاءِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ونَصرِهِ ، وقالَ فیهِ بَعدَ مَوتِهِ : رَحِمَ اللّهُ مالِکا ، فَلَقَد کانَ لی کَما کُنتُ لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (1)

الإمام علیّ علیه السلام لَمّا جاءَهُ نَعیُ الأَشتَرِ : مالِکٌ وما مالِکٌ ! وَاللّهِ ، لَو کانَ جَبَلاً لَکانَ فِندا (2) ، ولَو کانَ حَجَرا لَکانَ صَلدا (3) ، لا یَرتَقیهِ الحافِرُ ، ولا یُوفی (4) عَلَیهِ الطّائِرُ . (5)

.

1- .شرح نهج البلاغه : ج 15 ص 98 ؛ رجال ابن داوود : ص 157 ح 1254 وفیه ذیله .
2- .الفند : هو المنفرد من الجبال (النهایه : ج 3 ص 475 «فند») .
3- .حجر صَلد : صُلب أملس (لسان العرب : ج 3 ص 256 «صلد») .
4- .أوفَی : أشرَف وأتی (لسان العرب : ج 15 ص 399 «وفی») .
5- .نهج البلاغه : الحکمه 443 ؛ ربیع الأبرار : ج 1 ص 216 ولیس فیه «ولو کان حجرا لکان صَلداً» وراجع الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 410 وتاریخ الإسلام للذهبی : ج 3 ص 594 وسیر أعلام النبلاء : ج 4 ص 34 الرقم 6 .

ص: 67



6 / 6 اندوه امام

6 / 6اندوه امامشرح نهج البلاغه در ذکر مالک اشتر و برخی از فضایل او : وی تکْ سواری شجاع، سرکرده و از سران و بزرگان شیعه و بسیار جدّی و استوار در دوستی و یاری امیر مؤمنان بود. امام علیه السلام پس از شهادت مالک درباره او فرمود: «خداوند مالک را رحمت کند! برای من همان گونه بود که من برای پیامبر خدا بودم».

امام علی علیه السلام وقتی خبر درگذشت مالک اشتر را شنید : مالک ، و چه بود مالک؟! به خدا سوگند ، اگر کوه بود، کوهی تک بود و اگر صخره بود، سخت و محکم بود ؛ به گونه ای که سُم هیچ ستوری بر فراز آن نمی توانست برسد و هیچ پرنده ای بر اوج آن نمی توانست بپرد.

.


ص: 68

رجال الکشّی :لَمّا نُعِیَ الأَشتَرُ مالِکُ بنُ الحارِثِ النَّخَعِیُّ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام تَأوَّهَ حُزنا وقالَ : رَحِمَ اللّهُ مالِکا ، وما مالِکٌ ! عَزَّ عَلَیَّ بِهِ هالِکا ، لَو کانَ صَخرا لَکانَ صَلدا ، ولَو کانَ جَبَلاً لَکانَ فِندا (1) ، وکَأنَّهُ قُدَّ مِنّی قِدّا . (2)

الغارات عن فضیل بن خدیج عن أشیاخ النخع :دَخَلنا عَلی عَلِیٍّ علیه السلام حینَ بَلَغَهُ مَوتُ الأَشتَرِ ، فَجَعَلَ یَتَلَهَّفُ ویَتَأَسَّفُ عَلَیهِ ، ویَقولُ : للّهِِ دَرُّ مالِکٍ ! وما مالِکٌ ! لَو کانَ جَبَلاً لَکانَ فِندا ، ولَو کانَ حَجَرا لَکانَ صَلدا ، أما وَاللّهِ لَیَهِدَّنَّ مَوتُکَ عالَما ، ولَیُفرِحَنَّ عالَما ، عَلی مِثلِ مالِکٍ فَلتَبکِ البَواکی ، وهَل مَوجودٌ کَمالِکِ ! ! (3)

الاختصاص عن عوانه :لَمّا جاءَ هَلاکُ الأَشتَرِ إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالبٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ صَعِدَ المِنبَرَ فَخَطَبَ النّاسَ ، ثُمَّ قالَ : ألا إنَّ مالِکَ بنَ الحارِثِ قَد مَضی نَحبَهُ ، وأوفی بِعَهدِهِ ، ولَقِیَ رَبَّهُ ، فَرَحِمَ اللّهُ مالِکا ، لَو کانَ جَبَلاً لَکانَ فَذّا ، ولَو کانَ حَجَرا لَکانَ صَلدا ، للّهِِ مالِکٌ ، وما مالِکٌ ! وهَل قامَتِ النِّساءُ عَن مِثلِ مالِکٍ ! وهَل مَوجودٌ کَمالِکِ ! قالَ : فَلَمّا نَزَلَ ودَخَلَ القَصرَ أقبَلَ عَلَیهِ رِجالٌ مِن قُرَیشٍ ، فَقالوا : لَشَدَّ ما جَزِعتَ عَلَیهِ ، ولَقَد هَلَکَ . قال : أما وَاللّهِ هَلاکُهُ فَقَد أعَزَّ أهلَ المَغرِبِ ، وأذَلَّ أهلَ المَشرِقِ . قالَ : وبَکی عَلَیهِ أیّاما ، وحَزَنَ عَلَیهِ حُزنا شَدیدا ، وقالَ : لا أری مِثلَهُ بَعدَهُ أبَدا . (4)

الغارات عن صعصعه بن صوحان :لَمّا بَلَغَ عَلِیّا علیه السلام مَوتُ الأَشتَرِ قالَ : إنّا للّهِِ وإنّا إلَیهِ راجِعونَ ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمینَ ، اللّهُمَّ إنّی أحتَسِبُهُ عِندَکَ ، فَإِنَّ مَوتَهُ مِن مَصائِبِ الدَّهرِ ، فَرَحِمَ اللّهُ مالِکا ، فَقَد وَفی بِعَهدِهِ ، وقَضی نَحبَهُ ، ولَقِیَ رَبَّهُ ، مَعَ أنّا قَد وَطَّنّا أنفُسَنا عَلی أن نَصبِرَ عَلی کُلِّ مُصیبَهٍ بَعدَ مُصابِنا بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَإِنَّها أعظَمُ المَصائِبِ . (5)

.

1- .فی المصدر : «قیداً» ، والصحیح ما أثبتناه کما فی جامع الرواه نقلاً عن المصدر .
2- .رجال الکشّی : ج1 ص283 الرقم 118 ، رجال ابن داوود : ص157 الرقم 1254 ، جامع الرواه : ج 2 ص 37 .
3- .الغارات : ج 1 ص 265 ، الأمالی للمفید : ص 83 ح 4 ، الاختصاص : ص 83 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 82 ص 130 ح 9 .
4- .الاختصاص : ص 81 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 591 ح 735 .
5- .الغارات : ج 1 ص 264 ، الأمالی للمفید : ص 83 ح 4 نحوه .

ص: 69

رجال الکشّی:چون خبر مرگ مالک اشتر به امیر مؤمنان رسید، آهی اندوهناک کشید و گفت: «رحمت خدا بر مالک! و مالک چه بود؟! مرگ او برایم بسیار سخت و گران است. اگر صخره بود، صخره ای با صلابت بود و اگر کوه بود، کوهی تک بود . گویا پاره ای از من جدا شد!» .

الغارات به نقل از فضیل بن خدیج، از پیرمردان قبیله نَخَع : وقتی خبر مرگ مالک به علی علیه السلام رسیده بود، نزد آن حضرت رفتیم. پیوسته حسرت و تأسّف می خورد و می گفت: «خدا مالک را پاداش نیک دهد! مالک چه بود؟! اگر کوه بود، کوهی تک بود و اگر سنگ بود، سنگی سخت و محکم بود. سوگند به خدا، همانا مرگ تو جهانی را درهم شکست و جهانی را خوش حال کرد . گریه کنندگان ، باید بر چنین کسی بگریند. آیا کسی چون مالک هست؟!».

الاختصاص به نقل از عوانه : چون خبر جان باختن مالک اشتر به علی بن ابی طالب علیه السلام رسید، بر منبر رفت و خطبه خواند و فرمود: «آگاه باشید! همانا مالک اشتر درگذشت و به پیمانش وفا کرد و به دیدار پروردگارش شتافت. رحمت خدا بر مالک! اگر کوه بود، یگانه بود و اگر سنگ بود، با صلابت بود . اجر او با خدا. مالک چه بود؟ آیا زنان می توانند همچو او بزایند؟! آیا کسی مثل او هست؟!». راوی گوید: چون فرود آمد و به خانه رفت، مردانی از قریش به نزد او آمدند و گفتند: خیلی برای او بی تابی کردی و نالیدی . او که مُرد. فرمود: «به خدا سوگند ، مرگ او اهل مغرب را عزّت بخشید و اهل مشرق را خوار کرد. چند روز بر او می گریست و بسیار در فقدان او اندوهناک بود و می فرمود: «دیگر مانند او را هرگز نخواهم دید!».

الغارات به نقل از صعصعه بن صُوحان : چون خبر مرگ مالک اشتر به علی علیه السلام رسید، گفت: «إنا للّه و إنا إلیه راجعون! حمد ، سزاوار خداوند است که پروردگار جهانیان است. پروردگارا! همانا من این مصیبت را [ برای پاداش بردن ]نزد تو به حساب می گذارم، که به یقین، مرگ او از مصیبت های روزگار است. خدا مالک را رحمت کند، که به عهدش وفا کرد و جان باخت و به دیدار پروردگارش شتافت! با این حال ما پس از رحلت پیامبر خدا که بزرگ ترین مصیبت هاست، خود را آماده کرده بودیم که بر هر مصیبتی شکیبا باشیم».

.


ص: 70

تاریخ الیعقوبی :لَمّا بَلَغَ عَلِیّا قَتلُ مُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍ وَالأَشتَرِ جَزِعَ عَلَیهِما جَزَعا شَدیدا ، وتَفَجَّعَ ، وقالَ عَلِیٌّ : عَلی مِثلِکَ فَلتَبکِ البَواکی یا مالِکُ ، وأنّی مِثلُ مالِکٍ ! (1)

الغارات عن علقمه بن قیس النخعی بَعدَ شَهادَهِ مالِکٍ الأَشتَرِ : فَما زالَ عَلِیٌّ یَتَلَهَّفُ ویَتَأَسَّفُ حَتّی ظَنَنّا أنَّهُ المُصابُ بِهِ دونَنا ، وقَد عُرَِف ذلِکَ فی وَجهِهِ أیّاما . (2)

6 / 7فَرَحُ مُعاوِیَهَالغارات عن معاویه بَعدَ شَهادَهِ مالِکٍ الأَشتَرِ : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّهُ کانَ لِعَلِیِّ ابنِ أبی طالِبٍ یَدانِ یَمینانِ ، فَقُطِعَت إحداهُما یَومَ صِفّینَ یَعنی عَمّارَ بنَ یاسِرٍ وقُطِعَتِ الاُخرَی الیَومَ وهُوَ مالِکُ الأَشتَرِ . (3)

6 / 8هَزیمَهُ أهلِ العِراقِ بِمَوتِ الأَشتَرِالغارات عن مغیره الضبّی :لَم یَزَل أمرُ عَلِیٍّ شَدیدا حَتّی ماتَ الأَشتَرُ ، وکانَ الأَشتَرُ بِالکوفَهِ أسوَدَ (4) مِن الأحنَفِ بِالبَصرَهِ . (5)

.

1- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 194 .
2- .الغارات : ج 1 ص 265 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 556 ح 72 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 95 ، شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 77 .
3- .الغارات : ج 1 ص 264 عن المدائنی عن بعض أصحابه ، الاختصاص : ص 81 عن عبد اللّه بن جعفر ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 96 عن یزید بن ظبیان الهمدانی ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 410 .
4- .هو أسود من فلان : أی أجلّ منه (لسان العرب : ج 3 ص 230 «سود») .
5- .الغارات : ج 1 ص 264 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 556 ح 722 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 77 .

ص: 71



6 / 7 شادی معاویه

6 / 8 شکست مردم عراق در پی مرگ مالک اشتر

تاریخ الیعقوبی:چون خبر کشته شدن محمّد بن ابی بکر و مالک اشتر به علی علیه السلام رسید، بر مرگ آن دو به شدّت نالید و به درد آمد و فرمود: «ای مالک! گریه کنندگان باید بر همچون تویی بگریند. کجا کسی همانند مالک است؟!».

الغارات به نقل از علقمه بن قیس نخعی : پس از شهادت مالک اشتر، علی علیه السلام پیوسته اندوهگین و ناراحت بود، تا آن جا که پنداشتیم اوست که مصیبت دیده است نه ما. این اندوه، روزهایی چند از چهره وی آشکار بود.

6 / 7شادی معاویهالغارات به نقل از معاویه ، پس از شهادت مالک اشتر : امّا بعد؛ علی بن ابی طالب دو دست داشت . یکی از آن دو در روز صِفّین قطع شد مقصودش عمّار یاسر بود و دیگری امروز قطع شد و آن، مالک اشتر بود.

6 / 8شکست مردم عراق در پی مرگ مالک اشترالغارات به نقل از مغیره ضبّی : کار علی علیه السلام در کوفه پیوسته استوار بود، تا آن که مالک اشتر از دنیا رفت. مالک اشتر در کوفه، آقاتر (و سرورتر) از احنف در بصره بود.

.


ص: 72

الأمالی للطوسی عن ربیعه بن ناجذ بَعدَ ذِکرِ استِنفارِ الإِمامِ علیه السلام النّاسَ ، وتَقاعُدِهِم عَنهُ ، وَاجتِماعِهِم عَلی خِذلانِهِ ، وخُطبَهِ الإِمامِ فی ذلِکَ : ثُمَّ تَکَلَّمَ النّاسُ مِن کُلِّ ناحِیَهٍ ولَغَطوا ، فَقامَ رَجُلٌ فَقالَ بِأَعلی صَوتِهِ : اِستَبانَ فَقدُ الأَشتَرِ عَلی أهلِ العِراقِ ، لَو کانَ حَیّا لَقَلَّ اللَّغَطُ ، ولَعَلِمَ کُلُّ امرِئٍ ما یَقولُ . (1)

أنساب الأشراف عن المدائنی :ذُکِرَ الأَشتَرُ النَّخَعِیُّ عِندَ مُعاوِیَهَ ، فَقالَ رَجُلٌ مِنَ النَّخَعِ لِلَّذی ذَکَرَهُ : اُسکُت ، فَإِنَّ مَوتَهُ أذَلَّ أهلَ العِراقِ ، وإنَّ حَیاتَهُ أذَلَّت أهَلَ الشّامِ ! فَسَکَتَ مُعاوِیَهُ ولَم یَقُل شَیئا . (2)

شرح نهج البلاغه بَعدَما أشارَ إلی قِتالِ الأَشتَرِ یَومَ الهَریرِ : قُلتُ : للّهِِ اُمٌّ قامَت عَنِ الأَشتَرِ ! لَو أنَّ إنسانا یُقسِمُ أنَّ اللّهَ تَعالی ما خَلَقَ فِی العَرَبِ ولا فِی العَجَمِ أشجَعَ مِنهُ إلّا اُستاذَهُ علیه السلام لَما خَشیتُ عَلَیهِ الإِثمَ ! وللّهِِ دَرُّ القائِلِ وقَد سُئِلَ عَنِ الأَشتَرِ : ما أقولُ فی رَجُلٍ هَزَمَت حَیاتُهُ أهلَ الشّامِ ، وهَزَمَ مَوتُهُ أهلَ العِراقِ ! وبِحَقِّ ما قالَ فیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : کانَ الأَشتَرُ لی کَما کُنتُ لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (3)

6 / 9کتابُ الإِمامِ إلی مُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍالغارات عن ابن أبی سیف عن أصحابه :إنَّ مُحَمَّدَ بنَ أبی بَکرٍ لَمّا بَلَغَهُ أنَّ عَلِیّا علیه السلام قَد وَجَّهَ الأَشتَرَ إلی مِصرَ شَقَّ عَلَیهِ ، فَکَتَبَ عَلِیٌّ علیه السلام عِندَ مَهلِکِ الأَشتَرِ إلی مُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍ وذلِکَ حینَ بَلَغَهُ مَوجِدَهُ (4) مُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍ لِقُدومِ الأَشتَرِ عَلَیهِ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ . مِن عَبدِ اللّهِ عَلِیٍّ أمیرِ المُؤمِنینَ إلی مُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍ ، سَلامٌ عَلَیکَ . أمّا بَعدُ ، فَقَد بَلَغَنی مَوجِدَتُکَ مِن تَسریحِیَ الأَشتَرَ إلی عَمَلِکَ ، ولَم أفعَل ذلِکَ استِبطاءً لَکَ فِی الجِهادِ ، ولَا استِزادَهً لَکَ مِنّی فِی الجِدِّ ، ولَو نَزَعتُ ما حَوَت یَداک مِن سُلطانِکَ لَوَلَّیتُکَ ما هُوَ أیسَرُ مَؤونَهً عَلَیکَ ، وأعجَبُ ولاِیَهً إلَیکَ ، إلّا أنَّ الرَّجُلَ الَّذی کُنتُ وَلَّیتُهُ مِصرَ کانَ رَجُلاً لَنا مُناصِحا ، وعَلی عَدُوِّنا شَدیدا ، فَرَحمَهُ اللّهِ عَلَیهِ ، وقَد استَکمَلَ أیّامَهُ ، ولاقی حِمامَهُ ، ونَحنُ عَنهُ راضونَ ، فَرَضِیَ اللّهُ عَنهُ ، وضاعَفَ لَهُ الثَّوابَ ، وأحسَنَ لَهُ المَآبَ ، فَأصحِر لِعَدُوِّکَ ، وشَمِّر لِلحَربِ ، وَادعُ إلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ وَالمَوعِظَهِ الحَسَنَهِ ، وأکثِر ذِکرَ اللّهِ والاِستِعانَهَ بِهِ وَالخَوفَ مِنهُ یَکفِکَ ما أهمَّکَ ، ویُعِنکَ عَلی ما وَلّاکَ ، أعانَنا اللّهُ وإیّاکَ عَلی ما لایُنالُ إلّا بِرَحمَتِهِ . وَالسَّلامُ . (5)

.

1- .الأمالی للطوسی : ص 174 ح 293 ، الغارات : ج 2 ص 481 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 90 .
2- .أنساب الأشراف : ج 5 ص 41 ، عیون الأخبار لابن قتیبه : ج 1 ص 186 ، شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 214 کلاهما نحوه .
3- .شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 213 .
4- .وَجَدَ علیه یَجِدُ موجدَه : غضبَ (لسان العرب : ج 3 ص 446 «وجد») .
5- .الغارات : ج 1 ص 267 ، نهج البلاغه : الکتاب 34 نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 556 ح 722 و ص 593 ح 739 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 96 عن أبی مخنف ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 410 کلاهما نحوه ، شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 78 وج16 ص 142 .

ص: 73



6 / 9 نامه امام به محمّد بن ابی بکر

الأمالی ، طوسی به نقل از ربیعه بن ناجذ : امام علی علیه السلام مردم را به عزیمت برای جنگ فراخواند و آنان فرونشستند و بر یاری نکردن وی هماهنگ شدند و امام علیه السلام در این مورد خطبه خواند . سپس مردم از هر طرف سخن گفتند و سر و صدا راه انداختند . مردی برخاست و با صدایی رسا گفت: جای خالی مالک اشتر برای عراقیان روشن شد . اگر زنده بود، این همه سر و صدا نبود و هرکس می دانست که چه می گوید.

أنساب الأشراف به نقل از مدائنی : نزد معاویه [ به بدی ] سخن از مالک اشتر به میان آمد. مردی از قبیله نَخَع به کسی که از او یاد کرد، گفت: ساکت باش! همانا مرگ او اهل عراق را ذلیل ساخت، و حیات او نیز شامیان را ذلیل ساخته بود. معاویه هم سکوت کرد و چیزی نگفت.

شرح نهج البلاغه پس از اشاره به نبرد مالک اشتر در «یوم الهریر» : خدا مادری که مالک را زاد، پاداش خیر دهد! اگر کسی سوگند بخورد که خداوند نه در عرب و نه در عجم، دلیرتر از مالک اشتر نیافریده است ، مگر استادش علی علیه السلام ، بیم ندارم که گناهی مرتکب شده باشد . خدا خیر دهد به آن کسی که وقتی از او درباره مالک اشتر پرسیدند، گفت: چه بگویم درباره مردی که زندگی اش اهل شام را به هزیمت وا داشت و مرگش اهل عراق را! بجاست آنچه علی علیه السلام درباره او فرمود که: «مالک اشتر برای من همان گونه بود که من برای پیامبر خدا بودم».

6 / 9نامه امام به محمّد بن ابی بکرالغارات به نقل از ابن ابی سیف ، از یاران وی : چون به محمّد بن ابی بکر خبر رسید که علی علیه السلام مالک اشتر را به سوی مصر روانه کرده است، بر او دشوار آمد. علی علیه السلام هم پس از شهادت مالک، نامه ای به محمّد بن ابی بکر نوشت ، آن هم وقتی که به آن حضرت خبر رسید که محمّد بن ابی بکر، از آمدن مالک اشتر ناراحت است: به نام خداوند بخشنده مهربان . از بنده خدا علی امیر مؤمنان به محمّد بن ابی بکر . سلام بر تو ! امّا بعد؛ به من خبر رسیده که از فرستادنم مالک اشتر را به جای تو ناراحتی. چنین نکردم به خاطر آن که تو را در جهاد، کُند و بی کوشش بشمارم یا از تو تلاش و کوشش بیشتری خواستار باشم . اگر حکومتی را که در دست توست از دست تو گرفتم، تو را به کاری می گمارم که سنگینی و رنج آن کم تر و امارت آن بر تو خوشایندتر باشد. همانا مردی را که به حکومت مصر گماشته بودم، مردی بود که خیرخواه ما و سرسخت بر دشمن ما بود. رحمت خدا بر او باد، که روزگارش را به سر رساند و با مرگ خود روبه رو شد! ما از او راضی هستیم. خدا هم از او راضی باشد و پاداشی دوچندان عطایش کند و فرجامش را نیکو گرداند. پس به سوی دشمنت بشتاب و آستین برای نبرد ، بالا زن و با حکمت و پند شایسته، به راه پروردگارت فراخوان و بسیار خدا را یاد کن و از او یاری بجوی و از او بترس تا آنچه را اندوهگینت ساخته، برطرف سازد و بر آنچه به تو سپرده، یاری ات کند. خداوند، ما و تو را بر آنچه جز به رحمت او نتوان به آن رسید، یاری کند! والسّلام».

.


ص: 74

6 / 10جَوابُ مُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍالغارات عن ابن أبی سیف عن أصحابه :فَکَتَبَ إلَیهِ علیه السلام مُحَمَّدُ بنُ أبی بَکرٍ جَوابَهُ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ . لِعَبدِ اللّهِ أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیٍّ مِن مُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍ ، سَلامٌ عَلَیکَ . فَإِنّی أحمَدُ إلَیکَ اللّهَ الَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ ، أمّا بَعدُ ، فَقَدِ انتَهی إلَیَّ کِتابُ أمیرِ المُؤمِنینَ ، وفَهِمتُهُ ، وعَرَفتُ ما فیهِ ، ولَیسَ أحدٌ مِنَ النّاسِ أشَدَّ عَلی عَدُوِّ أمیرِ المُؤمِنینَ ولا أرأَفَ وأرَقَّ لِوَلِیِّهِ مِنّی ، وقَد خَرَجتُ فَعَسکَرتُ وأمَّنتُ النّاسَ ، إلّا مَن نَصَبَ لَنا حَربا ، وأظهَرَ لَنا خِلافا . وأنَا مُتَّبِعُ أمرِ أمیرِ المُؤمِنینَ ، وحافِظُهُ ، ولاجِئٌ إلَیهِ ، وقائِمٌ بِهِ ، وَاللّهُ المُستَعانُ عَلی کُلِّ حالٍ . وَالسَّلامُ . (1)

.

1- .الغارات : ج 1 ص 269 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 557 ح 722 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 97 عن أبی مخنف ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 411 کلاهما نحوه .

ص: 75



6 / 10 پاسخ محمّد بن ابی بکر

6 / 10پاسخ محمّد بن ابی بکرالغارات به نقل از ابن ابی سیف، از یکی از یاران او : محمّد بن ابی بکر در پاسخ نامه امام علیه السلام چنین نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان. به بنده خدا امیر مؤمنان، علی علیه السلام ، از محمّد بن ابی بکر . سلام بر تو! همانا خدایی را در پیش تو می ستایم که جز او معبودی نیست. امّا بعد؛ نامه امیر مؤمنان به من رسید . آن را فهمیدم و آنچه را در آن بود ، شناختم. هیچ کس به اندازه من، نسبت به دشمن امیر مؤمنان سرسخت و نسبت به دوستش مهربان و نرمْ دل نیست. من بیرون آمدم و سپاه آراستم و اردو زدم و به مردم هم امان دادم، مگر به کسی که با ما سرِ جنگ و ناسازگاری داشته باشد. من پیرو فرمان امیر مؤمنانم و نگهدار آن و پناهجوی به آن و اقدام کننده به آن و در هر حال، تکیه بر یاری خداوند است. والسلام!».

.


ص: 76

. .


ص: 77

. .


ص: 78

الفصل السابع: احتلال مصر7 / 1إشخاصُ عَمرِو بنِ العاصِ لِقتالِ مُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍالغارات :إنَّ مُعاوِیَهَ لَمّا بَلَغَهُ تَفَرُّقُ النّاسِ عَن عَلِیٍّ علیه السلام وتَخاذُلُهُم ، أرسَلَ عَمرَو بنَ العاصِ إلی مِصرَ فی جَیشٍ مِن أهلِ الشّامِ ، فَسارَ حَتّی دَنا مِن مِصرَ ، فَتَلقّی مُحَمَّدَ بنَ أبی بَکرٍ وکانَ عامِلَ عَلیٍّ عَلی مِصرَ ، فَلَمّا نَزَلَ أدانِیَ مِصرَ اجتَمَعَت إلَیهِ العُثمانِیَّهُ فَأَقامَ بِها . (1)

تاریخ الطبری عن عبد اللّه بن حواله الأزدی فی ذِکرِ إشخاصِ مُعاوِیَهَ عَمرَو ابنَ العاصِ إلی مِصرَ : بَعَثَهُ فی سِتَّهِ آلافِ رَجُلٍ ... فَخَرَجَ عَمرٌو یَسیرُ حَتّی نَزَلَ أدانِیَ أرضِ مِصرَ ، فَاجتَمَعَتِ العُثمانِیَهُ إلَیهِ فَأَقامَ بِهِم ، وکَتَبَ إلی مُحَمَّدِ بنِ أبی بَکرٍ : أمّا بَعدُ ، فَتَنَحَّ عَنّی بِدَمِکَ یَابنَ أبی بَکرٍ فَإِنّی لا اُحِبُّ أن یُصیبَکَ مِنّی ظُفُرٌ ، إنَّ النّاسَ بِهِذِهِ البِلادِ قَد اجتَمَعوا عَلی خِلافِکَ ورَفضِ أمرِکَ ونَدِموا عَلَی اتِّباعِکَ ، فَهُم مُسَلِّموکَ لَو قَدِ التَقَت حَلَقَتَا البِطانِ (2) ، فَاخرُجِ مِنها فَإِنّی لَکَ مِنَ النّاصِحینَ ، وَالسَّلامُ . وبَعَثَ إلَیهِ عَمرٌو أیضاً بِکِتابِ مُعاوِیَهَ إلَیهِ : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ غِبَّ البَغیِ وَالظُّلمِ عَظیمُ الوَبالِ ، وإنَّ سَفکَ الدَّمِ الحَرامِ لا یَسلَمُ صاحبَهُ مِنَ النِّقمَهِ فِی الدُّنیا ومِنَ التِّبعَهِ الموبِقَهِ فِی الآخِرَهِ ، وإنّا لا نَعلَمُ أحَداً کانَ أعظَمَ عَلی عُثمانَ بَغیاً ولا أسوَأَ لَهُ عَیباً ولا أشَدَّ عَلَیهِ خِلافاً مِنکَ ، سَعَیتَ عَلَیهِ فِی السّاعینَ وسَفَکتَ دَمَهُ فِی السّافِکینَ ، ثُمَّ أنتَ تَظُنُّ أنّی عَنکَ نائِمٌ أو ناسٍ لَکَ حَتّی تَأتِیَ فَتَأَمَّرَ عَلی بِلادٍ أنتَ فیها جاری ، وجُلُّ أهلِها أنصارِی یَرَونَ رَأیی ویَرقُبونَ قَولی ویَستَصرِخونی عَلَیکَ ، وقَد بَعَثتُ إلَیکَ قَوماً حِناقاً عَلَیکَ یَستَسقونَ دَمَکَ ویَتَقَرَّبونَ إلَی اللّهِ بِجِهادِکَ ، وقَد أعطَوُا اللّهَ عَهداً لَیَمثِلُنَّ بِکَ ، ولَو لَم یَکُن مِنهُم إلَیکَ ما عَدا قَتلِکَ ما حَذَّرتُکَ ولا أنذَرتُکَ ، ولَأَحبَبتُ أن یَقتُلوکَ بِظُلمِکَ وقَطیعَتِکَ وعُدُوِّکَ عَلی عُثمانَ یَومَ یُطعَنُ بِمَشاقِصِکَ (3) بَینَ خُشَشائِهِ (4) وأوداجِهِ ، ولکِن أکرَهُ أن أمثِلَ بِقُرَشِیٍّ ، ولَن یُسَلِّمَکَ اللّهُ مِنَ القِصاصِ أبَداً أینَما کُنتَ . وَالسَّلامُ . (5)

.

1- .الغارات : ج 1 ص 276 ؛ البدایه والنهایه : ج 7 ص 314 ، شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 83 کلاهما نحوه .
2- .البِطانُ : حِزام القتب الذی یجعل تحت بطن البعیر . یقال : التقت حَلَقَتا البِطان للأمر إذا اشتدّ (تاج العروس : ج 18 ص 62 «بطن») .
3- .المِشقص : نصلُ السَّهم إذا کان طویلاً غیر عَریض (النهایه : ج 2 ص 490 «شقص») .
4- .خششائه : هو العَظم الناتِئ خَلْفَ الاُذُن (النهایه : ج 2 ص 34 «خشش») .
5- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 100 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 314 نحوه ، شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 83 ؛ الغارات : ج 1 ص 277 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 557 ح 722 .