گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
فصل دهم : آخرین خطبه امام



اشاره

فصل دهم : آخرین خطبه امامنهج البلاغه:از نوف بکالی روایت است که این خطبه را امیر مؤمنان علی علیه السلام در کوفه ایراد کرد، در حالی که بر روی سنگی ایستاده بود که جعده بن هبیره مخزومی برای او نهاد، بر تن او جُبّه ای پشمین بود و بند شمشیرش از پوست درخت خرما بود، در پاهایش نیز کفشی از لیف خرما بود و پیشانی اش نیز [ از سجده بسیار ]همچون پینه زانوی شتر. فرمود: «ستایشْ خدایی را که سرانجام مردم و فرجام کارها به سوی اوست. او را بر نیکیِ بزرگش، بر دلیلِ آشکارش، بر بخشش و منّتش می ستاییم ؛ ستایشی که ادای حقّ او و شکر او باشد و به پاداشش نزدیک سازد و افزایش نعمتش را موجب شود. از او مدد می جوییم، مدد خواستن کسی که به عطای او امیدوار و به سودِ او آرزومند و به دفعِ او مطمئن و به بزرگواری اش معترف و با رفتار و گفتار، فرمانبردار اوست. و به او ایمان داریم، ایمان کسی که از روی یقین به او امید بسته و از روی ایمان، به او بازگشته و از روی پذیرش، در پیشگاه او خاضع است و موحّدانه ، کار را برای او خالص می سازد و سپاسمندانه بزرگش می دارد و با رغبت و تلاش، به او پناه می برد. خدای سبحان نه زاده شده، تا در عزّت شریکی داشته باشد و نه زاده است، تا خود از بین رود و از او ارث برند، و نه وقت و زمان بر او پیشی جسته ، و نه افزایش و کاستی بر او راه یافته است ؛ بلکه با نشانه های تدبیر استوار و تقدیر حتمی که نشانمان داده، بر خِردها آشکار شده است. از نشانه های خلقت او، آفرینش آسمان هاست، که بی ستون، استوار و برقرار است و بی تکیه گاه، پا برجاست. آنها را فرا خوانْد، فرمانبردار و پذیرا پاسخ دادند ، بی توقّف و درنگ! اگر نبود که به پروردگاریِ او اقرار داشتند و به اطاعتش تسلیم، آسمان ها را جایگاه عرش خود و قرارگاه فرشتگانش و فرازگاه سخن پاک و کار شایسته آفریده هایش قرار نمی داد. ستارگان آسمان را نشانه هایی قرار داد، تا سرگشته راه ها و درّه های گوناگون، با آنها راه را بیابد. تاریکی پرده های شب تار، از نورافشانی آنها نمی تواند جلوگیری کند و پوشش های ظلمتِ شب دیجور، مانع درخشش فروغ ماه در آسمان ها نیست. منزّه است خدایی که بر او پوشیده نیست سیاهی شب تار و شبِ آرام گرفته در عمق دره های زمین و بلندی های کوه های تیره رنگِ به هم پیوسته و پیچیدن صدای غرّش رعد در افق آسمان و آذرخشی که از ابرها برمی جهد و برگی که با وزش بادهای انواء (1) و بارش باران از آسمان از درخت فرو می افتد. می داند که هر قطره کجا فرو می چکد و قرار می گیرد و مورچه خرد [دانه را] از کجا می کشد و به کجا می برد و قُوت و خوراکی که پشه را کفایت می کند و آنچه در شکم مادّه است ، چیست . ستایشْ خدایی را که پیش از آن که کرسی و عرش و آسمان و زمین و جن و انس باشند، بوده است. نه با خیال، درک می شود، نه با فهم، به اندازه می آید، نه خواهنده ای مشغولش می کند و نه بخششی از او می کاهد، نه با چشم می نگرد و نه با کجا محدود می شود، نه با همسان و جفت، توصیف می شود و نه با ابزار آفریده می شود و نه با حواسْ درک می شود و نه با مردمْ قیاس می شود؛ همو که با موسی علیه السلام سخن گفت و از نشانه های بزرگ خویش به او نشان داد، بی آن که از اندام و ابزار و نطق و زبانک بهره گیرد. ای آن که در وصف خدا، خود را به رنج می افکنی! اگر راست می گویی ، به توصیف جبرئیل و میکائیل و فرشتگان مقرّب بپرداز که در سراپرده های قدس ساکن اند و از توصیف خدا که برترین آفریدگار است، سرگشته و حیران اند ؛ چرا که چیزهایی را می توان وصف کرد که دارای شکل ها و ابزارها باشند و چون سرآمدشان سرآید، نابود شوند . پس معبودی جز او نیست، با فروغش هر تاریکی را روشن ساخته و با ظلمت آفرینی اش هر نور را تاریک ساخته است. ای بندگان خدا! شما را به پروای از خدا سفارش می کنم؛ همو که بر شما جامه پوشاند و وسایل زندگی تان را فراهم ساخت. اگر کسی وسیله ای برای همیشه ماندن، یا راهی برای دور ساختن مرگ داشت، همانا سلیمان بن داوود بود که خداوند، همراه پیامبری و جایگاهی عظیم، بر جن و انسْ او را حکومت داده بود. چون روزیِ مقدّرش را بر گرفت و مدّتش سرآمد، کمانِ نیستی با تیرهای مرگ، او را هدف قرار داد و زمین از او تهی شد، خانه ها خالی و رها ماند و به ارث به گروهی دیگر رسید. همانا برای شما در روزگاران گذشته عبرت است. عَمالقه و فرزندانشان کجایند؟ (2) فرعون ها و فرعون زادگان کجایند؟ ساکنان شهرهای رَس کجایند؛ همانان که پیامبران را کشتند و سنّت های انبیا را خاموش ساختند و شیوه گردنکشان را زنده کردند؟ کجایند آنان که با لشکریان به هر سو می رفتند و هزاران را هزیمت می دادند؛ آنان که سپاه ها به راه انداختند و شهرها ساختند؟». و در بخشی از این خطبه فرمود: «سپر حکمت را پوشیده و همه آداب آن همچون روی آوردن به آن و شناختِ آن و خود را برای آن فارغ ساختن را برگرفته است . پس حکمتْ نزد او ، گمشده اوست که می جویدش و نیاز اوست که می خواهدش. او غریب است ، آن گاه که اسلام غریب است و از ناتوانی [ همچون شتری آزرده ،] دُم خود را می جنباند و جلوی گردنش را بر زمین می چسباند . بازمانده ای از بقایای حجّت خداست و جانشینی از جانشینان پیامبران الهی». سپس فرمود: «ای مردم! من پندهایی را که پیامبران به امّت های خویش می دادند، برایتان گستردم و آنچه را جانشینان انبیا به انسان های پس از خود می رساندند، به شما رساندم. با تازیانه تأدیبم شما را ادب کردم، امّا استوار نشدید و با بیم دادن ها شما را به راه حق کشاندم، امّا بر فرمان برداری همراه نشدید. خدا خیرتان دهد! آیا پیشوایی جز من می خواهید که شما را به راه آورد و راهنمایی تان کند؟ آگاه باشید که آنچه از دنیا روی آورده بود، روی گردانده است و آنچه رویگردان بود، روی آورده است. بندگان خوب خدا، آهنگ کوچ کردند و دنیای ناپایدار اندک را به آخرتِ پاینده و فراوان فروختند. مگر برادرانی که در صِفّینْ خون هایشان ریخت و امروز زنده نیستند زیان کردند تا غصه ها بخورند و تیره ها بنوشند؟ به خدا سوگند ، خدا را دیدار کردند. پروردگار هم پاداش کاملشان را داد و پس از بیمشان، در سرای ایمنی جایشان داد. کجایند برادرانم، آنان که به راه افتادند و راه حق پیمودند؟! عمّار کجاست؟ ابن تَیَّهان کجاست؟ ذوالشهادتین کجاست؟ (3) کجایند همانندهای آنان، برادرانی که پیمان مرگ بستند و سرهای مطهّرشان نزد فاجران برده شد؟». نوف گوید: امام علیه السلام پس از این سخنْ دست خود را بر محاسن خویش زد و بسیار گریست و سپس فرمود: «دریغا بر آن برادرانی که قرآن را تلاوت و آن را استوار کردند، در واجب های قرآن اندیشه کردند و آنها را برپا داشتند، سنّت را زنده کردند و بدعت را میراندند، به جهاد فراخوانده شدند و پاسخ دادند و به رهبر اعتماد کردند و از وی پیروی نمودند». سپس با صدای بلند ندا داد: «بندگان خدا، نبرد! نبرد! آگاه باشید، من همین امروز لشکر می آرایم. هر که می خواهد به سوی خدا بکوچد، پس برون آید!». نوف گوید: برای حسین علیه السلام پرچمی برای فرماندهی ده هزار نفر بست، قیس بن سعد را هم با ده هزار نفر تجهیز کرد، ابو ایّوب انصاری را هم سرکرده ده هزار نفر ساخت و برای دیگران هم تعدادی دیگر فراهم آورد، در حالی که می خواست به صفّین برگردد. هنوز جمعه نشده بود که ابن ملجم ملعون بر وی ضربت زد، لشکرها برگشتند و ما همچون گوسفندانی شدیم که چوپانشان را گم کرده باشند و گرگ ها از هر سو آنها را برُبایند!

.

1- .انواء ، جمع نوء است که به دو معنا به کار می رود : یکی به معنای باران ، و دیگری به معنای افول و ظهور ستارگان . عرب بر این باور بودند که اگر ستاره ای فرود آید و ستاره دیگری طلوع کند ، حتما بادهای شدیدی می وزد و باران از آسمان نازل می شود (ر . ک : مجمع البحرین : ج 3 ص 1843 ماده «نوء») .
2- .عمالقه گروهی از فرزندان عملیق از نسل حضرت نوح بودند که در ناحیه یمن و حجاز حکومت داشتند . (م)
3- .برای اطلاع از شرح احوال یاران امام علیه السلام ، ر . ک : ج 13 ص 7(یاران و کارگزاران امام علی) .

ص: 198

. .


ص: 199

. .


ص: 200

. .


ص: 201

. .


ص: 202

. .


ص: 203

. .


ص: 204

. .


ص: 205

. .


ص: 206



دلایل تنهایی امام علی

طرح مسئله

دلایل تنهایی امام علیاکنون و در فرجام این نگاه گذرا، این پرسش مهم را در میان می نهیم که اگر کشورداری بر مبنای سیاست هایی که بدان اشاره شد، عملاً امکان پذیر است و سیاست هایی از این دست، بایسته و شایسته و کارآمد است، چرا مردم از سیاستمداری حق مدار چون علی علیه السلام که با حمایت گسترده آنان به قدرت رسید، پس از گذشت مدّتی کوتاه، فاصله گرفتند و او در ماه های پایانی زندگی تنها ماند؟

طرح مسئلهاکنون اندکی ابعاد موضوع را بکاویم و مسئله را به روشنی طرح کنیم. پرسش بنیادینْ این است که فاصله گرفتن مردم از علی علیه السلام ، آن هم بدان گستردگی، در زمانی که به واقعْ چندان طولانی نبوده، به چه دلیل بوده است؟ چرا امام علیه السلام عملاً نتوانست حمایت گسترده مردم را از حکومت، حفظ کند؟ چرا در حکومت امام علی علیه السلام رشته الفت حاکم و مردم گسست و میان مردم، تفرقه افتاد و امام علیه السلام نتوانست بین کسانی که یکسر با او بیعت کرده بودند، وفاق ایجاد کند و «وحدت کلمه» را در میان آنان، استوار بدارد؟ چرا امام علیه السلام در روزگار پایان عمر، از عدم حمایت مردم در راه تحقّق آرمان های والایش و شکل دادن به اصلاحات، شِکوه می کرد و دردگذارانه می فرمود:

.


ص: 207

هَیهاتَ! أن أطلَعَ بِکُم سَرارَ العَدلِ أو اُقیمَ اعوِجاجَ الحَقِّ ! (1) هیهات که به یاری شما تاریکی را از چهره عدالت بزدایم و کجی ای را که در حق راه یافته، راست نمایم! چرا آنان را درد جانکاه حیات سیاسی خود دانسته، می فرمود: اُریدُ اُداوی بِکُم وأنتُم دائی . (2) می خواهم به وسیله شما درمان کنم؛ امّا شما درد من هستید . و از نافرمانی ها و سرکشی ها ناله می کرد و می فرمود: مُنیتُ بِمَن لا یُطیعُ . (3) به کسانی مبتلا شده ام که پیروی نمی کنند . و از گرایش های پراکنده، وانبوه بی ثمرِ حضور با دل هایِ ناپیوسته شان شکوه می کرد و می فرمود: لا غِناءَ فی کَثْرهِ عَدَدِکُم مَعَ قِلَّهِ اجتِماعِ قُلوبِکُم . (4) بی نیازی با شمارِ بسیارتان نیست ، با آن که دل هایتان ، کم به هم پیوسته است . و داشتن یارانی اندک در حدّ نیروهای بدر را تمنّا می کرد و می فرمود: لو کانَ لی بِعَدَدِ أهلِ بَدرٍ ... . (5) اگر یارانی به تعداد بدریان داشتم... . و...؟

.

1- .ر . ک : ج 6 ص 564 ، ح 2767 .
2- .ر . ک : ج 6 ص 243 (آغاز برانگیخته شدن اعتراض) .
3- .ر . ک : ج 6 ص 557 (گرفتار نافرمانان) .
4- .ر . ک : ج 6 ص 563 (سپاهِ فراوان ، امّا بی ثمر) .
5- .ر . ک : ج 6 ص 571 (آرزوی یارانی به تعداد اهل بدر) .

ص: 208

باری! آن همه واپسگرایی، پس از آن رویکرد شگفت در هنگامه بیعت، ریشه در چه داشت؟ آن تنهایی شگفت آور، پس از آن رویکرد ناباورانه در تأیید و همراهی، آیا نشان دهنده آن نیست که حکومت کردن بر اساس مبانی سیاست علوی و با شیوه رفتار حکومتیِ علی علیه السلام ، عملاً و در عینیت جامعه، امکان پذیر نیست ومدینه فاضله علوی، صحنه ای جز صفحه ذهن و عالم پندار ندارد؟ در این بحث می کوشیم تا در حدّ توان و امکان، بر اساس متون تاریخی و واقعیت جامعه اسلامی آن روز، به پاسخ سؤال یاد شده بپردازیم. امّا پیش تر، سزاوار است که چند نکته را، گرچه گذرا، طرح کنیم:

1 . نقش خواص در دگرگونی های سیاسی و اجتماعینقش خواص و نخبگان در دگرگونی های جامعه، نقشی بنیادین و گسترده است. آنها بیشترین و مؤثّرترین تأثیر را در تحوّلات سیاسی و اجتماعی، در طول تاریخ این بخش از جامعه داشته اند. (1) به واقع، آنان غالباً به جای توده های مردمْ تصمیم می گیرند، و مردمان، غالباً در پیروی از آنان، درنگ نمی کنند. شگفتا که در این نقش آفرینی و جریان سازی، آنان بدان گونه نقش بازی می کنند که مردم می پندارند خود ، تصمیم گرفته اند و با اراده خود، راه می روند! در روزگاری همچون صدر اسلام، رؤسای قبایل، در دگرگونی های سیاسی و اجتماعی، نقشِ محوری داشتند . در روزگاری دیگر، نخبگان فکری و پیشوایان اجتماعی چنین نقشی داشتند، و امروز، سردمداران احزاب و تشکّل های سیاسی و مدیران نهادهای بزرگ فرهنگی ، آموزشی و اطّلاع رسانی و گردانندگان مطبوعات و

.

1- .ر .ک: میزان الحکمه با ترجمه فارسی / جلد دهم / بخش 418 / آنچه توده مردم را فاسد می کند .

ص: 209

دیگر رسانه ها ، جریان سازان و نقش آفرینان و تصمیم گیرندگان اصلی جوامع هستند.

2 . نقش مردم کوفه در حکومت علیدر جغرافیای سیاسی صدر اسلام، سرزمین عراق، نقش پل ارتباطی بین شرق وغرب اسلامی را بازی می کرد و از جمله مراکز تأمین نیروی نظامی برای قدرت مرکزی بود و در عراق، کوفه از جایگاهی ویژه ونقشی حسّاس تر برخوردار بود . کوفه به سال هفدهم هجری، برای استقرار سپاهیانْ ساخته شد و سامان دهندگان آن، با هدف ایجاد اردوگاهی بزرگ برای سپاهیان، آن را بنیاد نهادند. بدین سان، روشن است که کوفه، مرکز نظامیان بود؛ یعنی کسانی که اندیشه ای جز نبرد نداشتند و در نتیجه، در اندیشه فتح و گشودن مرزها و دست یافتن به غنیمت ها و ... بودند. مردمانی که در کوفه گِرد آمده بودند، از مدینه که بیشترینِ صحابیان، در آن دیار بودند ، به دور بودند. رفت و آمد اصحاب نیز بدان جا اندک بود. سیاست عمر بر این بود که صحابیان، در شهرها پراکنده نشوند ؛ بلکه در مدینه و اطراف آن باقی بمانند. (1) از این رو، کوفیان به لحاظ آگاهی های لازم از شریعت و آموزه های دینی، در سطحی پایین قرار داشتند. عمر، صریحاً از صحابیانی که آهنگ ورود به کوفه را داشته اند، خواسته بود که به آنان، حدیث یاد ندهند و انس آنان را با قرآن، به هم نزنند. (2) انس و آمیختگی کوفیان با قرآن، در حدّ قرائت بود ونه فراتر از آن. این نکته را از کلام خلیفه نیز می توان یافت. چنین شد که کسانی در کوفه با عنوان «قُرّاء» به هم آمدند که بعدها هسته اوّلیه خوارج را تشکیل دادند. نکته ای که بسی جای تأکید و تأمّل دارد، بافت قبیله ای موجود در کوفه و حاکمیت

.

1- .المستدرک علی الصحیحین : ج 1 ص 193 ح 374 .
2- .کنز العمّال : ج 1 ص 292 ح 29479 .

ص: 210



تنهایی علی از زبان خود او

اشاره

خوی قبیله گرایی و چیرگی فرهنگ و معیارهای زندگانی قبیله ای بر رفتارها و مُناسبات آنهاست. در این فرهنگ، رئیس قبیله، نقش آفرین حرکت ها و تلاش هاست و دیگر افراد، پیروانی بی اختیار و دنباله روانی بدون موضع اند. از این رو، باید با تأکید ، این حقیقت را باز گوییم که وقتی گفته می شود که مردم، علی علیه السلام را تنها گذاشتند، یعنی خواص، نخبگان و رؤسای قبایل جامعه اسلامی، او را وا گذاشتند. این واقعیت تلخ، در مردم عراق و بویژه کوفیان، نمود روشن تری دارد. اکنون و پس از بیان آنچه که چونان درآمدی بر این بحث آمد، به بررسی علل تنها ماندن علی علیه السلام ، بر اساس سخنان و کلام خود مولا می پردازیم.

تنهایی علی از زبان خود اوپیش تر گفتیم که تاریخ، گواه صادق این مدّعاست که ایّام کوتاه حکومت علی علیه السلام ، جلوه زیباترین چهره حکومتِ استوار بر ارزش های انسانی بوده است. شیوه حکومت او نه تنها برای انسان های معتقد به ارزش های انسانی اسلام ، جاذبه آفرین بود، که انسان های بی اعتماد به این ارزش ها نیز مجذوب آن بودند و گاه از این که آن شُکوه و جاذبه را بر زبان آورند، تن نمی زدند. بدین سان، فاصله گرفتن مردم را نباید در نااستواری شیوه حکومتی امام علی علیه السلام جستجو کرد؛ بلکه باید علل و عوامل آن را کاوید که بی گمان، زمینه ها و اسباب و دلایلی دیگر دارد. علی علیه السلام ، خود به گونه ای روشن و به بهترین وجه، از رویگردانی مردم از حکومتش سخن گفته است و چرایی و چگونگی رویکرد آغازین، و رویگردانی واپسین آنان را به خویش ، ضمن خطابه ها و پاسخگویی به پرسش ها بیان کرده است. اکنون بر آنیم که زمینه ها، دلایل و علل رویگردانی مردم و تنهایی علی علیه السلام را بررسی کنیم:

.


ص: 211



1 . تضادّ خواست ها

(1)1 . تضادّ خواست هانخستین دلیل فاصله گرفتن مردم از امام علی علیه السلام ، تفاوت بنیادین دو گونه نگاه به حکومت بود. به واقع، این دو نگاه، تضادّی اصولی در انگیزه ها و هدف ها داشت. بخش عظیمی از مردمِ شرکت کننده در خیزش علیه عثمان (بویژه شماری از نقش آفرینان آن حرکت، مانند طلحه و زبیر)، در پی باز گرداندن جامعه به سیره و سنّت نبوی نبودند. آنان، برای حاکمیت یافتن ارزش های اصیل اسلامی، شمشیر نمی زدند. انحصارطلبی های حزبی و تصمیم گیری های قبیله ای بنی امیّه در حکومت که از مجرایِ حکومت عثمان شکل می گرفت ، آنان را به ستوه آورده بود. برای آنها هدف از برچیدن بساط عثمان و بیعت با علی علیه السلام ، به واقع، گشودن این گره و حلّ این مشکل بود ؛ گرچه در شعار، چیز دیگری می گفتند. امّا امام علی علیه السلام بعد از آن همه اصرار مردمان و انکار و تن زدن های او، زمام خلافت را به دست گرفت، تا مگر حقّی را بازستاند و جامعه را به سیره و سنّت نبوی باز گرداند و ارزش های اصیل اسلامی فراموش شده در اجتماع را زنده گرداند و در تمام زمینه های اداری، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و قضایی، اصلاحات را بگستراند. او از جمله، در یکی از آغازین خطابه های خود، چشم انداز این دگرسانی را بازگفته است.

.


ص: 212

به دیگر سخن، مردم را، کشش ها و کوشش های مادّی و دنیوی برمی انگیخت، و علی علیه السلام را، حق مداری، خداجویی و دغدغه احیای ارزش های دینی. چنین بود که امام علیه السلام فرمود: لَیسَ أمری و أمرکُمُ واحِداً . إنّی اُریدُکُم للّهِِ وأنتُم تُریدونَنی لِأَنفُسِکُم . (1) خواست من و شما یکی نیست . من شما را برای خدا می خواهم و شما مرا برای خود می خواهید . در چنین هنگامه ای، وقتی مردمانی پافشاری علی علیه السلام را در اهداف خود دیدند و ناهمسویی خود را با این اهداف یافتند، سرِ خویش گرفتند و از جمع خواستاران علی علیه السلام بیرون رفتند و از حمایت علی علیه السلام سر باز زدند. چنین بود که هر چه زمان به پیش می رفت، دغدغه های دینی و انگیزه های الهی و سمت وسوی اسلامی انسانی حکومت علوی، نمودِ بیشتری پیدا می کرد، و از سوی دیگر، حمایت ها نیز کاهش می یافت و فاصله ها بیشتر می شد و همراهی کسانی که در پی چیزی جز حق بودند، می کاست.

.

1- .ر . ک : ج 3 ص 476 ح 1290 .

ص: 213



2 . خیانت خواص و پیروی عوام از آنان

(2)2 . خیانت خواص و پیروی عوام از آناندر روزگار حاکمیت امیر مؤمنان، نقش بنیادین در تصمیم گیری های غالب مردم را رؤسای قبایل، ایفا می کردند. امام علیه السلام بسی تلاش کرد تا معیارگرایی را در صفحه ذهن و صحنه زندگی مردم بگستراند، تا آنان، راه را با معیار حق برگزینند و مردمان را بدان بسنجند، نه این که حق را با معیار افراد و شخصیت های برجسته و ... . (1) متأسّفانه، تلاش امام علی علیه السلام در این زمینه، به نتیجه مطلوب نرسید. چیرگی وضع بدان گونه که گفته آمد ، مانع جدّی اصلاحات بنیادی حکومت علی علیه السلام بود و این برای امام، سختْ رنج آور بود که تصمیم های ایشان، گاه با مخالفت فردی که جمعی انبوه را به دنبال داشت، سِتَروَن می ماند. امام علیه السلام این فضای ملال آور را بدین سان ترسیم کرده است: النّاسُ ثَلاثَهٌ: فَعالِمٌ رَبّانِیٌّ ، ومُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاهٍ ، وهَمَجٌ رِعاعٌ أتباعُ کُلِّ ناعِقٍ یَمیلونَ مَعَ کُلِّ ریحٍ ، لَم یَستَضیؤوا بِنورِ العِلمِ ولَم یَلجَؤوا إلی رُکنٍ وَثیقٍ . (2) مردم ، سه دسته اند: عالم ربّانی ، آموزنده ای که در راه رستگاری است ، و

.

1- .ر . ک : ج 4 ص 77 (حق مداری در شناخت مردان) .
2- .نهج البلاغه : حکمت 147 .

ص: 214

فرومایگانی به هر سو رونده که در پی هر بانگی و با هر باد ، به سویی روند . نه از روشنی دانش ، فروغی یافتند ، و نه به سوی پناهگاهی استوار شتافتند . امام علی علیه السلام ، در این بیان ارجمند، مردمان را در گزینش راه زندگی، به سه گروه تقسیم کرده است: 1 . دانشورانی راه یافته: «عالم ربّانی»؛ 2 . جستجوگرانِ حق و راهیانِ رهایی از تاریکی و تباهی: «متعلّم علی سبیل النجاه»؛ 3 . مردمانی که نه راه درست و استوار را می شناسند، و نه جهت حرکت را می دانند؛ بلکه تصمیم بر حرکت پیروی ناآگاهانه از خواص، آنان را جهت می دهد. امام علیه السلام آنان را «هَمَجٌ رَعاع» نامیده است؛ مگس های خُردِ نشسته بر صورت چارپایان، و فرومایگان احمقی که با هر بادی به سویی حرکت می کنند و بدون دستیابی به موضعی استوار، با هر جریانی به یک سو می شوند. در تحلیل امام علیه السلام کسانی که نه راه درست زندگی را می دانند و نه به خود اجازه اندیشیدن و دانستن می دهند و از سرِ ناآگاهی، از دیگران پیروی می کنند، مگس هایی را مانند که گرداگرد نادان تر از خود، گِرد آمده اند و از آن، بهره می جویند. این گونه کسان، نه پایگاه فکری استواری دارند ونه در موضعی استوار، توانِ ایستادن دارند. ایشان، بدون توجّه به این که پیشرو آنان کیست و بدون دریافتن این که حق می گوید یا باطل، تنها بدین جهت که وجاهت و ریاستی دارد و عنوان ریاست قبیله را یدک می کشد و یا عنوان ریاست حزب را بر پیشانی دارد، یا به هر دلیل دیگری، در ذهن و جان خود ، احترامی ویژه برای او قائل اند و از او پیروی می کنند، درستْ مانند توده مگسی که به هر سو باد وزد، روانه می شوند ، بدون این که چرایی حرکت و جهت آن را دریابند.

.


ص: 215



گامی فراتر در تبیین ریشه ها

برای علی علیه السلام بسی رنج آور بود که بخش عظیمی از مردم معاصر او، در گروه سوم، جای داشتند . امیر مؤمنان، با توده ای عظیم رو به رو بود که نه اهل تشخیص بودند و نه در راه تحقیق. و گدازنده تر و تلخ تر از آنچه یاد شد، فقدان همدلی برای شنیدن این مسائل و مصائب اجتماعی، و نبودِ هوشمندانی است که امام علیه السلام این همه را با آنان در میان نهد. به دیگر سخن، علی علیه السلام نمی تواند از دردها پرده برگیرد و بگوید که با چه کسانی همراه است و بر چه مردمانی حکم می راند؛ و چون آهنگ واگویی برخی از آنچه را که با آن درگیر است، با یکی از خواص خود (کمیل) می کند، دست او را می گیرد و به صحرا می برد و با اندوه و آه، بر این واقعیت تلخ و گدازنده، تأکید می کند که آنچه خواهد گفت، برای همگان، گفتنی نیست و بسیاری تاب شنیدن آن را ندارند، و این که هر انسانی از ظرفیت فکری و روحی بیشتری برخوردار باشد، ارزشمندتر است و ... . آن گاه، امام علیه السلام از راز حمایت نکردن مردم از خویش پرده بر می گیرد و ریشه تمامی ناهنجاری ها و رویگردانی ها از اصلاحات و برنامه های اصلاحی خود را جهل مردم وپیروی ناآگاهانه آنان از خواصّ خیانتکار، معرّفی می کند.

گامی فراتر در تبیین ریشه هاروزی علی علیه السلام در جمع خانواده و گروهی از خواص به سخن ایستاد و از مشکلات خود با مردمان، با صراحتی بیشتر سخن گفت و چرایی و چگونگی سر برآوردن فتنه را بیان نمود و ریشه های فتنه را روشن ساخت و از علل اختلاف در جامعه اسلامی آن روز، پرده برگرفت و نشان داد که چرا مردم، با برنامه های اصلاحی او همسو نیستند و بازگرداندن شیوه حکومت و حاکمیت را به سیره و سنّت نبوی برنمی تابند و از سیاست های او حمایت نمی کنند. امام علیه السلام این کلام بیدارکننده را با کلامِ نبوی آغاز کرد که فرموده بود:

.


ص: 216

ألا إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلَیکُم خَلَّتانِ: اِتِّباعُ الهَوی وطولُ الأَمَلِ. (1) بیشترین چیزی که بر شما از آن می ترسم ، دو خصلت است: پیروی هوا، و آرزوهای دور و دراز . آن گاه، حضرت علیه السلام تصریح می کند که فتنه های سیاسی ای که جامعه اسلامی را دچار تفرقه کرده و جناح ها ودسته بندی ها را پدید آورده است، ریشه در مفاسد اخلاقی، خودخواهی ها و هواپرستی ها دارد: إنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ مِن أهواءٍ تُتَّبَعُ وأحکامٌ تُبتَدَعُ ، یُخالَفُ فیها حُکمُ اللّهِ ، یَتَوَلّی فیها رِجالٌ رِجالاً . 2 همانا شروع فتنه ها و بحران ها، هواهایی است که پیروی می گردد ، و دستورهایی است که بدعت گذارده می شوند و با حکم خداوند ، مخالفت می گردد و در آن فضا ، مردانی ، مردانی را به حکومت می گمارند . بدین سان، امام علیه السلام نشان می دهد که خودخواهی ها، هواپرستی ها و خودمحوری ها به نوآوری های بی معیار و بی بنیادِ ضدّ دین، در پوششی از دین، تبدیل می شوند و با چنین رویکردی است که گروه گرایی کور، آغاز می گردد، فتنه های اخلاقی به فتنه های فرهنگی تبدیل شده، در نهایت، از فتنه سیاسی و اجتماعی سر بر می آورند و فتنه گران، در چنین هنگامه ای است که برای توجیه مقاصد خود و امکان گسترش فتنه، از چاشنی حق، سوء استفاده کرده، حق نمایی می کنند. علی علیه السلام هشدار می دهد که: ألا إنَّ الحَقَّ لَو خَلَصَ لَم یَکُن اختِلافٌ و لَو أنَّ الباطِلَ خَلَصَ لَم یَخفَ عَلی ذی حِجی، لکِنَّهُ یؤخَذُ مِن هذا ضِغثٌ ومِن هذا ضِغثٌ . 3 بدانید که اگر حقیقتْ خالص گردد ، اختلافی نخواهد بود ، و اگر باطلْ تنها

.

1- .ر . ک : ج 3 ص 572 ح 1349 .

ص: 217

باشد ، بر خردمندانْ پنهان نمی مانَد؛ لیکن پاره ای از این و پاره ای از آن ، گرفته می شود . به واقع، امام علیه السلام با این سخن، چهره فرهنگی روزگار خود را رقم می زند و بر این نکته آگاهی می دهد که در روزگاران گذشته، حق و باطل با هم درآمیخته است و فتنه جویان باطل گستر، برای رسیدن به هدف باطلِ عرضه داشته شده، حق نمایی کرده اند و در نتیجه، پس از گذشت یک نسل، بدعت، به گونه سنّتْ تلقی گردیده است و اکنون که او آهنگ روشن کردن چهره باطل و نمایش درست چهره حق را دارد، چون مردمانْ عمق فاجعه را درنمی یابند، بسی دشوار است. امام علی علیه السلام ، سخنی از پیامبر خدا را گزارش می کند که آن بزرگوار، در آینه زمان، از چنین فضایی سخن گفته و آن را پیش بینی کرده است: إنّی سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ کَیفَ أنتُم إذا لَبَسَتکُم فِتنَهٌ یَربو فیهَا الصَّغیرُ ویَهرَمُ فیهَا الکَبیرُ ، یَجرِی النّاسُ عَلَیها وَیَتَّخِذونَها سُنَّهً فَإِذا غُیِّرَ مِنها شَیءٌ قیلَ قَد غُیِّرَتِ السُّنَّهُ ... . (1) به درستی که از پیامبر خدا شنیدم که می فرمود : چگونه خواهید بود هنگامی که فتنه ها شما را فراگیرد؛ [فتنه هایی] که کودکان در آن بزرگ ، و بزرگان ، پیر گردند . مردم بر آن اساس حرکت کنند و آن را سنّت و روش قرار دهند ، به گونه ای که اگر چیزی از آن دگرگون شود ، فریاد برآید که : سنّت ، دگرگون شد ! شگفتا ! بر ذهن و زبان و اندیشه و باور مردم، آن چنان آموزه های نبوی وارونه می رود که کسی چون علی علیه السلام ، تجسّم عینی حق و حق مداری، وقتی آهنگ بازسازی و اصلاح اندیشه و فکر می کند، فریاد برمی آورند که: «سنّت، دگرگون شد!» و... .

.

1- .ر . ک : ج 3 ص 572 ح 1349 .

ص: 218


درد گزاری ها ، اتمام حجّت برای همگان

آیا در چنین فضایی اصلاحات اساسی و دگرسانی های بنیادی و بازگرداندن جامعه به سنّت نبوی، امکان پذیر است؟چنین است که امام علیه السلام در این سخن، پس از مقدمه، به اصل سخن باز می گردد و با صراحت، از بدعت ها می گوید و بخشی از بدعت های روا داشته شده بر سنّت را گزارش می کند و از آنچه زمامداران پیشین، چونان میراثی برای مردم وا نهاده اند، دردمندانه پرده برمی گیرد، با تأکید بر این که دیگر از او کاری ساخته نیست؛ چرا که اگر بر این دگرگونی فرهنگی پای نبندد و مبارزه با انحرافات فرهنگی را ادامه دهد، سپاه، پراکنده خواهد شد و او تنها خواهد ماند؛ تنهایِ تنها. کلام دردگذارانه امام را بنگرید: ولَو حَمَلتُ النّاسَ عَلی تَرکِها وحَوَّلتُها إلی مَواضِعِها وإلی ما کانَت فی عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَتَفَرَّقَ عَنّی جُندی حَتّی أبقی وَحدی أو قَلیلٌ مِن شیعَتی. (1) اگر مردم را به کنار گذاردن سنّتشان وا دارم و سنّت ها را به جایگاه نخستین و آن گونه که در زمان پیامبر خدا بود ، تغییر دهم ، سپاهم پراکنده شود و تنها مانم یا با گروهی اندک از پیروانم .

درد گزاری ها ، اتمام حجّت برای همگانآنچه را امام علیه السلام به اجمال در صحرا برای کمیل بن زیاد بیان کرد ، یعنی خیانت نخبگان و پیروی توده ها، و آنچه را در این مورد در مجلس خاصّی که جمعی از مقرّبان و پیروان مخلص را در برداشت بیان فرمود، دیگر بار در یک سخنرانی طولانی در ماه های آخر حکومت خود به صورت مفصّل در برابر همه مردم بازگفت و بدین گونه، حجّت را بر همگان تمام کرد . امام علیه السلام در این سخنرانی که به «خطبه قاصعه» (2) معروف شده و پس از جنگ

.

1- .ر . ک : ج 3 ص 574 ح 1349 .
2- .نهج البلاغه : خطبه 192 .

ص: 219



با نخبگان (خواص)

نهروانْ ایراد شده است، نکات بنیادی بسیار مهمّی را در چرایی و چگونگی شکست انقلاب های دینی قبل از اسلام، بیان کرده و آینده تاریخ اسلام را به گونه ای دقیق، پیش بینی کرده است.

با نخبگان (خواص)امام علی علیه السلام در کلام والای خویش، سرنوشت ابلیس را گزارش می کند که شش هزار سال عبادت خدا می کرد و با اشاره به جایگاه او، به نخبگانی که سابقه درخشانی در خدمت به اسلام داشته اند، اشاره می کند و می آگاهاند که مبادا به سرنوشتی مانند سرنوشت ابلیس، گرفتار آیند: فَاحذَروا عِبادَ اللّهِ عَدُوّ اللّهِ أن یُعِدیَکُم بِدائِهِ وأن یَستَفِزَّکُم بِنِدائِهِ. (1) بندگان خدا! بپرهیزید از این که دشمن خدا ، شما را به بیماری خود ، مبتلا گردانَد و با بانگ خویش برانگیزد . و آن گاه، راه رهیدن از آن سرنوشت را روشن می کند که باید از تعصّب ها، گرایش هایِ گروهی بی اساس و کینه ورزی های جاهلی و برتری جویی های بی پایه، دست بردارند: فَأَطفِئوا ما کَمَنَ فی قُلوبِکُم مِن نیرانِ العَصَبِیَّهِ وأحقادِ الجاهِلِیَّهِ فَإِنَّما تِلکَ الحَمِیَّهُ تَکونُ فِی المُسلِمِ مِن خَطَراتِ الشَّیطانِ ونَخَواتِهِ ونَزَغاتِهِ ونَفَثاتِهِ ، وَاعتَمِدوا وَضعَ التَّذَلُّلِ عَلی رُؤوسِکُم و إلقاءَ التَّعَزُّزِ تَحتَ أقدامِکُم وخَلعَ التَّکَبُّرِ مِن أعناقِکُم . 2 پس آتش عصبیت را که در دل هایتان نهفته است ، خاموش سازید و کینه های جاهلیت را براندازید که این حمیّت ، در مسلمان ، از آفت های شیطان و نخوت او و انگیزش های وی و افسون دمیدن های اوست . تکیه کنید بر نهادن

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 192 .

ص: 220



هشدار به عوام

فروتنی بر سرهای خویش و دور افکندن گردنفرازی به زیر پاها ، و فرود آوردن تکبّر از گردن هاتان .

هشدار به عوامچهره های برجسته جامعه، جریان آفرین های سیاسی و فرهنگی، و دارندگان وجاهت قومی، مکتبی و مَسلکی، چون به درگیری های متعصّبانه روی آورند، از ابزار شعله ورسازی فتنه ها، یعنی مردم و جامعه، بهره گیری ابزاری کرده، جامعه را به کام آتش اختلاف، فرو می برند. امام علی علیه السلام در ادامه خطبه خویش، با تأکید فراوان، به مردم سفارش می کند که اگر بزرگان و نخبگان آنان از برتری جویی دست نکشیدند و همچنان بر نخوت و کبر و آتش افروزی پای فشردند، از پیروی آنان، تن زنند و در جهت اهداف نامشروع آنان، قرار نگیرند و به دقّت بنگرند که همه فتنه ها، فسادها و ناهنجاری ها، ریشه در مواضع آنان دارد: ألا فَالحَذَرَ الحَذَرَ مِن طاعَهِ ساداتِکُم وکُبَرائِکُم الَّذینَ تَکَبَّروا عَن حَسَبِهِم وتَرَفَّعوا فَوقَ نَسَبِهِم ... فَإِنَّهُم قَواعِدُ أساسِ العَصبِیَّهِ ودَعائِمُ أرکانِ الفِتنَهِ ... وهُم أساسُ الفُسوقِ وأحلاسُ العُقوقِ اتَّخَذَهُم إبلیسُ مَطایا ضَلالٍ وجُندا بِهِم یَصولُ عَلَی النّاسِ . (1) هان ، بترسید! بترسید از پیروی مهتران و بزرگانتان که به گوهر خود نازیدند و نژادِ خویش ، برتر دیدند . پس آنان ، پایه های عصبیت اند و ستون های فتنه ... آنان ، پایه های فسق اند و ملازم بریدن از پدر و مادر؛ و شیطان ، آنان را مرکب گم راهی و سپاهی که بدیشان بر مردمان صولت یابد ، برگزید . آن گاه امام علیه السلام درباره آنچه یاد شد، توضیحات بیدارگری ارائه می کند. سپس به

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 192 .

ص: 221

بحث اخلاقی و سیاسی بسی مهمّی در تعامل اجتماعی پرداخته و از آزمون های دشوار الهی برای پرورش انسان ها سخن می گوید و تأکید می کند که مصائب و دشواری های گونه گون زندگی، در جهت سازندگی معنوی انسان و پاکسازی او از رذایل اخلاقی، بویژه خودخواهی و کبر و برتری جویی است، بدان گونه که خداوند متعال، نماز، روزه و زکات را برای چنین هدفی تشریع کرده است. آن گاه، امام علیه السلام مردمان را به نگریستن به تاریخ و تأمّل در حوادث و عبرت آموزی از سرنوشت انقلاب های دینیِ پیش از اسلام فرا می خواند، تا چگونگی فرجام آنها را دریابند و نقش اختلاف و تفرقه را در به شکست انجامیدن دعوت ها بازشناسند، تا مبادا برتری جویی ها و خودخواهی های نخبگان و خواص، و پیروی های ناآگاهانه عوام، حکومت اسلامی را به سرنوشت انقلاب های پیشین دچار سازد. امام علیه السلام در این بخش از سخن، با صراحتْ اعلام خطر می کند و با کلامی روشن، بر خواص و عوام، حجّت را تمام می کند: ألا و انَّکُم قَد نَقَضتُم أیدِیَکُم مِن حَبلِ الطّاعَهِ ، وثَلمتُم حِصنَ اللّهِ المَضروبَ عَلَیکُم بِأَحکامِ الجاهِلِیَّهِ ، ... وَاعلَموا أنَّکُم صِرتُم بَعدَ الهِجرَهِ أعراباً و بَعدَ المُوالاهِ أحزاباً ، ما تَتَعَلَّقونَ مِن الإِسلامِ إلا بِإسمِهِ ولا تَعرِفونَ مِنَ الایمانِ إلّا رَسمَهُ ... ألا وإنّکم قد قَطَعْتُم قیدَ الإسلامْ وعطّلتُم حدودَه وأمتُّم أحکامَه . (1) همانا شما رشته فرمانبرداری را از دست ها بُریدید و با داوری های دوران جاهلیت ، در دژ خداوندی که پیرامونتان بود ، رخنه کردید ... و بدانید که شما پس از هجرت ، به خوی بادیه نشینی بازگشتید و پس از پیوند دوستی ، دسته دسته شدید . با اسلام ، جز به نام آن ، بستگی ندارید و از ایمان ، جز نشان آن را نمی شناسید ... بدانید که شما رشته اسلام را گسستید . حدود آن را تعطیل کردید و احکام آن را میراندید .

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 192 .

ص: 222



خطر ترک امر به معروف و نهی از منکر

اشاره

خطر ترک امر به معروف و نهی از منکراز نگاه امام علی علیه السلام یکی از عوامل اصلی تداوم انقلاب اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر است. اقامه همه ارزش های اسلامی و انسانی، ارتباط مستقیم با این فریضه دارد. اگر این فریضه فراموش شود، ارزش ها به فراموشی سپرده خواهند شد، و روزی که جامعه اسلامی از ارزش های دینی روی گردانَد و به چیزی جز اسلامْ پناه بَرد، نصرت الهی را از دست خواهد داد، در پیکار با دشمنان خارجی، فرو خواهد ماند، حکومت محمّدی و علوی شکست خواهد خورد، اشرار بر جامعه اسلامی سلطه خواهند یافت و دعای نیکان، مستجاب نخواهد شد. امام علیه السلام در ادامه خطبه قاصعه و سخنانی که گذشت، در این باره چنین فرمود: إنَّکُم إن لَجَأتُم إلی غَیرِهِ حارَبَکُم أهلُ الکُفرِ، ثُمَّ لا جَبرائیلُ و لا میکائیلُ و لا مُهاجِرونَ ولا أنصارٌ یَنصُرونَکُم إلّا المُقارَعَهَ بِالسَّیفِ حَتّی یَحکُمَ اللّهُ بَینَکُم. وإنَّ عِندَکُمُ الأَمثالَ مِن بَأسِ اللّهِ وقَوارِعِهِ و أیّامِهِ ووقائِعِهِ. فَلا تَستَبطِئوا وَعیدَهُ جَهلاً بِأَخذِهِ، و تُهاوُنا بِبَطشِهِ، ویَأسا مِن بَأْسِهِ. فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ لَم یَلعَنِ القَرنَ الماضِیَ بَینَ أیدیکُم إلّا لِتَرکِهِمُ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهیَ عَنِ المُنکَرِ . فَلَعَنَ اللّهُ السُّفَهاءَ لِرُکوبِ المَعاصی، وَالعُلَماءَ لِتَرکِ التَّناهی. (1) اگر شما به چیزی جز اسلامْ پناه برید، کافران با شما پیکار خواهند کرد. آن گاه، نه جبرئیل مانَد و نه میکائیل و نه مهاجران و نه انصار که شما را یاری کنند، جز شمشیر بر یکدیگر زدن، تا خدا میان شما داوری کند. و همانا نمونه ها و داستان ها در دسترس شماست از عذاب خدا و سختی های او و روزهای الهی و رُخدادهایش. سپس وعده عذاب را دیر می انگارید به بهانه ناآگاهی از کیفر او و سبک

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 192 .

ص: 223

شمردن انتقام او و ایمن بودن از کیفرش، که همانا خدای سبحان، [مردم ]دوران گذشته را که پیش از شما بودند، نفرین نکرد، جز برای آن که امر به معروف و نهی از منکر را وا گذاشتند. پس خدا ، بی خردان را به خاطر انجام دادن معصیت ها، و خردمندان را به جهت رها کردن نهی از منکر، لعنت کرد . پیش از امام علی علیه السلام پیامبر اسلام نیز این خطر را برای مردم، چنین بازگو کرده بود که: یا أیُّهَا النّاسُ! إنَّ اللّهَ یَقولُ لَکُم: مُروا بِالمَعروفِ وَانهَوا عَنِ المُنکَرِ، قَبلَ أن تَدعوا فَلا اُجیبَ لَکُم و تَسأَلونی فلا اُعطِیَکُم، وتَستَنصِرونی فَلا أنصرَکُم . (1) ای مردم! خداوند به شما می فرماید: به خوبی فرمان دهید و از زشتی باز دارید، پیش از آن که دعا کنید و دعایتان را مستجاب نکنم و از من بخواهید و به شما نبخشم و از من یاری طلبید و یاری تان نرسانم . خطر ترک فریضه امر به معروف و نهی از منکر، برای تداوم انقلاب اسلامی، به حدّی است که امام علی علیه السلام تا آخرین لحظات زندگی، مردم را از آن برحذر می داشت و در آخرین جمله وصیت نامه اش فرمود: لا تَترُکُوا الأَمر بِالمَعروفِ وَالنَّهیَ عَنِ المُنکَرِ، فَیُوَلّی عَلَیکُم شِرارُکُم، ثُمَّ تَدعونَ فَلا یُستَجابُ لَکُم . (2) امر به معروف و نهی از منکر را رها نکنید، تا پلیدان بر شما مسلّط گردند و آن گاه ، دعا کنید و مستجاب نشود . در ادامه خطبه قاصعه، امام علیه السلام پس از تنبّه دادن به خطر ترک امر به معروف و نهی

.

1- .میزان الحکمه با ترجمه فارسی : جلد هشتم / بخش 349 / حدیث 12727 .
2- .ر . ک : ص 350 ح 2961 .

ص: 224

از منکر و پشت کردن به ارزش ها برای آینده امّت، تصریح می کند که هم اکنون، جامعه اسلامی با این مشکل روبه روست. بنابراین، اگر علاج نگردد، مردم باید در انتظار سلطه اشرار باشند: ألا و قَد قَطَعتُم قَیدَ الإِسلامِ و عَطَّلتُم حُدودَهُ وأمتُّم أحکامَهُ. (1) بدانید که شما رشته اسلام را گسستید و حدود آن را معطّل گذاردید و احکام آن را میراندید . آری! دست از اطاعت پیشوای حکیم و حقجوی کشیدن و دژ استوار دین را با گرایش ها و منش های جاهلانه شکستن، و معیارگرایی، شایسته سالاری، تشکّل، همسویی و همدلی را وا نهادن و به تفرقه و تَفَرعُن های شیطانی خو کردن، به عناوین پر طَمطُراق بسنده کردن، و از حقّ و حقیقت و ایمان و اسلام، فقط عناوین را یدک کشیدن، از اقامه امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حدود الهی سر باز زدن و احکام دین را میراندن و... اینهاست راز شکست و فرو افتادن در دشواری ها و ماندن در گردونه حرکت ها و در نتیجه، تباه شدن، و چیرگی شیطانی دشمن را با چشم دیدن و ... .

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 192 .

ص: 225



3 . عدالت در توزیع

(3)3 . عدالت در توزیعانسان ها غالبا در کمند کشش ها و جاذبه های مادّی و دنیوی هستند. اگر کسی یا کسانی به تمتّع های دنیوی خو کردند و زندگی را از متاع دنیوی انباشتند و در بهره وری از آن، رفاه زدگی و تنعّم پروری را پیشه خود ساختند، جدا شدن از آن، بس دشوار خواهد بود. پس از پیامبر خدا و به روزگار خلافت خلفای سه گانه، از جمله سیاست های غلط، تطمیع چهره های موجّه، و تبعیض در بهره ور ساختن خواصّ وابسته بود. بدین سان، کسان بسیاری برکشیده شدند که آن جایگاه عالی، شایسته آنان نبود و کسانی فرو افتادند که به ناحق، بر آنها ظلم شده بود. اکنون امام علیه السلام آهنگ زدودن این فاصله وحشتناک طبقاتی و نا به سامانی بهره وری کسان را از حکومت داشت و این مطلب را به صراحت، در یکی از آغازین خطبه هایش بیان کرده بود. (1) روشن بود که این سیاست، کسانِ بسیاری را علیه امام علیه السلام برمی انگیخت و آنان که غالبا از خواص و چهره های موجّه بودند ، با ترفندهای گونه گون، عوامِ بسیاری را

.

1- .ر . ک : ج 3 ص 558 ح 1339 .

ص: 226

برای توجیه مخالفت های خود و پنهان داشتن راز جدایی از علی علیه السلام به دنبال خود می کشاندند. چنین بود که علاقه مندان به امام علی علیه السلام مکرّر از او می خواستند که از این سیاست، روی گردانَد و رؤسای قبایل و چهره های پرنفوذ سیاسی و شخصیت های پُر طَمطُراق بهره ور از امتیازات اقتصادی ویژه را برای مدّتی فراموش کند و با آنها و بهره وری هایشان برخورد نکند؛ امّا امام علیه السلام آن پیشنهادها را با اصول و مبانی حکومت علوی در تضاد می دید و از پذیرش آنها، تن می زد. گویا امام علیه السلام پذیرفتن آن پیشنهادها را نوعی دست کشیدن از اهداف و آرمان های حکومتی اسلام می دانست و نمی پذیرفت. اکنون به نمونه هایی از این گونه پیشنهادها و پاسخ های امام، بنگریم: 1 . در کتاب الغارات، چنین آمده است: علی علیه السلام ، از فرار مردم به سوی معاویه ، نزد مالک اشتر ، شکوه کرد . اشتر گفت : ای امیرمؤمنان! ما با مردمان جَمَل ، با همراهی بصریان و کوفیان جنگیدیم و رأی [ همگان] یکی بود و پس از آن ، اختلاف کردند و دشمنی برپا داشتند ، نیّت ها سُست شد و عدالت ، کم گردید؛ و تو آنان را به عدالت می خوانی و با حق ، در میانشان رفتار می کنی و حقّ فروافتادگان را از مهتران می ستانی و آنان ، نزد تو بر فروافتادگان ، برتری ندارند . گروهی از آنان که با تو بودند ، وقتی به این امر مبتلا شدند ، ناله سر دادند و از این عدالت ، اندوهناک گشتند . [ امّا ]هدیه های معاویه ، نزد ثروتمندان و بزرگان بود و جان مردم به سوی دنیا پَر کشید ، و کسانی که دل به دنیا نمی سپارند ، اندک اند؛ و بسیاری شان، کسانی اند که حق را دور می افکنند و با باطل ، همراهی می کنند و دنیا را ترجیح می دهند . اگر بر آنان بذل و بخشش کنی ای امیر مؤمنان ، گردن های مردم به سوی تو کشیده می شود و

.


ص: 227

خیرخواهی شان را به سوی خود می کشانی و دوستی شان برایت خالص می گردد . خداوند ، کارت را سامان دهد ای امیرمؤمنان و دشمنت را نابود گردانَد و جمعیّت آنان را پراکنده سازد و حیله ایشان را سست گرداند و کارهاشان را پراکنده کند ، که او به آنچه می کند ، داناست . علی علیه السلام در پاسخ او ، خدا را سپاس گفت و بر او درود فرستاد و فرمود : «امّا آنچه گفتی؛ رفتار و منشم برپایه عدالت است . به درستی که خداوند می فرماید : «مَنْ عَمِلَ صَلِحًا فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا وَ مَا رَبُّکَ بِظَلَّمٍ لِّلْعَبِیدِ ؛ (1) هرکه کار شایسته کند ، به سود خود اوست؛ و هرکه بدی کند ، به زیان خود اوست ، و پروردگارِ تو به بندگان [ خود] ، ستمکار نیست» ؛ و من از این که کوتاهی کرده باشم در آنچه گفتی ، هراسان ترم . و امّا آن که بر زبان آوردی که حق بر آنان گران است و بدین سبب از ما جدا شدند ؛ پس خداوند ، آگاه است که آنان از ستمِ [ ما] از ما جدا نشدند و آن گاه که از ما کناره گرفتند ، به عدالت، فراخوانده نشدند؛ [ بلکه] جز دنیای فانی را که گویا از آن جدا شده اند ، نجُستند و روز رستاخیز ، مورد بازخواست قرار گیرند که آیا دنیا را طلب کردند یا برای خدا رفتار کردند. و امّا داستان بذل و بخشش و خریدن مردان که بر زبان راندی ، به درستی که ما را توان آن نیست که از ثروت های عمومی ، به هرکس بیش از حقّش بپردازیم ، که خداوند فرمود و سخنش حقّ است : «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّبِرِینَ ؛ (2) بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار ، به اذن خدا پیروز شدند ، و خداوند ، با شکیبایان است» . و محمّد صلی الله علیه و آله را به تنهایی برانگیخت و پس از مدّتی ، اندکِ او را بسیار کرد و

.

1- .فصّلت ، آیه 46 .
2- .بقره ، آیه 249 .

ص: 228

گروهش را پس از خواری ، عزیز گردانید ، و اگر خداوند بخواهد ، ما را برای کار بگمارد و دشواری ها را برایمان هموار گرداند و سختی ها را آسان سازد . و من آنچه از اندیشه تو را که خشنودی خدا در آن است ، پذیرا هستم و تو از امین ترین یاران منی و مورد اعتمادترین آنها و خیرخواه ترین و صاحب نظرترین آنان نزد منی» . (1) 2 . در همان کتاب، از ربیعه و عماره، چنین گزارش شده است: گروهی از یاران علی علیه السلام نزد او رفتند و گفتند : ای امیرمؤمنان! این ثروت ها را ببخش و اشراف و بزرگان عرب و قریش را بر آزاد شده های غیر عرب ، برتری ده ، و نیز آن را که از گریختن و مخالفت فراوانش هراس داری ، [ برتری ده] . [ ربیعه] گوید : آنان ، این سخن را از آن رو گفتند که معاویه ، با آنان که به سویش می رفتند ، چنین می کرد . علی علیه السلام به آنان فرمود : «آیا مرا فرمان می دهید که پیروزی را با ستم بجویم؟ به خدا سوگند ، چنین نکنم تا خورشید طلوع می کند و ستاره ای در آسمان می درخشد . به خدا سوگند ، اگر این ثروت ها از آنِ من بود ، به برابری میانشان رفتار می کردم ، چه رسد که اینها اموال عمومی است» . 2 3 . سهل بن حُنَیف که فرماندار امام علی علیه السلام در مدینه بود ، نامه ای برای حضرت فرستاد و گزارش داد که گروهی از مردم مدینه به معاویه پیوسته اند. امام علیه السلام در پاسخش نوشت: پس از حمد و سپاس خدا ؛ به من خبر رسیده که گروهی از مردمی که نزد تو به سر می برند ، پنهانی نزد معاویه می روند . دریغ مخور بر این که شمارِ مردانت کاسته

.

1- .ص 225 (عدالت در توزیع) .

ص: 229

می شود و کمکشان از دستت می رود . در گم راهی آنان و رهیافتگی تو ، فرارشان از هدایت و حقیقت به سوی کوری و نادانی بس ! آنان ، مردم دنیایند و بدان رو کرده و شتابان در پی اش افتاده اند . عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و آن را فهم کردند و دانستند که مردم ، در نظر ما در برابر عدالت و حق برابرند. پس به سوی برتری جویی گریختند . دور باشند از رحمت خدا ! به خدا ، آنان از ستمی نگریختند و به عدالت نرسیدند و ما در این کار ، امیدواریم که خداوند ، دشواری ها را هموار و سختی ها را آسان سازد ، إن شاء اللّه ! والسلام ! (1)

.

1- .ص 225 (عدالت در توزیع) .

ص: 230



4 . اجتناب از ابزارهای نامشروع در اجرای فرمان

(4)4 . اجتناب از ابزارهای نامشروع در اجرای فرمانجامعه انسانی بدان گونه که باید باشد جامعه ای است سرشار از ارزش های انسانی؛ جامعه ای است که قانون و عدالت، روابط را ایجاد می کند و یا پیوندها را می گسلد، سرکشی ها را می زداید و ناهنجاری ها را هنجار می بخشد. امّا روشن است که دست یافتن به چنین مرحله ای در جامعه انسانی، تا چه حدّی دشوار است. جامعه ای که امام علی علیه السلام بر آن حکومت می کند، چگونه است؟ گرایش های مردمی در سطح عمومی آن، چه سان است؟ کشش ها و کوشش های عموم مردم، بر چه اساسی رقم می خورد ؟ بر جامعه آن روز، 25 سال، کسانی دیگر حکومت کرده اند؛ حکومت هایی که بویژه در سال های پایانی با سرکشی ها، انتقادها و رویارویی ها رو به رو بوده اند و آن گاه، در برابر آنها خشونت ها، برخوردهای تند، سیاست کردن ها و گاه زندان، شکنجه و خشونت، به کار رفته است. جامعه در سطح عامّه، با قانون و ارزش آن به درستی آشنا نشده بودند و حاکمان، بر این نَمَط در میان مردم حکم می راندند. حاکمان ، هرجا در اجرای خواست های خود، از مردمْ ناهنجاری می دیدند، زور، خشونت و غلبه با قدرت را نه راه پایانی، که

.


ص: 231

آغازین راه می دانستند و بدان عمل می کردند. در سیاست اموی، هدف، وسیله را توجیه می کند و سیاستمدار، از هر گونه ابزاری، حتی نامشروع و با هر کیفیتی در اجرای سیاست و برنامه ها و فرمان هایش بهره می گیرد. رهبر این سیاست، با کسانی به زبان تطمیع سخن می گوید و با دیگرانی به زبان تهدید، و سرانجام، با کسانی به زبان تزویر. معاویه، با بهره گیری از چنین سیاستی بر شامْ حکم می رانْد و شاید حفظ منافع ملّیِ(!) شام، چنین اقتضا می کرد و او چنان می کرد. امّا علی علیه السلام چه کند؟ در سیاست علوی که استفاده از ابزار نامشروع برای اجرای سیاست ها روا نیست و رهبر مردم، تنها با زبان توجیه و تبیین و تعلیمْ سخن می گوید، و نه زبان تطمیع به کار می گیرد و نه با تزویر و تهدید و خشونتْ عمل می کند، چگونه باید مردمانی را که بدان شیوه خو کرده اند، به راه آورد. شگفت آورْ این که توده مردم شام، بدون این که از معاویه چیزی دریافت کنند، تنها با سیاست تزویر، تطمیع و تهدید، بدون چون و چرا از او اطاعت می کردند؛ امّا توده مردم کوفه، با این که در کنار امام علیه السلام از منافع مادّی نیز بی بهره نبودند، فرمان نمی بردند. سخن امام علیه السلام در این باره، چنین است: أوَلَیسَ عَجَبا أنَّ مُعاوِیَهَ یَدعُو الجُفاهَ الطَّغامَ فَیَتَّبِعونَهُ عَلی غَیرِ مَعونَهٍ ولا عَطاءٍ ، وأنَا أدعوکُم وأنتُم تَریکَهُ الإِسلامِ ، وبَقِیَّهُ النّاسِ إلَی المَعونَهِ أو طائِفَهٍ مِنَ العَطاءِ ، فَتَفَرَّقونَ عَنّی وتَختَلِفونَ عَلَیَّ؟ ! (1) آیا شگفت نیست که معاویه، جفاکاران فرومایه را می خوانَد و بی آن که به آنان کمک و بخششی کند، او را پیروی می کنند؛ ولی من شما را که یادگار اسلام و بازمانده مردمید ، با کمک مالی و بخشش فرا می خوانم و از گِرد من پراکنده می شوید و با من ناسازگاری می کنید.

.

1- .ر . ک : ج 4 ص 136 ح 1520 .

ص: 232

امام علیه السلام خوب می دانست که جامعه، در سطحی از آگاهی نیست که سخنان از سرِ سوز و پیراسته از شائبه های او را دریابد. می دانست که با خشونت و تهدید، بسیاری و حتی کسانی از بلندپایگان را می توان به اطاعت وا داشت و کارها را، گرچه موقّت، به سامان آورد؛ ولی او چنین نکرد و فرمود: لَقَد کُنتُ أمسِ أمیرا ، فَأَصبَحتُ الیَومَ مَأمورا ، وکُنتُ أمسِ ناهِیا ، فَأَصبَحتُ الیَومَ مَنهِیّا ، وقَد أحبَبتُمُ البَقاءَ ولَیسَ لی أن أحمِلَکُم عَلی ماتَکرَهونَ . (1) بدانید که من دیروز امیر مؤمنان بودم ؛ ولی امروزْ فرمانبردارم ، و بازمی داشتم ، و امروزْ خود ، باز داشته می شوم . شما ماندن را دوست می دارید و برای من [ روا ]نیست که وا دارم شما را بر آنچه خوش نمی دارید . در سیاست علوی، دستیابی به اهداف، در صورتی صحیح است که مردمان، آزادانه بیندیشند و برنامه های اصلاحی را برگزینند و بدان، گردن نهند. امام علیه السلام هرگز روا نمی داشت که آنچه را حق و استوار می دانست ، با زبان شمشیر و خشونت، به مردمان بقبولاند و آنان را به اطاعت وا دارد؛ چرا که در نهایت، مردم، راهی را برخواهند گزید که بدان دل بسته اند. به دیگر سخن، اگر این پرسش را در پیش دیدِ امام علی علیه السلام بنهید که: «چرا مردم تنهایت گذاشتند؟»، امام علیه السلام در پاسخ می گوید: من حاضر نبودم با زبان شمشیر، آنان را به فرمانبری وا دارم. آنان نیز متأسّفانه به لحاظ فرهنگی و ساخت اجتماعی و شیوه هایی که بر آنها رفته بود و بدانها خو گرفته بودند، چنان نبودند که ارج و عظمت این راه را بفهمند و بدان گردن نهند. امام علیه السلام بر این باور بود که با خشونت، مشکل حکومت به گونه ای زودگذر، حل می شود؛ امّا آن حاکمیت و حکومت، دیگر علوی نخواهد بود. امام علیه السلام این حقیقت را بارها بیان کرده است:

.

1- .ج 6 ص 176 ح 2577 .

ص: 233

یا أهلَ الکوفَهِ! أتَرونی لا أعلَمُ ما یُصلِحُکُم ، بَلی، ولکِنّی أکرَهُ أن اُصلِحَکُم بِفَسادِ نَفسی . (1) ای کوفیان! آیا گمان می کنید که نمی دانم چه چیزی شما را اصلاح می کند؟ چرا ؛ ولی خوش نمی دارم شما را با تباه ساختن خویش ، به راه آورم . و باز فرمود: ولَقَد عَلِمتُ أنَّ الَّذی یُصلِحُکُم هُوَ السَّیفُ ، وما کُنتُ مُتَحَرِّیا صَلاحَکُم بِفَسادِ نَفسی ولکِن سَیُسَلِّطُ عَلَیکُم بَعدی سُلطانٌ صَعبٌ . (2) می دانم آنچه شما را اصلاح می کند ، شمشیر است ؛ ولی من اصلاح شما را با تباه کردن خویش نمی جویم . لیکن پس از من ، حکومتی خشن بر شما مسلّط خواهد گردید . امام علی علیه السلام تصریح می کند که راه تعامل با مردم و سر به راه کردن آنان را با زبان خشونت و شمشیر می داند و می تواند با شمشیر، کژی های آنان را راست کند و سرکشان را به اطاعت وا دارد؛ امّا این کار را نمی کند. او می فرماید: اصلاح شما با بهره گیری از خشونت، بهایی دارد و آن، تباه ساختن ارزش های اخلاقی است که حاضر نیستم چنین بهایی را بپردازم. این، نه با خوی من سازگار است و نه با فلسفه حکومت من؛ امّا بدانید که پس از من، روزگار دشواری در انتظار شماست. شما با این رفتارها و برخوردها، زمینه را برای حکومت کسانی آماده می سازید که با شما جز با زبان شمشیر، سخن نخواهند گفت و به شما هرگز رحم نخواهند کرد: لا یُصلِحُ لَکُم یا أهلَ العِراقِ إلّا مَن أخزاکُم وأخزاهُ اللّهُ . (3) اصلاح نمی کند شما را ای مردمان عراق ، مگر آن که خوارتان کند ، و

.

1- .ر . ک : ج 4 ص 274 ح 1722 .
2- .ر . ک : ج 6 ص 548 ح 2756 .
3- .ربیع الأبرار : ج 4 ص 250 .