گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
تحقّق پیشگویی های امام علی علیه السلام



اشاره

خداوند نیز او را خوار گرداند .

تحقّق پیشگویی های امام علی علیه السلامبدین سان، امام علیه السلام با این سوز و گدازها، مظلومانه از میان مردم رفت؛ در حالی که از دست مردم، شکوه می کرد. به گفته او: إن کانَتِ الرَّعایا قَبلی لَتَشکوا حَیفَ رُعاتِها و إنَّنی الیَومَ لَأَشکو حَیفَ رَعِیَّتی . (1) اگر شهروندان ، پیش از من از ستم زمامداران شکایت می کردند ، به درستی که من امروز از ستم شهروندان ، شِکوه دارم . او به مردم گفته بود که ظلم مردم به زمامدار و پیشوایِ عادل نیز چونان عملکرد زمامدار و پیشوایِ ستم گستر، برای جامعه خطرناک است؛ و جامعه ای که حقِّ زمامدار و امامِ عادل را نمی گزارد و از اطاعت او و همبستگی و همدلی با او که برترین حقّ پیشواست تن می زند، در چنگال فتنه خواهد افتاد و در آتش سقوط، خواهد سوخت: ... و إذا غَلَبَتِ الرَّعِیَهُ واِلَیها أو أجحَفَ الوالی بِرَعِیَّتِهِ اختَلَفَ هُنالِکَ الکَلِمَهُ وظَهَرَت مَعالِمُ الجَورِ وکَثُرَ الإِدغالُ فی الدّینِ وتُرِکَت مَحاجُّ السُّنَنِ فَعُمِلَ بِالهَوی وعُطِّلَتِ الأَحکامُ وکَثُرَت عِلَلُ النُّفوسِ . فَلا یُستَوحَشُ لِعَظیمِ حَقٍّ عُطِّلَ ولا لِعَظیمِ باطِلٍ فُعِلَ فَهُنالِکَ تَذِلُّ الأَبرارُ وتَعِزُّ الأَشرارُ وتَعظُمُ تَبِعاتُ اللّهِ عِندَ العِبادِ . (2) و اگر شهروند بر زمامدار چیره گردد یا زمامدار بر شهروند ستم کند ، اختلافِ کلمه پدیدار گردد و نشانه های جور ، آشکار گردد و تبهکاری در دینْ بسیار شود و راه روشن سنّت ها رها گردد ، از روی هوا رفتار شود و بیمارْدلی فراوان گردد و بیمی نباشد که حقّی بزرگ ، معطّل ماند یا باطلی سترگ ، انجام شود . در این هنگام ، نیکانْ خوار شوند و بدکارانْ بزرگ مقدار، و عقوبت های

.

1- .ر . ک : ج 10 ص 430 ح 4698 و 4697 .
2- .ر . ک : ج 4 ص 190 ح 1580 .

ص: 235

الهی بر بندگان ، بزرگ گردد . سی و چهار سال پس از شهادت امام علی علیه السلام پیشگویی آن بزرگوار درباره کوفیان، به روشنی تحقّق یافت. به روزگار خلافت عبد الملک بن مروان، گروهی از خوارج که «اَزارقه» نامیده می شدند، در ناحیه اهواز، علیه حکومت مرکزی قیام کردند. تنها نقطه ای که می توانست بدان جا نیرو گسیل کند، کوفه بود. مردم، زیر بار نرفتند و از رفتن به نبرد، تَن زدند. عبد الملک در خطابه ای حماسی، از خواص و نزدیکانش چاره جویی کرد و گفت: فَمَن یَنتَدِبُ لَهُم مِنکُم بِسَیفٍ قاطِعٍ وسِنانٍ لامِعٍ؟ (1) چه کسی برای آنان داوطلب می شود ، با شمشیری بُرنده و نیزه ای آبدیده ؟ همه سکوت کردند. حَجّاج بن یوسف که به تازگی عبد اللّه بن زبیر را در مکّه سرکوب کرده بود ، به پا خاست و اعلام آمادگی کرد؛ امّا عبد الملک، نپذیرفت و ضمن اشاره به مشکل اعزام نیرو به جبهه اهواز، از آنان خواست که توانمندترینْ افرادِ خود را برای امارت عراق و جنگ با ازارقه، نامزد کنند. باز هم تنها کسی که اعلام آمادگی کرد، حجّاج بن یوسف بود. نکته جالبْ این است که عبد الملک، از حَجّاج می پرسد که چگونه می خواهد این مردم سرکش و گریزپا را به پیروی وا دارد: إنَّ لِکُلِّ أمیرٍ آلَهً وقَلائِدَ ، فَما آلَتُکَ وقَلائِدُکَ؟ (2) هر امیری ابزار و گردن افزاری دارد . ابزار و گردن افزار تو چیست؟ و حَجّاج پاسخ می دهد که : زبان شمشیر و ابزار خشونت! با آنان با زبان شمشیر سخن خواهد گفت و تازیانه خشونت را برخواهد کشید. سیاست تهدید و تطمیع را

.

1- .الفتوح : ج 7 ص 5 .
2- .الفتوح : ج 7 ص 6 .

ص: 236

خواهد گستراند و ریشه مخالفان را از بُنْ برخواهد کَند: فَمَن نازَعَنی قَصَمتُهُ ومَن دَنا مِنّی أکرَمتُهُ ، ومَن نَأی عَنّی طَلَبتُهُ ومَن ثَبَتَ لی طاعَنتُهُ ومَن ولِیَ عَنّی لَحِقتُهُ ومن أدرَکتُهُ قَتَلْتُهُ ... إنَ آلَتی : أزرَعُ بِدِرهَمِکَ مَن یُوالیکَ ، وأحصِدُ بِسَیفِکَ مَن یُعادیکَ . (1) آن که با من بستیزد ، او را بشکنم ، و آن که به من نزدیک شود ، بزرگش شمارم . آن که از من دور شود ، در جستجویش باشم ، و آن که در برابرم پایداری کند ، بر او آسیب رسانم ، و آن که بر من پشت کند ، به دنبالش روم، و آن را که بیابم ، بکشم ... به درستی که ابزارم این است : زَرَت را در دوستانت کِشت می کنم، و با شمشیرت ، آن را که با تو دشمنی کند ، درو می کنم ! عبد الملک، این شیوه را پسندید و به سال 74 هجری، حجّاج را به حکومت کوفه و بصره گمارد و او در نخستین رویارویی با مردم، در خطابه ای هشدار دهنده به مردم گفت: به درستی که سرهایی می بینم که رسیده اند و هنگام چیدن آنها رسیده است و من عهده دار این کارم و گویا به خون ها می نگرم که میان عمامه ها و ریش ها موج می زند ... بدانید که من چیزی را وعده ندهم ، جز آن که بدان عمل کنم ، و چیزی را بر زبان نیاورم ، جز آن که به اجرا گذارم ، و نزدیک نشوم ، مگر آن که بفهمم ، و دور نشوم ، مگر آن که بشنوم . پس بپرهیزید از این فریادها ، تجمّع ها ، قهرمان بازی ها ، قیل و قال ها ، و این که فلانی چه می گوید و کار فلانی به کجا می انجامد . شما را چه می شود ، ای مردم عراق؟ ای جدایی طلبان؟ ای اهل نفاق و اخلاق زشت؟ همانا شما ساکنان قریه ای هستید که [ به فرموده خداوند] «امن و امان

.

1- .الفتوح : ج 7 ص 6 .

ص: 237

بود و روزی اش از هرسو فراوان می رسید . پس [ساکنانش ]نعمت های خدا را ناسپاسی کردند و خدا هم به سزای آنچه انجام می دادند ، طعم گرسنگی و هراس را به آنان چشانید ...» . (1) بدانید که شمشیرم به زودی از خون شما سیراب گردد و پوستتان را جدا کند . پس هرکه می خواهد ، خون خود را حفظ کند . 2 حجّاج در همان آغازین سخن خود، نشان داد که از چشمانش مرگ می بارد و از شمشیرش خون. او با تندترین و تحقیرآمیزترین تعبیرها و عناوین، با کوفیان سخن گفت و فرجام سرکشی ها را نشان داد و به صراحت گفت که شمشیرش را از خونِ کسانی که از پیروی او تن زنند و آهنگ گردنفرازی داشته باشند، سیراب خواهد کرد. پس از این سخنرانی هول انگیز که از کلمه کلمه آن خون می بارید، در دومین روز حکومتش ، بیانیه ای صادر کرد که آن را در کوی ها و برزن های کوفه، جار زدند: ألا! إنَّنا قَد أجَّلنا مَن کانَ مِن أصحابِ المُهَلبِ ثَلاثا ، فَمَن أصَبنا بَعدَ ذلِکَ فَعُقوبَتُهُ ضَربُ عُنُقِهِ . (2)

.

1- .نحل، آیه 112 .
2- .الفتوح : ج 7 ص 13 .

ص: 238

بدانید که ما به یاران مُهلّب ، سه روز مهلت دادیم و هرکه را پس از آن بگیریم ، کیفرش زدنِ گردن اوست . و برای این که نشان دهد این بیانیه بدون هیچ تردیدی اجرا خواهد شد، به فرمانده نیروی انتظامی و حاجب خود، زیاد بن عروه دستور داد که شماری از سپاه در شهر بگردند و مردم را به جبهه اعزام کنند و هر آن که را تأخیر کرد و یا امتناع ورزید، بکشند. و بدین گونه، همه نیروهایی که مهلَّب بن ابی صفره را که از جانب او فرماندهی جنگ با ازارقه را به عهده داشت تنها گذاشته بودند، به جبهه بازگشتند و حتّی یک نفر هم تخلّف نکرد. (1) بدین سان، عبد الملک، با اجرای سیاست تهدید و تطمیع در گستره جامعه آن روز، تمام مخالفان حکومت مرکزی را سرکوب کرد و در سال 75 هجری با خاطری آسوده، راهی حج شد! یعقوبی می نویسد: ولما استقامت الأمور لعبد الملک وصلحت البلدان ولم تبق ناحیه تحتاج إلی صلاحها والإهتمام بها ، خرج حاجّا سنه 75 . (2) و چون کارها به سود عبد الملک ، سامان گرفت و شهرها آرامش یافت و منطقه ای نماند که نیازمند ساماندهی و توجّه بدان باشد ، در سال 75 هجری برای حج گزاردن ، بیرون رفت . اصلاح، رام کردن و ایجاد آرامش در زیر برق شمشیر! این، همان اصلاحی است که امام علی علیه السلام آن را به بهای فاسد شدن اصلاح کننده می دانست و حاضر نبود بپذیرد و جامعه را بدین گونه به «صلاح» آورَد. او نمی توانست به سیاستی تن در دهد که

.

1- .الفتوح : ج 7 ص 13 .
2- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 273 .

ص: 239

مشکل حکومت را به بهای تباه ساختن ارزش های انسانی حل می کند. چنین جامعه ای و چنین مشکل زدایی ها و راه حل هایی چه نیازی به برانگیخته شدن رسولان دارد؟ و چه نیازی به رهبران الهی و چه نیازی به علی علیه السلام دارد؟ در چنین سیاستی، حکومت علوی بی مفهوم است. هرکس که زوری در بازو داشته باشد و دریدگی ای در عمل، عاطفه را به یک سو نهد و خِرد انسانی را به سویی دیگر، کرامت های اخلاقی را وا بنهد و به هر آنچه بر چیرگی اش کارآمد است، روی آورد، می تواند حکومت کند. در حکومت علی علیه السلام ارزش ها اصالت دارند. او به هیچ بهایی حاضر نیست ارزش های انسانی و اسلامی را قربانی کند . حکومتی که در آن ارزش ها قربانی می شوند و معیارها و ارزش های انسانی در مسلخ مصالح زمامداری گردن زده می شوند، حکومتی شیطانی و اموی است. این گونه حکومت ها علوی و اسلامی نخواهند بود، گرچه عنوان علی علیه السلام و اسلام را نیز یدک بکشند. اکنون این را نیز بیفزاییم که در جهان امروز، سیاست شمشیر و زور و خشونت، دیگر کارآیی ندارد. ابزارهای نظامی، به تدریج ، کارآیی خود را از دست می دهند و زمامداران، با شیوه های جدیدی حکومت ها را پی می نهند. اکنون ارزش های انسانی به گونه ای دیگر قربانی می شوند و بردن عدالت اجتماعی به مسلخ اصلاحات اقتصادی و خُرد کردن فرودستان در زیر بار پیشرفت های اقتصادی ، از جمله این سیاست هاست.

.


ص: 240



5 . عوامل جنبی

الف شُبهه جنگ با اهل قبله

(5)5 . عوامل جنبیآنچه تا بدین جا برشمردیم، اصلی ترین عوامل سستی مردم و تنهایی امام علی علیه السلام در روزگار پایانی حکومت ایشان بود. عوامل دیگری نیز برای این کناره گیری مردم، می توان شمرد که هر چند تأثیرگذاری آنها در حد و حدود عوامل پیش گفته نیست، ولی نقش آنها در ضعیف و خسته شدن مردم، شایان توجّه است. این عوامل را که بدان ها عنوان «عوامل جنبی» داده ایم، بر می شمریم:

الف شُبهه جنگ با اهل قبلهحکومت علی علیه السلام در آغازین گام های استقرارش، متأسّفانه در کام جنگ فرو رفت: جنگ داخلی و نبرد با اهل قبله. جنگ های پیش از آن، یکسر با کافران بود و نبرد با کافران، بدون شبهه و ابهام بود؛ امّا جنگ های روزگار حکومت علی علیه السلام که در جهت خاموش ساختن فتنه ها و در راه اصلاح و بازگرداندن جامعه اسلامی به سیره و سنّت نبوی بدانها تن داده بود، جنگ با اهل قبله بود؛ جنگ با کسانی که عنوان مسلمانی داشتند و گاه در پرونده سیاسی اجتماعی آنها نقطه های درخشان فراوانی نیز یافت می شد. چنین بود که پیامبر صلی الله علیه و آله که در آینه زمان، این حوادث را می دید و چگونگی آنها را

.


ص: 241

پیش بینی کرده بود ، از یک سو این نبردها را قتالِ بر مبنای تأویل قرآن می دانست و از سوی دیگر، بر دشواری آنها تأکید کرده بود. (1) جنگ با اهل قبله، برای تنگ اندیشان، دغدغه ایمانی ایجاد می کرد. آنان به درستی نمی توانستند تصمیم بگیرند و از این رو، از همراهی باز می ایستادند. هوشیاران سیاستمداری هم که به گونه ای با امام علیه السلام مشکل داشتند، هم تن زدن خود را بدین سان توجیه می کردند و هم برای عموم، شبهه افکنی می کردند. چنین بود که از همان آغاز، چهره های به ظاهر موجّهی مانند: سعد بن ابی وقاص، اُسامه بن زید و عبد اللّه بن عمر، از همراهی با علی علیه السلام تن زدند و چون امام علیه السلام دلیل همراهی نکردن آنها را پرسید، سعد بن ابی وقّاص گفت: إنّی أکره الخروج فی هذا الحرب لئلّا أصیب مؤمنا فإن أعطیتنی سیفا یعرف المؤمن من الکافر قاتلت معک . به درستی که خوش نمی دارم برای این نبرد ، بیرون روم ، که مبادا مؤمنی را بکشم . اگر به من شمشیری دهی که مؤمن را از کافر بازشناسد ، به همراه تو خواهم جنگید ! و اسامه گفت: أنت أعز الخلق علیّ، ولکنی عاهدت اللّه أن لا أُقاتل أهل «لا اله إلا اللّه » . تو گرامی ترین فرد در نزد منی ؛ ولیکن با خداوند عهد کرده ام که با اهل «لا اله الا اللّه » نجنگم . و عبد اللّه بن عمر گفت: لست أعرف فی هذا الحرب شیئا ، أسألک ألا تحملنی علی ما لا أعرف . (2)

.

1- .ر . ک : ج 4 ص 453 (اهداف امام علی در نبرد با سرکشان) .
2- .ر . ک : ج 3 ص 515 (زندگی نامه گروهی از روی گرانندگان از بیعت) .

ص: 242

من از این گونه جنگ ، آگاهی ندارم و از تو می خواهم مرا بر آنچه بِدان آگاه نیستم ، وا مداری . آمادگی ذهنی مردم برای پذیرش شبهه ناروا بودن نبرد با اهل قبله از یک سو، و شبهه افکنی های مخالفان برنامه های اصلاحی امام علیه السلام و بویژه شبکه تبلیغاتی معاویه از سوی دیگر ، سازماندهی و بسیج نیروها را با مشکل جدّی روبه رو کرده بود. از این رو، غالبا امام علیه السلام ناچار می شد شخصا وارد عمل شود و مردم را توجیه کند و زمینه ها و عوامل و چگونگی موضعگیری هایش را بازگوید. امام علیه السلام در آغاز آشکار شدن فتنه ها و ناچار شدن برای جنگ با فتنه آفرینان فرمود: وقَد فُتِحَ بابُ الحَربِ بَینَکُم وبَینَ أهلِ القِبلَهِ ، ولا یَحمِلُ هذَا العَلَمَ إلّا أهلُ البَصَرِ وَالصَّبرِ وَالعِلمِ بِمَواضِعِ الحَقِّ ، فَامضوا لِما تُؤمَرونَ بِهِ ، وقِفوا عِندَ ما تُنهَونَ عَنهُ ولا تَعجَلو فی أمرٍ حَتّی تَتَبَیَّنوا ، فَإِنَّ لَنا مَعَ کُلِّ أمرٍ تُنکِرونَهُ غِیَرا . (1) درِ نبرد میان شما و اهل قبله گشوده شد ، و این عَلَم را برندارد ، مگر آن که بینا و شکیبا و آگاه به جایگاه حق است . پس بدانچه شما را فرمان داده اند ، روی آرید و از آنچه شما را بازداشته اند ، دست بدارید و تا چیزی را آشکارا ندانید ، شتاب میاورید ؛ چرا که ما را در آنچه ناخوش می دارید ، راه دیگری نیز هست . با این که امام علیه السلام در توجیه ذهنی مردم، از هیچ فرصتی دریغ نمی کرد و از چرایی مواضع و علل حوادث، برای مردمانْ سخن می گفت، با این همه، برای بسیاری دشوار بود که بپذیرند علی علیه السلام یکسرْ حق می گوید و موضعی استوار دارد و طلحه، زبیر و عایشه، یکسر باطل می گویند و به راه باطل می روند. (2)

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 173 .
2- .ر . ک : ج 5 ص 29 (مشتبه شدن امور بر کسانی که چشم بصیرت نداشتند) .

ص: 243



ب خستگی رزم آوران از جنگ بدون غنیمت

ب خستگی رزم آوران از جنگ بدون غنیمتمردمان آن روزگار ، گو این که مسلمان بودند و با فرمان پیشوای الهی آهنگ نبرد می کردند، امّا سطح فرهنگ و گرایش هایشان چنان نبود که در گام هایی که برمی دارند، خداجوی باشند و اخلاصْ پیشه کنند. در جنگ ها، جمع آوری غنیمت، یکی از انگیزه های مؤثّر بود، بویژه برای کسانی که روزگاری طولانی بدان خوی کرده بودند. اکنون روزها و ماه ها در صحنه نبرد می ماندند، بدون این که از آنچه فراچنگ می آوردند، بتوانند بهره گیرند. آنان در دوران زمامداران پیش از امام علی علیه السلام ، به کسب غنایم در جنگ و بهره وری از آن غنایم ، به ویژه در جنگ های فارس و روم ، عادت کرده بودند. اکنون امام علیه السلام از آغازین روزهای نبرد، از آنها می خواست که به اموال مردمان، دست درازی نکنند و بدانند که در آنچه در اوج جنگ به دست می آورند، حقّ تصرّف ندارند. بنا بر این، پذیرفتن جنگ بدون غنایم، برای مردم، بسی دشوار بود. آنان که همراه علی علیه السلام بودند، غالبا از چنان ایمان و درایتی برخوردار نبودند که در نبرد با فتنه انگیزان، فقط به خدا بیندیشند و «شمشیر در پیِ حق بزنند» و از نبرد، جز رضای الهی تمنّایی نداشته باشند. بسیاری از آنان، در جنگ ، بیشتر و پیشتر از آن که به حق و دین و خاموش سازی فتنه بیندیشند، به منافع خود فکر می کردند. متون تاریخی نشان می دهد که از جمله اعتراضاتی که مکرّر در جمل و نهروان طرح می شد و حجم بسیاری هم داشت این بود که چرا زنان دشمنان، به اسارت گرفته نمی شوند و اموالشان تقسیم نمی گردد. ابن ابی الحدید، این واقعیت تاریخی را بر اساس اتّفاق گزارشگران نقل کرده ، می نویسد: اِتَّفَقَتِ الرُّواهُ کُلُّها عَلی أنَّهُ علیه السلام قَبَضَ ما وَجَدَ فی عَسکَرِ الجَمَلِ مِن سِلاحٍ ودابَّهٍ ومَملوکٍ ومَتاعٍ وعُروضٍ ، فَقَسَّمَهُ بَینَ أصحابِهِ ، وأنَّهُم قالوا لَهُ : اِقسم بینَنا أهلَ

.


ص: 244



ج از دست دادنِ یاران برجسته

البَصرَهِ فَاجعَلهُم رَقیقا ، فَقالَ : لا . فَقالوا : فَکَیفَ تُحِلُّ لَنا دِمائَهُم وتُحَرِّمُ عَلَینا سَبیَهُم ؟ (1) گزارشگران ، اتّفاق نظر دارند که علی علیه السلام آنچه را در سپاه جمل یافت از اسلحه ، چارپا ، بردگان ، کالاها و اشیای دیگر ، در میان یارانش تقسیم کرد . یارانش گفتند : مردم بصره را میان ما تقسیم کن و آنان را برده قرار ده. فرمود : «نه». گفتند : چگونه خونشان برای ما حلال است و اسیر گرفتن آنان ، حرام؟ فرسودگی و خستگی نیروهای رزمی پس از دو سال نبرد بدون غنیمت و بدون بهره مادّی، چون با شبهه نامشروع بودن جنگ با اهل قبله ضمیمه شود و با دیگر عوامل بنیادین تنهایی امام علیه السلام که از آن یاد شد گره بخورد، روشن است که فرجامی جز نافرمانی نخواهد داشت. چنین شد که امام علیه السلام در پایان دوران حکومتش در بسیج نیروها با مشکل جدّی مواجه بود.

ج از دست دادنِ یاران برجستهمدیر جامعه و پیشوای مردم، در چیرگی بر مشکلات و گشودن گره های اجتماعی، سیاسی و... بیشتر از هر چیزی مرهون نیروهای همگام و عناصر همراه در کادر رهبری است. وجود هوشمندانِ از خود گذشته و خردمندان تلاشگری که از سرِ اخلاص، با پیشوا همراهی کنند و در گردونه های دشوار، ایثار کنند، در پیشبرد مدیریت جامعه نقشی شگرف ایفا خواهند کرد. نقش این گونه کسان در زدودن ابهام ها، رساندن پیام ها، تبیین موضع ها و ایجاد تحرّک در نیروها که به گونه ای غیر مستقیم، آرمان های رهبری را در جامعه عینیت می بخشند، بسی مهم است. در کشاکش نبرد صِفّین، نقش خطابه ها و حماسه سرایی های کسانی چون مالک اشتر، هاشم مِرقال و ... روشن است و گواهی بر آنچه گذشت.

.

1- .ر . ک : ج 6 ص 291 (جنگ نهروان (فتنه مارقین)) .

ص: 245

سوگمندانه، امام علی علیه السلام در اواخر حکومت خود، این گونه کسان را دیگر همراه ندارد. برجسته ترین یاران امام علیه السلام که زبان هایی گویا داشتند و مفسّران موجّه راه او بودند، دیگر نیستند. جای مالک اشتر، عمّار، هاشم مِرقال، محمّد بن ابی بکر، عبد اللّه بن بدیل، زید بن صُوحان و. .. در میان یاران امام علیه السلام خالی است. دیگر آن خطابه های پرشور، انگیزاننده و تحرّک آفرین، در میان سپاه به گوش نمی رسد، و از سوی دیگر، کم نبودند سلسله عناصر کژاندیش، انحراف آفرین و گاه بیماردلانِ تیره جان که اشکال می تراشیدند و سستی می آفریدند. امام علیه السلام در پی این گونه جوسازی ها، اشکال تراشی ها و تن زدن از همراهی هاست که از سرِ سوز و درد، از آن بیداردلان، بصیران و زمزمه گران شب و شیران روز، و یکّه تازان میدان عمل و رزم آوران صحنه های نبرد، یاد می کند و می گوید: کجایند مردمی که به اسلام دعوت شدند و پذیرفتند و قرآن خواندند و آن را [ در دل های خود] استوار ساختند و به سوی نبرد ، بسیج شدند و مانند روی آوردن ماده شتر به بچّه خود ، به سویش شتافتند . شمشیرها را از نیام برآوردند و گروه گروه و صف در صف ، اطراف زمین را گرفتند ؟ برخی از آنان ، نجات یافتند و برخی دیگر مُردند . نه به زندگان، مژده داده شدند و نه بر مردگان ، تعزیت داده شدند . چشمانشان از گریه ، تباه و شکم هاشان از روزه ، لاغر و لب هاشان از دعا ، خشک بود . از شب زنده داری ، رنگشان زرد و بر رخسارشان ، گَرد خشوعْ [ آشکار] بود . اینان اند برادران من که رفته اند . پس سزاست که تشنه دیدارشان باشیم و بر جدایی شان ، انگشت بر دهان گیریم . (1) و در فرجام سخنِ سرشار از دردگذاری ای که در واپسین روزهای حیات خود

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 121 .

ص: 246

ایراد کرد، فرمود: کجایند برادران من که راه حق پیمودند و بر حقیقتْ [از دنیا] رفتند؟ کجاست عمّار؟ کجاست پسر تَیَّهان؟ (1) و کجاست ذوالشهادتین؟ (2) و کجایند همانندان ایشان از برادرانشان که با یکدیگر ، پیمان مرگ بستند و سرهایشان نزد فاجران برده شد؟ (3) این نکته را نیز بیفزاییم که بخشی از همراهان و سپاهیان امام علی علیه السلام خوارج بودند که آنان نیز پس از جریان صِفّین، در مقابل امام علیه السلام ایستادند ؛ برخی شان در نهروان، کشته شدند و برخی نیز خانه نشین شده بودند. بدین سان، علی علیه السلام تنها بود، تنهایِ تنها، بدون یاران رزم آور، سخنورانی حماسه آفرین، و حماسه سازانی خِردورز و نستوه ... .

.

1- .مالک بن تَیَّهان انصاری از صحابیان بدر که در صفّین شهید شد .
2- .خُزَیمه بن ثابت انصاری که در بدر و جنگ های دیگر شرکت داشت و در صفّین ، به شهادت رسید و پیامبر صلی الله علیه و آله گواهی او را برابر گواهی دو تن دانست (ر . ک : ج 13 ص 187 (خزیمه بن ثابت (ذو شهادتین)) .
3- .ص 197 (آخرین خطبه امام) .

ص: 247



اوج قدرت رهبری در اوج تنهایی

اوج قدرت رهبری در اوج تنهاییاکنون و در پایان این تحلیل گذرا، سزاوار است به نکته ای بس مهم و ارجمند در سیاست علوی و شیوه پیشوایی امیر مؤمنان بپردازیم. ندیده ام که کسی بدین نکته آگاهی یافته و یا به روشنی و صراحت، در رهبری امام علی علیه السلام آن را مطرح کرده باشد. این نکته تأمّل برانگیز و اعجاب آور، همان توانِ رهبری و قدرت مدیریت و استوارْ گامی امام علی علیه السلام در پیشوایی در روزگاری است که تا بدین جا ابعاد آن، تبیین گردید. اسناد تاریخی نشان می دهند که علی علیه السلام در دوران تنهایی، بالاترین، نیرومندترین و شکوهمندترین رهبری را به ظهور رسانده است. از این رو، چون می گوییم علی علیه السلام تنها ماند، نباید چنین بپنداریم که او با آن همه نافرمانی ها، دردگذاری ها و گله مندی ها، خانه نشین شد، یا صحنه را رها کرد، و یا در ماه های پایانی حکومت، علنا قدرت رهبری و توان مدیریت جامعه را از دست داد و تا هنگامه شهادت، تنها به دردگذاری، گله مندی از نافرمانی ها و عدم حمایت مردمان و سستی نخبگان، بسنده کرد. هرگز! متون تاریخی و اسناد فراوان گزارش دهنده سیره علوی، نشان دهنده آن است که پرتلاش ترین و سختکوشانه ترین دوره از روزگار حکومت علی علیه السلام ، روزگار تنهایی اوست. هرگز بر قهرمان بی بدیل صحنه های نبرد و چیره دست ترین چهره گردونه های سختی و دشواری، یأس، حاکم نشد. یک تنه، خلأها را پُر کرد، سخن ها گفت، حماسه ها سرود، و راهی را که در روز اوّل حکومت اعلام کرده بود، تا آخرین

.


ص: 248

لحظه زندگی ادامه داد و دمی آرام نگرفت و فارغ ننشست. در جامعه ای که بخش عظیمی از خواص و نخبگان آن با امام علی علیه السلام همدلی و همراهی نکردند و عوامِ دنباله رو آنها، در فضایی آکنده از شبهه جنگ با اهل قبله و نبرد با چهره های باسابقه و گاه مقدّس نما، به سستی و نافرمانی روی آوردند و رزم آوران، پس از گذار از سه جنگ خونین بدون غنیمت، کاملاً فرسوده شدند ، در هنگامی که امام علیه السلام برترین یاران خود را از دست داده بود و شبیخون های مکرّرِ سپاه جهل مدار و ارزش ستیز معاویه و غارتگری هایش مردم را به ستوه آورده بود، امام علیه السلام با این همه، نستوه ایستاد و بر بسیج مردمان علیه ستمگری ها و جنایت های معاویه تأکید کرد و در چنین هنگامه آکنده از یأس و سستی و دلهره ، بدون بهره گیری از ابزار خشونت، مردم را برای حضور مجدّد در جبهه نبرد با معاویه بسیج کرد. امام علیه السلام باید از چه توانِ رهبری و قدرت مدیریت و جاذبه پیشوایی ای برخوردار باشد که در چنین هنگامی هم بتواند بِایستد و در بسیج نیروها تا این اندازه توفیق یابد؟ آخرین سخنرانی حماسه گستر و شورانگیز علی علیه السلام که قبل از اعزام مجدّد نیرو به صِفّین انجام شد، گواه این مدّعاست. نوف بکالی، چهره ظاهری امام علیه السلام به هنگام ایراد خطبه و سخنان هیجانبار وی و چگونگی آرایش سپاه را چنین گزارش کرده است: امیر مؤمنان ، این خطبه را در کوفه بر ما ایراد کرد ، در حالی که بر سنگی ایستاده بود که جَعْده ، پسر هبیره مخزومی ، آن را بر پا داشته بود . جامه ای پشمین بر تن داشت و حمایل شمشیرش از لیف خرما و در پایش نعلینی از لیف خرما بود . نشان سجده بر پیشانی اش ، همچون داغ شتر بر سر زانو بود . نوف می گوید که آن گاه امام علیه السلام در پایان سخن، با صدایی بلند ، ندا داد: الجِهادَ ، الجِهادَ ، عِبادَ اللّهِ ... و إنّی مُعَسکِرٌ فی یَومی هذا؛ فَمَن أرادَ الرَّواحَ إلَی اللّهِ فَلیَخرُج .

.


ص: 249

جهاد ، جهاد ، بندگان خدا! ... من همین امروز، لشکر آماده می کنم . هرکه می خواهد به سوی خدا پر کشد ، بیرون شود . آن گاه، سازماندهی سپاه را بدین گونه گزارش می کند: برای حسین علیه السلام ده هزار سپاه ، و برای قیس بن سعد ، ده هزار سپاه ، و برای ابو ایّوب ، ده هزار سپاه قرار داد و برای دیگران هم رقم های دیگر ، و آماده بازگشت به صفّین بود و جمعه نیامده بود که ابن ملجم ملعون ، او را ضربت زد. سپاهیان بازگشتند و ما چون گوسفندانی بودیم که شبانِ خود را از دست داده است و گرگ ها از هرسو آنان را می ربایند . (1) بدین سان و بر پایه آنچه آمد، اظهارات دردمندانه امام علیه السلام و گله های مکرّر او از یارانش، به دلیل ضعف و اظهار عجز از رهبری و اداره مردم با آن ویژگی ها که ترسیم شد، نبود؛ بلکه امام علیه السلام به جای به کارگیری زبان خشونت و شمشیر برای بسیج مردم، از این زبان، در جهت به حرکت درآوردن آنان بهره می گرفت. بسیج نیرویی سنگین در شرایطی که شرح آن گذشت، در مدّتی کم تر از یک هفته (در همان هفته پیش از شهادتش) ، نشان دهنده توانمندی فوق العاده حضرت در بسیج توده های مردم از یک سو، و موفّقیت سیاست های علوی در کشورداری از سوی دیگر است. آنچه آمد، نگاهی بود گذرا به زمینه ها، علل و عوامل سستی مردم در هنگامه ای بدان سان، و ترسیمی از سیره علوی در اداره کشور. سخن را در این زمینه به پایان می بریم و از خداوند متعال در بهره گیری از معارف آفتابگون علوی و آموزه های دریاوار آل اللّه علیهم السلام توفیق می طلبیم.

.