گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
فصل دوم : پیشگویی امام درباره شهادت خویش



2 / 1 من کشته خواهم شد

فصل دوم : پیشگویی امام درباره شهادت خویش2 / 1من کشته خواهم شدمسند ابن حنبل به نقل از زید بن وهب : علی علیه السلام نزد گروهی از اهل بصره از خوارج رفت. در جمع آنان مردی به نام جعد بن بعجه بود. به آن حضرت گفت: یا علی! تقوا پیشه کن، که خواهی مُرد. علی علیه السلام فرمود: «بلکه کشته خواهم شد . ضربتی بر این، این را رنگین می سازد (یعنی محاسنش از خون سرش) . عهدی است حتمی و تقدیری است مقدّر شده، و هر که دروغ بندد، ناکام و زیانکار است».

مسند ابی یعلی به نقل از ابوالأسود دُئَلی از امام علی علیه السلام : عبد اللّه بن سلام پیش من آمد، در حالی که پا در رکاب نهاده بودم و به من گفت: به عراق مرو . می ترسم آن جا تیزی شمشیر بر تو برسد. [ عبد اللّه گوید :] علی علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، پیامبر خدا مرا از آن آگاه ساخته است». ابو الأسود (راوی حدیث) گوید: من مثل آن روز را هرگز ندیده ام که جنگاوری این گونه از کشته شدن خویش خبر دهد.

.


ص: 270

الإرشاد عن الإمام علیّ علیه السلام :أتاکُم شَهرُ رَمَضانَ ، وهُوَ سَیِّدُ الشُّهورِ ، وأوَّلُ السَّنَهِ ، وفیهِ تَدورُ رَحیَ السُّلطانِ ، ألا وإنَّکُم حاجُّوا العامِ صَفّا واحِدا ، وآیَهُ ذلِکَ أنّی لَستُ فیکُم . فَکانَ أصحابُهُ یَقولونَ : إنَّهُ یَنعی إلَینا نَفسَهُ ، فَضُرِبَ علیه السلام فی لَیلَهِ تِسعَ عَشَرَهَ ، ومَضی فی لَیلَهِ إحدی وعِشرینَ مِن ذلِکَ الشَّهرِ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام فی ذِکرِ مَجیءِ رَجُلٍ مِنَ الیَهودِ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام وسُؤالِهِ عَن أشیاءَ : قالَ : کَم یَعیشُ وَصِیُّ نَبِیِّکُم بَعدَهُ ؟ قالَ : ثَلاثینَ سَنَهً . قالَ : ثُمَّ ماذا یَموتُ أو یُقتَلُ ؟ قالَ : یُقتَلُ ویُضرَبُ عَلی قَرنِهِ فَتُخضَبُ لِحیَتُهُ . قالَ : صَدَقتَ وَاللّهِ ، إنَّهُ لَبِخَطِّ هارونَ وإملاءِ موسی علیه السلام . (2)

الإمام علیّ علیه السلام فی خُطبَتِهِ علیه السلام عِندَ وُصولِ خَبَرِ الأَنبارِ إلَیهِ : أمَ وَاللّهِ لَوَدِدتُ أنَّ رَبّی قَد أخرَجَنی مِن بَینِ أظهُرِکُم إلی رِضوانِهِ ، وإنَّ المَنِیَّهَ لَتُرصِدُنی ، فَما یَمنَعُ أشقاها أن یَخضِبَها ؟ وتَرَکَ یَدَهُ عَلی رَأسِهِ ولِحیَتِهِ عَهدٌ عَهِدَهُ إلَیَّ النَّبِیُّ الاُمِّیُّ ، وقَد خابَ مَنِ افتَری ، ونَجا مَنِ اتَّقی وصَدَّقَ بِالحُسنی . (3)

راجع : ج 10 ص 412 (إنّ الاُمه ستغدر بک) .

.

1- .الإرشاد : ج 1 ص 320 ، روضه الواعظین : ص 150 وفیه إلی «نفسه» ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 271 وفیه إلی «لست فیکم» وکلاهما عن الأصبغ بن نباته .
2- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 52 ح 19 عن صالح بن عقبه ، بحار الأنوار : ج 42 ص 191 ح 2 .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 280 ، الاحتجاج : ج 1 ص 413 ح 89 .

ص: 271

الارشاد :امام علی علیه السلام فرمود : «ماه رمضان شما را فرا رسید، که سرور ماه ها و آغاز سال است و آسیاب حکومت در این ماه می چرخد. آگاه باشید که به یقینْ شما امسال در یک صف به حج خواهید رفت و نشانه اش آن است که من میان شما نیستم». یاران آن حضرت می گفتند: او خبر شهادت خویش را به ما می دهد. پس در شب نوزده رمضانْ ضربت خورد و شب بیست و یکم همان ماه جان باخت.

امام صادق علیه السلام در یادکردِ آمدن مردی از یهود به نزد امیر مؤمنان علیه السلام و پرسیدنش از برخی چیزها : گفت: وصیّ پیامبر شما پس از او چه قدر زندگی می کند؟ فرمود: «سی سال». پرسید: پس از آن چه می شود؟ می میرد یا کشته می شود؟ فرمود: «کشته می شود» . ضربتی بر سرش فرود می آید و محاسنش خونین می شود». گفت: به خدا که درست گفتی . این خبر به خطّ هارون و املای موسی علیه السلام همین گونه است.

امام علی علیه السلام در خطبه اش هنگامی که خبر شهر انبار به ایشان رسید : آگاه باشید ، به خداوند سوگند ، دوست داشتم پروردگارم مرا از میان شما بیرون ببرد و به رضوانش برسانَد . مرگ در کمین من است . چه چیزی آن بدبخت ترین را از رنگین کردن آن ، بازداشته است؟ (و دستش را به سر و محاسنش گذاشت) پیمانی بود که به پیامبر اُمّی واگذاشته شد . هر کس افترا بست ، زیان دید و هر کس تقوا پیشه کرد ، و [پاداش ]نیکوتر را گواهی نمود ، رهایی یافت .

ر . ک : ج 10 ص 413 (پیمان شکنی اُمّت) .

.


ص: 272

2 / 2ما یَنتَظِرُ أشقاها ؟الغارات عن ابن أبی لیلی عن الإمام علیّ علیه السلام :إنّی مَیِّتٌ أو مَقتولٌ بَل قَتلاً ، ما یَنتَظِرُ أشقاها أن یَخضِبها مِن فَوقِها بِدَمٍ ؟ ! وضَرَبَ بِیَدِهِ إلی لِحیَتِهِ . (1)

تاریخ بغداد عن عبد اللّه بن سبع :سَمِعتُ عَلِیّا عَلَی المِنبَرِ وهُوَ یَقولُ : ما یَنتَظِرُ أشقاها ؟ عَهِدَ إلَیَّ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَتُخضَبَنَّ هذِهِ مِن هذِهِ وأشارَ ابنُ داووُدَ (2) إلی لِحیَتِهِ ورَأسِهِ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! أخبِرنا مَن هُوَ حَتّی نَبتَدِرَهُ ؟ فَقالَ : أنشُدُ اللّهَ رَجُلاً قَتَلَ بی غَیرَ قاتِلی . (3)

البدایه والنهایه عن ثعلبه بن یزید :قالَ عَلِیٌّ : وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرَأَ النَّسَمَهَ ، لَتُخضَبَنَّ هذِهِ مِن هذِهِ لِلحیَتِهِ مِن رَأسِهِ فَما یَحبِسُ أشقاها ؟ ! فَقالَ عُبدُ اللّهِ بنُ سبعٍ : وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! لَو أنَّ رَجُلاً فَعَلَ ذلِکَ لَأَبَدنا عِترَتَهُ . فَقالَ : أنشُدُکُم بِاللّهِ أن یُقتَلَ غَیرُ قاتِلی . (4)

تاریخ دمشق عن سعید بن المسیّب :رَأَیتُ عَلِیّا عَلَی المِنبَرِ وهُوَ یَقولُ : لَتُخضَبَنَّ هذِهِ مِن هذِهِ وأشارَ بِیَدِهِ إلی لِحیَتِهِ وجَبینِهِ فَما یَحبِسُ أشقاها ؟ قالَ : فَقُلتُ : لَقَدِ ادَّعی عَلِیٌّ عِلمَ الغَیبِ ، فَلَمّا قُتِلَ عَلِمتُ أنَّهُ قَد کانَ عُهِدَ إلَیهِ . (5)

.

1- .الغارات : ج 1 ص 7 و ص 30 عن نمیر العبیسی نحوه .
2- .هو عبد اللّه بن داوود ، وهو ممّن وقع فی سلسله سند هذا الحدیث ، والسند هکذا : «عبد اللّه بن داوود عن الأعمش عن سلمه بن کهیل عن سالم بن أبی الجعد عن عبد اللّه بن سبع» .
3- .تاریخ بغداد : ج 12 ص 58 الرقم 6441 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 275 ح 1078 ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 587 ح 6 ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 34 کلّها نحوه .
4- .البدایه والنهایه : ج 7 ص 324 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 542 وفیه «یخبتن» بدل «یحبس» .
5- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 549 .

ص: 273



2 / 2 آن شقی ترین، در انتظار چیست؟

2 / 2آن شقی ترین، در انتظار چیست؟الغارات به نقل از ابن ابی لیلی ، از امام علی علیه السلام: «من خواهم مرد، یا کشته می شوم، و بلکه کشته خواهم شد. آن بدبخت ترینِ امّتْ منتظر چیست تا این محاسن را از بالایش به خون رنگین کند؟» و دست خود را بر محاسن خود زد .

تاریخ بغداد به نقل از عبد اللّه بن سبع : شنیدم که علی علیه السلام بر فراز منبر می گفت: «آن شقی ترینْ منتظر چیست؟ پیامبر خدا مرا خبر داده است که این، از خون این رنگین خواهد شد» (ابن داوود که در سند روایت است ، به محاسن و سرش اشاره کرد). گفت: ای امیر مؤمنان! به ما خبر ده که کیست تا پیش تر از آن، سراغش رویم؟ فرمود: «شما را به خدا سوگند ، مبادا مردی جز قاتل من به خاطر من کشته شود!».

البدایه والنهایه به نقل از ثعلبه بن یزید : علی علیه السلام فرمود: «سوگند به خدایی که دانه را شکافت و موجودات را آفرید، این محاسن از خون سر رنگین خواهد شد. چه چیزی آن شقی ترینْ فرد را از انجام دادن آن بازداشته است؟». عبد اللّه بن سبع گفت: به خدا سوگند ای امیر مؤمنان که اگر کسی چنین کند، دودمانش را نابود می کنیم. فرمود: «شما را به خدا سوگند می دهم که مبادا کسی جز قاتل من به قصاص خونم کشته شود».

تاریخ دمشق به نقل از سعید بن مسیّب : علی علیه السلام را بر منبر دیدم، در حالی که می فرمود: «یقینا این با این رنگین خواهد شد (و با دست خود اشاره به محاسن و پیشانی خود کرد) . پس چه چیزی آن شقی ترین فرد را بازداشته است؟» [ با خود ]گفتم : علی علیه السلام ادّعای علم غیب کرد. چون کشته شد، دانستم که پیش تر به او گفته شده بود.

.


ص: 274

الإمام علیّ علیه السلام :ما یَحبِسُ أشقاها أن یَجیءَ فَیَقتُلَنی ؟ ! اللّهُمَّ إنّی قَد سَئِمتُهُم وسَئِمونی فَأَرِحنی مِنهُم وأرِحهُم مِنّی ! (1)

عنه علیه السلام :أ لَم یَأنِ لِأَشقاها ؟ لَتُخضَبَنَّ هذِهِ مِن هذِهِ ، یَعنی لِحیَتَهُ مِن رَأسِهِ . (2)

الإرشاد عن الأجلح عن أشیاخ کنده :سَمِعتُهُم أکثَرَ مِن عِشرینَ مَرَّهً یَقولونَ : سَمِعنا عَلِیّا علیه السلام عَلَی المِنبَرِ یَقولُ : ما یَمنَعُ أشقاها أن یَخضِبَها مِن فَوقِها بِدَمٍ ؟ ویَضَعُ یَدَهُ عَلی لِحیَتِهِ علیه السلام . (3)

البدایه والنهایه :کانَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام قَد تَنَغَّصَت عَلَیهِ الاُمورُ ، وَاضطَرَبَ عَلَیهِ جَیشُهُ ، وخالَفَهُ أهلُ العِراقِ ، ونَکَلوا عَنِ القِیامِ مَعَهُ ، وَاستَفحَلَ أمرُ أهلِ الشّامِ ، وصالوا وجالوا یَمینا وشِمالاً ، زاعِمینَ أنَّ الإمرَهَ لِمُعاوِیَهَ بِمُقتَضی حُکمِ الحَکَمَینِ فی خَلعِهِما عَلِیّا وتَولِیَهِ عَمرِو بنِ العاصِ مُعاوِیَهَ عِندَ خُلُوِّ الإمرَهِ عَن أحَدٍ ، وقَد کانَ أهلُ الشّامِ بَعدَ التَّحکیمِ یُسَمّونَ مُعاوِیَهَ الأَمیرَ ، وکُلَّمَا ازدادَ أهلُ الشّامِ قُوَّهً ضَعُفَ جَأشُ (4) أهلِ العِراقِ ، هذا وأمیرُهُم عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ خَیرُ أهلِ الأَرضِ فی ذلِکَ الزَّمانِ ، أعبَدُهُم وأزهَدُهُم ، وأعلَمُهُم وأخشاهُم للّهِِ عَزَّ وجَلَّ ، ومَعَ هذا کُلِّهِ خَذَلوهُ وتَخَلَّوا عَنهُ ، حَتّی کَرِهَ الحَیاهَ وتَمَنَّی المَوتَ ، وذلِکَ لِکَثرَهِ الفِتَنِ وظُهورِ المِحَنِ ، فَکانَ یُکثِرُ أن یَقولَ : ما یَحبِسُ أشقاها ؟ أی ما یَنتَظِرُ ؟ ما لَهُ لا یَقتُلُ ؟ ثُمَّ یَقولُ : وَاللّهِ لتُخضَبَنَّ هذِهِ ویُشیرُ إلی لِحَیتِهِ مِن هذِهِ ویُشیرُ إلی هامَتِهِ . (5)

.

1- .المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 587 ح 8 ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 34 کلاهما عن عبیده ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 260 عن محمّد بن عبیده .
2- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 537 عن سالم بن أبی الجعد .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 13 ، الأمالی للطوسی : ص 267 ح 493 عن هبیره بن یریم ، إعلام الوری : ج 1 ص 310 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 119 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 42 ص 193 ح 8 ؛ الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 434 ، الکامل للمبرّد : ج 3 ص 1167 کلاهما نحوه .
4- .الجأش : نفس الإنسان . قیل : ومنه : رابط الجأش ؛ أی یربط نفسه عن الفرار ؛ لشجاعته (تاج العروس : ج 9 ص 67 «جأش») .
5- .البدایه والنهایه : ج 7 ص 324 .

ص: 275

امام علی علیه السلام :«چه چیزی آن شقی ترین فرد را باز داشته از این که بیاید و مرا به قتل برساند؟ خدایا! من اینان را خسته کردم، اینان هم مرا به ستوه آوردند. مرا از دست اینان و اینان را از دست من راحت کن».

امام علی علیه السلام :آیا برای آن شقی ترین فرد، فرصتش نرسیده است؟ قطعا این از این رنگین خواهد شد (یعنی محاسنش از خون سرش).

الإرشاد به نقل از اجلح از پیرمردان کِنده : بیش از بیست بار شنیدم که پیران کِنده می گفتند: شنیدیم که علی علیه السلام بر فراز منبر می فرمود: «چه چیزی مانع می شود از این که شقی ترین فرد امّتْ این محاسن را از بالا با خونْ رنگین سازد؟» و دست خود را بر محاسن خود می گذاشت.

البدایه والنهایه:کارها بر امیر مؤمنانْ مکدّر و آشفته شده بود. لشکرش نافرمانی می کردند . اهل عراق با او مخالفت کرده، از قیام همراه او سر باز زدند. کار شامیان بالا گرفت، تاختند و چپ و راست ، جولان می دادند و به گمان این که به مقتضای حکمِ داوران (در صفّین) که هر دو علی علیه السلام را خلع کردند و آن گاه که امارت از آنِ کسی نبود، عمرو عاصْ آن را به معاویه سپرد ، حکومت را از آنِ معاویه می دانستند . پس از حکمیّت، شامیانْ معاویه را امیر می نامیدند و هر چه نیروی شامیان افزوده می شد، روحیّه عراقیان سست تر می گشت.این در حالی بود که امیر آنان علی بن ابی طالب علیه السلام بهترین انسان روی زمین در آن زمان و عابدترین، پارساترین، داناترین و خداترس ترینِ مردم بود . با این همه، او را یاری نکردند و تنهایش گذاشتند، تا آن جا که از زندگی سیر شد و آرزوی مرگ کرد، و این به خاطر فتنه ها و محنت های فراوان بود. بسیار می فرمود: «چه چیزْ مانع آن شقی ترین شده است؟ منتظر چیست؟ چرا نمی کشد؟». سپس می فرمود: «به خدا سوگند که این از این (اشاره به محاسن و فرق سرش) رنگین خواهد شد».

.


ص: 276

2 / 3لَتُخضَبَنَّ هذِهِ مِن هذِهِالطبقات الکبری عن اُمّ جعفر سرّیّه علیّ علیه السلام :إنّی لَأَصِبُّ عَلی یَدَیهِ الماءَ إذ رَفَعَ رَأسَهُ ، فَأَخَذَ بِلِحیَتِهِ فَرَفَعَها إلی أنفِهِ ، فَقالَ : واها لَکَ ، لَتُخضَبَنَّ بِدَمٍ ! قالَت : فاُصیبَ یَومَ الجُمُعَهِ . (1)

مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن سبع :خَطَبَنا عَلِیٌّ علیه السلام فَقالَ : وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرَأَ النَّسَمَهَ ، لَتُخضَبَنَّ هذِهِ مِن هذِهِ . قالَ : قالَ النّاسُ : فَأَعلِمنا مَن هُوَ ؟ وَاللّهِ لنُبیرَنَّ (2) عِترَتَهُ ! قالَ : أنشُدُکُم بِاللّهِ أن یُقتَلَ غَیرُ قاتِلی . (3)

الإمام علیّ علیه السلام :بِاللّهِ ، لَتُخضَبَنَّ هذِهِ مِن دَمِ هذا یَعنی لِحیَتَهُ مِن رَأسِهِ . (4)

الغارات عن مازن :رَأَیتُ عَلِیّا علیه السلام أخَذَ بِلِحیَتِهِ وهُوَ یَقولُ : وَاللّهِ لَیَخضِبَنَّها مِن فَوقِها بِدَمٍ ، فَما یَحبِسُ أشقاکُم . (5)

.

1- .الطبقات الکبری : ج 3 ص 35 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 260 ، مقتل أمیر المؤمنین : ص 60 ح 43 نحوه .
2- .لنُبیرنّ ؛ البوار : الهلاک (لسان العرب : ج 4 ص 86 «بور») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 328 ح 1339 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 539 و540 ، مسند أبی یعلی : ج 1 ص 294 ح 586 کلاهما نحوه .
4- .الغارات : ج 2 ص 444 عن أبی حمزه عن أبیه ، الإرشاد : ج 1 ص 319 ، إرشاد القلوب : ص 225 کلاهما نحوه ؛ المصنّف لابن أبی شیبه : ج 8 ص 587 ح 7 عن أبی حمزه عن أبیه ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 34 عن نبل بنت بدر عن زوجها ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 260 عن هشام عن أبیه ، مسند أبی یعلی : ج 1 ص 293 ح 584 عن ثعلبه الحمّانی ، الاستیعاب : ج 3 ص 220 الرقم 1875 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 537 عن سالم بن أبی الجعد .
5- .الغارات : ج 2 ص 444 .

ص: 277



2 / 3 خضاب شدن محاسن از خون سر

2 / 3خضاب شدن محاسن از خون سرالطبقات الکبری به نقل از اُمّ جعفر، کنیز علی علیه السلام : من به دستان حضرتش آب می ریختم که سرش را بالا گرفت، محاسن خود را در دست گرفت و تا بینی اش بالا آورد و فرمود: «آه بر تو، که با خونْ رنگین خواهی شد». روز جمعه شهید شد.

مسند ابن حنبل به نقل از عبد اللّه بن سبع : علی علیه السلام بر ما خطبه خواند و فرمود: «سوگند به آن که دانه را شکافت و موجودات را آفرید، یقینا این از این رنگین خواهد شد». مردم گفتند: به ما بگو که چه کسی چنین خواهد کرد . سوگند به خدا دودمانش را ریشه کن خواهیم کرد. فرمود: «شما را به خدا مبادا که به قصاص خونم جز قاتلم کشته شود».

امام علی علیه السلام :به خدا سوگند، این از خون این رنگین خواهد شد (یعنی محاسنش از خون سرش) .

الغارات به نقل از مازن : علی علیه السلام را دیدم که محاسن خویش را در دست گرفته بود و می فرمود: «به خدا سوگند ، این را از بالایش به خون رنگین خواهد ساخت. چه چیزی شقی ترین شما را بازداشته است؟».

.


ص: 278

الغارات عن ثعلبه بن یزید الحمّانی :شَهِدتُ لِعَلِیٍّ علیه السلام خُطبَهً ، فَجِئتُ إلی أبی فَقُلتُ : أ سَمِعتَ مِن هذا خُطبَهً آنِفا لَیَستَقتِلَنَّ ؟ قالَ : وما ذاکَ ؟ قالَ : سَمِعتُهُ یَقولُ : وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرَأَ النَّسَمَهَ لَتُخضَبَنَّ هذِهِ مِن هذا یَعنی لِحیَتَهُ مِن رأسِهِ . قال : سَمِعتُ ذلِکَ . (1)

علل الشرائع عن الأصبغ بن نباته :قُلتُ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام : ما مَنَعَکَ مِنَ الخِضابِ وقَدِ اختَضَبَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ قالَ : أنتَظِرُ أشقاها أن یَخضِبَ لِحیَتی مِن دَمِ رَأسی بَعدَ عَهدٍ مَعهودٍ أخبَرَنی بِهِ حَبیبی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (2)

الفتوح :قَدِمَ عَلِیٌّ کَرَّمَ اللّهُ وَجهَهُ مِن سَفَرِهِ ، وَاستَقبَلَهُ النّاسُ یُهَنِّئونَهُ بِظَفَرِهِ بِالخَوارِجِ ، ودَخَلَ إلَی المَسجدِ الأَعظَمِ ، فَصَلّی فیهِ رَکعَتَینِ ثُمَّ صَعِدَ المِنبَرَ فَخَطَبَ خُطبَهً حَسناءَ ثُمَّ التَفَتَ إلَی ابنِهِ الحُسَینِ فَقالَ : یا أبا عَبدِ اللّهِ ! کَم بَقِیَ مِن شَهرِنا هذا یَعنی شَهرَ رَمَضانَ الَّذی هُم فیهِ ؟ فَقالَ الحُسَینُ : سَبعَ عَشَرَهَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ . قالَ : فَضَرَبَ بِیَدِهِ إلی لِحیَتِهِ وهِیَ یَومَئِذٍ بَیضاءُ وقالَ : وَاللّهِ لَیَخضِبَنَّها بِالدَّمِ إذِ انبَعَثَ أشقاها ، قالَ ثُمَّ جَعَلَ یَقولُ : اُریدُ حَیاتَهُ ویُریدُ قَتلی خَلیلی مَن عَذیری مِن مُرادِ (3)

.

1- .الغارات : ج 2 ص 444 ؛ الاستیعاب : ج 3 ص 219 الرقم 1875 نحوه .
2- .علل الشرائع : ص 173 ح 1 وراجع الصواعق المحرقه : ص 134 وینابیع المودّه : ج 2 ص 421 ح 162 .
3- .الفتوح : ج 4 ص 276 ، مطالب السؤول : ص 47 ؛ کشف الغمّه : ج 1 ص 276 کلاهما نحوه .

ص: 279

الغارات به نقل از ثعلبه بن یزید حمّانی : شاهد خطبه ای از علی علیه السلام بودم. نزد پدرم آمدم و گفتم: آیا پیش تر از او خطبه ای شنیده ای که خبر از کشته شدنش بدهد؟ گفت: چطور مگر؟ گفتم: شنیدم که می گفت: «به آن که دانه را شکافت و موجودات را آفرید سوگند، این از این رنگین خواهد شد» (یعنی محاسنش از خون سرش) . گفت: این را شنیده ام.

علل الشرائع به نقل از اصبغ بن نباته : به امیر مؤمنان گفتم: چرا خضاب نمی کنی، با آن که پیامبر خدا خضاب می کرد؟ فرمود: «منتظر بدبخت ترین امّتم که محاسنم را از خون سرم رنگین کند، پس از خبری حتمی که حبیبم پیامبر خدا به من خبر داده است».

الفتوح:علی علیه السلام از سفر خویش باز آمد. مردم به استقبالش شتافتند و او را بر پیروزی اش بر خوارج تبریک می گفتند. وارد مسجد بزرگ (در کوفه) شد. دو رکعت نماز در آن خواند . سپس بر منبر رفت و خطبه نیکویی ایراد کرد . آن گاه رو به پسرش حسین علیه السلام نمود و فرمود: «ای ابو عبد اللّه ! از این ماه (یعنی ماه رمضانی که در آن بودند) چه قدر مانده است؟». حسین علیه السلام گفت: هفده روز، ای امیر مؤمنان! [ راوی گوید:] پس دست خویش را بر محاسن خود زد که آن روز سفید بود و فرمود: «آن گاه که شقی ترین فردِ امتْ انگیخته شود، این را به خون رنگین خواهد کرد». سپس فرمود: 1 «من بخشش بر او را می خواهم و او قتل مرا می خواهد برای دوست خودت ، مرادی، عذرخواهی بیاور!».

.


ص: 280

2 / 4یَقتُلُنی رَجُلٌ خامِلُ الذِّکرِالإمام علیّ علیه السلام :إنَّما یَقتُلُنی رَجُلٌ خامِلُ الذِّکرِ ، ضَئیلُ النَّسَبِ ، غیلَهً فی غَیرِ مَأقِطِ (1) حَربٍ ، ولا مَعرَکَهِ رِجالٍ ، وَیلُمَّهُ أشقَی البَشَرِ ، لَیَوَدَّنَّ أنَّ اُمَّهُ هَبِلَت بِهِ ! أما إنَّهُ وأحمَرَ ثَمودَ لَمَقرونانِ فی قَرَنٍ . (2)

2 / 5مَعرِفَهُ الإِمامِ بِقاتِلِهِالإرشاد عن أبی الطفیل عامر بن واثله :جَمَعَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام النّاسَ لِلبَیعَهِ ، فَجاءَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ مُلجَمِ المُرادِیُّ لَعَنَهُ اللّهُ فَرَدَّهُ مَرَّتَینِ أو ثَلاثا ثُمَّ بایَعَهُ ، وقالَ عِندَ بَیعَتِهِ لَهُ : ما یَحبِسُ أشقاها ؟ فَوَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ لَتُخضَبَنَّ هذِهِ مِن هذا . ووَضَعَ یَدَهُ عَلی لِحیَتِهِ ورَأسِهِ علیه السلام ، فَلَمّا أدبَرَ ابنُ مُلجَمٍ عَنهُ مُنصَرِفا قالَ علیه السلام مُتَمَثِّلاً : اُشدُد حَیازیمَکَ لِلمَوتِ فَإِنَّ المَوتَ لاقیکَ ولا تَجزَع مِنَ المَوتِ إذا حَلَّ بِوادیکَ کَما أضحَکَکَ الدَّهرُ کَذاکَ الدَّهرُ یُبکیکَ (3)

.

1- .مأقط : الموضع الذی یقتتلون فیه (لسان العرب : ج 7 ص 258 «أقط») .
2- .شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 235 .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 11 ، روضه الواعظین : ص 147 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 291 ح 607 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 182 ح 14 نحوه ؛ الطبقات الکبری : ج 3 ص 33 ، المعجم الکبیر : ج 1 ص 105 ح 169 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 545 ، مقاتل الطالبیّین : ص 45 ، اُسد الغابه : ج 4 ص 110 الرقم 3789 ولیس فیها البیت الأخیر .

ص: 281



2 / 4 مرا مردی گم نام می کُشد

2 / 5 امام ، قاتل خود را می شناخت

2 / 4مرا مردی گم نام می کُشدامام علی علیه السلام :به یقینْ مرا مردی گم نام خواهد کشت، از تباری پست، به صورت ترور، نه در میدان کارزار و نه در معرکه مردان. وای بر مادرش، آن که شقی ترین انسان است و آرزو می کند که کاش مادرش بر او باردار نشده بود! هلا، که او و مرد سرخ رنگ و بورِ قوم ثمود (کشنده ناقه صالح) هم زنجیر و هم بندند!».

2 / 5امام ، قاتل خود را می شناختالإرشاد به نقل از ابو طفیل عامر بن واثله : امیر مؤمنان مردم را برای بیعتْ جمع کرد. عبد الرحمان بن ملجم مرادی که خدا لعنش کند آمد و حضرتْ دو یا سه بار او را رد کرد. سپس بیعت کرد. امام علیه السلام هنگام بیعت او به وی فرمود: «آن شقی ترین را چه چیزی باز می دارد؟ سوگند به آن که جانم در دست اوست، این از این خونین خواهد شد» و دست خود را بر محاسن و سرش نهاد. چون ابن ملجم پشت کرد که برود، حضرت، این شعر شاعر را خواند: کمربند خویش را برای مرگ محکم کن که مرگْ تو را دیدار خواهد کرد. از مرگ، آن گاه که بر تو فرود آید بی تابی مکن و مهراس. آن گونه که روزگارْ تو را خندانده است همچنین خواهد گریاند.

.


ص: 282

الإرشاد عن المعلّی بن زیاد :جاءَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ مُلجَمٍ لَعَنَهُ اللّهُ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام یَستَحمِلُهُ ، فَقالَ لَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، اِحمِلنی . فَنَظَرَ إلَیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ثُمَّ قالَ لَهُ : أنتَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ مُلجَمٍ المُرادِیُ ؟ قال : نَعَم . قالَ : أنتَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ مُلجَمٍ المُرادِیُ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : یا غَزوانُ ، اِحمِلهُ عَلَی الأَشقَرِ . فَجاءَ بِفَرَسٍ أشقَرَ فَرَکِبَهُ ابنُ مُلجَمٍ المُرادِیُ وأخَذَ بِعِنانِهِ ، فَلَمّا وَلّی قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : اُریدُ حِباءَهُ ویُریدُ قَتلی عَذیرَکَ (1) مَن خَلیلُکَ مِن مُرادِ قالَ : فَلَمّا کانَ مِن أمرِهِ ما کانَ ، وضَرَبَ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام قُبِضَ عَلَیهِ وقَد خَرَجَ مِنَ المَسجِدِ ، فَجیءَ بِهِ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ ، فَقالَ علیه السلام : وَاللّهِ لَقَد کُنتُ أصنَعُ بِکَ ما أصنَعُ ، وأنَا أعلَمُ أنَّکَ قاتِلی ، ولکِن کُنتُ أفعَلُ ذلِکَ بِکَ لِأَستَظهِرَ بِاللّهِ عَلَیکَ . (2)

الطبقات الکبری عن محمّد بن سیرین :قالَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ لِلمُرادِیِّ : اُرید حِباءَهُ ویُریدُ قَتلی عَذیرَکَ مَن خَلیلُکَ مِن مُرادِ (3)

الإرشاد عن الأصبغ بن نباته :أتَی ابنُ مُلجَمٍ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام فَبایَعَهُ فیمَن بایَعَ ، ثُمَّ أدبَرَ عَنهُ فَدَعاهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام فَتَوَثَّقَ مِنهُ وتَوَکَّدَ عَلَیهِ ألّا یَغدِرَ ولا یَنکُثَ ، فَفَعَلَ ، ثُمَّ أدبَرَ عَنهُ ، فَدَعاهُ الثّانِیَهَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام فَتَوَثَّقَ مِنهُ وتَوَکَّدَ عَلَیهِ ألّا یَغدِرَ ولا یَنکُثَ فَفَعَلَ ، ثُمَّ أدبَرَ عَنهُ ، فَدَعاهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام الثّالِثَهَ فَتَوَثَّقَ مِنهُ وتَوَکَّدَ عَلَیهِ ألّا یَغدِرَ ولا یَنکُثَ . فَقالَ ابنُ مُلجِمٍ : وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ما رَأَیتُکَ فَعَلتَ هذا بِأحَدٍ غَیری . فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : اُرید حِباءَهُ ویُریدُ قَتلی عَذیرَکَ مَن خَلیلُکَ مِن مُرادِ اِمضِ یَابنَ مُلجَمٍ فَوَاللّهِ ما أری أن تَفِیَ بِما قُلتَ . (4)

.

1- .عَذیرَکَ : أی هَاتِ من یَعذِرُک فیه (النهایه : ج 3 ص 197 «عذر») .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 12 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 182 ح 14 عن رجاء بن زیاد نحوه إلی آخر الشعر ، بحار الأنوار : ج 42 ص 308 ح 8 .
3- .الطبقات الکبری : ج 3 ص 34 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 261 ، الکامل للمبرّد : ج 3 ص1118، الکامل فی التاریخ : ج2 ص434، الاستیعاب : ج3 ص220 الرقم 1875 عن عبد العزیز العبدی وعبیده ، مقاتل الطالبیّین : ص 45 ، الفتوح : ج 4 ص276 ، الفصول المهمّه : ص 136 عن جابر بن عبد اللّه الأنصاری ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 445 ح 798 ، روضه الواعظین : ص 148 وفی السبعه الأخیره «حیاته» بدل «حباءه» ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 182 ح 14 عن رجاء بن زیاد .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 12 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 310 نحوه ، بحار الأنوار : ج 42 ص 192 ح 7 .

ص: 283

الإرشاد به نقل از معلّی بن زیاد : عبد الرحمان بن ملجم ملعون به نزد امیر مؤمنان آمد و از او می خواست که مَرکب برایش مهیّا سازد و گفت: ای امیر مؤمنان! مرا سواره ساز. امیر مؤمنان به او نگاه کرد و سپس فرمود: «تو عبد الرحمان بن ملجم مرادی هستی؟». گفت: آری. فرمود: «تو عبد الرحمان بن ملجم مرادی هستی؟». گفت: آری. فرمود: «ای غزوان! او را بر اسب اشقر (سرخ مایل به زرد) سوار کن». او اسب سرخ رنگی آورد که ابن ملجم مرادی بر آن سوار شد و عنان آن را گرفت. چون برگشت که برود، علی علیه السلام [ با تمثّل به شعر شاعر عرب ]فرمود: «من بخشش بر او را می خواهم و او قتل مرا می خواهد برای دوست خودت ، مرادی، عذرخواهی بیاور!». چون ماجرای او اتّفاق افتاد و بر امیر مؤمنان ضربت زد، در حالی که از مسجد بیرون رفته بود، دستگیر شد. او را نزد امیر مؤمنان آوردند. حضرت فرمود: «به خدا سوگند، با آن که می دانستم تو قاتل منی ؛ ولی به تو خوبی می کردم. با تو آن گونه رفتار می کردم تا نزد خدا علیه تو حجّت داشته باشم».

الطبقات الکبری به نقل از محمّد بن سیرین : علی بن ابی طالب علیه السلام به مرادی فرمود: «من بخشش بر او را می خواهم و او قتل مرا می خواهد برای دوست خودت ، مرادی، عذرخواهی بیاور!».

الإرشاد به نقل از اصبغ بن نباته : ابن ملجم به نزد امیر مؤمنان آمد و جزو بیعت کنندگان با وی بیعت کرد . سپس برگشت که برود. امیر مؤمنان صدایش کرد و از او پیمان مؤکّد گرفت که نیرنگ نزند و پیمان نشکند. او هم قول داد. روی کرد که برود. بار دوم امیر مؤمنان ، او را صدا کرد و از او عهد و پیمان محکم گرفت که نیرنگ نزند و پیمان نشکند. او هم قول داد. خواست برود . برای سومین بار امیر مؤمنان او را خواست و از او پیمان گرفت که نیرنگ نزند و پیمان نشکند. ابن ملجم گفت: ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند ، ندیدم که با کسی جز من این گونه رفتار کنی. امیر مؤمنان [ با تمثّل به شعر شاعر] فرمود : «من بخشش بر او را می خواهم و او قتل مرا می خواهد برای دوست خودت ، مرادی، عذرخواهی بیاور! برو ، ای ابن ملجم! به خدا سوگند ، فکر نمی کنم که به آنچه گفتی وفا کنی!».

.


ص: 284

تاریخ الیعقوبی :قَدِمَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ مُلجَمٍ المُرادِیُّ الکوفَهَ لِعَشرٍ بَقینَ مِن شَعبانَ سَنَهَ (540) ، فَلَمّا بَلَغَ عَلِیّا قُدومُهُ قالَ : وقَد وافی ؟ أما إنَّهُ ما بَقِیَ عَلَیَّ غَیرُهُ ، هذا أوانُهُ . فَنَزَلَ عَلَی الأَشعَثِ بنِ قَیسٍ الکِندِیِّ ، فَأَقامَ عِندَهُ شَهرا یَستَحِدُّ سَیفَهُ . (1)

.

1- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 212 .

ص: 285

تاریخ الیعقوبی:عبد الرحمان بن ملجم مرادی ده روز مانده به آخر شعبان سال چهلم هجری به کوفه آمد. چون به علی علیه السلام خبر آمدنش رسید، فرمود: «آمد؟ آگاه باشیدکه جز او کسی بر ضدّ من نمانده است. اینک وقت آن رسیده است». [ ابن مُلجَم] به منزل اشعث بن قیس کِنْدی وارد شد و یک ماه آن جا ماند و مشغول تیز کردن شمشیر خود بود.

.


ص: 286

M555_T1_File_6510501

الفصل الثالث: التآمر فی اغتیال الإمامالإرشاد عن أبی مخنف لوط بن یحیی وإسماعیل بن راشد وأبی هشام الرفاعی وأبی عمرو الثقفی وغیرهم :إنَّ نَفَرا مِن الخَوارِجِ اجتَمَعوا بِمَکَّهَ ، فَتَذاکَرُوا الاُمَراءَ ، فَعابوهُم وعابوا أعمالَهُم عَلَیهِم ، وذَکَروا أهلَ النَّهروانِ وتَرَحَّموا عَلَیهِم ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : لَو أنّا شَرَینا أنفُسَنا للّهِِ ، فَأَتَینا أئِمَّهَ الضَّلالِ ، فَطَلَبنا غِرَّتَهُم (1) ، فَأَرَحنا مِنهُمُ العِبادَ وَالبِلادَ ، وثَأَرنا بِإِخوانِنا لِلشُّهَداءِ بِالنَّهرَوانِ . فَتَعاهَدوا عِندَانقِضاءِ الحَجِّ عَلی ذلِکَ ، فَقالَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ مُلجَمٍ : أنَا أکفیکُم عَلِیّا ، وقالَ البَرَکُ بنُ عَبدِ اللّهِ التَّمیمِیُّ : أنَا أکفیکُم مُعاوِیَهَ ، وقالَ عَمرُو بنُ بَکرٍ التَّمیمِیُّ : أنَا أکفیکُم عَمرَو بنَ العاصِ ، وتَعاقَدوا عَلی ذلِکَ ، وتَوافَقوا عَلَیهِ وعَلَی الوَفاءِ ، وَاتَّعَدوا لِشَهرِ رَمَضانَ فی لَیلَهِ تِسعَ عَشَرَهَ ، ثُمَّ تَفَرَّقوا . فَأَقبَلَ ابنُ مُلجَمٍ وکانَ عِدادُهُ فی کِندَهَ حَتّی قَدِمَ الکوفَهَ ، فَلَقِیَ بِها أصحابَهُ ، فَکَتَمَهُم أمرَهُ مَخافَهَ أن یَنتَشِرَ مِنهُ شَیءٌ . فَهُوَ فی ذلِکَ إذ زارَ رَجُلاً مِن أصحابِهِ ذاتَ یَومٍ مِن تَیمِ الرُّبابِ فَصادَفَ عِندَهُ قُطامَ بِنتَ الأَخضَرِ التَّیمِیَّهَ ، وکانَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام قَتَلَ أباها وأخاها بِالنَّهروَانِ ، وکانَت مِن أجمَلِ نِساءِ زَمانِها ، فَلَمّا رَآهَا ابنُ مُلجَمٍ شَغِفَ بِها وَاشتَدَّ إعجابُهُ بِها ، فَسَأَلَ فی نِکاحِها وخَطَبَها فَقالَت لَهُ : مَا الَّذی تُسَمّی لی مِنَ الصَّداقِ ؟ فَقالَ لَها : اِحتَکَمی ما بَدا لَکَ . فَقالَت لَهُ : أنَا مُحتَکِمَهٌ عَلَیکَ ثَلاثَهَ آلافِ دِرهَمٍ ، ووَصیفا وخادِما ، وقَتلَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ . فَقالَ لَها : لَکِ جَمیعُ ما سَأَلتِ ، وأمّا قَتلُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ فَأنّی لی بِذلِکَ ؟ فَقالَت : تَلتَمِسُ غِرَّتَهُ ، فَإِن أنتَ قَتَلتَهُ شَفَیتَ نَفسی وهَنَّأَکَ العَیشُ مَعی ، وإن قُتِلتَ فَما عِندَ اللّهِ خَیرٌ لَکَ مِنَ الدُّنیا . فَقالَ : أما وَاللّهِ ما أقدَمَنی هذَا المِصرَ وقَد کُنتُ هارِبا مِنهُ لا آمَنُ مَعَ أهلِهِ إلّا ما سَأَلتِنی مِن قَتلِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ ، فَلَکِ ما سَأَلتِ . قالَت : فَأَنَا طالِبَهٌ لَکَ بَعضَ مَن یُساعِدُکَ عَلی ذلِکَ ویُقَوّیکَ . ثُمَّ بَعَثَت إلی وَردانَ بنِ مُجالِدٍ مِن تَیمِ الرُّبابِ فَخَبَّرتهُ الخَبَرَ وسَأَلَتهُ مَعونَهَ ابنِ مُلجَمٍ ، فَتَحَمَّلَ ذلِکَ لَها ، وخَرَجَ ابنُ مُلجَمٍ فَأَتی رَجُلاً مِن أشجَعَ یُقالُ لَهُ شَبیبُ بنُ بَجرَهَ ، فَقالَ : یا شَبیبُ ، هَل لَکَ فی شَرَفِ الدُّنیا وَالآخِرَهِ ؟ قالَ : وما ذاکَ ؟ قالَ : تُساعِدُنی عَلی قَتلِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ وکانَ شَبیبٌ عَلی رَأیِ الخَوارِجِ . فَقالَ لَهُ : یَابنَ مُلجَمٍ ، هَبَلَتکَ الهَبولُ ، لَقَد جِئتَ شَیئا إدّا ، وکَیفَ تَقدِرُ عَلی ذلِکَ ؟ فَقالَ لَهُ ابنُ مُلجَمٍ : نَکمُنُ لَهُ فِی المَسجِدِ الأَعظَمِ ، فَإِذا خَرَجَ لِصَلاهِ الفَجرِ فَتَکنا بِهِ ، وإن نَحنُ قَتَلناهُ شَفَینا أنفُسَنا وأدرَکنا ثَأرَنا . فَلَم یَزَل بِهِ حَتّی أجابَهُ ، فَأَقبَلَ مَعَهُ حَتّی دَخَلَا المَسجِدَ عَلی قُطامَ وهِیَ مُعتَکِفَهٌ فِی المَسجِدِ الأَعظَمِ ، قَد ضَرَبَت عَلَیها قَبَّهً فَقالَ لَها : قَدِ اجتَمَعَ رَأیُنا عَلی قَتلِ هذَا الرَّجُلِ . قالَت لَهُما : فَإِذا أرَدتُما ذلِکَ فَالقَیانی فی هذَا المَوضِعِ . فَانصَرَفا مِن عِندِها فَلَبِثا أیّاما ، ثُمَّ أتَیاها ومَعَهُمَا الآخَرُ لَیلَهَ الأَربَعاءِ لِتِسعَ عَشَرَهَ لَیلَهً خَلَت مِن شَهرِ رَمَضانَ سَنَهِ أربَعینَ مِنَ الهِجرَهِ ، فَدَعَت لَهُم بِحَریرٍ فَعَصَبَت بِهِ صُدورَهُم ، وتَقَلَّدوا أسیافَهُم ومَضَوا وجَلَسوا مُقابِلَ السُّدَّهِ الَّتی کانَ یَخرُجُ مِنها أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام إلَی الصَّلاهِ ، وقَد کانوا قَبلَ ذلِکَ ألقَوا إلَی الأَشعَثِ بنِ قَیسٍ ما فی نُفوسِهِم مِنَ العَزیمَهِ عَلی قَتلِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام وواطَأَهُم عَلَیهِ وحَضَرَ الأَشعَثُ بنُ قَیسٍ فی تِلکَ اللَّیلَهِ لِمَعونَتِهِم عَلی مَا اجتَمَعوا عَلَیهِ . (2)

.

1- .الغِرَّهُ : الغَفْله (النهایه : ج 3 ص 354 «غرر») .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 17 ، روضه الواعظین : ص 148 وفیه «المبارک» بدل «البرک» ؛ المعجم الکبیر : ج 1 ص 97 الرقم 168 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 143 کلاهما عن إسماعیل بن راشد ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 35 ، مروج الذهب : ج 2 ص 423 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 434 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 251 و ص 253 عن لوط بن یحیی وعوانه بن الحکم وغیرهما ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 558 وفیه «عمرو بن بکیر» ، اُسد الغابه : ج 4 ص 112 الرقم 3789 کلاهما عن محمّد بن سعد ، الاستیعاب : ج 3 ص 218 الرقم 1785 ، مقاتل الطالبیّین : ص 43 و ص 46 والعشره الأخیره نحوه وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 311 .

ص: