گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
فصل سوم : توطئه برای ترور امام



اشاره

فصل سوم : توطئه برای ترور امامالإرشاد به نقل از ابو مِخْنَف لوط بن یحیی و اسماعیل بن راشد و ابو هشام رفاعی و ابو عمرو ثقفی و دیگران : گروهی از خوارج در مکّه گرد آمدند و درباره زمامداران صحبت کردند و از آنان و رفتارشان با خوارجْ عیبجویی کردند. سپس یادی از نهروانیان کرده، بر آنان رحمت فرستادند. یکی به دیگری گفت: کاش ما جان خود را با خدا معامله کنیم، سراغ سران گم راهی برویم و غافلگیرانه آنان را ترور کنیم و مردم و شهرها را از آنان آسوده کنیم و انتقام خون برادران شهیدمان در نهروان را هم بگیریم. با هم عهد بستند که پس از پایان حج در پی این کار روند. عبدالرحمان بن ملجم گفت: کشتن علی با من. بُرَک بن عبد اللّه تمیمی گفت: من هم معاویه را می کشم. عمرو بن بکر تمیمی گفت: کشتن عمرو عاص هم به عهده من. بر این مسئله با هم پیمان بستند و توافق کردند و قول دادند که به عهد وفا کنند. وعده را برای ماه رمضان، شب نوزدهم گذاشتند و از هم جدا شدند. 1 ابن ملجم که کمک کارانش در قبیله کِنده بودند وارد کوفه شد و همفکران خویش را در آن جا دیدار کرد و تصمیم خود را از آنان پوشیده داشت تا چیزی از او فاش نشود. در کوفه بود که به دیدار مردی از همفکرانش از قبیله تَیم الرَّباب رفت و نزد او با قُطام دختر اخضر تیمیه برخورد کرد، که امیر مؤمنانْ پدر و برادرش را در نهروان کشته بود. قطام از زیباترین زنان زمان خود بود. چون ابن ملجم او را دید ، شیفته او شد و از او خوشش آمد. درخواست کرد که با او ازدواج کند و خواستگاری کرد. قطام گفت: برای من چه مهریّه ای معیّن می کنی؟ گفت: هرچه که تو بخواهی. گفت: من سه هزار درهم، یک غلام نوجوان، یک خدمت گزار و کشتن علی بن ابی طالب را تعیین می کنم. گفت: همه اینها را می پذیرم؛ ولی کشتن علی بن ابی طالب، چگونه ممکن است؟ گفت: او را غافلگیرانه می کُشی. اگر او را کُشتی، دلم را آرام می کنی و زندگی با من برایت گوارا خواهد شد و اگر کشته شدی، پاداش الهی برایت بهتر از دنیاست. گفت: به خدا سوگند، من که از این شهر گریزان بودم و از مردمش ایمن نبودم و جز برای همین خواسته که کشتن علی بن ابی طالب باشد ، به این شهر نیامدم. پس خواسته ات را می پذیرم. گفت: من در پی کسانی برای یاری و حمایت تو جهت این کار خواهم بود. آن گاه قُطامه، وردان بن مجالد ، از قبیله تیم الرباب را طلبید و خبر را به او بازگفت و از او خواست که ابن ملجم را یاری کند. او هم به عهده گرفت. ابن ملجم بیرون آمد و نزد مردی از قبیله اشجع به نام شبیب بن بجره رفت و به او گفت: ای شبیب! می خواهی به شرافت دنیا و آخرت برسی؟ گفت: چه طور؟ گفت: در کشتن علی بن ابی طالب ، مرا کمک کن. شبیب ، همفکر خوارج بود. به وی گفت: ای ابن ملجم! عزادارانْ بر تو بگریند! دنبال فاجعه بزرگی هستی. چگونه او را خواهی کشت؟ گفت: در مسجد بزرگ کوفه کمین می کنیم و وقتی برای نماز صبح بیرون می آید،او را ترور می کنیم.اگر او را بکشیم، دل خود را تسلّی می دهیم و انتقام خونمان را می گیریم. گفتگویشان ادامه یافت، تا سرانجام [ شبیبْ] قبول کرد. با او به مسجد نزد قطام آمدند که چادری در مسجد بزرگ کوفه زده و معتکف بود. به قطام گفت: به این توافق رسیده ایم که این مرد را بکشیم. گفت: هرگاه خواستید اقدام کنید، مرا در همین جا دیدار کنید. آن دو از نزد او بیرون آمدند و چند روزی را گذراندند و به همراه شخص دیگری شب چهارشنبه نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری نزد او رفتند. وی حریری طلبید و به سینه های آنان پیچید، شمشیرهایشان را حمایل کردند و رفتند و در مقابل دری که علی علیه السلام از آن جا برای نماز وارد می شد ، نشستند. پیش از آن، تصمیم خود را برای کشتن امیر مؤمنان با اشعث بن قیس هم در میان گذاشته بودند، او هم با ایشان همدست شده بود. اشعث آن شب برای یاری آنان در تصمیمشان حاضر شده بود.

.
العدد القویّه عن أبی مجلز :جاءَ رَجُلٌ مِن مُرادٍ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام وهُوَ یُصَلّی فِی المَسجِدِ ، فَقالَ لَهُ : اِحتَرِس فَإِنَّ اُناسا مِن مُرادٍ یُریدونَ قَتلَکَ ، فَقالَ : إنَّ مَعَ کُلِّ رَجُلٍ مَلَکَینِ یَحفَظانِهِ مِمّا لَم یُقَدَّر ، فَإِذا جاءَ القَدَرُ خَلَّیا بَینَهُ وبَینَهُ ، وإنَّ الأَجَلَ جُنَّهٌ حَصینَهٌ . وقالَ الشَّعبِیُّ : أنشَدَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام قَبلَ أن یُستَشهَدَ بِأَیّامٍ : تِلکُم قُرَیشٌ تَمَنّانی لِتَقتُلَنی فَلا وَرَبِّکَ ما فازوا ولا ظَفِروا فَإِنَ بَقیتُ فَرَهنُ ذِمَّتی لَهُم وإن عُدِمتُ فَلا یَبقی لَها أثَرُ وسَوفَ یورِثُهُم فَقدی عَلی وَجَلِ ذُلَّ الحَیاهِ بِما خانوا وما غَدَروا (1)

.

1- .العدد القویّه : ص238 ح15 و16، خصائص الأئمّه علیهم السلام : ص114 ولیس فیه الشعر ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 312 وفیه الشعر فقط ، بحار الأنوار : ج 42 ص 222 ح 31 ؛ تاریخ دمشق : ج 42 ص 554 ولیس فیه الشعر وراجع نهج البلاغه : الحکمه 201 وشرح الأخبار : ج 2 ص 5 ح 384 .

ص: 293

العدد القویّه به نقل از ابو مجلز : مردی از قبیله مراد به نزد امیر مؤمنان آمد، در حالی که حضرت در مسجد نماز می خواند. گفت: مواظب خود باش . کسانی از [ قبیله ]مراد قصد کشتن تو را دارند. فرمود: «با هرکس دو فرشته است که او را از آنچه مقدّر نیست ، حفظ می کنند . وقتی که تقدیر فرا برسد، او را با تقدیر وا می گذارند. اجل، سپر مستحکمی است». شَعبی گوید: چند روز پیش از شهادت، امیر مؤمنان این اشعار را خواند: «این قریش بود که در آرزوی کشتن من بود به خدا سوگند ، پیروز و کامیاب نشدند. اگر بمانم، عهده ام در گرو آنان است و اگر بمیرم، اثری از آن پیمان نمی ماند. از دست دادن من، خواری ترس باری برای آنان به میراث می نهد به خاطر خیانت ورزی ها و نیرنگ بازی هایشان. 1



تحقیقی درباره توطئه گران ترور امام

اشاره

تحقیقی درباره توطئه گران ترور امامهمان گونه که در متون تاریخی ملاحظه شد ، بر اساس گزارش مورّخان شیعه و اهل سنّت ، امام علی علیه السلام با توطئه شماری از بقایای خوارج به شهادت رسید. حاصل گزارش های مورّخان نخستین در این باره این است که پس از پایان یافتن جنگ نهروان، جمعی از خوارج در مکّه گرد آمدند و ضمن سوگواری بر کشته های خود ، در باره چگونگی انتقامجویی در این ماجرا و چاره جویی برای حلّ مشکلات جاری جهان اسلام با یکدیگر مشورت کردند و در نهایت به این جمع بندی رسیدند که همه فتنه ها به سه تن باز می گردد: علی علیه السلام ، معاویه و عمرو بن عاص، و تا اینان زنده اند ، نا به سامانی های امّت اسلام ، تداوم خواهد یافت. سه تن از آن جمع ، کشتن آنان را به عهده گرفتند. عبد الرحمان بن ملجم از قبیله بنی مراد ، کشتن علی علیه السلام را به عهده گرفت. بُرَک بن عبد اللّه از قبیله بنی تمیم ، کشتن معاویه را، و عمرو بن بکر از همین قبیله کشتن عمرو بن عاص را. آنها تصمیم گرفتند در یکی از شب های ماه رمضان که هر سه نفر ناچار از آمدن به مسجد هستند ، و بنا بر مشهور نزد ما در شب نوزدهم ماه ، آنان را ترور کنند. عمرو بن بکر که مأمور کشتن عمرو عاص بود ، دیگری را که آن شب به نماز رفته بود کشت، بُرَک بن عبد اللّه ، معاویه را زخمی کرد؛ امّا ابن ملجم با تحریک زن زیبایی

.


ص: 296

به نام قطام و با همکاری وردان بن مجالد و شبیب بن بجره، نیّت پلید خود را عملی ساخت و امام علی علیه السلام را به قتل رساند. آنچه ذکر شد ، می توان گفت تقریبا مورد اتّفاق همه مورّخان اسلامی است؛ اما آیا به راستی داستانْ چنین بوده است و یا حقیقت ، چیزی دیگر است؟ آیا همان طور که در متون تاریخی آمده است ، خوارجْ طراح اصلی ترور امام علیه السلام بوده اند و معاویه هیچ نقشی در آن نداشته است؟ آیا داستانسرایی هایی که در ارتباط با نقش قطام در ترور امام شده است ، صحت دارد؟ و یا آن که طراح اصلی ترور امام علیه السلام معاویه بوده و همه آنچه در تاریخ درباره عاملان ترور امام علیه السلام آمده ، ساختگی است و برای تبرئه کردن معاویه از قتل آن حضرت، جعل شده است؟ برخی از تاریخ نویسان معاصر ، طرفدار فرضیه اخیر هستند و اصولاً دخالت خوارج را در قتل امام علیه السلام انکار می کنند. دکتر سیّد جعفر شهیدی ، ضمن اشاره به این نظریه می نویسد: من نمی خواهم همانند تاریخ نویس معاصر اباضی، شیخ سلیمان یوسف بن داوود بگویم خوارج ، یاران علی علیه السلام بودند و در کشتن او شرکت نداشتند و قبیله بنی مراد که ابن ملجم از آنان بود در شمار خوارج نیست و داستان پسر ملجم و آن دو تن دیگر ، برساخته قصه پردازان معاویه است تا حقیقت را بر مردم نهان سازند. بر چند جای کتاب او، هم در حضور وی در الجزیره خُرده گرفتم و هم در نامه به وی نوشتم؛ امّا اگر کسی بگوید توطئه شهادت علی علیه السلام چنان که بر زبان ها افتاده است نیست، گفته اش را چندان دور از حقیقت نمی دانم. (1) و نیز پس از نقد برخی از متونی که در شرح نقش قُطام در توطئه ترور آن حضرت است، می نویسد:

.

1- .علی از زبان علی : ص 160.

ص: 297



1 . نقش خوارج

مجموع این تناقض ها ساختگی بودن اصل داستان را تأیید می کند. گویا داستان قطام را ساخته و به کار آن سه تن پیوند داده اند تا بیشتر در ذهن ها جای گیرد. (1) به نظر می رسد برای آن که پژوهشگر در ریشه یابی جریان توطئه ترور امام علیه السلام و شناسایی عوامل آن به حقیقتْ نزدیک شود ، باید نقش هر یک از خوارج، معاویه و قطام را در قتل امام علیه السلام به طور جداگانه مورد بررسی قرار دهد:

1 . نقش خوارجنقش شماری از خوارج در توطئه قتل امام علیه السلام از مسلّمات تاریخ اسلام و غیرقابل انکار است. خود خوارج نیز به این مطلبْ اذعان داشتند و بعضا آن را می ستودند . عمران بن حطّان در ستایش از اقدام ابن ملجم ، چنین سروده است: چه ضربتی از پروا پیشه! که اراده نکرده بودجز رسیدن به رضایت خدای صاحب عرش را. من روزی که از او یاد می کنم، از نظر وزنه عملاو را نزد خداوند ، برترینِ مردم می پندارم. (2) همچنین ابن ابی میّاس مرادی می گوید: ما بودیم که ابو الحسن حیدر را ضربت زدیم ، و فرقش شکافت . ما بودیم که با ضربت شمشیری که فرا رفت و با صلابت فرود آمد حکومت او را از نظامش برون آوردیم . بزرگانی هستیم در سحرگاه و عزیزانی هستیم آن گاه که مرگ ، جامه و ردای مرگ به برکند.

.

1- .علی از زبان علی : ص 162.
2- .شرح نهج البلاغه : ج 5 ص 93 .

ص: 298



2 . نقش معاویه

بی تردید ، اگر چنین مسئله ای ساخته و پرداخته داستان سرایان معاویه بود ، این موضوع مهم تاریخی از دید مورّخان و محدّثان ، پنهان نمی ماند. البته میزان نقش خوارج در این توطئه و این که آیا آنان مستقل عمل کرده اند و یا در این اقدام پلید ، آلت دست معاویه و یا مزدوران او بوده اند و همچنین چگونگی اجرای توطئه، مسائلی است قابل تأمّل و بررسی.

2 . نقش معاویهاز نظر تاریخی سندی که بتواند به روشنی توطئه قتل امام علیه السلام را با معاویه مرتبط کند ، وجود ندارد ؛ امّا قراینی وجود دارد که پژوهشگر با عنایت به آنها نمی تواند نقش او را در این رابطه نفی نماید. تردیدی نیست که معاویه در صدد قتل امام علیه السلام بوده است ؛ زیرا او خوب می دانست که تا علی علیه السلام زنده است ، نمی تواند به خلافت برسد، و از سوی دیگر ، نه تنها قتل امام علیه السلام در میدان نبرد ، عادتا میسّر نیست ؛ بلکه تجربه واقعه صِفّین ثابت کرد که اگر بار دیگر این جنگ تکرار شود ، به شکست قطعی و نابودی معاویه خواهد انجامید . بنابراین ، بهترین راه برای از میان برداشتن امام علیه السلام ترور اوست ؛ راهی که در مورد مالک اشتر، کارآمدترینِ نیروهای همراه امام علیه السلام تجربه شده بود. برای اجرای نقشه ترور ، بهترین راه آن است که این نقشه به دست یاران سابق امام علیه السلام (یعنی بقایای خوارج که به تازگی با ایشان درگیر شده اند) اجرا شود که در صدد خونخواهی همفکران خود هستند و برای این اقدام خطرناک و پلید ، انگیزه کافی دارند . علاوه بر این ، ردیابی توطئه و رسیدن به طرّاح اصلی آن ، به سادگی امکان پذیر نیست. شاید علّت عدم وجود سند تاریخی برای اثبات ارتباط این ماجرا به معاویه همین مسئله باشد. اصولاً این گونه تصمیم گیری های سرّی در حکومت ها چیزی نیست که مورّخان از آنها مطّلع شوند و در تاریخ ثبت نمایند.

.


ص: 299

یکی دیگر از قراین قابل تأمّل ، نقش اشعث در این ماجراست . او با امام علیه السلام قلبا همراه نبود ؛ بلکه امام علیه السلام را تهدید به ترور کرده بود . (1) امام علیه السلام او را رسما منافق خواند ؛ امّا به دلیل آن که او رئیس قبیله کِنده بود و کنار گذاشتن وی این قبیله بزرگ را از همراهی امام علیه السلام بازمی داشت، راهی جز مدارا و مماشات با وی نداشت. نقش اشعث در تحمیل حکمیت بر امام علیه السلام و نیز حَکَم قرار دادن ابو موسی و جریان های پس از آن، حاکی از ارتباط مخفی او با معاویه است. بنابراین ، آگاه بودن وی از توطئه ترور امام علیه السلام پیش از وقوع آن و ارتباط ابن ملجم با او قبل از اقدام ، می تواند ردّ پای توطئه دمشق در این ماجرا باشد. ابن ابی الدنیا از استاد خود عبد الغفار نقل می کند: از بسیاری شنیدم که ابن ملجم ، شب را نزد اشعث بود و چون سحرگاه شد ، بدو گفت: صبح ، آشکار شد! (2) بسیاری از مورّخان نقل کرده اند که ابن ملجم پیش از اقدام به ترور ، هنگامی که در مسجد از جلوی اشعث می گذشت، اشعث به او گفت: «بشتاب، بشتاب برای کار خود که سپیده ، تو را شناسانْد» . (3) حجر بن عدی چون گفته او را شنید ، احساس کرد که مقصود او چیست. بدو گفت: ای لوچ! او را شهید کردی؟ و فورا از مسجد خارج شد که جریان را به امام علیه السلام بگوید که ایشان از راهی دیگر وارد مسجد شد و حُجر ، هنگامی رسید که کار ، تمام شده بود. این قراین می تواند مؤیّد نظریه دخالت دمشق در ترور امام علیه السلام باشد ؛ امّا نه به این معنا که خوارجْ دخالت نداشته اند؛ بلکه بدین معنا که آنان (و لو به وسایطی) ، تحت

.

1- .ر . ک : ج 10 ، ص 438 ، ح 4706 .
2- .مقتل الإمام أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب: ص 36 .
3- .ر . ک : ص 319 (سپیده دم نوزدهم) .

ص: 300



3 . نقش قُطام

تأثیر نیرنگ معاویه دست به این اقدام زده اند . چنان که همین احتمال در جریان تحمیل حکمیت بر امام علیه السلام نیز جاری است. تنها نکته ای که ممکن است به این نظریه خدشه وارد کند ، این مسئله است که اگر معاویه در طراحی توطئه ترور امام علیه السلام دخالت داشت، این طرح ، شامل او و همکار نزدیکش عمرو عاص نمی شد؟ در پاسخ این شبهه می توان گفت: اولاً این احتمال هست که جریان ضربت خوردن به ران معاویه مانند کشته شدن دیگری به جای عمرو عاص ، صحنه سازی سیاسی باشد تا زمامدار آینده با مردم ، کم تر مشکل داشته باشد. ثانیا در توطئه های غیرمستقیم که عوامل مخالفِ طرّاحانِ اصلیِ توطئه کارگردانان آن هستند، چه بسا آتش توطئه دامنگیر طرّاحان اصلی آن نیز می شود ، بویژه در آن عصر که اطّلاع رسانی سریع ، امکان پذیر نبود.

3 . نقش قُطامدر مورد نقش قطام در قتل امام علیه السلام مورّخان دچار افراط و تفریط شده اند . برخی نقش او را در این ماجرا پر رنگ کرده اند . شاید نخستین تاریخ نویسی که داستان قطام را در توطئه قتل امام علیه السلام بزرگ کرد، ابن اعثم بود . علامه مجلسی نیز این داستان را از کتابی ناشناخته به صورت یک رُمان عشقی نقل کرده است . همین داستان ، هنگامی که به دست جُرجی زیدان (داستان نویس مسیحی عرب) می افتد ، شاخ و برگ های فراوانی پیدا می کند. در مقابل ، برخی از محقّقان معاصر با اشاره به ایرادات و تناقضاتی در این داستان، اصل وجود چنین ماجرایی را در قتل امام علیه السلام زیر سؤال برده اند. به نظر می رسد که اصل وجود قطام و نقش او در توطئه ترور امام علیه السلام غیرقابل انکار است ؛ چنان که داستان پردازی هایی که در این زمینه در الفتوح ابن اعثم (1) و بحارالأنوار (2)

.

1- .الفتوح : ج 4 ص 275 276 .
2- .بحار الأنوار: ج 42 ص 228 .

ص: 301

و نوشته جرجی زیدان (1) آمده نیز غیر واقعی است. مؤلّفان مصادر کهن ، مانند: الطبقات الکبری (م 230 ق)، الإمامه والسیاسه (م 276 ق)، أنساب الأشراف (م 279 ق)، الأخبار الطوال (م 282 ق)، الکامل مبرَّد (م 285 ق)، تاریخ الطبری (م 310 ق)، الفتوح (م 314 ق) مُرُوج الذّهب (م 346 ق) و مقاتل الطالبیین (م 356 ق) بر نقش زنی به نام «قطام» که پدر و برادر ، و در بعضی از متونْ عمویش ، در جنگ نهروان کشته شده بودند و از این جهت ، کینه امام علیه السلام را به دل داشت ، در توطئه قتل امام علیه السلام و ارتباط او با ابن ملجم ، اتّفاق دارند . بنا بر این، به آسانی نمی توان اصل داستان را انکار کرد ؛ امّا چگونگی آن ، قابل تشکیک است و آنچه در این باره به صورت یک رُمان آمده ، قطعا باطل است . شاید نزدیک ترین گزارش به واقع، متن أنساب الأشراف و الإمامه والسیاسه باشد که در آن آمده: ابن ملجم به کوفه آمد و کار خود را پنهان داشت و با زنی به نام قُطام دختر علقمه که از خوارج بود و علی علیه السلام در جنگ با خوارج، برادرش را کشته بود ازدواج کرد . ازدواج با او به این شرط بود که علی علیه السلام را به قتل برساند . مدّتی نزد او ماند . روزی قطام به او که پنهان می زیست گفت : مدّتی طولانی است که دوست داری نزد خانواده ات بمانی و از کاری که به خاطر آن آمده ای ، چشم پوشیده ای! گفت : با یاران خودم وقتی را قرار گذاشته ام که از آن فرا نخواهم رفت . (2)

.

1- .کتاب 17 رمضان .
2- .أنساب الأشراف: ج 3 ص 250 و 253 ، الإمامه والسیاسه: ج 1 ص 179 و 180 .

ص: 302

M555_T1_File_6510516

الفصل الرابع: اغتیال الإمام4 / 1لَیلَهُ التّاسِعِ عَشرٍالإرشاد عن عثمان بن المغیره:لَمّا دَخَلَ شَهرُ رَمَضانَ کانَ أمیرُالمُؤمِنینَ علیه السلام یَتَعَشّی لَیلَهً عِندَ الحَسَنِ ولَیلَهً عِندَ الحُسَینِ ولَیلَهً عِندَ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ ، وکانَ لا یَزیدُ عَلی ثَلاثِ لُقَمٍ ، فَقیلَ لَهُ فی لَیلَهٍ مِن تِلکَ اللَّیالی فی ذلِکَ ، فَقالَ : یَأتینی أمرُ اللّهِ وأنَا خَمیصٌ (1) ، إنَّما هِیَ لَیلَهٌ أو لَیلَتانِ . فَاُصیبَ علیه السلام فی آخِرِ اللَّیلِ . (2)

الإرشاد عن اُمّ موسی خادِمَهِ عَلِیٍّ علیه السلام وهِیَ حاضِنَهُ فاطِمَهَ ابنَتِهِ :سَمِعتُ عَلِیّا علیه السلام یَقولُ لِابنَتِهِ اُمِّ کُلثومٍ : یا بُنَیَّهُ ، إنّی أرانی قَلَّ ما أصحَبُکُم . قالَت : وکَیفَ ذلِکَ ، یا أبَتاه ؟ قالَ : إنّی رَأَیتُ نَبِیَّ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی مَنامی وهُوَ یَمسَحُ الغُبارَ عَن وَجهی ویَقولُ : یا عَلِیُّ ، لا عَلَیکَ ، قَد قُضِیَت ما عَلَیکَ . قالَت : فَما مَکَثنا إلّا ثَلاثا حَتّی ضُرِبَ تِلکَ الضَّربَهُ ، فَصاحَت اُمُّ کُلثومٍ فَقالَ : یا بُنَیَّهُ لا تَفعَلی ، فَإِنّی أری رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُشیرُ إلَیَّ بِکَفِّهِ : یا عَلِیُّ ، هَلُمَّ إلَینا ، فَإِنَّ ما عِندَنا هُوَ خَیرٌ لَکَ . (3)

.

1- .رجل خَمِیص : إذا کان ضامِر البطن (النهایه : ج 2 ص 80 «خمص») .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 14 و ص 320 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 60 وفیهما «ابن عبّاس» بدل «عبد اللّه بن جعفر» ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 201 ح 41 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 271 ، إعلام الوری : ج 1 ص 309 ؛ الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 434 وفیه «أبی جعفر» بدل «عبد اللّه بن جعفر» ، اُسد الغابه : ج 4 ص 111 الرقم 3789 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 555 وفیه «ابن عبّاس» بدل «عبد اللّه بن جعفر» . والأصحّ «عبد اللّه بن جعفر» لأنّه زوج زینب بنت الإمام علیّ علیه السلام کما أشار إلیه فی المناقب لابن شهر آشوب وإعلام الوری .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 15 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 311 ، روضه الواعظین : ص 151 ؛ المناقب للخوارزمی : ص 387 ح 402 وفیه إلی «قضیت ما علیک» .