گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
فصل ششم : پس از شهادت



6 / 1 تجهیز و خاکسپاری

فصل ششم : پس از شهادت6 / 1تجهیز و خاکسپاریفَرحه الغَریّ به نقل از اُمّ کلثوم دختر علی علیه السلام : آخرین سخن پدرم به برادرانم این بود که فرمود: «پسرانم! اگر مُردم، مرا غسل دهید . سپس با بُردی که با آن پیامبر خدا و فاطمه علیهاالسلام را خشک کردید ، مرا هم خشک کنید . آن گاه مرا حنوط کنید و در تابوتم قرار دهید . سپس منتظر بمانید تا وقتی که جلوی تابوتْ بلند شد، شما عقب آن را بلند کنید». [ اُمّ کلثوم ] گوید: من هم برای تشییع جنازه پدرم بیرون شدم، تا آن که به منطقه پشتِ غَری رسیدیم، که جلوی تابوت فرود آمد و ما عقب آن را پایین آوردیم. آن گاه ، حسن علیه السلام بُردی را که با آن پیامبر خدا و فاطمه علیهاالسلام را خشک کرده بودند ، بیرون آورد و امیر مؤمنان را با آن خشک کرد . آن گاه کلنگ را گرفت و ضربه ای زد .قبری در میان ضریحی شکافته شد و ناگاه ، قطعه ساجی پیدا شد که بر آن نوشته شده بود: «به نام خداوند بخشنده مهربان . این قبری است که نوح پیامبر برای علی وصیّ پیامبر، هفتصد سال پیش از توفانْ آماده ساخته است». اُمّ کلثوم گفت : قبر شکافته شد. نمی دانم سرورم در زمین نهان شد یا به آسمان برده شد؟ آن گاه صدایی را شنیدم که چنین تسلیتمان می گفت: «خداوندْ عزای شما را در باره سرورتان و حجّت خدا بر خلق، نیک گرداند!».

.


ص: 392

الإمام الصادق علیه السلام :لَمّا اُصیبَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام قالَ لِلحَسَنِ وَالحُسَینِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِما : غَسِّلانی وکَفِّنانی وحَنِّطانی وَاحمِلانی عَلی سَریری ، وَاحمِلا مُؤَخَّرَهُ تُکفَیانِ مُقَدَّمَهُ ، فَإِنَّکُما تَنتَهِیانِ إلی قَبرٍ مَحفورٍ ، ولَحدٍ مَلحودٍ ، ولَبِنٍ مَوضوعٍ ، فَالحَدانی وأشرِجَا اللَّبِنَ عَلَیَّ ، وَارفَعا لَبِنَهً مِمّا یَلی رَأسی فَانظُرا ما تَسمَعانِ . فَأَخَذَا اللَّبِنَهَ مِن عِندِ الرَّأسِ بَعدَما أشرَجا عَلَیهِ اللَّبِنَ ، فَإِذا لَیسَ فِی القَبرِ شَیءٌ وإذا هاتِفٌ یَهتِفُ : أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام کانَ عَبدا صالِحا فَأَلحَقَهُ اللّهُ بِنَبِیِّهِ ، وکَذلِکَ یَفعَلُ بِالأَوصِیاءِ بَعدَ الأَنبِیاءِ ، حَتّی لَو أنَّ نَبِیّا ماتَ فِی المَشرِقِ وماتَ وَصِیُّهُ فِی المَغرِبِ لَأَلحَقَ اللّهُ الوَصِیَّ بِالنَّبِیِّ . (1)

فضائل الصحابه لابن حنبل عن هارون بن سعد :کانَ عِندَ عَلِیٍّ مِسکٌ فَوَصّی أن یُحَنَّطَ بِهِ ، وقالَ : فَضلٌ مِن حَنوطِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (2)

الإمام الصادق علیه السلام :لَمّا غُسِّلَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام نودوا مِن جانِبِ البَیتِ : إن أخَذتُم مُقَدَّمَ السَّریرِ کُفیتُم مُؤَخَّرَهُ ، وإن أخَذتُم مُؤَخَّرَهُ کُفیتُم مُقَدَّمَهُ . (3)

العدد القویّه :ولَمّا تُوُفِّیَ علیه السلام غَسَّلَهُ ابناهُ الحَسَنُ وَالحُسَینُ وعَبدُ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ ، وقیلَ : مُحَمَّدُ بنُ الحَنَفِیَّهِ ، وقیلَ : إنَّهُ لَم یُغَسَّل لِأَنَّهُ سَیِّدُ الشُّهَداءِ . قیلَ : کُفِّنَ فی ثَلاثَهِ أثوابٍ بیضٍ لَیسَ فیها قَمیصٌ ولا عِمامَهٌ ، وکانَ عِندَهُ مِن بَقایا حَنوطِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَحَنَّطوهُ بِها ، وصَلّی عَلَیهِ وَلَدُهُ الحَسَنُ علیه السلام ، وکَبَّرَ عَلَیهِ خَمساً ، وقیلَ : سِتّاً ، وقیلَ : سَبعاً . (4)

.

1- .تهذیب الأحکام : ج 6 ص 106 ح 187 ، فرحه الغری : ص 30 کلاهما عن سعد الإسکاف .
2- .فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 2 ص 559 ح 943 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 1 ص 515 ح 1337 عن أبی وائل ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 563 ، اُسد الغابه : ج 4 ص 115 الرقم 3789 نحوه ، الریاض النضره : ج 3 ص 237 عن هارون بن سعید .
3- .الکافی : ج 1 ص 457 ح 9 ، فرحه الغری : ص 31 کلاهما عن علیّ بن محمّد رفعه ، خصائص الأئمّه علیهم السلام : ص 64 .
4- .العدد القویّه : ص 242 ح 21 ، بحار الأنوار : ج 42 ص 254 ح 56 وراجع جواهر المطالب : ج 2 ص 109 .

ص: 393

امام صادق علیه السلام :چون امیر مؤمنان ضربت خورد، به حسن و حسین درودهای خدا بر آنان باد فرمود: «مرا غسل دهید، کفن کنید، حنوط کنید، درون تابوتم بگذارید و عقب تابوت را بردارید، چون جلوی آن را دیگران برمی دارند . به قبر کَنده و آماده ای ولحد و خشتِ قبر فراهم شده ای می رسید. مرا در قبر بگذارید، خشت بر روی لحد بگذارید، از طرف سرم یک خشت را بردارید، ببینید چه می شنوید». آن دو بزرگوار ، خشتی از طرف سرِ لحد برداشتند، پس از آن که خشت های لحد را چیده بودند . دیدند در قبر چیزی نیست. ناگهان هاتفی ندا داد: «امیر مؤمنان ، بنده شایسته ای بود. خداوند او را به پیامبرش ملحق ساخت و با اوصیا پس از انبیا چنین می کند. حتّی اگر پیامبری در مشرق بمیرد و وصیّ او در مغرب از دنیا برود، خداوندْ وصی را به نبی ملحق می کند».

فضائل الصحابه ، ابن حنبل به نقل از هارون بن سعد : نزد علی علیه السلام مُشکی بود . وصیّت کرد که او را با آن حنوط کنند. فرمود: «اضافه ای از حنوط پیامبر خداست».

امام صادق علیه السلام :چون امیر مؤمنان را غسل دادند، از سوی خانه ندا آمد: «اگر جلوی تابوت را بگیرید، برای عقب آن کسانی هستند و اگر عقب آن را بگیرید، جلویش را دیگران می گیرند».

العدد القویّه:چون آن حضرت درگذشت، دو فرزندش حسن و حسین علیهماالسلام و عبد اللّه بن جعفر او را غسل دادند. نیز گفته اند: محمّد بن حنفیه. نیز گفته اند: او را غسل ندادند، چرا که وی سالار شهیدان بود. گفته اند: در سه پارچه سفید که پیراهن و عمامه در آن سه نبود، کفن شد و نزد آن حضرت چیزی از باقی مانده حنوط پیامبر خدا بود که با آن حنوطش کردند. فرزندش حسن علیه السلام بر او نماز خواند و پنج تکبیر بر او گفت ، نیز گفته شده : شش یا هفت تکبیر.

.


ص: 394

الإرشاد عن حبّان بن علیّ العنزی عن مولیً لعلیّ علیه السلام :لَمّا حَضَرَت أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام الوَفاهُ قالَ لِلحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلام : إذا أنَا مُتُّ فَاحمِلانی عَلی سَریری ، ثُمَّ أخرِجانی وَاحمِلا مُؤَخَّرَ السَّریرِ ؛ فَإِنَّکُما تُکفیانِ مُقَدَّمَهُ ، ثُمَّ ائتِیا بِیَ الغَرِیَّینِ ؛ فَإِنَّکُما سَتَرَیانِ صَخرَهً بَیضاءَ تَلمَعُ نورا ، فَاحتَفِرا فیها ؛ فَإِنَّکُما تَجِدانِ فیها ساجَهً ، فَادفِنانی فیها . قالَ : فَلَمّا ماتَ أخرَجناهُ وجَعَلنا نَحمِلُ مُؤَخَّرَ السَّریرِ ونُکفی مُقَدَّمَهُ ، وجَعَلنا نَسمَعُ دَویّا وحَفیفا حَتّی أتَینَا الغَرِیَّینِ ، فَإِذا صَخرَهٌ بَیضاءَ تَلمَع نورا ، فَاحتَفَرنا فَإِذا ساجَهٌ مَکتوبٌ عَلَیها : «مِمَّا ادَّخَرَ نوحٌ لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ» . فَدَفَنّاهُ فیها ، وَانصَرَفنا ونَحنُ مَسرورونَ بِإِکرامِ اللّهِ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَلَحِقَنا قَومٌ مِنَ الشّیعَهِ لَم یَشهَدوا الصَّلاهَ عَلَیهِ ، فَأَخبَرناهُم بِما جَری وبِإِکرامِ اللّهِ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام فَقالوا : نُحِبُّ أن نُعایِنَ مِن أمرِهِ ما عایَنتُم . فَقُلنا لَهُم : إنَّ المَوضِعَ قَد عُفِّیَ أثَرُهُ بِوَصِیَّهٍ مِنهُ علیه السلام ، فَمَضَوا وعادوا إلَینا فَقالوا : إنَّهُمُ احتَفَروا فَلَم یَجِدوا شَیئا . (1)

6 / 2خُطبَهُ الإِمامِ الحَسَنِ بَعدَ أبیهِتاریخ الطبری عن خالد بن جابر :سَمِعتُ الحَسَنَ یَقولُ لَمّا قُتِلَ عَلِیٌّ علیه السلام وقَد قامَ خَطیبا ، فَقالَ : لَقَد قَتَلتُمُ اللَّیلَهَ رَجُلاً فی لَیلَهٍ فیها نَزَلَ القُرآنُ ، وفیها رُفِعَ عیسَی بنُ مَریَمَ علیهاالسلام ، وفیها قُتِلَ یوشَعُ بنُ نونٍ فَتی موسی علیهماالسلام . وَاللّهِ ما سَبَقَهُ أحَدٌ کانَ قَبلَهُ ، ولا یُدرِکُهُ أحَدٌ یَکونُ بَعدَهُ ، وَاللّهِ إن کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَیَبعَثُهُ فِی السَّرِیَّهِ وجَبریلُ عَن یَمینِهِ ومیکائیلُ عَن یَسارِهِ ، وَاللّهِ ما تَرَکَ صَفراءَ ولا بَیضاءَ إلّا ثَمانُمِئَهٍ أو سَبعُمِئَهٍ أرصَدَها لِخادِمِهِ . (2)

.

1- .الإرشاد : ج 1 ص 23 ، إعلام الوری : ج 1 ص 393 ، فرحه الغری : ص 36 عن حسّان بن علیّ القسری عن مولی لعلیّ علیه السلام ، روضه الواعظین : ص 152 وراجع الخرائج والجرائح : ج 1 ص 234 ح 78 .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 157 ، مقتل أمیر المؤمنین : ص 95 ح 88 عن جابر وفیه إلی «فتی موسی» ؛ روضه الواعظین : ص 154 عن حبیب بن عمرو نحوه .

ص: 395



6 / 2 خطبه امام حسن پس از پدرش

الإرشاد به نقل از حبّان بن علی عنزی، از غلامی آزاد شده علی علیه السلام : چون وفات امیر مؤمنان فرا رسید، به حسن و حسین علیهماالسلام فرمود: «وقتی که من مُردم، مرا درون تابوتم بگذارید. سپس تابوت مرا بیرون آورید. عقب تابوت را بردارید، که جلوی آن را برمی دارند. سپس مرا به «غَریَّین» (1) ببرید. آن جا سنگ سفید نورافشانی را خواهید دید. آن جا را حفر کنید. در آن جا تخته چوبی می بینید. مرا آن جا دفن کنید». چون وفات یافت، او را بیرون بردیم و عقب تابوت را برداشتیم و جلوی آن بلند شده بود. صدای زمزمه و خِش خِش می شنیدیم، تا به غریّین رسیدیم. آن جا سنگ سفید نورافشانی بود . آن جا را کندیم . به تخته چوبی برخوردیم که بر آن نوشته بود: «از آنچه نوح برای علی بن ابی طالب آماده کرده است». پس او را در آن دفن کردیم و از این که خداوند، امیر مؤمنان را مورد اکرام قرار داده، خوش حال برگشتیم. گروهی از شیعه به ما پیوستند که در نماز بر آن حضرت حضور نیافته بودند. آنچه را که گذشت و اکرام الهی را نسبت به امیر مؤمنان به آنان خبر دادیم. گفتند: دوست داریم آنچه را شما از قضیّه او دیدید، ما هم به چشم خود ببینیم. به آنان گفتیم: طبق وصیّت خود آن حضرت، نشانه های محلّ دفن را محو کردیم. رفتند و برگشتند و گفتند که آن جا را کاویدند، ولی چیزی نیافتند.

6 / 2خطبه امام حسن پس از پدرشتاریخ الطبری به نقل از خالد بن جابر : شنیدم حسن علیه السلام پس از کشته شدن علی علیه السلام به خطبه ایستاد و فرمود: «دیشب مردی را کشتید، در شبی که قرآن نازل شده و در این شب، عیسی بن مریم علیهماالسلام به آسمان رفته است و در این شب، یوشع بن نون، وصیّ موسی علیه السلام کشته شده است. به خدا سوگند ، کسی پیش از او به این شرافت دست نیافته و آیندگان نیز این شرافت را نخواهند یافت. به خدا سوگند، پیامبر خدا او را به جنگ می فرستاد، در حالی که جبرئیل در سمت راست او و میکائیل در سمت چپ او بود. به خدا ، درهم و دیناری از خود به جا نگذاشت، مگر هشتصد (یا هفتصد) درهم که آن را برای [خریدنِ] خادم ذخیره کرده بود».

.

1- .غریّین ، دو بنا مثل صومعه در پشت کوفه بود (معجم البلدان : ج 4 ص 196) .

ص: 396

خصائص أمیر المؤمنین للنسائی عن هبیره بن یریم :خَرَجَ إلَینَا الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ وعَلَیهِ عِمامَهٌ سَوداءُ ، فَقالَ : لَقَد کانَ فیکُم بِالأَمسِ رَجُلٌ ما سَبَقَهُ الأَوَّلونَ ولایُدرِکُهُ الآخِرونَ . وإنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ فیهِ : لاُعطِیَنَّ الرّایَهَ غَدا رَجُلاً یُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ویُحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ ، ویُقاتِلَ جَبرَئیلُ عَن یَمینِه ومیکائیلُ عَن یَسارِهِ ، ثُمَّ لا تُرَدُّ رایَتُهُ حَتّی یَفتَحَ اللّهُ عَلَیهِ . ما تَرَکَ دینارا ولا دِرهَما إلّا سَبعُمِئَهِ دِرهَمٍ أخَذَها مِن عَطائِهِ ، أرادَ أن یَبتاعَ بِها خادِما لِأَهلِهِ . (1)

راجع : ص 380 (تاریخ شهادته) .

6 / 3فی رثاء الإمامالمناقب لابن شهرآشوب :رَثی الإمام الحسن علیه السلام علیّ بن أبی طالبٍ : أینَ مَن کانَ لِعِلمِ ال مُصطَفی فِی النّاسِ بابا أینَ مَن کانَ إذا ما قَحَطَ النّاسُ سَحابا أینَ مَن کانَ إذا نو دِیَ فِی الحَربِ استَجابا أینَ مَن کانَ دُعاهُ مُستَجابا ومُجابا ولَهُ علیه السلام : خَلِّ العُیونَ وما أرَد نَ مِنَ البُکاءِ عَلی عَلِیِّ لا تَقبَلَنَّ مِنَ الخَلِیِّ فَلیَسَ قَلبُکَ بِالخَلِیِّ للّهِِ أنتَ إذَا الرِّحا لُ تَضَعضَعَت وَسَطَ النَّدِیِّ فَرَّجتَ غُمَّتَهُ ولَم تَرَکَن إلی فَشَلٍ وعِیِّ ولَهُ علیه السلام : خَذَلَ اللّهُ خاذِلیهِ ولا أغ مَدَ عَن قاتِلیهِ سَیفَ الفَناءِ (2)

.

1- .خصائص أمیر المؤمنین للنسائی : ص 68 ح 22 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 426 ح 1720 ، فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 1 ص 548 ح 922 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 578 کلّها عن عمرو بن حبشی وص 579 ، صحیح ابن حبّان : ج 15 ص 383 ح 6936 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 188 ح 4802 عن عمر بن علیّ عن الإمام زین العابدین علیه السلام ، المعجم الکبیر : ج 3 ص 79 ح 2719 2724 ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 502 ح 42 ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 38 ، مروج الذهب : ج 2 ص 426 کلّها نحوه وراجع الفتوح : ج 4 ص 282 .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 313 ، بحار الأنوار : ج 42 ص 241 .

ص: 397



6 / 3 در سوگ امام

خصائص أمیر المؤمنین ، نسایی به نقل از هبیره بن یَریم : حسن بن علی علیهماالسلام به نزد ما آمد، در حالی که عمامه سیاهی بر سر داشت. فرمود: «دیروز مردی میان شما بود که نه پیشینیان به او رسیدند و نه آیندگان به او خواهند رسید. همانا پیامبر خدا درباره او فرمود: فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد، خدا و رسولش هم او را دوست دارند و جبرئیل از سمت راست او می جنگد و میکائیل از سمت چپش و پرچمش جز با فتح الهی برای او از صحنه نبرد برنمی گردد . هیچ درهم و دیناری برجای نگذاشت، مگر هفتصد درهم که از سهم خود او از بیت المال بود و می خواست با آن خادمی برای خانواده اش بخرد.

ر . ک : ص 381 (تاریخ شهادتش) .

6 / 3در سوگ امامالمناقب ، ابن شهرآشوب :امام حسن علیه السلام در سوگ امام علی علیه السلام چنین سرود: «کجاست آن که میان مردم باب علم [پیامبر] مصطفی بود؟ کجاست آن که در قحط سالی برای مردم، ابر بود؟ کجاست آن که چون به جنگ می خواندند پاسخ می داد؟ کجاست آن که دعایش مستجاب و پذیرفته بود؟». نیز از اشعار اوست: «چشم ها را بگذار بر علی هر چه می خواهند بگریند . بر این گریه، گلایه بی غمان را نپذیر چرا که قلب تو خالی از درد و غم نیست. چه شگفت مردی هستی! آن گاه که مهمانان سواره در مجلس و نزد تو فرود می آیند . اندوه او را برطرف می سازی بی آن که به سستی و خستگی بگروی» . نیز از آن حضرت است: «خدا خوار کننده او را خوار کند و شمشیر فنا را هرگز از سر قاتلانش غلاف نکند».

.


ص: 398

الکامل للمبرّد عن أبی الأسود الدُّئَلی فی رثاء الإمام علیّ علیه السلام : ألا أبلِغ مُعاوِیَهَ بنَ حَربٍ فَلا قَرَّت عُیونُ الشّامِتینا أ فی شَهرِ الصِّیامِ فَجَعتُمونا بِخَیرِ النّاسِ طُرّا أجمَعینا ! قَتَلتُم خَیرَ مَن رَکِبَ المَطایا ورَحَّلَها ومَن رَکِبَ السّفینا ومَن لَبِسَ النِّعالَ ومَن حَذاها ومَن قَرَأَ المثَانِیَ وَالمُبینا إذَا استَقبَلتَ وَجهَ أبی حُسَینٍ رَأَیتَ البَدرَ راعَ النّاظِرینا لَقَد عَلِمَت قُرَیشٌ حَیثُ کانَت بِأَنَّکَ خَیرُها حَسَبا ودِینا (1)

.

1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 150 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 438 ، مروج الذهب : ج 2 ص 428 وفیه «النور فوق» بدل «البدر راع» ، المعجم الکبیر : ج 1 ص 103 ولیس فیه البیت الخامس وفیه «خیسها» بدل «رحّلها» ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 265 ولیس فیه البیت الثانی والخامس ، الفصول المهمّه : ص 138 ؛ روضه الواعظین : ص 153 وفیه «أکرمهم» بدل «رحّلها» وراجع اُسد الغابه : ج 4 ص 116 الرقم 3789 ووفیات الأئمّه : ص 75 .

ص: 399

الکامل ، مبرّد به نقل از ابو الأسود دُئَلی در مرثیه امام علی علیه السلام : به معاویه بن حرب برسان که هرگز چشم شماتت کنندگان روشن مباد! آیا در ماه روزه، ما را به فاجعه شهادت بهترین همه انسان ها نشاندید؟ بهترین کسی را کشتید که بر مرکب ها سوار شد و آنها را رام کرد و به راه انداخت و بهترین کسی که بر کِشتی نشست. و بهترین کسی که کفش به پا کرد و راه پیمود و بهترین کسی که آیات مثانی (سوره حمد) و قرآن مبین را خواند. هرگاه با سیمای پدر حسین روبه رو می شدی ماه تمام را می دیدی که بینندگان را خیره می ساخت. قریش هرجا که بودند، می دانستند که تو در شرافت و دین از همه برتری.

.


ص: 400

الکامل للمبرّد عن أبی زبید الطائی یَرثی عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام : إنَّ الکِرامَ عَلی ما کانَ مِن خُلقٍ رَهطُ امرِئٍ خارَهُ لِلدّینِ مُختارُ طَبٍّ بَصیرٍ بِأَضغانِ الرِّجالِ ولَم یُعدَل بِحَبرِ رَسولِ اللّهِ أحبارُ وقَطرَهٍ قَطَرَت إذ حانَ مَوعِدُها وکُلُّ شَیءٍ لَهُ وَقتٌ ومِقدارُ حَتّی تَنَصَّلَها فی مَسجِدٍ طُهرٍ عَلی إمامٍ هُدیً إِنْ مَعشَرٌ جاروا حُمَّت لِیَدخُلَ جَنّاتٍ أبو حَسَنٍ واُوجِبَت بَعدَهُ لِلقاتِلِ النّارُ (1)

الإمام الصادق علیه السلام :لَمّا قُتِلَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام قالَ صَعصَعَهُ بنُ صوحانَ : ألا مَن لی بِنَشرِکَ یا اُخیّا ومَن لی أن أبُثَّکَ ما اُرَیّا طَوَتکَ خُطوبُ دَهرٍ قَد تَوَلّی کَذاکَ خُطوبُهُ نَشرا وطَیّا وکانَت فی حَیاتِکَ لی عِظاتٌ وأنتَ الیَومَ أوعَظُ مِنکَ حَیّا (2)

.

1- .الکامل للمبرّد : ج 3 ص 1123 .
2- .روضه الواعظین : ص 153 .

ص: 401

الکامل ، مبرّد به نقل از ابی زبید طایی در سوگ علی بن ابی طالب علیه السلام : نیکان بزرگوار، هر اخلاق برجسته ای که دارند همه مدیون و وابسته به مردی هستند که خداوند ، او را برای دین برگزید. طبیب بینایی که از انگیزه ها و کینه های مردان آگاه بود و حامل علم پیامبر بود و در این کار، همتا و همانندی نداشت. قطره ای بود که چون وقتش رسید، فرو چکید و هر چیز را زمان و اندازه ای معیّن است. تا آن که در مسجدی پاک، بر پیشوایی هدایتگر نشست اگر چه گروهی او را در پناه داشتند. مقدّر شد که ابو الحسن علیه السلام وارد بهشت شود و پس از او برای قاتلش آتش واجب گشت.

امام صادق علیه السلام :چون امیر مؤمنان کشته شد، صعصعه بن صُوحان چنین سرود: هلا ، برادرم! کیست که جای انس مرا به تو بگیرد؟ و کیست که شِکوه ام را نزد او برم؟ حوادث دهر گذرا، تو را دربر گرفت آری ، حوادث روزگار، این چنین می گسترد و درهم می پیچد. تو در حال حیات برایم موعظه ها داشتی و امروز، بیش از دوران حیاتت برایم مایه پند و موعظه ای.

.


ص: 402

المناقب لابن شهر آشوب عن أبی صالح :لَمّا قُتِلَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ قالَ ابنُ عَبّاسٍ : هذَا [الیَومَ] (1) نَقَصَ الفِقهُ وَالعِلمُ مِن أرضِ المَدینَهِ . ثُمَّ قالَ : إنَّ نُقصانَ الأَرضِ نُقصانُ عُلَمائِها وخِیارِ أهلِها ، إنَّ اللّهَ لا یَقبِضُ هذَا العِلمَ انتِزاعاً یَنتَزِعُهُ مِن صُدورِ الرِّجالِ، ولکِنَّهُ یَقبِضُ العِلمَ بِقَبضِ العُلَماءِ، حَتّی إذا لَم یَبقَ عالِمٌ اتَّخَذَ النّاسُ رُؤَساءَ جُهّالاً ، فَیُسأَلوا فَیُفتوا بِغَیرِ عِلمٍ ، فَیَضِلّوا وأضَلّوا . (2)

بحار الأنوار عن لوط بن یحیی عن أشیاخه :لَمّا اُلحِدَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام وَقَفَ صَعصَعَهُ بنُ صوحانَ العُبَدِیُّ عَلَی القَبرِ ، ووَضَعَ إحدی یَدَیهِ عَلی فُؤادِهِ وَالاُخری قَد أخَذَ بِها التُّرابَ ویُضرِبُ بِهِ رَأسَهُ ، ثُمَّ قالَ : بِأَبی أنتَ واُمّی یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ثُمَّ قالَ : هَنیئاً لَکَ یا أبَا الحَسَنِ ! فَلَقَد طابَ مَولِدُکَ ، وقَوِیَ صَبرُکَ ، وعَظُمَ جِهادُکَ ، وظَفِرتَ بِرَأیِکَ ، ورَبِحَت تِجارَتُکَ ، وقَدِمتَ عَلی خالِقِکَ ، فَتَلَقّاکَ اللّهُ بِبِشارَتِهِ ، وحَفَّتکَ مَلائِکَتُهُ ، وَاستَقرَرتَ فی جِوارِ المُصطَفی ، فَأَکرَمَکَ اللّهُ بِجِوارِهِ ، ولَحِقتَ بِدَرَجَهِ أخیکَ المُصطَفی ، وشَرِبتَ بِکَأسِهِ الأَوفی ، فَاسأَلِ اللّهَ أن یَمُنَّ عَلَینا بِاقتِفائِنا أثَرَکَ وَالعَمَلِ بِسیرَتِکَ ، وَالمُوالاهِ لِأَولِیائِکَ ، وَالمُعاداهِ لِأَعدائِکَ ، وأن یَحشُرَنا فی زُمرَهِ أولِیائِکَ ، فَقَد نِلتَ ما لَم یَنَلهُ أحَدٌ ، وأدرَکتَ مالَم یُدرِکهُ أحَدٌ ، وجاهَدتَ فی سَبیلِ رَبِّکَ بَینَ یَدَی أخیکَ المُصطَفی حَقَّ جِهادِهِ ، وقُمتَ بِدینِ اللّهِ حَقَّ القِیامِ ، حَتّی أقَمتَ السُّنَنَ ، وأبَرتَ الفِتَنَ وَاستَقامَ الإِسلامُ ، وَانتَظَمَ الإِیمانُ ، فَعَلَیکَ مِنّی أفضَلُ الصَّلاهِ وَالسَّلامِ . بِکَ اشتَدَّ ظَهرُ المُؤمِنینَ ، وَاتَّضَحَت أعلامُ السُّبُلِ ، واُقیمَتِ السُّنَنُ ، وما جُمِعَ لِأَحَدٍ مَناقِبُکَ وخِصالُکَ ، سَبَقتَ إلی إجابَهِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مُقدِماً مُؤثِراً ، وسارَعتَ إلی نُصرَتِهِ ، ووَقَیتَهُ بِنَفسِکَ ، ورَمَیتَ سَیفَکَ ذَا الفَقارِ فی مَواطِنِ الخَوفِ وَالحَذَرِ ، قَصَمَ اللّهُ بِکَ کُلَّ جَبّارٍ عَنیدٍ ، ودَلَّ (3) بِکَّ کُلَّ ذی بَأسٍ شَدیدٍ ، وهَدَمَ بِکَ حُصونَ أهلِ الشِّرکِ وَالکُفرِ وَالعُدوانِ وَالرَّدیِ ، وقَتَلَ بِکَ أهلَ الضَّلالِ مِنَ العِدی ، فَهَنیئاً لَکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، کُنتَ أقرَبَ النّاسِ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله قُرباً ، وأوَّلَهُم سِلماً ، وأکثَرَهُم عِلماً وفَهماً ، فَهَنیئاً لَکَ یا أبَا الحَسَنِ ، لَقَد شَرَّفَ اللّهُ مَقامَکَ ، وکُنتَ أقرَبَ النّاسِ إلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله نَسَباً ، وأوَّلَهُم إسلاماً ، وأوفاهُم یَقیناً ، وأشَدَّهُم قَلباً ، وأبذَلَهُم لِنَفسِهِ مُجاهِداً ، وأعظَمَهُم فِی الخَیرِ نَصیباً ؛ فَلا حَرَمَنَا اللّهُ أجرَکَ ، ولا أذَلَّنا بَعدَکَ ، فَوَاللّهِ لَقَد کانَت حَیاتُکَ مَفاتِحَ لِلخَیرِ ومَغالِقَ لِلشَّرِّ ، وإنَّ یَومَکَ هذا مِفتاحُ کُلِّ شَرٍّ ومِغلاقُ کُلِّ خَیرٍ ، ولَو أنَّ النّاسَ قَبِلوا مِنکَ لَأَکَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ أرجُلِهِم ، ولکِنَّهُم آثَرُوا الدُّنیا عَلَی الآخِرَهِ . ثُمَّ بَکی بُکاءً شَدیداً وأبکی کُلَّ مَن کانَ مَعَهُ ، وعَدَلوا إلَی الحَسَنِ وَالحُسَینِ ومُحَمَّدٍ وجَعفَرٍ وَالعَبّاسِ ویَحیی وعَونٍ وعَبدِ اللّهِ علیهم السلام ، فَعَزَّوهُم فی أبیهِم صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ ، وَانصَرَفَ النّاسُ ، ورَجَعَ أولادُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام وشیعَتُهُم إلَی الکوفَهِ . (4)

.

1- .ما بین المعقوفین أثبتناه من بحار الأنوار .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 308 ، بحار الأنوار : ج 42 ص 236 ح 45 .
3- .کذا فی المصدر ، والظاهر أنّها بالمعجمه .
4- .بحار الأنوار : ج 42 ص 295 .

ص: 403

المناقب ، ابن شهرآشوب به نقل از ابو صالح : چون علی بن ابی طالب علیه السلام کشته شد، ابن عبّاس گفت: امروز، از سرزمین مدینه، فقه و دانش کاسته شد. سپس گفت: کاهش زمین، به فقدان عالمان آن و بهترین های اهل زمین است. خداوندْ این دانش را از سینه مردان جدا نمی کند، بلکه با گرفتن دانشمندانْ دانش را می گیرد، تا آن جا که وقتی دانایی باقی نمانْد، مردمْ نادانان را به ریاست می پذیرند . پس آنان مورد سؤال قرار می گیرند و بدون آگاهی فتوا می دهند، که هم گم راه می شوند و هم گم راه می کنند.

بحار الأنوار به نقل از لوط بن یحیی، از اساتید روایتش : چون امیر مؤمنان به خاک سپرده شد ، صعصعه بن صُوحان عبدی کنار قبر ایستاد، دست بر دلش نهاد و با دست دیگر خاک برمی داشت و بر سر خود می ریخت . آن گاه گفت: پدر و مادرم فدایت، یا امیر مؤمنان! سپس گفت: گوارایت باد ، ای علی! پاک به دنیا آمدی . صبر تو نیرومند و جهاد تو عظیم بود و با فکر خویش به پیروزی رسیدی و تجارتت سودآور بود . به دیدار آفریدگارت رفتی و خداوند هم با بشارتْ تو را پذیرفت و فرشتگانْ تو را در بر گرفتند. در جوار پیامبر صلی الله علیه و آله آرمیدی . خداوند هم با این جوار و همسایگی تو را کرامت بخشید . به رتبه برادرت مصطفی پیوستی و از جام سرشار او نوشیدی . از خداوند می خواهم که بر ما منّت نهد که پیرو تو باشیم و به سیره تو عمل کنیم و با دوستانت دوستی کنیم و با دشمنانت دشمن باشیم و ما را در زمره دوستانت برانگیزد. تو به مقامی رسیدی که کسی بدان نرسید و به درجه ای نایل شدی که کسی به آن رتبه نایل نشد، و به جهاد راستین در راه خدا و در پیش روی برادرت مصطفی پرداختی و آن گونه که باید به یاری دین خدا برخاستی، تا آن که سنّت ها را برپا داشتی و فتنه ها را ریشه کن ساختی . اسلامْ استوار و پا برجا شد و ایمانْ سامان یافت. پس بهترین درود و سلام از من بر تو باد! مؤمنان به تو پشتْ گرم شدند و با تو نشانه های راه، آشکار شد، سنّت ها برپا گشت و منقبت ها و خصلت های تو در هیچ کس فراهم نیامد. در پاسخ گویی به دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله پیشتاز بودی، به یاری او شتافتی، جانت را سپر جانش ساختی و شمشیرت ذوالفقار را در صحنه های خوف و هراس، برکشیدی . با جهاد تو خداوندْ هر جبار سرکش را درهم شکست ، و با تو هر دلاورِ نیرومند ، خوار شد. خداوند به دست تو دژهای مشرکان و کافران و متجاوزان و فرومایگان را ویران ساخت و دشمنان گم راه را به دست تو کشت. گوارا باد بر تو ، ای امیر مؤمنان! از همه مردم به پیامبر خدا نزدیک تر بودی . اوّلین مسلمان و داناترین و فهیم ترینِ مردم بودی. گوارایت باد ، ای ابو الحسن! خداوندْ جایگاهت را شرافت بخشید. در نسب و شرافت از همه مردم به پیامبر خدا نزدیک تر بودی و از همه زودتر مسلمان شدی . از همه یقینت سرشارتر، دلت استوارتر، در راه آن حضرتْ فداکارتر و در بهره ، خیر تو عظیم تر بود. خداوندْ ما را از پاداش تو محروم نگردانَد و پس از تو خوارمان نسازد. به خدا سوگند، زندگانی ات کلیدهای خیر و قفل های شر بود و امروز که شهید شدی، کلید بدی ها و قفل نیکی هاست. اگر مردمْ سخنت را می پذیرفتند ، از بالا و زیر پایشان از نعمت های الهی می خوردند؛ لیکن آنان دنیا را بر آخرت ترجیح دادند. آن گاه به شدّت گریست و همه همراهانش را گریاند. روی به امام حسن و امام حسین و محمّد و جعفر و عبّاس و یحیی و عون و عبد اللّه علیهم السلام کرده، در سوگ پدرشان که درود خدا بر او باد تسلیتشان گفتند. مردم برگشتند . فرزندان امیر مؤمنان و پیروان آنان نیز به کوفه بازگشتند.

.


ص: 404

الکافی عن اُسید بن صفوان :لَمّا کانَ الیَومُ الَّذی قُبِضَ فیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ارتُجَّ المَوضِعُ بِالبُکاءِ ودَهِشَ النّاسُ کَیَومٍ قُبِضُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ، وجاءَ رَجُلٌ باکِیا وهُوَ مُسرِعٌ مُستَرجِعٌ وهُوَ یَقولُ : الیَومَ انقَطَعَت خِلافَهُ النُّبُوَّهِ ، حَتّی وَقَفَ عَلی بابِ البَیتِ الَّذی فیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام فَقالَ : رَحِمَکَ اللّهُ یا أبَا الحَسَنِ ! کُنتَ أوَّلَ القَومِ إسلاما ، وأخلَصَهُم إیمانا ، وأشَدَّهُم یَقینا ، وأخوَفَهُم للّهِِ ، وأعظَمَهُم عَناءً ، وأحوَطَهُم عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وآمَنَهُم عَلی أصحابِهِ ، وأفضَلَهُم مَناقِبَ ، وأکرَمَهُم سَوابِقَ ، وأرفَعَهُم دَرَجَهً ، وأقرَبَهُم مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وأشبَهَهُم بِهِ هَدیاً وخُلقا وسَمتا وفِعلاً ، وأشرَفَهُم مَنزِلَهً ، وأکرَمَهُم عَلَیهِ ، فَجَزاکَ اللّهُ عَنِ الإِسلامِ وعَن رَسولِهِ وعَنِ المُسلِمینَ خَیرا . قَویتَ حینَ ضَعُفَ أصحابُهُ ، وبَرَزتَ حینَ استَکانوا ، ونَهَضتَ حینَ وَهِنوا ، ولَزِمتَ مِنهاجَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله إذ هَمَّ أصحابُهُ ، وکُنتَ خَلیفَتَهُ حَقّا ، لَم تُنازِع ولَم تَضرُع بِرَغمِ المُنافِقینَ ، وغَیظِ الکافِرینَ ، وکَرهِ الحاسِدینَ ، وصُغرِ الفاسِقینَ . فَقُمتَ بِالأَمرِ حینَ فَشِلوا ، ونَطَقتَ حینَ تَتَعتَعوا ، ومَضَیتَ بِنورِ اللّهِ إذ وَقَفوا ، فَاتَّبَعوکَ فَهُدوا ، وکُنتَ أخفَضَهُم صَوتا ، وأعلاهُم قُنوتا ، وأقَلَّهُم کَلاما ، وأصوَبَهُم نُطقا ، وأکبَرَهُم رَأیا ، وأشجَعَهُم قَلبا ، وأشَدَّهُم یَقینا ، وأحسَنَهُم عَمَلاً ، وأعرَفَهُم بِالاُمورِ . کُنتَ وَاللّهِ یَعسوبا لِلدّینِ ، أوَّلاً وآخِرا : الأَوَّلُ حینَ تَفَرَّقَ النّاسُ ، وَالآخِرُ حینَ فَشِلوا ، کُنتَ لِلمُؤمنینَ أباً رَحیماً ، إذ صاروا عَلَیکَ عِیالاً ، فَحَمَلتَ أثقالَ ما عَنهُ ضَعُفوا ، وحَفِظتَ ما أضاعوا ، ورَعَیتَ ما أهمَلوا ، وشَمَّرتَ إذِ (1) اجتَمَعوا ، وعَلَوتَ إذ هَلِعوا ، وصَبَرتَ إذ أسرَعوا ، وأدرَکتَ أوتارَ ما طَلَبوا ، ونالوا بِکَ ما لَم یَحتَسِبوا . کُنتَ عَلَی الکافِرینَ عَذابا صَبّاً ونَهباً ، ولِلمُؤمِنینَ عَمَدا وحِصنا ، فَطِرتَ وَاللّهِ بِنَعمائِها وفُزتَ بِحِبائِها ، وأحرَزتَ سَوابِقَها ، وذَهَبتَ بِفَضائِلِها ، لَم تَفلُل حُجَّتُکَ ، ولَم یَزُغ قَلبُکَ ، ولَم تَضعُف بَصیرَتُکَ ، ولَم تَجبُن نَفسُکَ ولَم تَخُر . کُنتَ کَالجَبَلِ لا تُحَرِّکُهُ العَواصِفُ ، وکُنتَ کَما قالَ : آمَنَ النّاسُفی صُحبَتِکَ وذاتِ یَدِکَ ، وکُنتَ کَما قالَ : ضَعیفاً فی بَدَنِکَ ، قَوِیّاً فی أمرِ اللّهِ ، مُتَواضِعا فی نَفسِکَ ، عَظیما عِندَ اللّهِ ، کَبیرا فِی الأَرضِ ، جَلیلاً عِندَ المُؤمِنینَ ، لَم یَکُن لِأَحَدٍ فیکَ مِهمَزٌ ، ولا لِقائِلٍ فیکَ مَغمَزٌ ، ولا لِأَحَدٍ فیکَ مَطمَعٌ ، ولا لِأَحَدٍ عِندَکَ هَوادَهٌ ، الضَّعیفُ الذَّلیلُ عِندَکَ قَوِیٌّ عَزیزٌ حَتّی تَأخُذَ لَهُ بِحَقِّهِ ، وَالقَوِیُّ العَزیزُ عِندَکَ ضَعیفٌ ذَلیلٌ حَتّی تَأخُذَ مِنهُ الحَقَّ ، وَالقَریبُ وَالبَعیدُ عِندَکَ فی ذلِکَ سَواءٌ ، شَأنُکَ الحَقُّ وَالصِّدقُ وَالرِّفقُ ، وقَولُکَ حُکمٌ وحَتمٌ وأمرُکَ حِلمٌ وحَزمٌ ، ورأیُکَ عِلمٌ وعَزمٌ فیما فَعَلتَ ، وقَد نُهِجَ السَّبیلُ ، وسَهُلَ العَسیرُ واُطفِئَتِ النّیرانُ ، وَاعتَدَلَ بِکَ الدّینُ ، وقَوِیَ بِکَ الإِسلامُ ، فَظَهَرَ أمرُ اللّهِ ولَو کَرِهَ الکافِرونَ ، وثَبَتَ بِکَ الإِسلامُ وَالمُؤمِنونَ ، وسَبَقتَ سَبقا بَعیدا ، وأتعَبتَ مَن بَعدَکَ تَعَبا شَدیدا ، فَجَلَلتَ عَنِ البُکاءِ ، وعَظُمَت رَزِیَّتُکَ فِی السَّماءِ ، وهَدَّت مُصیبَتُکَ الأَنامَ ، فَإِنّا للّهِِ وإنّا إلَیهِ راجِعوَن ، رَضینا عَنِ اللّهِ قَضاهُ ، وسَلَّمنا للّهِِ أمرَهُ ، فَوَاللّهِ لَن یُصابَ المُسلِمونَ بِمِثلِکَ أبَداً . کُنتَ لِلمُؤمِنینَ کَهفاً وحِصناً ، وقُنَّهً (2) راسِیاً ، وعَلَی الکافِرینَ غِلظَهً وغَیظاً ، فَأَلحَقَکَ اللّهُ بِنَبِیِّهِ ، ولا أحرَمَنا أجرَکَ ، ولا أضَلَّنا بَعدَکَ . وسَکَتَ القَومُ حَتّی انقَضی کَلامُهُ وبَکی وبَکی أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ طَلَبوهُ فَلَم یُصادِفوهُ . (3)

.

1- .فی المصدر : «إذا» ، والصحیح ما أثبتناه کما فی بقیّه المصادر .
2- .القُنّه : أعلی الجبل ، وهو علی الاستعاره (مجمع البحرین : ج 3 ص 1518 «قنن») .
3- .الکافی : ج 1 ص 454 ح 4 ، کمال الدین : ص 388 ح 3 ، الأمالی للصدوق : ص 312 ح 363 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 42 ص 303 ح 4 وج 100 ص 354 ح 1 .

ص: 405

الکافی به نقل از اُسید بن صفوان : روزی که امیر مؤمنان درگذشت، آن جا از صدای گریه به لرزه درآمد و مردم مثل روز وفات پیامبر صلی الله علیه و آله مدهوش شدند. مردی گریان و شتابان و «إنا للّه وإنا إلیه راجعون» گویان آمد، در حالی که می گفت: «امروز، خلافتِ نبوّت قطع شد» تا آن که آمد و در مقابل درِ اتاقی که امیر مؤمنان در آن بود ایستاد و گفت: رحمت خدا بر تو باد، ای ابو الحسن! اولین مسلمان از این قوم بودی و در ایمان، خالص ترین آنان و در یقینْ استوارترین از همه خداترس تر بودی و بیش از همه رنج کشیدی و بیش از همه دور و بَر پیامبر خدا بودی و برای اصحاب او ایمن ترین بودی . مناقب تو از همه برتر، سابقه ات از همه ارجمندتر و درجه ات از همه بالاتر بود و به پیامبر خدا از همه نزدیک تر و در رفتار و اخلاق و شیوه و عمل، از همه به پیامبر صلی الله علیه و آله شبیه تر بودی . منزلت تو والاتر و نزد آن حضرت از همه گرامی تر بود. خدایت از اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانانْ پاداش نیکو دهد. آن گاه که اصحابش ضعیف شدند ، تو نیرومند شدی ، آن گاه که عقب نشستند تو به میدان شتافتی و آن گاه که سست شدند ، تو قیام کردی . آن گاه که اصحاب او در اندیشه های دیگر بودند، تو به شیوه رسول خدا پایبند ماندی، با آن که به حقْ جانشین او بودی . به رغم منافقان و خشم آوردن کافران و ناخشنودی حسودان و خواری و خفّت فاسقان درگیر نشدی و زاری نکردی. وقتی دیگران سست شدند،تو برای امر خدا به پا خاستی و چون در سخن گفتن ، تردید و درنگ کردند ، تو زبان گشودی . آن گاه که آنان ایستادند، تو با نور الهی پیش رفتی. آنان از تو پیروی کردند و هدایت شدند. صدایت از همه پایین تر و عبادتت از همه والاتر بود . از همه کم حرف تر و از همه درستگوتر، از همه بزرگ اندیشه تر و از همه دلیرتر و با یقین تر و نیکوکارتر و به کارها آشناتر بودی. به خدا سوگند که در اوّل و آخر ، سرور و سالار دین بودی : اوّل، آن گاه که مردم پراکنده شدند و آخر، آن گاه که سست گشتند. برای مؤمنانْ پدری مهربان بودی و آنان در کفالت تو بودند. باری را که دیگران از برداشتن آن ناتوان بودند ، تو بر دوش کشیدی و آنچه را تباه کردند ، تو نگه داشتی و آنچه را وا گذاشتند ، تو به آن پرداختی. وقتی فراهم گشتند، تو آستین بالا زدی و آن گاه که بی تاب شدند، تو والا شدی. آن گاه که شتاب کردند ، تو شکیبایی کردی و آنچه را طلب می کردند ، تو به چند برابرش رسیدی و آنان در سایه تو به آنچه نمی پنداشتند ، رسیدند. بر کافرانْ عذابی ریزان و دمان بودی و برای مؤمنانْ تکیه گاه و دژی استوار. به خدا سوگند ، تو با نعمت های ولایت و خلافت سرشته شدی و از این عطیّه کامیاب گشتی و سوابق آن را به دست آوردی و فضیلت های آن را بردی. حجّت و دلیل تو کاسته نشد، قلبت به کژی دچار نگشت، بصیرتت ضعیف نشد، نترسیدی و فرو نیفتادی . همچون کوه بودی که تندبادها آن را از جای نمی جنبانند. آن گونه بودی که [پیامبر خدا ]فرمود: مردم در هم نشینی و قدرت و توان تو ایمان آوردند ، و آن گونه بودی که [پیامبر صلی الله علیه و آله ]فرمود: در بدن خود ضعیف، (1) امّا در کار خدا پرتوان! در پیش خود فروتن و نزد خداوند، بزرگوار! در زمینْ بزرگ بودی و نزد مؤمنان ، والا قدر! . هیچ گوینده ای را جای عیبجویی در تو نبود و احدی را درباره تو طمعی برای ناحق نبود و برای هیچ کس نزد تو ملاحظه کاری و سازش نبود. ناتوانِ زبون و خوار، نزد تو نیرومند و عزیز بود تا آن که حقّش را بستانی ، و نیرومند عزیز در نزد تو خوار و ناتوان بود، تا حق را از او بستانی [ و به صاحبش برسانی]. نزدیک و دور، در نگاه عادلانه ات در حق برابر بودند. کار تو حق بود و راستی و مدارا . سخنت حکم قاطع و حتمی ، و فرمان تو بردباری و دوراندیشی بود و اندیشه ات دانش و تصمیم در آنچه کردی. به وسیله تو راهْ هموار گشت و دشواری آسان شد و آتش فتنه ها خاموش گشت و دینْ اعتدال گرفت و اسلامْ قوّت یافت . پس امر خدا چیره گشت، هرچند کافران خوش نداشتند . اسلام و مؤمنان با تو به ثبات و استقرار دست یافتند . بسیار پیش رفتی و پیشی گرفتی و آیندگانِ پس از خود را به رنج و زحمت شدید افکندی. تو فراتر از آنی که گریه جبرانت کند . داغ مصیبتت در آسمان، بزرگ به شمار آمد و مردم را خُرد کرد . إنا للّه وإنا إلیه راجعون ! به قضای الهی راضی هستیم و تسلیم فرمان اوییم. به خدا که هرگز مسلمانان به مصیبتی چون فقدان تو گرفتار نخواهند شد. برای مؤمنانْ پناه و دژ استوار و قلّه ای بلند بودی، و بر کافران، سختگیر و خشمگین. خدای متعالْ تو را به پیامبرش ملحق سازد و ما را از پاداش سوگواری محروم نسازد و پس از تو گم راهمان نکند. مردم ساکت بودند تا سخن او به پایان رسید . گریست و اصحاب پیامبر خدا نیز گریستند . پس هرچه او را جستجو کردند، نیافتندش.

.

1- .شاید مراد آن باشد که به جسم خود و مادیّات ، چندان اهمیّت نمی دادی .

ص: 406

. .


ص: 407

. .


ص: 408

6 / 4مَوقِفُ عائِشَهَ مِن قَتلِ الإِمامِمقاتل الطالبیّین عن أبی البختری :لَمّا أن جاءَ عائِشَهَ قَتلُ عَلِیٍّ علیه السلام سَجَدَت . (1)

الاستیعاب عن عائشه لَمّا بَلَغَها قَتلُ عَلِیٍّ علیه السلام : لِتَصنَعِ العَرَبُ ما شاءَت ؛ فَلَیسَ أحَدٌ یَنهاها . (2)

تاریخ الطبری :لَمَّا انتَهی إلی عائِشَهَ قَتلُ عَلِیٍّ علیه السلام قالَت : فَأَلقَت عَصاها وَاستَقَرَّت بِهَا النَّوی کَما قَرَّ عَینا بِالإِیابِ المُسافِرُ فَمَن قَتَلَهُ ؟ فَقیلَ : رَجُلٌ مِن مُرادٍ ، فَقالَت : فَإِن یکُ نائِیا فَلَقَد نَعاهُ غُلامٌ لَیسَ فی فیهِ التُّرابُ فَقالَت زَینَبُ ابنَهُ أبی سَلَمَهَ : أ لِعَلِیٍّ تَقولینَ هذا ؟ فَقالَت : إنّی أنسی ، فَإِذا نَسیتُ فَذَکِّرونی . (3)

.

1- .مقاتل الطالبیّین : ص 55 ؛ الجمل : ص 159 وفیه «خرّت ساجدهً شکرا علی ما بلغها من قتله» .
2- .الاستیعاب : ج 3 ص 218 الرقم 1875 ، ذخائر العقبی : ص 201 ، الریاض النضره : ج 3 ص 237 .
3- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 150 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 438 ، مقاتل الطالبیّین : ص 55 ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 40 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 263 وفیهما إلی «المسافر» ، جواهر المطالب : ج 2 ص 104 ؛ الجمل : ص 159 نحوه ، الشافی : ج 4 ص 355 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 340 ح 318 326 وراجع الأخبار الموفّقیّات : ص 131 ح 59 .

ص: 409



6 / 4 موضع عایشه در برابر کشته شدن امام

6 / 4موضع عایشه در برابر کشته شدن اماممقاتل الطالبیّین به نقل از ابو البختری : چون خبر کشته شدن علی علیه السلام به عایشه رسید، سجده کرد.

الاستیعاب:از عایشه نقل شده است که چون خبر کشته شدن علی علیه السلام به او رسید، گفت: اکنون عرب هرچه می خواهد بکند . کسی نیست که او را نهی کند!

تاریخ الطبری:چون خبر کشته شدن علی علیه السلام به عایشه رسید، این شعر را خواند: پس عصایش را افکند و آرزوها بدان آرام گرفت همان گونه که با آمدن مسافر از سفر ، دیده روشن می گردد. [ سپس پرسید :] چه کسی او را کشت؟ گفتند: مردی از قبیله مراد. گفت: اگرچه دور بود، ولی اشکال ندارد . کسی که خبر مرگ او را آورد، پاینده باشد! زینب دختر ابی سلمه گفت: آیا درباره علی علیه السلام این حرف را می زنی؟ گفت: من فراموش می کنم . هرگاه از یادم رفت ، به یادم آورید!

.


ص: 410

6 / 5کَلامُ مُعاوِیَهَ لَمّا جیءَ بِنَعیِ الإِمامِتاریخ دمشق عن المغیره :لَمّا جیءَ مُعاوِیَهُ بِنَعیِ عَلِیٍّ وهُوَ قائِلٌ مَعَ امرَأَتِهِ بِنتِ قَرَظَهَ فی یَومٍ صائِفٍ قالَ : إنّا للّهِِ وإنّا إلَیهِ راجِعونَ ، ماذا فَقَدوا مِنَ العِلمِ وَالحِلمِ وَالفَضلِ وَالفِقهِ ! فَقالَتِ امرَأَتُهُ : أنتَ بِالأَمسِ تطَعَنُ فی عَینَیهِ وتَستَرجِعُ الیَومَ عَلَیهِ ؟ ! قالَ : وَیلَکِ ! لا تَدرینَ ماذا فَقَدوا مِن عِلمِهِ وفَضلِهِ وسَوابِقِهِ . (1)

6 / 6قِصاصُ ابنِ مُلجَمٍتهذیب الأحکام عن أبی مطر :لَمّا ضَرَبَ ابنُ مُلجَمٍ الفاسِقُ لَعَنَهُ اللّهُ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام قالَ لَهُ الحَسَنُ علیه السلام : أقتُلُهُ ؟ قالَ : لا ، ولکِنِ احبِسهُ ؛ فَإِذا مُتُّ فَاقتُلوهُ ، وإذا مُتُّ فَادفِنونی فی هذَا الظَّهرِ فی قَبرِ أخَوَیَّ هودٍ وصالِحٍ علیهماالسلام . (2)

.

1- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 583 ، مقتل أمیر المؤمنین : ص 105 ح 94 وفیه «الخیر» بدل «الحلم» ، المناقب للخوارزمی : ص 391 ح 408 نحوه .
2- .تهذیب الأحکام : ج 6 ص 33 ح 66 ، فرحه الغری : ص 38 .