گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
فصل سوم : علی از زبان علی



بحثی درباره خودستایی امام

اشاره

فصل سوم : علی از زبان علیبحثی درباره خودستایی امامیکی از بخش های ارزشمند و بیدارگر در خطبه ها و نامه های علی علیه السلام سخنانی است که ابعاد شخصیت بی نظیر وی را می نمایانَد. آنچه که در این فصل خواهد آمد، گوشه هایی از این سخنان ارجمند است و نمونه های دیگر آن را در فصل های گوناگون کتاب می توان یافت. در نگاهی گذرا و سطحی به این سخنان، چنین می نماید که امام علیه السلام خویش را ستایش می کند و ممکن است برای خواننده این توهّم را ایجاد کند که این سخنان با کلام خداوند متعال منافات دارد که می فرماید : «پس خودتان را منزّه مشمارید. او به [ حال ] کسی که پرهیزگاری نموده ، داناتر است» . امّا خود آن حضرت با اشاره به این کلام خداوند ، می گوید : اگر نهی خداوند از تنزیه خویشتن (خودستایی) نبود، ذاکری (1) فضایل بسیاری را ذکر می کرد . این سخن ، ممکن است نشانی از ستودن خویش و چگونگی آن و حلال و یا حرام بودن آن باشد. چون تردیدی نیست که امام علی علیه السلام به وظیفه شرعی خودْ عمل می کرد و چاره ای هم از آن نبود و اگر خودستایی و تعریف شخص از خودْ خلاف واقع باشد ، قطعا حرام است و اگر راست باشد ، ولی مصلحتی آن را الزامی نکند ، بی تردیدْ چنین خودستایی ای مذموم است ؛ ولی اگر دارای مصلحت باشد ، بدون شک ، کاری شایسته است . گزیده سخنْ آن که اگر بر ستایش از خویش ، مصلحت مهم و الزام آوری مترتّب باشد (مثلاً برای احقاق حق و دفاع از حقوق باشد) ، تردیدی در وجوب آن نداریم و اگر شخصی از ترس آن که چنین کاری خودستایی است ، از آن دوری کند ، قطعا کاری ناشایست و حرام انجام داده است و زمینه نابودی حقایق و ارزش ها را فراهم آورده است ... از این روست که وقتی سخنان امام علیه السلام در ستایش از خویشتن را می نگریم ، در آنها دفاع از شخصیت انسان مظلومی را می بینیم که لزوم کنار زدن پرده از چهره حقّ پنهان و از دست رفته، وی را به این کار می کشانَد ، در شرایطی که گسترش فتنه ها اجازه سخن راندن از حق را نمی دهد و همه برای کریه نشان دادن چهره حقْ سخن می گویند و تهمت می زنند و بدان تشویق می کنند. امام علیه السلام برای کنار زدن ابرهای تیره از آسمان زندگی فکری جامعه و بیان آنچه بود و آنچه که بر سر حق می آوردند ، از خودْ سخن گفته است ؛ و گرنه حقیقت زندگی صادقانه و شخصیت والای آن حضرت ، برتر از آن است که وی به خودستایی بپردازد و یا آن که حبّ نفس در وجودش باشد . لازم است برای تبیین پاره ای از پرسش هایی که درباره ستایش امام علیه السلام از خویش و بیان فضایل و نشانه های عظمت خود به ذهن می آید ، به مواردی اشاره کنیم :

.

1- .مراد ، خود حضرت است .

ص: 256

1 امتثال أمر اللّه تعالی فی بیان نعمهکان الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام یلهج بذکر النعم الإلهیّه ، ویتحدّث بفضل اللّه تعالی علیه، وهو بکلماته البلیغه شکور یقدّر النعمه والمنعِم ویثمّنها . ومن أقواله علیه السلام : «أنَا قاتِلُ الأَقرانِ، ومُجَدِّلُ الشُّجعانِ . أنَا الَّذی فَقَأتُ عَینَ الشِّرکِ، وثَلَلتُ عَرشَهُ ؛ غَیرَ مُمتَنٍّ عَلَی اللّهِ بِجِهادی ولامُدِلٍّ (1) إلَیهِ بِطاعَتی ، ولکِن اُحَدِّثُ بِنِعمَهِ رَبّی (2) » (3) .

.

1- .مُدِلٌّ: منبسط لا خوف علیه، وهو من الإدلال والدالّه علی من لک عنده منزله (النهایه : ج 2 ص 131 «دلل») .
2- .إشاره إلی الآیه 11 من سوره الضحی .
3- .شرح نهج البلاغه : ج 20 ص 296 .

ص: 257



1 . انجام دادن فرمان خدا در خصوص تبیین نعمت های وی

1 . انجام دادن فرمان خدا در خصوص تبیین نعمت های ویامیر مؤمنان از نعمت های الهی یاد می کرد و از فضلی که خداوند متعال به وی داده بود ، سخن می گفت او با سخنان رسا ، سپاسگری بود که ارزش و قیمت نعمت و نعمت دهنده را پاس می داشت و از جمله کلمات آن حضرت علیه السلام در این باره این سخن است که می فرماید : من هماورد قهرمانان و بر زمین زننده دلیران هستم . من آنم که چشم شرک را درآوردم و عرش آن را لرزاندم. با جهادم بر خدای متعال منّت نمی نهم و به عبادتم نمی نازم؛ بلکه از نعمت های پروردگارم سخن می گویم .

.


ص: 258

2 بیان الحقائق التاریخیّهتتبلور کلّ حادثه فی ثنایا التاریخ، وتُنقل علی مرّ الدهور، لکن کیف تُنقل ؟ من هم الذین کانوا اُولی الدور المؤثّر فی الأحداث ؟ وکیف ظهرت الأحداث ؟ و و و ... تبلور الإسلام فی شبه الجزیره العربیّه کقضیّه عجیبه ، وأنتج ردود فعل کثیره ، وفتح طریقه من بین المنعطفات الوعره والوهاد والنجاد التی لا تُحصی ومضی قُدُما . وکان لعلیّ علیه السلام الدور الأکبر فیه . بَیْد أنّ الذی کان یقال للأجیال السابقه آنذاک ، هل کان کذلک حقّا ؟ ! وحین حدث التغییر فی الحکم بعد وفاه النبیّ صلی الله علیه و آله ، فإنّ هذا التغییر قد استتبع تغییراتٍ کثیره ، منها وضع لکثیر من الشخصیّات، ورفع لکثیر غیرها ، ومنها اختلاق لکثیر من الشخصیّات ، ومکابره لکثیر غیرها ... وکان الإمام علیه السلام هو الذی رفع لواء الحقّ فی وقت قد کُمّت فیه الأفواه، وقُطعت الألسن، وکُسرت الأقلام . وبیّن علیه السلام حقائق التاریخ کما هی علیه . فمن کان له الدور الأوّل والتأثیر الأکبر فی هذا التاریخ غیر علیٍّ علیه السلام ؟ !

3 الدفاع عن الحقّ دفاع مظلومقلنا إنّ التغییرات السیاسیّه تستتبع تغییرات اجتماعیّه وثقافیّه کثیره، وکان الإمام علیه السلام أکثر الناس ظُلامهً فی ظلّ تلک التغییرات ، وقد صبر مهضوما مظلوما لمصلحه الإسلام وقد تحدّثنا عن ذلک فی أحد المواضع بَیْد أنّه حاول أن یتحدّث عن هذه الظلامه ، ویحول دون تحریف التاریخ ما استطاع إلی ذلک سبیلاً (1) . وعندما بلغت التهدیدات ذروتها سکت البعض خوفا ، واُلجم البعض الآخر حرصا علی الحیاه بعدما کثرت مغریاتها ، فمن یتحدّث عن علیٍّ علیه السلام ؟ ومن یُفصح عن «حقّ الخلافه» و«خلافه الحقّ» ؟ وأنکی من ذلک کلّه أنّ حزب الطُّلَقاء استحوذ علی مقدّرات الاُمّه ، فنال من علیٍّ ما شاء ، واختلق باطلاً فضائل موهومه لبعض الصحابه کی یقلّل قبسا ولو ضئیلاً من فضائل علیٍّ ، فهل للإمام سبیل غیر تعریف نفسه للاُمّه ، والإصحار بفضائله ومناقبه ؟ ! إنّه علیه السلام بکلماته المذکوره فی موقع الدفاع عن المظلوم ، وهو نفسه المنادی بضروره الدفاع عن المظلوم، ومقارعه الظالم .

.

1- .راجع : ج 10 ص 412 (المظلومیّه بعد النبیّ) .

ص: 259



2 . بیان حقایق تاریخی

3 . دفاع مظلومانه از حق

2 . بیان حقایق تاریخیهر حادثه ای در دل تاریخ به وجود می آید و با گذر زمان به نسل های بعدی منتقل می شود ؛ امّا چگونه این انتقالْ صورت می گیرد؟ چه کسانی دارای نقش مؤثّر در پیدایش حوادث اند؟ و حادثه ها چگونه به وجود می آیند؟ و... . اسلام در شبه جزیره عربستان به عنوان پدیده ای شگفتْ ظهور کرد و عکس العمل های بسیاری در پی آورد و راه خود را از بین سختی ها و پستی و بلندی های بی شمار گشود و گام در پیش نهاد و علی علیه السلام در این حرکت ، نقش برجسته ای داشت . آیا آنچه برای نسل های گذشته در آن روزها گفته می شد، درست بود؟! هنگامی که پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله در زمامداری جهان اسلامْ تغییر به وجود آمد ، این تغییر ، تحوّلات بسیاری در پی داشت ، موقعیّت بسیاری از شخصیّت های بزرگ را پایین آورد و موقعیت بسیاری دیگر را بالا برد . برای بسیاری از آنان فضایلی به دروغْ ساخته شد و بر بسیاری نیز ستم رفت ... و امام علیه السلام تنها کسی بود که در روزگاری که دهن ها بسته ، زبان ها بُریده ، و قلم ها شکسته بود ، بیرق حق را برافراشت و حقایق تاریخ را آن گونه که بود بیان داشت. چه کسی جز علی علیه السلام در این کار ، نقش نخست و تأثیر جدّی داشت؟!

3 . دفاع مظلومانه از حقگفتیم که تغییرات سیاسی ، تحوّلات اجتماعی و فرهنگی بسیاری را در پی آورد و بر امام علیه السلام در سایه این تحوّلات ، بیشترین ستم روا داشته شد و ایشان برای مصلحت اسلام ، مظلومانه شکیبایی کرد و در جایی از این صبوری سخن گفته است (1) و با این حال ، تلاش کرد از این مظلومیّتْ سخن بگوید و به قدر توان خویش از تحریف تاریخ ، پیشگیری کند . (2) هنگامی که تهدیدها به اوج رسید ، گروهی از ترس ، ساکت شدند و گروهی دیگر ، عشق به دنیا که بسیار وسوسه انگیز هم گشته بود بر زبانشان مُهر نهاد . (3) در این شرایط ، چه کسی از علی علیه السلام سخن می گفت؟ و چه کسی از حقّ خلافت و خلافت حق ، پرده بر می داشت؟ بدتر از همه آن که حزب آزادشدگان ، بر سرنوشت امّتْ سوار شده بود و هر چه می خواست ، علیه علی علیه السلام می گفت و به باطل ، فضایلی موهوم برای پاره ای از صحابیان می ساخت تا از شکوه فضایل علی علیه السلام ، هر چند اندک ، بکاهد. آیا در این شرایط، راهی برای امام علیه السلام جز معرّفی خویش به مردم و بیان فضایل و مناقب خود بود؟ آن حضرت در سخنان خود در موضع دفاع از مظلوم قرار گرفته بود و او خود ، همواره به ضرورت دفاع از مظلوم و مخالفت با ظالم ، فرا می خواند .

.

1- .ر . ک : ج 12 ص 173 (مهرورزی به امام علی) .
2- .ر . ک : ج 10 ص 413 (مظلومیت پس از پیامبر) .
3- .ر . ک : ج 10 ص 413 (مظلومیّت پس از پیامبر) .

ص: 260

4 الدفاع عن حقّ الناسعندما تُفْتَعل الأجواء الکاذبه فی المجتمع ، وتجرف الدعایات المسمومه المضادّه بعض الناس باطلاً ، وتقذف ببعضهم الآخر ظلما ، ویتربّع غیر الجُدَراء علی دفّه الحکم ، ویتسلّمون مقالید الأمر ، وینزوی الجدراء المؤهَّلون ویبتعدون عن مسرح الحیاه ، فالتقصیر علی المجتمع ؛ إذ أباح ظلمهم ، وضیّع حقّه فی الاستهداء بهم والاستناره بجدارتهم . فالنضال ضدّ هذه الأجواء الکاذبه ، وإعاده الحقّ إلی نصابه یمثّلان دفاعا عن حقّ الناس . ومن کان یمتری فی أنّ علیّا علیه السلام کان الأجدر الأکفأ ؟ أ لم یَقُل عمر بن الخطّاب : «إنَّهُ لَأَحراهُم أن یُقیمَهُم عَلی طَریقَهٍ مِنَ الحَقِّ» (1) ؟ فماذا یفعل الناس فی خضمّ حضورهم ؟ ! وإذا عرّف الإمام علیه السلام نفسه وتحدّث عن جدارته ولیاقته فإنّما یدافع عن حقّ الناس الثابت ، أی حقّ معرفه الأجدر ، وتحکیم الأصلح . هذه وغیرها تمثّل سرّ حدیث علیٍّ عن علیٍّ ، وبعباره اُخری ، إنّ علیّ بن أبی طالب یتحدّث عن الإمام علیّ ، وعن أجدر إنسانٍ لتسلّم زمام الاُمور .

.

1- .راجع : ج 3 ص 38 (رأی عمر فیمن رشّحهم للخلافه) .

ص: 261



4 . دفاع از حقّ مردم

4 . دفاع از حقّ مردمهنگامی که فضایی ناسالم بر جامعه سایه افکنَد و تبلیغات مسموم و مخالف ، به ناحق ، گروهی از مردم را کنار گذارند و بر گروهی دیگر ستم روا دارند و ناشایستگان بر زمام حکومتْ چنگ زنند و قدرت اداره جامعه را به دست گیرند و شایستگان را کنار گذاشته ، از صحنه زندگی دور کنند ، گناه آن بر گردن جامعه است ؛ چون راه ستم را بازگذاشته و با پیروی از آنان و تکیه کردن به آنان ، حقّ خود را ضایع کرده است . مبارزه با این فضای آلوده و بازگرداندن حق به جای خود ، دفاع از حقّ مردم است و چه کسی در این تردید دارد که علی علیه السلام شایسته ترین و با کفایت ترین بود؟ آیا عمر بن خطّاب نگفت که «وی شایسته ترینِ شما برای هدایت شما بر راه حق است» (1) ؟ پس مردم در گستره حضورشان چه باید بکنند؟ هنگامی که امام علیه السلام خویش را معرّفی می کند و از شایستگی ها و لیاقت هایش سخن می گوید ، در واقع از حقّ ثابت مردم دفاع می کند ؛ از حقّ شناخت شایسته ترین و به حاکمیت رساندن صالح ترین فرد . این نکته و امثال آن ، راز سخن گفتن علی علیه السلام از خودش را می نمایانَد . به عبارت دیگر ، در این موارد ، علی بن ابی طالب از «امام علی علیه السلام » سخن می گوید ؛ از شایسته ترین انسانی که باید زمام امور را به دست بگیرد .

.

1- .ر . ک : ج 3 ص 39 (شایستگان خلافت از دیدگاه عمر) .

ص: 262

5 الدفاع عن الذات إزاء الهجوم الدعائی العنیفبید أنّ ما یفوق فی أهمیّته جمیع الأدلّه التی ذکرناها کبواعث أملت علی الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام أن یبادر إلی تبیین فضائله والحدیث عن خصائصه بنفسه ، هی طبیعه الأجواء التی أعلن فیها ذلک علی الملأ العام . حیاه علیّ علیه السلام مدهشه حقّاً ؛ أیّامها ملأی بالدروس ، وتاریخها حافل بالعظات . شخصیّه تتألّق بوهجٍ مضیء مرتفع ، رجل فی مثل هذه الصلابه والرسوخ العظیم ، مؤمن یسمو به إیمانه ، فلا توازیه نجوم السماء علوّاً وجلالاً . شخصیّه کهذه تتبوّأ منصّه کلّ هذه المکرمات ، ثمّ تطلع علیها أجواء محمومه بالدعایه الباطله ، کیف ستبدو فی عیون جیلٍ راح ینظر إلیها وهی تمسک أزمّه الحکم بعد ربع قرن من الغیاب ؟ وکیف ستکتسب موقعها فی ذهنه ووعیه ؟ هذا هو السؤال . إنّ دراسه حیاه علیّ علیه السلام المترعه نوراً وحرکه ومضاء ، تکشف عن أنّ هذا العظیم لم یتحدّث علی عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله عن نفسه قط ، مع ما کانت تزهر به أیّامه من مآثر عظمی وإنجازات باهره . لکن بعد أن مضی النبیّ الأقدس إلی الرفیق الأعلی بادر الإمام فی الأیّام الاُولی التی شهدت تغیّر الحکم وتنکّب الحیاه السیاسیّه عن اُصولها ؛ بادر للحدیث عن سابقته الوضیئه فی هذا الدین ، وراح یصدع بحقّه فی کلّ مکان ؛ رغبه منه بإحقاق الحقّ ، وإجهاراً للحقیقه ، ودفاعاً عن موقع «الإمامه» . لکن للأسف لم تُغنِ جهود الإمام شیئاً ، فاختطّت الخلافه مساراً آخر ! غیر استثناءات قلیله ومواضع نادره ، فلاذ الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام بصمت رهیب استغرق من عمره سنوات مدیده ، وطوی عن حقّه کَشْحاً ، وکلماته المتوجّعه تقول : «فَصَبَرتُ وفِی العَینِ قَذیً ، وفِی الحَلقِ شَجاً (1) » . ولمّا تسلّل «حزب الطلقاء» إلی واقع الحیاه الإسلامیّه ، وترسّخت أقدامه علی عهد الخلیفه الثالث ، اتّسع حجم الأکاذیب والافتراءات ، وطفقت تنهال من کلّ جانب ولا سیما فی الشام ؛ لتصنع أجواء مکفهرّه نتنه ، تقلب الحقائق ، وتحاصر أهل الحقّ وأنصاره خاصّه الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام . وقف الإمام یواجه کلّ هذه الأکاذیب والافتراءات ، والسیول المتدفّقه من التزییف والاتّهام وقلب الحقائق وکتمانها ، یتصدّره بلاط معاویّه المغموس بالخداع والحیله ، وبإصرار جاهلی عنید علی إفساد الأذهان ، وتلویث العقول بموج عارم من الأباطیل والزخارف والسفاهات . ولمّا کان معاویّه یعرف أن شخصیّه علیّ علیه السلام لو راحت تسطع من وراء غیوم الدعایه المضادّه المتلبّده الداجیه لانهارت حیاته السیاسیّه والاجتماعیّه ، وذهبت أدراج الریاح ، لذلک حشّد کلّ قواه وإرادته وتصمیمه علی استهداف هذه الشخصیّه ، فراح یضخّم ذاته حتی ینال من علیّ علیه السلام ما استطاع ، ولم تتهیّأ له وسیله إلّا رکبها فی هذه الحرب البغیضه الشعواء ، حتی بلغت به جرأته أن یفرض لعن علیّ علیه السلام فی «الصلوات» ! تری ماذا عسی الإمام علیّ علیه السلام أن یفعل فی مواجهه جوّ وبیء مثل هذا یزدحم بالأکاذیب والافتراءات والتضلیل ، وتتشابک فیه أحابیل الدعایه المضادّه ؟ لیس أمامه إلّا أن یجهر بفضائله ، ویکشف عن مثالب «حزب الطلقاء» وسوآتهم . إنّ شطراً عظیماً ممّا نطق به الإمام من فضائله کان لمواجهه فضاء وبیء مسعور مثل هذا . ولا ریب فی أنّ ذلک مهمّه صعبه ، شاقّه ، مجهده بید أنّها ضروریّه لا مناص منها . ولمّا کان علیّ علیه السلام لا یعرف إلّا الحقّ ، ولیس له هدف إلّا أن یعلو الحقّ ، تحتّم علیه أن ینطق وأن یتحدّث ولو کلّفه ذلک جهداً ومراره . وهذا ما فعله تماماً إمامُنا سلام اللّه علیه .

.

1- .راجع : ج 9 ص 454 (الصبر وفی العین قذی) .

ص: 263



5 . دفاع از خود در برابر هجوم گسترده تبلیغاتی

5 . دفاع از خود در برابر هجوم گسترده تبلیغاتیبا این حال ، مهم تر از همه آنچه که به عنوان دلیل برای انگیزه امیر مؤمنان برای بیان فضایل و سخن گفتن از خویش یاد کردیم، فضایی بود که در آن ، امام علیه السلام از خود سخن گفت . زندگی علی علیه السلام واقعا شگفت انگیز است. روزگار وی انباشته از درس و تاریخش پُر از پند است. شخصیتی که با درخشندگی و از فرازْ پرتوافشانی می کند ، مردی چنان استوار و پا برجا ، مؤمنی که ایمانش او را در مرتبه ای بس والا نشانده است و در برتری و جلالت ، ستارگان نیز به پایش نمی رسند ، و ... شخصیتی چون او که در جایگاه همه این بزرگی هاست ، امّا فضایی آلوده به تبلیغات ناروا او را فرا گرفته ، بعد از رُبع قرنْ دوری از مرکز قدرت ، اکنون که زمام امور را به دست گرفته ، در نظر نسل جدیدی که به وی چشم دوخته اند ، چگونه می نماید؟ و چه طور موقعیّت خود را در ذهن و فکر آنان به دست می آورد؟ پرسش اصلی این است . مطالعه زندگی سراسر نور و تلاش و حرکت علی علیه السلام نشان می دهد که وی با همه درخشندگی ای که در روزگار پیامبر اکرم در جنگ های بزرگ و پیروزی های درخشان داشت ، هرگز از خویش چیزی نگفت ؛ امّا پس از آن که پیامبر اکرم به رفیق اعلا پیوست، در همان روزهای آغازین که شاهد دگرگونی حاکمیت و چرخش زندگی سیاسی از اصول خود بود ، به بیان سابقه درخشان خویش در اسلام پرداخت و در هر جا از حقّ خود سخن گفت تا احقاق حق کند و حقیقت را بنمایاند و از پایگاه امامت دفاع کند . افسوس که تلاش علی علیه السلام نتیجه ای نداد و خلافت ، جز در موارد استثنایی و نادر ، مسیر دیگری در پیش گرفت و امام علیه السلام برای سالیانی چند از عمر خود ، به سکوتی هولناک پناه جُست و از حقّ خود دست شست و در سخنانی دردناک چنین گفت : شکیبایی کردم ، در حالی که در دیده ام خار و در گلویم استخوان بود. (1) وقتی حزب «طُلَقاء (آزاد شدگان پیامبر)» بر زندگی مسلمانان چنگ افکند و در روزگار خلیفه سوم ، گام هایش را استوار ساخت ، حجم دروغ ها و تهمت ها فزون شد و از هر سو و بویژه از شام ، سرازیر گشت تا فضایی آلوده به وجود آید و در آن ، حقایقْ دگرگون شود و حق مداران و یاوران حق و بویژه امیر مؤمنان در محاصره قرار گیرند . (2) امام علیه السلام در برابر همه این دروغ ها و تهمت ها و سیل نیرنگ ها و اتّهام ها و دگرگون سازی و کتمان حقایق امواجی که از کاخ سرتاسر نیرنگ و حیله معاویه سرچشمه می گرفتند و زاییده اصرار جاهلی معاویه بر اِفساد ذهن ها و آلوده سازی خِرَدها بودند ایستاد . و از آن جا که معاویه می دانست شخصیت علی علیه السلام می تواند از پشتِ انبوه ابرهای تاریک و متراکم تبلیغات مخالف ، سر برآورَد و بر حیات سیاسی اجتماعی بتابد و ابرها را کنار بزند ، تمام توان و اراده و تصمیم خود را متوجّه کوبیدن شخصیت وی کرد و خود به هر مقدار که توانست ، از علی علیه السلام بدگویی نمود و در این جنگ کینه توزانه و ویرانگر ، هر وسیله ای را به کار گرفت و تا آن جا پیش رفت که نفرین فرستادن بر علی علیه السلام را در نمازها واجب گردانْد . علی علیه السلام در مبارزه با این فضای انباشته از دروغ ، تهمت و گم راه سازی که تارهای تبلیغات دشمنانه همه جا چنگ انداخته بود ، چه باید می کرد؟ او در پیش روی خود ، راهی جز بیان فضایل خویش و پرده برداری از بدی ها و فضیحت های حزب «طلقاء» نمی دید . اندک چیزی که امام علیه السلام در بیان فضایلش گفته ، برای مواجهه با این فضای مسموم و دشوار بود و علی رغم ضرورت این کار ، کاری مهم ، سخت و طاقت سوز بود و از آن جا که علی علیه السلام جز حق نمی شناسد و هدفی جز اعتلای حق ندارد ، بر وی لازم است که سخن بگوید و حرف بزند ، گرچه سختی و مرارت بسیاری هم تحمّل کند و این ، دقیقا همان کاری است که علی که درود خدا بر او باد انجام داد .

.

1- .ر . ک : ج 9 ص 455 (شکیبایی با خار در چشم) .
2- .ر . ک : ج 5 ص 419 (نبرد تبلیغاتی) .

ص: 264

. .


ص: 265

. .


ص: 266

3 / 1المَکانَهُ عِندَ رَسولِ اللّهِ3 / 1 1القَرابَهُ القَریبَهُالإمام علیّ علیه السلام فی بَیانِ قُربِهِ مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : وقَد عَلِمتُم مَوضِعی مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِالقَرابَهِ القَریبَهِ ، وَالمَنزِلَهِ الخَصیصَهِ ؛ وَضَعَنی فی حِجرِهِ وأنَا وَلَدٌ ، یَضُمُّنی إلی صَدرِهِ ، ویَکنُفُنی فی فِراشِهِ ، ویُمِسُّنی جَسَدَهُ ، ویُشِمُّنی عَرفَهُ . وکانَ یَمضَغُ الشَّیءَ ثُمَّ یُلقِمُنیهِ . وما وَجَدَ لی کَذبَهً فی قَولٍ ، ولا خَطلَهً فی فِعلٍ . ولَقَد قَرَنَ اللّهُ بِهِ صلی الله علیه و آله مِن لَدُن أن کانَ فَطیما أعظَمَ مَلَکٍ مِن مَلائِکَتِهِ ، یَسلُکُ بِهِ طَریقَ المَکارِمِ ، ومَحاسِنَ أخلاقِ العالَمِ ، لَیلَهُ ونَهارَهُ . ولَقَد کُنتُ أتَّبِعُهُ اتِّباعَ الفَصیلِ أثَرَ اُمِّهِ ، یَرفَعُ لی فی کُلِّ یَومٍ منِ أخلاقِهِ عَلَما ، ویَأمُرُنی بِالاِقتِداءِ بِهِ . ولَقَد کانَ یُجاوِرُ فی کُلِّ سَنَهٍ بِحِراءَ فَأَراهُ ، ولا یَراهُ غَیری . ولَم یَجمَع بَیتٌ واحِدٌ یَومَئِذٍ فِی الإِسلامِ غَیرَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وخَدیجَهَ وأنَا ثالِثُهُما . أری نورَ الوَحیِ وَالرِّسالَهِ ، وأشُمُّ ریحَ النُّبُوَّهِ . ولَقَد سَمِعتُ رَنَّهَ الشَّیطانِ حینَ نَزَلَ الوَحیُ عَلَیهِ صلی الله علیه و آله فَقُلتُ : یا رَسولَ اللّهِ ، ما هذِهِ الرَّنَّهُ ؟ فَقالَ : هذَا الشَّیطانُ قَد أیِسَ مِن عِبادَتِهِ ، إنَّکَ تَسمَعُ ما أسمَعُ ، وتَری ما أری ، إلّا أنَّکَ لَستَ بِنَبِیٍّ ، ولکِنَّکَ لَوَزیرٌ ، وإنَّکَ لَعَلی خَیرٍ . (1)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 192 ، بحار الأنوار : ج 63 ص 264 ح 147 .

ص: 267



3 / 1 جایگاه نزد پیامبر خدا

اشاره

3 / 1 1 خویشاوندی نزدیک

3 / 1جایگاه نزد پیامبر خدا3 / 1 1خویشاوندی نزدیکامام علی علیه السلام در تبیین نزدیک بودنش به پیامبر صلی الله علیه و آله : جایگاه مرا نسبت به پیامبر خدا از نظر خویشاوندی نزدیک و منزلت ویژه، می دانید. در زمانی که من خُردسال بودم، مرا در آغوشش می نشاند، به سینه اش می فشرد، در بسترش می خوابانْد، تنش را به تنم می سایید، بوی بدنش را به مشامم می رساند، و خوراکی را می جَوید و در دهانم می گذاشت. نه در سخن گفتن، دروغی از من شنید و نه در کردار [ من]، لغزشی یافت. [ محمّد صلی الله علیه و آله ] از دورانی که از شیر گرفته شد، خداوند متعال، بزرگ ترین فرشته از فرشتگانش را همراهش کرد تا شب و روز به راه بزرگواری ها و خوی های نیکوی جهان، رهنمونش گردد و من همچون بچّه شتری که پای در جا پای مادرش می نهد، دنبالش می رفتم. در هر روز، نشانی از اخلاقش را فرا رویم بر می افراشت و به من دستور می داد تا از آن پیروی کنم. هر سال در حِرا سُکنا می گزید و من وی را می دیدم و جز من، کسی او را نمی دید. در آن روزها ، اسلام ، جز به خانه پیامبر خدا که وی و خدیجه در آن بودند و من سومین آنها بودم، وارد نشده بود. من نور وحی و رسالت را می دیدم و عطر نبوّت را می بوییدم. هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، ناله شیطان را شنیدم و گفتم : ای پیامبر خدا! این ناله چیست؟ فرمود : «این، شیطان است که از پرستیده شدن، نا امید گشته است. تو ، آنچه را که من می شنوم، می شنوی و آنچه را که می بینم، می بینی؛ جز آن که پیامبر نیستی؛ امّا تو وزیر [ من] و بر مسیر خیری!» .

.


ص: 268

عنه علیه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله استَوهَبَنی عَن أبی فی صَبائی ، وکُنتُ أکیلَهُ وشَریبَهُ ، ومؤنِسَهُ ومُحَدِّثَهُ . (1)

الإرشاد فی ذِکرِ أحوالِ الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام بَعدَ الهِجرَهِ : أنزَلَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عِندَ وُرودِهِ المَدینَهَ دارَهُ ، وأحَلَّهُ قَرارَهُ ، وخَلَطَهُ بِحُرَمِهِ وأولادِهِ ، ولَم یُمَیِّزهُ مِن خاصَّهِ نَفسِهِ ، ولَا احتَشَمَهُ فی باطِنِ أمرِهِ وسِرِّهِ . (2)

3 / 1 2کُنتُ کَجُزءٍ مِنهُالإمام علیّ علیه السلام :کُنتُ فی أیّامِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَجُزءٍ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، یَنظُرُ إلَیَّ النّاسُ کَما یُنظَرُ إلَی الکَواکِبِ فی اُفُقِ السَّماءِ ، ثُمَّ غَضَّ (3) الدَّهرُ مِنّی ، فَقُرِنَ بی فُلانٌ وفُلانٌ ، ثُمَّ قُرِنتُ بِخَمسَهٍ أمثَلُهُم عُثمانُ ، فَقُلتُ : وا ذَفَراه ! ثُمَّ لَم یَرضَ الدَّهرُ لی بِذلِکَ حَتّی أرذَلَنی ، فَجَعَلَنی نَظیرا لِابنِ هِندٍ وَابنِ النّابِغَهِ ، لَقَدِ استَنَّتِ الفِصالُ حَتَّی القَرعی (4) . (5)

راجع : ص 284 (فیا عجبا للدهر) .

.

1- .الخصال : ص 572 ح 1 عن مکحول .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 54 .
3- .غضَّ : وضع ونقص (لسان العرب : ج 7 ص 197 «غضض») .
4- .مَثل یضرب للذی یتکلّم مع من لا ینبغی أن یتکلّم بین یدیه لجلاله قدره (مجمع الأمثال : ج 1 ص 333) .
5- .شرح نهج البلاغه : ج 20 ص 326 ح 733 .

ص: 269



3 / 1 2 من همچون جزئی از او بودم

امام علی علیه السلام :پیامبر خدا در کودکی ام مرا از پدرم خواست و من ، هم خوراک و همنوش و همدم و هم سخنش بودم.

الإرشاد در یادکردِ احوال امام علی علیه السلام پس از هجرت : پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام ورود وی به مدینه، او را در خانه خویش جای داد و وارد جایگاه خویش ساخت و او را با خانواده و فرزندان خویش آمیخت و از آنچه که ویژه خودش بود، جدایش نساخت و از امور باطنی و رازهای خویش محرومش نگردانْد.

3 / 1 2من همچون جزئی از او بودمامام علی علیه السلام :در روزگار پیامبر خدا، همچون جزئی از [ وجود] پیامبر خدا بودم. نگاه مردم به من، همچون نگاه به ستارگانِ دور دست آسمان بود. سپس روزگار، مرا فرود آورد و فلان و بهمان ، هم تراز من شمرده شدند. آن گاه، در کنار پنج تن قرار گرفتم که بهترینِ آنان، عثمان بود. گفتم : داد از آلودگی! روزگار به این هم راضی نشد و مرا پایین آورد و مرا هم ردیف فرزند هند (معاویه) و فرزند نابغه (عمرو عاص) قرارداد «بچه شترها فربه شدند ، حتّی گَرها». (1)

ر . ک : ص 285 (شگفتا از روزگار!)

.

1- .مثلی است ، کنایه از کسی که از شأن و مقام خود ، تجاوز کند .

ص: 270

3 / 1 3کَالعَضُدِ مِنَ المَنکِبِالإمام علیّ علیه السلام :أنَا مِن رسَولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَالعَضُدِ مِنَ المَنکِبِ ، وکَالذِّراعِ مِنَ العَضُدِ ، وکَالکَفِّ مِنَ الذِّراعِ ، رَبّانی صَغیرا ، وآخانی کَبیرا . (1)

3 / 1 4کَالضَّوءِ مِن الضَّوءِالإمام علیّ علیه السلام :أنا مِن رَسولِ اللّهِ کَالضَّوءِ مِنَ الضَّوءِ 2 ، وَالذِّراعِ مِنَ العَضُدِ . (2)

عنه علیه السلام :أنا مِن أحمَدَ کَالضَّوءِ مِنَ الضَّوءِ . (3)

الإمام الصادق علیه السلام لِمُحَمَّدِ بنِ حَربٍ الهِلالِیِّ : إنَّ عَلِیّا علیه السلام بِرَسولِ اللّهِ شُرِّفَ ، وبِهِ ارتَفَعَ ... أما عَلِمتَ أنَّ المِصباحَ هُوَ الَّذی یُهتدی بِهِ فِی الظُّلمَهِ ، وَانبِعاثُ فَرعِهِ مِن أصلِهِ ، وقَد قالَ عَلِیٌّ علیه السلام : «أنَا مِن أحمَدَ کَالضَّوءِ مِنَ الضَّوءِ» ! أ ما عَلِمتَ أنَّ مُحَمَّدا وعَلِیّا صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِما کانا نورا بَینَ یَدَیِ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ قَبلَ خَلقِ الخَلقِ بِأَلفَی عامٍ ، وأنَّ المَلائِکَهَ لَمّا رَأَت ذلِکَ النُّورَ رَأَت لَهُ أصلاً قَدِ انشَعَبَ فیهِ شُعاعٌ لامِعٌ ، فَقالَت : إلهَنا وسَیِّدَنا، ما هذَا النّورُ ؟ فَأَوحَی اللّهُ عَزَّ وجَلَّ إلَیهِم : هذا نورٌ مِن نوری ، أصلُهُ نُبُوَّهٌ ، وفَرعُهُ إمامَهٌ ، أمَّا النُبُوَّهُ فَلِمُحَمَّدٍ عَبدی ورَسولی ، وأمَّا الإِمامَهُ فَلِعَلِیٍّ حُجَّتی ووَلِیّی . (4)

.

1- .شرح نهج البلاغه : ج 20 ص 315 ح 625 .
2- .نهج البلاغه : الکتاب 45 .
3- .الأمالی للصدوق : ص 604 ح 840 عن یونس بن ظبیان عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، بشاره المصطفی : ص 191 ، روضه الواعظین : ص 142 .
4- .معانی الأخبار : ص 351 ح 1 ، علل الشرائع : ص 174 ح 1 کلاهما عن محمّد بن حرب الهلالی .

ص: 271



3 / 1 3 همچون بازو برای شانه

3 / 1 4 همچون پرتوی از نور

3 / 1 3همچون بازو برای شانهامام علی علیه السلام :رابطه من با پیامبر خدا، همچون رابطه بازو و شانه، و مانند ساعد و بازو، و همچون کف دست و ساعد بود. در خُردسالی تربیتم کرد و در بزرگی برادرم ساخت.

3 / 1 4همچون پرتوی از نورامام علی علیه السلام :من نسبت به پیامبر خدا، مثل نور از نور (1) و ساعد از بازویم.

امام علی علیه السلام :من نسبت به احمد، مثل نور از نورم.

امام صادق علیه السلام به محمّد بن حرب هلالی : علی علیه السلام توسط پیامبر خدا شرف یافت و به وسیله او بلندْ جایگاه شد... آیا نمی دانی که در تاریکی، با چراغ ، راه جُسته می شود و فرع، از اصل، نشئت می گیرد؟ علی علیه السلام گفته است : «من نسبت به احمد، مثل نور از نورم». آیا نمی دانی که محمّد و علی که درودهای خدا بر آن دو باد ، دو هزار سال پیش از آفرینش مردم ، دو نور در پیشگاه خدا بودند و هنگامی که فرشتگانْ آن نور را دیدند، برای آن نور، منبعی دیدند که از آن، پرتوی درخشانْ جدا شده است. گفتند : پروردگار ما و سرور ما! این نور چیست؟ خداوند به آنان وحی کرد : «این، نوری از نور من است. منبع آن، نبوّت و پرتوش امامت است؛ امّا نبوّت برای بنده ام و رسولم محمّد است؛ و امّا امامت، برای حجّتم و ولیّم علی است».

.

1- .معنای این حدیث ، نزدیک به معنای حدیث مشهور پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمود : «من و علی ، از یک نور ، آفریده شده ایم» .

ص: 272

راجع : ص 34 (أنا وعلیّ من نور واحد) .

3 / 1 5صِنوُ رَسولِ اللّهِالإمام علیّ علیه السلام :أنَا صِنوُ (1) رَسولِ اللّهِ ، وَالسّابِقُ إلَی الإِسلامِ ، وکاسِرُ الأَصنامِ ، ومُجاهِدُ الکُفّارِ ، وقامِعُ الأَضدادِ . (2)

عنه علیه السلام :أنَا صِنوُهُ ، ووَصِیُّهُ ، ووَلِیُّهُ ، وصاحِبُ نَجواهُ وسِرِّهِ . (3)

راجع : ص 40 (أنا وعلیّ من شجره واحده) .

3 / 1 6دینی دینُهُ وحَسَبی حَسَبُهُالإمام علیّ علیه السلام :دینی دینُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وحَسَبی حَسَبُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَمَن تَناوَلَ دینی وحَسَبی فَقَد تَناوَلَ دینَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وحَسَبَهُ . (4)

.

1- .الصِّنْو : الغصن الخارج عن أصل الشجره ، یقال : هما صِنوَا نخلهٍ ، وفلان صِنوُ أبیه (مفردات ألفاظ القرآن : ص 494 «صنو») .
2- .غرر الحکم : ح 3761 .
3- .الأمالی للمفید : ص 6 ح 3 ، الأمالی للطوسی : ص 626 ح 1292 ، بشاره المصطفی : ص 4 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 38 کلّها عن الأصبغ بن نباته .
4- .الأمالی للمفید : ص 88 ح 3 ، الأمالی للصدوق : ص 499 ح 685 کلاهما عن أبی صادق ، روضه الواعظین : ص 300 کلاهما نحوه .

ص: 273



3 / 1 5 هم ریشه با پیامبر خدا

3 / 1 6 دین من دین او و تبار من، تبار اوست

ر . ک : ص 35 (من و علی از یک نوریم) .

3 / 1 5هم ریشه با پیامبر خداامام علی علیه السلام :من، هم ریشه با پیامبر خدا، پیشتاز در اسلام، بت شکن، پیکار کننده با کفّار، و ریشه کن کننده دشمنانم.

امام علی علیه السلام :من، هم ریشه او، وصیّ او، ولیّ او و همدم نجواها و اسرارش هستم.

ر. ک : ص 41 (من و علی از یک درختیم) .

3 / 1 6دین من دین او و تبار من، تبار اوستامام علی علیه السلام :دین من، دین پیامبر خداست و تبار من، تبار پیامبر خداست. آن که به دین و تبار من دست دراز می کند ، به دین و تبار پیامبر خدا دست درازی کرده است.

.


ص: 274

عنه علیه السلام :حَسَبی حَسَبُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، ودینی دینُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، ومَن نالَ مِنّی شَیئا فَإِنَّما یَنالُهُ مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله . (1)

عنه علیه السلام :إنَّ حَسَبی حَسَبُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، وعِرضی عِرضُهُ ، ودَمی دَمُهُ ، فَمَن أصابَ مِنّی شَیئا فَإِنَّما أصابَهُ عَن (2) رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (3)

3 / 1 7کُنتُ آخِرَ النّاسِ عَهدا بِهِالإمام علیّ علیه السلام :إنّی کُنتُ آخِرَ النّاسِ عَهدا بِرَسولِ اللّهِ ، ودَلَّیتُهُ فی حُفرَتِهِ . (4)

عنه علیه السلام :لَقَد قُبِضَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وإنَّ رَأسَهُ لَفی حِجری ، ولَقَد وَلِّیتُ غُسلَهُ بِیَدی ، تَقلِبُهُ المَلائِکَهُ المُقَرَّبونَ مَعی . (5)

عنه علیه السلام :إنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله کانَ واضِعا رَأسَهُ فی حِجری ، فَلَم یَزَل یَقولُ : الصَّلاهَ الصَّلاهَ ، حَتّی قُبِضَ . (6)

عنه علیه السلام :لَقَد قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وإنَّ رَأسَهُ لَعَلی صَدری ، ولَقَد سالَت نَفسُهُ فی کَفّی ، فَأَمرَرتُها عَلی وَجهی . ولَقَد وَلیتُ غُسلَهُ صلی الله علیه و آله وَالمَلائِکَهُ أعوانی ، فَضَجَّتِ الدّارُ وَالأَفنِیَهُ ؛ مَلَأٌ یَهبِطُ ، ومَلَأٌ یَعرُجُ ، وما فارَقَت سَمعی هَینَمَهٌ (7) مِنهُم ، یُصَلّونَ عَلَیهِ حَتّی وارَیناهُ فی ضَریحِهِ . فَمَن ذا أحَقُّ بِهِ مِنّی حَیّا ومَیِّتا ؟ ! فَانفُذوا عَلی بَصائِرِکُم ، وَلتَصدُق نِیّاتُکُم فی جِهادِ عَدُوِّکُم ، فَوَالَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ إنّی لَعَلی جادَّهِ الحَقِّ ، وإنَّهُم لَعَلی مَزَلَّهِ الباطِلِ . أقولُ ما تَسمَعونَ وأستَغفِرُ اللّهَ لی ولَکُم . (8)

.

1- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 519 عن أبی صادق ، شرح نهج البلاغه : ج 4 ص 105 عن کهمس ؛ تفسیر فرات : ص 61 ح 24 عن أبی کهمس ولیس فیهما ذیله .
2- .کذا فی المصدر ، والظاهر أنّها «من».
3- .شرح الأخبار : ج 1 ص 209 ح 176 عن کمیل .
4- .الخصال : ص 572 ح 1 عن مکحول .
5- .الأمالی للمفید : ص 235 ح 5 ، الأمالی للطوسی : ص 11 ح 13 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 5 کلّها عن الأصبغ بن نباته ، وقعه صفّین : ص 224 عن أبی سنان الأسلمی .
6- .خصائص الأئمّه علیهم السلام : ص 51 وراجع المناقب للکوفی : ج 1 ص 382 ح 300 .
7- .الهینمه : الکلام الخفیّ لا یفهم (النهایه : ج 5 ص 290 «هینم») .
8- .نهج البلاغه : الخطبه 197 ، غرر الحکم : ح 10145 وفیه صدره إلی «حیّا ومیّتا» .