گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
فصل چهارم : علی از زبان اهل بیت



4 / 1 فاطمه ، دختر پیامبر

فصل چهارم : علی از زبان اهل بیت4 / 1فاطمه ، دختر پیامبرفاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از سخنان ایشان پس از درگذشت پدرش ، هنگامی که بر ابو بکر در آمد و او در بین گروه بسیاری از مهاجران ، انصار و دیگران بود : ای مردم! بدانید که من ، فاطمه ام و پدرم محمّد صلی الله علیه و آله است. اوّلین و آخرین سخن را می گویم. آنچه می گویم ، خطا نیست ، و آنچه انجام می دهم ، بیرون از اندازه نیست : «قطعا برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید. به [ هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان ، دلسوزِ مهربان است» . اگر خود را منسوب به او بدانید و او را بشناسید ، می دانید که او پدر من است ، نه پدرِ زنان شما و برادرِ پسر عموی من است و نه برادرِ مردان شما... . خداوند تبارک و تعالی به وسیله پدر من ، شما را نجات داد ، پس از آن حوادث و پس از آن که وی را به مردانِ جسور و گرگ وشان عرب و سرپیچی کنندگان اهل کتاب ، مبتلا کرد. «هر بار که آتشی برای پیکار بر افروختند ، خدا آن را خاموش ساخت» یا سلطه گری شیطانی سر برآورد و یا گروهی از مشرکان ، دهان گشودند و او برادرش [ علی ]را در کامشان افکند و علی ، جز آن هنگامی که گوش هایشان را پاکوب کرد ، برنگشت و با شمشیرش شعله افروزی آنان را خاموش ساخت ، با پذیرا بودن رنج در راه خدا و کوشش در کار خدا ، و در حالی که به پیامبر خدا نزدیک ، سروری در بین اولیای خدا ، آماده ، ناصح ، پرتلاش و کوشا بود و در راه خدا ، ملامت هیچ ملامت کننده ای را پذیرا نشد .

.


ص: 408

عنها علیهاالسلام خِطابا لِقَومٍ وَقَفوا خَلفَ بابِ بَیتِها لِأَخذِ البَیعَهِ مِنَ الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام : لا عَهدَ لی بِقَومٍ أسوَأَ مَحضَرا مِنکُم ؛ تَرَکتُم رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله جِنازَهً بَینَ أیدینا ، وقَطَعتُم أمرَکُم فیما بَینَکُم ، ولَم تُؤَمِّرونا ، ولَم تَرَوا لَنا حَقّا ، کَأَنَّکُم لَم تَعلَموا ما قالَ یَومَ غَدیرِ خُمٍّ ! وَاللّهِ لَقَد عَقَدَ لَهُ یَومَئِذٍ الوَلاءَ ؛ لِیَقطَعَ مِنکُم بِذلِکَ مِنهَا الرَّجاءَ ، ولکِنَّکُم قَطَعتُمُ الأَسبابَ بَینَکُم وبَینَ نَبِیِّکُم ، وَاللّهُ حَسیبٌ بَینَنا وبَینَکُم فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ . (1)

الأمالی للطوسی عن ابن عبّاس :دَخَلَت نِسوَهٌ مِنَ المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ عَلی فاطِمَهَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَعُدنَها فی عِلَّتِها ، فَقُلنَ لَها : السَّلامُ عَلَیکِ یا بِنتَ رَسولِ اللّهِ ، کَیفَ أصبَحتِ ؟ فَقالَت : أصبَحتُ وَاللّهِ عائِفَهً (2) لِدُنیاکُنَّ ، قالِیَهً (3) لِرِجالِکُنَّ ، لَفَظتُهُم (4) بَعدَ إذ عَجَمتُهُم (5) ، وسَئِمتُهُم بَعدَ إذ سَبَرتُهُم (6) ، فَقُبحا لِاُفونِ الرَّأیِ (7) وخَطَلِ القَولِ (8) وخَوَرِ القَناهِ (9) ، و «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَلِدُونَ» (10) ، ولا جَرَمَ وَاللّهِ لَقَد قَلَّدتُهم رِبقَتَها (11) ، وشَنَنتُ (12) عَلَیهِم عارَها ، فَجَدعا ورَغما لِلقَومِ الظّالِمینَ . وَیحَهُم ! أنّی زَحزَحوها عَن أبِی الحَسَنِ ! ما نَقَموا وَاللّهِ مِنهُ إلّا نَکیرَ سَیفِهِ ، ونَکالَ وَقعِهِ ، وتَنَمُّرَهُ (13) فی ذاتِ اللّهِ ، وتَاللّهِ لَو تَکافّوا عَلَیهِ عَن زِمامٍ نَبَذَهُ إلَیهِ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَاعتَلَقَهُ ، ثُمَّ لَسارَ بِهِم سَیرا سُجُحا (14) ، فَإِنَّهُ قَواعِدُ الرِّسالَهِ، ورَواسِی النُّبُوَّهِ ، ومَهبِطُ الرّوحِ الأَمینِ ، وَالبَطینُ بِأَمرِ الدّینِ فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ : «أَلَا ذَ لِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ» (15) . وَاللّهِ لا یَکتَلِمُ (16) خِشاشُهُ (17) ، ولا یُتَعتَعُ راکِبُهُ (18) ، ولَأَورَدَهُم مَنهَلاً رَوِیّا فَضفاضا (19) ، تَطفَحُ ضَفَّتَهُ ، ولَأَصدَرَهُم بِطانا قَد خَثَرَ (20)


بِهِمُ الرَّیُّ ، غَیرَ مُتَحَلٍّ بِطائِلٍ (21) إلّا بِغَمرِ النّاهِلِ (22) ورَدعِ سَورَهِ (23) السّاغِبِ (24) ، ولَفُتِحَت عَلَیهِم بَرَکاتٌ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ ، وسَیَأخُذُهُمُ اللّهُ بِما کانوا یَکسِبونَ . فَهَلُمَّ فَاسمَع ، فَما عِشتَ أراکَ الدَّهرُ العَجَبَ ، وإن تَعجَب بَعدَ الحادِثِ ، فَما بالُهُم بِأَیِّ سَنَدٍ استَنَدوا أم بِأَیَّهِ عُروَهٍ تَمَسَّکوا ؟ «لَبِئْسَ الْمَوْلَی وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ» (25) و «بِئْسَ لِلظَّلِمِینَ بَدَلًا» (26) . استَبدَلُوا الذُّنابی بِالقَوادِمِ ، وَالحَرونَ (27) بِالقاحِمِ (28) ، وَالعَجُزَ بِالکاهِلِ (29) ، فَتَعسا لِقَومٍ «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» (30) «أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَکِن لَا یَشْعُرُونَ » (31) «أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لَا یَهِدِّی إِلَا أَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» (32) . لَقِحَت فَنَظِرَهٌ رَیثَما تُنتَجُ ، ثُمَّ احتَلَبوا طِلاعَ القَعبِ (33) دَما عَبیطا (34) وذُعافا (35) مُمِضّا (36) ، هُنالِکَ یَخسَرُ المُبطِلونَ ویَعرِفُ التّالونَ غِبَّ (37) ما أسَّسَ الأَوَّلونَ ، ثُمَّ طیبوا بَعدَ ذلِکَ عَن أنفُسِکُم لِفِتنَتِها ، ثُمَّ اطمَئِنّوا لِلفِتنَهِ جَأشا (38) ، وأبشِروا بِسَیفٍ صارِمٍ ، وهَرجٍ دائِمٍ شامِلٍ ، وَاستِبدادٍ مِنَ الظّالِمینَ ، یَدَعُ فَیئَکُم زَهیدا ، وجَمعَکُم حَصیدا ، فَیا حَسرَهً لَهُم وقَد عَمِیَت عَلَیهِمُ الأَنباءُ «أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَ أَنتُمْ لَهَاکَرِهُونَ» (39) . (40)

.

1- .الاحتجاج : ج 1 ص 202 ح 37 عن عبد اللّه بن عبد الرحمن ، بحار الأنوار : ج 28 ص 205 ح 3 .
2- .العائف : الکاره للشیء ، المتقذّر له (لسان العرب : ج 9 ص 260 «عیف») .
3- .قلیته: أبغضته وکرهته غایه الکراهه فترکته (لسان العرب : ج 15 ص 198 «قلا») .
4- .لفظت الشیء من فمی : رمیته (لسان العرب : ج 7 ص 461 «لفظ») .
5- .یعجمه : أی یلوکه ویعضّه (النهایه : ج 3 ص 187 «عجم») .
6- .أسبُره : أختَبِرُه وأعتبره (النهایه : ج 2 ص 333 «سبر») .
7- .الأفن : النقص (النهایه : ج 1 ص 57 «أفن») .
8- .الخَطَل : المنطق الفاسد (النهایه : ج 2 ص 50 «خطل») .
9- .الخَوَر بالتحریک : الضعف والوهن (تاج العروس : ج 6 ص 375 «خور») والقناه : الرمح (لسان العرب : ج 15 ص 203 «قنا») . وهو کنایه عن وهنهم وضعفهم عن نصره الحقّ ؛ فإنّ الذی یدفع عن الحقّ یحتاج إلی سلاح متین ، فإذا کان سلاحه موهونا وهن وضعف هو أیضا .
10- .المائده : 80 .
11- .الربقه فی الأصل : عروه فی حبل تجعل فی عنق البهیمه أو یدها تمسکها (النهایه : ج 2 ص 190 «ربق») . أی جعلت إثمها لازمه لرقابهم کالقلائد .
12- .شنّ الماء : صبّه وفرّقه (لسان العرب : ج 13 ص 242 «شنن») .
13- .نمّر وجهه : أی غیّره وعبّسه (لسان العرب : ج 5 ص 235 «نمر») .
14- .السُّجُح : السهله (النهایه : ج 2 ص 342 «سجح») .
15- .الزمر : 15 .
16- .یَکلِمهم : یجرحهم ، والکِلام : الجراح (لسان العرب : ج 12 ص 525 «کلم») .
17- .الخشاش : عُوَید یجعل فی أنف البعیر یُشدّ به الزمام لیکون أسرع لانقیاده (النهایه : ج 2 ص 33 «خشش») .
18- .لا یتعتع راکبه : لا یصیبه أذی یقلقه ویزعجه (النهایه : ج 1 ص 190 «تعتع») .
19- .الفَضْفاض : الکثیر الواسع (لسان العرب : ج 7 ص 209 «فضض») .
20- .خثر : أی ثقل . یقال : خَثَرت نفسُه : أی غثت وثقلت واختلطت (لسان العرب : ج 4 ص 230 «خثر») .
21- .لم یَحْلَ منه بطائل : لا یتکلّم به إلّا فی الجحد (الصحاح : ج 5 ص 1755 «طول») .
22- .الغمر: الماء الکثیر، والناهل: الذی قد شرب وروی (لسان العرب : ج5ص29 «غمر» و ج11ص681 «نهل»).
23- .سَوره الخمر وغیرها: شدّتها (مجمع البحرین : ج2 ص906 «سور») .
24- .الساغب : الجائع (النهایه : ج 2 ص 371 «سغب») .
25- .الحجّ : 13 .
26- .الکهف : 50 .
27- .حرونٌ من خیلٍ حُرُنٍ : لا ینقاد ، إذا اشتدّ به الجری وقف (لسان العرب : ج 13 ص 110 «حرن») .
28- .القاحم : الکبیر الذی أقحمته السنّ ، تراه قد هرم (لسان العرب : ج 12 ص 462 «قحم») .
29- .الکاهل : مقدّم أعلی الظهر (النهایه : ج 4 ص 214 «کهل») .
30- .الکهف : 104.
31- .البقره : 12 .
32- .یونس : 35 .
33- .طلاع الشیء : ملؤه . والقعب : القدح الضخم (لسان العرب : ج 8 ص 235 «طلع» و ج 1 ص 683 «قعب») .
34- .العبیط : الطریّ (لسان العرب : ج 7 ص 348 «عبط») .
35- .سمٌّ ذُعاف : قاتل (لسان العرب : ج 9 ص 109 «ذعف») .
36- .المَضّ : الحُرقه ، ومضّنی الهمّ والحزن : أحرقنی وشقّ علیّ (لسان العرب : ج 7 ص 233 «مضض») .
37- .غبّ الأمر : عاقبته وآخره (لسان العرب : ج 1 ص 634 «غبب») .
38- .الجأْش : النفس ، وقیل : القلب (لسان العرب : ج 6 ص 269 «جأش») .
39- .هود : 28 .
40- .الأمالی للطوسی : ص 374 ح 804 وراجع معانی الأخبار : ص 354 ح 1 والاحتجاج : ج 1 ص 286 ح 50 ونثر الدرّ : ج 4 ص 13 و شرح نهج البلاغه : ج 16 ص 233 وبلاغات النساء : ص 32 .

ص: 409

حضرت فاطمه علیهاالسلام خطاب به مردمی که برای گرفتن بیعت از امام علی علیه السلام در خانه اش اجتماع کرده بودند : گروهی بد انجمن تر از شما سراغ ندارم. جنازه پیامبر خدا را بر روی دست ما رها کردید و حکومت را بین خودتان تمام کردید و ما را به فرمانروایی برنگزیدید و برای ما حقّی قائل نشدید . گویی که شما آنچه [ پیامبر خدا ]در روز غدیر خم فرمود ، نمی دانید . سوگند به خدا، در آن روز ، پیمان فرمانروایی را برای او بست تا بدین وسیله ، امید شما را از حکومت ، قطع کند ؛ امّا شما رابطه بین خود و پیامبرتان را قطع کردید ، و خداوند، بین ما و شما در دنیا و آخرت ، حساب خواهد کشید.

الأمالی ، طوسی به نقل از ابن عبّاس : گروهی از زنان مهاجران و انصار ، در بیماری حضرت فاطمه علیهاالسلام به عیادتش رفتند و به وی گفتند : درود بر تو، ای دختر پیامبر خدا! حالت چگونه است؟ فرمود : «سوگند به خدا، ناخشنود از دنیاتان و خشمگین بر مردانتان ، صبح کردم. آنان را امتحان کردم و افکندم. آنان را آزمودم و از آنان ، بیزار شدم. چه زشت اند سستْ رأیان ، بد سخنان و سستْ نیزگان! «راستی چه زشت است آنچه برای خود پیش فرستادند که [ در نتیجه ، ] خدا بر ایشان خشم گرفت و پیوسته در عذاب می مانند» . سوگند به خدا که گناه آن را بر گردنشان آویختم و عارِ آن را بر چهره شان پاشیدم . بریده و به خاک مالیده باد [ بینیِ ] گروه ستمکاران! وای بر آنان! چگونه آن (حکومت) را از ابو الحسن دور ساختند؟! سوگند به خدا، جز شمشیرِ بازدارنده اش و عقوبت دهی اش در میدان نبرد و خشم ، و تسلیم ناپذیری اش در راه خدا ، چیزی باعث انتقام گرفتن از او نشد. سوگند به خدا، اگر از زمامی که پیامبر خدا به او داده بود ، دست می کشیدند ، او آن را به دست می گرفت و آن را به ملایمت ، پیش می بُرد؛ چون او پایه های رسالت و ریشه های نبوت و محلّ هبوط روح امین و آگاه به کار دین در دنیا و آخرت است : «آری. این ، همان خُسران آشکار است» . سوگند به خدا، نه بینیِ شتر مجروح می شد ، و نه سوارش آزرده . آنان را به سرچشمه آبی صاف ، زلال ، گوارا و سرشار می رسانْد که در کناره های آن ، آب بیرون می زد و گِل و لای کناره اش پیدا نمی شد و آنان را سیراب شده از آن بیرون می آورد ، به گونه ای که از سیرابی ، سنگین می شدند؛ و خود از آن بهره ای نمی گرفت ، جز به مقدار آب نوشیدن [ تشنه] برای سیراب شدن و [ غذا خوردن] برای جلوگیری از شدّت گرسنگی ، و [ در این هنگام] ، بر آنان ، برکات [ خداوند] از آسمان و زمین فرو می ریخت؛ ولی [ به علّت کارشان] ، خداوند ، آنان را به خاطر آنچه انجام دادند ، مؤاخذه خواهد کرد. بیا و گوش کن! تا زنده ای ، روزگار ، چیزهای شگفت را نشانت می دهد ، اگر چه پس از مرگ ، شگفت زده تر می شوی . چگونه می اندیشند ، به کدام پایه ای تکیه کرده اند ، و به کدام دستاویز چنگ زده اند؟ «وه ، چه بد مولایی و چه بد دمسازی!» و «چه بد جانشینانی هستند برای ستمگران!» . دنباله روان را به جای پیشتازان گرفتند، چموش را جای به کار کُشته ، و دُم را به جای شانه! وای بر قومی که «می پندارند که کار شایسته انجام می دهند» . «به هوش باشید که آنان ، فسادگران اند ، لیکن نمی فهمند» . «آیا کسی که به سوی حقْ رهبری می کند ، سزاوارتر است که مورد پیروی قرار گیرد یا کسی که راه نمی نماید ، مگر آن که [ خود ]هدایت شود؟ شما را چه شده است؟ چگونه داوری می کنند؟» . [ حکومت ،] آبستن شده است. اندکی صبر کنید تا بزایَد. آن گاه ، در قدَح های بزرگ ، [ به جای شیر، ]خون تازه و سمّ کشنده و سوزان بدوشید. در این هنگام است که برباطل روندگان ، خسارت ببینند ، و پسینیان ، فرجام آنچه را که پیشینیان بر پا کرده اند ، خواهند دید. پس از آن ، برای فتنه های آن ، دست [ از جانتان] بشویید و جانتان را برای افتادن در فتنه ، مطمئن کنید . و بشارت بادتان به شمشیر بُرنده و به هرج و مرج دایم و فراگیر و به استبداد ستمکاران ، که ثروت هایتان را تهی گردانَد و جمعتان را درو کند. حسرت بر آنان که خبرها بر ایشان مخفی مانْد! «آیا ما [ باید] شما را در حالی که بدان اکراه دارید ، به آن وادار کنیم؟» ».

.


ص: 410

. .


ص: 411

. .


ص: 412

. .


ص: 413

. .


ص: 414

4 / 2الإِمامُ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ المُجَتَبیالإمام الحسن علیه السلام :أیُّهَا النّاسُ ! إنَّ عَلِیّاً أمیرَ المُؤمِنینَ بابُ هُدیً ؛ فَمَن دَخَلَهُ اهتَدی ، ومَن خالَفَهُ تَرَدّی . (1)

عنه علیه السلام :ما قُدِّمَت رایَهٌ قوتِلَ تَحتَها أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام إلّا نَکَسَهَا اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی ، وغُلِبَ أصحابُها ، وَانقَلَبوا صاغِرینَ ، وما ضَرَبَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام بِسَیفِهِ ذِی الفَقارِ أحَدا فَنَجا ، وکان إذا قاتَلَ قاتَلَ جَبرَئیلُ عَن یَمینِهِ ، ومیکائیلُ عَن یَسارِهِ ، ومَلَکُ المَوتِ بَینَ یَدَیهِ . (2)

.

1- .الجمل : ص 253 .
2- .الأمالی للصدوق : ص 603 ح 838 عن عمرو بن حبشی .

ص: 415



4 / 2 امام حسن مجتبی

4 / 2امام حسن مجتبیامام حسن علیه السلام :ای مردم! امیر مؤمنان ، علی علیه السلام باب هدایت است. آن که از این در درآید ، هدایت می یابد ، و آن که مخالفت کند ، هلاک می گردد.

امام حسن علیه السلام :هیچ پرچمی افراشته نشد که زیر آن علیه امیر مؤمنان جنگ شود ، جز آن که خداوند تبارک و تعالی آن را سرنگون کرد و افرادش را مغلوب ساخت ، و سرافکنده عقب نشینی کردند و امیر مؤمنان ، با شمشیر خود (ذوالفقار) بر کسی نزد که نجات پیدا کند ، و هرگاه می جنگید ، جبرئیل علیه السلام از سمت راست و میکائیل علیه السلام از سمت چپ ، و ملک الموت علیه السلام پیش روی او می جنگیدند .

.


ص: 416

عنه علیه السلام فی خُطبَهٍ لَهُ بَعدَ استِشهادِ أبیهِ علیه السلام : یا أیُّهَا النّاسُ ! لَقَد فارَقَکُم أمسِ رَجُلٌ ما سَبَقَهُ الأَوَّلونَ ، ولایُدرِکُهُ الآخِرونَ ، ولَقَد کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَبعَثُهُ المَبعَثَ فُیُعطیهِ الرّایَهَ ، فَما یَرجِعُ حَتّی یَفتَحَ اللّهُ عَلَیهِ ، جِبریلُ عَن یَمینِهِ ، ومیکائیلُ عَن شِمالِهِ ، ما تَرَکَ بَیضاءَ ولا صَفراءَ إلّا سَبعَمِئَهِ دِرهَمٍ فَضَلَت مِن عَطائِهِ ، أرادَ أن یَشتَرِیَ بِها خادِما . (1)

عنه علیه السلام مِن کلامِهِ علیه السلام وهُوَ یَستَنفِرُ أهلَ الکوفَهِ لِنُصرَهِ الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام فی قِتالِ النّاکِثینَ : لَقَد عَلِمتُم أنَّ عَلِیّا صَلّی مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَحدَهُ ، وإنَّهُ یَومَ صَدَّقَ بِهِ لَفی عاشِرَهٍ مِن سِنِّهِ ، ثُمَّ شَهِدَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله جَمیعَ مَشاهِدِهِ . وکانَ مِنِ اجتِهادِهِ فی مَرضاهِ اللّهِ وطاعَهِ رَسولِهِ ، وآثارِهِ الحَسَنَهِ فِی الإِسلامِ ما قَد بَلَغَکُم ، ولَم یَزَل رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله راضِیا عَنهُ ، حَتّی غَمَّضَهُ بِیَدِهِ ، وغَسَّلَهُ وَحدَهُ وَالمَلائِکَهُ أعوانُهُ ، وَالفَضلُ ابنُ عَمِّهِ یَنقُلُ إلَیهِ الماءَ ، ثُمَّ أدخَلَهُ حُفرَتَهُ ، وأوصاهُ بِقَضاءِ دَینِهِ وعِداتِهِ ، وغَیرِ ذلِکَ مِن اُمورِهِ ، کُلُّ ذلِکَ مِن مَنِّ اللّهِ عَلَیهِ . (2)

عنه علیه السلام فی خُطبَتِهِ لَمّا أجمَعَ عَلی صُلحِ مُعاوِیَهَ : کانَ أبی علیه السلام أوَّلَ مَنِ استَجابَ للّهِِ تَعالی ولِرَسولِهِ صلی الله علیه و آله ، وأوَّلَ مَن آمَنَ وصَدَّقَ اللّهَ ورَسولَهُ ، وقَد قالَ اللّهُ تَعالی فی کِتابِهِ المُنزَلِ عَلی نَبِیِّهِ المُرسَلِ : «أَفَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَهٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» (3) فَرَسولُ اللّهِ الَّذی عَلی بَیِّنَهٍ مِن رَبِّهِ ، وأبِی الَّذی یَتلوهُ ، وهُوَ شاهِدٌ مِنهُ . وقَد قالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حینَ أمَرَهُ أن یَسیرَ إلی مَکَّهَ وَالمَوسِمِ بِبَراءَهٍ : «سِر بِها یا عَلِیُّ ؛ فَإِنّی اُمِرتُ أن لا یَسیرَ بِها إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی ، وأنتَ هُوَ یا عَلِیُّ» فَعَلِیٌّ مِن رَسولِ اللّهِ ، ورَسولُ اللّهِ مِنهُ . وقالَ لَهُ نَبِیُّ اللّهِ صلی الله علیه و آله حینَ قَضی بَینَهُ وبَینَ أخیهِ جَعفرِ بنِ أبی طالِبٍ علیهماالسلام ومَولاهُ زَیدِ ابنِ حارِثَهَ فِی ابنَهِ حَمزَهَ : «أمّا أنتَ یا عَلِیُّ فَمِنّی وأنَا مِنکَ ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی» . فَصَدَّقَ أبی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله سابِقا ووَقاهُ بِنَفسِهِ ، ثُمَّ لَم یَزَل رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی کُلِّ مَوطِنٍ یُقَدِّمُهُ ولِکُلِّ شَدیدَهٍ یُرسِلُهُ ، ثِقَهً مِنهُ ، وطُمَأنینَهً إلَیهِ ، لِعِلمِهِ بِنَصیحَتِهِ للّهِِ ورَسولِهِ صلی الله علیه و آله ، وإنَّهُ أقرَبُ المُقَرَّبینَ مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ ، وقَد قالَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : «وَ السَّبِقُونَ السَّبِقُونَ * أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (4) وکانَ أبی سابِقَ السّابِقینَ إلَی اللّهِ عَزَّ وجَلَّ وإلی رَسولِهِ صلی الله علیه و آله وأقرَبَ الأَقرَبینَ ، فَقَد قالَ اللّهُ تَعالی : «لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَهً» (5) . فَأَبی کانَ أوَّلَهُم إسلاما وإیمانا ، وأوَّلَهُم إلَی اللّهِ ورَسولِهِ هِجرَهً ولُحوقا،وأوَّلَهُم عَلی وُجدِهِ ووُسعِهِ نَفَقَهً، قالَ سُبحانَهُ: «وَ الَّذِینَ جَآءُو مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِاءِخْوَ نِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْاءِیمَنِ وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ» (6) فَالنّاسُ مِن جَمیعِ الاُمَمِ یَستَغفِرونَ لَهُ بِسَبقِهِ إیّاهُمُ الإِیمانَ بِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله ، وذلِکَ أنَّهُ لَم یَسبِقهُ إلَی الإِیمانِ أحَدٌ ، وقَد قالَ اللّهُ تَعالی : «وَ السَّبِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَنٍ» (7) فَهُوَ سابِقُ جَمیعِ السّابِقینَ ، فَکَما أنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ فَضَّلَ السّابِقینَ عَلَی المُتَخَلِّفینَ وَالمُتَأَخِّرینَ ، فَکَذلِکَ فَضَّلَ سابِقَ السّابِقینَ عَلَی السّابِقینَ . (8)

.

1- .المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 502 ح 42 ، خصائص أمیر المؤمنین للنسائی : ص 68 ح 22 کلاهما عن هبیره بن یریم ، مسند ابن حنبل : ج1 ص 426 ح 1720 ، فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 2 ص 595 ح 1013 کلاهما عن عمرو بن حبشی ، مسند أبی یعلی : ج 6 ص 169 ح 6725 عن جابر ؛ الکافی : ج 1 ص 457 ح 8 ، الأمالی للطوسی : ص 269 ح 501 عن أبی الطفیل ، خصائص الأئمّه علیهم السلام : ص 80 کلّها نحوه .
2- .شرح نهج البلاغه : ج 14 ص 12 عن تمیم بن حذیم الناجی ؛ بحار الأنوار : ج 32 ص 89 .
3- .هود : 17 .
4- .الواقعه : 10 و 11 .
5- .الحدید : 10 .
6- .الحشر : 10 .
7- .التوبه : 100.
8- .الأمالی للطوسی : ص 562 ح 1174 عن عبد الرحمن بن کثیر ؛ ینابیع المودّه : ج 3 ص 366 ح 3 نحوه وکلاهما عن الإمام الصادق عن أبیه عن الإمام زین العابدین علیهم السلام .

ص: 417

امام حسن علیه السلام در خطبه ای پس از شهادت پدرش : ای مردم! دیروز مردی از شما جدا شد که پیشینیان بر او پیشی نگرفتند و پسینیان به او نرسیدند. پیامبر خدا ، او را گسیل می داشت و پرچم را به او می سپرد و تا خداوند ، پیروزی را نصیبش نمی کرد ، بر نمی گشت و همواره ، جبرئیل علیه السلام از سمت راست و میکائیل علیه السلام در سمت چپش بودند. از زرد و سفید (طلا و نقره یا درهم و دینار) ، جز هفت صد درهم که از حقوقش [ از بیت المالْ] زیاد آمده بود و می خواست با آن ، خدمتکاری بخرد ، باقی نگذاشت.

امام حسن علیه السلام در زمانی که کوفیان را برای یاری امام علی علیه السلام به جنگ با پیمان شکنان (ناکثین) فرا می خوانْد : شما می دانید که علی علیه السلام با پیامبر خدا ، به تنهایی نماز خوانْد و روزی که او را تصدیق کرد ، ده ساله بود. آن گاه با پیامبر خدا در همه جنگ ها حضور داشت. از تلاش او در راه خشنودی خدا و پیروی از پیامبر خدا و آثار نیکویش در اسلام ، چیزهایی به شما رسیده است و پیامبر خدا ، همواره از او خشنود بود تا آن که علی علیه السلام به دست خود ، چشم هایش را بست ، و به تنهایی و به کمک فرشتگان ، غسلش داد و پسر عمویش (فضل) ، برایش آب می آورد. آن گاه در قبرش گذاشت ، و آن حضرت در پرداخت وام ها و انجام دادن تعهّدات و دیگر کارهایش به او وصیّت کرد و همه اینها از منّت های خدا بر او بود .

امام حسن علیه السلام هنگامی که برای صلح با معاویه آمده بود : پدرم ، اوّلین کسی بود که به خداوند متعال و پیامبرش پاسخ مثبت داد و اوّلین کسی بود که ایمان آورد و خدا و پیامبرش را تصدیق کرد و خداوند متعال ، در کتابی که بر پیامبر و فرستاده خویش فرو فرستاده ، فرموده است : «آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجّتی روشن است و شاهدی از او ، در پیِ اوست ...» . پیامبر خدا ، همانی است که بر حجّتی روشن از پروردگارش است و پدرم ، همان است که در پی او و شاهدی از اوست. پیامبر خدا ، هنگامی که در موسم حج به وی دستور داد که جهت اعلان برائت به مکّه برود ، فرمود : «ای علی! این برائت را ببَر ، چون به من فرمان داده شده که جز خودم یا مردی از خودم که آن تویی ، ای علی ، کسی آن را نبرَد». پس ، علی علیه السلام از پیامبر خدا ، و پیامبر خدا از علی علیه السلام است. و پیامبر خدا ، هنگامی که بین او و برادرش جعفر بن ابی طالب و برده آزادشده اش زید ابن حارثه ، در خصوص دختر حمزه داوری کرد ، به وی فرمود : «امّا تو ای علی از منی و من از توام و تو سرپرست هر مؤمنی پس از من». پدرم ، پیامبر خدا را از پیش باور کرد و با جانش از او پاسداری کرد و پیامبر خدا ، همواره در هر جایی او را پیش می داشت و در هر سختی ای او را می فرستاد و این ، به خاطر آرامش و اطمینانی بود که به او داشت؛ چون خیرخواهی اش را نسبت به خدا و پیامبرش می دانست و او نزدیک ترینِ نزدیکان به خدا و پیامبرش بود و خداوند عز و جل فرمود : «پیشتازان ، مقدّم اند. آنان اند همان مقرّبان [ خدا]» و پدرم ، پیشتازِ پیشتازان به خداوند عز و جل و پیامبرش و نزدیک ترینِ نزدیکان بود و خداوند متعال فرموده است : «کسانی از شما که پیش از فتح [ مکّه] انفاق و جهاد کردند ، [ با دیگران ]یکسان نیستند. آنان از [ حیث] درجه ، بزرگ تر از کسانی اند که بعدا به انفاق و جهاد پرداختند» . پدرم در اسلام و ایمان آوردن ، اوّلینشان بود ، و در مهاجرت و پیوستن به خدا و پیامبر خدا ، اوّلینشان بود ، و در بخشش به مقدار توانایی و دارایی ، اوّلینشان بود. خداوند سبحان می فرماید : «و [ نیز ]کسانی که بعد از آنان (مهاجران و انصار) آمده اند [ و ]می گویند : پروردگارا! بر ما و بر آن برادرانمان که در ایمان آوردن بر ما پیشی گرفتند ، ببخشای ، و در دل هایمان ، نسبت به کسانی که ایمان آورده اند ، [ هیچ گونه] کینه ای مگذار. پروردگارا! راستی که تو رئوف و مهربانی» . پس مردم همه امّت ها ، به خاطر پیشی جُستنش بر آنان در ایمان به پیامبر صلی الله علیه و آله ، برای او استغفار می کنند ، به خاطر آن که هیچ کس در ایمان آوردن ، بر او پیشی نگرفت و خداوند تبارک و تعالی می فرماید : «و پیشتازانِ نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که با نیکوکاری ، از آنان پیروی کردند» . او پیشتاز همه پیشتازان است. همان گونه که خداوند عز و جل پیشتازان را بر به جا ماندگان و عقب ماندگان ، برتری بخشید ، پیشتازِ پیشتازان را بر پیشتازان هم برتری بخشید.

.


ص: 418

. .


ص: 419

. .


ص: 420

راجع : ج 12 ص 410 (معاویه بن حدیج) .

4 / 3الإِمامُ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ سَیِّدُالشُّهَداءِتاریخ دمشق عن مولی لحذیفه :کانَ حُسَینُ بنُ عَلِیٍّ آخِذا بِذِراعی فی أیّامِ المَوسِمِ ، قالَ : ورَجُلٌ خَلفَنا یَقولُ : اللّهُمَّ اغفِر لَهُ ولِاُمِّهِ ، فَأَطالَ ذلِکَ ، فَتَرَکَ الحُسَینُ ذِراعی وأقبَلَ عَلَیهِ فَقالَ : قَد آذَیتَنا مُنذُ الیَومِ ، تَستَغفِرُ لی ولِاُمّی وتَترُکُ أبی ؟ وأبی خَیرٌ مِنّی ومِن اُمّی . (1)

اُسد الغابه عن إسماعیل بن رجاء عن أبیه :کُنتُ فی مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی حَلقَهٍ فیها أبو سَعیدٍ الخُدرِیُّ وعَبدُ اللّهِ بنُ عَمرٍو ، فَمَرَّ بِنا حُسَینُ بنُ عَلِیٍّ ، فَسَلَّمَ ، فَرَدَّ القَومُ السَّلامَ ، فَسَکَتَ عَبدُ اللّهِ حَتّی فَرَغوا ، رَفَعَ صَوتَهُ وقالَ : وعَلَیکَ السَّلامُ ورَحمَهُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَی القَومِ ، فَقالَ : أ لا اُخبِرُکُم بِأَحَبِّ أهلِ الأَرضِ إلی أهلِ السَّماءِ ؟ قالوا : بَلی . قالَ : هُوَ هذَا الماشی ؛ ما کَلَّمَنی کَلِمَهً مُنذُ لَیالی صِفّینَ ، ولَأَن یَرضی عَنّی أحَبُّ إلَیَّ مِن أن یَکونَ لی حُمرُ النَّعَمِ . قالَ أبو سَعیدٍ : أ لا تَعتَذِرُ إلَیهِ ؟ قالَ : بَلی ، قالَ : فَتَواعَدا أن یَغدُوا إلَیهِ . قالَ : فَغَدَوتُ مَعَهُما ، فَاستَأذَنَ أبو سَعیدٍ ، فَأَذِنَ لَهُ ، فَدَخَلَ ، ثُمَّ استَأذَنَ عَبدُ اللّهِ ، فَلَم یَزَل بِهِ حَتّی أذِنَ لَهُ . فَلَمّا دَخَلَ قالَ أبو سَعیدٍ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّکَ لَمّا مَرَرتَ بِنا أمسِ فَأَخبَرَهُ بِالَّذی کانَ مِن قَولِ عَبدِ اللّهِ بنِ عَمرٍو . فَقالَ حُسَینٌ : أعَلِمتَ یا عَبدَ اللّهِ أنّی أحَبُّ أهلِ الأَرضِ إلی أهلِ السَّماءِ ؟ قالَ : إی ورَبِّ الکَعبَهِ . قالَ : فَما حَمَلَکَ عَلی أن قاتَلتَنی وأبی یَومَ صِفّینَ ؟ فَوَاللّهِ لَأَبی کانَ خَیرا مِنّی . قالَ : أجَل . (2)

.

1- .تاریخ دمشق : ج 14 ص 183 و ج 42 ص 414 .
2- .اُسد الغابه : ج 3 ص 347 الرقم 3092 ، تاریخ دمشق : ج31 ص 275 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 181 ح 3917 نحوه ، کنز العمّال : ج 11 ص 343 ح 31695 .

ص: 421



4 / 3 امام حسین

ر . ک : ج 12 ص 411 (معاویه بن حدیج) .

4 / 3امام حسینتاریخ دمشق به نقل از یکی از آزادشدگانِ حذیفه : حسین بن علی علیهماالسلامدر ایّام حجّ ، بازوی مرا گرفته بود و می رفتیم . مردی پشت سرِ ما بود و می گفت : «پروردگارا! او و مادرش را بیامرز». و این کار را ادامه داد [ و مرتّب می گفت]. حسین علیه السلام بازوی مرا رها کرد و رو به آن مرد کرد و فرمود : «امروز ما را بسیار اذیّت کردی. برای من و مادرم طلب بخشش می کنی و پدرم را رها می کنی ، در حالی که پدرم از من و مادرم بهتر بود؟!».

اُسد الغابه به نقل از اسماعیل بن رجاء ، از پدرش : من در مسجد پیامبر خدا با جمعی ، از جمله ابو سعید خُدْری و عبد اللّه بن عمرو [ بن عاص] ، بودیم که حسین بن علی علیهماالسلام از پیش ما گذشت و سلام کرد و جمع ، پاسخ سلام وی را دادند؛ ولی عبد اللّه سکوت کرد تا سلام آنان پایان پذیرد و آن گاه ، با صدای بلند گفت : و علیک السلام و رحمه اللّه و برکاته! آن گاه رو به جمع کرد و گفت : آیا می خواهید محبوب ترین فرد زمینی در نزد آسمانیان را به شما معرّفی کنم؟ گفتند : آری. گفت : او همین رونده است. از شب های صفّین تاکنون ، یک کلمه با من حرف نزده است و اگر از من راضی شود ، برایم دوست داشتنی تر از آن است که شتران سرخ موی را مالک گردم. ابو سعید گفت : نمی خواهی از وی عذرخواهی کنی؟ گفت : چرا ، می خواهم. [ راوی گفت :] آن دو وعده گذاشتند که فردا نزدش بروند. فردا من هم با آنان رفتم. ابو سعید ، اجازه خواست و امام علیه السلام اجازه داد و وارد شد . آن گاه ، عبد اللّه ، اجازه خواست و آن قدر پافشاری کرد تا اجازه داد. وقتی وارد شد ، ابو سعید گفت : ای فرزند پیامبر خدا! دیروز که از پیش ما گذشتی . و سخن عبد اللّه پسر عمرو عاص را برایش نقل کرد. امام حسین علیه السلام فرمود : «ای عبد اللّه ! آیا قبول داری که من محبوب ترینِ زمینیان در نزد آسمانیانم؟» . گفت : آری ، سوگند به کعبه! فرمود : «پس چه چیزی موجب شد که در روز صفّین ، با من و پدرم جنگیدی ؟ سوگند به خدا، پدرم بهتر از من بود». عبد اللّه گفت : آری.

.


ص: 422

کتاب سلیم بن قیس :حَجَّ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ وعَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ مَعَهُ ، فَجَمَعَ الحُسَینُ علیه السلام بَنی هاشِمٍ رِجالَهُم ونِساءَهُم ومَوالِیَهُم وشیعَتَهُم مَن حَجَّ مِنهُم ، ومِنَ الأَنصارِ مِمَّن یَعرِفُهُ الحُسَینُ علیه السلام وأهلُ بَیتِهِ ، ثُمَّ أرسَلَ رُسُلاً : لا تَدَعوا أحَدا مِمَّن حَجَّ العامَ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله المَعروفینَ بِالصَّلاحِ وَالنُّسُکِ إلَا أجمِعوهُم لی ، فَاجتَمَعَ إلَیهِ بِمِنیً أکثَرُ مِن سَبعِمِئَهِ رَجُلٍ وهُم فی سُرادِقِهِ (1) عامَّتُهُم مِنَ التّابِعینَ ونَحوٌ مِن مِئَتَی رَجُلٍ مِن أصحابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وغَیرِهِم . فَقامَ فیهِمُ الحُسَینُ علیه السلام خَطیبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ... إلی أن قالَ : أنشُدُکُمُ اللّهَ ، أ تَعلَمونَ أنَّ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ کانَ أخا رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حینَ آخی بَینَ أصحابِهِ ، فَآخی بَینَهُ وبَینَ نَفسِهِ وقالَ : «أنتَ أخی وأنَا أخوکَ فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ» ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أنشُدُکُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله اشتَری مَوضِعَ مَسجِدِهِ ومَنازِلِهِ فَابتَناهُ ، ثُمَّ ابتَنی فیهِ عَشَرَهَ مَنازِلَ ؛ تِسعَهً لَهُ ، وجَعَلَ عاشِرَها فی وَسَطِها لِأَبی ، ثُمَّ سَدَّ کُلَّ بابٍ شارِعٍ إلَی المَسجِدِ غَیرَ بابِهِ ، فَتَکَلَّمَ فی ذلِکَ مَن تَکَلَّمَ ، فَقالَ صلی الله علیه و آله : «ما أنَا سَدَدتُ أبوابَکُم وفَتَحتُ بابَهُ ، ولکِنَّ اللّهَ أمَرَنی بِسَدِّ أبوابِکُم وفَتحِ بابِهِ» . ثُمَّ نَهَی النّاسَ أن یَناموا فِی المَسجِدِ غَیرَهُ ، وکانَ یُجنِبُ فِی المَسجِدِ ومَنزِلُهُ فی مَنزِلِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَوُلِدَ لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ولَهُ فیهِ أولادٌ ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أ فَتَعلَمونَ أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ حَرَصَ عَلی کُوَّهٍ قَدرَ عَینِهِ یَدَعُها مِن مَنزِلِهِ إلَی المَسجِدِ ، فَأَبی عَلَیهِ ، ثُمَّ خَطَبَ صلی الله علیه و آله قالَ : «إنَّ اللّهَ أمَرَ موسی أن یَبنِیَ مَسجِدا طاهِرا لا یَسکُنُهُ غَیرُهُ وغَیرُ هارونَ وَابنیهِ ، وإنَّ اللّهَ أمَرَنی أن أبنِیَ مَسجِدا طاهِرا لا یَسکُنُهُ غَیری وغَیرُ أخی وَابنَیهِ» ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قال : أنشُدُکُمُ اللّهَ ، أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله نَصَبَهُ یَومَ غَدیرِ خُمٍّ فَنادی لَهُ بِالوِلایَهِ وقالَ : «لِیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ» ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أنشُدُکُمُ اللّهَ ، أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ لَهُ فی غَزوَهِ تَبوکَ : «أنتَ مِنّی بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسی ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی» ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أنشُدُکُمُ اللّهَ ، أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله حینَ دَعَا النَّصاری مِن أهلِ نَجرانَ إلَی المُباهَلَهِ لَم یَأتِ إلّا بِهِ وبِصاحِبَتِهِ وَابنَیهِ ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أنشُدُکُمُ اللّهَ ، أ تَعلَمونَ أنَّهُ دَفَعَ إلَیهِ اللِّواءَ یَومَ خَیبَرَ ثُمَّ قالَ : «لَأَدفَعُهُ إلی رَجُلٍ یُحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ ، ویُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ، کَرّارٍ غَیرِ فَرّارٍ ، یَفتَحُهَا اللّهُ عَلی یَدَیهِ» ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَهُ بِبَراءَهٍ وقالَ : «لا یُبَلِّغُ عَنّی إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی» ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَم تَنزِل بِهِ شِدَّهٌ قَطُّ إلّا قَدَّمَهُ لَها ثِقَهً بِهِ ، وإنَّهُ لَم یَدعُهُ بِاسمِهِ قَطُّ إلّا أن یَقولَ : یا أخی ، وَادعوا لی أخی ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَضی بَینَهُ وبَینَ جَعفَرٍ وزَیدٍ فَقالَ لَهُ : «یا عَلِیُّ ، أنتَ مِنّی وأنَا مِنکَ ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَهٍ بَعدی» ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّهُ کانَت لَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله کُلَّ یَومٍ خَلوَهٌ ، وکُلَّ لَیلَهٍ دَخلَهٌ ، إذا سَأَلَهُ أعطاهُ وإذا سَکَتَ أبدَأَهُ ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَضَّلَهُ عَلی جَعفَرٍ وحَمزَهَ حینَ قالَ لِفاطِمَهَ علیهاالسلام : «زَوَّجتُکِ خَیرَ أهلِ بَیتی ؛ أقدَمَهُم سِلما ، وأعظَمَهُم حِلما ، وأکثَرَهُم عِلما» ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قال : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ : «أنَا سَیِّدُ وُلِد آدَمَ ، وأخی عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَبِ ، وفاطِمَهُ سَیِّدَهُ نِساءِ أهلِ الجَنَّهِ ، وَابنایَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّهِ» ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أمَرَهُ بِغُسلِهِ ، وأخبَرَهُ أنَّ جَبرَئیلَ یُعینُهُ عَلَیهِ ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أ تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ فی آخِرِ خُطبَهٍ خَطَبَها : «أیُّهَا النّاسُ ، إنّی تَرَکتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ : کِتابَ اللّهِ وأهلَ بَیتی ، فَتَمَسَّکوا بِهِما لَن تَضِلّوا» ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . فَلَم یَدَع شَیئا أنزَلَهُ اللّهُ فی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام خاصَّهً وفی أهلِ بَیتِهِ مِنَ القُرآنِ ولا عَلی لِسانِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله إلّا ناشَدَهُم فیهِ ، فَیَقولُ الصَّحابَهُ : اللّهُمَّ نَعَم ، قَد سَمِعنا ، ویَقولُ التّابِعِیُّ : اللّهُمَّ قَد حَدَّثَنیهِ مَن أثِقُ بِهِ ؛ فُلانٌ وفُلانٌ . ثُمَّ ناشَدَهُم أنَّهُم قَد سَمِعوهُ صلی الله علیه و آله یَقولُ : «مَن زَعَمَ أنَّهُ یُحِبُّنی ویُبغِضُ عَلِیّا فَقَد کَذَبَ ، لَیسَ یُحِبُّنی وهُوَ یُبغِضُ عَلِیّا» فَقالَ لَهُ قائِلٌ : یا رَسولَ اللّهِ ، وکَیفَ ذلِکَ ؟ قالَ : «لِأَنَّهُ مِنّی وأنَا مِنهُ ، مَن أحَبَّهُ فَقَد أحَبَّنی ، ومَن أحَبَّنی فَقَد أحَبَّ اللّهَ ، ومَن أبغَضَهُ فَقَد أبغَضَنی ، ومَن أبغَضَنی فَقَد أبغَضَ اللّهَ» ؟ فَقالوا : اللّهُمَّ نَعَم ، قَد سَمِعنا ، وتَفَرَّقوا عَلی ذلِکَ . (2)

.

1- .السُّرادِق : هو کلّ ما أحاط بشیءٍ من حائطٍ أو مِضرَبٍ أو خباء (لسان العرب : ج 10 ص 157 «سردق»).
2- .کتاب سلیم بن قیس : ج 2 ص 788 ح 26 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 181 ح 456 .

ص: 423

کتاب سُلَیم بن قیس :حسین بن علی علیهماالسلام حج گزارد و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر همراهش بودند. حسین علیه السلام تمام بنی هاشم از زن و مرد و آزادشدگان و پیروانشان را که به حج آمده بودند و از انصار ، کسانی را که امام حسین علیه السلام و خاندان او را می شناختند ، گِرد آورد. آن گاه ، کسانی را فرستاد و فرمود : «همه یارانِ پیامبر خدا را که معروف به صلاح و عبادت اند و امسال به حج آمده اند ، نزد من گِرد آورید» . در مِنا ، در سرا پرده ای ، بیش از هفتصد نفر ، گِردآمدند که اکثر آنان ، از تابعیان بودند و حدود دویست نفر از صحابیان پیامبر و از دیگران. امام حسین علیه السلام در برابرشان به سخن ایستاد و خداوند را حمد و ستایش کرد... تا آن که گفت : «شما را به خدا سوگند ، آیا می دانید که علی بن ابی طالب علیه السلام ، برادر پیامبر خدا بود . هنگامی که بین یارانش پیمان برادری بست ، بین او و خودش پیمان برادری بست و فرمود : تو برادرِ منی و من ، برادر توام در دنیا و آخرت ؟». گفتند : به خدا ، آری . فرمود: «شما را به خدا سوگند، آیا می دانید که پیامبر خدا، زمین محل مسجد ومنزلش را خرید و مسجد را ساخت و سپس در آن جا ده خانه ساخت که نُه تای آن از آنِ او بود و دهمی را در وسط آنها برای پدرم معیّن کرد و سپس ، همه راه های ورود به مسجد [ از خانه ها] را بست ، جز راه ورودی او را ، و در این خصوص ، پاره ای سخن گفتند و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : من درهای [ خانه]های شما را نبستم و درِ ورودیِ [ خانه ]او را باز نگذاشتم؛ بلکه خداوند به من فرمان بستنِ درِ [ خانه]های شما و گشودنِ درِ [ خانه] او را داده است و آن گاه ، مردم را بجز او از خوابیدن در مسجد، نهی کرد و [ او ]حتی در مسجد ، جُنُب می شد و خانه او در خانه پیامبر خدا بود و برای پیامبر خدا و او ، در همان خانه فرزندانی زاده شدند؟». گفتند : به خدا ، آری . فرمود : «آیا می دانید که عمر بن خطّاب ، اصرار کرد تا روزنه ای به مقدار یک چشم ، از منزلش به مسجد برایش باز بگذارد؛ ولی پیامبر صلی الله علیه و آله قبول نکرد و آن گاه ، سخنرانی کرد و فرمود : خداوند به موسی علیه السلام فرمان داد مسجدی پاک بسازد که در آن ، جز خودش و هارون و دو پسر هارون ، ساکن نشوند ، و خداوند ، به من فرمان داد تا مسجدی پاک بسازم و در آن ، جز خودم و برادرم و دو فرزندش کسی در آن ساکن نشود ؟». گفتند : به خدا ، آری . فرمود:«شما را به خدا سوگند،آیا می دانید که پیامبر خدا در روز غدیر خم ، او را منصوب کرد و ولایت را برای او تثبیت کرد و فرمود: حاضران به غایبان برسانند ؟». گفتند : به خدا ، آری. فرمود : «شما را به خدا سوگند ، آیا می دانید که پیامبر خدا ، در جنگ تبوک به او فرمود : تو نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسایی ، و تو پس از من ، ولیّ هر مؤمنی ؟». گفتند : به خدا ، آری. فرمود : «شما را به خدا سوگند، آیا می دانید که پیامبر خدا ، هنگامی که ترسایان نَجران را به مُباهله فرا خوانْد ، جز او و زنش و دو فرزندش را نیاورد؟». گفتند : به خدا ، آری. فرمود : «شما را به خدا سوگند ، آیا می دانید که در روز خیبر ، پرچم را به او داد و فرمود : پرچم را به کسی می دهم که خدا و پیامبرش او را دوست می دارند و او ، خدا و پیامبرش را دوست دارد. یورش برنده بی فرار است و خداوند ، به دست او قلعه خیبر را فتح می کند ؟». گفتند : به خدا ، آری. فرمود : «آیا می دانید که پیامبر خدا ، سوره برائت را به وسیله او فرستاد و فرمود : از سوی من ، جز من و یا مردی از من ، ابلاغ نمی کند ؟». گفتند : به خدا ، آری . فرمود : «آیا می دانید که هیچ سختی ای به پیامبر خدا روی نمی آورْد ، جز آن که به خاطر اعتماد به علی علیه السلام ، او را پیش می داشت ، و پیامبر صلی الله علیه و آله ، هیچ گاه او را به نامْ صدا نمی زد؛ بلکه می فرمود : ای برادرم! و برادرم را برایم صدا کنید ؟». گفتند : به خدا ، آری. فرمود: «آیا می دانید که پیامبر خدا بین او، جعفر و زید، داوری کرد و به او فرمود : ای علی! تو از منی و من از توام ، و تو پس از من ، ولیّ هر مرد و زن مؤمنی ؟». گفتند : به خدا ، آری. فرمود : «آیا می دانید که او [ برای دریافت علوم پیامبر صلی الله علیه و آله ] ، هر روز با پیامبر خدا خلوت می کرد و هر شب به خانه اش می رفت. هرگاه می پرسید ، پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ می داد و هرگاه سکوت می کرد ، پیامبر صلی الله علیه و آله آغاز [ به سخن ]می کرد؟ ». گفتند : به خدا ، آری . فرمود : «آیا می دانید که پیامبر خدا ، هنگامی که به فاطمه علیهاالسلام فرمود : شوهر تو ، بهترینِ کسانِ من است ؛ پیش ترینشان در اسلام آوردن،بزرگ ترینشان در بردباری، و دانشمندترینِ آنان است ، او را بر جعفر و حمزه ، برتری بخشید؟». گفتند : به خدا ، آری. فرمود : «آیا می دانید که پیامبر خدا فرمود : من ، سرورِ فرزندان آدم و برادرم علی، سرورِ عرب ، و فاطمه بانوی زنانِ بهشت ، و دو پسرم حسن و حسین سرورِ جوانان بهشت اند ؟». گفتند : به خدا ، آری. فرمود : «آیا می دانید که پیامبر خدا به او فرمان داد تا غسلش دهد و به او خبر داد که در این کار ، جبرئیل علیه السلام او را یاری خواهد کرد؟». گفتند : به خدا ، آری. فرمود : «آیا می دانید که پیامبر خدا در آخرین سخنرانی خود فرمود : ای مردم! بین شما دو چیز گرانسنگ باقی گذاشتم : کتاب خدا و اهل بیتم. به آن دو ، چنگ بزنید تا هرگز گم راه نشوید ؟». گفتند : به خدا ، آری. [ راوی می گوید :] چیزی از آنچه خداوند درباره علی بن ابی طالب علیه السلام و یا اهل بیتش در قرآن فرو فرستاده بود و یا بر زبان پیامبرش جاری شده بود ، باقی نگذاشت و بر آنها سوگندشان داد و اصحاب می گفتند : آری ، ما شنیده ایم و تابعیان می گفتند : آری ، کسانی که به آنان اعتماد داشته ایم ، چون فلانی و فلانی ، به ما خبر داده اند. آن گاه ، سوگندشان داد که [ بگویند] آیا آنان از پیامبر خدا شنیده اند که فرمود : اگر کسی علی را دشمن دارد و در عین حال ، بپندارد که مرا دوست می دارد ، دروغ می گوید. [ هیچ کس] در حالی که علی علیه السلام را دشمن می دارد ، مرا دوست ندارد . کسی گفت : ای پیامبر خدا! چه طور چنین است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : چون او از من است و من از اویم. آن که او را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است ، و آن که مرا دوست بدارد ، خدا را دوست داشته است ، و آن که او را دشمن دارد ، مرا دشمن داشته است ، و آن که مرا دشمن بدارد ، خدا را دشمن داشته است ؟». گفتند : آری ، شنیده ایم و آن گاه ، پراکنده شدند.

.


ص: 424

. .


ص: 425

. .


ص: 426

. .


ص: 427

. .


ص: 428

راجع : ج 1 ص 584 (الوصیّ) . ج 5 ص 376 (عبد اللّه بن عمرو بن العاص) .

.


ص: 429

ر . ک : ج 1 ص 585 (وصی) . ج 5 ص 377 (عبد اللّه بن عمرو بن عاص) .

.


ص: 430

4 / 4الإِمامُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ زَینُ العابِدینَالإمام زین العابدین علیه السلام فی زِیارَهِ الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام : السَّلامُ عَلَیکَ یا أمینَ اللّهِ فی أرضِهِ ، وحُجَّتَهُ عَلی عِبادِهِ ، السَّلامُ عَلَیکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أشهَدُ أنَّکَ جاهَدتَ فی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ ، وعَمِلتَ بِکِتابِهِ ، وَاتَّبَعتَ سُنَنَ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله حَتّی دَعاکَ اللّهُ إلی جِوارِهِ ، فَقَبَضَکَ إلَیهِ بِاختِیارِهِ ، وألزَمَ أعداءَکَ الحُجَّهَ مَعَ ما لَکَ مِنَ الحُجَجِ البالِغَهِ عَلی جَمیعِ خَلقِهِ . (1)

عنه علیه السلام مِن کَلامِهِ فی مَجلِسِ یَزیدَ : أنَا ابنُ عَلِیٍّ المُرتَضی ، أنَا ابنُ مَن ضَرَبَ خَراطیمَ الخَلقِ حَتّی قالوا لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أنَا ابنُ مَن ضَرَبَ بَینَ یَدَی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِسَیفَینِ ، وطَعَنَ بِرُمحَینِ ، وهاجَرَ الهِجرَتَینِ ، وبایَعَ البَیعَتَینِ ، وصَلَّی القِبلَتَینِ ، وقاتَلَ بِبَدرٍ وحُنَینٍ ، ولَم یَکفُر بِاللّهِ طَرفَهَ عَینٍ ، أنَا ابنُ صالِحِ المُؤمِنینَ ، ووارِثِ النَّبِیّینَ ، وقامِعِ المُلحِدینَ ، ویَعسوبِ المُسلِمینَ ، ونورِ المُجاهِدینَ ، وزَینِ العابِدینَ ، وتاجِ البَکّائینَ ، وأصبَرِ الصّابِرینَ ، وأفضَلِ القائِمینَ مِن آلِ یاسینَ ، ورَسولِ رَبِّ العالَمینَ . أنَا ابنُ المُؤَیَّدِ بِجَبرَئیلَ ، المَنصورِ بِمیکائیلَ ، أنَا ابنُ المُحامی عَن حَرَمِ المُسلِمینَ ، وقاتِلِ النّاکِثینَ وَالقاسِطینَ وَالمارِقینَ ، وَالمُجاهِدِ أعداءَهُ النّاصِبینَ ، وأفخَرِ مَن مَشی مِن قُرَیشٍ أجمَعینَ ، وأوَّلِ مَن أجابَ وَاستَجابَ للّهِِ مِنَ المُؤمِنینَ ، وأقدَمِ السّابِقینَ ، وقاصِمِ المُعتَدینَ ، ومُبیرِ المُشرِکینَ ، وسَهمٍ مِن مَرامِی اللّهِ عَلَی المُنافِقینَ ، ولِسانِ حِکمَهِ العابِدینَ ، ناصِرِ دینِ اللّهِ ، ووَلِیِّ أمرِ اللّهِ ، وبُستانِ حِکمَهِ اللّهِ ، وعَیبَهِ عِلمِ اللّهِ . سَمِحٌ ، سَخِیٌّ ، بُهلولٌ زَکِیٌّ أبطَحِیٌّ رَضِیٌّ مَرضِیٌّ ، مِقدامٌ هَمّامٌ ، صابِرٌ صَوّامٌ ، مُهَذَّبٌ قَوّامٌ ، شُجاعٌ قَمقامٌ (2) ، قاطِعُ الأَصلابِ ، ومُفَرِّقُ الأَحزابِ ، أربَطُهُم جَنانا ، وأطبَقُهُم عِنانا ، وأجرَأُهُم لِسانا ، وأمضاهُم عَزیمَهً ، وأشَدُّهُم شَکیمَهً (3) ، أسدٌ باسِلٌ ، وغَیثٌ هاطِلٌ . یَطحَنُهُم فِی الحُروبِ إذَا ازدَلَفَتِ الأَسِنَّهُ وقَرُبَتِ الأَعِنَّهُ طَحنَ الرَّحی ، ویَذروهُم ذَروَ الرّیحِ الهَشیمِ ، لَیثُ الحِجازِ ، وصاحِبُ الإِعجازِ ، وکَبشُ العِراقِ ، الإِمامُ بِالنَّصِّ وَالاِستِحقاقِ ، مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ ، أبطَحِیٌّ تِهامِیٌّ ، خَیفِیٌّ عَقَبِیٌّ ، بَدرِیٌّ اُحُدِیٌّ ، شَجَرِیٌّ مُهاجِرِیٌّ ، مِنَ العَرَبِ سَیِّدُها ، ومِنَ الوَغی لَیثُها . وارِثُ المَشعَرَینِ ، وأبُو السِّبطَینِ الحَسَنِ وَالحُسَینِ ، مَظهَرُ العَجائِبِ ، ومُفَرِّقُ الکَتائِبِ ، وَالشِّهابُ الثّاقبُ ، وَالنّورُ العاقِبُ ، أسَدُ اللّهِ الغالِبُ ، مَطلوبُ کُلِّ طالِبٍ ، غالِبُ کُلِّ غالِبٍ ، ذاکَ جَدّی عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ . (4)

.

1- .مصباح المتهجّد : ص 738 ح 829 ، فرحه الغری : ص 41 کلاهما عن جابر بن یزید الجعفی ، البلد الأمین : ص 295 کلّها عن الإمام الباقر علیه السلام .
2- .القمقام من الرجال : السیّد الکثیر الخیر الواسع الفضل (لسان العرب : ج 12 ص 494 «قمم») .
3- .الشَّکیمه : قوّه القلب ، وانّه لشدید الشکیمه إذا کان شدید النفس أنِفاً أبیّاً (لسان العرب : ج 12 ص 324 «شکم») .
4- .مقتل الحسین للخوارزمی : ج 2 ص 70 .

ص: 431



4 / 4 امام زین العابدین

4 / 4امام زین العابدینامام زین العابدین علیه السلام در زیارت علی علیه السلام : درود بر تو، ای امین خدا در روی زمین و ای حجّت خدا بر بندگانش! درود بر تو، ای امیر مؤمنان! گواهی می دهم که در راه خدا ، آن گونه که باید ، جهاد کردی ، به کتابش عمل کردی و از سنّت های پیامبرش پیروی کردی ، تا زمانی که خداوند ، تو را پیش خویش خوانْد و به خواست خود ، تو را پیش خود برد و با دلایل رسایی که داشتی ، دشمنانت را در برابر حجّتت تسلیم ساخت .

امام زین العابدین علیه السلام از سخنان او در مجلس یزید : من فرزند علیّ مرتضایم. من فرزند کسی هستم که بینی ها را به خاک مالید تا آن که بگویند : خدایی جز اللّه نیست. من فرزند کسی هستم که در پیش چشم پیامبر خدا ، با دو شمشیر جنگید و با دو نیزه ضربه زد ، دو بار هجرت کرد ، دو بار بیعت کرد ، بر دو قبله نماز گزارْد ، در بَدر و حُنین جنگید و به اندازه یک پلک بر هم زدن ، بر خدا کفر نورزید. من فرزند شایسته ترینِ مؤمنان ، وارث پیامبران ، ریشه کن کننده ملحدان ، سرورِ مؤمنان ، نور مجاهدان ، زینت عبادت کنندگان ، تاجِ گریه کنندگان ، بردبارترینِ بردباران ، برترینِ قیام کنندگان از آل یاسین و پیامبرِ پروردگار جهانیانم. من فرزند آن تأیید شده با جبرئیل علیه السلام و یاری شده توسط میکائیل علیه السلام هستم . منم فرزند پاسدار حریم مسلمانان، کُشنده پیمان شکنان و ستمکاران و منحرفان ، جهادکننده با دشمنانش در جنگ ، پر افتخارترینِ همه قریشیان و اوّلین کس از مؤمنان که به خدا فرا خوانده شد و پاسخ داد ، پیش گامِ پیش گامان ، شکننده تجاوزکاران ، نابود کننده مشرکان ، تیری از ترکش خدا علیه منافقان ، زبان حکمتِ پرستندگان ، یاور دین خدا ، ولیّ امر خدا ، بوستان حکمت الهی ، و خزانه دانش خدایی . او که پُر گذشت ، بخشنده ، شوخ طبع ، زیرکِ ابطحی ، خشنود خوشایند ، پیش قدمِ رادمرد ، صبر کننده روزه دار ، پاکِ نمازگزار ، دلیرِ دست و دلْ باز ، قطع کننده نسل ها[ ی دشمنان] و پراکنده کننده احزاب است ؛ استوارْ دل ترینِ آنان ، چابک سوارترینِ آنان ، در سخن گفتن ، جسورترینِ آنان و در تصمیم و اراده ، محقَّق سازترین آنان ، در قوّت قلب ، شدیدترین است؛ شیری شجاع و بارانی سیل آساست . در جنگ ها ، هنگامی که شمشیرها در هم آمیختند و عنان اسبان به هم نزدیک شد ، چون سنگ آسیا ، آنان را خُرد می کند و چون توفان ، آنان را درهم می کوبد؛ شیر حجاز ، صاحب اعجاز ، پهلوان عِراق ، راهبر بر اساس نص و بر پایه شایستگی است؛ مکّی ، مدنی ، ابطحیِ تهامی ، خیفی ، عقبه ای ، بدری ، اُحدی ، شجری (بیعت کننده در صلح حدیبیه در زیر درخت) ، مهاجری ، از بین عرب ها سرور آنان ، و در هنگامه جنگ شیر آن بود. وارث اهل مَشعر ، پدر سبطین (حسن و حسین علیهماالسلام) ، به وجود آورنده شگفتی ها ، پراکنده کننده لشکرها ، اخترِ درخشنده ، نور مستمر ، شیر پیروز خدا ، خواسته هر خواهنده ، و پیروز بر هر پیروزی ، او جدّ من علی بن ابی طالب علیه السلام است.

.


ص: 432

راجع : ج 10 ص 26 (شدّه عبادته) .

4 / 5الإِمامُ مُحَمُّدُ بنُ عَلِیٍّ الباقِرُالإمام الباقر علیه السلام فی وَصفِ عَلِیٍّ علیه السلام : وإن کانَ صاحِبُکُم لَیَجلِسُ جِلسَهَ العَبدِ ، ویَأکُلُ إکلَهَ العَبدِ ، ویُطعِمُ النّاسَ خُبزَ البُرِّ وَاللَّحمَ ، ویَرجِعُ إلی أهلِهِ فَیَأکُلُ الخُبزَ وَالزَّیتَ ، وإن کانَ لَیَشتَرِی القَمیصَ السُّنبُلانِیَّ ثُمَّ یُخَیِّرُ غُلامَهُ خَیرَهُما ، ثُمَّ یَلبَسُ الباقِیَ ، فَإِذا جازَ أصابِعَهُ قَطَعَهُ ، وإذا جازَ کَعبَهُ حَذَفَهُ ، وما وَرَدَ عَلَیهِ أمرانِ قَطُّ کِلاهُما للّهِِ رِضیً إلّا أخَذَ بِأَشَدِّهِما عَلی بَدَنِهِ . ولَقَد وَلِیَ النّاسَ خَمسَ سِنینَ فَما وَضَعَ آجُرَّهً عَلی آجُرَّهٍ ولا لَبِنَهً عَلی لَبِنَهٍ ، ولا أقطَعَ قَطیعَهً ، ولا أورَثَ بَیضاءَ ولا حَمراءَ إلّا سَبعَمِئَهِ دِرهَمٍ فَضَلَت مِن عَطایاهُ ، أرادَ أن یَبتاعَ لِأَهلِهِ بِها خادِما ، وما أطاقَ أحَدٌ عَمَلَهُ ، وإن کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهماالسلاملَیَنظُرُ فی کِتابٍ مِن کُتُبِ عَلِیٍّ علیه السلام فَیَضرِبُ بِهِ الأَرضَ ویَقولُ : مَن یُطیقُ هذا . (1)

.

1- .الکافی : ج 8 ص 130 ح 100 ، الأمالی للطوسی : ص 692 ح 1470 کلاهما عن محمّد بن مسلم ، الأمالی للصدوق : ص 356 ح 437 عن محمّد بن قیس ، روضه الواعظین : ص 131 کلاهما نحوه .

ص: 433



4 / 5 امام محمّد باقر

ر . ک : ج 10 ص 27 (شدّت عبادت او) .

4 / 5امام محمّد باقرامام باقر علیه السلام در وصف علی علیه السلام : سرور شما ، چون بندگان می نشست و چون بندگان [ غذا ]می خورد ؛ نان گندم و گوشت به مردم می خورانْد و خود به سوی خانواده اش بر می گشت و نان و روغن می خورد ؛ و هرگاه لباس سنبلانی (1) می خرید ، غلامش را در گزینش بهترینِ آن دو ، مخیّر می کرد و خود به جایْ مانده را می پوشید؛ هرگاه آستین آن از انگشتانش می گذشت ، آن را می بُرید ، و هرگاه دامنش از مچ پایش تجاوز می کرد ، آن را کوتاه می کرد . دو کار موجب خشنودی خدا در مقابلش قرار نمی گرفت ، جز آن که آنی را که بر تنش سخت تر بود ، بر می گزید. پنج سال بر مردم حکومت کرد و آجری بر آجر و خشتی بر خشتی ننهاد ؛ برای خود خالصه ای [ از زمین و املاک ]نگزید ؛ از سیم و زر (درهم و دینار) ، جز هفتصد درهم که از حقوقش [ از بیت المال] مانده بود و می خواست با آن، خدمتکاری برای خانواده اش بخرد ، به ارث نگذاشت؛ هیچ کس طاقت کار او را نداشت. علی بن حسین علیهماالسلام بر نوشته ای از نوشته های علی علیه السلام نگاه می کرد و آن را به زمین می نهاد و می فرمود : «چه کسی طاقت دارد که چنان کند؟!».

.

1- .به این نوع لباس یا به خاطر منسوب به شهری در روم سنبلانی گفته می شود (قاموس المحیط) و یا آن که چون مانند سنبل بلند بود و از جلو و پشت ، چاک داشت (النهایه ، ابن اثیر).

ص: 434

عنه علیه السلام :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ نَصَبَ عَلِیّا علیه السلام عَلَما بَینَهُ وبَینَ خَلقِهِ ، فَمَن عَرَفَهُ کانَ مُؤمِنا ، ومَن أنکَرَهُ کانَ کافِرا ، ومَن جَهِلَهُ کانَ ضالّاً ، ومَن نَصَبَ مَعَهُ شَیئا کانَ مُشرِکا ، ومَن جاءَ بِوِلایَتِهِ دَخَلَ الجَنَّهَ ، ومَن جاءَ بِعَداوَتِهِ دَخَلَ النّارَ . (1)

عنه علیه السلام :إنَّ عَلِیّا علیه السلام بابٌ فَتَحَهُ اللّهُ ، فَمَن دَخَلَهُ کان مُؤمِنا ، ومَن خَرَجَ مِنهُ کانَ کافِرا ، ومَن لَم یَدخُل فیهِ ولَم یَخرُج مِنهُ کانَ فِی الطَّبَقَهِ الَّذینَ قالَ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی : لی فیهِمُ المَشیئَهُ . (2)

عنه علیه السلام :کانَ عَلِیٌّ یَعمَلُ بِکِتابِ اللّهِ وسُنَّهِ رَسولِهِ ، فَإِذا وَرَدَ عَلَیهِ شَیءٌ وَالحادِثُ الَّذی لَیسَ فِی الکِتابِ ولا فِی السُّنَّهِ ألهَمَهُ اللّهُ الحَقَّ فیهِ إلهاما ، وذلِکَ وَاللّهِ مِن المُعضِلاتِ . (3)

.

1- .الکافی : ج 2 ص 388 ح 20 و ج 1 ص 437 ح 7 وفیه صدره إلی «دخل الجنّه» وکلاهما عن الفضیل بن یسار .
2- .الکافی : ج 1 ص 437 ح 8 و ج 2 ص 388 ح 16 کلاهما عن أبی حمزه ، إرشاد القلوب : ص 179 کلاهما صدره إلی «کان کافرا» .
3- .بصائر الدرجات : ص 234 ح 1 و 2 و 3 کلاهما نحوه وکلّها عن محمّد بن مسلم .

ص: 435

امام باقر علیه السلام :خداوند عز و جل علی علیه السلام را بین خود و خلقش نشانه قرار داد. هر کس او را شناخت ، مؤمن است ، و آن که او را منکر شد ، کافر است. آن که او را نشناخت ، گم راه است ، و آن که چیزی در کنار او مطرح کرد ، مشرک است. هرکس با دوستی او بیاید ، به بهشت در خواهد آمد ، و آن که با دشمنی او بیاید ، به دوزخ خواهد رفت.

امام باقر علیه السلام :علی علیه السلام دری است که خدا گشوده است. هر کس از این در وارد شود ، مؤمن است ، و هر کس از آن خارج شود ، کافر است ، و آن که نه به آن وارد شود و نه خارج شود ، جزو طبقه ای است که خداوند تبارک و تعالی فرمود : «برای من در خصوص آنان تصمیمی است» [ و باید منتظر اراده الهی باشند] .

امام باقر علیه السلام :علی علیه السلام به کتاب خدا و سنّت پیامبر خدا عمل می کرد و هرگاه چیزی برای وی مطرح می شد که تازه بود و در کتاب خدا و سنّت [ پیامبر صلی الله علیه و آله ]چیزی درباره آن نبود ، خداوند ، حق را در آن باره به وی الهام می کرد و سوگند به خدا که این از جمله معمّاهاست.

.


ص: 436

4 / 6الإِمامُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ الصّادِقُالإمام الصادق علیه السلام لِیونُسَ بنِ أبی وَهبٍ : اِعلَم أنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام أفضَلُ عِندَ اللّهِ مَِن الأِئِمَّهِ کُلِّهِم ، ولَهُ ثَوابُ أعمالِهِم ، وعَلی قَدرِ أعمالِهِم فُضِّلوا . (1)

عنه علیه السلام :وِلایَتی لِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام أحَبُّ إلَیَّ مِن وِلادَتی مِنهُ . (2)

عنه علیه السلام :وِلایَتی لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام أحَبُّ إلَیَّ مِن وِلادَتی مِنهُ ؛ لِأَنَّ وِلایَتی لَهُ فَرضٌ ، ووِلادَتی مِنهُ فَضلٌ . (3)

عنه علیه السلام :إنَّ وَلِیَّ عَلِیٍّ علیه السلام لا یَأکُلُ إلَا الحَلالَ ؛ لِأَنَّ صاحِبَهُ کانَ کَذلِکَ ... أما وَالَّذی ذَهَبَ بِنَفسِهِ ، ما أکَلَ مِنَ الدُّنیا حَراما قَلیلاً ولا کَثیرا حَتّی فارَقَها ، ولا عَرَضَ لَهُ أمرانِ کِلاهُما للّهِِ طاعَهٌ إلّا أخَذَ بِأَشَدِّهِما عَلی بَدَنِهِ ، ولا نَزَلَت بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله شَدیدَهٌ قَطُّ إلّا وَجَّهَهُ فیها ثِقَهً بِهِ ، ولا أطاقَ أحَدٌ مِن هذِهِ الاُمَّهِ عَمَلَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعدَهُ غَیرُهُ ، ولَقَد کانَ یَعمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ کَأَنَّهُ یَنظُرُ إلَی الجَنَّهِ وَالنّارِ . ولَقَد أعتَقَ ألفَ مَملوکٍ مِن صُلبِ مالِهِ ، کُلُّ ذلِکَ تَحَفّی (4) فیهِ یَداهُ، وتَعَرَّقَ جَبینُهُ، التِماسَ وَجهِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ وَالخَلاصَ مِنَ النّارِ ، وما کانَ قوتُهُ إلَا الخَلَّ وَالزَّیتَ ، وحَلواهُ التَّمرُ إذا وَجَدَهُ ، ومَلبوسُهُ الکَرابیسُ ، فَإِذا فَضَلَ عَن ثِیابِهِ شَیءٌ دَعا بِالجَلَمِ فَجَزَّهُ . (5)

.

1- .الکافی : ج 4 ص 580 ح 3 ، تهذیب الأحکام : ج 6 ص 20 ح 45 کلاهما عن یونس بن أبی وهب القصری ، کامل الزیارات : ص 89 ح 90 عن أبی وهب البصری ، المزار للمفید : ص 20 ح 2 ، فرحه الغری : ص 75 کلاهما عن أبی وهب القصری ، مصباح الزائر : ص 74 عن یونس بن وهیب القصری ، جامع الأخبار : ص 74 ح 98 نحوه .
2- .الاعتقادات : ص 112 .
3- .الفضائل لابن شاذان : ص 106 ، بحار الأنوار : ج 39 ص 299 ح 105 نقلاً عن کتاب الروضه .
4- .تحفّی : بالغ ، أو من الحَفا : وهو رقّه القدم (لسان العرب : ج 14 ص 187 و 186 «حفا») .
5- .الکافی : ج 8 ص 163 ح 173 عن الحسن الصیقل ، الإرشاد : ج 2 ص 141 عن سعید بن کلثوم ، تنبیه الخواطر : ج 2 ص 148 کلاهما نحوه .

ص: 437