گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
6 / 9 حُذَیفه بن یَمان



ر . ک : ج 12 ص 359 (پلیدزادگی) .

6 / 9حُذَیفه بن یَمانشرح نهج البلاغه به نقل از حُذَیفه بن یَمان : ما سنگ می پرستیدیم و شراب می نوشیدیم ، در حالی که علی ، چهارده ساله بود و شب و روز با پیامبر صلی الله علیه و آله به نماز می ایستاد . در آن روزگار ، قریش ، پیامبر خدا را دشنام می دادند و جز علی ، کسی از او دفاع نمی کرد.

الأمالی ، صدوق به نقل از حذیفه بن یمان ، در وصف علی علیه السلام : او بهترینِ مردم بود و جز فرد منافق ، در او تردید نمی کند.

.


ص: 492

شرح الأخبار عن حذیفه بن الیمان فی وَصفِ الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام : ذلِکَ خَیرُ هذِهِ الاُمَّهِ بَعدَ نَبِیِّها صلی الله علیه و آله ، لا یَشُکُّ فیهِ إلّا مُنافِقٌ . (1)

مروج الذهب :کانَ حُذَیفَهُ عَلیلاً بِالکوفَهِ فی سَنَهِ سِتٍّ وثَلاثینَ ، فَبَلَغَهُ قَتلُ عُثمانَ وبَیعَهُ النّاسِ لِعَلِیٍّ علیه السلام ، فَقالَ : أخرِجونی وَادعوا : الصَّلاهَ جامِعَهً ، فَوُضِعَ عَلَی المِنبَرِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، وصَلّی عَلَی النَّبِیِّ وعَلی آلِهِ ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ! إنَّ النّاسَ قَد بایَعوا عَلِیّا علیه السلام ، فَعَلَیکُم بِتَقوَی اللّهِ ، وَانصُروا عَلِیّا علیه السلام ووازِروهُ ؛ فَوَاللّهِ إنَّهُ لَعَلَی الحَقِّ آخِرا وأوَّلاً ، وإنَّهُ لَخَیرُ مَن مَضی بَعدَ نَبِیِّکُم صلی الله علیه و آله ومَن بَقِیَ إلی یَومِ القِیامَهِ . ثُمَّ أطبَقَ یَمینَهُ عَلی یَسارِهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اشهَد أنّی قَد بایَعتُ عَلِیّا علیه السلام ! وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی أبقانی إلی هذَا الیَومِ . وقالَ لِابنَیهِ صَفوانَ وسَعدٍ : اِحمِلانی ، وکونا مَعَهُ ؛ فَسَتَکونُ لَهُ حُروبٌ کَثیرَهٌ فَیَهلِکُ فیها خَلقٌ مِنَ النّاسِ ، فَاجتَهِدا أن تَستَشهِدا مَعَهُ ؛ فَإِنَّهُ وَاللّهِ عَلَی الحَقِّ ، ومَن خالَفَهُ عَلَی الباطِلِ . وماتَ حُذَیفَهُ بَعدَ هذَا الیَومِ بِسَبعَهِ أیّامٍ . (2)

أنساب الأشراف عن أبی شریح :إنَّ الحَسَنَ علیه السلام وعَمّارا قَدِمَا الکوفَهَ یَستَنفِرانِ النّاسَ إلی عَلِیٍّ علیه السلام ، فَقالَ حُذَیفَهُ : إنَّ الحَسَنَ وعَمّارا قَدِما یَستَنفِرانِکُم ، فَمَن أحَبَّ أن یَلقی أمیرَ المُؤمِنینَ حَقّا حَقّا فَلیَأتِ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام . (3)

إرشاد القلوب :لَمّا وَصَلَ عَهدُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام إلی حُذَیفَهَ [والِی المَدائِنِ] جَمَعَ النّاسَ وصَلّی بِهِم ثُمَّ أمَرَ بِالکِتابِ فَقَرَأَهُ عَلَیهِم ... ثُمَّ إنَّ حُذَیفَهَ صَعِدَ المِنبَرَ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، وصَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی أحیَا الحَقَّ وأماتَ الباطِلَ ، وجاءَ بِالعَدلِ ودَحَضَ الجَورَ وکَبَتَ (4) الظّالِمینَ . أیُّهَا النّاسُ ! إنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ورَسولُهُ وأمیرُ المُؤمِنینَ حَقّا حَقّا ، وخَیرُ مَن نَعلَمُهُ بَعدَ نَبِیِّنا رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وأولَی النّاسِ بِالنّاسِ ، وأحَقُّهُم بِالأَمرِ ، وأقرَبُهُم إلَی الصِّدقِ ، وأرشَدُهُم إلَی العَدلِ ، وأهداهُم سَبیلاً ، وأدناهُم إلَی اللّهِ وَسیلَهً ، وأقرَبُهُم بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله رَحِما ، أنیبوا إلی طاعَهِ أوَّلِ النّاسِ سِلما ، وأکثَرِهِم عِلما ، وأصدَقِهِم طَریقَهً ، وأسبَقِهِم إیمانا ، وأحسَنِهِم یَقینا ، وأکثَرِهِم مَعروفا ، وأقدَمِهِم جِهادا ، وأعَزِّهِم مَقاما ، أخی رَسولِ اللّهِ وَابنِ عَمِّهِ ، وأبِی الحَسَنِ وَالحُسَینِ ، وزَوجِ الزَّهراءِ البَتولِ سَیِّدَهِ نِساءِ العالَمینَ ، فَقوموا أیُّهَا النّاسُ ! فَبایِعوا عَلی کِتابِ اللّهِ وسُنَّهِ نَبِیِّهِ ، فَإِنَّ للّهِِ فی ذلِکَ رَضیً ، ولَکُم مَقنَعٌ وصَلاحٌ ، وَالسَّلامُ . فَقامَ النّاسُ بِأَجمَعِهِم ، فَبایَعوا أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام بِأَحسَنِ بَیعَهٍ وأجمَعِها . فَلَمّا استَتَمَّتِ البَیعَهُ ، قامَ إلَیهِ فَتیً مِن أبناءِ العَجَمِ ووُلاهِ الأَنصارِ ، لِمُحَمَّدِ بنِ عُمارَهَ بنِ التَّیِّهانِ أخی أبِی الهَیثَمِ بنِ التَّیِّهانِ یُقالُ لَهُ : مُسلِمٌ ، مُتَقَلِّدا سَیفا ، فَناداهُ مِن أقصَی النّاسِ : أیُّهَا الأَمیرُ ! إنّا سَمِعناکَ تَقولُ فی أوَّلِ کَلاِمَک : انَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ورَسولُهُ وَأمیرُ المُؤمِنینَ حَقّا حَقّا ؛ تَعریضا مِمَّن کانَ قَبلَهُ مِنَ الخُلَفاءِ أ نَّهُم لَم یَکونوا اُمَراءَ المُؤمِنینَ حَقّا ، فَعَرِّفنا أیُّهَا الأَمیرُ ، رَحِمَکَ اللّهُ ! ولا تَکتُمنا ؛ فَإِنَّکَ مِمَّن شَهِدَ وغِبنا ، ونَحنُ مُقَلِّدونَ ذلِکَ فی أعناقِکُم ، وَاللّهُ شاهِدٌ عَلَیکُم فیما تَأتونَ بِهِ مِنَ النَّصیحَهِ لِاُمَّتِکُم ، وصِدقِ الخَبَرِ عَن نَبِیِّکُم صلی الله علیه و آله . قالَ حَذیفَهُ : أیُّهَا الرَّجُلُ ، أمّا إذا سَأَلتَ وفَحَصتَ هکَذا ، فَاسمَع وَافهَم ما اُخبِرُکَ بِهِ : أمّا مَن تَقَدَّمَ مِنَ الخُلَفاءِ قَبلَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام مِمَّن تَسَمّی بِأَمیرِ المُؤمِنینَ ، فَإِنَّهُم تَسَمَّوا بِذلِکَ وسَمّاهُمُ النّاسُ بِهِ ، وأمّا عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ فَإِنَّ جَبرائیلَ علیه السلام سَمّاهُ بِهذَا الاِسمِ عَنِ اللّهِ تَعالی ، وشَهِدَ لَهُ الرَّسولُ صلی الله علیه و آله عَن سَلامِ جَبرائیلَ لَهُ بِإِمرَهِ المُؤمِنینَ ، وکانَ أصحابُ رَسولِ اللّهِ یَدعونَهُ فی حیَاهِ رَسولِ اللّهِ بِأَمیرِ المُؤمِنینَ . (5)

.

1- .شرح الأخبار : ج 1 ص 144 ح 82 ، کشف الغمّه : ج 1 ص 156 .
2- .مروج الذهب : ج 2 ص 394 .
3- .أنساب الأشراف : ج 2 ص 366 .
4- .فی المصدر : «ورکبت» وهو تصحیف .
5- .إرشاد القلوب : ص 322 .

ص: 493

شرح الأخبار به نقل از حذیفه بن یمان ، در وصف علی علیه السلام : او پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ، بهترینِ این امّت است و جز منافق، کسی در او تردید نمی کند.

مُرُوج الذهب :در سال سی و ششم هجری ، حذیفه در کوفه بیمار بود . خبر کشته شدن عثمان و بیعت مردم با علی علیه السلام به وی رسید. گفت : مردم را به نماز جماعت فرا خوانید و مرا ببرید. او را بالای منبر بردند. سپاس و ثنای الهی را به جای آورد و بر پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندانش درود فرستاد و آن گاه گفت : ای مردم! مردم با علی بیعت کردند. بر شما باد تقوای الهی و یاری رساندن و کمک کردن به علی. سوگند به خدا که او در آغاز و پایان ، بر حقّ است و او پس از پیامبرتان ، بهترینِ درگذشتگان و بازماندگان تا روز رستاخیز است. آن گاه ، دست راستش را بر دست چپش زد و گفت : بار الها! گواه باش که من با علی ، بیعت کردم ، و گفت : سپاس، خدایی را که مرا تا این روز ، زنده نگه داشت. و به دو پسرش صفوان و سعد گفت : مرا برگردانید و با او باشید که برای او جنگ های فراوان در پیش است و مردمِ بسیاری در این جنگ ها کشته خواهند شد. تلاش کنید که در کنار وی به شهادت برسید که سوگند به خدا، او حقّ است و آن که با او مخالفت کند ، بر باطل است. هفت روز پس از این روز ، حذیفه درگذشت.

أنساب الأشراف به نقل از ابو شریح : [ امام ]حسن علیه السلام و عمّار به کوفه آمدند تا مردم را [ برای جنگ جمل] به سوی علی علیه السلام حرکت دهند. حذیفه گفت : حسن و عمّار آمدند تا شما را حرکت دهند . پس هر که دوست دارد «امیر مؤمنانِ» حقیقی و واقعی را ببیند ، به سوی علی بن ابی طالب بشتابد.

إرشاد القلوب :هنگامی که نامه امیر مؤمنان به حذیفه [ فرماندار مدائن ]رسید ، مردم را گِرد آورد و با آنان نماز گزارد. آن گاه فرمان داد تا نامه را بیاورند و برای مردم خوانْد ... . آن گاه ، حذیفه بر منبر شد . سپاس و ثنای خدای را به جای آورد و بر محمد صلی الله علیه و آله و خاندان او درود فرستاد و گفت : «سپاسْ خدای را که حق را زنده ساخت و باطل را میرانْد ، عدل را آورد و ستم را نابود کرد و ظالمان را فرو افکند. ای مردم! ولیّ شما، خدا و پیامبر خدا و امیر واقعی و حقیقی مؤمنان است. او بهترین کسی است که پس از پیامبرمان رسول خدا می شناسیم ؛ سزاوارترینِ مردم به مردم ، شایسته ترینِ آنها به حکومت ، نزدیک ترینشان به راستی ، راهنماترین آنها به عدالت ، راهبرترین فرد به راه هدایت ، نزدیک ترین وسیله به سوی خدا ، نزدیک ترین خویشاوند رسول خدا . ای مردم! بازگردید به فرمان بردن از نخستین مسلمان ، داناترینِ مردم ، درستْ راه ترینِ آنها ، باسابقه ترینِ آنان ، نیک یقین ترینِ آنان ، نیکوکارترینِ آنان ، در جهاد ، با سابقه ترینشان و با عزّت ترینشان ، برادر و پسر عموی پیامبر خدا ، پدر حسن و حسین علیهماالسلام ، شوهر زهرای بتول ، سرورِ زنان دو جهان. ای مردم! برخیزید و بر کتاب خدا و سنّت پیامبرش بیعت کنید؛ چرا که خشنودی خدا و مصلحت و بسندگی شما در آن است. والسلام!» . همه مردم برخاستند و بهترین و فراگیرترین بیعت را با امیر مؤمنان کردند. هنگامی که بیعت پایان یافت ، جوانی از فرزندان عجم و از آزادشدگان محمّد بن عماره بن تیّهان انصاری (برادر ابو الهیثم بن تیّهان) که به وی مُسلم می گفتند ، برخاست و در حالی که شمشیرش را حمایل کرده بود ، از آخرِ صف فریاد زد : ای امیر! ما در آغازِ سخنت شنیدیم که گفتی : «ولیّ شما ، خدا و پیامبر خدا و امیر حقیقی مؤمنان است» ، که کنایه از آن بود که خلفای پیشین ، امیر حقیقی مؤمنان نبودند. خدا تو را بیامرزد، ای امیر! این موضوع را به ما بشناسان و بر آن سرپوش مگذار؛ چون تو از کسانی هستی که حضور داشته ای و ما غایب بوده ایم و ما این موضوع را بر عهده شما می گذاریم ، و خداوند به هر آنچه از خیرخواهی و اخبار درست از پیامبرتان ، بر امّتتان عرضه می دارید ، بر شما گواه است. حذیفه گفت : «ای مرد! حال که چنین پرسیدی و جستجو کردی ، گوش کن و آنچه را که به تو گزارش می کنم ، بفهم . خلیفه هایی که پیش از علی بن ابی طالب بودند و امیر مؤمنان نامیده می شدند ، کسانی بودند که خود و مردم ، آنان را چنین نامیده بودند؛ و امّا علی بن ابی طالب را جبرئیل علیه السلام از سوی خداوند عز و جل چنین نامید و پیامبر صلی الله علیه و آله شهادت داد که جبرئیل علیه السلام بر او به عنوان «امیر مؤمنان» ، سلام داده است و یاران پیامبر خدا در زمان حیات پیامبر خدا ، او را امیر مؤمنان می خواندند.

.


ص: 494

. .


ص: 495

. .


ص: 496

الأمالی للطوسی عن علیّ بن علقمه الأنماری :لَمّا قَدِمَ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِما وعَمّارُ بنُ یاسِرٍ رضی الله عنهیَستَنفِرانِ النّاسَ ، خَرَجَ حُذَیفَهُ رحمه اللهوهُوَ مَریضٌ مَرَضَهُ الَّذی قُبِضَ فیهِ ، فَخَرَجَ یُهادی بَینَ رَجُلَینِ (1) ، فَحَرَّضَ النّاسَ وحَثَّهُم عَلَی اتِّباعِ عَلِیٍّ علیه السلام وطاعَتِهِ ونُصرَتِهِ ، ثُمَّ قالَ : ألا مَن أرادَ وَالَّذی لا إلهِ غَیرُهُ أن یَنظُرَ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ حَقّا حَقّا ، فَلیَنظُر إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، فَوازِروهُ وَاتَّبِعوهُ وَانصُروهُ . (2)

الأمالی للطوسی عن أبی راشد :لَمّا أتی حُذَیفَهَ بَیعَهُ عَلِیٍّ علیه السلام ، ضَرَبَ بِیَدِهِ واحِدَهً عَلَی الاُخری وبایَعَ لَهُ ، وقالَ : هذِهِ بَیعَهُ أمیرِ المُؤمِنینَ حَقّا ، فَوَاللّهِ لا یُبایَعُ بَعدَهُ لِواحِدٍ مِن قُرَیشٍ إلّا أصغَرَ أو أبتَرَ یُوَلِّی الحَقَّ استَهُ ! (3)

6 / 10خُزَیمَهُ بنُ ثابِتٍ الأَنصارِیُّالمستدرک علی الصحیحین عن الأسود بن یزید النخعی:لَمّا بویِعَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام عَلی مِنبَرِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، قالَ خُزَیمَهُ بنُ ثابِتٍ الأَنصارِیُّ وهُوَ واقِفٌ بَینَ یَدَیِ المِنبَرِ : إذا نَحنُ بایَعنا عَلِیّا فَحَسبُنا أبو حَسَنٍ مِمّا نَخافُ مِنَ الفِتَنْ وَجَدناهُ أولَی النّاسِ بِالنّاسِ إنَّهُ أطَبُّ (4) قُرَیشٍ بِالکِتابِ وبِالسُّنَنْ فَإِنَّ قُرَیشا ما تَشُقُّ غُبارَهُ إذا ما جَری یَوما عَلَی الضُّمَّرِالبُدَنْ وفیهِ الَّذی فیهِم مِنَ الخَیرِ کُلِّهِ وما فیهِمُ بَعضُ الَّذی فیهِ مِن حَسَنْ (5)

.

1- .أی یَمشی بینهما معتمدا علیهما ؛ من ضَعفه وتمایله (النهایه : ج 5 ص 255 «هدا») .
2- .الأمالی للطوسی : ص 486 ح 1065 .
3- .الأمالی للطوسی : ص 487 ح 1066 .
4- .الطَّبّ : الحِذْق بالأشیاء والمهاره بها ، یقال : رجُلٌ طَبٌّ وطَبیب إذا کان کذلک ، وإن کان فی غیر علاج المرضی (لسان العرب : ج 1 ص 554 «طبب») .
5- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 124 ح 4595 ؛ کشف الغمّه : ج 1 ص 78 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 195 .

ص: 497



6 / 10 خُزَیمه بن ثابت انصاری

الأمالی ، طوسی به نقل از علی بن علقمه انماری : هنگامی که حسن بن علی علیهماالسلامو عمّار بن یاسر برای حرکت دادن مردم آمدند ، حذیفه ، در حالی که در همان بیماریِ منجر به مرگش بود ، بین دو نفر و با تکیه بر آن دو ، بیرون آمد و مردم را تشویق و تحریض به پیروی از علی علیه السلام و اطاعت و یاری او کرد. آن گاه گفت : سوگند به آن که جز او خدایی نیست، هر کس می خواهد به امیر واقعی و حقیقیِ مؤمنان بنگرد ، به علی بن ابی طالب بنگرد . اینک ، او را یاری ، پیروی و کمک کنید.

الأمالی ، طوسی به نقل از ابو راشد : هنگامی که خبر بیعت علی علیه السلام به حذیفه رسید ، یک دست خود را به دست دیگرش زد و با او بیعت کرد و گفت : این ، بیعت با امیر حقیقیِ مؤمنان است. سوگند به خدا، پس از وی با هیچ یک از قریشیان بیعت نمی گردد ، جز آن که کوچک و یا ابتر (ناتمام) خواهد بود و پشت به حق خواهد کرد.

6 / 10خُزَیمه بن ثابت انصاریالمستدرک علی الصحیحین به نقل از اَسوَد بن یزید نَخَعی : هنگامی که بر روی منبر پیامبر خدا با علی بن ابی طالب علیه السلام بیعت شد ، خزیمه بن ثابت انصاری که نزدیک منبر ایستاده بود ، گفت : اکنون با علی ، بیعت کردیم ابو الحسن از فتنه هایی که هراس داشتیم ، ما را کفایت می کند. او را سزاوارترینِ مردم بر مردم یافتیم او آگاه ترینِ قریش به قرآن و سنّت هاست. هیچ کس از قریش به پای او نمی رسد چرا که شتر فربه ، توان پیشی گرفتن از شتر لاغر را ندارد. هر چه خیر در آنان هست ، در او وجود دارد و در آنان ، بخشی از خوبی های او نیست.

.


ص: 498

6 / 11سَعدُ بنُ أبی وَقّاصٍصحیح مسلم عن عامر بن سعد بن أبی وقّاص عن أبیه :أمَرَ مُعاوِیَهُ بنُ أبی سُفیانَ سَعدا فَقالَ : ما مَنَعَکَ أن تَسُبَّ أبَا التُّرابِ ؟ فَقالَ : أما ما ذَکَرتُ ثَلاثا قالَهُنَّ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَلَن أسُبَّهُ ، لَأَن تَکونَ لی واحِدَهٌ مِنهُنَّ أحَبُّ إلَیَّ مِن حُمرِ النَّعَمِ (1) : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ لَهُ ، خَلَّفَهُ فی بَعضِ مَغازیهِ ، فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام : یا رَسولَ اللّهِ ، خَلَّفتَنی مَعَ النِّساءِ وَالصِّبیانِ ؟ ! فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : أ ما تَرضی أن تَکونَ مِنّی بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسی إلّا أنّهُ لا نُبُوَّهَ بَعدی ؟ ! وسَمِعتُهُ یَقولُ یَومَ خَیبَرَ : لَاُعطِیَنَّ الرّایَهَ رَجُلاً یُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ، ویُحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ . قالَ : فَتَطاوَلنا لَها ، فَقالَ صلی الله علیه و آله : اُدعوا لی عَلِیّا ، فَاُتِیَ بِهِ أرمَدَ ، فَبَصَقَ فی عَینِهِ ودَفَعَ الرّایَهَ إلَیهِ ، فَفَتَحَ اللّهُ عَلَیهِ . ولَمّا نَزَلَت هذِهِ الآیَهُ : «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ» (2) دَعا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلِیّا وفاطِمَهَ وحَسَنا وحُسَینا علیهم السلام فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلی . (3)

.

1- .هی الإبل الحُمْر ، وهی أنفَس أموال النَّعَم وأقواها وأجلدها ، فجُعلت کنایهً عن خیر الدنیا کلّه (مجمع البحرین : ج 1 ص 453 «حمر») .
2- .آل عمران : 61 .
3- .صحیح مسلم: ج4 ص1871 ح32، سنن الترمذی: ج5 ص638 ح 3724 ، خصائص أمیر المؤمنین للنسائی : ص 44 ح 9 وفیه «آیه التطهیر» بدل «آیه المباهله» ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 340 عن إبراهیم بن سعد بن أبی وقّاص عن أبیه .

ص: 499



6 / 11 سعد بن ابی وقّاص

6 / 11سعد بن ابی وقّاصصحیح مسلم به نقل از عامر بن سعد بن ابی وقّاص ، از پدرش : معاویه بن ابی سفیان ، فرمان احضار سعد را داد و گفت : چه چیزْ باعث شده که به ابو تراب، ناسزا نمی گویی؟ گفت : سه چیزی را که پیامبر خدا به وی فرمود ، به یاد می آورم و هرگز او را دشنام نمی دهم و اگر یکی از آن سه چیز برای من بود ، از شتران سرخ مو (یعنی ارزشمندترین چیزهای دنیا) برایم محبوب تر بود. از پیامبر خدا هنگامی که او را در جنگی جانشین خود ساخت و علی به او گفت : ای پیامبر خدا! مرا با زنان و کودکان به جا می گذاری؟ شنیدم که به او فرمود : «آیا خشنود نیستی که نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسی علیه السلام باشی ، جز آن که پیامبری پس از من نیست؟». و در روز خیبر شنیدم که می فرمود : «پرچم را به کسی می دهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش او را دوست می دارند». ما همه برای گرفتن پرچم ، گردن کشیده بودیم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «علی را برایم فرا بخوانید» و او را در حالی که چشمْ درد داشت ، آوردند. از آب دهانش به چشم او مالید و پرچم را به وی داد و خداوند ، او را پیروز گردانْد. و هنگامی که آیه : «بگو : بیایید پسرانمان و پسرانتان را فرا خوانیم» ، نازل شد ، پیامبر خدا ، علی و فاطمه و حسن و حسین را فرا خواند و فرمود : «پروردگارا! اینها خاندان من اند».

.


ص: 500

المستدرک علی الصحیحین عن عامر بن سعد :قالَ مُعاوِیَهُ لِسَعدِ بنِ أبی وَقّاصٍ : ما یَمنَعُکَ أن تُسَبَّ ابنَ أبی طالِبٍ ؟ قالَ : فَقالَ : لا أسُبُّ ما ذَکَرتُ ثَلاثا قالَهُنَّ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، لَأَن تکونَ لی واحِدَهٌ مِنهُنَّ أحَبُّ إلَیَّ مِن حُمرِ النَّعَمِ . قالَ لَهُ مُعاوِیَهُ : ما هُنَّ یا أبا إسحاقَ ؟ قالَ : لا أسُبُّهُ ما ذَکَرتُ حینَ نَزَلَ عَلَیهِ الوَحیُ ، فَأَخَذَ عَلِیّا وَابنَیهِ وفاطِمَهَ علیهم السلام فَأَدخَلَهُم تَحتَ ثَوبِهِ ، ثُمَّ قالَ : رَبِّ ، إنَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی . ولا أسَبُّهُ ما ذَکَرتُ حینَ خَلَّفَهُ فی غَزوَهِ تَبوکَ غَزاها رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام : خَلَّفَتنی مَعَ الصِّبیانِ وَالنِّساءِ ؟ ! قالَ : أ لا تَرضی أن تَکونَ مِنّی بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسی إلّا أنَّهُ لا نُبُوَّهَ بَعدی ؟ ! ولا أسُبُّهُ ما ذَکَرتُ یَومَ خَیبَرَ قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لَاُعطِیَنَّ هذِهِ الرّایَهَ رَجُلاً یُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ، ویَفتَحُ اللّهُ عَلی یَدَیهِ . فَتَطاوَلنا لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ : أینَ عَلِیٌّ ؟ قالوا : هُوَ أرمَدُ ، فَقالَ صلی الله علیه و آله : اُدعوهُ ، فَدَعَوهُ فَبَصَقَ فی وَجهِهِ ، ثُمَّ أعطاهُ الرّایَهَ ، فَفَتَحَ اللّهُ عَلَیهِ . قالَ : فَلا وَاللّهِ ، ما ذَکَرَهُ مُعاوِیَهُ بِحَرفٍ حَتّی خَرَجَ مِنَ المَدینَهِ . (1)

.

1- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 117 ح 4575 ، مسند البزّار : ج 3 ص 324 ح 1120 ، خصائص أمیر المؤمنین للنسائی : ص 119 ح 55 .

ص: 501

المستدرک علی الصحیحین به نقل از عامر بن سعد : معاویه به سعد بن ابی وقّاص گفت : چه چیزْ تو را از دشنام دادن به پسر ابو طالب باز می دارد؟ گفت : از سه چیزی که پیامبر خدا به او فرمود ، یاد می کنم و به وی ناسزا نمی گویم و برای من ، یکی از آنها عزیزتر از شتران سرخ موی است. معاویه گفت : ای ابو اسحاق! آن سه چیستند؟ گفت : هنگامی که به یاد می آورم وحی بر آن حضرتْ نازل شد و او علی ، دو پسرش و فاطمه را برگزید و جامه خود را بر سر آنان کشید و فرمود : «پروردگارا! اینان کسان من اند» ، او را ناسزا نمی گویم. و هنگامی که به یاد می آورم در جنگ تبوک ، پیامبر خدا او را به جای گذاشت و علی به او گفت : آیا من را در بین بچه ها و زنان به جا می گذاری؟ و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «آیا خشنود نیستی که نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسی علیه السلام باشی ، جز آن که پس از من پیامبری نیست» ، او را ناسزا نمی گویم. و هنگامی که روز خیبر را به یاد می آورم ، او را ناسزا نمی گویم ؛ پیامبر خدا فرمود : «این پرچم را به کسی می دهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خداوند به دست او پیروز می سازد» و ما برای پیامبر خدا گردن کشیدیم [ که ما را برگزیند] و او فرمود : «علی کجاست؟» و گفتند : چشمْ درد دارد؛ پس فرمود : «او را فراخوانید» که او را خواندند و آب دهان بر چشمش مالید و پرچم را به وی سپرد و خداوند برای او پیروزی آورد . راوی می گوید : سوگند به خدا، معاویه تا زمانی که از مدینه خارج شد ، درباره او (سعد) ، حرفی نزد.

.


ص: 502

خصائص أمیر المؤمنین عن أبی نجیح :إنَّ مُعاوِیَهَ ذَکَرَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام ، فَقالَ سَعد بنُ أبی وَقّاصٍ : وَاللّهِ لَأَن تَکونَ لی إحدی خِلالِهِ الثَّلاثِ أحَبُّ إلَیَّ مِن أن تَکونَ لی ما طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ : لَأَن یکَونَ قالَ لی ما قالَ لَهُ حینَ رَدَّهُ مِن تَبوکَ : «أما تَرضی أن تَکونَ مِنّی بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسی إلّا أنَّهُ لا نَبِیَّ مِن بَعدی ؟ !» ، أحَبُّ إلَیَّ مِن أن یَکونَ لی ما طَلَعَت عَلیَهِ الشَّمسُ ! ولَأَن یَکونَ قالَ لی ما قالَ لَهُ یَومَ خَیبَرَ : «لَاُعطِیَنَّ الرّایَهَ غَدا رَجُلاً یُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ، ویُحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ ، یَفتَحُ اللّهُ تَعالی عَلی یَدَیهِ ، لَیسَ بِفَرّارٍ» أحَبُّ إلَیَّ مِن أن یَکونَ لی ما طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ ! ولَأَن أکونَ کُنتُ صِهرَهُ عَلَی ابنَتِهِ ، ولی مِنهَا الوَلَدُ مِنها ما لَهُ ، أحَبُّ إلَیَّ مِن أن یَکونَ لی ما طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ ! (1)

مجمع الزوائد عن محمّد بن إبراهیم التیمی :إنَّ فُلانا دَخَلَ المَدینَهَ حاجّا ، فَأَتاهُ النّاسُ یُسَلِّمونَ عَلَیهِ ، فَدَخَلَ سَعَدٌ فَسَلَّمَ ، فَقالَ : وهذا لَم یُعِنّا عَلی حَقِّنا عَلی باطِلِ غَیرِنا . قالَ : فَسَکَتَ عَنهُ ساعَهً ، فَقالَ : ما لَکَ لا تَتَکَلَّمُ ؟ فَقالَ : هاجَت فِتنَهٌ وظُلمَهٌ فَقُلتُ لِبَعیری : إخ إخ ، فَأَنَختُ حَتَّی انجَلَت . فَقالَ رَجُلٌ : إنّی قَرَأتُ کِتابَ اللّهِ مِن أوَّلِهِ إلی آخِرِهِ فَلَم أرَ فیهِ إخ إخ . قالَ : فَغَضِبَ سَعدٌ ، فَقالَ : أمّا إذ قُلتَ ذاکَ فَإِنّی سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ أوِ الحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ حَیثُ کانَ . قالَ : مَن سَمِعَ ذلِکَ مَعَکَ ؟ قالَ : قالَهُ فی بَیتِ اُمِّ سَلَمَهَ . قالَ : فَأَرسَلَ إلی اُمِّ سَلَمَهَ فَسَأَلَها ، فَقالَت : قَد قالَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی بَیتی . فَقالَ الرَّجُلُ لِسَعدٍ : ما کُنتَ عِندی قَطُّ ألوَمَ مِنکَ الآنَ ! فَقالَ : ولِمَ ؟ قالَ : لَو سَمِعتُ هذا مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لَم أزَل خادِما لِعَلِیٍّ علیه السلام حَتّی أموتَ ! ! (2)

.

1- .خصائص أمیر المؤمنین للنسائی : ص 233 ح 126 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 341 نحوه .
2- .مجمع الزوائد : ج 7 ص 476 ح 12031 ، تاریخ دمشق : ج 20 ص 360 عن عبید اللّه بن عبد اللّه المدینی ؛ المناقب للکوفی : ج 1 ص 422 ح 330 عن المنهال بن عمرو وکلاهما نحوه .

ص: 503

خصائص أمیر المؤمنین به نقل از ابو نجیح : معاویه از علی بن ابی طالب علیه السلام ، یاد کرد. سعد بن ابی وقّاص گفت : سوگند به خدا، اگر یکی از سه ویژگیِ او برای من بود ، از آنچه خورشید بر آن می تابد ، برای من دوست داشتنی تر بود : وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله او را از جنگ تبوک باز داشت ، و به او فرمود : «آیا راضی نیستی که نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسی علیه السلام باشی ، جز آن که پیامبری پس از من نیست» ، اگر این را من می فرمود ، از داشتن آنچه خورشید بر آن می تابد ، برایم دوست داشتنی تر بود. و اگر آنچه را که به او در روز خیبر فرمود : «فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش او را دوست می دارند ، اهل فرار نیست و خداوند ، به دست او پیروز می کند» ، به من می فرمود ، از داشتن آنچه خورشید بر آن می تابد ، برایم دوست داشتنی تر بود. و اگر من شوهر دختر او بودم و چنان که او از فاطمه فرزند داشت ، من می داشتم، از داشتن آنچه خورشید بر آن می تابد ، برایم دوست داشتنی تر بود.

مجمع الزوائد به نقل از محمّد بن ابراهیم تَیمی : فلانی (معاویه) به قصد حج گزاردن، وارد مدینه شد. مردم به نزدش آمدند و سلام دادند . سعد، وارد شد و سلام کرد. [ معاویه] گفت : این شخص، ما را در حقّمان در برابر باطل دیگران ، یاری نمی کند. سعد، سکوت کرد. [ معاویه] گفت : چرا حرف نمی زنی؟ سعد گفت : فتنه و تاریکی ، روی آورْد . به شترم گفتم : اِخ ، اِخ ! و آن را خواباندم تا روشنایی سرزند. معاویه گفت : من کتاب خدا را از اوّل تا آخر خوانده ام و در آن «اِخ ، اِخ» ندیدم. سعد، خشمگین شد و گفت : حال که چنین گفتی ، از پیامبر خدا شنیدم که فرمود : «علی با حق است و حق با علی است ، هر جا که باشد». گفت : چه کسی با تو این سخن را شنیده است؟ گفت : در خانه امّ سلمه آن را گفت. [معاویه] کسی را نزد امّ سلمه فرستاد و از او پرسید. امّ سلمه گفت : [ آری، ]پیامبر خدا ، آن را در خانه من گفت. معاویه به سعد گفت : هیچ گاه نزد من ، مثل اکنون ، شایسته ملامت نبودی. گفت : چرا؟ گفت : اگر من این سخن را از پیامبر صلی الله علیه و آله می شنیدم ، تا زمان مرگم همواره خادم علی می بودم.

.


ص: 504

المناقب لابن شهر آشوب :دَخَلَ سَعدُ بنُ أبی وَقّاصٍ عَلی مُعاوِیَهَ بَعدَ مُصالَحَهِ الحَسَنِ علیه السلام ، فَقالَ مُعاوِیَهُ : مَرحَبا بِمَن لایَعرِفُ حَقّا فَیَتَّبِعَهُ ولا باطِلاً فَیَجتَنِبَهُ ! فَقالَ : أرَدتَ أن اُعینَکَ عَلی عَلِیٍّ علیه السلام بَعدَما سَمِعتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله یَقولُ لِابنَتِهِ فاطِمَهَ علیهاالسلام : أنتِ خَیرُ النّاسِ أبا وبَعلاً ! . (1)

تاریخ دمشق عن الحارث بن مالک :أتَیتُ مَکَّهَ ، فَلَقیتُ سَعدَ بنَ أبی وَقّاصٍ ، فَقُلتُ : هَل سَمِعتَ لِعَلِیٍّ علیه السلام مَنقَبَهً ؟ قالَ : قَد شَهِدتُ لَهُ أربَعا ، لَأَن تَکونَ لی واحِدَهٌ مِنهُنَّ أحَبُّ إلَیَّ مِنَ الدُّنیا اُعَمَّرُ فیها مِثلَ عُمُرِ نوحٍ علیه السلام : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ أبا بَکرٍ بِ «بَراءَه» إلی مُشرِکی قُرَیشٍ ، فَسارَ بِها یَوما ولَیلَهً ، ثُمَّ قالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام : «اِتَّبِع أبا بَکرٍ فَخُذها فَبَلِّغها ، ورُدَّ عَلَیَّ أبا بَکرٍ» فَرَجَعَ أبو بَکرٍ ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، أَنَزَلَ بی شَیءٌ ؟ قالَ صلی الله علیه و آله : لا ، إلّا خَیرٌ ، إلّا أنَّهُ لَیسَ یُبَلِّغُ عَنّی إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی أو قالَ : مِن أهلِ بَیتی . قالَ : فَکُنّا مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی المَسجِدِ ، فَنودِیَ فینا لَیلاً : لِیَخرُج مِنَ المَسجِدِ إلّا آلُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وآلُ عَلِیٍّ علیه السلام ، قالَ : فَخَرَجنا نَجُرُّ نِعالَنا ، فَلَمّا أصبَحنا أتَی العَبّاسُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، أخرَجتَ أعمامَکَ وأصحابَکَ وأسکَنتَ هذَا الغُلامَ ؟ ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ما أنَا أمَرتُ بِإِخراجِکُم ولا إسکانِ هذَا الغُلامِ ، إنَّ اللّهَ هُوَ أمَرَ بِهِ . قالَ : والثّالِثَهُ : أنَّ نَبِیَّ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَ عُمَرَ (2) وسَعدا إلی خَیبَرَ، فَخَرَجَ سَعدٌ ورَجَعَ عُمَرُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : لَاُعطِیَنَّ الرّایَهَ رَجُلاً یُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ، ویُحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ فی ثَناءٍ کَثیرٍ أخشی أن اُخطِئَ بَعضَهُ فَدَعا عَلِیّا علیه السلام ، فَقالوا لَهُ : إنَّهُ أرمَدُ ، فَجیءَ بِهِ یُقادُ ، فَقالَ صلی الله علیه و آله لَهُ : اِفتحَ عَینَیکَ ، فَقالَ علیه السلام : لا أستَطیعُ . قالَ : فَتَفَلَ فی عَینَیهِ مِن ریقِهِ ، وَدَلَکها بِإِبهامِهِ ، وأعطاهُ الرّایَهَ . وَالرّابِعَهُ : یَومَ غَدیرِ خُمٍّ ؛ قامَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَأَبلَغَ ، ثُمَّ قالَ : یا أیُّهَا النّاسُ ! أ لَستُ أولی بِالمُؤمِنینَ مِن أنفُسِهِم ؟ ثَلاثَ مَرّاتٍ قالوا : بَلی . قالَ صلی الله علیه و آله : اُدنُ یا عَلِیُّ ، فَرَفَعَ یَدَهُ ، ورَفَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَدَهُ ، حَتّی نَظَرتُ إلی بَیاضِ إبطَیهِ ، فَقالَ : مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ حَتّی قالَها ثَلاثَ مَرّاتٍ . وَالخامِسَهُ مِن مَناقِبِهِ : أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله غَزا عَلی ناقَتِهِ الحَمراءِ ، وخَلَّفَ عَلِیّا علیه السلام ، فَنَفِسَت (3) ذلِکَ عَلَیهِ قُرَیشٌ ، وقالوا : إنَّهُ إنَّما خُلِّفَ أنَّهُ استَثقَلَهُ ، وکَرِهَ صُحبَتَهُ . فَبَلَغَ ذلِکَ عَلِیّا علیه السلام ، قالَ : فَجاءَ حَتّی أخَذَ بِغَرزِ النّاقَهِ (4) فَقالَ عَلِیٌّ : زَعَمَت قُرَیشٌ أنَّکَ إنَّما خَلَّفتَنی أنَّکَ تَستَثقِلُنی وکَرِهتَ صُحبَتی ! قالَ : وبَکی عَلِیٌّ علیه السلام . قالَ : فَنادی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی النّاسِ ، فَاجتَمَعوا ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ! ما مِنکُم أحَدٌ إلّا ولَهُ حامَّهٌ (5) ، أ ما تَرضَی ابنَ أبی طالِبٍ أن تَکونَ مِنّی بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسی إلّا أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی ؟ ! فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : رَضیتُ عَنِ اللّهِ ورَسولِهِ . (6)

.

1- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 70 ، الصراط المستقیم : ج 2 ص 70 .
2- .فی المصدر : «عمرا» .
3- .نَفِسْتُ علیه الشیءَ : إذا لم تَرَه له أهلاً (النهایه : ج 5 ص 95 «نفس») .
4- .الغَرْز : رِکاب کُور الجَمل إذا کان من جِلْد أو خَشَب . وقیل : هو الکُور مطلقا ، مثل الرکاب للسَّرج (النهایه : ج 3 ص 359 «غرز») .
5- .حامّه الإنسان : خاصَّته ومن یقرُب منه (النهایه : ج 1 ص 446 «حمم») .
6- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 116 ح 8482 8485 ، کفایه الطالب : ص 285 ؛ بشاره المصطفی : ص 204 وراجع الخصال : ص 311 ح 87 .

ص: 505

المناقب ، ابن شهرآشوب :پس از صلح امام حسن علیه السلام ، سعد بن ابی وقّاص ، نزد معاویه آمد. معاویه گفت : خوشامد می گویم به کسی که حق را نمی شناسد تا از آن پیروی کند و باطل را نمی شناسد تا از آن دوری گزیند. سعد گفت : آیا می خواهی پس از آن که از پیامبر خدا شنیدم که به دخترش فاطمه می فرمود : «تو بهترینِ مردم از نظر پدر و شوهری»، تو را علیه علی یاری کنم؟!

تاریخ دمشق به نقل از حارث بن مالک : به مکّه درآمدم و نزد سعد بن ابی وقّاص رفتم و گفتم : آیا درباره علی ، فضیلتی شنیده ای؟ گفت : چهار ویژگی درباره او دیدم که اگر یکی از آنها از آنِ من بود ، برایم از این که در دنیا چون عمر نوح علیه السلام داشته باشم ، دوست داشتنی تر بود. پیامبر خدا ، ابو بکر را با سوره «برائت» به سوی مشرکان قریش اعزام کرد و او یک شب و روز ، راه پیمود. آن گاه ، به علی فرمود : «دنبال ابو بکر برو و آن را از او بگیر و ابلاغ کن و ابو بکر را نزد من برگردان». ابو بکر برگشت و گفت : ای پیامبر خدا! آیا درباره من چیزی نازل شده است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «نه ، مگر خوبی؛ جز آن که از سوی من، جز من و یا مردی از من (یا فرمود : از کسانِ من) ابلاغ نمی کند». سعد گفت : ما با پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد بودیم که شبی بین ما بانگ زدند : غیر از خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله و خانواده علی ، همه باید از مسجد ، خارج شوند. [ سعد گفت : ]ما نعلین کشان ، خارج شدیم. صبح که شد ، عبّاس به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت : ای پیامبر خدا! عموها و یارانت را بیرون کردی و این جوان را در مسجد ، ساکن کردی؟! پیامبر خدا فرمود : «من نه فرمان به اخراج شما دادم و نه به اسکان این جوان؛ بلکه خداوند به آن فرمان داده است». سعد گفت : و سومی این که پیامبر خدا ، عمر و سعد را به خیبر فرستاد. سعد ، حمله کرد و عمر ، عقب نشینی کرد [ و کاری پیش نرفت]. پیامبر خدا فرمود : «پرچم را به کسی می دهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش او را دوست می دارند» (ضمن ستایش های بسیاری که می ترسم چیزهایی از آن را فراموش کرده باشم). [ پس ]علی را خواست. گفتند : او چشمْ درد دارد. دست او را گرفتند و نزدش آوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود : «چشمت را باز کن». علی گفت : نمی توانم. پیامبر صلی الله علیه و آله از آب دهانش به چشم او زد و با انگشتش مالید و پرچم را به او داد. چهارم ، در روز غدیر خم ، پیامبر خدا به پا ایستاد و ابلاغ کرد و آن گاه سه بار فرمود : «ای مردم! آیا من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟». گفتند : آری. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «ای علی! نزدیک بیا» و آن گاه ، پیامبر صلی الله علیه و آله ، دست علی را بلند کرد و دست خود را بلند کرد ، به گونه ای که سفیدی زیر دو بغلش را دیدم و سه بار فرمود : «هر کس که من مولای اویم ، علی مولای اوست». پنجمین فضیلت او این که پیامبر خدا ، سوار بر شتر سرخ مویش به قصد جنگ، خارج شد و علی را بر جا گذاشت. قریش ، این را دلیل بر ناشایستگیِ علی شمردند و گفتند : او از این جهت به جا گذاشته شد که پیامبر صلی الله علیه و آله حضور او را بارِ گران می دانست و از همراهی اش ناخشنود بود. این خبر به علی رسید. نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و رکاب شتر را گرفت و گفت : قریش می پندارند که چون تو مرا بار گران می دانستی و از همراهی من ناخشنود بودی ، مرا به جا گذاشتی ، و گریست. پیامبر صلی الله علیه و آله بین مردم، بانگ زد و همه جمع شدند و آن گاه فرمود : «ای مردم! هر کدام از شما یاری صمیمی دارید. آیا خشنود نیستی ای پسر ابو طالب که نسبت به من ، چون هارون نسبت به موسی علیه السلام باشی ، جز آن که پیامبری پس از من نیست؟». علی گفت : از خدا و پیامبر او خشنودم.

.


ص: 506

. .


ص: 507

. .


ص: 508

المستدرک علی الصحیحین عن خیثمه بن عبد الرحمن :سَمِعتُ سَعدَ بنَ مالِکٍ (1) ، وقالَ لَهُ رَجُلٌ : إنَّ عَلِیّا یَقَعُ فیکَ أنَّکَ تَخَلَّفتَ عَنهُ ! فَقالَ سَعدٌ : وَاللّهِ إنَّهُ لَرَأیٌ رَأَیتُهُ ، وأخطَأَ رَأیی ، إنَّ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام اُعطِیَ ثَلاثا ، لَأَن أکونَ اُعطیتُ إحداهُنَّ أحَبُّ إلَیَّ مِنَ الدُّنیا وما فیها : لَقَد قالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَومَ غَدیرِ خُمٍّ بَعدَ حَمدِ اللّهِ وَالثَّناءِ عَلَیهِ : هَل تَعلَمونَ أنّی أولی بِالمُؤمِنینَ ؟ قُلنا : نَعَم . قالَ صلی الله علیه و آله : اللّهُمَّ مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ ؛ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ . وجیءَ بِهِ یَومَ خَیبَرَ وهُوَ أرمَدُ ما یُبصِرُ ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، إنّی أرمَدُ ، فَتَفَلَ فی عَینَیهِ ودَعا لَهُ ، فَلَم یَرمَد حَتّی قُتِلَ ، وفُتِحَ عَلَیهِ خَیبَرُ . وأخرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَمَّهُ العَبّاسَ وغَیرَهُ مِنَ المَسجِدِ ، فَقالَ لَهُ العَبّاسُ : تُخرِجُنا ونَحنُ عَصَبَتُکَ وعُمومَتُکَ ، وتُسکِنُ عَلِیّا ؟ ! فَقالَ صلی الله علیه و آله : ما أنَا أخرَجتُکُم وأسکَنتُهُ ، ولکِنَّ اللّهَ أخرَجَکُم وأسکَنَهُ . (2)

.

1- .هو سعد بن أبی وقّاص ، واسم أبی وقّاص : مالک (اُسد الغابه : ج 2 ص 452 الرقم 2038) .
2- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 126 ح 4601 وراجع السنّه لابن أبی عاصم : ج 2 ص 595 ح 1384 والمناقب للکوفی : ج 2 ص 401 ح 878 .

ص: 509

المستدرک علی الصحیحین به نقل از خَیثَمه بن عبد الرحمان : از سعد بن مالک [ ابی وقّاص] ، هنگامی که کسی به وی گفت : علی به تو ایراد می گیرد که از او باز مانده ای [ و او را یاری نکرده ای] ، شنیدم که گفت : سوگند به خدا، نظری بود که به نظرم رسید و نظرم اشتباه بود . به علی بن ابی طالب، سه چیز داده شده است که اگر یکی از آنها به من داده می شد ، از دنیا و هر آنچه در آن است ، برایم دوستْ داشتنی تر بود : در روز غدیرِ خم ، پیامبر خدا پس از ستایش و ثنای خداوند فرمود:«آیا می دانید که من بر مؤمنان، سزاوارترم؟». گفتیم : آری. فرمود : «پروردگارا! هر کس که من مولای اویم ، علی مولای اوست. آن که او را دوست می دارد ، دوست بدار ، و آن که او را دشمن می دارد ، دشمن بدار». در جنگ خیبر ، در حالی که چشمْ درد داشت و جایی را نمی دید ، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورده شد. گفت : ای پیامبر خدا! چشم من ، درد می کند . به چشمش آب دهان مالید و برایش دعا کرد و تا زمانی که به شهادت رسید ، دچار چشمْ درد نشد و خیبر را هم فتح کرد. و پیامبر خدا ، عمویش عبّاس و دیگران را از مسجد، بیرون کرد. عبّاس به وی گفت: ما را که از خویشان و عموی تو هستیم ، بیرون می کنی و علی را ساکن می کنی؟ فرمود : «من شما را بیرون نکردم و او را ساکن نساختم؛ بلکه خداوند، شما را بیرون کرده و او را ساکن ساخته است».

.


ص: 510

المستدرک علی الصحیحین عن قیس بن أبی حازم:کُنتُ بِالمَدینَهِ ، فَبَینا أنَا أطوفُ فِی السّوقِ إذ بَلَغتُ أحجارَ الزَّیتِ ، فَرَأَیتُ قَوما مُجتَمِعینَ عَلی فارِسٍ قَد رَکِبَ دابَّهً وهُوَ یَشتُمُ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام وَالنّاسُ وُقوفٌ حَوالَیهِ ، إذ أقبَلَ سَعدُ بنُ أبی وَقّاصٍ فَوَقَفَ عَلیهِم ، فَقالَ : ما هذا ؟ فَقالوا : رَجُلٌ یَشتُمُ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام . فَتَقَدَّمَ سَعدٌ ، فَأَفرَجوا لَهُ حَتّی وَقَفَ عَلَیهِ ، فَقالَ : یا هذا ! عَلامَ تَشتُمُ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام ؟ أ لَم یَکُن أوَّلَ مَن أسلَمَ ؟ ! أ لَم یَکُن أوَّلَ مَن صَلّی مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ ! أ لَم یَکُن أزهَدَ النّاسِ ؟ ! أ لَم یَکُن أعلَمَ النّاسِ ؟ ! وذَکَرَ حَتّی قالَ : أ لَم یَکُن خَتَنَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی ابنَتِهِ ؟ ! أ لَم یَکُن صاحِبَ رایَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی غَزَواتِهِ ؟ ! ثُمَّ استَقبَلَ القِبلَهَ ورَفَعَ یَدَیِهِ وقالَ : اللّهُمَّ إنَّ هذا یَشتُمُ وَلِیّا مِن أولِیائِکَ ، فَلا تُفَرِّق هذَا الجَمعَ حَتّی تُرِیَهُم قُدرَتَکَ ! قالَ قَیسٌ : فَوَاللّهِ ما تَفَرَّقنا حَتّی ساخَت بِهِ دابَّتُهُ ، فَرَمَتهُ عَلی هامَتِهِ فی تِلکَ الأَحجارِ ، فَانفَلَقَ دِماغُهُ وماتَ ! (1)

.

1- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 571 ح 6121 ؛ المناقب للکوفی : ج 1 ص 291 ح 212 عن السدی نحوه .

ص: 511

المستدرک علی الصحیحین به نقل از قیس بن ابی حازم : من در مدینه بودم و در بازار می گشتم تا به محلّه «اَحجار الزّیت» رسیدم. جمعی را دیدم که بر جنگجویی نشسته بر اسب ، گِرد آمده بودند و او علی بن ابی طالب را دشنام می داد. مردم در اطرافش بودند که سعد بن ابی وقّاص رسید و ایستاد و گفت: چه خبر است؟ گفتند : مردی علی بن ابی طالب را دشنام می دهد. سعد ، پیش آمد و مردم ، راه را باز کردند تا نزدیک آن مرد رسید و گفت : ای مرد! چرا به علی بن ابی طالب ، بد می گویی؟ آیا او اوّلین مسلمان نبود؟ آیا اوّلین کسی نبود که با پیامبر صلی الله علیه و آله نماز گزارْد؟ آیا زاهدترینِ مردم نبود؟ آیا داناترینِ مردم نبود؟ و همچنان گفت تا این که افزود : آیا شوهر دختر پیامبر خدا نبود؟ آیا در جنگ های آن حضرت ، پرچمدار او نبود؟ آن گاه ، رو به قبله ایستاد و دست خود را بلند کرد و گفت : پروردگارا! این مرد ، ولی ای از اولیای تو را بد می گوید. پس تا قدرتت را به آنان نشان نداده ای ، این جمع را متفرّق نکن! قیس گفت : سوگند به خدا، پراکنده نشده بودیم که مَرکبش او را بر زمین زد و او را به سر، روی آن سنگ ها انداخت و سرش شکافته شد و مُرد.

.


ص: 512

تاریخ الیعقوبی عن سعد بن أبی وقّاص :إنَّ عُمَرَ لَم یُدخِل فِی الشّوری إلّا مَن تَحِلُّ لَهُ الخِلافَهُ ، فَلَم یَکُن أحَدٌ مِنّا أحَقَّ بِها مِن صاحِبِهِ إلّا بِاجتِماعِنا عَلَیهِ ، غَیرَ أنَّ عَلِیّا قَد کانَ فیهِ ما فینا ، ولَم یَکُن فینا ما فیهِ . (1)

راجع : ج 12 ص 530 (سعد بن أبی وقّاص) . ج 1 ص 340 (الدور المصیری فی فتح خیبر) . ج 3 ص 514 (سعد بن أبی وقّاص) .

6 / 12سَلمانُالمصنّف لابن أبی شیبه عن سلمان :إنَّ أوَّلَ هذِهِ الاُمَّهِ وُرودا عَلی نَبِیِّها صلی الله علیه و آله أوَّلُها إسلاما عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام . (2)

الأمالی للطوسی عن سلمان :لا أزالُ اُحِبُّ عَلِیّا علیه السلام ؛ فَإِنّی رَأَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَضرِبُ فَخِذَهُ ، ویَقولُ : مُحِبُّکَ لی مُحِبٌّ ، ومُحِبّی للّهِِ مُحِبٌّ ، ومُبغِضُکَ لی مُبغِضٌ ، ومُبغِضی للّهِِ تَعالی مُبغِضٌ . (3)

.

1- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 187 ، وقعه صفّین : ص 75 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 3 ص 114 .
2- .المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 503 ح 49 ، المعجم الکبیر : ج 6 ص 265 ح 6174 ، اُسد الغابه : ج 4 ص 90 الرقم 3789 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 41 ، الریاض النضره : ج 3 ص 110 ؛ الأمالی للطوسی : ص 246 ح 432 و ص 312 ح 633 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 178 ح 138 .
3- .الأمالی للطوسی : ص 133 ح 213 و ص 352 ح 728 نحوه ، الدرجات الرفیعه : ص 213 .

ص: 513



6 / 12 سلمان فارسی

تاریخ الیعقوبی به نقل از سعد بن ابی وقّاص : عمر در شورا کسی را داخل نکرد ، جز آن که خلافت برای او روا بود ، و هیچ کدام از ما به آن ، سزاوارتر از دیگری نبودیم ، مگر در صورتی که درباره یکی توافق می کردیم ، جز علی که هر ویژگی ای در ما بود ، در او هم بود ؛ ولی آنچه که در او بود ، در ما نبود.

ر . ک : ج 12 ص 531 (سعد بن ابی وقّاص) . ج 1 ص 341 (تلاش سرنوشت ساز در جنگ خیبر) . ج 3 ص 515 (سعد بن ابی وقّاص) .

6 / 12سلمان فارسیالمصنَّف ، ابن ابی شیبه به نقل از سلمان : اوّلین فرد از این امّت که بر پیامبرش وارد می شود ، همان اوّلین کسی است که اسلام آورد ، [ یعنی] علی بن ابی طالب.

الأمالی ، طوسی به نقل از سلمان : همواره علی را دوست می دارم ؛ چون پیامبر خدا را دیدم که روی زانوی علی می زد و می فرمود : «دوستدار تو ، دوستدار من است و دوستدار من ، دوستدار خداست . دشمن تو دشمن من است و دشمن من ، دشمن خداوند متعال است».

.


ص: 514

الإمام الصادق علیه السلام عن سلمان :ألا إنَّ لَکُم مَنایا تَتبَعُها بَلایا ، فَإِنَّ عِندَ عَلِیٍّ علیه السلام عِلمَ المَنایا ، وعِلمَ الوَصایا ، وفَصلَ الخِطابِ عَلی مِنهاجِ هارونَ بنِ عِمرانَ ، قالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «أنتَ وَصِیّی وخَلیفَتی فی أهلی بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسی» ولکِنَّکُم أصَبتُم سُنَّهَ الاُولی ، وأخطَأتُم سَبیلَکُم . وَالَّذی نَفسُ سَلمانَ بِیَدِهِ ، لَتَرکَبُنَّ طَبَقا عَن طَبَقٍ سُنَّهَ بَنی إسرائیلَ القُذَّهَ بِالقُذَّهِ (1) ، أما وَاللّهِ لَو وَلَّیتُموها عَلِیّا علیه السلام لَأَکَلتُم مِن فَوقِکُم ، ومِن تَحتِ أرجُلِکُم ، فَأَبشِروا بِالبَلاءِ ، وَاقنَطوا مِنَ الرَّجاءِ ، ونابَذتُکُم (2) عَلی سَواءٍ ، وَانقَطَعَتِ العِصمَهُ فیما بَینی وبَینَکُم مِنَ الوَلاءِ . (3)

التدوین عن أحمد بن عبد الوهاب بن نجده عن أشیاخه :لَمّا کانَ یَومُ السَّقیفَهِ اجتَمَعَتِ الصَّحابَهُ عَلی سَلمانَ الفارِسِیِّ ، فَقالوا : یا أبا عَبدِ اللّهِ ، إنَّ لَکَ سِنَّکَ ودینَکَ وعَمَلَکَ وصُحبَتَکَ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقُل فی هذَا الأَمرِ قَولاً یُخلَدُ عَنکَ ، فَقالَ : «گویَم ، اَگَر شِنَوید» (4) . ثُمَّ غَدا عَلَیهِم فَقالوا : ما صَنَعتَ یا أبا عَبدِ اللّهِ ؟ فَقالَ : «گُفتَم ، اَگَر بِکار بَرید» (5) . ثُمَّ أنشَأَ یَقولُ : ما کُنتُ أحسَبُ أنَّ الأَمرَ مُنصَرِفٌ عَن هاشِمٍ ثُمَّ مِنهُم عَن أبِی الحَسَنِ أ لَیسَ أوَّلَ مَن صَلّی لِقِبلَتِهِ وأعلَمَ القَومِ بِالأَحکامِ وَالسُّنَنِ ما فیهِمُ مِن صُنوفِ الفَضلِ یَجمَعُها ولَیسَ فِی القَومِ ما فیهِ مِنَ الحَسَنِ ویُقالُ : لَیسَ لِسَلمانَ غَیرُ هذِهِ الأَبیاتِ . (6)

.

1- .قال المیدانی : «حَذْو القُذَّهِ بالقُذَّه» أی مثلاً بمِثل ؛ یضرب فی التسویه بین الشیئین (مجمع الأمثال : ج 1 ص 347 الرقم 1030).
2- .نابذهُ الحرب : کاشفه (الصحاح : ج 2 ص 571 «نبذ») .
3- .رجال الکشّی : ج 1 ص 78 الرقم 47 عن عبد اللّه بن سنان ، الاحتجاج : ج 1 ص 294 ح 51 عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام نحوه وفیه «أنت وصیّی فی أهل بیتی ، وخلیفتی فی اُمّتی ، وأنت منّی بمنزله هارون من موسی ، ولکنّکم أخذتم سنّه بنی إسرائیل ، فأخطأتم الحقّ وأنتم تعلمون فلا تعملون ...» ، بحار الأنوار : ج 22 ص 387 ح 28 .
4- .أی أقول إذا تسمعون کلامی .
5- .أی قلت إذا تعملون بقولی .
6- .التدوین فی أخبار قزوین : ج 1 ص 78 و 79 ؛ إعلام الوری : ج 1 ص 362 عن ربیعه بن الحارث بن عبد المطّلب نحوه .

ص: 515

امام صادق علیه السلام به نقل از سلمان : آگاه باشید که برای شما رخدادهایی است که بلایایی در پیِ آن است. در نزد علی ، دانشِ رخدادها ، دانشِ وصایا و داوری به روش هارون بن عمران است. پیامبر خدا به او فرمود : «تو وصیّ من و جانشین من در بین کسانم ، چون هارون نسبت به موسی علیه السلام هستی»؛ امّا شما سنّت پیشینیان (مردمان جاهلیت) را گرفتید و در راهتان اشتباه کردید. سوگند به آن که جان سلمان به دست اوست ، شما دقیقا و عینا سنّت بنی اسرائیل را جُزء به جزء ، اجرا خواهید کرد. آگاه باشید! اگر علی را به حکومت می رساندید ، از زمین و آسمان برایتان نعمت می بارید. پس به گرفتاری ها بشارت یابید و از امید ، دل بکنید. همه شما را رها می کنم و حرمت اصل «ولاء» را بین خودم و شما پایان یافته می دانم. (1)

التدوین به نقل از احمد بن عبد الوهّاب بن نجده ، از اساتیدش : در روز سقیفه ، صحابیان ، گِرد سلمانْ جمع شدند و گفتند : ای ابو عبد اللّه ! تو کهن سال ، دیندار ، اهل عمل ، و یار پیامبر خدایی. در این خصوص ، سخنی بگو تا از تو جاودان بمانَد. گفت : می گویم ، اگر بشنوید. روز بعد ، نزد آنان رفت. گفتند : چه شد ، ای ابو عبد اللّه ! گفت : گفتم ، اگر به کار برید. سپس شروع به خواندن این شعر کرد : فکر نمی کردم که حکومت ، گرفته شود از بنی هاشم و از بین بنی هاشم ، از ابو الحسن. آیا او نخستین کسی نبود که به قبله پیامبر صلی الله علیه و آله ، نماز گزارد آیا او داناترینِ مردم به احکام و سنّت نبود؟ هر نوع فضیلتی که در بین آنان بود ، او در خود ، گِرد آورده است و در بین آنان ، کسی نیست که خوبی های او را داشته باشد. گفته شده که از سلمان ، جز این چند بیت ، شعری نمانده است.

.

1- .و در الاحتجاج این افزوده را دارد : «تو وصیّ من در میان خاندانم و جانشین من در میان امّتم هستی . تو نسبت به من چونان هارونی نسبت به موسی ؛ لیکن شما راه بنی اسرائیل را در پیش گرفتید و از حق منحرف گشتید . می دانید ؛ امّا عمل نمی کنید» .

ص: 516

الأمالی للمفید عن عیاض :مَرَّ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ بِمَلَأ فیهِم سَلمانُ ، فَقالَ لَهُم سَلمانُ : قوموا فَخُذوا بِحُجزَهِ (1) هذا ، فَوَاللّهِ لا یُخبِرُکُم بِسِرِّ نَبِیِّکُم صلی الله علیه و آله غَیرُهُ . (2)

6 / 13عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍتاریخ بغداد عن عبد اللّه بن عبّاس فی تَفسیرِ قَولِهِ تَعالی : «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ» (3) : «بِفَضْلِ اللَّهِ» : النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ، «وَ بِرَحْمَتِهِ» : عَلِیٌّ علیه السلام . (4)

.

1- .الحُجْزه : موضع شدّ الأزار ، فاستعارهُ للاعتصام والالتجاء والتمسّک بالشیء (النهایه : ج1 ص344 «حجز»).
2- .الأمالی للمفید : ص 354 ح 6 و ص 138 ح 2 ، الأمالی للصدوق : ص 641 ح 869 کلاهما عن زرّ بن حُبَیش نحوه ، الأمالی للطوسی : ص 124 ح 194 عن عیاض عن أبیه ، بشاره المصطفی : ص 265 ، المناقب للکوفی : ج 2 ص 439 ح 923 عن أبی إسحاق عن رجلٍ نحوه .
3- .یونس : 58 .
4- .تاریخ بغداد: ج5 ص15 الرقم 2365، تاریخ دمشق: ج42 ص362؛ الأمالی للطوسی : ص254 ح457 ، المناقب لابن شهر آشوب: ج 4 ص 180 ، روضه الواعظین : ص 119 نحوه .

ص: 51