گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد نهم
9 / 4 ابو علی سینا



9 / 4ابو علی سینا (1)معراج نامه :شریف ترینْ انسان و عزیزترینِ انبیا و خاتم رسولان ، به مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزانه عقل (امیر مؤمنان) فرمود : «ای علی! هرگاه دیدی مردم با انواع کارهای خوب به خدایشان تقرّب می جویند ، تو با انواع عقل ، به خدا تقرّب جو ، که از آنان، سبقت خواهی گرفت». (2) و این چنین خطاب،جز در مورد چون او بزرگی، راست نیامدی که او در میان خلق ، چنان بود که معقول در میان محسوس . چنان که خاتم رسولان به وی فرمود : «ای علی! جان خویش را در راه کسب معقولات، به زحمت انداز ، آن گونه که مردمان ، جان خود را در فراوانی عبادات به زحمت می افکنند، که بدین گونه بر همگان ، سبقت جویی». لاجَرَم ، چون با دیده بصیرت عقل ، مُدرک اسرار گشت ، همه حقایق را دریافت و به دیدن، حکم داد و از این جا بود که گفت : «اگر پرده برداشته شود ، بر یقین من افزوده نگردد». هیچ دولت، آدمی را زیادت از ادراک معقول نیست. بهشتی که به حقیقتْ آراسته باشد ، به انواع زنجبیل و سلسبیل ، ادراک معقول است و دوزخ با عقاب و اَشغال ، متابعت اَشغال جسمانی است که مردم ، در بند هوا افتند و در جحیم خیال بمانند.

.

1- .الشیخ الرئیس ، امام الحکماء ، ابو علی حسین بن عبد اللّه بن حسن بن علی ، معروف به ابن سینا ، از نوابغ بشر است. او در سال 370 ق ، متولّد شد و در سال 428 ق ، در همدان وفات یافت. ابن سینا در بخارا کسب علم کرد و در ده سالگی ، قرآن را حفظ بود. وی نزد ابو عبد اللّه نامقی ، منطق و هندسه و نجوم آموخت و از استاد خود بدانها مسلّط تر شد. آن گاه به تحصیل علوم طبیعی و ماوراء الطبیعه و طب پرداخت ، با آثار فارابی آشنا شد و به فلسفه روی آورد. از کتاب های او القانون در طب ، الشفاء در فلسفه ، الإشارات و الرسائل است .
2- .این متن را نیافتیم ؛ بلکه روایت هایی نزدیک به آن را یافتیم ، از جمله آنچه که در حلیه الأولیاء: (ج 1 ص 18) آمده : «ای علی! هرگاه مردم با کارهای خیر به آفریننده شان تقرّب جستند ، تو با انواع خِرَد ، تقرّب بجوی که در این صورت ، در دنیا بین مردم ، در درجه و تقرّب ، بر آنان سبقت می گیری و در آخرت ، در پیشگاه خدا». و در مشکاه الأنوار : (ص 439 ح 1476) آمده : «ای علی! هرگاه مردم به آفریننده شان به کار خوب تقرّب جستند ، تو با خِرَد ، تقرّب بجوی ، از آنان پیش می افتی. ما گروه پیامبران ، با مردم ، بر پایه اندازه عقلشان سخن می گوییم».

ص: 110

9 / 5أبُو الفَرَجِ الأَصفَهانِیُّ (1)مقاتل الطالبیّین :قَد أتَینا عَلی صَدرٍ مِن أخبارِهِ فیهِ مَقنَعٌ ، وفَضائِلُهُ علیه السلام أکثَرُ مِن أن تُحصی ، وَالقَلیلُ مِنها لا مَوقِعَ لَهُ فی مِثلِ هذَا الکِتابِ ، وَالإِکثارُ یُخرِجُنا عَمّا شَرَطناهُ مِنَ الاِختِصارِ . وإنَّما نُنَبِّهُ عَلی مَن خَمَلَ عِندَ بَعضِ النّاسِ ذِکرُهُ ، أو لَم یَشِع فیهِم فَضلُهُ . فَأَمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام بِإِجماعِ المُخالِفِ وَالمُمالی (2) وَالمُضادِّ وَالمُوالی ، عَلی ما لایُمکِنُ غَمطُهُ ولا یَنساغُ سَترُهُ مِن فَضائِلِهِ المَشهورَهِ فِی العامَّهِ لَا المَکتوبَهِ عِندَ الخاصَّهِ ، تُغنی عَن تَفضیلِهِ بِقَولٍ وَالِاستِشهادِ عَلَیهِ بِرِوایَهٍ . (3)

9 / 6أبو قَیسٍ الأَودِیُّ (4)الاستیعاب عن أبی قیس الأودی :أدرَکتُ النّاسَ وهُم ثَلاثُ طَبَقاتٍ : أهلُ دینٍ ؛ یُحِبّونَ عَلِیّا ، وأهلُ دُنیا ، یُحِبّونَ مُعاوِیَهَ ، وخَوارِجُ . (5)

.

1- .أبو الفرج علیّ بن الحسین بن محمّد القرشی الاُموی الأصبهانی الکاتب : مصنّف کتاب «الأغانی» ، وله تصانیف عدیده منها مقاتل الطالبیّین وکتاب أیّام العرب فی خمسه أسفار والأخبار والنوادر وجمهره أنساب العرب ومجموع الأخبار والآثار والغنم و ... قیل : والعجب أنّه اُمویّ شیعیّ . ولد فی سنه 284 ه ومات فی ذی الحجّه سنه 356 ه وله اثنتان وسبعون سنه (راجع سیر أعلام النبلاء : ج 16 ص 201 الرقم 140 ومقاتل الطالبیّین : ص 5) .
2- .مالَأته : عاونته وصرت من مَلَئِهِ ؛ أی : جَمْعه نحو : شایَعته . أی : صرت من شیعته (مفردات ألفاظ القرآن : ص 776 «ملأ») .
3- .مقاتل الطالبیّین : ص 42 .
4- .عبد الرحمن بن ثروان ، أبو قیس الأودی الکوفی : ذکره ابن حبّان فی الثقات . وقال ابن أبی عاصم : مات سنه عشرین ومائه (راجع تهذیب التهذیب : ج 3 ص 329 الرقم 4453) .
5- .الاستیعاب : ج 3 ص 213 الرقم 1875 .

ص: 111



9 / 5 ابو الفرج اصفهانی

9 / 6 ابو قیس اَوْدی

9 / 5ابو الفرج اصفهانی (1)مقاتل الطالبیّین :در آغاز ، مقداری از اخبار وی را به قدر کفایت آوردیم؛ و گرنه ، فضایل وی بیش از آن است که بتوان شِمُرد و در این نوع کتاب ها جایی برای نقل کمِ آنها هم نیست ، چه رسد به آوردن اخبار زیاد که ما را از شرط اختصاری که کرده بودیم ، خارج می کند و تنها برای آن دسته از مردم که نزدشان یاد او فراموش شده و یا فضایل وی در بین آنان گسترش نیافته است ، آگاهی می دهیم. امیر مؤمنان ، به اجماعِ مخالفان و پیروان ، دشمنان و دوستداران ، به خاطر فضایل مشهور وی در بینِ عامّه و نه آنچه که در بینِ خواص، مکتوب است ، که جای سرپوش گذاشتن و بی اعتنایی کردن ندارد ، به گونه ای است که ما را از سخن گفتن و استشهاد به روایات ، بی نیاز می کند.

9 / 6ابو قیس اَوْدی (2)الاستیعاب به نقل از ابو قیس اَوْدی : مردم را سه گونه یافتم : دینداران که دوستدار علی هستند؛ دنیا داران که معاویه را دوست دارند؛ و خوارج .

.

1- .ابو الفرج علی بن حسین بن محمّد قرشی اموی اصفهانی ، مؤلف کتاب الأغانی است و آثار بسیاری از او به جای مانده است ، از جمله مقاتل الطالبیین و کتاب أیّام العرب در پنج بخش و الأخبار والنوادر و جمهره أنساب العرب و مجمع الأخبار و الآثار و الغنم. گفته شده : شگفت آن که وی از بنی امیّه و دوستدار علی بن ابی طالب است. او در سال 284 ق ، به دنیا آمد و در ذی حجّه سال 356 در 72 سالگی درگذشت (ر. ک : سیر أعلام النبلاء : ج 16 ص 201 ش140 ، مقاتل الطالبیین : ص 5) .
2- .عبد الرحمان بن شروان ، ابو قبیس اودی کوفی ، که ابن حبّان ، وی را از جمله موثّقان آورده است و ابن ابی عاصم گفته : او در سال 140 ق ، درگذشته است (ر . ک : تهذیب التهذیب : ج 3 ص 329 ش4453) .

ص: 112

9 / 7أبو نَعیمٍ الأَصفَهانِیُّ (1)حلیه الأولیاء :سَیِّدُ القَومِ ، مُحِبُّ المَشهودِ ، ومَحبوبُ المَعبودِ ، بابُ مَدینَهِ العِلمِ وَالعُلومِ ، ورَأسُ المُخاطَباتِ ومُستَنبِطُ الإِشاراتِ ، رایَهُ المُهتَدینَ ، ونورُ المُطیعینَ ، ووَلِیُّ المُتَّقینَ ، وإمامُ العادِلینَ ، أقدَمُهُم إجابَهً وإیمانا ، وأقوَمُهُم قَضِیَّهً وإیقانا ، وأعظَمُهُم حِلما ، وأوفَرُهُم عِلما ، عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ کَرَّمَ اللّهُ وَجهَهُ . قُدوَهُ المُتَّقینَ وَزینَهُ العارِفینَ ، المُنبِئُ عَن حَقائِقِ التَّوحیدِ ، المُشیرُ إلی لَوامِعِ عِلمِ التَّفریدِ ، صاحِبُ القَلبِ العَقولِ ، وَاللِّسانِ السَّؤولِ ، وَالاُذنِ الواعی ، وَالعَهدِ الوافی ، فَقّاءُ عُیونِ الفِتَنِ ، ووَقِیٌّ مِن فُنونِ المِحَنِ ، فَدَفَعَ النّاکِثینَ ، ووَضَعَ القاسِطینَ ، ودَمَغَ المارِقینَ ، الاُخَیشِنُ فی دینِ اللّهِ ، المَمسوسُ فی ذاتِ اللّهِ . (2)

.

1- .أحمد بن عبد اللّه بن أحمد بن إسحاق بن موسی ، أبو نعیم المهرانی الأصبهانی الصوفی : صاحب الحلیه . ولد سنه 336 ه ومات سنه 430 ه وله أربع وتسعون سنه . ومصنّفاته کثیره جدّا ، منها : معجم شیوخه وکتاب الحلیه والمستخرج علی الصحیحین وتاریخ أصبهان وصفه الجنّه وکتاب دلائل النبوّه وکتاب فضائل الصحابه وکتاب علوم الحدیث وکتاب النفاق ... (راجع سیر أعلام النبلاء : ج 17 ص 453 الرقم 305) .
2- .حلیه الأولیاء : ج 1 ص 61 .

ص: 113



9 / 7 ابو نعیم اصفهانی

9 / 7ابو نعیم اصفهانی (1)حلیه الأولیاء :سرور قوم ، دوستدار مشهود ، محبوب معبود،دروازه شهرِ دانش و دانش ها،مخاطب اصلی خطاب ها و درک کننده اشاره ها ، پرچم هدایت یافته ها ، نورِ اطاعت کنندگان ، ولیّ پرهیزگاران ، پیشوای دادگستران ، پیش ترینِ پاسخ دهندگان و ایمان آورندگان ، استوارترینِ داوران و یقین کنندگان ، بردبارترینِ آنان ، پُر دانش ترینشان ، علی بن ابی طالب که خداوند ، گرامی اش دارد ، پیشوای متّقیان و زینت عارفان ، خبر دهنده از حقایق توحید ، اشاره کننده به درخشش دانشِ توحید ، صاحبْ دلِ خردمند ، زبانِ پرسشگر ، گوشِ شنوا ، وفادار به پیمان ، درآورنده چشم فتنه ها ، سربرآورنده از همه آزمایش ها ، [ کسی که] ناکثین (پیمان شکنان) را دفع کرد ، و قاسطین (ستمکاران) را ذلیل ساخت و مارقین (از دین بیرون روندگان) را درهم کوبید ، و سخت در دین خدا و شیفته ذات خدا بود.

.

1- .احمد بن عبد اللّه بن احمد بن اسحاق بن موسی ، ابو نعیم مهرانی اصفهانی صوفی ، در سال 336ق ، به دنیا آمد و در سال 430ق ، درگذشت و 94 سال عمر کرد. وی آثار بسیاری دارد ، از جمله : معجم اساتیدش ، حلیه الأولیاء ، المستخرج علی الصحیحین ، تاریخ إصفهان ، صفه الجنّه ، دلائل النبوّه ، فضائل الصحابه ، علوم الحدیث و کتاب النفاق (ر. ک : سیر أعلام النبلاء : ج 17 ص 453 ش305) .

ص: 114

9 / 8أحمَدُ بنُ حَنبَلٍ (1)تاریخ دمشق عن أحمد بن سعید الرباطی :سَمِعتُ أحمَدَ بنَ حَنبَلٍ یَقولُ : لَم یَزَل عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَهُ حَیثُ کانَ . (2)

تاریخ دمشق عن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل :کُنتُ بَینَ یَدَی أبی جالِسا ذاتَ یَومٍ ، فَجاءَت طائِفَهٌ مِنَ الکَرخِیّینَ فَذَکَروا خِلافَهَ أبی بَکرٍ وخِلافَهَ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ وخِلافَهَ عُثمانَ بنِ عَفّانَ فَأَکثَروا ، وذَکَروا خِلافَهَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ وزادوا فَأَطالوا ، فَرَفَعَ أبی رَأسَهُ إلَیهِم فَقالَ : یا هؤُلاءِ ! قَد أکثَرتُم فی عَلِیٍّ وَالخِلافَهِ ، وَالخِلافَهِ وعَلِیٍّ ، إنَّ الخِلافَهَ لَم تُزَیِّن عَلِیّا بَل عَلِیٌّ زَیَّنَها . (3)

الصواعق المحرقه عن عبد اللّه بن أحمد بن حنبل :سَأَلتُ أبی عنَ عَلِیٍّ ومُعاوِیَهَ فَقالَ : اِعلَم أنَّ عَلِیّا کانَ کَثیرَ الأَعداءِ ، فَفَتَّشَ لَهُ أعداؤُهُ شَیئا فَلَم یَجِدوهُ ، فَجاؤوا إلی رَجُلٍ قَد حارَبَهُ وقاتَلَهُ ، فَأَطرَوهُ (4) کَیدا مِنهُم لَهُ . (5)

المستدرک علی الصحیحین عن محمّد بن منصور الطوسی :سَمِعتُ أحمَدَ بنَ حَنبَلٍ یَقولُ : ما جاءَ لِأَحَدٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ الفَضائِلِ ما جاءَ لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ رضی الله عنه . (6)

.

1- .أبو عبد اللّه أحمد بن محمّد بن حنبل الذهلی الشیبانی : إمام المذهب الحنبلی،ولد فی سنه 164ه ومات فی سنه 241ه . عدّه شیوخه الذین روی عنهم فی المسند مائتان وثمانون ونیّف . وله مصنّفات منها : المسند ، الفضائل ، الزهد ، العلل ، التفسیر ، الإیمان ، الأشربه ، السنّه و ... (راجع سیر أعلام النبلاء : ج 11 ص 177 الرقم 78 ومسند ابن حنبل : ج 1 ص 5 وفضائل الصحابه لابن حنبل : ج 1 ص 25) .
2- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 419 .
3- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 446 . راجع : ج 3 ص 494 (خطاب طائفه من أصحابه بعد البیعه) .
4- .أطری فلانٌ فلانا : إذا مدحه بما لیس فیه (لسان العرب : ج 15 ص 6 «طرأ») .
5- .الصواعق المحرقه : ص 127 .
6- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 116 ح 4572 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 418 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 441 ولیس فیه «من الفضائل» ، شواهد التنزیل : ج 1 ص 27 ح 8 وزاد فیه «أکثر من» بعد «الفضائل» ، الصواعق المحرقه : ص 120 ولیس فیه «من أصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله » .

ص: 115



9 / 8 احمد بن حَنبَل

9 / 8احمد بن حَنبَل (1)تاریخ دمشق به نقل از احمد بن سعید رِباطی : از احمد بن حنبل شنیدم که می گفت : علی بن ابی طالب، همواره با حق بود و حق با او بود ، هر جا که بود.

تاریخ دمشق به نقل از عبد اللّه بن احمد بن حنبل : روزی نزد پدرم نشسته بودم. گروهی از کَرْخیان آمدند و از خلافت ابو بکر ، عمر بن خطّاب و عثمان بن عفّان یاد کردند و بسیار سخن گفتند و از خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام یاد کردند و درباره آن ، بسیار سخن گفتند. پدرم سرش را به طرف آنان گردانید و گفت : ای مردم! درباره رابطه علی با خلافت و خلافت با علی ، بسیار سخن گفتید. خلافت ، علی را نیاراست ، بلکه علی ، خلافت را آراست. (2)

الصواعق المُحرقه به نقل از عبد اللّه بن احمد بن حنبل : از پدرم درباره علی علیه السلام و معاویه پرسیدم. گفت : علی علیه السلام دشمنان بسیاری داشت. دشمنانش بسیار کوشیدند چیزی علیه او پیدا کنند و نیافتند. پس به سوی مردی آمدند که با او جنگیده و درگیر شده بود و از روی مکر علیه علی ، به ستایش بی جای او پرداختند.

المستدرک علی الصحیحین به نقل از محمّد بن منصور طوسی : از احمد بن حنبل شنیدم که می گفت : برای هیچ کدام از یاران پیامبر خدا ، فضایلی که برای علی نقل شده ، نقل نشده است.

.

1- .ابو عبد اللّه احمد بن محمد بن حنبل ذُهَلی شیبانی ، پیشوای مذهب حنفی ، در سال 164 ق ، به دنیا آمد و در سال 241 ق ، درگذشت. شمار اساتیدی که در مسند خود از آنان روایت کرده است ، دویست و هشتاد واندی است. وی آثار زیادی دارد ، از جمله : المسند ، الفضائل ، الزهد ، الملل ، التفسیر ، الأیمان ، الأشربه و السنّه (ر . ک : سیر أعلام النبلاء : ج 11 ص 177 ش78 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 5 ، فضائل الصحابه لابن حنبل : ج 1 ص 25) .
2- .نیز ، ر. ک : ج 3 ص 495 (سخنان گروهی از یاران امام علی پس از بیعت) .

ص: 116

شواهد التنزیل عن حمدان الورّاق:سَمِعتُ أحمَدَ بنَ حَنبَلٍ یَقولُ : ما رُوِیَ لِأحَدٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مِنَ الفَضائِلِ الصِّحاحِ ما رُوِیَ لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ . (1)

فتح الباری :قَد رُوّینا عَنِ الإِمامِ أحمَدَ قالَ : ما بَلَغَنا عَن أحَدٍ مِنَ الصَّحابَهِ ما بَلَغَنا عَن عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ . (2)

کشف الغمّه :نَقَلتُ مِن کِتابِ الیَواقیتِ لِأَبی عُمَرَ الزّاهِدِ قالَ : أخبَرَنی بَعضُ الثِّقاتِ عَن رِجالِهِ قالوا : دَخَلَ أحمَدُ بنُ حَنبَلَ إلَی الکوفَهِ وکانَ فیها رَجُلٌ یُظهِرُ الإِمامَهَ ... ، فَقالَ لَهُ الشَّیخُ : یا أبا عَبدِ اللّهِ لی إلَیکَ حاجَهٌ ، قالَ لَهُ أحمَدُ : مَقضِیَّهٌ ، قالَ : لَیسَ اُحِبُّ أن تَخرُجَ مِن عِندی حَتّی اُعلِمَکَ مَذهَبی ، فَقالَ أحمَدُ : هاتِهِ ، فَقالَ لَهُ الشَّیخُ : إنّی أعتَقِدُ أنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ کانَ خَیرَ النّاسِ بَعدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، وإنّی أقولُ إنَّهُ کانَ خَیرَهُم ، وإنَّهُ کانَ أفضَلَهُم وأعلَمَهُم ، وإنَّهُ کانَ الإِمامَ بَعدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله . قالَ : فَما تَمَّ کَلامُهُ حَتّی أجابَهُ أحمَدُ فَقالَ : یا هذا ! وما عَلَیکَ فی هذَا القَولِ ؟ قَد تَقَدَّمَکَ فی هذَا القَولِ أربَعَهٌ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : جابِرٌ وأبو ذَرٍّ وَالمِقدادُ وسَلمانُ ، فَکادَ الشَّیخُ یَطیرُ فَرَحا بِقَولِ أحمَدَ . (3)

.

1- .شواهد التنزیل : ج 1 ص 27 ح 9 ، تهذیب التهذیب : ج 4 ص 204 الرقم 5561 نحوه .
2- .فتح الباری : ج 7 ص 74 .
3- .کشف الغمّه : ج 1 ص 160 .

ص: 117

شواهد التنزیل به نقل حَمْدان ورّاق : از احمد بن حنبل شنیدم که می گفت : از فضایل [ با سند ]صحیح ، برای هیچ کدام از یاران پیامبر خدا به مقداری که برای علی بن ابی طالب نقل شده ، نقل نشده است.

فتح الباری :از احمد بن حنبلْ روایت شده که گفته است : آن قدر [ از فضایل] که از علی بن ابی طالب به ما رسیده است ، برای هیچ کدام از اصحاب ، نرسیده است.

کشف الغُمّه به نقل از کتاب الیواقیت ابو عمر زاهد : بعضی افراد موثّق ، از طریق رجال خود به من خبر داده اند که وقتی احمد بن حنبل وارد کوفه شد ، در آن جا مردی بود که اظهار تشیّع می کرد ... . وی به احمد گفت : از تو درخواستی دارم. احمد گفت : درخواستت پذیرفته است. مرد گفت : دوست دارم پیش از آن که از این جا بروی ، مذهب خود را به تو عرضه کنم. احمد گفت : بگو. آن شیخ گفت : من معتقدم که امیر مؤمنان که درودهای خدا بر او باد ، پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ، بهترینِ مردم بود و می گویم که وی ، بهترینِ آنان ، برترین و داناترینِ آنان بود و پیشوای پس از پیامبر صلی الله علیه و آله است. راوی می گوید : سخن مرد ، تمام نشده بود که احمد در پاسخ گفت : ای مرد! ایرادی به خاطر این اعتقاد نیست. چهار تن از یاران پیامبر خدا ، یعنی جابر و ابوذر و مقداد و سلمان ، پیش از تو بر این باور بودند. آن مرد، از حرف احمد چنان خوشحال شد که می خواست پرواز کند!

.


ص: 118

9 / 9الأَعمَشُ 1المناقب لابن المغازلی عن الأعمش :وَجَّهَ إلَیَّ المَنصورُ ، فَقُلتُ لِلرَّسولِ : لِما یُریدُنی أمیرُ المُؤمِنینَ ؟ قالَ : لا أعلَمُ ، فَقُلتُ : أبلِغهُ أنّی آتیهِ . ثُمَّ تَفَکَّرتُ فی نَفسی فَقُلتُ : ما دَعانی فی هذَا الوَقتِ لِخَیرٍ ، ولکِن عَسی أن یَسأَلَنی عَن فَضائِلِ أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ ابنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ؛ فَإِن أخبَرتُهُ قَتَلَنی ! قالَ : فَتَطَهَّرتُ ولَبِستُ أکفانی وتَحَنَّطتُ ثُمَّ کَتَبتُ وَصِیَّتی ثُمَّ صِرتُ إلَیهِ ، فَوَجَدتُ عِندَهُ عَمرَو بنَ عُبَیدٍ ، فَحَمِدتُ اللّهَ تَعالی عَلی ذلِکَ وقُلتُ : وَجَدتُ عِندَهُ عَونَ صِدقٍ مِن أهلِ النُّصرَهِ ، فَقالَ لی : اُدنُ یا سُلَیمانُ ! فَدَنَوتُ . فَلَمّا قَرُبتُ مِنهُ أقبَلتُ عَلی عَمرِو بنِ عُبَیدٍ اُسائِلُهُ ، وفاحَ مِنّی ریحُ الحَنوطِ ، فَقالَ : یا سُلَیمانُ ما هذِهِ الرّائِحَهُ ؟ وَاللّهِ لَتَصدُقَنّی وإلّا قَتَلتُکَ ! فَقُلتُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أتانی رَسولُکَ فی جَوفِ اللَّیلِ ، فَقُلتُ فی نَفسی : ما بَعَثَ إلَیَّ أمیرُ المُؤمِنینَ فی هذِهِ السّاعَهِ إلّا لِیَسأَلَنی عَن فَضائِلِ عَلِیٍّ ؛ فَإِن أخبَرتُهُ قَتَلَنی ، فَکَتَبتُ وَصِیَّتی ولَبِستُ کَفَنی وتَحَنَّطتُ ! فَاستَوی جالِساً وهُوَ یَقولُ : لا حولَ ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ العَلِیِّ العَظیمِ . ثُمَّ قالَ : أ تَدری یا سُلَیمانُ مَا اسمی ؟ قُلتُ : نَعَم یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، قالَ : مَا اسمی ؟ قُلتُ : عَبدُ اللّهِ الطَّویلُ ابنُ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ عَبّاسِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ ، قالَ : صَدَقتَ ، فَأَخبِرنی بِاللّهِ وبِقَرابَتی مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله کَم رَوَیتَ فی عَلِیٍّ مِن فَضیلَهٍ مِن جَمیعِ الفُقَهاءِ وکَم یَکونُ ؟ قُلتُ : یَسیرٌ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، قالَ : عَلی ذاکَ ، قُلتُ : عَشَرَهُ آلافِ حَدیثٍ ومازادَ . قالَ : فَقالَ : یا سُلَیمانُ لَاُحَدِّثَنَّکَ فی فَضائِلِ عَلِیٍّ علیه السلام حَدیثَینِ یَأکُلانِ کُلَّ حَدیثٍ رَوَیتَهُ عَن جَمیعِ الفُقَهاءِ ، فَإِن حَلَفتَ لی أن لا تَروِیَهُما لِأَحَدٍ مِنَ الشّیعَهِ حَدَّثتُکَ بِهِما ، فَقُلتُ : لا أحلِفُ ولا اُخبِرُ بِهِما أحَداً مِنهُم ... . ثُمَّ قالَ : یا سُلَیمانُ سَمِعتَ فی فَضائِلِ عَلِیٍّ علیه السلام أعجَبَ مِن هذَینِ الحَدیثَینِ ؟ یا سُلَیمانُ : «حُبُّ عَلِیٍّ إیمانٌ ، وبُغضُهُ نِفاقٌ» ، «لا یُحِبُّ عَلِیّاً إلّا مُؤمِنٌ ، ولا یُبِغضُهُ إلّا کافِرٌ» ؟ قُلتُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! الأَمانَ ؟ قالَ : لَکَ الأَمانُ . قالَ : قُلتُ : فمَا تَقولُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ فیمَن قَتَلَ هؤُلاءِ ؟ قالَ : فِی النّارِ لا أشُکُّ . فَقُلتُ : فَما تَقولُ فیمَن قَتَلَ أولادَهُم وأولادَ أولادِهِم ؟ قالَ : فنََکَّسَ رَأسَهُ ثُمَّ قالَ : یا سُلَیمانُ ، المُلکُ عَقیمٌ ! ولکِن حَدِّث عَن فَضائِلِ عَلِیٍّ بِما شِئتَ . قالَ : فَقُلتُ : فَمَن قَتَلَ وَلَدَهُ فَهُوَ فِی النّارِ ! قالَ عَمرُو بنُ عُبَیدٍ : صَدَقتَ یا سُلَیمانُ ، الوَیلُ لِمَن قَتَلَ وَلَدَهُ ! فَقالَ المَنصورُ : یا عَمرُو ، أشهَدُ عَلَیهِ أنَّهُ فِی النّارِ . فَقالَ عَمرٌو : وأخبَرَنِی الشَّیخُ الصِّدقُ یَعنِی الحَسَنَ عَن أنَسٍ : «أنَّ مَن قَتَلَ أولادَ عَلِیٍّ لا یَشُمُّ رائِحَهَ الجَنَّهِ» ، قالَ : فَوَجَدتُ أبا جَعفَرٍ وقَد حَمُضَ وَجهُهُ . قالَ : وخَرَجنا فَقالَ أبو جَعفَرٍ : لَو لا مَکانُ عَمرٍو ما خَرَجَ سُلَیمانُ إلّا مَقتولاً . (1)

.

1- .المناقب لابن المغازلی : ص 144 وص 155 ح 188 ؛ الفضائل لابن شاذان : ص 99 نحوه وراجع المناقب للخوارزمی : ص 285 ح 279 والأمالی للصدوق : ص 521 ح 709 وبشاره المصطفی : ص 172 و ص 114 وروضه الواعظین : ص 135 والمناقب للکوفی : ج 2 ص 589 ح 1100 .

ص: 119



9 / 9 اَعمَش

9 / 9اَعمَش (1)المناقب ، ابن مغازلی به نقل از اعمش : منصور، کسی را به دنبالم فرستاد. به پیام آورنده گفتم: امیر مؤمنان، مرا برای چه می خواهد؟ گفت : نمی دانم. گفتم : به وی خبر بده که می آیم. با خود اندیشیدم که در این وقت،برای کار خیری مرا نخواسته است. ممکن است درباره فضایل علی بن ابی طالب علیه السلام از من بپرسد. اگر از فضایل او خبر دهم ، مرا خواهد کشت. غسل کردم ، کفنم را پوشیدم، حنوط کردم، وصیّتم را نوشتم و آن گاه نزدش رفتم. در نزد او عمرو بن عُبَید را یافتم . خداوند را به این خاطر ، سپاس گفتم و اندیشیدم که نزد وی ، یاوری راستگو از یاری رسانان یافته ام. [ منصور] به من گفت : ای سلیمان! پیش آی. پیش رفتم. وقتی نزدیکش رسیدم ، در حالی که بوی حنوط از من می آمد ، رو به عمرو بن عبید کردم تا با وی گفتگو کنم ، که منصور پرسید : ای سلیمان! این چه بویی است؟ سوگند به خدا ، یا راستش را می گویی و یا تو را خواهم کشت. گفتم : ای امیر مؤمنان! فرستاده شما در دلِ شب به دنبالم آمد. پیش خود فکر کردم که امیر مؤمنان ، در این وقت ، جز برای این که از فضایل علی بپرسد ، به دنبال من نفرستاده است و اگر من به او از فضایل علی خبر بدهم ، مرا خواهد کشت. بنا بر این ، وصیّتم را نوشتم ، کفنم را پوشیدم و حنوط کردم. منصور ، راست نشست و گفت : «لا حول ولا قوّه إلّا باللّه العلی العظیم؛ هیچ توان و نیرویی جز به سبب خداوند والامرتبه با عظمت نیست» و آن گاه افزود : ای سلیمان! می دانی نام من چیست؟ گفتم : آری ای امیر مؤمنان! گفت : نامم چیست؟ گفتم : عبد اللّه طویل ، پسر محمّد ، پسر علی ، پسر عبد اللّه ، پسر عباس ، پسر عبد المطّلب. گفت : درست گفتی. تو را به خدا و به خویشاوندی من با پیامبر خدا سوگند می دهم که به من بگو چه مقدار روایت از همه دین شناسان ، درباره فضایل علی نقل کرده ای و چه قدر است. گفتم : ای امیر مؤمنان! کم . گفت : چه قدر؟ گفتم : ده هزار حدیث و یا بیشتر. گفت : ای سلیمان! در فضایل علی ، دو حدیث برایت نقل می کنم که همه حدیث هایی را که از دین شناسان روایت کرده ای ، می خورَد . اگر سوگند بخوری که آن را برای هیچ کدام از شیعیان روایت نخواهی کرد ، برایت نقل می کنم. گفتم : سوگند نمی خورم؛ ولی برای هیچ کدام از آنان نقل نخواهم کرد ... . گفت : ای سلیمان! آیا در فضایل علی ، از این دو حدیث ، شگفت تر شنیده ای که «دوستی با علی ، ایمان ، و دشمنی با او نفاق است» و «علی را جز مؤمن ، دوست نمی دارد ، و جز کافر ، دشمن نمی دارد»؟ گفتم : ای امیر مؤمنان! در امانم؟ گفت : در امانی. گفتم : ای امیر مؤمنان! درباره کسی که آنان (اهل بیت علیهم السلام ) را بکشد ، چه می گویی؟ گفت : تردیدی ندارم که در آتش است. گفتم : درباره کشتن فرزندان آنان و فرزندانِ فرزندان آنها چه می گویی؟ (2) سرش را پایین انداخت و سپس گفت : ای سلیمان! حکومت ، عقیم است؛ امّا درباره فضایل علی ، هر چه قدر که می خواهی ، حدیث نقل کن. گفتم : هر کس فرزندان او را بکشد ، در آتش است. عمرو بن عبید گفت : درست گفتی ای سلیمان! وای بر آن که فرزند او را بکشد! منصور گفت : من گواهی می دهم که کشنده در آتش است. عمرو گفت : شیخ صادق (یعنی حسن بصری) ، از اَنس به من خبر داد که : «هر کس فرزندان علی را بکشد ، بوی بهشت را نخواهد نیوشید». [ راوی] می گوید : دیدم که منصور ، ترش رو شد. از نزد او خارج شدیم و منصور گفت : اگر به خاطر عمرو نبود ، جسد سلیمان از این جا خارج می شد.

.

1- .اعمش سلیمان بن مهران (41 148 ق) ، استاد قاریان و محدّثان ، ابو محمّد اسدی کاهلی ، رئیس قبیله اسد ، کوفی و حافظ قرآن بود. اصل وی از منطقه ری است. گفته شده که در یکی از روستاهای طبرستان در سال 61 ق ، به دنیا آمده و هنگامی که کودک بوده ، به کوفه برده شده است ، و گفته شده : هنوز به دنیا نیامده بود که به کوفه برده شد. علی بن مدائنی گفته که وی هزار و سیصد حدیث نقل کرده است. نسایی و عجلی گفته اند : ثقه و ثابت است . یحیی قطّان گفته : او علّامه اسلام است. سفیان بن عُیَینه گفته : او قاری ترینِ مردم نسبت به قرآن ، حافظ ترین آنان نسبت به حدیث بود و در احکام ، از همه داناتر بود. وی در ربیع اوّل 148 ق ، در کوفه در سال شهادت امام صادق علیه السلام درگذشت (ر. ک : سیر أعلام النبلاء : ج 6 ص 226 ش 110) .
2- .اشاره به خود منصور است که بسیاری از بنی هاشم را به شهادت رسانده بود .

ص: 120

. .


ص: 121

. .


ص: 122

المعرفه والتاریخ عن الحسن بن الربیع :قالَ أبو مُعاوِیَهَ (1) : قُلنا لِلأَعمَشِ : لا تُحَدِّث بِهذِهِ الأَحادیثِ ! قالَ : یَسأَلونّی ، فَما أصنَعُ ؟ رُبَّما سَهَوتُ ! فَإِذا سَأَلونی عَن شَیءٍ مِن هذا فَسَهَوتُ فَذَکِّرونی . قالَ : فَکُنّا یَوماً عِندَهُ فَجاءَ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَن حَدیثِ «أنَا قَسیمُ النّارِ» . قالَ : فَتَنَحنَحتُ ! قالَ : فَقالَ الأَعمَشُ : هؤُلاءِ المُرجِئَهُ لا یَدعونّی اُحَدِّثُ بِفَضائِلِ عَلِیٍّ ، أخرِجوهُم مِنَ المَسجِدِ حَتّی اُحَدِّثَکُم . (2)

مناقب علیّ بن أبی طالب للکلابی عن شریک بن عبد اللّه :کُنتُ عِندَ الأَعمَشِ وهُوَ عَلیلٌ فَدَخَلَ عَلَیهِ أبو حَنیفَهَ وَابنُ شُبرُمَهَ وَابنُ أبی لَیلی فَقالوا : یا أبا مُحَمَّدٍ ، إنَّکَ فی آخِرِ أیّامِ الدُّنیا ، وأوَّلِ أیّامِ الآخِرَهِ ، وقَد کُنتَ تُحَدِّثُ فی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ بِأَحادیثَ ، فَتُب إلَی اللّهِ مِنها ! قالَ : أسنِدونی أسنِدونی ؛ فَاُسنِدَ ، فَقالَ : حَدَّثَنا أبُو المُتَوَکِّلِ النّاجی عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ ، قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «إذا کانَ یَومُ القِیامَهِ قالَ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی لی ولِعَلِیٍّ : ألقِیا فِی النّارِ مَن أبغَضَکُما ، وأدخِلا فِی الجَنَّهِ مَن أحَبَّکُما ، فَذلِکَ قَولُهُ تَعالی : «أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ» (3) » . قالَ : فَقالَ أبو حَنیفَهَ لِلقَومِ : قوموا لایَجیءُ بِشَیءٍ أشَدَّ مِن هذا . (4)

.

1- .هو محمّد بن خازم الضریر ، وکان رئیس المرجئه بالکوفه (تهذیب الکمال : ج 25 ص 123 الرقم 5173) .
2- .المعرفه والتاریخ : ج 2 ص 764 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 299 ، البدایه والنهایه : ج 7 ص 356 وفیه إلی «فذکِّرونی» .
3- .ق : 24 .
4- .مناقب علیّ بن أبی طالب للکلابی : ص 427 ح 3 ، شواهد التنزیل : ج 2 ص 262 ح 895 ، مناقب أبی حنیفه : ج 2 ص 287 ؛ بشاره المصطفی : ص 49 کلاهما نحوه وراجع الأمالی للطوسی : ص 628 ح 1294 والمناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 157 .

ص: 123

المعرفه والتاریخ به نقل از حسن بن ربیع : ابو معاویه [ رئیس مُرجئه کوفه ]گفت : به اعمش گفتیم : این حدیث ها را نقل نکن. گفت : از من می پرسند . چه کار کنم؟ گاه فراموش می کنم [ که نباید نقل کنم]. هرگاه از این چیزها از من سؤال شد و فراموش کردم ، به من یادآوری کنید. روزی نزد او بودیم. مردی آمد و از وی درباره حدیثی [ از علی علیه السلام ] که می گوید : «من تقسیم کننده دوزخم» ، پرسید . من سرفه کردم. اعمش گفت : این مُرجئیان نمی گذارند فضایل علی را نقل کنم. آنان را از مسجد، بیرون کنید تا حدیث نقل کنم.

مناقب علی بن أبی طالب ، کلابی به نقل از شریک بن عبد اللّه : در زمانی که اعمش ، بیمار بود ، نزد وی بودم. ابو حنیفه ، ابن شبرمه و ابن ابی لیلی ، نزد وی آمدند و گفتند : ای ابو محمد! تو در روزهای پایانیِ زندگی دنیا و در آغاز ورود به آخرتی و درباره فضایل علی بن ابی طالب ، حدیث می کرده ای. از نقل این احادیث، نزد خدا توبه کن. گفت : مرا بنشانید. مرا بنشانید! نشانده شد. سپس گفت : ابو متوکّل ناجی از ابو سعید خُدری برای من حدیث کرد که پیامبر خدا فرمود : «هنگامی که روز رستاخیز شود ، خداوند تبارک و تعالی به من و علی خواهد گفت : هر کس که شما دو تن را دشمن می دارد ، در آتش افکنید ، و کسی که شما دو تن را دوست دارد ، به بهشت بفرستید . و مفهوم کلام خداوند که می فرماید : «هر کافرِ سر سختی را در جهنّم ، فرو افکنید» همین است». ابو حنیفه گفت : تا چیزی سخت تر از این نقل نکرده ، بلند شوید.

.


ص: 124

9 / 10الجاحِظُ (1)رسائل الجاحظ :لا نَعلَمُ فِی الأَرضِ مَتی ذُکِرَ السَّبقُ فِی الإِسلامِ وَالتَّقَدُّمُ فیهِ ، ومَتی ذُکِرَ الفِقهُ فِی الدّینِ ، ومَتی ذُکِرَ الزُّهدُ فِی الأَموالِ الَّتی تَشاجَرَ النّاسُ عَلَیها ، ومَتی ذُکِرَ الإِعطاءُ فِیالماعونِ ، کانَ مَذکورا فی هذِهِ الحالاتِ کُلِّها ، إلّا عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ کَرَّمَ اللّهُ وَجهَهُ . (2)

راجع : ج 8 ص 280 (التقدم علی الأقران) .

9 / 11الحَسَنُ البَصرِیُّ (3)شرح نهج البلاغه :رَوی أبانُ بنُ عَیّاشٍ : سَأَلتُ الحَسَنَ البَصرِیَّ عَن عَلِیٍّ علیه السلام ، فَقالَ : ما أقولُ فیهِ ؟ ! کانَت لَهُ السّابِقَهُ ، وَالفَضلُ ، وَالعِلمُ ، وَالحِکمَهُ ، وَالفِقهُ ، وَالرَّأیُ ، وَالصُّحبَهُ ، وَالنَّجدَهُ ، وَالبَلاءُ ، وَالزُّهدُ ، وَالقَضاءُ ، وَالقَرابَهُ ، إنَّ عَلِیّا کانَ فی أمرِهِ عَلِیّا ، رَحِمَ اللّهُ عَلِیّا ، وصَلّی عَلَیهِ . فَقُلتُ : یا أبا سَعیدٍ ! أ تَقولُ : صَلّی عَلَیهِ ، لِغَیرِ النَّبِیِّ ؟ ! فَقالَ : تَرَحَّم عَلَی المُسلِمینَ إذا ذُکِروا ، وصَلِّ عَلَی النَّبِیِّ وآلِهِ ، وعَلِیٌّ خَیرُ آلِهِ . فَقُلتُ : أ هُوَ خَیرٌ مِن حَمزَهَ وجَعفَرٍ ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ : وخَیرٌ مِن فاطِمَهَ وَابنَیها ؟ قالَ : نَعَم ، وَاللّهِ إنَّهُ خَیرُ آلِ مُحَمَّدٍ کُلِّهِم ، ومَن یَشُکُّ أنَّهُ خَیرٌ مِنهُم وقَد قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «وأبوهُما خَیرٌ مِنهُما» ؟ ولَم یَجرِ عَلَیهِ اسمُ شِرکٍ ، ولا شُربُ خَمرٍ ، وقَد قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِفاطِمَهَ علیهاالسلام : «زَوَّجتُکِ خَیرَ اُمَّتی» فَلَو کانَ فی اُمَّتِهِ خَیرٌ مِنهُ لَاستَثناهُ . ولَقَد آخی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَینَ أصحابِهِ ، فَآخی بَینَ عَلِیٍّ ونَفسِهِ ، فَرَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله خَیرُ النّاسِ نَفسا ، وخَیرُهُم أخا . فَقُلتُ : یا أبا سَعیدٍ ، فَما هذَا الَّذی یُقالُ عَنکَ إنَّکَ قُلتَهُ فی عَلِیٍّ ؟ فَقالَ : یَابنَ أخی ، أحقِنُ دَمی مِن هؤُلاءِ الجَبابِرَهِ ، ولَولا ذلِکَ لَشالَت بِیَ الخُشُبُ . (4)

.

1- .أبو عثمان عمرو بن بحر بن محبوب الجاحظ البصری : أحد شیوخ المعتزله . والجاحظیّه فرقه من المعتزله وهم أصحاب الجاحظ ، مات فی سنه 255 ه . تصانیفه کثیره ، منها : البلدان ، المعلّمین ، البیان والتبیین (سیر أعلام النبلاء : ج 11 ص 526 الرقم 149) .
2- .رسائل الجاحظ : ج 4 ص 125 .
3- .الحسن بن أبی الحسن یسار البصری ، أبو سعید مولی الأنصار : ولد لسنتین بقیتا من خلافه عمر ، وتوفّی سنه 110 ه ، روی عن کثیر وروی عنه الکثیر ، وهو من أشهر التابعین فی الفقه والحدیث (راجع تهذیب التهذیب : ج 1 ص 541 الرقم 1450 والطبقات الکبری : ج 7 ص 156) .
4- .شرح نهج البلاغه : ج 4 ص 96 .

ص: 125



9 / 10 جاحِظ

9 / 11 حَسن بَصری

9 / 10جاحِظ (1)رسائل الجاحظ :هرگاه از پیشی گرفتن در اسلامْ سخن گفته شود ، از شناخت در دین ، سخن به میان آید و یا زهد در خصوص اموالی که مردم ، بر سرِ آنْ درگیرند ، مطرح شود ، و یا از بخشش لوازم زندگی سخن به میان آید ، جز علی بن ابی طالب که خدا رویش را درخشان دارد ، کسی را که در این موارد ، نامش به میان آید ، نمی شناسیم.

ر . ک : ج 8 ص 281 (پیشی گرفتن بر همانندان) .

9 / 11حَسن بَصری (2)شرح نهج البلاغه :اَبان بن عیّاش نقل کرده است که از حسن بصری درباره علی علیه السلام پرسیدم. گفت : درباره او چه بگویم؟ سابقه ، فضل ، دانش ، حکمت ، دین شناسی ، نظر ، صحابی بودن ، دلیری ، درگیری ، زهد ، داوری و خویشاوندی از آن اوست. علی در کارش بلند مرتبه بود. خداوند ، علی را بیامرزد و بر او درود فرستد. گفتم : ای ابو سعید! آیا بر غیر پیامبر صلوات و درود می فرستی؟ گفت : هر گاه یاد مسلمانان کردی ، بر آنان رحمت بفرست و بر پیامبر و خاندانش درود فرست ، و علی ، بهترینِ خاندان او بود. گفتم : آیا او از حمزه و جعفر، بهتر بود؟ گفت : آری. گفتم : از فاطمه و پسرانش بهتر بود؟ گفت : آری. سوگند به خدا، او بهترینِ همه آل محمد صلی الله علیه و آله بود. چه کسی در این که او بهترینِ آنان بود ، تردید دارد ، حالْ آن که پیامبر خدا فرمود : «پدر آن دو (حسن و حسین علیهماالسلام) بهتر از آن دو است»؟ هیچ گاه نام شرک بر او اطلاق نشد ، هیچ گاه شُرب خَمر نکرد و پیامبر خدا به فاطمه فرمود : «بهترینِ امّتم را به همسریِ تو درآوردم» و اگر در بین امّت او کسی بهتر از وی بود ، او را استثنا می کرد. و پیامبر خدا بین یارانش پیمان برادری بست و بین علی و خودش برادری قرار داد. بنا بر این ، پیامبر خدا ، خودش بهترین بود و بهترین برادران را داشت. گفتم : ای ابو سعید! بنا بر این ، آنچه که گفته می شود که تو درباره علی [ و علیه او] گفته ای ، چه می شود؟ گفت : برادر زاده! با آن ، خون خود را از دست این ستمکاران ، محفوظ نگه می دارم و اگر نمی گفتم ، بر دار آویخته می شدم.

.

1- .ابو عثمان عمرو بن بحر بن محبوب جاحظ بصری ، یکی از بزرگان معتزله بود . جاحظیّه گروهی از معتزلیان هستند که اصحاب جاحظ به شمار می آیند. وی در سال 255 ق ، درگذشت ؛ آثار فراوانی دارد از جمله : البلدان ، المعلّمین ، البیان والتبیین (ر. ک : سیر أعلام النبلاء : ج 11 ص 526 ش 149).
2- .حسن بن ابی الحسن یسار بصری ، ابو سعید ، آزادشده انصار ، در دو سال آخر خلافت عمر به دنیا آمد و در سال 110ق ، درگذشت، وی از بسیاری روایت کرده و بسیاری از او روایت کرده اند و در فقه و حدیث ، از مشهور تابعیان است (ر. ک : تهذیب التهذیب : ج 1 ص 541 ش1450 و الطبقات الکبری : ج 7 ص 156) .

ص: 126

الاستیعاب :سُئِلَ الحَسَنُ بنُ أبِی الحَسَنِ البَصرِیُّ عَن عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ رضی الله عنه ، فَقالَ : کانَ عَلِیٌّ وَاللّهِ سَهما صائِبا مِن مَرامِی اللّهِ عَلی عَدُوِّهِ ، ورَبّانِیَّ هذِهِ الاُمَّهِ ، وذا فَضلِها وذا سابقَتِها ، وذا قَرابَتِها مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، لَم یَکُن بِالنُّوَمَهِ عَن أمرِ اللّهِ ، ولا بِالمَلومَهِ فی دینِ اللّهِ ، ولا بِالسَّروقَهِ لِمالِ اللّهِ ، أعطَی القُرآنَ عَزائِمَهُ فَفازَ مِنهُ بِرِیاضٍ مونِقَهٍ ، ذلِکَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ رضی الله عنه . (1)

.

1- .الاستیعاب : ج 3 ص 210 الرقم 1875 ، العقد الفرید : ج 3 ص 313 نحوه ، الریاض النضره : ج 3 ص 187 ، شرح نهج البلاغه : ج 4 ص 95 وراجع حلیه الأولیاء : ج 1 ص 84 والأخبار الموفّقیّات : ص 192 ح 104 ومقتل أمیر المؤمنین : ص 109 ح 102 .

ص: 127

الاستیعاب :از حسن بن ابی حسن بصری درباره علی بن ابی طالب علیه السلام پرسیده شد. گفت : سوگند به خدا، علی ، تیری به هدف خورده از کمان الهی به سوی دشمنانش بود. او ربّانی این امّت بود و از میان امّت ، صاحب فضل و سابقه و خویشاوندی با پیامبر بود. از دستور خدا غافل نمی شد و در دین خدا ، مورد ایراد و سرزنش نبود. از مال خدا سرقت نکرد و حقّ قرآن را ادا کرد و از جانب آن به بهشتی دل انگیز دست یافت . علی بن ابی طالب ، چنین [ کسی] بود.

.


ص: 128

شرح نهج البلاغه :رَوَی الواقِدِیُّ قالَ : سُئِلَ الحَسَنُ [البَصرِیُّ ]عَن عَلِیٍّ علیه السلام وکانَ یُظَنُّ بِهِ الِانحِرافُ عَنهُ ، ولَم یَکُن کَما یُظَنُّ فَقالَ : ما أقولُ فیمَن جَمَعَ الخِصالَ الأَربَعَ : اِئتِمانَهُ عَلی بَراءَهٍ (1) ، وما قالَ لَهُ الرَّسولُ صلی الله علیه و آله فی غَزاهِ تَبوکَ ، فَلَو کانَ غَیرَ النُّبُوَّهِ شَیءٌ یَفوتُهُ لَاستَثناهُ ، وقَولَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : الثَّقَلانِ کِتابُ اللّهِ وعِترَتی ، وإنَّهُ لَم یُؤَمَّر عَلَیهِ أمیرٌ قَطُّ وقَد اُمِّرَتِ الاُمَراءُ عَلی غَیرِهِ . (2)

الأمالی للصدوق عن سعد عن الحسن البصری :إنَّهُ بَلَغَهُ أنَّ زاعِما یَزعُمُ أنَّهُ یَنتَقِصُ عَلِیّا علیه السلام فَقامَ فی أصحابِهِ یَوما فَقالَ : لَقَد هَمَمتُ أن اُغلِقَ بابی ، ثُمَّ لا أخرُجَ مِن بَیتی حَتّی یَأتِیَنی أجَلی ، بَلَغَنی أنَّ زاعِما مِنکُم یَزعُمُ أنّی أنتَقِصُ خَیرَ النّاسِ بَعدَ نَبِیِّنا صلی الله علیه و آله ، وأنیسَهُ وجَلیسَهُ ، وَالمُفَرِّجَ لِلکَربِ عَنهُ عِندَ الزَّلازِلِ ، وَالقاتِلَ لِلأَقرانِ یَومَ التَّنازُلِ ، لَقَد فارَقَکُم رَجُلٌ قَرَأَ القُرآنَ فَوَقَّرَهُ ، وأخَذَ العِلمَ فَوَفَّرَهُ ، وحازَ البَأسَ فَاستَعمَلَهُ فی طاعَهِ رَبِّهِ ، صابِرا عَلی مَضَضِ الحَربِ ، شاکِرا عِندَ اللَأواءِ وَالکَربِ ، فَعَمِلَ بِکِتابِ رَبِّهِ ، ونَصَحَ لِنَبِیِّهِ وَابنِ عَمِّهِ وأخیهِ . آخاهُ دونَ أصحابِهِ ، وجَعَلَ عِندَهُ سِرَّهُ ، وجاهَدَ عَنهُ صَغیرا ، وقاتَلَ مَعَهُ کَبیرا ، یَقتُلُ الأَقرانَ ، ویُنازِلَ الفُرسانَ دونَ دینِ اللّهِ حَتّی وَضَعَتِ الحَربُ أوزارَها ، مُتَمَسِّکا بِعَهدِ نَبِیِّهِ ، لا یَصُدُّهُ صادٌّ ولا یُمالی عَلَیهِ مُضادٌّ ، ثُمَّ مَضَی النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وهُوَ عَنهُ راضٍ ، أعلَمُ المُسلِمینَ عِلما ، وأفهَمُهُم فَهما ، وأقدَمُهُم فِی الإِسلامِ ، لا نَظیرَ لَهُ فی مَناقِبِهِ ، ولا شَبیهَ لَهُ فی ضَرائِبِهِ ، فَظَلِفَت (3) نَفسُهُ عَنِ الشَّهَواتِ ، وعَمِلَ لِلّهِ فِی الغَفَلاتِ ، وأسبَغَ الطَّهورَ فِی السَّبَراتِ ، وخَشَعَ فِی الصَّلَواتِ ، وقَطَعَ نَفسَهُ عَنِ اللَّذّاتِ مُشَمِّرا عَن ساقٍ، طَیِّبَ الأَخلاقِ ، کَریمَ الأَعراقِ ، اِتَّبَعَ سُنَنَ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله وَاقتَفی آثارَ وَلِیِّهِ ، فَکَیفَ أقولُ فیهِ ما یوبِقُنی وما أحَدٌ أعلَمُهُ یَجِدُ فیهِ مَقالاً ، فَکُفّوا عَنَّا الأَذی وتَجَنَّبوا طَریقَ الرَّدی . (4)

.

1- .هکذا فی المصدر ، والصحیح : «البراءه» .
2- .شرح نهج البلاغه : ج 4 ص 95 .
3- .ظَلِفَتْ نفسی عن کذا : أی کفّت (لسان العرب : ج 9 ص 231 «ظلف»).
4- .الأمالی للصدوق : ص 519 ح 708 .

ص: 129

شرح نهج البلاغه :واقدی روایت کرده است که از حسن بصری ، درباره علی علیه السلام پرسیده شد ، چون پنداشته می شد که از وی رویْ گردان است ، حالْ آن که چنین نبود. گفت : چه بگویم درباره کسی که چهار ویژگی را در خود گِردآورده است : اعتماد پیامبر صلی الله علیه و آله بر او در اعلان برائت؛ گفته پیامبر صلی الله علیه و آله به وی در جنگ تبوک (چون اگر جز نبوّت ، چیزی از او بازداشته شده بود ، هر آینه استثنا می کرد)؛ سخن پیامبر صلی الله علیه و آله : «دو وزین (ثقلان)، کتاب خدا و عترتم هستند»؛ و این که هیچ گاه کسی بر او فرمانده نشد ، و امیران ، بر غیر او امیر شدند.

الأمالی ، صدوق به نقل از سعد ، از حسن بصری : به وی خبر رسید که کسی می پندارد وی بر علی علیه السلام خُرده گیری می کند. روزی بین یارانش به پا ایستاد و گفت : تصمیم گرفتم درِ خانه ام را ببندم و از خانه خارج نشوم تا مرگم فرا رسد. به من خبر رسیده که از بینِ شما کسی می پندارد که من بر بهترین فرد پس از پیامبرمان، انیس و هم نشین او ، گشاینده غم او در سختی ها ، و رزم آورِ دلیران در روز درگیری ، خُرده گیری می کنم . مردی از نزد شما رفته که قرآن را خوانده و آن را بزرگ داشته است؛ دانش را گرفته و افزوده ، به شدّت [ و قدرت]، دست یافته و آن را در فرمان برداری از خدایش به کار گرفته است؛ بر رنجِ جنگ ، صبور و در سختی ها و گرفتاری ها شاکر بوده است؛ به کتاب پروردگارش عمل کرده است و خیرخواه پیامبر صلی الله علیه و آله (پسر عمو و برادرش) بوده است . او را از بینِ یارانش به برادری گزید ، و رازش را نزد او نهاد ، و علی در حال کوچکی برای او مجاهده کرد ، و در بزرگی همراهش جنگید. اوست که [ برای دین خدا] هماوردان را کشت ، و سوارکاران را بر زمین افکند تا آن که جنگ به پایان رسید. به پیمان پیامبرش پایبند مانْد. هیچ بازدارنده ای او را باز نداشت و هیچ مخالفی بر او چیره نگشت. پیامبر صلی الله علیه و آله درگذشت ، در حالی که از او راضی بود. از نظر دانش ، داناترینِ مسلمانان بود ، و در فهم ، فهیم ترینِ آنان ، و در اسلام آوردن ، با سابقه ترینِ آنان . در مناقب ، هیچ کس هم پای او نبود ، و در همگنانش هیچ کس شبیه او نبود. خویشتن را از شهواتْ باز داشت و در مواضع غفلت ، برای خدا کار کرد ، و در سوز و سرما ، طهارت کامل انجام داد، و در نمازها خشوع به کار گرفت، و با گذر از سختی ها از لذّت ها بُرید . خوش خُلق و ریشه دار بود. از سنّت های پیامبرش پیروی کرد و پا در جای قدم ولی اش نهاد. چگونه درباره او چیزی بگویم که مرا بد عاقبت سازد ، و من کسی را نمی شناسم که در او نقصی ببیند. از آزار ما دست بردارید و راه تباهی را کنار نهید.

.


ص: 130

9 / 12الخَلیلُ بنُ أحمَدَ (1)الأمالی للطوسی عن محمّد بن سلام الجمحی :حَدَّثَنی یونُسُ بنُ حَبیبٍ النَّحوِیُّ وکانَ عُثمانِیّا قالَ : قُلتُ لِلخَلیلِ بنِ أحمَدَ : اُریدُ أن أسأَلَکَ عَن مَسأَلَهٍ ، فَتَکتُمُها عَلَیَّ ؟ قالَ : إنَّ قَولَکَ یَدُلُّ عَلی أنَّ الجَوابَ أغلَظُ مِنَ السُّؤالِ ، فَتَکتُمُهُ أنتَ أیضا ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم ، أیّامَ حَیاتِکَ .قالَ : سَل . قالَ : قُلتُ : ما بالُ أصحابِ رَسولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ ورَحِمِهِم کَأَنَّهُم کُلَّهُم بَنو اُمٍّ واحِدَهٍ وعَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام مِن بَینِهِم کَأَنَّهُ ابنُ عَلَّهٍ (2) ؟ قالَ مِن أینَ لَکَ هذَا السُّؤالُ ؟ قالَ : قُلتُ : قَد وَعَدتَنِی الجَوابَ . قالَ : وقَد ضَمِنتَ الکِتمانَ قالَ : قُلتُ : أیّامَ حَیاتِکَ ، فَقالَ : إنَّ عَلِیّا علیه السلام تَقَدَّمَهُم إسلاما ، وفاقَهُم عِلما ، وبَذَّهُم (3) شَرَفا ، ورَجَحَهُم زُهدا ، وطالَهُم جِهادا ، فَحَسَدوهُ ، وَالنّاسُ إلی أشکالِهِم وأشباهِهِم أمیَلُ مِنهُم إلی مَن بانَ مِنهُم ، فَافهَم . (4)

.

1- .أبو عبد الرحمن الخلیل بن أحمد الفراهیدی البصری : أحد الأعلام ، أخذ عنه سیبویه النحو ، والنضر بن شمیل و . .. وهو أوّل من استخرج العروض وحصر أشعار العرب بها . له کتاب العین فی اللغه . وثّقه ابن حبّان . ولد سنه 100 ه وتوفّی سنه 175 ه وقیل : سنه نیّف وستّین ومائه (راجع سیر أعلام النبلاء : ج 7 ص 429 الرقم 161 وتهذیب الکمال : ج 8 ص 330 الرقم 1725 وتهذیب التهذیب : ج 2 ص 101 الرقم 2065) .
2- .العلّه : الضرّه ، وبنو العلّات : بنو رجل واحد من اُمّهات شتّی (لسان العرب : ج 11 ص 470 «علل») .
3- .بذّه : علاه وفاقه (لسان العرب : ج 3 ص 477 «بذذ») .
4- .الأمالی للطوسی : ص 608 ح 1256 ، تنبیه الخواطر : ج 2 ص 76 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 37 ولیس فیه «فحسدوه» ، تنقیح المقال : ج 1 ص 403 الرقم 3769 .

ص: 131



9 / 12 خلیل بن احمد

9 / 12خلیل بن احمد (1)الأمالی ، طوسی به نقل از محمّد بن سلام جُمحی : یونس بن حبیب نحوی که گرایش عثمانی داشت ، به من خبر داد که به خلیل بن احمد گفتم : می خواهم مسئله ای را از تو بپرسم. آیا آن را مخفی نگه خواهی داشت؟ گفت : حرف تو دلیل بر این است که پاسخ پرسشت شدیدتر از خودِ پرسش است. بنابراین ، [ بگو آیا] تو هم آن را مخفی خواهی داشت؟ گفتم : آری ، تا زمانی که زنده ای. گفت : بپرس. گفتم : چرا اصحاب پیامبر خدا و خویشانشان ، همچون پسران یک مادر به نظر می رسند و علی بن ابی طالب از بین آنان ، مثل فرزند هَووست؟ گفت : این پرسش از کجا مایه می گیرد؟ گفتم : تو وعده دادی که پاسخ بدهی. گفت : و تو ضمانت دادی که آن را پنهان داری. گفتم : تا زمانی که زنده ای . گفت : چون در اسلام آوردن بر آنان پیشی گرفته بود و در دانش ، از آنان برتر بود. در شرافت ، والاتر از آنان ، و در زهد ، برتر ، و در جهاد ، پُر سابقه تر بود. بنا بر این ، به وی حسادت ورزیدند و مردم ، به همگون ها و هم ردیف های خود ، علاقه مندترند تا به کسانی که با آنان فرق دارند. این را بدان.

.

1- .ابو عبد الرحمان خلیل بن احمد فَراهیدی بصری ، یکی از بزرگان است . سیبویه و نضر بن شمیل و دیگران ، نحو را از وی آموختند ... وی نخستین کسی است که دانش عروض را استخراج کرد و اشعار عرب را در آن عروض ، منحصر ساخت. در لغت، کتاب العین را دارد. ابن حبّان ، وی را موثّق شمرده است. در سال 100 ق ، به دنیا آمد و در سال 175 ق ، درگذشت. گفته شده که در سال صد و شصت و اندی درگذشته است (ر. ک: سیر أعلام النبلاء: ج 7 ص 429 ش161 ، تهذیب الکمال : ج 8 ص 330 ش1725 ، تهذیب التهذیب : ج 2 ص 101 ش2065).

ص: 132

علل الشرائع عن أبی زید النحوی الأنصاری :سَأَلتُ الخَلیلَ بنَ أحمَدَ العَروضِیَّ ، فَقُلتُ لَهُ : لِمَ هَجَرَ النّاسُ عَلِیّا علیه السلام وقُرباهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله قُرباهُ ، ومَوضِعُهُ مِنَ المُسلِمینَ مَوضِعُهُ ، وعَناهُ فِی الإِسلامِ عَناهُ ؟ فَقالَ : بَهَرَ وَاللّهِ نورُهُ أنوارَهُم ، وغَلَبَهُم عَلی صَفوِ کُلِّ مَنهَلٍ ، وَالنّاسُ إلی أشکالِهِم أمیَلُ ، أما سَمِعتَ قَولَ الأَوَّلِ یَقولُ : وکُلُّ شَکلٍ لِشَکلِهِ ألِفٌ أما تَرَی الفیلَ یَألَفُ الفیلا (1)

تنقیح المقال فی تَرجَمَهِ الخَلیلِ بنِ أحمَدَ : قیلَ لَهُ : مَا الدَّلیلُ عَلی أنَّ عَلِیّا علیه السلام إمامُ الکُلِّ فِی الکُلِّ ؟ قالَ : اِحتِیاجُ الکُلِّ إلَیهِ وَاستِغناؤُهُ عَنِ الکُلِّ . (2)

تنقیح المقال فی تَرجَمَهِ الخَلیلِ بنِ أحمَدَ : قیلَ لَهُ : ما تَقولُ فی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ؟ فَقالَ : ما أقولُ فی حَقِّ امرِئٍ کَتَمَت مَناقِبَهُ أولِیاؤُهُ خَوفا ، وأعداؤُهُ حَسَدا ، ثُمَّ ظَهَرَ مِن بَینِ الکَتمَینِ ما مَلَأَ الخافِقَینِ . (3)

.

1- .علل الشرائع : ص 145 ح 1 ، الأمالی للصدوق : ص 300 ح 341 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 213 ، روضه الواعظین : ص 130 ، تنقیح المقال : ج 1 ص 403 الرقم 3769 .
2- .تنقیح المقال : ج 1 ص 403 الرقم 3769 .
3- .تنقیح المقال : ج 1 ص 403 الرقم 3769 ، الرواشح السماویّه : ص 203 .

ص: 133

علل الشرائع به نقل از ابو زید نحوی انصاری : از خلیل بن احمد عَروضی پرسیدم که : چرا مردم از علی دوری گزیدند، با آن که خویشاوندی او با پیامبر خدا در آن حد بود و جایگاهش در بین مسلمانان ، چنان جایگاهی بود و رنجَش برای اسلام ، آن سان بود؟ گفت : سوگند به خدا ، نور او ، نور آنان را مغلوب ساخته بود و در زلال هر چشمه ای ، بر آنان برتری یافته است و مردم به همگون های خود ، متمایل ترند. آیا سخن نخستین را نشنیده ای که می گفت : هر شکلی با شکل خود مأنوس است آیا نمی بینی که فیل با فیل ، مأنوس است؟ (1)

تنقیح المقال در شرح حالِ خلیل بن احمد : به وی گفته شد : دلیل بر این که علی علیه السلام ، امام همه در همه امور است ، چیست؟ گفت : نیازمندی همه به وی ، و بی نیازیِ او از همه.

تنقیح المقال در شرح حال خلیل بن احمد : به وی گفته شد : درباره علی بن ابی طالب، چه می گویی؟ گفت : چه بگویم درباره کسی که شایستگی هایش را دوستانش به خاطر ترس ، مخفی داشتند و دشمنانش به خاطر کینه . و از بین این دو پنهانکاری ، آن قدر فضایل ظاهر شد که مشرق و مغرب را پُر ساخت.

.

1- .[کبوتر با کبوتر ، باز با باز / کند همجنس با همجنس پرواز] .

ص: 134

9 / 13سُفیانُ الثَّورِیُّ (1)المناقب لابن شهر آشوب عن سفیان الثوری :کانَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام کَالجَبَلِ بَینَ المُسلِمینَ وَالمُشرِکینَ ؛ أعَزَّ اللّهُ بِهِ المُسلِمینَ ، وأذَلَّ بِهِ المُشرِکینَ . (2)

حلیه الأولیاء عن عطاء بن مسلم :سَمِعتُ سُفیانَ یَقولُ : ما حاجَّ عَلِیٌّ أحَدا إلّا حَجَّهُ . (3)

9 / 14الشّافِعِیُّ (4)الصواعق المحرقه :قالَ [الشّافِعِیُّ] : قالوا تَرَفَّضتَ قُلتُ کَلّا مَا الرَّفضُ دینی ولَا اعتِقادی لکِن تَوَلَّیتُ غَیرَ شَکِّ خَیرَ إمامٍ وخَیرَ هادی إن کانَ حُبُّ الوَلِیِّ رَفضا فَإِنَّنی أرفَضُ العِبادِ وقالَ أیضا : یا راکِبا قِف بِالمُحَصَّبِ مِن مِنی وَاهتِف بِساکِنِ خَیفِها وَالنّاهِضِ سَحَرا إذا فاضَ الحَجیجُ إلی مِنی فَیضا کَمُلتَطِمِ الفُراتِ الفائِضِ إن کانَ رَفضا حُبُّ آلِ مُحَمَّدٍ فَلیَشهَدِ الثَّقَلانِ أنّی رَافِضِیٌّ (5)

.

1- .سفیان بن سعید بن مسروق الثوری : ولد سنه 97 ه فی خلافه سلیمان بن عبد الملک، ومات بالبصره سنه 161 ه فی خلافه المهدی . قال ابن عیینه : أصحاب الحدیث ثلاثه : ابن عبّاس فی زمانه،والشعبی فی زمانه،والثوری فی زمانه (راجع سیر أعلام النبلاء : ج 7 ص 229 الرقم 82 والطبقات الکبری : ج 6 ص 371 وتهذیب التهذیب : ج 2 ص 356 الرقم 2866) .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 68 .
3- .حلیه الأولیاء: ج7ص34؛المناقب لابن شهر آشوب:ج2 ص45.
4- .محمّد بن إدریس بن العبّاس بن عثمان بن شافع ؛ إمام المذهب الشافعی : ولد بغزّه سنه 150 ه ووفاته فی سنه 204 ه . قال أحمد بن حنبل : الشافعی فیلسوف فی أربعه أشیاء : فی اللغه ، واختلاف الناس ، والمعانی ، والفقه (راجع سیر أعلام النبلاء : ج 10 ص 5 و 10 و 81 و تهذیب الکمال : ج 24 ص 376 الرقم 5049) .
5- .الصواعق المحرقه : ص 133 .

ص