گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد نهم
فصل دهم : علی از زبان شاعران



بحثی پیرامون امام علی در شعر

فصل دهم : علی از زبان شاعرانبحثی پیرامون امام علی در شعرشعر ، یکی از زیباترین جلوه های اندیشه زیبایی آفرین انسان است . شعر یکی از ابزارهای مهم جاودان سازی اندیشه ها، حادثه ها و ارزش ها ، و از مهم ترین عوامل نشر افکار و آموزه هاست . شعر ، احساسات را بر می انگیزد ، خِرَدها را می شورانَد و گاهی قصیده ای بلند ، غزلی نغز و ... ، شور و هیجان و غوغایی در اجتماع انسانی می آفریند . شاعران ، در هماره تاریخ ، مهم ترین فریادگران ارزش ها ، گسترانندگان اندیشه ها و جهت دهندگان احساس ها بوده اند ، در هر دو سویِ پسندیده و ناپسندش ... پیشوایان الهی ، هماره به شعر ، بدین سان نگریسته اند و کوشیده اند شاعران را به آرمانگرایی ، تعهّدشناسی ، بلندنگری و نستوهی و استوار گامی فرا خوانند و درافتادن با زشتی ها ، ستم ها و ناروایی ها را بدانها بیاموزند و آنها را در جهت گستراندن ارزش های انسانی و دفاع از حق و حق مداری استوار بدارند . سوگمندانه ، در گذرگاه تاریخ ، سلطه گران فضیلت ستیز ، از شعر ، این جلوه زیبای روح انسانی ، بسی بهره های زشت بردند و شاعران را به مدیحه سرایی های ذلّت آفرینِ عزّت سوز ، وا داشتند و بدین سان ، یکی از صفحات سیاهِ ادب و فرهنگ انسانی را رقم زدند . پیامبر خدا که پیام آور آزادی و کرامت انسانی بود فرموده است : بر چهره مدّاحان ، خاک بپاشید . و برای نشان دادن نهایت زشتی و پلشتی ستایش جبّاران و زرمداران فرموده است : هرگاه نابکاری ستوده شود،عرش خدا به لرزه در می آید و پروردگار ، خشمناک می شود . امّا از سوی دیگر ، چون شاعری حق را می سرود و مکرمتی انسانی را فریاد می کرد ، او را می ستود ، دعایش می کرد و او را ارج می نهاد ، چنان که چون برخی از ابیات قصیده رائیّه نابغه جَعْدی را شنید ، وی را دعا کرد و فرمود: خداوند ، کامت را شیرین کند! از کهن ترین روزگاران ، بودند شاعرانی که مدح ستم و ستمبارگی را بر نمی تابیدند و ستایش تاریکی ها و تاریکی آفرینان را نمی پسندیدند ، حماسه های بزرگواری ، بزرگی و شکوه را می سرودند و زیبایی ها ، روشنایی ها و روشنایی آفرینان را می ستودند و هماره سر بر آستانه خورشید می نهادند. چنین بودند شاعرانی که در دامنه قلّه برافراشته شخصیت مولی الموحّدین ، امیرالمؤمنین ، علی بن ابی طالب علیه السلام ایستادند و آن کوهسار بلند کرامت را که تمام ارزش های والای انسانی الهی از آن سرچشمه می گیرد ستودند و والایی ها ، بلندی ها ، شجاعت ها و شهامت ها ، عظمت ها و رزم ها ، عبادت ها و دلسپردگی های آن امامِ عابدان را به واژه ها سپردند و به نسل ها و عصرها ارزانی داشتند. توصیف ، بزرگداری و تبیین ابعاد شخصیت مولا علیه السلام و گزارش حضور حق مدارانه آن امامِ حق مداران و پیشوایِ پاک نگران در شعر شاعران ، بسی شورانگیز و هیجانبار است. از جلوه های والایِ این بزرگداری ها و یادهای بِشکوه ، یادِ صحنه شکوهمند «غدیر خم» در شعر شاعران است و از همان لحظه پایان جریان که حسّان به پا خاست و سرود : پیامبرشان در روز غدیر در خُم ، ندایشان داد / اینک به ندای رسول ، گوش فرا ده» تا به امروز ، شاعران ، صدها مثنوی ، چکامه و قطعه در جاودانه سازی آن ابلاغ عظیم ، سروده اند . اکنون و در این فصل ، اندکی از بسیار ، و نَمی از یمِ ثناگستری ها ، بزرگداری ها ، وجلوه های والای هنر آفرینی ادیبان و شعر سرشار از شعور شاعران را درباره امیر مؤمنان می آوریم . گستره زمانی این سروده های ارجمند ، از قرن اوّل هجری تا قرن حاضر است ، با تأکید مجدّد بر این که اینها گزینشی در حدّ مجال و فرصت این گفتار است ؛ و گرنه روشن است که شعر شاعران درباره مولا اگر گرد آید به مجلّداتی چند ، سر خواهد زد . این ستایش های ارزشمند ، از قرن اوّل تا به امروز ادامه داشته است ؛ امّا آنچه اینک در پیش روست ، گزیده هایی از ترجمه اشعار شاعران عرب زبان تا قرن چهارم هجری است و از آن جا که در ترجمه ، شعر عربی زیبایی خود را از دست می دهد و از طرفی ، شاعران فارسی سرا اشعار زیبایی در مدح مولا علی علیه السلام سروده اند،در امتداد آن،برای خوانندگان فارسی زبان ، از سروده های شاعران فارسی گوی ، به عنوان نمونه،بخش هایی برگزیده ایم و در هر قرن،نمونه ای از شعر شاعران عرب را هم ترجمه کرده ایم. از این روی، شماره های آغازین اشعار ، الزاما با متن عربی هماهنگ نیست . بدیهی است علاقه مندان به مدایح علی علیه السلام در شعر عربی ، به جلد نهم موسوعه الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام و دیوان های شاعران عرب ، و در زبان فارسی نیز به دیوان های شاعران فارسی زبان ، مراجعه خواهند کرد .

.


ص: 206

. .


ص: 207

. .


ص: 208

القَرنُ الأَوَّلُ10 / 1کَعبُ بنُ زُهَیرٍ (1)3993 . من شعراء القرن الأوّل ، یقول : إنَّ عَلِیّا لَمَیمونٌ نَقیبَتُهُ بِالصّالِحاتِ مِنَ الأَفعالِ مَحبورُ صِهرُ النَّبِیِّ وخَیرُ النّاسِ کُلِّهِمُ فَکُلُّ مَن رامَهُ بِالفَخرِ مَفخورُ صَلَّی الصَّلاهَ مَعَ الاُمِّیِّ أوَّلَهُم قَبلَ العِبادِ ورَبُّ النّاسِ مَکفورُ بِالعَدلِ قُمتَ أمینا حینَ خالَفَهُ أهلُ الهَوی مِن ذَوِی الأَهواءِ وَالزّور یا خَیرَ مَن حَمَلتَ نَعلاً لَهُ قَدَمٌ إلَا النَّبِیِّ لَدَیهِ البَغیُ مَهجورُ اللّهُ أعطاکَ فَضلاً لا زَوالَ لَهُ مِن أینَ آتی لَهُ الأَیّامَ تَغییرُ (2)

.

1- .کان شاعرا فحلاً مُجیدا ، وکان النبیّ صلی الله علیه و آله قد أهدر دمه لأبیات قالها لمّا هاجر أخوه بجیر بن زهیر إلی النبیّ صلی الله علیه و آله ، فهرب ثمّ أقبل إلی النبیّ صلی الله علیه و آله مسلما ، فأنشده فی المسجد قصیدته التی أوّلها «بانت سعاد فقلبی الیوم متبول» . وأورد ابن شهر آشوب أبیاتا له فی أمیر المؤمنین علیه السلام . توفّی سنه 45 ه (راجع أعیان الشیعه : ج 9 ص 29) .
2- .المناقب للکوفی : ج 2 ص 86 ح 571 ، الغدیر : ج 3 ص 231 وفیه ثلاثه أبیات ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 265 نحوه وفیه خمسه أبیات .

ص: 209



قرن اوّل

10 / 1 کعب بن زُهَیر

قرن اوّل10 / 1کعب بن زُهَیر (1)3993 . او که از شاعران قرن اوّل است ، می گوید : سرشت علی ، خوش یُمن است و به انجام دادن کارهای نیکو ، پُر آوازه است. داماد پیامبر صلی الله علیه و آله و به [پیوند با] بهترینِ مردم ، مفتخر است و هر کس در برابر افتخارات او سر برآورد ، منکوب است . او نخستین نمازگزار با پیامبر اُمّی است پیش از دیگران ، به روزگاری که مردمان ، هنوز خدا را نمی پرستیدند . هنگامی که هواپرستان و صاحبان زور و هوا پرستی در برابر عدل ایستادند ، تو امین آن گشتی . ای بهترین کسی که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ، روی زمین گام نهادی! ستم از بارگاه تو دور است . پروردگارت فضلی به تو بخشیده که پایدار است کجا روزگاران را توان است که آن را تغییر دهد ؟

.

1- .وی شاعری برجسته و قوی بود. هنگامی که برادرش بجیر بن زهیر به پیامبر اکرم ایمان آورد ، اشعاری سرود که پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر آن شعرها خونش را مباح شمرد . وی گریخت و بعدا پیش پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و اسلام آورد . او در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله قصیده ای خواند که آغازش چنین است: «خوش بختی آشکار شد و دل من ، امروز ، شاداب است» . ابن شهرآشوب ، اشعاری از وی درباره امیر مؤمنان آورده است . وی در سال 45 ق ، درگذشت (ر . ک : أعیان الشیعه : ج 9 ص 29) .

ص: 210

10 / 2بِشرُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِیُّ (1)3994 . من شعراء القرن الأوّل ، ومن أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام ، یقول فی الإمام علیّ وولدیه الحسن والحسین علیهم السلام : أبا حَسَنٍ أنتَ شَمسُ النَّهارِ وهذانِ فِی الحادِثاتِ القَمَرْ وأنتَ وهذانِ حَتَّی المَماتِ بِمَنزِلَهِ السَّمعِ بَعدَ البَصَرْ وأنتُم اُناسٌ لَکُم سَورَهٌ یُقَصِّرُ عَنها أکُفُّ البَشَرْ یُخَبِّرُنا النّاسُ عَن فَضلِکُمْ وفَضلُکُمُ الیَومَ فَوقَ الخَبَرْ عَقَدتَ لِقَومٍ ذَوی نَجدَهٍ مِنَ اهلِ الحَیاءِ وأهلِ الخَطَرْ مسامیحُ بِالمَوتِ عِندَ اللِّقا ءِ مِنّا وإخوانِنا مِن مُضَرْ ومِن حَیِّ ذی یَمَنٍ جِلَّهٌ یُقیمونَ فِی النّائِباتِ الصَّعَرْ (2) ونَحنُ الفَوارِسُ یَومَ الزُّبَیرِ وطَلحَهَ إذ قیلَ أودی غُدَرْ ضَرَبناهُمُ قَبلَ نِصفِ النّهارِ إلَی اللَّیلِ حَتّی قَضَینَا الوَطَرْ ولَم یَأخُذِ الضَّربُ إلَا الرُّؤوسَ ولَم یَأخُذِ الطَّعنُ إلَا الثُّغَرْ فَنَحنُ اُولئِکَ فی أمسِنا ونَحنُ کَذلِکَ فیما غَبَرْ (3)

.

1- .أبو منقذ بشر بن منقذ ، المعروف بالأعور الشنّی العبدی : کان مع علیّ علیه السلام فی الجمل وصفّین ، وکان من شعراء أهل العراق فی صفّین . وفی الطلیعه : کان فارسا شجاعا شاعرا ، له فی صفّین وغیرها مآثر وإخلاص لأمیر المؤمنین علیه السلام . توفّی فی زمن معاویه وولایه زیاد علی الکوفه ، وقیل : قتله زیاد فیمن قتل من شیعه علیّ علیه السلام وذلک حدود سنه 50 ه (راجع أعیان الشیعه : ج 3 ص 576) .
2- .الصَّعَر : التکبُّر (لسان العرب : ج 4 ص 456 «صعر») .
3- .وقعه صفّین : ص 426 ، أعیان الشیعه : ج 3 ص 577 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 8 ص 68 .

ص: 211



10 / 2 بِشْر بن مُنْقذ عبدی

10 / 2بِشْر بن مُنْقذ عبدی (1)3994 . او از شاعران قرن اوّل و از یاران امیر مؤمنان بود که درباره علی علیه السلام و دو فرزندش حسن و حسین علیهماالسلام چنین سروده است : ابوالحسن! تو خورشید روزی و این دو، ماه روزگاران . تو و این دو تا به هنگام درگذشت چون گوش ، در مرتبه ای پس از چشم ، قرار دارید . شما مردمی هستید با پایگاهی که دست بشر از رسیدن به آن ، کوتاه است . مردم از فضایل شما به ما خبر می دهند و فضل شما ، امروزه بالاتر از خبر است . برای مردمان صاحبِ بزرگی از بین اهل شرم و بزرگواری جوان مردانی را جانباز در جنگ ها از قبیله خویش و برادرانمان را از قبیله مُضَر و گروهی را از قبیله ذی یمن ، گِرد می آورم که در سختی ها گردَنفَرازی می کنند . ما جنگجویان روز جنگ با زبیر و طلحه بودیم هنگامی که گفته شد : نیرنگ را نابود کنید . از پیش از میانه روز ، آنان را درهم کوبیدیم تا به هنگام شب ، تا آن که به آرزوهایمان رسیدیم . شمشیرها ، جز سرها را قطع نمی کردند و نیزه ها ، جز دندان ها را نمی شکستند . ما در گذشته مان چنان بودیم و امروز نیز چون گذشته ایم .

.

1- .ابو منقذ بشر بن منقذ ، مشهور به اَعور شنّی عبدی ، در جنگ های جمل و صفّین ، همراه علی علیه السلام بود و در صفّین از شاعران عراقی بود و در الطلیعه آمده که جنگجویی شجاع و شاعر بود . او در صفّین و دیگر جنگ ها از خودگذشتگی ها و اخلاص خود را به امیر مؤمنان نشان داد . وی در زمان معاویه و در زمان زمامداری زیاد بر کوفه درگذشت . گفته می شود که زیاد ، وی را در سال 50 ق ، به همراه جمعی از پیروان علی علیه السلام به قتل رساند (ر . ک : أعیان الشیعه : ج 3 ص 576) .

ص: 212

10 / 3حَسّانُ بنُ ثابِتٍ (1)3995 . من جهابذه شعراء القرن الأوّل ، یقول : جَزَی اللّهُ خَیرا (2) وَالجَزاءُ بِکَفِّهِ أبا حَسَنٍ عَنّا ومَن کَأَبی حَسَنْ سَبَقتَ قُرَیشا بِالَّذی أنتَ أهلُهُ فَصَدرُکَ مَشروحٌ وقَلبُکَ مُمتَحَنْ تَمَنَّت رِجالٌ مِن قُرَیشٍ أعِزَّهٌ مَکانَکَ هَیهاتَ الهُزالُ مِنَ السِّمَنْ! وأنتَ مِنَ الإِسلام فی کُلِّ مَنزِلٍ بِمَنزِلَهِ الدَّلوِ البَطینِ مِنَ الرَّسَنْ وکُنتَ المُرجّی مِن لُؤَیِّ بنِ غالِبٍ لِما کانَ مِنهُ وَالَّذی کانَ لَم یَکُنْ غَضِبتَ لَنا إذ قامَ عَمرٌو بِخُطبَهٍ أماتَ بِهَا التَّقوی وأحیا بِهَا الإِحَنْ حَفِظتَ رَسولَ اللّهِ فینا وعَهدَهُ إلَیکَ ومَن أولی بِهِ مِنکَ مَنْ ومَنْ ؟ أ لَستَ أخاهُ فِی الهُدی ووَصِیَّهُ وأعلَمَ مِنهُم بِالکِتابِ وبِالسُّنَنْ فَحَقُّکَ مادامَت بِنَجدٍ وَشیجَهٌ عَظیمٌ عَلَینا ثُمَّ بَعدُ عَلَی الیَمَنْ (3)

.

1- .أبو الولید حسّان بن ثابت بن المنذر : ولد حسّان قبل مولد النبیّ صلی الله علیه و آله بثمان سنین ، وعاش مائه وعشرین سنه وتوفّی سنه 54 ه علی قول ، وبیت حسّان أحد بیوتات الشعر ، عریق فی الأدب ونظم القریض . وعن أبی عبیده : إنّ العرب اجتمعت علی أنّ حسّان أشعر أهل المدن وأنّه فضل الشعراء بثلاث : کان شاعر الأنصار ، وشاعر النبیّ صلی الله علیه و آله فی أیّامه ، وشاعر الیمن کلّها فی الإسلام (راجع الغدیر : ج 2 ص 107) .
2- .فی المصدر : «عنّا» ، وما فی المتن أثبتناه من تاریخ الیعقوبی .
3- .الأخبار الموفّقیّات : ص 598 نحوه ، شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 35 ؛ الغدیر : ج 2 ص 43 .

ص: 213



10 / 3 حَسّان بن ثابت

10 / 3حَسّان بن ثابت (1)3995 . او که از شاعران هوشمند قرن اوّل است ، می گوید : خداوند به ابو الحسن ، جزای خیر دهد و پاداش به دست اوست ! چه کسی چون ابو الحسن است ؟ با ویژگی هایی که شایسته توست ، بر قریش ، پیشی گرفتی سینه ات فراخ و دلت آزمایش شده است . بزرگان قریش ، آرزوی جایگاه تو را داشتند هرگز ندار به پای برخوردار نمی رسد . تو در هر جا برای اسلام چون ریسمان نسبت به دَلْوی . در نسل لُؤَی بن غالب ، به تو امید می رفت که ویژگی های او را داشته باشی و به کس دیگر ، هیچ امیدی نبود . برای ما خشمگین شدی ، آن هنگام که عَمرو برخاست و خطبه ای ایراد کرد و در آن ، تقوا رامیرانْد و کینه را زنده کرد . پیامبر خدا و عهدش با تو را در بین ما نگه داشتی و چه کسی از تو به او نزدیک تر است؟ چه کسی؟ آیا تو در برادری ، برادر و جانشین او نیستی؟ و داناترین شخص به قرآن و سنّت؟ تو بر گردن ما حقّ بسیار بزرگی داری مادام که در نجد و شیجه و آن گاه در یمن باشی .

.

1- .ابو ولید حسّان بن ثابت بن منذر ، هشت سال پیش از تولّد پیامبر صلی الله علیه و آله به دنیا آمد و یکصد و بیست سال عمر کرد و بنا بر قولی در سال 54 ق ، درگذشت . خاندان حسّان ، یکی از خاندان های شاعر و ریشه دار در ادب و سرودن شعر بودند . ابو عبیده گفته است : عرب ها اتّفاق نظر دارند که حسّان ، شاعرترینِ اهل شهرهاست و به سه جهت بر دیگر شاعران برتری دارد : شاعر انصار است ؛ در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله شاعر وی بود ؛ و در عصر اسلام ، شاعر اهل یمن به شمار می آمد (ر .ک : الغدیر : ج 2 ص 107) .

ص: 214

3996 . ویقول أیضاً : أبا حَسَنٍ تَفدیکَ نَفسی ومُهجَتی وکُلُّ بَطیءٍ فِی الهُدی ومُسارِعِ أیَذهَبُ سَعیٌ فیمَدیحِکَ ضائِعا ؟ ! ومَا المَدحُ فی جَنبِ الإِلهِ بِضائِعِ فَأَنتَ الَّذی أعطَیتَ إذ کُنتَ راکِعا فَدَتکَ نُفوسُ القَومِ یا خَیرَ راکِعِ فَأَنزَلَ فیکَ اللّهُ خَیرَ وِلایَهٍ فَثَبَّتَها فی مُحکَماتِ الشَّرائِعِ 1

راجع : ج 2 ص 304 (أبیات حسّان بن ثابت) .

.


ص: 215

3996 . و نیز می گوید : ای ابو الحسن! جانم و خاندانم فدایت باد و هر آن که در راه هدایت ، نرمْ گام و شتابان است . آیا ستایش دوستدارانت در حقّ تو ، نابود می شود؟ این ستایش ، در پیشگاه خداوند ، هرگز از بین نمی رود . تو همانی که در رکوع بخشیدی علی! جان فدایت ، ای بهترین رکوع کننده! خداوند ، بهترین ولایت را در شأن تو فرو فرستاد و آن را در قوانین استوار دین ، تبیین کرد .

ر . ک : ج 2 ص 305 (اشعار حسّان بن ثابت) .

.


ص: 216

10 / 4مُحَمَّدٌ الحِمیَرِیُّ (1)3997 . یقول : بِحَقِّ مُحَمَّدٍ قولوا بِحَقٍّ فَإِنَّ الإِفکَ مِن شِیَمِ اللِّئامِ أبَعَد مُحَمَّدٍ بِأَبی واُمّی رَسولِ اللّهِ ذِی الشَّرَفِ الهُمامِ ألَیسَ عَلِیٌّ أفضَلَ خَلقِ رَبّی وأشرَفَ عِندَ تَحصیلِ الأَنامِ ؟ وِلایَتُهُ هِیَ الإِیمانُ حَقّا فَذَرنی مِن أباطیلِ الکَلامِ وطاعَهُ ربِّنا فیها وفیها شِفاءٌ لِلقُلوبِ مِنَ السَّقامِ عَلِیُّ إمامُنا بِأَبی واُمّی أبُو الحَسَنِ المُطَهَّرُ مِن حَرامِ إمامُ هُدیً أتاهُ اللّهُ عِلما بِهِ عُرِفَ الحَلالُ مِنَ الحَرامِ ولَو أنّی قَتَلتُ النَّفسَ حُبّا لَهُ ما کانَ فیها مِن أثامِ یَحُلُّ النّارَ قَومٌ أبغَضوهُ وإن صَلّوا وصاموا ألفَ عامِ ولا وَاللّهِ لا تَزکو صَلاهٌ بِغَیرِ وِلایَهِ العَدلِ الإِمامِ أمیرَ المُؤمِنینَ بِکَ اعتِمادی وبِالغُرِّ المَیامینِ اعتِصامی فَهذَا القَولُ لی دِینٌ وهذا إلی لُقیاکَ یا رَبّی کَلامی بَرِئتُ مِن الَّذی عادی عَلِیّا وحارَبَهُ مِنَ اولادِ الحَرامِ تَناسَوا نَصبَهُ فی یَومِ «خُمٍّ» مِنَ الباری ومِن خَیرِ الأَنامِ بِرَغمِ الأَنفِ مَن یَشنَأُ کَلامی عَلِیٌّ فَضلُهُ کَالبَحرِ طامی (2) وأبرَأُ مِن اُناسٍ أخَّروهُ وکانَ هُوَ المُقَدَّمَ بِالمَقامِ عَلِیٌّ هَزَّمَ الأَبطالَ لَمّا رَأَوا فی کَفِّهِ ذاتَ الحُسامِ عَلی آلِ الرَّسولِ صَلاهُ رَبّی صَلاهً بِالکَمالِ وبِالتَّمامِ (3)

.

1- .محمّد بن عبد اللّه الحمیری : زمیل عمرو بن العاص ، أحسبه ابن القاضی عبد اللّه بن محمّد الحمیری الذی قلَّدهُ معاویه بن أبی سفیان دیوان الخاتم . عدّه صاحب الغدیر من شعراء القرن الأوّل الهجری ، ولقصیدته «بحقّ محمّد قولوا بحقّ ...» قصّه مشهوره ؛ فقد اجتمع الطرمّاح الطائی ، وهشام المرادی ، ومحمّد بن عبد اللّه الحمیری عند معاویه بن أبی سفیان ، فأخرج بدره فوضعها بین یدیه ، وقال : یا معشر شعراء العرب! قولوا قولکم فی علیّ بن أبی طالب ، ولا تقولوا إلّا الحقّ ، وأنا نفیٌّ من صخر بن حرب إن أعطیت هذه البدره إلّا من قال الحقّ فی علیّ . فقام الطرمّاح وتکلّم فی علیّ ووقع فیه ، فقال له معاویه : اجلس فقد عرف اللّه نیّتک ورأی مکانک ! ثمّ قام هشام المرادی فقال أیضا ووقع فیه ، فقال له معاویه : اجلس مع صاحبک فقد عرف اللّه مکانکما ! فقال عمرو بن العاص لمحمّد بن عبد اللّه الحمیری وکان خاصّا به : تکلّم ولا تقل إلّا الحقّ . فقام محمّد بن عبد اللّه فتکلّم ثمّ قال : «بحقّ محمّد ...» القصیده ، فقال معاویه : أنت أصدقهم قولاً ، فخذ هذه البدره (راجع الغدیر : ج 2 ص 178) .
2- .طما البحر : ارتفع بأمواجه (النهایه : ج 3 ص 139 «طما») .
3- .بشاره المصطفی : ص 11 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 259 ح 531 ؛ فرائد السمطین : ج 1 ص 375 نحوه إلی «برئت» .

ص: 217



10 / 4 محمّد حِمْیَری

10 / 4محمّد حِمْیَری (1)3997 . او می گوید : به حقّ محمّد ، حق بگویید که بهتان زدن از سرشت پَستان است؟ آیا پس از محمّد که پدر و مادرم فدایش باد آن پیامبر خدا و شریف بخشنده ، علی ، بهترین آفریده پروردگار و شریف ترینِ همه مردم نیست؟ ولایت او ایمان واقعی است پیش من ، سخنان بیهوده را کنار بنه . فرمانبری پروردگارمان در همان است و شفای بیماری دل ها در ولایت اوست . علی که پدر و مادرم فدایش باد امام ماست همان ابوالحسن ، که از هر حرامی پاک است . آن پیشوای هدایت ، که خدا دانشی به او بخشید که بدان ، حلال از حرام ، بازشناخته می شود . اگر من به عشق او جان خویش بخشم در این جانبازی هیچ گناهی نیست . مردمی که با او دشمنی ورزیدند ، در آتش روند گرچه هزار سال نماز بگزارند و روزه بگیرند . نه ؛ به خدا نمازی پذیرفته نمی شود بدون ولایتِ پیشوای عادل . امیر مؤمنان! تکیه گاهم تویی سرگُل سپیدبختان ، پناه من است . این سخن ، آیین من است و این ، سخن من است ای پروردگارم تا به هنگام دیدار تو . بیزارم از آن که با علی دشمنی ورزید و با او جنگید از میان ناپاکزادگان . نصب او را در روز غدیر از سوی خداوند و بهترینِ مردم ، فراموش کردند . با آن که سخنم را بد می شمارند فضل علی به سان دریای موّاج است . از آنان که وی را کنار زدند ، بیزارم او به جایگاه ، از همه پیش تر بود . علی جنگجویان را گریزان ساخت هنگامی که در دست او شمشیر بُرنده دیدند . درود پروردگارم بر خاندان پیامبر درودی کامل و تمام!

.

1- .محمّد بن عبد اللّه حمیری ، دوست عمرو بن عاص بود . گمان می رود که او پسر قاضی عبد اللّه بن محمّد حمیری باشد که معاویه او را مسئول دیوان خاتم کرد . صاحب الغدیر ، وی را از شاعران قرن اوّل هجری شمرده است و برای قصیده او داستان مشهوری نقل شده است . روزی طِرِمّاح طایی ، هشام مرادی و محمّد بن عبد اللّه حمیری نزد معاویه بودند . معاویه ، کیسه ای درآورد و در پیش روی خود گذاشت و گفت : «ای شاعران عرب! حرفتان را درباره علی بن ابی طالب بزنید و جز حق مگویید . اگر این کیسه را به کسی که درباره علی حق بگوید ، ندهم ، فرزند صخر بن حرب نیستم» . طِرِمّاح برخاست و سخنی درباره علی علیه السلام گفت و از وی بدگویی کرد . معاویه گفت : «بنشین! خدا خود می داند که قصد تو چیست و جایگاهت در چه حد است» . هاشم مرادی برخاست و سخن گفت و بدگویی کرد . معاویه به وی گفت : «کنار دوستت بنشین! خداوند ، موقعیت هر دوی شما را می داند» . عمرو بن عاص به محمّد بن عبد اللّه حمیری که دوست صمیمی وی بود گفت : «حرف بزن و جز حق مگو» . محمّد بن عبد اللّه ایستاد ، سخن گفت و این قصیده را خواند . معاویه گفت : «تو راستگوترین آنانی . این کیسه را بگیر» (ر .ک : الغدیر : ج 2 ص 178) .

ص: 218

. .


ص: 219

. .


ص: 220

10 / 5اُمُّ الهَیثَمِ بِنتُ الأَسوَدِ النَّخَعِیَّهُ 13998 . من صحابیّات أمیر المؤمنین علیه السلام ، تقول فی رثائه : ألا یا عَینُ وَیحَکِ فَاسعَدینا أ لا تَبکی أمیرَ المُؤمِنینا! رُزینا خَیرَ مَن رَکِبَ المَطایا وخَیَّسَها (1) ومَن رَکِبَ السَّفینا ومَن لَبِسَ النِّعالَ ومَن حَذاها ومَن قَرَأَ المَثانِیَ وَالمِئینا وکُنّا قَبلَ مَقتَلِهِ بِخَیرٍ نَری مَولی رَسولِ اللّهِ فینا یُقیمُ الدّینَ لا یَرتابُ فیهِ ویَقضی بِالفَرائِضِ مُستَبینا ویَدعو لِلجَماعَهِ مَن عَصاهُ ویَنْهَکُ (2) قَطعَ أیدِی السّارِقینا ولَیسَ بِکاتِمٍ عِلما لَدَیهِ ولَم یَخلُق مِنَ المُتَجَبِّرینا لَعَمرُ أبی لَقَد أصحابُ مِصرٍ عَلی طولِ الصَّحابَهِ أوجَعونا وغَرّونا بِأَنَّهُمُ عُکوفٌ ولَیسَ کَذاکَ فِعلُ العاکِفینا أ فی شَهرِ الصِّیامِ فَجَعتُمونا بِخَیرِ النّاسِ طُرّا أجمَعینا ومِن بَعدِ النَّبِیِّ فَخَیرُ نَفسٍ أبو حَسَنٍ وخَیرُ الصّالِحینا کَأَنَّ النّاسَ إذ فَقَدوا عَلِیّا نَعامٌ جالَ فی بَلَدٍ سِنینا ولَو أنّا سُئِلنَا المالَ فیهِ بَذَلنَا المالَ فیهِ وَالبَنینا أشابَ ذُؤابَتی وأطالَ حُزنی اُمامَهُ حینَ فارَقَتِ القَرینا تَطوفُ بِهِ لِحاجَتِها إلَیهِ فَلَمَّا استَیأَسَت رَفَعَت رَنینا وعَبرَهُ اُمِّ کُلثومٍ إلَیها تُجاوِبُها وقَد رَأَتِ الیَقینا فَلا تَشمَت مُعاوِیَهَ بنَ صَخرٍ فَإِنَّ بَقِیَّهَ الخُلَفاءِ فینا وأجمَعنَا الإِمارَهَ عَن تَراضٍ إلَی ابنِ نَبِیِّنا وإلی أخینا ولا نُعطی زِمامَ الأَمرِ فینا سِواهُ الدَّهرَ آخِرَ ما بَقینا وإنّ سَراتَنا (3) وذَوی حِجانا تَواصَوا أن نُجیبَ إذا دُعینا بِکُلِّ مُهَنَّدٍ عَضبٍ وجُردٍ عَلَیهِنَّ الکُماهُ مُسَوَّمینا (4)

.

1- .خیّسه : راضه وذلّله بالرکوب (النهایه : ج 2 ص 92 «خیس») .
2- .النَّهْک : المبالغه فی کلّ شیء (لسان العرب : ج 10 ص 500 «نهک») . أی یبالغ فی العقوبه .
3- .سَراتنا : أی أشرافنا (النهایه : ج 2 ص 363 «سری») .
4- .مقاتل الطالبیّین : ص 55 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 315 عن أبی الأسود الدؤلی وفیه بعض الأبیات .

ص: 221



10 / 5 اُمّ هیثم ، دختر اَسوَد نَخَعی

10 / 5اُمّ هیثم ، دختر اَسوَد نَخَعی 13998 . او که از زنان طرفدار امیر مؤمنان بود ، در سوگ او چنین سرود : ای دیده ، وای بر تو! یاری مان کن و بر امیر مؤمنان ، اشک بریز . به سوگ کسی گرفتار شدیم که بهترینِ اسب سواران و رام کنندگان اسب و [بهترینِ] شترسواران بود . بهترین کسی که پای افزار به پا کرد و گام زد آن که مثانی (آیه های کوتاه) و مئین ( آیه های بلند) را خواند . پیش از کشته شدن او ، به خیر و خوشی بودیم چرا که یار پیامبر خدا را در بین خود می دیدیم . آن که بدون دو دلی دین را به پا می داشت و روشن ، به احکام ، حکم می کرد . نافرمان از خود را به اتحّاد فرا می خوانْد و دست دزدان را قطع می کرد . مخفی کننده دانش خویش نبود و از گردنکشان به حساب نمی آمد . به جان پدرم سوگند ، مردم شهر [ کوفه ] با آن همه هم صحبتی با او ، ما را داغدار کردند . با تظاهر به این که اهل عبادت اند ، بر ما نیرنگ زدند در حالی که عابدان را چنین شیوه ای نیست . آیا در ماه روزه داری ما را داغدار کردید به داغ خوب ترینِ همه مردم ؟ پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بهترینِ مردم بود ابو الحسن ، آن بهترینِ خوبان . در پی از دست دادن علی ، مردم چون شتر مرغانی سرگردان گشتند . اگر آنان [ به جای کشتن او ] از ما مال می خواستند مال و فرزندانمان را به آنان می دادیم . گیسوانم سفید گشت و غم به درازا کشید آن گاه که اُمامه (1) از همراه خود ، جدا گشت . وقتی هوای او می کند ، گِرد خانه می چرخد و چون ناامید می شود ، آه از دل می کشد . اشک های اُمّ کلثوم ، پاسخ گریه های اوست چرا که او مرگ پدر را به یقین دیده است . معاویه بن صخر! ما را سرزنش مکن چرا که بازمانده خلفا (حسن علیه السلام ) در بین ماست . ما از روی خشنودی ، فرمانروایی را به پسر پیامبرمان و برادرمان سپردیم . زمام زمامداری خویش را جز به او نخواهیم سپرد تا زمانی که زنده ایم . بزرگان و خردمندانمان سفارش کرده اند که هرگاه فراخوانده شدیم ، پاسخ دهیم. با شمشیرهای بُرنده و اسب های کوتاه مویی که سواران ورزیده بر آنها نشسته اند .

.

1- .اُمامه ، نام یکی از دختران امیر مؤمنان است که با صَلْت بن عبد اللّه بن نوفل بن حارث بن عبد المطّلب ازدواج کرد (بحار الأنوار : ج 42 ص 94) و نیز نام یکی از زنان آن حضرت علیه السلام بود که دختر ابو العاص بن ربیع و نوه دختری پیامبر خدا از دخترش زینب بود (بحار الأنوار : ج 42 ص 92) . (م)

ص: 222

10 / 6اُمُّ سِنانٍ بِنتُ خَیثَمَهَ بنِ خَرَشَهَ المَذحِجِیَّهُ (1)3999 . من شواعر القرن الأوّل ، تقول : عَزَبَ (2) الرُّقادُ فَمُقلَتی ما تَرقُدُ وَاللَّیلُ یُصدِرُ بِالهُمومِ ویورِدُ یا آلَ مَذحِجَ لا مُقامَ فَشَمِّروا إنَّ العَدُوَّ لِالِ أحمَدَ یَقصِدُ هذا عَلِیٌّ کَالهِلالِ یَحُفُّهُ وَسَطَ السَّماءِ مِنَ الکَواکِبِ أسعَدُ خَیرُ الخَلائِقِ وَابنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ وکَفی بِذاکَ لِمَن شَناهُ (3) تَهَدُّدُ ما زالَ مُذ عَرَفَ الحُروبَ مُظَفَّرا وَالنَّصرُ فَوقَ لِوائِهِ ما یُفقَدُ (4)

.

1- .راجع : ص 16 (اُمّ سنان) .
2- .عَزَب : بَعُد عهده (النهایه : ج 3 ص 227 «عزب») .
3- .شنأه : أبغضه (لسان العرب : ج 1 ص 101 «شنأ») .
4- .بلاغات النساء : ص 92 ، العقد الفرید : ج 1 ص 339 ، تاریخ دمشق : ج 70 ص 247 .

ص: 223



10 / 6 اُمّ سنان ، دختر خیثمه بن خرشه مذحجی

10 / 6اُمّ سنان ، دختر خیثمه بن خرشه مذحجی (1)3999 . او که از شاعران قرن اوّل است ، می سراید : سال ها گذشته است ؛ امّا سخن من فروکش نمی کند و شب ، غم ها را می آورد و می بَرد . ای مَذحِجیان! وقت درنگ نیست . همّت کنید که دشمن ، قصد آل احمد کرده است . این علی است ، چون ماه که در وسط ستارگان ، خوش بختیْ اطرافش را گرفته است . ب بهترینِ مردم و پسر عموی محمّد است اگر به نورْ هدایت می شوید ، از او هدایت بجویید . از زمانی که در جنگ حاضر شد ، همواره پیروز بود و پیروزی از فراز پرچمش رخت برنمی بندد .

.

1- .ر . ک : ص 17 (امّ سِنان) .

ص: 224

4000 . ولها أیضا : إمّا هَلَکتَ أبَا الحُسَینِ فَلَم تَزَلْ بِالحَقِّ تُعرَفُ هادِیا مَهدِیّا فَاذهَب عَلَیکَ صَلاهُ رَبِّکَ ما دَعَت فَوقَ الغُصونِ حَمامَهٌ قَمَریّا قَد کُنتَ بَعدَ مُحَمَّدٍ خَلَفا لَنا أوصی إلَیکَ بِنا فَکُنتَ وَفِیّا فَالیَومَ لا خَلَفٌ نَأمُلُ بَعدَهُ هَیهاتَ نَمدَحُ بَعدَهُ إنسِیّا (1)

القَرنُ الثّانی10 / 7الکُمَیتُ بنُ زَیدٍ الأَسَدِیُّ (2)4001 . من أشهر وأشجع شعراء أهل البیت علیهم السلام ، یقول : عَلِیٌّ أمیرُ المُؤمِنینَ وحَقُّهُ مِنَ اللّهِ مَفروضٌ عَلی کُلِّ مُسلِمِ وإنَّ رَسولَ اللّهِ أوصی بِحَقِّهِ وأشرَکَهُ فی کُلِّ حَقٍّ مُقَسَّمِ وزَوَّجَهُ صِدّیقَهً لَم یَکُن لَها مُعادِلَهٌ غَیرُ البَتولَهِ مَریَمِ ورَدَّمَ أبوابَ الَّذینَ بَنی لَهُم بُیوتا سِوی أبوابِهِ لَم یُرَدِّمِ وأوجَبَ یَوما بِالغَدیرِ وِلایَهً عَلی کُلِّ بَرٍّ مِن فَصیحٍ وأعجَمِ (3)

.

1- .بلاغات النساء : ص 93 ، العقد الفرید : ج 1 ص 340 ؛ الصراط المستقیم : ج 2 ص 38 .
2- .أبو المستهل الکمیت بن زید بن خنیس : قال أبو الفرج : شاعر مقدّم عالم بلغات العرب ، خبیر بأیّامها ، من شعراء مضر وألسنتها ، وکان فی أیّام بنی اُمیّه ، ولم یدرک الدوله العبّاسیّه ومات قبلها ، وکان معروفا بالتشیّع لبنی هاشم مشهورا بذلک . وقال بعضهم : کان فی الکمیت عشر خصال لم تکن فی شاعر : کان خطیب أسد ، فقیه الشیعه ، حافظ القرآن العظیم ، ثبت الجنان ، کاتبا حسن الخطّ ، نسّابه جدلاً ، وهو أوّل من ناظر فی التشیّع ، رامیا لم یکن فی أسد أرمی منه ، فارسا شجاعا سخیّا دیّنا ، وهو شاعر أهل البیت علیهم السلام ، وقد ورد عنهم علیهم السلام فی حقّه مدائح قیّمه ، ولادته سنه 60 ه ووفاته سنه 126 ه (راجع الغدیر : ج 2 ص 195 و 211) .
3- .الغدیر : ج 2 ص 195 .

ص: 225



قرن دوم

10 / 7 کُمَیت بن زید اسدی

4000 . و نیز سروده است : هرگز نمیری ای ابو الحسن که همواره هادی و هدایت شده به حق ، شناخته می شوی . برو . درود خدایت بر تو باد ، تا هنگامی که بر بالای شاخه ها کبوتری می خواند . تو پس از محمّد جانشین وی در بین ما بودی و همان گونه که او به ما درباره تو سفارش کرد ، وفادار بودی . امروزه ، به هیچ کس پس از او برای جانشینی امید نمی رود هیهات که پس از او کسی را آرزو کنیم!

قرن دوم10 / 7کُمَیت بن زید اسدی 14001 . او که از پُر آوازه ترین و دلیرترینْ شاعران اهل بیت علیهم السلام است ، می سراید : علی ، امیر مؤمنان است و ادای حقّ او از سوی خدا بر هر مسلمانی واجب است . پیامبر خدا در حقّ او سفارش کرد و او را در هر حقّ تقسیم شده ، سهیم ساخت . صدّیقه ای را به همسریِ او درآورد که غیر از مریم بتول ، همگِنی برایش نبود . درِ خانه آنان همانان که برایشان خانه ای ساخته بود را [ به مسجد ] بست و درِ خانه او را نبست . و در روز غدیر ، ولایت او را بر هر عرب و عجم ، واجب گردانْد .

.


ص: 226

4002 . وله أیضا : نَفی عَن عَینِکَ الأرَقُ الهُجوعا وهَمٌّ یَمتَری مِنهَا الدُّموعا دَخیلٌ فِی الفُؤادِ یَهیجُ سُقما وحُزنا کانَ مِن جَذَلٍ مَنوعا وتَوکافُ (1) الدُّموعِ عَلَی اکتِئابٍ أحَلَّ الدَّهرُ موجَعَهُ الضُّلوعا تَرَقرَقُ أسحَما دَرَرا وسَکبا یُشَبَّهُ سَحُّها غَربا هَموعا (2) لِفِقدانِ الخَضارِمِ مِن قُرَیشٍ وخَیرِ الشّافِعینَ مَعا شَفیعا لَدَی الرَّحمنِ یَصدَعُ بِالمَثانی وکانَ لَهُ أبو حَسَنٍ قَریعا حَطوطا فی مَسَرَّتِهِ ومَولیً إلی مَرضاهِ خالِقِهِ سَریعا وأصفاهُ النَّبِیُّ عَلَی اختِیارٍ بِما أعیَا الرَّفوضَ لَهُ المُذیعا ویَومَ الدَّوحِ دَوحِ غَدیرِ خُمٍّ أبانَ لَهُ الوِلایَهَ لَو اُطیعا ولکِنَّ الرِّجالَ تَبایَعوها فَلَم أَرَ مِثلَها خَطَرا مَبیعا (3)

.

1- .وَکَفَ الدمع : تقاطر (النهایه : ج 5 ص 220 «وکف») .
2- .الأسْحَم : السحاب ، یقال : أسحمتِ السماءُ : جسّت ماءها ، والغَرْب : الدلو العظیمه ، وَهَمَعَ : سال (لسان العرب : ج 12 ص 282 «سحم» و ج 1 ص 642 «غرب» و ج 8 ص 375 «همع») .
3- .الغدیر : ج 2 ص 180 .

ص: 227

4002 . و نیز وی سروده است : شب زنده داری ، خواب را از دیده ات ربوده و غمی اشک آور ، در دل ، جای گرفته است که درد و غم فراوانی با خود دارد. سیل اشک ها بر دردهایی است که روزگار ، آن دردها را در دل نهاده است. [از دیده ] باران اشک ، می بارد چون ریزش آب از دلوی پُر آب. برای از دست دادن بزرگانی از قریش و بهترین شفیعان همراه. آن که پیش خدای رحمان ، مثانی (حمد) خوان است و ابو الحسن ، برگزیده اوست. و از شادی ها گریزان ، مولایی است که به خشنودی خالقش شتابان است. پیامبر صلی الله علیه و آله او را برگزید ، گزینشی که با آن ، گریزانانِ از او به زانو درآمدند. در روز دوح ، دوح (1) غدیر خم ولایت را برای او آشکار فرمود ، اگر از آن ، اطاعت می کردند . امّا مردم با دیگران بیعت کردند و من هیچ بیعتی را چنان خطر ساز ندیدم .

.

1- .دوح در زبان عربی به خیمه بزرگِ بافته شده از پشم گفته می شود. (م)

ص: 228

10 / 8السَیِّدُ الحِمیَرِیُّ (1)4003 . من أکابر الشعراء فی القرن الثانی ، یقول : اُقسِمُ بِاللّهِ وآلائِهِ وَالمَرءُ عَمّا قالَ مَسؤولُ إنَّ عَلِیٌّ بنَ أبی طالِبٍ عَلَی التُّقی وَالبِرِّ مَجبولُ وإنَّهُ کانَ الإِمامَ الَّذی لَهُ عَلَی الاُمَّهِ تَفضیلُ یَقولُ بِالحَقِّ ویعنی (2) بِهِ ولا تُلَهّیهِ الأَباطیلُ کانَ إذَا الحَربُ مَرَتهَا القَنا (3) وأحجَمَت عَنهَا البَهالیلُ (4) یَمشی إلَی القِرنِ وفی کَفِّهِ أبیَضُ ماضِی الحَدِّ مَصقولُ مَشیَ العَفَرْنی (5) بَینَ أشبالِهِ أبرَزَهُ لِلقَنَصِ الغیلُ (6) ذاکَ الَّذی سَلَّمَ فی لَیلَهٍ عَلَیهِ میکالٌ وجِبریلُ میکالُ فی ألفٍ وجبریلُ فی ألفٍ ویَتلوهُمُ سَرافیلُ لَیلَهَ بَدرٍ مَدَداً اُنزِلوا کَأَنَّهُم طَیرٌ أبابیلُ فَسَلَّموا لَمّا أتَوا حَذوَهُ وذاکَ إعظامٌ وتَبجیلُ (7)

.

1- .إسماعیل بن محمّد بن یزید بن ربیعه الحِمْیری : ولد فی سنه 105 ه ، قال: کنت وأنا صبی أسمع أبویّ یثلبان أمیر المؤمنین علیه السلام فأخرج عنهما وأبقی جائعا ، واُؤثر ذلک علی الرجوع إلیهما ، فأبیت فی المساجد جائعا لحبّی لفراقهما وبغضی لهما . والذی یجمع علیه المؤرّخون أنّه اعتنق أوّل ما اعتنق المذهب الکیسانی ، ولکنّه اعتنق مذهب الإمامیّه بعد أن لقی الإمام الصادق علیه السلام فناظره وألزمه الحجّه.توفّی سنه 173ه ودفن بالجنینه ببغداد (راجع دیوان السیّد الحمیری : ص 5) .
2- .فی أعیان الشیعه : «یَقضی» وهو الأنسب . وفی بشاره المصطفی : «یفتی» .
3- .مری الشیء : استخرجه ، ومنه : مریتُ الفرسَ : إذا استخرجت ما عنده من الجری بسوط أو غیره . والقَنی : جمع قناه ؛ أی الرمح (تاج العروس : ج 20 ص 182 «مری» و ص 102 «قنو») .
4- .البهلول : العزیز الجامع لکلّ خیر ، والحییّ الکریم (لسان العرب : ج 11 ص 73 «بهل») .
5- .العَفَرْنی : الأسد الشدید (النهایه : ج 3 ص 262 «عفر») .
6- .الغِیْل : الأجَمه وموضع الأسد (لسان العرب : ج 11 ص 512 «غیل») .
7- .الأمالی للطوسی : ص 198 ح 339 ، بشاره المصطفی : ص 53 ، دیوان السیّد الحمیری : ص 322 الرقم 128 ، الغدیر : ج 2 ص 269 .

ص: 229



10 / 8 سیّد حِمْیَری

10 / 8سیّد حِمْیَری (1)4003 . او که از بزرگان شعر در قرن دوم است ، می گوید : به خدا و نعمت هایش سوگند می خورم و البته هرکس ، مسئول گفتار خویش است که [ سرشت] علی بن ابی طالب بر تقوا و خوبی سرشته شده است و او پیشوایی است که بر امّت ، برتری دارد . به حقْ سخن می گوید و حق را اراده می کند و باطل ها او را به خود ، مشغول نمی سازند . هرگاه که جنگ ، نیزه ها را بیرون کشد و قهرمانان ، عقب نشینی کنند به سوی هماورد خود می رود ، در حالی که در دستش شمشیری درخشنده ، تیز و صیقل خورده است . راه رفتنی چون راه رفتن شیر در بین همگِنانش که بیشه ، او را به شکار کشانده است . آن که در شبی سلام فرستادند بر او ، میکائیل و جبرئیل . میکائیل با هزار و جبرئیل با هزار [ فرشته ] و اسرافیل ، درپی آنها در شب بدر ، برای یاری فرود آمدند گویی که پرندگان ابابیل بودند . هنگامی که پیشش آمدند ، بر او سلام کردند و این ، بزرگداشت و تجلیل او بود .

.

1- .او اسماعیل بن محمّد بن یزید بن ربیعه حمیری است که در سال 105 ق ، به دنیا آمد و خود می گوید : «من بچّه بودم . روزی شنیدم که پدر و مادرم از امیر مؤمنان بدگویی می کنند . از نزد آنان بیرون آمدم و گرسنه ماندم و گرسنگی را به بازگشت بر دوباره به نزدشان ترجیح دادم و شب ها در مسجد می خوابیدم ؛ چون می خواستم از آنها جدا شوم و آنها را دوست نمی داشتم» . مورّخان بر این عقیده اند که وی ، نخست مذهب کیسانی را پذیرفت ؛ ولی پس از دیدار با امام صادق علیه السلام و مناظره با وی ، قانع شد و مذهب امامیه را پذیرفت . او در سال 173 ق ، درگذشت و در گورستان جنینه بغداد ، دفن شد (ر .ک : دیوان السیّد الحِمیری : ص 5) .

ص: 230

4004 . وله أیضا : عَلِیٌّ أحَبُّ النّاسِ إلّا مُحَمَّدا إلَیَّ فَدَعنی مِن مَلامِکَ أو لُمِ عَلِیٌّ وَصِیُّ المُصطَفی وَابنُ عَمِّهِ وأوَّلُ مَن صَلّی ووَحَّدَ فَاعلَمِ عَلِیٌّ هُوَ الهادِی الإِمامُ الَّذی بِهِ أنارَ لَنا مِن دینِنا کُلِّ مُظلِمِ عَلِیٌّ وَلِیُّ الحَوضِ وَالذّائِدُ الَّذی یُذَبِّبُ عَن أرجائِهِ کُلَّ مُجرِمِ عَلِیٌّ قَسیمُ النّارِ مِن قَولِهِ لَها : ذَری ذا ، وهذا فَاشرَبی مِنهُ وَاطعَمی خُذی بِالشَّوی مِمَّن یُصیبُکِ مِنهُمُ ولا تَقرَبی مَن کانَ حِزبی فَتَظِلمی عَلِیٌّ غَدا یُدعی فَیَکسوهُ رَبُّهُ ویُدنیهِ حَقّا مِن رَفیقٍ مُکَرَّمِ فَإِن کُنتَ مِنهُ یَومَ یُدنیهِ راغِما وتُبدی الرِّضا عَنهُ مِنَ الآنَ فَارغَمِ فَإِنَّکَ تَلقاهُ لَدَی الحَوضِ قائِما مَعَ المُصطَفَی الهادِی النَّبِیِّ المُعَظَّمِ یُجیزانِ مَن والاهُما فی حَیاتِهِ إلَی الرَّوحِ وَالظِّلِّ الظَّلیلِ المُکَمَّمِ عَلِیٌ أمیرُ المُؤمِنینَ وحَقُّهُ مِنَ اللّهِ مَفروضٌ عَلی کُلِّ مُسلِمِ لِأَنَّ رَسولَ اللّهِ أوصی بِحَقِّهِ وأشرَکَهُ فی کُلِّ فَیءٍ ومَغنَمِ وزَوجَتُهُ صِدّیقَهٌ لَم یَکُن لَها مُقارِنَهٌ غَیرُ البَتولَهِ مَریَمِ وکانَ کَهارونَ بنِ عِمرانَ عِندَهُ مِنَ المُصطَفی موسَی النَّجیبِ المُکَلَّمِ وأوجَبَ یَوما بِالغَدیرِ وَلاءَهُ عَلی کُلِّ بَرٍّ مِن فَصیحٍ وأعجَمِ لَدی دَوحِ خُمٍّ آخِذا بِیَمینِهِ یُنادی مُبینا بِاسمِهِ لَم یُجَمجِمِ (1) أما وَالَّذی یَهوی إلی رُکنِ بَیتِهِ بِشُعثِ النَّواصی کُلُّ وَجناءَ عَیهَمِ (2) یُوافینَ بِالرُّکبانِ مِن کُلِّ بَلدَهٍ لَقَد ضَلَّ یَومَ الدَّوحِ مَن لَم یُسَلِّمِ وأوصی إلَیهِ یَومَ وَلّی بِأَمرِهِ ومیراثَ عِلمٍ مِن عُرَی الدّینِ مُحکَمِ فَما زالَ یَقضی دَینَهُ وعِداتِهِ ویَدعو إلَیها مُسمِعا کُلَّ مَوسِمِ (3)

.

1- .جَمْجَمَ الرجل : إذا لم یبیّن کلامه (لسان العرب : ج 12 ص 110 «جمم») .
2- .الوجناء : الغلیظه الصلبه ، وقیل : العظیمه الوجنتین (النهایه : ج 5 ص 158 «وجن») . والعیهم : الشدید (تاج العروس : ج 17 ص 513 «عیهم») . والمراد بها هنا الإبل .
3- .دیوان السیّد الحمیری : ص 399 الرقم 167 ، الغدیر : ج 2 ص 228 ، أعیان الشیعه : ج 3 ص 413 .

ص: 231

4004 . و نیز سروده است : علی علیه السلام ، از محمّد که بگذریم ، دوست داشتنی ترینِ مردم نزد من است . ای ملامتگر! از ملامت دردآور ، دست بردار . علی ، وصیّ مصطفی و پسر عموی اوست و نخستین نمازگزار و یکتاپرست است . پس بدان . علی ، هدایتگر و پیشوایی است که در دین ما هر تاریکی ای را برایمان روشن کرده است . علی ، متصدّی حوض [ پیامبر صلی الله علیه و آله ] و نگهبان آن است که گنهکاران را از گرداگرد آن ، دور می سازد . علی ، تقسیم کننده دوزخ است با سخنش که می گوید : این را رها کن و بر این بنوشان و بخوران . از آنان به هرکس دست یافتی ، در آتش خویش گیر ولی به آن که از گروه من است ، نزدیک مشو که ستمگر می شوی . علی ، فردا فراخوانده می شود و پروردگارش بدو خلعت می پوشاند و او را به حق ، به سان رفیق گرامی ، به خویش نزدیک می سازد. اگر تو در روزی که او را نزدیک می سازد و خشنودی خود را نشان می دهد ، رویگردانی ، از اکنون چنان باش . تو او را در نزد حوض ، ایستاده می بینی به همراه مصطفی ، رهبر و پیامبر معظّم . که هر کس را که در دنیا آن دو را دوست می داشت به سوی بهشت و سایه گسترده طوبی هدایت می کنند . علی ، امیر مؤمنان است و ادای حقّ او بر هر مسلمانی از سوی خدا واجب است . چرا که پیامبر خدا به حقّ او وصیّت کرده و او را در هر فی ء و غنیمتی سهیم گردانیده است . و صدّیقه ای را به همسری او درآورده که جز مریم بتول ، کسی همانند او نبود . او نسبت به مصطفی ، چون هارون بن عمران نسبت به موسای نجیب و کلیم بود . در روز غدیر ، ولایت او را واجب گردانید بر هر شخص عرب و عجم . در نزدیک دوحه خُم ، دست راست او را گرفت و با صدایی آشکار ، به نام او فراخواند . سوگند به خدایی که به رُکن خانه اش هر تیره رویی با چهره گردآلود ، پناه می آورد و از هر شهری سواره به آن جا می شتابند که هر که در روز دوح تسلیم نشد ، گم راه گشت . آن روز که [ پیامبر خدا ] ولایت امر را به او سپرد و میراث علم را که دستگیره محکم دین بود ، به وی سفارش کرد . همواره وام ها و تعهّدات او را ادا کرد و در هر موسمی ، هر شنونده ای را بدان فرا خواند .

.


ص: 232

4005 . وله أیضا : مَن کانَ أوَّلَ مَن أبادَ بِسَیفِهِ کُفّارَ بَدرٍ وَاستَباحَ دِماءَ ؟ مَن ذاکَ نَوَّهَ جَبرَئیلُ بِإِسمِهِ فی یَومِ بَدرٍ یَسمَعونَ نِداءَ ؟ لا سَیفَ إلّا ذُوالفَقارِ [و] لا فَتی إلّا عَلِیٌّ رِفعَهً وعَلاءَ ؟ مَن أنزَلَ الرَّحمنُ فیهِم هَل أتی لَمّا تَحَدَّوا لِلنُّذورِ وَفاءَ ؟ مَن خَمسَهٌ جِبریلُ سادِسُهُم وقَد مَدَّ النَّبِیُّ عَلَی الجَمیعِ عَباءَ ؟ مَن ذا بِخاتَمِهِ تَصَدَّقَ راکِعا فَأَثابَهُ ذُو العَرشِ عَنهُ وَلاءَ ؟ یا رایَهً جِبریلُ سارَ أمامَها قَدما وأتبَعَهَا النَّبِیُّ دُعاءَ اللّهُ فَضَّلَهُ بِها ورَسولُهُ وَاللّهُ ظاهَرَ عِندَهُ الآلاءَ مَن ذا تَشاغَلَ بِالنَّبِیِّ وغُسلِهِ ورَأی عَنِ الدُّنیا بِذاکَ عَزاءَ ؟ مَن کانَ أعلَمُهُم وأقضاهُم ومَن جَعَلَ الرَّعِیَّهَ وَالرُّعاهَ سَواءَ ؟ مَن کانَ بابَ مَدینَهِ العِلمِ الَّذی ذَکَرَ النُّزولَ وفَسَّرَ الأَنباءَ ؟ مَن کانَ أخطَبَهُم وأنطَقَهُم ومَن قَد کانَ یَشفی قَولُهُ البُرَحاءَ (1) مَن کانَ أنزَعَهُم مِنَ الإِشراکِ أو لِلعِلمِ کانَ البَطنُ مِنهُ حَفاءَ ؟ مَن ذَا الَّذی اُمِروا إذَا اختَلَفوا بِأَن یَرضَوا بِهِ فی أمرِهِم قَضّاءَ ؟ مَن قیلَ لَولاهُ ولَولا عِلمُهُ هَلَکوا وعانوا فِتنَهً صَمّاءَ ؟ مَن کانَ أرسَلَهُ النَّبِیُّ بِسورَهٍ فِی الحَجِّ کانَت فَیصَلاً وقَضاءَ ؟ مَن ذَا الَّذی أوصی إلَیهِ مُحَمَّدٌ یَقضِی العِداتِ فَأَنفَذَ الإِیصاءَ ؟ مَن ذَا الَّذی حَمَلَ النَّبِیُّ بِرَأفَهٍ اِبنَیهِ حَتّی جاوَزَ الغَمْصاءَ (2) ؟ مَن قالَ نِعْمَ الرّاکِبانِ هُما ولَم یَکُنِ الَّذی قَد کانَ مِنهُ خَفاءَ ؟ مَن ذا مَشی فی لَمعِ بَرقٍ ساطِعٍ إذ راحَ مِن عِندِ النَّبِیِّ عِشاءَ (3) ؟

.

1- .البُرَحاء : الشدّه والمشقّه ، وخصّ بعضهم به شدّه الحمّی (لسان العرب : ج 2 ص 410 «برح») .
2- .الغَمْصاء : من منازل القمر ، وهی فی الذراع أحد الکوکبین (لسان العرب : ج 7 ص 62 «غمص») .
3- .دیوان السیّد الحمیری : ص 54 الرقم 5 ، أعیان الشیعه : ج 3 ص 418 .

ص: 233

4005 . و نیز از اوست : نخستین کسی که با شمشیر خود کافران بدر را نابود کرد و خونشان را جاری ساخت ، کیست؟ آن که جبرئیل ، نامش را فریاد زد در روز بدر و فریادش را شنیدند ، کیست؟ [فریادی که می گفت :] شمشیری جز ذوالفقار [ و ] جوان مردی جز علی در فرازی و سربلندی نیست؟ آنانی که خداوند درباره شان ، «هل أتی» را نازل کرد به خاطر وفاداری ورزیدن به نذرها ، کیستند؟ آن پنج تن که ششمین آنان جبرئیل بود و پیامبر ، عبا را بر روی آنان کشید ، کیان بودند؟ آن که در رکوع ، انگشترش را صدقه داد و خداوند ، ولای خویش را بدان جزا داد ، که بود؟ ای بیرقی که جبرئیل ، پیشاپیش آن گام برداشت و دعای پیامبر ، بدرقه راهش بود ! خداوند و پیامبرش وی را بدان برتری بخشیدند و خداوند ، نعمت هایش را در نزد او آشکار ساخت . آن که به غسل و تدفین پیامبر ، پرداخت و با درگذشت پیامبر ، دنیا را سوگمند دید ، که بود؟ دانشمندترین و داورترینِ آنان و آن که فرمانروایان و فرمانبَران را یکسان می دانست ، که بود؟ آن که دروازه شهر دانش بود که قرآن را می خواند و اخبار را تفسیر می کرد ، که بود؟ سخنورترین و رساترین آنان و آن که کلامش دشواری ها را درمان می کرد ، که بود؟ آن که از همه شان بُریده تر از شرک بود ، که بود؟ و یا آن که درونش انباشته از دانش بود ، که بود؟ آن که فرمان داده شده است که به گاه اختلاف در داوری در کارهایشان به سخن او راضی باشند ، که بود؟ آن که می گفتند اگر او و دانش او نبود نابود می شدند و در فتنه ای کور گرفتار می گشتند ، کیست؟ آن که او را پیامبر خدا با سوره ای که قاطع ترین حرف و دستور بود به هنگام حج فرستاد ، که بود؟ آن که محمّد صلی الله علیه و آله به وی وصیّت کرد که وعده ها را به انجام رسانَد و او هم به سفارشْ عمل کرد ، که بود؟ آن که پیامبر صلی الله علیه و آله به مهربانی دو فرزند او را به دوش کشید و از شِعری گذشت ، که بود؟ چه کسی گفت : «آن دو خوب سوارانی هستند» در حالی که چیزی از آنچه [ بعدها ] اتّفاق افتاد ، بر او پوشیده نبود؟ چه کسی بود که در پرتو برقی درخشنده می رفت هرگاه که شبانگاهان از نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می آمد؟

.


ص: 234

. .


ص: 235

. .


ص: 236

4006 . وله أیضا : قَولُ عَلِیٍّ لِحارِثٍ عَجَبٌ کَم ثَمَّ اُعجوبَهً لَهُ حَمَلا یا حارِ هَمدانَ مَن یَمُت یَرَنی مِن مُؤمِنٍ أو مُنافِقٍ قُبُلا یَعرِفُنی طَرفُهُ وأعرِفُهُ بِنَعتِهِ وَاسمِهِ وما عَمِلا وأنتَ عِندَ الصِّراطِ تَعرِفُنی فَلا تَخَف عَثرَهً ولا زَلَلا أسقیکَ مِن بارِدٍ عَلی ظَمَإٍ تَخالُهُ فِی الحَلاوَهِ العَسَلا أقولُ لِلنّارِ حینَ توقَفُ لِلعَر ضِ دَعیهِ لاتَقرَبی الرَّجُلا دَعیهِ لا تَقرَبیهِ إنَّ لَهُ حَبلاً بِحَبلِ الوَصِیِّ مُتَّصِلا (1)

4007 . وله أیضا : وَلَدَتهُ فی حَرَمِ الإِلهِ وأمنِهِ وَالبَیتُ حَیثُ فِناؤُهُ وَالمَسجِدُ بَیضاءُ طاهِرَهُ الثِّیابِ کَریمَهٌ طابَت وطابَ وَلیدُها وَالمَولِدُ فی لَیلَهٍ غابَت نُحوسُ نُجومِها وبَدَت مَعَ القَمَرِ المُنیرِ الأَسعَدُ ما لُفَّ فی خِرَقِ القَوابِلِ مِثلُهُ إلَا ابنُ آمَنَهَ النَّبِیُّ مُحَمَّدُ (2)

.

1- .الأمالی للمفید : ص 7 ح 3 ، الأمالی للطوسی : ص 627 ح 1292 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 237 ، بشاره المصطفی : ص 5 ، دیوان السیّد الحمیری : ص 327 الرقم 131 ، بحار الأنوار : ج 39 ص 241 ح 28 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 1 ص 299 .
2- .دیوان السیّد الحمیری : ص 155 الرقم 42 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 175 ، روضه الواعظین : ص 93 .

ص: 237

4006 . و نیز سروده است : کلام علی به حارث ، شگفت است و او چه بسیار سخنان شگفتی دارد . گفت : ای حارث هَمْدانی! هرکس بمیرد ، مرا می بیند چه مؤمن باشد و چه منافق . به دیده ، مرا می شناسد و من او را می شناسم با اوصاف و نام و کارهایش . و تو در هنگام عبور از صراط ، مرا می شناسی پس ، از لغزش و افتادن مترس . تشنگی ات را به آب سردی برطرف می کنم که در شیرینی چون عسل است . به آتش ، هنگامی که بر روی پل نگه داشته می شوی ، خواهم گفت : وی را رها کن! رهایش کن و نزدیکش نرو ؛ چرا که وی را ریسمانی است که به ریسمان وصی ، گِرِه خورده است .

4007 . و نیز سروده است : در حرم الهی و جای امن آن ، او را به دنیا آورد و در خانه خدا ، آن جا که درگاه و درِ مسجد است . بانوی سپید رویِ پاکْ دامن و بزرگواری که فرزندش پاک بود و جایگاه ولادتش نیز پاک بود در شبی که نُحوست ستارگانش غایب شده بود و ماه درخشانِ خوش بختی اش سرزده بود . هرگز قابله ای ، چون او را در قنداقی نپیچیده بود مگر پسر آمنه ، محمّدِ پیامبر را .

.


ص: 238

4008 . وله أیضا : أعلِمانی أیَّ بُرهانٍ جَلِیّْ فَتَقولانِ بِتَفضیلِ عَلِیّْ ؟ بَعدَما قامَ خَطیبا مُعلِنا یَومَ «خُمٍّ» بِاجتِماعِ المَحفِلِ أحمَدُ الخَیرِ ونادی جاهِرا بِمَقالٍ مِنهُ لَم یُفتَعَلِ قالَ : إنَّ اللّهَ قَد أخبَرَنی فی مَعاریضِ الکِتابِ المُنزَلِ أنَّهُ أکمَلَ دینا قَیِّما بِعَلِیٍّ بَعدَ أن لَم یَکمُلِ وَهْوَ مَولاکُم فَوَیلٌ لِلَّذی یَتَوَلّی غَیرَ مَولاهُ الوَلِیّْ وهْوَ سَیفی ولِسانی ویَدی ونَصیری أبَدا لَم یَزَلِ وَهْوَ صِنوی وصَفِیّی وَالَّذی حُبُّهُ فِی الحَشرِ خَیرُ العَمَلِ نورُهُ نوری ونوری نورُهُ وَهْوَ بِی مُتَّصِلٌ لَم یُفصَلِ وَهْوَ فیکُم مِن مَقامی بَدَلٌ وَیلُ مَن بَدَّلَ عَهدَ البَدَلِ قَولُهُ قَولی فَمَن یَأمُرهُ فَلیُطِعهُ فیهِ وَلیَمتَثِلِ إنَّما مَولاکُمُ بَعدی إذا حانَ مَوتی ودَنا مُرتَحَلی اِبنُ عَمّی ووَصِیّی وأخی ومُجیبی فِی الرَّعیلِ الأَوَّلِ وَهْوَ بابٌ لِعُلومی فَسُقوا ماءَ صَبِرٍ بِنَقیعِ الحَنظَلِ قَطَّبوا فی وَجهِهِ وَائتَمَروا بَینَهُم فیهِ بِأَمرٍ مُعضِلِ (1)

.

1- .الغدیر : ج 2 ص 226 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 24 نحوه .

ص: 239

4008 . و نیز سروده است : آن دو به من بگویند که با کدام برهان آشکار از برتری خویش بر علی سخن می گویند؟ پس از آن که احمد به سخنرانی ایستاد و آشکارا در روز غدیر خم ، در جمع مردم احمدِ خوب ، فریاد بلندی سر داد و سخنی راست و صادقانه گفت . گفت : خداوند به من خبر داد در لا به لای کتاب وحی شده اش که دین استوار خویش را تکمیل کرد با علی ، و پیش تر کامل نشده بود . او مولای شماست . وای بر آن که به غیر از مولایش با کسی دوستی ورزد . او شمشیر من ، زبان من و دست من و یاور همیشگی و پایدار من است . او هم تبار من ، برگزیده من و کسی است که دوست داشتنش بهترین کار در روز قیامت است . نور او نور من ، و نور من نور اوست او با من در پیوند است و هرگز از من جدا نخواهد شد . او در بین شما بَدیلی است از جایگاه من وای بر آن که پیمان بدیل را تغییر دهد ! کلام او کلام من است . هر کس را که فرمان داد باید که در آن کار ، فرمان بَرَد و به جای آورد . مولای شما پس از من ، هنگامی که مرگم نزدیک شد و زمان کوچ ، فرا رسید پسر عمویم ، وصی و برادرم و قبول کننده من در دعوت نخستینم است . او درِ دانش های من است . آن گاه [ با این جملات ] در کام آنان ، زهری تلخ و کُشنده ریخته شد . بر او تُرش رویی کردند و به رایزنی درباره او به کاری مشکل روی آوردند .

.


ص: 240

10 / 9العَبدِیُّ الکوفِیُّ (1)4009 . من الشعراء الممدوحین لدی أهل البیت علیهم السلام ، یقول : بَلِّغ سَلامِیَ قَبرا بِالغَرِیِّ حَوی أوفَی البَرِیَّهِ مِن عُجمٍ ومِن عَرَبِ وَاجعَل شِعارَکَِللّهِ الخُشوعَ بِهِ ونادِ خیرَ وَصِیٍّ صِنوِ خَیرِ نَبِیِّ اِسمَعْ أبا حَسَنٍ إنَّ الاُلی عَدَلوا عَن حُکمِکَ انقَلَبوا عَن شَرِّ مُنقَلَبِ ما بالُهُم نَکَبوا نَهجَ النَّجاهِ وقَد وَضَّحتَهُ وَاقتَفَوا نَهجا مِنَ العَطَبِ ؟ ! ودافَعوکَ عَنِ الأَمرِ الَّذی اعتَلَقَت زِمامَهُ مِن قُرَیشٍ کَفُّ مُغتَصِبِ إلی أن قال : وکانَ أوَّلَ مَن أوصی بِبَیعَتِهِ لَکَ النَّبِیُّ ولکِن حالَ مِن کَثَبِ حتّی إذا ثالِثٌ مِنهُم تَقَمَّصَها وقَد تَبَدَّلَ مِنهَا الجِدُّ بِاللَّعِبِ عادَت کَما بُدِئَت شَوهاءَ جاهِلهً تَجُرُّ فیها ذِئابٌ أکلَهَ الغَلَبِ وکانَ عَنها لَهُم فی «خُمٍّ» مُزدَجَرٌ لَمّا رَقی أحمَدُ الهادی عَلی قَتَبِ (2) وقالَ وَالنّاسُ مِن دانٍ إلَیهِ ومِن ثاوٍ لَدَیهِ ومِن مُصغٍ ومُرتَقِبِ قُم یا عَلِیُّ فَإِنّی قَد اُمِرتُ بِأَن اُبلِّغَ النّاسَ وَالتَّبلیغُ أجدَرُ بی إنی نَصَبتُ عَلِیّا هادِیا عَلَما بَعدی وإنَّ عَلِیّا خیرُ مُنتَصَبِ فَبایَعوکَ وکُلٌّ باسِطٌ یَدَهُ إلَیکَ مِن فَوقِ قَلبٍ عَنکَ مُنقَلِبِ إلی أن قال : لَکَ المَناقِبُ یَعیَی الحاسِبونَ بِها عَدّا ویَعجِزُ عَنها کُلُّ مُکتَتِبِ کَرَجعَهِ الشَّمسِ إذ رُمتَ الصَّلاهَ وقَد راحَت تَواری عَنِ الأَبصارِ بِالحُجُبِ رُدَّت عَلَیکَ کَأَنَّ الشُّهبَ مَا اتَّضَحَت لِناظرٍ وکَأَنَّ الشَّمسَ لَم تَغِبِ وفی بَراءَهَ أنباءٌ عَجائِبُها لَم تُطوَ عَن نازِحٍ یَوما ومُقتَرِبِ ولَیلَهَ الغارِ لَما بِتَّ مُمتَلِئاً أمنا وغَیرُکَ مَلآنٌ مِنَ الرُّعُبِ ما أنتَ إلّا أخُو الهادی وناصِرُهُ ومُظهِرُ الحَقِّ وَالمَنعوتُ فِی الکُتُبِ وزَوجُ بَضعَتِهِ الزَّهراءِ یَکنُفُها دونَ الوَری وأبو أبنائِهِ النُّجُبِ (3)

.

1- .أبو محمّد سفیان بن مصعب العبدی الکوفی : من شعراء أهل البیت الطاهر ، المتزلّفین إلیهم بولائه وشعره ، المقبولین عندهم لصدق نیّته وانقطاعه إلیهم ، قال الإمام الصادق علیه السلام : «علّموا أولادکم شعر العبدی ، فإنّه علی دین اللّه » (رجال الکشّی : ج 2 ص 704 الرقم 748) ، ولم نجد فی غیر آل اللّه له شعرا ، وإنّ الواقف علی شعره وما فیه من الجوده والجزاله والسهوله والعذوبه والمتانه ویری ثناء الحِمْیری سیّد الشعراء علیه بأنّه أشعر الناس من أهله فی محلّه (راجع الغدیر : ج 2 ص 294 297) .
2- .القَتَب : رَحلٌ صغیر علی قدر السنام (الصحاح : ج 1 ص 198 «قتب») .
3- .الغدیر : ج 2 ص 291 293 .

ص: 241



10 / 9 عبدی کوفی

10 / 9عبدی کوفی (1)4009 . او که از شاعران ستایش شده از سوی اهل بیت علیهم السلام است ، می گوید : سلامم را به گوری در نجف برسان که با وفاترینِ عرب و عجم را در خود ، جای داده است . احساست را نسبت به خدا در اظهارخاکساری به درگاه او قرار ده و در این حال ، بهترین وصی و داماد بهترین پیامبر را صدا کن . و بگو : ای ابو الحسن! آنان که از فرمان تو روی گرداندند ، به بدترین سرنوشت ، گرفتار آمدند . چرا از راه رستگاری سر برتافتند (در حالی که) تو آن را آشکار ساختی و راه های دشوار را در پیش گرفتند؟ و تو را از حکومتی که دستِ غاصبِ فردی قریشی زمامش را گرفته بود گرفته بود ، دور کردند . تا آن جا که می گوید : نخستین کسی که پیامبر به بیعت با تو وصیّتش کرده بود ، چه زود پیمان شکست . تا آن که سومین آنان ، ردای خلافت پوشید و آن را از جدّی بودن به بازی کشاند . جاهلیّت ، همچون پیشترها ، بازگشت شرایطی که گرگ ها در آن ، طعمه را از هم می قاپیدند . در غدیر خم ، برای آنان پندی کافی بود آن گاه که احمد هدایتگر بر جهاز شتران قرار گرفت . در حالی که مردم در اطرافش گرد آمده بودند و در خدمتش نشسته و گوش کننده بودند ، و منتظر [گفت] : برخیز ای علی که به من فرمان داده شده به مردم بگویم ، و اِبلاغ از جانب من ، سزاوارتر است . [ ای مردم! ] من علی را به عنوان راهنما و نشان پس از خود ، نصب کردم و علی ، بهترین منصوب است . با تو بیعت کردند و همه دستشان را دراز کردند به سوی تو ، از ورایِ دلی که از تو رویگردان بود . تا آن که می افزاید : تو را مناقبی است که شمارش کنندگان از شمارشش ناتوان اند و نویسندگان از نوشتن آن عاجزند . چون خورشید بازگشت ، هنگامی که نمازت را نخواندی و آفتاب ، غروب کرد . چنان خورشید برایت برگشت که گویی شهاب ندرخشیده و خورشید ، غروب نکرده است . در اعلان سوره برائت ، شگفتی هایی است که از دیده دور و نزدیک ، دور نمانده است . و [ نیز ] در شب رفتن پیامبر به غار ثور که تو در آرامش کاملْ صبح کردی و غیر تو انباشته از ترس بود . تو جز برادر رهبر و یاور او و نمایشگر حق و ستایش شده در کتب آسمانی نیستی . و [ نیز ] شوی پاره تن پیامبر ، زهرا و نگهدارنده او و پدرِ پسران نجیب او .

.

1- .ابو محمّد سفیان بن مصعب عبدی کوفی از شاعران اهل بیت علیهم السلام ) است که با دوستی و شعرش به آنان ارادت می ورزید و به خاطر صدق نیّت و دلبستگی به آنان مورد قبول آنان بود . امام صادق علیه السلام می فرمود : «به فرزندانتان شعر عبدی را آموزش دهید ؛ چون اشعار او طبق دین خداست» (رجال الکشّی : ج 2 ص 704 ش 747) او جز درباره خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله شعری نسروده است و اگر کسی در شعر وی و نیکویی ، دلنشینی ، روانی ، شیرینی و استواری آن بیندیشد ، خواهد دانست که سخن بزرگِ شاعران ، سیّد حمیری در حقّ وی که گفت : «او در بین خاندانش شاعرترین است» ، سخنی بجاست (ر .ک : الغدیر : ج 2 ص 294297) .

ص: 242

. .


ص: 243

. .


ص: 244

القَرنُ الثّالِثُ10 / 10الشّافِعِیُّ (1)4010 . أحد أئمّه أهل السنّه ، یقول : إذا فی مَجلِسٍ نَذکُرُ عَلِیّا وسِبطَیهِ وفاطِمَهَ الزَّکِیَّهْ یُقالُ تَجاوَزوا یا قومُ هذا فَهذا مِن حَدیثِ الرّافِضِیَّهْ بَرِئتُ إلَی المُهَیمِنِ مِن اُناسٍ یَرَونَ الرَّفضَ حُبَّ الفاطِمِیَّهْ (2)

4011 . وله أیضا : یا آلَ بَیتِ رَسولِ اللّهِ حُبُّکُمُ فَرضٌ مِنَ اللّهِ فِی القُرآنِ أنزَلَهُ یَکفیکُمُ مِن عَظیمِ الفَخرِ أنَّکُمُ مَن لَم یُصَلِّ عَلَیکُم لا صَلاهَ لَهُ (3)

4012 . وله أیضا : إلامَ إلامَ وحَتّی مَتی اُعاتَبُ فی حُبِّ هذَا الفَتی ؟ وهَل زُوِّجَت فاطِمٌ غَیرَهُ وفی غَیرِهِ هَل أتی «هَلْ أَتَی» (4) ؟ (5)

.

1- .هو إمام الشافعیّه ، وقد تقدّمت ترجمته فی «علیّ عن لسان الأعیان» .
2- .دیوان الشافعی : ص 83 و راجع الصراط المستقیم : ج 3 ص 77 و الغدیر : ج 4 ص 324 .
3- .دیوان الشافعی : ص 68 ؛ الغدیر : ج 3 ص 173 .
4- .الإنسان : 1 .
5- .الصراط المستقیم : ج 1 ص 183 .