گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد نهم
قرن سوم



10 / 10 شافعی

قرن سوم10 / 10شافعی (1)4010 . او که از پیشوایان چهارگانه اهل سنّت است ، می گوید : هرگاه در نشستی علی را یاد می کنیم و نیز دو فرزندش و فاطمه پاکْ سرشت را . گفته می شود : ای مردم! این بحث را رها کنید که این ، سخنِ رافضیان است . به درگاه الهی برائت می جویم از مردمی که دوستی فرزندان فاطمه را رَفض می دانند .

4011 . و نیز گفته است : ای خاندان پیامبر خدا ! دوستی شما از سوی خدا در قرآنی که نازل کرده ، واجب شده است . از عظمت فخرتان همین شما را بس که هر کس بر شما درود نفرستد ، نمازش پذیرفته نیست .

4012 . و نیز از سروده های اوست : تا کی ، تا کی و تا چه زمانی در دوستی این جوان ، سرزنش شوم؟ آیا غیر او با فاطمه ازدواج کرد؟ و آیا در حقّ غیر او «هَلْ أَتَی» نازل شد؟

.

1- .وی امام شافعیان است و شرح حال وی ، قبلاً در بخش «علی از زبان بزرگان» آمده است .

ص: 246

راجع : ص 134 (الشافعی) .

10 / 11دِعبِلٌ الخُزاعِیُّ 14013 . من أکابر الشعراء فی القرن الثالث ، یقول : نَطَقَ القُرانُ بِفَضلِ آلِ مُحَمَّدٍ ووِلایَهٍ لِعَلِیِّهِ لَم تُجحَدِ بِوَلایَهِ المُختارِ مَن خَیرُ الَّذی بَعدَ النَّبِیِّ الصّادِقِ المُتَوَدِّدِ إذ جاءَهُ المِسکینُ حالَ صَلاتِهِ فَامتَدَّ طَوعا بِالذِّراعِ وبِالیَدِ فَتَناوَلَ المِسکینُ مِنهُ خاتَما هِبَهَ الکَریمِ الأَجوَدِ بنِ (1) الأَجوَدِ فَاختَصَّهُ الرَّحمنُ فی تَنزیلِهِ مَن حازَ مِثلَ فَخارِهِ فَلیَعدُدِ إنَّ الإِلهَ وَلِیُّکُم ورَسولَهُ وَالمُؤمِنینَ فَمَن یَشَأ فَلیَجحَدِ یَکُنِ الإِلهُ خَصیمَهُ فیها غَدا وَاللّهُ لَیسَ بِمُخلِفٍ فِی المَوعِدِ (2)

.

1- .فی المصدر : «الأجودی» ، والصحیح ما أثبتناه کما فی الغدیر .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 7 ، الصراط المستقیم : ج 1 ص 266 ، الغدیر : ج 2 ص 382 .

ص: 247



10 / 11 دِعبِل خُزاعی

ر . ک : ص 135 (شافعی) .

10 / 11دِعبِل خُزاعی 14013 . او که از شاعران بزرگ قرن سوم است ، می گوید : قرآن به فضل آل محمّد ، زبان گشوده است و در میان آنان ، ولایت علی را منکر نگشته است ؛ ولایت برگزیده از میان بهترین ها ؛ آن که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ، راستگو و دوست داشتنی بود . هنگامی که به وقت نمازِ او درویش آمد دست و بازویش را با میل به سویش دراز کرد . درویش ، انگشتر را از انگشت او بیرون کشید بخشش کریمِ بخشنده ، فرزند بخشنده . و خدای رحمان در قرآن خود ، وی را ویژه ساخت هرکس افتخاری چون او دارد ، آن را نام ببرد . خدا و رسولش ولیّ شما هستند و مؤمنان نیز . هرکه می خواهد ، منکر باشد . خداوند ، فردای قیامت ، دشمن او خواهد بود و خداوند در وعده هایش تخلّف نمی کند .

.


ص: 248

4014 . وله أیضا : سَقیا لِبَیعَهِ أحمَدٍ ووَصِیِّهِ أعنِی الإِمامَ وَلِیَّنَا المَحسودا أعنِی الَّذی نَصَرَ النَّبِیَّ مُحَمَّدا قَبلَ البَرِیَّهِ ناشِئا ووَلیدا أعنِی الَّذی کَشَفَ الکُروبَ ولَم یَکُن فِی الحَربِ عِندَ لِقائِها رِعْدِیدا (1) أعنِی المُوَحِّدَ قَبلَ کُلِّ مُوَحِّدٍ لا عابِدا وَثَنا ولا جُلمودا (2)(3)

10 / 12اِبنُ الرّومِیِّ (4)4015 . من اُدباء القرن الثالث ، یقول : یا هِندُ لَم أعشَق ومِثلِیَ لا یَری عِشقَ النِّساءِ دِیانَهً وتَحَرُّجا لکِنَّ حُبِّیَ لِلوَصِیِّ مُخَیَّمٌ فِی الصَّدرِ یَسرَحُ فِی الفُؤادِ تَوَلُّجا فَهُوَ السِّراجُ المُستَنیرُ ومَن بِهِ سَبَبُ النَّجاهِ مِنَ العَذابِ لِمَن نَجا وإذا تَرَکتُ لَهُ المَحَبَّهَ لَم أجِد یَومَ القِیامَهِ مِن ذُنوبِیَ مَخرَجا قُل لی : أ أترُکُ مُستَقیمَ طَریقِهِ جَهلاً وأتَّبِعَ الطَّریقَ الأَعوَجا ؟ وأراهُ کَالتِّبرِ المُصَفّی جَوهَرا وأری سِواهُ لِناقِدیهِ مُبَهرَجا ومَحِلُّهُ مِن کُلِّ فَضلٍ بَیِّنٌ عالٍ مَحَلَّ الشَّمسِ أو بَدرَ الدُّجا قالَ النَّبِیُّ لَهُ مَقالاً لَم یَکُن یَومَ الغَدیرِ لِسامِعیهِ مُمَجْمِجا (5) مَن کُنتُ مَولاهُ فَذا مَولیً لَهُ مِثلی وأصبَحَ بِالفَخارِ مُتَوَّجا وکَذاکَ إذ مَنَعَ البَتولَ جَماعَهً خَطَبوا وأکرَمَهُ بِها إذ زَوَّجا ولَهُ عَجائِبُ یَومَ سارَ بِجَیشِهِ یَبغی لِقَصدِ النَّهرَوانِ المَخرَجا رُدَّت عَلَیهِ الشَّمسُ بَعدَ غُروبِها بَیضاءَ تَلمَعُ وَقدَهً وتَأَجُّجا (6)

.

1- .رجل رِعْدِید : جبان یُرعَد عند القتال جبنا (لسان العرب : ج 3 ص 179 «رعد») .
2- .الجُلْمود : الصخر (لسان العرب : ج 3 ص 129 «جلمد») .
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 28 ، الغدیر : ج 2 ص 382 .
4- .أبو الحسن علیّ بن عبّاس بن جریح مولی عبید اللّه بن عیسی ، الشهیر بابن الرومی : ولد ببغداد سنه (221 ه ) ، شعره الکثیر الطافح برونق البلاغه قد أربی علی سبائک التبر حسنا وبهاءً ، فکان فنّانا بارعاً ، اُوتی ملکه التصویر ولطف التخیّل والتولید وبراعه اللعب بالمعانی والأشکال ، وکان ذا حظّ وافر فی اللغه ، وقصائده دالّه علی تبحّره فی اللغه وإحاطته الواسعه بغریب مفرداتها وأوزان اشتقاقها وتصریفها وموقع أمثالها ، ولیس فی شعر العربیّه مَن تبدو هذه الشواهد فی کلامه بهذه الغزاره والدقّه غیر المترجم والمعرّی ، عاش ابن الرومی حیاته فی بغداد ، وتوفّی فی جمادی الاُولی سنه 283 ه (راجع الغدیر : ج 3 ص 51) .
5- .مَجْمَجَ الرجل فی خبره : لم یبیّنه (لسان العرب : ج 2 ص 363 «مجج») .
6- .الغدیر : ج 3 ص 29 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 28 و ج 2 ص 322 .

ص: 249



10 / 12 ابن رومی

4014 . و نیز سروده است : خوشا به بیعت احمد و وصیّ او منظورم ولیّمان ، امامِ مورد حسد قرار گرفته است . مقصودم کسی است که محمّدِ پیامبر را یاری کرد پیش از همه ، در حالی که نوجوان و تازه کار بود . مقصودم کسی است که غم ها را زُدود و در جنگ به هنگام رو به رو شدن ، نمی هراسید . مقصودم آن موحّد پیشِ از همه موحّدان است که نه بتی را پرستید و نه سنگی را .

10 / 12ابن رومی (1)4015 . او از ادیبان قرن سوم هجری است و می گوید : ای هند! من عاشق نیستم و فردی چون من عشق به زنان را دیانت و پرهیزگاری نمی داند . ولی علاقه به وصی ، خیمه در سینه و در دل زده است. او چراغِ نوربخش است و کسی است که برای هر که از عذابْ نجات یافت ، وسیله نجات است . اگر عشق به او را کنار بگذارم در روز قیامت ، راه گریزی از گناهانم نخواهم یافت . به من بگو : آیا راه راست او را رها کنم از روی نادانی و راه کج را بپیمایم؟ او را چون طلای ناب می بینم و دیگران را درنظر طلاشناسان ، بَدَل . جایگاه او در هر فضلی آشکار است والاست چون خورشید و یا چون ماه کامل . پیامبر در روز غدیر ، سخنی به او گفت که برای شنوندگان ، سخن او هرگز مبهم نبود : «هرکس که من مولای اویم ، این ، مولای اوست همچون من» ، و این چنین به افتخار ، روی آورد . همچنین هنگامی که بتول به گروهی پاسخ «نه» گفت وقتی از او خواستگاری کردند و با ازدواج با وی ، او را بزرگ داشت. روزی که سپاهش را می بُرد ، برایش شگفتی هایی اتّفاق افتاد هنگامی که از منزلگاه نهروان گذشت . خورشید ، پس از غروب کردن ، برایش باز گشت با نوری که از فروزش و درخشندگی برق می زد .

.

1- .ابو الحسن علی بن عبّاس بن جریح ، از موالی (وابستگان) عبید اللّه بن عیسی و مشهور به ابن رومی است . او در سال 221 ق ، در بغداد به دنیا آمد . شعرش سرشار از نکته های بلاغی است و در زیبایی و درخشندگی ، چون زنجیره ای طلایی است . وی شاعری فنّی و زبردست و برخوردار از توان چهره پردازی و ظرافت تخیّل و آفرینش ، و در بازی با معانی و ساختارهای لفظی چیره دست بود و در لغت ، حظّی وافر داشت . قصیده های وی بر تبحّرش در زبان و احاطه اش بر لغت و وزن های شعر و کاربرد آنها و جایگاه مَثَل ها دلالت دارد و جز وی و مَعَرّی ، در شعر عربی کسی پیدا نمی شود که شاهدهای مثالی را به این دقّت و فراوانی به کار گرفته باشد . وی زندگی اش را در بغداد گذراند و در جمادی اوّل سال 283 ق ، درگذشت (ر .ک : الغدیر ج 3 ص 51) .

ص: 250

. .


ص: 251

. .


ص: 252

10 / 13بَکرُ بنُ حَمّادٍ التّاهَرتِیُّ (1)4016 . من المحدّثین فی القرن الثالث ، یقول : قُل لِابنِ مُلجَمٍ وَالأَقدارُ غالِبَهٌ هَدَّمتَ وَیلَکَ! لِلإِسلامِ أرکانا قَتَلتَ أفضَلَ مَن یَمشی عَلی قَدَمٍ وأوَّلَ النّاسِ إسلاما وإیمانا وأعلَمَ النّاسِ بِالقُرآنِ ثُمَّ بِما سَنَّ الرَّسولُ لَنا شَرعا وتِبیانا صِهرَ النَّبِیَّ ومَولاهُ وناصِرَهُ أضحَت مَناقِبُهُ نورا وبُرهانا وکانَ مِنهُ عَلی رَغمِ الحَسودِ لَهُ مَکانَ (2) هارونَ مِن موسَی بنِ عِمرانا وکانَ فِی الحَربِ سَیفا صارِما ذَکَرا لَیثا إذا لَقِیَ الأَقرانُ أقرانا ذَکَرتُ قاتِلَهُ وَالدَّمعُ مُنحَدِرٌ فَقُلتُ سُبحانَ رَبِّ النّاسِ سُبحانا إنّی لَأَحسَبُهُ ما کانَ مِن بَشَرٍ یَخشَی المَعادَ ولکِن کانَ شَیطانا أشقی مُرادٍ (3) إذا عُدَّت قَبائِلُها وأخسَرَ النّاسِ عِندَ اللّهِ میزانا کَعاقِرِ النّاقَهِ الاُولَی الَّتی جَلَبَت عَلی ثَمودَ بِأَرضِ الحِجرِ خُسرانا قَد کانَ یُخبِرُهُم أن سَوفَ یَخضِبُها قَبلَ المَنِیَّهِ أزمانا فَأَزمانا فَلا عَفَا اللّهُ عَنهُ ما تَحَمَّلَهُ ولا سَقی قَبرَ عِمرانَ بنِ حَطّانا لِقَولِهِ فی شَقِیٍّ [ظَلَّ] (4) مُجتَرِما ونالَ ما نالَهُ ظُلما وعُدوانا «یا ضَرَبهً مِن تَقِیٍّ ما أرادَ بِها إلّا لِیَبلُغَ مِن ذِی العَرشِ رِضوانا!!» بَل ضَربَهً مِن غَوِیٍّ أورَدَتهُ لَظیً فَسَوفَ یَلقی بِهَا الرَّحمنَ غَضبانا کَأَنَّهُ لَم یُرِد قَصدا بِضَربَتِهِ إلّا لِیَصلی عَذابَ الخُلدِ نیرانا (5)

.

1- .بکر بن حمّاد التاهرتی القیروانی أبو عبد الرحمن : هو من حفّاظ الحدیث ، وثقات المحدّثین المأمونین . له قصیده یرثی فیها أمیر المؤمنین علیه السلام ، ویردّ علی عمران بن حطّان الخارجی فی رثائه لعبد الرحمن بن ملجم ، توفّی بتلعون فی المائه الثالثه للهجره (راجع أعیان الشیعه : ج 3 ص 591) .
2- .فی المصدر : «ما کان» ، وما فی المتن أثبتناه من المصدرَین الآخَرین .
3- .فی المصدر : «مرادا» ، والصحیح ما أثبتناه کما فی الغدیر ومروج الذهب .
4- .سقط ما بین المعقوفین من المصدر وأثبتناه من الغدیر .
5- .الاستیعاب : ج 3 ص 221 الرقم 1875 ، مروج الذهب : ج 2 ص 427 ؛ الغدیر : ج 1 ص 326 عن بکر بن الحسّان الباهلی .

ص: 253



10 / 13 بَکْر بن حَمّاد تاهَرتی

10 / 13بَکْر بن حَمّاد تاهَرتی (1)4016 . او که از محدّثان قرن سوم است ، می گوید : به ابن ملجم بگو : و سرنوشت ، چیره است وای بر تو ! پایه های اسلام را نابود کردی . بهترین کسی را که روی زمین گام می زد ، کُشتی آن که در اسلام و ایمان ، نخستینِ مردم بود . داناترینِ مردم به قرآن و نیز به آنچه پیامبر به عنوان شرع و سنّت ، بیان کرده بود . داماد پیامبر ، دوست و یاور او آن که مناقبش به روشنی و استواری درخشان است . علی رغم حسودانش ، برای وی [ نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله ] همان منزلتی بود که برای هارون نسبت به موسی بود . در جنگ ، شمشیری بُرنده ، مردِ جنگ و شیر بود ، هنگامی که با هماوردهایش روبه رو می شد . درحالی که اشک فرو می ریزم ، قاتلش را به یاد می آورم می گویم : منزّه است پروردگارِ مردم ! می اندیشم که وی (قاتل علی علیه السلام ) از جنس بشر که از قیامت بترسد نبود ؛ بلکه شیطان بود . پست ترین فرد قبیله مراد اگر قبیله اش به شمار آید بود و نزد خداوند ، زیانبارترینِ آنان . چون پی کننده ناقه در گذشته ها که برای قوم ثمود در سرزمینشان ، زیان به بار آورد . به آنان می گفت که محاسنش خون رنگ خواهد شد اندکی پیش از در رسیدن مرگش . خداوند به خاطر آنچه که او کرد ، هرگز از او نگذرد و گور عمران بن حطّان را خُنَک نسازد . به خاطر این شعرش درباره آن شقاوتْ پیشه گنهکار و آنچه از ظلم و ستم که بدان دست یازید : «ای ضربه ای که از سوی فرد پرهیزگار زده شد و بدان ، جز دستیابی به خشنودی خدا را نمی خواست!» . بلکه ضربه ستمکاری بود که او را به جهنّم کشاند و بدان که خشم خدای رحمان را خواهد دید . گویی که با ضربه خود ، نخواست جز رسیدن به عذاب جاویدان جهنّم را .

.

1- .ابو عبد الرحمان بکر بن حمّاد تاهرتی قَیرَوانی ، از حافظان حدیث و از محدّثان موثّق و مورد اطمینان است . وی را قصیده ای است که در آن بر امیر مؤمنان سوگواری می کند و سوگواری عمران بن حطّان خارجی بر عبد الرحمان بن ملجم را پاسخ می گوید . او در قرن سوم هجری در تلعون درگذشت (ر . ک : أعیان الشیعه : ج 3 ص 591) .

ص: 254

القَرنُ الرّابِعُ10 / 14أحمَدُ بنُ عَلَوِیَّهِ الأَصبَهانِیُّ (1)4017 . من أئمّه المحدّثین والاُدباء فی القرن الرابع ، یقول : ولَهُ یَقولُ مُحَمَّدٌ: أقضاکُمُ هذا وأعلَمُکُم لَدَی التِّبیانِ إنّی مَدینَهُ عِلمِکُم وأخی لَها بابٌ وَثیقُ الرُّکنِ مِصراعانِ فَأْتوا بُیوتَ العِلمِ مِن أبوابِها فَالبَیتُ لایُؤتی مِنَ الحیطانِ لَولا مَخافَهُ مُفتَرٍ مِن اُمَّتی ما فِی ابنِ مَریَمَ یَفتَرِی النَّصرانی أظهَرتُ فیکَ مَناقِبا فی فَضلِها قَلبُ الأَدیبِ یَظَلُّ کَالحَیرانِ ویُسارِعُ الأَقوامُ مِنکَ لاِخذِ ما وَطِئَتهُ مِنکَ مِنَ الثَّرَی العَقِبانِ (2)

.

1- .أبو جعفر أحمد بن علویّه الأصبهانی الکرمانی ، الشهیر بأبی الأسود : أحد مؤلّفی الإمامیّه المطّرد ذکرهم فی المعاجم ، ومن أئمّه الحدیث وصدور حملته ، وحسبه جلاله أن تکون أخباره مبثوثه فی مثل الفقیه والتهذیب والکامل والأمالی للصدوق والأمالی للمفید وأمثالها ، وأمّا شاعریّته فهی فی الذروه والسنام من مراقی قرض الشعر ، وجاء شعره فی أئمّه الدین علیهم السلام کسیف صارم لشُبَه أهل النصب . ولد سنه 212 ه وتوفّی سنه 320 ه ونیّف (راجع الغدیر : ج 3 ص 348) .
2- .أعیان الشیعه : ج 3 ص 23 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 33 و ج 1 ص 264 .

ص: 255



قرن چهارم

10 / 14 احمد بن علویّه اصفهانی

قرن چهارم10 / 14احمد بن علویّه اصفهانی (1)4017 . او که از پیشوایان حدیث و ادب در قرن چهارم است ، می گوید : محمّد ، خطاب به او گفت : این (علی علیه السلام ) داورترین و داناترینِ شما نسبت به قرآن است . من شهر علم شمایم و برادر من بر آن شهر دری است که دو لنگه آن ، استوار است . به خانه های دانش از راه درِ آنها وارد شوید به خانه از بالای دیوارهای آن ، وارد نمی شوند . اگر بیم تهمتْ زنانِ امّتم نبود آن سان که مسیحیان بر پسر مریم افترا بستند . در حقّ تو فضایلی را بیان می کردم که در فهم فضیلت آنها دل شخص ادیب ، حیران می گشت . و مردم برای برداشتنِ خاک زیر پایت ، در پی ات می دویدند .

.

1- .ابو جعفر احمد بن علویّه اصفهانی کرمانی ، مشهور به ابو الأسود ، یکی از نویسندگان شیعه است که در کتاب های شرح حال نگاران ، بسیار یاد شده است و یکی از پیشوایان و حاملان حدیث است . در جلالت وی همین بس که اخبار منقول از طریق وی در متونی چون کتاب من لا یحضره الفقیه ، تهذیب الأحکام ، کامل الزیارات ، الأمالی ، صدوق ، الأمالی ، مفید و غیر آن ، بسیار است . در شعر ، در بین شاعران در اوج و بر چکاد شاعری است و شعرش درباره ائمه دین علیهم السلام ، چون شمشیری بُرنده علیه شبهه افکنی های ناصبیان است . او در سال 212 ق ، به دنیا آمد و در سال سیصد و بیست و اندی درگذشت (ر . ک : الغدیر : ج 3 ص 348) .

ص: 256

10 / 15المُفَجَّعُ (1)4018 . من أکابر الاُدباء فی القرن الرابع ، یقول : لَم یَکُن أمرُهُ بِدَوحاتِ خُمٍّ مُشکِلاً عَن سَبیلِهِ مَلوِیّا إنَّ عَهدَ النَّبِیِّ فی ثَقَلَیهِ حُجَّهٌ کُنتُ عَن سِواها غَنِیّا نَصَبَ المُرتَضی لَهُم فی مَقامٍ لَم یَکُن خامِلاً هُناکَ دَنِیّا عَلَما قائِما کَما صَدَعَ البَد رُ تَماما دُجُنَّهً (2) أو دَجِیّا قالَ : هذا مَولیً لِمَن کُنتُ مَولا هُ جِهارا یَقولُها جَهْوَرِیّا والِ یا رَبِّ مَن یُوالیهِ وَانصُرْ هُ وعادِ الَّذی یُعادِی الوَصِیّا إنَّ هذَا الدُّعا لِمَن یَتَعَدّی راعِیا فِی الأَنامِ أم مَرعِیّا لا یُبالی أماتَ مَوتَ یَهودٍ مَن قَلاهُ أو ماتَ نَصرانِیّا مَن رَأی وَجهَهُ کَمَن عَبَدَ اللّ هَ مُدیمَ القُنوتِ رُهبانِیّا کانَ سُؤلَ النَّبِیِّ لَمّا تَمَنّی حینَ أهدوهُ طائِرا مَشوِیّا إذ دَعَا اللّهَ أن یَسوقَ أحَبَّ ال خَلقِ طُرّا إلَیهِ سَوْقا وَحِیّا (3) فَإِذا بِالوَصِیِّ قَد قَرَعَ البا بَ یُریدُ السَّلامَ رَبّانِیّا فَثَناهُ عَنِ الدُّخولِ مِرارا أنَسٌ حینَ لَم یَکُن خَزرَجِیّا وذَخیرا لِقَومِهِ وأبَی الرَّح منُ إلّا إمامَنَا الطّالِبِیّا ورَمی بِالبَیاضِ مَن صَدَّ عَنهُ وحَبَا الفَضلَ سَیِّدا أریَحِیّا (4)

.

1- .أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد بن عبد اللّه الکاتب النحوی المصری ، الملقّب بالمفجّع : أوحدیّ من رجالات العلم والحدیث ، مدحه أصحابنا الإمامیّه بحسن العقیده وسلامه المذهب وسداد الرأی ، وقد أکثر فی شعره الثناء علی أهل البیت علیهم السلام والتفجّع لما انتابهم من المصائب والفوادح ، ولذا لقّبه مناوئوه المتنابزون بالألقاب بالمفجّع ، وکان شاعر البصره وأدیبها ، وکان یجلس فی الجامع بالبصره فیکتب عنه ویُقرأ علیه الشعر واللغه والمصنّفات ، وشعره مشهور ، ولد المفجّع بالبصره وتوفّی بها سنه 327 ه (راجع الغدیر : ج 3 ص 361) .
2- .الدجنه : الظلمه ، والدیاجی : اللیالی المظلمه (النهایه : ج 2 ص 102 «دجن») .
3- .الوَحِیّ علی فعلیل : السریع (لسان العرب : ج 15 ص 382 «وحی») .
4- .الغدیر : ج 3 ص 353 .

ص: 257



10 / 15 مُفجَّع

10 / 15مُفجَّع (1)4018 . از ادیبان بزرگ قرن چهارم هجری است که می گوید : کار او در زیر شاخ و برگ درختان خُم مشکل و منحرف کننده راهش نبود . پیمان پیامبر درباره دو ثقلش حجتی است و من از هر چه غیر از آن است ، بی نیازم . علی مرتضی را برای آنها در جایگاهی قرار داد که در آن جا پنهان کاری و فتوری نبود . نشانه ای پا بر جا همان گونه که ماه شب چارده تیرگی یا تاریکی و شب را از میان برداشت . فرمود : این ، مولای هر کسی است که من برایش مولایم این را آشکارا فرمود و بلند . دوست بدار ای پروردگار هر آن کسی را که او را دوست دارد و یاری رسانْ همو را و دشمن بدار آن کسی را که وصی را دشمن دارد . این دعا برای همگان است از زیر دست و بالا دست . مهم نیست کسی که او را دشمن داشته باشد یهودی بمیرد و یا نصرانی . هر کس سیمای او را ببیند همانند کسی است که خدا را پرستیده است راهب وار و دائم در حال طاعت . آرزوی پیامبر ، آن گاه که آمالی داشت آن هنگام که مرغی بریان را برایش هدیه آوردند ، دعا کرد تا خداوند برایش شتابان روانه کند کسی را که محبوب ترین بندگان در پیشگاه خداست . ناگهان ، وصی پیامبر در زد و آهنگ سلام ربّانی داشت . أنس ، چند بار ، او را از وارد شدنش باز داشت ؛ چون علی ، خزرجی نبود! و آن افتخار را برای قومش نگه داشته بود ولی خداوند بخشنده ، برای ما ، امامی طالبی خواسته بود . و خدا ، مانع راه را ، به بیماری بَرَصْ گرفتار کرد و فضیلت را نصیب آقایی کرد که جامع صفات نیک بود .

.

1- .ابو عبد اللّه محمّد بن احمد بن عبداللّه کاتب نحوی مصری ، ملقّب به «مفجَّع (فاجعه دیده)» ، از یگانه مردان دانش و حدیث است . علمای شیعه ، او را به حسن عقیده و سلامت مذهب و صلابت رأی ، ستوده اند . در شعرهایش برای اهل بیت علیهم السلام بسیار ثنا گفته و برای مصیبت ها و گرفتاری ها رثا سروده است . دشمنانش او را «مفجِّع (فاجعه ساز)» لقب داده اند . مفجَّع ، شاعر وادیب بصره بود ودر مسجد جامع بصره می نشست و مطالبی را املا می کردند و دیگران می نوشتند و در محضر او ، شعر و ادب و دیگر نوشته های خود را [ جهت اصلاح ] می خواندند . شعر او شهرت دارد . وی در بصره زاده شد و در سال 327 ق ، از دنیا رخت بر بست .

ص: 258

10 / 16أحمَدُ الصَّنَوبَرِیُ (1)4019 . من جهابذه الشعراء فی القرن الرابع ، یقول : أ لَیسَ مَن حَلَّ مِنهُ فی اُخُوَّتِهِ مَحَلَّ هارونَ مِن موسَی بنِ عِمرانِ صَلّی إلَی القِبلَتَینِ المُقتَدی بِهِما وَالنّاسُ عَن ذاکَ فی صُمٍّ وعُمیانِ ما مِثلُ زَوجَتِهِ اُخری یُقاسُ بِها ولا یُقاسُ إلی سِبطَیهِ سِبطانِ فَمُضمِرُ الحُبِّ فی نورٍ یُخَصُّ بِهِ ومُضمِرُ البُغضِ مَخصوصٌ بِنیرانِ هذا غَدا مالِکٌ فِی النّارِ یَملِکُهُ وذاکَ رِضوانُ یَلقاهُ بِرِضوانِ قالَ النَّبِیُّ لَهُ : أشقَی البَرِیَّهِ یا عَلِیُّ إن ذُکِرَ الأَشقی شَقِیّانِ هذا عَصی صالِحا فی عَقرِ ناقَتِهِ وذاکَ فیکَ سَیَلقانی بِعِصیانِ لَیَخضِبَنْ هذِهِ مِن ذا أبا حَسَنٍ فی حینَ یَخضِبُها مِن أحمَرٍ قانِ نِعْمَ الشَّهیدانِ رَبُّ العَرشِ یَشهَدُ لی وَالخَلقُ إنَّهُما نِعمَ الشَّهیدانِ مَن ذا یُعَزِّی النَّبِیَّ المُصطَفی بِهِما مَن ذا یُعَزِّیهِ مِن قاصٍ ومِن دانِ مَن ذا لِفاطِمَهَ اللَّهفی یُنَبِّؤُها عَن بَعلِها وَابنِها إنباءَ لَهفانِ ؟ مِن قابِضِ النَّفسِ فِی المِحرابِ مُنتَصِبٌ وقابِضِ النَّفسِ فِی الهَیجاءِ عَطشانِ ؟ نَجمانِ فِی الأَرضِ بَل بَدرانِ قَد أفَلا نَعَم وشَمسانِ إمّا قُلتَ شَمسانِ سَیفانِ یُغمَدُ سَیفُ الحَربِ إن بَرَزا وفی یَمینِهِما لِلحَربِ سَیفانِ (2)

.

1- .أحمد بن محمّد بن الحسن بن مرار الجزری الرقّی الضبّی الحلبی ، الشهیر بالصنوبری : شاعر شیعی مُجید ، جمع شعره بین طرفی الرقّه والقوّه ، ونال من المتانه وجوده الاُسلوب حظّه الأوفر . ولد سنه 303 ه وتوفّی سنه 334 ه (راجع الغدیر : ج 3 ص 369) .
2- .أعیان الشیعه : ج 3 ص 96 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 316 و 399 و 309 و 238 ، الغدیر : ج3 ص 371 .

ص: 259



10 / 16 احمد صنوبری

10 / 16احمد صنوبری (1)4019 . از شاعران فهیم و دانشمند قرن چهارم هجری است که می گوید : آیا کسی که در مقام برادری ، جای او نشست همانند منزلت هارون برای موسی بن عمران ، کسی جز اوبود ؟ به دو قبله نماز خواند ، در حالی که پیامبر ، پیش نماز بود و مردم ، از این موضوع ، چشم و گوش بسته بودند . هیچ همسر دیگری ، قابل قیاس با همسر او نیست و هیچ فرزند ، دیگری با سبط پیامبر ، سنجیدنی نیست . دوست دارنده علی در دل ، از نوری ویژه برخوردار است و دشمن درونی او در آتش است . دشمن او را ، فردا ، مالک آتش دوزخ در اختیار دارد اما دوستدار او در بهشت رضوان ، خشنود است . پیامبر خدا به او فرمود : «ای علی! بدبخت ترینِ مردم اگر قرار باشد بدبخت ها معرفی شوند دو گروه اند : آن نافرمان از صالح پیامبر که پی کننده شتر صالح بود و آن دیگری ، نافرمان در حقِّ توست که مرا با نافرمانی دیدار می کند . ای ابوالحسن! محاسنت را از خون گلویت زمانی از رنگ سرخی تُند ، خضاب می کند» . چه نیکو شهیدانی که پروردگار عرش و خلق گواهی می دهند که آنان نیکو شهیدانی هستند ! چه کسی به پیامبر ، به خاطر آن دو ، دلداری می دهد؟ چه کسی دلداری می دهد ، از دور و نزدیک؟ چه کسی بر فاطمه مصیبت زده مصیبت شوهر و فرزند را باز گوید؟ چه کسی عبادت گزار در محراب را به قتل رساند؟ و چه کسی در میدان نبرد ، تشنه لب را شهید نمود؟ دو ستاره در زمین ، بلکه دو ماه بدر ، غروب کرده اند آری ! بلکه دو خورشید ، غروب کرد و چرا نگویم دو خورشید؟! آنها دو شمشیرند که اگر به میدان بیایند شمشیر جنگ ، غلاف می شود و تنها در دستان آن دو ، شمشیر جنگ می مانَد .

.

1- .احمد بن محمّد بن حسن بن مرار جَزَری رَقّی ضِبّی حلبی ، مشهور به «صنوبری» ، شاعری شیعی و ستودنی است . شعرش دارای لطافت و قوت است و در متانت کلام و زیبایی سبک ، به درجه ای والا رسیده است . او در 303 ق ، به دنیا آمد و در 334 ق از دنیا رفت .

ص: 260

. .


ص: 261

. .


ص: 262

10 / 17أبُو الفَتحِ مَحمودُ بنُ مُحَمَّدٍ کَشاجِمٌ 14020 . من نوابغ القرن الرابع ، یقول : ووالِدُهُم سَیِّدُ الأَوصیاءِ ومُعطِی الفَقیرِ ومُردِی البَطَلْ ومَن عَلَّمَ السُّمْرَ طَعنَ الحَلِیّ لَدَی الرَّوعِ وَالبیضَ ضَربَ القُلَلْ (1) ولَو زالَتِ الأَرضُ یَومَ الهِیا جِ مِن تَحتِ أخمَصِهِ لَم یَزُلْ ومَن صَدَّ عَن وَجهِ دُنیاهُمُ وقَد لَبِسَت حُلیِها وَالحُلَلْ وکانَ إذا ما اُضیفوا إلَیهِ فَأَرفَعُهُم رُتبَهً فِی المَثَلْ سماءٌ اُضیفَ إلَیهَا الحَضیضْ وبَحرٌ قَرَنتَ إلَیهِ الوَشَلْ (2) بِجودٍ تَعَلَّمَ مِنهُ السَّحابْ وحِلمٍ تَوَلَّدَ مِنهُ الجَبَلْ وکَم شُبهَهٌ بِهُداهُ جَلا وکَم خُطَّهٌ بِحِجاهُ فَصَلْ وکَم أطفَأَ اللّهُ نارَ الضَّلالْ بِهِ وَهْیَ تَرمِی الهُدی بِالشُّعَلْ ومَن رَدَّ خالِقُنا شَمسَهُ عَلَیهِ وقَد جَنَحَت لِلطَّفَلْ (3) ولَو لَم تَعُد کانَ فی رَأیِهِ وفی وَجهِهِ مِن سَناها بَدَلْ ومَن ضَرَبَ النّاسَ بِالمُرهَفاتْ (4) عَلَی الدّینِ ضَربَ عِرابِ الإِبِلْ وقَد عَلِموا أنَّ یَومَ الغَدیرْ بِغَدرِهُمُ جَرَّ یَومَ الجَمَلْ (5)

.

1- .جمع قُلّه ؛ وهی من کلّ شیء : رأسه وأعلاه (لسان العرب : ج11 ص 565 «قلل») .
2- .الوَشَل : الماء القلیل (النهایه : ج5 ص 189 «وشل») .
3- .طَفَلَت الشمس : دنت للغروب (لسان العرب : ج11 ص 403 «طفل») .
4- .الرَّهْف : الرقّه واللطف ، وأرهفت سیفی : أی رقّقته ؛ فهو مرهف (لسان العرب : ج9 ص 128 «رهف») .
5- .الغدیر : ج 4 ص 3 .

ص: 263



10 / 17 ابو الفتح محمود بن محمّد کشاجم

10 / 17ابو الفتح محمود بن محمّد کشاجم 14020 . از نابغه های قرن چهارم هجری است که می گوید : پدرشان سرور اوصیاست دهنده به فقیر و به خاک افکن قهرمانان! کسی که به سر نیزه آموخت چگونه در قلب دشمن فرو رود و به شمشیر ، که چگونه بر فرق ها فرود آید . اگر زمین در روز جوش و خروش ، بجنبد او هرگز از جای نمی جنبد . کسی که از دنیای آنان رو گرداند دنیایی که خود را با زر و زیور ، آراسته بود . و هر گاه با او سنجیده می شدند برترین نمونه آنها بود . همانند آسمان ، که پست ترین نقطه نیز با آن سنجیده می شود و دریا ، که با آبی اندک ، قیاس می گردد . بخشندگی را ابرها از او آموخته اند و کوه ها از او بردباری یافته اند . چه شبهه های فراوانی که با راهنمایی او پاسخ گرفتند و چه مشکلاتی که با تدبیر او پایان یافتند! و بَسا آتش های گمراهی که خداوند ، آنها را با او خاموش کرد در حالی که تیر چنین گمراهی ها ، هدایت را نشانه رفته بود! او ، کسی است که آفریدگار ما برای او برگرداند خورشید را هنگام غروب آن . اگر خورشید باز نمی گشت ، هم تابش و هم روی آن ، بدل [به رو سیاهی] می شد . کسی است که بر سر مردم به لطف و مهر کوبید به خاطر دین ، همانند کوبیدن بر سر شتر عربی . آنان قطعا دانستند که روز غدیر با حیله آنان ، روز جمل را خواهد آورد .

.


ص: 264

10 / 18أبُو القاسِمِ الزّاهِیُّ (1)4021 . من عباقره الاُدباء فی القرن الرابع ، یقول : لا یَهتَدی إلَی الرَّشادِ مَن فَحَصْ إلّا إذا والی عَلِیّا وخَلَصْ ولا یَذوقُ شَربَهً مِن حَوضِهِ مَن غَمَسَ الوَلا عَلَیهِ وغَمَصْ (2) ولا یَشُمُّ الرَّوحَ مِن جِنانِهِ مَن قالَ فیهِ مَن عَداهُ وَانتَقَصْ نَفسُ النّبِیِّ المُصطَفی وَالصِّنُو وَال خَلیفَهُ الوارِثُ لِلعِلمِ بِنَصّْ مَن قَد أجابَ سابِقا دَعوَتَهُ وَهوَ غُلامٌ وإلَی اللّهِ شَخَصْ ما عَرَفَ اللّاتَ ولَا العُزّی ولَا ان ثَنی إلَیهِما ولا حَبَّ ونَصّْ مَنِ ارتَقی مَتنَ النَّبِیِّ صاعِدا وکَسَّرَ الأَوثانِ فی اُولَی الفُرَصْ وطَهَّرَ الکَعبَهَ مِن رِجسٍ بِها ثُمَّ هَوی لِلأَرضِ عَنها وقَمَصْ (3) مَن قَد فَدی بِنَفسِهِ مُحَمَّدا ولَم یَکُن بِنَفسِهِ عَنهُ حَرَصْ وباتَ مِن فَوقِ الفِراشِ دونَهُ وجادَ فیما قَد غَلا وما رَخَصْ مَن کانَ فی بَدرٍ ویَومِ اُحُدٍ قَطَّ مِنَ الأَعناقِ ما شاءَ وقَصّْ فَقالَ جِبریلُ ونادی : لا فَتی إلّا عَلِیٌّ عَمَّ فِی القَولِ وخَصّْ مَن قَدَّ عَمْرَو العامِرِیَّ سَیفُهُ فَخَرَّ کَالفیلِ هَوی وما فَحَصْ (4) ورآءَ ما صاحَ : أ لا مُبارِزٌ فَالتَوَتِ الأَعناقُ تَشکو مِن وَقَصْ (5) مَن اُعطِیَ الرایَهَ یَومَ خَیبَرٍ مِن بَعدِ ما بِها أخُو الدَّعوی نَکَصْ وراحَ فیها مُبصِرا مُستَبصِرا وکانَ أرمَدا بِعَینَیهِ الرَّمَصْ (6) فَاقتَلَعَ البابَ ونالَ فَتحَهُ ودَکَّ طَودَ مَرحَبٍ لَمّا قَعَصْ (7) إلی أن قالَ : یَابنَ أبی طالِبٍ یا مَن هُوَ مِنْ خاتَمِ الأَنبِیاءِ فِی الحِکمَهِ فَصّْ فَضلُکَ لا یُنکَرُ لکِنَّ الوَلا قَد ساغَهُ بَعضٌ وبَعضٌ فیهِ غَصّْ فَذِکرُهُ عِندَ مَوالیکَ شِفا وذِکرُهُ عِندَ مُعادیکَ غُصَصْ کَالطَّیرِ بَعضٌ فی رِیاضٍ أزهَرَتْ وَابتَسَمَ الوَردُ وبَعضٌ فی قَفَصْ (8)

.

1- .هو علیّ بن إسحاق بن خلف القطّان البغدادی ، الشهیر بالزاهی : شاعر عبقریّ ، تحیّز فی شعره إلی أهل بیت الوحی ودان بمذهبهم ، وأکثر شعره فیهم بحیث عدّ فی طبقه المجاهرین من شعرائهم ، ولجزاله شعره وجوده تشبیهه وحسن تصویره لم یدع لأرباب المعاجم منتدحا من إطرائه . ولد سنه 318 ه وتوفّی ببغداد سنه 352 ه وقیل : بعد سنه 360 ه (راجع الغدیر : ج 3 ص 391) .
2- .غَمَصه : حقّره واستصغره ولم یره شیئا (لسان العرب : ج 7 ص 61 «غمص») .
3- .قمصتُ : أی وثبت ونفرت (النهایه : ج 4 ص 108 «قمص») .
4- .فی الطبعه المعتمده : «قحص» ، والتصحیح من طبعه مرکز الغدیر .
5- .الوقص : کسر العنق (النهایه : ج 5 ص 214 «وقص») .
6- .الرمص : وسخ یجتمع فی موق العین (مجمع البحرین : ج 2 ص 732 «رمص») .
7- .قعصته : إذا قتلته قتلاً سریعا (النهایه : ج 4 ص 88 «قعص») .
8- .الغدیر : ج 3 ص 388 .

ص: 265



10 / 18 ابوالقاسم زاهی

10 / 18ابوالقاسم زاهی (1)4021 . از نوابغ ادیبان قرن چهارم هجری ، چنین می گوید : جستجوگر حقیقت ، راه به جایی نمی بَرد مگر آن گاه که علی را خالصانه دوست بدارد . و از حوض او جرعه ای نخواهد چشید هر کس که او را دشمن بدارد و کوچک بشمارد . احساس راحتی در درون نخواهد داشت کسی که درباره علی ، سخن دشمنان را بگوید و از مقامش بکاهد . جان پیامبر برگزیده و هم ریشه با اوست و خلیفه و وارث دانش اوست ، به تصریح پیامبر . آن است که پیش از همه ، دعوت پیامبر را اجابت کرد در حالی که جوانی بود و برای خدا برخاست . هرگز لات و عُزّی را به رسمیت نشناخت و برایشان خضوع نکرد و آنها را دوست نگرفت و احترام نکرد . کسی است که بر دوش پیامبر ، بالا رفت و بت ها را درهم شکست ، در اولین فرصت . و خانه کعبه را از آلودگی آنها پاک نمود سپس جَست و به زمین ، فرود آمد . آن است که جانش را فدای محمّد کرد و جانش را از او دریغ ننمود . و به خاطر پیامبر ، بر بستر او آرمید و هر چه داشت ، از ارزان و گران ، نثار او کرد . آن که در روزهای جنگ بدر و اُحد هر چه خواست ، گردن زد و هر سری را که خواست ، چید . جبریل گفت و بانگ برآورد : «جوان مردی جز علی نیست» . این را عمومی و خصوصی گفت . کسی است که شمشیرش عمرو عامری را دو نیمه کرد و او مانند فیلی فرو افتاد و سقوط کرد . از فریاد هَل مِن مبارزش گردن ها از شکستن ، به شِکوه درآمدند . آن است که پرچم در روز خیبر ، به او داده شد پس از آن که مدّعیان ، عقب نشستند . در آن روز ، چشمش راحت و آرام شد در حالی که چشمْ درد شدیدی داشت . درِ خیبر را کند و به پیروزی نایل شد و کوه مَرحَب را درهم کوبید ، آن هنگام که او را کشت . تا این که می گوید : ای پسر ابوطالب ! ای کسی که انگشتری پیامبران را در حکمت ، همچون نگینی! فضل تو قابل انکار نیست ؛ اما ولایت تو برخی را گلوگیر و برخی دیگر را گواراست . یاد آن ، در نزد دوستانت شفاست و در نزد دشمنانت غم و اندوه . مانند پرندگان که برخی در باغ های شکوفه دار به گل ها لبخند می زنند و برخی دیگر در قفس هایند .

.

1- .علی بن اسحاق بن خلف قَطّان بغدادی ، نامبردار به «زاهی» ، شاعری نابغه است که شعرش را به جانبداری از اهل بیت وحی ، اختصاص داد و مذهب اهل بیت علیهم السلام را برگزید و چنان فراوان درباره آنان شعر سرود که از زمره شاعران اهل بیت به حساب می آید . به جهت استواری شعر او و زیبایی تشبیه ها و خوبی تصویرگری هایش ، معجم نگاران ، چاره ای جز ستودنش ندیده اند . او در سال 318 ق ، در بغداد ، زاده شد و در 352 ق و گفته اند در 360 ق از دنیا رفت .

ص: 266

. .


ص: 267

. .


ص: 268

10 / 19المُتَنَبّی (1)4022 . من فحول الشعراء ، قیل له : ما لک لم تمدح أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب ؟ قالَ : وتَرَکتُ مَدحی لِلوَصِیِّ تَعَمُّدا إذ کانَ نورا مُستطیلاً شامِلا وإذَا استَقَلَّ الشَّیءُ قامَ بِذاتِهِ وکَذا ضِیاءُ الشَّمسِ یَذهَبُ باطِلا (2)(3)

.

1- .هو أحمد بن الحسین بن الحسن الجعفی الکندی ، المعروف بالمتنبّی ، الشاعر ، من أهل الکوفه ، اشتغل بفنون الأدب ومهر فیها ، وأمّا شعره فهو فی النهایه ، واعتنی العلماء بدیوانه فشرحوه أکثر من أربعین شرحا ولم یُفعل هذا بدیوان غیره . ولد فی سنه 303 ه وقتل فی بغداد سنه 354 ه (وفیات الأعیان : ج 1 ص 120 ، الأنساب : ج 5 ص 191) .
2- .فی کنز الفوائد : «وأری صفات الشمس تذهب باطلا» . وفی بعض المصادر : «وصفات ضوء الشمس تذهب باطلا» (مصادر نهج البلاغه و أسانیده : ج 1 ص 146) .
3- .دیوان المتنبّی : ص 856 (وممّا یبعث علی الأسف والعجب حذف هذین البیتین من بعض طبعاته الموجوده) ، کنز الفوائد : ج 1 ص 281 نحوه .

ص: 269



10 / 19 مُتَنَبّی

10 / 19مُتَنَبّی (1)4022 . او از شاعران برجسته است . به وی گفته شد که : چرا امیر مؤمنان علی بن ابی طالب را مدح نمی کنی؟ گفت : مدح وصی را به عمد ، ترک کردم چون که نوری گسترده و فراگیر بود . هرگاه چیزی مستقل باشد ، روی پای خود می ایستد که توصیف نور خورشید ، بیهوده است . (2)

.

1- .احمد بن حسین بن حسن جُعْفی کِنْدی ، معروف به متنبّی ، شاعری کوفی بود . او به آموختن فنون ادب پرداخت و در همه آنها متخصّص گشت و شعرش بسیار در اوج است . دانشوران به دیوانش توجّه کرده اند و بیش از چهل شرح بر آن نوشته اند و به دیوان هیچ کس ، چنین توجّهی نشده است . وی در سال 303 ق ، به دنیا آمد و در سال 354 ق ، در بغداد کشته شد (ر . ک : وفیات الأعیان : ج 1 ص 120 ، الأنساب : ج 5 ص 191) .
2- .جای شگفتی است که این دو بیت از پاره ای از چاپ های جدید حذف شده است .

ص: 270

10 / 20أبو فِراسٍ الحَمْدانِیُّ (1)4023 . من جهابذه الاُدباء فی القرن الرابع ، یقول : تَبّا لِقَومٍ تابَعوا أهواءَهُم فیما یَسوؤُهُمُ غَدا عُقباهُ أتَراهُمُ لَم یَسمَعوا ما خَصَّهُ مِنهُ النَّبِیُّ مِنَ المَقالِ أباهُ ؟ ! إذ قالَ یَومَ غَدیرِ خُمٍّ مُعلِنا مَن کُنتُ مَولاهُ فَذا مَولاهُ هذی (2) وَصِیَّتُهُ إلَیهِ فَافهَموا یا مَن یَقولُ بِأَنَّ ما أوصاهُ أقِرّوا مِنَ القُرآنِ ما فی فَضلِهِ وتَأَمَّلوهُ وَافهَموا فَحواهُ لَو لَم تُنَزَّل فیهِ إلّا هَل أتی مِن دونِ کُلِّ مُنَزَّلٍ لَکَفاهُ مَن کان أوَّلَ مَن حَوَی القُرآنَ مِن لَفظِ النَّبِیِّ ونُطقِهِ وتَلاهُ ؟ مَن کانَ صاحِبَ فَتحِ خَیبَرَ ؟ مَن رَمی بِالکَفِّ مِنهُ بابَهُ ودَحاهُ ؟ مَن عاضَدَ المُختارَ مِن دونِ الوَری ؟ مَن آزَرَ المُختارَ مَن آخاهُ ؟ مَن باتَ فَوقَ فِراشِهِ مُتَنَکِّرا لَمّا أطَلَّ فِراشَهُ أعداهُ ؟ مَن ذا أرادَ إلهُنا بِمَقالِهِ الصّادِقونَ القانِتونَ سِواهُ ؟ مَن خَصَّهُ جِبریلُ مِن رَبِّ العُلی بِتَحِیَّهٍ مِن رَبِّهِ وحَباهُ ؟ أظَنَنتُمُ أن تَقتُلوا أولادَهُ ویُظِلُّکُم یَومَ المَعادِ لِواهُ ؟ أو تَشرَبوا مِن حَوضِهِ بِیَمینِهِ کَأسا وقَد شَرِبَ الحُسَینُ دِماهُ ؟ ! (3) ومنها : أنَسیتُمُ یَومَ الکِساءِ وأنَّهُ مِمَّن حَواهُ مَعَ النَّبِیِّ کِساهُ ؟ ! یا رَبِّ إنّی مُهتَدٍ بِهُداهُمُ لا أهتَدی یَومَ الهُدی بِسِواهُ أهوَی الَّذی یَهوَی النَّبِیَّ وآلَهُ أبَدا وأشنَأُ کُلَّ مَن یَشناهُ (4)

.

1- .أبو فراس الحارث بن أبی العلاء سعید بن حمدان بن حمدون الحمدانی التغلبی : کان فرد دهره وشمس عصره أدبا وفضلاً وکرما ونبلاً ومجدا وبلاغهً وفروسیّهً وشجاعه ، وشعره مشهور ، وکان الصاحب یقول : بدئ الشعر بملک وخُتم بملک ، یعنی امرأ القیس وأبا فراس . کان یسکن منبج ویتنقّل فی بلاد الشام فی دوله ابن عمّه أبی الحسن سیف الدوله ، واشتهر فی عدّه معارک معه حارب بها الروم واُسر مرّتین . ولد سنه 320 ه وقیل 321ه وقتل سنه 357 ه (راجع الغدیر : ج 3 ص 405) .
2- .فی الطبعه المعتمده : «هذا» ، والتصحیح من طبعه مرکز الغدیر .
3- .الغدیر : ج 3 ص 404 وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 232 .
4- .أعیان الشیعه : ج 4 ص 344 وراجع الغدیر : ج 3 ص 405 .

ص: 271



10 / 20 ابو فِراس حَمْدانی

10 / 20ابو فِراس حَمْدانی (1)4023 . او که از ادبای بزرگ قرن چهارم است ، می گوید : بدا به مردمی که پیرو هوا نفس خود شدند در چیزی که فردای آن از نتیجه اش زیان دیدند ! آیا آنان نشنیدند آنچه را که پیامبر در سخن خود ، پدرش را بدان ویژه ساخت؟ هنگامی که در روز غدیر خم آشکارا گفت : «هر کس که من بر او مولایم ، علی مولای اوست» . این وصیّت او به وی است ، نیک بفهمید ای کسانی که می گویید او به وی سفارش نکرد . در قرآن ، آنچه را که در فضل اوست ، بخوانید و درنگ کنید و محتوایش را بفهمید . اگر در شأن ایشان ، تنها «هل أتی» نازل می شد بدون آن که چیز دیگری نازل شود ، او را بس بود . نخستین کسی که قرآن را گرفت از زبان و سخن پیامبر و خواند ، که بود؟ صاحب فتح خیبر که بود؟ و چه کسی با زور بازو ، در و پاشنه آن را کَند و دور افکند؟ چه کسی پیامبرِ مختار را بی همراهیِ دیگر مردم ، یاری کرد؟ و چه کسی او را پشتیبانی نمود و چه کسی برادرش شد؟ چه کسی ناشناس در بستر او خوابید آن گاه که دشمنانش بر گِرد بستر او جمع شدند؟ خدایمان به کلام خودش از «صادقان» و «قانتان» ، جز او چه کسی را اراده کرده است؟ جبرئیل از سوی پروردگار اعلی چه کسی را به سلام خداوند ، ویژه ساخت و او را برگزید؟ آیا پنداشتید که اگر فرزندانش را بکُشید در روز قیامت می توانید در سایه چترش قرار گیرید؟ و یا آن که [ پنداشته اید ] از حوض او به دست او آبی خواهید نوشید ، در حالی که خون حسین ریخته شد؟ و از همین قصیده است : آیا فراموش کردید «روز کسا» را و این که او از جمله کسانی بود که در زیر عبای پیامبر قرار گرفت؟ خدای من! من به هدایت آنان راه جُستم و در روز هدایت ، جز به او هدایت نمی جویم . عشق می ورزم به کسی که پیامبر و آل او دوستش دارند همواره ؛ و با هر کس که او را بد می دارد ، بد خواهم بود .

.

1- .ابو فراس حارث بن سعید بن حمدان بن حمدون حمدانی تَغلِبی ، یگانه زمان خود و در فضل ، ادب ، کَرَم ، بزرگی ، مجد ، بلاغت ، زیرکی و شجاعت ، خورشید روزگارش بود . شعر او مشهور است . صاحب بن عبّاد می گفت که : «شاعری به پادشاهی آغاز شد و با پادشاهی پایان یافت» ؛ یعنی با امرؤالقیس و ابوفراس . در شهر مَنْبِج سکونت داشت و در زمان حکومت پسر عمویش ابو الحسن سیف الدوله ، در شهرهای شام می چرخید . در چندین جنگ ، آوازه ای به هم زد که در آنها با رومیان جنگید و دو بار اسیر گشت . در سال 320 یا 321 ق ، به دنیا آمد و در سال 357 ق ، کشته شد (ر . ک : الغدیر : ج 3 ص 405) .

ص: 272

10 / 21النّاشِئُ الصَّغیرُ (1)4024 . من أکابر الفقهاء والمحدّثین والشعراء ، یقول : ذاکَ عَلِیُّ الَّذی یَقولُ لَهُ جِبریلُ یَومَ النِّزالِ مُمتَدِحا لا سَیفَ إلّا سَیفُ الوَصِیِّ ولا فَتی سِواهُ إن حادِثٌ فَدَحا لَو وَزَنوا ضَربَهُ لِعَمرٍو وأعْ مالِ البَرایا لَضَربُهُ رَجَحا ذاکَ عَلِیٌّ الَّذی تَراجَعَ عَن فَتحٍ سِواهُ وسارَ فَافتَتَحا فی یَومِ حَضِّ الیَهودِ حینَ أ قَلَّ البابَ مِن حِصنِهِم وحینَ دَحا لَم یَشهَدِ المُسلِمونَ قَطُّ رَحی حَربٍ وألفَوا سِواهُ قُطبَ رَحی صَلّی عَلَیهِ الإِلهُ تَزکِیَهً ووَفَّقَ العَبدَ یُنشِئُ المِدَحا (2)

.

1- .أبو الحسن علیّ بن عبد اللّه بن الوصیف الناشئ الصغیر البغدادی : ولد سنه 271 ه وکان فی الطلیعه من علماء الشیعه ومتکلّمیها ومحدّثیها وفقهائها وشعرائها ، روی عنه الشیخ المفید ، وبواسطته یروی عنه الشیخ الطوسی . وتوفّی سنه 365 ه فی بغداد ودفن فی مقابر قریش وقبره هناک معروف ، وهو ممّن نُبش قبره فی واقعه سنه 443 ه واُحرقت تربته (الغدیر : ج 4 ص 28) .
2- .الغدیر : ج 4 ص 24 .

ص: 273



10 / 21 ناشئ صغیر

10 / 21ناشئ صغیر (1)4024 . از فقیهان و محدّثان و شاعران بزرگ سده چهارم هجری است و می گوید : این ، علی است که جبریل در ستایشش در روز نزول ، می گوید : «شمشیری بجز شمشیر وصی و جوان مردی بجز او نیست ، اگر حادثه ای سنگین رخ دهد» . اگر ضربه او را به عمرو [بن عبدِوَد] با اعمال مخلوقات بسنجند ، ضربه او برتر است . او همان علی است که وقتی دیگران از فتح قلعه خیبر باز ماندند ، او قلعه را گشود . در روزی که یهود به جنبش در آمدند او درِ دژ خیبر را گرفت و روی زمین انداخت . مسلمانان در هیچ آسیابِ نبردی حاضر نشدند جز این که علی را قطب آن دیدند . خداوند بر او درود فرستاد ، به خاطر پاکی و این بنده را توفیق داد که ستایشش کند .

.

1- .ابو الحسن علی بن عبد اللّه بن وَصیف ناشئ صغیر بغدادی ، در 271 ق زاده شد . او از پیشگامان علمای شیعه و از متکلّمان و محدّثان و فقیهان و شاعران آنان به حساب می آید . شیخ مفید بدون واسطه ، و شیخ طوسی با واسطه ، از او روایت می کنند . وی در سال 365 ق ، در بغداد ، درگذشت و در قبرستان قریش به خاک سپرده شد . قبرش در آن گورستان ، مشهور است . قبر وی ، در فتنه سال 443 ق بغداد ، نبش و خاکش به آتش کشیده شد (الغدیر : ج 4 ص 28) .

ص: 274

10 / 22أبو عَلِیٍّ تَمیمٌ (1)4025 . یقول فی ردّه علی عبد اللّه بن المعتزّ فی تفضیله للعبّاسیّین علی العلویّین : لَیسَ عَبّاسُکُم کَمِثلِ عَلِیٍّ هَل تُقاسُ النُّجومُ بِالأَقمارِ مَن لَهُ الفَضلُ وَالتَّقَدُّمُ فِی الإِس لامِ وَالنّاسُ شیعَهُ الکُفّارِ مَن لَهُ الصِّهرُ وَالمُواساهُ وَالنُّص رَهُ وَالحَربُ تَرتَمی بِالشَّرارِ مَن دَعاهُ النَّبِیُّ خِدْنا (2) وسَمّا هُ أخا فِی الخَفاءِ وَالإِظهارِ مَن لَهُ قالَ لا فَتیً کَعلِیٍّ لا ولا مُنصُلٌ سِوی ذِی الفَقارِ وبِمَن باهَلَ النَّبِیُّ ؟ أ أنتُم جُهَلاءُ بِواضِحِ الأَخبارِ ؟ ! أ بِعَبدِ الإِلهِ أم بِحُسَینٍ وأخیهِ سُلالَهِ الأَطهارِ یا بَنی عَمِّنا ظَلَمتُم وطِرتُم عَن سَبیلِ الإِنصافِ کُلَّ مَطارِ کَیفَ تَحوُونَ بِالأَکُفِّ مَکانا لَم تَنالوا رُؤیاهُ بِالأَبصارِ مَن تَوَطَّأَ الفِراشَ یَخلُفُ فیهِ أحمَدا وَهْوَ نَحوَ یَثرِبَ ساری أینَ کانَ العَبّاسُ إذ ذاکَ فِی الهِج رَهِ أم فِی الفِراشِ أم فِی الغارِ ؟ أ لَکُم مِثلُ هذِهِ یا بَنِی العَ بّاسِ مَأثورَهٌ مِنَ الآثارِ ؟ إلی أن یقول : أ جَعَلتُم سَقیَ الحَجیجِ کَمَن آ مَنَ بِاللّهِ مُؤمنا لا یُداری أو جَعَلتُم نِداءَ عَبّاسٍ فِی الحَر بِ لِمَن فَرَّ عَن لِقاءِ الشِّفارِ (3) کَوُقوفِ الوَصِیِّ فی غَمرَهِ المَو تِ لِضَربِ الرُّؤوسِ تَحتَ الغُبارِ حینَ وَلّی صَحبُ النَّبِیِّ فِرارا وَهوَ یَحمِی النَّبِیَّ عِندَ الفِرارِ وَاسأَلوا یَومَ خَیبَرٍ وَاسأَلوا مَ کَّهَ عَن کَرِّهِ عَلَی الفُجّارِ وَاسأَلوا یَومَ بَدرٍ مَن فارِسُ الإِس لامِ فیهِ وطالِبُ الأَوتارِ وَاسأَلوا کُلَّ غَزوَهٍ لِرَسولِ ال لّهِ عَمَّن أغارَ کُلَّ مَغارِ یا بَنی هاشِمٍ ألَیسَ عَلِیٌّ کاشِفَ الکَربِ وَالرَّزایَا الکِبارِ فَبِماذا مَلَکتُمُ دونَنا إر ثَ نَبِیِّ الهُدی بِلَا استِظهارِ أبِقُربی فَنَحنُ أقرَبُ لِلمَو رُوْثِ مِنکُم ومِن مَکانِ الشِّعارِ أم بِإِرثٍ وَرِثتُموهُ فَإِنّا نَحنُ أهلُ الآثارِ وَالأَخطارِ لا تُغَطّوا بِحَیفِکُم واضِحَ الحَ قِّ فَیَقضی بِکُم لِکُلِّ دَمارِ (4)

.

1- .أبو علیّ تمیم ابن الخلیفه المعزّ لدین اللّه معد بن إسماعیل الفاطمی : أدیب شاعر من بیت الملک فی أبان عزّه ومجده . فکان تمیم والجمیع قد أجمعوا أو کادوا یجمعون علی عرش الإماره فی الشعر کما کان أبوه وأخوه علی عرش الخلافه فی مصر ، توفّی سنه 368 ه (أعیان الشیعه : ج 3 ص 640) .
2- .الخِدن : الصدیق ، الصاحب المحدّث (لسان العرب : ج 13 ص 139 «خدن») .
3- .الشِّفار : جمع شَفْره ؛ وهو حدّ السیف (لسان العرب : ج 4 ص 420 «شفر») .
4- .أعیان الشیعه : ج 3 ص 640 .

ص: 275



10 / 22 ابو علی تمیم

10 / 22ابو علی تمیم (1)4025 . در ردّ عبد اللّه بن معتز (خلیفه زاده عبّاسی) که بنی عباس را بر علویان برتر می دانست ، گفته است: عباسِ شما ، همانند علی نیست آیا ستاره ها با ماه ها سنجیدنی اند؟ علی ، کسی است که در اسلام ، فضل و پیش گامی دارد در حالی که مردم ، پیرو کافران بودند. کسی که مقام دامادی ، پشتیبانی و یاری پیامبر را دارد و جنگاوری که جرقه می افروزد. آن که پیامبر ، او را دوست صمیمی و برادر خویش خواند در پنهان و آشکار. آن که پیامبر ، درباره اش گفت : «جوان مردی چون علی نیست نه ، و نه شمشیری چون ذو الفقار» . پیامبر ، به همراهی چه کسی با مخالفانش مباهله کرد؟ آیا شمایان بودید ای نادانانی که از روشن ترین خبرها بی خبرید ؟ یا عبداللّه به همراهش بود؟ و یا حسین و برادرش که سلاله پاکان بود؟ ای عموزادگان! شما ستم روا داشتید و از جاده انصاف ، کاملاً بیرون رفتید. چگونه جایگاهی را با دستان خود تصرف کردید که آن را در رؤیا هم نمی توانستید ببینید؟ که بود آن که در بستر احمد آرمید زمانی که او به سوی مدینه رهسپار شد؟ عباس ، کجا بود ، در هجرت در بستر [پر مخاطره پیامبر]؟ یا در غار؟ ای بنی عباس شما چنین اوصافی را دارید که در آثار نقل شده باشد؟ تا این که می گوید: آیا سقای حج گزاران را همانند کسی قرار می دهید که به خدا ایمان آورد و مجامله نمی کند. یا بانگ عباس را در پیکار با دشمن برای کسی که از شمشیر گریخت همانند ایستادگی وصی می دانید که در هنگامه مرگ آفرین برای زدن سرها در زیر غبارها ایستاد . زمانی که آن صحابی پیامبر ، پشت کرد و گریخت و علی در آن هنگامه فرار او ، از پیامبر ، حمایت می کرد. از روز خیبر سؤال کنید و از مکه بپرسید از یورشش بر نابه کاران. از روز غزوه بدر بپرسید که چه کسی تک سوار اسلام بود و در پی زه کمان ها. از همه غزوه های پیامبر خدا سؤال کنید درباره کسی که [در جنگ ها] تاراج کرد ، همه تاراج ها و یغماها را . ای فرزندان هاشم! آیا علی زداینده نبود همه پریشانی ها و مصیبت ها را از چهره پیامبر؟ پس چرا شما ، بدون ما ارث پیامبر هدایت را صاحب شدید بدون این که بر آن ، دست یافته باشید؟ آیا به خاطر خویشاوندی بود که در این صورت ما ، نزدیک تر از شما بودیم به میراث او . یا از طریق ارث بری ، آن را ارث بردید که در این صورت ، ما ، صاحب برجامانده ها و شترها بودیم. حقّ آشکار را با ستم مپوشانید که بر نابودی تان حکم می شود.

.

1- .ابو علی تمیم ، پسر خلیفه المعزّ لدین اللّه معد بن اسماعیل فاطمی ، ادیبی شاعر از خانواده سلطنتی مصر و در اوج شکوه و شوکت بود . همگان اتفاق نظر دارند که تمیم ، در شعر و شاعری ، بر سریر فرمان روایی نشسته است ، همان گونه که پدر و برادرش در مصر ، بر تخت سلطنت نشسته بودند . او در سال 368ق ، درگذشت (أعیان الشیعه : ج 3 ص 640) .

ص: 276

. .


ص: 277

. .


ص: 278

10 / 23الصّاحِبُ بنُ عَبّادٍ 14026 . من جهابذه العلماء والاُدباء فی القرن الرابع ، یقول : قالَت : فَمَن صاحِبُ الدّینِ الحَنیفِ أجِب ؟ فَقُلتُ : أحمَدُ خَیرُ السّادَهِ الرُّسُلِ قالَت : فَمَن بَعدَهُ تُصفِی الوَلاءَ لَهُ ؟ قُلتُ : الوَصِیُّ الّذی أربی عَلی زُحَلِ قالَت : فَمَن باتَ مِن فَوقِ الفِراشِ فِدیً ؟ فَقُلتُ : أثبَتُ خَلقِ اللّهِ فِی الوَهَلِ (1) قالَت : فَمَن ذَا الَّذی آخاهُ عَن مِقَهٍ ؟ فَقُلتُ : مَن حازَ رَدَّ الشَّمسِ فِی الطَّفَلِ قالَت : فَمَن زَوَّجَ الزَّهراءَ فاطمه ؟ فَقُلتُ : أفضَلُ مَن حافٍ ومُنتَعِلِ قالَت : فَمَن والِدُ السِّبطَینِ إذ فَرَعا ؟ فَقُلتُ : سابِقُ أهلِ السَّبقِ فی مَهَلِ قالَت : فَمَن فازَ فی بَدرٍ بِمُعجِزِها ؟ فَقُلتُ : أضرَبُ خَلقِ اللّهِ فِی القُلَلِ قالَت : فَمَن أسَدُ الأَحزابِ یَفرِسُها ؟ فَقُلتُ : قاتِلُ عَمرِو الضَّیغَمِ البَطَلِ قالَت : فَیَومَ حُنَینٍ مَن فَرا وبَرا ؟ فَقُلتُ : حاصِدُ أهلِ الشِّرکِ فِی عَجَلِ قالَت : فَمَن ذا دُعِیَ لِلطَّیرِ یَأکُلُهُ ؟ فَقُلتُ : أقرَبُ مَرضِیٍّ ومُنتَحِلِ قالَت : فَمَن تِلوُهُ یَومَ الکِساءِ أجِب ؟ فَقُلتُ : أفضَلُ مَکسُوٍّ ومُشتَمِلِ قالَت : فَمَن سادَ فی یَومِ «الغَدیرِ» أبِنْ ؟ فَقُلتُ : مَن کانَ لِلإِسلامِ خَیرَ وَلِیِّ قالَت : فَفی مَن أتی فی هَل أتی شَرَفٌ ؟ فَقُلتُ : أبْذَلِ أهلِ الأَرضِ لِلنَّفَلِ قالَت : فَمَن راکِعٌ زَکّی بِخاتَمِهِ ؟ فَقُلتُ : أطعَنُهُم مُذ کانَ بِالأَسَلِ (2) قالَت : فَمَن ذا قَسیمُ النّارِ یُسهِمُها ؟ فَقُلتُ : مَن رَأیُهُ أذکی مِنَ الشُّعَلِ قالَت : فَمَن باهَلَ الطُّهرُ النَّبِیُّ بِهِ ؟ فَقُلتُ : تالیهِ فی حِلٍّ ومُرتَحَلِ قالَت : فَمَن شِبهُ هارونَ لِنَعرِفَهُ ؟ فَقُلتُ : مَن لَم یَحُل یَوما ولَم یَزُلِ قالَت : فَمَن ذا غَداً بابُ المَدینَهِ قُل ؟ فَقُلتُ : مَن سَأَلوهُ وَهوَ لَم یَسَلِ قالَت : فَمَن قاتِلُ الأَقوامِ إذ نَکَثوا ؟ فَقُلتُ : تَفسیرُهُ فی وَقعَهِ الجَمَلِ قالَت : فَمَن حارَبَ الأَرجاسَ إذ قَسَطوا ؟ فَقُلتُ : صِفِّینُ تُبدی صَفحَهَ العَمَلِ قالَت : فَمَن قارَعَ الأَنجاسَ إذ مَرَقوا ؟ فَقُلتُ : مَعناهُ یَومَ النَّهرَوانِ جَلی قالَت : فَمَن صاحِبُ الحَوضِ الشَّریفِ غَدا ؟ فَقُلتُ : مَن بَیتُهُ فی أشرَفِ الحُلَلِ قالَت : فَمَن ذا لِواءُ الحَمدِ یَحمِلُهُ ؟ فَقُلتُ : مَن لَم یَکُن فِی الرَّوعِ بِالوَجِلِ قالَت : أکُلُّ الَّذی قَد قُلتَ فی رَجُلٍ ؟ فَقُلتُ : کُلُّ الَّذی قَد قُلتُ فی رَجُلِ قالَت : فَمَن هُوَ هذَا الفَردُ سِمهُ لَنا ؟ فَقُلتُ : ذاکَ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیّ (3)

.

1- .الوَهَل : الفزع (لسان العرب : ج 11 ص 737 «وهل») .
2- .الأسَل : الرماح (لسان العرب : ج 11 ص 15 «أسل») .
3- .الغدیر : ج 4 ص 40 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 293 نحوه .

ص: 279



10 / 23 صاحب بن عَبّاد

10 / 23صاحب بن عَبّاد (1)4026 . از دانشمندان بزرگ و ادیبان قرن چهارم هجری است که می گوید : گفت : صاحبِ این دین راستین کیست ؟ گفتم : احمد ، بهترین سرور پیامبران! گفت : پس از پیامبر ، ولایت چه کسی را خالصانه می پذیری ؟ گفتم : وصی ، که خیمه بر ستاره زُحل زده است . گفت : چه کسی در بستر پیامبر ، فداکارانه آرمید ؟ گفتم : ثابت قدم ترینِ خلق خدا ، در توفان حوادث . گفت : پیامبر ، دست چه کسی را برای برادری فشرد ؟ گفتم : آن که خورشید ، هنگام غروب ، برایش بازگشت . گفت : چه کسی را فاطمه ، زهره زهرا ، همسر شد ؟ گفتم : بهترین شخص از میان پابرهنگان و چکمه پوشان. گفت: پدر دو نواده پیامبر آن هنکام که ریشه گرفتند که بود؟ گفتم : آن که به موقع ، در میدان مسابقه ، گوی سبقت را ربود . گفت : چه کسی در غزوه بدر ، با اعجاز ، برفراز آمد ؟ گفتم : آن که کوبنده ترینِ بندگان خدا بر سر دشمنان بود. گفت : شیر غزوه احزاب ، چه کسی بود که شکار می کرد ؟ گفتم : کشنده عمرو [بن عبدود] دلاور . گفت : در روز حُنَین ، چه کسی پوست پشمدارهارا را کَند؟ گفتم : همان درو کننده مشرکان ، با شتاب و تُندی . گفت : برای چه کسی ، به خوردن گوشت مرغ بریان ، دعا شد ؟ گفتم : نزدیک ترین شخص به خدا و محبوب ترین در نزدش . گفت : در روز کسا ، چه کسی کنار پیامبر بود ؟ گفتم : بهترین پوشیده شده و زیر خرقه برده شده . گفت : چه کسی در روز غدیر ، به سروری رسید ؟ روشن کن! گفتم : آن که بهترین ولیّ اسلام بود . گفت : چه کسی به شَرف سوره «هل أتی» نایل آمد ؟ گفتم : بخشنده ترین اهل زمین . گفت : رکوع کننده ای که انگشترش را صدقه داد ، که بود ؟ گفتم : آن که محکم ترین نیزه را به دشمن کوبید . گفت : چه کسی تقسیم کننده آتش [جهنم] است ؟ گفتم : کسی که اندیشه اش شعله ورتر از آتش است . گفت: چه کسی در مُباهله پیامبر، با اهل بیت پاکش همراه بود ؟ گفتم : همان که همراه پیامبر بود در حَضَر و سفر . گفت : چه کسی به هارون ، تشبیه شد تا ما بشناسیمش ؟ گفتم : آن که هیچ گاه نلغزید و سقوط نکرد . گفت : به من بگو که چه کسی درِ علم پیامبر شد ؟ گفتم : کسانی که از او درخواست کردند ؛ ولی او درخواست نکرد . گفت : جنگنده با اقوام بیعت شکن کیست ؟ گفتم : تفسیر آن ، در جنگ جمل ، رخ داد . گفت : چه کسی با پلیدها جنگید ، آن هنگام که روی به ستم آوردند ؟ گفتم : صفّین ، صفحه عمل بود که خوبی را آشکار کرد. گفت : چه کسی ناپاکان را درهم کوبید ، وقتی که خروج کردند ؟ گفتم : معنای آن ، در جنگ نهروان برملا شد . گفت : چه کسی فردا صاحب حوض شریف است ؟ گفتم : کسی که خاندانش شریف ترین خاندان است . گفت : چه کسی پرچم حمد را بر دوش می کشد ؟ گفتم : آن که هیچ ترس و نگرانی در او نیست . گفت : همه اینها که گفتی در یک مرد ، جمع است ؟ گفتم : همه آنچه که گفتم ، در یک مرد ، جمع است . گفت : این کیست ؟ نامش را برایمان بگو ! گفتم : او امیرمؤمنان علی است .

.

1- .ابوالقاسم اسماعیل بن ابوالحسن عَبّاد بن عباس طالقانی ، در 326 ق ، زاده شد . شخصیت صاحب ، چنان است که شخص سخندان هم ناتوان از پی بردن به همه ابعاد آن است . بررسی شخصیت او ، به چند جهت نیاز دارد : از یک طرف درباره علمش و از سوی دیگر درباره ادبیاتش و نیز از جهت سیاستمداری اش و نیز از بزرگی های اخلاقی ای که دارد (از جود سرشار ، شایستگی فراوان و فضایل غیرقابل شمارشش) . شیخ حُرّ عاملی ، او را چنین تعریف کرده است : «محقّق ، متکلّم ، عظیم الشأن و جلیل القدر» . ثَعالبی هم او را از جمله «پیشوایان لغت» معرفی کرده که در کتاب فقه اللغهیِ خویش ، بر آنان اعتماد کرده است . سیدعلی خان ، در الدرجات الرفیعه گفته است که : «صاحب ، قصیده ای درباره اهل بیت علیهم السلام در هفتاد بیت ، سرود که الف ندارد و مردم از آن به شگفت آمدند و راویان ، آن را برای همدیگر نقل کردند و چونان حرکت خورشید ، در هر شهری دهان به دهان می گشت . نیز وی قصایدی سروده که هر یک فاقد یکی از حروف الفباست و یکی از آنها فاقد واو است» . صاحب در سال 385 ق درگذشت (ر. ک : الغدیر : ج 4 ص 42) .

ص: 280

. .


ص: 281

. .


ص: 282

4027 . وله أیضا : بِحُبِّ عَلِیٍّ تَزولُ الشُّکوکُ وتَسمُو النُّفوسُ ویَعلُو النِّجارُ فَأَینَ رَأَیتَ مُحِبّا لَهُ فَثَمَّ الزَّکاءُ وثَمَّ الفَخارُ وأَینَ رَأَیتَ عَدُوّا لَهُ فَفی أصلِهِ نَسَبٌ مُستَعارُ فَلا تَعذِلوهُ عَلی فِعلِهِ فَحیطانُ دارِ أبیهِ قِصارُ (1)

.

1- .دیوان الصاحب بن عبّاد : ص 95 الرقم 15 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 208 ، روضه الواعظین : ص 147 ، الغدیر : ج 4 ص 324 کلّها نحوه .

ص: 283

4027 . و نیز سروده است : با دوستی علی ، تردیدها از میان می روند جان ها راهِ فراز می گیرند و نَسَب ها برتری می یابند . هر جا که دوستدار علی را دیدی در آن جا پاکی و فخر است . و هر جا که دشمنِ او را دیدی در اصل و ریشه او چیزی عاریتی هست . بر کارش او را سرزنش مکنید چرا که دیوار خانه پدرش کوتاه بود .

.


ص: 284

4028 . وله أیضا : أبا حَسَنٍ لَو کانَ حُبُّکَ مُدخلی جَحیما فَإِنَّ الفَوزَ عِندی جَحیمُها وکَیفَ یَخافُ النّارَ مَن هُوَ مُؤمِنٌ بِأَنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ قَسیمُها (1)

4029 . وله أیضا : حُبُّ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبِ أحلی مِنَ الشَّهدَهِ لِلشّارِبِ لا تُقبَلُ التَّوبَهُ مِن تائِبٍ إلّا بِحُبِّ ابنِ أبی طالِبِ أخی رَسولِ اللّهِ بَل صِهرِهِ وَالصِّهرُ لا یُعدَلُ بِالصّاحِبِ یا قَومُ مَن مِثلُ عَلِیٍّ وقَد رُدَّت عَلَیهِ الشَّمسُ مِن غائِبِ (2)

4030 . وله أیضا : یا کُفؤَ بِنتِ مُحَمَّدٍ لَولاکَ ما زُفَّت إلی بَشَرٍ مَدَی الأَحقابِ یا أصلَ عِترَهِ أحمَدٍ لَولاکَ لَم یَکُ أحمَدُ المَبعوثُ ذا أعقابِ وَاُفِئتَ بالحَسَنینِ خَیرَ وِلادَهٍ قَد ضُمِّنَت بِحَقائِقِ الأَنجابِ کانَ النَّبِیُّ مَدینَهَ العِلمِ الَّتی حَوَتِ الکَمالَ وکُنتَ أفضَلَ بابِ رُدَّت عَلَیکَ الشَّمسُ وهِیَ فَضیلَهٌ بَهَرَت فَلَم تُستَر بِلَفِّ نِقابِ لَم أحکِ إلّا ما رَوَتهُ نَواصِبٌ عادَتکَ وهِیَ مُباحَهُ الأَسلابِ (3)

.

1- .دیوان الصاحب بن عبّاد : ص 275 الرقم 197 .
2- .أعیان الشیعه : ج 3 ص 358 ، بشاره المصطفی : ص 147 نحوه ، المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص317 ولیس فیهما البیت الأوّل.
3- .دیوان الصاحب بن عبّاد : ص 102 الرقم 18 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 284 وفیه ثلاثه أبیات فقط .

ص: 285

4028 . و نیز سروده است : ای ابو الحسن! اگر دوستی تو مرا جهنّمی کند به نظر من ، نجات در همان جهنّم است . کسی که ایمان دارد به این که امیر مؤمنان تقسیم کننده آن است ، از آتش ، چه بیم دارد؟

4029 . و نیز سروده است : دوستی علی بن ابی طالب شیرین تر از شهد برای نوشنده آن است . از هیچ توبه کننده ای توبه ای پذیرفته نمی شود مگر با دوست داشتن فرزند ابو طالب . برادر و داماد پیامبر خداست و داماد ، هیچ گاه همسنگِ پدر زن نیست . ای مردم ! چه کسی چون علی است که خورشید ، پس از غروب ، برایش برگشت؟

4030 . و نیز سروده است : ای همسنگِ دختر محمّد! اگر تو نبودی او هیچ گاه با کسی ازدواج نمی کرد . ای اصل خانواده احمد! اگر تو نبودی احمدِ پیامبر ، پشت نمی داشت . با داشتن حسن و حسین ، بهترین فرزندان نصیب تو شدند و از حقیقی ترین نژادها برخوردار شدی . پیامبر ، شهر علمی بود که کمال را دربر داشت و تو بهترین دروازه آن بودی . خورشید برای تو برگشت ، و این ، فضیلتی بود که حیرت آور بود و با پرده ها پوشیده نمی شود . من بجز فضایلی که دشمنان کینه توزت روایت کرده اند ، نقل نمی کنم و این گونه نقل کردن ، رواترین غنیمت گیری است .

.


ص: 286

10 / 24اِبنُ الحَجّاجِ البَغدادِیُّ (1)4031 . من عباقره حمله العلم والأدب فی القرن الرابع ، یقول : یا صاحِبَ القُبَّهِ البَیضا عَلَی النَّجَفِ مَن زارَ قَبرَکَ وَاستَشفی لَدَیکَ شُفی زوروا أبَا الحَسَنِ الهادِیَ لَعَلَّکُمُ تَحظَونَ بِالأَجرِ وَالإِقبالِ وَالزُّلَفِ زورُوا الَّذی تُسمَعُ النَّجوی لَدَیهِ فَمَن یَزُرهُ بِالقَبرِ مَلهوفا لَدَیهِ کُفی إذا وَصَلتَ إلی أبوابِ قُبَّتِهِ تَأَمَّلِ البابَ تَلقی وَجهَهُ وقِفِ وقُل سَلامٌ مِنَ اللّهِ السَّلامِ عَلی أهلِ السَّلامِ وأهلِ العِلمِ وَالشَّرَفِ إنّی أَتَیتُکَ یا مَولایَ مِن بَلَدی مُستَمسِکا مِن حِبالِ الحَقِّ بِالطَّرَفِ لِأَ نَّکَ العُروَهُ الوُثقی فَمَن عَلِقَت بِها یَداهُ فَلَن یَشقی ولَم یَخَفِ وأنَّ شَأنَکَ شَأنٌ غَیرُ مُنتَقَصٍ وإنَّ نورَکَ نورٌ غَیرُ مُنکَسِفِ وأنَّکَ الآیَهُ الکُبرَی الَّتی ظَهَرَتْ لِلعارِفینَ بِأَنواعٍ مِنَ الطُّرَفِ کانَ النَّبِیُّ إذَا استَکفاکَ مُعضِلَهً مِنَ الاُمورِ وقَد أعیَت لَدَیهِ کُفی وقِصَّهُ الطّائِرِ المَشوِیِّ عَن أنَسٍ جاءَت بِما نَصَّهُ المُختارُ مِن شَرَفِ (2)

.

1- .أبو عبد اللّه الحسین بن أحمد بن محمّد بن جعفر بن محمّد بن الحجّاج النیلی البغدادی : ولد فی المائه الثالثه للهجره ، وهو أحد العمد والأعیان من علماء الطائفه ، وعبقریّ من عباقره حمله العلم والأدب ، ومن کبار شعراء وفحول الکتّاب ، حتی قیل : إنّه کامرئ القیس فی الشعر ، والغالب علی شعره العذوبه والانسجام ، بل قیل : إنّه فرد زمانه فی فنّه الذی شهر به ، وإنّه لم یسبق إلی طریقته ولم یر کاقتداره علی ما یریده من المعانی، وقد أکثر من مدائح أهل البیت علیهم السلام والنَّیل من مناوئیهم. وتوفّی سنه 391 ه وحمل إلی مشهد الإمام الطاهر موسی الکاظم علیه السلام ودفن فیه (راجع الغدیر : ج 4 ص 130) .
2- .أعیان الشیعه : ج 5 ص 433 ، الغدیر : ج 4 ص 88 .

ص: 287



10 / 24 ابن حَجّاج بغدادی

10 / 24ابن حَجّاج بغدادی (1)4031 . از نوابغ علم و ادبیات قرن چهارم هجری است که سروده است : ای صاحب قبه سپید در نجف! هر که قبر تو را زیارت کرد و از پیشگاهت شفا خواست ، شفا یافت . ابوالحسنِ هدایتگر را زیارت کنید تا شاید پاداشی ببرید و اقبالی ببینید و به خداوند ، نزدیک شوید . کسی را زیارت کنید که نجوا[ی زیارت کنندگان ]را می شنود و هر کس او را زیارت کند و به قبر او پناه آورد ، او برایش بسنده است . هر گاه به درهای بارگاه او رسیدی در نزد در ، درنگ کن ، صورتش را ببین و بِایست . و بگو: سلام خداوندِ سلام بر اهل سلام و علم و شرف! من ای مولا از شهرم به سوی تو آمدم و به ریسمان حق ، چنگ زدم . برای این که تو دستاویز محکمی هستی که هر کس آن را بگیرد با دستانش ، هرگز نه بدبخت خواهد شد و نه تیره روز . شأن تو ، شأنی بدون کم و کاست است و نور تو هرگز تیرگی نمی گیرد . تو نشانه بزرگی امّت هستی که آشکار شده است برای عارفان ، به انواع گونه ها . پیامبر ، هر گاه مشکلی از مشکلات را به تو می سپرد تو به خوبی برای آن ، بسنده بودی . ماجرای پرنده بریان شده که از طریق اَنَس نقل شده است ، بر شرف همیشگی ات از زبان پیامبر ، گواه است .

.

1- .ابو عبد اللّه حسین بن احمد بن محمّد بن جعفر بن محمّد بن حَجّاج نیلی بغدادی، در سده سوم هجری متولد شد . او از استوانه ها و بزرگان علمای شیعه است و نابغه ای در علم و ادبیات و از اعاظم شاعران و نویسندگان به شمار می رود. حتی گفته شده است که او در مقام شاعری ، امرئ القیس است و در شعرش حلاوت و انسجامی فوق العاده وجود دارد ؛ بلکه او را «یگانه زمان» که مشهور به آن هم بود دانسته اند و گفته اند که سبک او بی سابقه است و همانندی برایش در کاربرد واژه ها برای معانی خاص نمی شناسند. او در مدح اهل بیت علیهم السلام و قدح دشمنانشان بسیار کوشیده است. بغدادی در 391 ق ، از دنیا رخت بربست و بدنش به مشهد امام کاظم علیه السلام منتقل و در آن جا به خاک سپرده شد (ر. ک : الغدیر : ج 4 ص 130) .

ص: 288

10 / 25أبو مُحَمَّدٍ العَونِیُّ 14032 . من أکابر الاُدباء فی القرن الرابع ، یقول : إنَّ رَسولَ اللّهِ مِصباحُ الهُدی وحُجَّهُ اللّهِ عَلی کُلِّ البَشَرْ جاءَ بِفُرقانٍ مُبینٍ ناطِقٍ بِالحَقِّ مِن عِندِ مَلیکٍ مُقتَدِرْ فَکانَ مِن أوَّلِ مَن صَدَّقَهُ وَصِیُّهُ وَهوُ بِسِنٍّ ما ثُغِرْ ولَم یَکُن أشرَکَ بِاللّهِ ولا دَنَّسَ یَوما بِسُجودٍ لِحَجَرْ فَذاکُمُ أوَّلُ مَن آمَنَ بِال لّهِ ومَن جاهَدَ فیهِ ونَصَرْ أوَّلُ مَن صَلّی مِنَ القَومِ ومَن طافَ ومَن حَجَّ بِنُسکٍ وَاعتَمَرْ مَن شارَکَ الطّاهِرَ فی یَومِ العَبا فی نَفسِهِ ؟ مَن شَکَّ فی ذاکَ کَفَرْ مَن جادَ بِالنَّفسِ ومَن ضَنَّ بِها فی لَیلَهٍ عِندَ الفِراشِ المُشتَهَر ؟ مَن صاحِبُ الدّارِ الَّذِی انقَضَّ بِها نَجمٌ مِنَ الجَوِّ نَهارا فَانکَدَرْ ؟ مَن صاحِبُ الرّایَهِ لَمّا رَدَّها بِالأَمسِ بِالذُّلِّ قَبیعٌ وزُفَرْ مَن خُصَّ بِالتَّلبیغِ فی بَراءَهٍ ؟ فَتِلکَ لِلعاقِلِ مِن إحدَی العِبَرْ مَن کانَ فِی المَسجِدِ طَلقا بابُهُ حِلّاً وأبوابُ اُناسٍ لَم تُذَرْ ؟ مَن حازَ فی «خُمٍّ» بِأَمرِ اللّهِ ذا کَ الفَضلَ وَاستَولی عَلَیهِم وَاقتَدَرْ ؟ مَن فازَ بِالدَّعوَهِ یَومَ الطّائِرِ ال مَشوِیِّ ؟ مَن خُصَّ بِذاکَ المُفتَخَر ؟ مَن ذَا الَّذی اُسرِیَ بِهِ حَتّی رَأَی ال قُدرَهَ فی حِندِسِ لَیلٍ مُعتَکِرْ ؟ مَن خاصِفُ النَّعلِ ؟ ومَن خَبَّرَکُم عَنهُ رَسولُ اللّهِ أنواعَ الخَبَرْ ؟ سائِل بِهِ یَومَ حُنَینٍ عارِفا مَن صَدَّقَ الحَربَ ومَن وَلَّی الدُّبُرْ ؟ کَلیمُ شَمسِ اللّهِ وَالرّاجِعُها مِن بَعدِمَا انجابَ ضِیاها وَاستَتَرْ کَلیمُ أهلِ الکَهفِ إذ کَلَّمَهُم فی لَیلَهِ المَسحِ فَسَلْ عَنهَا الخَبَرْ وقِصَّهُ الثُّعبانِ إذ کَلَّمَهُ وَهوَ عَلَی المِنبَرِ وَالقَومُ زُمَرْ وَالأَسَدُ العابِسُ إذ کَلَّمَهُ مُعتَرِفا (1) بِالفَضلِ مِنهُ وأقَرّْ بِأَنَّهُ مُستَخلَفُ اللّهِ عَلَی ال اُمَّهِ وَالرَّحمنُ ما شاءَ قَدَرْ عَیبَهُ (2) عِلمِ اللّهِ وَالبابُ الَّذی یُؤتی رَسولُ اللّهِ مِنهُ المُشتَهَرْ (3)

.

1- .فی الطبعه المعتمده : «معرّفا» ، والتصحیح من طبعه مرکز الغدیر .
2- .العَیْبه : مستودع الثیاب ، أو مستودع أفضل الثیاب . وعیبه العلم علی الاستعاره (مجمع البحرین : ج 2 ص 1296 «عیب») .
3- .الغدیر : ج 4 ص 125 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 27 و ج 3 ص 291 .

ص: 289



10 / 25 ابو محمّد عونی

10 / 25ابو محمّد عونی (1)4032 . از ادیبان بزرگ قرن چهارم هجری است که می گوید : پیامبر خدا ، چراغ هدایت و حجت خدا بر همه انسان هاست . او فرقانِ آشکارِ گویایی آورده که به حق ، از جانب فرمان روای تواناست. نخستین تصدیق کننده او وصیّش بود که در سنّ نوجوانی چنان کرد. او هرگز به خدا شرک نورزید و آلوده به سجده به سنگی نشد. همانی است که نخستین ایمان آورنده به خدا بود و در راه او ، جهاد کرد و یاری کرد. نخستین نمازگزار بود و آن بود که طواف کرد و با آیین حج ، حج نمود و عمره به جا آورد. کسی که در ماجرای آل عبا ، با پاک مردی شریک شد و هر کس در آن تردید کند ، کافر است . کیست که جانش را بخشید، در شبی که خوابید در بستر پیامبر و از هیچ کوششی فروگذار نکرد؟ کیست آن که صاحبِ خانه ای است که در آن ستاره ای از آسمان فرود آمد و خاموش شد؟ کیست آن که پرچمداری کرد ، پس از آن که دیروزش ، آن پرچم را با خواری و شکست ، بازگردانده بودند؟ کیست آن که برای ابلاغ سوره برائت انتخاب شد؟ و همین برای خردمند ، پندآموز است ؟ کیست آن که درِ خانه اش به مسجد ، بازماند در حالی که درهای دیگر مردم ، بسته شد؟ کیست آن که در غدیر خم ، به دستور خداوند صاحب فضیلت شد و بر مردم ، ولایت و اقتدار یافت؟ کیست که در تناول مرغ بریان با دعای پیامبر ، به این افتخار ، نایل آمد؟ کیست آن که شبانگاه [به اِسراء] برده شد تا این که در شب تاریک تیره ، قدرت خداوند را دید؟ کیست پینه زننده به کفش؟ و آن که درباره اش پیامبر ، اخبار گوناگونی به شما داد ، کیست ؟ درباره او از حُنین ، پرس و جو کن که او را می شناسد که چه کسی بود که در جنگ ، شمشیر زد و که بود که پشت کرد؟ همان هم سخن خورشید ، که از خورشید خواست تا پس از غروب کردن و رفتن ، دوباره باز گردد . همان هم سخن اصحاب کهف ، آن هنگام که با آنان سخن گفت در شب پیمایی . پس ، از شب درباره اش بپرس . و بپرس ماجرای اژدها را که با او سخن گفت در حالی که بر فراز منبر بود و مردم به کناری خزیده بودند . و بپرس ماجرای شیر شیریان را که با او سخن گفت و به فضل او اعتراف کرد و اقرار کرد که «او خلیفه خدا بر امّت است» و البته خداوند رحمان ، هر چه بخواهد ، تقدیر می کند . اوست گنجینه دانش خداوند و دری که بر رسول خدا ، از آن در وارد می شوند .

.

1- .ابو محمّد طلحه بن عبید اللّه بن أبی عون غسّانی عونی. آوازه عونی و شعر جاری اش و نکاتی که در ابیاتش آمده، او را از معرفی بی نیاز می کند. نبوغ و فوق العادگی وی در به نظم درآوردن گهرهای کلام، زبانزد است . او در شاعری ، حرفه ای و صاحب هنر بود و آن را با سبک و هنر می سرود. در العمده آمده است: «شعر ، نوع غریبی به نام قوادیسی دارد که به خاطر تشبیه به چین های دلو چرمی، به این نام، شهرت پیدا کرده است. اولین کسی که آن را در شعر به کاربرده ، عونی است» . در شعر عونی، معانی بلندی است که هم روزگاران او و پس از او، آن را ستوده اند. آگاه از شعر او، می داند که وی شعرش را به دور از افراط و تفریط و در حدّ میانه سروده و برای اهل بیت علیهم السلام آنچه سزاوار آنهاست (از جایگاه و منقبت) گفته است. زمانی میان شیعیان و سنّیان در سال 443 ق در بغداد ، فتنه ای روی داد و گورهای تعدادی از شیعیان ، از جمله عونی، نبش شد و در آنها آتش ریخته شد (ر. ک : الغدیر : ج 4 ص 128) .

ص: 290

. .


ص: 291

. .


ص: 292

. .


ص: 293

. .


ص: 294

. .


ص: 295