گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سی ام
سوره زَلزَله




سوره زَلزَله
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
لارْضُ زِلْزالَها 􀂗 1 اِذا زُلْزِلَتِا
صفحه 100 از 137
هنگامی که زمین شدیدا به لرزه درآید .
زلزلهاش ) یا اشاره به این است که در آن روز تمام کره زمین به لرزه درمیآید ( برخلاف زلزلههاي ) « زِلْزالَها » تعبیر به
معمولی که همه آنها موضعی و مقطعی است ) و یا اشاره به زلزله معهود یعنی زلزله رستاخیز است .
لارْضُ اَثْقالَها 􀂗 2 وَ اَخْرَجَتِ ا
و زمین بارهاي سنگینش را خارج سازد .
بارهاي سنگین ) چیست ، مفسران تفسیرهاي متعددي ذکر کردهاند . مناسبترین تفسیر این است ؛ ) « اَثْقال » در اینکه منظور از
منظور انسانها هستند که با زلزله رستاخیز از درون قبرها به خارج پرتاب
276 ) سوره زَلزَله )
بعضی گفتهاند : گنجهاي درون خود را بیرون . « وَ اَلْقَتْ ما فیها وَ تَخَلَّتْ » : میشوند ، نظیر آنچه در سوره انشقاق آیه 4 آمده است
میریزد و مایه حسرت دنیاپرستان بیخبر میگردد ، البته میتواند منظور از آن بیرون فرستادن مواد سنگین و مذاب درون
زمین باشد .
3 وَ قالَالاِْنْسانُ مالَها
و انسان میگوید: زمینرا چه میشود(کهاینگونه میلرزد).
در اینجا معنی گستردهاي دارد که همگان را « اِنْسان » . در آن روز انسان از دیدن این صحنه بیسابقه ، سخت متوحش میشود
شامل میشود ، زیرا تعجب از اوضاع و احوال زمین در آن روز مخصوص به کافران نیست .
4 یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخْبارَها
در آن روز زمین تمام خبرهاي خود را بازگو میکند .
گفتند : ؟ « آیا میدانید که منظور از اخبار زمین در اینجا چیست » : در حدیثی از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میخوانیم که فرمود
خدا و »
( جزء سیام ( 277
منظور از خبردادن زمین این است که اعمال هر مرد و زنیرا که بر روي زمینانجام دادهاند، خبر » : فرمود . « پیامبرش آگاهتر است
نقل « ابوسعید خُدريّ » 1) از ) . « میدهد. میگوید : فلان شخص در فلان روز فلان کار را انجام داد ، این است خبر دادن زمین
هرگاه در بیابان هستی ، صدایت را به اذان بلند کن ، چراکه از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که میفرمود » : شده که میگفت
لا یَسْمَعُهُ جِنٌّ وَ لا اِنْسٌ وَ لا حَجَرٌ اِلاّ یَشْهَدُ لَهُ : هیچ جنّ و انس و قطعه سنگی آن را نمیشنود مگر اینکه براي او ( در قیامت ) » :
صَ لّوُا الْمَساجِدَ فی بُقاعٍ مُخْتَلِفَۀٍ ، فَاِنَّ کُلَّ بُقْعَۀٍ تَشْهَدُ لِلْمُصَلّی عَلَیْها » : 2) درحدیثی از علی میخوانیمکه فرمود ) . « گواهی میدهد
یَوْمَ الْقِیامَۀِ : در قسمتهاي مختلف مساجدنماز بخوانید، زیرا هر قطعه زمینی در قیامت براي کسی که روي آن نماز خوانده
(3) . « گواهیمیدهد
. جلد 5 ، صفحه 649 ، « نور الثقلین » -1
. جلد 10 ، صفحه 526 ، « مجمع البیان » -2
278 ) سوره زَلزَله )
5 بِاَنَّ رَبَّکَ اَوْحی لَها
چراکه پروردگارت به او وحی کرده است.
در اینجا به خاطر آن است که چنینسخنگفتناسرارآمیز برخلاف « اَوْحی » و زمین در اجراي این فرمان کوتاهی نمیکند ، تعبیر
صفحه 101 از 137
طبیعت زمیناست و اینجزازطریق یکوحی الهیممکننیست.
6 یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النّاسُ اَشْتاتا لِیُرَوْا اَعْمالَهُمْ
در آنروز مردم به صورت گروههاي مختلف از قبرها خارج میشوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود .
بر وزن صبر ) به معنی خارج شدن شتران از آبگاه است که به صورت انبوه و هیجانزده بیرون میآیند و ) « صدر » ازماده « یَصْدُر »
بر وزن شط) به ) « شت » جمع « اَشْتات » . در اینجا کنایه از خروج اقوام مختلف از قبرها و آمدنشان در محشر براي حسابرسی است
معنی
جلد 5 ، صفحه 79 ( چاپ جدید ) . ، « لئالی الاخبار » -1
( جزء سیام ( 279
"متفرق و پراکنده "است . این اختلاف و پراکندگی ممکن است به خاطر این باشد که اهل هرمذهبی جداگانه وارد عرصه محشر
میشوند، یا اهل هر نقطهاي از مناطق زمین جدا وارد میشوند و یا اینکه گروهی با صورتهاي زیبا و شاد و خندان و گروهی با
چهرههاي عبوس و تیره و تاریک در محشر گام مینهند . یاهر امتی همراه امامو رهبر و پیشوایشان هستند ، همانگونه که در آیه 71
لِیُرَوْا » منظور از جمله . « یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ: روزي که هر گروهی را با پیشوایشان فرامیخوانیم » : سوره اسراء آمده است
تجسم اعمال "و" مشاهده خود اعمال "است . این آیه یکی از روشنترین آیات بر مسأله تجسم اعمال محسوب ، « " اَعْمالَهُمْ
میشود که در آن روز اعمالآدمی به صورتهاي مناسبی تجسم مییابد و در برابر او حضور پیدا میکند و همنشینی با آن مایهنشاط
یا رنج وبلااست.
دقت و سختگیري در حسابرسی قیامت
7 فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرا یَرَهُ
280 ) سوره زَلزَله )
پس هرکس به اندازه سنگینی ذرهاي کار خیر انجام داده آن را میبیند .
8 وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّا یَرَهُ
و هرکس به اندازه ذرهاي کار بد کرده ، آنرا میبیند .
به معنی ذرات بسیار کوچک غبار که در فضا معلق است و « ذَرَّة » . در لغت به معناي " ثقل و سنگینی "آمده است « مِثْقال »
را بهمعنی " اتم "نیز « ذره » بههنگامی که آفتاب از روزنهاي به اتاق تاریک میتابد آشکار میگردد، تفسیر شده است. امروز کلمه
میگویند. اتم بهقدري کوچک است که نه با چشم عادي و نه با دقیقترین « اَلْقُنْبُلَۀُ الذَّرِّیَّۀ » اطلاق میکنند و بمب اتمی را
میکروسکوپها قابل مشاهده نیست و تنها آثار آن را مشاهده میکنند و حجم و وزن آن با محاسبات علمی قابل سنجش است و به
قدري کوچک است که چند میلیون آن روي نوك سوزنی جاي میگیرد. مفهوم ذره هرچه باشد ، در اینجا به معناي " کوچکترین
وزنها " است . این تعبیرات همه نشان میدهدکه درآن
( جزء سیام ( 281
حسابرسی بزرگ، کوچکترین کارها محاسبه میشود، ضمنا این آیات هشدار میدهد که نه گناهان کوچک را کماهمیت بشمرند
و نه اعمال خیر کوچک را، چیزي که مورد محاسبه الهی قرار میگیرد ، هرچه باشد ، کماهمیت نیست . لذا بعضی از مفسران
گفتهاند: این آیات زمانی نازل شد که بعضی از یاران پیغمبراکرم صلیاللهعلیهوآله نسبت به انفاق اموال کم بیاعتنا بودند و
میگفتند: اجر و پاداش بر چیزهایی داده میشود که ما آن را دوست داریم و اشیاء کوچک چیزي نیست که مورد علاقه ما باشد و
صفحه 102 از 137
همچنین نسبت به گناهان کوچک بیاعتنا بودند، آیات نازل شد و آنها را به خیرات کوچک ترغیب کرد و از گناهان کوچک
عَلِّمْنی مِمّا عَلَّمَکَ اللّهُ: » : برحذر داشت. در حدیثی آمده است: مردي خدمت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آمد و عرض کرد
پیغمبراکرم صلیاللهعلیهوآله او را به مردي از یارانش سپرد تا قرآن به او تعلیم کند و .« ازآنچه خداوند بهتو تعلیمداده بهمن بیاموز
همین یک آیه مرا » : را تا به آخر به او تعلیم داد ، آن مرد از جا برخاست و گفت « رْضُ زِلْزالَها 􀂗 اِذا زُلْزِلَتِ الا » اوسوره
.« کفایتمیکند
282 ) سوره زَلزَله )
رَجَعَ فَقیها: او فقیه شد و » : و طبق روایتی فرمود ) . « او را بهحال خود بگذار که مرد فقیهی شد » : پیغمبراکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود
« خردل » یا یک دانه « ذره » دلیل آن هم روشن است زیرا کسی که میداند که اعمال ما حتی به اندازه یک (« بازگشت
موردمحاسبه قرار میگیرد ، امروز به حساب خود مشغول میشود و این بزرگترین اثر تربیتی روي او دارد . ( 1) بااین حال در روایت
« اي رسول خدا آیا من همه اعمالمرا میبینم » : آمده است که : وقتی این آیه نازل شد ، عرض کردم « ابوسعید خُ دريّ » دیگرياز
، « بله » : فرمود ؟ « کارهاي کوچکِ کوچک را » : گفتم ، « بله » : فرمود ؟ « آنکارهاي بزرگ را » : گفتم . « آري » : ؟ فرمود
بشارت باد برتو اي ابوسعید ! چراکهحسنات به » : فرمود . « اي واي بر من ، مادرم بنشیند و براي من عزاداري کند » : عرض کردم
دهبرابر حساب میشود تا هفتصد برابر و خدا براي هر کس بخواهد آن را هم مضاعف میکند و اما هرگناه بهاندازه یکگناه
عرضکردم: .« ( مجازات دارد، یا خداوند عفومیکند و بداناحدي باعملش نجات نخواهدیافت. (جز اینکه کَرَم خدا شامل او گردد
(1).« حتی من ، مگر این که خداوند مرا مشمول رحمتش سازد » : فرمود ؟« حتی تو هم اي رسول خدا »
. جلد 10 ، صفحه 495 ، « روح البیان » -1 تفسیر
( جزء سیام ( 283
پاسخ به یکسؤال
در اینجا سؤالی مطرح است و آن اینکه مطابق این آیات انسان همه اعمال خود را در قیامت اعم از نیک و بد و کوچک و بزرگ
سازگار است؟ در پاسخ این سؤال باید به یک نکته توجه « توبه » و « عفو » و « تکفیر » 2) و ) « اِحباط » میبیند. این معنی چگونه با آیات
کرد و آن اینکه دو اصلی که در این آیات آمده است که میگوید : انسان هر ذرهاي از کارنیک و بد را میبیند به صورت یک
و « عفو » قانون کلی است و میدانیم هر قانون ممکن است استثنائاتی داشته باشد ، آیات
. جلد 6 ، صفحه 381 ، « در المنثور » -1
-2 نابودي اعمال .
284 ) سوره زَلزَله )
در « تکفیر » و « اِحباط » در حقیقت به منزله استثناء است در این قانون کلی. پاسخ دیگر اینکه: در مورد « تکفیر » و « احباط » و « توبه »
است که از یکدیگر کسر میشود، هنگامیکه « بدهیها » و « مطالبات » حقیقت موازنه و کسر و انکساري رخ میدهد و درست مانند
نیز « توبه » و « عفو » انسان نتیجه این موازنه را میبیند، در حقیقت تمام اعمال نیک و بد خود را دیده است. همین سخن در مورد
جاري است،چراکه عفو بدون لیاقت و شایستگی صورت نمیگیرد و توبه نیز یکی از اعمال نیک است. ظاهر این است که آیات
مورد بحث مربوط به قیامت است نه دنیا، بهعلاوه این کلیت ندارد که هر مؤمن و کافري نتیجه اعمالش را در دنیا هم ببیند.
پایان سوره زَلزَله
( جزء سیام ( 285
صفحه 103 از 137
سوره عادِیات
سوره عادِیات
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 وَ الْعادِیاتِ ضَبْحا
سوگند به اسبان دوندهايکه نفسزنان (بهسويمیدانجهاد) پیش رفتند .
بر وزن صبر ) در اصل به معناي " گذشتن و جدا شدن " است و در اینجا منظور همان ) « عدو » از ماده « عادیۀ » جمع « عادِیات »
بر وزن مدح ) به معنی" صداي نفسهاي تند و سریع اسب "است که هنگامدویدن ازاو به ) « ضَ بْح » . "دویدن با سرعت "است
گوش میرسد. درمورد تفسیر اینآیه دونظر وجوددارد: نخستاینکه: منظورسوگند بهاسبهایی است کهباسرعت بهسوي میدان
جنگ پیش میروند و از آنجا که جهاد امر مقدسی است ، این حیوانات نیز در این مسیر مقدس آنچنان ارزش پیدا میکنند که
شایسته است سوگند به آنها یاد شود. تفسیر دیگر اینکه :
286 ) سوره عادِیات )
سوگند به شترانی است که در فریضه بزرگحج درمیان مواقف و اماکنمقدس بهسرعت حرکت میکنند و به همین دلیل داراي
قداستی هستند شایسته سوگند .
2 فَالْمُورِیاتِ قَدْحا
و سوگند به آنها (که بر اثر برخورد سمشان به سنگهاي بیابان) جرقههاي آتش افروختند .
به معنی" زدن سنگ یا چوب و یا آهن و « قَدْح » و به معنی " آتش افروختن "و « ایراء » از ماده « موریۀ » جمع ، « مُورِیات »
چخماق به یکدیگر براي تولید جرقه "است . منظور اسبان مجاهدانی است که چنان با سرعت به سوي میدان نبرد حرکت میکنند
که از اثر برخورد سم آنها به سنگهاي بیابان ، جرقهها میپرد ، یا شترانی که به سرعت به مواقف حج میروند و سنگها و ریگها از
زیر پاي آنها پریده و بر اثر برخورد به سنگهایی دیگر تولید جرقه میکند
3 فَالْمُغیراتِصُبْحا و بادمیدنصبحبردشمنیورشبردند.
( جزء سیام ( 287
به معنی هجوم و حمله به دشمن است و از آنجا که گاهی این هجوم و حمله به منظور « اغارة » از ماده « مغیرة » جمع « مُغیرات »
گرفتن اموال صورت میگیرد ، گاه این واژه به معنی معمول در فارسی، یعنی غارت کردن و گرفتن اموال دیگران بهکار میرود.
لشگریان اسلام به فرماندهی علی از تاریکی استفاده کرده و به سوي میدان نبرد پیش رفتهاند و در نزدیکی قبیله دشمن کمین کرده
، صبحگاهان همچون صاعقه بر آنها یورش بردند و پیش از آنکه دشمن بتواند عکس العملی از خود نشان دهد ، قدرت آنها را در
هم شکستند . و اگر سوگندها را اشاره به شتران حاجیان بدانیم ، منظور از این آیه هجوم قافلههاي شتران در صبحگاهان عید
است . « مِنی » به « مشعر » از
4 فَأَثَرْنَ بِهِنَقْعا و گرد و غبار به هرسو پراکنده کردند .
بر وزن نفع ) و بهمعنی" غبار "است. اینآیه بهیکی ) « نَقْع » . به معنی" پراکنده کردن غبار یا دود "میباشد « اثاره » از ماده « اَثَرْنَ »
دیگراز ویژگیهاي این مجاهدان و مرکبهاي آنها اشاره میکند .
288 ) سوره عادِیات )
صفحه 104 از 137
5 فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعا و (ناگهان) در میاندشمن ظاهرشدند .
چنان هجوم آنها غافلگیرانه و برقآسا بود که در چند لحظه صفوف دشمن را از هم شکافته و به قلب آنها هجوم بردند و جمعیت
آنها را از هم متلاشی کردند و این نتیجه همان سرعت عمل و بیداري و آمادگی و شهامت و شجاعتاست و یا اشاره بهورود
است. رويهمرفته در یک جمعبندي نهایی به اینجا میرسیم که سوگند به اسبهایی یاد شده که « مِنی » به « مشعر » حاجیان از
نخست با سرعت ، نفسزنان به سوي میدان جهاد پیش میروند و سپس سرعت آنها بیشتر میشود ، آنچنانکه از ضربات سُم آنها
بر سنگها جرقههایی برمیخیزد و تاریکی شب را میشکافد و در مرحله بعد که به نزدیکی منطقه دشمنمیرسند ، آنها را غافلگیر
ساخته و هنگام روشن شدن هوا بر آنها هجوم میبرند، آنچنان هجومی که گرد و غبار را در فضا پراکنده میکند و سرانجام به قلب
جمعیت دشمن وارد شده ، صفوف آنها را از هم متلاشی میکنند . و از اینجا روشن میشود که جهاد آنچنان عظمتی دارد که حتی
نفسهاي اسبهاي مجاهدین شایسته سوگند است و همچنین جرقههاي ناشی از برخورد سمشان به سنگها و همچنین گرد و غباري
که در فضا پخش میکنند ، آري گرد و غبار صحنه جهاد هم پرارزش و باعظمت است .
( جزء سیام ( 289
عظمت جهاد در راه خدا
در قرآن مجید سخن از مسأله جهاد و عظمت مجاهدان راه خدا بسیار به میان آمده ولی شاید در هیچ جا مسأله با این عظمت ترسیم
نشده است که حتی نفسزدن اسبهاي آنها و جرقههاي سُم این ستوران و گرد و غبار ناشی از حرکت سریع آنان ، آنقدر باعظمت
شناخته شده که موردقسم واقع شده است . مخصوصا روي سرعت عمل آنها که یکی از مهمترین عوامل پیروزي در جنگهاست ،
تکیه شده و نیز روي اصل غافلگیري که یکی دیگراز عوامل موفقیت در جنگ است ، تکیه گردیده است . و اینها همه آموزشی
قابل توجه اینکه در شأن نزول این سوره آمده است که علی دستور داد در تاریکی شب مرکبها . « جهاد » است در زمینه برنامه
را آماده کنند ، خوراك لازم به آنها
290 ) سوره عادِیات )
بدهند و زین بر آنها نهند و به حالت آمادهباش کامل درآیند ، هنگامیکه پرده تاریکی شب شکافته شد، فورا نمازصبح را با یاران
خود بهجا آورد و بلافاصله به دشمن حمله کرد . دشمن وقتی بیدار شد که زیر دست اسبهاي مجاهدین اسلام قرار گرفته بود . این
حمله سریع و غافلگیرانه هم تعداد تلفات را به حداقل رساند و هم در ساعاتی کوتاه به جنگ خاتمه داد و جالب اینکه همه این
مسائل در آیات سوره بهطرز ظریفی منعکس شده است . بدیهی است نه اسب خصوصیّت دارد و نه مسأله جرقه ناشی از برخورد سُم
آنها به سنگهاي بیابان و نه گرد و غبار پاي آنها . آنچه موضوعیت دارد ، مسأله جهاد و سپس ابزار آن است که تمام وسایل جنگی
به « نیرو » و « قُوّه » اسبهاي ویژه ) سخن از ) « رِباطِ الْخَیْل » امروز را شامل میشود ، همانگونه که در آیه 60 سوره انفال در کنار
صورت کلی به میان آمده است .
6 اِنَّ الاِْنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
که انسان در برابر نعمتهاي پروردگارش ناسپاس
( جزء سیام ( 291
و بخیل است .
در « اِنْسان » بعد از این سوگندهاي عظیم به پاسخ قسم ، یعنی چیزي که سوگندها به خاطر آن یاد شده ، پرداخته است . تعبیر به
اینگونه موارد به معنی " انسانهاي شرور و هواپرست و سرکش و طغیانگر "است و بعضی آن را به انسان کافر تفسیر کردهاند
صفحه 105 از 137
وگرنه مسلما هر انسانی چنین نیست ، بسیارند کسانیکه سپاسگزاري و عطا و بخشش با روحشان عجین شده و از کفران و بُخل
بیزارند ، همچنین انسانهایی که در پرتو ایمان به خدا از وادي خودخواهی و خودپرستی گام بیرون نهاده و در آسمان
معرفت اسماء و صفات پروردگار و تخلّق به اخلاق الهی به پرواز درآمدهاند .
آیا طبیعت انسان ، ناسپاسی و بُخل است ؟
حدود پانزده معنی در این زمینه نقل کرده ولی غالبا شاخ و برگ « ابوالفتوح رازي » ، معانی زیادي گفتهاند « کَنُود » مفسران براي
همانمعنیاصلیاستکهمطرح شد، ازجمله اینکه: 1 کنود ، کسی
292 ) سوره عادِیات )
است که مصائبش را با آب و تاب میشمرد ولی نعمتها را فراموش میکند . 2 کنود ، کسی است که نعمتهاي خدا را تنها
میخورد و از دیگران منع میکند ، چنانکه در حدیثی از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میخوانیم که حضرت از یکی از اصحابشان
کنود کسی است که تنها غذا میخورد » : فرمود . « خدا و رسولش آگاهتر است » : عرض کرد ؟« میدانید کنود کیست » : پرسیدند
3 کنود کسی است که در مشکلات و مصائب (1).« و از عطا و بخشش به دیگران خودداري میکند و بنده زیر دستش را میزند
با دوستان خود همدردي نمیکند. 4 کسیکه خیرش بسیار کم است. 5 کسی که وقتی نعمتی به او برسد ، از دیگران دریغ
میدارد و اگر گرفتار مشکلی گردد، ناشکیبایی و جزع میکند. 6 کسیکه نعمتهايالهی رادرمعصیت صرف میکند 7 کسی
که نعمتهاي خدا را انکار میکند . ممکن است
. جلد 10 ، صفحه 530 ، « مجمع البیان » -1
( جزء سیام ( 293
بودن یعنی ناسپاسی و بخل ، جزء طبیعت همه « کَنود » چنین استفاده کنند که حالت ، « اِنَّ الاِْنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنوُد » کسانی از جمله
انسانهاست . سپس این سؤال پیش میآید که این امر با وجدان بیدار و شعور فطري که انسان را دعوت به شکر مُنْعِم و ایثار
میکند ، چگونه میتواند سازگار باشد ؟ نظیر این سؤال در آیات زیادي از قرآن مجید که انسان را با نقاط ضعف واضحی توصیف
/ کمظرفیت) ( 19 ) « هَلُوع » شمرده شده ( 72 /احزاب). در جاي دیگر « ظَلوم و جَهول » میکند ، مطرح میشود. در یکجا انسان
مأیوس وناسپاس ) ( 9 / هود ) . و در جاي دیگر ( طغیانگر ) ( 6 / علق ) توصیف شده ) « یَؤُس و کَفُور » معارج ). در جاي دیگر
است . آیا به راستی همه این نقاط ضعف در طبیعت انسان نهفته است ؟ با اینکه قرآن تصریح میکند که خدا بنی آدم را گرامی
داشته و بر همه خلایق برتري بخشیده ؟ ( 1) پاسخ این سؤال با
70 / اسراء . -1
294 ) سوره عادِیات )
توجه به یک نکته روشن میشود و آن این است که : انسان داراي دو بُعد وجودي است و به همین دلیل میتواند در قوس
کشیده شود . اگر تحت تربیت مربّیان الهی قرار گیرد و از « اَسْفَلَ السّافِلین » رسد و در قوس نزولیش به « اَعْلی عِلّیین » صعودیش به
ما انسان را بر بسیاري از مخلوقات ) « وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلًا » پیام عقل الهام پذیرد و خودسازي کند ، مصداق
دیگري که خلق کردهایم ، برتري دادهایم ) ، میشود . و اگر به ایمان و تقوي پشت کند و از خطّ اولیاي خدا خارج گردد ، به
درمیآید . و به این ترتیب هیچگونه تضادي در « کنود » و « هلوع » و « کفور » و « یؤس » و « کَفّار » و « ظَلوم » صورت موجودي
میان این آیات وجود ندارد ، منتها هرکدام به یکی از ابعاد وجود انسان نگاه میکند .
پایان سوره عادِیات
صفحه 106 از 137
( جزء سیام ( 295
سوره قارِعَه
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 اَلْقارِعَۀُ آن حادثه کوبنده ،
2 مَاالْقارِعَۀُ و چه حادثه کوبندهاي ؟
3 وَ ما اَدْریکَ مَا الْقارِعَۀُ
و تو چه میدانی که حادثه کوبنده چیست ؟
که یکی از « قارِعَۀ » . بروزنفرع) بهمعنی" کوبیدنچیزيبر چیزي "است ، بهگونهايکه صدايشدیداز آنبرخیزد ) « قرع » ازماده « قارِعَۀ »
نامهاي قیامت است، اشاره به مقدمات قیامت میباشد که عالم دنیا درهم کوبیده میشود، خورشید و ماه تاریک میگردد و دریاها
براي این حادثه دلیلش روشن است. « قارِعَۀ » برافروخته میشود، اگر چنینباشد، انتخاب نام
4 یَوْمَ یَکوُنُ النّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثوُثِ
روزي که مردم مانند پروانههاي پراکنده به هرسو میدوند.
296 ) سوره قارِعَه )
به خاطر آن است که پروانهها معمولًا خود را دیوانهوار به « پروانه » به معنی" پروانه "میباشد . تشبیه به « فَراشَ ۀ » جمع ، « فَراش »
آتش میافکنند و میسوزانند ، بدکاران نیز خود را در آتش جهنم میافکنند . این احتمال نیز وجود دارد که تشبیه به پروانه ، اشاره
به حیرت و سرگردانی خاصی است که در آن روز بر همه انسانها مستولی میشود .
5 وَ تَکوُنُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفوُشِ
و کوهها مانند پشم رنگین حلّاجی شده میگردد.
بر وزن نقش ) به معنی " گستردن ) « نَفش » از ماده « مَنْفوُش » . بر وزن ذهن ) به معنی" پشم رنگ شده "است ) « عِهْن »
پشم "است که معمولاً به وسیله ابزار مخصوص حلاّجی و زدن پشم انجام میگیرد . طبق آیات مختلف قرآن ، کوهها در آستانه
قیامت نخست به حرکت درمیآیند ، بعد درهم کوبیده و متلاشی میگردند و سرانجام به صورت غباري در آسمان درمیآیند ، که
در آیه مورد بحث آن را تشبیه به پشمهاي رنگین حلاجی شده کرده است ، پشمهایی که همراه تندباد حرکت کنند و تنها رنگی از
آنها نمایان باشد و این آخرین مرحله متلاشی شدن کوهها است . این تعبیر ممکن است اشاره به رنگهاي مختلف کوهها نیز
باشد ، چراکه کوههاي روي زمین هرکدام رنگ خاصی دارند . به هر حال این جمله گواه بر آن است که آیات فوق از
مراحل نخستین قیامت یعنی مرحله ویرانی و پایانی جهان سخن میگوید .
( جزء سیام ( 297
6 فَاَمّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ
( در آن روز ) کسی که ترازوهاي اعمالش سنگین است .
و به معنی" وسیله سنجش "است ، این واژه نخست در وزنهاي مادي به کار رفته است ، سپس در « میزان » جمع کلمه « مَوازین »
موازین و مقیاسهاي معنوي نیز استعمال شده است . بعضی معتقدند: اعمال انسان در آن روز بهصورت موجودات جسمانی و قابل
وزن درمیآید و راستی آنها را با ترازوهاي سنجش اعمال میسنجند . این احتمال نیز داده شده که خود نامه اعمال را وزن
صفحه 107 از 137
میکنند ، اگر اعمال صالحی در آن
298 ) سوره قارِعَه )
حتما به معنی ترازوي ظاهري که داراي کفههاي « میزان » . نوشته شده است، سنگین است وگرنه سبک وزن ، یا بیوزن است
اِنَّ اَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَ » : مخصوص است ، نمیباشد، بلکه به هرگونه وسیله سنجش اطلاق میشود ، چنانکه در حدیثی آمده است
به « مَوازین » 1) تعبیربه ). « لائِمَّۀَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ ( ع ) هُمُ المَوازینُ : امیر مؤمنان و امامان از دودمانش علیهمالسلام ترازوهاي سنجشند 􀂗 ا
صورت صیغه جمع به خاطر آن است که اولیاي حق و قوانین الهی هرکدام یکی از میزانهاي سنجشند و ضمنا تنوع صفات و اعمال
آدمی ایجاب میکند که هر کدام را با میزانی بسنجند و الگوها و ترازوهاي سنجش متفاوت باشد . در حدیثی از امام صادق آمده
(2). « اَلْمیزانُ الْعَدْلُ : ترازوي سنجش همان عدل است » : سؤال کردند ، ایشان در پاسخ فرمودند « میزان » است که وقتی از معنی
به اینترتیب وجود اولیاءاللّه یا قوانین عدل الهی
. جلد 7 ، صفحه 251 ، « بحارالانوار » -1
. جلد 2 ، صفحه 5 ، « نور الثقلین » -2 تفسیر
( جزء سیام ( 299
مقیاسهایی هستند که انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه میکنند و به همان اندازه که با آنها شباهت و مطابقت دارند ، وزنشان
میزان به سبکی و سنگینی خود ترازوهاي سنجش نیست ، بلکه وزن « سنگینی » و « سبکی » است . روشن استکه منظور از
چیزهایی استکهباآن میسنجند .
7 فَهُوَ فی عیشَۀٍ راضِیَۀٍ
در یکزندگی خشنود خواهدبود .
زندگی خشنود ) تعبیر بسیار جالب و رسایی است از زندگی پرنعمت و سراسر آرامش بهشتیان در قیامت . ) « عیشَۀٍ راضِ یَۀٍ » تعبیر
این امتیاز بزرگ مخصوص زندگی آخرت است ، چراکه زندگی دنیا هرقدر مرفه و پرنعمت و توأم با امنوامان و رضایت و
خشنودي باشد ، باز از عوامل ناخشنودي خالی نیست ، تنها زندگی آخرت است که سراسر رضایت و خشنودي و امنیت و مایه
آرامش خاطر میباشد .
300 ) سوره قارِعَه )
اسباب سنگینی میزان اعمال
8 وَ اَمّا مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ
و اماکسیکهترازوهایش سبکاست .
بدون شک ارزش همه اعمال نیک و صالحات یکسان نیست و با هم تفاوت زیادي دارند و به همین جهت در روایات مختلف
اسلامی ، روي پارهاي از اعمال خیر تکیه بیشتري شده است و آنها را اسباب سنگینی میزان و ترازوي عمل در قیامت شمردهاند . در
لاعْمالَ اِلاّ بِها وَ هِیَ 􀂗 یَعْنی بِوَحْدانِیَّتِهِ لا یَقْبَلُ اللّهُ ا » : فرمود « لا اِلهَ اِلاَّ اللّه » حدیثی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمده که در تفسیر
کَلِمَ ۀُ التَّقْوي یُثْقِلُ اللّهُ بِهَا الْمیزانَ یَوْمَ الْقِیامَۀِ " : لا اِلهَ اِلاَّ اللّه اشاره به وحدانیت خداوند است وهیچ عملی بدون آن پذیرفته
1) در حدیث ) . « نمیشود و این کلمه تقواست که ترازوي سنجش اعمال را در قیامت سنگین میکند
. جلد 5 ، صفحه 659 ، حدیث 12 ، « نور الثقلین » -1
( جزء سیام ( 301
خَفَّ میزانٌ تُرْفَعانِ مِنْهُ » : دیگري از امیر مؤمنان علی درباره شهادت به وحدانیت خداوند و پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آمده است
صفحه 108 از 137
وَ ثَقُلَ میزانٌ تُوضَ عانِ فیهِ: ترازويسنجشیکه شهادتین از آن برداشته شود، سبکاست و میزانیکه شهادتین در آن گذاشته شود ،
ما فِی الْمیزانِ شَیْءٌ اَثْقَلُ مِنَ الصَّلوةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ » : 1) در حدیث دیگري از امام باقر یا امام صادق میخوانیم ) . « سنگین است
افرادي در قیامت در پاي » : و در ذیل روایت میفرماید « مُحَمَّدٍ : در میزان چیزي سنگینتر از درود بر محمد و آل محمد نیست
« میزان عمل قرار میگیرند و کفه اعمالشان سبک است ، سپس درود بر محمد و آل محمد را در آن مینهند و آن سنگین میشود
مَنْ کانَ ظاهِرُهُ اَرْجَحُ مِنْ باطِنِهِ، خَفَّ میزانُهُ : هر کس ظاهرش از باطنش » : 2) در حدیثی از امام باقر میخوانیم ) .
(1).« بهتر باشد، میزان عملش در قیامت سبک خواهد بود
. جلد 5 ، صفحه 659 ، حدیث 8 ، « نور الثقلین » -1
. جلد 5 ، صفحه 659 ، حدیث 7 ، « نور الثقلین » -2
302 ) سوره قارِعَه )
9 فَاُمُّهُ هاوِیَۀٌ
دوزخ)است . )« هاویه » پناهگاهش
به معنی" مادر "است و میدانیم که مادر پناهگاهی است براي فرزندان که در « اُمّ » در این آیه به خاطر این است که « اُمّ » تعبیر به
مشکلات به او پناه میبرند و نزد او میمانند و در اینجا اشاره به این است که این گنهکاران خفیف المیزان محلی براي پناه گرفتن
به معناي " افتادن و سقوط « هوي » از ماده « هاوِیَۀ » . باشد « جهنم » ، جز دوزخ نمییابند ، واي به حال کسیکه پناهگاهش
میباشد ، چراکه گنهکاران در آن سقوط میکنند و نیز اشاره به عمق آتش دوزخ « دوزخ » کردن "است و آن یکی از نامهاي
به معنی" سقوطکننده "میباشد ، ولی تفسیر اول صحیحتر و « هاویه » ، را در اینجا به معنی" مغز "بگیریم « اُمّ » است . و اگر
مناسبتر به نظر میرسد .
. جلد 5 ، صفحه 660 ، حدیث 13 ، « نور الثقلین » -1
( جزء سیام ( 303
10 وَ ما اَدْریکَ ماهِیَهْ
و تو چه میدانی هاویه چیست ؟
11 نارٌ حامِیَۀٌ
آتشیاستسوزان .
بر وزن نفی ) و به معنی شدت حرارت است و در اینجا اشاره به سوزندگی فوقالعاده آتش دوزخ است . ) « حمی » ازماده « حامِیَۀ »
تأکیدي است بر این معنا که" عذاب ، « تو چه میدانی هاویه چیست ؟ هاویه آتش سوزان است » : بههرحال این جمله که میفرماید
قیامت و آتش دوزخ فوق تصور همه انسانها است ."
پایان سوره قارِعَه
304 ) سوره قارِعَه )
سوره تَکاثُر
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 اَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ
صفحه 109 از 137
تفاخر و تکاثر شما را به خود مشغول داشته ( و از خداوند غافل کرده است ) .
2 حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ
تاآنجاکه زیارتقبرهارفتید(وقبورمردگانخود را برشمردید).
در « راغب » ، به معناي" سرگرم شدن به کارهاي کوچک و غافل ماندن از اهداف و کارهاي مهم "است « لهو » از ماده « اَلْهیکُم »
» از ماده « تَکاثُر » . چیزي است که انسان را به خود مشغول داشته و از مقاصد و اهدافش بازمیدارد « لَهْو » : میگوید « مفردات »
به معنی" تفاخر و مباهات و فخرفروشی بر یکدیگر "است . البته گاهی نیز به معنی" فزونطلبی و جمع مال "آمده ، « کثرت
چنانکه در حدیثی از پیغمبر
( جزء سیام ( 305
تکاثر ، جمعآوري اموال از طرق نامشروع و خودداري از اداي حقّ آن و بستن آنها در خزینهها » : اکرم صلیاللهعلیهوآله میخوانیم
1) این بحث دامنهدار را با حدیث پرمعنایی از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله پایان میدهیم ، ایشان در تفسیر ). « و صندوقها است
یَقُولُ ابْنُ آدَمَ مالی مالی وَ مالَکَ مِنْ مالِکَ اِلاّ ما اَکَلْتَ فَاَفْنَیْتَ اَوْ لَبِسْتَ فَاَبْلَیْتَ اَوْ تَ َ ص دَّقْتَ فَاَمْضَیْتَ » : فرمودند « اَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ »
: انسان میگوید : مال من ، مال من ، در حالی که مال تو تنها همان غذایی است که میخوري و لباسی که میپوشی و صدقاتی که
بر وزن قول ) در اصل به معنی" قسمت بالاي سینه "است ، ) « زور » و « زیارة » از ماده « زُرْتُم » (2) . « در راه خدا انفاق میکنی
به معنی" محل قبر میّت "است و زیارت « مقبرة » جمع « مَقابِر » . سپس به معنی" ملاقات کردن و روبرو شدن "بهکار رفته است
کردن مقابر در اینجا یا کنایه از مرگ است ( طبق بعضی تفاسیر ) و یا به معنی
. جلد 5 ، صفحه 662 ، حدیث 8 ، « نور الثقلین » -1
.( طبق نقل مجمع البیان ، جلد 10 ، صفحه 534 ) « صحیح مسلم » -2
306 ) سوره تَکاثُر )
"رفتن به سراغ قبرها براي شماره کردن و تفاخر نمودن ( "طبق تفسیر مشهور ) . معنی دوم صحیحتر به نظر میرسد و یکی از
این اجساد . . . » : شواهد آن سخنی است که از امیر مؤمنان علی در نهجالبلاغه آمده است که بعد از تلاوت این آیات فرمود
1) این سوره درباره قبایلی نازل شد که بر یکدیگر تفاخر ) . « پوسیده اگر مایه عبرت باشند ، سزاوارتر است تاموجب افتخار گردند
میکردند و با کثرت نفرات و جمعیت یا اموال و ثروت خود بر آنها مباهات مینمودند ، تا آنجا که براي بالا بردن آمار نفرات
قبیله به گورستان میرفتند و قبرهاي مردگان هر قبیله را میشمردند.
سرچشمه تفاخر و فخرفروشی
. خطبه 221 ، « نهج البلاغه » -1
( جزء سیام ( 307
از آیات فوق استفاده میشود که یکی از عوامل اصلی تفاخر و تکاثر و فخرفروشی ، همان جهل و نادانی نسبت به پاداش و کیفر
الهی و عدم ایمان به معاد است . عامل دیگر براي این امر ، احساس ضعف و حقارت ناشی از شکستها است که افراد براي
ما مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ اَوْ تَجَبَّرَ » : پوشاندن شکستهاي خودپناهبهتفاخرو فخرفروشیمیبرند و لذا درحدیثیاز امامصادق میخوانیم که
1) و لذا هنگامیکه ) « اِلاّ لِذِلَّۀٍ وَجَدَها فی نَفْسِهِ : هیچکس تکبر و فخرفروشی نمیکند مگر بهخاطر ذلتی که در نفس خود مییابد
احساس کند به حد کمال رسیده است، نیازي در این تفاخر نمیبیند .
اَهْلَکَ النّاسَ اثْنان؛ خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ: دو چیز مردم را هلاك کرده است؛ » : در حدیث دیگري از امیرمؤمنان میخوانیم
ترس از فقر (که انسان را وادار به جمع مال از هرطریق و با
صفحه 110 از 137
. جلد 2 ، صفحه 236 ، باب الکبر ، حدیث 17 ، « اصول کافی » -1
308 ) سوره تَکاثُر )
(1).« هر وسیله میکند) و تفاخر
پایان سوره تَکاثُر
. جلد 73 ، صفحه 290 ، حدیث 12 ، « بحار الانوار » -1
( جزء سیام ( 309
سوره عَصر
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 وَ الْعَصْرِ به عصر سوگند ،
در اصل به معنی" فشردن "است و سپس به" وقت عصر "اطلاق شده ، به خاطر اینکه برنامهها و کارهاي روزانه در « عَصْ ر » واژه
آن پیچیده و فشرده میشود . سپس این واژه به معنی مطلق زمان و دوران تاریخ بشر و یا بخشی از زمان ، مانند عصر ظهور اسلام و
به معنی زمان و تاریخ بشر است ، چراکه بارها گفتهایم : « عَصْر » . قیام پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و امثال آن استعمال شده است
سوگندهاي قرآن همواره متناسب با مطلبی است که سوگند به خاطر آن یاد شده و مسلم است که خسران انسانهادرزندگینتیجه
گذشتنزمان عمرآنهااست.
2 اِنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْرٍ که انسانها همه در زیانند .
در « راغب » چنان که « خسران » بر وزن عسر ) و ) « خُسْر »
310 ) سوره عَصر )
میگوید ، به معنی " کم شدن سرمایه "است ، گاه به انسان نسبت داده میشود و میگویند : فلان کس زیان کرد و « مفردات »
گاه به خود عمل نسبت داده میشود و میگویند : تجارتش زیان کرد. این واژه غالبا در سرمایههاي برونی مانند مال و مقام بهکار
خُسْران » میرود و گاه در سرمایههاي درونیمانندصحت و سلامت و عقل و ایمان و ثواب و اینهماناستکه خداوندمتعال بهعنوان
اِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِروُا اَنْفُسَ هُمْ وَ اَهْلیهِمْ یَوْمَالْقِیامَۀِاَلاذلِکَ » : زیان آشکار) از آن یاد فرموده، آنجا که میگوید ) « مُبین
هُوَالْخُسْرانُالْمُبینُ:زیانکارانواقعیکسانیهستند که سرمایه وجود خود و خانواده خویش را در قیامت از دست میدهند، بدانید
(1) . « خسران مبین همین است
3 اِلاَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ
15 / زمر . -1
( جزء سیام ( 311
مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند و یکدیگر را بهحقسفارشکرده و یکدیگر را به شکیبایی و
استقامتتوصیهنمودهاند .
چیزي که میتواند جلوي زیان بزرگ ذکر شده در آیه قبل را بگیرد و آن را به منفعت و سودي عظیم مبدل کند ، آن است که در
برابر از دست دادن این سرمایه ، سرمایه گرانبهاتر و ارزشمندتر به دست آورد که نه تنها جاي خالی آن سرمایه پر شود ، بلکه دهها
و صدها و هزاران بار از آن بیشتر و بهتر باشد . گروهی سرمایههاي نفیس عمر و زندگی را از دست میدهند و در برابر آن مالی
صفحه 111 از 137
مختصر یا بسیار ، خانه محقّر یا کاخی زیبا ، فراهم میسازند . گروهی تمام این سرمایه را براي رسیدن به مقامی از دست میدهند .
و گروههایی آن را در مسیر عیش و نوش و لذات زودگذر مادي . مسلما هیچیک از اینها نمیتواند بهاي آن سرمایه عظیم باشد .
اِنَّهُ لَیْسَ لَاِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّۀَ فَلا » : بهاي آن فقط و فقط رضاي خدا و مقام قرب اوست . یا همانطور که امیرمؤمنان فرموده
(1). « تَبیعُوها اِلاّ بِها: براي وجود شما، بها و قیمتی جز بهشت نیست ، مبادا آن را به کمتر از آن بفروشید
312 ) سوره عَصر )
برنامه چهارمادهاي خوشبختی
است که زیربناي همه فعالیتهاي انسان را تشکیل میدهد . اصل دوم : میوه درخت بارور و پرثمره ایمان « ایمان » اصل اول : مسأله
است ، نه فقط عبادات ، نه تنها انفاق فی سبیل اللّه ، نه فقط « اعمال شایسته » همان « صالحات » . میباشد « اعمال صالح » یعنی
جهاد در راه خدا، نه تنها کسب علم ودانش ، بلکه هرکار شایستهاي است که وسیله تکامل نفوس و پرورش اخلاق و قرب الی اللّه و
پیشرفت جامعه انسانی در تمام زمینهها شود . این تعبیر حتی کارهاي کوچکی همچون برداشتن یک سنگ مزاحم را از سر راه مردم
شامل میشود ، تانجات میلیونها میلیون انسان از گمراهی و ضلالت و نشر
. کلمات قصار ، جمله 456 ، « نهج البلاغه » -1
( جزء سیام ( 313
« گوش » و « چشم » و « زبان » آیین حقّ و عدالت در تمام جهان . وقتی چراغ ایمان در سراي قلب انسان روشن میشود ، نور آن از
منعکس میشود ، حرکات هر کدام از آنها نشان میدهد نوري در قلب است که اشعهاش بیرون تافته . « دست و پاي انسان » و
اصل سوم : دعوت همگانی و عمومی به سوي حق میباشد ، تا همگان حق را از باطل به خوبی بشناسند و هرگز آن را فراموش
« وجوه قرآن » به معنی" واقعیت "یا" مطابقت با واقعیت "است . در کتاب « حَق » . نکنند در مسیر زندگی از آن منحرف نگردند
دوازده معنی و مورد استعمال براي این کلمهدرقرآنمجید ذکرشده است، مانند خدا، قرآن، اسلام، توحید، عدل، صدق،
و استقامت و سفارش کردن به یکدیگر به آن مطرح « صبر » آشکاربودن واجب بودن و ماننداینها. اصل چهارم : شکیبایی و
میباشد ، چراکه بعد از مسأله شناخت و آگاهی ، هرکس درمسیر عمل در هر گام با موانعی روبرو است ، اگر استقامت و صبر
نداشته باشد ، هرگز نمیتواند ایمان خود را حفظ کند و عمل صالحی انجام دهد یا احقاق حق نماید .
314 ) سوره عَصر )
با توجه به آنچه در بالا در مورد این اصول چهارگانه که به حق جامعترین برنامه حیات و سعادت انسانها است گفته شد ،
وقتی اصحاب و یاران پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به یکدیگر میرسیدند ، » روشن میشود که چرا در روایات آمده است که
پیش از آن که از هم جدا شوند ، این سوره را میخواندند و محتواي بزرگ این سوره کوچک را یادآور میشدند ، سپس با
( یکدیگر خداحافظی کرده و به سراغ کار خود میرفتند . ( 1
پایان سوره عَصر
. جلد 6 ، صفحه 392 ، « دُرُّ الْمَنْثور » -1
( جزء سیام ( 315
سوره هُمَزه
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
صفحه 112 از 137
واي بر عیبجویان و غیبتکنندگان
1 وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ
واي بر هرعیبجوي مسخرهکنندهاي .
آنها که با نیش زبان و حرکات دست و چشم و ابرو : در پشت سر و پیش رو ، دیگران را استهزاء کرده یا عیبجویی و غیبت
« همز » هر دو صیغه مبالغه است ، اولی از ماده « لُمَزَة » و « هُمَزَة » . میکنند ، یا آنها را هدف تیرهاي طعن و تهمت قرار میدهند
« همزة » در اصل به معنی" شکستن "است و از آنجا که افراد عیبجو و غیبتکننده شخصیت دیگران را درهممیشکنند ، به آنها
بر وزن رمز ) در اصل به معنی" غیبتکردن و عیبجویی نمودن "میباشد. از مجموع ) « لمز » اطلاق شده است و دومی از ماده
کلمات ارباب لغت اینطور استفاده
316 ) سوره هُمَزه )
به یک معنی است و مفهوم وسیعی دارد که هرگونه عیبجویی و غیبت و طعن و استهزاء ، به « لُمَزَة » و « هُمَزَة » میشود که دو واژه
تهدید شدیدي است نسبت به این گروه و « وَیْل » . وسیله زبان و علایم و اشارات و سخنچینی و بدگویی را شامل میشود
اصولًا آیات قرآن موضعگیري سختی در برابر اینگونه افراد نموده و تعبیراتی دارد که درباره هیچ گناهی مانند آن دیده نمیشود .
اصولاً آبرو وحیثیت اشخاص ازنظر اسلام بسیار محترم است و هر کاري که موجب تحقیر مردم گردد ، گناه بزرگی است . در
اَلا اُنَبِّئُکُمْ بِشِرارِکُمْ؟ قالوُا : بَلی یا رَسوُلَ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله قالَ : اَلْمَشّاؤوُنَ » : حدیثی از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آمده است
حِبَّۀِ ، اَلْباغوُنَ لِلْبُرَآءِ الْمَعایِبَ : آیا شما را از شریرترین افراد خبر دهم ؟ گفتند : آري اي رسول خدا. 􀂗 بِالنَّمیمَ ۀِ ، اَلْمُفَرِّقوُنَ بَیْنَ الا
. « فرمود: آنهاکه بسیار سخنچینی میکنند، در میان دوستان جدایی میافکنند و براي افراد پاك و بیگناه در جستجوي عیوبند
پایان سوره هُمَزه
( جزء سیام ( 317
318 ) سوره هُمَزه )
سوره