گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد يازدهم
باب سوم : تاریخ



3 / 1 اهتمام امام به دانش تاریخ

باب سوم : تاریخ3 / 1اهتمام امام به دانش تاریخامام علی علیه السلام در سفارش به پسرش حسن علیه السلام که به هنگام بازگشت از صفّین برای او در منطقه «حاضرین» نوشت : ای پسرکم! گرچه من به اندازه همه کسانی که پیش از من بوده اند،عمر نکرده ام ، امّا در کارهایشان نگریستم و در اخبارشان اندیشیدم و در آثار باقی مانده شان گشتم ، به گونه ای که همچون یکی از آنان شدم ؛ بلکه به خاطر اخباری که از آنان به من رسیده ، چنان شده ام که گویی به همراه آنها از نخستین نفر تا آخرین نفرشان زیسته ام . از این رو ، زلال کار آنها را از کِدِرش ، و سودمند آن را از زیانمند آن شناختم ، و از هر کاری گزیده آن را برای تو بیرون کشیدم ، و پسندیده های آن را برایت برچیدم ، و ناشناخته های آن را از تو دور کردم ، و از آن جا که توجّه من به تو ، توجّه پدری مهربان به فرزند بود و به تربیت تو همّت گماشتم ، چنان دیدم که این کار ، در نوجوانی ات و در بهار زندگی ات که نیّتی سالم و دلی پاک داری به کارت خواهد آمد .

.


ص: 302

3 / 2تَأکیدُ الإِمامِ عَلَی الاِعتِبارِ بِالتّاریخِالإمام علیّ علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ علیه السلام تُسَمّی بِالقاصِعَهِ : اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَکُم مِنَ المَثُلاتِ بِسوءِ الأَفعالِ وذَمیمِ الأَعمالِ . فَتَذَکَّروا فِی الخَیرِ وَالشَّرَّ أحوالَهُم ، وَاحذَروا أن تَکونوا أمثالَهُم . فَإِذا تَفَکَّرتُم فی تَفاوُتِ حالَیهِم فَالزَموا کُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّهُ بِهِ شَأنَهُم ، وزاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم ، ومُدَّتِ العافِیَهُ بِهِ عَلَیهِم ، وَانقادَتِ النِّعمَهُ لَهُ مَعَهُم ، ووَصَلَتِ الکَرامَهُ عَلَیهِ حَبلَهُم ، مِنِ الِاجتِنابِ لَلفُرقَهِ ، وَاللُّزومِ لِلاُلفَهِ ، وَالتَّحاضِّ عَلَیها ، وَالتَّواصی بِها ، وَاجتَنِبوا کُلَّ أمرٍ کَسَرَ فِقرَتَهُم ، وأوهَنَ مُنَّتَهُم (1) ، مِن تَضاغُنِ القُلوبِ ، وتَشاحُنِ الصُّدورِ ، وتَدابُرِ النُّفوسِ ، وتَخاذُلِ الأَیدی ، وتَدَبَّروا أحوالَ الماضینَ مِنَ المُؤمِنینَ قَبلَکُم ، کَیفَ کانوا فی حالِ التَّمحیصِ وَالبَلاءِ ؛ أ لَم یَکونوا أثقَلَ الخَلائِقِ أعباءً ، وأجهَدَ العِبادِ بَلاءً ، وأضیَقَ أهلِ الدُّنیا حالاً ؟ اِتَّخَذَتهُمُ الفَراعِنَهُ عَبیدا ، فَساموهُم سوءَ العَذابِ ، وجَرَّعوهُمُ المُرارُ ، فَلَم تَبرَحِ الحالُ بِهِم فی ذُلِّ الهَلَکَهِ وقَهرِ الغَلَبَهِ . لا یَجِدونَ حیلَهً فِی امتِناعِ ، ولا سَبیلاً إلی دِفاعٍ . حَتّی إذا رَأَی اللّهُ سُبحانَهُ جِدَّ الصَّبرِ مِنهُم عَلَی الأَذی فی مَحَبَّتِهِ ، وَالاِحتِمالَ لِلمَکروهِ مِن خَوفِهِ ؛ جَعَلَ لَهُم مِن مَضایِقِ البَلاءِ فَرَجا ؛ فَأَبدَلَهُمُ العِزَّ مَکانَ الذُّلِّ ، والأَمنَ مَکانَ الخَوفِ ، فَصاروا مُلوکا حُکّاما ، وأئِمَّهً أعلاما ، وقَد بَلَغَتِ الکَرامَهُ مِنَ اللّهِ لَهُم ما لَم تَذهَبِ الآمالُ إلَیهِ بِهِم . فَانظُروا کَیفَ کانوا حَیثُ کانَتِ الأَملاءُ مُجتَمِعَهً ، والأَهواءُ مُؤتَلِفَهً ، وَالقُلوبُ مُعتَدِلَهً ، والأَیدی مُتَرادِفَهً ، وَالسُّیوفُ مُتَناصِرَهً ، وَالبَصائِرُ نافِذَهً ، وَالعَزائِمُ واحِدَهً . أ لَم یَکونوا أربابا فی أقطارِ الأَرَضینَ ، ومُلوکا عَلی رِقابِ العالَمینَ ؟ فَانظُروا إلی ما صاروا إلَیهِ فی آخِرِ اُمورِهِم حینَ وَقَعَتِ الفُرقَهُ ، وتَشَ الاُلفَهُ ، وَاختَلَفَتِ الکَلِمَهُ وَالأَفئِدَهُ ، وتَشَعَّبوا مُختَلِفینَ ، وتَفَرَّقوا مُتَحارِبینَ ، قَد خَلَعَ اللّهُ عَنهُم لِباسَ کَرامَتِهِ ، وسَلَبَهُم غَضارَهَ نِعمَتِهِ . وبَقِیَ قَصَصُ أخبارِهِم فیکُم عِبَرا لِلمُعتَبِرینَ . فَاعتَبِروا بِحالِ وَلَدِ إسماعیلَ وبَنی إسحاقَ وبَنی إسرائیلَ علیهم السلام ؛ فَما أشَدَّ اعتِدالَ الأَحوالِ ، وأقرَبَ اشتِباهَ الأَمثالِ ! تَأَمَّلوا أمرَهُم فی حالِ تَشَتُّتِهِم وتَفَرُّقِهِم لَیالِیَ کانَتِ الأَکاسِرَهُ والقَیاصِرَهُ أربابا لَهُم ، یَحتازونَهُم عَن ریفِ الآفاقِ ، وبَحرِ العِراقِ ، وخُضرَهِ الدُّنیا إلی مَنابِتِ الشّیحِ ، ومَهافِی (2) الرّیحِ ، ونَکَدِ المَعاشِ . فَتَرَکوهُم عالَهً مَساکینَ ، إخوانَ دَبَرٍ (3) ووَبَرٍ ، أذَلَّ الاُمَمِ دارا ، وأجدَبَهُم قَرارا . لا یَأوونَ إلی جَناحِ دَعوَهٍ یَعتَصِمونَ بِها ، ولا إلی ظِلِّ اُلفَهٍ یَعتَمِدونَ عَلی عِزِّها . فَالأَحوالُ مُضطَرِبَهٌ ، وَالأَیدی مُختَلِفَهٌ ، وَالکَثرَهُ مُتَفَرِّقَهٌ ؛ فی بَلاءِ أزلٍ (4) ، وأطباقِ جَهلٍ ! مِن بَناتٍ مَوؤُودَهٍ ، وأصنامٍ مَعبودَهٍ ، وأرحامٍ مَقطوعَهٍ ، وغاراتٍ مَشنونَهٍ . فَانظُروا إلی مَواقِعِ نِعَمِ اللّهِ عَلَیهِم حینَ بَعَثَ إلَیهِم رَسولاً ، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُم ، وجَمَعَ عَلی دَعوَتِهِ اُلفَتَهُم ؛ کَیفَ نَشَرَتِ النِّعمَهُ عَلَیهِم جَناحَ کَرامَتِها ، وأسالَت لَهُم جَداوِلَ نَعیمِها ، وَالتَفَّتِ المِلَّهُ بِهِم فی عَوائِدِ بَرَکَتِها ، فَأَصبَحوا فی نِعمَتِها غَرِقینَ ، وفی خُضرَهِ عَیشِها فَکِهینَ . قَد تَرَبَّعَتِ الاُمورُ بِهِم فی ظِلِّ سُلطانٍ قاهِرٍ ، وآوَتهُمُ الحالُ إلی کَنَفِ عِزٍّ غالِبٍ . وتَعَطَّفَتِ الاُمورُ عَلَیهِم فی ذُری مُلکٍ ثابِتٍ . فَهُم حُکّامٌ عَلَی العالَمینَ ، ومُلوکٌ فی أطرافِ الأَرَضینَ . یَملِکونَ الاُمورَ عَلی مَن کانَ یَملِکُها عَلَیهِم . ویُمضونَ الأَحکامَ فیمَن کانَ یُمضیها فیهِم . لا تُغمَزُ لَهُم قَناهٌ ، ولا تُقرَعُ لَهُم صَفاهٌ (5) . ألا وإنَّکُم قَد نَفَضتُم أیدِیَکُم مِن حَبلِ الطّاعَهِ . وثَلَمتُم حِصنَ اللّهِ المَضروبَ عَلَیکُم بِأَحکامِ الجاهِلِیَّهِ . فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَدِ امتَنَّ عَلی جَماعَهِ هذِهِ الاُمَّهِ فیما عَقَدَ بَینَهُم مِن حَبلِ هذِهِ الاُلفَهِ الَّتی یَنتَقِلونَ فی ظِلِّها ، ویَأوونَ إلی کَنَفِها بِنِعمَهٍ لا یَعرِفُ أحَدٌ مِنَ المَخلوقینَ لَها قیمَهً ؛ لِأَ نَّها أرجَحُ مِن کُلِّ ثَمَنٍ ، وأجَلُّ مِن کُلِّ خَطَرٍ . (6)

.

1- .المُنّه : القوّه (تاج العروس : ج 18 ص 547 «منن») .
2- .مهافی : جمع مهفیً ؛ وهو مَوضِع هبوبِها فی البَراری (النهایه : ج 5 ص 267 «هفا») .
3- .الدَّبَر : الجرح الذی یکون فی ظَهرِ البعیر (النهایه : ج 2 ص 97 «دبر») .
4- .الأزْل : الشدّه والضیق (لسان العرب : ج 1 ص 46 «أزل») .
5- .الصَّفاه : الصخره والحجر الأملس . والمراد أنّه لا ینالهم أحدٌ بسوء (النهایه : ج 3 ص 41 «صفا») .
6- .نهج البلاغه : الخطبه 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 472 ح 37 .

ص: 303



3 / 2 تأکید امام بر پندگیری از تاریخ

3 / 2تأکید امام بر پندگیری از تاریخامام علی علیه السلام در سخنرانی ای که «قاصِعه» نامیده شده : از بلاهایی که بر امّت های پیش از شما به خاطر کردارهای بد و اعمال ناشایستْ نازل شده ، بپرهیزید و در نیک و بد ، احوال آنان را به یاد آورید و از این که چون آنان شوید ، برحذر باشید . آن هنگام که به اختلاف احوال آنان اندیشیدید ، خویش را به آنچه برای ایشان عزّت آورد ، و به واسطه آن ، دشمنان از آنان دور شدند و عافیت در بینشان پایدار شد و برایشان نعمت آورد و رشته کرامت آنها به هم پیوست ، مُلزم کنید ، از قبیل : دوری گزیدن از تفرقه ، مراعات الفت و بر انگیختن و سفارش کردن یکدیگر به آن ، و نیز [ دوری گزیدن از] هر کاری که کمر آنان را شکست و قدرتشان را سست کرد ، از قبیل : کینه ورزیِ دل ها ، و نفاقِ سینه ها ، و پشت کردن به همدیگر ، و دستِ یاری نرساندن . در احوال مؤمنانِ پیش از خود بیندیشید که در روزگار آزمایش و بلا ، چگونه بودند . آیا آنان گران بارترینِ آفریدگان ، رنجکش ترینِ بندگان در بلا و گرفتارترینِ اهل دنیا نبودند؟ فرعونیان ، آنان را برده گرفته بودند ، بدترین شکنجه ها را به آنها می دادند ، و تلخی را جرعه جرعه در کامشان می ریختند . پیوسته در خواریِ هلاکت و فشار سلطه ، به سر می بردند و چاره ای برای سر باز زدن و راهی برای دفاع کردن نمی یافتند تا آن هنگام که خداوند عز و جل ، کوشش آنان را در شکیبایی بر آزار دیدن در راه دوستی خود و تحمّل دشواری از ترس خویش، دید ، برای آنان از تنگناهای گرفتاری،گشایشی قرار داد، و عزّت را به جای خواری شان، و آسایش را به جای ترسشان نهاد ، و شاهانی فرمان روا و پیشوایانی راهنما گشتند و از کرامت الهی به جایی رسیدند که مَرکب آرزوهایشان هم به آن جا راه نمی بُرد . بنگرید که چگونه بودند هنگامی که گروه ها گرد آمده ، خواسته ها به هم پیوسته ، دل ها راست ، دست ها پشت هم ، شمشیرها یار هم ، بینش ها ژرف ، و قصدها یکی بود . آیا آنان در سرتاسر دنیا ، صاحبْ اختیار و همه کاره جهانیان نبودند؟ حال بنگرید هنگامی که جدایی بینشان افتاد ، همدلی ها گسست ، و کلام و دلشان گوناگون شد ، و گروه گروه شدند و به جنگ یکدیگر پرداختند ، پایان کارشان چگونه شد؟ خداوند ، لباس کرامت خود را از تن آنان به درآورد و نعمت های فراوانش را از آنان سلب کرد و داستان آنها در بین شما ، به عنوان پند برای پندگیرندگان باقی مانْد . از حال فرزندان اسماعیل ، بنی اسحاق و بنی اسرائیل ، پند بگیرید . چه قدر سرگذشت ها متناسب است و همسانی ها ، نزدیک! در احوال آنان در حال پراکندگی شان ، تأمّل کنید : در جدایی شان در شب هایی که کسراها و قیصرها صاحبْ اختیار آنان بودند و آنان را از سرزمین های پُر نعمت و دریای عراق و سرزمین های سرسبزْکران ، می رُبودند و به جایگاه های رویش درمَنه (1) و وزش بادها و سختی معیشت می بردند . آن گاه ، آنان را خانوارهایی بینوا و اهل شتران زخم دار [از بارِ سفر] (2) و صحرانشینانْ واگذاشتند، خانه هایشان پست ترین خانه ها و قرارگاه هایشان خشک ترین قرارگاه ها بود . نه به زیر بال دعوتی پناه می جُستند تا بدان چنگ زنند ، و نه سایه الفتی بر سرشان بود تا به عزّت آن تکیه کنند ؛ با حالی پریشان ، دست هایی جدا از هم ، جمعیتی پراکنده در گرفتاری شدید ، و جهلی فراگیر ، همچون : زنده به گور کردن دختران ، پرستش بتان ، گسست پیوند خویشاوندی و غارتگری از هر راهی . بنگرید به روزگار نعمت بخشیِ خداوند به آنان ؛ آن هنگام که فرستاده ای را به سوی آنان گسیل داشت و آن فرستاده ، اطاعت آنان را با دین خدا پیوند داد و [ دل های ]آنان را با دعوت به خدا ، الفت بخشید . بنگرید که چگونه نعمت ، بال کرامت خود را بر سرِ آنان گسترانْد و جویبارهای آسایش ، بر آنان روان گشت ، و دینْ آنان را در سودهای پربرکت خود گرد آورد پس در نعمتِ دین ، غرق گشتند و از خرّمیِ زندگیِ دین مدارانه خشنود شدند . در سایه حکمرانی قوی ، کارهایشان سامان یافت و نیکوییِ حالشان ، آنان را در سایه عزّت قاهرانه جای داد و در پناه حکومتی ثابت ، کارها بر آنان استوار گشت . آنان ، حاکمان جهانیان شدند و در کرانه های زمین ، فرمان روا گردیدند و بر کسانی فرمان روایی یافتند که [ روزی ]فرمانبرشان بودند ، و فرمان ها را در حقّ کسانی جاری می ساختند که [ روزی] بر آنان ، فرمانده بودند . نه نیزه ای از ایشان سست و شکسته ، و نه سنگی از آنان نرم و کوبیده می شد . آگاه باشید که شما رشته پیروی را از دست نهادید و با احکام جاهلی در دژ الهی که خداوند برایتان ساخته بود ، رخنه انداختید . خداوند سبحان آن گاه که آنان را با چنان رشته الفتی پیوند داد که در سایه آن جای می گرفتند و در پناه آن آرامش می یافتند ، با نعمتی بر این امّت منّت نهاد که هیچ آفریده ای ارزشِ آن را نمی داند ؛ چرا که از هر ارزشی، برتر و از هر امر با اهمیّتی ، والاتر است .

.

1- .دِرمَنه یا دَرمنه ، گیاهی است بیابانی و خودرو .
2- .کنایه از بیابان گردان .

ص: 304

. .


ص: 305

. .


ص: 306

. .


ص: 307

. .


ص: 308

الباب الرابع : الموعظه4 / 1کَلِمَهٌ جامِعَهٌ لِلعِظَهِنهج البلاغه :مِن خُطبَهٍ لَهُ علیه السلام وهِیَ کَلِمَهٌ جامِعَهٌ لِلعِظَهِ وَالحِکمَهِ : فَإِنَّ الغایَهَ أمامَکُم ، وإنَّ وَراءَکُمُ السَّاعَهَ تَحدوکُم . تَخَفَّفوا تَلحَقوا (1) ؛ فَإِنَّما یُنتَظَرُ بِأَوَّلِکُم آخِرُکُم . قالَ السیّد الشَّریف : أقول : إنَّ هذا الکلامَ لَو وُزِنَ بَعدَ کَلامِ اللّهِ سُبحانَهُ وبَعدَ کلامِ رسولِ اللّه صلی الله علیه و آله بکُلّ کلام لَمالَ به راجحا ، وبَرَزَ عَلَیهِ سابِقا . فَأمّا قَولُهُ علیه السلام : «تَخَفَّفوا تَلحقوا» فَما سُمِعَ کلامٌ أقَلُّ منه مَسموعا ولا أکثَرُ مَحصولاً ، وما أبعَدَ غَورَها مِن کَلِمهٍ ، وأنقَعَ نُطفتها (2) من حِکمَهٍ ! وقَد نَبَّهَنا فی کتاب الخَصائِصِ عَلی عِظَمِ قَدرِها ، وشَرَفِ جَوهرِها . (3)

.

1- .أی تخفَّفوا من الذنوب تَلحَقوا مَن سبَقکم فی العمل الصالح (مجمع البحرین : ج 1 ص 530 «خفف») .
2- .ماءٌ ناقِع ونَقِیع : ناجع یَقطع العطَش ویُذهبه ویُسَکِّنه . والنُّطْفه : الماء الصافی (تاج العروس : ج 11 ص 488 «نقع» و ج 12 ص 505 «نطف») .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 21 ، روضه الواعظین : ص 537 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 203 ح 4120 وفیه «تخفّفوا ؛ فإنّ الغایه أمامکم ، والساعه من ورائکم تحدوکم» ، بحار الأنوار : ج 6 ص 135 ح 36 .

ص: 309



باب چهارم : سخنوری

4 / 1 سخنی فراگیر در موعظه

باب چهارم : سخنوری4 / 1سخنی فراگیر در موعظهنهج البلاغه بخشی از سخنرانی امام علی علیه السلام که حاوی در پند و حکمت است : «منزلگاه آخر ، پیشِ روی شماست و مرگ ، از پشتِ سرتان بانگ رحیل می زند . سبُک بار شوید ، تا برسید ، که پیشینیان شما پسینیانتان را انتظار می بَرند» . سیّدِ رَضی گفته است: این سخن، اگر پس از سخن خدای سبحان و پیامبر خدا، با هر سخنی سنجیده شود ، بر آن ، رُجحان خواهد داشت و پیشی خواهد گرفت.و این عبارتِ آن حضرت که فرمود : «سبکْ بار شوید ، تا برسید» ، هیچ سخنی کوتاه تر و پُر بهره تر از آن نیست . شگفتا از سخنی که به این اندازه ژرف است! و شگفتا از حکمتی که این قدر زلال و سیراب کننده است! ما در کتاب الخصائص ، به عظمت این سخن و ارزش گوهر آن ، آگاهی داده ایم .

.


ص: 310

4 / 2الطَّریقُ الواضِحُالإمام علیّ علیه السلام مِن کَلامٍ لَهُ علیه السلام یَعِظُ بِسُلوکِ الطَّریقِ الواضِحِ : أیُّهَا النّاسُ ! لا تَستَوحِشوا فی طَریقِ الهُدی لِقِلَّهِ أهلِهِ ؛ فَإِنَّ النّاسَ قَدِ اجتَمَعوا عَلی مائِدَهٍ شِبَعُها قَصیرٌ ، وجوعُها طَویلٌ . أیُّهَا النّاسُ ! إنَّما یَجمَعُ النّاسَ الرِّضا وَالسُّخطُ ، وإنَّما عَقَرَ ناقَهَ ثَمودَ رَجُلٌ واحِدٌ ، فَعَمَّهُمُ اللّهُ بِالعَذابِ لَمّا عَمّوهُ بِالرِّضا ، فَقالَ سُبحانَهُ : «فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُواْ نَدِمِینَ» (1) فَما کانَ إلّا أن خارَت (2) أرضُهُم بِالخَسفَهِ خُوارِ السِّکَّهِ (3) المُحماهِ فِی الأَرضِ الخَوّارَهِ (4) . أیُّهَا النّاسُ مَن سَلَکَ الطَّریقَ الواضِحَ وَرَدَ الماءَ ، ومَن خالَفَ وَقَعَ فِی التّیهِ ! (5)

4 / 3صِفاتُ المُتَّقینَنهج البلاغه :مِن خُطبَهٍ لَهُ علیه السلام یَصِفُ فیهَا المُتَّقینَ . رُوِیَ أنَّ صاحِبا لِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام یُقالُ لَهُ : هَمّامٌ کانَ رَجُلاً عابِدا ، فَقالَ لَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، صِف لِیَ المُتَّقینَ حَتّی کَأَ نّی أنظُرُ إلَیهِم . فَتَثاقَلَ علیه السلام عَن جَوابِهِ ثُمَّ قالَ : یا هَمّامُ! اتَّقِ اللّهَ وأحسِن فَ «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِینَ هُم مُّحْسِنُونَ» (6) فَلَم یَقنَع هَمّامٌ بِهذَا القَولِ حَتّی عَزَمَ عَلَیهِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، وصَلّی عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ قالَ علیه السلام : أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالی خَلَقَ الخَلقَ حینَ خَلَقَهُم غَنِیّاً عَن طاعَتِهِم ، آمِناً مِن مَعصِیَتِهِم ؛ لِأَ نَّهُ لا تَضُرُّهُ مَعصِیَهُ مَن عَصاهُ ، ولا تَنفَعُهُ طاعَهُ مَن أطاعَهُ . فَقَسَمَ بَینَهُم مَعایِشَهُم ، ووَضَعَهُم مِنَ الدُّنیا مَواضِعَهُم . فَالمُتَّقونَ فیها هُم أهلُ الفَضائِلِ ؛ مَنطِقُهُمُ الصَّوابُ ، ومَلبَسُهُمُ الِاقتِصادُ ، ومَشیُهُمُ التَّواضُعُ . غَضّوا أبصارَهُم عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِم ، ووَقَفوا أسماعَهُم عَلَی العِلمِ النّافِعِ لَهُم . نُزِّلَت أنفُسُهُم مِنهُم فِی البَلاءِ کَالَّتی نُزِّلَت فِی الرَّخاءِ . ولَولَا الأَجَلُ الَّذی کَتَبَ اللّهُ عَلَیهِم لَم تَستَقِرَّ أرواحُهُم فی أجسادِهِم طَرفَه عَینٍ ؛ شَوقا إلَی الثَّوابِ ، وخَوفا مِنَ العِقابِ . عَظُمَ الخالِقُ فی أنفُسِهِم ؛ فَصَغُرَ ما دونَهُ فی أعیُنِهِم ، فَهُم وَالجَنَّهُ کَمَن قَد رَآها ؛ فَهُم فیها مُنَعَّمونَ ، وهُم وَالنّارُ کَمَن قَد رَآها فَهُم فیها مُعَذَّبونَ . قُلوبُهُم مَحزونَهٌ ، وشُرورُهُم مَأمونَهٌ ، وأجسادُهُم نَحیفَهٌ ، وحاجاتُهُم خَفیفَهٌ ، وأنفُسُهُم عَفیفَهٌ . صَبَروا أیّاما قَصیرَهً ، أعقَبَتهُم راحَهً طَویلَهً . تِجارَهٌ مُربِحَهٌ یَسَّرَها لَهُم رَبُّهُم . أرادَتهُمُ الدُّنیا فَلَم یُریدوها ، وأسَرَتهُم فَفَدَوا أنفُسَهُم مِنها . أمَّا اللَّیلَ فَصافّونَ أقدامَهُم ، تالینِ لِأَجزاءِ القُرآنِ یُرَتِّلونَها تَرتیلاً . یُحَزِّنونَ بِهِ أنفُسَهُم ، ویَستَثیرونَ بِهِ دَواءَ دائِهِم ، فَإِذا مَرّوا بِآیَهٍ فیها تَشویقٌ رَکَنوا إلَیها طَمَعا ، وتَطَلَّعَت نُفوسُهم إلَیها شَوقا ، وظَنّوا أ نَّها نُصبَ أعیُنِهِم ، وإذا مَرّوا بِآیَهٍ فیها تَخویفٌ أصغَوا إلَیها مَسامِعَ قُلوبِهِم ، وظَنّوا أنَّ زَفیرَ جَهَنَّمَ وشَهیقَها فی اُصولِ آذانِهِم ؛ فَهُم حانونَ عَلی أوساطِهِم ، مُفتَرِشونَ لِجِباهِهِم وأکُفِّهِم ورُکَبِهِم وأطرافِ أقدامِهِم ، یَطلُبونَ إلَی اللّهِ تَعالی فی فَکاکِ رِقابِهِم . وأمَّا النَّهارَ فَحُلَماءُ عُلَماءُ ، أبرارٌ أتقِیاءٌ . قَد بَراهُمُ الخَوفُ بَریَ القِداحِ (7) ، یَنظُرُ إلَیهِمُ النّاظِرُ فَیَحسَبُهُم مَرضی وما بِالقَومِ مِن مَرَضٍ ، ویَقولُ : قَد خولِطوا ! ، ولَقَد خالَطَهُم أمرٌ عَظیمٌ ! لا یَرضَونَ مِن أعمالِهِمُ القَلیلَ ، ولا یَستِکثِرونَ الکَثیرَ . فَهُم لِأَنفُسِهِم مُتَّهِمونَ ، ومِن أعمالِهِم مُشفِقونَ . إذا زُکِّیَ أحَدٌ مِنهُم خافَ مِمّا یُقالُ لَهُ فَیَقولُ : أنَا أعلَمُ بِنَفسی مِن غَیری ، ورَبّی أعلَمُ بی مِن نَفسی . اللّهُمَّ لا تُؤاخِذنی بِما یَقولونَ ، وَاجعَلنی أفضَلَ مِمّا یَظُنّونَ ، وَاغفِر لی ما لا یَعلَمونَ . فَمِن عَلامَهِ أحَدِهِم أ نَّکَ تَری لَهُ قُوَّهً فی دینٍ ، وحَزما فی لینٍ ، وإیمانا فی یَقینٍ ، وحِرصا فی عِلمٍ ، وعِلما فی حِلمٍ ، وقَصداً فی غِنیً ، وخُشوعا فی عِبادَهٍ ، وتَجَمُّلاً فی فاقَهٍ ، وصَبرا فی شِدَّهٍ ، وطَلَبا فی حَلالٍ ، ونَشاطا فی هُدیً ، وتَحَرُّجا عَن طَمَعٍ . یَعمَلُ الأَعمالَ الصّالِحَهَ وهُوَ عَلی وَجَلٍ . یُمسی وهَمُّهُ الشُّکرُ ، ویُصبِحُ وهَمُّهُ الذِّکرُ . یَبیتُ حَذِرا ، ویُصبِحُ فَرِحا ؛ حَذِرا لِما حُذِّرَ مِنَ الغَفلَهِ ، وفَرِحا بِما أصابَ مِنَ الفَضلِ وَالرَّحمَهِ . إنِ استَصعَبَت عَلَیهِ نَفسُهُ فیما تَکرَهُ لَم یُعطِها سُؤلَها فیما تُحِبُّ . قُرَّهُ عَینِهِ فیما لا یَزولُ ، وزَهادَتُهُ فیما لا یَبقی . یَمزُجُ الحِلمَ بِالعِلمِ ، وَالقَولَ بِالعَمَلِ . تَراهُ قَریبا أمَلُهُ، قَلیلاً زَلَلُهُ، خاشِعا قَلبُهُ، قانِعَهً نَفسُهُ، مَنزورا (8) أکلُهُ ، سَهلاً أمرُهُ، حَریزا دینُهُ، مَیِّتَهٌ شَهوَتُهُ ، مَکظوما غَیظُهُ . الخَیرُ مِنهُ مَأمولٌ ، وَالشَّرُّ مِنهُ مَأمونٌ . إن کانَ فِی الغافِلینَ کُتِبَ فِی الذّاکِرینَ ، وإن کانَ فِی الذّاکِرینَ لَم یُکتَب مِنَ الغافِلینَ . یَعفو عَمَّن ظَلَمَهُ ، ویُعطی مَن حَرَمَهُ ، ویَصِلُ مَن قَطَعَهُ . بَعیدا فُحشُهُ ، لَیِّنا قَولُهُ ، غائِبا مُنکَرُهُ . حاضِرا مَعروفُهُ ، مُقبِلاً خَیرُهُ ، مُدبِرا شَرُّهُ . فِی الزَّلازِلِ وَقورٌ ، وفِی المَکارِهِ صَبورٌ ، وفِی الرَّخاءِ شَکورٌ . لا یَحیفُ عَلی مَن یُبغِضُ ، ولا یَأثَمُ فیمَن یُحِبُّ . یَعتَرِفُ بِالحَقِّ قَبلَ أن یُشهَدَ عَلَیهِ . لا یُضیعُ مَا استُحفِظَ ، ولا یَنسی ما ذُکِّرَ ، ولا یُنابِزُ بِالأَلقابِ ، ولا یُضارُّ بِالجارِ ، ولا یَشمَتُ بِالمَصائِبِ ، ولا یَدخُلُ فِی الباطِلِ ، ولا یَخرُجُ مِنَ الحَقِّ . إن صَمَتَ لَم یَغُمَّهُ صَمتُهُ ، وإن ضَحِکَ لَم یَعلُ صَوتُهُ ، وإن بُغِیَ عَلَیهِ صَبَرَ حَتّی یَکونَ اللّهُ هُوَ الَّذی یَنتَقِمُ لَهُ . نَفسُهُ مِنهُ فی عَناءٍ ، وَالنّاسُ مِنهُ فی راحَهٍ . أتعَبَ نَفسَهُ لِاخِرَتِهِ ، وأراحَ النّاسَ مِن نَفسِهِ . بُعدُهُ عَمَّن تباعَدَ عَنهُ زُهدٌ ونَزاهَهٌ ، ودُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لَینٌ ورَحمَهٌ . لَیسَ تَباعُدُهُ بِکِبرٍ وعَظَمَهٍ ، ولا دُنُوُّهُ بِمَکرٍ وخَدیعَهٍ . قالَ : فَصَعِقَ هَمّامٌ صَعقَهً کانَت نَفسُهُ فیها . فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : أما وَاللّهِ لَقَد کُنتُ أخافُها عَلَیهِ . ثُمَّ قالَ : أ هکَذا تَصنَعُ المَواعِظُ البالِغَهُ بِأَهلِها ؟ فَقالَ لَهُ قائِلٌ : فَما بالُکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! فَقالَ علیه السلام :وَیحَکَ!إنَّ لِکُلِ أجَلٍ وَقتا لا یَعدوهُ،وسَبَبا لا یَتَجاوَزُهُ.فَمَهلاً لا تَعُد لِمِثلِها (9) ؛ فَإِنَّما نَفَثَ (10) الشَّیطانُ عَلی لِسانِکَ ! . (11)

.

1- .الشعراء : 157 .
2- .خارَ : صاح ، والخُوار : ما اشتدّ من الصوت (لسان العرب : ج 4 ص 261 «خور») .
3- .السِّکّه : هی التی تُحرث بها الأرض (النهایه : ج 2 ص 384 «سکک») .
4- .أرضٌ خوّارهٌ : لینه سهله (لسان العرب : ج 4 ص 262 «خور») .
5- .نهج البلاغه : الخطبه 201 ، الغارات : ج 2 ص 584 عن فرات بن أحنف ولیس فیه من «فقال سبحانه» إلی «الخوّاره» ، المسترشد : ص 407 ح 138 ولیس فیه من «فقال سبحانه ...» وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 107 ح 5 .
6- .النحل : 128 .
7- .القِداح : جمع قِدْح ؛ السهم قبل أن ینَصَّل ویُراشَ (لسان العرب : ج 2 ص 556 «قدح») .
8- .أی قلیلاً (النهایه : ج 5 ص 40 «نزر») .
9- .قال ابن أبی الحدید : إنّما نهی أمیر المؤمنین علیه السلام القائل : «فهلّا أنت یا أمیر المؤمنین !» لأ نّه اعترض فی غیر موضع الاعتراض ، وذلک أ نّه لایلزم من موت العامّی عند وعظ العارف أن یموت العارف عن وعظ نفسه ؛ لأنّ انفعال العامّی ذی الاستعداد التامّ للموت عند سماع المواعظ البالغه أتمّ من استعداد العارف عند سماع نفسه أو الفکر فی کلام نفسه ؛ لأنَّ نفس العارف قویّه جدّاً ، والآله التی یُحفر بها الطین قد لا یُحفر بها الحجر (شرح نهج البلاغه : ج 10 ص 161) .
10- .نَفَثَ الشیطان علی لسانه : أی ألقی فتکلّم (مجمع البحرین : ج 3 ص 1808 «نفث») .
11- .نهج البلاغه : الخطبه 193 ، صفات الشیعه : ص 96 ح 35 ، الأمالی للصدوق : ص 666 ح 897 کلاهما عن عبد الرحمن بن کثیر الهاشمی عن الإمام الصادق عن أبیه عنه علیهم السلام ، تحف العقول : ص 159 ، التمحیص : ص 70 ح 170 ، کتاب سلیم بن قیس : ج 2 ص 849 ح 43 کلّها نحوه وراجع الخطبه 87 و 157 و161 و178 و188 و190 و191 والکافی : ج 2 ص 226 ح 1 وبحار الأنوار : ج 77 ص 367 442 وتذکره الخواصّ : ص 138 .

ص: 311



4 / 2 راه روشن

4 / 3 ویژگی های پرهیزگاران

4 / 2راه روشنامام علی علیه السلام در سخنی که به ره سپردن در راه روشن ، پند می دهد : ای مردم! در راه هدایت ، از کم بودنِ رهپویان ، احساس تنهایی مکنید ؛ چون [ غالب] مردم ، بر سفره ای که سیریِ آن کوتاه مدّت ، و گرسنگیِ آن بلند مدّت است ، گِرد آمده اند . ای مردم! خشنودی و ناخشنودی ، همه مردمان را فرا می گیرد . آن که شتر ثَمود را پِی کرد ، یک نفر بود ؛ ولی خداوند ، عذاب را شامل همه گردانْد ؛ چون همه بِدان کار ، رضایت دادند ، و فرمود : «پس آن را پِی کردند و پشیمان گشتند» . چیزی نگذشت که سرزمینشان چون گاوْآهنِ آبداده ای که در زمین سست فرو رود ، فریادی برآورد و فرو رفت . ای مردم! هر کس راه روشن را بپیماید ، به آب می رسد ، و هر کس بر خلاف آن ره سپارَد ، در بیابان [ ِ گم راهی] می افتد .

4 / 3ویژگی های پرهیزگاراننهج البلاغه :یکی از یاران امیر مؤمنان به نام هَمّام که مردی عابد بود به ایشان گفت : ای امیر مؤمنان! پرهیزگاران را چنان برای من توصیف کن که گویی به آنان می نگرم . امیر مؤمنان ، در پاسخ وی درنگی کرد و آن گاه فرمود : «ای هَمّام! از خدا بترس و نیکوکار باش ؛ چرا که «در حقیقت ، خدا با کسانی است که پرهیزگار باشند و [ با] کسانی [ است ]که به حقیقت ، آنها نیکوکارند» » . هَمّام به این پاسخ ، قانع نشد ، اصرار کرد و امام علیه السلام را قسم داد . آن گاه ، علی علیه السلام خدا را سپاس گفت و ستایش کرد و بر پیامبر صلی الله علیه و آله درود فرستاد . سپس فرمود : «امّا بعد ؛ خدای پاک و والا ، در حالی آفریده ها را آفرید که از اطاعت آنان ، بی نیاز و از نافرمانی شان در امان بود ؛ زیرا نافرمانیِ آن که او را نافرمانی می کند ، به او زیانی نمی رسانَد ، و پیرویِ آن که او را اطاعت می کند ، سودی برای او ندارد . روزیِ آفریدگان را بین آنان تقسیم کرد ، و در دنیا هر کدام را در جایگاه خود قرار داد . پرهیزگاران در دنیا ، صاحبان فضایل اند . سخنشان درست ، پوشششان میانه روی ، و راه رفتنشان فروتنانه است . دیده خویش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده ، می پوشانند ، و گوش هایشان را بر دانشی که سودشان می رساند ، وقف می کنند . در بلایا ، چنان وارد می شوند که گویی در آسایشْ گام می نهند ، و اگر نبود اجلی که خداوند بر آنان معیّن کرده ، به شوق ثواب و بیم از کیفر ، به اندازه چشم بر هم زدنی روحشان در جسمشان آرام نمی گرفت . آفریننده ، در پیش آنان بزرگ است و از این رو ، جز او در نظرشان کوچک گشته است . آنان نسبت به بهشت ، چون کسانی اند که آن را دیده اند و در آن جا نعمت داده شده اند ، و نسبت به دوزخ ، چون کسانی اند که آن را دیده اند و در حال عذاب در آن اند . دل هایشان غمگین ، شرّشان دور [ از مردم] ، بدن هایشان نزار ، نیازهایشان سبُک ، و جانشان پاک است . روزهایی اندک صبر می کنند و آسایش طولانی را در پیِ آن می یابند ؛ تجارتی سودآور که پروردگارشان برایشان فراهم کرده است . دنیا ، آنان را خواست و آنان ، دنیا را نخواستند ، و آنان را به بند کشید و آنان ، به قیمت فدیه دادن جان خود ، از آن رَستند . شبانگاهان ، بر پای اند و قرآن را جزء به جزء ، شمرده شمرده می خوانند . به خواندن آن ، خویش را غمگین می سازند ، و دارویِ دردشان را از آن می گیرند . هر گاه آیه ای را بخوانند که در آن تشویق است ، حریصانه به آن دل می بندند و مشتاقانه ، جان هایشان بِدان بر می افروزد و می پندارند که آن [ پاداش] ، فرا رویشان است ، و هر گاه آیه ای را بخوانند که در آن بیم دهی باشد ، گوش دلشان را به آن می سپارند و می پندارند که شیون و فریاد جهنّم در گوششان است . به رکوع ، پشت خود را خمیده اند و پیشانی و دست و زانو و کناره های پای خود را بر زمین گسترانیده اند و از خداوند ، آزادی خود [ از آتش دوزخ] را می خواهند . در روز، دانشورانِ بردبار [و] نیکوکاران پرهیزگارند. ترس ، آنان را چون تیرِ تراش خورده ، تراشیده است . هر گاه کسی به آنان بنگرد ، می پندارد که بیمارند ، در حالی که بیمار نیستند ؛ امّا [ هر که ببیندشان ، ]می گوید : خِردشان پریشان شده است! . [ آری ،] کاری بزرگ ، آنان را پریشانْ حال ساخته است . آنان به اعمال اندکشان خشنود نمی شوند و اعمال بسیار را بسیار نمی شمارند . آنان همیشه نفس خود را متّهم می کنند و از کرده های خویش ، بیمناک اند . هر گاه یکی از آنان ستایش شود ، از آنچه به وی گفته شده ، در بیم است و می گوید : من از دیگری بر حال خویش داناترم و پروردگارم به من از خودم داناتر است . بار خدایا! مرا بر پایه آنچه می گویند ، بازخواست مکن و مرا برتر از آنچه می پندارند ، قرار ده و آنچه را که نمی دانند ، بر من ببخش! . از نشانه های هر یک از آنان ، این است که در او توانمندی در دین ، دوراندیشی در نرم خویی ، ایمان در یقین ، حرص در دانش ، دانش در بردباری ، میانه روی در بی نیازی ، فروتنی در پرستش ، آراستگی در نیازمندی ، صبوری در سختی ، روزی خواهیِ حلال ، نشاط در هدایت ، و دوری از طمع را می بینی . کارهای نیک انجام می دهد و با این حال ، در بیم است ، روز را شب می کند و قصد و تلاشش شکرگزاری است ، و شب را روز می کند و دغدغه اش یاد خداست . با ترس ، شب را به پایان می آورد و به شادی ، روز را می آغازَد ؛ ترسان از غفلتی که به او بیم داده شده ، و شادمان از احسان و رحمتی که به او رسیده است . اگر در آنچه ناخوشایند می داند ، هوای نفسش بر وی سخت گیرد ، به درخواست نفس در چیزهایی که دوست دارد ، پاسخ نمی دهد . روشنایی چشمش به چیزهایی است که بی زوال اند ، و دلْ زدگی اش در چیزهایی است که زودگذرند . بردباری را با دانش ، و سخن را با کردار در هم می آمیزد . او را می بینی که آرزوهایش کوتاه ، لغزشش کم ، دلش خاشع ، نفْسش قانع ، خوراکش کم ، کارش آسان ، دینش استوار ، شهوتش مُرده ، خشمش فروخورده ، خیرش مورد انتظار، و شرّش بر کنار است ؛ هر گاه در بین غافلان باشد ، از ذاکران به شمار می آید و اگر در بین ذاکران باشد ، از غافلان به حسابش نمی آورند ؛ از کسی که به وی ستم کرده ، می گذرد و به آن که محرومش ساخته ، می بخشد و با آن که از وی بریده ، پیوند برقرار می کند ؛ ناسزاگویی ، از او دور است و سخنش نرم ؛ بدیِ او برکنار و خوبیِ او حاضر است ؛ خیر او روی آور و شرّ او روی گردان است . در سختی ها ، با وقار و در ناخوشایندها شکیبا و در آسایش ، شکرگزار است . هر گاه بر کسی خشم بگیرد ، ستم نمی کند و درباره کسی که دوستش دارد ، مرتکب گناه نمی شود . پیش از آن که علیه او گواهی داده شود ، به حق ، اعتراف می کند . آنچه را که نگهداری اش از او خواسته شده ، ضایع نمی کند و آنچه را که به وی یادآوری شده ، فراموش نمی کند . مردم را با القاب زشت ، یاد نمی کند و به همسایه زیان نمی رساند و در مصیبت ها[ ی مردمْ ]شادی نمی کند . در کار باطل ، وارد نمی شود و از کار حق ، قدم بیرون نمی نهد . اگر خاموش باشد ، خاموشی ، غمگینش نمی کند و اگر بخندد ، صدای خنده اش بلند نیست . اگر بر وی ستم رود ، شکیبایی می ورزد تا خدا انتقام گیرنده او باشد . جانش از او در رنج است و دیگران از او در آسایش اند . جان خویش را برای آخرتش به رنج انداخته است و مردم را از سوی خود ، آسوده ساخته است . دوری گزیدنِ او از کسی که از او دوری گزیده ، از سر زهد و پاکی است و نزدیک شدنش به آن که به او نزدیک شده ، نرم خویی و مهربانی است . دوری گزینی اش ، کبر و خودبزرگ بینی نیست و نزدیک شدنش ، نیرنگ و فریب نیست» . [ راوی می گوید : سخن امام علیه السلام که به این جا رسید ، ]همّام ، بی هوش شد و در بی هوشی جان داد . امیر مؤمنان فرمود : «سوگند به خدا ، از همین بر او می ترسیدم» و سپس افزود : «پندهای رسا ، با آنان که اهل پندگیری اند ، چنین می کند» . کسی به وی گفت : ای امیر مؤمنان! چرا با تو چنین نمی کند؟ علی علیه السلام فرمود : «وای بر تو! هر اجلی را زمانی است که از آن ، در نمی گذرَد و سببی است که از آن ، تجاوز نمی کند . آرام باش ! دیگر مثل این گفته را تکرار نکن ؛ (1) چرا که آن را شیطان بر زبانت دمیده است» .

.

1- .ابن ابی الحدید گفته است : امیرمؤمنان ، از آن رو گوینده آن سخن را نهی کرد که در جای نامناسب اعتراض کرد ؛ چون لازمه مرگ فرد عادی به هنگام پنددهی عارف ، آن نیست که خود عارف هم از پنددهی بمیرد ؛ زیرا تأثیرپذیری شخص عادیِ دارای استعداد و آمادگی برای مرگ ، به هنگام شنیدن پندِ رسا ، بیشتر از تأثیرپذیری عارف از شنیدن پند خویش و یا اندیشیدن در کلام خود است ؛ چون جان عارف، قوی تر است . با کلنگی که خاک را بِدان شُخم می زنند ، نمی توان سنگ را شکافت (شرح نهج البلاغه : ج 10 ص 161) .

ص: 312

. .


ص: 313

. .


ص: 314

. .


ص: 315

. .


ص: 316

. .


ص: 317

. .


ص: 318

4 / 4الخُطبَهُ الغَرّاءُالإمام علیّ علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ ، وهِیَ مِنَ الخُطَبِ العَجیبَهِ ، وتُسمَّی الغَرّاءَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی عَلا بِحَولِهِ ، ودَنا بِطَولِهِ (1) . مانِحِ کُلِّ غَنیمَهٍ وفَضلٍ ، . وکاشِفِ کُلِّ عَظیمَهٍ وأزلٍ . أحمَدُهُ عَلی عَواطِفِ کَرَمِهِ ، وسَوابِغِ نِعَمِهِ . واُؤمِنَ بِهِ أوَّلاً بادِیا ، وأستَهدیهِ قَریبا هادِیا ، وأستَعینُهُ قاهِرا قادِرا ، وأتَوَکَّلُ عَلَیهِ کافِیا ناصِرا . وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ ؛ أرسَلَهُ لِاءِنفاذِ أمرِهِ ، وإنهاءِ عُذرِهِ ، وتَقدیمِ نُذُرِهِ . اُوصیکُم عِبادَ اللّهِ بِتَقوَی اللّهِ الَّذی ضَرَبَ الأَمثالَ ، ووَقَّتَ لَکُمُ الآجالَ . وألبَسَکُمُ الرِّیاشَ وأرفَغَ لَکُمُ المَعاشَ (2) . وأحاطَ بِکُمُ الإِحصاءَ (3) ، وأرصَدَ (4) لَکُمُ الجَزاءَ ، وآثَرَکُم بِالنِّعَمِ السَّوابِغِ ، وَالرِّفَدِ الرَّوافِغِ ، وأنذَرَکُم بِالحُجَجِ البَوالِغِ . فَأَحصاکُم عَدَدا ، ووَظَّفَ لَکُم مُدَدا ، فی قَرارِ خِبرَهٍ ، ودارِ عِبرَهٍ ، أنتُم مُختَبَرونَ فیها ، ومُحاسَبون عَلَیها . فَإِنَّ الدُّنیا رَنِقٌ (5) مَشرَبُها ، رَدِغٌ (6) مَشرَعُها ، یونِقُ مَنظَرُها ، ویوبِقُ مَخبَرُها . غُرورٌ حائِلٌ ، وضَوءٌ آفِلٌ ، وظِلٌ زائِلٌ ، وسِنادٌ مائِلٌ . حَتّی إذا أنِسَ نافِرُها ، وَاطمَأَنَّ ناکِرُها ؛ قَمَصَت (7) بِأَرجُلِها ، وقَنَصَت بِأَحبُلِها ، وأقصَدَت بِأَسهُمِها ، وأعلَقَتِ المَرءَ أوهاقَ (8) المَنِیَّهِ قائِدَهً لَهُ إلی ضَنکِ المَضجَعِ ، ووَحشَهِ المَرجِعِ ، ومُعایَنَهِ المَحَلِّ ، وثَوابِ العَمَلِ . وکَذلِکَ الخَلَفُ بِعَقبِ السَّلَفِ . لا تُقلِعُ المَنِیَّهُ اختِراما (9) ولا یَرعَوِی الباقونَ اجتِراما . یَحتَذونَ مِثالاً ویَمضونَ أرسالاً (10) ، إلی غایَهِ الاِنتِهاءِ ، وصَیّورِ الفَناءِ . حَتّی إذا تَصَرَّمَتِ الاُمورُ ، وتَقَضَّتِ الدُّهورُ ، وأزِفَ (11) النُّشورُ ؛ أخرَجَهُم مِن ضَرائِحِ القُبورِ ، وأوکارِ الطُّیورِ ، وأوجِرَهِ (12) السِّباعِ ، ومَطارِحِ المَهالِکِ ، سِراعا إلی أمرِهِ ، مُهطِعینَ (13) إلی مَعادِهِ . رَعیلاً صُموتا ، قِیاما صُفوفا . یَنفُذُهُمُ البَصُرُ ، ویُسمِعُهُمُ الدّاعی . عَلَیهِم لَبوسُ الِاستِکانَهِ ، وضَرَعُ الِاستِسلامِ وَالذِّلَّهِ . قَد ضَلَّتِ الحِیَلُ ، وَانقَطَعَ الأَمَلُ . وهَوَتِ الأَفئِدَهُ کاظِمَهً ، وخَشَعَتِ الأَصواتُ مُهَینِمَهً (14) . وألجَمَ (15) العَرَقُ ، وعَظُمَ الشَّفَقُ ، واُرعِدَتِ الأَسماعُ لِزَبرَهِ الدّاعی إلی فَصلِ الخِطابِ ، ومُقایَضَهِ الجَزاءِ ، ونَکالِ العِقابِ ، ونَوالِ الثَّوابِ . عِبادٌ مَخلوقونَ اقتِدارا ، ومَربوبونَ اقتِسارا ، ومَقبوضونَ احتِضارا ، ومُضَمَّنونَ أجداثا ، وکائِنونَ رُفاتا (16) . ومَبعوثونَ أفرادا ، ومَدینونَ جَزاءً ، ومُمَیَّزونَ حِسابا . قَد اُمهِلوا فی طَلَبِ المَخرَجِ ، وهُدوا سَبیلَ المَنهَجِ ، وعُمِّروا مَهَلَ المُستَعتِبِ ، وکُشِفَت عَنهُم سُدَفُ (17) الرِّیَبِ ، وخُلّوا لِمِضمارِ الجِیادِ ، ورَوِیَّهِ الاِرتِیادِ ، وأناهِ المُقتَبِسِ المُرتادِ ، فی مَدَّهِ الأَجَلِ ، ومُضطَرَبِ المَهَلِ . فَیالَها أمثالاً صائِبَهً ، ومواعِظَ شافِیَهً ، لَو صادَفَت قُلوبا زاکِیَهً ، وأسماعا واعِیَهً ، وآراءً عازِمَهً ، وألباباً حازِمَهً ! فَاتَّقُوا اللّهَ تَقِیَّهَ مَن سَمِعَ فَخَشَعَ ، وَاقتَرَفَ فَاعتَرَفَ ، ووَجِلَ فَعَمِلَ ، وحاذَرَ فَبادَرَ ، وأیقَنَ فَأَحسَنَ ، وعُبِّرَ فَاعتَبَرَ ، وحُذِّرَ فَحَذِرَ ، وزُجِرَ فَازدَجَرَ ، وأجابَ فَأَنابَ ، وراجَعَ فَتابَ ، وَاقتَدی فَاحتَذی ، واُرِیَ فَرَأی ، فَأَسرَعَ طالِبا ، ونَجا هارِبا ، فَأَفادَ ذَخیرَهً ، وأطابَ سَریرَهً . وعَمَّرَ مَعادا ، وَاستَظهَرَ زادا لِیَومِ رَحیلِهِ ، ووَجهِ سَبیلِهِ ، وحالِ حاجَتِهِ ، ومَوطِنِ فاقَتِهِ ، وقَدَّمَ أمامَهُ ، لِدارِ مُقامِهِ . فَاتَقُّوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ جِهَهَ ما خَلَقَکُم لَهُ ، وَاحذَروا مِنهُ کُنهَ ما حَذَّرَکُم مِن نَفسِهِ ، وَاستَحِقّوا مِنهُ ما أعَدَّ لَکُم بِالتَّنَجُّزِ (18) لِصِدقِ میعادِهِ ، وَالحَذَرِ مِن هَولِ مَعادِهِ ... . جَعَلَ لَکُم أسماعا لِتَعِیَ ما عَناها ، وأبصارا لِتَجلُوَ عَن عَشاها ، وأشلاءً (19) جامِعَهً لِأَعضائِها ، مُلائِمَهً لِأَحنائِها (20) ، فی تَرکیبِ صُوَرِها ومُدَدِ عُمُرِها ، بِأَبدانٍ قائِمَهٍ بِأَرفاقِها (21) ، وقُلوبٍ رائِدَهٍ لِأَرزاقِها ، فی مُجَلِّلاتِ (22) نِعَمِهِ ، وموجِباتِ مِنَنِهِ ، وحَواجِزِ عافِیَتِهِ . وقَدَّرَ لَکُم أعمارا سَتَرَها عَنکُم ، وخَلَّفَ لَکُم عِبَرا مِن آثارِ الماضینَ قَبلَکُم ؛ مِن مُستَمتَعِ خَلاقِهِم (23) ، ومُستَفسَحِ خَناقِهِم (24) . أرهَقَتهُمُ (25) المَنایا دونَ الآمالِ ، وشَذَّبَهُم عَنها (26) تَخَرُّمُ الآجالِ . لَم یَمهَدوا فی سَلامَه الأَبدانِ ، ولَم یَعتَبِروا فی اُنُفِ (27) الأَوانِ . فَهَل یَنتَظِرُ أهلُ بَضاضَهِ (28) الشَّبابِ إلّا حَوانِیَ الهَرَمِ ؟ وأهلُ غَضارَهِ (29) الصِّحَّهِ إلّا نَوازِلَ السَّقَمِ ؟ وأهلُ مُدَّهِ البَقاءِ إلّا آوِنَهَ الفَناءِ ؟ مَعَ قُربِ الزِّیالِ ، واُزوفِ الاِنتِقالِ ، وعَلَزِ (30) القَلَقِ ، وألَمِ المَضَضِ وغُصَصِ الجَرَضِ (31) ، وتَلَفُّتِ الاِستِغاثَهِ بِنُصرَهِ الحَفَدَهِ وَالأَقرِباءِ وَالأَعِزَّهِ وَالقُرَناءِ ! فَهَل دَفَعَتِ الأَقارِبُ أو نَفَعَتِ النَّواحِبُ ، وقَد غودِرَ فی مَحَلَّهِ الأَمواتِ رَهینا ، وفی ضیقِ المَضجَعِ وَحیدا ، قَد هَتَکَتِ الهَوامُّ جِلدَتَهُ ، وأبلَتِ النَّواهِکُ جِدَّتَهُ ، وعَفَتِ (32) العَواصِفُ آثارَهُ ، ومَحَا الحَدَثانِ (33) مَعالِمَهُ ، وصارَتِ الأَجسادُ شَحِبَهً بَعدَ بَضَّتِها ، وَالعِظامُ نَخِرَهً بَعدَ قُوَّتِها ، وَالأَرواحُ مُرتَهَنَهً بِثِقَلِ أعبائِها ، موقِنَهً بِغَیبِ أنبائِها ، لا تُستَزادُ مِن صالِحِ عَمَلِها ، ولا تُستَعتَبُ مِن سَیِّیَ زَلَلِها ! أ وَلَستُم أبناءَ القَومِ وَالآباءَ ، وإخوانَهُم وَالأَقرِباءَ ، تَحتَذونَ أمثِلَتَهُم ، وتَرکَبونَ قِدَّتَهُم (34) وتَطَؤونَ جادَّتَهُم ؟ ! . فَالقُلوبُ قاسِیَهٌ عَن حَظِّها ، لاهِیَهٌ عَن رُشدِها ، سالِکَهٌ فی غَیرِ مِضمارِها ، کَأنَّ المَعنِیَّ سِواها ، وکَأَنَّ الرُّشدَ فی إحرازِ دُنیاها ! وَاعلَموا أنَّ مَجازَکُم عَلَی الصِّراطِ ومَزالِقِ دَحضِهِ (35) وأهاویلِ زَلَلِهِ ، وتاراتِ أهوالِهِ . فَاتَّقُوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ تَقِیَّهَ ذی لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکُّرُ قَلبَه ، وأنصَبَ الخَوفُ بَدَنَهُ ، وأسهَرَ التَّهَجُّدُ غِرارَ (36) نَومِهِ ، وأظمَأَ الرَّجاءُ هَواجِرَ (37) یَومِهِ ، وظَلَفَ الزُّهدُ شَهَواتِهِ (38) ، وأوجَفَ الذِّکرُ بِلِسانِهِ (39) ، وقَدَّمَ الخَوفَ لِأَمانِهِ ، وتَنَکَّبَ المَخالِجَ (40) عَن وَضَحِ السَّبیلِ ، وسَلَکَ أقصَدَ المَسالِکِ إلَی النَّهجِ المَطلوبِ ، ولَم تَفتِلهُ فاتِلاتُ الغُرورِ ، ولَم تَعمَ عَلَیهِ مُشتَبِهاتُ الاُمورِ . ظافِرا بِفَرَحَهِ البُشری ، وراحَهِ النُّعمی فی أنعَمِ نَومِهِ وآمَنَ یَومِهِ . قَد عَبَرَ مَعبَرَ العاجِلَهِ حَمیدا ، وقَدَّمَ زادَ الآجِلَهِ سَعیدا . وبادَرَ مِن وَجَلٍ ، وأکمَشَ (41) فی مَهَلٍ . ورَغِبَ فی طَلَبٍ ، وذَهَبَ عَن هَرَبٍ ، وراقَبَ فی یَومِهِ غَدَهُ ، ونَظَرَ قُدُما أمامَهُ . فَکَفی بِالجَنَّهِ ثَوابا ونَوالاً ، وکَفی بِالنّارِ عِقابا ووَبالاً ! وکَفی بِاللّهِ مُنتَقِما ونَصیرا ! وکَفی بِالکِتابِ حَجیجا وخَصیما ! اُوصیکُم بِتَقوَی اللّهِ الَّذی أعذَرَ بِما أنذَرَ ، واحتَجَّ بِما نَهَجَ ، وحَذَّرَکُم عَدُوّا نَفَذَ فِی الصُّدورِ خَفِیّا ، ونَفَثَ فِی الآذانِ نَجِیّا (42) ؛ فَأَضَلَّ وأردی ، ووَعَدَ فَمَنّی ، وزَیَّنَ سَیِّئاتِ الجَرائِمِ ، وهَوَّنَ موبِقاتِ العَظائِمِ . حَتّی إذَا استَدرَجَ قَرینَتَهُ (43) ، وَاستَغلَقَ رَهینَتَهُ ، أنکَرَ ما زَیَّنَ ، وَاستَعظَمَ ما هَوَّنَ ، وحَذَّرَ ما أمَّنَ . أم هذَا الَّذی أنشَأَهُ فی ظُلُماتِ الأَرحامِ ، وشُغُفِ (44) الأَستارِ ، نُطفَهً دِهاقا (45) ، وعَلَقَهً مِحاقا ، وجَنینا وراضِعا ، ووَلیدا ویافِعا . ثُمَّ مَنَحَهُ قَلبا حافِظا ، ولِسانا لافِظا ، وبَصَرا لاحِظا ؛ لِیَفهَمَ مُعتَبِرا ، ویُقَصِّرُ مُزدَجِرا . حَتّی إذا قامَ اعتِدالُهُ ، وَاستَوی مِثالُهُ ؛ نَفَرَ مُستَکبِرا ، وخَبَطَ سادِرا (46) ، ماتِحا فی غَربِ (47) هَواهُ ، کادِحا سَعیا لِدُنیاهُ ، فی لَذّاتِ طَرَبِهِ ، وبَدَواتِ (48) أرَبِهِ ، ثُمَّ لا یَحتَسِبُ رَزِیَّهً ، ولا یَخشَعُ تَقِیَّهً . فَماتَ فی فِتنَتِهِ غَریرا (49) ، وعاشَ فی هَفوَتِهِ یَسیرا . لَم یُفِد عِوَضا ، ولَم یَقضِ مُفتَرَضا . دَهِمَتهُ فَجَعاتُ المَنِیَّهِ فی غُبَّرِ (50) جِماحِهِ ، وسَنَن مِراحِهِ ، فَظَلَّ سادِرا ، وباتَ ساهِرا ، فی غَمَراتِ الآلامِ ، وطَوارِقِ الأَوجاعِ وَالأَسقامِ ، بَینَ أخٍ شَقیقٍ ، ووالِدٍ شَفیقٍ ، وداعِیَهٍ بِالوَیلِ جَزَعا ، ولادِمَهٍ (51) لِلصَّدرِ قَلَقا . وَالمَرءُ فی سَکرَهٍ مُلهِثَهٍ ، وغَمرَهٍ (52) کارِثَهٍ ، وأ نَّهٍ موجِعَهٍ ، وجَذبَهٍ مُکرِبَهٍ ، وسَوقَهٍ مُتعِبَهٍ . ثُمَّ اُدرِجَ فی أکفانِهِ مُبلِسا (53) ، وجُذِبَ مُنقادا سَلِسا . ثُمَّ اُلقِیَ عَلَی الأَعوادِ رَجیعَ وَصَبٍ (54) ، ونِضوَ (55) سَقَمٍ،تَحمِلُهُ حَفَدَهُ الوِلدانِ ، وحَشَدَهُ الإِخوانِ، إلی دارِ غُربَتِهِ ، ومُنقَطَعِ زَورَتِهِ ، ومُفرَدِ وَحشَتِهِ . حَتّی إذَا انصَرَفَ المُشَیِّعُ ، ورَجَعَ المُتَفَجِّعُ ؛ اُقعِدَ فی حُفرَتِهِ ، نَجِیّا لِبَهتَهِ السُّؤالِ ، وعَثرَهِ الِامتِحانِ . وأعظَمُ ما هُنالِکَ بَلِیَّهُ نُزولُ الحَمیمِ ، وتَصلِیَهُ الجَحیمِ ، وفَوراتُ السَّعیرِ ، وسَوراتُ (56) الزَّفیرِ . لا فَترَهٌ مُریحَهٌ ، ولا دَعَهٌ مُزیحَهٌ ، ولا قُوَّهٌ حاجِزَهٌ ، ولا مَوتَهٌ ناجِزَهٌ ، ولا سِنَهٌ مُسَلِّیَهٌ بَینَ أطوارِ المَوتاتِ وعَذابِ السّاعاتِ ، إنّا بِاللّهِ عائِذونَ ! عِبادَ اللّهِ ! أینَ الَّذینَ عُمِّروا فَنَعِموا ، وعُلِّموا فَفَهِموا ، واُنظِروا فَلَهَوا وسُلِّموا فَنَسوا ! . اُمهِلوا طَویلاً ، ومُنِحوا جَمیلاً ، وحُذِّروا ألیما ، ووُعِدوا جَسیما . اِحذَرُوا الذُّنوبَ المُوَرِّطَهَ ، وَالعُیوبَ المُسخِطَهَ . اُولِی الأَبصارِ وَالأَسماعِ ، وَالعافِیَهِ وَالمَتاعِ ! هَل مِن مَناصٍ أو خَلاصٍ، أو مَعاذٍ أو مَلاذٍ ، أو فِرارٍ أو مَحارٍ (57) أم لا ؟ «فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ» (58) ! أم أینَ تُصرَفونَ ! أم بِماذا تَغتَرّونَ ! وإنّما حَظُّ أحَدِکُم مِنَ الأَرضِ ذاتِ الطّولِ وَالعَرضِ قیدُ (59) قَدِّهِ ، مُتَعَفِّرا عَلی خَدِّهِ ! الآنَ عِبادَ اللّهِ وَالخِناقُ مُهمَلٌ ، وَالرّوحُ مُرسَلٌ ، فی فَینَهِ (60) الإِرشادِ ، وراحَهِ الأَجسادِ ، وباحَهِ الِاحتِشادِ ، ومَهَلِ البَقِیَّهِ ، واُنُفِ المَشِیَّهِ ، وإنظارِ التَّوبَهِ ، وَانفِساحِ الحَوبَهِ (61) قَبلَ الضَّنکِ وَالمَضیقِ ، وَالرَّوعِ وَالزُّهوقِ ، وقَبلَ قُدومِ الغائِبِ المُنتَظَرِ ، وإخذَهِ العَزیزِ المُقتَدِرِ . (62)

.

1- .الطَّوْل : الفَضل (النهایه : ج 3 ص 145 «طول») .
2- .أی أوسَع علیکم . وعَیشٌ رافغٌ : أی واسع (النهایه : ج 2 ص 244 «رفغ») .
3- .قال ابن أبی الحدید : تقول : حاط فلان کرْمَه : أی جعل علیه حائطاً ، فکأ نّه جعل الإحصاء والعدّ کالحائط المدار علیهم ؛ لأنّهم لا یبعدون منه ولا یخرجون عنه (شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 245) .
4- .أرصد : أعدّ (النهایه : ج 2 ص 226 «رصد») .
5- .رَنِق : کَدِر (تاج العروس : ج 13 ص 177 «رنق») .
6- .مکانٌ رَدِغٌ : أی وَحِلٌ . والردَغَه : السماء والطین والوَحَل الکَثِیر الشدید (تاج العروس : ج 12 ص 20 «ردغ») .
7- .قَمَص : أی نَفَر وأعرَض . یقال : قَمص الفَرس ؛ وهو أن یَنفر ویَرفع یدیه ویَطرحهما معاً (النهایه : ج 4 ص 108 «قمص») .
8- .الأوهاق : جمع وَهَق ؛ وهو حَبل کالطِّوَل تُشدّ به الإبل والخَیل ، لئلّا تَندَّ (النهایه : ج 5 ص 233 «وهق») .
9- .یقال : اخترمهم وتَخرَّمَهم : أی اقتَطعهم واستأصلهم (النهایه : ج 2 ص 27 «خرم») .
10- .أرسالاً : أی أفواجاً وفِرَقاً متقطّعه ، یتبع بعضهم بعضاً (النهایه : ج 2 ص 222 «رسل») .
11- .أزِفَ : أی دنا وقَرُبَ (النهایه : ج 1 ص 45 «أزف») .
12- .أوجره السباع : جمع وِجار ؛ وهو جُحْرها الذی تأوی إلیه (النهایه : ج 5 ص 156 «وجر») .
13- .الإهطاع : الإسراع فی العَدْو . وأهطَع : إذا مَدّ عنقَه ، وصَوّبَ رأسَه (النهایه : ج 5 ص 266 «هطل») .
14- .الهَیْنَمه : الکلام الخَفیّ لا یُفهَم (النهایه : ج 5 ص 290 «هینم») .
15- .ألجَمَ العَرَقُ: أی وصل إلی أفواههم، فیصیر لهم بمنزله اللِّجام یَمنَعهم عن الکلام (النهایه : ج 4 ص 234 «لجم»).
16- .الرُّفات : الحُطام من کلّ شیء تکسّر (لسان العرب : ج 2 ص 34 «رفت») .
17- .سُدَفُ الرِّیَب : ظُلَمها (النهایه : ج 2 ص 355 «سدف») .
18- .التنجّز : طلب شیء قد وُعِدتَه (لسان العرب : ج 5 ص 414 «نجز») .
19- .الأشلاء : جمع شلو ؛ وهو العضو ، وأراد علیه السلام بالأشلاء هاهنا الأعضاء الظاهره ، و بالأعضاء : الجوارح الباطنه (شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 258) .
20- .أحناؤها : أی معاطفها (النهایه : ج 1 ص 455 «حنا») .
21- .أرفاقها : منافعها ، یقال : هذا الأمر رَفیق بک أی نافِع (تاج العروس : ج 13 ص 169 «رفق») .
22- .جلّل الشیء : عَمَّ (تاج العروس : ج 14 ص 118 «جلل») .
23- .الخَلاق : الحظّ والنصِیب (النهایه : ج 2 ص 70 «خلق») .
24- .الخِناق : الحَبل الذی یُخنَق به (لسان العرب : ج 10 ص 93 «خنق») .
25- .أرهقه : أغشاه و أعجله (النهایه : ج 2 ص 283 «رهق») .
26- .شذّبهم عنها : قطعهم وفرّقهم ، من تشذیب الشجره ؛ وهو تقشیرها . وتخرّمت زیداً المنیّه استأصلته واقتطعته (شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 260) .
27- .اُ نُف : أی مستأنف استئنافاً ، واُنْفه الشیء : ابتداؤه (النهایه : ج 1 ص 75 «أنف») .
28- .البَضاضه : رقّه اللون وصفاؤه الذی یؤثّر فیه أدنی شیء (النهایه : ج 1 ص 132 «بضض») .
29- .الغَضاره : النِّعمه والخَیر والسَّعه فی العَیش والخِصب والبَهجه (تاج العروس : ج 7 ص 311 «غضر») .
30- .العَلَز : خِفّه وهَلَع یُصیب الإنسان (النهایه : ج 3 ص 287 «علز») .
31- .الجَرَض : أن تَبلغ الروحُ الحلقَ (النهایه : ج 1 ص 261 «جرض») .
32- .عفا الأثر : بمعنی دَرَسَ وامَّحی (النهایه : ج 3 ص 266 «عفا») .
33- .حَدَثان الدهر : نُوَبه وما یَحدث منه (لسان العرب : ج 2 ص 132 «حدث») .
34- .القِدّه : الطریقه (لسان العرب : ج 3 ص 344 «قدد») .
35- .دحض : زلق (النهایه : ج 2 ص 104 «دحض») .
36- .الغرار : النوم القلیل ، وقیل : هو القلیل من النوم وغیره (لسان العرب : ج 5 ص 17 «غرر») .
37- .الهواجر : جمع هاجِره ؛ وهی نصف النهار عند اشتداد الحرّ (الصحاح : ج 2 ص 851 «هجر») .
38- .أی : کَفّها ومَنَعها (النهایه : ج 3 ص 159 «ظلف») .
39- .أی : حَرّکه مسرِعاً (النهایه : ج 5 ص 157 «وجف») .
40- .تنکَّب عن الطریق : إذا عدل عنه . والمخالج : أی الطرق المتشعّبه عن الطریق الأعظم الواضح (النهایه : ج 5 ص 112 و ج 2 ص 59 «نکب») .
41- .أی : تَشَمّر وجَدَّ (النهایه : ج 4 ص 200 «کمش») .
42- .من النجوی ؛ وهو السِرّ ما بین الاثنین والجماعه (مجمع البحرین : ج 3 ص 1756 «نجا») .
43- .القرینه هاهنا : الإنسان الذی قارنه الشیطان ، ولفظه لفظ التأنیث ، وهو مذکّر . ویجوز أن یکون أراد بالقرینه النفس (شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 268) .
44- .الشُّغُف : جمع شَغافِ القلب ، وهو حجابُه ، فاستعارَه لموضِع الوَلد (النهایه : ج 2 ص 483 «شغف») .
45- .نطفه دِهاقاً : أی نطفه قد اُفرغَت إفراغاً شدیداً (النهایه : ج 2 ص 145 «دهق») .
46- .سادراً : أی لاهِیاً (النهایه : ج 2 ص 354 «سدر») .
47- .الماتِح : المستقی من البئر بالدلوِ من أعلی البئر . والغَرْب : الدلو العظیمه التی تتّخذ من جلد ثور (النهایه : ج 4 ص 291 «متح» و ج 3 ص 349 «غرب») .
48- .بَدوات : آراء تظهر للرجل فیختار بعضاً ویسقط بعض (تاج العروس : ج 19 ص 190 «بدو») .
49- .الغَریر : المغرور (لسان العرب : ج 5 ص 13 «غرر») .
50- .الغُبّر : جمع الغابِر ؛ أی الباقی (النهایه : ج 3 ص 338 «غبر») .
51- .أی ضاربات . والالتدام : ضرب النساء وجوهَهنّ فی النیاحه (النهایه : ج 4 ص 245 «لدم») .
52- .غَمره کلّ شیء : منهَمَکهُ وشدَّته ، کغَمرهِ الهمّ والموت ونحوهما (لسان العرب : ج 5 ص 29 «غمر») .
53- .المُبلِس : الساکت من الحزن أو الخوف . والإبلاس : الحیره (النهایه : ج 1 ص 152 «بلس») .
54- .الرجیع من الدوابّ : ما رَجَعْته من سفر إلی سفر ؛ وهَو الکالّ . والوَصَب : دوام الوَجَع ولزومه ، وقد یطلق علی التعب والفتور فی البَدن (لسان العرب : ج 8 ص 116 «رجع» و ج 1 ص 797 «وصب») .
55- .النِّضْو : الدابّه التی أهزَلتها الأسفار ، وأذهبت لَحمها (النهایه : ج 5 ص 72 «نضو») .
56- .سَوْرات : جمع سَوْره ؛ أی شِدّه . وزَفرَت النار : سُمِع لتوقّدها صوت (تاج العروس : ج 6 ص 552 «سور» و ص 465 «زفر») .
57- .من حارَ یحور : إذا رجع (النهایه : ج 1 ص 459 «حور») .
58- .الأنعام : 95 وغیرها . وأفِکَهُ : أی صَرفَه عن الشیء وقَلَبَه (النهایه : ج 1 ص 56 «أفک») .
59- .قِید : أی قَدْر (النهایه : ج 4 ص 131 «قید») .
60- .الفَینَه : الحین والساعه (النهایه : ج 3 ص 486 «فین») .
61- .الحَوْبه : الحاجَه (النهایه : ج 1 ص 455 «حوب») .
62- .نهج البلاغه : الخطبه 83 . وقال الشریف الرضی رحمه الله فی ذیل الخطبه : وفی الخبر : أ نّه علیه السلام لمّا خطب بهذه الخطبه اقشعرّت لها الجلود ، وبکت العیون ، ورجفت القلوب . ومن الناس من یُسمّی هذه الخطبه : «الغَرّاء» .

ص: 319



4 / 4 خطبه شیوا

4 / 4خطبه شیواامام علی علیه السلام در خطبه ای که از سخنرانی های شگفت اوست و «غَرّاء» نامیده شده : سپاسْ خدایی را که با قدرتش والاست و با احسانش نزدیک است ؛ دهنده هر دستْ مایه و فضل ، و کنار زننده هر مصیبت و سختی است . او را بر بخشش های مهربانانه اش و فراگیر بودنِ نعمت هایش سپاس می گویم و به او ایمان می آورم که اوّل و آشکار است ، و از او هدایت می طلبم که نزدیک و هدایت کننده است ، و از او یاری می جویم که قاهر و توانمند است ، و بر او توکّل می کنم که کفایت کننده و یاور است . گواهی می دهم که محمّد صلی الله علیه و آله ، بنده و فرستاده اوست که برای اجرای فرمان و بستن راه عذر و بیم دهی از جانب او، فرستاده شده است . شما را ای بندگان خدا! به پروای خداوند که مَثَل ها برایتان زده و اجل های شما را زمان بندی کرده ، سفارش می کنم ؛ آن که بر شما آرایه لباس پوشانده ، روزیِ بسیار به شما داده و حصار علمش شمار جان و کردار شما را در بر گرفته ، و پاداش برایتان آماده کرده ، و با نعمت های فراوان و بخشش های شایانْ شما را بر گزیده است . با برهان های رسا بیمتان داده است ، شما را شمارش نموده و برایتان در جایگاه آزمایش و خانه عبرت، مهلت معیّنی قرار داده است که در آن، آزمایش می شوید و بر آن ، محاسبه می گردید . نوش دنیا ، کدِر است و آبگیر آن ، گِلزار . بُرون آن ، چشم نواز است و درون آن ، کُشنده . فریبکاری است زودگذر ، روشنایی ای است از بین رونده ، سایه ای است ناپایدار ، و تکیه گاهی است کج ، تا چون کسی که از آن گریزان است ، به آن انس گرفت و کسی که آن را نمی شناسد ، به آن اطمینان کرد ؛ چموشی کند و در دام خود، گرفتارش سازد و با تیرهایش بر او نشانه رود و ریسمان مرگ را بر گردنش محکم سازد و او را به خوابگاه تنگ و منزلگاه وحشت و دیدار جایگاه و سزای عمل بکشاند . و این چنین ، آیندگان ، در پیِ گذشتگان قرار می گیرند . نه مرگ، دست از سرشان برمی دارد ، و نه بازماندگان ، از گناه باز می ایستند . پا جای پای رفتگان می نهند و گروه گروه می گذرند ؛ تا رسیدن به پایان کار و فانی شدن جهان ناپایدار . پس چون رشته کارها از هم بگسلد و روزگارْ در هم شکند و رستاخیزْ نزدیک گردد ، خداوند ، آنان را از گورها ، لانه های پرندگان و کُنام درندگان و هلاکتگاه ها بیرون می آورَد ؛ شتابان به سوی فرمانش و پیشتاز به سوی میعادگاه او ، گروه گروه خاموش و ایستاده به صف، در حالی که دیده قدرت خداوند، بر همه شان نفوذ دارد و بانگ خواننده ، به گوششان رسانده می شود و لباسِ فروتنی بر تن و طوق بندگی و خواری بر گردنشان افکنده شده ، و چاره ها بی تأثیر و امیدها قطع گردیده است ؛ دل ها از اندوه ، فرو ریخته و صداها از ترس ، به همهمه تبدیل شده است ، دهان ها در لجام عرق ، فرو می رود . ترس، سنگین گشته است و از درشتیِ صدای فراخواننده به داوری و دادن جزا ، و دیدن کیفر و رسیدن به پاداش ، گوش ها به خود می لرزند . بندگانی هستند آفریده به قدرت ، و پروریده به اجبار ، که به وقت مرگ، جان هایشان گرفته می شود و تن هایشان در دل خاک قرار می گیرد و در گور می پوسد . تنها از گور، برانگیخته می شوند ، جزا داده می شوند و به حسابشان جدا جدا رسیدگی می گردد . برای رهایی از این تنگنا ، مهلت داده شدند و راه درست به آنان نمایانده شد و چندان که خشنودی خدا را به دست آورند ، عمر داده شدند و تاریکی تردید ، از فرا رویشان کنار زده شد و برای شرکت در مسابقه پیشتازان و پروردنِ اندیشه سعادت یابی و فراچنگ آوردنِ گم شده خویش ، به مقدار مدّت عمر و مهلت ناپایدار [ زندگی دنیا] ، فرصت داده شدند . وه که چه مثال های به جا و اندرزهای سودمندی هستند ؛ اگر دل هایی پاک ، گوش هایی شنوا ، اندیشه هایی مصمّم ، و خِردهایی با تدبیر پیدا کنند! از خدا پروا کنید ، پروای آن که شنید و فروتن گردید ، گناه کرد و اعتراف نمود ، ترسید و کار کرد ، پرهیز کرد و مبادرت ورزید ، یقین کرد و نیکی نمود ، پند داده شد و پند گرفت ، بیم داده شد و بیمناک گشت ، باز نگه داشته شد و خویشتن را نگه داشت ، پاسخ داد و روی آورد ، از گناه بازگشت و توبه کرد ، راهنما جُست و پیروی کرد ، نشان داده شد و دید ، جستجوگرانه شتاب گرفت و گریزانْ رهایی یافت ، پس ذخیره فراهم نمود و درون را پاک کرد و قیامت [ خویش] را آباد ساخت و برای روز کوچ و راهِ در پیشش و زمان نیازمندی اش و جایگاه نیازش ، زاد و توشه فراهم کرد و آن را به سوی اقامتگاهش پیش فرستاد . بندگان خدا ! از خدا پروا کنید و به سوی آنچه شما را برای آن آفریده ، روی آورید و از او همان گونه که شما را از خود ترسانده بترسید و با درخواست انجام شدن وعده راستش و برکنار ماندن از هراس رستاخیزش ، خود را سزاوارِ آن چیزی گردانید که برای شما آماده کرده است ... . برای شما گوش هایی قرار داد تا آنچه را که می خواهد ، بشنود ، و دیدگانی ، تا تاریکی را با آنها کنار زند ، و اندام هایی دربرگیرنده عضوها و سازگار با خمیدگی های آنها در ترکیب بندی ظاهر ، و همساز با دوره دوام آنها ، با بدن هایی که در کار نفع رسانی به خود ، برقرارند ، و دل هایی که در پیِ روزی خویش روان اند ، در میان نعمت های فراگیر و احسان های موجب شکر و عافیتی مانع زیان . و برای شما عمرهایی مقرّر کرد که مقدار آنها را بر شما پوشیده داشت ، و از آثار پیشینیان شما ، برایتان پندهایی به جا گذاشت ، از جمله : بهره هایی که برگرفتند و فراخنای زندگی که پیش از مرگ از آن برخوردار بودند . پیش از دستیابی شان به آرزوها ، مرگ ، آنان را دریافت و تاختِ اجل ها ، برگ و بَرِشان را فرو ریخت . در هنگام سلامتِ بدنشان چیزی آماده نکردند و در بهار نوجوانی ، پند نگرفتند . آیا برخورداران از شادابیِ جوانی ، جز خمیدگی پیری را انتظار دارند؟ و بهره مندان از نعمت سلامت ، جز بارش بیماری را؟ و برخورداران از فرصت عمر ، چیزی جز فرا رسیدن گاهِ فنا و نیستی را آن هم با نزدیک بودن جدایی و وقت انتقال ، آشوب دل ها ، سوز درد و به لب رسیدنِ جان؟ و انداختنِ نگاهی فریادرسانه به فرزندان و نزدیکان و عزیزان و همتایان ؟ مگر با وجود بازداشت شدن در کوی مُردگان و تنها ماندن در تنگنای خوابگاه ، خویشان می توانند مرگ را دفع کنند؟ و یا نوحه گری سودی دارد؟ خزندگان ، پوستش را دریده اند و خاک گور ، شادابی را از تنش ستانده ، و گردبادها ، آثارش را از بین برده اند و گذشت روزگار ، نشانه هایش را نابود کرده است! بدن ها پس از فربهی ، زار و نزار گشته اند ، و استخوان ها پس از سختی ، سست شده اند ، و روح ها با یقین به اخبار غیبی ، در گروِ بار سنگین گناهان قرار گرفته اند . نه از ایشان می خواهند بر اعمال صالحشان چیزی بیفزایند و نه برای لغزش های ناروایشان پوزش بخواهند . مگر شما پسران ، پدران ، برادران و نزدیکانِ آن رفته ها نیستید که پا جای پای آنان می نهید و روش آنان را در پیش گرفته اید و در راه آنان گام می زنید؟ پس دل ها در رسیدن به بهره خویش سخت شده اند ، از کمال خویش روی گردان اند و در غیر راه درست ، گام می زنند . گویی تکلیف های شرعی ، برای غیر آنهاست و رستگاری ، در به دست آوردن دنیاست ! بدانید که گذرتان بر صراط و لغزشگاه های آن و بیم های ناشی از لغزش بر آن و ترس های پیاپی آن است . پس ای بندگان خدا! از خدا پروا کنید ؛ پروای خردمندی که اندیشه ، دلش را فرا گرفته و ترس ، بدنش را رنجور ساخته و شب زنده داری ، خوابِ اندک را از او ربوده ؛ به امید ثواب ، گرمای روزش را به تشنگی گذرانده و پارسایی ، او را از خواهش های نفس ، باز داشته و یاد خدا زبانش را به سرعت به کار انداخته و ترس را بر آرامشش پیش داشته است ؛ به خاطر راه روشن ، دل از راه های گوناگونْ شسته است و میانه ترین راه ها را برای روش مطلوب پیموده است . غرورهای در هم پیچیده ، او را از راهْ بیرون نکرده اند ، و امور شُبهه ناک ، راه را بر وی پوشیده نساخته اند، در حالی که به شادمانیِ مژده ها و راحتیِ نعمت ها ، در خوش گوارترین خواب و با امنیت ترین روز خویش دست یافته است ؛ با نیکْ نامی از گذرِ دنیا گذشته و با سعادتمندی ، توشه آن جهان را پیش فرستاده است ؛ از بیم ، پیشْ دستی کرده و در هنگام فرصت، شتافته و در جستجو[ ی بایسته ها] ، رغبت ورزیده و از [ نبایسته ها ،] به ترس ، روی گردان شده و در امروزش از فردایش مواظبت کرده و گامِ پیش رویش را نِگریسته است . پس بهشت ، برای پاداش و بهره ، و دوزخ برای کیفر و عذاب ، بسنده است . و خدا برای انتقام گیری و یاوری ، و قرآن برای احتجاج و خصومتگری ، کافی است . شما را به پروا کردن از خدایی سفارش می کنم که با آنچه بیم داده ، [ راه] عذر را بُریده و به راهی که گشوده ، احتجاج کرده ، و شما را از دشمنی برحذر داشته که مخفیانه در سینه ها نفوذ می کند و نجواکنان در گوش ها می دمد ، گم راه می سازد و هلاک می کند ، وعده می دهد و به دام آرزوها می افکند ، و زشتیِ گناهان را می آراید و گناهان بزرگ را ساده نشان می دهد ، تا کم کمْ یار و همنشین خود را به گم راهی و هلاکت بکشاند و راه چاره را بر گروگان خود ببندد ، و آنچه را که آراسته بود ، منکِر گردد و آنچه را که آسان نموده بود ، بزرگ شمارد و از هر چه که ایمنْ نمایانده بود ، برحذر دارد . این ، همان [ انسان] است که خدا او را در تاریک خانه های زهدان ها و غلاف پرده ها ، نطفه ای جهنده و خونی لَخته و سپس ، جنین ، شیرخوار ، کودک و نوجوان قرار داد و آن گاه ، به او دلی فراگیر ، زبانی گویا ، و چشمی نگاه کننده داد تا از سرِ عبرت ، بفهمد و از سر خویشتنداری ، از گناه باز ایستد ؛ امّا آن هنگام که اندامش استوار و قامتش کامل گردید ، متکبّرانه می گریزد و سرگشته ، پا بر زمین می کوبد . از چاه هوایش آب بیرون می کشد و در پی دنیایش کوشاست ، در حالی که در لذّت های سرمستی اش و اندیشه های نوجوانی اش فرو رفته است . نه نگران مصیبتی است و نه پروای الهی او را به فروتنی وا می دارد . مغرورانه ، در فتنه خویش می میرد و در خطاهایش روزگاری کوتاه می گذرانَد . نه عوض به دست می آورد و نه واجباتی را که بر عهده دارد ، ادا می کند . فاجعه مرگ ، در باقی مانده روزهای سرکشی و راه های کامجویی ، ناگهان او را در بر می گیرد . روز را به حیرانی و شب را به بیداری ، در گرداب دردها و شبیخون رنج ها و بیماری ها در بین برادری چون جان و پدری مهربان و نوحه گری که به فریادْ جزع می کند و زنانی که از ناشکیبایی به سینه می کوبند به سر می آورَد ، در حالی که گرفتار بی هوشی احتضار ، سختی مصیبت ، ناله ای دردآور ، نَفَسی به شماره افتاده ، و جان کَندنی طاقت سوز است . او را خاموش در کفن هایش می گذارند و گردن نهاده و رام برمی دارند ، و همچون چارپای از راه دور بازگشته ای ، درمانده و زار و دردِ بیماری کشیده و نزار ، او را بر پاره چوب هایی می نهند و گروه فرزندان و جمع برادران ، او را به سوی خانه غربت و پایانِ دیدار و تنهایی وحشتش می برند . وقتی که تشییع کنندگان برگشتند و مصیبت زدگانْ باز آمدند ، او را در حالی که زمزمه حیرت از پرسش ها و دغدغه خطاهای امتحان دارد ، در گور می نشانند . بزرگ ترین بلایی که در آن جا به وی می رسد ، نازل شدن آب جوش ، در افتادن به جهنّم و برافروخته شدن آتش و شدّت فریادهای آن است . نه آنی آرام دارد و نه لحظه ای راحتیِ رنج زُدای ، و نه توانی بازدارنده ، و نه مرگی رهاننده ، و نه خوابی سَبُک و آرام بخش در بین مردن های پی در پی و ساعت ها عذاب . از این همه ، به خدا پناه می بریم ! بندگان خدا! کجایند آنان که سال ها زیستند و بهره مند شدند ، به آنان آموختند و فهمیدند ، فرصتشان دادند و وقت بیهوده گذراندند ، امنیت یافتند و فراموش کردند ؟ همان ها که از مهلت بسیاری برخوردار گشتند و نیکو بخششی داده شدند ، از عذاب دردآور برحذر داشته شدند و پاداشی بزرگْ وعده داده شدند؟ از گناهانِ تباه کننده و زشتی های خشم آور ، برحذر باشید ! ای صاحبان دیده و گوش ! و ای برخورداران از سلامت و مال! آیا گریزْراه و یا رهاییْ گاه ، جای امن یا پناهگاه ، فرار و یا بازگشتگاهی هست یا نه؟ «پس چگونه [ از حقْ ]منحرف می شوید؟» و به کجا می روید؟ فریفته چه چیزی هستید؟ همه بهره هر کدام از شما از طول و عرض زمین ، به اندازه درازای قدّی است که با گونه خاک آلود ، بر آن خواهد خُفت . اکنون را ای بندگان خدا! دریابید که مرگ ، طناب از گلویتان بازداشته و روح ، آزاد است ؛ در وقت بالیدن و راحت جسم و مَجال گِرد آمدن ، که مهلتی باقی ، و مجالی برای اراده ، و فرصتی برای توبه هست و زمانی است برای بیان نیاز ، پیش از تنگی و گرفتاری و ترس و مرگ ، و پیش از سر رسیدن آن غایبِ منتظر و بازخواست آن عزیزِ توانمند . (1)

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 83 . سیّد رضی در ذیل این روایت نوشته : در خبر است که وقتی امام علیه السلام ، این خطبه را ایراد فرمود ، مو بر بدن ها راست شد و از دیده ها اشک جاری گشت و دل ها به لرزه افتاد . بعضی افراد ، این خطبه را «خطبه الغرّاء» می نامند .


4 / 5التَّحذیرُ مِنَ الغَفلَهِالإمام علیّ علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ فی صِفَهِ الضّالِّ : وهُوَ فی مُهلَهٍ مِنَ اللّهِ یَهوی مَعَ الغافِلینَ ، ویَغدو مَعَ المُذنِبینَ ، بِلا سَبیلٍ قاصِدٍ ، ولا إمامٍ قائِدٍ . ... حَتّی إذا کَشَفَ لَهُم عَن جَزاءِ مَعصِیَتِهِم ، وَاستَخرَجَهُم مِن جَلابیبِ غَفلَتِهِمُ ، استَقبَلوا مُدبِرا ، وَاستَدبَروا مُقبِلاً ؛ فَلَم یَنتَفِعوا بِما أدرَکوا مِن طَلِبَتِهِم ، ولا بِما قَضَوا مِن وَطَرِهِم (1) . إنّی اُحَذِّرُکُم ونَفسی هذِهِ المَنزِلَهَ ؛ فَلیَنتَفِعِ امرُؤٌ بِنَفسِهِ ؛ فَإِنَّمَا البَصیرُ مَن سَمِعَ فَتَفَکَّرَ ، ونَظَرَ فَأَبصَرَ ، وَانتَفَعَ بِالعِبَرِ ثُمَّ سَلَکَ جَدَدا (2) واضِحا یَتَجَنَّبُ فیهِ الصَّرعَهَ فِی المَهاوی ، وَالضَّلالَ فِی المَغاوی ، ولا یُعینُ عَلی نَفسِهِ الغُواهَ بِتَعَسُّفٍ فی حَقٍّ ، أو تَحریفٍ فی نُطقٍ ، أو تَخَوُّفٍ مِن صِدقٍ . فَأَفِق أیُّهَا السّامِعُ مِن سَکرَتِکَ ، وَاستَیقِظ مِن غَفلَتِکَ ، وَاختَصِر مِن عَجَلَتِکَ . وأنعِمِ الفِکرَ فیما جاءَکَ عَلی لِسانِ النَّبِیِّ الاُمِّیِّ صلی الله علیه و آله مِمّا لا بُدَّ مِنهُ ، ولا مَحیصَ عَنهُ . وخالِف مَن خالَفَ ذلِکَ إلی غَیرِهِ ، ودَعهُ وما رَضِیَ لِنَفسِهِ . وضَع فَخرَکَ وَاحطُط کِبرَک ، وَاذکُر قَبرَک ؛ فَإِنَّ عَلَیهِ مَمَرَّکَ ، وکَما تَدینُ تُدانُ . وکَما تَزرَعُ تَحصُدُ . وما قَدَّمتَ الیَومَ تَقدَمُ عَلَیهِ غَدا ؛ فَامهَد لِقَدَمِکَ ، وقَدِّم لِیَومِکَ . فَالحَذَرَ الحَذَرَ أیُّهَا المُستَمِعُ ! وَالجِدَّ الجِدَّ أیُّهَا الغافِلُ ! «وَ لَا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ» (3) . (4)

.

1- .الوَطَرُ : کلُّ حاجه کان لصاحبها فیها همّه (لسان العرب : ج 5 ص 285 «وطر») .
2- .الجَدَد : المستوی من الأرض (النهایه : ج 1 ص 245 «جدد») .
3- .فاطر : 14 .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 153 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 407 ح 38 ؛ جواهر المطالب : ج 1 ص 308 نحوه وراجع تحف العقول : ص 154 .

ص: 333



4 / 5 پرهیز از غفلت

4 / 5پرهیز از غفلتامام علی علیه السلام در سخنرانی اش در توصیف گم راه : او در فرصتی که خدا داده ، به غافلانْ تمایل می ورزد و با گناهکاران ، شب را به روز می آورد ، بدون راهی که به مقصودش رسانَد و بدون پیشوایی که راهبرش باشد . ... تا آن که [ خداوند] از کیفر گناهشان پرده برداشت ، و از پرده های غفلت ، بیرونشان آورد ، پسْ به چیزی روی آوردند که بِدان پشت کرده بودند و پشت به چیزی کردند که روی بدان آورده بودند ؛ امّا نه از آنچه می خواستند و بدان رسیدند ، سودی بُردند ، و نه از آنچه حاجت خویش بِدان روا کردند ، بهره ای خوردند . من ، خودم و شما را از این جایگاه ، برحذر می دارم . هر کس باید از تلاش خود ، سود بَرَد ؛ زیرا بینا کسی است که بشنود و بیندیشد و بنگرد و ببیند و از عبرت ها سود بَرَد و آن گاه ، جاده های روشن را بپیماید و از فرو افتادن در پرتگاه ها و گم راهی در بی راهه ها دوری گزیند و فریب دهندگان را با بیراهه رفتن درباره حقّی ، یا تحریف سخن یا ترسیدن از راستی ، بر ضدّ خویش یاری نکند . ای شنونده! از سرمستی ات به هوش آی و از غفلتت بیدار شو و از شتابزدگی ات بکاه و در آنچه از زبان پیامبر اُمّی که درود خدا بر او و خاندانش باد به تو رسیده است و چاره ای از آن نیست ، نیک بیندیش و با کسی که با آن مخالفت می کند و به چیزی جز آن روی آورده ، مخالفت کن و او را با آنچه خوشایند اوست ، وا گذار . فخروَرزیِ خود را کنار بگذار و خودبینی ات را فرو نِه و به یاد گورت باش که گذرت به آن جاست . با هر دستی که دهی ، باز می گیری و چنان که بکاری ، دِرو می کنی و آنچه امروزْ پیش فرستی ، فردا به آن می رسی . جایی برای قدمت بگستران و برای آن روزت پیش فرست . بپرهیز و بپرهیز ، ای شنونده ! و بکوش و بکوش ، ای غافل! «و [ هیچ کس] چون [ خدای ]آگاه ، تو را خبردار نمی کند» .

.


ص: 334

4 / 6المُبادَرَهُ بِالعَمَلِ الصّالِحِالإمام علیّ علیه السلام :فَاتَّقُوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ ، وبادِروا آجالَکُم بِأَعمالِکُم ، وَابتاعوا ما یَبقی لَکُم بِما یَزولُ عَنکُم ، وتَرَحَّلوا فَقَد جُدَّ بِکُم (1) ، وَاستَعِدّوا لِلمَوتِ فَقَد أظَلَّکُم ، وکونوا قَوما صیحَ بِهِم فَانتَبَهوا ، وعَلِموا أنَّ الدُّنیا لَیسَت لَهُم بِدارٍ فَاستَبدَلوا ؛ فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ لَم یَخلُقکُم عَبَثا ، ولَم یَترُککُم سُدًی ، وما بَینَ أحَدِکُم وبَینَ الجَنَّهِ أوِ النّارِ إلَا المَوتُ أن یَنزِلَ بِهِ . وإنَّ غایَهً تَنقُصُها اللَّحظَهُ ، وتَهدِمُهَا السّاعَهُ لَجَدیرَهٌ بِقِصَرِ المُدَّهِ ، وإنَّ غائِبا یَحدوهُ الجَدیدانِ ؛ اللَّیلُ وَالنَّهارُ لَحَرِیٌّ بِسُرعَهِ الأَوبَهِ (2) ، وإنَّ قادِما یَقدُمُ بِالفَوزِ أوِ الشِّقوَهِ لِمُستَحِقٌّ لِأَفضَلِ العُدَّهِ . فَتَزَوَّدوا فِی الدُّنیا مِنَ الدُّنیا ما تَحرُزونَ بِهِ أنفُسَکُم غَدا . فَاتَّقی عَبدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفسَهُ ، وقَدَّمَ تَوبَتَهُ ، وغَلَبَ شَهوَتَهُ ؛ فَإِنَّ أجَلَهُ مَستورٌ عَنهُ ، وأمَلَهُ خادِعٌ لَهُ ، وَالشَّیطانُ مُوَکَّلٌ بِهِ یُزَیِّنُ لَهُ المَعصِیَهَ لِیَرکَبَها ، ویُمَنّیهِ التَّوبَهَ لِیُسَوِّفَها . إذا هَجَمَت مَنِیَّتُهُ عَلَیهِ أغفَلَ ما یَکونُ عَنها . فَیالَها حَسرَهً عَلی کُلِّ ذی غَفلَهٍ أن یَکونَ عُمُرُهُ عَلَیهِ حُجَّهً ، وأن تُؤَدِّیَهُ أیّامُهُ إلَی الشِّقوَهِ ! نَسأَلُ اللّهَ سُبحانَهُ أن یَجعَلَنا وإیّاکُم مِمَّن لا تُبطِرُهُ نِعمَهٌ ، ولا تُقَصِّرُ بِهِ عَن طاعَهِ رَبِّهِ غایَهٌ ، ولا تَحُلُّ بِهِ بَعدَ المَوتِ نَدامَهٌ ولا کَآبَهٌ . (3)

.

1- .أی : حثثتم علی الرحیل (شرح نهج البلاغه : ج 5 ص 146) .
2- .الأوبه : الرُّجوع (لسان العرب : ج 1 ص 219 «أوب») .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 64 ؛ جواهر المطالب : ج 1 ص 305 نحوه .

ص: 335



4 / 6 شتاب به عمل صالح

4 / 6شتاب به عمل صالحامام علی علیه السلام :بندگان خدا! از خدا پروا کنید و با کارهایتان ، بر مرگتان پیشی گیرید ، و با آنچه از دست شما خارج می شود ، چیزی را بخرید که برایتان می مانَد ، و بار سفر ببندید که شما را به کوچیدن وا می دارند،و برای مرگْ آماده شوید که بر سرتان سایه افکنده است، و مردمی باشید که بر آنان بانگ زده اند و بیدار شده اند و فهمیده اند که دنیا برای آنان ، جای ماندن نیست و آن را عوض کرده اند . به راستی که خداوند ، شما را بیهوده نیافریده و یَله ، رهایتان نساخته است و بین هر کدام از شما و بهشت یا دوزخ ، چیزی جز مرگی که او را دریابد ، نیست . و روزگاری که لحظه ها آن را کوتاه و ساعت ها آن را نابود می کنند ، به کوتاهْ زمانی سزاوار است ، و غایبی که گذشتِ روز و شب ، او را فرا می خواند ، سزاوار است که به سرعت باز آید ، و پیکی که با پیام رستگاری یا شوربختی از راه می رسد ، شایسته بهترین آمادگی است . پس در دنیا به آنچه با آن خویش را در فردا در امان می دارید ، توشه برگیرید ، و هر بنده ای [ باید ]از خدا پروا کند ، خویش را پند دهد ، و توبه اش را پیش اندازد و بر شهوتش غلبه کند ؛ چرا که مرگش از او پوشیده است و آرزویش به او نیرنگ می زند و شیطان ، بر او گماشته شده ، گناه را برایش آرایش می دهد تا آن را مرتکب شود و به توبه امیدوارش می کند تا امروز و فردا کند و آن گاه که مرگ بر او یورش آورَد ، مغفول ترین چیزی است که [بنده ]از آن غفلت کرده است . اندوه و حسرت بر هر غافلی که عمرش بر او حجّت باشد و روزگارش او را به بدبختی بکشانَد! از خدای سبحان می خواهیم که ما و شما را از کسانی قرار دهد که نعمتی آنها را به سرکشی وا نمی دارد ، و هیچ هدفی آنها را از اطاعت پروردگارشان باز نمی دارد و پس از مرگ پشیمانی و اندوهی به آنها نمی رسد .

.


ص: 336

4 / 7فِی التَّزهیدِ مِنَ الدُّنیاالإمام علیّ علیه السلام :اُوصیکُم عِبادَ اللّهِ! بِتَقوَی اللّهِ الَّتی هِیَ الزّادُ وبِهَا المَعاذُ ؛ زادٌ مُبلِغٌ ، ومَعاذٌ مُنجِحٌ . دَعا إلَیها أسمَعُ داعٍ ، ووَعاها خَیرُ واعٍ . فَأَسمَعَ داعیها ، وفازَ واعیها . عِبادَ اللّه ! إنَّ تَقوَی اللّه حَمَت (1) أولِیاءَ اللّهِ مَحارَمِهُ ، وألزَمَت قُلوبَهُم مَخافَتَهُ ، حَتّی أسهَرَت لَیالِیَهُم ، وأَظمَأَت هَواجِرَهُم . فَأَخَذُوا الرّاحَهَ بِالنَّصَبِ ، وَالرّیَّ بِالظَّمَاَ. وَاستَقرَبُوا الأَجَلَ فَبادَرُوا العَمَلَ ، وکَذَّبُوا الأَمَلَ فَلاحَظُوا الأَجَلَ . ثُمَّ إنَّ الدُّنیا دارُ فَناءٍ وعَناءٍ وغِیَرٍ وعِبَرٍ ؛ فَمِنَ الفَناءِ أنَّ الدَّهرَ مُوتِرٌ قوسَهُ ، لا تُخطِئُ سِهامُهُ ، ولا تُؤسی (2) جِراحُهُ . یَرمِی الحَیَّ بِالمَوتِ ، وَالصَّحیحَ بِالسَّقَمِ ، وَالنّاجِیَ بِالعَطَبِ . آکِلٌ لا یَشبَعُ ، وشارِبٌ لا یَنقَعُ . ومِنَ العَناءِ أنَّ المَرءَ یَجمَعُ ما لا یَأکُلُ ، ویَبنی ما لا یَسکُنُ ، ثُمَّ یَخرُجُ إلَی اللّهِ تَعالی لا مالاً حَمَلَ ، ولا بِناءً نَقَلَ ! ومِن غِیَرِها أ نَّکَ تَرَی المَرحومَ مَغبوطا وَالمَغبوطَ مَرحوما ، لَیسَ ذلِکَ إلّا نَعیما زَلَّ (3) ، وبُؤسا نَزَلَ . ومِن عِبَرِها أنَّ المَرءَ یُشرِفُ عَلی أمَلِهِ ، فَیَقتَطِعُهُ حُضورُ أجَلِهِ ؛ فَلا أمَلٌ یُدرَکُ ، ولا مَؤَمَّلٌ یُترَکُ . فَسُبحانَ اللّهِ ! ما أعَزَّ سُرورَها ! وأظمَأَ رِیَّها ! وأضحی فَیئَها ! لا جاءٍ یُرَدُّ ، ولا ماضٍ یَرتَدُّ . فَسُبحانَ اللّهِ ! ما أقرَبَ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ لِلَحاقِهِ بِهِ ، وأبعَدَ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ لِانقِطاعِهِ عَنهُ ! إنَّهُ لَیسَ شَیءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إلّا عِقابُهُ ، ولَیسَ شَیءٌ بِخَیرٍ مِنَ الخَیرِ إلّا ثَوابُهُ . وکُلُّ شَیءٍ مِنَ الدُّنیا سَماعُهُ أعظَمُ مِن عِیانِهِ ، وکُلُّ شَیءٍ مِنَ الآخِرَهِ عِیانُهُ أعظَمُ مِن سَماعِهِ ؛ فَلیَکفِکُم مِنَ العِیانِ السَّماعُ ، ومِنَ الغَیبِ الخَبَرُ . وَاعلَموا أنَّ ما نَقَصَ مِنَ الدُّنیا ، وزادَ فِی الآخِرَهِ خَیرٌ مِمّا نَقَصَ مِنَ الآخِرَهِ ، وزادَ فِی الدُّنیا ؛ فَکَم مِن مَنقوصٍ رابِحٍ ، ومَزیدٍ خاسِرٍ ! إنَّ الَّذی اُمِرتُم بِهِ أوسَعُ مِنَ الَّذی نُهیتُم عَنهُ . وما اُحِلَّ لَکُم أکثَرُ مِمّا حُرِّمَ عَلَیکُم ؛ فَذَروا ما قَلَّ لِما کَثُرَ ، وما ضاقَ لِمَا اتَّسَعَ . قَد تَکَفَّلَ لَکُم بِالرِّزقِ واُمِرتُم بِالعَمَلِ ؛ فَلا یکونَنَّ المَضمونُ لَکُم طَلَبُهُ أولی بِکُم مِنَ المَفروضِ عَلَیکُم عَمَلُهُ ، مَعَ أ نَّهُ وَاللّهِ لَقَدِ اعتَرَضَ الشَّکُّ ، ودَخِلَ الیَقینُ ، حَتّی کَأَنَّ الَّذی ضُمِنَ لَکُم قَد فُرِضَ عَلَیکُم ، وکَأَنَّ الَّذی قَد فُرِضَ عَلَیکُم قَد وُضِعَ عَنکُم . فَبادِرُوا العَمَلَ ، وخافوا بَغتَهَ الأَجَلِ ؛ فَإِنَّهُ لا یُرجی مِن رَجعَهِ العُمُرِ ما یُرجی مِن رَجعَهِ الرِّزقِ ؛ ما فاتَ مِنَ الرِّزقِ رُجِیَ غَدا زِیادَتُهُ ، وما فاتَ أمسِ مِنَ العُمُرِ لَم یُرجَ الیَومَ رَجعَتُهُ . الرَّجاءُ مَعَ الجائی ، وَالیَأسُ مَعَ الماضی . فَ «اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ» (4) . (5)

.

1- .حمی الشیءَ : منعه ودفع عنه (لسان العرب : ج 14 ص 198 «حما») .
2- .أسا الجرحَ : داواه . والأسا : المداواه والعِلاج (لسان العرب : ج 14 ص 34 «أسا») .
3- .زَلَّ یَزِلُّ : إذا مَرّ مروراً سریعاً (لسان العرب : ج 11 ص 307 «زلل») .
4- .آل عمران : 102 .
5- .نهج البلاغه : الخطبه 114 وراجع الخطبه 103 و 111 و 113 و 132 و 203 و 226 وتحف العقول : ص 218 وعیون الحکم والمواعظ : ص 158 ح 3421 و ص 370 ح 6242 .

ص: 337



4 / 7 بی رغبتی به دنیا

4 / 7بی رغبتی به دنیاامام علی علیه السلام :ای بندگان خدا! شما را به پروای الهی سفارش می کنم که توشه و پناه است ؛ توشه ای است که به مقصد می رسانَد ، و پناهی است که می رهاند . شنواننده ترین دعوت کننده ، به سوی آن فرا می خوانَد ، و بهترین نگاه دارنده ، آن را نگاه می دارد . پس فراخواننده اش آن را شنوانید و پذیرنده اش ، رستگار گردید . بندگان خدا! پروای الهی ، دوستان خدا را از انجام دادن حرام های او نگه داشته ، و ترس از او را در دل هایشان همیشگی کرده است ، به گونه ای که آنان را در شب ها بیدار نگه می دارد و در شدّت گرمای روزها ، تشنه می گذارد . آسایش را با رنج ، و سیرابی را با تشنگی به دست آوردند . مرگ را نزدیک دانستند و به کار شتافتند ، و آرزو را دروغ شمردند و اجل را در نظر آوردند . پس به راستی که دنیا ، سرای نابودی و سختی و دگرگونی و عبرت گیری است . برای نابودی [ دنیا] ، این بس که روزگار ، کمان خویش را کشیده است ، در حالی که تیرش خطا نمی رود و جراحتش بهبود نمی یابد ، زنده را به تیر مرگ می زند ، و سالم را به تیر بیماری ، و نجات یافته را به تیر هلاکت . روزگار ، خورنده ای است که سیری نمی پذیرد ، و نوشنده ای است که تشنگی اش فرو نمی نشیند . از سختی های دنیا ، این است که انسان ، چیزی را که نمی خورَد ، جمع می کند ، و جایی را که در آن ساکن نمی شود ، می سازد و آن گاه ، در حالی که هیچ مالی با خود نمی بَرَد و هیچ بنایی را منتقل نمی کند ، به سوی درگاه الهی راهی می شود . و از دگرگونیِ آن ، این است که می بینی به [ حال ]کسی که [ روزی] به او ترحّم می کردند ، غبطه می خورند ، و به دیگری که [روزی] به او غبطه می خوردند ، ترحّم می کنند و این نیست ، جز به خاطر نعمتی که از دست رفته و سختی ای که فرود آمده است . و نشان عبرت دنیا این است که انسان به آرزویش نزدیک می شود ؛ امّا دست اجل ، او را از آرزویش جدا می گرداند و در نتیجه ، نه آرزویی به دست می آید و نه آن فرد [ از چنگال مرگ] ، رها می گردد . منزّه است خدا! شادی دنیا چه قدر فریبنده است ، و سیرابی آن ، چه قدر تشنگی آور است ، و سایه آن ، چه قدر سوزنده ! نه آینده (مرگ) را می توان رد کرد ، و نه گذشته را می توان باز آورد . منزّه است خدا! چه قدر زنده به مُرده نزدیک است ؛ چرا که به وی ملحق می شود ! و چه قدر مرده از زنده دور است ؛ چرا که از او بُریده است ! هیچ چیزی از بدی بدتر نیست ، بجز کیفر آن ، و هیچ چیزی از خوبی بهتر نیست ، جز ثواب آن ؛ و هر چیزی از دنیا شنیدنش بزرگ تر از دیدن آن است و هر چیزی از آخرت،دیدنش بزرگ تر از شنیدن آن است.پس باید شنیدن، از دیدن ، و خبر یافتن ، از غیب ، شما را کفایت کند . بدانید آنچه از دنیا کم شود و به آخرت افزوده گردد ، بهتر است از آنچه از آخرتْ کم گردد و به دنیا افزوده شود . چه بسیار کم شدن که سودآور است و زیاد شدن که زیانبار است . آنچه بِدان فرمان داده شده اید ، گسترده تر از آنی است که از آن نهی شده اید ، و آنچه برای شما حلال شده ، بیشتر است از آنچه بر شما حرام گشته است . پس به خاطر آنچه بسیار است ، از آنچه کم است ، دست بشویید ، و برای آنچه گسترده است،از آنچه محدود است،دست بردارید . روزیِ شما ضمانت شده است و به عمل کردن فرمان یافته اید . پس ، مبادا دنبال کردن آنچه برای شما ضمانت شده ، از آنچه انجام دادن آن بر شما واجب گشته ، نزد شما برتر باشد ، با آن که به خدا سوگند تردید رخ نموده و یقین به سستی گراییده ، به گونه ای که گویی آنچه برای شما ضمانت شده ، بر شما واجب شده است ، و آنچه بر شما واجب گشته ، از عهده تان برداشته شده است . به عمل بشتابید و از سرزده آمدنِ مرگْ بترسید ؛ چون امیدی که نسبت به بازگشتِ نصیب و روزی هست ، نسبت به بازگشت عمر نیست . همچنین روزی ای که امروز از دست رفته ، به افزونیِ آن در فردا ، امید هست ؛ ولی عمری که دیروز از دست رفته ، به بازگشت آن در امروز ، امید نیست . امید ، همراه آینده و یأس ، همراه گذشته است . پس : «از خدا آن گونه که حقّ پروا کردن از اوست ، پروا کنید ، و زینهار! جز مسلمان نمیرید» .

.


ص: 338

. .


ص: 339

. .


ص: 340

4 / 8نِداءٌ طالَما نادی بِهِ أصحابَهُالإمام علیّ علیه السلام :تَجَهَّزوا رَحِمَکُمُ اللّهُ ! فَقَد نودِیَ فیکُم بِالرَّحیلِ ، وأقِلُّوا العُرجَهَ (1) عَلَی الدُّنیا ، وَانقَلِبوا بِصالِحِ ما بِحَضرَتِکُم مِنَ الزّادِ ؛ فَإِنَّ أمامَکُم عَقَبَهً کَؤودا ، ومَنازِلَ مخَوفَهً مَهولَهً لابُدَّ مِنَ الوُرودِ عَلَیها ، وَالوُقوفِ عِندَها . وَاعلَموا أنَّ مَلاحِظَ المَنِیَّهِ نَحوَکُم دانِیَهٌ ، . وکَأَ نَّکُم بِمَخالِبِها وقَد نَشِبَت فیکُم ، وقَد دَهَمَتکُم فیها مُفظِعاتُ الاُمورِ ، ومُعضِلاتُ المَحذورِ ؛ فَقَطِّعوا عَلائِقَ الدُّنیا ، وَاستَظهِروا بِزادِ التَّقوی . (2)

.

1- .العُرْجه : المقام (لسان العرب : ج 2 ص 321 «عرج») .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 204 ، خصائص الأئمّه علیهم السلام : ص 98 ، الإرشاد : ج 1 ص 234 ، الأمالی للصدوق : ص 587 ح 810 عن محمّد بن قیس عن أبی جعفر علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 73 ص 106 ح 102 ؛ المعیار والموازنه : ص 270 کلّها نحوه ولیس فیها من «واعلموا ...» .

ص: 341



4 / 8 دعوت همیشگی وی از یاران خود

4 / 8دعوت همیشگی وی از یاران خودامام علی علیه السلام :خدا رحمتتان کند! آماده باشید ؛ چرا که بانگ کوچیدن در بین شما در داده شده است . امیدِ ماندن در دنیا را کم کنید و به توشه های صالحی که در دسترش شماست ، روی آورید ؛ چرا که در پیش رویتان ، گردنه ای دشوار و منزل های ترسناک و وحشت زایی است که چاره ای جز درآمدن به آنها و توقّف در آنها نیست . و بدانید که چشم انداز مرگ به شما نزدیک است . گویی که شما در چنگ مرگ ، گرفتارید و او چنگال خود را در شما فرو برده است . کارهای دشوار دنیا و بلاهای طاقت سوز آن ، شما را فرا گرفته است . دلبستگی های دنیایی را قطع کنید و از ره توشه پرهیزگاری ، خود را توانا سازید .

.


ص: 342

الباب الخامس : الآداب5 / 1مَعرِفَهُ الإِمامِ جَمیعَ اللُّغاتِالإمام الباقر والإمام الصادق علیهماالسلام:إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام لَمّا فَرَغَ مِن أهلِ البَصرَهِ أتاهُ سَبعونَ رَجُلاً مِنَ الزُّطِّ (1) فَسَلَّموا عَلَیهِ وکَلَّموهُ بِلِسانِهِم فَرَدَّ عَلَیهِم بِلِسانِهِم . (2)

الإمام الصادق علیه السلام :أخرَجَ [یَهودِیٌّ] مِن قَبائِهِ کِتابا فَدَفَعَهُ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَفَضَّهُ ونَظَرَ فیهِ وبَکی ، فَقالَ لَهُ الیَهودِیُّ : ما یُبکیکَ یَا بنَ أبی طالِبٍ ؟ إنَّما نَظَرتَ فی هذَا الکِتابِ وهُوَ کِتابٌ سُریانِیٌّ وأنتَ رَجُلٌ عَرَبِیٌّ ، فَهَل تَدری ما هُوَ ؟ فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ : نَعَم ، هذَا اسمی مُثبَتٌ . فَقالَ لَهُ الیَهودِیُّ : فَأَرِنِی اسمَکَ فی هذَا الکِتابِ ، وأخبِرنی مَا اسمُکَ بِالسُّریانِیَّهِ ؟ قالَ : فَأَراهُ أمیرُ المُؤمِنینَ سَلامُ اللّهِ عَلَیهِ اسمَهُ فِی الصَّحیفَهِ وقالَ : اِسمی إلیا . (3)

.

1- .الزطّ : جنس من السودان والهنود (النهایه : ج 2 ص 302 «زطا») .
2- .الکافی : ج 7 ص 259 ح 23 عن کردین عن رجل ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 3 ص 150 ح 3550 عن الإمام الباقر علیه السلام ولیس فیه «فردّ علیهم بلسانهم» ، رجال الکشّی : ج 1 ص 325 ح 175 عن مسمع بن عبد الملک أبی سیّار عن رجل عن الإمام الباقر علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 25 ص 287 ح 43 .
3- .الکافی : ج 4 ص 183 ح 7 عن محمّد بن عمران ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 256 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 61 ح 13 .