گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد يازدهم
باب ششم : اتم شناسی



باب ششم : اتم شناسیامام علی علیه السلام :[ خداوند ،] گِرد هم آورنده متفرّق های اشیا ، و پراکنده سازِ کنار هم آمده های آن است . پراکنده های آن بر پراکنده ساز آن ، و گِرد هم آمده های آن بر گِرد هم آورنده آن دلالت می کنند و این ، مفهوم سخن خداوند است که می فرماید : «و از هر چیزی دو گونه (نر و ماده) آفریدیم . امید که شما عبرت گیرید» .

امام علی علیه السلام :امّا جمادات ؛ او به قدرت خود ، آنها را نگه داشته است ، و [ تکه های ]به هم پیوسته آنها را حفظ کرده تا فرو نیفتند ، و [ تکه های ]فرو افتاده آنها را نگه داشته تا به هم نچسبند .

امام علی علیه السلام :هر چیز را به وقت خودْ محوّل ساخته است و بین اشیای گوناگون ، همخوانی برقرار کرده است . غریزه های آنها را سامان داده ، و سایه های آنها را لازم کرده است .

.


ص: 402

عنه علیه السلام :فَأَقامَ مِنَ الأَشیاءِ أوَدَها (1) ، ونَهَجَ حُدودَها ، ولاءَمَ بِقُدرَتِهِ بَینَ مُتَضادِّها ، ووَصَلَ أسبابَ قَرائِنِها . (2)

نکتهیقول أینشتاین : «لقد تمکّن بنو البشر وبعد مرور قرون متمادیه من التعرّف إلی أسرار ترکیب الذّرّه ، وتبیّن لهم أنّ هذا العالم المادّی إنّما یتألّف من الذّرّات الناتجه بدورها من اتّحاد الألکترونات بالبروتونات ، وأنّ وجود المادّه وبقاءها رهین بدوام تلک الآصره التی تربط بین أجزاء الذّرّه المتکوّنه من جسمین متضادّین ؛ سالب وموجَب» . لکنّ الباحث المتتبّع إذا نظر بدقّه وتفحّص فی کلام الإمام علیّ علیه السلام ؛ فی تفسیره للآیه الشریفه(49) من سوره الذاریات ، سیندهش حین یری بأ نّه علیه السلام قد سبق علماء عصرنا ب (14) قرنا من الزمان ؛ بالتعرّف إلی أسرار ترکیب الذّرّه ؛ حیث جاء فی أحادیث هذا الباب أنّ الإمام علیه السلام أشار إلی ما یمکن انطباقه الیوم ب (الألکترون) و(البروتون) ، وتطرّق إلی الآصره الموجوده بین هذین الجسمین بشکل دقیق للغایه . وعلی ما تقدّم یمکن حمل کلام الرسول الأعظم صلی الله علیه و آله فی مناظرته مع الدهریین حیث أشار إلی تلک المسأله العلمیّه الدقیقه بقوله : « ... فهذا الذی نشاهده من الأشیاء بعضُها إلی بعض مفتقرٌ ؛ لأ نّه لا قوام للبعض إلّا بما یتّصل به» . (3) وفی هذا السیاق أیضا یقول الإمام الرضا علیه السلام : «ولَم یَخلُق شَیئا فَردا قائِما بِنَفسِهِ دونَ غَیرِهِ لِلَّذی أرادَ مِنَ الدَّلالَهِ عَلی نَفسِهِ وإثباتِ وُجودِهِ ، فَاللّهُ تَبارَکَ وتَعالی فَردٌ واحِدٌ لا ثانِیَ مَعَهُ یُقیمُهُ ولا یَعضُدُهُ ولا یَکُنُّهُ ، وَالخَلقُ یُمسِکُ بَعضُهُ بَعضا بِإِذنِ اللّهِ تَعالی ومَشِیَّتِهِ» . (4)

.

1- .الأوَد : العوج (لسان العرب : ج 3 ص 75 «أود») .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 91 ، التوحید : ص 54 ح 13 وفیه «ونَهّی معالم» بدل «ونهج» وکلاهما عن مسعده بن صدقه عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 319 ح 17 .
3- .بحار الأنوار : ج 9 ص 262 ح 1 .
4- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 176 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 316 ح 1 .

ص: 403

امام علی علیه السلام :کجی های اشیا را راست کرده ، و حدود آنها را مشخّص نموده است و به قدرت خود ، بین متضادهای آنها ، هماهنگی به وجود آورده و وسیله نزدیکی آنها را فراهم ساخته است .

نکتهاینشتاین می گوید: «بشر ، پس از قرن ها پی به اسرار اَتُم برد و فهمید که سراسر جهان مادّه از اتم، و اتم از پیوند الکترون و پروتون به وجود آمده است، و وجود و بقای مادّه در گرو پیوند و جاذبه ای است که میان این دو جنس متضادّ مثبت و منفی برقرار است» . اما اگر پژوهشگری سخنان امام علی علیه السلام را در شرح آیه 49 از سوره ذاریات با دقّتْ ملاحظه کند ، با شگفتی خواهد دید که او چهارده قرن پیش از دانشمندان امروز ، با اسرار اتم ، آشنا بوده است . در احادیث این باب ، امام علیه السلام ترکیب الکترون ها و پروتون ها و رابطه آنها را به طور دقیق ، مشخص فرموده است. البته پیش از امام علی علیه السلام ، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مناظره ای با دهری ها بر این نکته علمی اشاره دارد ، آن جا که می فرماید: این موجودات را که می بینیم ، پاره ای به پاره ای دیگر نیازمند هستند ؛ چون پاره ای از آنها ، جز از راه اتصال به دیگری ، قوامی ندارد . امام رضا علیه السلام نیز در این باره می فرماید : [ خداوند] برای هدایت [ مردم] به خویش و اثبات وجودش ، چیزی را تنها و استوار بر خویش و بدون نیازمندی به دیگری نیافریده است . بنا بر این ، خداوندِ خجسته والا ، فرد و تنهایی است که با او دومی وجود ندارد که وی را برپا دارد ، کمکش کند ، یا در پناهش گیرد ، در حالی که آفریده ها به اذن و اراده خدا یکدیگر را نگه می دارند .

.


ص: 404

الباب السابع : علم الحسابتصنیف نهج البلاغه :سُئِلَ علیه السلام عَن أصغَرِ عَدَدٍ یُقَسَّمُ عَلَی الأَعدادِ الطَّبیعِیَّهِ مِن واحِدٍ إلی تِسعَهٍ بِدون باقٍ ، فَقالَ عَلَی الفَورِ : اِضرِب أیّامَ اُسبوعِکَ فی أیّامِ سَنَتِکَ (1) . (2)

بحار الأنوار فی تَفسیرِ قَولِهِ تَعالی : «وَ لَبِثُواْ فِی کَهْفِهِمْ ثَلَثَ مِاْئَهٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُواْ تِسْعًا» (3) : ورَوَی الطَّبرِسِیُّ رحمه الله وغَیرُهُ أنَّ یَهودِیّا سَأَلَ عَلِیّا علیه السلام عَن مُدَّهِ لَبثِهِم ، فَأَخبَرَ علیه السلام بِما فِی القُرآنِ ، فَقالَ : إنّا نَجِدُ فی کِتابِنا ثَلاثُمِئَهِ ! فَقالَ علیه السلام : ذلِکَ بِسِنِیِّ الشَّمسِ ، وهذا بِسِنِیِّ القَمَرِ (4) . (5)

تهذیب الأحکام عن عبیده السلمانی عن أمیر المؤمنین علیه السلام حَیثُ سُئِلَ عن رَجُلٍ ماتَ وخَلَّفَ زَوجَهً وأبَوَینِ وَابنَتَیهِ ، فَقالَ : صارَ ثُمنُها تِسعاً . 6

.

1- .المقصود بالسنه هنا : السنه القمریّه (360) یوما ، فإذا ضربنا 360×7 وهو عدد أیّام الاُسبوع حصلنا علی (2520) وهو العدد الذی یقسّم علی الأعداد الطبیعیّه من 1 إلی 9 بدون باقی .
2- .تصنیف نهج البلاغه : ص 780 و 781 وراجع بحار الأنوار : ج 40 ص 187 وینابیع المودّه : ج 1 ص 227 ح 59 .
3- .الکهف : 25 .
4- .یعنی أنّ السنین التی اعتمدها القرآن الکریم هی السنین القمریّه ؛ ولذا کان عدد السنین التی نام فیها أصحاب الکهف هو ثلاثمئه وتسع سنین ، وأمّا السنین المذکوره فی کتابکم فهی علی أساس السنین الشمسیّه ؛ وتکون حینئذٍ ثلاثمئه سنه .
5- .بحار الأنوار : ج 58 ص 352 .

ص: 405

باب هفتم : ریاضیّات

باب هفتم : ریاضیّاتتصنیف نهج البلاغه :از کوچک ترین عددی که بر اعداد طبیعی از یک تا نُه ، بدون کسر ، قابل تقسیم است از ایشان (علی علیه السلام ) پرسیده شد . حضرت بلا فاصله در پاسخ فرمود : «ایّام هفته ات را در ایّام سالت ضرب کن» . (1)

بحار الأنوار در تفسیر سخن خداوند متعال که می فرماید : «و سیصد سال در غارشان درنگ کردند و نُه سال [ نیز بر آن] افزودند» : از طَبْرِسی و دیگران ، روایت شده که فردی یهودی از علی علیه السلام درباره مدّت باقی بودن اصحاب کهف پرسید . امام علیه السلام طبق آنچه در قرآن بود ، پاسخ گفت . یهودی گفت : امّا ما در کتاب هایمان داریم که سیصد سال بود . علی علیه السلام فرمود : «آن ، به سال های خورشیدی است و این ، به سال های قمری» . (2)

تهذیب الأحکام به نقل از عبیده سلمانی ، درباره امیر مؤمنان علیه السلام : از او (علی علیه السلام ) درباره کسی که مُرده است و از او یک همسر ، پدر و مادر و دو دختر به جای مانده، پرسیده شد . فرمود : «یک هشتم آن زن ، یک نُهم می شود» . 3

.

1- .منظور از سال در این جا سال قمری است ؛ یعنی 360 روز که اگر در عدد هفت ، ضرب شود ، نتیجه 2520 می شود و این ، عددی است که بر اعداد طبیعی از یک تا نُه ، بدون باقی مانده ، قابل تقسیم است .
2- .یعنی سال هایی که قرآن مطرح می کند ، بر پایه سال قمری است و در نتیجه سال های خواب اصحاب کهف سیصد و نه سال می شود و سال در کتاب های شما بر پایه سال شمسی است. بنا بر این سیصد سال می شود .

ص: 406

المصنَّف لابن أبی شیبه عن سفیان عن رجل لم یسمِّه :ما رَأَیتُ رَجُلاً کانَ أحسَبَ مِن عَلِیٍّ ، سُئِلَ عَنِ ابنَتَینِ وأبَوَینِ وَامرَأَهٍ ، فَقالَ : صارَ ثُمنُها تِسعاً . (1)

الاستیعاب عن زِرّ بن حُبَیش :جَلَسَ رَجُلانِ یَتَغَدَّیانِ ، مَعَ أحَدِهِما خَمسَهُ أرغِفَهٍ ، ومَعَ الآخَرِ ثَلاثَهُ أرغِفَهٍ ، فَلَمّا وَضَعَا الغَداءَ بَینَ أیدیهِما مَرَّ بِهِما رَجُلٌ فَسَلَّمَ ، فَقالا : اِجلِس لِلغَداءِ ، فَجَلَسَ ، وأکَلَ مَعَهُما ، وَاستَوفَوا فی أکلِهِمُ الأَرغِفَهَ الثَّمانِیَهَ ، فَقامَ الرَّجُلُ وطَرَحَ إلَیهِما ثَمانِیَهَ دَراهِمَ ، وقالَ : خُذا هذا عِوَضا مِمّا أکَلتُ لَکُما ، ونِلتُهُ مِن طَعامِکُما ، فَتَنازعا ، وقالَ صاحِبُ الخَمسَهِ الأَرغِفَهِ : لی خَمسَهُ دَراهِمَ ، ولَکَ ثَلاثَهٌ ، فَقالَ صاحِبُ الثَّلاثَهِ الأَرغِفَهِ : لا أرضی إلّا أن تَکونَ الدَّراهِمُ بَینَنا نِصفَینِ . وَارتَفَعا إلی أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ رضی الله عنه ، فَقَصّا عَلَیهِ قِصَّتَهُما ، فَقالَ لِصاحِبِ الثَّلاثَهِ الأَرغِفَهِ : قَد عَرَضَ عَلَیکَ صاحِبُک ما عَرَضَ ، وخُبزُهُ أکثَرُ مِن خُبزِکَ ، فَارضَ بِثَلاثَهٍ . فَقالَ : لا وَاللّهِ ، لا رَضیتُ مِنهُ إلّا بِمُرِّ الحَقِّ . فَقالَ عَلِیٌّ رضی الله عنه : لَیسَ لَکَ فی مُرِّ الحَقِّ إلّا دِرهَمٌ واحِدٌ ولَهُ سَبعَهٌ . فَقالَ الرَّجُلُ : سُبحانَ اللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! وهُوَ یَعرِضُ عَلَیَّ ثَلاثَهً فَلَم أرضَ ، وأشَرتَ عَلَیَّ بِأَخذِها فَلَم أرضَ ، وتَقولُ لِیَ الآنَ : إنَّهُ لا یَجِبُ فی مُرِّ الحَقِّ إلّا دِرهَمٌ واحِدٌ . فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ : عَرَضَ عَلَیکَ صاحِبُکَ أن تَأخُذَ الثَّلاثَهَ صُلحا ، فَقُلتَ : لَم أرضَ إلّا بِمُرِّ الحَقِّ ، ولا یَجِبُ لَکَ بِمُرِّ الحَقِّ إلّا واحِدٌ . فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : فَعَرِّفنی بِالوَجهِ فی مُرِّ الحَقِّ حَتّی أقبَلَهُ . فَقالَ عَلِیٌّ رضی الله عنه :أ لَیسَ لِلثَّمانِیَهِ الأَرغِفَهِ أربَعَهٌ وعِشرونَ ثُلثا أکَلتُموها وأنتُم ثَلاثَهُ أنفُسٍ ، ولا یُعلَمُ الأَکثَرُ مِنکُم أکلاً ، ولَا الأَقَلُّ ، فَتُحمَلونَ فی أکلِکُم عَلَی السَّواءِ ؟ قالَ : بَلی . قالَ : فَأَکَلتَ أنتَ ثَمانِیَهَ أثلاثٍ ، وإنَّما لَکَ تِسعَهُ أثلاثٍ ، وأکَلَ صاحِبُکَ ثِمانَیَهَ أثلاثٍ ، ولَهُ خَمسَهَ عَشَرَ ثُلثا ، أکَلَ مِنها ثَمانِیَهً ویَبقی لَهُ سَبعَهٌ ، وأکَلَ لَکَ واحِدا مِن تِسعَهٍ ، فَلَکَ واحِدٌ بِواحِدِکِ ، ولَهُ سَبعَهٌ بِسَبعَتِهِ . فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : رَضیتُ الآنَ . (2)

.

1- .المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 349 ح 1 .
2- .الاستیعاب : ج 3 ص 207 الرقم 1875 ، جواهر المطالب : ج 1 ص 205 ، کنز العمّال : ج 5 ص 835 ح 14512 ؛ تهذیب الأحکام : ج 8 ص 319 ح 1184 ، کنز الفوائد : ج 2 ص 69 کلاهما نحوه .

ص: 407

المصنَّف ، ابن ابی شیبه به نقل از سفیان ، از مردی که نام وی را نیاورده است : هیچ کس را حسابگرتر از علی علیه السلام نیافتم . از سهم دو دختر و پدر و مادر و زنْ پرسیده شد ، فرمود : «سهم یک هشتمِ زن یک نُهم می شود» .

الاستیعاب به نقل از زَرّ بن حُبَیش :دو نفر نشسته بودند و غذا می خوردند . یکی از آنان پنج قرص نان داشت ، و دیگری سه قرص نان . وقتی سفره انداختند ، کسی نزد آنان آمد و سلام کرد . گفتند : بنشین و غذا بخور . مرد نشست و با آن دو خورد و همه هشت قرص نان را خوردند . آن مرد برخاست و در هنگام رفتن ، هشت درهم نزد آن دو گذاشت و گفت : این در مقابل نانی است که با شما خوردم و از غذایتان بهره بردم . آن دو [ بر سرِ تقسیم درهم ها] با هم کشمکش کردند . دارنده پنج قرص نان گفت : پنج درهم ، از آنِ من و سه درهم ، از آنِ توست . دارنده سه قرص نان گفت : جز این که پولْ بین ما به نصف تقسیم شود ، به چیز دیگری راضی نیستم . شکایت ، نزد امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام بردند و داستان خود را برای وی نقل کردند . علی علیه السلام به آن که سه قرص نان داشت ، گفت : «دوستت آنچه را که [ حقّ تو ]بوده ، به تو داده است و نان او بیشتر از نان تو بوده است . بیا و به همین سه درهم ، راضی باش» . گفت : هرگز! جز به حقّ خالص ، از او راضی نخواهم شد . علی علیه السلام فرمود: «در حقّ خالص، به تو بیش از یک درهم نمی رسد و او هفت درهم می برد». مرد گفت : پناه بر خدا ، ای امیر مؤمنان! او سه درهم می دهد و من راضی نمی شوم و حتّی تو هم توصیه کردی که من بپذیرم و من باز هم راضی نشدم . حال به من می گویی که در حقّ خالص ، نباید جز یک درهم به من برسد؟! علی علیه السلام فرمود : «دوست تو سه درهم را بر پایه مُصالحه به تو داد ؛ ولی گفتی : من جز به حقّ خالص ، راضی نیستم و طبق حقّ خالص ، جز یک درهم ، مال تو نیست» . مرد گفت : دلیل آن را طبق حقّ خالص به من بفهمان تا بپذیرم . علی علیه السلام فرمود : «اگر هر یک از هشت قرص نان که شما خورده اید ، سه قسمت شود ، بیست و چهار می شود . حال ، اگر یکی از شما بیشتر یا کم تر خورده باشد ، معلوم نیست . پس در خوردن ، مساوی هستید!» . گفت : آری . فرمود : «تو هشت سهم خوردی ، در حالی که نُه سهم داشتی و دوست تو هشت سهم خورده ، در حالی که پانزده سهم داشته است ؛ یعنی هشت سهم خود را خورده و هفت سهمش باقی مانده است و آن شخص سوم [ فقط] یک سهم از نُه سهم تو را خورده است . بنا بر این ، یک درهم از آنِ تو می شود در برابر یک سهمت ؛ و هفت درهم از آنِ او می شود در برابر هفت سهمش» . مرد گفت : اکنون راضی ام .

.


ص: 408

. .


ص: 409

. .


ص: 410

الباب الثامن : علم الفیزیاءالإمام علیّ علیه السلام :کُلُّ سَمیعٍ غَیرَهُ یَصَمُّ عَن لَطیفِ الأصواتِ ، ویُصِمُّهُ کَبیرُها 1 . (1)

عنه علیه السلام :کُلُّ بَصیرٍ غَیرَهُ یَعمی عَن خَفِیِّ الأَلوانِ ، ولَطیفِ الأَجسا (2) . (3)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 65 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 309 ح 37 .
2- .م کثیر من الحیوانات لا تری الألوان ، بل تری الصوره سوداء بیضاء فقط . أمّا الإنسان فإنّه یری الألوان السبعه التی هی ألوان الطیف المرئی والتی تنحصر أطوال موجاتها بین 4 / 0 مکرون (البنفسجی) و8 / 0 مکرون (الأحمر) . أمّا الأضواء التی تقع أطوال موجاتها خارج هذا المجال فإنّ الإنسان لایراها ، ومنها الأشعّه فوق البنفسجیّه والأشعّه تحت الحمراء . إذن فقدره الإنسان البصریّه محدوده ، أمّا اللّه تعالی فهو یری کلّ جسم وکلّ لون مهما کان نوعه أو لطافته . وقد وجد بقدره اللّه أنّ النحله تستطیع أن تمیّز بین سبعه ألوان مختلفه من اللون الأبیض ، یراها الإنسان لونا واحدا . بهذه الدقّه الکبیره تستطیع أن تمیّز بین أنواع الزهور وهی تطیر فی أعلی السماء (تصنیف نهج البلاغه : ص 782) .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 65 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 309 ح