گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد يازدهم
باب دهم : پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید



اشاره

باب دهم : پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسیدامام علی علیه السلام :پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید .

تاریخ دمشق به نقل از عُمَیر بن عبد اللّه : علی علیه السلام بر منبر کوفه برای ما سخنرانی می کرد که فرمود : «ای مردم! پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید؛ چرا که مرا در بین این دو پهلو ، (1) دانشِ انبوهی است» .

امام علی علیه السلام :پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید ؛ چون من به راه های آسمان ، از راه های زمین ، آگاه ترم . پیش از آن که فتنه ای به سانِ شتر بی صاحب ، گام بردارد و مردم را بکوبد و عقل صاحب خردان را ببرَد ، از من بپرسید!

.

1- .در نسخه ای به جای کلمه «جنبین (دو پهلو)» ، «جبلین (دو کوه)» آمده است .

ص: 422

عنه علیه السلام :سَلونی عَن طُرُقِ السَّماءِ ، فَإِنّی أعلَمُ بِها مِن طُرُقِ الأَرضِ ، سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ، فَإِنَّ بَینَ جَنبَیَّ عُلوما کَثیرَهً کَالبِحارِ الزَّواخِرِ . (1)

عنه علیه السلام :سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ، فَإِنّی لا اُسأَلُ عَن شَیءٍ دونَ العَرشِ إلّا أخبَرتُ عَنهُ . (2)

عنه علیه السلام :سَلونی عَمّا فَوقَ العَرشِ ، سَلونی عَمّا تَحتَ العَرشِ ، سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی . (3)

عنه علیه السلام :سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ، فَوَاللّهِ لا تَسأَلونّی عَن شَیءٍ مَضی ولا عَن شَیءٍ یَکونُ إلّا أنبَأتُکُم بِهِ . (4)

عنه علیه السلام :سَلونی ، فَوَاللّهِ لا تَسأَلونّی عن شَیءٍ یَکونُ إلی یَومِ القِیامَهِ إلّا حَدَّثتُکُم بِهِ ، وسَلونی عَن کتابِ اللّهِ ، فَوَاللّهِ ما مِنهُ آیَهٌ إلّا أنَا أعلَمُ بِلَیلٍ نَزَلَت أم بِنَهارٍ ، أم بِسَهلٍ نَزَلَت أم بِجَبَلٍ . (5)

تفسیر الطبری عن أبی الطُّفیلِ :سَمِعتُ عَلِیّا رضی الله عنهیَقولُ : لا تَسأَ لونّی عَن کِتابٍ ناطِقٍ ولا سُنَّهٍ ماضِیَهٍ إلّا حَدَّثتُکُم ، فَسَأَلَهُ ابنُ الکَوّاءِ عَنِ الذّارِیاتِ. فَقالَ: هِیَ الرِّیاحُ. (6)

.

1- .ینابیع المودّه : ج 3 ص 208 و ص 223 وفیه من «سلونی قبل أن تفقدونی ...» .
2- .کنز العمّال : ج 13 ص 165 ح 36502 نقلاً عن ابن النجّار عن أبی المعتمر مسلم بن أوس وجاریه بن قدامه السعدی وراجع إرشاد القلوب : ص 377 .
3- .الفضائل لابن شاذان : ص 117 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 135 ح 25 .
4- .الأمالی للصدوق : ص 196 ح 207 عن الأصبغ بن نباته ، کامل الزیارات : ص 155 ح 191 .
5- .جامع بیان العلم : ج 1 ص 114 ، الاستیعاب : ج 3 ص 208 الرقم 1875 ، کنز العمّال : ج 2 ص 565 ح 4740 ، ذخائر العقبی : ص 151 ، شواهد التنزیل : ج 1 ص 42 ح 31 ؛ سعد السعود : ص 109 کلّها عن أبی الطفیل ، غرر الحکم : ح 5637 کلاهما نحوه .
6- .تفسیر الطبری : ج 13 الجزء 26 ص 186 ، تفسیر ابن کثیر : ج 7 ص 390 عن أبی الطفیل نحوه .

ص: 423

امام علی علیه السلام :از من ، راه های آسمان را بپرسید ؛ چرا که من به آن راه ها داناتر از راه های زمینم . پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید ؛ زیرا در میان دو پهلوی من ، دانش های بسیاری است ، چون دریاهای خروشان!

امام علی علیه السلام :پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید ؛ چرا که درباره چیزی فرودستِ عرش از من پرسش نمی شود ، مگر آن که از آن ، خبر خواهم داد .

امام علی علیه السلام :از من درباره بالای عرش بپرسید . از من ، درباره زیرِ عرش بپرسید . پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید .

امام علی علیه السلام :پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید . سوگند به خدا ، از چیزی از آنچه گذشته و یا به وجود خواهد آمد ، از من نمی پرسید ، مگر آن که شما را از آن با خبر خواهم کرد .

امام علی علیه السلام :از من بپرسید . سوگند به خدا ، از من درباره چیزی که تا روز قیامت به وجود خواهد آمد ، نمی پرسید ، مگر آن که از آن برایتان سخن خواهم گفت . درباره کتاب خدا از من بپرسید . سوگند به خدا ، هیچ آیه ای نیست ، مگر آن که من می دانم در شبْ نازل شده است یا در روز ، و در صحرا نازل شده است یا در کوه .

تفسیر الطبری به نقل از ابو طُفَیل : شنیدم علی علیه السلام می فرمود : «از من درباره کتاب ناطق و یا سنّت گذشته ای نمی پرسید ، مگر آن که از آن برایتان سخن خواهم گفت» . ابن الکوّاء درباره [ واژه قرآنیِ ]«الذاریات» پرسید و او فرمود : «آنها ، بادها هستند» .

.


ص: 424

المستدرک علی الصحیحین عن أبی الطُّفیل :رَأَیتُ أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ رضی الله عنهقامَ عَلَی المِنبَرِ فَقالَ : سَلونی قَبلَ أن لا تَسأَلونی ، ولَن تَسأَلوا بَعدی مِثلی . قالَ : فَقامَ ابنُ الکَوّاءِ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، مَا «الذَّ رِیَتِ ذَرْوًا» (1) ؟ قالَ : الرِّیاحُ . قالَ : فَمَا «الْحَمِلَتِ وِقْرًا» (2) ؟ قالَ : السَّحابُ . قالَ : فَمَا «الْجَرِیَتِ یُسْرًا» (3) ؟ قالَ : السُّفُنُ . قالَ : فَمَا «الْمُقَسِّمَتِ أَمْرًا» (4) ؟ قالَ : المَلائِکَهُ . قالَ : فَمَن «الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَ أَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ» 5 ؟ قالَ : منافِقُو قُرَیشٍ . 6

الإمام علیّ علیه السلام :وَاللّهِ لَو شِئتُ أن اُخبِرَ کُلَّ رَجُلٍ مِنکُم بِمَخرَجِهِ ومَولِجِهِ وجَمیعِ شَأنِهِ لَفَعَلتُ ، ولکِن أخافُ أن تَکفُروا فِیَّ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . ألا وإنّی مُفضیهِ إلَی الخاصَّهِ مِمَّن یُؤمَنُ ذلِکَ مِنهُ ، وَالَّذی بَعَثَهُ بِالحَقِّ وَاصطَفاهُ عَلَی الخَلقِ ، ما أنطِقُ إلّا صادِقا ، وقَد عَهِدَ إلَیَّ بِذلِکَ کُلِّهِ ، وبِمَهلِکِ مَن یَهلِکُ ، ومَنجی مَن یَنجو ، ومَآلِ هذَا الأَمرِ ، وما أبقی شَیئا یَمُرُّ عَلی رأسی إلّا أفرَغَهُ فی اُذُنَیَّ وأفضی بِهِ إلَیَّ . 7

.

1- .. الذاریات : 1 4 .
2- .إبراهیم : 28 و 29 .
3- .المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 506 ح 3736 ؛ الاحتجاج : ج 1 ص 612 ح 139 عن الأصبغ بن نباته نحوه ، وراجع المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 383 ح 3342 والمعیار والموازنه : ص 298 .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 175 ، غرر الحکم : ح 7606 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 416 ح 7071 ولیس فیهما «ومآل هذا الأمر» ؛ ینابیع المودّه : ج 1 ص 207 ح 8 .

ص: 425

المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابو طُفَیل : امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام را دیدم که روی منبر می فرمود : «پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید ؛ چرا که هرگز پس از من ، از کسی همچون من نخواهید پرسید» . ابن الکوّاء برخاست و گفت : ای امیر مؤمنان! [ مقصود خداوند از عبارتِ ] «ذره افشان ها» چیست؟ فرمود : «بادها» . گفت : «باربرداران گران بار» چیست؟ فرمود : «ابرها» . گفت : «سبُکْ سِیران» چیست؟ فرمود : «کشتی ها» . گفت : «تقسیم کنندگان کار[ها]» چیست؟ فرمود : «فرشتگان» . گفت : «کسانی که [شکر] نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را به سرای هلاکت درآوردند ، که جهنّم است» کیستند؟ فرمود : «منافقان قریش» .

امام علی علیه السلام :سوگند به خدا ، اگر بخواهم درباره هر یک از شما بگویم که از کجا می آید و به کجا می رود و از همه کارهایش خبر بدهم ، می توانم ؛ امّا می ترسم که با این کارِ من ، به پیامبر خدا کافر شوید . البته من [ این گونه اخبار را] به خاصّان ، آنها که از کفر ایمن اند ، خواهم گفت و سوگند به آن که محمّد صلی الله علیه و آله را به حق برانگیخت و بر همه برگزید ، جز به راستی سخن نمی گویم و همه اینها را پیامبر خدا به من داده است و [ همچنین] اخبار مربوط به جای هلاکتِ آن که هلاک می شود و نجاتِ آن که نجات پیدا می کند و پایان این کار (خلافت) را . هیچ چیزی در اندیشه ام نمی گذشت ، جز آن که پیامبر خدا ، آن را بر گوشم فرو می خوانْد و با من از آن ، سخن می گفت .

.


ص: 426

عنه علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ ذَکَرَ فیهَا الفِتنَهَ ، ثُمَّ قالَ : فَاسأَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ، فَوَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ لا تَسأَلونّی عَن شَیءٍ فیما بَینَکُم وبَینَ السّاعَهِ ، ولا عَن فِئَهٍ تَهدی مِئَهً وتُضِلُّ مِئَهً ، إلّا أنبَأتُکُم بِناعِقِها وقائِدِها وسائِقِها ، ومُناخِ رِکابِها ، ومَحَطِّ رِحالِها ، ومَن یُقتَلُ مِن أهلِها قَتلاً ومَن یَموتُ مِنهُم مَوتاً . ولَو قَد فَقَدتُمونی ونَزَلَت بِکُم کَرائِهُ الاُمورِ ، وحَوازِبُ الخُطوبِ (1) ، لَأَطرَقَ کَثیرٌ مِنَ السّائِلینَ ، وفَشِلَ کَثیرٌ مِنَ المَسؤولینَ ، وذلِکَ إذا قَلَّصَت (2) حَربُکُم وشَمَّرَت عَن ساقٍ ، وضاقَتِ الدُّنیا عَلَیکُم ضیقا ، تَستَطیلونَ مَعَهُ أیّامَ البَلاءِ عَلَیکُم ، حَتّی یَفتَحَ اللّهُ لِبَقِیَّهِ الأَبرارِ مِنکُم . (3)

عنه علیه السلام :سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ، فَإِنّی عَن قَلیلٍ مَقتولٌ ، فَما یَحبِسُ أشقاها أن یَخضِبَها بِدَمِ أعلاها ، فَوَالَّذی فَلَقَ البَحرَ وبَرَأَ النَّسمَهَ ، لا تَسأَلونّی عَن شَیءٍ فیما بَینَکُم وبَینَ السّاعَهِ ، ولا عَن فِتنَهٍ تُضِلُّ مِئَهً أو تَهدی مِئَهً إلّا أنبَأتُکُم بِناعِقِها وقائِدِها وسائِقِها إلی یَومِ القِیامَهِ . إنَّ القُرآنَ لا یَعلَمُ عِلمَهُ إلّا مَن ذاقَ طَعمَهُ ، وعَلِمَ بِالعِلمِ جَهلَهُ ، وأبصَرَ عَمَلَهُ ، وَاستَمَعَ صَمَمَهُ ، وأدرَکَ بِهِ مَأواهُ ، وحَیَّ بِهِ إن ماتَ ، فَأَدرَکَ بِهِ الرِّضی مِنَ اللّهِ ، فَاطلُبوا ذلِکَ عِندَ أهلِهِ . فَإِنَّهُم فی بَیتِ الحَیاهِ ، ومُستَقَرِّ القُرآنِ ، ومَنزِلِ المَلائِکَهِ ، وأهلُ العِلمِ الَّذینَ یُخبِرُکُم عَمَلُهُم عَن عِلمِهِم ، وظاهِرُهُم عَن باطِنِهِم . هُمُ الَّذینَ لا یُخالِفونَ الحَقَّ ، ولا یَختَلِفونَ فیهِ ، قَد مَضی فیهِم مِنَ اللّهِ حُکمٌ صادِقٌ ، وفی ذلِکَ ذِکری لِلذّاکِرینَ . (4)

.

1- .حوازب الخطوب : الأمر الشدید (لسان العرب : ج 1 ص 309 «حزب») .
2- .قلّصت الإبل : استمرّت فی مضیّها (لسان العرب : ج 7 ص 81 «قلص») .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 93 ، الغارات : ج 1 ص 7 عن ابن أبی لیلی ، شرح الأخبار : ج 2 ص 39 ح 410 کلاهما نحوه ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 39 وفیه إلی «موتا» وراجع عوالی اللآلی : ج 4 ص 129 ح 221 .
4- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 193 ، الملاحم والفتن : ص 221 ح 319 عن زرّ بن حُبَیش ، شرح الأخبار : ج 2 ص 286 ح 601 کلاهما نحوه إلی «وسائقها» .

ص: 427

امام علی علیه السلام در آن سخنرانی اش که از فتنه یاد کرد : پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید . سوگند به آن که جانم در دست اوست ، از من درباره هر چه از [ زمان] شما تا روز رستاخیز خواهد بود و درباره گروهی که صد تن را به راه راست و صد تن را به ضلالت می خوانَد ، نمی پرسید ، مگر آن که شما را از کسی که آنان را رهبری می کند و کسی که آنان را پیش می بَرَد و جایی که فرود می آیند و جایی که رحل اقامت می افکنند و آن که از آنان کشته می شود و آن که می میرد ، آگاه خواهم کرد . و اگر مرا از دست دهید و امور ناخوشایند و دشوار بر شما فرود آید ، بسیاری از پرسش کنندگان ، خاموش می شوند و بسیاری از پرسش شدگان ، سست می گردند و این ، در هنگامی خواهد بود که جنگتان ادامه می یابد و سختی آن ، نمودار می شود و دنیا بر شما تنگ می گردد و روزگارِ بلاها بر شما طولانی می شود تا خداوند ، برای نیکوکارانِ بازمانده از شما ، گشایشی ایجاد کند .

امام علی علیه السلام :پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید ؛ زیرا من به زودی کشته خواهم شد و سیَه روزترینِ امّت ، از رنگین کردن این مَحاسن به خون بالای آن (سرم)، دست برنخواهد داشت . سوگند به آن که دریا را شکافت و خلایق را آفرید ، از من درباره آنچه بین شما تا روز واپسین است و از فتنه ای که صد تن را گم راه و صد تن را هدایت خواهد کرد ، نمی پرسید ، جز آن که شما را از سر دسته آنها ، رهبر آنان ، آن که ایشان را به پیش می بَرَد و از پس می رانَد ، تا روز قیامت ، آگاه خواهم کرد . دانش قرآن را کسی نمی داند ، مگر آن که طعمش را چشیده و به مددِ دانش [ الهی] ، نادانسته های آن را دانسته و به کردارش آگاهی یافته و ناشنیده های آن را شنیده ، و اهداف آن را درک کرده است و اگر مرده بوده ، به آن زنده شده ، و به آن ، خشنودی خدا را به دست آورده است . بنا بر این ، دانش قرآن را از اهل آن بخواهید ؛ چون آنان در سرای زندگی و جایگاه قرآن و محلّ فرود فرشتگان اند (1) و اهل علمی هستند که کردارشان به شما از دانششان خبر می دهد و ظاهرشان از باطنشان . آنان همان هایی هستند که با حق، مخالفت نمی کنند و در آن، اختلاف نمی ورزند ، و درباره آنان ، از سوی خدا، حکمی راستْ مقرّر شده است و در آن، یادآوری ای برای یادآوران است .

.

1- .مقصود امام علیه السلام ، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله هستند . (م)

ص: 428

الأمالی للطوسی عن عَبایَهَ بن رِبعِیّ :کانَ عَلِیٌّ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام کَثیرا ما یَقولُ : سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ، فَوَاللّهِ ما مِن أرٍض مُخصِبَهٍ (1) ولا مُجدِبَهٍ (2) ، ولا فِئَهٍ تُضِلُّ مِئَهً أو تَهدی مِئَهً إلّا وأنَا أعلَمُ قائِدَها وسائِقَها وناعِقَها إلی یَومِ القِیامَهِ . (3)

بصائر الدرجات عن سلام :قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام : إنّا نَروی أحادیثَ لَم نَجِد عِندَ أحَدٍ مِن أهلِ بَیتِکَ فیها شَیئا . فَقالَ : ما هِیَ ؟ قُلتُ : یَروونَ أنَّ عَلِیّا علیه السلام کانَ یَقولُ وهُوَ یَخطُبُ النّاسَ : یا أیُّهَا النّاسُ ، سَلونی فَإِنَّکُم لَن تَسأَلونی عَن شَیءٍ فیما بَینی وبَینَ السّاعَهِ ، لا عَن أرضٍ مُجدِبَهٍ ولا عَن أرضٍ مُخصِبَهٍ ، ولا فِرقَهٍ تُضِلُّ مِئَهً وتَهدی مِئَهً إلّا أن لَو شِئتُ اُنبِئُکم بِناعِقِها وقائِدِها وسائِقِها . قالَ : وإنَّهُ حَقٌّ . (4)

الکافی عن زراره :کُنتُ عِندَ أبی جَعفَرٍ علیه السلام ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ الکوفَهِ یَسأَلُهُ عَن قَولِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام : سَلونی عَمّا شِئتُم ، فَلا تَسأَلونّی عَن شَیءٍ إلّا أنبَأتُکُم بِهِ . قالَ : إنَّه لَیسَ أحَدٌ عَندَهُ عِلمُ شَیءٍ إلّا خَرَجَ مِن عِندَ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَلیَذهَبِ النّاسُ حیثُ شاؤوا ، فَوَاللّهِ لَیسَ الأَمرُ إلّا مِن هاهُنا . وأشارَ بِیَدِهِ إلی بَیتِهِ . (5)

.

1- .المُخصِبه : الأرض المُکلِئَهُ (لسان العرب : ج 1 ص 356 «خصب») .
2- .الجَدْبه : الأرضُ التی لیس بها قلیلٌ ولا کثیرٌ ولا مَرْتَعٌ ولا کلأٌ (لسان العرب : ج 1 ص 256 «جدب») .
3- .الأمالی للطوسی : ص 58 ح 85 ، الإرشاد : ج 1 ص 330 عن أبی الحکم نحوه ، الاختصاص : ص 279 عن الأصبغ بن نباته ، بصائر الدرجات : ص 299 ح 13 عن سعد بن الأصبغ ولیس فیهما «وناعقها إلی یوم القیامه» ؛ ینابیع المودّه : ج 1 ص 222 ح 45 .
4- .بصائر الدرجات : ص 296 ح 2 و ص 297 ح 8 .
5- .الکافی : ج 1 ص 399 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 12 ح 1 وفیه «المدینه» بدل «بیته» .

ص: 429

الأمالی ، طوسی به نقل از عَبایه بن رِبْعی : امیر مؤمنان علی علیه السلام همواره می فرمود : «پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید . سوگند به خدا ، هیچ سرزمین سبز یا خشکی ، و هیچ گروهی تا روز قیامت که صد نفر را گم راه و یا صد نفر را هدایت کند نیست ، جز آن که من رهبر آن ، پیش بَرَنده آن و سردسته آن را می شناسم .

بصائر الدرجات به نقل از سَلّام : به امام صادق علیه السلام گفتم : ما احادیثی را روایت می کنیم که در نزد خاندان تو ، چیزی از آنها را نمی یابیم . فرمود : «آنها چه هستند؟» . گفتم : روایت می کنند که علی علیه السلام به هنگام سخنرانی برای مردم ، همواره می فرمود : «ای مردم! از من بپرسید ؛ چرا که شما از من ، نه درباره چیزی بین من تا روز قیامت ، و نه از سرزمین خشک و یا سرزمین سرسبزی ، و نه از گروهی که صد تن را گم راه و یا صد تن را هدایت کند ، نمی پرسید ، جز آن که اگر بخواهم ، شما را از سردسته ، رهبر و پیش بَرَنده آن ، آگاه می کنم» . فرمود : «این درست است» .

الکافی به نقل از زُراره : نزد امام باقر علیه السلام بودم . مردی از کوفیان ، از وی درباره این سخن امیر مؤمنان پرسید که می فرمود : «از من درباره هر آنچه می خواهید ، بپرسید ؛ چرا که از چیزی نمی پرسید ، مگر آن که درباره آن به شما خبر خواهم داد» . امام باقر علیه السلام فرمود : «در نزد کسی دانشِ چیزی نیست ، جز آن که از امیر مؤمنان گرفته شده باشد . مردم ، هر جا که می خواهند بروند ! سوگند به خدا ، هیچ چیزی نیست ، مگر آن که از این جاست» و با دست خود به خانه اش اشاره کرد .

.


ص: 430

الاستیعاب عن سعید بن المُسَیِّب :ما کانَ أحَدٌ مِنَ النّاسِ یَقولُ : «سَلونی» ، غَیرُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ رضی الله عنه . (1)

التوحید عن الأَصبَغ بن نُباتَه :لَمّا جَلَسَ عَلِیٌّ علیه السلام فِی الخِلافَهِ وبایَعَهُ النّاسُ ، خَرَجَ إلَی المَسجِدِ مَتَعَمِّماً بِعِمامَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله لابِساً بُردَهَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مُتَنَعِّلاً نَعلَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله مُتَقَلِّداً سَیفَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَصَعِدَ المِنبَرَ فَجَلَسَ علیه السلام عَلَیهِ مُتَمَکِّناً ، ثُمَّ شَبَّکَ بَینَ أصابِعِهِ فَوَضَعَها أسفَلَ بَطنِهِ ثُمَّ قالَ : یا مَعشَرَ النّاسِ سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ، هذا سَفَطُ (2) العِلمِ ، هذا لُعابُ رسَولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله هذا ما زَقَّنی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله زَقّاً زَقّاً . سَلونی فَإِنّ عِندی عِلمَ الأَوَّلینَ وَالآخِرینَ ، أما وَاللّهِ لَو ثُنِیَت لِیَ الوِسادَهُ فَجَلَستُ عَلَیها ؛ لَأَفتَیتُ أهلَ التَّوراهِ بِتَوراتِهِم حَتّی تَنطِقَ التَّوراهُ فَتَقولَ : صَدَقَ عَلِیٌّ ، ما کَذَبَ لَقَد أفتاکُم بِما أنزَلَ اللّهُ فِیَّ ، وأفتَیتُ أهلَ الإِنجیلِ بِإِنجیلِهِم حَتّی یَنطِقُ الإِنجیلُ فَیَقولَ : صَدَقَ عَلِیٌّ ، ما کَذَبَ لَقَد أفتاکُم بِما أنزَلَ اللّهُ فِیَّ ، وأفتَیتُ أهلَ القُرآنِ بِقُرآنِهِم حَتّی یَنطِقَ القُرآنُ فَیَقولَ : صَدَقَ عَلِیٌّ ، ما کَذَبَ لَقَد أفتاکُم بِما أنزَلَ اللّهُ فِیَّ . وأنتُم تَتلونَ القُرآنَ لَیلاً ونَهاراً فَهَل فیکُم أحَدٌ یَعلَمُ ما نَزَلَ فیهِ ؟ ولَولا آیَهٌ فی کِتابِ اللّهِ لَأَخبَرتُکُم بِما کانَ وبِما یَکونُ وبِما هُوَ کائِنٌ إلی یَومِ القِیامَهِ ، وهِیَ هذِهِ الآیَهُ «یَمْحُواْ اللَّهُ مَا یَشَآءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُو أُمُّ الْکِتَبِ» (3) . ثُمَّ قالَ : سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ، فَوَ اللّهِ الَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرَأَ النَّسَمَهَ لَو سَأَلتُمونی عَن آیَهٍ آیَهٍ فی لَیلٍ اُنزِلَت أو فی نَهارٍ اُنزِلَت ، مَکِّیِّها ومَدَنِیِّها ، سَفَرِیِّها وحَضَرِیِّها ، ناسِخِها ومَنسوخِها ، مُحکَمِها ومُتَشابِهِها ، وتَأویلِها وتَنزیلِها لَأَخبَرتُکُم . فَقامَ إلَیهِ رَجُلٌ یُقالُ لَهُ ذِعلِبٌ وکانَ ذَرِبَ اللِّسانِ بَلیغاً فِی الخُطَبِ شُجاعَ القَلبِ فَقالَ : لَقَدِ ارتَقَی ابنُ أبی طالِبٍ مِرقاهً صَعبَهً لَاُخَجِّلَنَّهُ الیَومَ لَکُم فی مَسأَلَتی إیّاهُ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ هَل رَأَیتَ رَبَّکَ ؟ قالَ : وَیلَکَ یا ذِعلِبُ ! لَم أکُن بِالَّذی أعبُدُ رَبّاً لَم أرَهُ . قالَ : فَکَیفَ رَأَیتَهُ ؟ صِفهُ لَنا . قالَ : وَیلَکَ ! لَم تَرَهُ العُیونُ بِمُشاهَدَهِ الأَبصارِ ، ولکِن رَأَتهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الإِیمانِ ! وَیلَکَ یا ذِعلِبُ ! إنَّ رَبّی لا یوصَفُ بِالبُعدِ ولا بِالحَرَکَهِ ولا بِالسُّکونِ ولا بِالقِیامِ قِیامِ انتِصابٍ ولا بِجیئَهٍ ولا بِذَهابٍ ، لَطیفُ اللَّطافَهِ لا یوصَفُ بِاللُّطفِ ، عَظیمُ العَظَمَهِ لا یوصَفُ بِالعِظَمِ ، کَبیرُ الکِبریاءِ لا یوصَفُ بِالکِبَرِ ، جَلیلُ الجَلالَهِ لا یوصَفُ بِالغِلَظِ . رَؤوفُ الرَّحمَهِ لا یوصَفُ بِالرِّقَّهِ . مُؤمِنٌ لا بِعِبادَهٍ ، مُدرِکٌ لا بِمِجَسَّهٍ ، قائِلٌ لا بِاللَّفظِ ، هُوَ فِی الأَشیاءِ عَلی غَیرِ مُمازَجَهٍ ، خارِجٌ مِنها عَلی غَیرِ مُبایَنَهٍ ، فَوقَ کُلِّ شَیءٍ فَلا یُقالُ : شَیءٌ فَوقَهُ ، أمامَ کُلِّ شَیءٍ فَلا یُقالُ : لَهُ أمامٌ ، داخِلٌ فِی الأَشیاءِ لا کَشَیءٍ فی شَیءٍ داخِلٍ ، وخارِجٌ مِنها لا کَشَیءٍ مِن شَیءٍ خارِجٍ . فَخَرَّ ذِعلِبُ مَغشِیّاً عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : تَاللّهِ ما سَمِعتُ بِمِثلِ هذَا الجَوابِ ، وَاللّهِ لا عُدتُ إلی مِثلِها . ثُمَّ قالَ : سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ، فَقامَ إلَیهِ الأَشعَثُ بنُ قَیسٍ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، کَیف یُؤخَذُ مِنَ المَجوسِ الجِزیَهَ ولَم یُنزَل عَلَیهِم کِتابٌ ولَم یُبعَث إلَیهِم نَبِیٌّ ؟ قالَ : بَلی یا أشعَثُ قَد أنزَلَ اللّهُ عَلَیهِم کِتاباً وبَعَثَ إلَیهِم رَسولاً ، حَتّی کانَ لَهُم مَلِکٌ سَکِرَ ذاتَ لَیلَهٍ فَدَعا بِابنَتِهِ إلی فِراشِهِ فَارتَکَبَها ، فَلَمّا أصبَحَ تَسامَعَ بِهِ قَومُهُ فَاجتَمَعوا إلی بابِهِ فَقالوا : أیُّهَا المَلِکُ دَنَّستَ عَلَینا دینَنا وأهلَکتَهُ فَاخرُج نُطَهِّرکَ ونُقِم عَلَیکَ الحَدَّ . فَقالَ لَهُم : اِجتَمِعوا وَاسمَعوا کَلامی فَإِن یَکُن لی مَخرَجٌ مِمّا ارتَکَبتُ وإلّا فَشَأنَکُم . فَاجتَمَعوا فَقالَ لَهُم : هَل عَلِمتُم أنَّ اللّهَ لَم یَخلُق خَلقاً أکرَمَ عَلَیهِ مِن أبینا آدَمَ واُمِّنا حَوّاءَ ؟ قالوا : صَدَقتَ أیُّهَا المَلِکُ . قالَ : أفَلَیسَ قَد زَوَّجَ بنیهِ مِن بَناتِهِ وبَناتَهُ مِن بَنیهِ ؟ قالوا : صَدَقتَ هذا هُوَ الدّینُ . فَتَعاقَدوا عَلی ذلِکَ ، فَمَحَا اللّهُ ما فی صُدورِهِم مِنَ العِلمِ ، ورَفَعَ عَنهُمُ الکِتابَ ، فَهُمُ الکَفَرَهُ یَدخلونَ النّارَ بِلا حِسابٍ . وَالمُنافِقونَ أشَدُّ حالاً مِنهُم . قالَ الأَشعَثُ : وَاللّهِ ما سَمِعتُ بِمِثلِ هذَا الجَوابِ ، وَاللّهِ لا عُدتُ إلی مِثلِها أبَدا . ثُمَّ قالَ : سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ، فَقامَ إلَیهِ رَجُلٌ مِن أقصَی المَسجِدِ مُتَوَکِّئاً عَلی عَصاهُ ، فَلَم یَزَلَ یَتَخَطَّی النّاسَ حَتّی دَنا مِنهُ فَقالَ : یا أمیرَ المُومِنینَ دُلَّنی عَلی عَمَلٍ أنَا إذا عَمِلتُهُ نَجّانِیَ اللّهُ مِنَ النّارِ . قالَ لَهُ: اِسمَع یا هذا ثُمَّ افهَم ثُمَّ استَیقِن، قامَتِ الدُّنیا بَثَلاثَهٍ: بِعالِمٍ ناطِقٍ مُستَعمِلٍ لِعِلمِهِ ، وبِغَنِیٍّ لا یَبخَلُ بِمالِهِ عَلی أهلِ دینِ اللّهِ ، وبِفَقیرٍ صابِرٍ . فَإِذا کَتَمَ العالِمُ عِلمَهُ وبَخِلَ الغَنِیُّ ولَم یَصبِرِ الفَقیرُ فَعِندَهَا الوَیلُ وَالثُّبورُ ! وعِندَها یَعرِفُ العارِفونَ بِاللّهِ أنَّ الدّارَ قَد رَجَعَت إلی بَدئِها أیِ الکُفرِ بَعدَ الإِیمانِ . أیُّهَا السّائِلُ فَلا تَغتَرَّنَّ بِکَثرَهِ المَساجِدِ وجَماعَهِ أقوامٍ أجسادُهُم مُجتَمِعَهٌ وقُلوبُهُم شَتّی . أیُّهَا السّائِلُ ، إنَّمَا النّاسُ ثَلاثَهٌ : زاهِدٌ وراغِبٌ وصابِرٌ ، فَأَمّا الزّاهِدُ فَلا یَفرَحُ بِشَیءٍ مِنَ الدُّنیا أتاهُ ولا یَحزَنُ عَلی شَیءٍ مِنها فاتَهُ ، وأمّا الصّابِرُ فَیَتَمَنّاها بِقَلبِهِ فَإِن أدرَکَ مِنها شَیئاً صَرَفَ عَنها نَفسَهُ لِما یَعلَمُ مِن سوءِ عاقِبَتِها ، وأمَّا الرّاغِبُ فَلا یُبالی مِن حِلٍّ أصابَها أم مِن حَرامٍ . قالَ لَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ فَما عَلامَهُ المُؤمِنِ فی ذلِکَ الزَّمانِ ؟ قالَ : یَنظُرُ إلی ما أوجَبَ اللّهُ عَلَیهِ مِن حَقٍّ فَیَتَوَلّاهُ ، ویَنظُرُ إلی ما خالَفَهُ فَیَتَبَرَّأُ مِنهُ وإن کانَ حَمیما قَریباً . قالَ : صَدَقتَ وَاللّهِ یا أمیرَ المُومِنینَ . ثُمَّ غابَ الرَّجُلُ فَلَم نَرَهُ فَطَلَبَهُ النّاسُ فَلَم یَجِدوهُ . فَتَبسَّمَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی المِنبَرِ ثُمَّ قالَ : ما لَکُم هذا أخِی الخَضِرُ علیه السلام . ثُمَّ قالَ : سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ، فَلَم یَقُم إلَیهِ أحَدٌ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ وصَلّی عَلی نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ قالَ لِلحَسَنِ علیه السلام : یا حَسَنُ قُم فَاصعَدِ المِنبَرَ فَتَکَلَّم بِکَلامٍ لا تُجَهِّلُکَ قُرَیشٌ مِن بَعدی ، فَیَقولونَ : إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ لا یُحسِنُ شَیئاً . قالَ الحَسَنُ : علیه السلام یا أبتِ کَیفَ أصعَدُ وأتَکَلَّمُ وأنتَ فِی النّاسِ تَسمَعُ وتَری ؟ قالَ لَهُ : بِأَبی واُمّی اُواری نَفسی عَنکَ وأسمَعُ وأری وأنتَ لا تَرانی . فَصَعِدَ الحَسَنُ علیه السلام المِنبَرَ فَحَمِدَ اللّهَ بِمَحامِدَ بَلیغَهٍ شَریفَهٍ ، وصَلّی عَلَی النَّبِیِّ وآلِهِ صَلاهً موجَزَهً ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ سَمِعتُ جَدّی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها وهَل تُدخَلُ المَدینَهُ إلّا مِن بابِها ثُمَّ نَزَلَ . فَوَثَبَ إلَیهِ عَلِیٌّ علیه السلام فَحَمَلَهُ وضَمَّهُ إلی صَدرِهِ ، ثُمَّ قالَ لِلحُسَینِ : یا بُنَیَّ قُم فَاصعَدِ المِنبَرَ وتَکَلَّم بِکَلامٍ لا تُجَهِّلُکَ قُرَیشٌ مِن بَعدی ، فَیَقولونَ : إنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ لا یُبصِرُ شَیئا ، وَلیَکُن کَلامُک تَبَعا لِکَلامِ أخیکَ . فَصَعِدَ الحُسَینُ علیه السلام المِنبَرَ فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ وصَلّی عَلی نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله صَلاهً موجَزَهً ، ثُمَّ قالَ : معاشِرَ النّاسِ سَمِعتُ جَدّی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وهُوَ یَقولُ : إنَّ عَلِیّا هُوَ مَدینَهُ هُدیً فَمَن دَخَلَها نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَکَ . فَوَثَبَ إلَیهِ عَلِیٌّ فَضَمَّهُ إلی صَدرِهِ وقَبَّلَهُ ثُمَّ قالَ : مَعاشِرَ النّاسِ اشهَدوا أنَّهُما فَرخا رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ووَدیعَتُهُ الَّتِی استَودَعَنیها وأنَا أستَودِعُکُموها مَعاشِرَ النّاسِ ورَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله سائِلُکُم عَنهُما . (4)

.

1- .الاستیعاب : ج 3 ص 206 الرقم 1875 ، اُسد الغابه : ج 4 ص 95 الرقم 3789 ، جامع بیان العلم : ج 1 ص 114 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 39 .
2- .السَّفَط : الذی یُعَبَّی فیه الطِّیب وما أشبهه من أدوات النساء (لسان العرب : ج 7 ص 315 «سفط») .
3- .الرعد : 39 .
4- .التوحید : ص 305 ح 1 ، الأمالی للصدوق : ص 423 ح 560 ، الاختصاص : ص 235 ، الاحتجاج : ج 1 ص 609 ح 138 وفیه إلی «هذا أخی الخضر علیه السلام » ؛ ینابیع المودّه : ج 2 ص 337 ح 982 نحوه إلی «نهارا» .

ص: 431

الاستیعاب به نقل از سعید بن مُسَیَّب : هیچ کس از مردم ، جز علی بن ابی طالب علیه السلام نبود که بگوید : «از من بپرسید» .

التوحید به نقل از اَصبغ بن نُباتَه : هنگامی که علی علیه السلام به [ مسند ]خلافت نشست و مردم با وی بیعت کردند ، در حالی که عمامه پیامبر خدا را بر سر نهاده و ردای او را پوشیده و نعلین او را به پا کرده بود و شمشیرش را حمایل ساخته بود ، [ وارد مسجد شد ، ]بالای منبر رفت و بر آن نشست . آن گاه ، انگشتانش را در هم فرو بُرد و زیر شکمش نهاد و فرمود : «ای مردم! پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید . این ، صندوقچه دانش است . این، لعاب دهان پیامبر خداست . این [ علم] ، چیزی است که پیامبر خدا ، ذرّه ذرّه در کام من نهاد . از من بپرسید ؛ چرا که دانش پیشینیان و پسینیان ، نزد من است . سوگند به خدا ، اگر تختی برایم بگذارند و بر آن بنشینم ، برای توراتیان به توراتشان فتوا خواهم داد ، به گونه ای که تورات به سخن آید و گوید : علی ، راست گفت و دروغ نگفت و به آنچه خدا در من نازل کرد ، برایتان فتوا داد و برای انجیلیان به آنچه در انجیلشان است ، فتوا خواهم داد ، به گونه ای که انجیل به سخن آید و گوید : علی ، راست گفت و دروغ نگفت و به آنچه خدا در من نازل کرد ، برایتان فتوا داد و برای اهل قرآن به قرآنشان فتوا خواهم داد ، به گونه ای که قرآن به سخن آید و گوید : علی ، راست گفت و دروغ نگفت و به آنچه خدا در من نازل کرد ، برایتان فتوا داد . شما شب و روز ، قرآن می خوانید . آیا کسی از شما هست که بداند در آن ، چه نازل شده است؟ و اگر این آیه در قرآن نبود ، شما را از آنچه بود و آنچه خواهد شد و آنچه تا روز قیامت است ، خبرتان می دادم و آن آیه این است : «خدا ، آنچه را بخواهد ، محو می کند یا باقی می گذارد ، و اصل کتاب ، نزد اوست» » . آن گاه فرمود : «پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید . سوگند به آن که دانه را شکافت و انسان را آفرید ، اگر از تک تکِ آیه های قرآن بپرسید که در شب نازل شده است و یا در روز ، مکّی است و یا مدنی ، در سفر نازل شده یا در حَضَر ، ناسخ است یا منسوخ ، محکم است یا متشابه ، و تأویلش یا تنزیلش چیست ، به شما خبر خواهم داد» . مردی که به وی ذعلب می گفتند و تیز زبان بود و در سخنرانی بلیغ و بسیار بی باک بود ، برخاست و گفت : پسر ابو طالب ، به بلندیِ دشواری پا نهاده است . امروز با پرسشی از او ، وی را در پیش شما شرمنده خواهم ساخت . و پرسید : ای امیر مؤمنان! آیا پروردگارت را دیده ای؟ فرمود : «وای بر تو ، ای ذعلب! من کسی نیستم که پروردگاری را که ندیده ام ، پرستش کنم» . پرسید : چگونه او را دیدی ؟ برایمان توصیف کن . فرمود : «وای بر تو! دیده ها با نگاه کردن ، او را نمی بینند ؛ بلکه دل ها با حقیقتِ ایمان ، او را در می یابند . وای بر تو ، ای ذعلب! پروردگار من به مسافت ، حرکت ، سکون و قیام (به مفهوم ایستادن) ، و آمدن و رفتن ، توصیف نمی شود. لطافتش بسیار است و به لطف، توصیف نمی گردد. عظمتش گسترده است و به عظمت ، توصیف نمی شود . کبریایش بزرگ است و به کبر ، توصیف نمی گردد . شُکوهش فراوان است و به خشونت ، توصیف نمی شود . بسیار مهربان است و به دل نازکی توصیف نمی گردد . مؤمن است ، امّا نه به عبادت . درک کننده است ، نه به جستجو کردن . گوینده است ، نه به لفظ . او در اشیاست ، نه با عجین شدن ، و برون از اشیاست ، نه به شکل دوگانگی ، و برتر از همه چیزهاست ، چنان که گفته نمی شود چیزی فوق اوست . پیش بر هر چیز است و گفته نمی شود چیزی پیش از اوست . درون اشیاست ، امّا نه چون داخل شدن چیزی در چیز دیگر . برون از اشیاست ، امّا نه چون برون شدن چیزی از چیزی» . ذعلب ، سر به زیر افکند و گفت : سوگند به خدا ، هرگز چنین پاسخی نشنیده بودم و سوگند به خدا که دیگر چنین پرسشی نخواهم کرد! آن گاه [ علی علیه السلام ] فرمود : «پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید» . اشعث بن قیس برخاست و گفت : ای امیر مؤمنان! چه طور از مَجوسیان جزیه گرفته می شود ، حال آن که کتابی بر ایشان نازل نشده و پیامبری بر ایشان فرستاده نشده است؟ فرمود : «نه ، ای اشعث! خداوند بر آنان کتابی فرو فرستاد و پیامبری بر ایشان برانگیخت تا آن که برایشان پادشاهی پیدا شد که شبی در حال مستی، دخترش را به رخت خواب خود خواست و با وی همبستری کرد . چون صبح شد ، مردمش خبر آن را شنیدند و جلو خانه اش گرد آمدند و گفتند : ای پادشاه! دین ما را آلوده ساختی و آن را از بین بردی . بیرون بیا تا تو را پاک سازیم و حد بر تو جاری کنیم . وی به آنان گفت : گِرد آیید و سخن مرا گوش کنید . اگر برای من چاره ای برای رهایی از آنچه بدان دست یازیدم ، وجود دارد ، چه بهتر ، و اگر نه ، هر چه می خواهید ، انجام دهید . آنان گرد آمدند و وی گفت : آیا می دانید که خداوند ، آفریده ای بزرگوارتر از پدرمان آدم و مادرمان حوّا نیافریده است؟ گفتند : آری ، ای پادشاه! گفت : آیا چنین نیست که وی دخترانش را با پسرانش و پسرانش را با دخترانش عقد ازدواج بست؟ گفتند : چرا! دین ، همین است . و بر آن ، توافق کردند و در نتیجه ، خداوند ، آنچه از دانش در سینه هایشان بود ، از بین برد و کتاب را از بینشان برداشت . بنا بر این ، آنان کافرند و بدون حساب ، وارد جهنّم می شوند ، و منافقان ، از آنان بدحال ترند» . اشعث گفت : سوگند به خدا ، چنین پاسخی نشنیده بودم . سوگند به خدا ، دیگر در پیِ چنین پرسش هایی نخواهم رفت . آن گاه [ علی علیه السلام ] فرمود : «پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید» . مردی از آخر مسجد ، در حالی که بر عصایش تکیه زده بود ، برخاست و از لابه لای مردم ، راه افتاد تا به علی علیه السلام نزدیک شد و آن گاه گفت : ای امیر مؤمنان! مرا بر کاری راهنمایی کن که هر گاه آن را انجام دادم ، خداوند ، مرا از آتشْ نجات دهد . به وی فرمود : «ای مرد! بشنو و بفهم و یقین کن . دنیا با سه شخص ، پابرجاست : دانشمندِ گوینده ای که طبق دانشش عمل می کند ، و ثروتمندی که در مالش به اهل دین ، بخل نمی ورزد ، و نیازمند شکیبا . هر گاه دانشمند ، دانش خود را کتمان کند و توانگر ، بخل ورزد و نیازمند ، شکیبایی نکند ، بیچارگی و بدبختی فرا خواهد رسید و در این هنگام ، عارفان به خدا در می یابند که دنیا به گذشته خود باز گشته است ؛ یعنی پس از ایمان ، به کفرْ روی آورده است . ای پرسشگر! مبادا فراوانیِ مسجدها و جماعت های مردمی که تن هایشان گِرد آمده ، امّا دل هایشان پراکنده است ، تو را فریب دهد ! ای پرسشگر! مردم ، سه گروه اند : زاهد ، شیدا و شکیبا . امّا زاهد ، آن کسی است که به آنچه از دنیا به وی رسیده ، خوشحال نمی گردد و چیزی از دنیا که از دستش بیرون شده ، غمگینش نمی سازد . و امّا شکیبا ، با آن که به دل آرزوی دنیا دارد ، ولی هنگامی که چیزی از آن را فراچنگ آورد ، از آن ، روی بر می گردانَد ؛ چون پایان بدِ آن را می داند . و امّا شیدای دنیا اهمیّت نمی دهد که دنیا را از راه حلال به دست آورده است یا حرام» . وی پرسید : ای امیر مؤمنان! علامت مؤمن در چنان روزگاری چیست؟ فرمود : «بنگرد به آنچه خداوند بر وی واجب کرده ، و آن را انجام دهد و بنگرد به آنچه خداوند با آن مخالفت کرده است و از آن ، دوری گزیند ، گرچه دوست صمیمی اش باشد» . گفت : سوگند به خدا که راست گفتی ، ای امیر مؤمنان! آن گاه ، آن مرد ، غیبش زد و او را ندیدیم . مردم ، جستجو کردند ؛ ولی او را نیافتند . علی علیه السلام روی منبر ، لبخندی زد و فرمود : «در پیِ که می گردید؟ این ، برادرم خضر علیه السلام بود» . آن گاه فرمود : «پیش از آن که مرا از دست دهید ، از من بپرسید» . هیچ کس برنخاست . سپس حمد و ثنای خدای گفت و درود بر پیامبرش فرستاد و به حسن علیه السلام فرمود : «ای حسن! برخیز و بر منبر شو و سخنی بگو تا پس از من ، قریش ، تو را جاهل نپندارند و نگویند که حسن بن علی ، چیزی نمی داند» . حسن علیه السلام گفت : «پدرم! چه طور بر منبر روم و سخن بگویم ، حالْ آن که تو در بینِ مردم هستی ، می شنوی و می بینی؟» . علی علیه السلام فرمود : «پدر و مادرم به فدای تو! به گونه ای خود را از تو پوشیده می دارم و گوش می کنم و می بینم که تو مرا نبینی» . حسن علیه السلام به منبر رفت و به سپاس های رسا و والا ، خدا را سپاس گفت و کوتاه و گذرا بر پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندانش درود فرستاد و فرمود : «ای مردم! از جدّم پیامبر خدا شنیدم که می فرمود : من شهر دانشم و علی ، دروازه آن است ، و آیا جز از راه دروازه ، وارد شهر می شوند؟ » و آن گاه ، فرود آمد . علی علیه السلام به طرفش دوید و او را گرفت و به سینه اش چسبانْد و آن گاه به حسین علیه السلام فرمود : «برخیز و به منبر برو و سخنی بگو که پس از من ، قریش ، تو را جاهل نپندارند و نگویند که حسین بن علی ، چیزی نمی داند . امّا کلام تو باید در راستای سخنان برادرت باشد» . حسین علیه السلام به منبر رفت و سپاس و ثنای خدا گفت و درودی کوتاه به پیامبرش فرستاد و آن گاه فرمود : «ای مردم! از جدّم پیامبر خدا شنیدم که می فرمود : علی ، شهر هدایت است . هر کس بِدان درآید ، رستگار می گردد ، و هر کس از آن روی گردانَد ، نابود می گردد » . علی علیه السلام به طرف او رفت و وی را به سینه چسباند و او را بوسید و آن گاه فرمود : «ای مردم! گواهی دهید که این دو ، دُردانه های پیامبر خدا و امانت های اویند که پیش من به امانت گذاشته بود و من آن دو را پیش شما به امانت می نهم . ای مردم! پیامبر خدا ، درباره این دو ، از شما خواهد پرسید» .