گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوازدهم
2 / 4 بازگشت خورشید در دوران زمامداری امام



امام علی علیه السلام در احتجاجش بر ابو بکر : تو را به خدا ، آیا تو آن کسی هستی که خورشید به وقت نمازش باز گشت ، پس ، نماز خواند و آن گاه خورشیدْ غروب کرد ، یا من؟ [ ابو بکر] گفت : نه ؛ تو هستی .

امام علی علیه السلام در روز شورا : شما را به خدا ، آیا در بین شما کسی هست که خورشیدبرایش بازگشته باشد ، جز من ، به هنگامی که پیامبر خدا خوابیده و سرش رادر دامن من گذاشته بود تا آن که خورشید ، غروب کرد و [ پیامبر صلی الله علیه و آله ] بیدارشد و گفت : «ای علی! آیا نماز عصر را به جا آورده ای؟» . گفتم : نه و او گفت :«خدایا! آن را برایش برگردان ، که او در اطاعت تو و رسول تو بود!»؟

2 / 4بازگشت خورشید در دوران زمامداری اوکتاب من لایحضره الفقیه به نقل از جُوَیریه بن مسهر : همراه امیر مؤمنان ، علی بن ابی طالب علیه السلام ، از جنگ نهروان برمی گشتیم تا آن که به هنگام نماز عصر ، به سرزمین بابِل رسیدیم . امیر مؤمنان ، پیاده شد و مردم هم پیاده شدند . علی علیه السلام فرمود : «ای مردم! این ، زمینی نفرین شده است که سه بار مورد عذابْ واقع شده و در خبر دیگر آمده که دو بار ، مورد عذاب ، واقع شده سومی راانتظار می کشد و این ، یکی از سرزمین های واژگون شده است . [ نیز] اوّلین سرزمینی است که در آن ، بت پرستیده شده است و بر هیچ پیامبر و وصیّ پیامبری جایز نیست که در آن ، نماز بگزارد . هر کدام از شما که می خواهد درآن نماز بگزارد ، بگزارد» . مردم به دو سوی رفتند که نماز بخوانند ؛ لیکن ایشان بر اَستر پیامبر خدا سوارشدو به راه افتاد . [ پیش خود ]گفتم : به خدا سوگند ، از امیر مؤمنان ، پیروی خواهم کرد و امروز ، در نمازم از او تبعیت خواهم نمود . بنا بر این ، پشت سرش به راه افتادم . به خدا سوگند ، از پل سُوراء (1) نگذشته بودیم که خورشید ،غروب کرد و من به تردید افتادم . [ علی علیه السلام ] رو به من کرد و فرمود : «جویریه! آیا تردید کردی؟» . گفتم : آری ، ای امیر مؤمنان! وی در جایی پیاده شد و وضو گرفت . آن گاه ، ایستاد و سخنی گفت که نفهمیدم[ چه بود] . گویی عِبری بود . آن گاه ، ندا در داد : «نماز!» . به خدا سوگند ، به خورشیدْ نگاه کردم که از بین دو کوه ، بیرون می آمد و صدایی داشت . او نماز عصر را خواند و من هم با او نماز گزاردم . وقتی از نمازْ فارغ شدیم ،شب ، همان گونه که بود ، برگشت . [ علی علیه السلام ] رو به من کرد و فرمود : «ای جویریه بن مسهر! خداوند عز و جل می فرماید : «پس به نام پروردگار بزرگت ، تسبیح بگوی» و من از خداوند عز و جل به اسم اعظمش درخواست کردم و او ، خورشید را برایم برگرداند» . روایت شده که وقتی جویریه ، این واقعه را دید ، گفت : به پروردگار کعبه سوگند ، تو وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله هستی .

.

1- .جایی در عراق ، جزو منطقه بابِل ، نزدیکِ وقف و حِلّه مَزْیَدی ها (معجم البلدان : ج 3 ص 278) .

ص: 24

. .


ص: 25

. .


ص: 26

بصائر الدرجات عن أبی الجارود :سَمِعتُ جُوَیرِیَهَ یَقولُ : أسری عَلِیٌّ علیه السلام بِنا مِن کَربَلا إلَی الفُراتِ ، فَلَمّا صِرنا بِبابِلَ قالَ لی : أیُّ مَوضِعٍ یُسَمّی هذا یا جُوَیرِیَهُ ؟ قُلتُ : هذِهِ بابِلُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ . قال : أما إنَّهُ لا یَحِلُّ لِنَبِیٍّ ولا وَصِیٍّ نَبِیٍّ أن یُصَلِّیَ بِأَرضٍ قَد عُذِّبَت مَرَّتَینِ . قالَ : قُلتُ : هذِهِ العَصرُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ فَقَد وَجَبَتِ الصَّلاهُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! قالَ : قَد أخبرَتُکَ أ نَّهُ لا یَحِلُّ لِنَبِیٍّ ولا وَصِیِّ نَبِیٍّ أن یُصَلِّیَ بِأَرضٍ قَد عُذِّبَت مَرَّتَینِ وهِیَ تَتَوقَّعُ الثالِثَهَ ؛ إذا طَلَع کَوکَبُ الذَّنَبِ وعُقِدَ جِسرُ بابِلَ قَتَلوا عَلَیهِ مِئَهَ ألفٍ ، تَخوضُهُ الخَیلُ إلَی السَّنابِکِ . قالَ جُوَیرِیَهُ : قُلتُ : وَاللّهِ لَاُقَلِّدَنَّ صَلاتِیَ الیَومَ أمیرَ المُؤمِنینَ . وعَطَفَ عَلِیٌّ علیه السلام بِرَأسِ بَغلَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله « الدُّلدُلِ » حَتّی جازَ سوری (1) . قالَ لی : أذِّن بِالعَصرِ یا جُوَیرِیَهُ . فَأَذَّنتُ . وخَلا عَلِیٌّ ناحِیَهً فَتَکَلَّمَ بِکَلامٍ لَهُ سِریانِیٍّ أو عِبرانِیٍّ ، فَرَأَیتُ لِلشَّمسِ صَریراً وَانِقضاضاً حَتّی عادَت بَیضاءَ نَقِیَّهً . قالَ : ثُمَّ قالَ : أقِم . فَأَقَمت ، ثُمَّ صَلّی بِنا فَصَلَّینا مَعَهُ ، فَلَمّا سَلَّمَ اشتَبَکَتِ النُّجومُ . فَقُلتُ : وَصِیُّ نَبِیٍّ ورَبِّ الکَعبَهِ . (2)

وقعه صفّین عن عبد خیر :کُنتُ مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام أسیرُ فی أرضِ بابِلَ ، قالَ : وحَضَرَتِ الصَّلاهُ صَلاهُ العَصرِ ، قالَ : فَجَعَلنا لانَأتی مَکانا إلّا رَأَیناهُ أقَبحَ مِنَ الآخَرِ ، قالَ : حَتّی أتَینا عَلی مَکانٍ أحسَنَ ما رَأَینا ، وقَد کادَتِ الشَّمسُ أن تَغیبَ ، فَنَزَلَ عَلِیٌّ وَنَزلتُ مَعَهُ ، قالَ : فَدَعَا اللّهَ فَرَجَعَتِ الشَّمسُ کَمِقدارِها مِن صَلاهِ العَصرِ ، قالَ : فَصَلَّینَا العَصرَ ثُمَّ غابَتِ الشَّمسُ . (3)

.

1- .سُوری کَطُوبی : موضع بالعراق من أرض بابل ، بالقرب من الحلّه ، وهو من بلدِ السُّریانیّین (تاج العروس : ج 6 ص 555 «سور») .
2- .بصائر الدرجات : ص 218 ح 3 و ص 219 ح 4 نحوه .
3- .وقعه صفّین : ص 136 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 184 ح 21 .

ص: 27

بصائر الدرجات به نقل از ابو جارود : از جویریه شنیدم که می گفت : علی علیه السلام ما را ازکربلا تا فرات برد . وقتی به بابِل رسیدیم ، به من فرمود : «این جا چه نام دارد ، ای جویریه؟». گفتم : ای امیر مؤمنان! این جا بابِل است . [ علی علیه السلام ] فرمود : «آگاه باش! بر هیچ پیامبر و وصیّ پیامبری جایز نیست که درسرزمینی که دو بار عذاب شده ، نماز بگزارد» . گفتم : ای امیر مؤمنان! عصر شده و نماز ، واجب گردیده است . [ علی علیه السلام ] فرمود : «به تو گفتم که بر هیچ پیامبر و وصیّ پیامبری جایز نیست که درسرزمینی نماز بگزارد که دو بار مورد عذاب واقع شده و سومی را انتظار می کشد .اگر ستاره دنباله دارْ طلوع کند و پل بابِل درست شود ، یک صد هزار نفر راروی آن می کشند و اسب ها تا سُم ، در خون می روند» . [ پیش خود] گفتم : به خدا سوگند ، امروزْ در نمازم از امیر مؤمنانْ پیروی خواهم کرد . علی علیه السلام سرِ دُلدُل (استر پیامبر خدا) را برگرداند و از سُورا (1) گذشت . [ آن گاه ]به من گفت : «ای جویریه! اذان عصر را بگو» . اذان گفتم . [ علی علیه السلام ] به کناری رفت و سخنی به سُریانی یا عِبرانی گفت وخورشید را دیدم که در خروش بود و صدا می کرد تا آن که با روشنایی کامل بازگشت . سپس [ علی علیه السلام ] گفت : «اقامه نماز را بگو» . من اقامه نماز را گفتم . او برای ما امامت کرد و با او نماز به جای آوردیم . هنگامی که سلام نماز را داد ، ستارگانْ پیدا شدند . گفتم : به پروردگار کعبه سوگند که او وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله است .

وقعه صِفّین به نقل از عبد خیر : همراه علی علیه السلام در سرزمین بابِل ، در حال حرکت بودم که وقت نماز عصر شد . [ علی علیه السلام ] فرمود : «به جایی قدم نمی گذاریم ، مگر آن که زشت تر از جای قبلی است» . [ به مسیرمان ادامه دادیم تا] به مکانی رسیدیم که نسبت به جاهایی که دیده بودیم ، زیباتر بود و خورشید داشت غروب می کرد . علی علیه السلام پیاده شد و من هم همراه او پیاده شدم . او خداوند را خواند [ و ]خورشید به مقدار نماز عصربرگشت . نماز عصر را به جا آوردیم . آن گاه خورشید ، غروب کرد .

.

1- .سورا ، بر وزن طوبی ، منطقه ای در عراق در سرزمین بابل در نزدیکی حلّه و از شهرهای سریانی هاست (تاج العروس : ج 6 ص 555 «سور») .

ص: 28

الإرشاد :وکانَ رُجوعُها [أیِ الشَّمسِ] عَلَیهِ بَعدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : إنَّهُ لَمّا أرادَ أن یَعبُرَ الفُراتَ بِبابِلَ ، اشتَغَلَ کَثیرٌ مِن أصحابِهِ بِتَعبیرِ دَوابِّهِم ورِحالِهِم ، وصَلَّی علیه السلام بِنَفسِهِ فی طائِفَهٍ مَعَهُ العَصرَ ، فَلَم یَفرَغِ النّاسُ مِن عُبورِهِم حَتّی غَرَبَتِ الشَّمسُ ، فَفاتَتِ الصَّلاهُ کَثیرا مِنهُم ، وفاتَ الجُمهورُ فَضلَ الاِجتِماعِ مَعَهُ ، فَتَکَلَّموا فی ذلِکَ ، فَلَمّا سَمِعَ کَلامَهُم فیهِ سَأَلَ اللّهَ تَعالی رَدَّ الشَّمسِ عَلَیهِ لِیَجتَمِعَ کافَّهُ أصحابِهِ عَلی صَلاهِ العَصرِ فی وَقتِها ، فَأَجابَهُ اللّهُ تَعالی فی رَدِّها عَلَیهِ ، فَکانَت فِی الاُفُقِ عَلَی الحالِ الَّتی تَکونُ عَلَیها وَقتَ العَصرِ ، فَلَمّا سَلَّمَ بِالقَومِ غابَت ، فَسُمِعَ لَها وَجیبٌ (1) شَدیدٌ هالَ النّاسَ ذلِکَ ، وأکثَروا مِنَ التَّسبیحِ وَالتَّهلیلِ وَالاِستِغفارِ وَالحَمدُ للّهِِ عَلی نِعمَتِهِ الَّتی ظَهَرَت فیهِم ، وسارَ خَبَرُ ذلِکَ فِی الآفاقِ وَانتَشَرَ ذِکرُهُ فِی النّاسِ . (2)

2 / 5أبیاتٌ فی شَأنِ هذِهِ الآیَهِ العَظیمَهِبشاره المصطفی عن عبد اللّه بن عبّاس :رَأَیتُ حَسّانَ واقِفا بِمِنی وَالنَّبِیَّ مُجتَمِعَینِ ، فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : مَعاشِرَ النّاسِ ، هذا عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام سَیِّدُ العَرَبِ وَالوَصِیُّ الأَکبَرُ ، مَنزِلَتُهُ مِنّی مَنزِلَهَ هارونَ مِن موسی إلّا أ نَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی ، لا تُقبَلُ التَّوبَهُ مِن تائِبٍ إلّا بِحُبِّهِ ، یا حَسّانُ قُل فینا شَیئا ، فَأَنشَأَ یَقولُ : لا تُقبَلُ التَّوبَهُ مِن تائِبٍ إلّا بِحُبِّ ابنِ أبی طالِبِ أخو رَسولِ اللّهِ بَل صِهرُهُ وَالصِّهُر لا یُعدَلُ بِالصّاحِبِ ومَن یَکُن مِثلَ عَلِیّ وقَد رُدَّت لَهُ الشَّمسُ مِنَ المَغرِبِ رُدَّت عَلَیهِ الشَّمسُ فی ضَوئِها بَیضا کَأَنَّ الشَّمسَ لَم تَغرُبِ (3)

.

1- .أی صوت شدید (اُنظر المحیط فی اللغه : ج 7 ص 203 «وجب») .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 346 ، روضه الواعظین : ص 145 ، إعلام الوری : ج 1 ص 351 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 318 عن جویریه بن مسهر وأبی رافع والحسین بن علیّ علیهماالسلام .
3- .بشاره المصطفی : ص 147 ، تفسیر أبی الفتوح الرازی : ج 6 ص 329 عن جابر بن عبد اللّه الأنصاری ، بحار الأنوار : ج 37 ص 260 ح 19 وراجع المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 317 والخرائج والجرائح : ج 2 ص 499 . راجع : ج 9 ص 212 (حسّان بن ثابت) .

ص: 29



2 / 5 اشعاری درباره این معجزه بزرگ

الإرشاد :جریان بازگشت خورشید برای علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین بود که وقتی وی می خواست برای ورود به بابل از فرات بگذرد ، بسیاری از یاران وی به گذراندن چارپایان و وسایلشان [ از فرات ]پرداختند و وی با گروهی نماز عصر راخواند . مردم هنوز عبور نکرده بودند که خورشید ، غروب کرد و نماز بسیاری فوت شدو اکثر مردم ، فضیلت نماز جماعت گزاردن به همراه وی را از دست دادند . [ بنا براین ،] در این باره با هم گفتگو می کردند . هنگامی که وی بحث آنان را در این مورد شنید ، از خداوند عز و جل خواست که خورشید را برای وی برگرداند تا همه یارانش برای گزاردن نماز عصر در وقت آن ،گرد آیند . خداوند عز و جل ، دعای علی علیه السلام را در باز گرداندن خورشید ، اجابت کرد و خورشیددرافق ، با همان حالتی که هنگام عصر داشت ، پدیدار شد . هنگامی که علی علیه السلام سلام نماز را داد ، خورشید ، غروب کرد و صدای شدیدی ازآن شنیده شد که مردم را ترساند و آنان،تسبیح و تهلیل و استغفار و سپاس خداوندرا بر نعمتی که برای آنان آشکار شده بود ، فراوان به جای آوردند . خبر این موضوع در همه جا پیچید و بین مردم ، پخش شد .

2 / 5اشعاری درباره این معجزه بزرگبشاره المصطفی به نقل از عبد اللّه بن عبّاس : حَسّان را ، در حالی که در مِنا با پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاده بود ، دیدم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : «ای مردم! اینْ علی بن ابی طالب ، آقای عرب و وصیّ بزرگ است . جایگاه او نسبت به من ، چون جایگاه هارون نسبت به موسی علیه السلام است ، جز آن که پیامبری پس از من نیست . توبه از هیچ توبه کننده ای ، جز با دوست داشتن او پذیرفته نمی شود . ای حسّان! درباره ما چیزی بگو» . وی چنین سرود : توبه از توبه کننده ای پذیرفته نمی شود مگر با دوستی فرزند ابو طالب ، برادر پیامبر خدا ، بلکه داماد او و هم نشین، هم تراز داماد نیست. چه کسی چون علی است ؛ علی که خورشید برای او از مغرب بازگشت؟ خورشید ، در کمال درخشندگی اش برای او برگشت چنان سپید که گویی غروب نکرده بود! (1)

.

1- .ر . ک : ج 9 ص 213 (حسّان بن ثابت) .

ص: 30

الإرشاد عن السیّد الحِمْیری : رُدَّت عَلَیهِ الشَّمسُ لَمّا فاتَهُ وقَتُ الصَّلاهِ وقَد دَنَتِ لِلمَغرِبِ حَتّی تَبَلَّجَ نورُها فی وَقتِها لِلعَصرِ ثُمَّ هَوَت هُوِیَّ الکَوکَبِ وعَلَیهِ قَد رُدَّت بِبابِلَ مَرَّهً اُخری ومارُدَّتِ لِخَلقٍ مُعرِبِ إلّا لِیوشَعَ أو لَهُ مِن بَعدِهِ ولِرَدِّها تَأویلُ أمرٍ مُعجِبِ (1)

المناقب لابن شهر آشوب عن قدامه السعدی : رَدَّ الوَصِیُّ لَنَا الشَّمسَ الَّتی غَرَبَت حَتّی قَضَینا صَلاهَ العَصرِ فی مَهَلِ لا أنسَهُ حینَ یَدعوها فَتَتَبعُهُ طَوعاً بِتَلبِیَهٍ هاها عَلی عَجَلِ فَتِلکَ آیَتُهُ فینا وحُجَّتُهُ فَهَل لَهُ فی جَمیعِ النّاسِ مِن مَثَلِ ؟ أقسَمتُ لا أبتَغی یَوماً بِهِ بَدَلاً وهَل یَکونُ لِنورِ اللّهِ مِن بَدَلِ ؟ حَسبی أبو حَسَنٍ مَولیً أدینُ بِهِ ومَن بِهِ دانَ رُسلُ اللّهِ فِی الاُوَلِ (2)

.

1- .الإرشاد : ج 1 ص 347 ، خصائص الأئمّه علیهم السلام : ص 52 وفیه «أحمد» بدل «لیوشع» ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 317 ؛ البدایه والنهایه : ج 6 ص 86 ولیس فیه البیت الأخیر . راجع : ج 9 ص 228 (السیّد الحِمْیری) .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 319 ، تفسیر أبی الفتوح الرازی : ج 6 ص 331 .

ص: 31

الإرشاد به نقل از سیّدِ حِمْیَری : خورشید برای او برگشت ، آن هنگام که وقت نماز ، از دست رفته بود و مغرب ، نزدیک شده بود . نورانی شد ، همانند خورشید هنگام عصر . برای نماز عصر چنین شد و آن گاه چون ستارگان ، غروب کرد . خورشید برای او در بابِل برگشت ، بارِ دیگر و برای هیچ کس از بندگان برنگشت ، جز برای یوشع و پس از او برای علی و البتّه در بازگرداندن خورشید ، اثبات موضوعی مهم [ یعنی وصایت] است . (1)

المناقب ، ابن شهر آشوب به نقل از قُدامه سعدی : وصی ، خورشیدِ را که غروب کرده بود ، برایمان برگرداند تا نماز عصر را در وقت آن و با فرصت کافی به جای آوردیم . یادم نمی رود هنگامی که او خورشید را خواند و خورشید ، از وی پیروی کرد فرمانبرانه ، لبیک گویان و به سرعت . این ، نشانه او در بین ما و حجّت اوست آیا در بین مردم ، چون او کسی هست؟ سوگند یاد کرده ام که هیچ گاه کسی را به جای او برنگزینم و آیا برای نور خدا بدیلی هست؟ مرا همین بس که ابو الحسن ، مولایم باشد و پیرو او باشم . او کسی است که رسولان الهی از روز اوّل ، پیرو او بوده اند .

.

1- .ر.ک : ج 9 ص 229 (سیّد حمیری) .

ص: 32

المناقب لابن شهر آشوب عن العونی : ولا تَنسَ یَومَ الشَّمسِ إذ رَجَعَت لَهُ بِمُنتَشَرِ [ ال ] (1) وادی مِنَ النّورِ مُمتِعِ فَذَلِکَ بِالصَّهبا وقَد رَجَعَت لَهُ بِبابِلَ أیضا رَجعَهَ المُتَطَوِّعِ (2)

المناقب لابن شهر آشوب عن ابن حماد : ورُدَّت لَکَ الشَّمسُ فی بابِلٍ فَسامَیتَ یوشَعَ لَمّا سَمی ویَعقوبُ ما کانَ أسباطُهُ کنَجلَیکَ سِبطَی نَبِیِّ الهُدی (3)

المناقب لابن شهر آشوب عن السروجی : وَالشَّمسُ لَم تَعدِل بِیومِ بابِلٍ ولا تَعَدَّت أمرَهُ حینَ أمَر جاءَت صَلاهُ العَصرِ وَالحَربُ عَلی ساقٍ فَأَومی نَحوَها رَدَّ النَّظَر فَلَم تَزَل واقِفَهً حَتّی قَضی صَلاتَهُ ثُمَّ هَوَت نَحوَ المَقَرِ (4)

.

1- .الزیاده منّا ولا یستقیم الوزن بدونها .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 319 . راجع : ج 9 ص 288 (أبو محمّد العونی) .
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 319 . راجع : ج 9 ص 252 (بکر بن حمّاد التاهرتی) .
4- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 319 .

ص: 33

المناقب ، ابن شهر آشوب به نقل از عونی : فراموش نکن روزی را که خورشید برای او برگشت و زمین را به نور کامل خود ، فرا گرفت . این حادثه در صهباء بود . نیز خورشید برای او در بابِل بازگشت ؛ بازگشتی فرمانبرانه .

المناقب ، ابن شهر آشوب به نقل از ابن حماد : خورشید در بابِل برای تو بازگشت . بر یوشع ، در آنچه برتری یافته بود ، برتری یافتی . و نوادگان یعقوب [ نیز] نبودند مثل دو فرزند تو ، آن دو نواده پیامبر هدایت . (1)

المناقب ، ابن شهر آشوب به نقل از سروجی : در حادثه روز بابِل ، خورشید از دستور او عدول و از فرمانش سرپیچی نکرد ، هنگامی که فرمان داد . [ وقت] نماز عصر شد و جنگ ، همچنان برپا بود و او به خورشید ، اشاره کرد که نگاهش را برگردانَد خورشید ، همچنان ایستاد تا او به جای آورد نمازش را و آن گاه به جایگاه خود رفت .

.

1- .ر . ک : ج 9 ص 253 (بکر بن حمّاد تاهرتی) .

ص: 34

البدایه والنهایه عن حبیب بن أوس (1) :البدایه والنهایه عن حبیب بن أوس (2) : فَرُدَّت عَلَینَا الشَّمسُ وَاللَّیلُ راغِمٌ بِشَمسٍ لَهُم مِن جانِبِ الخِدرِ تطلُعُ نَضا (3) ضَوءُها صِبغَ الدُّجُنَّهِ (4) وَانطَوی لِبَهجَتِها نورُ السَّماءِ المُرَجَّعُ فَوَاللّهِ ما أدری عَلِیٌّ بَدا لَنا فَرُدَّت لَهُ أم کانَ فِی القَومِ یُوشَعُ (5)

الروضه المختاره عن ابن أبی الحدید : یا مَن لَهُ رُدَّت ذُکاءُ (6) ولَم یَفُز بِنَظیرِها مِن قَبلُ إلّا یوشَعُ (7)

2 / 6مَسجِدُ رَدِّ الشَّمسِالکافی عن عمّار بن موسی :دَخَلتُ أنَا وأبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام مَسجِدَ الفَضیخِ فَقالَ : یا عَمّارُ ، تَری هذِهِ الوَهدَهَ ؟ قُلتُ : نَعَم . قالَ : کانَتِ امرَأَهُ جَعفَرٍ الَّتی خَلَفَ عَلَیها أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام قاعِدَهً فی هذَا المَوضِعِ ومَعَهَا ابناها مِن جَعفَرٍ ، فَبَکَت ، فَقالَ لَهَا ابناها : ما یُبکیکِ یا اُمَّه ؟ قالَت : بَکَیتُ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام . فَقالا لَها : تَبکینَ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ ولا تَبکینَ لِأَبینا ؟ قالَت : لَیسَ هذا هکَذا ، ولکِنَ ذَکَرتُ حَدیثا حَدَّثَنی بِهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام فی هذَا المَوضِعِ فَأَبکانی . قالا : وما هُوَ ؟ قالَت : کُنتُ أنَا وأمیرُ المُؤمِنینَ فی هذَا المَسجِدِ فَقالَ لی : تَرَینَ هذِهِ الوَهدَهَ ؟ قُلتُ : نَعَم . قالَ : کُنتُ أنَا ورَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله قاعِدَینِ فیها إذ وَضَعَ رَأسَهُ فی حِجری ثُمَّ خَفَقَ حَتّی غَطَّ ، وحَضَرَت صَلاهُ العَصرِ فَکَرِهتُ أن اُحَرِّکَ رَأسَهُ عَن فَخِذی فَأَکونَ قَد آذَیتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، حَتّی ذَهَبَ الوَقتُ وفاتَت ، فَانتَبَهَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا عَلِیُّ ، صَلَّیتَ ؟ قُلتُ : لا . قالَ : ولِمَ ذلک ؟ قُلتُ : کَرِهتُ أن اُوذیکَ . قالَ : فَقامَ وَاستَقبَلَ القِبلَهَ ومَدَّ یَدَیهِ کِلتَیهِما وقالَ : اللّهُمَّ رُدَّ الشَّمسَ إلی وَقتِها حَتّی یُصلِّیَ عَلِیٌّ » ، فَرَجَعَتِ الشَّمسُ إلی وَقتِ الصَّلاهِ حَتّی صَلَّیتُ العَصرَ ، ثُمَّ انقَضَّتِ انقِضاضَ الکَوکَبِ 8 .

.

1- .أبو تمّام حبیب بن أوس بن الحارث بن قیس الطائی : ولد أیّام الرشید . أسلم وکان نصرانیّا ، کان واحد عصره فی دیباجه لفظه وفصاحه شعره ، وفی تاریخ وفاته خلاف بین سنه 228 و231 و 232ه (راجع سیر أعلام النبلاء : ج 11 ص 63 الرقم 26) .
2- .نَضا الثوبُ الصِّبغَ عن نفسهِ : إذا ألقاهُ (لسان العرب : ج 15 ص 329 «نضا») .
3- .الدُّجُنَّه : الظُّلْمَه (لسان العرب : ج 13 ص 147 «دجن») .
4- .البدایه والنهایه : ج 6 ص 87 .
5- .ذُکاء بالضمّ : اسم الشمس (لسان العرب : ج 14 ص 287 «ذکا») .
6- .الروضه المختاره : ص 140 ، إثبات الهداه : ج 2 ص 533 .
7- .الکافی : ج 4 ص 562 ح 7 ، قصص الأنبیاء : ص 291 ح 359 نحوه .

ص: 35



2 / 6 مسجد ردّ الشمس

البدایه و النهایه به نقل از حبیب بن اوس (1) : خورشید بر ما بازگشت و شب ، رخت بربست با خورشیدی که از سَمت تاریکی برایشان طلوع کرد . نورش رنگ تاریکی را کنار زد و با طراوت آن نورِ رفته ، دوباره آسمان را فرا گرفت . به خدا سوگند ، نفهمیدم آیا علی پیش روی ما بود که خورشید برایش برگشت ، یا آن که در بین جمع ، یوشع بود؟!

الروضه المختاره به نقل از ابن ابی الحدید : ای کسی که خورشید برایش برگشت ، در حالی که پیش تر ، جز یوشع ، به چنین سعادتی نایل نشده بود! (2)

2 / 6مسجد ردّ الشمسالکافی به نقل از عمّار بن موسی : من و امام صادق علیه السلام وارد مسجد فضیخ (3) شدیم .امام علیه السلام فرمود : «ای عمّار! این سکّو را می بینی؟» . گفتم : آری . فرمود : «زن جعفر که بعدها امیر مؤمنان ، وی را به همسری گرفت در این جانشسته بود و پسرانش از جعفر ، همراهش بودند . زن گریست . پسرانش گفتند :برای چه گریه می کنی ، مادر؟ گفت : برای امیر مؤمنان . گفتند : برای امیر مؤمنانْ گریه می کنی و برای پدر ما گریه نمی کنی؟! گفت : این ، از آن گونه [ گریه ها] نیست ؛ بلکه به یاد حدیثی افتادم که امیر مؤمنان ،آن را در این جا به من فرمود و همین ، مرا به گریه انداخته است . گفتند : آن حدیث چیست؟ گفت : من و امیر مؤمنان در این مسجد بودیم که به من فرمود : «این سکّو را می بینی؟» . گفتم : آری . [ امیر مؤمنان] فرمود : «من و پیامبر خدا در این جا نشسته بودیم که پیامبر صلی الله علیه و آله سرش را در دامن من گذاشت . آن گاه ، چُرتش برد و کم کم ، خوابش عمیق شد .وقت نماز عصر رسید . دلم نیامد سرش را از روی دامنم بردارم و او را اذیّت کنم ، تا آن که وقت گذشت و نماز عصر من فوت شد . سپس پیامبر خدا بیدارشد و فرمود : ای علی! نماز خوانده ای؟ . گفتم : نه . فرمود : چرا؟ . گفتم :دوست نداشتم تو را اذیّت کنم . پیامبر خدا برخاست و رو به قبله ایستاد و دو دستش را بلند کرد و گفت : خداوندا! خورشید را به وقت قبلی آن برگردان تا علی نماز بخواند . خورشید به وقت نماز برگشت تا آن که من نماز خواندم . آن گاه ، چون ستاره ای[کم نور] غروب کرد» .

.

1- .ابو تمام ، حبیب بن اوس بن حارث بن قیس طایی ، در ایّام هارون الرشید عبّاسی به دنیا آمد . ابتدا مسیحی بود و سپس اسلام آورد و در روزگار خویش در خوش کلامی و فصاحت شعری ، یگانه بود . در تاریخ درگذشت وی ، بین سال های 228 ، 231 و 232ق ، اختلاف است (ر . ک : سیر أعلام النبلاء : (ج 1 ص 63 ش 26) .
2- .ر . ک : ج 9 ص 87 (ابن ابی الحدید) .
3- .مسجدی است در مدینه که در منطقه مشروب سازان زمان جاهلیّت ساخته شده بود و «فضیخ» ، نوعی شراب انگور است . (م)

ص: 36

. .


ص: 37

. .


ص: 38

. .


ص: 39



تحقیقی در حدیث ردّ الشمس

اشاره

تحقیقی در حدیث ردّ الشمسآنچه گذشت ، فضیلتی سترگ را برای امیر مؤمنان علی علیه السلام رقم زده است . حادثه بسی شگفت است و به واقع ، فهم ، دریافت و پذیرش آن ، جز برای دِلدادگان حق و فروتنان در برابر حقیقت ، بسی دشوار . چنین است که آنان که در زندگی فضیلت ستیزی را پیشه ساخته اند و از قبول هر آنچه عنوان فضیلت علی علیه السلام را داشته ، تن زده اند ، می کوشند تا با توجیه های ناموجّه از عظمت آن واقعه بکاهند . در برابر موضعی بدین سان ناصواب و آمیخته با حق ستیزی ، محققان و محدّثان و مورّخانی سختکوش و حق مدار (از شیعه و اهل سنّت) کوشیده اند تا با گزارش طرق مختلف نقل حادثه و ثبت و ضبط دقیق آن ، از ساحت حق ، دفاع کنند و حرمت حق را پاس بدارند . در این مجال اندک ، می کوشیم از یک سوی ، شهرت گسترده نقل های حادثه را در پیش دید بگذاریم و از سوی دیگر ، برخی خرده گیری ها و اشکال هایِ طرح شده درباره آن را پاسخ بگوییم . قبل از ورود به بحث ، نکاتی را یادآوری می کنیم : 1 . از آن روی که محدوده نقد و ردها ، واقعه بازگشت خورشید در روزگار پیامبر خداست ، و از سوی دیگر ، مهم ترین مسئله اثبات اصل «ردّ الشمس» است ، و سرانجام ، چون اشکال ها غالبا به هر دو واقعه مرتبط است ، در این نبشتار ، محور

.


ص: 40



الف گستره نقل و شهرت حدیث «رَدُّ الشمس»

بحث را همان «ردّ الشمس» اتّفاق افتاده در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله قرار می دهیم . 2 . برخی از حادثه ها و پدیده ها ، چه به لحاظ وقوع و چه به لحاظ چندی و چونی آنها ، جایگاهی فراتر از خِرد عادی انسانی و فهم محدود بشر دارند . برای اثبات وقوع چنین حوادثی باید بر نقل های استوار ، گزارش های متقن و نیز طرق مطمئن انتقال خبر از روزگار وقوع به نسل های بعدی تأکید کرد و صد البته بر محال نبودن عقلانی آن ؛ و گرنه ، اگر کسانی برای تحلیل و تبیین حوادثی از آن دست که ذکرش رفت ، بکوشند با قیچی عقل عادی ببرند و با فهم عادی بدوزند ، «راهی به دیهی نخواهند برد» .

الف گستره نقل و شهرت حدیث «رَدُّ الشمس»حدیث «ردّ الشمس» به راستی شهره آفاق است ؛ از همان روزگاران وقوع ، به گستردگی نقل شد و کسان بسیاری در ثبت و ضبط آن کوشیدند . اگر کیفیت حادثه و دشواریابی آن را با جوّ هراس آلودِ ستیز با فضایل علی علیه السلام در نظر بگیریم ، درخواهیم یافت که حجم نقل ها بسی قابل توجّه است .

1 . صحابیان و حدیث «ردّ الشمس»جمعی از صحابیان ، جریان «ردّ الشمس» را گزارش کرده اند که ده تن از برجسته ترین های آنان ، عبارت اند از : امام علی علیه السلام ، امام حسین علیه السلام ، اسماء بنت عُمَیس ، عبد اللّه بن عباس ، اَنَس بن مالک ، ابو رافع ، ابو سعید خُدْری ، جابر بن عبد اللّه انصاری ، ابو هُرَیره و اُمّ سَلَمه .

2 . مؤلّفان و حدیث «ردّ الشمس»بسیاری از محقّقان و مؤلّفان ، تک نگاری هایی را در این زمینه سامان داده اند و بدین سان در میان آثار مکتوب ، مجموعه ای فخیم و خواندنی را درباره یکی از

.


ص: 41

برجسته ترین فضایل علی علیه السلام رقم زده اند که برخی از بزرگان آنان ، عبارت اند از : ابو بکر ورّاق ، ابو الحسن شادان فضلی ، حافظ ابو الفتح محمّد بن حسین اَزْدی موصلی ، ابو القاسم حاکم ابن حَذّاء حَسَکانی نیشابوری حنفی ، ابو عبد اللّه حسین بن علی بصری بغدادی جُعَل ، ابو مؤیّد موفّق بن احمد اخطب خوارزم ، ابو علی محمّد بن اسعد بن علی بن معمّر شریف حَسَنی نقیب نسّابه ، حافظ جلال الدین سیوطی ، ابو عبد اللّه محمّد بن یوسف دمشقی صالحی (1) و حافظ ابن مردوُیِه . (2)

3 . گزارش کنندگان حدیث «ردّ الشمس»بسیاری از عالمان و محدّثان اهل سنّت ، حدیث «ردّ الشمس» را گزارش کرده اند و برخی افزون بر گزارش ، بر صحّت و استواری آن نیز تأکید کرده اند . علامه عالی قدر شیخ عبد الحسین امینی (م 1390ق) می نویسد : مجال یادکرد همه آن متون و طرق و اسناد نیست ؛ چرا که خود ، نیازمند کتابی سِترگ است ؛ ولی نمونه ای از آنچه را که محدّثان و بزرگان آورده اند، می آوریم . پاره ای از آنان ، پس از یادکرد روایت ، بر آن ایراد گرفته اند و گروهی هم درباره آن بحث کرده ، آن را صحیح شمرده اند و در مجموع ، به مقدار کافی و قانع کننده در مورد آن ، روایت موجود است . آن گاه ، نام 43 تن را یاد می کند . (3) بی گمان ، آنچه در الغدیر آمده (چنانچه خود علّامه امینی اشاره کرده است) ، نام تمام کسانی نیست که حدیث را در آثار مکتوب خود آورده اند و علّامه امینی از افراد

.

1- .الغدیر : ج 3 ص 184 .
2- .کشف الرمس عن حدیث ردّ الشمس : ص 18 .
3- .الغدیر : ج 3 ص 185 202 .

ص: 42

مشهوری چون فخر الدین رازی در التفسیر الکبیر (1) و رافعی در التدوین و دیاربکری در تاریخ الخمیس و ... (2) یاد نکرده است . اکنون ، نام برخی از این گونه کسان را که علّامه امینی شناسانده است ، می آوریم : حافظ ابو بِشْر دولابی ، حافظ ابو جعفر طحاوی ، حافظ ابو جعفر عقیلی ، حافظ ابو القاسم طبرانی ، حاکم ابو عبد اللّه نیشابوری ، حافظ ابن مردوُیِه اصفهانی ، ابو اسحاق ثعلبی ، ابو الحسن فقیه ماوَرْدی ، حافظ ابو بکر بیهقی ، حافظ خطیب بغدادی ، حافظ ابو زکریا ابن مَنْده ، حافظ ابن حَجَر عسقلانی ، حافظ جلال الدین سیوطی ، نور الدین سَمهودی ، حافظ ابن حَجَر هیثمی ، نور الدین حلبی ، حافظ ابو الحسن عثمان بن ابی شَیبه و حافظ قاضی عیاض .

4 . تصدیق و تأیید حدیث «ردّ الشمس»آوردیم که بسیاری از محدّثان و مؤلفان اهل سنّت ، افزون بر نقل حادثه ، بر استواری نقل های حدیث «ردّ الشمس» نیز تأکید کرده اند و برخی بر کسانی که به دیده تردید در این حدیثْ نگاه کرده اند ، طعن زده اند . اکنون آرای برخی از محدّثان را در تصحیح (صحیح شمردن سَنَد) و تأیید حدیث «ردّ الشمس» می آوریم : یک . ابو جعفر احمد بن صالح طبری مصری : (3) وی که از محدّثان قرن سوم و از مشایخ بُخاری است ، پس از نقل حدیث اسماء از

.

1- .تفسیر الفخر الرازی (التفسیر الکبیر) : ج 32 ص 126 .
2- .برای اطلاع بیشتر از گزارشگران حدیث ، ر . ک : إحقاق الحق : ج 5 ص 521 539 و ج 16 ص 315 331 و ج 20 ص 617 620 و ج 21 ص 261 271 .
3- .وی مردی جامع علوم بود ، فقه ، حدیث و نحو را می دانست و در حدیث سفیان ثوری و انواع آن و نیز احادیث اهل عراق ، بحث کرده است (ر . ک : التاریخ الکبیر : ج 2 ص 6 ، سیر أعلام النبلاء : ج 12 ص 160 ، الوافی بالوفیات : ج 6 ص 424) .

ص: 43

دو طریق صحیح ، می گوید : بر کسی که در راه دانش گام می زند ، سزاوار نیست که از به حافظه سپردن حدیث اسماء از پیامبر صلی الله علیه و آله روی برتابد ؛ چون این روایت از مهم ترین نشانه های پیامبری است . دو . ابو جعفر احمد بن محمّد طَحاوی : وی حدیث اسماء را به دو طریق ، نقل می کند و آن گاه به دفاع از حدیث پرداخته ، شبهه تعارض آن با روایت «لم تحبس الشمس علی أحد إلّا لیوشع ؛ خورشید ، جز برای یوشع ، برای هیچ کس نگه داشته نشد» را آورده ، جواب می دهد و در پایان می نویسد : همه این احادیث ، از نشانه های پیامبران است . سه . حافظ ابن حجر عَسقَلانی : او در کتاب مهم و مشهورش فتح الباری بشرح صحیح البخاری نوشته است : طحاوی و طَبَرانی در المعجم الکبیر و بیهقی در دلائل النبوه از اسماء بنت عمیس نقل کرده اند که پیامبر خدا ، در هنگامی که بر روی زانوی علی علیه السلام خوابیده بود و وقت نماز عصر گذشت ، دعا کرد و خورشید بازگشت ، علی علیه السلام نمازش را خواند و آن گاه ، خورشید غروب کرد ، و این جریان ، رساترین معجزه است . ابن جوزی که بر این حدیث در کتاب الموضوعات خویش ایراداتی گرفته و نیز ابن تیمیّه که آن را در کتاب الردّ علی الروافض مجعول شمرده ، هر دو اشتباه کرده اند. چهار . حافظ جلال الدین سیوطی : او در کتاب های مختلف خود ، این حدیث را آورده و به تأیید و تصحیح آن پرداخته و از جمله در کتاب الدرر المنتثره فی الأحادیث المشتهره که ویژه گزارش

.


ص: 44

احادیث مشهور است ، این حدیث را نیز آورده است و در ذیل آن نوشته است : ابن مَنده و ابن شاهین ، آن را از جمله احادیث اسماء بنت عمیس دانسته اند و ابن مردوُیِه ، آن را از احادیث ابو هریره آورده و سند هر دو «حَسَن» است . طحاوی و قاضی عیاض ، آن را صحیح دانسته اند و ابن جوزی آن را مجعول پنداشته است و البته همان گونه که در کتاب مختصر الموضوعات و التعقّبات توضیح داده ام، وی اشتباه کرده است . (1) پیش تر نیز آوردیم که سیوطی رساله مستقلّی به نام کشف اللبس عن حدیث ردّ الشمس در بیان طرق این حدیث و تصحیح آن و دفاع از آن نگاشته است . او در آغاز این کتاب نوشته است : حدیث ردّ الشمس ، معجزه پیامبر ماست و امام ابو جعفر طحاوی و دیگران ، آن را صحیح دانسته است . حافظ ابو الفرج ، زیاده روی کرده و آن در کتاب الموضوعات نقل کرده است . و این ، گوشه ای از پژوهش در طُرُق روایت و بیان حال آن است که نامش را کشف اللبس عن حدیث ردّ الشمس گذاشته اند . (2) و در پایان آن رساله آورده است : و از جمله دلایل درستی آن ، سخن امام شافعی و دیگران است که گفته اند: هیچ پیامبری را معجزه ای نبود ، جز آن که همگون تر و رساتر از آن برای پیامبر ما نیز بود . توقّف خورشید در چندین شب برای یوشع علیه السلام ، قاتل ستمکاران ، حادثه ای درست است و باید برای پیامبر صلی الله علیه و آله نیز چنین حادثه ای باشد و این داستان ، نظیر همان است و خداوند به حقیقت امر ، آگاه تر است . (3)

.

1- .الدرر المنتثره فی الأحادیث المشتهره : ص 104 ح 99 .
2- .کشف اللبس عن حدیث ردّ الشمس المطبوع فی ضمن الکشف الرمس عن حدیث ردّ الشمس : ص 89 .
3- .کشف اللبس عن حدیث رد الشمس : ص 108 .

ص: 45

پنج . حافظ ابن حجر هیثمی : ابن حجر ، در کتاب الصواعق المحرقه در ضمن برشماری کرامات علی علیه السلام نوشته است : از کرامات شگفت امام علی علیه السلام این است که در آن روز که سر پیامبر صلی الله علیه و آله بر دامنش بود ، خورشید برای وی بازگشت ... و طحاوی و قاضی در کتاب الشفاء آن را صحیح دانسته و شیخ الاسلام ابو زُرْعه و دیگران ، آن را نیکو شمرده ، کلام آنانی را که حدیث را جعلی دانسته اند، رد کرده اند. (1)

5 . دیدگاه شیعه درباره حدیث «ردّ الشمس»در منابع شیعی از کهن ترین روزگاران تا سده های واپسین ، نقل هایِ این حادثه شگفت ، فراوان بوده است . امامان علیهم السلام بر این حادثه چونان فضیلتی سترگ برای مولا علیه السلام و معجزه ای عظیم برای پیامبر صلی الله علیه و آله فراوانْ تأکید کرده اند . علی علیه السلام بارها این حقیقت را مطرح ساخته و چنان که در متون ارائه شده دیدیم ، در موارد لازم ، بدان استناد (و به اصطلاح : مُناشَده) کرده است . (2) عالمان شیعه ، مرزبانان سرزمین های باور و اندیشه ، افزون بر آن که حادثه را با طرق مختلفْ نقل کرده اند ، گفته ها و موضعگیری های دیگران در برابر آن را نیز رصد کرده ، به شبهه ها و نقدها به استواری پاسخ گفته اند که بدانها اشاره خواهیم کرد . (3)

.

1- .الصواعق المحرقه : ص 128 .
2- .کشف الرمس عن حدیث ردّ الشمس : ص 197 231 .
3- .از جمله ، ر . ک : دلائل الصدق : ج 2 ص 456 465.

ص: 46



ب اشکال ها پاسخ ها

6 . حدیث «ردّ الشمس» در شعر شاعرانشاعران در هماره تاریخ ، فریادگران ارزش ها و جاودانه سازان حادثه ها بوده اند و شعر ، در روزگارانی دراز ، مهم ترین عامل نقل و انتقال ارزش ها ، احساس ها ، اخبار و اندیشه ها بوده است . نقش شعر در تثبیت گزارش ها و واقعه ها ، بس عظیم و کارآمد است . شاعران در برابر این حادثه عظیم (ردّ الشمس) سکوت را روا ندانسته اند و نقل و برنمودن ارج ها و ارجمندی های آن را به واژه ها سپرده ، این فضیلت والا را در قالب شعرهایی آکنده از شعور بر رواق تاریخ ، ثبت کرده اند . (1) پیشینه یادکرد «ردّ الشمس» در شعر شاعران ، به روزگار پیامبر صلی الله علیه و آله می رسد . حَسّان بن ثابت ، در ضمن چکامه ای در برشماری والایی های علی علیه السلام از جمله سرود : ای مردم! چه کسی به مانند علی است که خورشید برای او از مغرب ، بازگشت؟ اشعار ارجمند و سروده های والای شاعران در جاودانه سازی این حادثه و حفظ و حراست آن در گذرگاه تاریخ ، بسی مهم بوده است . (2)

ب اشکال ها پاسخ هاپیش تر آوردیم که فضیلت ستیزان کوشیده اند تا مگر اندکی از پرتو این فضیلتِ خاصّ علی علیه السلام بکاهند . از این روی ، اشکال های متعدّدی متوجّه این جریان کرده اند . به عنوان نمونه ، کوشیده اند تا برخی از رجال نقل آن را «جَرْح» کنند و در این سمت و سوی ، برخی راویان را متّهم به ضعف و نااستواری کرده اند که از رجال صحیحین هستند .

.

1- .ر . ک : کشف الرمس عن حدیث ردّ الشمس : ص 231 276 .
2- .کشف الرمس عن حدیث ردّ الشمس : ص 233 .

ص: 47

این خُرده گیران ، از یک سو ، احادیث صحیحین را یکسر استوار دانسته ، می پذیرند و از سوی دیگر ، چون در تنگنای قافیه قرار می گیرند ، بنایی را که برافراشته اند ، ویران می کنند . (1) عالمان بسیاری به این اشکال ها پاسخ داده اند . در این جا ، گزینه ای از اهمّ آن اشکال ها را با پاسخ هایِ عالمان و گاه با افزونی هایی می آوریم :

1 . ضعف سند حدیثاین اشکال ، راه به جایی نمی برد . یکی بدان جهت که چنان که گذشت بسیاری از عالمان و محدّثان و بزرگان اهل سنّت ، حدیث را «تصحیح کرده اند» و سخنان تضعیف کنندگان را به هیچ انگاشته اند و گاه بر تضعیف کنندگان ، از آن روی که حدیث و نقلی بدین استواری را سست تلقّی کرده اند ، طعن زده اند . دو دیگر آن که ، بر فرض که کسی به ضَعْف تمام طُرق نقل حدیث ، باور داشته باشد ، گستردگی نقل ها به اندازه ای است که اگرچه با ضعف سند بر فرض که چنین باشد اطمینان به وقوع را می رساند و همین مقدار در اثبات مطلوب ، بسنده است ؛ اگرچه از اثبات تفصیل جریان وا بماند .

2 . تعارض آن با حدیث «لم تحبس الشمس ...»این اشکال ، پاسخ هایی دارد ، از جمله حدیث : لَم تُحبَس الشَّمسُ عَلی أَحدٍ إلّا لِیوشَعَ . خورشید ، جز برای یوشع ، برای هیچ کس نگه داشته نشد . در واقع ، گزارش وقوع منحصر به فرد حادثه ای است در امّت های پیشین و هیچ

.

1- .دلائل الصدق : ج 2 ص 297 .

ص: 48

گونه دلالتی بر عدم وقوع آن در آینده ندارد .

3 . این فضیلت ، نبوی است ، نه علویظاهرا آنان که این سخن بر زبان و قلمشان رفته است ، نه در حادثه تأمّل کرده اند و نه در جملات نقل ها . در حدیث «ردّ الشمس» ، پیامبر صلی الله علیه و آله به صراحت در دعا از علی علیه السلام یاد می کند و بازگشت خورشید را برای ادای نماز او ، از خدا می خواهد . پس این فضیلت ، نبوی است که به درخواست او انجام شده و علوی است ، چون برای علی علیه السلام تحقّق یافته است .

4 . بی فایده بودنِ بازگشت خورشیدمی گویند وقتی آفتابْ غروب کرد ، نماز ، قضا شده است و چون بازگردد ، ادا نخواهد شد . بدین سان ، چه فایده ای در بازگشت خورشید ، هست؟ ابن حجر هیثمی ، این اشکال را گزارش کرده و در پاسخ آن نوشته است که : بازگرداندن آفتاب ، ویژه علی علیه السلام است و کرامتی ویژه او . بدین سان ، ادراک وقت عصر و تحقّق نماز به صورت «ادا» نیز خصوصیت این حادثه خواهد بود و ویژه علی علیه السلام است. (1) یعنی چون اصل حادثه با نقل های استوار به اثبات رسید ، دیگر مَجالی برای این گونه اشکال ها باقی نمی مانَد . اصل جریان ، غیر عادی است و دارای خصوصیت ؛ و چنین است حواشی و پیامدهای آن . افزون بر این ، می توان گفت که این گونه داوری ها ، اجتهاد در مقابل نصّ است .

.

1- .الصواعق المحرقه : ص 128 (چاپ بیروت ، مؤسسه الرساله : ج 2 ص 376) . ملّا علی قاری (مؤلّف کنز العمّال) نیز اشکال یاده شده را به همین گونه جواب داده است (ر . ک : الغدیر : ج 3 ص 195 به نقل از : شرح المشکاه : ج 4 ص 287) .

ص: 49

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله از خداوند می خواهد که چنان شود ، بدین معناست که این کار ، فایده دارد . دیگر چگونه می شود در مقابل این نص (حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله ) ایستاد و استنباط کرد که : «فایده ندارد»؟

5 . دگرگونی در نظام هستیمی گویند لازمه باور داشتن این حادثه ، دگرگونی نظام افلاک است ، و این ، پذیرفتنی نیست . در آغاز بحث ، یادآوری کردیم که گاهی حادثه فراتر از آن است که در محدوده تحلیل های عقلانی عادی بگنجد . در اثبات این گونه حوادث ، مُحال نبودن آنها (به خاطر وجود نقل های استوار) ، کافی است . بی گمان ، وقوع چنین حادثه ای که نمونه آن در تاریخ قطعا بوده است (1) عقلاً مُحال نیست تا از دایره قدرت الهی بیرون باشد . بنا بر این ، پذیرفتن آن به گونه جریانی «خلاف عادت» ، امّا بر اساس علل و عوامل موجود در هستی و با قدرت خداوندِ «سبب سازِ سبب سوز» ، چه مانعی دارد؟

6 . تضاد در نقل هادیدیم که نقل هایِ حادثه فراوان است . با توجّه به این که گزارش ها غالبا نقل به معنا بوده اند و ناقلان در چگونگی گزارش ها ، شیوه ها و هدف های متفاوت داشته اند ، از این روی ، نقل ها به لحاظ محتوا گونه گون اند . یکی حادثه را با تمام ابعاد ، نقل کرده است و برخی صرفا به متن حادثه پرداخته اند ، و ... . امکان نسیان و خطا نیز منتفی نیست . بدین سان ، گونه گونی گزارش های یک حادثه که گاه ، امکان دارد بخش هایی

.

1- .به عنوان نمونه ، معجزه «انشقاق قمر» به دعای پیامبر صلی الله علیه و آله که در قرآن کریم (قمر ، آیه 1 3) از آن ، یاد شده است ، و یا بازگشت خورشید برای یوشع علیه السلام که در حدیث پیامبر خدا آمده است و پیش تر یاد کردیم .

ص: 50

از آن به تضاد نیز منجر شود طبیعی است و بی گمان ، این چگونگی ، نفی اصل حادثه را باعث نخواهد شد . بررسی یک واقعه تاریخی ، معیارها و ملاک های خاصّ خود را دارد . از این روی ، سخن ناقدانِ حادثه که ویژگی هایِ گاه متفاوت و گاه متنافی ، نشان از کذب روایات دارد ، بسی نادرست است . علّامه شیخ محمّد حسن مظفّر ، ابعاد این اشکال را بازگفته و به آن ، پاسخ داده است ، که سزامند است متن آن را بیاوریم : مسئله سوم ، آن که متن روایات ، از چند جهت ، با یکدیگر منافات دارد ، که دروغ بودن حادثه را می رساند : نخستْ آن که بعضی روایات ، دلالت بر آن دارد که خورشید ، طلوع کرد و بر کوه ها و بر زمین تابید و در بعضی آمده است که تا وسط آسمان آمد و در پاره ای روایات است که تا نصف مسجد رسید ، و این ، دلیل بر آن است که حادثه باید در مدینه اتّفاق افتاده باشد ؛ چون مقصود از مسجد ، مسجد مدینه است ، و بسیاری از گزارش ها دلالت بر آن دارند که حادثه در جنگ خیبر و در صهباء ، روی داده است . دوم آن که در بعضی از روایات است که پیامبر صلی الله علیه و آله در حال دریافت وحی بود و در بعضی آمده است که خوابیده بود و بیدار شد . سوم آن که در بعضی روایات می گویند علی علیه السلام مشغول [ پرستاری از ]پیامبر صلی الله علیه و آله بود و در برخی آمده است که وی مشغول تقسیم غنایم بود و ... و دیگر ویژگی های متنافی ای که در روایت وجود دارد . پاسخ ، این است که : اختلاف ویژگی های روایات ، به معنای دروغ بودن اصل داستان نیست و تنها بر بودن اشتباهاتی در نقل ویژگی ها دلالت دارد ؛ چون هیچ حادثه نقل شده از طرق گوناگون وجود ندارد که در نقل ویژگی هایش اختلافی نباشد . در داستان شقّ القمر در روایتی که از ترمذی نقل کردیم آمده است که : «ماه ، دو نیمه شد و بر دو کوه تابید» و در گزارش دیگری از

.


ص: 51

ترمذی است که : «ماه ، دو نیمه شد ؛ نیمی از بالای کوه و نیمی از پایین کوه ، تابیدن گرفت» و در صحیح البخاری است که نیمی از بالای کوه و نیمی از پایین کوه ، نمایان گشت» . با این حال ، باید گفت که بین ویژگی ها در داستان «ردّ الشمس» اختلافی نیست . چون در صورت نخست ، مراد از همه آن خصوصیات ، این است که : خورشید تا وقت عصر بازگشت ، چنان که در پاره ای از روایات ، بدان تصریح شده است ؛ امّا در پاره ای از نقل ها مبالغه شده و گفته اند که تا وسط آسمان رسید (مبالغه در سخن ، کم نیست) ، چنان که وقوع ردّ الشمس در جنگ خیبر ، منافاتی با رسیدن آفتاب تا نیمه مسجد ندارد . امّا ویژگی ها در صورت دوم هم با یکدیگر اختلاف ندارند ؛ چون ممکن است که خواب پیامبر صلی الله علیه و آله را بر ویژگی فراگیری وحی و بیداری اش را بر خروج از آن حالت ، حمل کنیم . به همین جهت ، در پاره ای از گزارش ها پس از ذکر فرود آمدن جبرئیل علیه السلام و غلبه حالت وحی بر پیامبر صلی الله علیه و آله ، تعبیر «استیقاظ (به خود آمدن)» آمده است . امّا ویژگی ها در صورت سوم ، روشن است که منافاتی با یکدیگر ندارند ؛ چون بعید نیست که مسئله تقسیم غنایم ، حادثه ای پیش از مشغول شدن علی علیه السلام به [ پرستاری از] پیامبر صلی الله علیه و آله بود ، نه هم زمان با آن . توهّم تنافی در دیگر ویژگی های گزارش هم از همین قبیل است . (1)

7 . اندک بودنِ شمار شاهدانمی گویند اگر «ردّ الشمسْ» تحقّق یافته بود ، به صورت طبیعی باید بسیاری آن را می دیدند و باید چونان حادثه ای شگفت و بلکه به عنوان شگفت ترین حادثه تاریخی

.

1- .دلائل الصدق : ج 2 ص 461 .

ص: 52

در جهان ، مشهور می گشت و اقوام و ملل مختلف ، آن را نقل می کردند ، نه این که گزارشگران آن ، بدین سان اندک باشند . این اشکال ، که شاید کسانی پنداشته اند مهم ترین مشکل حادثه است ، هم پاسخِ نقضی دارد و هم حَلّی (اثباتی) . امّا پاسخ نقضی : در تاریخ اسلام و در تاریخ حیات پیامبر صلی الله علیه و آله جریان «شق القمر» ، حادثه ای است واقعا شگفت ، و بلکه از «ردّ الشمس» نیز شگفت تر : ماه در پیِ درخواست مشرکان و با اشارت معجزه آسای پیامبر صلی الله علیه و آله دو پاره شد و هر پاره ای در سویی قرار گرفت . مسافرانی که از بیرون مکّه به آن دیارْ وارد می شدند ، دیدند و این رؤیت را به اطلاع قریش نیز رساندند . این واقعه را همه مفسّران پذیرفته اند و آیات آغازینِ سوره قمر : «اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَ انشَقَّ الْقَمَرُ وَ إِن یَرَوْاْ ءَایَهً یُعْرِضُواْ وَ یَقُولُواْ سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ ؛ (1) نزدیک شد قیامت و از هم شکافت ماه ، و هرگاه نشانه ای ببینند ، روی برمی گردانند و می گویند : سِحری دائم است» ، آن را گزارش کرده و بر آن ، تأکید ورزیده است . (2) با این همه ، نه شهرت روایی «شقّ القمر» ، فراتر از «ردّ الشمس» است و نه در میان اقوام و ملل مختلف ، شهره آفاق گشته است و نه ... و به واقع ، اگر نبود آیات الهی و جاودان سازی آن حادثه توسّط وحی ، همین چند گزارش موجود نیز شاید اکنون در اختیار نمی بود و چه بسا حادثه «شقّ القمر» ، فراموش می گشت! از سوی دیگر و با نگاه حَلّی به مسئله ، باید توجّه داشت که متأسّفانه به جهاتی که اکنون جای شرح و بسط آن نیست ، فرهنگ کتابت حدیث در قرن اوّل در میان مسلمانان به شدّتْ سست گردید و بدین سان ، آثار و مآثر بسیاری تباه گشت و گزارش ها و حدیث های فراوان از دست رفت . از این روی ، معجزات دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله

.

1- .قمر ، آیه 1 و 2 .
2- .ر . ک : کتاب های تفسیر ، ذیل سوره و آیه .

ص: 53

نیز نقل های فراوانی ندارند . دو دیگر ، این که فضای حاکم ، نه فقط در قرن اوّل ، بلکه قرن ها ، ستیز با فضایل علوی و مناقب آل اللّه علیهم السلام بود . از این روی ، گزارش و گستراندن این گونه اخبار ، پیامدهای بس سنگین داشت . توجّه به چگونگی آن جو که برای پژوهشگران تاریخ اسلام ، روشن است می تواند توجیه گر کمبود گزارش های جریان هایی از این دست باشد و حتّی فراتر از آن ، وجود همین مقدار را نیز باید مرهون لطف الهی و عظمت حادثه ها و شگفتی آفرینی آنها دانست . سه دیگر ، این که فراهم بودنِ زمینه رؤیت این حادثه توسّط افراد بسیار نیز روشن نیست ؛ چون هم مدّت این بازگشت ، بس اندک بوده است و هم نباید به لحاظ چرایی و چگونگی حادثه ، آفتاب ، زیاد بالا آمده باشد و احتمالاً تنها در مناطق قریب الاُفق ، اگر مانعی مانند ابر و غبارْ وجود نداشته ، قابل مشاهده بوده است . (1) با این همه و بر روی هم ، در مقایسه با گزارش های حوادث دیگر ، نقل این حادثه چندان هم کم نیست . ناظران ، نوعا چون در متن حادثه هستند ، گزارش را چندان بااهمیّت تلقّی نمی کنند و بر روایت آن ، همّت نمی ورزند ؛ امّا در نسل های بعدی ، گزارشگران این حادثه چندان هم کم نیستند . به هر حال ، وقوع «ردّ الشمس» ، قطعی است و گزارش های آن ، بسی استوار .

.

1- .در این باره نقلی وجود دارد که احتمالاً از معصوم باشد : «دلیل آن که وقتی خورشید برای علی علیه السلام برگشت و برای دیگر ساکنان زمینْ اتفاق نیفتاد ، این است که خداوند ، همه آسمان را انباشته از ابر ساخت ، جز آن جایی که امیر مؤمنان و یارانش بودند و آن قسمت را بی ابر ساخت و خورشید بر وی ، نمایان گشت» (بحار الأنوار : ج 58 ص 166 ح 26 ، به نقل از : العلل ، محمّد بن علی بن ابراهیم) .

ص: 54

الفصل الثالث : إخباره بالاُمور الغیبیّه3 / 1اِستِشهادُ الحُسَینِ فی کَربَلاءَکامل الزیارات عن أبی عبد اللّه الجدلی :دَخَلتُ عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام والحسین علیه السلام إلی جَنبِهِ ، فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلی کَتِفِ الحُسَینِ علیه السلام ، ثُمَّ قالَ : إنَّ هذا یُقتَلُ ولا یَنصُرُهُ أحَدٌ . قالَ : قُلتُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، وَاللّهِ إنَّ تِلکَ لَحَیاهُ سوءٍ . قالَ : إنَّ ذلِکَ لَکائِنٌ . (1)

الإرشاد عن إسماعیل بن زیاد :إنَّ عَلِیّا علیه السلام قالَ لِلبَراء بنِ عازِبٍ یَوما : یا بَراءُ ، یُقتَلُ ابنِیَ الحُسَینُ وأنتَ حَیٌّ لا تَنصُرُهُ . فَلَمّا قُتِلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیهماالسلام کانَ البَراءُ بنُ عازِبٍ یَقولُ : صَدَقَ وَاللّهِ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ ، قُتِلَ الحُسَینُ ولَم أنصُرهُ . ثُمَّ یُظهِرُ الحَسرَهَ عَلی ذلِکَ وَالنَّدَمَ . (2)

الإرشاد عن جویریه بن مسهر العبدی :لَمّا تَوَجَّهنا مَعَ أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام إلی صِفّینَ ، فَبَلَغنا طُفوفَ کَربَلاءَ ، وَقَفَ علیه السلام ناحِیَهً مِنَ العَسکَرِ ، ثُمَّ نَظَرَ یَمینا وشِمالاً وَاستَعبَرَ ، ثُمَّ قالَ : هذا وَاللّهِ مُناخُ رِکابِهِم ومَوضِعُ مَنِیَّتِهِم . فَقیلَ لَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ما هذَا المَوضِعُ ؟ قالَ : هذا کَربَلاءُ ، یُقتَلُ فیهِ قَومٌ یَدخُلونَ الجَنَّهَ بِغَیرِ حِسابٍ . ثُمَّ سارَ . (3)

.

1- .کامل الزیارات : ص 149 ح 176 وراجع رجال الکشّی : ج 1 ص 307 الرقم 147 .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 331 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 270 نحوه .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 332 وراجع خصائص الأئمّه علیهم السلام : ص 47 وقرب الإسناد : ص 26 ح 87 ووقعه صفّین : ص 142 وکامل الزیارات : ص 453 ح 685 وذخائر العقبی : ص 174 .

ص: 55