گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوازدهم
فصل سوم : پیشگویی امام علی درباره حوادث آینده



3 / 1 شهادت امام حسین در کربلا

فصل سوم : پیشگویی امام علی درباره حوادث آینده3 / 1شهادت امام حسین در کربلاکامل الزیارات به نقل از ابو عبد اللّه جَدَلی : بر امیر مؤمنان ، وارد شدم و حسین علیه السلام در کنارش بود . با دست بر شانه حسین علیه السلام زد و آن گاه فرمود : «این ، کشته خواهد شد و هیچ کس کمکش نخواهد کرد» . گفتم : ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند ، روزگار بدی خواهد بود . فرمود : «این اتّفاق ، خواهد افتاد» .

الإرشاد به نقل از اسماعیل بن زیاد : روزی ، علی علیه السلام به براء بن عازب فرمود : «ای براء! پسرم حسین ، کشته خواهد شد و تو زنده خواهی بود و کمکش نخواهی کرد» . هنگامی که حسین بن علی علیهماالسلام شهید شد ، براء بن عازب می گفت : «به خدا سوگند ، علی بن ابی طالب ، راست گفت . حسین ، کشته شد و من کمکش نکردم» و همواره از یاری نکردن حسین علیه السلام اظهار تأسّف و پشیمانی می کرد .

الإرشاد به نقل از جُوَیریه بن مُسهِر عبدی : هنگامی که با امیر مؤمنان ، علی بن ابی طالب علیه السلام به صِفّین می رفتیم ، به بیابان های کربلا رسیدیم . دور از سپاه ایستاد و آن گاه به راست و چپ ، نگاه کرد و اشک ریخت و سپس فرمود : «به خدا سوگند ، این جا توقّفگاه قافله آنان و جای مرگشان است» . گفتند : ای امیر مؤمنان! این جا کجاست؟ فرمود : «این جا کربلاست و در آن ، گروهی کشته خواهند شد که بدون محاسبه وارد بهشت می گردند» . آن گاه به راه خود ، ادامه داد .

.


ص: 56

المعجم الکبیر عن أبی حبره :صَحِبتُ عَلِیّا رضی الله عنهحَتّی أتَی الکوفَهَ ، فَصَعِدَ المِنبَرَ فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : کَیفَ أنتمُ إذا نَزَلَ بِذُرِّیَّهِ نَبِیِّکُم بَینَ ظَهرانَیکُم ؟ قالوا : إذا نُبلِی اللّهَ فیهِم بَلاءً حَسَنا . فَقالَ : وَالَّذی نَفسی بِیَدِهِ ، لَیَنزِلُنَّ بَینَ ظَهرانَیکُم ولَتَخُرجُنَّ إلَیهِم فَلَتَقتُلنَّهُم . ثُمَّ أقبَلَ یَقولُ : هُم أورَدوهُم بِالغَرورِ وعَرَّدوا (1) أحَبّوا نَجاهً لا نَجاهَ ولا عُذرَ (2)

مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن نُجَیّ عن أبیه :أنَّهُ سارَ مَعَ عَلِیٍّ رضی الله عنهوکانَ صاحِبَ مِطهَرَتِهِ (3) ، فَلَمّا حاذی نینَوی وهُوَ مُنطَلِقٌ إلی صِفّینَ ، فَنادی عَلِیٌّ رضی الله عنه : اِصبِر أبا عَبدِ اللّهِ ، اِصبِر أبا عَبدِ اللّهِ بِشَطِّ الفُراتِ . قُلتُ : وماذا (4) ؟ قالَ : دَخَلتُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ذاتَ یَومٍ وعَیناهُ تَفیضانِ ، قُلتُ : یا نَبِیَّ اللّهِ ، أغضَبَکَ أحَدٌ ، ما شَأنُ عَینَیکَ تَفیضانِ ؟ قالَ : بَل قامَ مِن عِندی جِبریلُ قَبلُ فَحَدَّثَنی أنَّ الحُسَینَ یُقتَلُ بِشَطِّ الفُراتِ . قالَ : فَقالَ : هَل لَکَ إلی أن أُشِمَّکَ مِن تُربَتِهِ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . فَمَدَّ یَدَهُ فَقَبَضَ قَبضَهً مِن تُرابٍ فَأَعطانیها ، فَلَم أملِک عَینَیَّ أن فاضَتا . (5)

.

1- .عرَّدوا : أی فرّوا وأعرضوا (النهایه : ج 3 ص 204 «عرد») .
2- .المعجم الکبیر : ج 3 ص 110 ح 2823 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 270 عن عمر بن محمّد الزیّات نحوه .
3- .المِطْهَره : الإناءُ الذی یُتَوَضّأُ به ویُتطَهَّر به (لسان العرب : ج 4 ص 506 «طهر») .
4- .فی بعض المصادر : «وماذا : أبا عبد اللّه ؟!» ، وفی بعضها : «ومن ذا : أبا عبد اللّه ؟!» .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 184 ح 648 ، مسند أبی یعلی : ج 1 ص 206 ح 358 ، تهذیب التهذیب : ج 1 ص 589 الرقم 1577 ، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 429 الرقم 417 عن عامر الشعبی ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 187 ح 3517 ، المعجم الکبیر : ج 3 ص 105 ح 2811 نحوه ؛ الملاحم والفتن : ص 237 ح 344 و ص 333 ح 484 .

ص: 57

المعجم الکبیر به نقل از ابو حِبره : با علی علیه السلام همراه شدم تا به کوفه رسید . در کوفه به منبر رفت و خدا را سپاس و ستایش گفت و آن گاه فرمود : «هنگامی که نوادگان پیامبرتان در میان شما گرفتار شوند ، چگونه برخورد خواهید کرد؟» . گفتند : در راه آنان ، آزمایش نیکویی خواهیم داد . [ علی علیه السلام ] فرمود : «سوگند به آن که جانم در دست اوست ، در میان شما منزل خواهند کرد و شما به سوی آنان به راه خواهید افتاد و آنان را خواهید کُشت» . آن گاه ، شروع به خواندن این شعر کرد : «خود ، آنان را با نیرنگ ، وارد خواهند کرد و [ سپس] از آنان رو خواهند گرداند نجات یافتنی را دوست خواهند داشت که نه رستگاری و نه دلیلی بر آن است» .

مسند ابن حنبل به نقل از عبد اللّه بن نُجَیّ ، از پدرش : با علی علیه السلام می رفتم و مسئول ظرف آب وضوی او بودم . هنگامی که به سوی صِفّین می رفتیم ، مقابل نینوا که رسیدیم ، علی علیه السلام فرمود : «ابو عبد اللّه ! صبر کن . در کنار فرات ، صبر کن» . گفتم : چه شده است؟ فرمود : «روزی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدم ، در حالی که چشمانش گریان بود . گفتم : ای پیامبر خدا! آیا کسی تو را خشمناک کرده است؟ چرا دیدگانت گریان است ؟ فرمود : هم اکنون ، جبرئیل از پیش من رفت و به من گفت که حسین در کنار فرات ، کشته خواهد شد . سپس فرمود : می خواهی خاک آن جا را بو کنی؟ گفتم : آری . دستش را دراز کرد و یک مشت خاک برداشت و به من داد و من نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم» .

.


ص: 58

مقتل الحسین للخوارزمی عن الحاکم الجشمی :إنَّ أمیرَ المُؤمِنین علیه السلام لَمّا سارَ إلی صِفّینَ نَزَلَ بِکَربَلاءَ وقالَ لابنِ عَبّاسٍ : أ تَدری ما هذِهِ البُقعَهُ ؟ قالَ : لا . قالَ : لَو عَرفتَها لَبَکَیتَ بُکائی . ثُمَّ بَکی بُکاءً شَدیدا ، ثُمَّ قالَ : ما لی ولاِلِ أبی سُفیانَ ؟ ! ثُمَّ التَفَتَ إلَی الحُسَینِ وقالَ : صَبرا یا بُنَیَّ ، فَقَد لَقِیَ أبوکَ مِنهُم مِثلَ الَّذی تَلقی بَعدَهُ . (1)

اُسد الغابه عن غرفه الأزدی :دَخَلَنی شَکٌّ مِن شَأنِ عَلیٍّ ، فَخَرَجتُ مَعَهُ عَلی شاطِئِ الفُراتِ ، فَعَدَلَ عَنِ الطَّریقِ ووَقَفَ ووَقَفنا حَولَهُ ، فَقالَ بِیَدِهِ : هذا مَوضِعُ رَواحِلِهِم، ومُناخُ رِکابِهِم، ومُهراقُ دِمائِهِم ، بِأَبی مَن لا ناصِرَ لَهُ فِی الأَرضِ ولا فِی السَّماءِ إلّا اللّهُ . فَلَمّا قُتِلَ الحُسَینُ خَرَجتُ حَتّی أتَیتُ المَکانَ الَّذی قَتَلوهُ فیهِ ، فَإِذا هُوَ کَما قالَ ، ما أخطَأَ شَیئا . قالَ : فَاستَغفَرتُ اللّهَ مِمّا کانَ مِنّی مِنَ الشَّکِّ ، وعَلِمتُ أنَّ عَلِیّا رضی الله عنه لَم یُقدِم إلّا بِما عُهِدَ إلَیهِ فیهِ . (2)

.

1- .مقتل الحسین للخوارزمی : ج 1 ص 162 .
2- .اُسد الغابه : ج 4 ص 322 الرقم 4173 وراجع تاریخ دمشق : ج 14 ص 198 .

ص: 59

مقتل الحسین ، خوارزمی به نقل از حاکم جُشَمی : امیر مؤمنان، هنگامی که به صِفّین می رفت ، در کربلا فرود آمد و به ابن عبّاس فرمود : «می دانی این مکانْ کجاست؟». [ ابن عبّاس] گفت : نه . فرمود : «اگر این مکان را می شناختی ، همچون من می گریستی» و آن گاه ، گریه شدیدی کرد و افزود : «من با آل ابو سفیان ، چه کار دارم؟» . آن گاه [ امیر مؤمنان] به حسین علیه السلام رو کرد و فرمود : «شکیبا باش ، پسر عزیزم! پدرت هم از آنان ، همانند آنچه تو پس از او خواهی دید ، می بیند» .

اُسد الغابه به نقل از غرفه اَزْدی : نسبت به منزلت علی علیه السلام تردیدی در دلم راه یافته بود . [ روزی ]با او به ساحل فرات رفتم . راه کج کرد و ایستاد و ما هم اطرافش ایستادیم . با اشاره دست فرمود : «این جا مکان شترانشان ، جایگاه فرود قافله شان و محلّ ریختن خونشان است . پدرم فدای آن که جز خدا ، یاوری در زمین و در آسمان ندارد!». هنگامی که حسین علیه السلام کشته شد [ ، به ساحل فرات ]آمدم و به جایی که حسین علیه السلام را در آن جا کشته بودند ، رفتم . درست همان گونه بود که علی علیه السلام گفته بود و هیچ اشتباهی نکرده بود . از تردیدی که در من بود ، از خدا طلب آمرزش کردم و فهمیدم که علی علیه السلام به کاری دست نمی زَنَد ، مگر بر پایه عهدی که با وی شده است . (1)

.

1- .نیز ، ر . ک : تاریخ دمشق : ج 14 ص 198 .

ص: 60

الطبقات الکبری عن أبی عبید الضبّی :دَخَلنا عَلی أبی هَرثَمٍ الضَّبِّیِّ حینَ أقبَلَ مِن صِفّینَ وهُوَ مَعَ عَلِیٍّ وهُوَ جالِسٌ عَلی دُکّانٍ (1) ، ولَهُ امرَأَهٌ یُقالُ لَها : جَرداءُ ، هِیَ أشَدُّ حُبّا لِعَلِیٍّ وأشَدُّ لِقَولِهِ تَصدیقا . فَجاءَت شاهٌ فَبَعَرَت ، فَقالَ : لَقَد ذَکَّرَنی بَعرُ هذِهِ الشّاهِ حَدیثا لِعَلِیٍّ . قالوا : وما عِلمُ عَلِیٍّ بِهذا ؟ قالَ : أقبَلنا مَرجِعَنا مِن صِفّینَ فَنَزَلنا کَربَلاء ، فَصَلّی بِنا عَلیٌّ صَلاهَ الفَجرِ بَینَ شَجَراتٍ ودَوحاتٍ حَرمَلٍ ، ثُمَّ أخَذَ کَفّا مِن بَعرِ الغِزلانِ فَشَمَّهُ ، ثُمَّ قالَ : أوهِ ، أوهِ ، یُقتَلُ بِهذَا الغائِطِ (2) قَومٌ یَدخُلونَ الجَنَّهَ بِغَیرِ حِسابٍ . قالَ : قالَت جَرداءُ : وما تُنکِرُ مِن هذا ؟ ! هُوَ أعلَمُ بِما قالَ مِنکَ ، نادَت بِذلِکَ وهِیَ فی جَوفِ البَیتِ . (3)

تاریخ دمشق عن هرثمه بن سلمی :خَرَجنا مَعَ عَلِیٍّ فی بَعضِ غَزوِهِ ، فَسارَ حَتَّی انتَهی إلی کَربَلاءَ ، فَنَزَلَ إلی شَجَرَهٍ فَصَلّی إلَیها ، فَأَخَذَ تُربَهً مِنَ الأَرضِ فَشَمَّها ، ثُمَّ قالَ : واها لَکِ [ مِن ] (4) تُربَهٍ ! لَیُقتَلَنَّ بِکِ قَومٌ یَدخُلونَ الجَنَّهَ بِغَیرِ حِسابٍ . قالَ : فَقَفَلنا مِن غَزَواتِنا (5) ، وقُتِلَ عَلِیٌّ ، ونَسیتُ الحَدیثَ . قالَ : وکُنتُ فِی الجَیشِ الذَّینَ ساروا إلَی الحُسَینِ ، فَلَمَّا انتَهَیتُ إلَیه نَظَرتُ إلَی الشَّجَرَهِ فَذَکَرتُ الحَدیثَ ، فَتَقدَّمتُ عَلی فَرَسٍ لی فَقُلتُ : اُبَشِّرُکَ [ یَا ] (6) ابن بنت رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وحَدَّثتُهُ الحَدیثَ . قالَ : مَعَنا أو عَلَینا ؟ قُلتُ : لا مَعَکَ ولا عَلَیکَ ، تَرَکتُ عِیالاً ، وتَرَکتُ (7) . قالَ : أمّا لا فَوَلِّ فِی الأَرضِ ؛ فَوَالَّذی نَفسُ حُسَینٍ بِیَدِهِ لا یَشهَدُ قَتلنَا الیَومَ رَجُلٌ إلّا دَخَلَ جَهَنَّمَ . قالَ : فَانطَلَقتُ هارِبا مُوَلِّیا فِی الأَرضِ حَتّی خَفِیَ عَلَیَّ مَقتَلُهُ . 8

.

1- .الدُّکّان : الدکّه المبنیّه للجلوس علیها (لسان العرب : ج 13 ص 157 «دکن») .
2- .الغائط : المتّسع من الأرض مع طمأنینه (لسان العرب : ج 7 ص 364 «غوط») .
3- .الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 432 الرقم 420 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 198 عن أبی عبد اللّه الضبّی ؛ شرح الأخبار : ج 3 ص 136 ح 1077 ، المناقب للکوفی : ج 2 ص 26 ح 514 کلاهما نحوه وراجع تهذیب التهذیب : ج 1 ص 590 الرقم 1577 ومقتل الحسین للخوارزمی : ج 1 ص 165 .
4- .الزیاده من الترجمه المطبوعه بتحقیق الشیخ محمّد باقر المحمودی .
5- .فی هامش المصدر هنا : کذا ، وفی المطبوعه : «غَزوَتِنا» ، وبهامشها عن نسخهٍ : «غَزاتِنا» .
6- .کذا .
7- .تاریخ دمشق : ج 14 ص 222 ؛ الملاحم والفتن : ص 335 ح 488 نحوه .

ص: 61

الطبقات الکبری به نقل از ابو عبید ضَبّی : بر ابو هَرثَم ضبّی (از سپاهیان علی علیه السلام درصِفّین) وقتی که از صِفّین برگشته بود ، وارد شدیم و او روی سکّویی نشسته بود .وی زنی داشت به نام جَرداء که بسیار به علی علیه السلام علاقه داشت و سخنان وی راپیش از همه تصدیق می کرد . گوسفندی از آن جا گذشت و سرگین انداخت . هَرثَم گفت : سرگین این گوسفند ، سخنی از علی را به یاد من آورد . گفتند : علی علیه السلام از کجا به سرگین انداختن این گوسفند ، آگاهی داشت؟ گفت : در بازگشت از صِفّین ، در کربلا پیاده شدیم و علی ، نماز صبح را با ما به جماعت در بین درختان و بوته های اسفند به جای آورد . سپس مُشتی از سرگین آهوان را برداشت و بویید و آن گاه گفت : «آه ، آه! در این بیابان ، گروهی کشته خواهند شد که بدون محاسبه وارد بهشت می گردند» . جرداء که در درون خانه بود ، با صدای بلند گفت : چه جای انکار این سخن است؟! او به آنچه گفته ، از تو داناتر است .

تاریخ دمشق به نقل از هَرثَمه بن سلمی : در یکی از جنگ های علی علیه السلام همراه او می رفتیم تا به کربلا رسیدیم . او در کنار درختی پیاده شد و نماز خواند و [مشتی ]خاک از زمین برداشت و بویید و فرمود : «وای بر تو ، ای خاک! بر روی تو گروهی کشته خواهند شد که بدون محاسبه وارد بهشت می گردند» . جنگ هایمان پایان یافت و [مدّتی بعد] علی علیه السلام کشته شد و این سخن را فراموش کردم . [ سال ها بعد ]در سپاهی که به سوی حسین علیه السلام می رفت، بودم. وقتی به حسین علیه السلام رسیدم، چشمم به آن درخت افتاد و سخن علی علیه السلام به یادم آمد . با اسبم جلو رفتم و به حسین علیه السلام گفتم : ای پسرِ دختر پیامبر خدا! به تو بشارت می دهم ، و داستان را برایش نقل کردم . [ حسین علیه السلام ] فرمود : «با ما هستی ، یا بر ما؟». گفتم : نه با شما و نه بر شما . خانواده ام را رها کرده ام و آمده ام . فرمود : «اگر با ما نیستی ، از این سرزمین ، دور شو . سوگند به آن که جان حسین در دست اوست ، امروزْ کسی کشته شدن ما را نمی بیند ، مگر آن که وارد دوزخ خواهد شد» . پس ، پشت کرده ، فرار نمودم تا جایی که محلّ کشته شدن وی از نظرم پنهان ماند .

.


ص: 62

وقعه صفّین عن أبی عبیده عن هرثمه بن سلیم :غَزَونا مَعَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ غَزوَهَ صِفّینَ ، فَلَمّا نَزَلنا بِکَربَلاءَ صَلّی بِنا صَلاهً ، فَلَمّا سَلَّمَ رَفَعَ إلَیهِ مِن تُرَبتِها فَشَمَّها ، ثُمَّ قالَ : واها لَکِ أیَّتُها التُّربَهُ ، لَیُحشَرَنَّ مِنکِ قَومٌ یَدخُلونَ الجَنَّهَ بِغَیرِ حِسابٍ . فَلَمّا رَجَعَ هَرثَمَهُ مِن غَزوَتِهِ إلَی امرَأَتِهِ وهِیَ جَرداءُ بِنتُ سُمَیرٍ ، وکانَت شیعَهً لِعَلِیّ فَقالَ لَها زَوجُها هَرثَمَهُ : ألا اُعَجِّبُکِ مِن صَدیقِکِ أبِی الحَسَنِ ؟ ! لَمّا نَزَلنا کَربَلاءَ رَفَعَ إلَیهِ مِن تُربَتِها فَشَمَّها وقالَ : واها لَکِ یا تُربَهُ ، لَیُحشَرَنَّ مِنکِ قَومٌ یَدخُلون الجَنَّهَ بِغَیرِ حِسابٍ ! وما عِلمُهُ بِالغَیبِ ؟ ! فَقالَت : دَعنا مِنکَ أیُّهَا الرَّجُلُ ، فَإِنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ لَم یَقُل إلّا حَقّا . فَلَمّا بَعَثَ عُبَیدُ اللّهِ بنُ زِیادٍ البَعثَ الَّذی بَعَثَهُ إلَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ وأصحابِهِ ، قالَ : کُنتُ فیهِم فِی الخَیلِ الَّتی بَعَثَ إلَیهِم ، فَلَمَّا انتَهَیتُ إلَی القَومِ وحُسَینٍ وأصحابِهِ عَرَفتُ المَنزِلَ الَّذی نَزَلَ بِنا عَلِیٌّ فیهِ ، وَالبُقعَهَ الَّتی رَفَعَ إلَیهِ مِن تُرابِها ، وَالقَولَ الَّذی قالَهُ ، فَکَرِهتُ مَسیری ، فَأَقبَلتُ عَلی فَرَسی حَتّی وَقَفتُ عَلَی الحُسَینِ ، فَسَلَّمتُ عَلَیهِ ، وحَدَّثتُهُ بِالَّذی سَمِعتُ مِن أبیهِ فی هذَا المَنزِلِ . فَقالَ الحُسَینُ : مَعَنا أنتَ أو عَلَینا ؟ فَقُلتُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، لا مَعَکَ ولا عَلَیکَ ، تَرَکتُ أهلی ووُلدی أخافُ عَلَیهِم مِنِ ابنِ زِیادٍ . فَقالَ الحُسَینُ : فَوَلِّ هَرَبا حَتّی لا تَری لَنا مَقتَلاً ، فَوَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لا یَری مَقتَلَنَا الیَومَ رَجُلٌ ولا یُغیثُنا إلّا أدخَلَهُ اللّهُ النّارَ . قالَ : فَأَقبَلتُ فِی الأَرضِ هارِبا حَتّی خَفِیَ عَلَیَّ مَقتَلُهُ . (1)

.

1- .وقعه صفّین : ص 140 ، الأمالی للصدوق : ص 199 ح 213 عن هرثمه بن أبی مسلم ، شرح الأخبار : ج 3 ص 141 ح 1083 عن هزیمه بن سلمه وکلاهما نحوه .

ص: 63

وقعه صِفّین به نقل از ابو عبیده ، از هرثمه بن سلیم :همراه علی بن ابی طالب علیه السلام در صِفّین جنگیدیم . وقتی به کربلا رسیدیم ، برایمان نماز اقامه کرد و هنگامی که سلام داد ، مقداری از خاک آن جا را برداشت و بویید و فرمود : «وای بر تو ، ای خاک! از تو گروهی محشور خواهند شد که بدون محاسبه وارد بهشت می گردند» . هنگامی که هرثمه از جنگْ نزد زنش جَرداء (دختر سمیر) که از پیروان علی علیه السلام بود ، بازگشت گفت : آیا تو را از دوستت ابو الحسن ، شگفت زده نکنم؟ وقتی درکربلا پیاده شدیم ، او مقداری از خاک آن جا را برداشت و بویید و فرمود : «وای برتو ، ای خاک! از تو گروهی محشور خواهند شد که بدون محاسبه وارد بهشت می گردند» . او از کجا به غیب ، علم دارد؟ جرداء گفت : ای مرد! دست از سرم بردار . امیر مؤمنان ، جز حق نگفته است . هنگامی که عبید اللّه بن زیاد ، سپاهی را به سوی حسین علیه السلام و یارانش گسیل داشت ، من در بین سپاهیان بودم . وقتی به آن گروه و حسین علیه السلام و یارانش رسیدم ، جایی را که علی علیه السلام ما را پیاده کرده و زمینی را که از آن خاک برداشته بود ، شناختم و سخنی را که گفته بود [ ، به یاد آوردم] . از ادامه دادن راه ، ناخشنود گشتم و با اسبم جلوم آمدم تا نزدیک حسین علیه السلام ایستادم . بر وی سلام کردم و داستانی را که از پدرش در این مکان شنیده بودم ، به وی گفتم . حسین علیه السلام فرمود : «با مایی ، یا بر ما؟». گفتم : ای فرزند پیامبر خدا! نه با تو و نه بر تو . من خانواده و بچّه هایم را رها کرده ام و بر آنان از ابن زیاد ، بیم دارم . حسین علیه السلام فرمود : «فرار کن تا کشته شدن ما را نبینی . سوگند به آن که جان محمّد صلی الله علیه و آله به دست اوست ، امروزْ هر که کشته شدن ما را ببیند و به ما کمک نکند ، وارد جهنّم می شود» . من فرار کردم تا جایی که محلّ کشته شدن آنان از نظرم مخفی گشت .

.


ص: 64

الإمام علیّ علیه السلام :کَأَ نّی بِالقُصورِ قَد شُیِّدَت حَولَ قَبرِ الحُسَینِ ، وکَأَ نّی بِالمَحامِلِ تَخرُجُ مِنَ الکوفَهِ إلی قَبرِ الحُسَینِ ، ولا تَذهَبُ اللَّیالی وَالأَیّامُ حَتّی یُسارَ إلَیه مِنَ الآفاقِ ، وذلِکَ عِندَ انقِطاعِ مُلکِ بَنی مَروانَ . (1)

راجع : ج 5 ص 518 (بکاء الإمام لمّا وصل إلی کربلاء) .

3 / 2استِشهادُ الرِّضا فی خُراسانَالإمام علیّ علیه السلام :سَیُقتَلُ رَجُلٌ مِن وُلدی بِأَرضِ خُراسانَ بِالسُّمِّ ظُلما ، اِسمُهُ اسمی ، وَاسمُ أبیهِ اسمُ ابنِ عِمرانَ موسی علیه السلام ، ألا فَمَن زارَهُ فی غُربَتِهِ غَفَرَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ لَهُ ذُنوبَهُ ما تَقَدَّمَ مِنها وما تَأَخَّرَ ، ولَو کانَت مِثلَ عَدَدِ النُّجومِ وقَطَرِ الأَمطارِ ووَرَقِ الأَشجارِ . (2)

.

1- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 48 ح 190 عن أحمد بن عامر وأحمد بن عبد اللّه الهروی وداوود بن سلیمان عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام ، صحیفه الإمام الرضا علیه السلام : ص 248 ح 161 عن الإمام زین العابدین علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 41 ص 287 ح 9 .
2- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 2 ص 584 ح 3188 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 259 ح 17 ، الأمالی للصدوق : ص 181 ح 185 کلّها عن النعمان بن سعد ، روضه الواعظین : ص 258 .

ص: 65



3 / 2 شهادت امام رضا در خراسان

امام علی علیه السلام :کاخ هایی را می بینم که در اطراف قبر حسین ، بنا شده است و کجاوه هایی را می بینم که از کوفه به سوی قبر حسین در حرکت اند و شب و روز نمی گذرد ، مگر آن که از هر سو به طرف قبر او در حرکت خواهند بود ، و این به هنگام پایان یافتن پادشاهی بنی مروان خواهد بود .

ر . ک : ج 5 ص 519 (گریستن امام ، هنگام رسیدن به کربلا) .

3 / 2شهادت امام رضا در خراسانامام علی علیه السلام :در سرزمین خراسان ، یکی از فرزندان من به ستم با سَم ، کشته خواهد شد . نام او نام من و نام پدرش نام فرزند عمران ، موسی علیه السلام است . بدانید که هر کس او را در غربتش زیارت کند ، خداوند عز و جل گناهان گذشته و آینده او را می بخشد ، گر چه به شمار ستارگان و قطره های باران و برگ درختان باشد .

.


ص: 66

3 / 3مَصیرُ الحَربِ فی وَقعَهِ الجَمَلِالمعجم الکبیر عن الأجلح بن عبد اللّه عن زید بن علیّ عن أبیه عن ابن عبّاس :لَمّا بَلَغَ أصحابَ عَلِیٍّ حینَ ساروا إلَی البَصرَهِ أنَّ أهلَ البَصرَهِ قَدِ اجتَمَعوا لِطَلَحَهَ وَالزُّبیَرِ، شَقَّ عَلَیهِم ووَقَعَ فی قُلوبِهِم ، فَقالَ عَلِیٌّ : وَالَّذی لا إلهَ غَیرُهُ ، لَیُظهَرَنَّ عَلی أهلِ البَصرَهِ ، ولَیُقتَلَنَّ طَلحَهُ وَالزُّبَیرُ ، ولَیَخرُجَنَّ إلَیکُم مِنَ الکوفَهِ سِتَّهُ آلافٍ وخَمسُمِئَهٍ وخَمسونَ رَجُلاً ، أو خمسه آلافٍ وخَمسُمِئَهٍ وخَمسونَ رَجُلاً شَکَّ الأَجلَحُ . قالَ ابنُ عَبّاسٍ : فَوَقَعَ ذلِکَ فی نَفسی ، فَلَمّا أتی أهلُ الکوفَهِ خَرَجتُ ، فَقُلتُ : لأَنظُرَنَّ ، فَإِن کانَ کَما یَقولُ (1) فَهُوَ أمرٌ سَمِعَهُ ، وإلّا فَهِیَ خَدیعَهُ الحَربِ . فَلَقیتُ رَجُلاً مِنَ الجَیشِ فَسَأَلتُهُ ، فَوَاللّهِ ما عَتَّمَ (2) أن قالَ ما قالَ عَلِیٌّ . قالَ ابنُ عَبّاسٍ : وهُوَ مِمّا کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُخبِرُهُ . (3)

الأمالی للطوسی عن المنهال بن عمرو :أخَبَرنی رَجُلٌ مِن تَمیمٍ قالَ : کُنّا مَعَ عَلِیٍّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام بِذیقارٍ ونَحُن نَری أ نّا سَنُختَطَفُ فی یَومِنا ، فَسَمِعتُهُ یَقولُ : وَاللّهِ لَنَظهَرَنَّ عَلی هذِهِ الفِرقَهِ ، ولَنَقتُلَنَّ هذَینِ الرَّجُلَینِ یَعنی طَلَحَهَ وَالزُّبَیرَ ولَنَستَبیحَنَّ عَسکَرَهُما . قالَ التَّمیمِیُّ : فَأَتَیتُ إلی عَبدِ اللّهِ بنِ عَبّاسٍ فَقُلتُ : أما تَری إلَی ابنِ عَمِّکَ وما یَقولُ ؟ فَقالَ : لا تَعجَل حَتّی تَنظُرَ ما یَکونُ . فَلَمّا کانَ مِن أمرِ البَصرَهِ ما کانَ أتَیتُهُ فَقُلتُ : لا أرَی ابنَ عَمِّکَ إلّا قَد صَدَقَ !! فَقالَ : وَیحَکَ ! إنّا کُنّا نَتَحَدَّثُ أصحابَ مُحَمَّدٍ أنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله عَهِدَ إلَیهِ ثَمانینَ عَهدا لَم یَعَهد شَیئا مِنها إلی أحَدٍ غَیرَهُ ، فَلَعَلَّ هذا مِمّا عَهِدَ إلَیهِ . (4)

.

1- .فی المصدر : «تقول» ، والصواب ما أثبتناه .
2- .عَتَمَ عن الشیء وعَتَّمَ : أبطأ (لسان العرب : ج 12 ص 380 «عتم»).
3- .المعجم الکبیر : ج 10 ص 305 ح 10738 .
4- .الأمالی للطوسی : ص 113 ح 173 ، الأمالی للمفید : ص 335 ح 5 ، بشاره المصطفی : ص 247 .

ص: 67



3 / 3 سرانجام جنگ جمل

3 / 3سرانجام جنگ جملالمعجم الکبیر به نقل از اَجلح بن عبد اللّه ، از زید بن علی ، از پدرش ، از ابن عبّاس : هنگامی که در بین راه بصره ، خبر طرفداری مردم بصره از طلحه و زبیر به یاران علی علیه السلام رسید،بر آنان گران آمد و هراس در دلشان انداخت. علی علیه السلام فرمود : «سوگند به آن که خدایی غیر از او نیست ، هر آینه [ این سپاه] بر بصریان ، غلبه خواهد کرد و طلحه و زبیر ، کشته خواهند شد و از کوفه شش هزار و پانصد و پنجاه مرد (یا پنج هزار و پانصد و پنجاه مرد که تردید از اجلح است) برای یاری شما خارج خواهند شد» . این سخن،تردیدی در دلم انداخت . وقتی جنگجویان از کوفه آمدند ، به استقبالشان شتافتم و [ پیش خود ]گفتم : دقّت خواهم کرد. اگر چنان باشد که علی می گوید ، حتما آن را [از پیامبر صلی الله علیه و آله ] شنیده است، و گرنه ، حیله جنگی است. یکی از سپاهیان را دیدم و [ درباره شمار آنها] از وی پرسیدم . به خدا سوگند که او درنگ نکرد و آنچه علی علیه السلام گفته بود ، او نیز گفت . این از جمله چیزهایی بود که پیامبر خدا به او خبر می داد .

الأمالی ، طوسی به نقل از مِنهال بن عمرو : مردی از قبیله تمیم به من خبر داد و گفت : ما با علی بن ابی طالب علیه السلام در منطقه ذو قار (1) بودیم و فکر می کردیم که امروز ، غافلگیر خواهیم شد . شنیدم که علی علیه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، بر این گروه ، پیروز خواهیم شد و این دو نفر (طلحه و زبیر) را خواهیم کشت و سپاهشان را ریشه کن خواهیم کرد» . مرد تمیمی گفت : پیش عبد اللّه بن عبّاس آمدم و گفتم : نمی بینی پسر عمویت چه می گوید ؟ [ ابن عبّاس] گفت : شتاب نکن و تا ببینی چه می شود . وقتی جریان بصره ، همان گونه [ که علی علیه السلام گفته بود ، ]اتفاق افتاد ، پیش ابن عبّاس آمدم و گفتم : پسر عمویت را جز راستگو نمی بینم . [ ابن عبّاس] گفت : وای بر تو! ما یاران پیامبر صلی الله علیه و آله پیش خود می گفتیم که پیامبر صلی الله علیه و آله با وی هشتاد عهد کرده است که هیچ یک از آنها را با هیچ کس جز او عهد نکرده است . شاید این ، یکی از آنها باشد .

.

1- .ذو قار (ذی قار) ، منطقه ای در میان کوفه و واسط (در نزدیکی کوفه) که در آن ، جنگ مشهور ایرانیان و سپاه اسلام ، اتفاق افتاد (معجم البلدان : ص 292) .

ص: 68

راجع : ج 5 ص 64 (وصول قوّات الکوفه إلی الإمام) .

3 / 4مَصیرُ الخَوارِجِالإمام علیّ علیه السلام لَمّا عَزَمَ عَلی حَربِ الخَوارِجِ : مَصارِعُهُم دونَ النُّطفَهِ . وَاللّهِ لا یُفلِتُ مِنهُم عَشَرَهٌ ، ولا یَهلِکُ مِنکُم عَشَرَهٌ ! (1) قال ابن أبی الحدید فی شرح کلامه علیه السلام : هذا الخبر من الأخبار الَّتی تکاد تکون متواتره لاشتهاره ونقل النّاس کافّه له ، وهو من معجزاته وأخباره المفصّله عن الغیوب . الأخبار علی قسمین : أحدهما الأخبار المجمله ، ولا إعجاز فیها ، نحو أن یقول الرجل لأصحابه : إنّکم ستنصرون علی هذه الفئه الَّتی تلقونها غدا ، فإن نُصِر جعل ذلک حُجّه له عند أصحابه وسمّاها معجزه وإن لم ینصر قال لهم : تغیرت نیّاتکم وشککتم فی قولی ، فمنعکم اللّه نصره ، ونحو ذلک من القول ، ولأ نّه قد جرت العاده أنّ الملوک والرؤساء یَعِدون أصحابهم بالظفر والنصر ، ویُمنّونهم الدُّوَل ، فلا یدل وقوع ما یقع من ذلک علی إخبار عن غیب یتضمّن إعجازا . و القسم الثانی : فی الأخبار المفصّله عن الغیوب ، مثل هذا الخبر ، فإنّه لا یحتمل التلبیس لتقییده بالعدد المعیّن فی أصحابه وفی الخوارج ، ووقوع الأمر بعد الحرب بموجبه من غیر زیاده ولا نقصان ، وذلک أمرٌ إلهی عرفه من جهه رسول اللّه صلی الله علیه و آله وعرفه رسول اللّه صلی الله علیه و آله من جهه اللّه سبحانه ، والقوّه البشریّه تقصُر عن إدراک مثل هذا ، ولقد کان له من هذا الباب ما لم یکن لغیره . (2)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 59 ؛ ینابیع المودّه : ج 1 ص 206 ح 4 .
2- .شرح نهج البلاغه : ج 5 ص 3 ؛ بحار الأنوار : ج 41 ص 318 .

ص: 69



3 / 4 سرانجام خوارج

ر . ک : ج 5، ص 65 (پیوستن نیروهای کوفه به امام).

3 / 4سرانجام خوارجامام علی علیه السلام هنگامی که تصمیم به جنگ با خوارج گرفت : «کشتنگاه آنان ، این سوی نُطفه (آب) است . به خدا سوگند که ده نفر از آنان باقی نخواهد ماند و ده نفر از شما کشته نخواهد شد» . ابن ابی الحدید در توضیح این کلام امام علیه السلام گفته است : این خبر به خاطر شهرت و کثرت نقل ، نزدیک به تواتر است و این ، از معجزه های و اَخبار تفصیلی او از امور غیبی است . خبرها دو گونه اند : بخشی ، اخبار کلّی اند که اعجازی در آنها نیست ؛ مثل آن که کسی به یاران خود بگوید : «فردا ، شما بر این گروهی که با آن رو به رو می شوید ، پیروز خواهید شد» . اگر پیروزی به دست آمد ، آن را پیش یارانش حجّت خود و معجزه قلمداد می کند و اگر پیروز نشدند ، می گوید : «نیّت های شما تغییر کرد و در سخن من تردید کردید . لذا خداوند ، یاری اش را از شما باز گرفت» و نظیر این سخن ها ؛ چون متداول است که پادشاهان و حاکمان به یارانشان وعده یاری و پیروزی می دهند و وسوسه حکومت را در ذهنشان می اندازند . وقوع این گونه وعده ها ، دلالت بر خبر دادن از غیب که متضمّن معجزه است ندارد . بخش دیگر ، خبرهای تفصیلی از غیب اند ؛ نظیر همین خبر که علی علیه السلام در آن ، در مورد یاران خودش و نیز در مورد خوارج ، تعداد معیّنی را ذکر می کند و پس از جنگ هم ، بدون کم و زیاد ، همان ، تحقّق می یابد . این ، یک کار خدایی است که او (علی علیه السلام ) به وسیله پیامبر خدا از آن ، آگاه شده است و پیامبر خدا نیز از سوی خدای سبحان از آن ، آگاهی یافته است ، و توان بشر از فهم این امور ، ناتوان است . علی علیه السلام از این قبیل امور ، چیزهایی داشت که دیگران نداشتند .

.


ص: 70

راجع: ج 6 ص 454 (إخبار الإمام بما سیقع فیالحرب)، و ص 496 (إخبار الإمام باستمرار طریقتهم فی التاریخ).

3 / 5ما یَقَعُ بَعدَهُ مِنَ الفِتَنِالإمام علیّ علیه السلام :لَو فَقَدتُمونی لَرَأَیتُم مِن بَعدی اُمورا یَتَمَنّی أحَدُکُمُ المَوتَ مِمّا یَری مِن ( أهلِ ) (1) الجُحودِ وَالعُدوانِ مِن أهلِ الأَثَرَهِ (2) ، وَالاِستِخفافِ بِحَقِّ اللّهِ تَعالی ذِکرُهُ ، وَالخَوفِ عَلی نَفسِهِ ! فَإِذا کانَ ذلِکَ فَاعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعا ولا تَفَرَّقوا ، وعَلَیکُم بِالصَّبرِ وَالصَّلاهِ وَالتَّقِیَّهِ . (3)

.

1- .الظاهر أنّ کلمه «أهل» هنا زیاده من النسّاخ ، وعباره تحف العقول وتفسیر فرات خالیه عنها .
2- .اِستَأثَرَ بالشیء : استَبَدَّ به ، والاسم : الأَثرَهُ (المصباح المنیر : ص 4 «أثر») .
3- .الخصال : ص 626 ح 10 عن أبی بصیر ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، تحف العقول : ص 115 ، تفسیر فرات : ص 367 ح 499 .

ص: 71



3 / 5 فتنه هایی که پس از او پیش آمد

ر . ک : ج 6 ص 455 (خبر دادنِ امام از رویدادهای آینده جنگ) . و ص 497 (خبر دادنِ امام از ادامه یافتن راه خوارج در تاریخ) .

3 / 5فتنه هایی که پس از او پیش آمدامام علی علیه السلام :اگر مرا از دست بدهید ، حوادثی را پس از من خواهید دید که هر یک از شما به خاطر آنچه از مخالفان و دشمنان نور چشمی و سبُک شماری حقّ خداوند متعال، و ترس بر جان خویش می بیند ، آرزوی مرگ خواهد کرد . وقتی چنین شد ، همه به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرّق نشوید و به شکیبایی و نماز و تقیّه بپردازید .

.


ص: 72

أنساب الأشراف عن جندب بن عبد اللّه الأزدی :إنَّ عَلِیّا خَطَبَهُم حینَ استَنفَرَهُم إلَی الشّامِ بَعدَ النَّهرَوانِ فَلَم یَنفِروا ، فَقالَ : ... أما إنَّکُم سَتَلقَونَ بَعدی ذُلّاً شامِلاً ، وسَیفا قاطِعا ، وأثَرَهً یَتَّخِذُها الظّالِمونَ فیکُم سُنَّهً ، فَیُفَرِّقُ جَماعَتَکُم ، ویُبکی عُیونَکُم ، ویُدخِلُ الفَقرَ بُیوتَکُم ، وتَتَمَنَّونَ عَن قَلیلٍ أ نَّکُم رَأَیتُمونی فَنَصَرتُمونی ، فَسَتَعلَمونَ حَقَّ ما أقولُ ولا یُبعِدُ اللّهُ إلّا مَن ظَلَمَ وأثِمَ . (1)

شرح نهج البلاغه عن زیاد بن فلان :کُنّا فی بَیتٍ مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام نَحنُ شیعَتُهُ وخَواصُّهُ ، فَالتَفَتَ فَلَم یُنکِر مِنّا أحَدَا ، فَقالَ : إنَّ هؤُلاءِ القَومَ سَیَظهَرونَ عَلَیکُم ، فَیَقطَعونَ أیدِیَکُم ، ویَسمُلونَ أعیُنَکُم . فَقالَ رَجُلٌ مِنّا : وأنتَ حَیٌّ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ قالَ : أعاذَنِی اللّهُ مِن ذلِکَ . فَالتَفَتُّ فإِذا واحِدٌ یَبکی ، فَقالَ لَهُ : یَابنَ الحَمقاءِ ، أ تَریدُ اللَّذّاتِ فِی الدُّنیا وَالدَّرَجاتِ فِی الآخِرَهِ ؟ ! إنَّما وَعَدَ اللّهُ الصّابِرینَ . (2)

الإمام علیّ علیه السلام مِن خُطبَتِهِ لِأهلِ الکوفَهِ : سَیُسَلَّطُ عَلَیکُم مِن بَعدی سُلطانٌ صَعبٌ ؛ لا یُوقِّرُ کَبیرَکُم ، ولا یَرحَمُ صَغیرَکُم ، ولا یُکرِمُ عالِمَکُم ، ولا یُقَسِّمُ الفَیءَ بِالسَّوِیَّهِ بَینَکُم ، ولَیَضرِبَنَّکُم ویُذِلَّنَّکُم ویُجَمِّرَنَّکُم (3) فِی المَغازی ویَقطَعَنَّ سَبیلَکُم ، ولَیَحجُبُنَّکُم عَلی بابِهِ ، حَتّی یَأکُلَ قَوِیُّکُم ضَعیفَکُم ، ثُمَّ لا یُبعِدُ اللّهُ إلّا مَن ظَلَم مِنکُم ، ولَقَلَّما أدبَرَ شَیءٌ ثُمَّ أقبَلَ ، وإنّی لَأَظُنُّکُم فی فَترهٍ . (4)

.

1- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 154 ، الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 171 ، المعیار والموازنه : ص 186 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 193 ، الغارات : ج 2 ص 482 عن إسماعیل بن رجاء الزبیدی ، شرح الأخبار : ج 2 ص 73 ح 441 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 391 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 272 کلّها نحوه .
2- .شرح نهج البلاغه : ج 4 ص 109 .
3- .تجمیر الجیش : جمعهم فی الثغور وحبسهم عن العود إلی أهلیهم (لسان العرب : ج 4 ص 146 «جمر») .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 281 ، الاحتجاج : ج 1 ص 414 ح 89 .

ص: 73

أنساب الأشراف به نقل از جُندَب بن عبد اللّه اَزْدی : علی علیه السلام ، هنگامی که پس از جنگ نهروان از کوفیان خواست تا به سوی شام ، حرکت کنند و آنان به راه نمی افتادند ، به سخنرانی پرداخت و فرمود : «... آگاه باشید که شما پس از من ، با خواریِ فراگیر ، شمشیر برنده که ستمکارانْ آن را در بین شما به عنوان سنّت تلقّی خواهند کرد ، رویارویْ خواهید شد که جمع شما را پراکنده و دیدگانتان را اشکبار خواهد ساخت و فقر را به خانه هایتان خواهد آورد . به زودی آرزو خواهید کرد که ای کاش ، مرا می دیدید و یاری ام می کردید ، و به زودی ، درستی آنچه را می گویم ، درک خواهید کرد ؛ و خداوند ، جز کسی را که ستم می ورزد و گناه می کند ، دور نمی سازد» .

شرح نهج البلاغه به نقل از زیاد بن فلان : ما پیروان و خواصّ علی علیه السلام ، با او در خانه ای بودیم که وی به همه ما نگاه کرد . در میان ما ناشناسی ندید و همه را شناخت . آن گاه فرمود : «این جماعت بر شما پیروز خواهند شد و دست هایتان را قطع خواهند کرد و بر چشم هایتان میل خواهند کشید» . یکی از ما گفت : و تو زنده خواهی بود ، ای امیر مؤمنان؟ علی علیه السلام فرمود : «از آن ، به خداوندْ پناه می جویم» . متوجّه شدم که یکی از ما گریه می کند . علی علیه السلام به او فرمود : «کودن زاده! آیا لذّت های دنیوی و درجات آخرت را با هم می جویی؟! خدا ، فقط شکیبایان را وعده داده است» .

امام علی علیه السلام در سخنرانی برای کوفیان : پس از من ، پادشاهی سختگیر بر شما مسلّط خواهد شد که نه بزرگتان را حرمت می نهد و نه بر کوچکتان رحم می کند ؛ نه عالمتان را گرامی می دارد و نه بیت المال را بین شما به تساوی تقسیم می کند . او شما را خواهد زد ، خوارتان خواهد کرد ، در جنگ ها گرفتارتان خواهدساخت و راه [بازگشت ]شما را خواهد بست ، و بین شما و خودش حاجب(دربان) خواهد گمارد تا قوی ترین شما ضعیف ترینتان را بخورَد . آن گاه ، از بین شما ، جز کسی که ستمکار است ، خدا ، او را از خود دورنمی گردانَد ، و کم اتّفاق می افتد چیزی که رفته باشد ، دوباره برگردد ؛ و من می پندارم که شما در دوره فترت (حدّ فاصل دوره من و آن جبّار) هستید .

.


ص: 74

عنه علیه السلام :أیُّهَا النّاسُ ، إنّی دَعَوتُکُم إلَی الحَقِّ فَتَلَوَّیتُم عَلَیَّ ، وضَرَبتُکُم بِالدرِّهِ فَأَعیَیتُمونی ، أما إنَّهُ سَیَلیکُم مِن بَعدی وُلاهٌ لا یَرضَونَ مِنکُم بِهذا حَتّی یُعَذِّبوکُم بِالسِّیاطِ وبِالحَدیدِ ، إنَّهُ مَن عَذَّبَ النّاسَ فِی الدُّنیا عَذَّبَهُ اللّهُ فِی الآخِرَهِ . وآیَهُ ذلِکَ أن یَأتِیَکُم صاحِبُ الیَمَنِ حَتّی یَحُلَّ بَینَ أظهُرِکُم ، فَیَأخُذَ العُمّالَ وعُمّالَ العُمِّال ، رَجُلٌ یُقالُ لَهُ : یوسُفُ بنُ عُمَرَ (1) . (2)

عنه علیه السلام :یَأتی مِن بَعدِکُم زَمانٌ یُنکِرُ فیهِ الحَقَّ تِسعَهُ أعشِرائِهِم ، لا یَنجو فیهِ إلّا کُلُّ نُوَمَهٍ (3) . (4)

معانی الأخبار عن أبی الطفیل عن الإمام علیّ علیه السلام :إنَّ بَعدی فِتَنا مُظلِمَهً ، عَمیاءَ مُشَکِّکَهً ، لا یَبقی فیها إلّا النُّوَمَهُ . قیلَ : ومَا النُّوَمهُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ قالَ : الَّذی لا یَدرِی النّاسُ ما فی نَفسِهِ . (5)

الإمام علیّ علیه السلام :سَیَأتی عَلَیکُم مِن بَعدی زَمانٌ لَیسَ فی ذلِکَ الزَّمانِ شَیءٌ أخفی مِنَ الحَقِّ ، ولا أظهَر مِنَ الباطِلِ ، ولا أکثَرَ مِنَ الکَذِبِ عَلَی اللّهِ تَعالی ورَسولِهِ صلی الله علیه و آله ، ولَیسَ عِندَ أهلِ ذلِکَ الزَّمانِ سِلعَهٌ أبوَرَ مِنَ الکِتابِ إذا تُلِیَ حَقَّ تِلاوَتِهِ ، ولا سِلعَهٌ أنفَقَ بَیعا ولا أغلی ثَمَنا مِنَ الکِتابِ إذا حُرِّفَ عَن مَواضعِهِ ، ولَیسَ فِی العِبادِ ولا فِی البِلادِ شَیءٌ هُوَ أنکَرَ مِنَ المَعروفِ ولا أعرَفَ مِنَ المُنکَرِ ، ولَیسَ فیها فاحِشَهٌ أنکَرَ ولا عُقوبَهٌ أنکی مِنَ الهُدی عِندَ الضَّلالِ فی ذلِکَ الزَّمانِ ، فَقَد نَبذَ الکِتابَ حَمَلَتُهُ ، وتَناساهُ حَفَظَتُهُ حَتّی تَمالَت بِهِمُ الأَهواءُ ، وتَوارَثوا ذلِکَ مِنَ الآباءِ ، وعَمِلوا بِتَحریفِ الکِتابِ کَذِبا وتَکذیبا ، فَباعوهُ بِالبَخسِ وکانوا فیهِ مِنَ الزّاهِدینَ . (6)

.

1- .ابن محمّد بن الحکم بن أبی عقیل الثقفی ، أمیر العراقین وخراسان لهشام ، ثمّ أمّره الولید بن یزید ، وکان مهیبا ، جبّارا ، وکان من أقارب الحجّاج بن یوسف (سیر أعلام النبلاء : ج 5 ص 442 الرقم 197) .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 322 ، الغارات : ج 2 ص 458 عن زید بن علیّ بن أبی طالب ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 203 ح 45 نحوه ؛ شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 306 عن زید بن علیّ .
3- .النُّوَمَه : الخامل الذِّکر الذی لا یُؤبَه له (النهایه : ج 5 ص 131 «نوم») .
4- .عیون الأخبار لابن قتیبه : ج 2 ص 352 عن أوفی بن دلهم .
5- .معانی الأخبار : ص 166 ح 1 .
6- .الکافی : ج 8 ص 387 ح 586 عن محمّد بن الحسین عن أبیه عن جدّه عن أبیه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 366 ح 34 .

ص: 75

امام علی علیه السلام :ای مردم! من شما را به حق خواندم و شما سرپیچی کردید . شما را باتازیانه زدم و شما مرا خسته کردید . آگاه باشید که پس از من ، حاکمانی برای شماخواهند آمد که از شما به این مقدار ، راضی نخواهند بود ؛ بلکه با شلّاق و آهن ،شکنجه تان خواهند نمود . هر کس در دنیا مردم را شکنجه کند ، خداوند در آخرت ، او را شکنجه خواهدکرد و نشان آن ، این است که حاکم یمن خواهد آمد و در پشت سر شما جای خواهد گرفت و فردی به نام یوسف بن عمر (1) ، کارگزاران و کارگزارانِ کارگزاران را در چنگ خواهد گرفت .

امام علی علیه السلام :بعد از شما دورانی خواهد آمد که در آن ، نُه دهم مردم ، حق را انکارمی کنند و جز آدمِ «نُوَمَه» ، (2) کسی نجات نمی یابد .

معانی الأخبار به نقل از ابو طُفَیل : علی علیه السلام فرمود : «پس از من ، فتنه های تاریک ، کور وشک برانگیز پیش خواهد آمد که در آن ، جز شخص نُوَمه ، باقی نخواهد ماند» . گفتند : نُوَمه کیست ، ای امیر مؤمنان؟ فرمود : «آن که مردم نمی دانند در دلش چیست» .

امام علی علیه السلام :پس از من ، روزگاری بر شما خواهد آمد که در آن ، هیچ چیزی پوشیده تراز حق و آشکارتر از باطل و فراوان تر از دروغ بستن بر خداوند متعال وپیامبر او نخواهد بود و پیش مردم آن زمان ، کالایی بی رونق تر از قرآنی که به حقْ خوانده شود ، وجود ندارد و هیچ کالایی پُر مشتری تر و گران بهاتر از قرآن که ازجایگاه خود بیرون برده شده ، نیست و [ نیز ]در شهرها و بین مردم ، چیزی ناآشناتراز معروف و آشناتر از منکر ، وجود نخواهد داشت . در آن زمان ، هیچ جُرمی ناخوشایندتر و هیچ عقوبتی سخت تر از هدایت به هنگام گم راهی ، نیست . بر دوش کشندگان قرآن ، آن را کنار خواهند افکند وحافظان قرآن ، آن را فراموش خواهند کرد تا هواهای نفسانی ، آنان را به این سو وآن سو کشد ؛ و [فرزندان ،] آن را از پدرانشان به ارث خواهند برد . [ در آن زمان ،] از روی دروغ و تکذیب ، به تحریف [ معانی] قرآن خواهندپرداخت و آن را به بهایی کم خواهند فروخت و به آن بی اعتنا خواهند بود .

.

1- .یوسف بن عمر بن محمّد بن حکم بن ابی عقیل ثقفی ، در زمان هشام ، فرماندار کوفه و بصره و خراسان بود و در دوران ولید بن یزید نیز به حکومت رسید . وی مردی وحشتناک و ستمکار و از نزدیکان حجّاج بن یوسف بود (سیر أعلام النبلاء : ج 5 ص 442 ش 197) .
2- .امام علیه السلام در روایت بعدی ، این واژه را معنا کرده است .

ص: 76

عنه علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ یَصِفُ فیهَا الزَّمانَ المُقبِلَ : إنَّهُ سَیَأتی عَلَیکُم مِن بَعدی زَمانٌ لَیسَ فیهِ شَیءٌ أخفی مِنَ الحَقِّ ، ولا أظهَرَ من الباطِلِ ، ولا أکثَرَ مِنَ الکَذِبِ عَلَی اللّهِ ورَسولِهِ ، ولَیسَ عِندَ أهلِ ذلِکَ الزَّمانِ سِلعَهٌ أبوَرَ مِنَ الکِتابِ إذا تُلِیَ حَقَّ تِلاوَتِهِ ، ولا أنفَقَ مِنهُ إذا حُرِّفَ عَن مَواضِعِهِ ، ولا فِی البِلادِ شَیءٌ أنکَرَ مِنَ المَعروفِ ، ولا أعرَفَ مِنَ المُنکَرِ ! فَقَد نَبَذَ الکِتابَ حَمَلَتُهُ ، وتَناساهُ حَفَظَتُهُ : فَالکِتابُ یَومَئِذٍ وأهلُهُ طَریدانِ مَنفِیّانِ ، وصاحِبانِ مُصطَحِبانِ فی طَریقٍ واحِدٍ لا یُؤویهِما مُؤوٍ ! فَالکِتابُ وأهلُهُ فی ذلِکَ الزَّمانِ فِی النّاسِ ولَیسا فیهِم ، ومَعَهُم ولَیسا مَعَهُم ! لِأَنَّ الضَّلالَهَ لا تُوافِقُ الهُدی ، وإن اجتَمَعا . فَاجتَمَعَ القَومُ عَلَی الفُرقَهِ ، وَافتَرَقوا عَلَی الجَماعَهِ ، کَأَ نَّهُم أئِمَّهُ الکِتابِ ولَیسَ الکِتابُ إمامَهُم ، فَلَم یَبقَ عِندَهُم مِنهُ إلّا اسمُهُ ، ولا یَعرِفونَ إلّا خَطَّهُ وزَبرَهُ (1) . ومِن قَبلُ ما مَثَّلوا بِالصّالِحینَ کُلَّ مُثلَهٍ ، وسَمَّوا صِدقَهُم عَلَی اللّهِ فِریَهً ، وجَعَلوا فِی الحَسَنَهِ عُقوبَهَ السَّیِّئَهِ . (2)

عنه علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ یَصِفُ فیها آخِرَ الزَّمانِ : أیُّهَا النّاسُ ! سَیَأتی عَلَیکُم زَمانٌ یُکفَأُ فیهِ الإِسلامُ کَما یُکفَأُ الإِناءُ بِما فیهِ . (3)

.

1- .زَبَرتُ الکتاب أزْبُره : إذا أتْقَنتُ کتابته (النهایه : ج 2 ص 293 «زبر») .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 147 .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 103 .

ص: 77

امام علی علیه السلام در خطبه ای که در آن ، زمان آینده را توصیف می کند : پس از من ،روزگاری بر شما خواهد آمد که در آن ، چیزی پوشیده تر از حق و آشکارتر ازباطل و فراوان تر از دروغ بستن بر خدا و پیامبر خدا نخواهد بود و در نزد مردم آن زمان ، کالایی کم رونق تر از قرآن که به حقْ خوانده شود ، و [ کالایی] پُرسودتر ازآن ، اگر از جایگاه خود دور شود ، وجود نخواهد داشت و در شهرها ، هیچ چیزی ناشناس تر از معروف و شناساتر از منکر ، نخواهد بود . بر دوش کشندگان قرآن ، آن را به کناری می نهند و حافظان قرآن ، آن را فراموش می کنند . در آن روز ، قرآن و اهل قرآن ، مطرود و منزوی خواهند بود و[ همچون] دو دوست همراه در یک خط خواهند بود که هیچ پناهدهی پناهشان نخواهد داد . در آن زمان ، قرآن و اهل قرآن در بین مردم هستند و [گویی] نیستند ، و با مردم هستند و [گویی] نیستند ؛ چرا که گم راهی با هدایت ، همراه نمی شود ، گر چه[ در کنار هم] گِرد آیند . مردم بر سرِ جدایی توافق می کنند ؛ ولی بر سرِ وحدت ، باهم اختلاف می ورزند . گویی آنان ، پیشوای کتاب اند و نه کتابْ پیشوای آنان . در نزد آنان ، از قرآن ، جز اسمی نمی مانَد و آنان ، چیزی جز خطّ و نگارش آن رانمی شناسند . و از قبل ، چنین بود که بر صالحان ، هر گونه ستمی را روا می داشتند . راستیِ آنان با خدا را بهتان می نامیدند و برای نیکی ، کیفر بدی قرار می دادند .

امام علی علیه السلام در خطبه ای که در آن ، آخر زمان را توصیف می کند : ای مردم!روزگاری بر شما خواهد آمد که در آن ، اسلام ، چون ظرفی که با محتوای خودوارونه می شود ، وارونه خواهد شد .

.


ص: 78

عنه علیه السلام :یَأتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ لا یَبقی فیهِم مِنَ القُرآنِ إلّا رَسمُهُ ، ومِنَ الإِسلامِ إلَا اسمُهُ . ومَساجِدُهُم یَومَئِذٍ عامِرَهٌ مِنَ البِناءِ ، خَرابٌ مِنَ الهُدی ، سُکّانُها وعُمّارُها شَرُّ أهلِ الأَرضِ ، مِنهُم تَخرُجُ الفِتنَهُ ، وإلَیهِم تَأوِی الخَطیئَهُ ، یَرُدّونَ مَن شَذَّ عَنها فیها ، ویَسوقونَ مَن تَأَخَّرَ عَنها إلَیها . یَقولُ اللّهُ سُبحانَهُ : فَبی حَلَفتُ لَأَبعَثَنَّ عَلی اُولئِکَ فِتنَهً تَترُکُ الحَلیمَ فیها حَیرانَ . وقَد فَعَلَ ، ونَحنُ نَستَقیلُ اللّهَ عَثرَهَ الغَفلَهِ . (1)

راجع: ج 12 ص 492 (إخبار الإمام عن سبّه والبراءه منه) .

3 / 6مُلک بنی اُمیّه وزوالهالإمام علیّ علیه السلام عَلی مِنبَرِ الکوفَهِ : ألا لَعَنَ اللّهُ الأَفجَرَینِ مِن قُرَیشٍ : بَنی اُمَیَّهَ ، وبَنی مُغیرَهَ ؛ أمّا بَنُو المُغیرَهِ فَقَد أهلَکَهُمُ اللّهُ بِالسَّیفِ یَومَ بَدرٍ ، وأمّا بَنو اُمَیَّهَ فَهَیهاتَ هَیهاتَ ! أمَا وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرَأَ النَّسَمَهَ ، لَو کانَ المُلکُ مِن وَراءِ الجِبالِ لَنَقَبوا إلَیهِ حَتّی یَصِلوا إلَیهِ . (2)

عنه علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ بِالمَدینَهِ : إنَّ اللّهَ ولَهُ الحَمدُ سَیَجمَعُ هؤُلاءِ لِشَرِّ یَومٍ لِبَنی اُمَیَّهَ کَما یَجمَعُ قَزَعَ (3) الخَریفِ ، یُؤَلِّفُ اللّهُ بَینَهُم ، ثُمَّ یَجعَلُهُم رُکاما کَرُکامِ السَّحابِ ، ثُمَّ یَفتَحُ لَهُم أبوابا یَسیلونَ مِن مُستَثارِهِم کَسَیلِ الجَنَّتَینِ سَیلَ العَرِمِ ؛ حَیثُ بَعَثَ عَلَیهِ فَأرَهً 4 ، فَلَم یَثبُت عَلَیهِ أکَمَهٌ (4) ، ولَم یَرُدَّ سَنَنَهُ (5) رَصُّ (6) طَودٍ (7) . یُذَعذِعُهُمُ (8) اللّهُ فی بُطونِ أودِیَهٍ ، ثُمَّ یَسلُکُهُم یَنابیعَ فِی الأَرضِ (9) ، یَأخُذُ بِهِم مِن قَومٍ حُقوقَ قَومٍ ، ویُمَکِّنُ بِهمِ قَوما فی دِیارِ قَومٍ ، تَشریدا لِبَنی اُمَیَّهَ ، ولِکَیلا یَغتَصِبوا ما غَصَبوا ، یُضَعِضعُ اللّهُ بِهِم رُکنا ، ویَنقُضُ بِهِم طَیَّ الجَنادِلِ (10) مِن إرَمَ ، ویَملَأُ مِنهُم بُطنانَ (11) الزَّیتونِ (12) . فَوَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرَأَ النَّسَمَهَ لَیَکونَنَّ ذلِکَ، وکَأَ نّی أسمَعُ صَهیلَ خَیلِهِم وطَمطَمَهَ (13) رِجالِهِم ، وَایمُ اللّهِ ، لَیَذوبَنَّ ما فی أیدیهِم بَعدَ العُلُوِّ وَالتَّمکینِ فِی البِلادِ کَما تَذوبُ الأَلیَهُ عَلَی النّارِ ، مَن ماتَ مِنهُم ماتَ ضالّاً ، وإلَی اللّهِ عَزَّ وجَلَّ یُفضی مِنهُم مَن دَرَجَ ، ویَتوبُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ علَی مَن تابَ ، ولَعَلَّ اللّهَ یجَمَعُ شیعَتی بَعدَ التَّشَتُّتِ لِشَرِّ یَومٍ لهؤُلاءِ . (14)

.

1- .نهج البلاغه : الحکمه 369 .
2- .تاریخ دمشق : ج 52 ص 314 عن قیس بن أبی حازم ، کنز العمّال : ج 11 ص 363 ح 31753 وراجع تفسیر فرات : ص 221 ح 296 .
3- .القَزَع : قِطَع السَّحاب المُتَفرّقه (النهایه : ج 4 ص 59 «قزع») .
4- .الأکَمَه : الرابیه (النهایه : ج 1 ص 59 «أکم») .
5- .یقال : تَنَحَّ عن سَنَنِ الطریق وعن سَنَنِ الخَیل ؛ أی عن طریقها (المصباح المنیر : ص 292 «سنن») .
6- .فی المصدر : «رضّ» ، والتصویب من بحار الأنوار ونهج البلاغه . قال ابن الأثیر : رصَّ البناءَ یَرُصُّه رَصّا : إذا ألصَقَ بعضه ببعضٍ فأدغَمَ (النهایه : ج 2 ص 227 «رصص») .
7- .طودٌ : جَبَلٌ (النهایه : ج 3 ص 141 «طود») .
8- .الذَّعْذَعَه : التفریق (النهایه : ج 2 ص 160 «ذعذع») .
9- .قال العلّامه المجلسی قدس سره : أی کما أنّ اللّه تعالی یُنزّل الماء من السماء فیَستَکِنّ فی أعماق الأرض ، ثمّ یظهر ینابیع إلی ظاهرِها ، کذلک هؤلاء ؛ یغرّقُهم اللّه فی بطون الأودیه وغوامض الأغوار ، ثمّ یُظهرهم بعد الاختفاء (بحار الأنوار : ج 31 ص 561) .
10- .الجَنْدَل : الحِجَاره (لسان العرب : ج 11 ص 128 «جندل») ، أی ینقض اللّه بهم البنیان المطویّه والمبنیّه بالجنادل والأحجار من بلاد إرم .
11- .البُطنان : الوسط (النهایه : ج 1 ص 137 «بطن») .
12- .الزیتون : مسجد دمشق أو جبال الشام (القاموس المحیط : ج 1 ص 148 «زیت») .
13- .رجُلٌ طِمطِمٌ : أی فی لسانِهِ عُجمَهٌ ، وطُمطُمانِیٌّ مثله (الصحاح : ج 5 ص 1976 «طمم») .
14- .الکافی : ج 8 ص 64 ح 22 ، الإرشاد : ج 1 ص 293 نحوه وکلاهما عن مسعده بن صدقه عن الإمام الصادق علیه السلام ، نهج البلاغه : الخطبه 166 نحوه ، بحار الأنوار : ج 31 ص 555 ح 52 و ج 51 ص 123 ح 24 .

ص: 79



3 / 6 پادشاهی بنی امیّه و نابودی آن

امام علی علیه السلام :بر مردم ، روزگاری خواهد آمد که از قرآن ، جز نقش آن و از اسلام ، جزنام آن نخواهد ماند . در آن روزگار ، مسجدهای آنان از نظر ساختمان ، آباد و از نظر هدایت ، ویران است و ساکنان و آبادکنندگان مساجد ، بدترین مردمِ روی زمین اند . فتنه ، ازآنان سرچشمه می گیرد و گناه به آنان برمی گردد . آن را که از فتنه کناره گزیند ، بدان بازش می گردانند و آن که بخواهد از آن فاصله گیرد ، به سوی آن ،می کشانندش . خداوند متعال می فرماید : «به خودم سوگند خورده ام که بر آنان ، چنان فتنه ای بفرستم که بردبار ، در آن ، حیران بماند» و چنین کرده است و ما از خداوندمی خواهیم که از لغزش غفلت ما در گذرد .

ر . ک : ج 12 ص 493 (پیشگویی امام درباره دشنام گفتن به او وبیزاری جستن از وی) .

3 / 6پادشاهی بنی امیّه و نابودی آنامام علی علیه السلام بر منبر کوفه : آگاه باشید که خداوند ، دو گروه نابه کار قریش را لعنت کرده است : بنی امیّه و بنی مغیره را . امّا بنی مغیره ، خداوند ، آنان را در روز بدر با شمشیر ، هلاک گردانْد ؛ و امّا بنی امیّه ، هیهات ، هیهات! بدانید ، سوگند به آن که دانه را شکافت و انسان را آفرید ، اگر پادشاهی در پشت کوه ها باشد ، [آن قدر] جست و خیز می کنند تا آن را به دست آورند!

امام علی علیه السلام در سخنرانی خود در مدینه : اینان (پیروان من) ، چون تکّه های ابر پراکنده پاییزی ، برای بدترین روز بنی امیّه گرد خواهند آمد . خداوند ، بین آنها پیوند برقرار خواهد کرد و چون انبوهیِ ابرها انبوهشان خواهد ساخت . آن گاه ، راه هایی باز خواهد کرد که چون سیل ویرانگر بین دو باغستان که خداوند [برای جاری ساختن آن] ، موشی را مأمور ساخت [تا سدّ را سوراخ کند] و هیچ تپّه و کوه استواری راهش را نسبت ، از خیزشگاهشان به راه می افتند . خداوند ، آنان را در دل درّه ها پراکنده خواهد نمود و آن گاه ، آنان را چون گنجینه های زمین ، قرار خواهد داد و به وسیله آنان ، از مردمی ، حقوق مردمی [ دیگر ]را باز پس خواهد گرفت و [ نیز ]مردمی را در سرزمین مردمی دیگر ، جای خواهد داد ، برای کنار زدن بنی امیّه ، تا آنچه را غصب کرده اند ، مورد تجاوز قرار ندهند . خداوند به وسیله اینان ، پایه های استوار را از بین خواهد برد و بناهای ساخته شده از سنگ های اِرم را خواهد شکست و درون مسجد دمشق (یا : کوه های شام) را از آنان پُر خواهد ساخت . سوگند به آن که دانه را شکافت و انسان را آفرید ، این اتّفاق ، خواهد افتاد و من ، شیهه اسبان و غَریو مردانشان را می شنوم . به خدا سوگند ، آنچه در دستشان است ، پس از همه برتری جویی های آنها و استقرارشان در شهرها ، چون دنبه روی آتش ، ذوب خواهد شد . هر کدام از آنان بمیرد ، گم راه خواهد مُرد و هر کدام از آنان که مهلت یابد ، به سوی خدای عز و جل هدایت خواهد شد ، و البته خداوند عز و جل هر کس را که توبه کند ، می پذیرد . و شاید خداوند ، پیروان مرا پس از پراکندگی ، برای بدترین روز بنی امیّه گرد آورَد .

.


ص: 80

. .


ص: 81

. .


ص: 82

عنه علیه السلام یُشیرُ إلی ظُلمِ بَنی اُمَیَّهَ : وَاللّهِ لا یَزالونَ حَتّی لا یَدَعوا للّهِِ مُحَرَّما إلَا استَحَلّوهُ ، ولا عَقدا إلّا حَلّوهُ ، وحَتّی لا یَبقی بَیتُ مَدَرٍ ولا وَبَرٍ إلّا دَخَلَهُ ظُلمُهُم ونَبا بِهِ سوءُ رَعیِهِم ، وحَتّی یَقومَ الباکِیانِ یَبکِیانِ : باکٍ یَبکی لِدینِهِ ، وباکٍ یَبکی لِدُنیاهُ ، وحَتّی تَکونَ نُصرَهُ أحَدِکُم مِن أحَدِهِم کَنُصرَهِ العَبدِ مِن سَیِّدِهِ ، إذا شَهِدَ أطاعَهُ ، وإذا غابَ اغتابَهُ ، وحَتّی یَکونَ أعظَمَکُم فیها عَناءً ، أحسَنُکُم بِاللّهِ ظَنّا ، فَإِن أتاکُمُ اللّهُ بِعافِیَهٍ فَاقبَلوا ، وإن ابتُلیتُم فَاصبِروا ، فَإِنَّ العاقِبَهَ لِلمُتَّقینَ . (1)

عنه علیه السلام :ألا إنَّ أخوَفَ الفِتَنِ عِندی عَلَیکُم فِتنَهُ بَنی اُمَیَّهَ ؛ إنَّها فِتنَهٌ عَمیاءُ مُظلِمَهٌ . (2)

عنه علیه السلام :ألا وإنَّ أخوَفَ الفِتَنِ عِندی عَلَیکُم فِتنَهُ بَنی اُمَیَّهَ ، فَإِنَّها فِتنَهٌ عَمیاءُ مُظلِمَهٌ : عَمَّت خُطَّتُها ، وخَصَّت بَلِیَّتُها ، وأصابَ البَلاءُ مَن أبصَرَ فیها ، وأخَطأَ البَلاءُ مَن عَمِیَ عَنها . وَایمُ اللّهِ ، لَتَجِدُنَّ بَنی اُمَیَّهَ لَکُم أربابَ سوءٍ بَعدی ، کَالنّابِ الضَّروسِ ؛ تَعذِمُ (3) بِفیها ، وتَخبِطُ بِیَدِها ، وتَزبِنُ بِرِجلِها ، وتَمنَعُ دَرَّها ، لا یَزالونَ بِکُم حَتّی لا یَتُرکوا مِنکُم إلّا نافِعا لَهُم ، أو غَیرَ ضائِرٍ بِهِم . ولا یَزالُ بَلاؤُهُم عَنکُم حَتّی لا یَکونَ انتِصارُ أحَدِکُم مِنهُم إلّا کَانتِصارِ العَبدِ مِن رَبِّهِ ، وَالصّاحِبِ مِن مُستَصحِبِهِ ، تَرِدُ عَلیکُم فِتنَتُهُم شَوهاءَ مَخشِیَّهً ، وقِطَعا جاهِلِیَّهً ، لَیسَ فیها مَنارُ هُدیً ، ولا عَلَمٌ یُری . نَحنُ أهلَ البَیتِ مِنها بِمَنجاهٍ ، ولَسنا فیها بِدُعاهٍ ، ثُمّ یُفَرِّجُهَا اللّهُ عَنکُم کَتَفریجِ الأَدیم ؛ بِمَن یَسومُهُم خَسفا (4) ، ویَسوقُهُم عُنفا ، ویَسقیهِم بِکَأسٍ مُصَبَّرَهٍ (5) ، لا یُعطیهِم إلَا السَّیفَ ، ولا یُحلِسُهُم (6) إلَا الخَوفَ ، فَعِندَ ذلِکَ تَودّ قُرَیشٌ بِالدُّنیا وما فیها لَو یَرَونَنی مَقاما واحِدا ، ولَو قَدرَ جَزرِ جَزورٍ ، لِأَقبَلَ مِنهُم ما أطلُبُ الیَومَ بَعضَهُ فَلا یُعطونیهِ ! (7)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 98 .
2- .الغارات : ج 1 ص 10 عن ابن أبی لیلی ، شرح الأخبار : ج 2 ص 40 ح 410 و ص 287 ح 601 ، کتاب سلیم بن قیس : ج 2 ص 714 ح 17 وفیه «إنّها فتنه عمیاء صمّاء مطبقه مظلمه» ؛ الفتن : ج 1 ص 195 ح 529 عن ذرّ بن حبیش .
3- .العَذم : العَضّ (النهایه : ج 3 ص 200 «عذم») .
4- .الخَسْفُ : النُّقْصان والهَوان (النهایه : ج 2 ص 31 «خسف») .
5- .الصَّبِرُ بکسر الباء فی المشهور : الدواءُ المُرّ ، والکأس المُصبَّرهُ : الَّتی یُجعل فیها الصَّبر (مجمع البحرین : ج 2 ص 1005 «صبر») .
6- .أی ولا یُلزمهم إلّا الخوف من قولهم: استحلسنا الخوفَ : أی لازمناه ولم نفارقه (اُنظر النهایه : ج 1 ص 424 «حلس») .
7- .نهج البلاغه : الخطبه 93 .

ص: 83

امام علی علیه السلام در اشاره به ستمگریِ بنی امیّه : به خدا سوگند ، آنان باقی خواهند ماند تا هیچ حرامی را رها نکنند ، جز آن که آن را حلال شمرند ؛ و هیچ پیمانی را وا نگذارند ، جز آن که آن را بگسلند ؛ و هیچ خانه سنگی یا پشمی (خیمه ای) نمانَد ، جز آن که ستم آنان در آن داخل شود و بدرفتاری شان [ساکنان آنها را ]بگریزاند ، تا آن جا که دو گروه بگریند : گریه کننده ای که برای دینش بگرید و گریه کننده ای که برای دنیایش گریه کند ؛ و یاری هر کدام از شما به دیگری ، چون یاری بنده نسبت به مولایش باشد ؛ به گونه ای که هر گاهْ او را ببیند ، اطاعتش کند و چون نبیند ، بدِ او را بگوید ؛ و تا آن که گرفتارترینِ شما در آن روزگار ، خوش گمان ترینِ شما به خداوند باشد . اگر خداوند عز و جل عافیتی نصبیتان کرد ، پذیرا باشید و اگر گرفتارتان کرد ، شکیبایی کنید ، که پایان کار ، از آنِ پرهیزگاران است .

امام علی علیه السلام :بدانید که ترسناک ترین فتنه بر شما از نظر من ، فتنه بنی امیّه است ؛ چون فتنه ای کور و تاریک است .

امام علی علیه السلام :آگاه باشید که ترسناک ترین فتنه بر شما از نظر من ، فتنه بنی امیّه است که فتنه ای است کور و تاریک که همگان را فرا می گیرد و گرفتاری آن ، ویژه گروهی است . هر کس در آن بنگرد ، بلا دامنگیرش می شود و هر کس آن رانبیند ، بلا از وی درمی گذرد . به خدا سوگند ، پس از من ، بنی امیّه را اربابان بدی خواهید یافت ، چون ماده شتری کهن سال که با دست بر زمین می کوبد ، با پا لگد می زند و با دهانْ گازمی گیرد و اجازه شیر دوشیدن نمی دهد . گرفتاری شما به دست آنان چنان پایدار خواهد شد که از شما ، جز از کسی که برای آنان سودمند باشد یا زیان نداشته باشد، دست برنمی دارند و کمک خواهی شما از آنان، چون کمک خواهی برده از اربابش یا کمک خواهی یک همراه از کسی که همراهی وی را پذیرفته است ، خواهد بود . فتنه آنان با چهره ای ترسناک و با ستم دوران جاهلی بر شما فرود خواهد آمد ،[ آن گونه] که هیچ نور هدایت و نشان قابل دیدی در آن نیست . ما اهل بیت ازآن فتنه در امانیم و مردم را بدان نمی خوانیم . آن گاه ، خداوند آن فتنه را از شما دفع می سازد ، چنان که [سلّاخ] پوست را [ازتن گوسفند] جدا می سازد به دست کسی که آنان را خوار می کند و به اجبار [درراهی که نمی خواهند] به پیش می برد و جام پُر از بلا را به آنان می نوشاند وعطایی جز شمشیر ، به آنان نمی بخشد و جز لباس ترس بر آنان نمی پوشاند . در این هنگام ، قریش ، دوست خواهد داشت دنیا و آنچه را در آن است ، بدهد ویک بارْ مرا ببیند گر چه به اندازه زمان کشتن شتری باشد تا آنچه را امروزگوشه ای از آن را [ از آنها] می خواهم و نمی دهند ، یک جا بدهند و من بپذیرم .

.


ص: 84

عنه علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ : حَتّی یَظُنَّ الظّانُّ أنَّ الدُّنیا مَعقولَهٌ عَلی بَنی اُمَیَّهَ ؛ تَمنَحُهُم دَرَّها ، وتورِدُهُم صَفوَها ، ولا یُرفَعُ عَن هذِهِ الاُمَّهِ سَوطُها ولا سَیفُها ! وکَذَبَ الظّانُّ لِذلِکَ ، بَل هِیَ مَجَّهٌ (1) مِن لَذیذِ العَیشِ ؛ یَتَطَعَّمونَها بُرهَهً ، ثُمَّ یَلفِظونَها جُملَهً ! (2)

عنه علیه السلام فی ذِکرِ بَنی اُمَیَّهَ : یَظهَرُ أهلُ باطِلِها عَلی أهلِ حَقِّها حَتّی تُملَأَ الأَرضُ عُدوانا وظُلما وبِدَعا ، إلی أن یَضَعَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ جَبَروتَها ، ویَکسِرَ عَمَدَها ، ویَنزَعَ أوتادَها ، ألا وإنَّکُم مُدرِکوها ، فَانصُروا قَوما کانوا أصحابَ رایاتِ بَدرٍ وحُنَینٍ تُؤجَروا، ولا تُمالِئوا عَلَیهِم عَدُوَّهُم فَتَصرَعَکُمُ البَلِیَّهُ وتَحُلَّ بِکُمُ النَّقِمَهُ . (3)

.

1- .المَجّ : الرمی ، وما بقی فی الإناء إلّا مَجَّه : أی قَدْر ما یُمَجّ (اُنظر لسان العرب : ج 2 ص 361 «مجج») .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 87 .
3- .شرح نهج البلاغه : ج 7 ص 58 .

ص: 85

امام علی علیه السلام در سخنرانی اش : ... تا آن جا که خیال اندیش می پندارد که دنیا شتر زانوبسته (در اختیار) بنی امیّه است تا شیرش را به مردم بخورانند و یا چشمه ای زلال است تا مردم را به آبشخورِ آن ببرند . هرگز از گُرده این امّت ، تازیانه و شمشیرشان برداشته نمی شود.آن که چنین می پندارد، دروغ می پندارد ؛ بلکه بهره آنان از لذّت زندگی ،جرعه ای است که آن را لَختی می چشند و بعد ، یک باره بیرون می افکنند.

امام علی علیه السلام در یادکرد بنی امیّه : اهل باطلِ دنیا ، بر اهل حق ، پیروز می گردند و زمین از تجاوز ، ستم و بدعت ، انباشته می شود تا آن که خداوند عز و جل جبروت آنان را برزمین می زند و پایه هایشان را می شکند و میخ های آن را می کشد . بدانید که شما آن روزگار را خواهید دید! قومی را یاری کنید که صاحب پرچم های بدر و حُنین اند . آنان را پناه دهید و دشمنان آنان را بر ضدّ آنان یاری نکنید ؛ چرا که بلا زودتر به سراغتان خواهد آمد و بدبختی به شما خواهدرسید .

.


ص: 86

عنه علیه السلام :فاُقسِمُ بِاللّهِ ، یا بَنی اُمَیَّهَ عَمّا قَلیلٍ لَتَعرِفُنَّها فی أیدی غَیرِکُم وفی دارِ عَدُوِّکُم . (1)

عنه علیه السلام :فَاُقسِمُ بِاللّهِ الَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وبَرأَ النَّسَمَهَ ، لَتنتَحِرُنَّ عَلَیها یا بَنی اُمَیَّهَ ، ولَتَعرِفُنَّها فی أیدی غَیرِکُم ودارِ عَدُوِّکُم عَمّا قَلیلٍ ، ولَیَعلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعدَ حینٍ . (2)

عنه علیه السلام فی بَنی اُمَیَّهَ : لا یَزالُ هؤُلاءِ القَومُ آخِذینَ بِثَبَجِ (3) هذَا الأَمرِ ما لَم یَختَلِفوا بَینَهُم ، فَإِذَا اختَلَفوا بَینَهُم خَرَجَت مِنهُم فَلَم تَعُد إلَیهِم إلی یَومِ القِیامَهِ . (4)

عنه علیه السلام :إنَّ لِبَنی اُمَیَّهَ مِروَدا (5) یَجرونَ فیهِ ، ولَو قَدِ اختَلَفوا فیما بَینَهُم ثُمَّ کادَتهُمُ الضِّباعُ لَغَلَبَتهُم . (6)

عنه علیه السلام :فَاُقسِمُ ثُمَّ اُقسِمُ ، لَتَنخَمَنَّها اُمَیَّهُ مِن بَعدی کَما تُلفَظُ النُّخامَهُ ، ثُمَّ لا تَذوقُها ولا تَطعَمُ بِطَعمِها أبَدا ما کَرَّ الجَدیدانِ . (7)

عنه علیه السلام :لا یَزالُ بَلاءُ بَنی اُمَیَّهَ شَدیداً حَتّی یَبعَثَ اللّهُ العُصَبَ مِثلَ قَزَعِ الخَریفِ ، یَأتونَ مِن کُلٍّ ، ولا یَستَأمِرونَ أمیرا ولا مَأمورا ، فَإِذا کانَ ذلِکَ أذهَبَ اللّهُ مُلکَ بَنی اُمَیَّهَ . (8)

عنه علیه السلام :إنَّ بَنی اُمَیَّهَ لا یَزالونَ یَطعَنونَ فی مِسحَلِ ضَلالَهٍ ، ولَهُم فِی الأَرضِ أجَلٌ ونِهایَهٌ ، حَتّی یُهریقُوا الدَّمَ الحَرامَ فِی الشَّهرِ الحَرامِ . وَاللّهِ لَکَأَ نَّی أنظُرُ إلی غُرنوقٍ (9) مِن قُرَیشٍ یَتَشَحَّطُ فی دَمِهِ ، فإذا فَعَلوا ذلِکَ لَم یَبقَ لَهُم فِی الأَرضِ عاذِرٌ ، ولَم یَبقَ لَهُم مُلکٌ عَلی وَجهِ الأَرضِ بَعدَ خَمسَ عَشرَهَ لَیلَهً . (10)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 105 .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 276 .
3- .الثَّبَجُ : الوسط (النهایه : ج 1 ص 206 «ثبج») .
4- .الفتن : ج 1 ص 193 ح 522 ؛ الملاحم والفتن : ص 84 ح 31 کلاهما عن عبیده .
5- .قال الشریف الرضی رحمه الله : والمِرْوَد هنا : مِفْعَل من الإرواد ؛ وهو الإمهال والإظهار ، وهذا من أفصح الکلام وأغربه ، فکأ نّه علیه السلام شبّه المهله الَّتی هم فیها بالمضمار الذی یجرون فیه إلی الغایه ، فإذا بلغوا منقطعها انتقض نظامهم بعدها (المصدر) .
6- .نهج البلاغه : الحکمه 464 ، نثر الدرّ : ج 1 ص 311 .
7- .نهج البلاغه : الخطبه 158 .
8- .الفتن : ج 1 ص 197 ح 539 عن النزّال بن سبره .
9- .الغُرْنُوق : الشابّ الناعم الأبیض (النهایه : ج 3 ص 364 «غرنق») .
10- .الفائق فی غریب الحدیث : ج 2 ص 161 ، شرح نهج البلاغه : ج 19 ص 131 وفیه «مَسجَل» بدل «مِسْحَل» ، وقال فی ذیله : «الغِرْنوق : القُرشی الذی قتلوه ثمّ انقضی أمرُهم عقیب قتله : إبراهیم الإمام ، وقد اختلفت الروایه فی کیفیّه قتله ؛ فقیل : قُتل بالسیف ، وقیل : خُنق فی جِراب فیه نُوره ، وحدیث أمیر المؤمنین علیه السلام یُسند الروایه الاُولی» .

ص: 87

امام علی علیه السلام :به خدا سوگند ای بنی امیّه ، در اندکْ زمانی دنیا (قدرت) را ببینید که دردست دیگران و در خانه دشمنانتان است .

امام علی علیه السلام :به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید ، سوگند ای بنی امیّه ، که برای دنیا (قدرت) ، کشته خواهید شد و در اندکْ زمانی آن را در دست دیگران ودر خانه دشمنانتان خواهید دید و پس از مدّتی اندک ، [ دیگران نیز ]خبر آن را خواهندفهمید .

امام علی علیه السلام درباره بنی امیّه : این قوم ، تا زمانی که اختلاف نکنند ، کمر قدرت را دردست خواهند داشت و هر گاه در بین خود اختلاف پیدا کنند ، قدرت از دستشان خارج خواهد شد و تا روز قیامت به ایشان باز نخواهد گشت .

امام علی علیه السلام :بنی امیّه را فرصتی (1) است که در آن می تازند و اگر در بین خود اختلاف ورزند ، کفتارها برای غلبه بر آنان ، دهان می گشایند .

امام علی علیه السلام :سوگند می خورم و سوگند می خورم که پس از من ، بنی امیّه ، چنان که کسی خلط سینه را بیرون می اندازد ، قدرت را کنار خواهند افکند و تا زمانی که شب و روز در گردش است ، آن را نخواهند چشید و از طعم آن ، برخوردارنخواهند شد .

امام علی علیه السلام :بلای بنی امیّه پایدار خواهد ماند تا زمانی که خداوند ، جمعی را چون ابرهای پراکنده پاییزی که از نقاط مختلف می آیند ، برانگیزد که حکومت را از روی خستگی اداره می کنند و نه از امیری فرمان می برند و نه از مأموری . وقتی چنین شد ، خداوند ، پادشاهی بنی امیّه را از بین خواهد برد .

امام علی علیه السلام :بنی امیّه ، همچنان سوهان گم راهی را تیز خواهند کرد و برایشان در روی زمین ، مهلت و نهایتی است تا آن که در ماه حرام ، خون محترمی را بر زمین می ریزنند. به خدا سوگند، گویی به غُرنوق (جوان سپیدروی) قریش می نگرم که در خون خود ، غوطه ور است . هر گاه آنان چنین کردند ، در روی زمین برایشان عذر پذیری پیدا نخواهد شد و پس از پانزده شب ، دیگر برای آنان حکومتی در روی زمین نخواهد بود . (2)

.

1- .تعبیر امام علیه السلام در این جا «مِرْوَد» است . سیّد رضی گفته : «مِروَد» در این جا (بر وزن مِفْعَل از مادّه «اِرواد») به معنای مهلت و فرصت دهی است و این تعبیر ، از فصیح ترین و شگفت ترین سخن هاست . گویی او مهلتی را که آنان دارند ، به میدان مسابقه تشبیه کرده که در آن ، تا نهایت می روند و وقتی به پایان رسیدند ، نظامشان از هم می گسلد (نهج البلاغه : ذیل حکمت 464) .
2- .در ادامه ، ابن ابی الحدید گفته: غرنوق ، ابراهیم امام ، شخصی قُرشَی است که بنی امیّه او را کشتند و پس از کشتن او روزگارشان به سرآمد. در چگونگی کشتنش گزارش ها گوناگون است . می گویند به شمشیر کشته شد و می گویند او را در در گودال پُر از نوره، خفه کردند. حدیث امیر مؤمنان، گونه اوّل را تأیید می کند .

ص: 88

المناقب لابن شهر آشوب ، عن الأعمش بروایته ، عن رجل من همدان :کُنّا مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام بِصِفّینَ ، فَهَزَمَ أهلُ الشّامِ مَیمَنَهَ العِراقِ ، فَهَتَفَ بِهِمُ الأَشتَرُ لِیَتَراجَعوا ، فَجَعَلَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام یَقولُ لِأَهلِ الشّامِ : یا أبا مُسلِمٍ خُذهُم ثَلاثَ مَرّاتٍ . فَقالَ الأَشتَرُ : أ وَلَیسَ أبو مُسلِمٍ مَعَهُم ؟! قالَ : لَستُ اُریدُ الخَولانِیَّ ، وإنَّما اُریدُ رَجُلاً یَخرُجُ فی آخِرِ الزَّمانِ مِنَ المَشرِقِ ، یُهلِکُ اللّهُ بِهِ أهلَ الشّامِ ، ویَسلُبُ عَن بَنی اُمَیَّهَ مُلکَهُم . (1)

3 / 7مُلکُ مُعاوِیَهَالإمام الحسن علیه السلام :إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام قالَ لی ذاتَ یَومٍ وقَد رَآنی فَرِحا : یا حَسَنُ ، أَتفرَحُ ؟ ! کَیفَ بِکَ إذا رَأَیتَ أباکَ قَتیلاً ؟ ! أم کَیفَ بِکَ إذا وَلِیَ هذَا الأَمرَ بَنو اُمَیَّهَ ، وأمیرُها الرَّحبُ البُلعومِ ، الواسِعُ الأَعفاجِ (2) ، یَأکُلُ ولا یَشَبَعُ ، یَموتُ ولَیسَ لَهُ فِی السَّماءِ ناصِرٌ ولا فِی الأَرضِ عاذِرٌ ، ثُمَّ یَستَولی عَلی غَربِها وشَرقِها ، یَدینُ لَهُ العِبادُ ویَطولُ مُلکُهُ ، یستَنُّ بِسُنَنِ البِدَعِ وَالضَّلالِ ، ویُمیتُ الحَقَّ وسُنَّهَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، یُقَسِّمُ المالَ فی أهلِ وِلایَتِهِ ، ویَمنَعُهُ مَن هُوَ أحَقُّ بِهِ ، ویُذَلُّ فی مُلکِهِ المُؤمِنُ ، ویَقوی فی سُلطانِهِ الفاسِقُ ، ویَجعَلُ المالَ بَینَ أنصارِهِ دُوَلاً ، ویَتَّخِذُ عِبادَ اللّهِ خَوَلاً ، یَدرُسُ فی سُلطانِهِ الحَقُّ ، ویَظهَرُ الباطِلُ ، ویُلعَنُ الصّالِحونَ ، ویَقتُلُ مَن ناواهُ عَلَی الحَقِّ ، ویَدینُ مَن والاهُ عَلَی الباطِلِ . (3)

.

1- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 262 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 310 ح 39 .
2- .العَفَج : المِعَی ؛ مفرد أمعاء (تاج العروس : ج 3 ص 434 «عفج») .
3- .الاحتجاج : ج 2 ص 70 ح 158 عن زید بن وهب الجهنی ، بحار الأنوار : ج 44 ص 20 ح 4 وراجع المناقب للکوفی : ج 2 ص 128 ح 614 و ص 315 ح 787 .


3 / 7 پادشاهی معاویه

المناقب ، ابن شهر آشوب به نقل از اَعمَش ، از مردی از قبیله همْدان : ما همراه علی علیه السلام در صِفّین بودیم . شامیان ، سمت راست سپاه عراق را فراری دادند . اَشتر بر آنان بانگ زد که برگردند . امیر مؤمنان ، خطاب به شامیان می فرمود : «ای ابو مسلم! آنان را بگیر» و این را سه بار تکرار کرد . اَشتر گفت : مگر ابو مسلم با آنان نیست؟ [ علی علیه السلام ] گفت : «منظورم ابو مسلم خَولانی نیست ؛ بلکه منظورم مردی است که در آخر زمان از مشرق برمی خیزد . خداوند به دست او شامیان را نابود می سازد و پادشاهی بنی امیّه را می گیرد» .

3 / 7پادشاهی معاویهامام حسن علیه السلام :امیر مؤمنان ، یک روز که مرا خوش حال دید ، گفت : «ای حسن! آیاخوش حالی می کنی؟ چگونه خواهی بود ، وقتی پدرت را کشته ببینی ، یا وقتی بنی امیّه به حکومتْ برسند و زمامدارشان گلو گشادِ شکم گُنده ای باشد که بخورد و سیر نشود و در حالی که نه در آسمانْ یاوری و نه در زمین ، عذرپذیری داشته باشد ، بمیرد و آن گاه ، بر شرق و غرب زمینْ مستولی شود وبندگان بر او گردن نهند؟! [آن زمامدار] پادشاهی اش طولانی می شود و بدعت و گم راهی را بنیان می نهد وحق و سنّت پیامبر خدا را از بین می برد ، اموال را در بین دوستدارانش تقسیم می کندو از مستحقّش دریغ می دارد . مؤمن در حکومتش خوار می گردد وفاسق در پادشاهی اش قوی می شود . اموال را در بین یارانش می چرخاند و بندگان خدا را نوکر می گیرد . در حکومتش حقْ مندرس و باطلْ آشکار می گردد ، صالحانْ مورد لعن قرار می گیرند و هر کس که در راه حق با او دشمنی ورزد ، کشته می شود و هر کس که او را بر باطلش همراهی کند ، به او نزدیک می گردد .

.


ص: 90

الإمام علیّ علیه السلام :أما إنَّهُ سَیَظهَرُ عَلَیکُم بَعدی رَجُلٌ رَحبُ البُلعومِ ، مُندَحِقُ البَطنِ (1) ، یَأکُلُ ما یَجِدُ ، ویَطلُبُ ما لا یَجدُ ، فَاقتُلوهُ ، ولَن تَقتُلوهُ ! ألا وِإنَّهُ سَیَأمُرُکُم بِسَبّی وَالبَراءَهِ مِنّی ، فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبّونی ؛ فَإِنَّهُ لی زَکاهٌ ، ولَکُم نَجاهٌ ، وأمَّا البَراءَهُ فَلا تَتَبَرَّؤوا مِنّی ؛ فَإِنّی وُلِدتُ عَلَی الفِطرَهِ ، وسَبَقتُ إلَی الإِیمانِ وَالهِجرَهِ . (2)

الإیضاح عن مِیْنا مولی عبد الرحمن بن عوف :سَمِعَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ ضَوضاهً فی عَسکَرِهِ ، فَقالَ : ما هذا ؟ فَقیلَ : قُتِلَ مُعاوِیَهُ ! فَقالَ : کَلّا ورَبِّ الکَعبَهِ ، لا یُقتَلُ حَتّی تَجتَمِعَ الاُمَّهُ عَلَیهِ . فَقیلَ لَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ فَبِمَ تُقاتِلُهُ ؟ قالَ : ألتَمِسُ العُذرَ فیما بَینی وبَینَ اللّهِ . (3)

الخرائج والجرائح عن عوف بن مروان :إنَّ راکِبا قَدِمَ مِنَ الشّامِ ، فَأَفشی فِی الکوفَهِ أنَّ مُعاوِیَهَ ماتَ ، فَجیءَ بِالرَّجُلِ إلی عَلِیٍّ علیه السلام فَقالَ : أنتَ شَهِدتَ مَوتَ مُعاوِیَهَ ؟ قالَ : نَعَم ، کُنتُ فیمَن دَفَنَهُ . فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ : إنَّکَ کاذِبٌ . فَقالَ القَومُ : أهُوَ یَکذِبُ ؟ قالَ : نَعَم ؛ لِأَنَّ مُعاوِیَهَ لا یَموتُ حَتّی یَملِکَ هذِهِ الاُمَّهَ ، ویَفعَلَ کَذا ، ویَفعَلَ کَذا بَعدَما مَلَکَ . فَقالَ القَومُ : فَلِمَ تُقاتِلُهُ وأنتَ تَعلَمُ أ نَّهُ سَیَبلُغُ هذا ؟ قالَ : لِلحُجَّهِ . (4)

.

1- .مُندَحِق البطن : أی واسِعُها ، کأنّ جوانبها قد بَعُد بعضها من بعض فاتَّسَعَت (النهایه : ج 2 ص 105 «دحق») .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 57 ، إعلام الوری : ج 1 ص 340 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 272 .
3- .الإیضاح : ص 455 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 198 ح 37 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 259 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 298 ح 27 .
4- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 198 ح 37 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 259 عن عوف عن مروان الأصفر نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 304 ح 37 .

ص: 91

امام علی علیه السلام :آگاه باشید که پس از من ، مردی گلو گشاده و شکم گُنده بر شما چیره خواهد شد ؛ هر چه بیابد ، می خورد و هر چه نیابد ، می خواهد . او را بکشید و البته ، هرگز او را نخواهید کشت ! بدانید که او شما را به دشنام گفتن به من و بیزاری جستن از من ، فرمان خواهد داد . امّا دشنام گفتن! مرا دشنام بگویید ، که برای من زکات و برای شما نجات خواهد بود . و امّا بیزاری جستن! از من بیزاری مجویید ، که من بر فطرت به دنیا آمده ام و در ایمان و هجرت ، سبقت جسته ام .

الإیضاح به نقل از مِینا (هم پیمان عبد الرحمان بن عوف) : علی بن ابی طالب که درود خدا بر او باد در بین لشکر خود ، سر و صدایی شنید . پرسید : «چه خبر است ؟» . گفتند : معاویه کشته شده است . فرمود : «به پروردگار کعبه سوگند ، هرگز! او کشته نخواهد شد تا آن که امّت بر گِردش جمع گردند» . گفتند : پس برای چه با او می جنگی ، ای امیر مؤمنان؟ فرمود : «در پی حُجّتی میان خود و خدای خود هستم» .

الخرائج و الجرائح به نقل از عوف بن مروان : سواره ای از شام رسید و در کوفه شایع کرد که معاویه مرده است . آن مرد را پیش علی علیه السلام آوردند . [ علی علیه السلام ]از وی پرسید : «آیا مرگ معاویه را خود دیدی؟». گفت : آری . از جمله دفن کنندگان او بودم . علی علیه السلام به وی فرمود : «تو دروغگویی» . مردم گفتند : آیا او دروغ می گوید؟ فرمود : «آری . معاویه نمی میرد تا آن که زمام این امّت را به دست گیرد و پس از پادشاهی اش ، این کار و این کار را انجام می دهد» . مردم گفتند : تو که می دانی او به حکومت می رسد ، چرا با او می جنگی؟ فرمود : «برای اتمام حجّت» .

.


ص: 92

مروج الذهب :قَد کان مُعاوِیَهُ دَسَّ اُناسا مِن أصحابِهِ إلَی الکوفَهِ یُشیعونَ مَوتَهُ ، وأکثَرَ النّاسُ القَولَ فی ذلِکَ حَتّی بَلَغَ عَلِیّا ، فَقالَ فی مَجلِسِهِ : قَد أکثَرتُم مِن نَعیِ مُعاوِیَهَ ، وَاللّهِ ما ماتَ ولا یَموتُ حَتّی یَملِکَ ما تَحتَ قَدَمَیَّ ، وإنَّما أرادَ ابنُ آکِلَهِ الأکبادِ أن یَعلَمَ ذلِکَ مِنّی فَبَعَثَ مَن یُشیعُ ذَلِکَ فیکُم لِیَعلَمَ ویَتَیَقَّنَ ما عِندی فیهِ ، وما یَکونُ مِن أمرِهِ فِی المُستَقبَلِ مِنَ الزَّمانِ . ومَرَّ فی کَلامٍ کَثیرٍ یَذکُرُ فیهِ أیّامَ مُعاوِیَهَ ومَن تَلاهُ مِن یَزیدَ ومَروانَ وبَنیهِ ، وذَکَرَ الحَجّاجَ وما یَسومُهُم مِنَ العَذابِ ، فَارتَفَعَ الضَّجیجُ ، وکَثُرَ البُکاءُ وَالشَّهیقُ ، فَقامَ قائِمٌ مِنَ النّاسِ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ولَقَد وصَفتَ اُمورا عَظیمَهً ، آللّهُ إنَّ ذلِکَ کائِنٌ ؟ قالَ عَلِیٌّ : وَاللّهِ إنَّ ذلِکَ لَکائِنٌ ، ما کَذَبتُ ولا کُذِبتُ . فَقالَ آخَرونَ : مَتی یَکونُ ذلِکَ یاأمیرَ المُؤمِنینَ ؟ قالَ : إذا خُضِبَت هذِهِ مِن هذِهِ ، ووَضَعَ إحدی یَدَیهِ عَلی لِحیَتِهِ وَالاُخری عَلی رَأسِهِ ، فَأَکثَرَ النّاسُ مِنَ البُکاءِ . فَقالَ : لا تَبکوا فی وَقتِکُم هذا فَسَتَبکونَ بَعدی طَویلاً . فَکاتَبَ أکثَرُ أهلِ الکوفَهِ مُعاوِیَهَ سِرّا فی اُمورِهِم ، وَاتَّخَذوا عِندَهُ الأَیادِیَ ، فَوَاللّهِ ما مَضَت إلّا أیّامٌ قَلائِلُ حَتّی کانَ ذلِکَ . (1)

.

1- .مروج الذهب : ج 2 ص 429 .

ص: 93

مُرُوج الذهب :معاویه ، گروهی از یاران خود را در کوفه گمارد تا خبر مرگش را پخش کنند . مردم در این باره سخن بسیار گفتند تا به گوش علی علیه السلام رسید . [ علی علیه السلام ] در مجلسش فرمود : «از مرگ معاویه بسیار سخن گفتید . به خدا سوگند ، او نمرده است و نمی میرد ، مگر آن که آنچه را در زیر گام من است ، به دست گیرد . فرزند جگرخوار می خواهد موضع مرا بداند . از این رو ، کسی را فرستاده که این موضوع را در بین شما شایع کند تا بداند و یقین کند که نظر من درباره او چیست و کار خودش در آینده چگونه خواهد بود» . سپس ، [ علی علیه السلام ] بحثی طولانی کرد و در آن ، از روزگار معاویه ، یزید که پس از معاویه خواهد آمد ، مروان و فرزندانش ، و حَجّاج و شکنجه هایی که از او به مردم خواهد رسید ، یاد نمود . صدای مردم بلند شد و گریه و زاری ، بسیار گشت . شخصی از میان مردم برخاست و گفت : ای امیر مؤمنان! چیزهای ناگواری راتوصیف کردی . تو را به خدا ، آیا اینها اتّفاق خواهد افتاد؟ علی علیه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، اتّفاق خواهد افتاد . من دروغ نگفتم و به من نیزدروغ گفته نشده است» . دیگران گفتند : ای امیر مؤمنان! کِی این کارها پیش خواهد آمد؟ فرمود : «آن گاه که این از این ، رنگین شود» و یک دست خود را بر ریش و دست دیگرش را بر سرش نهاد . مردم ، بسیار گریستند . فرمود : «اکنون نگِریید ، که پس از من ، روزگاری دراز خواهید گریست» . بسیاری از کوفیان ، به طور مخفی ، درباره خودشان به معاویه نامه نوشتند و پیش او آدم هایی برای خود ، دست و پا کردند . به خدا سوگند ، چند روزی نگذشت که آن خبر (شهادت علی علیه السلام ) ، تحقّق یافت .

.


ص: 94

3 / 8عاقِبَهُ خالِدِ بنِ عُرفُطَهَمقاتل الطالبیّین عن السائب :بَینَما عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی المِنبَرِ إذ دَخَلَ رَجُلٌ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ماتَ خالِدُ بنُ عُرفُطَهَ . فَقالَ : لا وَاللّهِ ما ماتَ . إذ دَخَلَ رَجُلٌ آخَرُ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ماتَ خالِدُ بنُ عُرفُطَهَ . فَقالَ : لا وَاللّهِ ما ماتَ . إذ دَخَلَ رَجُلٌ آخَرُ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ماتَ خالِدُ بنُ عُرفُطَهَ . فَقالَ : لا وَاللّهِ ما ماتَ ولا یَموتُ حَتّی یَدخُلَ مِن بابِ هذَا المَسجِدِ یَعنی بابَ الفیلِ بِرایَهِ ضَلالَهٍ یَحمِلُها لَهُ حَبیبُ بنُ عَمّارٍ . قالَ : فَوَثَبَ رَجُلٌ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أنَا حَبیبُ بنُ عَمّارٍ ، وأنَا لَکَ شیعَهٌ ! قالَ : فَإِنَّهُ کَما أقولُ . فَقَدِمَ خالِدُ بنُ عُرفُطَهَ عَلی مُقَدِّمَهِ مُعاوِیَهَ یَحمِلُ رَایَتَهُ حَبیبُ بنُ عَمّارٍ . (1)

الإرشاد عن سوید بن غفله :إنَّ رَجُلاً جاءَ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، إنّی مَرَرتُ بِوادِی القُری (2) ، فَرَأَیتُ خالِدَ بنَ عُرفُطَهَ قَد ماتَ بِها ، فَاستَغفِر لَهُ . فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : مَه ، إنَّهُ لَم یَمُت، ولا یَموتُ حَتّی یَقودَ جَیشَ ضَلالَهٍ ، صاحِبُ لِوائِهِ حَبیبُ بنُ حِمازٍ . فَقامَ رَجُلٌ مِن تَحتِ المِنبَرِ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، وَاللّهِ إنّی لَکَ شیعَهٌ ، وإنّی لَکَ مُحِبٌّ ! قالَ : ومَن أنتَ ؟ قالَ : أنَا حَبیبُ بنُ حِمازٍ . قالَ : إیّاکَ أن تَحمِلَها ، ولَتَحمِلَنَّها فَتَدخُلُ بِها مِن هذَا البابِ وأومَأَ بِیَدِهِ إلی بابِ الفیلِ . فَلَمّا مَضی أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ، وقَضَی الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ مِن بَعدِهِ ، وکانَ مِن أمرِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهماالسلامومِن ظُهورِهِ ما کانَ ، بَعَثَ ابنُ زِیادٍ بِعُمَرَ بنِ سَعدٍ إلَی الحُسَینِ بنِ عَلِیّ علیه السلام ، وجَعَلَ خالِدَ بنَ عُرفُطه عَلی مُقَدِّمَتِهِ ، وحَبیبَ بنَ حِمازٍ صاحِبَ رایَتِهِ ، فَسارَ بِها حَتّی دَخَلَ المَسجِدَ مِن بابِ الفیلِ . [قالَ المُفیدُ :] وهذا أیضا خَبَرٌ مُستَفیضٌ ، لا یَتَناکَرُهُ أهلُ العِلمِ الرُّواهُ لِلآثارِ ، وهُوَ مُنتَشِرٌ فی أهلِ الکوفَهِ ، ظاهِرٌ فی جَماعَتِهِم ، لا یَتَناکَرُهُ مِنهُمُ اثنانِ ، وهُوَ مِنَ المُعجِزِ الَّذی بَیَّنّاهُ . (3)

.

1- .مقاتل الطالبیّین : ص 78 .
2- .وادی القُری : وادٍ بین المدینه والشام من أعمال المدینه ، کثیر القری (معجم البلدان : ج 5 ص 345) .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 329 ، إعلام الوری : ج 1 ص 345 ، إرشاد القلوب : ص 225 ، الاختصاص : ص 280 ، بصائر الدرجات : ص 298 ح 11 وفیها «جماز» بدل «حِماز» ؛ الإصابه : ج 2 ص 209 الرقم 2187 ، شرح نهج البلاغه : ج 2 ص 286 وفیهما «حمار» بدل «حِماز» والأربعه الأخیره نحوه .

ص: 95



3 / 8 عاقبت خالد بن عُرفُطه

3 / 8عاقبت خالد بن عُرفُطهمقاتل الطالبیّین به نقل از سائب : وقتی علی علیه السلام بالای منبر بود ، مردی وارد شد و گفت : ای امیر مؤمنان! خالد بن عُرفُطه مُرد . فرمود : «به خدا سوگند ، او نمرده است» . مرد دیگری وارد شد و گفت : ای امیر مؤمنان! خالد بن عرفطه مُرد . فرمود : «به خدا سوگند ، او نمرده است» . مرد دیگری وارد شد و گفت : ای امیر مؤمنان! خالد بن عرفطه مُرد . فرمود : «به خدا سوگند ، نمرده است و نخواهد مُرد تا آن که با بیرق گم راهی که حبیب بن عمّار ، آن را به دوش می کشد از درِ این مسجد (باب الفیل) ، واردشود» . مردی از جا برخاست و گفت : ای امیر مؤمنان! من حبیب بن عمّار هستم و پیرو تو . [ علی علیه السلام ] فرمود : «همان طور که گفتم ، خواهد شد» . [ بعدها] خالد بن عُرفُطه ، در مقدّمه سپاه معاویه ، در حالی که حبیب بن عمّار ، بیرقش را به دوش داشت ، وارد کوفه شد .

الإرشاد به نقل از سُوَید بن غَفْله : مردی پیش امیر مؤمنان آمد و گفت : ای امیر مومنان! من از منطقه وادی القُری (1) گذشتم و دیدم که خالد بن عُرفُطه در آن جا مُرده است . برای او استغفار کن! امیر مؤمنان فرمود : «دست بردار . او نمرده و نخواهد مرد تا آن که فرماندهی سپاه گم راهی را که پرچمدار آن ، حبیب بن حِماز است به عهده گیرد» . مردی از پایین منبر گفت : ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند ، من پیرو تو هستم و تو را دوست می دارم . فرمود : «تو کیستی؟» . گفت : من حبیب بن حِماز هستم . [ علی علیه السلام ] فرمود : «آن پرچم را برندار ؛ گر چه برمی داری و از این در به مسجد ، وارد می شوی» و با دست به باب الفیل اشاره کرد . وقتی امیر مؤمنان در گذشت و پس او حسن بن علی علیهماالسلام[ نیز] در گذشت وجریان حسین بن علی علیهماالسلامپیش آمد و قیامش اتّفاق افتاد ، ابن زیاد ، عمر بن سعد رابه سوی حسین بن علی علیهماالسلام گسیل داشت و خالد بن عرفطه را در مقدّمه سپاه قرارداد و حبیب بن حِماز [ هم ]صاحب بیرق او بود . او سپاه را پیش برد تا از باب الفیل ، وارد مسجد شد . [ شیخ مفید می گوید :] این خبر نیز «مستفیض» است و دانشمندان گزارشگر وقایع تاریخی ، آن را انکار نکرده اند . داستان در بین مردم کوفه مشهور و برای همه آشکار بوده است و از آنان ، حتّی دو نفر نیز منکر آن نبوده اند و این ، از معجزه هایی است که بیان کردیم .

.

1- .وادی القری ، سرزمینی بین مدینه و شام که از توابع مدینه و دارای روستاهای بسیار است (معجم البلدان : ج 5 ص 345) .

ص: 96

خصائص الأئمّه علیهم السلامعن اُمّ حکیم بنت عمرو : خَرَجتُ وأنَا أشتَهی أن أسمَعَ کَلامَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، فَدَنَوتُ مِنهُ وفِی النّاسِ رِقَّهٌ ، وهُوَ یَخطُبُ عَلَی المِنبَرِ ، حَتّی سَمِعتُ کَلامَهُ ، فَقالَ رَجُلٌ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، استَغفِر لِخالِدِ بنِ عُرفُطَهَ ، فَإِنَّهُ قَد ماتَ بِأَرضِ تَیماءَ (1) ، فَلَم یَرُدَّ عَلَیهِ ، فَقالَ الثّانِیَهَ فَلَم یَرُدَّ عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ الثّالِثَهَ . فَالتَفَتَ إلَیهِ فَقالَ : أیُّهَا النّاعی خالِدَ بنَ عُرفُطَهَ ! کَذَبتَ ، وَاللّهِ ما ماتَ ، ولا یَموتُ حَتّی یَدخُلَ مِن هذَا البابِ ، یَحمِلُ رایَهَ ضَلالَهٍ . قالَت : فَرَأَیتُ خالِدَ بنَ عُرفُطَهَ یَحمِلُ رایَهَ مُعاوِیَهَ حَتّی نَزَلَ نُخَیلَهَ (2) وأَدخَلَها مِن بابِ الفیلِ . (3)

.

1- .تَیْماء : بلیده فی أطراف الشام ، بین الشام ووادیالقری علی طریق حاجّ الشام ولمّا سیطر رسول اللّه صلی الله علیه و آله علی وادی القری صالحه أهل تیماء علی البقاء فی بلادهم ودفع الجزیه (اُنظر معجم البلدان : ج 2 ص 67) .
2- .النُّخَیلَه : موضع قرب الکوفه علی سمت الشام، وهو الموضع الذی خرج إلیه الإمام علیّ علیه السلام (معجم البلدان : ج 5 ص 278) .
3- .خصائص الأئمّه علیهم السلام : ص 52 ، الملاحم والفتن : ص 234 ح 341 نحوه .

ص: 97

خصائص الأئمّه علیهم السلام به نقل از اُمّ حکیم (دختر عمرو) : من که علاقه مند به شنیدن کلام علی بن ابی طالب علیه السلام بودم ، از خانه بیرون شدم . وی بر منبر ، سخنرانی می کرد و مردم ، دلْ شکسته بودند . به او نزدیک شدم تا جایی که کاملاً صدای او را می شنیدم . مردی گفت : ای امیر مؤمنان! برای خالد بن عرفطه طلب مغفرت کن ؛ چرا که در سرزمین تَیماء (1) در گذشته است . امام علیه السلام پاسخی نداد . [ مرد ،] بار دیگر گفت و امام علیه السلام جواب نداد . [ مرد] بار سوم گفت . امام علیه السلام به طرف وی رو کرد و فرمود : «ای کسی که خبر مرگ خالد بن عرفطه را می دهی! دروغ می گویی . به خدا سوگند ، او نمرده است و نمی میرد تا از این در ، در حالی که پرچم گم راهی را حمل می کند ، وارد شود» . [ سال ها بعد ،] خالد بن عُرفُطه را دیدم که بیرق معاویه را به دوش می کشید تا در نُخَیله (2) منزل زد و بیرق را از باب الفیل ، وارد کرد .

.

1- .تَیماء ، جایی نزدیک کوفه از سمت شام است (معجم البلدان : ج 5 ص 345) .
2- .نُخَیله ، مکانی در نزدیکی کوفه و همان جایی است که علی علیه السلام برای جنگ نهروان به آن جا لشکر کشید (معجم البلدان : ج 5 ص 278) .

ص: 98

3 / 9مُلکُ بَنی مَروانَالإمام علیّ علیه السلام فی وَصفِ مَروانَ بنِ الحَکَمِ : أما إنَّ لَهُ إمرَهً کَلعَقَهِ الکَلبِ أنفَهُ (1) ، وهُوَ أبُو الأَکبُشِ الأَربَعَهِ (2) ، وسَتَلقَی الاُمَّهُ مِنهُ ومِن وُلدِهِ یَوما أحمَرَ . (3)

عنه علیه السلام لِمَروانَ بنِ الحَکَمِ یَومَ الجَمَلِ وقَد بایَعَهُ : یَابنَ الحَکَمِ ، فَلَقَد کُنتَ تَخافُ أن یَقَعَ رَأسُکَ فی هذِهِ البُقعَهِ ؟ ! کَلّا ، أبَی اللّهُ أن یَکونَ ذلِکَ حَتّی یَخرُجَ مِن صُلبِکَ طَواغیتُ یَملِکونَ هذِهِ الرَّعِیَّهَ . (4)

.

1- .یرید قصر المدّه ، وکذلک کانت مدّه خلافه مروان ؛ فإنّه ولِیَ تسعه أشهر .
2- .الأکْبُش الأربعه : بنو عبد الملک ؛ الولید ، وسلیمان ، ویزید ، وهشام ، ولم یلِ الخلافه من بنی اُمیّه ولا من غیرهم أربعه إخوه إلّا هؤلاء (شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 147) .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 73 ؛ ربیع الأبرار : ج 4 ص 242 ، تذکره الخواصّ : ص 78 ولیس فیه «وهو أبو الأکْبُش الأربعه» .
4- .إرشاد القلوب : ص 277 عن رباب بن ریاح ، مشارق أنوار الیقین : ص 76 وراجع الخرائج والجرائح : ج 1 ص 197 ح 35 .

ص: 99



3 / 9 پادشاهی بنی مروان

3 / 9پادشاهی بنی مروانامام علی علیه السلام در توصیف مروان بن حَکم : پادشاهی برای او به مقداری [کوتاه ]خواهد بود که سگ ، بینی اش را می لیسد . او پدر چهار فرمان روا خواهد بود و امّت ازوی و فرزندانش روزهای خونینی را خواهند دید .

امام علی علیه السلام در روز جمل به هنگام بیعت کردن مروان بن حکم با امام علیه السلام : ابن حکم!آیا می ترسیدی که سرت در این مکان از تنت جدا گردد؟ هرگز! خداوند ،چنین نخواهد کرد تا آن که از صُلب تو ، طاغوت هایی بیرون آیند که زمام این مردم را به دست بگیرند .

.


ص: 100

عنه علیه السلام فی مَروانَ بنِ الحَکَمِ : لَیَحمِلَنَّ رایَهَ ضَلالَهٍ بَعدَما یَشیبُ صُدغاهُ ، ولَهُ إمرَهٌ کَلَحسَهِ الکَلبِ أنفَهُ . (1)

تاریخ دمشق عن أبی سلیمان :بَینا عَلِیٌّ واضِعٌ یَدَهُ عَلی بَعضٍ (2) یَمشی فی سِکَکِ المَدینَهِ ، إذ جاءَ مَروانُ بنُ الحَکَمِ فی حُلَّهٍ ؛ فَتیً شابٌّ ناصِعُ اللَّونِ وقاذ (3) ، فَقالَ لَهُ : ما (4) کَذا وکَذا ، یا أبَا الحَسَنِ ؟ وجَعَلَ عَلِیٌّ یُخبِرُهُ . فَلَمّا فَرَغَ وَلّی مِن عِندِهِ ، فَنَظَرَ فی قَفاهُ ، ثُمَّ قالَ : وَیلٌ لِاُمَّتِکَ مِنکَ ومِن بَنیکَ إذا شابَت ذِراعاکَ . (5)

الإمام علیّ علیه السلام :لَکَأَ نّی أنظُرُ إلی ضِلّیلٍ قَد نَعَقَ بِالشّامِ ، وفَحَصَ بِرایاتِهِ فی ضَواحی کوفانَ . فَإِذا فَغَرَت فاغِرَتُهُ ، وَاشتَدَّت شَکیَمُتُه ، وثَقُلَت فِی الأَرضِ وَطأَتُهُ ، عَضَّتِ الفِتنَهُ أبناءَها بِأَنیابِها ، وماجَتِ الحَربُ بِأَمواجِها ، وبَدا مِنَ الأَیّامِ کُلوحُها (6) ، ومِنَ اللَّیالی کُدوحُها (7) . فَإِذا أینَعَ زَرعُهُ ، وقامَ عَلی یَنعِهِ ، وهَدَرَت شَقاشِقُهُ ، وبَرَقَت بَوارِقُهُ ، عُقِدَت رایاتُ الفِتَنِ المُعضِلَهِ ، وأَقبَلنَ کَاللَّیلِ المُظلِمِ ، وَالبَحرِ المُلتَطِمِ . هذا ، وکَم یَخرِقُ الکوفَهَ مِن قاصِفٍ ، ویَمُرُّ عَلَیها مِن عاصِفٍ ! وعَن قَلیلٍ تَلتَفُّ القُرونُ بِالقُرونِ ، ویُحصَدُ القائِمُ ، ویُحطَمُ المَحصودُ ! 8(8)

.

1- .الطبقات الکبری : ج 5 ص 43 ، تاریخ دمشق : ج 57 ص 263 .
2- .کذا فی المصدر ، والظاهر أنّ الصواب : «واضعٌ یدیه علی بعض» ، أو ما فی کنز العمّال : «واضعٌ یده علی کتفی» .
3- .هکذا فی المصدر ، ولعلّ الصواب : «وَقّاد» . قال ابن منظور : قلبٌ وَقّاد : ماضٍ سریع التوقّد فی النشاط . وکوکبٌ وقّاد : مُضیء (لسان العرب : ج 3 ص 466 «وقد») .
4- .فی المصدر : «یا» بدل «ما» ، والصحیح ما أثبتناه کما فی کنز العمّال .
5- .تاریخ دمشق : ج 57 ص 265 ، کنز العمّال : ج 11 ص 361 ح 31744 .
6- .الکُلُوح : العُبُوس (النهایه : ج 4 ص 196 «کلح») .
7- .الکدوح : الخُدُوش (النهایه : ج 4 ص 155 «کدح») .
8- .نهج البلاغه : الخطبه 101 .

ص: 101

امام علی علیه السلام درباره مروان بن حکم : پس از آن که موهای شقیقه اش سفید گردد ، پرچم گم راهی را به دوش خواهد کشید و حکومتی [کوتاه] به اندازه ای که سگ ، بینی اش را می لیسد ، خواهد داشت .

تاریخ دمشق از ابو سلیمان : زمانی ، علی علیه السلام دست بر شانه کسی ، در محلّه های مدینه قدم می زد که مروان بن حکم در لباسی فاخر سر رسید ؛ جوانی بود نوخاسته ، سفیدپوست و شاداب . [ مروان ،] خطاب به علی علیه السلام گفت : آیا فلان کار و فلان کار ، انجام گرفته است ، ای ابو الحسن؟ و علی علیه السلام هم به او خبر می داد . وقتی پرسش های او تمام شد ، از نزد علی علیه السلام رفت . علی علیه السلام به پشت وی نگاه کرد و سپس گفت : «وای بر مردمِ تو از دست تو و فرزندانت ، هنگامی که دو بازوی قدرتت توان گیرد!» .

امام علی علیه السلام :گویی گم راهی را می بینم که در شام ، بانگ برمی دارد و بیرق های خود را در اطراف کوفه برمی افرازد . پس ، هنگامی که دهان بگشاید و سرکشی کند و قدرتش محکم گردد و جای پایش در زمینْ ثابت شود ، فتنه ، مردم زمان را به دندان می درد ، آتش جنگْ شعله ور می گردد ، چهره دُژَمِ روزها نمایان می شود و زخم های شب ها آشکار گردد . هر گاه کِشته هایش سبز شود و به ثمر بنشیند و چون شتر مست بخروشد و شمشیرهایش بدرخشد ، از هر سو پرچم های به هم پیوسته فتنه بر هم گره می خورند و چون شب تاریک و دریای متلاطمْ روی می آورند ، چه توفان هایی که کوفه را در هم بکوبد و چه تندبادهایی که بر آن بوزد! چندی نمی کشد که دو سپاه در هم می آمیزند ؛ ایستاده ها درو می شوند و درو شده ها پای مال و نابود می گردند . 1

.


ص: 102

3 / 10سُلطَهُ الحَجّاجِالإمام علیّ علیه السلام :أما وَاللّهِ ، لَیُسَلَّطَنَّ عَلَیکُم غُلامُ ثَقیفٍ ، الذَّیّالُ (1) المَیّالُ ، یَأکُلُ خَضِرَتَکُم، ویُذیبُ شَحمَتَکُم ، إیهٍ أبا وذَحَهَ ! (2)

دلائل النبوه للبیهقی عن حبیب بن أبی ثابت :قالَ عَلیٌِّ لِرَجُلٍ : لا مُتَّ حَتّی تُدرِکَ فَتی ثَقیفٍ . قیلَ لَهُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ما فتی ثَقیفٍ ؟ قالَ : لیُقالَنَّ لَهُ یَومَ القِیامَهِ : اِکفِنا زاوِیَهً مِن زَوایا جَهَنَّمَ ؛ رَجُلٌ یَملِکٌ عِشرینَ أو بِضعا وعِشرینَ سَنَهً، لا یَدَعُ للّهِِ مَعصِیَهً إلّا ارتَکَبَها، حَتّی لَو لَم تَبقَ إلّا مَعصِیَهٌ واحِدهٌ وکانَ بَینَهُ وبینها بابٌ مُغلَقٌ لَکَسَرَهُ حَتّی یَرتَکِبَها ، یَقتُلُ بِمَن أطاعَهُ مَن عَصاهُ . (3)

.

1- .الذَّیّال : المُتَبَختِر فی مَشیِهِ ، وتذَیَّلَ : تبَختَر (القاموس المحیط : ج 3 ص 380 «ذیل») .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 116 . قال الشریف الرضی قدس سره : الوذَحه : الخنفساء ، وهذا القول یومئ به إلی الحجّاج ، وله مع الوذَحه حدیث لیس هذا موضع ذکره .
3- .دلائل النبوّه للبیهقی : ج 6 ص 489 ، البدایه والنهایه : ج 6 ص 238 وفیه «یفتن» بدل «یقتل» .

ص: 103



3 / 10 سلطه حَجّاج

3 / 10سلطه حَجّاجامام علی علیه السلام :بدانید! سوگند به خدا که جوان ثَقَفی بر شما تسلّط پیدا می کند ؛ مردی متکبّر و نابکار . او خرّمی و برکت را نابود می کند و شما را از درون ، تهی می سازد . بس کن ، ابو وَذَحه! (1)

دلائل النبوّه ، بیهقی به نقل از حبیب بن ابی ثابت : علی علیه السلام به مردی فرمود : «نمیری تا جوان ثقفی را ببینی» . گفتند : جوان ثقفی کیست؟ فرمود : «در روز قیامت ، به او گفته خواهد شد : گوشه ای از گوشه های جهنّم ، از آنِ مردی است که بیست (و یا بیست و اندی) سال ، پادشاهی کرد و هیچ معصیتِ الهی را بدون انجام دادنْ رها نساخت ، به گونه ای که اگر تنها یک گناه ، باقی بود و بین او و آن ، دری بسته قرار داشت ، در را می شکست تا مرتکب آن گناه شود ؛ [ همو که ]آنانی را که از او اطاعت نکردند ، به دست کسانی که از او اطاعت می کردند ، کُشت» .

.

1- .سیّد رضی گفته است : وَذَحه (که در متن عربی آمده) به معنای سوسک است و این سخن، اشاره به حجّاج دارد و وی را داستانی با سوسک است که این جا جای ذکر آن نیست .

ص: 104

مقاتل الطالبیّین عن موسی بن أبی النعمان :جاءَ الأَشعَثُ إلی عَلِیٍّ یَستَأذِنُ عَلَیهِ ، فَرَدَّهُ قَنبَرُ ، فَأَدمَی الأَشعَثُ أنفَهُ ، فَخَرَجَ عَلِیٌّ وهُوَ یَقولُ : ما لی ولَکَ یا أشعَثُ ؟ ! أمَا وَاللّهِ لَو بِعَبدِ ثَقیفٍ تَمَرَّستَ لَاقشَعَرَّت شُعیراتُکُ . قیلَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ومَن غُلامُ ثَقیفٍ ؟ قالَ : غُلامٌ یَلیهِم لا یُبقی أهلَ بَیتٍ مِنَ العَرَبِ إلّا أدخَلَهُم ذُلّاً . قیلَ : یا أمیرَ المُؤمِنین ، کَم یَلی ؟ وکَم یَمکُثُ ؟ قالَ : عِشرینَ إن بَلَغَها . (1)

تاریخ دمشق عن مالک بن دینار عن الحسن :قالَ عَلِیٌّ رضی الله عنه لِأَهلِ الکوفَهِ : اللّهُمَّ کَمَا ائتَمَنتُهُم فَخانونی ، ونَصَحتُ لَهُم فَغَشّونی ، فَسَلِّط عَلَیهِم فَتی ثَقیفٍ ، الذَّیّالَ المَیّالَ ، یأکُلُ خَضِرَتَها ، ویَلبَسُ فَروَتَها ، ویَحکُمُ فیها بِحُکمِ الجاهِلِیَّهِ ! قالَ : یَقولُ الحَسَنُ (2) : وما خَلَقَ اللّهُ الحَجّاجَ یَومَئِذٍ . (3)

3 / 11مُلکُ بَنی العَبّاسِ وزَوالُهُالکامل للمبرّد فی ذِکرِ وِلادَهِ عَلِیِّ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ عَبّاسٍ : أنَّ الإِمامَ أخَذَهُ فَحَنَّکَهُ ودعا لَهُ ، ثُمَّ رَدَّهُ إلَیهِ ، وقالَ : خُذهُ إلَیکَ أبَا الأَملاکِ ، قَد سَمَّیتُهُ عَلِیّا ، وکَنَّیتُهُ أبَا الحَسَنِ . (4)

.

1- .مقاتل الطالبیّین : ص 47 ، البدایه والنهایه : ج 9 ص 132 عن اُمّ حکیم بنت عمر بن سنان نحوه .
2- .هکذا فی المصدر ، ولکنّ الصحیح «الإمام علیّ علیه السلام » بدل «الحسن» ؛ لأنّ الحسن البصری کان حیّا حَتّی بعد موت الحجّاج .
3- .تاریخ دمشق : ج 12 ص 169 ، دلائل النبوّه للبیهقی : ج 6 ص 488 ، البدایه والنهایه : ج 6 ص 237 ، کنز العمّال : ج 11 ص 326 ح 31747 .
4- .الکامل للمبرّد : ج 2 ص 756 .

ص: 105



3 / 11 پادشاهی بنی عبّاس و نابودی آن

مقاتل الطالبیّین به نقل از موسی بن ابی نعمان : اشعث به منزل علی علیه السلام آمد و اجازه خواست ؛ ولی قنبر ، وی را باز گرداند و [ به همین خاطر ،] اشعث ، دماغ وی را خونین نمود . علی علیه السلام از خانه خارج شد ، در حالی که می فرمود : «چه کار با من داری ، ای اشعث؟ به خدا سوگند ، اگر با غلام ثقفی رفت و آمد می کردی ، مو بر تنت راست می شد» . گفتند : ای امیر مؤمنان! جوان ثقفی کیست؟ فرمود : «جوانی است که بر آنان حکومت خواهد کرد و هیچ خاندان عربی پیدا نخواهد شد ، مگر آن که او خواری و ذلّت را بر آن ، وارد خواهد ساخت» . گفتند : او چه مدّتْ حاکمیّت خواهد داشت و چه مدّتْ زنده خواهد بود؟ فرمود : «بیست سال ، اگر آن را به پایان برسانَد» .

تاریخ دمشق به نقل از مالک بن دینار ، از حسن [ بصری] : علی علیه السلام به مردم کوفه فرمود : «خداوندا! همان گونه که من به آنان اطمینان کردم ، آنان به من خیانت کردند و [ من ]خیرخواهی شان کردم و آنان نیرنگ زدند . جوان متکبّر نابه کارثَقَفی را بر آنان مسلّط کن تا خرّمی و برکتشان را نابود سازد و ثروتشان راتصاحب کند و با احکام جاهلیّت بر آنان حکومت نماید!». حسن (1) در گذشت و آن روز، حَجّاج به دنیا نیامده بود.

3 / 11پادشاهی بنی عبّاس و نابودی آنالکامل ، مبرّد در یادکردِ به دنیا آمدن علی بن عبد اللّه بن عبّاس :امام علیه السلام او را گرفت ، کامش را برداشت و برایش دعا کرد . سپس او را برگرداند و فرمود : «بگیر ، ای پدر پادشاهان! من او را علی نامیدم و ابو الحسنْ کنیه دادم» .

.

1- .در متن ، چنین است ؛ ولی درست ، آن است که «ابو الحسن (امام علی علیه السلام ) در گذشت ...» ؛ چون حسن بصری ، حتّی پس از مرگ حَجّاج هم زنده بود .

ص: 106

الإمام علیّ علیه السلام :یَابنَ عَبّاسٍ ، إنَّ مُلکَ بَنی اُمَیَّهَ إذا زالَ فَأَوَّلُ ما یَملِکُ مِن بَنی هاشِمٍ وُلْدُکَ ، فَیَفعَلونَ الأَفاعیلَ . (1)

الفتن عن ابن عبّاس :قُلتُ لِعَلِیٍّ بنِ أبی طالِبٍ رضی الله عنه : مَتی دَولَتُنا یا أبا حَسَنٍ ؟ قالَ : إذا رَأَیتَ فِتیانَ أهلِ خُراسانَ أصَبتُم أنتُم إثمَها ، وأصَبنا نَحنُ بِرَّها . (2)

الإمام علیّ علیه السلام فی خُطبَتِهِ : وَیلُ هذِهِ الاُمُّهِ مِن رِجالِهِمُ ؛ الشَّجَرَهِ المَلعونَهِ الَّتی ذَکَرَها رَبُّکُم تَعالی ! أوَّلُهُم خَضراءُ ، وآخِرُهُم هَزماءُ ، ثُمَّ یَلی بَعدَهُم أمرَ اُمَّهِ مُحَمَّدٍ رِجالٌ ، أوَّلُهُم أرأَفُهُم ، وثانیهِم أفتَکُهُم ، وخامِسُهُم کَبشُهُم ، وسابِعُهُم أعلَمُهُم ، وعاشِرُهُم أکفَرُهُم ، یَقتُلُهُ أخَصُّهُم بِهِ ، وخامِسُ عَشَرِهِم کَثیرُ العَناءِ قَلیلُ الغَناءِ ، سادِسُ عَشَرِهِم أقضاهُم لِلذِّمَمِ وأوصَلُهُم لِلرَّحِمِ ، کَأَ نّی أری ثامِنَ عَشَرِهِم تَفحَصُ رِجلاهُ فی دَمِهِ بَعدَ أن یَأخُذَ جُندُهُ بِکَظَمِهِ (3) ، مِن وُلدِهِ ثَلاثَهُ رِجالٍ سیرَتُهُم سیرَهُ الضُّلّالِ ، وَالثّانی وَالعِشرونَ مِنهُمُ الشَّیخُ الهَرمُ ، تَطولُ أعوامُهُ ، وتُوافِقُ الرَّعِیَّهَ أیّامُهُ ، والسّادِسُ وَالعِشرونَ 4 مِنهُم یَشرُدُ (4) المُلکُ مِنهُ شُرودَ المُنفَتقِ ، ویَعضُدُهُ الهَزرَهُ (5) المُتَفَیهِقُ (6) ،لَکَأَ نّی أراهُ عَلی جِسرِ الزَّوراءِ قَتیلاً « ذَ لِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّمٍ لِّلْعَبِیدِ» (7) . (8)

.

1- .الفضائل لابن شاذان : ص 120 ، کتاب سلیم بن قیس : ج 2 ص 916 ح 66 .
2- .الفتن : ج 1 ص 201 ح 547 .
3- .الکَظَم : مخرَج النَّفَس ، یقال : أخَذتُ بکَظَمِهِ ؛ أی بمخرَج نَفَسِه (لسان العرب : ج 12 ص 520 «کظم») .
4- .وأمّا الثانی والعشرون منهم : فهو المکتفی باللّه ، لکن لمّا کان أیّام ملکه قلیله احتمل العلّامه المجلسی الخطأ للناسخ أو السهو للراوی ، وکون المذکور إمّا القادر باللّه أو القائم بأمر اللّه ، والأوّل عمّر ستّا وثمانین سنه ، ومدّه خلافته إحدی وأربعون ، والثانی عمّر ستّا وسبعین سنه ، ومدّه خلافته أربع وأربعون ، واستظهر کون السادس والعشرین : المستعصم ، مع کونه السابع والثلاثین من ملوکهم ، ووجه المراد بأ نّهم بهذه العدّه من عظمائهم أو فی هذه الطبقات من أولاد العبّاس (راجع تمام الکلام فی بحار الأنوار : ج 41 ص 323) .
5- .رجلٌ هِزْر : مغبون أحمق یطمع به (لسان العرب : ج 5 ص 263 «هزر») .
6- .المُتفیهق : الذی یتوسّع فی کلامه ویفهق به فمه (لسان العرب : ج 10 ص 314 «فهق») .
7- .الحجّ : 10 .
8- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 276 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 322 ح 45 .

ص: 107

امام علی علیه السلام :ای ابن عبّاس! هر گاه پادشاهیِ بنی امیّه پایان یابد ، اوّلین کسانی که از بنی هاشم به حکومت خواهند رسید ، فرزندان تواَند و آنان ، کارهایی انجام خواهندداد .

الفتن به نقل از ابن عبّاس : به علی بن ابی طالب علیه السلام گفتم : دولت ما کِی خواهد بود ،ای ابو الحسن؟ فرمود : «هر گاه جوانان خراسان را دیدی ، گناه آن را شما نصیب می برید و خوبی آن را ما به دست خواهیم آورد».

امام علی علیه السلام در خطبه اش : وای بر این امّت از مردانشان! از شجره نفرین شده ای که خداوندتان آن را یاد کرده است . آغاز آنان ، سرسبزی و پایان آن ، نابودی است . پس از آنان ، سرپرستی امّت محمّد صلی الله علیه و آله را مردانی به دست می گیرند که اوّلی شان مهربان ترینشان ، دومی شان ، بی رحم ترینشان، پنجمی شان،سرِحال ترینشان، هفتمی شان، داناترینشان، دهمی شان،کافرترینشان که او را نزدیک ترین فرد به او خواهد کشت ، پانزدهمی شان ، بسیار گرفتار وکم ثروت، و شانزدهمی شان، پیمان نگه دارترین و صله رَحِم کننده ترینشان است . هجدهمی شان را پس از آن که با سپاهش به گذشت رفتار کرد ، پاهایش را درخونش غلتان می بینم . سه تن از پسرانش به حکومت می رسند که رفتارشان رفتارگم راهی است . بیست و دومی شان ، کهن سال فرتوتی است که سال های حکومتش طولانی وروزگارش همگام شهروندان خواهد بود. بیست و ششمی شان ، (1) زمام حکومت از دستش مانند چارپای رمیده ، به دَرمی رَود و حماقت و روده درازی اش 2 به زوال حکومتش کمک می کند . گویی ازهم اکنون ، کشته او را بر روی پل زَوراء می بینم . «این است سزای آنچه از پیش انجام داده بوده ای ؛ و خداوند به بندگان ، ستم نمی کند» .

.

1- .در حاشیه المناقب ، ابن شهر آشوب (ج 2 ص 276) ، خلاصه آنچه علّامه مجلسی آورده ، چنین است: نخستینِ عبّاسیان، سفّاح بود که مهربان ترین شان بود ؛ دومی شان منصور بود که خونریزترینِ آنان بود، یعنی با خدعه و نیرنگ، بسیاری را کُشت . پنجمین آنان، رشید بود که بزرگ آنان است؛ چون حکومت عبّاسیان به او استوار گشت . هفتمین آنان، مأمون بود که عالم ترین شان بود . دهمین شان ، متوکّل بود که به خاطر دشمنی [ با اهل بیت علیهم السلام ] و کشتن نزدیک ترین یارانش کافرترینشان بود . پانزدهمین آنان، معتمد بود که گرفتاری هایش به خاطر درگیری های فراوانش با زنگیان بود . شانزدهمین آنان ، معتضد بود که پس از دیدن امیر مؤمنان در خواب ، روزگارش را در صله دادن بر علویان گذراند. هجدهمین

ص: 108

عنه علیه السلام :کَأَ نّی أری رِجُلاً مِن بَنی عَبّاسٍ یُنحَرُ کَما یُنحَرُ الإِبِلُ ، ولا یَقدِرُ أن یَدفَعَ عَن نَفسِهِ ، وَیلٌ لَهُ ثُمَّ وَیلٌ لَهُ ! ما أذَلَّهُ لَمّا وَلّی عَن أمرِ رَبِّهِ ، وأقبَلَ إلَی الدُّنیا الدَّنِیَّهِ ! إلی أن قالَ : لَو شِئتُ عَن أسمائِهِم وکُناهُم ومَواضِع قَتلِهِم لَأَخبَرتُ . (1)

عنه علیه السلام :إنَّ مُلکَ وُلدِ بَنِی العَبّاسِ مِن خُراسانَ یُقبِلُ ، ومِن خُراسانَ یَذهَبُ . (2)

3 / 12فِتنَهُ القَرامِطَهِ (3)قال ابن أبی الحدید فی شرح الخطبه 176 من نهج البلاغه : « ... وَاللّهِ لَو شِئتُ أن اُخبِرَ کُلَّ رَجُلٍ مِنکُم بِمَخرَجِهِ ومَولِجِهِ وجَمیعَ شَأنِهِ لَفَعَلتُ ...» تحت عنوان : «جمله من إخبار علیّ بالاُمور الغیبیّه» : وقد ذکرنا فیما تقدّم من إخباره علیه السلام عن الغیوب طرفا صالحا ، ومن عجیب ما وقفت علیه من ذلِکَ قوله فی الخطبه الَّتی یذکر فیها الملاحم ، وهو یشیر إلی القرامطه : «یَنتَحِلونَ لَنَا الحُبَّ وَالهَوی ، ویُضمِرون لَنَا البُغضَ وَالقِلی ، وآیَهُ ذلِکَ قَتلُهُم وُرّاثَنا ، وهَجرُهُم أحداثَنا» (4) . وصحّ ما أخبر به ؛ لأنّ القرامطه قتلت من آل أبی طالب علیه السلام خلقا کثیرا ، وأسماؤهم مذکوره فی کتاب «مقاتل الطالبیّین» لأبی الفرج الأصفهانی . ومرّ أبو طاهر سلیمان بن الحسن الجنابی فی جیشه بالغریّ (5) وبالحایر (6) ، فلم یعرّج علی واحد منهما ولا دخل ولا وقف . وفی هذه الخطبه قال وهو یشیر إلی الساریه الَّتی کان یستند إلیها فی مسجد الکوفه : «کَأَ نّی بِالحَجَرِ الأَسوَدِ مَنصوبا هاهُنا . وَیحَهُم ! إنَّ فَضیلَتَهُ لَیسَت فی نَفسِهِ ، بَل فی مَوضِعِهِ واُسُسِهِ ، یَمکُثُ هاهُنا بُرهَهً ، ثُمَّ هاهُنا بُرهَهً وأَشارَ إلَی البَحرَینِ ثُمَّ یَعودُ إلی مَأواهُ واُمِّ مَثواهُ» . ووقع الأمر فی الحجر الأسود . بموجب ما أخبر به علیه السلام . (7)

.

1- .إحقاق الحقّ : ج 8 ص 168 .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 275 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 320 ح 44 .
3- .یرجع مذهب القرامطه إلی کبیرهم الحسن بن بهرام الجنابی ، أبو سعید ، کان دقّاقا من أهل جنابه بفارس ، ونفی فیها فأقام فی البحرین تاجرا ، وجعل یدعو العرب إلی نحلتهم فعظم أمره ؛ فحاربه الخلیفه مظفّر الحسن ، وصافاه المقتدر العبّاسی ؛ وکان أصحابه یسمّونه السیّد . استولی علی هجر والأحساء والقطیف وسائر بلاد البحرین ؛ وکان شجاعا ؛ داهیه ، قتله خادم له صقلبی فی الحمّام بهجر ، سنه (301 ه ) (شرح نهج البلاغه : ج 10 ص 13 الهامش) .
4- .الکتب الَّتی أوردت هذا الحدیث نقَلَته من شرح نهج البلاغه ، ولم نعثر علی مصدر آخر لهذا الحدیث .
5- .الغری : بظاهر الکوفه ، قرب قبر علیّ بن أبی طالب رضی الله عنه(معجم البلدان : ج 4 ص 196) .
6- .الحائر : قبر الحسین بن علیّ رضی الله عنه (معجم البلدان : ج 2 ص 208) .
7- .شرح نهج البلاغه : ج 10 ص 13 .

ص: 109