گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سيزدهم
42 . سعید بن قیس هَمْدانی



42سعید بن قیس هَمْدانیسعید ، جنگاوری دلیر و قهرمانی کم نظیر بود . او در جنگ های جمل و صِفّین ، شرکت داشت و در جمل و صفّین ، امام علیه السلام او را به سرداری بنی هَمْدان گماشت . او در ضمن سخنرانی ای رسا در جمع یارانش چگونگی دو سپاه را به نیکویی بَر نمود و عظمت سپاه علی علیه السلام را که گروهی از بدریان در آن حضور داشتند نشان داد و آن گاه ، جایگاه والای علی علیه السلام را به زیبایی تبیین کرد و با تکیه هوشمندانه بر پیشینه زشت معاویه ، رسوایی او و پدرانش را بیان کرد . او در موارد بسیاری اطاعت مطلق خود از علی علیه السلام را با عبارت هایی هیجان بار بیان کرده است . علی علیه السلام نیز آن پارسامرد رزم آور را می ستود . از جمله فرمود : «پشتیبان بزرگ حقیقت ، آنان را به پیش می برد سعید بن قیس [ را می گویم] ، آن بزرگْ پشتیبان را» . پس از جنگ صِفّین ، امام علیه السلام برای جلوگیری از غارتگری های سفیان بن عوف در انبار ، (1) او را بدان سوی ، گسیل داشت . سعید ، پس از علی علیه السلام نیز بر صراط حق ، استوار ماند و در جمع یاران امام حسن علیه السلام قرار گرفت . امام حسن علیه السلام او را به عنوان جانشین قیس بن سعد به نبرد با معاویه گسیل داشت . ابو عمرو کَشّی او را بدین سان ستوده است : او از بزرگان تابعیان و از سران و زاهدان آنان بود . سعید بن قیس ، حدود سال 41 هجری زندگی را بدرود گفت .

.

1- .انبار ، شهری کوچک و آباد در روزگار ساسانیان بوده است و بقایای آن در شصت کیلومتری غرب بغداد ، قابل مشاهده است . نامگذاری آن به «انبار» ، از آن رو بوده که مرکز نگهداری گندم و جو و کاه برای لشکر بوده است ، وگرنه ایرانیان ، آن جا را «فیروز شاپور» می نامیده اند . این شهر به دست خالد بن ولید در سال دوازدهم هجری فتح شد و سَفّاح ، اوّلین خلیفه عبّاسی ، برای مدتی آن جا را مقرّ حکومتش ساخت (ر . ک : معجم البلدان : ج 1 ص 257) .

ص: 258

الغارات فی ذِکرِ غارَهِ سُفیانَ بنِ عَوفٍ عَلَی الأَنبارِ ، وَاستِنفارِ الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام النّاسَ ، وقُعودِ أصحابِهِ : فَقامَ حُجرُ بنُ عَدِیٍّ الکِندِیُّ وسَعیدُ بنُ قَیسٍ الهَمدانِیُّ فَقالا : لا یَسُؤکَ اللّهُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، مُرنا بِأَمرِکَ نَتَّبِعهُ ، فَوَاللّهِ ما نُعظِمُ جَزَعا عَلی أموالِنا إن نَفَدَت ، ولا عَلی عَشائِرِنا إن قُتِلَت فی طاعَتِکَ . (1)

الفتوح فی ذِکرِ وَقعَهِ صِفّینَ : فَقالَ سَعیدُ بنُ قَیسٍ : وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ما نَصرُنا إلّا للّهِِ ولا أجَبنا غَیرَهُ ، ولَقَد قاتَلنا مَعَ مَن لَیسَ لَهُ مِثلُ سابِقَتِکَ ولا قَرابَتِکَ ، فَارمِ بِنا حَیثُ شِئتَ وأینَ أحبَبتَ ، فَنَحنُ لَکَ سامِعونَ مُطیعونَ . قالَ : فَعِندَها أنشَأَ عَلِیٌّ علیه السلام أبیاتا یَقولُ : فَلَو کُنتُ بَوّابا عَلی بابِ جَنَّهٍ لَقُلتُ لِهَمْدانَ ادخُلوا بِسَلامٍ جَزَی اللّهُ هَمدانَ الجِنانَ فَإِنَّهُم سِمامُ العِدی فی کُلِّ یَومِ حِمامٍ (2)

.

1- .الغارات : ج 2 ص 481 ، الأمالی للطوسی : ص 174 ح 293 نحوه وفیه «سعد بن قیس» .
2- .الفتوح : ج 3 ص 31 ؛ وقعه صفّین : ص 437 نحوه وراجع ص 274 .

ص: 259

الغارات در یاد کردِ غارت شهر انبار ، توسّط سفیان بن عوف و درخواست علی علیه السلام از مردم برای حرکت کردن به سوی او و تن زدن یارانش : پس حُجْر بن عَدیّ کِنْدی و سعید بن قیس همْدانی برخاستند و گفتند : ای امیر مؤمنان! خدا برایت بد نیاورَد ! به ما فرمان بده تا پیروی ات کنیم که به خدا سوگند ما بر سرِ اطاعت تو ، نه بر فنا شدن دارایی مان بی تابی می کنیم و نه بر کشته شدن خویشانمان .

الفتوح در یاد کردِ جنگ صِفّین : سعید بن قیس گفت : به خدا سوگند ای امیر مؤمنان ، ما جز برای خدا یاری نکردیم و جز به او پاسخ مثبت ندادیم ، و با کسی جنگیدیم که نه سابقه ای چون تو دارد و نه خویشاوندیِ تو را [ با پیامبر صلی الله علیه و آله ] . ما را به هر سو که می خواهی و هرکجا که دوست داری ، روانه کن که ما گوش به فرمان و مطیع تو ایم . در این جا بود که علی علیه السلام چند بیتی سرود : «اگر من دربان بهشت بودم به [ قبیله] همْدان می گفتم : به سلامتْ وارد شوید . خداوند ، بهشت را به همْدان ، پاداش دهد که آنان در روز سختی ، برای دشمنان ، چون سمّ کشنده اند» .

.


ص: 260

تاریخ الطبری عن جبر بن نوف بَعدَ أن ذَکَرَ حَثَّ الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام النّاسَ لِلخُروجِ إلی قِتالِ أهلِ الشّامِ ، بَعدَ حَربِ صِفّینَ : فَقامَ سَعیدُ بنُ قَیسٍ الهَمدانِیُّ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، سَمعا وطاعَهً ، ووُدّا ونَصیحَهً ، أنَا أوَّلُ النّاسِ جاءَ بِما سَأَلتَ وبِما طَلَبت . (1)

الغارات عن أبی عبد الرحمن السلمی أیضا : فَقامَ إلَیهِ سَعیدُ بنُ قَیسٍ الهَمدانِیُّ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، وَاللّهِ لَو أمَرتَنا بِالمَسیرِ إلی قَسطَنطینِیَّهَ ورومِیَّهَ مُشاهً حُفاهً عَلی غَیرِ عَطاءٍ ولا قُوَّهٍ ، ما خالَفتُکَ أنَا ، ولا رَجُلٌ مِن قَومی . قالَ : فَصَدَقتُم جَزاکُمُ اللّهُ خَیرا . (2)

43سَلمانُ الفارِسِیُّسلمان الفارسی ، أبو عبد اللّه ، وهو سلمان المحمّدی ، زاهد ثاقب البصیره ، نقیّ الفطره ، من سلاله فارسیّه (3) ، مولده رامهرمز (4) وأصله من أصبهان (5) ، صحابیّ (6) جلیل من صحابه رسول اللّه صلی الله علیه و آله . کان یحظی بمکانه عظیمه لا تستوعبها هذه الصفحات القلیله . کان یطوی الفیافی والقفار بحثا عن الحقّ . وعندما دخل رسول اللّه صلی الله علیه و آله المدینه حضر عنده وأسلم (7) . وآثر خدمه ذلکم السفیر الإلهیّ العظیم بکلّ طواعیه ، ولم یألُ جهدا فی ذلک ، وشهد الخندق وأعان المؤمنین بذکائه وخبرته بفنون القتال ، واقترح حفر الخندق ، فلقی اقتراحه ترحیبا . کان یعیش فی غایه الزهد ، ولمّا کان قد قطع جمیع الوشائج ، وأعرض عن جمیع زخارف الحیاه ، والتحق بالحقّ ، شرّفه رسول اللّه صلی الله علیه و آله بقوله : « سَلمانُ مِنّا أهلَ البَیتِ » (8) . وکان قلبه الطاهر مَظهرا للأنوار الإلهیّه ، فقال فیه رسول اللّه صلی الله علیه و آله : « مَن أرادَ أن یَنظُرَ إلی رَجُلٍ نُوِّرَ قَلبُهُ فَلیَنظُر إلی سَلمانَ » (9) . وکان أمیر المؤمنین علیه السلام یقول عن سعه علمه واطّلاعه : «عَلِمَ العِلمَ الأَوَّلَ وَالعِلمَ الآخِرَ ، وقَرَأَ الکِتابَ الأَوَّلَ وقَرَأَ الکِتابَ الآخِرَ ، وکانَ بَحرا لا یَنزِفُ » (10) . وقد رعی سلمان حرمه الحقّ بعد رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، ولم یحد عن مسیر الحقّ (11) ، وکان أحد القلائل الذین قاموا فی المسجد النّبویّ ودافعوا عن «خلافه الحقّ» و « حقّ الخلافه » (12) . وکان من عشّاق علیّ وآل البیت علیهم السلام ، ومن الأقلّین الذین شهدوا الصلاه علی السیّده الطاهره فاطمه الزهراء علیهاالسلاموحضروا دفنها فی جوف اللیل الحزین (13) . ولّاه عمر علی المدائن (14) ، فکانت حکومته فیها من المظاهر المشرّفه الباعثه علی الفخر والاعتزاز ، فهی حکومه تعلوها الرؤیه الإلهیّه ، ویحیطها الزهد والورع ، وهدفها الحقّ والعدل . کان سلمان من المعمّرین ، عاش قرابه مئتین وخمسین سنه (15) ، وتوفّی بالمدائن (16) أیّام حکومه عمر (17) أو عثمان . (18)

.

1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 79 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 402 نحوه .
2- .الغارات : ج 2 ص 637 .
3- .الطبقات الکبری : ج 4 ص 75 ، تاریخ دمشق : ج 21 ص 376 .
4- .رامهُرمُز : مدینه مشهوره بنواحی خوزستان (معجم البلدان : ج 3 ص 17) .
5- .تاریخ دمشق : ج 21 ص 383 ، سیر أعلام النّبلاء : ج 1 ص 515 الرقم 91 وراجع الطبقات الکبری : ج 4 ص 75 وتاریخ الإسلام للذهبی : ج 3 ص 510 .
6- .الطبقات الکبری : ج 4 ص 80 و ص 88 ، تاریخ دمشق : ج 21 ص 376 ح 2599 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 3 ص 511 .
7- .المعجم الکبیر : ج 6 ص 212 ح 598 ، تاریخ دمشق : ج 21 ص 376 .
8- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 691 ح 6539 و ح 6541 ، المعجم الکبیر : ج 6 ص 213 ح 6040 ، الطبقات الکبری : ج 4 ص 83 ، تاریخ دمشق : ج 21 ص 408 .
9- .تاریخ دمشق : ج 21 ص 408 .
10- .الطبقات الکبری : ج 4 ص 86 ، تاریخ دمشق : ج 21 ص 422 ، حلیه الأولیاء : ج 1 ص 187 ، المصنّف لابن أبی شیبه : ج 7 ص 536 ح 3 ، المعجم الکبیر : ج 6 ص 213 ح 6041 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 3 ص 515 ، سیر أعلام النّبلاء : ج 1 ص 541 الرقم 91 والأربعه الأخیره نحوه ولیس فیها «وقرأ الکتاب الأوّل ، وقرأ الکتاب الآخر» وراجع تاریخ دمشق : ج 21 ص 420 .
11- .الخصال : ص 607 ح 9 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 126 ح 1 .
12- .الخصال : ص 463 ح 4 ، الاحتجاج : ج 1 ص 192 ح 2 ، رجال البرقی : ص 64 .
13- .الخصال : ص 361 ح 50 ، رجال الکشّی : ج 1 ص 34 الرقم 13 ، الاختصاص : ص 5 ، تفسیر فرات : ص 570 ح 733 .
14- .مروج الذهب : ج 2 ص 314 ، الطبقات الکبری : ج 4 ص 87 .
15- .سیر أعلام النّبلاء : ج 1 ص 555 الرقم 91 ، تاریخ دمشق : ج 21 ص 378 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 3 ص 521 .
16- .الطبقات لخلیفه بن خیّاط : ص33 ح 22 ، تاریخ دمشق : ج21 ص378 و ص458 ، سیر أعلام النبلاء : ج1 ص554 الرقم 91.
17- .المعارف لابن قتیبه : ص 271 ، تاریخ دمشق : ج 21 ص 458 .
18- .الطبقات الکبری : ج 4 ص 93 ، تاریخ بغداد : ج 1 ص 171 الرقم 12 ، المعارف لابن قتیبه : ص 271 ، تاریخ دمشق : ج 21 ص 378 و ص 458 ، سیر أعلام النّبلاء : ج 1 ص 554 الرقم 91 وفی ص 555 : «سنه 33 ه » .

ص: 261



43 . سلمان فارسی

تاریخ الطبری به نقل از جبر بن نوف (پس از آن که تحریک و ترغیب امام علی علیه السلام را برای پیکار با شامیان ، پس از جنگ صفّین ، نقل کرده است) : پس سعید بن قیس همْدانی برخاست و گفت : ای امیر مؤمنان! با دل و جان ، گوش به فرمان و مطیع هستیم . من نخستین کسی هستم که در پیِ آنچه خواستی و طلب کردی ، آمده ام .

الغارات به نقل از ابو عبد الرحمان سُلَمی (در همان جریانی که در نقل پیشین ، یاد شد) : پس سعید بن قیس همْدانی برخاست و گفت : ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند ، اگر به ما فرمان دهی که پیاده و پابرهنه و بدون زاد و توشه تا قُسطنطنیّه و روم برویم ، نه من نافرمانی می کنم و نه هیچ مردی از قومم . [ علی علیه السلام ] فرمود : «راست می گویید . خداوند به شما جزای خیر دهد» .

43سلمان فارسیابو عبد اللّه سلمان فارسی یا همان سلمان محمّدی ، پارسای بیدار دل ، زاهد پاکْ سرشت ایرانی ، در رامهرمز به دنیا آمد ؛ امّا اصل او به اصفهان می رسد . این صحابی بزرگوار پیامبر خدا ، از چنان مکانت و عظمتی بر خوردار است که به راستی این صفحات اندک ، تصویری هر چند کم سو را از او بر نمی تابد . او برای یافتن حق ، دشت ها و آبادی ها را درهم نوردید و پس از ورود پیامبر خدا به مدینه ، به حضور آن بزرگوار رسید و مسلمان شد و خدمت آن سفیر الهی را به جان خرید و در محضر آن پیامبر الهی از هیچ چیزْ فروگذار نکرد و در جنگ خندق ، حضور یافت و مؤمنان را با هوشمندی و آگاهی از فنون جنگ ، یاری داد و کَندن خندق را پیشنهاد کرد که پذیرفته و عملی شد . او در نهایت پارسایی می زیست و چون همه عُلقه ها را گسسته و زندگی اش را از همه پیرایه ها پیراسته و به حقْ پیوسته بود ، پیامبر صلی الله علیه و آله تعبیر والای : «سلمان ، از ما اهل بیت است» را درباره او بیان فرمود . قلب پاک سلمان ، جلوه گاه انوار الهی بود که پیامبر خدا فرمود : «هر کس می خواهد به مردی بنگرد که دلش نورانی گشته است ، به سلمان بنگرد» . و علی علیه السلام گستره دانش و آگاهی های سلمان را چنین ترسیم می کند : «او ، دانش نخستین و آخرین را دریافت و کتاب اوّل و آخر را خواند . او ، دریایی است پایان ناپذیر!» . سلمان ، پس از پیامبر خدا ، حرمت حق را پاس داشت و از مسیر حق ، روی بر نتافت و از معدود کسانی بود که در مسجد پیامبر خدا به پا خاست ، و از «خلافت حق» و «حقّ خلافت» ، دفاع کرد . او از شیفتگان علی علیه السلام و آل پیامبر صلی الله علیه و آله بود و از معدود کسانی بود که در تاریکی های غمبار شب ، در خاکسپاری فاطمه زهرا علیهاالسلام ، علی علیه السلام را همراهی کرد و بر او نماز خواند . عمر ، حکومت مدائن را به سلمان سپرد . حکومت وی در مدائن ، دورانی افتخارآفرین در زندگی آن بزرگوار است ؛ حاکمیتی آمیخته با زهد و پارسایی ، و حکومتی با آمیزه حقجویی و خدا نگری . سلمان از کسانی است که سالیان درازی زیست . او نزدیک به 250 سال زندگی کرد و در زمان عمر یا عثمان ، در مدائن ، زندگی را بدرود گفت .

.


ص: 262

. .


ص: 263

. .


ص: 264

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :إنَّ الجَنَّهَ لَتَشتاقُ إلی ثَلاثَهٍ : عَلیٍّ وعَمّارٍ وسَلمانَ . (1)

حلیه الأولیاء عن أبی الأسود وزاذان الکندی :کُنّا ذاتَ یَومٍ عِندَ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَوافَقَ النّاسُ مِنهُ طیبَ نَفسٍ ومُزاحٍ ، فَقالوا : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، حَدِّثنا عَن أصحابِکَ . قالَ : عَن أیِّ أصحابی ؟ قالوا : عَن أصحابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . قالَ : کُلُّ أصحابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله أصحابی ، فَعَن أیِّهِم ؟ قالوا : عَنِ الَّذینَ رَأَیناکَ تُلطِفُهُم بِذِکرِکَ وَالصَّلاهِ عَلَیهِم دونَ القَومِ ، حَدِّثنا عَن سَلمانَ . قالَ : مَن لَکُم بِمِثلِ لُقمانَ الحَکیمِ ؟ ! ذاکَ امرُؤٌ مِنّا وإلَینا أهلَ البَیتِ ، أدرَکَ العِلمَ الأَوَّلَ وَالعِلمَ الآخِرَ ، وقَرَأَ الکِتابَ الأَوَّلَ وَالکِتابَ الآخِرَ ، بَحرٌ لا یَنزِفُ . (2)

.

1- .سنن الترمذی : ج 5 ص 667 ح 3797 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 148 ح 4666 ، المعجم الکبیر : ج 6 ص 215 ح 6045 وزاد فیه «والمقداد» وکلّها عن أنس ؛ الخصال : ص 303 ح 80 عن عبد اللّه بن محمّد بن علیّ بن العبّاس الرازی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله وزاد فیه «وأبیذرّ والمقداد» ، وقعه صفّین : ص 323 عن الحسن .
2- .حلیه الأولیاء : ج 1 ص 187 ، المعجم الکبیر : ج 6 ص 213 ح 6042 وفیه «بمثاله» بدل «بمثل» ولیس فیه «وإلینا» ،تاریخ دمشق : ج 21 ص 421 ، الطبقات الکبری : ج 4 ص 85 عن زاذان وفیه ذیله من «مَن لکم بمثل ...» وفی صدره «سئل علیّ عن سلمان الفارسی ، فقال : ذاک امرؤ منّا وإلینا» ؛ الغارات : ج 1 ص 177 عن أبی عمرو الکندی .

ص: 265

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بهشت ، مشتاق سه نفر است : علی و عمّار و سلمان (1) .

حلیه الأولیاء به نقل از ابو الأسود و زاذان کندی : روزی نزد علی علیه السلام بودیم . مردم دیدند که او خوش حال و شادان است . گفتند : ای امیر مؤمنان! از یارانت برای ما بگو . فرمود : «از کدام یارانم؟» . گفتند : آنان که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بودند . فرمود : «همه یاران پیامبر صلی الله علیه و آله ، یاران من اند . از کدام یک بگویم؟» . گفتند : از کسانی که می بینیم به آنها اظهار لطف می کنی و فقط بر آنها درود می فرستی . از سلمان برایمان بگو . فرمود : «چه کسی برایتان مانند لقمان حکیم می شود؟ او مردی از ما و برای ما اهل بیت است . دانش نخستین و آخرین را دریافت و کتاب اوّل و آخر را خواند ؛ دریایی است پایان ناپذیر» .

.

1- .گفتنی است که در حدیث (الخصال : ص 303 ح 80 ) ، سخن از «پنج نفر» است و ابو ذر و مقداد نیز برشمرده اند .

ص: 266

الأمالی للطوسی عن منصور بن بزرج :قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ الصّادقِ علیه السلام : ما أکثَرَ ما أسمَعُ مِنکَ یا سَیِّدی ذِکرَ سَلمانَ الفارِسِیِّ ! فَقالَ : لا تَقُلِ الفارِسِیَّ ، ولکِنَ قُل : سَلمانَ المُحَمَّدِیَّ ، أ تَدری ما کَثرَهُ ذِکری لَهُ ؟ قُلتُ : لا . قالَ : لِثَلاثِ خِلالٍ ، أحَدُها : إیثارُهُ هَوی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام عَلی هَوی نَفسِهِ ، وَالثانِیَهُ : حُبُّهُ لِلفُقَراءِ وَاختِیارُهُ إیّاهُم عَلی أهلِ الثَّروَهِ وَالعَدَدِ ، وَالثّالِثَهُ : حُبُّهُ لِلعِلمِ وَالعُلماءِ . إنَّ سَلمانَ کانَ عَبدا صالِحا حَنیفا مُسلِما وما کانَ مِنَ المُشرِکینَ . (1)

المستدرک علی الصحیحین عن عوف بن أبی عثمان النّهدی :قالَ رَجُلٌ لِسَلمانَ : ما أشَدَّ حُبَّک لِعَلِیٍّ علیه السلام ! قالَ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : مَن أحَبَّ عَلِیّا فَقَد أحَبَّنی ، ومَن أبغَضَ عَلِیّا فَقَد أبغَضَنی . (2)

.

1- .الأمالی للطوسی : ص 133 ح 214 .
2- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 141 ح 4648 .

ص: 267

الأمالی ، طوسی به نقل از منصور بن بُزُرج : به امام صادق علیه السلام گفتم : سرور من! چرا این همه یاد سلمان فارسی را از شما می شنوم؟ فرمود : «مگو فارسی ؛ بلکه بگو : سلمان محمّدی . آیا می دانی چرا این همه از او یاد می کنم؟» گفتم : نه . فرمود : «به خاطر سه چیز . نخست ، این که خواسته امیر مؤمنان را بر خواسته خود ، مقدم می داشت . دوم ، این که بینوایان را دوست می داشت و آنان را بر ثروتمندان و شوکتمندان ، ترجیح می داد . سوم ، این که دانش و دانشمندان را دوست می داشت . بی گمان ، سلمان ، بنده ای شایسته ، پاک دین (مستقیم و معتدل) و مسلمان بود و از مشرکان نبود» .

المستدرک علی الصحیحین به نقل از عوف بن ابی عثمان نَهدی : مردی به سلمان گفت : چه محبّت شدیدی به علی داری! گفت : شنیدم که پیامبر خدا می فرماید : «هرکس علی را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است ، و هرکس علی را دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته است» .

.


ص: 268

الطبقات الکبری عن النّعمان بن حمید :دَخَلتُ مَعَ خالی عَلی سَلمانَ بِالمَدائِنِ وهُوَ یَعمَلُ الخوصَ ، فَسَمِعتُهُ یَقولُ : أشتَری خوصا بِدِرهَمٍ فَأعمَلُهُ فَأَبیعُهُ بِثَلاثَهِ دَراهِمَ ، فَاُعیدُ دِرهَما فیه ، واُنفِقُ دِرَهَما عَلی عِیالی ، وأتَصَدَّقُ بِدِرهَمٍ ، ولَو أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ نَهانی عَنهُ ما انتَهَیتُ . (1)

مروج الذهب فی ذِکرِ سَلمانَ الفارِسِیِّ : کانَ یَلبَسُ الصّوفَ ، ویَرکَبُ الحِمارَ بِبَرذَعَتِهِ (2) بِغَیرِ إکافٍ (3) ، ویَأکُلُ خُبزَ الشَّعیرِ ، وکانَ ناسِکا زاهِدا ، فَلَمَّا احتَضَرَ بِالمَدائِنِ قالَ لَهُ سَعدُ بنُ أبی وَقّاصٍ : أوصِنی یا أبا عَبدِ اللّهِ . قالَ : نَعَم ، قالَ : اُذکُرِ اللّهَ عِندَ هَمِّکَ إذا هَمَمتَ ، وعِندَ لِسانِکَ إذا حَکَمت ، وعِندَ یَدِکَ إذا قَسَمتَ . فَجَعَلَ سَلمانُ یَبکی ، فَقالَ لَهُ : یا أبا عَبدِ اللّهِ ، ما یُبکیکَ؟ قالَ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : إنَّ فِی الآخِرَهِ عَقَبَهً لا یَقطَعُها إلَا المُخِفّون ، وأری هذِهِ الأَساوِدَهَ حَولی . فَنَظَروا فَلَم یَجِدوا فِی البَیتِ إلّا إداوَهً ورَکوَهً (4) ومَطهَرَهً ! (5)

الطبقات الکبری عن أبی سفیان عن أشیاخه :دَخَلَ سَعدُ بنُ أبی وَقّاصٍ عَلی سَلمانَ یَعودُهُ ، فَبَکی سَلمانُ ، فَقالَ لَهُ سَعدٌ : ما یُبکیکَ یا أبا عَبدِ اللّهِ ؟ تُوُفِّیَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وهُوَ عَنکَ راضٍ ، وتَلقی أصحابَکَ ، وتَرِدُ عَلَیهِ الحَوضَ ! قالَ سَلمانُ : وَاللّهِ ما أبکی جَزَعا مِنَ المَوتِ ولا حِرصا عَلَی الدُّنیا ، ولکِنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَهِدَ إلَینا عَهدا فَقالَ : لِتَکُن بُلغَهُ أحَدِکُم مِنَ الدُّنیا مِثلَ زادِ الرّاکِبِ . وحَولی هذِهِ الأَساوِدُ . قالَ : وإنَّما حَولَهُ جَفنَهٌ أو مَطهَرَهٌ أو إجّانَهٌ (6) ، فَقالَ لَهُ سَعدٌ : یا أبا عَبدِ اللّهِ ، اِعهَد إلَینا بِعَهدٍ نَأخُذهُ بَعدَکَ . فَقالَ : یا سَعدُ ، اُذکُرِ اللّهَ عِندَ هَمِّکَ إذا هَمَمتَ ، وعِندَ حُکمِکَ إذا حَکَمتَ ، وعِندَ یَدِکَ إذا قَسَمتَ . (7)

.

1- .الطبقات الکبری : ج 4 ص 89 ، تاریخ دمشق : ج 21 ص 434 عن سمّاک بن حرب عن عمّه نحوه ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 3 ص 518 ، سیر أعلام النّبلاء : ج 1 ص 547 .
2- .البَرْذَعهُ والبردعه : ما یوضع علی الحمار أو البغل لیرکب علیه ، کالسرج للفرس (المعجم الوسیط : ج 1 ص 48 «برذع») .
3- .الإکاف والأکاف من المراکب : شبه الرِّحال والأقتاب (لسان العرب : ج 9 ص 8 «أکف») .
4- .الرَّکْوه : إناء صغیر من جِلد یُشرَب فیه الماء ، والجمع رِکاء (النهایه : ج 2 ص 261 «رکا») .
5- .مروج الذهب : ج 2 ص 314 .
6- .الإجَّانَه:واحِدهُ الأجَاجِین،وهی المِرْکَنُ [الإناء] الَّذی تُغسَل فیه الثیابُ (مجمع البحرین: ج1 ص21 «أجن»).
7- .الطبقات الکبری : ج 4 ص 90 ، حلیه الأولیاء : ج 1 ص 195 ، تاریخ دمشق : ج 21 ص 452 .

ص: 269

الطبقات الکبری به نقل از نُعْمان بن حُمَید : در مدائن با دایی ام بر سلمانْ وارد شدیم ، در حالی که با برگ خرما ، سبد می ساخت . شنیدم که می گوید : یک درهم برگ خرما می خرم و آن را بدین گونه در می آورم و سپس به سه درهم می فروشم . با یک درهم ، دوباره برگ می خرم و یک درهم را خرج خانواده ام می کنم و درهم باقی مانده را صدقه می دهم ، و اگر عمر بن خطّاب هم مرا بازدارد ، از این کار ، دست نمی کشم .

مروج الذهب در یادکردِ سلمان فارسی : پشمینه پوش بود و بر درازگوش بی پالان و تنها با یک جُل (پارچه) سوار می شد و نان جو می خورد و عابد و زاهد بود . چون در مدائن به حالت احتضار افتاد ، سعد بن وقّاص به او گفت : ای ابو عبد اللّه ! سفارشی به من بکن . گفت : «باشد! در تصمیمت به گاهِ تصمیم گیری ، و در زبانت به گاهِ داوری ، و در دستت هنگام[ تقسیمِ اموال] ، خدا را به یاد داشته باش» و سپس شروع به گریستن کرد . سعد گفت : ای ابو عبد اللّه ! چه چیزی تو را به گریه می اندازد؟ گفت : شنیدم که پیامبر خدا می فرماید : «در آخرت ، گردنه ای است که جز سبک باران از آن نمی گذرند» و این همه اثاث را در پیرامونم می بینم . پس نگاه کردند و در خانه ، جز مَشکی و کاسه آب و آفتابه ای نیافتند .

الطبقات الکبری به نقل از ابوسفیانِ راوی ، از استادانش در حدیث : سعد بن ابی وقّاص به قصد عیادت سلمان بر او وارد شد . سلمان گریست . سعد به او گفت : ای ابو عبد اللّه ! چرا می گریی؟ پیامبر خدا وفات کرد ، در حالی که از تو خشنود بود . به علاوه ، به دیدار یارانت می روی و در حوض [ کوثر ]بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد می شوی . سلمان گفت : به خدا سوگند ، از سرِ ناشکیبایی بر مرگ و یا حرص به دنیا نمی گریم ؛ بلکه پیامبر خدا به ما سفارش کرد که توشه هر کدامتان از دنیا چون توشه مسافر باشد و اکنون پیرامون من این همه اثاث است ! سعد می گوید : پیرامونش کاسه ای یا آفتابه ای یا تَشتی بود . پس سعد به او گفت : ای ابو عبد اللّه ! سفارشی به ما بکن تا پس از تو به آن عمل کنیم . سلمان گفت : ای سعد! در تصمیمت هنگام تصمیم گیری ، و در حکمت هنگام داوری ، و در دستت هنگام تقسیم [ِ بیت المال] ، خدا را به یاد داشته باش .

.


ص: 270

المعجم الکبیر عن بقیره امرَأَهِ سَلمانَ : لَمّا حَضَرَ سَلمانَ المَوتُ دَعانی ، وهُوَ فی عِلِّیَّهٍ (1) لَها أربَعَهُ أبوابٍ ، فَقالَ : اِفتَحی هذِهِ الأَبوابَ یا بقیرهُ ، فَإِنَّ لِیَ الیَومَ زُوّارا لا أدری مِن أیِّ هذِهِ الأَبوابِ یَدخُلونَ عَلَیَّ . ثُمَّ دَعا بِمِسکٍ لَهُ ، ثُمَّ قالَ : أدیفیهِ فی تَورٍ (2) ، فَفَعَلتُ ، ثُمَّ قالَ : اِنضَحیهِ حَولَ فِراشی ثُمَّ انزِلی فَامکُثی ، فَسَوفَ تَطَّلِعینَ قربتی (3) عَلی فِراشی ، فَاطَّلَعتُ فَإِذا هُوَ قَد اُخِذَ روحُهُ ، فَکَأَ نَّهُ نائِمٌ عَلی فِراشِهِ ، أو نَحوا مِن ذلِکَ . (4)

.

1- .علِّیَّه بضمّ العین وکسرها : الغُرفه ، والجمع العَلالیّ (النهایه : ج 3 ص 295 «علا») .
2- .فی المصدر : « ادبغیه » ، والصحیح ما أثبتناه کما فی بقیّه المصادر . قال فی تاج العروس : دافَ الشیء یدیفُه : أی خَلَطَه ، وفی حدیث سلمان رضی الله عنه : «... فقال لامرأته : أدِیفیه فی تَورٍ» . والتَّوْر : إناء صغیر (تاج العروس : ج 12 ص 216 «دفف» و ج 6 ص 135 «تور») .
3- .کذا فی المصدر ، وفی حلیه الأولیاء : «فتَرَیْنی» .
4- .المعجم الکبیر : ج 6 ص 215 ح 6043 ، الطبقات الکبری : ج 4 ص 92 ، حلیه الأولیاء : ج 1 ص 208 ، سیر أعلام النّبلاء : ج 1 ص 553 الرقم 91 .

ص: 271

المعجم الکبیر به نقل از بقیره ، همسر سلمان : چون سلمان به حالت احتضار افتاد ، مرا فراخواند . او در بالاخانه ای بود که چهار در داشت . پس گفت : ای بقیره! این درها را باز کن که امروز ، دیدارکنندگانی دارم که نمی دانم از کدامین در بر من وارد می شوند . سپس مُشک مخصوصش را خواست و گفت : آن را در ظرفی کوچک [با آب] بیامیز و بر پیرامون بسترم بیفشان . سپس پایین برو و منتظر باش که به زودی نزدیکانم را در کنار بسترم خواهی یافت . پس [ از مدّتی] به او سر زدم . دیدم که قبض روح شده و چنان آرام بود که گویی بر بسترش خفته است ، یا شبیه آن .

.


ص: 272

الطبقات الکبری عن عطاء بن السائب :إنَّ سَلمانَ حینَ حَضَرَتهُ الوَفاهُ ، دَعا بِصُرَّهٍ مِن مِسکٍ کانَ أصابَها مِن بَلَنجَرَ (1) ، فَأَمرَ بِها أن تُدافَ وتُجعَلَ حَولَ فِراشِهِ ، وقالَ : فَإِنَّهُ یَحضُرُنِی اللَّیلَهَ مَلائِکَهٌ یَجِدونَ الرّیحَ ولا یَأکُلونَ الطَّعامَ . (2)

44سُلَیمانُ بنُ صُرَدٍ الخُزاعِیّسلیمان بن صرد بن الجون الخزاعی یکنّی أبا مُطَرِّف ، من صحابه رسول اللّه صلی الله علیه و آله (3) ، وأحد وجوه الشیعه البارزین فی الکوفه (4) . تخلّف عن الإمام علیّ علیه السلام یوم الجمل فلامه الإمام وعنّفه (5) ، ولکنّه کان أمیر میمنته علی الرجّاله یوم صفّین (6) . ولّاه الإمام علیه السلام علی منطقه الجبل (7) ، ومدح صلابته فی الدِّین (8) . وفی أیّام الإمام الحسن المجتبی علیه السلام کان من أصحابه (9) . وعندما نقض معاویه الصلح ، اقترح سلیمان علی الإمام إخراج عامل معاویه من الکوفه ، فلم یوافق (10) . جمع أهل الکوفه بعد هلاک معاویه ، وکتب إلی الإمام الحسین علیه السلام یدعوه إلی الکوفه ، لکنّه تخلّف عن بیعته ولم یشهد معه واقعه الطفّ (11) . لمّا هلک یزید ، جمع شیعه الکوفه ونظّم ثوره التوّابین علی ابن زیاد رافعا شعاره المعروف «یالَثارات الحسین» (12) . وکانت هذه الثوره حماسیّه عاطفیّه . وانهزم سلیمان أمام عبید اللّه بن زیاد بعد قتالٍ شدیدٍ ، ورزقه اللّه الشهاده سنه 65 ه (13) ، وله من العمر 93 سنه . (14)

.

1- .بَلَنجَر : مدینه ببلاد الخَزَر ، خلف باب الأبواب ، فتحها عبدالرحمن بن ربیعه (معجم البلدان : ج 1 ص 489) .
2- .الطبقات الکبری : ج 4 ص 92 .
3- .الطبقات الکبری : ج 4 ص 292 ، تهذیب الکمال : ج 11 ص 455 الرقم 2531 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 552 ، الاستیعاب : ج 2 ص 210 الرقم 1061 ؛ رجال الطوسی : ص 40 الرقم 255 .
4- .الطبقات الکبری : ج 4 ص 292 .
5- .وقعه صفّین : ص 6 ، رجال الطوسی : ص 66 الرقم 597 وفیه «المتخلّف عنه یوم الجمل» ؛ الفتوح : ج 2 ص 492 .
6- .وقعه صفّین : ص 205 ؛ تاریخ خلیفه بن خیّاط : ص 146 ، الأخبار الطوال: ص171 ، الاستیعاب: ج2 ص211 الرقم 1061.
7- .أنساب الأشراف : ج 2 ص 393 .
8- .وقعه صفّین : ص 519 .
9- .رجال الطوسی : ص 94 الرقم 936 .
10- .تنزیه الأنبیاء : ص 172 .
11- .الطبقات الکبری : ج 4 ص 292 ، تهذیب الکمال : ج 11 ص 456 الرقم 2531 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 352 و ص 552 ، اُسد الغابه : ج 2 ص 548 الرقم 2231 ، الأخبار الطوال : ص 229 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 36 .
12- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 583 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 635 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 258 .
13- .الطبقات الکبری : ج 4 ص 292 و 293 ، تهذیب الکمال : ج 11 ص 456 الرقم 2531 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 583 599 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 635 641 ، اُسد الغابه : ج 2 ص 548 الرقم 2231 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 258 وفیه «سنه 66ه » .
14- .الطبقات الکبری : ج 4 ص 293 ، تهذیب الکمال : ج 11 ص 456 الرقم 2531 ، الاستیعاب : ج 2 ص 211 الرقم 1061 ، اُسد الغابه : ج 2 ص 549 الرقم 2231 .

ص: 273



44 . سلیمان بن صُرَد خُزاعی

الطبقات الکبری به نقل از عطاء بن سائب : چون مرگ سلمان در رسید ، کیسه مُشکی را که از بَلَنجَر (1) به او رسیده بود ، خواست و فرمان داد که آن را در ظرف کوچکی ، [با آب] بیامیزند و در کنار بسترش بنهند و گفت : امشب فرشتگانی نزد من حضور می یابند که بو را می فهمند ؛ امّا غذا نمی خورند .

44سلیمان بن صُرَد خُزاعیسلیمان بن صُرَد بن جون خُزاعی با کنیه ابو مُطَرِّف ، از صحابیان پیامبر خدا و از شیعیان برجسته کوفه است . او در جنگ جمل ، شرکت نجست و مورد سرزنش امام علی علیه السلام قرار گرفت ؛ (2) امّا در جنگ صِفّین ، فرماندهی پیاده نظام جناح راست لشکر علی علیه السلام را به عهده داشت . امام علی علیه السلام او را بر منطقه جَبَل گماشت و صلابت او را در دین ستود . سلیمان ، به روزگار امامت امام حسن علیه السلام از یاران آن بزرگوار بود و پس از آن که معاویه قرارداد صلح را نقض کرد ، به امام حسن علیه السلام پیشنهاد داد که کارگزار معاویه را از کوفه اخراج کند ؛ امّا امام علیه السلام موافقت نکرد . سلیمان ، پس از هلاکت معاویه ، مردم کوفه را گِرد آورد و به امام حسین علیه السلام نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت نمود ؛ لیکن از بیعت خود ، تخلّف نمود و در قیام سید الشهدا علیه السلام شرکت نکرد . او در پیِ مرگ یزید ، شیعیان کوفه را گِرد خود جمع کرد و قیام «توّابین» را با شعار «یا لَثاراتِ الحسین» بر علیه ابن زیاد ، سازماندهی کرد . این قیام حماسی و احساسی ، پس از یک دسته نبردهای شکوهمند ، در مقابل عبید اللّه بن زیاد ، شکست خورد و سلیمان بن صرد در سال 65 هجری ، به شهادت رسید . وی به هنگام شهادت ، 93 سال داشت .

.

1- .بَلَنجَر ، شهری در ساحل دریای خزر ، پشت «باب الأبواب (در بند)» است که عبد الرحمان بن ربیعه ، آن را فتح کرد و از قرن دوم به بعد نامی از آن نیست (ر . ک : معجم البلدان : ج 1 ص 489 ، لغت نامه دهخدا : ج 3 ص 4314) .
2- .در رجال الطوسی : ص 66 ش 597 آمده است : «روی گرداننده از جنگ جمل» .

ص: 274

الإمام علیّ علیه السلام فی کِتابِهِ إلی سُلیمانَ بنِ صُرَدٍ وهُوَ بِالجَبَلِ : ذَکَرتَ ما صارَ فی یَدَیکَ مِن حُقوقِ المُسلِمینَ ، وإنَّ مَن قِبَلَکَ وقِبَلَنا فِی الحَقِّ سَواءٌ ، فَأَعلِمنی مَا اجتَمَعَ عِندَکَ مِن ذلِکَ ، فَأَعطِ کُلَّ ذی حَقٍّ حَقَّهُ ، وَابعَث إلَینا بِما سِوی ذلِکَ لِنَقسِمَهُ فیمَن قِبَلِنا إن شاءَ اللّهُ . (1)

وقعه صفّین عن عون بن أبی جحیفه :بَعدَ کِتابَهِ صَحیفَهِ التَّحکیمِ فی حَربِ صِفّینَ ، أتی سُلَیمانُ بنُ صُرَدٍ عَلِیّا أمیرَ المُؤمِنینَ بَعدَ الصَّحیفَهِ ، ووَجهُهُ مَضروبٌ بِالسَّیفِ ، فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِ عَلِیٌّ قالَ : «فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً» (2) فَأَنتَ مِمَّن یَنتَظِرُ ومِمَّن لَم یُبَدِّل . فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أما لَو وَجَدتُ أعوانا ما کُتِبَت هذِهِ الصَّحیفَهُ أبَدا . أمَا وَاللّهِ لَقَد مَشیتُ فِی النّاسِ لِیَعودوا إلی أمرِهِمُ الأَوَّلِ فَما وَجَدتُ أحَدا عِندَهُ خَیرٌ إلّا قَلیلاً . (3)

.

1- .أنساب الأشراف : ج 2 ص 393 .
2- .الأحزاب : 23 .
3- .وقعه صفّین : ص 519 .

ص: 275

امام علی علیه السلام در نامه اش به سلیمان بن صُرَد که حاکم منطقه جَبَل بود : گفته ای ، اموالی متعلّق به مسلمانان به دستت رسیده است . [ بدان] آنان که نزد تو هستند ، با آنان که نزد مایند ، حقّی یکسان دارند . پس مرا از آنچه به دستت رسیده ، آگاه کن و حقّ هر صاحب حقی را بده و بقیه را به سوی ما بفرست تا میان کسانی که نزد مایند ، قسمت کنیم ، إن شاء اللّه !

وقعه صِفّین به نقل از عون بن ابی جُحَیفه : پس از نوشتن پیمان نامه حَکمیّت در جنگ صِفّین ، سلیمان بن صرد به نزد علی علیه السلام آمد ، در حالی که صورتش شمشیر خورده بود . علی علیه السلام چون بدو نگریست ، فرمود : «برخی از مؤمنان ، [ بر سر پیمان ،] جان باختند و برخی چشم انتظارند ، بی آن که پیمان خود را دگرگون کنند و تو از آن دسته ای که منتظرند و پیمان خود را دگرگون نکرده اند» . سلیمان گفت : ای امیر مؤمنان! بدان که اگر یاورانی می یافتم ، هرگز این پیمان نامه نوشته نمی شد ؛ امّا بدان که به خدا سوگند به میان مردم رفتم تا به حالت پیشین خود بازگردند ؛ امّا جز افرادی اندک ، کسی را که بتوان به خیرش امید داشت ، نیافتم .

.


ص: 276

وقعه صفّین عن عبد الرحمن بن عبید بن أبی الکنود :إنَّ سُلَیمانَ بنَ صُرَدٍ الخُزاعِیَّ دَخَلَ عَلی عَلِیٍّ بنِ أبی طالِبٍ بَعدَ رَجعَتِهِ مِنَ البَصرَهِ ، فَعاتَبَهُ وعَذَلَهُ وقالَ لَهُ : اِرتَبتَ وتَرَبَّصتَ وراوَغتَ ، وقَد کُنتَ مِنَ أوثَقِ النّاسِ فی نَفسی وأسرَعِهِم فیما أظُنُّ إلی نُصرَتی ، فَما قَعَدَ بِکَ عَن أهلِ بَیتِ نَبِیِّکَ ، وما زَهَّدَکَ فی نَصرِهِم ؟ ! فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، لا تَرُدَّنَّ الاُمورَ عَلی أعقابِها ، ولا تُؤَنِّبنی بِما مَضی مِنها ، وَاستَبقِ مَوَدَّتی یَخلُص لَکَ نَصیحَتی ، وقَد بَقِیتَ اُمورٌ تَعرِفُ فیها وَلِیَّکَ مِن عَدُوِّکَ . فَسَکَتَ عَنهُ وجَلَسَ سُلَیمانُ قَلیلاً ، ثُمَّ نَهَضَ فَخَرَجَ إلَی الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ وهُوَ قاعِدٌ فِی المَسجِدِ ، فَقالَ : ألا أُعَجِّبُکَ مِن أمیرِ المُؤمِنینَ وما لَقیتُ مِنهُ مِنَ التَّبکیتِ وَالتَّوبیخِ ؟ فَقالَ لَهُ الحَسَنُ : إنَّما یُعاتَبُ مَن تُرجی مَوَدَّتَهُ ونَصیحَتُهُ . فَقالَ : إنَّهُ بَقِیَت اُمورٌ سَیَستَوسِقُ فیهَا القَنا ، ویُنتَضی فیهَا السُّیوفُ ، ویَحتاجُ فیها إلی أشباهی ، فَلا تَستَغِشّوا عَتبی ، ولا تَتَّهِموا نَصیحَتی . فَقالَ لَهُ الحَسَنُ : رَحِمَکَ اللّهُ ! ما أنتَ عِندَنا بِالظَّنینِ . (1)

.

1- .وقعه صفّین : ص 6 .

ص: 277

وقعه صِفیّن به نقل از عبد الرحمان بن عُبَید بن ابی کنود : پس از بازگشت علی بن ابی طالب علیه السلام از بصره ، سلیمان بن صُرَد خُزاعی بر او وارد شد . [ علی علیه السلام ]او را نکوهش و سرزنش کرد و به او فرمود : «شک بردی و درنگ کردی و کناره گرفتی ، در حالی که من ، در گمان خود ، تو را از مطمئن ترین و پیش گام ترینْ افراد در یاری خویش می پنداشتم . پس چه شد که از یاری خاندان پیامبرت تن زدی و چه چیزْ تو را به یاری شان بی رغبت کرد؟» . سلیمان گفت : ای امیر مؤمنان! کارها را به گذشته ها پیوند مده و مرا بر آنچه پیش تر کرده ام ، سرزنش مکن و دوستی ام را باقی بگذار تا خالصانه برایت خیرخواهی کنم و هنوز کارهایی مانده است که در آنها دوستت را از دشمنت بازشناسی . امام علیه السلام سکوت کرد و سلیمان ، اندکی نشست و سپس برخاست و به سوی حسن بن علی علیهماالسلام که در مسجدْ نشسته بود ، رفت و گفت : آیا تو را از امیر مؤمنان ، شگفت زده نکنم که چگونه توبیخ و سرزنشم کرد؟ حسن علیه السلام به او گفت : «کسی سرزنش می شود که به دوستی و خیرخواهی اش امیدی باشد» . سلیمان گفت : کارهایی باقی مانده است که نیزه ها در آنها گرد می آیند و شمشیرها از نیام ، بیرون می آیند و به امثال من نیاز می شود . پس به من گمان بد مبرید و در خیرخواهی ام شبهه نکنید . حسن علیه السلام به او گفت : «خدا تو را رحمت کند! ما به تو بدگمان نیستیم» .

.


ص: 278

45سُلَیمُ بنُ قَیسٍ الهِلالِیُّسلیم بن قیس الهلالی العامری یکنی أبا صادق ، کان من محدّثی التابعین ، وعلمائهم ، وعظمائهم ، وهو من أصحاب أمیر المؤمنین (1) ، والحسن (2) ، والحسین (3) ، وزین العابدین (4) ، والباقر (5) ، علیهم السلام أجمعین . وکان فی أصحاب الإمام أمیر المؤمنین من «شرطه الخمیس (6) » (7) . وعُدّ من السبّاقین فی التألیف وضبط الحقائق والتاریخ (8) . ویعتبر کتابه الَّذی جاء فی کتب التراجم والمصادر بعناوین متنوّعه من أهمّ کتب الشیعه ، وسمّاه بعض العلماء «أصل من أکبر کتب الاُصول» (9) . والَّذی هو الآن موجود فی أیدینا وعنوانه : «کتاب سُلیم» مع کثره نسخه وطرقه ، دار حوله کلام بین علماء الرجال والباحثین الإسلامیّین ، منذ زمن بعید ، فذهب بعضهم إلی أ نّه موضوع أساسا ، ورأی بعض آخر أنّ نسبته إلی سلیم ثابته لا غبار علیها ، وحاول هؤلاء الإجابه عن الإشکالات والشبهات المثاره علیه . واحتاط آخرون فقالوا : إنّه مدسوس ، وحکموا علیه بأنّ فیه الثابت والمشکوک فیه ، والحسن والردیء ، والصحیح والسقیم (10) . مع هذا کلّه ، فإنّ سُلیما نفسه لا قدح فیه ؛ إذ کان من الشخصیّات المتألّقه فی تاریخ التشیّع ، ومن الموالین الأبرار للأئمّه علیهم السلام ، ومن أحبّاء آل الرسول صلی الله علیه و آله وأودّائهم .

.

1- .رجال الطوسی : ص 66 الرقم 590 ، الاختصاص : ص 3 ، رجال البرقی : ص 4 وفیه «من أولیاء أصحابه» .
2- .رجال الطوسی : ص 94 الرقم 934 ، رجال البرقی : ص 7 .
3- .رجال الطوسی : ص 101 الرقم 984 ، الاختصاص : ص 8 ، رجال البرقی : ص 8 .
4- .رجال الطوسی : ص 114 الرقم 1136 .
5- .رجال الطوسی : ص 136 الرقم 1428 ، رجال البرقی : ص 9 .
6- .الشُرطَهُ بسکون الراء وفتحها : الجند . والجمع شُرَط ، وهم أعوان السلطان والولاه ، وأوّل کتیبه تشهد الحرب وتتهیّأ للموت ، سُمّوا بذلک ؛ لأنّهم جعلوا لأنفسهم علامات یعرفون بها للأعداء (مجمع البحرین : ج 2 ص 942 «شرط») . الخَمیسُ : الجیش ، سُمّی به لأ نّه مقسوم بخمسه أقسام : المقدّمه ، والساقه ، والمیمنه ، والمیسره ، والقلب . وقیل : لأنّه تُخَمّس فیه الغنائم (النهایه : ج 2 ص 79 «خمس») .
7- .الاختصاص : ص 3 .
8- .الغیبه للنعمانی : ص 101 و 102 .
9- .الغیبه للنعمانی : ص 101 .
10- .تصحیح الاعتقاد : ص 149 ، قاموس الرجال : ج 5 ص 227 239 ، معجم رجال الحدیث : ج 8 ص 216 227 ، ولمزید الاطّلاع حول کتاب سُلیم والأقوال المختلفه فیه راجع : مقدّمه کتاب سُلیم بن قیس الهلالی ، طبعه نشر الهادی ، تحقیق محمّد باقر الأنصاری .

ص: 279



45 . سُلَیم بن قیس هلالی

45سُلَیم بن قیس هلالیابو صادق ، سُلَیم بن قیس هلالی عامری از فقیهان ، محدّثان ، عالمان و بزرگان تابعیان است . او از یاران امام علی و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین و امام باقر علیهم السلام است و او را در میان یاران علی علیه السلام که عضو «شُرطهُ الخَمیس (نیروهای ویژه)» (1) بودند و از پیشتازان در تألیف و ثبت و ضبط حقایق و تاریخ دانسته اند. کتاب او که با عناوین گونه گونی در مصادر شرح حال نگاری و کتاب شناسی آمده است ، از مهم ترین کتاب های شیعی تلقّی شده است و برخی از عالمان ، با تعبیر : «یکی از مهم ترین کتاب های اصل [ از اصول اربعمئه ]» یاد کرده اند . اکنون کتابی با عنوان کتاب سُلَیم در اختیار است ، با نسخه های فراوان و طُرُق مختلف نقل . این کتاب ، از همان روزگاران کهن ، در میان علمای رجال و پژوهشگران فرهنگ اسلامی مورد گفتگو بوده است . برخی بر این باور رفته اند که کتاب سلیم ، یکسر ، مجعول است و کسانی دیگر ، انتساب آن را به سلیم ، استوار دانسته و کوشیده اند به اشکال ها و شبهه ها پاسخ گویند . همچنین ، عالمانی طریق احتیاط پیموده ، کتاب را مدسوس (دستکاری شده) دانسته و به آمیختگی استوار و نا استوار ، سَره و ناسَره و گزارش های درست و نادرست در آن ، حکم کرده اند . (2) با این همه ، روشن است که درباره خود سلیم ، تردیدی نیست و او از چهره های درخشان تاریخ تشیّع و از یاران و دوستدارانِ ارجمند امامان علیهم السلام و از شیفتگان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بود .

.

1- .«الشُرطَه» به معنای «سرباز» است و جمع آن ، «شُرَط» به معنای «یاوران سلطان و والیان» است . به نخستین گروهی که در جنگ ، حضور می یابند و خود را برای مرگْ آماده می سازند ، نیز «شُرطه» گفته می شود (مجمع البحرین : ج 2 ص 492) ؛ و «الخمیس» به معنای «لشکر» است ؛ زیرا لشکر ، پنج دسته دارد : طلایه ، دنباله ، راست ، چپ و قلب . و گفته شده است که چون غنیمت جنگی پنج قسمت می شود ، به لشکر ، «خمیس» می گویند (النهایه : ج 2 ص 79) .
2- .برای آگاهی بیشتر درباره کتاب سلیم و نظریات گوناگون درباره آن ، به مقدمه طبع اخیر کتاب (قم : الهادی ، تحقیق محمّد باقر انصاری) مراجعه کنید .

ص: 280

46سَهلُ بنُ حُنَیفٍسهل بن حنیف بن واهب الأنصاری الأوسی ، أخو عثمان بن حُنیف (1) . من صحابه رسول اللّه صلی الله علیه و آله وأحد البدریّین (2) . شهد حروب النّبیّ صلی الله علیه و آله کلّها (3) . وعندما اشتدّ القتال فی اُحد وفرّ جمع کبیر من المسلمین کان سهل ممّن ثبت مع النّبیّ صلی الله علیه و آله (4) . کان سهل من السبّاقین إلی الدفاع عن الإمام أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام ، إذ رعی حُرمه خلافه الحقّ (5) . وهو من القلائل الذین صدعوا بذَودهم عن الإمام علیه السلام (6) . اختاره الإمام علیه السلام لولایه الشام ، لکنّ جنود معاویه حالُوا دون وصوله إلیها (7) . ثمّ ولّاه الإمام علیه السلام علی المدینه (8) . وفی صفّین دعاه إلی الالتحاق به وجعل مکانه تمّام بن عبّاس (9) . وکان فیها أمیرا علی خیّاله من جند البصره (10) . ثمّ ولی فارس ، ولکنّه عُزل بسبب الفوضی وتوتّر الأوضاع فیها ، فاستعمل الإمام علیه السلام مکانه زیاد بن أبیه باقتراح عبد اللّه بن عبّاس (11) (مضی تفصیل ذلک) . توفّی بالکوفه سنه 38ه (12) ، وأثنی علیه الإمام علیه السلام کثیرا عند دفنه . (13)

.

1- .سیر أعلام النّبلاء : ج 2 ص 325 الرقم 63 ؛ الاختصاص : ص 3 .
2- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 461 ح 5730 و ص 464 ح 5740 وفیه «کان من کبار الأنصار ...» ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 471 ، سیر أعلام النّبلاء : ج2 ص 325 الرقم 63 ؛ الاختصاص : ص 3 .
3- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 462 ح 5734 ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 471 ، سیر أعلام النّبلاء : ج 2 ص 325 الرقم 63 ، الاستیعاب : ج 2 ص 223 الرقم 1089 .
4- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 462 ح 5734 ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 471 ، الاستیعاب : ج 2 ص 223 ح 1089 .
5- .الخصال : ص 608 ح 9 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 126 ، رجال الکشّی : ج 1 ص 183 الرقم 78 .
6- .الخصال : ص 465 ، الاحتجاج : ج 1 ص 198 ح 10 ، رجال البرقی : ص 66 .
7- .تاریخ الطبری : ج 4 ص 442 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 309 .
8- .الطبقات الکبری : ج 6 ص 15 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 93 ، تاریخ خلیفه بن خیّاط : ص 152 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 323 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 203 .
9- .الاستیعاب : ج 1 ص 272 الرقم 243 ، تاریخ خلیفه بن خیّاط : ص 152 .
10- .وقعه صفّین : ص 208 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 11 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 370 وفیه «علی جند البصره» .
11- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 137 ، الاستیعاب : ج 2 ص 223 الرقم 1089 ، اُسد الغابه : ج 2 ص 573 الرقم 2289 .
12- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 462 ح 5732 ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 472 ، الطبقات لخلیفه بن خیّاط : ص 153 الرقم 547 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 3 ص 596 ، الاستیعاب : ج 2 ص 223 الرقم 1089 .
13- .رجال الکشّی : ج 1 ص 164 الرقم 74 .

ص: 281



46 . سهل بن حُنَیف

46سهل بن حُنَیفسهل بن حُنَیف بن واهب انصاری اَوسی ، برادر عثمان بن حُنَیف و از صحابیان پیامبر خدا و از بدریان است . سهل در تمام نبردهای پیامبر صلی الله علیه و آله حضور داشت و در هنگامه شکست سپاه پیامبر صلی الله علیه و آله در اُحد و در اوج دشواری نبرد ، از جمله معدود افرادی بود که در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله ماند و نگریخت . سهل از پیشتازان مدافعانِ علی علیه السلام است که پس از پیامبر خدا ، حریم «خلافت حق» را پاس داشت و از جمله معدود افرادی است که آشکارا به دفاع از علی علیه السلام پرداخت . علی علیه السلام به روزگار خلافتش او را به حکومت شام برگزید ؛ امّا سربازان معاویه او را از میانه راه ، بازگرداندند . سپس مدّتی او را به حکومت مدینه گماشت تا این که در جنگ صِفّین ، وی را به لشکرش فراخواند و تمّام بن عبّاس را به جانشینی او نهاد . او در جنگ صفّین ، فرماندهی سواره نظام سپاه بصره را به عهده داشت . پس از آن ، فرماندار فارس شد ؛ امّا به لحاظ تشنّج و هرج و مرجی که در آن دیار به وجود آمده بود ، علی علیه السلام به پیشنهاد کسانی چون ابن عبّاس ، زیاد بن ابیه را به جای وی منصوب کرد که تفصیل آن گذشت . او به سال 38 هجری ، در کوفه درگذشت و امام علیه السلام در مراسم تدفین وی از او به بزرگی یاد کرد .

.


ص: 282

الاُصول الستّه عشر عن ذریح المحاربی :ذَکَرَ [ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام ]سَهلَ بنَ حُنَیفٍ فَقالَ : کانَ مِنَ النُّقَباءِ (1) ، فَقُلتُ لَهُ : مِن نُقَباءِ نَبِیِّ اللّهِ الاِثنَی عَشَرَ ؟ فَقالَ : نَعَم ، کانَ مِنَ الَّذینَ اختیروا مِنَ السَّبعینَ ، فَقُلتُ لَهُ : کُفَلاءُ عَلی قَومِهِم ، فَقالَ : نَعَم ، إنَّهُم رَجَعوا وفیهِم دَمٌ ، فَاستَنظَروا رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی قابِلٍ ، فَرَجَعوا فَفَزَغوا (2) مِن دَمِهِم وَاصطَلَحوا ، وأقبَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَعَهُم . وذَکَرَ سَهلاً فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : ما سَبَقَهُ أحَدٌ مِن قُرَیشٍ ولا مِنَ النّاسِ بِمَنقَبَهٍ ، وأثنی عَلَیهِ وقالَ : لَمّا ماتَ جَزِعَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام جَزَعا شَدیدا ، وصَلّی عَلَیهِ خَمسَ صَلَواتٍ وقالَ : لَو کانَ مَعی جَبَلٌ لَارفَضَّ (3) . (4)

.

1- .فی بیعه الأنصار لرسول اللّه صلی الله علیه و آله فی لیله العقبه ، أخرج رسول اللّه صلی الله علیه و آله منهم اثنی عشر نقیباً ؛ وهم : أسعد بن زراره ، البراء بن مغرور ، عبد اللّه بن حزام أبو جابر بن عبد اللّه ، رافع بن ملک ، سعد بن عباده ، المنذر بن عمرو ، عبد اللّه بن رواحه ، سعد بن الربیع ، عباده بن الصامت (وهؤلاء من الخزرج) ، اُسید بن حضیر ، سعد بن خثیمه ، وأبو الهیثم بن التیّهان (وهؤلاء من الأوس) أشار إلیهم جبرئیل وأمر النّبیّ صلی الله علیه و آله باختیارهم عدد نقباء موسی علیه السلام من بنی إسرائیل (راجع بحار الأنوار : ج 19 ص 13 43) ولیس فیهم ذکر سهل بن حنیف بخلاف الروایه .
2- .فی الطبعه المعتمده : « ففزعوا» ، والتصویب من طبعه مرکز بحوث دار الحدیث .
3- .الاِرفِضاضُ من الشیء :تفرّقه وذهابه ، وتَرَفّضَ الشیء : إذا تکَسّر (تاج العروس : ج 10 ص 63 «رفض») .
4- .الاُصول الستّه عشر: ص86 ، بحار الأنوار : ج81 ص376 ح25.

ص: 283

الاُصول الستّه عشر به نقل از ذریح محاربی : امام صادق علیه السلام از سهل بن حُنَیف ، یاد کرد و فرمود : «از نقیبان (1) بود» . گفتم : از نقیبان دوازده گانه پیامبر خدا؟ فرمود : «آری . از کسانی که از میان هفتاد نفر ، برگزیده شدند» . به او گفتم : آنان که کفیل و عهده دار امور قوم خود شدند؟ فرمود : «آری . آنان بازگشتند ، در حالی که میانشان جنگ و خونریزی بود . پس منتظر شدند تا در سال بعد ، پیامبر خدا را ببینند . پس بازگشتند و از خونریزی بیزار شدند و صلح نمودند و پیامبر صلی الله علیه و آله با آنان آمد» . امام صادق علیه السلام از سهل ، یاد کرد و فرمود : «نه از قریش و نه از دیگر مردم ، کسی در فضیلت و کمال ، بر او پیشی نگرفت» و او را ستود و فرمود : «چون سهل درگذشت ، امیر مؤمنان به شدت ناراحت شد و بر او پنج نماز (2) خواند و فرمود : اگر کوهی هم با من بود ، خُرد می شد» .

.

1- .در شب بسته شدنِ بیعت عقبه میان پیامبر خدا و انصار مدینه ، پیامبر صلی الله علیه و آله دوازده نقیب (سرگروه) را از میان آنان بیرون کشید که عبارت بودند از : اسعد بن زراره ، براء بن معرور ، عبد اللّه بن حزام (یا ابو جابر بن عبد اللّه ) ، رافع بن ملک ، سعد بن عباده ، منذر بن عمرو ، عبد اللّه بن رواحه ، سعد بن ربیع ، عُباده بن صامت (که همه اینان از خزرج بودند) و اسید بن حضیر ، سعد بن خُثَیمه ، ابوالهیثم بن تیّهان (که اینان از اوس بودند) . جبرئیل ، آنها را معرّفی کرد و به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت که به عدد نقیبان موسی در میان بنی اسرائیل ، نقیب برگزیند (ر .ک : بحارالأنوار : ج 19 ص 13 43) و برخلاف روایت متن ، نامی از سهل بن حنیف در اینها نیست .
2- .احتمالاً پنج تکبیر بوده است که اشاره به نماز میّت دارد . (م)

ص: 284

رجال الکشّی عن الحسن بن زید :کَبَّرَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام عَلی سَهلِ بنِ حُنَیفٍ سَبعَ تَکبیراتٍ ، وکانَ بَدرِیّاً ، وقالَ : لَو کَبَّرتُ عَلَیهِ سَبعینَ لَکانَ أهلاً . (1)

الإمام علیّ علیه السلام وقَد تُوُفِّیَ سَهلُ بنُ حُنَیفٍ الأَنصارِیُّ بِالکوفَهِ بَعدَ مَرجِعِهِ مَعَهُ مِن صِفّینَ ، وکانَ أحَبَّ النّاسِ إلَیهِ : لَو أحَبَّنی جَبَلٌ لَتَهافَتَ . (2)

47سَیحانُ بنُ صُوحانسیحان بن صوحان بن حُجْر ، أخو زید وصعصعه ابنی صوحان (3) . کان من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام کأخویه (4) . کانت الرایه یوم الجمل فی یده فقتل فأخذها زید فقتل فأخذها صعصعه (5) . ودفن مع أخیه زید فی قبرٍ واحدٍ . (6)

.

1- .رجال الکشّی : ج 1 ص 164 الرقم 74 ، الدرجات الرفیعه : ص 390 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 378 ح 33 .
2- .نهج البلاغه : الحکمه 111 .
3- .الطبقات الکبری : ج 6 ص 221 ، سیر أعلام النّبلاء : ج 3 ص 525 الرقم 133 ، تاریخ بغداد : ج 8 ص 439 الرقم 4549 .
4- .رجال الطوسی : ص 66 الرقم 591 .
5- .الطبقات الکبری : ج 6 ص 221 .
6- .الطبقات الکبری : ج 6 ص 125 ، سیر أعلام النّبلاء : ج 3 ص 528 الرقم 134 ، تاریخ دمشق : ج 19 ص 445