گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام علی علیه سلام
جلد چهاردهم
مبحث یکم : شناخت



اشاره

حدیث پیامبر صلی الله علیه و آلهدر متن می آید و به احادیث دیگر در پاورقی اشاره می شود. ح احادیث ، با نام پیامبر صلی الله علیه و آله و یا اهل بیت علیهم السلام آغاز می شود ، مگر آن که متن به گونه ای باشد که باید اسم راوی آورده شود. در این صورت ، نام کتابی که حدیث از آن نقل شده ، در ابتدا آورده می شود. ط برای پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام نام ها و لقب های گوناگونی است ؛ ولی ما برای هر یک ، یک نام یا لقبِ ثابت برگزیده ایم. ی به جهت احترام ، نام پیامبر صلی الله علیه و آله را همراه با جمله «صلّی اللّه علیه و آله» و نام هر یک از امامان را با جمله «علیه السلام» می آوریم ، گرچه در منبع ، به گونه ای دیگر احترام شده باشند ؛ ولی در مورد دیگران ، به آوردن نام ، اکتفا می کنیم. ک پس از ذکر منابع در پاورقی ، گاه با تعبیر «همچنین ، ر. ک» ، ارجاعاتی به منابع دیگر می دهیم . در چنین مواردی ، متن ارجاعی با متن نقل شده ، تفاوتی فاحش دارد که توجّه بدان برای پژوهشگر ، مفید است. ل ارجاعاتی که به قسمت های دیگر این دانش نامه داده ایم ، به جهت تناسب محتوایی میان احادیث آنهاست. در پایان ، سپاس فراوان خود را تقدیم تمام برادران فاضل و شاغل در مرکز تحقیقات دار الحدیث می کنم ، بخصوص از آنانی که در فراهم آمدن این مجموعه گران بها نقش داشته اند و بالأخص از مدیر بخش «کلام و عقاید» ، جناب آقای دکتر رضا برنجکار استادیار دانشگاه تهران ، که در به ثمر رسیدن این دانش نامه تلاش و یاری پیوسته داشت ، چنان که از برادر بزرگوار جناب حجّه الإسلام عبد الهادی مسعودی ، مدیر گروه موسوعه نگاری ، که بخش سوم این کتاب با تلاش های وی سامان گرفت ، سپاس گزاری می نمایم و از خداوند

.


ص: 14

سبحان می خواهم بر توفیقات همگی آنها در خدمت به معارف ناب اسلامی بیفزاید ؛ به راستی که او دانا و تواناست. پروردگارا! بر تو تکیه می کنیم و به سوی تو نیاز می آوریم و بازگشت ، به سوی توست. محمّد محمّدی ری شهری 23 اردی بهشت 1382 11ربیع الأوّل 1424

.


ص: 15

مبحث یکم: معرفت شناسیدرآمدبخش یکم: عقیدهبخش دوم: خردبخش سوم: نادانیبخش چهارم: دانشبخش پنجم: حکمتبخش ششم: مبادی شناختبخش هفتم: موانع شناختبخش هشتم: کسب شناختبخش نهم: آموزشبخش دهم: دانشمند .


ص: 16

. .


ص: 17



درآمد

درآمدمعرفت شناسی (شناخت) که در دوره های اخیر در مباحث فلسفی و اعتقادی ، جایگاهی ویژه یافته و میدان نبرد عقاید مادّی و الهی است پیشینه ای دور و دراز دارد. یونان باستان در دوره سوفسطائیان و سقراط ، شاهد بحث های متنوعی ، از قبیل : ماهیت شناخت ، ابزار شناخت ، قلمرو شناخت و ارزش شناخت بود که پس از آن ، به وسیله افلاطون و ارسطو ، دنبال شد. مسئله شناخت ، بویژه منابع و ابزار آن ، یکی از موضوعات اساسی در مناظره های اهل بیت علیهم السلام و بخصوص امام صادق علیه السلام با مادّی ها در نیمه اوّل قرن دوم هجری ، بوده است. (1) مباحث شناخت در اروپا پس از دوره رنسانس ، جایگاهی ویژه یافت ، تا آن جا که کانت، معرفت شناسی را محور فلسفه قرار داد و در قرن اخیر به عنوان یک دانش مستقل در آمد و در میان دیگر دانش ها موقعیتی ممتاز یافت و در این زمینه کتاب های فراوان تحریر شد. از آن رو که «معرفت شناسی» ، پایه مباحث اعتقادی را می سازد ، مباحث و احادیث مربوط به آن ، نخستین حلقه از حلقه های احادیث عقیدتی را به خود

.

1- .ر . ک : گفتگوی تمدن ها در قرآن و حدیث .

ص: 18

اختصاص داده است. این حلقه ، در ده بخش بدین صورت عرضه می گردد : (1) بخش نخست با موضوع «عقیده» ، مباحثی را در هفت فصل تقدیم می کند که پیش از ورود به اصل مباحث اعتقادی ، برای هر جریان فکری و بویژه شناخت شناسی ، بسیار سودمندند. بخش دوم به نیروی «عقل» اختصاص دارد و در هفت فصل به تبیین : حقیقت عقل ، آفرینش عقل ، جایگاه عقل ، انواع عقل ، ارزش تعقّل و تفکّر برای کسب معرفت ، اسباب مادّی و معنوی رشد اندیشه ، راه های استفاده از نیروی عقل در زندگی ، آفات عقل ، و وظایف خردمندان ، از منظر نصوص (متون) اسلامی می پردازد. بخش سوم درباره «جهل (نادانی)» است و دارای هشت فصل ، شامل : تبیین معنای جهل از نظر اسلام ، بر حذر داشتن از جهل ، شناخت انواع جاهلان ، نشانه های جهل ، و وظایف جاهلان است. سه فصل آخر این بخش ، حاوی مباحث پر اهمّیتی چون : جاهلیت پیش از اسلام و پس از اسلام و پایان دوره جاهلیت در آخرْ زمان به رهبری امام مهدی (عج) است. بخش چهارم به «علم» اختصاص دارد و در چهار فصل ، حقیقت ، ارزش ، فواید ، و اقسام علم را بر پایه نصوص (متون) اسلامی در اختیار می گذارد. بخش پنجم درباره «حکمت» است و در هفت فصل به تفصیل ، به : معنای حکمت در قرآن و حدیث ، ارزش و آثار حکمت ، برترین دستورات برای دستیابی به حکمت حقیقی ، و ویژگی حکیمان استوار ، می پردازد.

.

1- .شایان ذکر است که بخش های دوم و سوم از این بخش های دهگانه، پیش از این، با عنوان خردگرایی در قرآن و حدیث ، و بخش های چهارم تا دهم با عنوان علم و حکمت در قرآن و حدیث ، پیش از این ، منتشر شده بودند، که در این جا، آنها را با برخی اصلاحات و تغییرات (متناسب با این دانش نامه) و افزودن برخی سرفصل ها آورده ایم .

ص: 19

بخش ششم به «راه های شناخت» ارائه شده در نصوص (متون) اسلامی اختصاص دارد و در چهار فصل ، به : راه های دستیابی به علم و حکمت ، اسباب معرفت های عقلی و قلبی ، و طرق الهامات غیبی ، می پردازد. بخش هفتم به «موانع شناخت» می پردازد و دارای دو فصل است : فصل نخست ، حجاب های علم و حکمت را از منظر قرآن و حدیث ، روشن می سازد و فصل دوم ، بر طرف کننده این حجاب ها را بیان می کند. لازم به یادآوری است که بخش ششم و هفتم ، مهم ترین بخش ها درباره مباحث معرفت شناسی از دیدگاه اسلامی ، به شمار می روند. بخش هشتم به «تحصیل شناخت» می پردازد و از پنج فصل ، فراهم آمده است که در آنها ، ضرورت ، ارزش ، آداب ، و احکام کسب شناخت از منظر اسلام ، تبیین گردیده است. بخش نهم درباره «آموزش شناخت» و دارای چهار فصل است. در این فصول، وجوب ، ارزش و آداب آموزش و نیز پاسخگویی به پرسش های دانشجویان از زبان پیشوایان اسلام بیان شده است . بخش دهم ، نکاتی مهم درباره «عالمان» را عرضه می کند و دارای شش فصل است و از : فضیلت عالمان ، ادب ورزی عالمان ، حقوق عالم و معلّم و جوینده دانش ، اصناف عالمان و حکیمان الگو ، زیان دانشمندان بد بر جامعه ، بحث می کند. اینک تفصیل و تشریح این مباحث عرضه می گردد:

.


ص: 20

. .


ص: 21



بخش یکم : عقیده

اشاره

بخش یکم : عقیدهفصل یکم : نقش عقیدهفصل دوم : تقلید در عقیدهفصل سوم : پژوهش در عقایدفصل چهارم : پالایش عقیدهفصل پنجم : آزمودن عقیدهفصل ششم : آزادی عقیدهفصل هفتم : آموزش عقیده

.


ص: 22

. .


ص: 23



فصل یکم : نقش عقیده

واژه شناسی «عقیده»

فصل یکم: نقش عقیدهواژه شناسی «عقیده»واژه عقیده ، از مصدر «عقْد» گرفته شده که به معنای استوار کردن و بستن (پیوند) است. پیوند چیزی با چیز دیگر ، ممکن است حقیقی و مادّی باشد (مانند: پیوند زدن جوانه یا شاخه درختی به شاخه درخت دیگر) و ممکن است مجازی و معنوی باشد (مانند: ازدواج زن و مرد که به واسطه عقد ازدواج ، یکی به دیگری پیوند می خورد). بر این پایه ، عقیده عبارت است از : چیزی که به ذهن ، روح و فکر انسان گره می خورد. آن گاه که ذهن آدمی می پذیرد که زمین به دور خورشید می چرخد و یا خورشید به دور زمین می چرخد ، و یا هنگامی که می پذیرد که خون در بدن گردش می کند یا نمی کند ، و یا می پذیرد که هستی خالقی دارد و یا نمی پذیرد ، یا می پذیرد که انسان پس از مرگْ زنده می شود و یا نمی پذیرد ، پذیرش هر نظریّه ای ، خواه درست یا نادرست ، به معنای بستن و گره زدن آن نظریّه به ذهن و استوار کردن این پیوند است. این پیوند ، «عقد» و آن نظریّه ، «عقیده»

.


ص: 24



نقش «عقیده» در زندگی

نامیده می شود .

نقش «عقیده» در زندگیعقاید انسان ، پایه تمام جهتگیری های او در زندگی است و بر این اساس ، عقیده نقش بزرگی در زندگی فردی و اجتماعی دارد ، چنان که خداوند سبحان می فرماید : «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ. (1) هر کس بر حسب ساختار [عقیدتی] خود ، عمل می کند» . از این رو ، عقاید ، شخصیت درونی و حقیقت وجودی انسان را می سازند و همین باورها او را به سمت عمل وا می دارند و جهت را بدو می نمایند. حال ، اگر عقیده درست و سازگار با واقعیت باشد ، راه زندگی انسان ، درست است ، و اگر عقیده نادرست و باطل باشد ، راه زندگی ، جز به تباهی نمی انجامد. بدین جهت ، اسلام ، پیش از هر چیز به تصحیح باورها اهتمام دارد و حقیقتا نمی توان از مکتبی سراغ گرفت که بیش از اسلام بر نقش و ارزش عقیده تأکید ورزد. در اسلام ، «عقیده» معیار سنجش تمام رفتارها حتی رفتارهای شایسته است ؛ زیرا رفتارهای شایسته نیز اگر از عقیده درست و به حق بر نخیزند ، ارزشمند نیستند. امام باقر علیه السلام می فرماید : لا یَنفَعُ مَعَ الشَّکِّ وَالجُحودِ عَمَلٌ. (2) با تردید و انکار ، هیچ رفتاری سودمند نیست.

.

1- .اسراء : آیه 84 .
2- .الکافی : ج 2 ص 400 ح 7 ، الفقه المنسوب للإمام الرضا علیه السلام : ص 388 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 124 ح 1 .

ص: 25

معنای این سخن ، آن است که درستی عمل و فایده و نقش آن در تکامل و رشد انسانی ، به درستیِ عقیده انجام دهنده آن وابسته است. از این رو ، اگر در انسانْ عقیده درست شکل نگیرد و منکِر حقیقت شود ، یا در حقیقتْ شک بورزد ، ممکن نیست رفتاری که از چنین عقیده ای بر می آید ، سالم باشد و یا فایده برساند ؛ زیرا عقیده ، انگیزه عمل را می سازد و عمل را جهتدار می کند و این انگیزه و جهتگیری است که مفهوم عمل و شایستگی و عدم شایستگی آن را تعیین می کند. از همین روست که بر حسب اعتقادات اسلامی ، پس از مرگ و به هنگام ورود به جهان دیگر ، نخستین پرسش ها از انسان که در پرونده اعمالش ثبت می گردد، از باورهاست ، و پرسش اوّل ، آن است که : به کدام خدا ایمان آوردی؟ به چه دینی عقیده داشتی؟ امامی که از او پیروی کردی ، که بود؟ در میان مکتب های جهان ، نمی توان به مکتبی دست یافت که برای باورهای انسان ها ، چنین احترام و ارزشی قائل باشد. از همین رو ، در منظر اسلام ، پژوهش های عقیدتی ، در صدر تمامی پژوهش ها قرار دارد. پس ، سزاوار است که مراکز علمی ، دینی و دانشگاهی در تمام کشورهای اسلامی ، پیش و بیش از هر چیز به اجرای پژوهش ها ، سخنرانی های علمی و دیگر امور مربوط به عقاید ، اهتمام ورزند. در بخش های آینده ، به تفصیل از اهتمام اسلام به مباحث شناخت (معرفت شناسی) سخن خواهد رفت. در این جا به صورت گذرا به داستانی تربیتی و بسیار آموزنده در این زمینه اشاره می کنیم.

.


ص: 26



داستانی آموزنده

داستانی آموزندهشیخ صدوق (م 381 ق) از محدّثان بزرگ شیعه ، در کتاب های معروف خود (معانی الأخبار ، الخصال و التوحید) از شخصی به نام قدام بن شریح بن هانی ، از پدرش ، روایت می کند که : در روز نبرد جَمَل ، مردی بادیه نشین نزد امیر مؤمنان علیه السلام آمد و گفت : ای امیر مؤمنان! آیا تو می گویی که خدا یکی است؟ این پرسش از نظر جنگجویان که غرق در نبرد بودند و هیچ کاری جز برنامه ریزی عملیات و طراحی نقشه های جنگی نداشتند هیچ مناسبتی با شرایط آن روز نداشت و اگر کسی سؤالی می کرد ، می باید سؤالش به جنگ مربوط می بود. بدین جهت وقتی دیدند که پرسش بادیه نشین از مسئله ای اعتقادی است و به نبرد مربوط نیست و او می توانست آن را در فرصتی دیگر بپرسد ، از موقعیت ناشناسی او خشمگین شدند و صدایشان از هر سو به اعتراض بلند شد. امام علی علیه السلام چون بادیه نشین را در میان حمله و اعتراض جنگجویان دید ، با سخنی تاریخی و پندی بزرگ و آموزنده ، آن را جبران کرد و به دقّت از اهمّیت مباحث اعتقادی پرده برداشت. او چنین فرمود: دَعوهُ ، فَإِنَّ الَّذی یُریدُهُ الأَعرابِیُّ هُوَ الَّذی نُریدُهُ مِنَ القَومِ! او را رها کنید. به راستی آنچه بادیه نشین می طلبد ، همان است که ما از این گروه (جَمَلیان) می خواهیم. سخن امام در این شرایط ، بسیار بااهمّیت است و باید به درستی در آن ، درنگ شود. اگر شرایط حساس و سرنوشت ساز آن روزِ امام علیه السلام را در نظر

.


ص: 27

بگیریم ، چنین گمان می رود که آن هنگام ، فرصتی مناسب برای پاسخگویی به چنین پرسشی نبوده و امام علیه السلام می توانست پاسخ را به شخص دیگر یا فرصتی دیگر وا گذارد ؛ لیکن امام علیه السلام چنین نکرد و به جهت نبود فرصت ، از وی عذر نخواست ؛ بلکه فرصت را مناسب دید تا به مسلمانان درسی بیاموزد و به آنان «فلسفه» جهاد را تعلیم دهد و اهمّیت مباحث اعتقادی و بحث و گفتگو درباره عقاید را روشن سازد. امام علیه السلام در آن لحظه های حساس ، سرنوشت ساز و بحرانی ، به پاسخگویی بادیه نشین پرداخت و فلسفه جهاد را بیان کرد و فرمود : او را رها کنید تا سؤالش را بپرسد ؛ چرا که از نبرد با این گروه ، هدفی جز این نداریم. جنگیدن ما برای سلطه بر دیگران و زیر نفوذ گرفتن آنان نیست ؛ بلکه مقصود ما معرفت (شناخت) ، ادراک و آگاه شدن است. نبرد ما ، تنها برای خراب کردن سدها و برداشتن موانعِ روشن شدن حقیقت است. فلسفه جهاد ، آزاد ساختن انسان از بند عقاید خرافی و فراهم ساختن فضای مناسب برای عقاید درست و شکوفایی باورهای علمی و حقیقی است (1) و بر این پایه ، پرسش بادیه نشین ، نه تنها با مسئله اصلی ، یعنی نبرد ، بی ارتباط نبود ، بلکه عمیق ترین و گسترده ترین رابطه را با آن داشت ؛ زیرا به فلسفه نبرد مربوط بود و قوی ترین رابطه ، در پیوند هر چیز با فلسفه خویش است . از این رو ، امام علی علیه السلام صورت به سمت بادیه نشین بر گرداند و پرسش او را با کمال آرامش و دقّت ، چنین پاسخ گفت :

.

1- .در همین مقدّمه ، به تفصیل ، به این موضوع ، پرداخته ایم (ر . ک : ص 125 / فصل ششم : آزادی عقیده) .

ص: 28

یا أَعرابِیُّ ، إِنَّ القَولَ فی أَنَّ اللّهَ واحِدٌ عَلی أربَعَهِ أَقسامٍ : فَوَجهانِ مِنها لا یَجوزانِ عَلَی اللّهِ عز و جل ، ووَجهانِ یَثبُتانِ فیهِ . ای بادیه نشین! سخن در این که خداوند ، یکی است ، چهار صورت دارد : دو صورت آن ، برای خدا روا نیست و دو صورت دیگرش برای خداوند ، ثابت است. آن گاه امام علیه السلام این چهار صورت را یکی یکی توضیح داد. (1)

.

1- .الخصال : ج 2 ص 1 ، معانی الأخبار : ج 5 ص 2 ، التوحید : ص 83 ح 3 .

ص: 29



فصل دوم : تقلید در عقیده

اشاره

فصل دوم : تقلید در عقیدهاز موضوعاتی که می باید پیش از گزارش نصوص (متون) اعتقادی و بررسی اصول اعتقادات اسلامی ، بدان پرداخت ، مسئله «تقلید در اصول عقاید» از منظر عقل و اسلام است. لازم است در آغاز ، عقل را داور قرار دهیم و ببینیم آگاهی های عقیدتی را از کجا باید به دست آورد؟ و آیا عقل روا می دارد در هستی شناسی و اصول عقاید ، از پدر و مادر ، رهبران حزب و سازمان ، دانشمندان ، افراد مورد اعتماد و مانند آنها تقلید کرد؟ به سخن دیگر ، آیا عقل به آدمی اجازه می دهد در عقایدش مقلِّد باشد ، یا این که تحقیق را بر او واجب می داند؟ پس از به دست آوردن پاسخ عقل ، باید پاسخ را از اسلام بخواهیم و ببینیم که: آیا این دو پاسخ با یکدیگر سازگارند ، یا اسلام پاسخی دیگر می دهد؟ بحث را از پاسخ به سؤال نخست آغاز می کنیم . اینک ماییم و عقل در برابر دادگاه وجدان . از عقل می پرسیم : وظیفه ما درباره اصول عقاید چیست : تحقیق یا تقلید؟

.


ص: 30



تقلید چیست؟

حکم عقل درباره تقلید در اعتقادات

پیش از شنیدن پاسخ عقل ، لازم است که معنای تقلید و مراد از آن را روشن سازیم.

تقلید چیست؟تقلید ، پذیرفتن رأی دیگران بدون درخواست برهان است. حال ، پرسشی مطرح می شود که : آیا عقل این کار را روا می دارد و به انسان اجازه می دهد که رأی دیگران را در مسائل عقیدتی ، بدون برهان بپذیرد؟ یا اجازه نمی دهد و بلکه انسان را ملزم می کند که عقایدش را از راه تحقیق به دست آورد و رأی دیگران را فقط وقتی شایسته پذیرش می داند که با برهان عقلی به اثبات برسد و تأیید گردد؟

حکم عقل درباره تقلید در اعتقاداتبر پایه تعریف پیش گفته از تقلید ، عقل به هیچ روی ، تقلید در اصول و مبانی عقیدتی را جایز نمی شمرد ؛ زیرا اصول اعتقادی می باید یقینی باشند و تقلید ، علم آور نیست. این که اصول عقاید می باید یقینی باشند ، تردیدپذیر نیست ؛ چراکه عقیده ، مبنا و پایه رفتار است و عقل به هیچ روی ، اجازه نمی دهد که انسان فعالیت های فردی و اجتماعی اش را بر عقایدی بنیان نهد که خود ، درستی و واقعیتش را نمی داند. اما این که تقلید ، علم آور نیست ، امری روشن است ؛ چرا که اگر تقلید ، علم آور بود ، می باید تمام مکتب ها و ادیان گوناگون در جهان آنچه وجود دارد و آنچه از میان رفته است علمی ، درست و مطابق با واقعیت باشند .

.


ص: 31



مقلّد ، دانای خیالی

تقلید در عقاید از منظر اسلام

مقلّد ، دانای خیالیآری ، تقلید ، علم آور نیست و نهایت ، آن که : مقلّد ، خیال می کند آگاه است. از این رو ، او در دنیای خیال ، آگاه است ، نه در دنیای واقعیت. به سخن دیگر ، مقلّد ، دانای خیالی است ، نه دانای واقعی. تمامی پیروان ادیان مختلف ، عقیده خود را درست و خالی از خطا می انگارند و چنین برایشان به وهم در می آید که تنها ، عقاید آنان درست و همراه با واقعیت است و این تخیّل را آگاهیِ یقینی به شمار می آورند. اگر پیروان ادیان در عقاید خود می اندیشیدند و موانع معرفت را از چشمان و عقل خود دور می ساختند و تحقیق را جایگزین تقلید می کردند ، هر گونه اختلافی ، از میان مکتب های اعتقادی در جامعه بشر برچیده می شد و همگان به نظری مشترک و دینی یگانه ، دست می یافتند. از این رو ، اختلاف ، تنها در جایی است که دانش خیالی ، جایگزین علم شود و با وجود دانش حقیقی ، زمینه ای برای اختلاف نخواهد بود.

تقلید در عقاید از منظر اسلامتا این جا دیدگاه عقل درباره تقلید در مسائل اعتقادی روشن شد و بر ماست که نظر اسلام را در این باره جویا شویم که : آیا اسلام نیز مانند عقل، تقلید در عقاید را تحریم می کند ، یا نه؟ نخست باید یادآوری کنیم که مسائل اسلامی به دو بخش ، دسته بندی می شوند : اصول دین و فروع دین. اصول دین ، عبارت است از : مبادی و پایه های عقیدتی ، که بنیان مسائل

.


ص: 32

فقهی ، سیاسی ، اخلاقی ، اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و دیگر موضوعات را در اسلام می سازند ، مانند اعتقاد به: یگانگی خداوند ، عدل ، نبوّت ، امامت و معاد. فروع دین ، عبارت است از : قوانینی که اسلام برای تنظیم رابطه انسان با خدا از یک سو و انسان با دیگران از سوی دیگر تشریع کرده است ، مانند : نماز ، روزه ، خمس ، زکات ، حج و... . اسلام ، تقلید در فروع دین را ، نه تنها جایز می داند ، بلکه آن را واجب ساخته است . مرجع تقلید در فروع دین ، به طور مشخّص ، «پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام علیه السلام » و در عصر غیبت ، برای آنان که در استنباط احکام اسلامی از کتاب و سنّت ، تخصصی ندارند ، «مجتهد جامع شرایط تقلید» است. اما موضوع بحث و پژوهش ما در این جا ، تقلید در اصول دین از دیدگاه اسلام است و این که : آیا اسلام مانند عقل ، تقلید در اصول اعتقادی را مطلقا حرام می داند؟ یا آن را تجویز می کند؟ به سخن دیگر ، دیدگاه اسلام درباره وظیفه مردم در اصول اعتقادی چیست : تحقیق یا تقلید؟ هر کس با قرآن و احادیث اسلامی آشنا باشد ، می داند که اسلام ، تقلید در اصول عقاید را به صراحت ، تحریم کرده است و با اصرار و تأکید ، مردم را به تحقیق در مسائل اعتقادی وا داشته و از آنان خواسته با هیچ عقیده ای ، مگر پس از دقّت و وجود برهان عقلی ، دمساز نشوند. خداوند عز و جل هرگز از مردم نخواسته است که در برابر کلام او (به عنوان مثال، در اثبات وجود خدا یا نبوّت پیامبران) ، به طور تعبّدی و تقلیدی و بدون برهان عقلی تسلیم شوند ؛ بلکه بر وجود خود ونبوّت پیامبران خویش و ... ، با ادلّه

.


ص: 33



تقلید در عقاید از منظر قرآن

عقلی استدلال می کند و مردم را به داوری عقل فرا می خواند. نیز هیچ پیامبری ، مردم را به تقلید در اصول عقاید و پذیرش سخن او بدون پرس و جو دعوت نکرده است . همه پیامبران برای اثبات پیامبری خویش به برهان های عقلی استناد نموده اند و مردم را به داوری عقل دعوت کرده اند ، چنان که از مخالفان خود خواسته اند که برای اثبات ادّعاهای خود ، برهان اقامه کرده ، دلیل بیاورند : «قُلْ هَاتُواْ بُرْهَنَکُمْ إِن کُنتُمْ صَدِقِینَ. (1) بگو : اگر راست می گویید ، دلیل خود را بیاورید» . همچنین مشاهده می کنیم که امروزه مجتهدان و متخصّصان مسائل اسلامی ، تقلید در اصول عقاید را جایز نمی دانند و مردم را به پژوهش در عقاید ، توصیه می کنند. اینک ، برای آن که دیدگاه اسلام درباره «تقلید در اصول عقاید» به خوبی روشن شود ، آیات و احادیث مربوط به آن را در این جا می آوریم .

تقلید در عقاید از منظر قرآنقرآن کریم ، در آیات متعدّدی که به اصول عقاید مربوط اند ، تقلید را زشت شمرده ، آن را تحریم می کند و از آن باز می دارد و به صراحت بیان می دارد که : آدمی ، تا برایش معرفت کامل و یقین قطعی نسبت به یک نظریّه یا عقیده حاصل نشده ، نباید از آن پیروی کند و زندگی فردی و اجتماعی اش را بر آن بنیان نهد.

.

1- .بقره : آیه 111 ، نمل : آیه 64 . همچنین ، ر . ک : انبیاء: آیه 24 .

ص: 34

«وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ. (1) و چیزی را که بدان علم نداری ، دنبال مکن» . این آیه انسان را به همان حکم روشن عقل ، توصیه می کند که : ای انسان! در مسائل عقیدتی ، از ندای وجدان و حکم روشن عقل ، پیروی کن و از تقلید کورکورانه بپرهیز و تا آن زمان که درستی یک نظریّه را درک نکرده ای ، آن را ملاک رفتارت قرار مده و از آن پیروی منما. آیه ای دیگر: «إنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ. (2) به راستی که بدترین جنبندگان نزد خدا، کران ولالانی هستند که نمی اندیشند» . منظور از کران و لالان در آیه کسانی نیستند که شنوایی یا گویایی خود را از دست داده اند ؛ بلکه کسانی هستند که به تعبیر آیه نمی اندیشند و اهل تفکّر و تعقّل در مسائل عقیدتی نیستند . اینان کسانی هستند که در آیه ای دیگر ، چنین توصیف شده اند : «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّیَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أعْیُنٌ لاَّیُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لاَّیَسْمَعُونَ بِهَا. (3) دل هایی دارند که با آن ، [حقایق را] دریافت نمی کنند و چشمانی دارند که با آنها نمی بینند و گوش هایی دارند که با آنها نمی شنوند» . یعنی آنان دل هایی دارند که به ادراک و معرفت نمی رسد ، چشمانی دارند که حقیقت را نمی بیند و گوش هایی دارند که سخن حق را درک نمی کند.پس ،

.

1- .اسراء : آیه 36 .
2- .انفال : آیه 22 .
3- .اعراف : آیه 179 .

ص: 35

مقصود این آیه ، کسانی هستند که چشم و گوش و زبان بسته ، به دنبال دیگران راه می افتند و به جای آن که از عقل و اندیشه خویش تبعیت کنند ، از عقاید دیگران ، بدون برهان ، پیروی می نمایند. اینچنین ، قرآن کریم دست و پای انسان را از غل و زنجیر پیروی کورکورانه ، آزاد می کند و آدمی را از بردگیِ فکری دیگران رها می سازد و به هر یک از افراد جامعه ، استقلال فکری و حقّ اظهار نظر می بخشد و مردم را با رها ساختن از بند تقلید عقیدتی ، به تأمّل و تحقیق فرا می خواند. اینک به نکته ای دقیق و حساس می رسیم که : قرآن کریم تلاش می کند اندیشه آدمیان را از توهّم و تخیّلِ «علم و آگاهی» پاک کند و آنان را آگاهانی حقیقی بار آورد. قرآن کریم تلاش می کند تا پیروان تمامی مکاتب و معتقدان به هر عقیده را از سیمای معرفت خیالی که از تقلید کورکورانه نشئت می گیرد نجات دهد و آنان را به معرفت حقیقی و دانش واقعی برساند. از این رو ، بر آنان که تقلید را بر تحقیق ، و تن دادن به سنّت های تقلیدی را بر تن دادن به حقیقت ، ترجیح می دهند ، به شدّت می تازد. در این زمینه آیه های فراوانی در قرآن کریم وجود دارد که دو مورد را به عنوان نمونه می آوریم. خداوند فرموده است : «وَإذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إلَی مَآ أنزَلَ اللَّهُ وَإلَی الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ ءَابَآءَنَآ. (1) و چون به آنان گفته شود : «به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر[ش ]بیایید» ، می گویند : آنچه پدران خود را بر آن یافته ایم ، ما را بس است» .

.

1- .مائده : آیه 104 .

ص: 36



تقلید در عقاید از منظر احادیث

یعنی چون به محافظه کاران و جمودگرایان بر سنّت های تقلیدی و موروثی و پیروان عادت ها و باورهای به ارث رسیده از پدران و مادران ، گروه ها ، قبیله ها و جامعه ها گفته شود که : «بیایید و بنگرید که خدا و پیامبر او چه می گویند ؛ شما که سخن همه را شنیدید ، سخن ما را نیز بشنوید. سپس درباره اش اندیشه کنید و به عقل خویش باز گردید تا ببینید کدام یک از این سخنان ، درست تر است. آن گاه اگر درستیِ گفته های خدا و پیامبرش بر شما آشکار شد ، سخنشان را بپذیرید و بدان عمل کنید ، و اگر سخن پدران و مادران ، یا سنّت های قومی و قبیله ای و یا برنامه های حزبی و سازمانی را درست تشخیص دادید ، از آن پیروی کنید» ، به این سخن منطقی چنین پاسخ می دهند : ما نیازمند سخن خدا و پیامبر او نیستیم و برای ما عقاید تقلیدی و سنّت های موروثی از پدرانمان کافی است. قرآن هم در پایان آیه ، با اشاره به عقل و حکم روشنش ، به آنان چنین پاسخ می دهد : «أوَ لَوْ کَانَ ءَابَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ. (1) آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی دانسته و هدایت نیافته بودند؟!» . یعنی آیا ادّعای شما منطقی است؟ و آیا عقل چنین پاسخی را می پذیرد؟ و آیا وظیفه آنان ، این است که از پدران خود ، پیروی کورکورانه کنند ، گرچه پدرانشان بدون تعقّل ، از چیزی پیروی نموده و عقیده ای را بدون درک ، برگزیده باشند؟ آیا شایسته است کورکورانه پا جا پای آنها نهند؟

تقلید در عقاید از منظر احادیثواژه «إِمَّعه» در احادیث ، بر کسی اطلاق می گردد که از خود رأیی ندارد و بدون تحقیق ، بلکه کورکورانه ، از آرای دیگران پیروی می کند.

.

1- .بقره : آیه 170 .

ص: 37



پیروِ چشم و گوشْ بسته نباش

پیرو چشم و گوشْ بسته نباشانسان از دیدگاه اسلام ، می باید یا حقیقت را شناخته باشد و یا در مسیر کشف آن باشد ، تا کاری را بدون آگاهی انجام ندهد که تباه گردد. از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین روایت شده است : ما مِن أَحدٍ إلاّ عَلی بابِهِ مَلَکانِ، فَإِذا خَرَجَ قالا: أُغدُ عالِمًا أَو مُتَعَلِّمًا ولا تَکُنِ الثّالِثَ. (1) هیچ کس نیست ، جز آن که بر در خانه اش دو فرشته ایستاده اند و هر گاه از منزل بیرون می رود ، به وی می گویند : یا عالِم (دانا) باش و یا جوینده دانش و نفر سوم مباش. گاه در احادیث ، از کسی که آگاه نیست و در راه کسب علم گام بر نمی دارد، به «هَمَجٌ رَعاعٌ (پشه های سرگردان)» تعبیر می شود ، چنان که در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آلهآمده است : النّاسُ اثنانِ عالِمٌ ومُتَعَلِّمٌ وما عَدا ذلِکَ هَمَجٌ رَعاعٌ. (2) مردم ، دو دسته اند : عالِم (دانا) و جوینده دانش ، و جز آن دو ، پشه های سرگردان اند. و گاه به «غُثاء (کف روی آب)» تعبیر می شود ، چنان که از امام صادق علیه السلام روایت شده است : النّاسُ ثَلاثَهٌ: عالِمٌ ومُتَعَلِّمٌ وغُثاءٌ. (3) مردم سه دسته اند : عالِم (دانا) ، جوینده دانش و کف روی آب. و گاه به «إِمَّعه» تعبیر می شود ، چنان که در کتاب النهایه فی غریب الحدیث آمده است :

.

1- .ر . ک : ج 3 ص 18 ح 2089.
2- .ر . ک : ج 3 ص 20 ح 2094.
3- .ر . ک : ج 3 ص 22 ح 2108.

ص: 38

فیه : «أُغدُ عالِمًا أو مُتَعَلِّمًا ولا تَکُن إِمَّعَهً». الإمَّعَه بکسر الهمزه وتشدید المیم الذی لا رأی له ، فهو یتابع کلّ أحد علی رأیه . والهاء فیه للمبالغه. ویقال فیه «إمَّعَ» أیضًا. (1) عالم یا دانشجو باش و «اِمَّعه» مباش. اِمَّعه ، یعنی کسی که از خود ، رأیی ندارد و از رأی هر کس پیروی می کند و «ه» در این واژه ، برای مبالغه است و امَّع نیز گفته می شود. به سخن دیگر ، واژه «إِمَّعه» در زبان عربی به کسی گفته می شود که از خود ، استقلال فکری ندارد و برای خود ، حقّ رأی و فکر قائل نیست ؛ بلکه چشم و گوشش ، در گرو قلم و زبان دیگران و نوشته ها و گفته های آنان است. چنین کسی همیشه در انتظار دریافت مطالبی است که صاحب نظران حزب ، یا رئیس سازمان ، دیکته می کنند و یا در اندیشه و رفتار ، از اکثریت مردم پیروی می نماید. پس «إِمَّعه» ، کسی است که خود را در برابر نوشته ها و گفته های دیگران به تفکّر و تحقیق وا نمی دارد. این روایت ها سفارشی است به مردم که درباره عقاید خود ، عالِم و یا جوینده باشند و مقلِّد نباشند و این ، بدان معناست که انسان باید یا از درستی عقاید خود مطمئن باشد و یا در حال تحقیق و جستجو برای علم و معرفت باشد و سزاوار نیست از دیگران تبعیت کند و در باورها ، بدون تحقیق به تقلید بپردازد. از امام علی علیه السلام در ضمن روایتی ، اَشعاری گزارش شده که بخشی از آن را می آوریم : إذا المشکلاتُ تصدَّینَ لی کشفتُ حقائقَها بالنظَرْ و لستُ بإمَّعهٍ فی الرجال یُسائِلُ هذا وذا ، ما الخبَرْ و لکنّنی مذرب الأصغرین اُبیِّن (2) مَعْ ما مضَی ما غَبَر. (3)هر گاه مشکلات به من روی آورند با تفکّر و نظر ، پرده از حقایق آنها بر می دارم.و مانند مردانِ اِمَّعه نیستم که از این و آن بپرسم : «چه خبر؟».من بر زبانم لجام می زنم و در پرتوِ گذشته حقایق را آشکار می سازم. بر این اساس ، پیروان راستین پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ، کسانی هستند که در مسائل نظری و اعتقادی ، صاحب نظر و دارای رأی اند و هرگز از این و آن ، تقلید نمی کنند و از این که به جدایی از جامعه متّهم شوند ، هراسی ندارند. آنان هیچ عقیده و رأیی را نمی پذیرند ، مگر این که با تحقیق ثابت شود که حق است ، گرچه همه مردم بر خلاف آن اجماع کنند ، و نیز راهی را نمی پیمایند ، مگر به یقین برسند که راهِ راست است ، و بر کاری اقدام نمی کنند ، مگر این که با تأمّل و تحقیق ، روشن شود که رفتاری منطقی ، مفید و عقل پذیر است. در حدیثی دیگر از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین آمده است : لا تَکونوا إِمَّعَهً ؛ تَقولونَ : إِن أحسَنَ النّاسُ أَحسَنّا ، وإِن ظَلَموا ظَلَمنا ! ولکِن وَطِّنوا أَنفُسَکُم ، إِن أَحسَنَ النّاسُ أَن تُحسِنوا ، وإِن أَساؤوا فَلا تَظلِموا . (4) شماها «إِمَّعه» مباشید که بگویید : اگر مردم به ما نیکی کردند ، ما هم نیکی

.

1- .النهایه : ج 1 ص 67 .
2- .در برخی نسخه ها به جای کلمه «اُبیِّن» ، «أَقیسُ» به معنای «می سنجم» آمده است .
3- .جامع بیان العلم : ج 2 ص 113 ، کنز العمّال : ج 10 ص 303 ح 29521 ؛ الأمالی ، طوسی : ص 514 ح 1125 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 59 ح 1 و ج 42 ص 187 ح 4 .
4- .سنن الترمذی : ج 4 ص 364 ح 2007 ، کنز العمّال : ج 15 ص 772 ح 43035 .

ص: 39

می کنیم و اگر ستم کردند ، ستم می کنیم ؛ بلکه خود را چنان بسازید که اگر مردمْ خوبی کردند ، شما خوبی کنید و اگر بدی کردند ، شما ستم مکنید. امام صادق علیه السلام نیز در سفارش به یکی از شاگردانش می فرماید : لا تَکونَنَّ إِمَّعَهً ... . هرگز «إِمَّعه» مباش ... . و در توضیح این سخن می فرماید : ... تَقولُ : أنَا مَعَ النّاسِ وأنَا کَواحِدٍ مِنَ النّاسِ. (1) ... که بگویی : من همراه مردم و یکی از آنان هستم. یعنی از دیگران در مسائل نظری و علمی ، تقلید منما و در گفتار و رفتار آنان بیندیش تا گفتار درست از نادرست و رفتار سالم از غیر سالم ، آشکار گردد و چنین بر زبان مران که من همراه مردم و یکی از آنان هستم و آنچه آنان می گویند ، من نیز می گویم و آنچه آنان انجام می دهند ، من نیز انجام می دهم. در روایتی دیگر ، امام کاظم علیه السلام به یکی از یاران خود به نام فضل بن یونس فرموده است : أبلِغ خَیراً وقُل خَیراً وَلاَ تکن إِمَّعَهً . خیر برسان و خیر بر زبان جاری کن و «إِمَّعه» مباش. فضل بن یونس می پرسد : «إِمَّعه» چیست؟ امام علیه السلام می فرماید : لا تَقُل أنَا مَعَ النّاس وأنَا کَواحِدٍ مِنَ النّاسِ . مگو : من همراه مردم و یکی از آنان هستم.

.

1- .معانی الأخبار : ص 266 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 82 ح 4 .

ص: 40

آن گاه امام علیه السلام در ضمن توضیح ، سخن پیامبر خدا را گزارش می نماید که فرمود : یا أیُّهَا النَّاسُ ، إِنَّما هُما نَجدانِ : نَجدُ خَیرٍ ، ونَجدُ شَرٍّ؛ فَلاَ یَکُن نَجدُ الشَّرِّ أحَبَّ إِلَیکُم مِنْ نَجدِ الخَیرِ. (1) ای مردم! تنها دو راه وجود دارد : راه خیر و راه شر. مبادا راه شر در نزد شما از راه خیر محبوب تر باشد! سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که «تنها دو راه وجود دارد» ، اشاره به این آیه قرآن است : «وَ هَدَیْنَهُ النَّجْدَیْنِ . (2) هر دو راه] خیر و شر] را بدو نمودیم» . یعنی انسان به گونه ای آفریده شده که خوبی و بدی را می شناسد و به درستی می داند که پاکی چیست و پلیدی ، کدام است. سخن پیامبر صلی الله علیه و آله در اشاره به آیه قرآن ، پرسشی سرزنش آمیز به همراه دارد که : اگر پیش روی انسان ، دو راه بیشتر نیست ، چرا از راهی که عقل درستی اش را تأیید کرده ، به راهی که عقل از آن باز می دارد ، کشیده می شود؟ از سوی دیگر ، استناد امام کاظم علیه السلام برای بیان واژه «إِمَّعه» به سخن پیامبر صلی الله علیه و آله ، دو مطلب را می آموزد : اوّل . از دیدگاه جامعه شناختی ، آنچه آدمی را به گزینش بدی وا می دارد ، «تقلید کورکورانه از دیگران در رفتار و گفتار» است و اگر روزی ، آدمی از بند این تقلید رها شود ، بسیاری از مشکلات اجتماعی بر طرف می گردد.

.

1- .تحف العقول : ص 413 ، الأمالی ، مفید : ص 210 ح 47 ، مستطرفات السرائر : ص 84 ح 29 ، الاختصاص : ص 343 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 21 ح 62 .
2- .بلد : آیه 10 .

ص: 41

دوم . آدمی به گونه ای آفریده شده که اگر از تقلید بپرهیزد ، می تواند اهل نظر شود و راه خیر را بر گزیند ؛ چون عقل ، عهده دار تشخیص خیر و شر است و اسلام نیز مردم را جز به خیر و عدل و پرهیز از بدی و ستم فرا نمی خواند.

.


ص: 42



پیروی از شخصیت ها در عقاید

پیروی از شخصیت ها در عقایدنکته پر اهمّیت و قابل توجّه در احادیث مربوط به تقلید در عقاید ، تقبیح تقلید از شخصیت های مذهبی در اعتقادات دینی و پرهیز دادن از آن است ، گرچه این اعتقادات حق باشد. امام صادق علیه السلام فرموده است : مَن دَخَلَ فی هذَا الدّینِ بِالرِّجالِ أَخرَجَهُ مِنهُ الرِّجالُ کَما أَدخَلوهُ فیهِ ، ومَن دَخَلَ فیه بالکتابِ والسنَّهِ زالَتِ الجبالُ قبلَ أَن یَزولَ. (1) هر کس به وسیله رجال (شخصیت ها) به دین روی آورد ، به واسطه آنان نیز از دین بیرون می رود و هر کس به وسیله کتاب و سنّت به دین روی آورد ، کوه ها از پای در می آیند ، ولی او ثابت می ماند. و نیز فرموده است : مَن عَرَفَ دینَهُ مِن کِتابِ اللّهِ عز و جل زالَتِ الجِبالُ قَبلَ أنْ یَزولَ ، ومَن دَخَلَ فی أَمرٍ بِجَهلٍ خَرَجَ مِنهُ بِجَهلٍ. (2) هر کس دینش را از کتاب خدا فرا بگیرد ، کوه ها از پای در می آیند ، ولی او ثابت می ماند ، و هر کس بر پایه جهالت [، به دین] وارد گردد ، همان گونه نیز از دین بیرون می رود. در این دو حدیث ، چند نکته ارزشمند وجود دارد :

.

1- .الغیبه ، نعمانی : ص 22 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 105 ح 67 .
2- .بشاره المصطفی : ص 129 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 103 ح 11 .

ص: 43

اوّل. پیروی از شخصیت های مذهبی در عقاید ، مذموم و باطل است و بر انسان خردمند است که عقایدش را از راه تحقیق و نه تقلید ، به دست آورد. دوم. آنان که شخصیت ها را راه ورود به اسلام قرار می دهند و به وسیله آنان مسلمان می شوند ، به سرعت از همان مسیر از اسلام بر می گردند ؛ زیرا آن گاه که آن شخصیت ها از اسلام بر می گردند ، اینان نیز به خاطر پیروی از آنان عقاید خود را تغییر می دهند ؛ چرا که اینان مسلمان تقلیدی هستند و اعتقاداتشان ، پایه علمی ندارد. بنا بر این ، عقاید تقلیدی ، در معرض دگرگونی و زوال است و هر آن کس که به این دین به وسیله شخصیت ها روی آورد ، به وسیله آنان نیز بیرون می رود. سوم. آنان که عقاید دینی را از قرآن و احادیث فرا می گیرند ، این عقاید در آنها بیشتر از استواری کوه ها در دل زمین ، ریشه دار و استوار می شود و ممکن نیست این عقاید از دل چنین مؤمنانی زایل شود ، گرچه ممکن است کوه ها از دل زمین ، کنده شوند. چهارم. قرآن و احادیث ، تأکید می کنند که آدمی باید عقایدش را بر معیارهای عقلی و علمی مستند سازد ؛ چرا که اگر عقاید خود را بر پایه های غیر عقلی و علمی ، استوار کند ، به سرعت ، همان عقاید را بر اساس همان پایه های غیر علمی و عقلی ، انکار می نماید. به عبارت دیگر ، اگر انسان با جهالت (نادانی) به دین روی آورد ، با همان جهالت از آن بیرون می رود. نکته هایی را که امام صادق علیه السلام بدانها اشاره فرمود ، تاریخ و تجربه نیز به اثبات رسانده است. چه بسیار مردمانی که در تاریخ هزار و چهارصد ساله اسلام ، بر پایه تقلید از شخصیت ها به دین روی آوردند و سپس به خاطر همین تقلید ، از

.


ص: 44



پدیده «تقلید کور» در صدر اسلام

اسلام برگشتند! تاریخ ادیان آسمانی نشان می دهد که پیروی از شخصیت های سیاسی و دینی در امور اعتقادی و به تعبیر دیگر ، بیماری تقلید کورکورانه از شخصیت ها و به دنبال آنان راه افتادن ، بیشترین ضربه را بر ادیان آسمانی وارد کرده است. مطالعه تاریخ ادیان از این جهت ، شیرین و پر جاذبه است ، چنان که فراگیری اش ضروری است ؛ لیکن این فصل که مقدّمه ای برای مسائل اعتقادی است گنجایش آن را ندارد . از این رو به ذکر نمونه هایی از شخصیت زدگی در صدر اسلام ، بسنده می کنیم.

پدیده «تقلید کور» در صدر اسلامبه هنگام حکومت امیر مؤمنان ، امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، جمع زیادی از مسلمانان معاصر ایشان ، با شخصیت های سیاسی مذهبی آن زمان ، همراهی و همگامی داشتند ؛ کسانی که بعدها به «ناکثین» ، «قاسطین» و «مارقین» مشهور شدند. بازتاب بیماری شخصیت زدگی این افراد ، رها کردن اسلام ناب بود. آنان به این نیز اکتفا نکرده ، به رو در رویی با آن برخاستند ، که هنوز تلخی اش بر جامعه اسلامی اثر می گذارد. برای امام علیه السلام بسیار دردناک بود که می دید تلاش های پیامبر صلی الله علیه و آله و دوستداران مخلص اسلام در راه تشکیل جامعه و حکومت اسلامی ، گرفتار سستی شده و این ، نتیجه رفتار و منش مردمانی است که روزی در کنار او و در یک صف برای اسلام ، جهاد می کردند. آنچه امام علیه السلام را بیشتر می آزرد ، این بود که مردم مسلمان به خود اجازه فکر کردن نمی دادند و نمی اندیشیدند تا دریابند که : آیا گفتار این شخصیت ها و رهبران ، درست است یا نادرست؟ و آیا راهی را که برگزیده اند ،

.


ص: 45

حق است یا باطل؟ و آیا آنان که سنگ اسلام را به سینه می زنند ، به حقیقتْ خواهان اسلام اند ، یا آن را پلی برای رسیدن به خواسته های شخصی می دانند؟ بی تردید ، پیروان کور و کر این شخصیت های منحرف ، بیشتر از خود این شخصیت ها ، امام علیه السلام را می آزردند ؛ زیرا اگر این پیروان نبودند ، خودِ شخصیت ها نیز قدرتی نداشتند و کاری از آنان ساخته نبود . در حکمت 147 نهج البلاغه ، تحلیل کوتاه سیاسی اجتماعی ، امّا ژرف از جامعه عصر امام علیه السلام گزارش شده است که می تواند الگو و روشی برای جامعه امروز ما باشد. این تحلیل ، دو ویژگی قابل تأمّل دارد : اوّل ، این که : امام علیه السلام دست کمیل را که یکی از یاران نزدیکش بود ، می گیرد و او را به بیابان می برد و در آن جا با درد و رنج ، مطالبی را به وی تعلیم می دهد که اندوه امام را آشکار می کند. دوم ، این که : امام علیه السلام ، پیش از پرداختن به تحلیل جامعه خود ، کلامش را با بیان تفاوت دل ها در درک و فهم ، آغاز می کند و شرح می دهد که برخی از مردم ، چنین استعدادی دارند و برخی فاقد آن اند و فضیلت آدمیان به میزان این استعداد است. از این رفتار ، روشن می شود که امام علیه السلام بیان این سخن دردآور را برای همه مناسب نمی دیده و شنیدن آن را نیازمند استعدادی می دانسته که در همگان یافت نمی شده است . چگونه امام علیه السلام از تعدادی از مسلمانان راستین یاد کند که اسلام را به حقیقت شناخته و بر آن وفادار مانده اند؟! یا چگونه بگوید افرادی با سابقه درخشان ، وقتی منافع شخصی خود را در خطر دیدند ، با اسلام خداحافظی کردند؟! و یا چگونه بگوید بسیاری از مردم معاصر او که به نام اسلام، جذب

.


ص: 46

تشکیلات مربوط به چهره های برجسته جامعه شده اند ، مسلمان نیستند ، اسلام را نفهمیده اند و دینشان در گرو شخصیت هایی است که به آنان اعتقاد دارند و میزان حق و باطل از نظر آنان ، شخصیت هایی هستند که از آنان پیروی می کنند؟! به هر رو ، تحلیلِ همراه با درد و رنج امام علی علیه السلام از جامعه خویش که کمیل را شایسته درک و فهم شِکوه های خود از آن می داند چنین آغاز می شود : النّاسُ ثَلاثَهٌ : فَعالِمٌ رَبّانِیٌّ ، ومُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاهٍ ، وهَمَجٌ رَعاعٌ أتباعُ کُلِّ ناعِقٍ ، یَمِیلونَ مَعَ کُلِّ ریحٍ ، لَم یَستَضیئوا بِنورِ عِلمٍ ، ولَم یَلجَأُوا إِلی رُکنٍ وَثیقٍ. (1) مردم ، سه دسته اند : عالِم ربّانی ، دانشجو بر راه رستگاری ، و پشه های سرگردان که پیرو هر صدایند و با هر بادی جهت می گیرند و از فروغ دانش ، پرتو نگرفته اند و به استوانه ای محکم ، پناه نبرده اند. امام علیه السلام در این سخن ، مردمان جامعه خویش ، بلکه همه مردم را به سه گروه تقسیم می کند : دسته نخست ، کسانی اند که حقیقت را شناخته اند و عقیده و رفتار و جهتگیری های فردی و اجتماعی آنان بر معیارهای درست ، استوار است ، و امام علیه السلام از اینان به «عالِم ربّانی» یاد می کند. دسته دوم ، کسانی اند که هنوز به حقیقت دست نیافته اند ؛ لیکن اهل تحقیق و تفکّر ، و جویای طریق حقیقت اند که هر گاه بدان دست یابند ، رستگاری برایشان محقّق می گردد. اینان ، کسانی هستند که امام علیه السلام از آنان به «دانشجو بر راه رستگاری» یاد می کند. دسته سوم ، کسانی اند که نه حقیقت را شناخته اند تا عالم ربّانی باشند و نه

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 330 ح 1413 .

ص: 47

اهل تحقیق و تفکّر و جویای حقیقت اند تا دانشجویی بر راه رستگاری نام گیرند ؛ بلکه انسان هایی هستند که برای خود ، فرصت تحقیق و تفکّر فراهم نمی آورند و یا به خود ، چنین اجازه ای نمی دهند. امام علیه السلام از این دسته به «پشه های سرگردان» یاد کرده است. ابن اثیر ، واژه «همج» را که در این حدیث به کار رفته است ، پشه های کوچکی معنا کرده که به صورت گوسفندان و خران می نشینند ، و برخی آن را مگس معنا کرده اند . (1) واژه «رعاع» را نیز فیروزآبادی به موجودی که عقل و دل ندارد ،معنا کرده است. (2) امام علیه السلام دسته سوم را که به خود فرصت تفکّر و تحقیق نمی دهند ، به «پشه های سرگردان» تشبیه کرده که به دنبال نادانی بزرگ تر از خویش اند تا از او تغذیه کنند ؛ پشه هایی که با هر صدایی می پرند ، بدون آن که صاحب صدا را بشناسند و بدانند حق است یا باطل. این گروه ، مانند پشه هایند که باد ، آنها را به حرکت در می آورد و به هر سو که بوزد ، با آن حرکت می کنند. امام علیه السلام ریشه سقوط این مردم را در این مرتبه از خواری ، پرتو نگرفتن از فروغ دانش و مبتنی نبودن عقاید و اندیشه های آنان بر پایه های استوار و محکم ، می داند. این دسته بندی افراد جامعه ، از پیامبر صلی الله علیه و آله نیز گزارش شده است ، با این تفاوت که سخن پیامبر صلی الله علیه و آلهدر قالب امر است و سخن امام علی علیه السلام در قالب خبر ؛ یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله به مسلمانان دستور می دهد که یا عالِم (دانا) باشند و یا جوینده

.

1- .النهایه : ج 5 ص 273 .
2- .القاموس المحیط : ج 3 ص 30 .

ص: 48

دانش و اجازه نمی دهد «اِمَّعه (مقلّدِ کور)» باشند و امام علی علیه السلام خبر می دهد که مسلمانان در زمان او سه گروه اند : عالِم ربّانی ، دانشجو بر راه رستگاری ، و پشه های سرگردان. مقصود امام علی علیه السلام از «هَمَجٌ رَعاع (پشه های سرگردان)» ، همان «اِمَّعه» در سخن پیامبر است ؛ کسانی که اندیشه و عقیده ای مستقل از دیگران ندارند و به همین جهت است که اینان خطرناک ترین دشمنان حکومت حق و عدالت اند. (1) آنچه امام علی علیه السلام را می آزرْد ، این بود که بیشتر مردمان زمانه اش ، از گروه سوم بودند ، یعنی از گروه «إِمَّعه» و «هَمَجٌ رَعاع» که از استقلال فکری و عقیدتی ، تهی هستند و با هر بادی به سمتی می روند . و اما دانشجویان بر راه رستگاری ، بنا بر توصیف امام علی علیه السلام در سخنش با کمیل بن زیاد نخعی ، اندک اند، آنان کسانی هستند که از دانش ، سوء استفاده نمی کنند ، ابزار دینی را برای دستیابی به دنیا به کار نمی گیرند ، با نخستین برخورد با شبهه ، در دلشان تردید راه نمی یابد ، حریص لذت ها نیستند ، رهبری خود را به شهوت ها واگذار نکرده اند و شیفته ثروت اندوزی و گنج طلبی نیستند... . به خدا سوگند ، شمار اینان ، اندک است. اینچنین ، مشاهده می کنیم که امام علیه السلام با مردمانی سر و کار داشته که اهل تمیز و تحقیق نبوده اند ؛ یعنی نه عالِم ربّانی بوده اند و نه جوینده دانش . بلکه مردمانی پیرو و مقلّد شخصیت ها بوده اند ، که با آنان بر پایه عقل و اندیشه و معرفت ، ارتباط بر قرار نکرده بودند ؛ مردمانی با رابطه ای استوار بر پایه پیروی که به هر جا که آنان می کشیدند ، می رفتند. امام علی علیه السلام با مردمانی زندگی

.

1- .ر . ک : ص 31 (تقلید در عقاید از منظر اسلام) .

ص: 49

می کرد که نمی خواستند و یا نمی توانستند بفهمند که شخصیت هایی که اینان پیروی شان می کنند ، در خطا و لغزش قرار دارند ، و عقلشان یاری نمی کرد تا بفهمند که ممکن است طلحه و زبیر ، اشتباه کنند و یا این که مقدّسان نهروان ، معصوم از لغزش نیستند. در آن روزگار ، شرایط اجتماعی آنچنان پیچیده و بغرنج بود که برخی گمان نمی کردند معاویه بر اشتباه است. در نبرد جَمَل ، حارث بن حوط ، پرسشی را در برابر امام علیه السلام مطرح می کند که بر سطح فکری مسلمانان آن روز ، دلالت دارد. او وقتی عایشه (اُمّ المؤمنین) را فرمانده سپاه مقابل یافت و چهره های پیشتاز در مسلمانی چون : طلحه و زبیر (1) را دید که در رکاب عایشه شمشیر می زنند ، نتوانست تصوّر کند که این چهره های شاخص در اسلام ، در نبرد با علی علیه السلام به خطا رفته اند. از این رو نزد امام علیه السلام آمد و گفت : یا أمیر المؤمنین ، ما أری طلحه والزبیر وعائشهَ اجتمعوا إلاّ علی حقّ!! (2) ای امیر مؤمنان! نمی توانم بفهمم که طلحه ، زبیر و عایشه جز بر راه حق ، اتّفاق کنند! و در گزارش دیگری چنین آمده است : أترانی أظنّ أصحاب الجمل کانوا علی ضلاله؟! (3) آیا می پنداری که من اصحاب جَمَل را بر گم راهی می بینم؟! کافی است در نظر بگیریم که اگر در میان اصحاب امام علیه السلام که با او همراه و غرق در فیض نورانیت ، دانش ، معرفت و روح معنوی او بوده اند کسانی بودند

.

1- .زبیر ، به جهت گذشته اش ، بر طلحه برتری داشت و در حادثه سقیفه ، از متحصّنان در خانه امام علی علیه السلام بود.
2- .الأمالی ، طوسی : ص 134 ح 216 ، نهج السعاده : ج 1 ص 298 .
3- .نهج البلاغه : حکمت 162 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 244 ح 192 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 19 ص 147 .

ص: 50

که نتوانستند تصدیق کنند که چهره هایی با سابقه درخشان (چون : طلحه و زبیر) در نبرد با امام علی علیه السلام بر گم راهی رفته اند ، چگونه می توان از افرادی که در آن عصر بوده اند و امام را ندیده اند ، توقع داشت؟ به هر حال ، امام علیه السلام پرسش حارث را به گونه ای پاسخ داد که طه حسین ، آن را به حق ، چنین وصف می کند: در آن شرایط ، سخنی استوارتر و بلندمرتبه تر از این وجود نداشت . . . و سخنی به این بزرگی ، پس از سکوت وحی و انقطاع ندای آسمان ، [هرگز از کسی ]شنیده نشد. پاسخ امام علیه السلام چنین است : لا یُعرَفُ الحَقُّ بِالرِّجالِ ، اعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَه. (1) حقیقت ، به واسطه مردمان شناخته نمی شود. نخست ، باید حقیقت را بشناسی تا [بتوانی ]پیروان حقیقت را بشناسی. یعنی اشتباه تو و مانند تو ، این است که به جای آن که حق و باطل را معیار سنجش شخصیت ها قرار دهید ، شخصیت ها را معیار حق و باطل گرفته اید . آیا می خواهید حقیقت را در سنجش با افراد بشناسید؟ اگر به خود اجازه دهید که بیندیشید ، خواهید دانست که حقیقت به گونه ای دیگر است. چهره ها و شخصیت ها به هر پایه از تشخّص و وثاقت که برسند ، نمی توانند معیار سنجش حق و باطل قرار بگیرند ؛ بلکه حق و باطل ، معیار سنجش شخصیت هاست. آدمی ، آن گاه که حق را بشناسد ، پیروان آن را نیز خواهد شناخت ، گرچه دارای سابقه ای روشن و آوازه ای بلند نباشند ، و آن گاه که باطل را بشناسد ،

.

1- .الطرائف : ص 136 ح 215 ، روضه الواعظین : ص 39 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 126 .

ص: 51



تقلید در فروع دین

تقلید در فروع دین ، دستوری عقلانی

پیروانش نیز معلوم می گردند ، گرچه نزد مردمان سابقه ای نیک و قابل احترام داشته باشند.

تقلید در فروع دینتا این جا ، به اثبات رسید که تقلید در اصول دین ، از نظر عقل و قرآن و حدیث ، ناپسند و نکوهیده است. سؤالی که اینک به ذهنْ می رسد ، این است که : تقلید در فروع دین ، چه حکمی دارد؟ آیا مانند تقلید در اصول دین ، نارواست ، یا این که با آن تفاوت دارد؟ پاسخ ، این است که : تقلید در فروع دین ، نه تنها رواست ، بلکه برای کسانی که خود در «علم فقه» ، صاحب نظر نیستند و نمی توانند بدون مراجعه به متخصّصان فقهی ، رفتار خود را به اقتضای عقاید دینی به جا آورند ، لازم است. پرسش دیگر ، این که : چرا از نظر شرع و عقل ، تقلید در اصول دین ، روا نیست ؛ ولی تقلید در فروع دین ، لازم است؟ به سخن دیگر ، اگر دستور عقل و قرآن و حدیث ، به صراحت ، انسان را وا می دارد که رأی دیگران را بدون معرفت و علم و آگاهی نپذیرد و اگر دلیل نارواییِ تقلید در اصول دین ، آن است که علم آور نیست ، پس چگونه تقلید در فروع دین روا ، بلکه واجب است ، در حالی که اگر تقلید ، علم آور نیست ، در اصول و فروع ، یکسان است؟

تقلید در فروع دین ، دستوری عقلانیتقلید در فروع دین ، در حقیقت ، دستوری عقلانی است. شرح این اجمال ، همراه با مثال ، چنین است : اگر خود یا کسی از بستگان شما بیمار شود و بخواهید به پزشک مراجعه

.


ص: 52

کنید ، عقل چه حکم می کند و شما چه خواهید کرد؟ عقل درباره تخصص پزشک می گوید : با افراد مورد اعتماد و خبره مشورت کن و به متخصّص ترین و مورد اعتمادترین پزشک ، مراجعه نما. و وقتی پس از تحقیق ، به چنین پزشکی دست یافتید و او بیماری را تشخیص داد و نسخه نوشت ، عقل اجازه نمی دهد که از پزشک بپرسید : «بر چه اساس و به چه دلیل ، این نسخه را نوشتی و این دارو را تجویز کردی؟» ؛ بلکه عقل می گوید : «تو تخصصی نداری. نسخه پزشک را بگیر و بدان عمل کن». این عمل در حقیقت ، تقلید از پزشک است. بر این اساس ، عقلی که فرمان می دهد در مرحله شناخت پزشک ، باید تحقیق کنی ، خود ، درباره عمل به نسخه می گوید : تقلید از پزشک ، لازم است. تحقیق درباره مسائل اعتقادی ، مانند تحقیق درباره شناخت پزشک است که عقل بدان فرمان می دهد و اجازه نمی دهد که رأی دیگران ، بدون تحقیق و بررسی و فهم کامل ، پذیرفته و بدان عمل شود. تقلید در فروع دین نیز مانند عمل به نسخه پزشک ، پس از آگاهی از تخصص او و اطمینان به وی است.همچنان که تقلید از پزشک و عمل کردن بر طبق نسخه او مخالف دستور عقل نیست و بلکه اجرای دقیق فرمان عقل است ، تقلید در فروع دین و عمل به رأی متخصّص مسائل دینی (مجتهد جامع شرایط) ، در حقیقت ، رجوع به فرمان عقل و اجرای دستور آن است.