گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام علی علیه سلام
جلد چهاردهم
فصل سوم : پژوهش در عقاید



1 . پژوهش در عقاید از دیدگاه اسلام

فصل سوم : پژوهش در عقایددر مباحث پیشین بر ضرورت تحقیق در اصول عقاید ، استدلال آوردیم ، ضمن آن که با استناد به عقل و دین ، بر حرمت تقلید در اصول اعتقادی تأکید شد. در این فصل ، به : ارزش «تحقیق در عقاید» از منظر اسلام ، فراخوانی اسلام به تحقیق در عقاید ، و این که اسلام ، پژوهشگر در این زمینه را کافر نمی داند ، خواهیم پرداخت. این فصل شامل سه مبحث است : 1 . پژوهش در عقاید از دیدگاه اسلام ، 2 . رابطه علم و ایمان ، 3 . رابطه جهل و کفر .

1 . پژوهش در عقاید از دیدگاه اسلامبرای روشن شدن ارزش تحقیق در مسائل اعتقادی از نظر اسلام ، لازم است اصطلاحاتِ : عقل ، علم ، معرفت ، فکر ، فقه ، حکمت ، تدبّر ، تذکّر ، تبیّن ، نظر ، و رؤیت ، از منظر قرآن و احادیث اسلامی ، مورد بررسی قرار گیرند . بی تردید ، دیدن این اصطلاحات در متون اسلامی ، ثابت می کند که هیچ مکتبی مانند اسلام ، به پژوهش در مسائل اعتقادی ، بها نمی دهد و هیچ مکتبی مانند اسلام ، به

.


ص: 54

برداشتن موانع تحقیق و معرفت و فراهم آوردن شرایط دست یافتن بدان ، اقدام نکرده است. اسلام با اصراری شگفت آور ، مردم را به تحقیق ، تفکّر ، تفقّه و تعقّل در عقاید و مبانی آن ، فرا می خواند. اسلام ، دانش را قله فضیلت ها ، مانع آفت ها و آسیب ها ، سودمندترین گنج ، پایه هر نیکی ، و ستون دین می داند. اسلام ، همچنین آدمیان را بر پایه دانش و معلوماتشان می سنجد ، دانش طلبی را در همه شرایط بر همه مسلمانان واجب می داند ، و جویندگان دانش را از نزدیک ترینِ مردم به مرتبه پیامبری قلمداد می کند. نیز اسلام ، برای دانش ، توصیفاتی این گونه دارد : فرشتگان ، بال های خود را برای جوینده علم ، فرش کرده تا بر آن پا نهد ، همه چیز برای جوینده دانش استغفار می کند ، آن که در جستجوی دانش باشد ، بهشت در جستجوی اوست ، عالِمان وارثان پیامبران اند ، مداد عالمان ، از خون شهیدانْ برتر است ، و نگاه به چهره عالِم ، عبادت است. این همه و ده ها فضیلت دیگر که اسلام برای علم ، عالِم و جوینده علم ، بیان نموده ، برای ترغیب و وا داشتن مردم به تحقیق و رهایی از بندهای تقلید و نیز وا داشتن آنان به سنجش رفتار با معیارهای عقلی و علمی است. اسلام ، معتقد است که ساده ترین حرکت های ارادی انسان ، می باید از سوی عقل روا و مجاز باشد. در سفارش امیر مؤمنان علیه السلام به کمیل آمده است : یا کُمَیلُ ما مِن حَرَکَهٍ إِلاّ وأنتَ مُحتاجٌ فیها إِلی مَعرِفَهٍ . (1) ای کمیل! هیچ حرکتی نیست ، جز آن که تو در آن ، نیازمند معرفت هستی. این ، بدان معناست که اسلام اجازه نمی دهد آدمی به کاری ، بدون تحقیق و

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 310 ح 1431 .

ص: 55

آگاهی از درستی اش اقدام ورزد. رفتار بدون تحقیق ، نه تنها مصون از لغزش نیست ، بلکه خود ، لغزشی بزرگ است. اسلام در ترغیب مردم به تحقیق تلاش می کند و آنان را پیش از هر چیز به دانش طلبی و دستیابی به معرفت حقیقی ، تشویق می نماید و برترین مسلمان را مسلمانی می داند که معرفت بیشتر دارد ، نه عبادت بیشتر. این ، همان گفته پیامبر صلی الله علیه و آلهاست که : أفضَلُکُم إِیمانًا أَفضَلُکُم مَعرِفَهً. (1) برترینِ شما از جهت ایمان ، برترینِ شما از جهت معرفت است. چنان که از معصومان علیهم السلام درباره برترین مسلمان ، چنین روایت شده است : بَعضُکُم أَکثَرُ صَلاهً مِن بَعضٍ ، وبَعضُکُم أَکثَرُ حَجّاً مِن بَعضٍ ، وبَعضُکُم أَکثَرُ صَدَقَهً مِن بَعضٍ ، وبَعضُکُم أَکثَرُ صِیاماً مِن بَعضٍ ، وأَفضَلُکُم أَفضَلُکُم مَعرِفَهً . (2) برخی از شما نمازش بیش از دیگران است و برخی حجّش بیشتر است و برخی صدقه اش بیشتر است و برخی روزه اش بیشتر است ؛ و[لی] برترینِ شما ، کسی است که معرفتش بیشتر باشد. امام باقر علیه السلام به امام صادق علیه السلام چنین سفارش می کند : یا بُنَیَّ، اعرِف مَنازِلَ الشّیعَهِ عَلی قَدرِ رِوایَتِهِم ومَعرِفَتِهِم ، فَإِنَّ المَعرِفَهَ هِیَ الدِّرایَهُ لِلرِّوایَهِ . (3) فرزندم! رتبه شیعیان را از مقدار روایت و معرفت آنان بشناس ؛ چراکه معرفت ، درایت (درک) روایت است.

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 306 ح 1421 .
2- .ر . ک : ج 2 ص 268 ح 1294 .
3- .ر . ک : ج 2 ص 272 ح 1305 .

ص: 56

روایت ، یعنی سخن نقل شده از پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام ، و درایت ، یعنی بررسی و تحقیق و تلاش برای معرفت و درک مفهوم حقیقی روایت که مقصود اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام علیه السلام بوده است. به سخن دیگر ، روایت ، حفظ و نشر حدیث است و درایت ، فهم و دریافت حدیث. راوی ، نقل کننده حدیث است و فقیه ، پژوهشگر و عالِم به حدیث. در عبارت مذکور ، امام باقر علیه السلام فرزند خویش را به شناخت رتبه شیعیان به اندازه روایت و درایتشان سفارش می کند و سپس توضیح می دهد که منظور از معرفت ، فهم روایت هاست و سپس می فرماید : وبِالدِّرایاتِ لِلرِّوایاتِ یَعلُو المُؤمِنُ إِلی أَقصی دَرَجاتِ الإِیمانِ . (1) با فهم روایت ها ، مؤمن به بالاترین درجه ایمان ، صعود می کند. یعنی مهم ، پژوهش و فهم حدیث است ؛ زیرا اگر روایت با درایت همراه نشود ، کم ترین ارزشی ندارد. آن گاه امام علیه السلام روایت امیر مؤمنان علیه السلام را نقل می کند و می فرماید : إِنّ قیمَهَ کُلِّ امرِئٍ وقَدرَهُ مَعرِفَتُهُ . (2) بهای هر کس ، [به مقدار] معرفت اوست. در سخنی دیگر ، امام صادق علیه السلام درباره ارزش فهم روایت و شناخت حدیث ، می فرماید : حَدیثٌ تَدریهِ خَیرٌ مِن أَلفِ حَدیثٍ تَرویهِ . (3) یک حدیث را که بفهمی ، بهتر است از هزار حدیث که روایت کنی.

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 272 ح 1305 .
2- .ر . ک : ج 3 ص 82 ح 2247 .
3- .ر . ک : ج 3 ص 82 ح 2248 .

ص: 57

روایت (نقل) حدیث ، می تواند برای دیگران که حدیث برای آنان نقل می شود ، مفیدتر و ارزنده تر از خودِ راوی باشد (1) . و در مورد راوی ، آن گاه سودمند است که با درایت (فهم) ، قرین شود ، وگرنه روایت کردن حدیث ، بدون درایت (فهم) آن چنان که در سخن امام علیه السلام بود سودی برای راوی ندارد ؛ بلکه چه بسا برای او و دیگران زیان داشته باشد ؛ زیرا اگر راوی به حدیث آشنا نباشد ، ممکن است سبب تحریف آن گردد. بدین جهت امیر مؤمنان، امام علی علیه السلام ، فرمود : عَلَیکُم بِالدِّرایاتِ لا بِالرِّوایاتِ. (2) بر شما باد درایت و نه روایت کردن. در سخنی دیگر از ایشان ، چنین نقل شده است : هِمَّهُ السُّفَهاءِ الرِّوایَهُ ، وهِمَّهُ العُلَماءِ الدِّرایَهُ . (3) اهتمام کم خِردان ، به روایت است و اهتمام عالِمان ، به درایت. از این گونه احادیث ، دو نکته مهم به دست می آید : اوّل. اسلام در مسائل نظری ، بر پژوهش و معرفت واقعی تأکید می ورزد و از تقلید ، به شدّت پرهیز می دهد. در نگاه این دین استوار ، مهم ، دانستن دین است ، نه روایت کردن بدون فهم و درک آن. به سخن دیگر ، ایمان ، تنها از طریق معرفت و علم حاصل می گردد ، نه از طریق تعبّد کور. دوم. پیشوایان و هدایتگران این دین ، به سازگاری این دین با معیارهای علمی

.

1- .اشاره است به حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : «و رُبّ حامل فقه إلی من هو أفقه منه ؛ چه بسیار کسانی که دانشی را به داناتر از خود منتقل می سازند!» . (الکافی : ج 1 ص 403 ، الخصال : ص 149 ح 182) .
2- .ر . ک : ج 3 ص 82 ح 2246 .
3- .کنز الفوائد : ج 2 ص 31 .

ص: 58



2 . رابطه علم و ایمان

و عقلی ، اطمینان قاطع دارند ، بدین سان که اگر پژوهشگران ، منصفانه به پژوهش بپردازند ، به حقّانیت اسلام دست خواهند یافت . در غیر این صورت ، این همه تأکید و واداری به پژوهش از سوی آنان ، بی معنا بود .

2 . رابطه علم و ایمانرابطه علم و ایمان از نظر اسلام ، نزد پژوهشگران ، اهمّیتی فوق العاده دارد. این ، از آن روست که شبه روشنفکران که به هیچ دینی اعتقاد ندارند و منکِر باورهای دینی اند ادّعا می کنند که هیچ گونه رابطه ای میان علم و ایمان نیست و باورهای مذهبی ، ناسازگاری ای اصولی با علم دارند و علم ، ضدّ ایمان و باورهای دینی است و بر این پایه ، هر جا علمْ حضور دارد ، دینی حضور ندارد و به عکس ، هر جا دین حضور دارد ، مجالی برای ظهور و شکوفایی علم نیست. حال ببینیم اسلام در این باره چه می گوید. رابطه علم و ایمان ، از نظر اسلام ، ناگسستنی است. ایمان ، میوه علم است و عالِم ، مؤمن است ، و بی ایمانی ، نتیجه نادانی است. قرآن کریم این واقعیت را در نهایت بلاغت و دقّت در این دو آیه ، بیان می کند : «وَ یَرَی الَّذِینَ اُوتُواْ الْعِلْمَ الَّذِی اُنزِلَ إلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ ... . (1) و کسانی که از دانش بهره یافته اند ، می دانند که آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده ، حق است» . «وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ اُوتُواْ الْعِلْمَ أنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤْمِنُواْ بِهِ . (2) ... تا آنان که دانش یافته اند ، بدانند که این [قرآن] ، حق است [و] از جانب پروردگار توست و بدان ایمان آورند» .

.

1- .سبأ : آیه 6 .
2- .حج : آیه 54 .

ص: 59

این آیات به صراحت دلالت دارند که رابطه علم و ایمان ، هیچ گونه گسستی را بر نمی تابد و عالمان و اندیشمندان ، حقّانیت اسلام را درک می کنند . از این رو ، هر گاه ریشه های نادانی از جامعه بشری برچیده شود ، اسلام بر تمامی جهان حکم فرما می گردد ؛ چراکه اسلام ، دینی است علمی ، منطقی و مبتنی بر معیارهای عقلانی. به سخن دیگر ، بر پایه این آیات ، ممکن نیست کسی حقیقتا عالِم گردد و به معرفت و دانش دست یابد ، ولی به اسلام ، ایمان (اعتقاد) نداشته باشد . آری ، ممکن است کسی گمان ورزد که عالِم است و به حقیقت ، دست یافته است و مؤمن هم نباشد ؛ ولی در حقیقت ، او میان تخیّل علم و بی ایمانی ، جمع کرده است. علم ذاتا با ایمان همراه است ؛ زیرا چنان که در آیات بیان شد ، این دو از یکدیگر جدایی ناپذیرند. پس ، از منظر اسلام ، علم و ایمان همزادند؛ با هم زاده می شوند و با هم می میرند. امام علی علیه السلام چه زیبا از قرآن الهام گرفته است ، آن جا که می فرماید : الإِیمانُ وَالعِلمُ أَخَوانِ تَوأَمانِ ورَفیقانِ لا یَفتَرِقانِ . (1) ایمان و علم ، دو برادر همزادند و دو رفیق اند که از هم جدا نمی شوند. این ، بدان معناست که اگر یکی از دو همزادِ متصل به هم را دیدی و یا با رفیق ملازم با رفیق دیگر دیدار کردی ، حتما دیگری را نیز دیده و ملاقات کرده ای و همین وضعیت ، میان علم و ایمان ، جاری است ؛ یعنی اگر انسان به علم برسد ، به ایمان رسیده است و اگر به ایمان دست یابد ، به علم و معرفت حقیقی دست

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 328 ح 1489 .

ص: 60



3 . رابطه نادانی و کفر

اشاره

یافته است. در این زمینه از پیامبر صلی الله علیه و آله سخنی روایت شده که دقّت نظر می طلبد و رابطه علم و ایمان را از زاویه ای دیگر بیان می دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید : العِلمُ حَیاهُ الإِسلامِ وعِمادُ الإِیمانِ . (1) علم ، زندگی اسلام و ستون ایمان است. در این سخن ، رابطه علم و ایمان ، به دو چیز تشبیه شده است : یکی ، رابطه جسم و جان ، و دیگری رابطه ستون و سقف. اگر جسم ، بی روح شود ، از حرکت و رشد باز می ماند ، و سقف ، یک لحظه هم بدون ستون ، استوار نمی ماند. همین پیوند میان علم و ایمان ، بر قرار است. از این رو ، هر جا علم یافت شود ، اسلام هستی می یابد ، چنان که در هر زمان و مکان ، در عرصه های علمی است که اسلام شکوفا می گردد. اینک به سومین مبحث این فصل (یعنی رابطه نادانی و کفر) می رسیم. آیا این رابطه به سان رابطه علم و ایمان است ، یعنی آیا رابطه کفر و نادانی ، ناگسستنی است و هر نادانی کافر است و هر کافری نادان ، یا میان آنها رابطه ای دیگر بر قرار است؟

3 . رابطه نادانی و کفرحقیقت ، آن است که رابطه نادانی و کفر ، مانند رابطه علم و ایمان نیست. نادانی و کفر ، دو همزاد نیستند که از هم جدا نشوند و فاصله نگیرند ؛ چراکه ممکن است آدمی نادان باشد ، ولی کافر نباشد ، چنان که ممکن است کافر باشد و نادان نباشد.

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 306 ح 1420 .

ص: 61



الف معنای کفر و کافر

ب مواضع انسان در برخورد با حقایق

اشاره
برای روشن شدن این ادّعا ، می باید دو مقدّمه را روشن ساخت : یکی توضیح معنای کفر و کافر ، و دیگری تبیین مواضع مختلفی که انسان می تواند در برخورد با حقایق معلوم و مجهول ، اتّخاذ کند.

الف معنای کفر و کافرکفر ، در لغت به معنای پنهانکاری و پوشاندن است. بدین جهت درباره کسی که چیزی را پنهان می کند ، گویند : «کَفَرَه (یعنی آن را پوشاند)» و به این فرد ، کافر گفته شود. پنهان کردن ، دو گونه است : خارجی (مانند پنهان کردن بذر در زیر خاک) و اعتباری (مانند پوشاندن حقیقت به وسیله باطل و یا پوشاندن باطل به وسیله حقیقت). بنا بر این ، اگر انسان حقیقتی را بر خلاف علم و آگاهی خود ، اظهار کند ، رفتارش کفر محسوب می شود و به وی کافر می گویند. و آن که ، حقیقتی را می داند و می گوید : نمی دانم و آن که نمی داند و می گوید: می دانم ، هر دو کافرند ؛ زیرا اوّلی دانش خود را و دومی ، نادانی خود را پنهان کرده است ؛ امّا آن که حقیقتی را نمی شناسد و به صراحت می گوید : نمی دانم ، کافر نیست ؛ بلکه نادان است.

ب مواضع انسان در برخورد با حقایقانسان ، ممکن است در برخورد با حقایق معلوم یا مجهول ، یکی از این چهار موضع را اتّخاذ کند : 1. حقیقت را بداند و بگوید : می دانم. 2. حقیقت را بداند و بگوید : نمی دانم.

.


ص: 62



کافری که نادان نیست
3. حقیقت را نداند و بگوید : می دانم. 4. حقیقت را نداند و بگوید : نمی دانم ، یا ساکت بماند. آن که می داند و می گوید : می دانم ، او عالِم است و مؤمن . و آن که می داند و می گوید : نمی دانم ، او عالِم است و کافر ؛ زیرا دانش خود را کتمان می کند. آن که نمی داند و می گوید : می دانم ، او نادان است و کافر ؛ زیرا نادانی خود را پنهان می کند. و آن که نمی داند و تظاهر به دانش نمی کند ، نادان است ؛ ولی کافر نیست. بر اساس این دسته بندی ، انسان در برابر حقایق وجودی ، یا عالِم مؤمن است ، یا عالِم کافر ، یا نادان کافر و یا نادان بدون کفر. از این سخن ، روشن می شود که رابطه نادانی و کفر ، مانند رابطه علم و ایمان نیست و به تعبیر دانشمندان علم منطق ، نسبت و رابطه میان آنها ، عموم و خصوص مِن وجه است ؛ یعنی ممکن است انسان ، کافر باشد و نادان نباشد ، یا نادان باشد و کافر نباشد و یا در یک زمان ، نادان و کافر باشد.

کافری که نادان نیستکسی که حقیقتی را با این که حقانیت آن را می داند ، منکر می شود ، کافر است ، ولی نادان نیست ؛ زیرا او این حقیقت را می داند . مانند کسی که با دلایل قوی ، وجود خداوند برایش به اثبات رسیده ، ولی بر اثر انگیزه هایی خاص ، انکار خداوند متعال را بر زبان می راند. او به سان کسی است که امام علی علیه السلام در توصیفش می فرماید :

.


ص: 63

تَشهَدُ لَهُ أعلامُ الوُجودِ عَلی إِقرارِ قَلبِ ذِی الجُحودِ . (1) نشانه های هستی خداوند ، بر اقرار قلب منکِر خداوند ، گواهی می دهد. برای نمونه ، فرعون و پیروانش ، بر اساس گزارش قرآن ، حقیقت را شناختند و به برهان های آشکاری که پیامبر خدا (موسی علیه السلام ) بر وجود خداوند و پیامبریِ خویش اقامه کرد ، یقین داشتند ؛ ولی به جهت خودبرتربینی ، تکبّر ، طغیان و گنهکاری ، از اعتراف بدان ، سر باز زدند و موسی علیه السلام را تکذیب کردند و وجود خداوند را منکر شدند. قرآن درباره آنان می گوید : «وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا. (2) و با آن که دل هایشان بدان یقین داشت ، آن را از روی ظلم و تکبّر ، انکار کردند» . فرعون و پیروانش با شنیدن استدلال های روشن و منطق نیرومند موسی علیه السلام و دیدن معجزاتش می دانستند و یقین داشتند که موسی علیه السلام راست می گوید و خدایی که وی از او سخن می گوید و مدّعی پیام آوری از جانب اوست و مردم را به پرستش او فرا می خواند ، آفریدگار جهان و جهانیان است ؛ لیکن بر خلاف این یقین و اطمینان قلبی ، آیات خدا را انکار کردند و پیامبرش را تکذیب نمودند و آن را افسانه انگاشتند. آیا مُجاز نیستیم که بپرسیم : چرا چنین شد؟ قرآن کریم ، به این پرسش پاسخ می گوید که : سبب و انگیزه این انکار ، ستمگری و برتری جویی بود. آنان می دانستند که اگر به راستیِ موسی علیه السلام و حقانیت او و پروردگاری که او را فرستاده ، اعتراف کنند ، می باید از ستمگری و

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 49 .
2- .نمل : آیه 14 .

ص: 64



نادانی که کافر نیست
گنهکاری و برتری جویی و ریاست طلبی ، دست بکشند و چنین رفتاری از آنان به دور بود. از این رو، دانش خود را پنهان کردند و حقیقت را با پرده های کفر پوشاندند و نشانه های خداوند عز و جل را انکار نمودند. تا این جا در صدد ترسیم کافر غیر نادان بودیم و اینک ، ترسیم صورت دوم.

نادانی که کافر نیستآن که حقیقت را نمی شناسد و ادّعا نمی کند که آن را می شناسد ، نادان است ؛ ولی کافر نیست. به سخن دیگر ، آن که درباره چیزی که نمی شناسد ، رأیی ابراز نمی کند و یا به نادانی خویش اعتراف می کند ، نادان است ، ولی کافر نیست ؛ زیرا چیزی را پنهان نکرده است و کفر ، پنهان کردن است. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید : لَو أنَّ العِبادَ إِذا جَهِلوا وَقَفُوا ولَم یَجحَدوا لَم یَکفُروا. (1) بندگان اگر وقتی نادان اند ، توقّف کنند و انکار نورزند ، کافر نیستند. یعنی کفر ، در نتیجه انکار حقیقتی ناشناخته محقّق می گردد و انسان هر گاه از اظهار نظر کردن در مسئله ای که نمی شناسد ، امتناع ورزد و از انکار آن چشم بپوشد ، نسبت به این حقیقت ، کافر نیست ؛ چرا که وی چه به نادانی خویش اعتراف کند و چه از اظهار نظر ، چشم بپوشد ، چیزی را پنهان نکرده است. از این رو ، چنین نادانی کافر نیست ، گرچه مؤمن هم نیست. یکی از یاران امام صادق علیه السلام (محمّد بن مسلم) روایت می کند که : سمت چپ امام صادق علیه السلام نشسته بودم و زراره در سمت راست ایشان نشسته بود که ابو بصیر

.

1- .ر . ک : ج 3 ص 396 ح 2976 .

ص: 65

وارد شد و گفت : ای ابو عبد اللّه ! درباره کسی که در خداوند شک می کند ، چه می فرمایی؟ فرمود : «ای ابو محمّد! او کافر است». ابو بصیر گفت : اگر در پیامبر خدا شک کند ، چه طور؟ فرمود : «کافر است». آن گاه امام علیه السلام رو به زراره کرد و فرمود : إِنَّما یَکفُرُ إِذا جَحَدَ. (1) همانا او ، تنها آن گاه که انکار ورزد ، کافر است . یعنی اگر کسی در وجود خداوند تردید دارد ، ولی وجود او را انکار نکند ، کافر نیست. همانا کافر ، کسی است که وجود خداوند متعال را پس از پیدایش شک در درونش و ناتوانی از استدلال نمودن بر عدم وجود او ، انکار کند. در تفسیر العیّاشی به نقل از امام صادق علیه السلام یا امام باقر علیه السلام درباره این آیه که مربوط به ابراهیم علیه السلام است : «آن گاه که شب او را فرا گرفت و ستاره ای دید ، گفت : این ، پروردگار من است» ، چنین آمده است : إنَّما کانَ طالِبًا لِرَبِّهِ ولَم یَبلُغ کُفراً ، وإنَّهُ مَن فَکَّرَ مِنَ النّاسِ فی مِثلِ ذلِکَ فَإِنَّهُ بِمَنزِلَتِهِ. (2) وی همانا در جستجوی پروردگار بود و به کفر نرسید ، و به راستی ، هر یک از مردم که در این مسئله چنین فکر کند ، مانند ابراهیم است. یعنی کسی که جستجو می کند تا به معرفت خداوند متعال دست یابد ، کافر

.

1- .الکافی : ج 2 ص 399 ح 3 .
2- .تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 364 ح 38 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 87 ح 10 . از عقاید شیعه این است که «پیامبران و پدران آنان ، هیچ گاه در زندگی ، کافر نبوده اند» .

ص: 66



نادانِ کافر
نیست ؛ بلکه مانند ابراهیمِ پیامبر است. از امام علی علیه السلام درباره نادانی که مدّعی علم نیست ، روایتی نقل شده که به جهت بودن نکته ای لطیف در مضمونش ، دقّت نظر می طلبد. روایت ، چنین است : لَو أنَّ العِبادَ حینَ جَهِلوا وَقَفُوا لَم یَکفُروا ولَم یَضِلّوا. (1) بندگان اگر آن گاه که نادان اند ، توقّف کنند ، کافر و گم راه نمی گردند. نکته قابل اهتمام در این حدیث ، این است که خودداری جاهلان از اظهار نظر درباره حقایق ناشناخته ، نه تنها باعث می شود که از بیماری «کفر» در امان باشند ، بلکه مانع گم راهی آنان نیز خواهد شد ؛ یعنی نادان ، با توقّف (خودداری از اظهار نظر) ، به تدریج ، به سوی تحقیق و پژوهش جذب می شود و اگر بر این تحقیق ، ثابت بماند و هدفش دستیابی به حقیقت باشد ، به راستی در عرصه اصول عقاید از گم راهی رهایی می یابد و با دست های غیبی و الهی به حقیقت می رسد. به سخن دیگر ، گویا امام علیه السلام می خواهد بفرماید : ریشه گم راهی در عقاید ، آرای جاهلان غیر متخصّص است و اگر این جاهلان ، از اظهار نظرْ خودداری ورزند ، ریشه های کفر و گم راهی ، از جامعه بشری ریشه کن می شود.

نادانِ کافرکافر اگر حقیقت را می شناسد ، دیگر نادان نیست ، و نادان اگر جهل خود را پنهان نکند ، هرگز کافر نیست. پس اگر نادان نادانی اش را پنهان کند ، در او نادانی و کفر ، جمع شده است. از این رو ، جاهلِ کافر ، کسی است که درباره آنچه

.

1- .غرر الحکم : ح 7582 .

ص: 67

نمی شناسد ، اظهار نظر می کند. لازم به ذکر است که وقتی به مسئله معرفت خداوند رسیدیم ، روشن خواهیم ساخت که منکِران وجود خداوند عز و جل به فرض که دلایلی درست اقامه کنند در نهایت بر یک چیز دلیل می آورند و آن ، این است که انسان ، راهی برای معرفت ماورای طبیعت ندارد ؛ یعنی در توان انسان نیست که بداند ماورای طبیعتِ محسوس ، چیزی وجود دارد یا خیر. اینان ، اگر تنها به این نادانی اعتراف کنند ، کافر نیستند ؛ لیکن آنان تنها به نادانی خویش اعتراف نمی کنند ، بلکه فراتر رفته ، از نادانی خود که به نظر آنان ، علم و دانایی است میوه چینی می کنند . به دیگر سخن ، آنان از این نادانی ، برای دیدگاه خود درباره مسائل متافیزیکی (ماورای طبیعی) پایه و مبنا می سازند. در نتیجه چنین رأی می دهند که چیزی جز طبیعتِ محسوس ، وجود ندارد. اینچنین است که نادانی و کفر ، همراه می شوند و انسان ، نادانی اش را با دانش خیالی ، پنهان می سازد. اینک در پایان این فصل ، به دو پرسش مهمّ باقی مانده می پردازیم : 1 . آیا تحقیق در هر زمینه ، حتما به دستیابی به حقیقت و شناخت واقعیت منتهی می گردد؟ به سخن دیگر ، آیا تحقیق ، در هر زمینه که باشد ، پژوهشگر را به هدفش از تحقیق می رساند ، یا ممکن است پژوهشگر به تحقیق بنشیند و به نتیجه ای نرسد و یا گمان کند به معرفت حقیقی دست یافته ، با آن که به واقع نرسیده است؟ 2 . آیا برای ارزیابی درستیِ یک نظریّه یا عقیده ، معیاری وجود دارد یا خیر؟ پاسخ پرسش اوّل ، این است که : برای شناخت ، شرایط و موانعی است که اگر

.


ص: 68

پژوهشگر ، موانعش را بر طرف سازد و شرایطش را محقَّق کند ، ضرورتا به نتیجه مطلوب می رسد. در بخش های پنجم ، ششم و هفتم از کتاب شناخت در این دانش نامه ، به شرح آن خواهیم پرداخت. پاسخ پرسش دوم نیز به خواست خداوند ، در دو فصل آینده خواهد آمد.

.

فصل چهارم : پالایش عقیده

اشاره

فصل چهارم : پالایش عقیدهاز مهم ترین مسائلی که پیش از بررسی بحث های اعتقادی باید بدان پرداخت ، مسئله پالایش عقاید است و در این مسئله ، پرسش اصلی ، آن است که : آیا راهی وجود دارد که با تمسک بدان بتوان عقاید درست را از عقاید نادرست باز شناخت ؟ و در صورت وجود داشتن ، آن راه کدام است؟ پاسخ سؤال ، مثبت است ؛ زیرا در نصوص (متون) اسلامی در این باره سفارش های دقیقی وجود دارد که دقّت نظر می طلبد ، هر چند به نظر می رسد تاکنون ، مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است. این سفارش ها برای کسی که می خواهد در مسائل اعتقادی ، با دیدی واقع بین و نگاهی آینده نگر ، به بحث بپردازد ، از بارزترین و مهم ترین امور است و در این باره ، مرام و مذهب و مسلکِ پژوهشگر ، هر چه باشد ، تفاوتی ندارد ؛ زیرا این سفارش ها وی را به مقصود رسانده ، برایش اعتماد به نتیجه را فراهم می سازد. پیش از سخن گفتن از سفارش های اسلامی درباره پالایش عقیده ، سزاوار است به مهم ترین بیماری در مباحث اعتقادی ، یعنی بیماری خوددانابینی بپردازیم.

.


ص: 70



خوددانابینی ، بیماریِ روانی رایج

خوددانابینی، بیماری روانی رایجیکی از بیماری های روانی که تشخیص پیامدهایش بسیار دشوار است و بسیاری بِدان مبتلایند ، بیماری «خوددانابینی» یا بیماری «علم خیالی» است. این بیماری که به آن «جهل مرکّب» ، نیز گفته می شود ، اگر مزمن شود ، مداوایش محال است . برای توضیح این پدیده ، می گوییم که انسان با حقایق هستی با چهار حالت ، رو به رو می شود : 1 . این که حقیقتِ چیزی را بداند و بداند که می داند. وی در این صورت ، حقیقتا «عالِم» است. 2 . این که حقیقتِ چیزی را بداند ؛ ولی خود نداند که می داند. وی در این صورت ، گرفتار غفلت و نسیان است و «غافل» نامیده می شود. 3 . این که حقیقتِ چیزی را نداند ؛ ولی بداند که نمی داند (یعنی به نادانی خود ، عالِم است). وی در این حالت ، «جاهل (نادان)» است. 4 . این که حقیقتِ چیزی را نداند و نداند که نمی داند (یعنی به نادانی خود ، جاهل است) ؛ بلکه تصوّر می کند که می داند. وی در این صورت ، «جاهل مرکّب» نامیده شود. (1) برای روشن شدن تفاوت میان جهل بسیط و جهل مرکّب می گوییم : جهل بسیط ، آن نادانی ای است که با نادانی دیگر ترکیب نشده است (مانند این که انسان فلان راه ، یا فلان شخص و یا فلان مسئله علمی را نمی داند) ؛ ولی جهل

.

1- .در لغت نامه دهخدا (ج 5 ص 6546) جاهل مرکّب ، چنین معنا شده است : «جاهل مرکّب : آن که علم وی با واقع مطابق نباشد ، آن که گمان برد چیزی را می داند و به واقعْ آن را نمی داند ، قسیم جاهل بسیط که جهل وی مطلق است و اصلاً جاهل به چیزی است» .

ص: 71

مرکّب یا جهل فراگیر ، عبارت است از دو نادانی که با هم ترکیب شده اند : جهل اوّل ، نادانی انسان به یک چیز است که همان جهل بسیط است و جهل دوم ، این است که انسان ، نادانی اش را «علم» تصوّر کند و این خود ، جهلی دیگر است که با جهل نخست ، ترکیب می شود و از ترکیب آنها ، جهل مرکّبْ حاصل می گردد. (1) با افسوس فراوان باید اعتراف کرد که بسیاری از مردم به این بیماری روانی مبتلایند ؛ چراکه پیامدهایش در عرصه های بسیاری (چون : امور عقیدتی و نظری) ظاهر است ، بویژه در سه موردی که امام صادق علیه السلام معیّن فرموده است : اعتقادات دینی ، سیاست ، و امور اداری. از ایشان روایت شده است که فرمود : ثَلاثُ خِلالٍ یَقولُ کُلُّ إِنسانٍ إنَّهُ عَلی صَوابٍ مِنها : دینُهُ الَّذی یَعتَقِدُهُ ، وهَواهُ الَّذی یَستَعلی عَلَیهِ ، وتَدبیرُهُ فی اُمورِهِ. (2) سه عرصه است که هر انسانی می گوید من در آن بر حقّم : دینی که بِدان اعتقاد می ورزد ، خواسته هایی که بر او مستولی است ، و مدیریت او در کارها. در این سه عرصه همه گمان می کنند که آنچه می گویند ، با واقع مطابق است و هیچ کس احتمال نمی دهد که ادّعایش خطا باشد.

.

1- .در لغت نامه دهخدا (ج 5 ص 6965) جهل مرکّب ، چنین معنا شده است : «جهل مرکّب : اعتقاد داشتن بر ماهیّت چیزی ، به طوری که این اعتقاد خلاف ماهیّت آن باشد؛ اعتقاد جازم غیر مطابق با واقع ، خواه مستند به شبهه باشد و خواه مستند به تقلید ، پس ثبات را در جهل مرکّب ، اعتباری نیست . و سبب آن که آن را مرکّب نامیده اند ، این است که آدمی چیزی را بر خلاف آنچه حقیقت اوست ، اعتقاد کند ... ، که این خود یک جهل است ، و سپس اعتقاد کند که اعتقاد او عین صواب است ، و این خود یک جهل دیگر است ، که با هم تشکیل و ترکیب یافته و به نام جهل مرکّب معروف گردیده است» .
2- .تحف العقول : ص 321 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 234 ح 54 .

ص: 72



احتمال اشتباه در باورهای دینی

احتمال اشتباه در باورهای سیاسی

احتمال اشتباه در باورهای دینیهر که از دین یا مذهبی پیروی می کند ، عادتا در اعتقادات دینی خود ، تردید راه نمی دهد. هیچ کس احتمال نمی دهد که عقایدش نادرست باشد و اگر از درستی یا نادرستی عقاید کسی بپرسی ، به صورت قطع پاسخ می دهد که تنها ، عقاید او صحیح است و با واقع مطابقت دارد . نیز قطع دارد که هر کسی خلاف آن را بر زبان براند ، یا بر خلاف آن معتقد شود ، عقایدش نادرست و غیر واقعی است و سخنش از علم ، به دور است. از همین روست که یک کمونیست به همه می گوید : همه شما بر خطایید و تنها ، مکتب و عقیده من ، علمی است. و از آن جا که در عقایدش احتمال خطا نمی دهد ، به خود اجازه تحقیق نیز نمی دهد. به همین جهت هم هست که امام صادق علیه السلام در حدیث پیش گفته ، این گونه جزم گرایی را بیماری رایج اعتقادی معرفی می نماید. بنا بر این ، تا وقتی انسان به این بیماری مبتلاست، برایش در پالایش عقیده و انتخاب دین درست ، امیدی نیست.

احتمال اشتباه در باورهای سیاسیباورهای سیاسی ، پس از اعتقادات دینی قرار می گیرند ، نه فقط از جهت احتمال بروز اشتباه ، بلکه از جهت جزم گرایی و حق را به جانب خود دانستن. دولت ها ، حکومت ها ، سازمان ها، گروه ها و همچنین افرادی که برای دستیابی به حکومت و قدرت تلاش می کنند ، همه مدّعی اند که حق از آنِ آنهاست و دیگران می باید اصول و باورهای سیاسی خود را طبق آنچه آنان درست می دانند ، تنظیم کنند و آنان از همه به حکومت کردن سزاوارترند.

.


ص: 73



احتمال اشتباه در مدیریت

برای نمونه ، مسئولان امریکایی ، باورهای سیاسی خود را حق می دانند و به سایر حکومت ها نیز همین باور را پیشنهاد و اجبار می کنند . در همه کشورها ، هر حزب و گروهی ، خود را بر حق و رقیبش را بر باطل می داند و همین حالت در اعضای سازمان و حزب رقیب نیز وجود دارد ؛ زیرا هر کسی که تلاش می کند سلطه خود را حاکم سازد ، باورهای سیاسی خود را حق می داند و باورهای دیگران را باطل می شمرد. اگر اندکی در رفتار کسانی که برای به دست آوردن پُست ها و دستیابی به قدرت تلاش می کنند ، بنگریم و در کارهایشان به دقّت تأمّل کنیم ، خواهیم دانست که تمام آنان هدفی جز استعمار ندارند و تمام ادّعاهای سیاسی شان ، جز ابزار و پلی برای رسیدن به قدرت نیست. از همین رو ، امام صادق علیه السلام از عقاید و برنامه های سیاسیِ حریصانِ قدرت به «خواسته هایی که بر آنان مستولی است» ، تعبیر می نماید.

احتمال اشتباه در مدیریتسومین عرصه ای که همه خود را در آن بدون خطا می شمرند ، چگونگی تدبیر کارهاست. کسی نیست که خود را در مدیریت کارهایی که به او واگذار شده ، خطاکار ببیند ؛ بلکه جازم است که خود ، بهترین مدیر و مدیریتش ، بهترین مدیریت است. همگان ، از رئیس حکومت گرفته تا رئیس خانواده ، در بحث مدیریت نیکو ، حق را به جانب خود می دانند و از این رو، به کسی اجازه انتقاد نمی دهند. خلاصه سخن ، این که : جزم گرایی در عقاید دینی ، سیاسی و مدیریت ،

.


ص: 74



زیان های بیماری خوددانابینی

درمان بیماری خوددانابینی

بیماری فکری و عقیدتیِ رایج است که تمام جامعه بشری را تهدید می کند. (1)

زیان های بیماری خوددانابینیاز زیانبارترین بیماری هایی که انسان را تهدید می کند ، این است که خود را عالِم بپندارد. این بیماری ، آن گاه که بر انسان عارض شود و مزمن گردد ، مداوایش نه تنها مشکل ، بلکه چه بسا محال است. تجربه به اثبات رسانده که جز اندکی ، از این بیماری ، رهایی نمی یابند ؛ زیرا آن که نمی داند که نمی داند ، به ذهنش نمی رسد که برای معالجه بیماری نادانیِ خود بیندیشد تا بخواهد درباره دارویش فکر کند؟ از این رو ، همیشه در نادانی ، باقی می ماند. آن کس که بداند و بداند که بداند اسب طرب خویش به افلاک رساند آن کس که نداند و بداند که نداند آن هم خرک لنگ به منزل برساند آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکّب ، اَبد الدهر بماند. (2)

درمان بیماری خوددانابینیاینک پس از این مقدّمه مختصر ، سزاوار است بدانیم که اسلام برای پالایش عقیده و درمانِ بیماری خوددانابینی ، چه سفارش هایی دارد. برای جلوگیری از این بیماری و درمان آن تا دستیابی به عقاید درست ، دو رکن اصلی وجود دارد : یکی بر طرف ساختن موانع بینش عقل و معرفت ، و دیگری فراهم ساختن شرایط معرفت. اسلام بجز این دو ، سفارشی ندارد و از آن

.

1- .قرآن کریم ، در موارد بسیار ، از این بیماری بر حذر می دارد. ر.ک : المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم : واژه «أکثر».
2- .لغت نامه دهخدا : ج 5 ص 6965 مادّه جهل بسیط و جهل مرکّب.

ص: 75



موانع پالایش عقیده

رو که در بخش ششم و هفتم ، به شرح کافی از زمینه ها و موانع معرفت خواهیم پرداخت ، بحث را بدان جا ارجاع می دهیم و آنچه در این فصل ، عرضه می داریم ، سفارش های روشنی است که در نصوص اسلامی ، به طور خاص ، درباره موانع پالایش عقیده و شرایط پالایش عقیده وارد شده است ، گرچه این مطلب نیز به همان بحث موانع و شروط شناخت ، بازگشت دارد.

موانع پالایش عقیدهموانع پالایش عقیده ، اموری هستند که اندیشه را به انحراف و خطا می کشانند و هر گاه که در برابر پژوهشگر قرار بگیرند ، موجب می شوند که وی نتواند اطمینان یابد که عقیده اش ، با واقع ، یکی است. تاریخ ، گواهی می دهد که ارسطو ، بنیان گذار علم منطق (384 447 ق .م) ، نخستین کسی است که برای جلوگیری از خطای فکر ، اندیشید. مایه و بنیاد کار ارسطو در کشف طریق تحصیل علم ، همان تحقیقات سقراط و افلاطون بود ؛ لیکن طبع موشکاف او به مباحث سقراطی قانع نشد و بیان افلاطون را نیز در باب منشأ علم و سلوک در طریق معرفت ، کاملاً مطابق با واقع ندانست. او در مقابل مغالطه و مناقشه سوفسطاییان و جَدَلیان ، بنا را بر کشف قواعد صحیح استدلال و استخراج حقیقت گذاشت و به رهبری افلاطون و سقراط ، اصول منطق و قواعد قیاس را به دست آورد و آن را بر پایه ای محکم استوار ساخت ، چنان که هنوز کسی بر آن ، چیزی نیفزوده است. در تعریف «منطق» گفته اند : دانشی ابزاری (یا ابزاری قانونی) است که رعایت آن ، ذهن را از لغزش در اندیشیدن ، مصون می دارد. از زمان فرنسیس بیکن (1560 1626 م) و رِنِه دکارت (1596 1650 م)

.


ص: 76

تحوّلی فکری در اروپا شکل گرفت و بدین عقیده منتهی گشت که منطق ارسطویی برای نگهداری ذهن از خطا کفایت نمی کند. دکارت معتقد بود : قواعد منطق با همه درستی و استواری ، مجهولی را معلوم نمی کند و فایده حقیقی آن ، همانا دانستن اصطلاحات و دارا شدن قوه تفهیم و بیان است ؛ زیرا برهان ، استخراج نتیجه از مقدّمات است . پس هر گاه مقدّماتْ معلوم نباشند ، نتیجه ای نخواهد بود و تنها با قواعد منطقی ، نمی توان معلومی را به دست آورد ؛ و اگر مقدّمات درست در دست باشند ، نتیجه خود ، حاصل است و عقل سلیم انسان با فطرت خود ، قواعد منطقی را به کار می برد و دیگر به این همه بحث و جدال منطقیان نیازی ندارد ؛ و اگر مقدّماتی که در دست است ، غلط باشند ، نتیجه هم البته غلط خواهد بود و به جای معرفت ، ضلالت حاصل خواهد شد و از این روست که جویندگان علم ، با آن که قواعد منطق را به خوبی می دانسته اند ، خطا بسیار کرده اند. دکارت در بحث درباره روش خود ، همچنین فرنسیس بیکن در ارغنون جدید ، مدّعایشان این است که منطق تازه ای وضع کرده اند ؛ لیکن بیکن، دانشمند انگلیسی و دکارت ، حکیم فرانسوی کوشیده اند تا پدیدار سازند که منطق ارسطو ، وسیله کشف مجهولات نیست ، و اهمّیتی را که اهل اسکولاستیک به آن می داده اند ، ندارد و نشاید که قسمت بزرگ تر اوقات خود را در راه معرفت ، صرف آن سازند. بدین صورت ، بیکن و دکارت ، توجّه داده اند که خطا ممکن است از دو راه در استدلال ، نفوذ کند : یکی ، از ناحیه مقدّماتی که ذهن ، معلوم فرض می کند و آنها را پایه استدلال قرار می دهد ، که این مقدّمات به منزله مواد و مصالح استدلال

.


ص: 77

محسوب می شوند ، و دیگری ، از ناحیه شکل ، صورت و یا ترتیبی که ذهن ، مواد را در آن قرار می دهد. خطاسنجی در منطق ارسطو ، مربوط به «صورت» استدلال است و بدین جهت ، منطق ارسطو ، منطق صوری یا منطق صورت ، نام گرفته است و این منطق ، خطاسنجی برای مواد و لوازم آن را منظور نکرده است ، با این که برای مصونیت فکر از خطا و پالایش عقیده ، باید خطاسنجی برای مقدّمات و موادّ اوّلیه استدلال ، منظور گردد ؛ چرا که عقل سلیم ، قواعد منطقی را فطرتا به کار می برد ، گرچه از اصطلاحات منطقی برخوردار نباشد. از سوی دیگر ، منطق نوینی که بیکن برای خطاسنجی موادّ استدلال و لوازم آن به کار گرفت ، در «پرهیز از موانع کشف حقیقت» تبلور می یابد. او این موانع را با عناوین : بت های طایفه ای ، بت های شخصی ، بت های بازاری و بت های نمایشی ، تعبیر می کند: برای انسان در تحصیل علم ، مشکلات و موانعی در پیش است که باید از آنها بپرهیزد و مهم ترینِ آنها خطاهایی هستند که ذهن به آنها مبتلا می شود . از آن جا که این خطاها مایه گم راهی انسان هستند ، بیکن آنها را «بت» می خواند و به چهار قسم ، تقسیم می کند : قسم نخست ، بت های طایفه ای هستند ، یعنی خطاهایی که از خصایص طبع بشرند ؛ زیرا همچنان که در آیینه ناهموار ، اشعه نور ، کج و منحرف می شود و تصاویر در آن ، زشت و ناهنجار می گردند ، در ذهن انسان هم محسوسات و معقولات ، تحریف و تضییع می شوند. مثلاً ، آدمی ذهنش مایل است همه امور را منظّم و کامل بداند و میان آنها

.


ص: 78

مشابهت های بیجا قائل شود ، چنان که چون دایره و کره را می پسندد ، حکم به کروی بودن جهان و دایره بودن حرکات اجزای آن می نماید ، و نیز در هر چیز ، قیاس به نفْس می کند و برای همه امور ، علّت غایی می پندارد ، و نیز در هر امر ، بدون تحقیق و تأمّل ، عقیده ای اختیار می کند و برای درستی آن ، همواره مؤیّداتی می جوید و به مضعِّفات ، توجّه نمی نماید (برای نمونه ، یک بار که خواب به واقعیت می پیوندد ، آن را مأخذ می گیرد ؛ امّا صد بار را که به واقعیت نمی پیوندد ، به یاد نمی آورد) و به عقایدی که اختیار کرده ، پایبند و متعصّب می گردد و غالبا انصاف را از دست می دهد و از روی عواطف و نفسانیت حکم می کند و غرور و نخوت و ترس و خشم و شهوت ، در آرای آن ، دخالت تام دارند. حواسّ انسان هم که منشأ علم اویند ، قاصرند و به خطا می روند و آدمی حاضر نمی شود که با تأمّل و تعمّق ، خطای آنها را اصلاح کند ؛ نیز ظاهربین اند و به عمق مطالب نمی روند و به جای این که امور طبیعت را تشریح کنند ، همواره به تجریدات ذهنی می پردازند و امور تجریدی (انتزاعی) ذهن خود را حقیقت می پندارند. قسم دوم ، بت های شخصی هستند ، یعنی خطاهایی که اشخاص به مقتضای طبیعت اختصاصی خود به آن دچار می شوند ، مانند این که هر کس به امری دل بستگی پیدا می کند و آن را محور عقاید خود قرار می دهد ، چنان که ارسطو شیفته منطق شد و فلسفه خود را بر آن مبتنی ساخت ، یا بعضی کسان ، متوجّه مشابهت ها و جمع امورند و بعضی دیگر همواره به اختلافات و تفریق ، توجّه دارند ، و نیز بعضی در هر باب ، حکم جزمی می کنند و برخی ، تردید و تأمّل دارند ، تا آن جا که شکّاک می شوند ، و نیز جماعتی عاشق قدما هستند و گروهی پیشینیان را ناچیز می شمرند و به متأخّران می گرایند ، غافل از این که زمان نباید مورد نظر باشد و حقیقت را از هر کس که گفته ، باید قبول کرد ، خواه قدیمی

.


ص: 79



موانع پالایش عقیده در قرآن

اشاره

باشد و خواه جدید ، و نیز بعضی همواره دنبال جزئیات اند و برخی دیگر در پی کلّیات ، حال آن که هر دو را باید در نظر گرفت و ... . قسم سوم ، بت های بازاری هستند ، یعنی خطاهایی که برای مردم از نشست و برخاست با یکدیگر پدید می آیند ، به واسطه نقصی که در الفاظ و عبارات وجود دارد ؛ زیرا عامّه مردم ، آنها را وضع کرده اند و از روی تحقیق نبوده است. بسیاری از الفاظ هستند که معانی آنها در خارج موجود نیست (مانند : بخت ، اتّفاق و افلاک) و یا معانی آنها مجمل و مشوّش است و روشن و صریح نیست (مانند : جوهر و عَرَض ، وجود و ماهیت ، کون و فساد ، عنصر و مادّه و صورت) . به این واسطه مطالب، درست مفهوم نمی شوند وبرای مردم تصوّرات غلط پدید می آید. قسم چهارم ، بت های نمایشی هستند ، یعنی خطاهایی که از تعلیمات و استدلال های غلط حکما ، حاصل می شوند. برای پرهیز از خطای فکر و تضمین درستیِ مقدّمات و موادّ استدلال ، دکارت ، اصولی را بنیاد نهاد. نخستین اصل او چنین است: (1) هیچ چیز را حقیقت نمی دانم ، مگر این که برای من بدیهی باشد و در تصدیقات خود ، از شتاب زدگی و سبق ذهن (اِعمال سابقه ذهنی) و تمایل بپرهیزم ، و نمی پذیرم ، مگر چیزی را که چنان روشن و متمایز باشد که هیچ گونه شک و شبهه ای در آن نباشد. (2)

موانع پالایش عقیده در قرآنقرآن کریم ، چند قرنْ پیش از همه دانشمندان اروپایی ، خلاصه راه های سنجش

.

1- .برگرفته از سیر حکمت در اروپا : ج 1 ص 114 116 .
2- .برگرفته از سیر حکمت در اروپا : ج 1 ص 131 .

ص: 80



1 . گمان

مقدّمات استدلال را به اختصار و به روشنی بیان کرده است و ما آن را به عنوان نمونه ای از معجزات علمی قرآن می آوریم. خداوند سبحان فرموده است : «إن یَتَّبِعُونَ إلاَّ الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَی الْأَنفُسُ . (1) [آنان] از جز گمان و آنچه دلخواهشان است ، پیروی نمی کنند» . یعنی خطای انسان در عقاید و آرایَش ، از دو عامل نشئت می گیرد : پیروی از گمان و تمایلات نفسانی. البته در احادیث ، موارد دیگری نیز به عنوان لغزشگاه اندیشه ، گزارش شده است (مانند : تعصّب ، تقلید ، خودرأیی یا استبداد ، و لجاجت) ؛ لیکن همه آنها به هوای نفسانی باز می گردد و به عبارت دیگر ، آنچه در این زمینه در احادیث آمده ، در حقیقت تفسیر آیه بالاست. با این مقدّمه ، اینک مهم ترین موانع پالایش عقیده را بر پایه قرآن و احادیث بر می شمریم. این موانع چنان که اشاره شد عبارت اند از : 1. گمان ، 2. تمایلات نفسانی ، 3. تعصّب ، 4. تقلید ، 5 . استبداد (خودرأیی) ، 6. لجاجت.

1 . گمانگمان ، از خطرناک ترین عواملی است که اندیشه بسیاری را در جهان به سمت باورهای باطل و نادرست می کشاند. نخستین سفارش قرآن کریم برای پالایش عقیده ، پرهیز از اعتماد به گمان است. قرآن به پیروان خود تأکید می ورزد که عقاید و آرای خویش را بر ستون گمان و شک بنا نکنند و در برابر آنچه درستی اش روشن نیست ، تسلیم نگردند. خداوند عز و جل به صراحت می فرماید :

.

1- .نجم : آیه 23 .

ص: 81

«وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ. (1) و چیزی را که بدان علم نداری ، دنبال مکن» . از منظر قرآن ، شایسته نیست که مسلمان ، چیزی را که به طور قطع برایش ثابت نشده است ، دنبال کند ، یا آن را محور رفتارش قرار دهد. همچنین قرآن کریم از صاحبان عقاید باطل ، انتقاد می کند که چرا چیزی را بر زبان می رانند که بدان علم ندارند : «وَ تَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ. (2) و با زبان های خود ، چیزی می گویید که بِدان علم ندارید» . قرآن کریم ، منکِران معاد را مورد انتقاد قرار می دهد که آنان می باید برای انکار زندگی پس از مرگ ، دلیل بیاورند و عقیده آنان (انکار معاد) بر پایه ای علمی ، استوار نیست ؛ بلکه بر حدس و گمان بنا شده است : «وَ قَالُواْ مَا هِیَ إلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا یُهْلِکُنَا إلاَّ الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذَ لِکَ مِنْ عِلْمٍ إنْ هُمْ إلاَّ یَظُنُّونَ. (3) و گفتند : غیر از زندگانی دنیای ما ، [چیز دیگری] نیست. می میریم و زنده می شویم و ما را جز طبیعت ، هلاک نمی کند ؛ و[لی] به این [مطلب] ، هیچ دانشی ندارند [و ]جز طریق گمان ، نمی سپرند» . نیز به همین شیوه ، به کسانی که گمان می کنند هستی هدفی ندارد و خلقت ، باطل و عبث است ، انتقاد و اعتراض می کند که این عقیده آنان از علم برنخاسته است و اگر آنان اندکی می اندیشیدند ، می فهمیدند که در باورهایشان ، به درکی

.

1- .اسراء : آیه 36 .
2- .نور : آیه 15 .
3- .جاثیه : آیه 24 .

ص: 82

درست نرسیده اند و عقاید آنان تنها بر گمان ، استوار است : «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَطِلاً ذَ لِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ. (1) و آسمان و زمین و آنچه را میان این دو است ، به باطل نیافریدیم. این ، گمان کسانی است که کافر شده [و حق پوشی کرده]اند» . اگر در باورها و آرای ضد و نقیض مردم در جامعه های گوناگون بنگریم و آنها را بر ترازوی نقد و بررسی اساسی عرضه بداریم ، بدون دشواری به این نکته خواهیم رسید که بیشتر این باورها پایه علمی ندارند و جز بر گمان و تردید مبتنی نیستند و بیشتر مردمان از گذشته تاکنون ، در باورها بویژه در اصول اعتقادات ، از گمان پیروی می کنند. بدین جهت می بینیم که قرآن با صراحت اعلام می دارد که هر کس از اکثریت پیروی کند ، گم راه شده است ، از جمله در این آیه : «وَإن تُطِعْ أکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إن یَتَّبِعُونَ إلاَّ الظَّنَّ وَإنْ هُمْ إلاَّ یَخْرُصُونَ. (2) و اگر از بیشتر کسانی که در [این سر]زمین هستند ، پیروی کنی ، تو را از راه خدا گم راه می کنند. آنان جز از گمان [خویش] ، پیروی نمی کنند و جز به حدس و تخمین نمی پردازند» . اگر تمامی پیروان مذاهب گوناگون ، بر آن شوند که جز از علم پیروی نکنند و به چیزی جز پس از علم ، ایمان نیاورند ، اختلافات و تناقضات میان همه مذاهب ، از میان رخت خواهد بست. امام صادق علیه السلام می فرماید : به راستی که خداوند ، این امّت را به دو آیه از کتابش اختصاص داده است :

.

1- .ص : آیه 27 .
2- .انعام : آیه 116 .

ص: 83



2 . تمایلات نفسانی

یکی آن که جز آنچه می دانند ، بر زبان نیاورند ؛ و دیگر آن که آنچه را نمی دانند ، انکار نکنند. آن گاه امام علیه السلام این آیه را قرائت نمود: «ألَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَقُ الْکِتَبِ أن لاَّیَقُولُواْ عَلَی اللَّهِ إلاَّ الْحَقَّ. (1) آیا از آنان ، پیمان کتاب [آسمانی] گرفته نشده که درباره خداوند ، جز به حق سخن نگویند» . و نیز این آیه را تا پایانش خواند : «بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ (2) . (3) بلکه چیزی را دروغ شمردند که به دانش آن ، احاطه نداشتند» .

2 . تمایلات نفسانیاین مانع ، دومین لغزشگاه اندیشه است و خطرش اگر از «گمان» بیشتر نباشد ، کمتر نیست. آن گاه که آدمی چیزی را دوست می دارد و بدان وابسته می شود ، بینایی عقلش را از دست می دهد و گوش های اندیشه اش کر می شود. در نتیجه نمی تواند کاستی های محبوبش را ببیند. همین حالت در نفرت و دشمنی آدمی نیز وجود دارد. از این رو ، آدمی اگر می خواهد نقطه ضعف یا قوّت یک نظریّه را بشناسد و در آن درست بیندیشد ، می باید نخست ، خود را از تمایلات نفسانی آزاد سازد ؛ چرا که این تمایلات ، خواه ناخواه در باورهای او اثر می گذارند.

.

1- .اعراف : آیه 169 .
2- .یونس : آیه 39 .
3- .مجمع البیان : ج 5 ص 168 ، الأمالی ، صدوق : ص 506 ح 702 ، بصائر الدرجات : ص 537 ح 2، منیه المرید : ص 216 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 113 ح 3 .

ص: 84

به عنوان نمونه ، چنین شهرت یافته است که علاّمه حلّی ، آن گاه که خواست درباره امکان تطهیر آب چاهی که نجس شده ، فتوا دهد ، فرمان داد نخست چاه خانه اش را پر کنند و سپس به مطالعه احادیث و متون فقهی پرداخت و آن گاه فتوا داد که آب چاه ، اگر نجس شود ، می توان آن را تطهیر کرد. وی می دانست که اگر چاه منزل خود را پر نکند ، ممکن است در فتوایش ، ناخودآگاه اثر بگذارد و این حقیقتی انکار نشدنی است. از این رو ، آدمی نمی تواند حقایق عقلی را به درستی ، ادراک کند و یا رأیی درست اظهار بدارد ، مگر آن که چاه تمایلاتش را پر سازد و ذهنش را از بند هوس ها برهاند. بر این پایه ، هر چه ذهن پژوهشگر از تمایلات و هوس ها وارسته تر باشد، به صواب نزدیک تر می شود ، چنان که امام علی علیه السلام فرمود : أقرَبُ الآراءِ مِنَ النُّهی أبعَدُها مِنَ الهَوی . (1) نزدیک ترین رأی ها به عقلانیت ، دورترینِ آنها از هوس هاست. و نیز فرمود : خَیرُ الآراءِ أَبعَدُها مِنَ الهَوی وأَقرَبُها مِنَ السَّدادِ. (2) بهترین آرا ، دورترینِ آنها از هوس و نزدیک ترینِ آنها به استواری است. نیز گزارش شده است که زید بن صوحان عبدی ، یکی از یاران امام علی علیه السلام ، از ایشان پرسید : کدام یک از مردم ، رأیش استوارتر است؟ و امام علیه السلام چنین پاسخ داد: مَن لَم یَغُرَّهُ النَّاسُ مِن نَفسِهِ ، ولَم تَغُرَّهُ الدُّنیا بِتَشَوُّفِها. (3)

.

1- .غرر الحکم : ح 3022 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 119 ح 2682 .
2- .غرر الحکم : ح 5011 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 238 ح 4530 .
3- .الأمالی ، صدوق : ص 478 ح 644 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 378 .

ص: 85



3 . تعصّب

پیشوای متعصّبان
کسی که نه فریب [ وسوسه های] مردم را بخورد و نه فریب زیورهای دنیا را .

3 . تعصّبیکی دیگر از موانع دستیابی به آرای درست و مطابق با واقع ، تعصّب است. تعصّب ، عبارت است از : اوج گیری پیروی فرد از تمایلات نفسانی ، تا آن جا که به یاری و هوادریِ فرد یا گروه یا اندیشه و سنّتی (با هدفی غیر از رعایت حریم حق) ، بینجامد. جانبداری از خویشان و قوم و قبیله ، هواداری از حزب و گروه و سازمان ، حمایت از فرهنگ و آداب و رسوم ، طرفداری از دین و مذهب ، هواخواهی نژاد و زبان و یا مانند آن ، اگر بر پایه میل نفْس ، و نه بر اساس حق و عدالت ، بنا شود ، تعصّب خواهد بود.

پیشوای متعصّبانطبق تعبیر امام علی علیه السلام ، شیطان پیشوای متعصّبان و اُسوه آنان است ، آن جا که در توصیف او می فرماید : إِمامُ المُتَعَصِّبینَ وسَلَفُ المُستَکبِرینَ ، الَّذِی وَضَعَ أساسَ العَصَبِیَّهِ. (1) پیشوای متعصّبان ، پیشینه مستکبران ، آن که بنیاد تعصّب را نهاد. پس ، نخستین متعصّب در جهان ، شیطان است و تعصّب او از سنخ تعصّب نژادی است ؛ زیرا هنگامی که خداوند به وی فرمان داد که بر آدم سجده کند ، سر باز زد و استکبار جست ؛ چراکه نژاد خود را بر نژاد آدم برتری می داد ، از آن رو که او از آتش آفریده شده بود و آدم از خاک.

.

1- .نهج البلاغه : خطبه 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 465 ح 37 و ج 63 ص 214 ح 49 .

ص: 86



دستاورد تعصّب
دستاورد تعصّبنخستین دستاورد این خصلت شیطانی که اگر در وجود آدمی ریشه بدواند ، بیشترین زیان را برای انسان دارد این است که باورها را آن گونه که انسان بخواهد ، می سازد. به سخن دیگر ، تعصّب ، از بیماری های روانی ای است که مانع دستیابی انسان به حقیقت می گردد. از این رو ، انسان متعصّب ، در نهایت ، جز به آنچه خصلت تعصّب اقتضا می کند ، نمی رسد. بیماری تعصّب سبب می شود که آدمی بر اساس گوینده و نه سخن ، داوری کند و فرصت اندیشیدن درباره درستی یا نادرستی سخن را از دست بدهد ؛ بلکه بر او القا می کند که به گوینده بنگرد و اگر او را مانند خود یافت ، رأیش را درست ، و گرنه نادرست انگارد. سفارش اسلام برای پالایش عقیده ، دوری از تعصّب و توجّه به سخنِ گوینده و دقّت در اندیشه صاحب عقیده است ، با چشمپوشی از شخصیت گوینده هر که باشد و با صرف نظر از رأی حزب و گروه و جمعیت ، خواه با او در مرام و آیین ، برابر باشد یا نه، خواه مسلمان باشد یا غیر مسلمان و خواه دوست باشد و یا دشمن. چه زیبا و عقل پذیر است این سخن خداوند متعال که : «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ اُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ اُوْلَئِکَ هُمْ اُوْلُواْ الْأَلْبَبِ. (1) پس به آن بندگان من که به سخن ، گوش فرا می دهند و بهترینِ آن را پیروی می کنند ، بشارت بده. اینان اند که خدایشان آنان را راه نموده و اینان اند همان خردمندان» . از این آیه می فهمیم که صاحبان اندیشه که از نعمت هدایت ، برخوردارند و

.

1- .زُمر : آیه 17 18 .

ص: 87

مورد سفارش اسلام و قرآن قرار گرفته اند کسانی هستند که به سخن ، گوش فرا می دهند ، حالْ گوینده اش هر که می خواهد ، باشد ، و پس از بررسی و تحقیق ، استوارترین ، برترین و زیباترین سخن را پیروی می کنند. با الهام از همین آیه ، از پیامبر صلی الله علیه و آله در کنز العمّال و از امیر مؤمنان علیه السلام در غرر الحکم چنین روایت شده است : لا تَنظُر إِلی مَنْ قالَ وَانظُر إِلی ما قال. (1) به «گوینده» منگر ، به «گفته» بنگر. و از عیسی علیه السلام روایت شده است که فرمود : خُذُوا الحَقَّ مِن أَهلِ الباطِلِ ، ولا تَأخُذُوا الباطِلَ مِن أَهلِ الحَقِّ . کونوا نُقّادَ الکَلامِ. (2) حق را از اهل باطل فرا بگیرید و باطل را از اهل حق فرا مگیرید . ناقدان سخن باشید. این روایت ، آشکارا دلالت دارد که نباید تعصّب موجب شود که مسلمان ، سخن حقّ دیگران را ، بدین جهت که گوینده مسلمان نیست یا عقایدی باطل و فاسد دارد ، کنار بنهد و یا سخن نادرست را از کسانی که با او هم عقیده اند ، بپذیرد. پس بر مسلمان ، واجب است که سخن هر گوینده را پس از بررسی و مطالعه دقیق ، صرف نظر از موضع کلّی او درباره حق و باطل ، نقّادی کند. سپس اگر سخنی حق بود ، باید بپذیرد ، گرچه گوینده از اهل باطل باشد ، و اگر سخنی باطل بود ، آن را طرد کند ، گرچه گوینده آن از پیروان حق باشد . به هر حال ، معیار ،

.

1- .غرر الحکم : ح 10189 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 517 ح 9376 ؛ کنز العمّال : ج 16 ص 269 ح 44397 به نقل از ابن السمعانی در کتاب الدلائل .
2- .المحاسن : ج 1 ص 359 ح 769 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 96 ح 39 .

ص: 88



4 . تقلید

«حقیقت» است ، نه گوینده ، و «اسلام» نیز چیزی جز تسلیم در برابر حقیقت نیست. از این رو ، پیامبر خدا فرمود : مَن تَعَصَّبَ أَو تُعُصِّبَ لَهُ فَقَد خَلَعَ رِبقَ الإِیمانِ (/ رِبقهَ الإِسلامِ) مِن عُنُقِهِ. (1) هر کس تعصّب ورزد ، یا به سودش تعصّب روا شود ، طوق ایمان (اسلام) را از گردن، خارج کرده است.

4 . تقلیدتقلید در باورها ، به معنای پذیرش رأی یک یا چند نفر ، بدون درخواست برهان است. و این ، از نتایج تعصّب و از موانعی است که از دستیابی به آرا و عقاید علمی ، صحیح و مطابق با واقع ، باز می دارد. تقلید ، زنجیری است که اندیشه انسان را به بند می کشد و تا آن زمان که این بند وجود دارد ، پالایش عقیده ، امری مُحال است. تقلید ، به آدمی اجازه نمی دهد که درباره آرا و عقاید خود بیندیشد ، چنان که اجازه نمی دهد در درستی یا نادرستی ، مطابقت یا عدم مطابقت با واقع ، و واقعی یا خیالی بودن دانش و نیز معرفت یا توهّم معرفت بودن ، تفکّر کند. تقلید ، از اندیشیدن در رفتار و افکار و باورهای دیگران و بررسی و نقد آزادانه آنها ، باز می دارد. تقلید ، آدمی را به زور در افکار و باورهای مقلِّد ، زندانی می کند. تقلید ، اندیشه را به جای معطوف کردن به سخن ، به گوینده معطوف می کند. سفارش اسلام برای پالایش عقیده ، پاره کردن زنجیرهای تقلید است . شگفت انگیز ، این که : کمتر کسی است که در بند این زنجیر نباشد و شگفت انگیزتر ، پژوهشگرانی هستند که خود ، در بند زنجیر تقلیدند

.

1- .الکافی: ج 2 ص 308 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 291 ح 16 به نقل از ثواب الأعمال .

ص: 89



5 . استبداد

و تصوّر می کنند اندیشه آزاد دارند.

5 . استبدادپنجمین مانع از موانع پالایش عقیده ، استبداد در رأی است و این ، دستاوردِ همراهی کردن با تمایلات نفسانی و نتیجه بیماری خوددانابینی است. این بیماری ، اندیشه صاحبش را چنان تنگ می کند که به جمود و تحجّر می رسد و مانع رسیدن به حقیقت می گردد. در نتیجه ، مستبد ، به حقانیت گفته ها ، باورها ، دین و آرای خود ، اعتقاد پیدا می کند و تمامی گفته های مخالفان خویش را باطل می انگارد. وقتی انسان به بسته اندیشی مبتلا شد ، آن جا که خود را حق می داند ، از اندیشه نمودن در آرای دیگران سر باز می زند و از تفکّر در گفته های آنان خودداری می ورزد. بدین جهت نمی تواند به حقیقت برسد. در احادیث استبداد ، به عنوان یکی از بزرگ ترین لغزشگاه ها توصیف شده که اگر اندیشمندی بدان مبتلا گردد ، تباه می شود. امام علی علیه السلام درباره بسته اندیشی و استبداد فکری فرموده است : المُستَبِدُّ مُتَهَوِّرٌ فِی الخَطَاَءوَالغَلَطِ . (1) مستبد ، در خطا و اشتباه غوطه ور می گردد. و فرموده است : الاِستِبدادُ بِرَأیِکَ یُزِلُّکَ ویُهَوِّرُکَ فِی المَهاوی . (2) استبداد در رأی ، تو را می لغزاند و در هلاکت فرو می بَرَد.

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 558 ح 1979 .
2- .ر . ک : ج 2 ص 558 ح 1980 .

ص: 90



6 . لجاجت

امام صادق علیه السلام نیز فرموده است : المُستَبِدُّ بِرَأیِهِ مَوقوفٌ عَلی مَداحِضِ الزَّلَلِ . (1)

6 . لجاجتلجاجت ، یکی دیگر از موانع پالایش عقیده است و در پژوهش ها و مسائل نظری ، یکی از لغزشگاه های بزرگ به شمار می رود ؛ چراکه اندیشه را از تکاپو باز می دارد و مانع رسیدن به رأی درست می شود ، بدون آن که شخص لجوج ، احساس انحراف کند. امام علی علیه السلام در سخنی زیبا از این لغزشگاه پنهان ، چنین تعبیر می فرماید : اللَّجاجَهُ تُسِلُّ الرَّأیَ. (2) لجاجت ، رأی درست را می دزدد. یعنی همان گونه که دزد ، پنهانی به خانه ای وارد می شود و هر چه را می خواهد ، بدون آن که صاحب خانه بفهمد ، می دزدد ، لجاجت ها نیز مخفیانه به ذهن آدمی دستبرد می زنند و بر اندیشه او مسلّط می گردند و او را از حقیقت باز می دارند ، بدون آن که صاحب فکر ، احساس کند ، و بدین طریق ، رأی درست و استوار را از او می دزدند . نیز در سخن امام علی علیه السلام آمده است که صاحبان تعصّب ولجاجت نمی توانند از اصحاب رأی (صاحب نظران) باشند، آن جا که می فرماید: اللَّجوجُ لا رَأیَ لَهُ. (3) لجوج ، رأیی [ درست] ندارد.

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 558 ح 1984 .
2- .ر . ک : ج 2 ص 562 ح 1993 .
3- .ر . ک : ج 2 ص 562 ح 1994 .

ص: 91



شرایط پالایش عقیده

اشاره

و اگر شخصی لجوج در مسئله یا مسائلی ، نظری درست ارائه کند ، لجاجتش موجب می شود که موقعیت و وثاقتش بر هم بخورد ، آنچنان که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود : اللَّجاجُ یُفسِدُ الرَّأیَ . (1) لجاجت ، رأی را تباه می کند. پایان لجاجت نیز آن گونه است که پیامبر خدا می فرماید : إیّاکَ وَاللَّجاجَهَ ؛ فَإِنَّ أَوَّلَها جَهلٌ وآخِرَها نَدامَهٌ. (2) از لجاجت بپرهیز که آغازش ، نادانی و پایانش پشیمانی است. لازم به یادآوری است که آنچه آورده شد چنان که بدان اشاره گردید مهم ترین موانع پالایش عقیده اند و در بخش هفتم در ذیل عنوان «موانع شناخت» ، تمامی موانع ذکر خواهند شد.

شرایط پالایش عقیدهاین شرایط ، پژوهشگر را یاری می دهند تا حقیقت را درک کند ، به طوری که بدون این شرایط ، اطمینان به نتایج پژوهش ها حاصل نمی گردد. این شرایط عبارت اند از : 1 . تأنّی ، 2 . تجربه ، 3 . تمرکز اندیشه ، 4 . پویایی اندیشه ، 5 . تبادل نظر ، 6 . امدادهای غیبی.

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 562 ح 1995 .
2- .ر . ک : ج 2 ص 562 ح 1992 .

ص: 92



1 . تأنّی

1 . تأنّیتأنّی ، به معنای خودداری از شتاب کردن در اظهار نظر و انتظار پخته شدن رأی است. پژوهشگر ، آن گاه که در مسئله ای می اندیشد ، نخست به یک اندیشه ابتدایی می رسد که نمی توان بر آن اعتماد کرد. تأنّی ، به پژوهشگر فرصت می دهد تا به تدریج با بررسی دقیق و توجّه به جوانب گوناگون مسئله ، اندیشه ای پخته و قابل اعتماد ، عرضه بدارد. امام علی علیه السلام فرموده است : الرَّأیُ مَعَ الأَناهِ ، وبِئسَ الظَّهیرُ الرَّأیُ الفَطیرُ . (1) رأی [درست] ، با تأنّی حاصل می گردد و بدترین پشتوانه ، رأی ناپخته (خام) است. نقطه مقابل تأنّی ، شتاب کردن است و شتاب کردن ، از آن جا که پژوهشگر را از فرصت های کافی برای بررسی کامل و رسیدگی تمام عیار ، محروم می کند ، زمینه ساز لغزش اندیشه و اشتباه در بررسی می گردد ، چنان که امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید : العَجَلُ یوجِبُ العِثارَ . (2) شتاب کردن ، سبب لغزش می شود. از پیامبر صلی الله علیه و آله نیز چنین گزارش شده است : مَن تَأَنّی أصَابَ أو کادَ ، ومَن عَجِلَ أخطَأَ أو کَادَ . (3) آن که تأنّی بورزد ، به واقع می رسد ، یا بدان نزدیک می شود ؛ و آن که شتاب بورزد ، خطا می کند ، یا به خطا نزدیک می شود.

.

1- .کشف الغمّه : ج 3 ص 139 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 81 ح 76 .
2- .غرر الحکم : ح 432 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 39 ح 848 .
3- .المعجم الکبیر : ج 17 ص 310 ح 858 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 259 ح 3082 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 232 ح 363 ، کنز العمّال : ج 3 ص 99 ح 5678 .

ص: 93



2 . تجربه

پس تأ نّی ، پژوهشگر را به رأی درست ، نزدیک می کند و اگر دیگر شرایط پالایش عقیده فراهم آید ، او به واقعیت دست می یابد و چنانچه شرایط دیگر فراهم نگردد و به واقعیت دست نیابد ، لااقل بدان نزدیک می شود. در مقابل ، شتاب ، پژوهشگر را به خطا می اندازد و اگر شخص شتاب زده در بررسی هایش به واقع نیز برسد ، یک اتّفاق است . از این رو ، امام علی علیه السلام فرزندش امام مجتبی علیه السلام را چنین سفارش کرده است : أَنهاکَ عَنِ التَّسَرُّعِ بِالقَولِ وَالفِعلِ . (1) تو را از شتاب زدگی در گفتار و رفتار ، بر حذر می دارم.

2 . تجربهبه طور طبیعی ، رأی کسانی که در اظهار نظر و بررسی ، از تجربه و خُبرویّت بهره نمی برند ، نادرست و غیر واقعی است. امام علی علیه السلام نقش تجربه و تأثیر آن را در شناخت ، چنین به تصویر می کشد : کُلُّ مَعرِفَهٍ تَحتاجُ إِلَی التَّجارِبِ. (2) هر شناختی ، به تجربه هایی نیازمند است. در حدیثی دیگر ، امام علی علیه السلام معارف عقلی را به دو بخش تقسیم می کند : العَقلُ عَقلانِ: عَقلُ الطَّبعِ وعَقلُ التَّجرِبَهِ وکِلاهُما یُؤَدّی إِلَی المَنفَعَهِ. (3) عقل ، دو گونه است : عقل سرشتی و عقل اکتسابی. و هر دو به سود می انجامد. همچنین در حدیثی دیگر ، چنین فرموده است :

.

1- .الأمالی ، مفید : ص 221 ح 1 ، الأمالی ، طوسی : ص7 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 71 ص339 ح 5 و ج 78 ص 98 .
2- .ر . ک : ج 2 ص 456 ح 1775 .
3- .ر . ک : ج 2 ص 454 ح 1772 .

ص: 94

فِی التَّجارِبِ عِلمٌ مُستَأنِفٌ. (1) در تجربه ها ، دانش جدید [نهفته] است. و نیز چه رسا و زیبا فرموده است که : رَأیُ الرَّجُلِ عَلی قَدرِ تَجرِبَتِهِ. (2) [ارزش] رأی آدمی ، به اندازه تجربه و خُبرویّت اوست. یعنی هر چه تجربه انسان در زمینه هایی که اظهار رأی می کند ، افزون تر گردد ، اظهار نظرش به واقع نزدیک تر می شود. به سخن دیگر ، هر که باتجربه و خبره تر باشد ، رأیش استوارتر است. در روایت دیگری ، از امام علی علیه السلام چنین نقل شده است : أملَکُ النّاسِ لِسَدادِ الرَّأیِ کُلُّ مُجَرَّبٍ . (3) سرآمدِ مردم در داشتنِ رأی استوار ، انسان های باتجربه اند. بنا بر این ، امام علی علیه السلام دانشی را که از راه تجربه به دست می آید ، دقیق تر از دانشی می داند که تنها در فضای درس و بحث حاصل گردد. به عقیده ایشان ، طبّ تجربی از طبّ کلاسیک به حکمت و علم پزشکی ، نزدیک تر است. بدین جهت می فرماید: المُجَرَّبُ أحکَمُ مِنَ الطَّبیبِ . (4) انسان باتجربه ، داناتر از پزشک است.

.

1- .ر . ک : ج 2 ص 454 ح 1773 .
2- .غرر الحکم : ح 5426 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 269 ح 4943 .
3- .غرر الحکم : ح 3048 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 119 ح 2704 .
4- .غرر الحکم : ح 1203 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 45 ح 1128 .

ص: 95



3 . تمرکز اندیشه

عوامل تمرکز اندیشه
از نگاه امام علیه السلام ، به عنوان یک قاعده عمومی ، در هر زمینه که تجربه کافی فراهم شود ، کار ، محکم و استوار می گردد، و چه رسا این مطلب را در این سخن فرموده است : مَن حَفِظَ التَّجارِبَ أصابَت أفعالُهُ. (1) آن که تجربه آموزد ، رفتارش استوار می گردد.

3 . تمرکز اندیشهتمرکز اندیشه ، جوانب هر مسئله را برای پژوهشگر روشن می سازد و موجب می گردد وی رأیش را با اعتنا و توجّه به همه ملزومات ارائه می کند. هر چه انسان در پژوهش ، به تمرکز بیشتر در اندیشه برسد ، به حقیقت ، نزدیک تر می شود و هر چه تمرکزش کمتر گردد ، از حقیقت ، دورتر می شود. از این رو ، اگر پژوهشگر می خواهد از رأیی استوار برخوردار باشد ، می باید عوامل تمرکز اندیشه را فراهم سازد و از موانع تمرکز ، دوری کند.

عوامل تمرکز اندیشهمهم ترین عواملی که به تمرکز فکر می انجامند ، در این روایت امام صادق علیه السلام جمع شده اند : خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَهً مِنهُنَّ لَم یَزَل ناقِصَ العَیشِ زائِلَ العَقلِ مَشغولَ القَلبِ: فَأوَّلُها صِحَّهُ البَدَنِ، وَالثّانِیَهُ الأَمنُ، وَالثّالِثَهُ السَّعَهُ فِی الرِّزقِ، وَالرّابِعَهُ الأَنیسُ المُوافِقُ... وَالخامِسَهُ وهِیَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ الدَّعَهُ. (2) پنج خصلت است که هر کس یکی از آنها را از دست بدهد ، دل مشغول ،

.

1- .غرر الحکم : ح 9180 .
2- .الخصال : ص 284 ح 34 ، مکارم الأخلاق : ج 2 ص 437 ح 1494 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 186 ح 5 .

ص: 96



4. پویایی اندیشه

پریشان عقل و ناکام در زندگی می شود : نخست. سلامت بدن ، دوم. امنیّت ، سوم. گشایش در روزی ، چهارم. رفیق سازگار ، و پنجم. آرامش که همه این ویژگی ها را در خود دارد . در این حدیث ، امام صادق علیه السلام از خصلت هایی که نقش اساسی در کام روایی در زندگی ، سلامت فکر و آرامش خاطر دارند ، سخن می گوید ؛ خصلت هایی که بودن آنها سبب تمرکز اندیشه می شود و نبود آنها تمرکز را بر هم می زند.

4. پویایی اندیشهپویایی و نشاط اندیشه و جلوگیری از بسته اندیشی ، شرطی دیگر برای دستیابی به عقیده درست و رأی استوار است. سفارش امام علی علیه السلام در این زمینه ، چنین است : أمخِضُوا الرَّأیَ مَخضَ السّقَاء یُنتِج سَدیدَ الآراءِ. (1) نظر را مانند مَشکِ کَره گیری ، به هم زنید تا آرای استوار ، به بار آورَد. اگر اندیشه بر محور یک رأی ، سرسختی بورزد و در آن جولان ندهد ، به جمود و تحجّر می رسد و در نتیجه نشاطش بر هم می خورد و از جنبش و رشد باز می ماند و قدرت شناخت درست نظریّه ها و سنجش دقیق آنها را از نظر درستی و بطلان یا ضعف و قوّت ، از کف می دهد. بدین جهت ، امام علیه السلام به پژوهشگر تأکید می ورزد که برای رسیدن به باورهای درست و آرای استوار ، می باید با جنبش و پویایی اندیشه ، خود را از بسته اندیشی رها سازد و آرای علمی را در ذهن خویش کاملاً بر هم زند و در ابعاد گوناگون مسئله به دقّت بنگرد.

.

1- .غرر الحکم : ح 2569 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 91 ح 2150 .

ص: 97



5 . تبادل نظر

5 . تبادل نظریکی دیگر از شرایط پالایش عقیده ، تبادل نظر است. سفارش امیر مؤمنان علیه السلام در این باره ، چنین است : اِضرِبوا بَعضَ الرَّأیِ بِبَعضٍ یَتَوَلَّدُ مِنهُ الصَّوابُ. (1) آرا را بر هم زنید تا از آن ، درستی به دست بیاید. از این سخن ، چنین نتیجه گیری می شود که تبادل نظر به دور از تعصّب ، به طور طبیعی ، نقاط قوّت و ضعف و نیز خطا و درستی آرا و نظریّه ها را روشن می سازد . بر این پایه ، آن که به خود اجازه می دهد که در آرای دیگران ، تحقیق و بررسی کند ، اگر اهل پژوهش باشد ، می تواند آرای درست را از نادرست تشخیص دهد. امام علی علیه السلام فرموده است : مَنِ استَقبَلَ وُجوهَ الآراءِ عَرَفَ مَواقِعَ الخَطَاَ . (2) آن که به پیشواز آرای گوناگون می رود ، لغزشگاه ها را می شناسد. در مقابل ، کسی که به خود اجازه نمی دهد که در آرای دیگران بنگرد و از آنها اطلاع یابد ، بلکه در هر زمینه که با آن رو به رو می شود ، با شتاب به اظهار نظر می پردازد و تنها به راهنمایی اندیشه خود ، اعتنا و بر آرای عقلی خویش اعتماد می کند ، به گفته امام علی علیه السلام ، در این آرای گوناگون ، گرفتار خطاهای آشکار و فرساینده می شود : مَن جَهِلَ وُجوهَ الآراءِ أعیَتهُ الحِیَلُ. (3) آن که درباره آرای گوناگون ، جهالت ورزد ، ترفندها او را از پای در می آورند.

.

1- .غرر الحکم : ح 2567 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 91 ح 2154 .
2- .الکافی : ج 8 ص 22 ح 4 ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 4 ص 388 ، نهج البلاغه : حکمت 173 ، تحف العقول : ص 90 .
3- .غرر الحکم : ح 7865 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 453 ح 8128 .

ص: 98



6 . امدادهای غیبی

6 . امدادهای غیبیامدادهای غیبی ، نقش بزرگی در دست یافتن به باورهای علمی ، شناخت حقیقت و پالایش عقیده دارند. انسان ، هر قدر هم که ورزیده و ماهر و آگاه باشد ، به دلیل محدود بودن معلوماتش ، نمی تواند به تمام ابعاد مسائل مورد بررسی خود احاطه یابد و از کلّیه زوایای آنها آگاه شود. از این رو، اگر بخواهد واقع را بویژه در مسائل پیچیده علمی بیابد ، به امدادهای غیبی ، و به تعبیر دیگر ، به گونه ای از الهام و اِشراق ، نیاز دارد. بدین جهت ، الکسیس کارل ، معتقد است که اکتشافات علمی ، تنها نتیجه اندیشه انسان نیست. وی در این زمینه می گوید : به یقین ، اکتشافات علمی ، تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست و نوابغ ، علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا ، از خصایص دیگری چون : اِشراق و تصوّر خلاّقه ، برخوردارند. آنان با اشراق ، چیزهایی را که بر دیگران پوشیده است ، می یابند و روابط مجهول بین قضایایی را که ظاهرا با هم ارتباطی ندارند ، می بینند و وجود گنجینه های مجهول را به فراست در می یابند. تمام مردان بزرگ ، از موهبت «اشراق» برخوردارند و بدون دلیل و تحلیل ، آنچه را دانستنش اهمّیت دارد ، می دانند... . یک دانشمند بزرگ ، خود به خود ، به سوی راهی که منجر به کشف تازه ای خواهد شد ، کشانده می شود.این ، همان کیفیتی است که پیش از این ، «الهام» نامیده می شد. دانشمندان را می توان به دو دسته تقسیم کرد : یکی منطقی و دیگری اِشراقی. علوم ، ترقّیِ خود را مرهون این دو دسته متفکّرند. در علوم ریاضی نیز که اساس و پایه ای کاملاً منطقی دارد ، اِشراق ، سهم دارد... . در زندگی عادی نیز مانند قضایای علمی ، اشراق ، یک عامل شناسایی قوی و در عین حال خطرناک است و تمیز آن از توهّم ، گاه دشوار است... و فقط مردان بزرگ و پاکان ساده دل می توانند با آن به کمال و اوج زندگی معنوی برسند. این

.


ص: 99

موهبت ، حقّا شگفت انگیز است ، تا جایی که درک واقعیت ، بدون دلیل و تعقّل ، برای ما غیر قابل تفسیر می نماید. (1) همین نظریّه را دانشمند ریاضیدان فرانسوی ، ژاک هاداما ، تأیید می کند ، آن جا که می گوید : وقتی ما به شرایط اکتشافات و اختراعات می اندیشیم، محال است بتوانیم اثر ادراکات ناگهانی درونی را نادیده بگیریم. هر دانشمند پژوهشگری ، کم و بیش ، این احساس را کرده است که زندگی و مطالب علمی او ، از یک رشته فعالیت های متناوب تشکیل شده است که در عدّه ای از آنها ، اراده و شعور وی مؤثّر بوده و بقیّه ، حاصل یک سلسله الهامات درونی بوده اند. (2) بنا بر این ، می توان گفت که : هر چه امدادهای غیبی و الهامات درونی یک اندیشمند افزون تر شوند ، آرا و عقایدش درست ترند و می تواند حقایق علمی بیشتری را کشف کند ، و اگر این امدادها به کمال برسند ، آرا و عقاید انسان از خطا مصونیت می یابد. امّا ریشه این اشراق ها و الهامات درونی چیست؟ مادّه گرایان از پاسخ دادن بدان ناتوان اند ؛ ولی خداپرستان می دانند که ریشه آن ، خداوند است. خداوند متعال است که بر بنده اش منّت می گذارد و این موهبت را به هر که بخواهد ، به اندازه شایستگی اش و به مقتضای حکمت الهی ، عنایت می فرماید ، و دعا یکی از وسایل دستیابی به این شایستگی است. از این رو ، امام سجّاد علیه السلام خداوند را می خواند و به ما می آموزد که خداوند را این گونه بخوانیم تا ما را بر آرای استوار ، مدد برساند :

.

1- .انسان ، موجود ناشناخته ، ترجمه پرویز دبیری ، تهران شرکت افست ، ص 139 و 140 .
2- .امدادهای غیبی در زندگی بشر ، ص 80 .

ص: 100

وأَعوذُ بِکَ مِن دُعاءٍ محَجوبٍ، ورَجاءٍ مَکذوبٍ، وحَیاءٍ مَسلوبٍ، وَاحتِجاجٍ مَغلوبٍ، و رَأیٍ غَیرِ مُصیبٍ. (1) [خدایا !] به تو پناه می برم ، از : دعای به مانع خورده ، امید دروغین ، بی حیایی ، استدلالی که شکست خورده ، و رأی نااستوار. به علاوه ، می باید توجّه کنیم که «دعا» ، یکی از ریشه های الهام و اشراق است و انسان را به سوی ریشه های دیگر نیز می کشاند. شرح عوامل و زمینه های الهام و اشراق ، در فصل چهارم از بخش ششم خواهد آمد. (2)

.

1- .بحار الأنوار : ج 91 ص 156 .
2- .ر . ک : ج 2 ص 481 (خاستگاه الهام) .