گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلد چهارم
فصل چهارم : راه های معرفت خدا



4 / 1 خودشناسی

اشاره

فصل چهارم : راه های معرفت خدا4 / 1خودشناسیقرآن«و در زمین ، نشانه هایی برای یقین داران است و در خود شما ، مگر نمی بینید؟» .

حدیثامام صادق علیه السلام درباره گفته خدای سبحان : «و در خود شما ، مگر نمی بینید» : او ، تو را شنوا و بینا آفرید ، خشم می گیری و خشنود می شوی ، گرسنه می شوی و سیر می گردی و این همه ، از نشانه های خدای متعال است .

التوحید به نقل از هشام بن سالم (1) : نزد محمّد بن نعمان اَحوَل بودم . مردی به سویش آمد و گفت : با چه چیز ، خدایت را شناختی؟ گفت : با توفیق و راهنمایی و شناسایی و هدایت خودش . از نزد او بیرون آمدم و هشام بن حَکَم را دیدم . به او گفتم : اگر کسی از من بپرسد که با چه چیز خدایت را شناختی ، چه بگویم؟ گفت : اگر کسی پرسید که با چه چیز خدایت را شناختی ، بگو : خداوند که جلالتش بشکوه باد را با خودم شناختم ؛ چون او نزدیک ترینِ چیزها به من است ؛ چرا که خود را بخش هایی گِرد هم آمده و اجزایی ترکیب یافته می یابم که ترکیبش آشکار و ساختش روشن و بنا شده بر انواع شکل ها و تصویرهاست ؛ از پسِ نقص ، رشد و از پسِ رشد ، نقصان می یابد ، حواس گوناگون و اعضای جداگانه ، همچون بینایی و شنوایی و بویایی و چشایی و بساوایی برایش آفریده شده است ، و بر ناتوانی و نقص و خواری سرشته شده است ؛ هیچ کدام نمی توانند کار دیگری را انجام دهند و توان احساس محسوس مربوط به آن را ندارند ، از جذب منفعت ها به سوی خود و دور کردن آسیب ها از خود ، ناتوان اند و عقل ، محال می داند که وجود ترکیبی ای ، بدون ترکیب کننده و صورتی بدون تصویرگر باشد . پس دانستم که آن را آفریدگاری و تصویرگری است که آن را آفریده و تصویر کرده که خود ، در همه جهات ، با این آفریده خود ، تفاوت دارد ، و خداوند ، خود فرموده است : «و در خود شما ، مگر نمی بینید» ؟

.

1- .این روایت، اگر چه از معصوم نیست ، امّا گوینده آن ، هشام بن حَکَم ، از یاران بزرگوار امام صادق و برترین آنها در علم است . همین، این نظر را تقویت می کند که روایت، مورد تأیید امام صادق علیه السلام بوده است و از این جهت، آن را در این جا آوردیم .

ص: 136

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ . (1)

الأمالی للسیّد المرتضی :رُوِیَ أنَّ بَعضَ أَزواجِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله سَأَلَتهُ : مَتی یَعرِفُ الإِنسانُ رَبَّهُ ؟ فَقالَ : إِذا عَرَفَ نَفسَهُ . (2)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :أَعرَفُکُم بِنَفسِهِ أَعرَفُکُم بِرَبِّهِ . (3)

.

1- .عوالی اللآلی : ج 4 ص 102 ح 149 ، مصباح الشریعه : ص 343 ، غرر الحکم : ح 7946 عن الإمام علیّ علیه السلامولیس فیه «فقد» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 32 ح 22 ؛ شرح نهج البلاغه : ج 20 ص 292 ح 339 ، المئه کلمه للجاحظ : ص 22 ح 6 کلاهما عن الإمام علیّ علیه السلام .
2- .الأمالی للسیّد المرتضی : ج 1 ص 198 .
3- .جامع الأخبار : ص 35 ح 12 ، روضه الواعظین : ص 25 .

ص: 137

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس خود را بشناسد ، خدایش را شناخته است .

الأمالی ، سیّد مرتضی :روایت شده که یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله از ایشان پرسید : انسان ، کِی خدایش را می شناسد؟ فرمود : «هنگامی که خود را بشناسد» .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر که به نفس خویش آگاه تر باشد ، به خدای خویش ، عارف تر است .

.


ص: 138

عوالی اللآلی :رُوِیَ فی بَعضِ الأَخبارِ أنَّهُ دَخَلَ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آلهرَجُلٌ اسمُهُ مُجاشِعٌ ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ کَیفَ الطَّریقُ إِلی مَعرِفَهِ الحَقِّ؟ فَقالَ صلی الله علیه و آله : مَعرِفَهُ النَّفسِ . فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، کَیفَ الطَّریقُ إِلی مُوافَقَهِ الحَقِّ؟ قالَ : مُخالَفَهُ النَّفسِ . قالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، فکَیفَ الطَّریقُ إِلی رِضاءِ الحَقِّ؟ قالَ : سُخطُ النَّفسِ . فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، فکَیفَ الطَّریقُ إِلی وَصلِ الحَقِّ؟ قالَ : هَجرُ النَّفسِ . فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، فکَیفَ الطَّریقُ إِلی طاعَهِ الحَقِّ؟ قالَ : عِصیانُ النَّفسِ . فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، فکَیفَ الطَّریقُ إِلی ذِکرِ الحَقِّ؟ قالَ : نِسیانُ النَّفسِ . فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، فکَیفَ الطَّریقُ إِلی قُربِ الحَقِّ؟ قالَ : التَّباعُدُ عَن النَّفسِ . فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، فکَیفَ الطَّریقُ إِلی أُنسِ الحَقِّ؟ قالَ : الوَحشَهُ مِنَ النَّفسِ . فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، کَیفَ الطَّریقُ إِلی ذلِکَ؟ قالَ : الاستِعانَهُ بِالحَقِّ عَلَی النَّفسِ (1) .

.

1- .عوالی اللآلی : ج 1 ص 246 ح 1 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 72 ح 23 .

ص: 139

عوالی اللآلی :در برخی اخبار نقل شده است که مردی به نام مجاشع بر پیامبر خدا وارد شد و گفت : ای پیامبر خدا ! راه به معرفت حق چیست؟ فرمود : «معرفت نفس» . گفت : ای پیامبر خدا ! راه تصدیق حق چیست؟ فرمود : «مخالفت با نفس» . گفت : ای پیامبر خدا ! راه دستیابی به رضای حق چیست؟ فرمود : «ناراضی کردن نفس» . گفت : ای پیامبر خدا ! راه رسیدن به حق چیست؟ فرمود : «وا نهادن نفس» . گفت : ای پیامبر خدا ! راه اطاعت از حق چیست؟ فرمود : «عصیان نفس» . گفت : ای پیامبر خدا ! راه به یاد داشتن حق چیست؟ فرمود : «از یاد بردن نفس» . گفت : ای پیامبر خدا ! راه نزدیک شدن به حق چیست؟ فرمود : «دور شدن از نفس» . گفت : ای پیامبر خدا ! راه انس یافتن با حق چیست؟ فرمود : «رَمیدن از نفس» . گفت : ای پیامبر خدا ! راه رسیدن به اینها چیست؟ فرمود : «یاری جستن از حق ، علیه نفس» .

.


ص: 140

مصباح الشریعه فیما نسبه إلی الإمام الصادق علیه السلام : قالَ صلی الله علیه و آله : اُطلُبُوا العِلمَ ولَو بِالصّینِ . وهُوَ عِلمُ مَعرِفَهِ النَّفسِ ، وفیهِ مَعرِفَهُ الرَّبِّ . (1)

الإمام علیّ علیه السلام :عَجِبتُ لِمَن یَجهَلُ نَفسَهُ ، کَیفَ یَعرِفُ رَبَّهُ؟! (2)

عنه علیه السلام :أَکثَرُ النّاسِ مَعرِفَهً لِنَفسِهِ أَخوَفُهُم لِرَبِّهِ . (3)

عنه علیه السلام فِی الحِکَمِ المَنسوبَهِ إِلَیهِ : مَن عَجَزَ عَن مَعرِفَهِ نَفسِهِ فَهُوَ عَن مَعرِفَهِ خالِقِهِ أَعجَزُ . (4)

الإمام الصادق علیه السلام :العَجَبُ مِن مَخلوقٍ یَزعُمُ أنَّ اللّهَ یَخفی عَلی عِبادِهِ وهُوَ یَری أثَرَ الصُّنعِ فی نَفسِهِ ، بِتَرکیبٍ یُبهِرُ عَقلَهُ ، وتَألیفٍ یُبطِلُ جُحودَه (5) ! (6)

عنه علیه السلام :إِنَّ الصّورَهَ الإِنسانِیَّهَ أَکبَرُ حُجَّهِ اللّهِ عَلی خَلقِهِ ، وهِیَ الکِتابُ الَّذی کَتَبَهُ بِیَدِهِ ، وهِیَ الهَیکَلُ الَّذی بَناهُ بِحِکمَتِهِ ، وهِیَ مَجموعُ صُوَرِ العالَمینَ ، وهِیَ المُختَصَرُ مِنَ العُلومِ فِی اللَّوحِ المَحفوظِ ، وهِیَ الشّاهِدُ عَلی کُلِّ غائِبٍ ، وهِیَ الحُجَّهُ عَلی کُلِّ جاحِدٍ ، وهِیَ الطَّریقُ المُستَقیمُ إِلی کُلِّ خَیرٍ ، وهِیَ الصِّراطُ المَمدودُ بَینَ الجَنَّهِ وَالنَّارِ . (7)

.

1- .مصباح الشریعه : ص 342 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 32 ح 21 .
2- .غرر الحکم : ح 6270 ، عیون الحکم والمواعظ: ص 329 ح 5639 .
3- .غرر الحکم : ح 3126 ، عیون الحکم والمواعظ: ص 112 ح 2438 وفیه «أکبر» بدل «أکثر» .
4- .شرح نهج البلاغه : ج 20 ص 292 ح 340 .
5- .فی بحارالأنوار «حجّته» وما أوردناه کما فی نسخه اُخری ذکرت فی هامشه .
6- .بحار الأنوار : ج 3 ص 152 نقلاً عن الخبر المشتهر بتوحید المفضل .
7- .الکلمات المکنونه : ص 111 ، الأسفار الأربعه : ج 8 ص 356 عن الإمام علیّ علیه السلامولیس فیه «وهی الهیکل الذی بناه بحکمته» و «هی الحجّه علی کلّ جاحد» ، جامع الأسرار ومنبع الأنوار : ص 383 ح 765 ، نصّ النصوص : ص 306 وص 441 ، کشف الأسرار : ص 160 .

ص: 141

مصباح الشریعه در آنچه به امام صادق علیه السلامنسبت داده شده است : پیامبر صلی الله علیه و آلهفرمود : «دانش را بجویید ، حتّی اگر در چین باشد» و آن دانش ، خودشناسی است که در آن ، شناخت پروردگار هم نهفته است .

امام علی علیه السلام :در شگفتم از کسی که خود را نمی شناسد ، چگونه خدای خود را بشناسد؟!

امام علی علیه السلام :آن که خویشتن را بیشتر می شناسد ، از خدایش بیشتر می ترسد .

امام علی علیه السلام در حکمت های منسوب به ایشان : هر کس از شناخت خویش ناتوان باشد ، از شناخت آفریدگارش ، ناتوان تر است .

امام صادق علیه السلام :عجب از مخلوقی که می پندارد خداوند بر بندگانش مخفی است ، در حالی که اثر کارِ او را در خود می بیند ؛ ترکیبی محیّر العقول و پیوندی زداینده انکار .

امام صادق علیه السلام :صورت انسانی ، بزرگ ترین حجّت خدا بر خلقش است و آن ، همان نوشته ای است که به دست خود نگاشت و آن ، همان هیکلی است که به حکمت خویش بنا نهاد و آن ، مجموع صورت های جهانیان و چکیده علومِ لوح محفوظ است و شاهد بر هر غایب و حجّت بر هر منکر ، و آن است راه راست به سوی هر نیکی و راه کشیده شده میان بهشت و دوزخ .

.


ص: 142

بحار الأنوار عن صُحف إدریس علیه السلام :مَن عَرَفَ الخَلقَ عَرَفَ الخالِقَ ، ومَن عَرَفَ الرِّزقَ عَرَفَ الرّازِقَ ، ومَن عَرَفَ نَفسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ . (1)

راجع : ص 158 (التجربه) و 214 (الباب الثانی : خلق الإنسان) .

.

1- .بحار الأنوار : ج 95 ص 456 نقلاً عن ابن متّویه .

ص: 143

بحار الأنوار از صُحُف ادریس علیه السلام : هر کس خلق را بشناسد ، خالق را می شناسد و هر کس از روزی آگاه شود ، از روزی رسان آگاه می شود و هر کس خویشتن را بشناسد ، پروردگارش را می شناسد .

ر . ک : ص 159 (تجربه) و 215 (باب دوم : آفرینش انسان) .

.


ص: 144

. .


ص: 145



بحثی درباره نقش خودشناسی در خداشناسی

بحثی درباره نقش خودشناسی در خداشناسیاز نگاه قرآن کریم ، در آفرینش انسان ، نشانه ها و دلایل روشنی برای خداشناسی وجود دارد که هر کس اهل لجاجت نباشد و بخواهد از راه دلیل و برهان ، حقایق هستی را بپذیرد ، می تواند با دقّت در حکمت های وجودِ خود ، با آفریدگار جهان و حقیقه الحقایق ، آشنا شود : «وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ مَا یَبُثُّ مِن دَابَّهٍ ءَایَتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ (1) . و در آفرینش شما و جنبندگانی که پراکنده است ، نشانه هایی برای یقین داران است» . «وَ فِی الْأَرْضِ ءَایَتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ . (2) ودر زمین، نشانه هایی برای یقین داران است و در خود شما، مگر نمی بینید؟» . «سَنُرِیهِمْ ءَایَتِنَا فِی الْأَفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ . (3)

.

1- .جاثیه : آیه 4 .
2- .ذاریات : آیه 20 21 .
3- .فصّلت : آیه 53 .

ص: 146



اقسام احادیث دعوت به خودشناسی

1 . ارزش خودشناسی

به زودی نشانه های خود را در کرانه ها[ی هستی] و در خودشان به آنان نشان خواهم داد تا برایشان روشن شود که او حقّ است» . این آیات ، تصریح می کنند که نه یک دلیل و نشان ، بلکه دلیل ها و نشانه های فراوانی در وجود انسان برای آشنایی با آفریدگار جهان هست که انسان نمی تواند حقیقتا خودشناس ، امّا خدا نشناس باشد .

اقسام احادیث دعوت به خودشناسیاحادیث اسلامی ، با الهام از قرآن ، فراوان بر خودشناسی تأکید دارند . این احادیث را می توان به چهار دسته تقسیم کرد :

1 . ارزش خودشناسیدسته اوّل ، احادیثی که خودشناسی را با ارزش ترینِ شناخت ها معرّفی می کنند ؛ مانند آنچه از امام علی علیه السلام روایت شده است که : أَفضَلُ المَعرِفَهِ مَعرِفَهُ الإِنسانِ نَفسَهُ . (1) برترین شناخت ، خودشناسی است. المَعرِفَهُ بِالنَّفسِ أَنفَعُ المَعرِفَتَینِ . (2) سودمندترینِ دو شناخت ، خودشناسی است . أَفضَلُ الحِکمَهِ مَعرِفَهُ الإِنسانِ نَفسَهُ . (3) برترین حکمت ، خودشناسی است .

.

1- .غرر الحکم : ح 2935 .
2- .غرر الحکم : ح 1675 .
3- .غرر الحکم : ح 3105 .

ص: 147



2 . زیان های جهل به خود

غایَهُ المَعرِفَهِ أَن یَعرِفَ المَرءُ نَفسَهُ . (1) نهایت شناخت ، خودشناسی است . مَعرِفَهُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ . (2) سودمندترینِ شناخت ها خودشناسی است . و از امام باقر روایت شده: لا مَعرِفَهَ کَمَعرِفَتِکَ بِنَفسِکَ . (3) هیچ شناختی مانند این نیست که خود را بشناسی.

2 . زیان های جهل به خوددسته دوم ، احادیثی اند که به بیان زیان های نشناختن خود پرداخته اند . در این روایات ، تأکید شده است که تا انسان خود را نشناسد ، نمی تواند جهانبینی درستی داشته باشد و راه رستگاری و نجات را در زندگی بیابد . بخشی از سخنان امام علی علیه السلامدر این باره ، چنین است : مَن جَهِلَ نَفسَهُ کانَ بِغَیرِ نَفسِهِ أجهَلَ . (4) آن که خود را نشناسد ، به غیر خود ، نادان تر است. کَیفَ یَعرِفُ غَیرَهُ مَن یَجهَلُ نَفسَهُ ؟! (5) آن که خود را نشناخته ، چگونه دیگری را بشناسد ؟!

.

1- .غرر الحکم : ح 6365 .
2- .غرر الحکم : ح 9865 .
3- .تحف العقول : ص 286 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 165 ح 1 .
4- .غرر الحکم : ح 8624 .
5- .عیون الحکم والمواعظ : ص 383 ح 6467 .

ص: 148



3 . کلید هستی شناسی

4 . کلید خداشناسی

لا تَجهَل نَفسَکَ فَإِنَّ الجاهِلَ مَعرِفَهِ نَفسِهِ جاهِلٌ بِکُلِّ شَیءٍ . (1) از خود بی خبر مباش که بی خبر از خود ، از همه چیز بی خبر است. مَن لَم یَعرِف نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبیلِ النَّجاهِ ، وخَبَطَ فِی الضَّلالِ وَالجَهالاتِ . (2) کسی که خود را نشناسد ، از راه رهایی دور می افتد و در گم راهی و نادانی فرو می غلتد.

3 . کلید هستی شناسیدسته سوم ، احادیثی که تصریح می کنند خودشناسی ، مقدّمه و کلیدهستی شناسی است ، چنان که از امام علی علیه السلام نقل شده است : مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَهُوَ لِغَیرِهِ أعرَفُ . (3) آن که خود را بشناسد ، دیگران را بهتر می شناسد. مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِ انتَهی إِلی غایَهِ کُلِّ مَعرِفَهٍ وعِلمٍ . (4) آن که خود را بشناسد ، به نهایت هر شناخت و دانشی می رسد.

4 . کلید خداشناسیدسته چهارم ، احادیثی که خودشناسی را کلید خداشناسی ، بلکه برابر با خداشناسی می دانند که در فصل چهارم ملاحظه شد و مشهورترینِ آنها این حدیث شریف است که از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلامروایت شده که فرموده اند :

.

1- .غرر الحکم : ح 10337 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 524 ح 9547 .
2- .غرر الحکم : ح 9034 .
3- .غرر الحکم : ح 8758 .
4- .غرر الحکم : ح 8949 .

ص: 149



5 . مقصود از خودشناسی

نگاهی به حدیث «من عرف نفسه

یک . سند حدیث

مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ . (1) آن که خود را بشناسد ، پروردگارش را نیز می شناسد.

5 . مقصود از خودشناسیدسته پنجم ، احادیثی اند که مقصود از خودشناسی را تبیین و تفسیر می کنند ، مانند شماری از احادیث فصل چهارم و همه احادیثی که در باب دوم درباره آفرینش انسان خواهد آمد . (2) اکنون با عنایت به این که در میان همه آیات و روایاتی که مردم را به خودشناسی دعوت کرده اند ، حدیث شریف «مَن عَرَفَ نَفسَه عَرَفَ رَبَّه» مورد توجّه دانشمندان ، بویژه اهل حکمت و عرفان قرار گرفته ، توجّه به چند مطلب در این باره ضروری به نظر می رسد :

نگاهی به حدیث «مَن عَرَفَ نَفسَه ...»یک . سند حدیثاین حدیث شریف ، در منابع مختلف روایی چنان که در فصل چهارم ملاحظه شد نقل شده است ؛ امّا سند متّصل به اهل بیت علیهم السلام ندارد . گفتنی است که این حدیث ، یکی از یکصد سخنی است که ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ (م 255 ق) از سخنان کوتاه امیر مؤمنان ، انتخاب کرده است و آن را مطلوبُ کلّ طالب من کلام أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب نامیده و در توصیف آن گفته است :

.

1- .ر . ک : ص 136 ح 3470 .
2- .ر . ک : ص 215 (باب دوم : آفرینش انسان) .

ص: 150



دو . شرح های حدیث

هر سخنش با هزار سخن زیبای عرب ، برابری می کند . (1) بر اساس برخی روایات ، این حدیث ، پیش از اسلام نیز مطرح بوده و در صُحُف ادریس علیه السلام (2) نیز آمده است. از راغب اصفهانی نیز نقل شده که در رساله «تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین» آورده است : قد رُوی إنّه ما أنزل اللّه من کتاب إلا و فیه : «إعرِفْ نفسَک یا إنسان تَعرفْ رَبَّک» . (3) روایت شده که خداوند ، هیچ کتابی فرو نفرستاد ، جز آن که در آن بود: «ای انسان ! خود را بشناس ، خدایت را می شناسی». باری ! حدیث یاد شده ، اصطلاحا «مُرسَل» نامیده می شود و چگونگی اسناد آن مشخّص نیست ؛ لیکن با عنایت به این که مضمون آن در آیاتی که بدان اشاره شد ، آمده و در واقع ، این حدیث ، شرح و تفسیر آن آیات است ، نیازی به ارزیابی سند ندارد و لذا بسیاری از محدّثان و محققّان ، آن را پذیرفته و بدان استناد کرده اند.

دو . شرح های حدیثاین حدیث شریف ، از دیرباز مورد توجّه علمای اسلام ، بویژه حکیمان و اهل عرفان بوده و رساله ها و مقالات فراوانی درباره آن ، نگارش یافته است. علاّمه تهرانی در الذریعه، پنج رساله در شرح این حدیث، معرّفی کرده است. (4)

.

1- .این یکصد جمله را ابن میثم بحرانی و نیز رشید وطواط وعبد الوهاب ، شرح کرده اند که مجموعا در یک مجلّد ، به تصحیح و همّت مرحوم میر جلال الدین محدّث اُرمَوی به طبع رسیده است (ر . ک : هزار و یک کلمه : ج 3 ص 194) .
2- .ر . ک : ص 142 ح 3480 .
3- .هزار و یک کلمه : ج 3 ص 199 .
4- .الذریعه : ج 13 ص 208 209 .

ص: 151

برخی شروح مستقل دیگر ، عبارت اند از : (1) 1 . الرساله الوجودیه فی معنی قوله صلی الله علیه و آله : «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (چاپ قاهره) . 2. رساله ای در شرح حدیث : «من عرف نفسه» ، از عماد الدین بن یونس پنجهزاری . این نسخه را حسن حسن زاده به طبع رسانده است . (2) 3. رساله ای در شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، از عارف عبد اللّه بَلیانی که در سال 1352 ش ، با چند رساله دیگر به طبع رسیده است . (3) 4. رساله ای در شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، از حسن حسن زاده آملی که در هزار و یک کلمه به طبع رسیده است . (4) 5 . رساله ای در شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، از حسن حسن زاده آملی که مخطوط است . (5) 6. شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، از احمد بن زین الدین احسایی . (6) 7. شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، از احمد بن صالح بن طوق قطیفی . 8 . شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، از صدر الدین کاشف دزفولی (1174 1256 ق) .

.

1- .این قسمت از دفتر اوّل میراث حدیث شیعه (ص 144 146) اخذ شده است .
2- .هزار و یک کلمه : ج 3 ص 197 و ص 217 228 .
3- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ج 18 ص 62 .
4- .هزار و یک کلمه : ج 3 ص 189 227 .
5- .همان ، ص 198 .
6- .فهرست کتب مشایخ: ص15، فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه گلپایگانی : مجموعه ش 4 ص714.

ص: 152

9. شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، از عماد الدین مازندرانی. 10. شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، از علی بن احمد بن حسین آل عبد الجبار قطیفی (م 1287ق) . 11. شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، که مؤلف آن مجهول است . (1) 12. شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، که مؤلف آن مجهول است . (2) 13. شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، از مولانا برهان الدین بغدادی . (3) 14 . شرح حدیث: «أعلمکم بنفسه أعلمکم بربّه»، از ملاّ اسماعیل خواجویی مازندرانی. (4) 15. مرآت المحقّقین ، در معنای: «من عرف نفسه» ، از شیخ محمود شبستری . (5) 16. زبده الطریق در معنای«من عرف نفسه»، از درویش علی بن یوسف گوگَدی. (6) 17. معنی: «من عرف نفسه» ، از شیخ حبیب عجمی . (7) 18. الغوثیه شرح «من عرف نفسه» ، از عبد القادر گیلانی . (8) 19. الفصوص در قول: «من عرف نفسه» ، از محیی الدین عربی . (9) 20. النوریه در حدیث: «من عرف نفسه» ، از آقا شمس الدین . (10)

.

1- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ج 3 ص 336 .
2- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه مسجد اعظم : ص 589 .
3- .فهرست نسخ خطّی کتاب خانه آیه اللّه مرعشی : ج 3 ص 335 .
4- .همان ، ج 14 ص 329 .
5- .این کتاب چندین بار به چاپ رسیده است.
6- .همان ، ص 148 .
7- .همان ، ص 139 .
8- .همان ، ص 146 .
9- .همان جا .
10- .همان ، ص 147 .

ص: 153



سه . معانیِ حدیث

21. اسرار الدقایق شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، از بدرالدین سماوی . (1) 22. شرح حدیث: «من عرف نفسه» ، از امام محمّد غزالی . (2) 23. القول الأشبه فی حدیث: «من عرف نفسه» ، از جلال الدین ابوبکر سیوطی . (3) 24. نقطه الوحده در معنی: «من عرف نفسه» ، شیخ ابواسحاق (ترکی) . (4) 25. معنی: «من عرف نفسه» ، از امام محمّد غزالی (ترکی) . (5) 26. رساله قبس المقتبس ، از ملاّ حبیب الله شریف کاشانی . (6) 27. شرح حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، از سیّد محمّد مهدی تنکابنی . (7) بجز رساله های مستقل ، شروح ضمنی نیز بر این حدیث ، بسیار است که به برخی از آنها اشاره می شود : 1. صد کلمه ، رشیدالدین وطواط ، کلمه ششم ، ص 5 6 . 2. المیزان فی تفسیر القرآن ، سیّد محمّد حسین طباطبایی ، ج 6 ص 169 176 . 3. صد کلمه ، حسن حسن زاده آملی ، کلمه 26 . 4. هزار و یک نکته ، حسن حسن زاده آملی ، نکته 105 ، 128 و 541 .

سه . معانیِ حدیثبرای این حدیث ، معانی فراوانی گفته اند ، تا آن جا که استاد حسن زاده آملی ،

.

1- .همان ، ص 146 .
2- .همان جا .
3- .این رساله ، ضمن الحاوی للفتاوی بارها چاپ شده است .
4- .همان ، ص 150 .
5- .همان ، ص 149 .
6- .این رساله در فصل نامه علوم حدیث (ش 4 ، ص 125) به چاپ رسیده است .
7- .این رساله در میراث حدیث شیعه (دفتر اوّل ، ص 150 172) به چاپ رسیده است .

ص: 154

تحت عنوان : برخی از معانی حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، 92 معنا ذکر کرده است . (1) برخی معتقدند که در این حدیث ، اشارات لطیف و ارشادات روشنی به اصول دین: خداشناسی ، صفات ثبوتی و سلبی ، عدل ، نبوّت ، امامت و معاد ، وجود دارد . (2) برخی بر این باورند که همه مسائل اصیل فلسفی و مطالب قویم حکمت متعالی و حقایق متین عرفانی را از آن می توان استنباط کرد . (3) برخی می گویند که همه اصول و فروع دین ، و همه احکام دنیوی و اخروی ، و جمیع احکام ربوبیت و عبودیت ، در این حدیث خلاصه شده است . (4) طرح و ارزیابیِ آنچه در شرح این حدیث گفته شده ؛ فرصت دیگری می طلبد ؛ ولی به نظر می رسد برای تبیین دقیق مقصود از آن ، توجّه به سه نکته ضروری است : 1. تأمّل در آیاتی که این حدیث شریف ، ناظر به آنهاست ؛ 2. ملاحظه روایاتی که به منزله شرح این حدیث ، شمرده می شوند ؛ 3. مراجعه به فهم اصحاب امامان در مفهوم خودشناسی ؛ بررسی آنچه درباره معانی حدیث مذکور گفته شده ، نشان می دهد که نکاتی که بدان اشارت رفت ، یا مورد توجّه نبوده و یا کمتر مورد عنایت قرار گرفته است .

.

1- .هزار و یک کلمه : ج 3 ص 200 کلمه 216 .
2- .همان : ص 217 .
3- .همان : ص 191 .
4- .میراث حدیث شیعه ، دفتر اوّل : ص 157 .

ص: 155



چهار . روشن ترین معنای حدیث

چهار . روشن ترین معنای حدیثمقتضای دقّت در آیاتی که انسان را برای خداشناسی به خودشناسی دعوت می نماید و مجموع احادیثی که مفسّر و مبیّن آنهاست و همچنین مراجعه به فهم برخی از اصحاب سخن شناس اهل بیت علیهم السلام ، این است که روشن ترین معنای حدیث ، دعوت به خودشناسی و تدبّر در حکمت هایی است که در خلقت انسان به کار رفته و حاکی از علم و قدرت بی نهایت آفریدگار اوست . این حکمت ها که در متن قرآن و احادیث اسلامی تشریح شده ، عبارت است از چگونگیِ آفرینش انسان از خاک ، چگونگی پیدایش انسان از نطفه ، تصویر جنین در رَحِم ، نفخ روح در جنین ، اختلاف زبان ها و رنگ ها ، تأمین غذاهای مورد نیاز بدن و ... که در باب دوم از فصل پنجم ، به تفصیل بیان شده است (1) و این راه ، از آسان ترین راه های خداشناسی است . امام صادق علیه السلام در تبیین این راه ، آیات حکمت و آثار صنع در وجود انسان را بدین گونه جمع بندی فرموده است : والعَجَبُ مِن مَخلوقٍ یَزعُمُ أَنَّ اللّهَ یَخفی عَلی عِبادِهِ وهُوَ یَری أَثَرَ الصُّنعِ فی نَفسِهِ بِتَرکیبٍ یُبهِرُ عَقلَهُ وتَألیفٍ یُبطِلُ حُجَّتَهُ . (2) و شگفت از مخلوقی که می پندارد خدا از بندگانش پوشیده است ، در حالی که اثر صنع را در ترکیب مُحیّر العقول خویش و پیوند اجزایش به گونه ای که انکار را بر نمی تابد ، می بیند ! و نیز در تبیین آیه 53 از سوره فصّلت : «وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ ؛ و در خود شما ، آیا نمی بینید» ، می فرماید :

.

1- .ر . ک : ص 215 (آفرینش انسان) .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 152 .

ص: 156

إنه خلقک سمیعا بصیرا ، تغضب وترضی ، وتجوع وتشبع ، وذلک کلّه من آیات اللّه . (1) او تو را شنوا و بینا آفریده است . خشم می گیری و خشنود می شوی ، گرسنه می شوی و سیر می گردی و اینها همه از نشانه های خداست . جالب توجّه است که هشام بن حکم از شاگردان و یاران سخن شناس امام صادق علیه السلام نیز همین معنای روشن را از آیات و روایات خودشناسی استنباط کرده و درباره خداشناسی از طریق خودشناسی می گوید : خداوند عز و جل را از طریق نفسِ (خویشتنِ) خویش شناختم؛ چرا که نفس من، نزدیک ترین چیز به من است و می بینم که پاره هایی گرد هم آمده و بخش هایی با هم تناسب یافته است . (2) و در پایان اشاره می کند که مقصود از سخن خداوند متعال که می فرماید : «وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ» ، همین معناست . امّا با کمال تأسّف باید گفت : در تبیین حدیث خودشناسی ، معنای روشنی که قرآن و احادیث اسلامی بر آن تأکید دارند ، به کلّی مورد غفلت واقع شده و در شروحی که ملاحظه شد ، حتّی به عنوان یک معنا در ردیف سایر معانی که بعضا تحمیل رأی خود و یا دیگران بر این حدیث شریف است ذکر نشده است و اگر دانشمندان مسلمان ، این پیام قرآن را درباره خودشناسی گرفته بودند ، اکنون باید در علوم مربوط به انسان شناسی ، سرآمد همه دانشمندان جهان بودند .

.

1- .ر . ک : ص 134 ح 3468 .
2- .ر . ک : ص 134 ح 3469 .

ص: 157



پنج . مراتب خودشناسی

پنج . مراتب خودشناسیبی تردید ، خودشناسی مانند خداشناسی مراتبی دارد و لذا در حدیثی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم : أعرَفُکُم بِنَفسِهِ ، أعرَفُکُم بِرَبِّهِ . (1) هر که به نفس خویش آگاه تر باشد، به خدای خویش، عارف تر است . پایین ترین مراتب خودشناسی برای عموم مردم میسّر است ؛ امّا هر چه بر معلومات انسان نسبت به «خود» افزوده شود ، شناخت او نسبت به خداوند متعال ، بیشتر می شود تا آن جا که به معرفت شهودی «خود» دست یازد . آن جاست که به معرفت شهودی حضرت حق تعالی نیز نایل می گردد و در کنار فرشتگان و اولو العلم ، شاهد یکتایی آن وجود خواهد بود : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلَئِکَهُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ . (2) خدا ، گواهی می دهد که خدایی جز او نیست ، و نیز فرشتگان و دانشمندان» . رسیدن به این مرتبت از معرفت ، جز از راه مجاهدت ، میسّر نیست که شرح آن در فصل ششم خواهد آمد .

.

1- .ر . ک : ص 136 ح 3472 .
2- .آل عمران : آیه 18 .

ص: 158

4 / 2التَّجرِبَهُالإمام علیّ علیه السلام :عُرِفَ اللّهُ سُبحانَهُ بَفَسخِ العَزائِمِ ، وحَلِّ العُقودِ ، وکَشفِ الضُّرِّ وَالبَلِیَّهِ عَمَّن أَخلَصَ لَهُ النِّیَّهَ . (1)

عنه علیه السلام :عَرَفتُ اللّهَ سُبحانَهُ بِفَسخِ العَزائِمِ ، وحَلِّ العُقودِ ، ونَقضِ الهِمَمِ . (2)

جامع الأخبار :سُئِلَ أَمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : مَا الدَّلیلُ عَلی إِثباتِ الصَّانِعِ ؟ قالَ : ثَلاثَهُ أشیاءَ : تَحویلُ الحالِ ، وضَعفُ الأَرکانِ ، ونَقضُ الهِمَّهِ . (3)

الإمام الحسین علیه السلام :إِنَّ رَجُلاً قامَ إِلی أَمیرِ المُؤمِنینَ ، فَقالَ : یا أَمیرَ المُؤمِنینَ ، بِماذا عَرَفتَ رَبَّکَ ؟ قالَ : بِفَسخِ العَزمِ ، ونَقضِ الهَمِّ ، لَمّا هَمَمتُ فَحیلَ بَینی وبَینَ هَمّی ، وعَزَمتُ فَخالَفَ القَضاءُ عَزمی ؛ عَلِمتُ أنَّ المُدَبِّرَ غَیری . (4)

التوحید عن هشام بن سالم :سُئِلَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : فَقیلَ لَهُ : بِما عَرَفتَ رَبَّکَ ؟ قالَ : بِفَسخِ العَزمِ ، ونَقضِ الهَمِّ ؛ عَزَمتُ فَفَسَخَ عَزمی ، وهَمَمتُ فَنَقَضَ هَمّی . (5)

.

1- .غرر الحکم : ح 6315 ، عیون الحکم والمواعظ: ص 339 ح 5778 .
2- .نهج البلاغه : الحکمه 250 ، روضه الواعظین : ص 38 ولیس فیه «نقض الهمم» .
3- .جامع الأخبار : ص 39 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 55 ح 29 .
4- .التوحید : ص 288 ح 6 عن زیاد بن المنذر عن الإمام الباقر عن أبیه علیهماالسلام ، الخصال : ص 33 ح 1 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 131 کلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام ، روضه الواعظین : ص 38 عن الإمام الباقر عنه علیهماالسلام ، إرشاد القلوب : ص 168 من دون اسناد إلی المعصوم وفیه «الهمم» بدل «الهمّ» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 42 ح 17 .
5- .التوحید : ص 289 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 49 ح 21 .

ص: 159



4 / 2 تجربه

اشاره

4 / 2تجربهامام علی علیه السلام :خدای سبحان را به بر هم زدن تصمیم های [ انسان] از تصمیم هایش و گشودن گِرِه ها[ی زندگی] و برطرف کردن آسیب ها و گرفتاری ها از کسی که نیّتش را برای او خالص کرده است ، شناخته می شود .

امام علی علیه السلام :خدای سبحان را به بر هم زدن تصمیم ها و گره گشایی ها و درهم شکستن اراده ها شناختم .راه های معرفت خدا

جامع الأخبار :از امیر مؤمنان سؤال شد : دلیل بر اثبات صانع چیست؟ فرمود : «سه چیز : دگرگون کردن حال ، ناتوانی اعضای بدن و درهم شکستن اراده ها» .

امام حسین علیه السلام :مردی نزد امیر مؤمنان آمد و گفت : ای امیر مؤمنان ! خدایت را به چه چیز شناختی؟ فرمود : «به فسخ تصمیم و درهم شکستن اراده ؛ چون به چیزی همّت گماردم و میان من و همّتم حایل شد ؛ و تصمیم بر کاری گرفتم ، امّا سرنوشت ، راه دیگری پیمود ، دانستم که تدبیرکننده ، کس دیگری جز من است» .

التوحید به نقل از هشام بن سالم : از امام صادق علیه السلام سؤال شد : خدایت را به چه شناختی؟ فرمود : «به فسخ تصمیم و درهم شکستن اراده . تصمیم گرفتم و تصمیمم برهم خورد و همّت کردم و در هم شکست» .

.


ص: 160

الإمام الصادق علیه السلام لاِبنِ أَبِی العَوجاءِ لَمّا قالَ : ما مَنَعَهُ إِن کان الأَمرُ کَما یَقولونَ أن یَظهَرَ لِخَلقِهِ ویَدعوهُم إِلی عِبادَتِهِ حَتّی لا یَختَلِفَ مِنهُمُ اثنانِ ، ولِمَ احتَجَبَ عَنهُم وأرسَلَ إِلَیهِمُ الرُّسُلَ ؟ ولو باشَرَهُم بِنَفسِهِ کانَ أَقرَبَ إِلَی الإِیمانِ بِهِ : وَیلَکَ وکَیفَ احتَجَبَ عَنکَ مَن أَراکَ قُدرَتَهُ فی نَفسِکَ ؛ نُشوءَکَ ولَم تَکُن ، وکِبَرَکَ بَعدَ صِغَرِکَ ، وقُوَّتَکَ بَعدَ ضَعفِکَ وضَعفَکَ بَعدَ قُوَّتِکَ ، وسُقمَکَ بَعدَ صِحَّتِکِ وصِحَّتَکَ بَعدَ سُقمِکَ ، ورِضاکَ بَعدَ غَضَبِکَ وغَضَبَک بَعدَ رِضاکَ ، وحُزنَکَ بَعدَ فَرَحِکَ وفَرَحَکَ بَعدَ حُزنِکَ ، وحُبَّکَ بَعدَ بُغضِکَ وبُغضَکَ بَعدَ حُبِّکَ ، وعَزمَکَ بَعدَ أَناتِکَ وأَناتَکَ بعد عَزمِکَ ، وشَهوَتَکَ بَعدَ کَراهَتِکَ وکَراهَتَکَ بَعدَ شَهوَتِکَ ، ورَغبَتَکَ بَعدَ رَهبَتِکَ ورَهبَتَکَ بَعدَ رَغبَتِکَ ، ورَجاءَکَ بَعدَ یَأسِکَ ویَأسَکَ بَعدَ رَجائِکَ ، وخاطِرَکَ بِما لَم یَکُن فی وَهمِک ، وعُزوبَ ما أنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِکَ . (1)

راجع : ص 134 (معرفه النفس) و 226 ح 3545.

.

1- .الکافی : ج 1 ص 75 ح 2 ، التوحید : ص 127 ح 4 وفیه «إبائک» بدل «أناتک» وکلاهما عن ابن أبی العوجاء .

ص: 161

امام صادق علیه السلام در پاسخ به ابن ابی العوجاء که گفت : چه می شد اگر آن چنان که می گویید [خدا هست] برای آفریدگانش آشکار شود و آنان را به عبادت خود ، فرا خوانَد تا دو نفر از خلقش نیز با هم اختلاف نکنند و چرا خود را از آنان در پسِ حجاب بُرده و فرستادگان را به سوی ایشان فرستاده است؟ و اگر خود با آنان به طور مستقیم ارتباط بر قرار می کرد ، مردم به ایمان نزدیک تر بودند : وای بر تو ! چگونه در حجاب است کسی که قدرتش را در تو به نمایش نهاده : پیدایش تو از نیستی ، بزرگ شدنت از پسِ کوچکی ، نیرومند شدنت از پسِ ناتوانی و ناتوانی ات از پسِ نیرومندی و بیماری ات پس از سلامت و سلامتت پس از بیماری و رضایتت پس از خشم و خشمت پس از رضایت و اندوهت پس از شادی و شادی ات پس از اندوه و محبّتت پس از نفرت و نفرتت پس از محبّت و عزمت پس از تأنّی و تأنّی ات پس از عزم و اشتیاقت پس از ناپسند داشتنت و ناپسند داشتنت پس از اشتیاق و رغبتت پس از حذر و حذرت پس از رغبت و امیدت پس از ناامیدی و ناامیدی ات پس از امید و خطور به ذهن آنچه در خیال تو هم نبود و دور شدن از ذهن تو از آنچه بدان باور داشتی .

ر . ک : ص 135 (خودشناسی) و 227 ح 3545

.
توضیحی درباره نقش تجربه در خداشناسی

توضیحی درباره نقش تجربه در خداشناسیخداشناسی از راه تجربه را دو گونه می توان تفسیر کرد : یک . در زندگی شخصی هر کس ، حالات و حوادث گوناگونی پیش می آید که از یک سو حاکی از نقشه و تدبیرِ مدبّر است ، و از سوی دیگر ، خود در پدید آوردن آن نقشی ندارد ، مثل این که تصمیم قطعی دارد کاری را انجام دهد که در واقع ، به زیان اوست ؛ ولی بدون این که دلیل عقلی خاصّی داشته باشد از انجام دادن آن منصرف می شود ، بعدها معلوم می شود اگر انجام می داد ، برای او زیانبار بود ، چه کسی بین انسان و عزم قاطع او حایل شد و او را از خطر ، نجات داد ؟ تأمّل در این تجربه ، همان طور که در کلام امام علی علیه السلام ملاحظه شد ، انسان را به این نتیجه می رساند که مدبّر زندگی انسان ، کسی جز خود انسان است و او جز خداوندِ حکیم دانا و توانا نیست، چنان که در قرآن می خوانیم : «وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ . (1) وبدانید که خدا ، میان انسان و دلش حایل می شود» .

.

1- .انفال : آیه 24 .

ص: 164

آری . خداوند متعال است که میان انسان و دلش جدایی می اندازد و موجب فسخ تصمیم و درهم شکستن اراده می گردد . همچنین کودکی ، جوانی ، پیری ، ضعف ، قوّت ، صحّت ، بیماری و سایر حالاتی که برای انسان پیش می آید و خارج از اراده و تدبیر اوست ، حاکی از حاکمیت تدبیرِ مدبّری جز او دارد . این تفسیر از تجربه ، در واقع ، شاخه ای از خداشناسی از طریق خودشناسی است . بنا بر این ، می توان این روایات را از جمله احادیث شرح دهنده حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» شمرد . دو . دومین معنای خداشناسی از راه تجربه ، تجربه ای است که برای انسان های موحّد ، متّقی و مخلص پیش می آید : عُرِفَ اللّهُ سُبحانَهُ بِفَسخِ العَزائِمِ ، وَحَلِّ العُقودِ ، وکَشفِ الضُّرِّ وَالبَلِیَّهِ عَمَّن أخلَصَ لَهُ النِّیَّهَ . (1) خدای سبحان را به برهم زدن تصمیم ها و گشوده شدن گِرِه ها و برطرف شدن سختی ها و گرفتاری های آنان که نیّت خالصانه دارند ، شناخته می شود. حلّ مشکلات و دفع بلیات زندگی ، علاوه بر اسباب و راه های شناخته شده عادی و مادّی ، راه دیگری هم دارد و آن ، عبارت است از : تقوا ، توکّل و اخلاص . قرآن کریم تصریح می کند : «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ . (2)

.

1- .ر . ک : ص 158 ح 3481 .
2- .طلاق : آیه 2 3 .

ص: 165

هر کس تقوا ورزد ، خداوند برایش راه بیرون شدی قرار دهد و او را از آن جا که گمان نمی بَرَد ، روزی می دهد» . و تأکید می فرماید : «وَ الَّذِینَ جَهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا . (1) و آنان که با تمام توان برای ما بکوشند ، به راه های خود ، رهنمونشان می کنیم» . هر پژوهشگری می تواند توحید ، بلکه نبوت را از طریق آزمایش عملی آیات یاد شده در زندگی انسان های موحّد و متّقی و مخلص ، تجربه کند .

.

1- .عنکبوت : آیه 69 .

ص: 166

4 / 3التفکّر فی حُدوثِ العالَمِالکتاب«أَمْ خُلِقُواْ مِنْ غَیْرِ شَیْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخَلِقُونَ * أَمْ خَلَقُواْ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ بَل لاَّ یُوقِنُونَ » . (1)

«اللَّهُ خَلِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ » . (2)

«قَالَ بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلَی ذَ لِکُم مِّنَ الشَّهِدِینَ» . (3)

راجع : الأنعام : 14 ، یوسف : 101 ، فاطر : 1 ، الزمر : 46 ، الشوری : 11 .

الحدیثالإمام علیّ علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... الدّالِّ عَلی قِدَمِهِ بِحُدوثِ خَلقِهِ ، وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلی وُجودِهِ . . . مُستَشهِدٌ بِحُدوثِ الأَشیاءِ عَلی أَزَلِیَّتِهِ ، وبِما وَسَمَها بِهِ مِن العَجزِ عَلی قُدرَتِهِ ، وبِمَا اضطَرَّها إِلَیهِ مِنَ الفَناءِ عَلی دَوامِهِ . (4)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ المُلهِمِ عِبادَهُ حَمدَهُ ، وفاطِرِهِم عَلی مَعرِفَهِ رُبوبِیَّتِهِ ، الدالِّ عَلی وُجودِهِ بِخَلقِهِ ، وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلی أَزَلِهِ . (5)

عنه علیه السلام :أمّا الاِحتِجاجُ عَلی مَن أَنکَرَ الحُدوثَ مَعَ ما تَقَدَّمَ ، فَهُوَ أنّا لَمّا رَأَینا هذَا العالَمَ المُتَحَرِّکَ مُتَناهِیَهً أَزمانُهُ وأعیانُهُ وحَرَکاتُهُ وأَکوانُهُ ، وجَمیعُ ما فیهِ ، ووَجَدنا ما غابَ عَنّا مِن ذلِکَ یَلحَقُهُ النِّهایَهُ ، ووَجَد[نَا ]العَقلَ یَتَعَلِّقُ بِما لا نِهایَهَ ، و لَولا ذلِکَ لَم یَجِدِ العَقلُ دَلیلاً یُفَرِّقُ ما بَینَهُما ، ولَم یَکُن لَنا بُدٌّ مِن إِثباتِ ما لا نِهایَهَ لَهُ مَعلوما مَعقولاً أَبَدِیّا سَرمَدِیّا ، لَیسَ بِمَعلومٍ أنَّهُ مَقصورُ القُوی ، ولا مَقدورٌ ولا مُتَجَزِّئٌ ولا مُنقَسِمٌ ، فَوَجَبَ عِندَ ذلِکَ أن یَکونَ ما لا یَتَناهی مِثلَ ما یَتَناهی . وإِذ قَد ثَبَتَ لَنا ذلِکَ ، فَقَد ثَبَتَ فی عُقولِنا أنَّ ما لا یَتَناهی هُوَ القَدیمُ الأَزَلِیُّ ، وإِذا ثَبَتَ شَیءٌ قَدیمٌ وشَیءٌ مُحدَثٌ ، فَقَدِ استَغنَی القَدیمُ الباری لِلأَشیاءِ عَنِ المُحدَثِ الَّذی أَنشَأَهُ وبَرَأَهُ وأَحدَثَهُ ، وصَحَّ عِندَنا بِالحُجَّهِ العَقلِیَّهِ أنَّهُ المُحدِثُ لِلأَشیاءِ ، وأنَّهُ لا خالِقَ إِلاّ هُوَ ، فَتَبارَکَ اللّهُ المُحدِثُ لِکُلِّ مُحدَثٍ ، الصّانِعُ لِکُلِّ مَصنوعٍ ، المُبتَدِعُ لِلأَشیاءِ مِن غَیرِ شَیءٍ . وإِذا صَحَّ أنّی لا أَقدِرُ أن أُحدِثَ مِثلِی استَحال أن یُحدِثَنی مِثلی ، فَتَعالَی المُحدِثُ لِلأَشیاءِ عَمّا یَقولُ المُلحِدونَ عُلُوّا کَبیرا . (6)

.

1- .الطور : 35 و 36 .
2- .الزمر : 62 .
3- .الأنبیاء : 56 .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 185 ، التوحید : ص 69 ح 26 عن الهیثم بن عبد اللّه الرمّانی عن الإمام الرضا عن آبائه عنه علیهم السلام ، البلد الأمین : ص 92 وفیهما ذیله من «مستشهد بحدوث» ، الاحتجاج : ج 1 ص 480 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 221 ح 2 .
5- .الکافی : ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعیل بن قتیبه عن الإمام الصادق علیه السلام ، التوحید : ص 56 ح 14 عن فتح بن یزید عن الإمام الرضا علیه السلام ، نهج البلاغه : الخطبه 152 نحوه ، بحار الأنوار : ج 57 ص 166 ح 105 .
6- .بحار الأنوار : ج 93 ص 90 نقلاً عن رساله النعمانی .

ص: 167



4 / 3 اندیشیدن در حدوث عالم

اشاره

4 / 3اندیشیدن در حدوث عالمقرآنراه های معرفت خدا«یا از هیچ خلق شده اند یا آن که خودشان خالق [خود] اند یا آسمان ها و زمین را آفریده اند حق این است که یقین نمی ورزند» .

«خداوند ، آفریدگار همه چیز است» .

«گفت : حق این است که پروردگارتان ، پروردگار آسمان و زمین است ؛ همو که آنها را آفریده است و من بر این [سخن ]گواهم» .

راجع : انعام : آیه 14 ، یوسف : آیه 101 ، فاطر : آیه 1 ، زمر : آیه 46 ، شوری : آیه 11 .

حدیثامام علی علیه السلام :ستایش ، خدای را ... که حدوث مخلوقاتش بر قدیم بودنش و نیز بر وجودش دلالت دارد ... . با حدوث اشیا ، بر ازلی بودن خود ، و با نشانْ زدنِ ناتوانی بر اشیا ، بر توانایی خود ، و با فانی کردن آنها که ناگزیر از آن اند ، بر دوام خود ، گواهی گرفته است .

امام علی علیه السلام :ستایش ، خدای را که به بندگانش سپاس گزاری خود را الهام کرد و آن را بر معرفت ربوبیت خویش سرشت ، خلقتش بر وجود او دلالت دارد و حدوث خلقتش بر ازلیت او .

امام علی علیه السلام :... امّا احتجاج بر کسی که حدوث [جهان] را انکار می کند ، افزون بر آنچه گذشت ، این است که ما این عالم در حرکت را از نظر مدّت و موجودات خارجی و حرکت ها و وجود و همه آنچه در آن است ، متناهی و محدود می بینیم و نیز آنچه را از دید ما نهان است ، نهایت دار می یابیم ؛ ولی عقل را متعلّق به بی نهایت می یابیم و اگر چنین نبود ، عقل ، دلیلی برای فرق نهادن میان آن دو موجود (نهایت دار و بی نهایت) نمی یافت . و چاره ای نداریم که این موجود بی نهایت را معلوم و معقول و همیشگی و جاودان بدانیم و چنین ندانیم که قوایش محدود، مورد تعلّق قدرت و تجزیه و بخش پذیر است که از این ها نتیجه می شود که نهایت دار و بی نهایت مانند هم باشند . و چون این برای ما ثابت شد ، برای عقل های ما ثابت می گردد که بی نهایت ، همان قدیم ازلی است و چون یک قدیم و یک حادث ثابت شد ، وجود قدیمِ آفریدگار اشیا ، بی نیاز از حادثی است که خود پدید آورده و ساخته و پرداخته ، و به دلیل عقلی برای ما این درست می آید که او پدیدآورنده اشیاست و خالقی جز او نیست . پس مبارک باد خدای پدیدآورنده هر حادث ، سازنده هر ساخته و نخستین هستی بخش چیزها از هیچ ! و چون این گزاره درست است که من ، نمی توانم مانند خود را پدید آورم ، محال است که مانند من ، مرا پدید آورده باشد . پس والا و بس والا باد پدیدآورنده اشیا از آنچه ملحدان می گویند !

.


ص: 168

الإمام الصادق علیه السلام لَمّا سُئِلَ: مَا الدَّلیلُ عَلی أنَّ لِلعالَمِ صانِعا ؟ : أَکثَرُ الأَدِلَّهِ فی نَفسی ؛ لِأَنّی وَجَدتُها لا تَعدو أَحَدَ أمرَین : إِمّا أن أَکونَ خَلَقتُها وأنَا مَوجودٌ ، وإِیجادُ المَوجودِ مُحالٌ ، وإِمّا أن أکونَ خَلَقتُها وأنَا مَعدومٌ ؛ فَکَیفَ یَخلُقُ لا شَیءٌ ؟ فَلَمّا رَأَیتُهُما فاسِدَتَینِ مِنَ الجِهَتَینِ جَمیعا عَلِمتُ أنَّ لی صانِعا ومُدَبِّرا . (1)

عنه علیه السلام لَمّا سَأَلَهُ أَبو شاکِرٍ الدَّیصانِیُّ : مَا الدَّلیلُ عَلی أنَّ لَکَ صانِعا ؟ : وَجَدتُ نَفسی لا تَخلو مِن إِحدی جِهَتَینِ : إِمّا أن أَکونَ صَنَعتُها أنَا أو صَنَعَها غَیری ؛ فَإِن کُنتُ صَنَعتُها أنَا فَلا أَخلو مِن أَحَدِ مَعنَیَینِ : إِمّا أن أَکونَ صَنَعتُها وکانَت مَوجودَهً ، أو صَنَعتُها وکانَت مَعدومَهً ؛ فَإِن کُنتُ صَنَعتُها وکانَت مَوجودَهً فَقَدِ استَغنَت بِوُجودِها عَن صَنعَتِها ، وإِن کانَت مَعدومَهً فَإِنَّکَ تَعلَمُ أنَّ المَعدومَ لا یُحدِثُ شَیئا ، فَقَد ثَبَتَ المَعنَی الثّالِثُ أنَّ لی صانِعا ؛ وهُوَ اللّهُ رَبُّ العالَمینَ ، فَقامَ وما أَحارَ جَوابا (2) . (3)

.

1- .روضه الواعظین : ص 39 .
2- .ما أَحارَ جوابا : أی ما ردَّ (القاموس المحیط : ج 2 ص 16) .
3- .التوحید : ص 290 ح 10 عن هشام بن الحکم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 50 ح 23 .

ص: 169

امام صادق علیه السلام در پاسخ به این سؤال که : دلیل نیاز به سازنده داشتن جهان چیست؟ : بهترین دلیل در خود من است ، چون من ، آن را از دو حال بیرون نیافتم : یا من در حالی که وجود داشتم ، خود را آفریدم که موجود کردن موجود ، مُحال است و یا من در حالی که معدوم بودم ، آن را آفریدم که چگونه عدم ، آفریننده باشد؟ پس چون این دو [تالی] فاسد را از هر دو جهت دیدم ، دانستم که من ، سازنده و تدبیرکننده ای دارم .

امام صادق علیه السلام در پاسخ به ابو شاکر دیصانی که از او پرسید: چه دلیلی بر صانع داشتنت داری ؟ : خود را از دو جهت بیرون نیافتم : یا من خود را ساخته ام و یا دیگری ساخته است . پس اگر من خود را ساخته ام ، از دو حال بیرون نیستم : یا من موجود بوده ام و خود را ساخته ام یا در حالی که معدوم بوده ام ، خود را ساخته ام . پس اگر در حالی که موجود بوده ام ، خود را ساخته باشم ، وجودم از ایجاد و ساختن آن ، بی نیاز است و اگر معدوم بوده ام ، تو می دانی که معدوم ، چیزی پدید نمی آورد . پس حالت سوم ثابت می شود که من ، سازنده ای دارم و او ، همان خدا ، پروردگار جهانیان است . پس ابو شاکر برخاست بی آن که پاسخی داشته باشد .

.


ص: 170

الکافی :قالَ ابنُ أَبِی العَوجاءِ [ لأبی عبد اللّه علیه السلام] : مَا الدَّلیلُ عَلی حَدَثِ الأَجسامِ ؟ فقال علیه السلام : إِنّی ما وَجَدتُ شَیئا صَغیرا ولا کَبیرا إِلاّ وإِذا ضُمَّ إِلَیهِ مِثلُهُ صارَ أَکبَرَ ، وفی ذلِکَ زَوالٌ وَانتِقالٌ عَنِ الحالَهِ الأُولی ، ولَو کانَ قَدیما ما زالَ ولا حالَ ؛ لِأَنَّ الَّذی یَزولُ ویَحولُ یَجوزُ أن یوجَدَ ویَبطُلَ ، فَیَکونُ بِوُجودِهِ بَعدَ عَدَمِهِ دُخولٌ فِی الحَدَثِ ، وفی کونِهِ فِی الأَزَلِ دُخولُهُ فِی العَدَمِ ، ولَن تَجتَمِعَ صِفَهُ الأَزَلِ وَالعَدَمِ وَالحُدوثِ وَالقِدَمِ فی شَیءٍ واحِدٍ . فَقالَ عَبدُ الکَریمِ : هَبکَ عَلِمتَ فی جَریِ الحالَتَینِ وَالزَّمانَینِ عَلی ما ذَکَرتَ ، وَاستَدلَلتَ بِذلِکَ عَلی حُدوثِها ، فَلَو بَقِیَتِ الأَشیاءُ عَلی صِغَرِها ، مِن أینَ کانَ لَکَ أن تَستَدِلَّ عَلی حُدوثِهِنَّ ؟ فَقالَ العالِمُ علیه السلام : إِنَّما نَتَکَلَّمُ عَلی هذَا العالَمِ المَوضوعِ ، فَلَو رَفَعناهُ ووَضَعنا عالَما آخَرَ کانَ لا شَیءَ أَدَلُّ عَلَی الحَدَثِ مِن رَفعِنا إِیّاهُ ووَضِعنا غَیرَهُ ، ولکِن أُجیبُکَ مِن حَیثُ قَدَرتَ أن تُلزِمَنا ، فَنَقولُ : إِنَّ الأَشیاءَ لَو دامَت عَلی صِغَرِها لَکانَ فِی الوَهمِ أنَّهُ مَتی ضُمَّ شَیءٌ إِلی مِثلِهِ کانَ أکبَرَ ، وفی جَوازِ التَّغییرِ عَلَیهِ خُروجُهُ مِنَ القِدَمِ ، کَما أنَّ فی تَغییرهِ دُخولَهُ فِی الحَدَثِ ، لَیسَ لَکَ وَراءَهُ شَیءٌ یا عَبدَ الکَریمِ ، فَانقَطَعَ وخَزِیَ . (1)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 77 ، التوحید : ص 297 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 62 ح 32 .

ص: 171

الکافی :عبد الکریم بن ابی العوجاء از امام صادق علیه السلام پرسید : دلیل حدوث اجسام چیست؟ فرمود : «من چیزی کوچک یا بزرگ نیافتم ، جز آن که وقتی مانند آن به آن ضمیمه شود ، بزرگ تر می گردد و این ، یعنی زوال حالت اوّل و انتقال [به حالتی دیگر] و اگر قدیم بود ، نباید زایل و دگرگون می شد ، چون آنچه زوال می یابد و دگرگون می شود ، ممکن است که وجود یابد و [یا ]از میان برود . پس به وجود یافتن پس از نبودش ، حدوث در آن راه می یابد و ازلیت و عدم ، و حدوث و قدمت در یک شی ء جمع نمی شود» . عبدالکریم گفت : بر فرض که دو حالت و دو زمان داشتن به گونه ای که گفتی اتّفاق بیفتد و بر حدوث اجسام ، دلالت کند ، امّا اگر اشیا بر همان کوچکی خود بمانند(با ضمیمه کردن بزرگ تر نشوند)، چگونه بر حدوث آنها استدلال می کنی؟ امام علیه السلام فرمود : «ما درباره این جهان ساخته شده ، گفتگو می کنیم و اگر آن را برداریم و جهان دیگری به جای آن بنهیم ، هیچ دلیل قوی تر دیگری بر حدوث آن از همین برداشتن و چیز دیگری را برای گذاردن به جایش نیست ؛ امّا از همین جهت که تو گفتی نیز پاسخت می دهم و می گویم : اگر بر فرض ، اشیای عالم [با وجود ضمیمه کردن] همچنان بر کوچکی خود بمانند ، می توانیم در ذهن تصوّر کنیم که چون چیزی به مانند خود ضمیمه شود ، بزرگ تر می گردد و همین امکان تغییر آن ، دلیل بر قدیم نبودن است ، همان گونه که تغییرش بر حدوث دلالت دارد . دیگر پس از این ، حرفی نداری ، ای عبد الکریم؟» . پس او درمانده و رسوا شد .

.


ص: 172

التوحید عن هشام بن الحکم :دَخَلَ أَبو شاکِرٍ الدَّیصانِیِّ عَلی أَبی عَبدِ اللّهِ الصّادِقِ علیه السلامفَقالَ لَهُ : إِنَّکَ أَحَدُ النُّجومِ الزَّواهِرِ ، وکانَ آباؤُکَ بُدورا بَواهِرَ ، وأُمَّهاتُکَ عَقیلاتٍ عَباهِرَ ، وعُنصُرُکَ مِن أَکرَمِ العَناصِرِ ، وإِذا ذُکِرَ العُلَماءُ فَبِکَ تُثَنَّی الخَناصِرُ ، فخَبِّرنی أیُّهَا البَحرُ الخَضِمُّ الزّاخِرُ ، مَا الدَّلیلُ عَلی حُدوثِ العالَِمِ ؟ فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : نَستَدِلُّ عَلَیهِ بِأَقرَبِ الأَشیاءِ . قال : وما هُوَ؟ فَدَعا أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام بِبَیضَهٍ فَوَضَعَها عَلی راحَتِهِ ، فَقالَ : هذا حِصنٌ مَلمومٌ ، داخِلُهُ غِرقِئُ (1) رَقیقٌ لَطیفٌ ، بِهِ فِضَّهٌ سائِلَهٌ وذَهَبَهٌ مائِعَهٌ ، ثُمَّ تَنفَلِقُ عَن مِثلِ الطّاووسِ ، أ دَخَلَها شَیءٌ ؟ فَقالَ : لا . قالَ : فَهذَا الدَّلیلُ عَلی حُدوثِ العالَمِ . قالَ : أَخبَرتَ فَأَوجَزتَ ، وقُلتَ فَأَحسَنتَ ، وقَد عَلِمتَ أنّا لا نَقبَلُ إِلاّ ما أَدرَکناهُ بِأَبصارِنا ، أو سَمِعناهُ بِاذانِنا ، أو شَمَمناه بِمَناخِرِنا ، أو ذُقناهُ بِأَفواهِنا ، أو لَمَسناهُ بِأَکُفِّنا ، أو تُصوِّرَ فِی القُلوبِ بَیانا ، أوِ استَنبَطَهُ الرَّوِیّاتُ (2) إِیقانا . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : ذَکَرتَ الحَواسَّ الخَمسَ ، وهِیَ لا تَنفَعُ شَیئا بِغَیرِ دَلیلٍ ، کَما لا یُقطَعُ الظُّلمَهُ بِغَیرِ مِصباحٍ . (3)

.

1- .الغِرقِئ : القِشره الملتزقه ببیاض البیض (القاموس المحیط : ج 1 ص 22) .
2- .الرَّوِیّات : جمع رویّه ؛ وهی التفکّر فی الأمر (لسان العرب : ج 14 ص 350 «روی») .
3- .التوحید : ص 292 ح 1 ، الأمالی للصدوق : ص 432 ح 571 ، الإرشاد : ج 2 ص 201 ، إعلام الوری : ج 1 ص 543 ، روضه الواعظین : ص 28 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 211 ح 12 .

ص: 173

التوحید به نقل از هشام بن حکم : ابو شاکر دیصانی بر امام صادق علیه السلامدرآمد و به ایشان گفت : تو یکی از ستارگان فروزان هستی ، و پدرانت ماه های کامل و درخشان اند ، و مادرانت خِردوَرزانی خوش خو ، و سرشتت از باارزش ترین سرشت هاست ، و چون عالمان یاد شوند ، انگشت به سمت تو نشانه می رود . پس ای دریای گسترده انبوه [علم] ! چه دلیلی بر حدوث عالم هست؟ امام صادق علیه السلام فرمود : «ما از نزدیک ترین راه ، آن را اثبات می کنیم» . ابو شاکر گفت : آن چیست؟ پس امام صادق علیه السلام تخم [پرنده ای ]خواست و آن را بر کف دستش نهاد و سپس گفت : این ، قلعه ای گِرد و محکم است ؛ ولی درون آن ، پوستی نازک و نقره ای روان (سفیده) و طلایی مایع (زرده) قرار دارد . سپس از آن مانند طاووس بیرون می آید . آیا چیزی داخل آن شده است؟». ابو شاکر گفت : نه . امام علیه السلام فرمود : «این ، دلیل بر حدوث عالم است» . ابو شاکر گفت : مختصر و مفید ، آگاه ساختی و زیبا گفتی و می دانستی که ما ، تنها آنچه را از طریق حواس پنجگانه بینایی و شنوایی و بویایی و چشایی و بساوایی احساس می کنیم ، می پذیریم و یا آن که در دلمان به روشنی بیابیم و یا به طور یقینی بفهمیم . امام صادق علیه السلام فرمود : «حواسّ پنجگانه را یاد کردی و آنها بدون راهنما ، هیچ سودی ندارند ، همان گونه که تاریکی جز با چراغ ، از میان نمی رود» .

.


ص: 174

الإمام الصادق علیه السلام :إِنَّ الأَشیاءَ تَدُلُّ عَلی حُدوثِها مِن . . . تَحَرُّکِ الأَرضِ ومَن عَلَیها ، وَانقِلابِ الأَزمِنَهِ ، وَاختِلافِ الوَقتِ ، وَالحَوادِثِ الَّتی تَحدُثُ فِی العالَمِ ، مِن زِیادَهٍ ونُقصانٍ ، ومَوتٍ وبَلاءٍ ، وَاضطِرارِ النَّفسِ إِلَی الإِقرارِ بأَنَّ لَها صانِعا ومُدَبِّرا . أما تَرَی الحُلوَ یَصیرُ حامِضا ، وَالعَذبَ مُرّا ، وَالجَدیدَ بالِیا ، وکُلٌّ إِلی تَغَیُّرٍ وفَناءٍ ؟! (1)

الکافی فی خَبَرِ مُناظَرَهِ الإِمامِ الصّادِقِ علیه السلاملاِبنِ أَبِی العَوجاءِ : فَقالَ[ علیه السلام ]لَهُ : أ مَصنوعٌ أنتَ أو غَیرُ مَصنوعٍ ؟ فَقالَ عَبدُ الکَریمِ بنُ أبِی العَوجاءِ : بَل ، أنَا غَیرُ مَصنوعٍ . فَقالَ لَهُ العالِمُ علیه السلام : فَصِف لی لَو کُنتَ مَصنوعا کَیفَ کُنتَ تَکونُ ؟ فَبَقِیَ عَبدُ الکَریمِ مَلِیّا لا یُحیرُ جَوابا ، ووَلِعَ بِخَشَبَهٍ کانَت بَینَ یَدَیهِ ، وهُوَ یَقولُ : طَویلٌ عَریضٌ عَمیقٌ قَصیرٌ مُتَحَرِّکٌ ساکِنٌ ، کُلُّ ذلِکَ صِفَهُ خَلقِهِ . فَقالَ لَهُ العالِمُ : فَإِن کُنتَ لَم تَعلَم صِفَهَ الصَّنعَهِ غَیرَها فَاجعَل نَفسَکَ مَصنوعا لِما تَجِدُ فی نَفسِکَ مِمّا یَحدُثُ مِن هذِهِ الأُمورِ . (2)

التوحید عن أبی الصلت الهرویّ :سَأَلَ المَأمونُ أبَا الحَسَنِ عَلِیَّ بنَ موسَی الرِّضا علیهماالسلامعَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (3) . فَقالَ : إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی . . . خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ فی سِتَّهِ أیّامٍ وهُوَ مُستَولٍ عَلی عَرشِهِ ، وکانَ قادِرا عَلی أن یَخلُقَها فی طَرفَهِ عَینٍ ، ولکِنَّهُ عز و جلخَلَقَها فی سِتَّهِ أیّامٍ ؛ لِیُظهِرَ لِلمَلائِکَهِ ما یَخلُقُهُ مِنها شَیئا بَعدَ شَیءٍ ، وتَستَدِلَّ بِحُدوثِ ما یُحدَثُ عَلی اللّهِ تَعالی ذِکرُهُ مَرَّهً بَعدَ مَرَّهٍ . (4)

.

1- .الاحتجاج : ج 2 ص 216 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 78 ح 53 .
2- .الکافی : ج 1 ص 76 ، التوحید : ص 296 ح 6 ، الاحتجاج : ج 2 ص 200 ح 214 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 31 ح 4 وراجع التوحید : ص 293 ح 2 .
3- .هود : 7 .
4- .التوحید : ص 320 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 134 ح 33 ، الاحتجاج : ج 2 ص 393 ح 302 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 318 ح 14 .

ص: 175

امام صادق علیه السلام :اشیاء خود بر حدوثشان ، دلالت می کنند : ... حرکت زمین و هر کس بر آن قرار دارد و دگرگونی زمان (فصول سال) و تفاوت وقت (شب و روز) و حوادثی که در عالم اتّفاق می افتد ، مانند کم و زیاد شدن ، مرگ و فرسودگی ، و ناچاری انسان به اقرار بر این که سازنده و تدبیرکننده ای دارد . آیا نمی بینی که شیرین ، ترش می شود و گوارا ، تلخ می گردد و تازه ، کهنه می شود و هر چیز ، رو به دگرگونی و نابودی دارد؟

الکافی در بخشی از گزارش مناظره امام صادق علیه السلام با ابن ابی العوجا : امام صادق به او فرمود : «آیا تو ساخته شده ای یا نه؟» . عبد الکریم بن ابی العوجاء گفت : من ساخته شده نیستم . امام علیه السلام به او فرمود : «برایم توصیف کن که اگر ساخته شده بودی ، چگونه بودی؟» . پس عبد الکریم ، دیر زمانی به فکر فرو رفت و در پاسخ ، مانْد و به چوبی که جلویش بود ، سرگرم شد و می گفت : دراز ، پهن ، ژرف ، کوتاه ، متحرّک ، ساکن . اینها همه صفت مخلوق اوست . سپس امام علیه السلام به او فرمود : «اگر اینها را که گفتی ، صفت ساخته شده است و صفت چیز دیگری نیست ، پس خود را باید ساخته شده بدانی ؛ زیرا همه این صفت ها برای تو واقع می شود» .

التوحید به نقل از ابو صلت هِرَوی : مأمون از امام رضا علیه السلام درباره گفته خداوند : «و اوست کسی که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید و عرش او بر آب بود ، تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوترید» پرسید . امام علیه السلام فرمود : «خداوند تبارک و تعالی ... آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید و او بر عرش خود چیره بود و می توانست که دنیا را در چشم برهم زدنی بیافریند ؛ امّا آن را در شش روز آفرید تا آنچه را می آفریند ، برای فرشتگان به تدریج آشکار کند و هر بار که به وجود می آید ، بر وجود خداوند والا یاد ، دلالت نماید .

.


ص: 176

التوحید عن الحسین بن خالد عن الإمام الرضا علیه السلام :أنَّهُ دَخَل عَلَیهِ رَجُلٌ ، فَقالَ لَهُ : یَا ابنَ رَسولِ اللّهِ ، مَا الدَّلیلُ عَلی حَدَثِ العالَمِ ؟ قال : أنتَ لَم تَکُن ثُمَّ کُنتَ ، وقَد عَلِمتَ أنَّکَ لَم تُکَوِّن نَفسَکَ ، ولا کَوَّنَکَ مَن هُوَ مِثلُکَ . (1)

.

1- .التوحید : ص 293 ح 3، عیون أخبار الرضا: ج 1 ص 134 ح 32، الأمالی للصدوق: ص 433 ح 572 ، الاحتجاج: ج 2 ص 353 ح 280 ، روضه الواعظین : ص 26 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 36 ح 11 .

ص: 177

التوحید به نقل از حسین بن خالد : مردی بر امام رضا علیه السلام در آمد و گفت : ای فرزند پیامبر خدا ! دلیل حدوث عالم چیست؟ فرمود : «تو نبودی ، سپس بود شدی و تو می دانی که خودت را نیافریده ای و نیز آن که مانند توست ، تو را نیافریده است» .

.


ص: 178



بحثی درباره تعداد راه ها به سوی خداوند

بحثی درباره تعداد راه ها به سوی خداوندبا تأمّل در آیات و احادیثی که درباره راه های خداشناسی در سه فصل گذشته ملاحظه شد ، می توان به این جمع بندی دست یافت که از نگاه قرآن و احادیث اسلامی ، خداشناسی ، سه راه اصلی دارد که راه های دیگر به این سه باز می گردند ، و آنها عبارت اند از : 1 . خودشناسی 2 . جهان شناسی 3 . مجاهدت . راه اوّل و دوم ، راه علمی و راه سوم ، راه عملی است و هر سه راه در آیات قرآن ، مورد اشاره است : «سَنُرِیهِمْ ءَایَتِنَا فِی الاَْفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ . (1)

.

1- .فصّلت : آیه 53 .

ص: 179



راه های به سوی خداوند ، به تعداد آفریده هاست

ما به زودی نشانه های خود را در کرانه ها[ی هستی] و وجود خودشان به آنان نشان خواهیم داد تا برایشان روشن شود که او حقّ است . آیا این که پروردگارت بر هر چیز گواه است ، کافی نیست؟» . راه سوم ، یعنی به کارگیری همه توان برای انجام دادن اوامر و رهنمودهای الهی در زندگی ، راه رسیدن به بالاترین درجات خداشناسی ، یعنی معرفت شهودی است . راه اوّل و دوم ، تنها ارائه طریق است ؛ امّا راه سوم ، رسیدن به مقصود را تضمین می نماید که : «وَ الَّذِینَ جَهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا . (1) و آنان که با تمام توان برای ما بکوشند ، به راه های خود ، رهنمونشان می کنیم» . با پیمودن این راه ، نه تنها انسان به بالاترین مراتب خداشناسی ، بلکه به بالاترین مراتب خودشناسی و جهان شناسی نیز نایل می آید . بنا بر این ، می توان گفت صراط مستقیم الهی ، یکی بیشتر نیست و آن ، دینی است که انبیای الهی برای تکامل انسان ارائه کرده اند و راه های دیگر ، در صورتی راه خداست که به این شاه راه منتهی شود.

راه های به سوی خداوند ، به تعداد آفریده هاستدر این جا این سؤال قابل طرح است که در کلام محدّثان و حکما آمده است : الطرق إلی اللّه عددَ أنفاس الخلائق . راه های به سوی خداوند ، به تعداد آفریده هاست .

.

1- .عنکبوت : آیه 69 .

ص: 180

باید دید این جمله که به عنوان یک اصل مسلّم ، در کلام شماری از محدّثان و حکما تلقّی شده و گاه به عنوان حدیث نبوی هم مطرح می شود ، آیا با وحدت صراط مستقیم الهی منافاتی دارد یا ندارد؟ پاسخ این است که اوّلاً این سخن ، در هیچ یک از منابع معتبر حدیثی تاکنون یافت نشده است . تنها مرحوم ملاّ احمد نراقی (ره) در کتاب مثنوی طاقدیس ، آن را با عنوان حدیث ، ذکر کرده است . (1) ثانیا این جمله حدیث باشد یا نباشد ، قطعا مقصودِ کسانی که به آن استناد کرده اند ، تکثرگراییِ (پلورالیسم) دینی که برخی در عصر ما مطرح می کنند نیست ؛ بلکه مقصود ، این است که راه های فرعیِ متّصل به شاه راه اصلی دین که صراط مستقیم نامیده می شود فراوان است و هر کس می تواند از راهی که متناسب با ظرفیت و استعداد اوست ، به این شاه راه دست یابد . علاّمه مجلسی ، در این باره می گوید : فهم مردمان و خِرَدهای ایشان در پذیرش مراتب عرفان و کسب اطمینان از نظر مقدار و چگونگی ، شدّت و ضعف ، کُندی و تندی ، حالت و علم ، و کشف و عیان ، متفاوت است ، اگر چه اصل معرفت ، فطری است و به بداهت یا با کوچک ترین توجّه حاصل می شود، اما هر کس را راهی است که خدای عزّوجل او را از آن راه، هدایت می کند ، اگر فرد قابل هدایت باشد و راه های به سوی خدا به اندازه مردمان است و اینان ، مراتبی نزد خدا دارند و «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَتٍ؛خداوند کسانی از شما را که گرویده اند و آنان را که دانش یافته اند ، درجاتی چند، بالا می برد» . (2)

.

1- .در این کتاب آمده است : «بیان حدیث: الطرق إلی اللّه عدد أنفاس الخلائق» (مثنوی طاقدیس : ص 206).
2- .بحار الأنوار : ج 67 ص 137 .

ص: 181

مرحوم ملا احمد نراقی نیز در تبیین این سخن با زبان شعر می گوید : این چنین فرمود آن آگاه حق شد برابر با نَفَس ها راه حق راه حق باشد مقابل ، آشکار با نَفَس های خلایق در شمار راه ها بسیار و مقصدها یکی است اختلاف راه ، لیکن اندکی است چون درخت و شاخ های بی شمار یا چو رودی نهرها از هر کنار هم یکی باشد ره حق هم هزار معنی آن را بفهم ، ای هوشیار ! (1)

.

1- .مثنوی طاقدیس : ص 206 .

ص: 182

الفصل الخامس: دور معرفه الخلق فی معرفه الخالقیعتبر القرآن الکریم جمیع ما فی عالم الوجود آیاتٍ واضحه وعلائم بینه ودلالات قاطعه علی وجود خالق الکون ، یعنی أنّ الموجودات جمیعا من أَصغر الذرّات إِلی أَکبر المجرّات ومن النواه إِلی أَکبر الأَجرام السماویه ومن المخلوقات المرئیه وغیر المرئیه ، کلّها خلقت لتکون آیهً واضحهً ومرآهً صادقهً ودلیلاً قاطعا علی وجود خالقها . وإِذا لم یکن ثمّه حجاب علی نظر الإنسان ، ولم تُغلِق موانعُ المعرفه القلبیه والعقلیه مسامعَ قلبه وعقله ، فإنّه حیثما یتطلع فی مرآه الموجودات الکونیّه من الأَرض والجبال والصحاری والبحار والأَشجار وغیرها ، یتجلّی له الخالق جلّ وعلا فالکون کلّه شاهد علیه ، وکلّ ما فی الآفاق دلیلٌ علیه ، فما أَروعَ قول الشاعر : فیا عجبا کیف یُعصی الإله أم کیف یجحده الجاحدُ وفی کلّ شیء له آیهٌ تدلّ علی أنّه واحدُ ومن وجهه النظر القرآنیه لا یمکن أن یکون الإنسان عارفا بالعالم وغیر عارفٍ باللّه ، أی أنّه یری المخلوقات ولا یری خالقها ، ولا یمکن أن یتطلّع فی مرآه الوجود فلا یتجلّی له خالق الوجود ، إِلاّ أن یکون هناک نقصٌ فی نظره . إِنّ هذه الحقیقه القرآنیه طرحها أَمیرالمؤمنین علیّ علیه السلام فی مواضع مختلفه بعبارات متعدّده وبشکلٍ ساحرٍ یستهوی القلوب ، وحدیثه علیه السلامفی هذا المجال یعدّ من أَبلغ البیان لمعرفه اللّه تعالی عن طریق الآیات والدلالات ، ومنها قوله علیه السلام : «الحَمدُ لِلّهِ المُتَجَلِّیَ لِخَلقِهِ بِخَلقِهِ ، وَالظّاهِرِ لِقُلوبِهِم بِحُجَّتِهِ» (1) . قد تمرّون علی هذه العباره مرّ الکرام ، وفی الواقع أنّ روعتها وعمقها فی غِنیً عن الشرح والتوضیح ، فإنّ تجلّی الخالق للإنسان لیس بالأَمر الذی یمکن وصفه بالکتابه والکلام ، إِنّه أَمرٌ ذوقیٌّ نظریّ ، ومن الطبیعی أنّ من سلمت ذائقه روحه وثقبت عین بصیرته مثل أَمیر المؤمنین علیّ علیه السلام ؛ فإنّه یعتبر الخلق کلّه مرآه لجمال الخالق وجلاله .

.

1- .راجع : ص 198 ح 3513 .