گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلد پنجم
بخش سوم: آشنایی با نام های الهی



اشاره

بخش سوم: آشنایی با نام های الهیفصل یکم: معنای «اسماءُ اللّه»فصل دوم: گونه های نام های خدافصل سوم: تعداد نام های خدافصل چهارم: اسم اعظمفصل پنجم: نقش اسمای الهی در تدبیر عالم

.


ص: 134

الفصل الأوّل : معنی أسماء اللّههناک اختلاف فی الآراء حول الجذر اللغوی للاسم ، فالکوفیّون یرون أَنّه مشتقّ من«الوسم» بمعنی العلامه ، ویری البصریّون أَنّه مشتقّ من «السموّ» بمعنی العلوّ والرفعه ، بید أَنّهم یعترفون بأنّه یستعمل من حَیثُ المَعنی اللغوی بمعنی العلامه . (1) أَمّا «الصفه» فقد جاءت بهذه الهیئه ولکنّ أَصلها اللغوی هو «الوصف» کما أَنّ «العِدَه» اشتقّت من «الوعد» . و بناءً علی هذا فإنّ «الصفه» هی مصدر بمعنی الوصف، ولکنّها فی کثیر من الأَحیان تستعمل بمعنی اسم المصدر ، و یراد منها حینئذٍ الأَماره والعلامه (2) ، غیر أَنّ الصفه أَماره تبیّن إِحدی خصائص الموصوف (3) . وعلی هذا فالاسم والصفه کلاهما بمعنی العلامه والأَماره للمسمّی والموصوف؛ فالاسم یشمل کلّ علامه و أَماره ، و أَمّا الصفه ، فهی علامه مخصّصه و مقیّده . و من هنا فإنَّ بین الاسم والصفه علاقه عموم و خصوص مطلق ، أَی أَنّ کلّ صفه اسم ولکن لیس کلّ اسم صفه ، فالأَعلام و الأَسماء الخاصّه ، مثل «زید» و «بکر» أَسماء ولیست صفات . أَمّا الأَسماء الدالّه علی الأَوصاف فهی أسماء وصفات کالعالم والعلم . (4) أَمّا فی علوم الأَدب والعرفان و الکلام فإنّ للاسم والصفه إِطلاقات أُخری أَیضا؛ فطبقا لإحدی الإطلاقات فی العلوم الأدبیه ، تکون المصادر کالعلم والقدره أسماء ولیست بصفات ، أما المشتقات کالعالم والقادر فهی صفات ولیست بأسماء . و یحمل الاسم والصفه فی العرفان النظری مَعنیً معاکسا تماما للمعنی المذکور . (5) وأَمّا الأَحادیث فی بیان أَسماء اللّه وصفاته فلم یؤخذ فیها بنظر الاعتبار التفاوت الموجود فی الاصطلاحات المختلفه للاسم والصفه ؛ وأُطلق الاسم والصفه کلاهما علی الکمالات من قبیل «العلم» ، و علی الصفات المتّصفه بالکمالات مثل «العالم» ، نذکر علی سبیل المثال أَنّ بعض الأَحادیث فی خصوص السمیع و البصیر استخدمت فیها لفظه «الصفه» (6) . وفی بعضها الآخر استخدمت لفظه «الاسم» (7) ، بل إِنّ هذین المعنیین أُطلقا حتی علی کلمتی العلم والعالِم فی الحدیث الواحد . وقد صرّحت بعض الأَحادیث بأنّ الاسم والصفه علی مَعنی واحد ، فقد رُوی عَن الإمام الباقر علیه السلام أَنّه قالَ: إنَّ الأَسماءَ صِفاتٌ وَصَفَ بِها نَفسَهُ . (8) و عندما سأَل محمّد بن سنان الإمام الرضا علیه السلام : مَا الاِسمُ؟ قالَ : صِفَهٌ لمَوصوفٍ . (9) بناءً علی ما سبق ذکرُه فإنّ جمیع أَسماء اللّه صفاتُه ، و کلّ صفاته أَسماؤه . وقد جاء الفصل بین الأَسماء والصفات فی تقسیمات هذا الکتاب بناءً علی ما اقتضاه نظم التألیف ولیس من باب الفصل فی المعنی. بناءً علی المعنی اللغوی للاسم والصفه ، وانطلاقا من وحده مصداقهما بشأَن اللّه تعالی ، نستنتج فی ضوء الأَحادیث الوارده فی هذا المجال أَنّ أَسماء اللّه هی من نوع صفاته، وأَنّه تعالی لیس له اسم إِلاّ ویحمل صفه من صفاته . ومن هنا فإنّ اللّه سبحانه و تعالی لیس له اسم عَلَم جامد غیر مشتقّ جاء کعلامه له فقط من غیر أَن ینطوی علی وصف من أَوصافه ، و یمکن القول بعباره أُخری : إِنّ الاسم بشأن اللّه مقیّد ، وکون أَسماء اللّه علامه هی من جهه کونها ذات دلاله علی وصف خاصّ به. و سنری عند تفسیر لفظ الجلاله «اللّه » أَنّ لهذا الاسم جذر اشتقاقی أَیضا ، وقد ذکرت الأَحادیث الشریفه جذورا مختلفه له. (10) قال العلاّمه الطباطبائی قدس سره فی بیان معنی الأَسماء الحسنی : نحن أَوّل ما نفتح أَعیننا ونشاهد من مناظر الوجود ما نشاهده یقع إِدراکنا علی أَنفسنا وعلی أَقرب الأُمور منّا ، وهی روابطنا مع الکون الخارج من مستدعیات قوانا العامله لإبقائنا ، فأَنفسنا وقوانا وأَعمالنا المتعلّقه بها ، هی أَوّل ما یدقّ باب إدراکنا لکنّا لا نری أَنفسنا إِلاّ مرتبطه بغیرها ولا قوانا ولا أَفعالنا إِلاّ کذلک ، فالحاجه من أَقدم ما یشاهده الإنسان ، یشاهدها من نفسه ومن کلّ ما یرتبط به من قواه وأَعماله والدنیا الخارجه ، وعند ذلک یقضی بذات ما یقوم بحاجته ویسدّ خلّته وإِلیه ینتهی کلّ شیء ، وهو اللّه سبحانه ، ویصدّقنا فی هذا النظر والقضاء قوله تعالی : «یَأَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ» . (11) وقد عجز التاریخ عن العثور علی بدء ظهور القول بالربوبیّه بین الأَفراد البشریّه ، بل وجده وهو یصاحب الإنسانیّه إِلی أَقدم العهود التی مرّت علی هذا النوع حتّی أَنّ الأَقوام الوحشیّه التی تحاکی الإنسان الأَوّلی فی البساطه لما اکتشفوهم فی أَطراف المعموره کقطّان أَمیرکا وأُسترالیا وجدوا عندهم القول بقوی عالیه هی وراء مستوی الطبیعه ینتحلون بها ، وهو قول بالربوبیّه وإِن اشتبه علیهم المصداق فالإذعان بذات ینتهی إِلیها أَمر کلّ شیء من لوازم الفطره الإنسانیّه لایحید عنه إِلاّ من انحرف عن إِلهام فطرته لشبهه عرضت له کمن یضطرّ نفسه علی الاعتیاد بالسمّ وطبیعته تحذّره بإلهامها ، وهو یستحسن ما ابتلی به . ثمّ إِنّ أَقدم ما نواجهه فی البحث عن المعارف الإلهیّه أَنّا نذعن بانتهاء کلّ شیء إِلیه ، وکینونته ووجوده منه فهو یملک کلّ شیء لعلمنا أَنّه لو لم یملکها لم یمکن أَن یفیضها ویفیدها لغیره علی أَنّ بعض هذه الأَشیاء ممّا لیست حقیقته إِلاّ مبنیّه علی الحاجه منبئه عن النقیصه ، وهو تعالی منزّه عن کلّ حاجه ونقیصه ؛ لأَنّه الذی إِلیه یرجع کلّ شیء فی رفع حاجته ونقیصته . فله الملک بکسر المیم وبضمّها علی الإطلاق ، فهو سبحانه یملک ما وجدناه فی الوجود من صفه کمال ؛ کالحیاه والقدره والعلم والسمع والبصر والرزق والرحمه والعزّه وغیر ذلک . فهو سبحانه حیّ ، قادر ، علیم ، سمیع ، بصیر ؛ لأَنّ فی نفیها إِثبات النقص ولا سبیل للنقص إِلیه . ورازق ، ورحیم ، وعزیز ، ومحیی ، وممیت ، ومبدئ ، ومعید ، وباعث ، إِلی غیر ذلک ؛ لأَنّ الرزق والرحمه والعزّه والإحیاء والإماته والإبداء والإعاده والبعث له ، وهو السبّوح القدّوس العلیّ الکبیر المتعال ، إِلی غیر ذلک ، نعنی بها نفی کلّ نعت عدمیّ ، وکلّ صفه نقص عنه . فهذا طریقنا إِلی إِثبات الأَسماء والصفات له تعالی علی بساطته ، وقد صدّقنا کتاب اللّه فی ذلک حیث أَثبت الملک بکسر المیم والملک بضمّ المیم له علی الإطلاق فی آیات کثیره لا حاجه إِلی إِیرادها . (12)

.

1- .راجع: الإنصاف فی مسائل الخلاف بین النحویّین «البصریّین والکوفیّین» : ج 6 ص 16 والمصباح المنیر: ص 290 ولسان العرب: ج 14 ص 401 ومشکل إعراب القرآن: ج 1 ص 6 .
2- .مقاییس اللغه : ج 6 ص 115 ، کتاب التعریفات : ص 58.
3- .المصباح المنیر : ص 661 ، العین : ص 1957.
4- .معجم الفروق اللغویّه : ص 314 الرقم 1269 .
5- .راجع شرح فصوص الحکم للقیصری : ج 1 ص 34. فیما یخصّ الاصطلاحات المختلفه للاسم والصفه ؛ الفتوحات المکیّه لابن العربی : ج 2 ص 58 ؛ موسوعه کشّاف اصطلاحات الفنون ، ج2 ، ص1791 و ص 1078 وج1 ص181 و ص 184 ؛ جامع الدروس العربیه : ج 1 ص 97 ؛ صرف ساده (بالفارسیه) ص 224 .
6- .التوحید : ص 146 ح 14.
7- .التوحید : ص 187 ح 2 .
8- .راجع : ص144 ح4003 .
9- .عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 129 ح 25.
10- .راجع : ص158 «معنی اللّه » .
11- .فاطر : 15 .
12- .المیزان فی تفسیر القرآن : ج 8 ص 349 ، راجع تمام کلامه .

ص: 135

فصل یکم: معنای «اسماءُ اللّه »

اشاره

فصل یکم: معنای «اسماءُ اللّه »درباره اشتقاق واژه «اسم»، اختلاف وجود دارد . کوفیان، آن را مشتق از «وَسْم» به معنای «نشان» می دانند و بصریان، آن را از «سُمُوّ» به معنای «بلندی» و «رفعت» . البته اینان می پذیرند که کاربرد لغوی اسم، همان «نشان» است . (1) و امّا «صفت»، از «وَصَفَ» است که مانند «عِدَه» از «وَعَدَ» مشتق شده و از این رو، به همان معنای مصدری «وصف» است ؛ امّا در بسیاری از موارد به معنای اسم مصدر به کار می رود و گاه، از آن ، معنای نشان و علامت، اراده می شود ، (2) جز آن که صفت ، نشانی است که یکی از ویژگی های موصوف را بیان می کند (3) و بنا بر این، اسم و صفت، هر دو به معنای علامت و نشان مسمّا و موصوف اند و اسم ، علامت و نشان را در بر می گیرد ؛ امّا صفت ، علامتی تخصیص و تقیید یافته است . نتیجه این که نسبت میان اسم و صفت ، عموم و خصوصِ مطلق است ؛ یعنی هر صفتی اسم است ، امّا هر اسمی صفت نیست و اسم های عَلَم و خاص (مانند : زید و بکر) ، اسم هستند، ولی صفت نیستند و اسم های دلالت کننده بر اوصاف، هم اسم هستند و هم صفت، مانند : عالم و علم . (4) امّا در علوم ادبی و عرفان و کلام ، اسم و صفت ، اطلاق های دیگری هم دارند که مطابق با یکی از اطلاق ها در علوم ادبی ، مصادر (مانند : علم و قدرت) ، اسم هستند، نه صفت ؛ امّا مشتق هایی مانند عالم و قادر ، صفت اند و نه اسم؛ و در عرفان نظری، اسم و صفت، معنایی کاملاً عکس آنچه آمده، دارند . (5) و امّا احادیث در بیان اسما و صفات خدا، این تفاوت موجود در اصطلاحات مختلف را مدّ نظر قرار نداده اند و اسم و صفت، هر دو بر کمالات (مانند علم) و نیز ذات متّصف به کمالات (مانند عالم) اطلاق می شوند . برای مثال ، برخی احادیث، در خصوص سمیع و بصیر ، واژه «صفت» را به کار برده اند (6) و برخی دیگر، واژه «اسم» (7) را و حتّی این دو معنا بر دو کلمه علم و عالم در یک حدیث، اطلاق شده اند و برخی احادیث، تصریح کرده اند که اسم و صفت به یک معنا هستند و از امام باقر علیه السلامچنین روایت شده است : نام ها ، صفاتی هستند که خداوند ، خود را بدانها وصف کرده است . همچنین، محمّد بن سنان از امام رضا علیه السلام می پرسد : اسم چیست ؟ امام علیه السلام می فرماید : صفتِ موصوف است . بنا به آنچه یاد شد ، همه نام های خدا (اسماءُ اللّه ) ، صفات او هستند و همه صفات او ، نام های او ، و تفاوت قائل شدن میان نام ها و صفات، در تقسیمات این کتاب، مقتضای نظم تألیف است و به معنای تفاوت معنایی نیست . همچنین، بر اساس معنای لغوی اسم و صفت و به جهت اتّحاد مصداقی آن دو در مورد خدای متعال و در پرتو احادیثی که در این باره به ما رسیده، نتیجه می گیریم که نام های خدا، گونه ای از صفات اویند و خدای متعال، نامی ندارد، جز آن که صفتی از صفات او را بر دوش می کشد و از همین جاست که خدای سبحان ، نام خاصّ جامد و غیر مشتق که فقط علامت او باشد و هیچ وصفی از اوصاف او را در بر نداشته باشد ندارد و به سخن دیگر ، نام خدا، همیشه مقیّد است و علامت بودن نام های خدا، از این جهت است که بر وصف خاصّی از او دلالت دارند و به زودی و به هنگام تفسیر واژه جلاله «اللّه » خواهیم دید که این نام نیز مبدأ مشتق است و احادیث شریف ، مصادر (اصل های) گوناگونی برای آن ذکر کرده اند . (8) علاّمه سیّد محمّد حسین طباطبایی رحمه الله در بیان معنای اسمای حُسنا می نویسد: «اوّلین باری که ما چشم بدین جهان می گشاییم و مناظر هستی را می بینیم، آنچه می بینیم، نخست، ادراک ماست که بر خود ما واقع شده و قبل از هر چیز، خود را می بینیم . سپس، نزدیک ترین امور به خود را که همان روابط ما با عالم خارج و با اشیای مورد نظر قوای عمل کننده ما در طول زندگی ماست درک می کنیم . پس خود ما و قوای ما و اعمال متعلّق به این قوا، اوّلین چیزهایی هستند که درِ دل های ما را می کوبند و به درک ما در می آیند ؛ لیکن ما خود را و قوا و کردارهایمان را نمی بینیم، مگر در ارتباط با غیر . پس می توان گفت که احتیاج، اوّلین چیزی است که انسان، آن را مشاهده می کند و آن را در ذات خود و در هر چیزی که مرتبط با آن و قوا و اعمال آن است و همچنین، در سراسر جهانِ بیرون از خود ، می بیند و در همین اوّلین ادراک، به وجود ذاتی که حوایج او را بر می آورد و وجود هر چیزی به او منتهی می شود ، حکم می کند و آن، ذات خدای سبحان است . این ادراک و حکمِ ما را این آیه قرآن تصدیق می کند که : «هان، ای مردم! شما نیازمندان به خدایید و تنها خداوند، غنی و بی نیاز است» . البته تاریخ نتوانسته است ابتدای ظهور عقیده به ربوبیت را در میان افراد بشر پیدا کند ؛ لیکن تا آن جا که سیر بشر را ضبط کرده، از همان قدیم ترین عهدها، این اعتقاد را در انسان ها سراغ می دهد . حتّی اقوام وحشی ای که اکنون در دور افتاده ترین نقاط قاره های امریکا و اقیانوسیه زندگی می کنند و در حقیقت، نمونه ای از سادگی انسان های اوّلیه هستند ، وقتی وضع افکارشان را بررسی می کنیم، می بینیم که به وجود قوای عالی در ماورای طبیعت، معتقدند و هر طایفه ای، کیش خود را مستند به یکی از آن قوا می داند و این، در حقیقت، همان قول به ربوبیت است . اینان هر چند در تشخیص «رب» به خطا رفته اند ، لیکن اعتقاد به ذاتی دارند که سرنوشت هر چیزی به او منتهی می گردد ؛ چون این اعتقاد، از لوازم فطرت انسانی است و فردی نیست که فاقد آن باشد ، مگر این که به خاطر شبهه ای که بر او عارض شده، از الهام فطری اش منحرف شده باشد ، مثل کسی که خود را به خوردن سَم، عادت داده باشد ، که هر چند طبیعتش به الهام خود، او را تحذیر می کند، او عادت خود را مُستَحسَن می شمارد . سپس، نخستین چیزی که در بحث از معارف الهی با آن رو به رو می شویم، آن است که منتهی شدن هر چیز را به او درمی یابیم و اقرار می کنیم که حقیقت و وجود هر چیز، از اوست و او مالک همه چیز است ؛ چون می دانیم اگر دارای آن نباشد، نمی تواند آن را به غیرِ خود افاضه کند، علاوه بر این که برخی موجودات [و بلکه همه آنها] اصل حقیقتشان بر اساس احتیاج است و از نقصِ خود خبر می دهند ؛ ولی خدای متعال، منزّه از هر حاجت و هر نقیصه ای است ؛ چرا که او مرجع هر چیزی است در رفع حاجت و نقیصه آن چیز . پس خدای متعال، هم دارای مِلک (به کسر میم) است ، و هم صاحب مُلک (به ضمّ میم) ؛ یعنی همه چیز از آنِ اوست و در زیرِ فرمان اوست و این، دارا بودنش علی الإطلاق است . پس او دارا و حکمران همه کمالاتی است که ما در عالم (از قبیل : حیات و قدرت و علم و شنوایی و بینایی و رزق و رحمت و عزّت و امثال آن) یافته ایم و در نتیجه، او حیّ و قادر و عالم و سمیع و بصیر است ؛ چون اگر نباشد، ناقص است ، حال آن که نقص در او راه ندارد . همچنین، رازق و رحیم و عزیز و محیی و مُمیت و مُبدی و مُعید و باعث و امثال آن است ؛ چرا که رزق دادن و رحمت و عزّت و زنده کردن و میراندن و ابداء و اعاده و برانگیختن، کار اوست ، و این که می گوییم او سُبّوح و قُدّوس و علی و کبیر و متعال و امثال آن است، منظور ما این است که هر صفت عدمی و صفت نقصی را از او نفی کنیم . این طریقه ساده ای است که ما در اثبات اسما و صفات برای خدای متعال می پیماییم . قرآن کریم هم ما را در این طریقه، تصدیق نموده و در آیات بسیاری، مُِلک (به کسر و به ضمّ میم) را به طور مطلق برای خدای متعال اثبات کرده است و چون حاجتی به ذکر آن آیات نیست، می گذریم» . (9)

.

1- .ر . ک : الانصاف فی مسائل الخلاف بین النحویّین : ج 6 ص 16 ، المصباح المنیر : ص 290 ، لسان العرب : ج 14 ص 401 ؛ مشکل إعراب القرآن : ج 1 ص 6 .
2- .معجم مقاییس اللغه : ج 6 ص 115 ، التعریفات : ص 58 .
3- .المصباح المنیر : ص 661 ، ترتیب کتاب العین : ص 1957 .
4- .معجم الفروق اللغویه : ص 314 .
5- .ر . ک : شرح فصوص الحکم ، قیصری : ج 1 ص 34 (فیما یخصّ الاصطلاحات المختلفه للاسم والصفه) ، الفتوحات المکّیّه ، ابن عربی : ج 2 ص 58 ، کشّاف اصطلاحات الفنون : ج 2 ص 1791 و 1078 و ج 1 ص 181 و 184 ، جامع الدروس العربیّه : ج 1 ص 97 .
6- .التوحید : ص 146 ح 14 .
7- .همان : ص 187 .
8- .ر . ک : ص 159 (معنای «اللّه ») .
9- .المیزان فی تفسیر القرآن: ج 8 ص 348

1 / 1أسماؤُهُ تَعبیرٌالإمام الرضا علیه السلام مِن کَلامِهِ فِی التَّوحیدِ : أَسماؤُهُ تَعبیرٌ ، وأَفعالُهُ تَفهیمٌ ، وذاتُهُ حَقیقَهٌ . (1)

عنه علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَنِ الاِسمِ ما هُوَ ؟ قالَ : صِفَهٌ لِمَوصوفٍ . (2)

الإمام علیّ علیه السلام فی دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البِکالِیَّ : فَأَسأَ لُکَ بِاسمِکَ الَّذی ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّهِ أَولِیائِکَ فَوَحَّدوکَ وعَرَفوکَ فَعَبَدوکَ بِحَقیقَتِکَ أَن تُعَرِّفَنی نَفسَکَ ؛ لِأُقِرَّ لَکَ بِرُبوبِیَّتِکَ عَلی حَقیقَهِ الإِیمانِ بِکَ ، ولا تَجعَلنی یا إِلهی مِمَّن یَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنی ، وَالحَظنی بِلَحظَهٍ مِن لَحَظاتِکَ تُنَوِّرُ بِها قَلبی بِمَعرِفَتِکَ خاصَّهً ومَعرِفَهِ أَولِیائِکَ ، إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ . (3)

الکافی عن عبد الرحمن بن أبی نجران :کَتَبتُ إِلی أَبی جَعفَرٍ علیه السلام أو قُلتُ لَهُ : جَعَلَنِی اللّهُ فِداکَ ! نَعبُدُ الرَّحمنَ الرَّحیمَ الواحِدَ الأَحَدَ الصَّمَدَ ؟ قالَ : فَقالَ : إِنَّ مَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المُسَمّی بِالأَسماءِ أَشرَکَ وکَفَرَ وجَحَدَ ولَم یَعبُد شَیئا ، بَلِ اعبُدِ اللّهَ الواحِدَ الأَحَدَ الصَّمَدَ ، المُسَمّی بِهذِهِ الأَسماءِ دونَ الأَسماءِ ؛ إِنَّ الأَسماءَ صِفاتٌ وَصَفَ بِها نَفسَهُ . (4)

.

1- .التوحید : ص 36 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 151 ح 51 کلاهما عن القاسم بن أیّوب العلوی ، الاحتجاج : ج 2 ص 361 ح 283 ، تحف العقول : ص 63 عن الإمام علیّ علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .
2- .الکافی : ج 1 ص 113 ح 3 ، التوحید : ص 192 ح 5 ، معانی الأخبار : ص 2 ح 1 کلاهما عن محمّد بن سنان ، بحار الأنوار : ج 4 ص 159 ح 3 .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 96 ح 12 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی عن نوف البکالی .
4- .الکافی : ج 1 ص 87 ح 3 .

ص: 145



1 / 1 نام های او ، نشانه اند

اشاره

1 / 1نام های او ، نشانه اندامام رضا علیه السلام در سخنی درباره توحید : نام های او، نشانه[ی او] و کارهای او، [وسیله] درک و شناخت [ او] هستند و ذاتش، حقیقت است .

امام رضا علیه السلام در پاسخ سؤالی درباره ماهیت اسم : [ اسم،] توصیفی برای موصوف است .

امام علی علیه السلام در دعایی که به نوف بِکالی آموخت : از تو می خواهم به همان نامی که بدان بر دوستان ویژه ات جلوه نمودی تا یگانه ات شمردند و تو را چنان شناختند که به حقیقت تو ، به پرستشت پرداختند، خودت را به من بشناسانی تا با ایمانی حقیقی، نزد تو به ربوبیتت اقرار آورم ؛ و ای خدای من! مرا از کسانی قرار مده که نام را می پرستند و نه معنا را، و عنایتی به من کن تا با شناخت اختصاصی تو و دوستانت ، دلم روشن گردد، همانا که تو بر هر کاری توانایی .

الکافی به نقل از عبد الرحمان بن ابی نجران : به امام باقر علیه السلام نامه نوشتم (یا گفتم) : خدا مرا فدایت کند ! ما بخشنده مهربان ، یگانه یکتای بی نیاز را می پرستیم ؟ امام فرمود : «آن که نامِ بدون معنا و مفهوم را بپرستد ، شرک و کفر و انکار ورزیده و چیزی را نپرستیده است ؛ بلکه خدای یگانه یکتای بی نیازِ نامیده به همین نام ها و نه نام های دیگر را پرستش کن . نام ها ، وصف هایی هستند که خداوند، خود را بدانها توصیف کرده است» .

.


ص: 146

الإمام الصادق علیه السلام لَمّا سَأَلَهُ الزِّندیقُ عَنِ اللّهِ : ما هُوَ ؟ : هُوَ الرَّبُّ ، وهُوَ المَعبودُ ، وهُوَ اللّهُ ، ولَیسَ قَولی : «اللّه » إِثباتَ هذِهِ الحُروفِ أَلفٍ ، لامٍ ، هاءٍ ، ولکِنّی أَرجِعُ إِلی مَعنی هُوَ شَیءٌ خالِقُ الأَشیاءِ وصانِعُها ، وَقَعَت عَلَیهِ هذِهِ الحُروفُ ، وهُوَ المَعنَی الَّذی یُسَمّی بِهِ اللّهُ ، وَالرَّحمنُ وَالرَّحیمُ وَالعَزیزُ وأَشباهُ ذلِکَ مِن أَسمائِهِ ، وهُوَ المَعبودُ جَلَّ وعَزَّ . (1)

الکافی عن النضر بن سوید :عَن هِشامِ بنِ الحَکَمِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن أَسماءِ اللّهِ وَاشتِقاقِها : «اللّه » مِمّا هُوَ مُشتَقٌّ ؟ فَقالَ : یا هِشامُ ، «اللّهُ» مُشتَقٌّ مِن إِلهٍ ، وإِلهٌ یَقتَضی مَألوها ، وَالاِسمُ غَیرُ المُسَمّی ، فَمَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المَعنی فَقَد کَفَرَ ولَم یَعبُد شَیئا ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ وَالمَعنی فَقَد أَشرَکَ وعَبَدَ اثنَینِ ، ومَن عَبَدَ المَعنی دونَ الاِسم فَذاکَ التَّوحیدُ ، أَفَهِمتَ یا هِشامُ ؟ قالَ : قُلتُ : زِدنی . قالَ : للّهِِ تِسعَهٌ وتِسعونَ اسما ، فَلَو کانَ الاِسمُ هُوَ المُسَمّی لَکان کُلُّ اسمٍ مِنها إِلها ، ولکِنَّ «اللّهَ» مَعنیً یُدَلُّ عَلَیهِ بِهذِهِ الأَسماءِ ، وکُلُّها غَیرُهُ . یا هِشامُ ، الخُبزُ اسمٌ لِلمَأَکولِ ، وَالماءُ اسمٌ لِلمَشروبِ ، وَالثَّوبُ اسمٌ لِلمَلبوسِ ، وَالنَّارُ اسمٌ لِلمُحرِقِ . أَفَهِمتَ یا هِشامُ فَهما تَدفَعُ بِهِ وتُناضِلُ بِهِ أَعداءَنا المُتَّخِذینَ مَعَ اللّهِ عز و جل غَیرَهُ ؟ قُلتُ : نَعَم . فَقالَ : نَفَعَکَ اللّهُ بِهِ وثَبَّتَکَ یا هِشامُ . قالَ : فَوَاللّهِ ما قَهَرَنی أَحَدٌ فِی التَّوحیدِ حَتّی قُمتُ مَقامی هذا . (2)

.

1- .التوحید : ص 245 ح 1 ، الکافی : ج 1 ص 84 ح 6 نحوه وکلاهما عن هشام بن الحکم .
2- .الکافی : ج 1 ص 114 ح 2 وص 87 ح 2 ، التوحید : ص 220 ح 13 ، الاحتجاج : ج 2 ص 203 ح 216 وراجع : مرآه العقول : ج 1 ص 304 306 .

ص: 147

امام صادق علیه السلام در پاسخ زندیقی که از ایشان درباره خداوند پرسید که : او چیست ؟ : او پروردگار است و او معبود است و او اللّه است و این که می گویم : «اللّه »، برای اثبات حروف الف و لام و ها نیست ؛ بلکه من معنایی را قصد دارم که آفریدگار و سازنده چیزهاست و این حروف، برای آن در نظر گرفته شده اند. آن معنا ، همان است که خداوند، بدان نامیده می شود و نیز بخشنده و مهربان و عزیز و نام هایی شبیه اینها، و اوست معبود جلیل عزیز .

الکافی به نقل از نضر بن سُوید : هشام بن حکم : از امام صادق علیه السلام درباره نام های خدا و اشتقاق آنها پرسید، و این که «اللّه » مشتق از چیست ؟ امام فرمود : «ای هشام! [ لفظ] اللّه ، مشتق از اله است و اله، مقتضیِ وجود مألوه (معبود) است . اسم، غیر از مسمّاست . پس هر که اسم (و نه معنا) را بپرستد ، کافر گشته و چیزی را نپرستیده است و هر کس اسم و معنا را بپرستد ، مشرک و دوگانه پرست شده است و هر کس معنا و نه اسم را بپرستد ، این ، همان توحید است . ای هشام ! آیا فهمیدی؟!» . گفتم : آری ، برایم بیفزای . امام فرمود : «خداوند، 99 اسم دارد . پس اگر اسم ، همان مسمّا باشد ، هر یک از این اسم ها خداست ؛ امّا «اللّه » معنایی است که این اسم ها بر آن دلالت می کنند و همه اینها غیر از آن [ معنا ]هستند . ای هشام ! نان ، اسم آن خوردنی و آب ، اسم آن نوشیدنی و لباس ، اسم آن پوشیدنی و آتش ، اسم آن سوزاننده است . ای هشام! آیا چنان فهمیدی که دشمنانِ ما را که غیر خدا را با او ، خدای خود گرفته اند ، برانی و با آنان بستیزی ؟» . گفتم : آری . امام فرمود : «ای هشام! خداوند ، بِدان سودت رسانَد و استوارت بدارد!» . هشام گوید : به خدا سوگند ، تا امروز که این جا نشسته ام، هیچ کس مرا در توحید ، مغلوب نکرده است .

.


ص: 148

الإمام الصادق علیه السلام :مَن عَبَدَ اللّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَد کَفَرَ ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المَعنی فَقَد کَفَرَ ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ وَالمَعنی فَقَد أَشرَکَ ، ومَن عَبَدَ المَعنی بِإِیقاعِ الأَسماءِ عَلَیهِ بِصِفاتِهِ الَّتی وَصَفَ بِها نَفسَهُ فَعَقَدَ عَلَیهِ قَلبُهُ ، ونَطَقَ بِهِ لِسانُهُ فی سَرائِرِهِ وعَلانِیَتِهِ فَأُولئِکَ أَصحابُ أَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلامحَقّا وفی حَدیثٍ آخَرَ : أُولئِکَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقّا . (1)

عنه علیه السلام لِزِندیقٍ سَأَلَهُ : کَیفَ جازَ لِلخَلقِ أَن یَتَسَمَّوا بِأَسماءِ اللّهِ تَعالی ؟ : إِنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ وتَقَدَّسَت أَسماؤُهُ أَباحَ لِلنّاسِ الأَسماءَ ، ووَهَبَها لَهُم ، وقَد قالَ القائِلُ مِنَ النّاسِ لِلواحِدِ : واحِدٌ ، ویَقولُ للّهِِ : واحِدٌ ، ویَقولُ : قَوِیٌّ ، وَاللّهُ تَعالی قَوِیٌّ ، ویَقولُ : صانِعٌ ، وَاللّهُ صانِعٌ ، ویَقولُ : رازِقٌ ، وَاللّهُ رازِقٌ ، ویَقولُ : سَمیعٌ بَصیرٌ ، وَاللّهُ سَمیعٌ بَصیرٌ ، وما أَشبَهَ ذلِکَ . فَمَن قالَ لِلإِنسانِ : واحِدٌ فَهذا لَهُ اسمٌ ولَهُ شَبیهٌ ، وَاللّهُ واحِدٌ وهُوَ لَهُ اسمٌ ولا شَیءَ لَهُ شَبیهٌ ، ولَیسَ المَعنی واحِدا . وأَمَّا الأَسماءُ فَهِیَ دَلالَتُنا عَلَی المُسَمّی ؛ لِأَنّا قَد نَرَی الإِنسانَ واحِدا وإِنَّما نُخبِرُ واحِدا إِذا کانَ مُفرَدا ، فَعُلِمَ أَنَّ الإِنسانَ فی نَفسِهِ لَیسَ بِواحِدٍ فِی المَعنی ؛ لِأَنَّ أَعضاءَهُ مُختَلِفَهٌ ، وأَجزاءَهُ لَیسَت سَواءً ، ولَحمَهُ غَیرُ دَمِهِ ، وعَظمَهُ غَیرُ عَصَبِهِ ، وشَعرَهُ غَیرُ ظُفرِهِ ، وسَوادَهُ غَیرُ بَیاضِهِ ، وکَذلِکَ سائِرُ الخَلقِ ، وَالإِنسانُ واحِدٌ فی الاِسمِ ، ولَیسَ بِواحِدٍ فِی الاِسمِ وَالمَعنی وَالخَلقِ ، فَإِذا قیلَ للّهِِ فَهُوَ الواحِدُ الَّذی لا واحِدَ غَیرُهُ ؛ لِأَنَّهُ لاَ اختِلافَ فیهِ ، وهُوَ تَبارَکَ وتَعالی سَمیعٌ وبَصیرٌ وقَوِیٌّ وعَزیزٌ وحَکیمٌ وعَلیمٌ ، فَتَعالَی اللّهُ أَحسَنُ الخالِقینَ . (2)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 87 ح 1 ، التوحید : ص 220 ح 12 وراجع : مرآه العقول : ج 1 ص 303 .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 195 عن المفضل بن عمر .

ص: 149

امام صادق علیه السلام :هر کس خدا را به خیال بپرستد ، کافر شده است و هر کس اسم و نه معنا را بپرستد، کافر شده است و هر کس اسم و معنا را با هم بپرستد ، مشرک شده است ؛ امّا کسانی که معنا را بپرستند و اسم ها را به همان گونه صفاتی که خدا خود را بدانها توصیف کرده است، بر او اطلاق کنند و دل خود را بدان گره بزنند و در نهان و آشکار ، زبانشان بدان گویا شود ، اینان یاران حقیقیِ امیر مؤمنان علیه السلامهستند . [ و در نقلی دیگر : ] آنان ، مؤمنان حقیقی هستند .

امام صادق علیه السلام به زِندیقی که از ایشان پرسید : چگونه مردم اجازه دارند که خود را به اسم های خدای متعال بنامند : خداوند که ستایشش بشکوه و نام هایش پاک است نام ها را برای مردم روا داشته و به آنها بخشیده است و گوینده ای از مردم، به چیزی می گوید : «یگانه» و به خدا هم می گوید : «یگانه» و می گوید : «نیرومند» و به خدای یگانه متعال هم می گوید : «نیرومند» و می گوید : «سازنده» و خدا هم سازنده است و می گوید : «روزی رسان» و خدا هم روزی رسان است و می گوید : «شنوا و بینا» و خدا هم شنوا و بیناست، و شبیه اینها . پس کسی که به انسان می گوید : «یگانه» ، این نامی برای اوست و شبیه هم دارد ؛ اما خداوند، یگانه است و این هم برای او اسم است، ولی شبیهی ندارد و مفهوم هر دو [توصیف] ، یکسان نیست . و امّا اسم ها ، رهنمونیِ ما به مسمّا هستند ؛ چون ما انسانی یگانه را می بینیم و تنها وقتی خبر از یگانگیِ او می دهیم که تنها باشد . پس دانسته می شود که در واقعْ انسان ، یگانه نیست ؛ چون اندام او گوناگون است و اجزایش یکسان نیست و گوشتش غیر از خون او و استخوانش غیر از رگش و مویش غیر از ناخنش و سیاهی اش غیر از سفیدی اش است و مخلوقات دیگر هم این گونه اند . انسان، فقط به اسم ، یگانه است و نه هم در اسم و هم معنا و خلقت . پس وقتی خدا، یگانه خوانده می شود، یگانه ای است که یگانه ای جز او نیست ؛ چون گوناگونی در او نیست و او تبارک و تعالی شنوا و بینا و نیرومند و عزیز و حکیم و داناست . والا باد خداوند ، بهترین آفریدگار !

.


ص: 150

عنه علیه السلام :اِسمُ اللّهِ غَیرُهُ ، وکُلُّ شَیءٍ وَقَعَ عَلَیهِ اسمُ شَیءٍ فَهُوَ مَخلوقٌ ما خَلاَ اللّهَ . (1)

الکافی عن ابن سنان :سَأَلتُ أَبَا الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام : هَل کانَ اللّهُ عز و جل عارِفا بِنَفسِهِ قَبلَ أَن یَخلُقَ الخَلقَ ؟ قالَ : نَعَم . قُلتُ : یَراها ویَسمَعُها ؟ قالَ : ما کانَ مُحتاجا إِلی ذلِکَ ؛ لِأَنَّهُ لَم یَکُن یَسأَلُها ولا یَطلُبُ مِنها ، هُوَ نَفسُهُ ونَفسُهُ هُوَ ، قُدرَتُهُ نافِذَهٌ ، فَلَیسَ یَحتاجُ إِلی أَن یُسَمِّیَ نَفسَهُ ، ولکِنَّهُ اختارَ لِنَفسِهِ أَسماءً لِغَیرِهِ یَدعوهُ بِها ؛ لِأَنَّهُ إِذا لَم یُدعَ بِاسمِهِ لَم یُعرَف ، فَأَوَّلُ مَا اختارَ لِنَفسِهِ «العَلِیُّ العَظیمُ» لِأَنَّهُ أَعلَی الأَشیاءِ کُلِّها ، فَمَعناهُ اللّهُ ، وَاسمُهُ العَلِیُّ العَظیمُ هُوَ أَوَّلُ أَسمائِهِ ، عَلا عَلی کُلِّ شَیءٍ . (2)

الإمام الرضا علیه السلام :اِعلَم أَنَّهُ لا یَکونُ صِفَهٌ لِغَیرِ مَوصوفٍ ، ولاَ اسمٌ لِغَیرِ مَعنیً ، ولا حَدٌّ لِغَیرِ مَحدودٍ ، وَالصِّفاتُ وَالأَسماءُ کُلُّها تَدُلُّ عَلَی الکَمالِ وَالوُجودِ ، ولا تَدُلُّ عَلَی الإِحاطَهِ ، کَما تَدُلُّ عَلَی الحُدودِ الَّتی هِیَ التَّربیعُ وَالتَّثلیثُ وَالتَّسدیسُ ؛ لِأَنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ وتَقَدَّسَ تُدرَکُ مَعرِفَتُهُ بِالصِّفاتِ وَالأَسماءِ ، ولا تُدرَکُ بِالتَّحدیدِ بِالطّولِ وَالعَرضِ وَالقِلَّهِ وَالکَثرَهِ وَاللَّونِ وَالوَزنِ وما أَشبَهَ ذلِکَ ، ولَیسَ یَحُلُّ بِاللّهِ جَلَّ وتَقَدَّسَ شَیءٌ مِن ذلِکَ حَتّی یَعرِفَهُ خَلقُهُ بِمَعرِفَتِهِم أَنفُسَهُم بِالضَّرورَهِ الَّتی ذَکَرنا ، ولکِن یُدَلُّ عَلَی اللّهِ عز و جل بِصِفاتِهِ ، ویُدرَکُ بِأَسمائِهِ . . . فَلَو کانَت صِفاتُهُ جَلَّ ثَناؤُهُ لا تَدُلُّ عَلَیهِ ، وأَسماؤُهُ لا تَدعو إِلَیهِ ، وَالمَعلَمَهُ مِنَ الخَلقِ لا تُدرِکُهُ لِمَعناهُ کانَت العِبادَهُ مِنَ الخَلقِ لِأَسمائِهِ وصِفاتِهِ دُونَ مَعناهُ ، فَلَولا أَنَّ ذلِکَ کَذلِکَ لَکانَ المَعبودُ المُوَحَّدُ غَیرَ اللّهِ تَعالی ؛ لِأَنَّ صِفاتِهِ وأَسماءَهُ غَیرُهُ . (3)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 113 ح 4 ، التوحید : ص 142 ح 7 وفیه «غیر اللّه » بدل «غیره» وکلاهما عن عبد الأعلی ، بحار الأنوار : ج 4 ص 149 ح 3.
2- .الکافی : ج 1 ص 113 ح 2 ، التوحید : ص 191 ح 4 ، معانی الأخبار : ص 2 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 129 وفیها «علیّ علا کلّ شیء» بدل «علا علی کلّ شیء» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 88 ح 26 .
3- .التوحید : ص 437 ح 1 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 174 ح 1 کلاهما عن الحسن بن محمّد النوفلی ، بحار الأنوار : ج 10 ص 315 وراجع تحف العقول : ص 424 .

ص: 151

امام صادق علیه السلام :اسم خدا ، غیر از اوست و هر چیز که اسم چیزی بر او اطلاق شود ، مخلوق است ، بجز خداوند .

الکافی به نقل از ابن سنان : از امام رضا علیه السلامپرسیدم : آیا خداوند ارجمند و والا ، پیش از آفرینش مخلوقات، به خود آگاه بود ؟ فرمود : «آری» . گفتم : خود را می بیند و می شنود ؟ فرمود : «به آن، نیازمند نیست ؛ چون از آن جویا نمی شود و از او نمی خواهد . او خودِ اوست و خودش اوست . قدرتش، نافذ است و نیاز ندارد که خود را بنامد ؛ امّا اسم هایی برای خود برگزیده تا غیر او ، وی را بدانها بخوانند ؛ چون اگر به اسمش خوانده نشود ، شناخته نمی شود، و نخستین چیزی که برای خود برگزید ، «العلیّ العظیم (والای بزرگ)» است ؛ چون او والاترینِ همه چیزهاست ، پس ذاتش، «اللّه » و اسمش ، والای بزرگ است و آن، نخستینِ اسم های اوست ، که بر هر چیزی برتری دارد» .

امام رضا علیه السلام :بدان که صفتی برای غیر موصوفْ [متصوَّر] نیست و اسمی برای غیر مسمّا نیست و حدّی برای نامحدود نیست و صفت ها و اسم ها، همگی بر کمال و وجود دلالت می کنند و نه بر احاطه ، همان گونه که حدود چهار ضلعی و سه ضلعی و شش ضلعی [در شکل ها و مساحت ها] ، بر احاطه دلالت دارند ؛ چون معرفت خدای عزیز جلیل پاک، به صفت ها و اسم ها دریافته می شود و نه با تحدید به طول و عرض و قلّت و کثرت و رنگ و وزن و چیزهایی شبیه این . هیچ یک از اینها، در خدای جلیل پاک، حلول نمی کنند تا مردم، او را آن گونه بشناسند که خود را می شناسند، به همان ضرورتی که یاد کردیم ؛ بلکه به وسیله صفت ها به خدا ره برده می شود و به اسم هایش درک می گردد ... . اگر صفت های او که سِتایشش بشکوه باد به او ره نمی بُرد و اسم هایش به سوی او نمی خوانْد و حالْ این که علم مردم، به ذات خدا نمی رسد ، عبادت مردم، در برابر اسم ها و صفت های خدا می بود و نه ذات او . پس اگر این گونه نبود ، معبود یگانه ، کسی غیر از خدای متعال می بود ؛ چون صفات و اسم های او غیر از اوست .

.


ص: 152

تعلیق:کما لاحظنا فإنّ الأَحادیث بیّنت أَوجها مختلفه لإطلاق الأسماء والصفات . وهذه الأَسماء والصفات یجب أَن تستخدم بشکل لایفضی إِلی أُمور من قبیل تشبیه الخالق بالمخلوق ، أَو نفی الخالق أَو تعطیل المعرفه ، أَو إِیجاد صور ذهنیّه و إِحاطه بالذات الإلهیّه ، فالباری عز و جل یوصف تاره بأَفعاله ، وقد تفسّر صفات اللّه تاره أُخری تفسیرا سلبیّا. والإنسان یقیم علاقته مع اللّه جلّ و علا من خلال هذه الأَسماء والصفات ، و یدعوه و یتضرّع إِلَیهِ فی إِطار معرفته له ، ولکن ینبغی الالتفات إِلی أَن أَسماء اللّه لا موضوع لها ، وکلّها تعبیر عَن الذات الإلهیه المقدّسه ، والإنسان یتوجّه عَن طریق هذه الأَسماء إِلی اللّه الذی یعرفه بالفطره .

1 / 1 1مَعنَی «الإلهِ»الإمام علیّ علیه السلام فِی الدُّعاءِ : أَنتَ إِلهِی المالِکُ الَّذی مَلَکتَ المُلوکَ، فَتَواضَعَ لِهَیبَتِکَ الأَعِزّاءُ ودانَ لَکَ بِالطّاعَهِ الأَولِیاءُ، فَاحتَوَیتَ بِإِلهِیَّتِکَ عَلَی المَجدِ وَالسَّناءِ. (1)

.

1- .البلد الأمین: ص 121، جمال الاُسبوع: ص 67، العدد القویّه: ص 334 الرقم 5 کلاهما من دون إسنادٍ إلی المعصوم ، بحار الأنوار : ج 90 ص 184 ح 23 .

ص: 153



1 / 1 1 معنای «اله»

توضیحهمان گونه که دیدیم ، احادیث، وجوه گوناگونی را برای اطلاق نام ها و صفات بر خداوند عز و جل بیان کرده اند و لازم است این نام ها و صفات، به گونه ای به کار برده شوند که به اموری مانند تشبیه خالق به مخلوق و یا نفی خالق و یا تعطیل شناخت و یا ایجاد صورت های ذهنی و توهّمِ احاطه به ذات الهی نینجامد . خدای عز و جل گاه به افعالش توصیف می شود و صفات الهی نیز گاه تفسیر سلبی می شوند و انسان، پیوند خود را با خدای بزرگ سبحان، از طریق همین نام ها و صفات بر قرار می کند و در محدوده شناختش نسبت به خدا، او را می خواند و به درگاهش می نالد . امّا سزاوار است توجّه داشته باشیم که نام های خدا ، موضوعیّت ندارند و هر یک از آنها، گونه ای تعبیر از ذات مقدّس الهی هستند و انسان، از طریق این نام ها، به خداوندی که معرفت فطری به او دارد ، روی می آورد .

1 / 1 1معنای «اله»امام علی علیه السلام در دعا : خدای من ! تو مالکی هستی که پادشاهان را در اختیار داری . عزیزان، در برابر هیبت تو، سر فرود آورده اند و اولیا، به طاعتت گردن نهاده اند . با الوهیت خود ، مجد و شکوه داری .

.


ص: 154

عنه علیه السلام :لَیسَ بِإِلهٍ مَن عُرِفَ بِنَفسِهِ، هُوَ الدّالُّ بِالدَّلیلِ عَلَیهِ، وَالمُؤَدّی بِالمَعرِفَهِ إِلَیهِ. (1)

عنه علیه السلام:اللّهُمَّ أَنتَ الَّذی لایَتَعاظَمُکَ غُفرانُ الذُّنوبِ وکَشفُ الکُروبِ... لِأَنَّکَ الباقِی الرَّحیمُ الَّذی تَسَربَلتَ (2) بِالرُّبوبِیَّهِ، وتَوَحَّدتَ بِالإِلهِیَّهِ وتَنَزَّهتَ مِنَ الحَیثوثِیَّهِ ، فَلَم یَجِدکَ واصِفٌ مَحدودا بِالکَیفوفِیَّهِ... . (3)

الإمام الحسن علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ یَسمَعُ الشَّیءَ فَیَذکُرُهُ دَهرا ، ثُمَّ یَنساهُ فی وَقتٍ الحاجَهِ إِلَیهِ کَیفَ هذا؟ : أَمَّا الرَّجُلُ الَّذی یَنسَی الشَّیءَ ، ثُمَّ یَذکُرُهُ فَما مِن أَحدٍ إِلاّ عَلی رَأَسِ فُؤادِهِ حُقَّهٌ مَفتوحَهُ الرَّأَسِ، فَإِذا سَمِعَ الشَّیءَ وَقَعَ فیها، فَإِذا أَرادَ اللّهُ أَن یُنسِیَها أَطبَقَ عَلَیها، وإِذا أَرادَ اللّهُ أَن یُذَکِّرَهُ فَتَحَها، وهذا دَلیلُ الإِلهِیَّهِ. (4)

الإمام زین العابدین علیه السلام :اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ بَدیعَ السَّماواتِ وَالأَرضِ، ذَا الجَلالِ وَالإِکرامِ، رَبَّ الأَربابِ وإِلهَ کُلِّ مَألوهٍ ، وخالِقَ کُلِّ مَخلوقٍ. (5)

الإمام الباقر علیه السلام :إِنَّ تَفسیرَ الإلهِ هُوَ الَّذی أَلِهَ الخَلقُ عَن دَرکِ ماهِیَّتِهِ وکَیفِیَّتِهِ ، بِحِسٍّ أَو بِوَهمٍ ، لا بَل هُوَ مُبدِعُ الأَوهامِ وخالِقُ الحَواسِّ . (6)

.

1- .الاحتجاج: ج 1 ص 476 ح 115 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 253 ح 7 .
2- .السِّرْبال: القمیص، وتسربل: أی لبس السربال (الصحاح: ج 5 ص 1729).
3- .البلد الأمین : ص 96 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 146 ح 9 .
4- .تفسیر القمّی : ج 2 ص 45 ، بحار الأنوار : ج 61 ص 39 ح 9 .
5- .الصحیفه السجّادیّه: ص 185 الدعاء 47 ، المصباح للکفعمی : ص 886 .
6- .التوحید : ص 92 ح 6 ، معانی الأخبار : ص 7 ح 3 کلاهما عن وهب بن وهب القرشی عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 224 ح 15 .

ص: 155

امام علی علیه السلام :آن که به ذاتش شناخته شود ، خدا نیست . او کسی است که با دلیل، به او ره برده می شود و به معرفت، می توان به او رسید .

امام علی علیه السلام :خدایا! تو کسی هستی که آمرزش گناهان و حلّ سختی ها، بر تو گران نمی آید ... ؛ چون تو پاینده مهربانی هستی که جامه ربوبیت به تن کرده ای و در الوهیت، یگانه ای و از جا و مکان، منزّهی . آن کس که به چگونگیْ محدودت کرده ، تو را نیافته است .

امام حسن علیه السلام در پاسخ این سؤال که چگونه است که آدمی چیزی را می شنود و مدتی آن را در یاد دارد، ولی به هنگام نیاز، آن را از یاد می برد ؟ : آن کسی که چیزی را از یاد می برَد و سپس آن را به یاد می آورَد ، هیچ کس نیست مگر آن که بر سر دلش ، ظرف کوچکی درْگشاده است . پس چون مطلب را می شنود، در آن کاسه می رود و هر گاه خدا بخواهد که آن را از یادش ببرد ، درِ ظرف را می نهد و هر گاه بخواهد به یادش بیاورد ، آن را می گشاید و این، دلیل اُلوهیت است .

امام زین العابدین علیه السلام :خدایا! ستایشْ از آنِ توست ، ای پدید آورنده آسمان ها و زمین ، ای صاحب شکوه و احسان ، ای خدای خدایگان و معبود معبودان و آفریدگار هر آفریده !

امام باقر علیه السلام :«اِله»، یعنی کسی که مردم، از درک چیستی و چگونگیِ او درمی مانند ، چه به حس وچه در وهم؛ زیرا او خود، پدیدآور وهم ها و آفریدگار حس هاست.

.


ص: 156

عنه علیه السلام فی قُنوتِهِ : اللّهُمَّ . . . بِعُبَیدِکَ ضَعفُ البَشَرِیَّهِ وعَجَزُ الإِنسانِیَّهِ، ولَکَ سُلطانُ الإِلهِیَّهِ ومَلکَهُ البَرِیَّهِ. (1)

الإمام الصّادق علیه السلام :لایُکَوِّنُ الشَّیءَ لا مِن شَیءٍ إِلاّ اللّهُ، ولا یَنقُلُ الشَّیءَ مِن جَوهَرِیَّتِهِ إِلی جَوهَرٍ آخَرَ إِلاَّ اللّهُ، ولا یَنقُلُ الشَّیءَ مِنَ الوُجودِ إِلَی العَدَمِ إِلاَّ اللّهُ. (2)

عنه علیه السلام :قَدِمَ وَفدٌ مِن أَهلِ فِلَسطینَ عَلَی الباقِرِ علیه السلام فَسَأَلوهُ عَن مَسائِلَ فَأَجابَهُم، ثُمَّ سَأَلوهُ عَنِ الصَّمَدِ ، فَقالَ: تَفسیرُهُ فیهِ ؛ الصَّمَدُ خَمسَهُ أَحرُفٍ : فَالأَلِفُ دَلیلٌ عَلی إِنِّیَّتِهِ، وهُوَ قَولُهُ عز و جل : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ» (3) وذلِکَ تَنبیهٌ وإِشارَهٌ إِلَی الغائِبِ عَن دَرَکِ الحَواسِّ، وَاللاّمُ دَلیلٌ عَلی إِلهِیَّتِهِ بِأَنَّهُ هُوَ اللّهُ، وَالأَلِفُ وَاللاّمُ مُدغَمانِ لا یَظهَرانِ عَلَی اللِّسانِ ولا یَقَعانِ فِی السَّمعِ ویَظهَرانِ فِی الکِتابَهِ، دَلیلانِ عَلی أَنَّ إِلهِیَّتَهُ بِلُطفِهِ خافِیَهٌ لا تُدرَکُ بِالحَواسِّ، ولا تَقَعُ فی لِسانِ واصِفٍ ولا أُذُنِ سامِعٍ ؛ لِأَنَّ تَفسیرَ الإِلهِ هُوَ الَّذی أَلِهَ الخَلقُ عَن دَرَکِ ماهِیَّتِهِ وکَیفِیَّتِهِ بِحِسٍّ أَو بِوَهمٍ، لا بَل هُوَ مُبدِعُ الأَوهامِ وخالِقُ الحَواسِّ، وإِنَّما یَظهَرُ ذلِکَ عِندَ الکِتابَهِ، [ فَهُوَ] (4) دَلیلٌ عَلی أَنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أَظهَرَ رُبوبیَّتَهُ فی إِبداعِ الخَلقِ، وتَرکیبِ أَرواحِهِمُ اللَّطیفَهِ فی أَجسادِهِمُ الکَثیفَهِ، فَإِذا نَظَرَ عَبدٌ إِلی نَفسِهِ لَم یَرَ روحَهُ، کَما أَنَّ لامَ الصَّمَدِ لا تَتَبَیَّنُ ولا تَدخُلُ فی حاسَّهٍ مِنَ الحَواسِّ الخَمسِ، فَإِذا نَظَرَ إِلَی الکِتابَهِ ظَهَرَ له ما خَفِیَ ولَطُفَ . فَمَتی تَفَکَّرَ العَبدُ فی ماهِیَّهِ البارِئِ وکَیفِیَّتِهِ، أَلِهَ فیهِ وتَحَیَّرَ ولَم تُحِط فِکرَتُهُ بِشَیءٍ یَتَصَوَّرُ لَهُ ؛ لِأَنَّهُ عز و جل خالِقُ الصُّوَرِ، فَإِذا نَظَرَ إِلی خَلقِهِ ثَبَتَ لَهُ أَنَّهُ عز و جلخالِقُهُم ومُرَکِّبُ أَرواحِهِم فی أَجسادِهِم. (5)

.

1- .مهج الدعوات: ص 71، بحار الأنوار: ج 85 ص 216 ح 1 .
2- .التوحید: ص 68 ح 22 عن عبد اللّه بن سنان، بحار الأنوار : ج 4 ص 148 ح 2 .
3- .آل عمران: 18 .
4- .ما بین المعقوفین سقط من المصدر، وأثبتناه من بحار الأنوار .
5- .التوحید: ص 92 ح 6 ، معانی الأخبار : ص 7 ح 3 کلاهما عن وهب بن وهب القرشیّ، بحار الأنوار : ج 3 ص 224 ح 15 .

ص: 157

امام باقر علیه السلام در قنوتش :خدایا ! ... بنده کوچک تو ، گرفتار ضعف بشری و ناتوانیِ انسانیت است، و چیرگیِ الوهیت و پادشاهیِ خلقت ، از آنِ توست .

امام صادق علیه السلام :کسی جز خدا، چیز را از بی چیزی ، هستی نمی بخشد و جز خدا، چیز را از جوهر آن به جوهری دیگر تبدیل نمی کند و جز خدا ، آن را از وجود به عدم نمی برَد .

امام صادق علیه السلام :نمایندگانی از فلسطین، بر امام باقر علیه السلام وارد شدند و از وی سؤال هایی کردند و امام پاسخشان داد . سپس از معنای «الصمد» پرسیدند ، و امام فرمود : تفسیر آن، در خودش هست ؛ «الصمد» پنج حرف دارد : الف، دلیل بر إنّیت (وجود) اوست و این همان گفته خداوند عز و جل است : «خدا گواهی می دهد که جز او خدایی نیست» و این، آگاهی دادن است و به چیزهایی اشاره دارد که از حواس، پوشیده اند. و لام، دلیل بر الوهیت اوست که او همان خداوند است . و الف و لامِ ادغام یافته که در گفتار، ظاهر نمی شوند و به گوش، شنیده نمی شوند و در نگارش، پدیدار می شوند دلیل اند بر آن که خدا، لطیف و پنهان است و به حواس، درک نمی شود و به زبانِ توصیف کننده و گوشِ شنونده در نمی آید ؛ چون معنای «اله»، خدایی است که مردم، از درک ماهیت و چگونگیِ او به وسیله حس و وهم ، حیران گشته اند ، نه بلکه او سازنده وهم ها و آفریدگار حواس است و آن، تنها در نگارش ظاهر می شود و دلیل بر آن است که خدای سبحان، ربوبیت خویش را در پدید آوردنِ خلق و ترکیب روح های لطیف ایشان با پیکرهای ناشفّافشان ، آشکار می سازد . پس چون بنده ای به خودش می نگرد ، روح خود را نمی بیند ، همان گونه که لام «الصّمد» آشکار نمی شود (1) و در هیچ یک از حواسّ پنجگانه وارد نمی شود ؛ امّا چون به نوشته بنگرد ، آنچه پنهان و لطیف بوده ، آشکار می شود . هر زمان بنده، در ماهیت آفریدگار و چگونگیِ او بیندیشد ، در او سرگردان و متحیّر می شود و اندیشه اش به تصوّری از او نمی رسد ؛ چون او آفریدگار صورت هاست ، و هر گاه به خلقت خود بنگرد ، برایش ثابت می شود که خداوند عز و جل ، خالق و ترکیب کننده روح با پیکر اوست .

.

1- .الصّمد ، الف و لام تعریف دارد و چون «ص» از حروف شمسی است، لام موجود در «الصّمد»، تلفّظ نمی گردد .

ص: 158

الکافی عن هشام بن الحکم :قالَ أَبو شاکِرٍ الدَّیَصانِیُّ : إِنَّ فِی القُرآنِ آیَهً هِیَ قَولُنا . قُلتُ: ما هِیَ؟ فَقالَ: «وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلَهٌ» (1) فَلَم أَدرِ بِما أُجیبُهُ! فَحَجَجتُ فَخَبَّرتُ أَبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقالَ: هذا کَلامُ زَندیقٍ خَبیثٍ، إِذا رَجَعتَ إِلَیهِ فَقُل لَهُ: مَا اسمُکَ بِالکوفَهِ ؟ فَإِنَّهُ یَقولُ: فُلانٌ . فَقُل لَهُ : مَا اسمُکَ بِالبَصرَهِ ؟ فَإِنَّهُ یَقولُ: فُلانٌ . فَقُل: کَذلِکَ اللّهُ رَبُّنا فِی السَّماءِ إِلهٌ وفِی الأَرضِ إِلهٌ ، وفِی البِحارِ إِلهٌ وفِی القِفارِ إِلهٌ وفی کُلِّ مَکانٍ إِلهٌ . قالَ: فَقَدِمتُ فَأَتَیتُ أَبا شاکِرٍ فَأَخبَرتُهُ، فَقالَ: هذِهِ نُقِلَت مِنَ الحِجازِ . (2)

الإمام الرضا علیه السلام مِن کَلامٍ لَهُ فی تَوحیدِ اللّهِ سُبحانَهُ : لَهُ مَعنَی الرُّبوبِیَّهِ إِذ لا مَربوبَ ، وحَقیقَهُ الإِلهِیَّهِ إِذ لا مَألوهَ. (3)

1 / 1 2مَعنَی «اللّهِ»الإمام علیّ علیه السلام :«اللّهُ» مَعناهُ المَعبودُ الَّذی یَألَهُ فِیهِ الخَلقُ ویؤلَهُ إِلَیهِ ، وَاللّهُ هُوَ المَستورُ عَن دَرکِ الأَبصارِ ، المَحجوبُ عَنِ الأَوهامِ وَالخَطَراتِ . (4)

.

1- .الزخرف: 84 .
2- .الکافی: ج 1 ص 128 ح 10 .
3- .الأمالی للمفید : ص 256 ح 4 عن محمّد بن زید الطبریّ، التوحید: ص 38 ح 2، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 152 ح 51 کلاهما عن محمّد بن یحیی بن عمر بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام، بحار الأنوار : ج 4 ص 229 ح 3 .
4- .التوحید : ص89 ح 2 عن وهب بن وهب القرشی عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار: ج 3 ص222 .

1 / 1 2 معنای «اللّه »

الکافی به نقل از هشام بن حکم : ابو شاکر دیصانی گفت : آیه ای در قرآن هست که همان گفته ماست . گفتم : چه آیه ای ؟ گفت : «و او کسی است که در آسمانْ خداست و در زمینْ خداست» . در پاسخ ماندم . حج گزاردم و سپس به امام صادق علیه السلام خبر دادم . امام فرمود : «این، سخن زندیقی خبیث است . چون به سویش باز گشتی ، به او بگو : نام تو در کوفه چیست ؟ او می گوید : فلان . تو به او بگو : نام تو در بصره چیست ؟ او می گوید : فلان . پس بگو : پروردگار ما هم، چنین است ؛ در آسمانْ خداست و در زمینْ خداست و در دریاها خداست و در صحرا خداست و در هر جا خداست» . باز گشتم و نزد ابو شاکر آمدم و به او خبر دادم . گفت : این [ پاسخ] ، از حجاز آمده است .

امام رضا علیه السلام از سخنش درباره توحید خدای سبحان : معنای پروردگاری، از آنِ او بود [حتّی] وقتی که پرورده ای هم نبود و حقیقت خداوندگاری، او را بود، [حتّی] هنگامی که پرستشگری نبود .

1 / 1 2معنای «اللّه »امام علی علیه السلام :«اللّه »، یعنی معبودی که خلق، در او سرگردان اند و به او پناه می برند و خداوند، همان پوشیده از دسترس دیده ها و در پرده از وهم ها و خطورات ذهن است .

.


ص: 160

عنه علیه السلام :«اللّهُ» أَعظَمُ اسمٍ مِنَ أَسماءِ اللّهِ عز و جل ، وهُوَ الاِسمُ الَّذی لا یَنبَغی أَن یُسَمّی بِهِ غَیرُ اللّهِ ، ولَم یَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ . (1)

عنه علیه السلام :لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ رَبُّ کُلِّ شَیءٍ ووارِثُهُ، لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ إِلهُ الآلِهَهِ. (2)

الإمام زین العابدین علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَن مَعنی بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ : حَدَّثَنی أَبی، عَن أخیهِ الحَسَنِ عَن أبیهِ أَمیرِ المُؤمِنینَ علیهم السلام: أَنَّ رَجُلاً قامَ إِلَیهِ فَقالَ: یا أَمیرَ المُؤمِنینَ ، أخبِرنی عَن «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» ما مَعناهُ؟ فَقالَ: إِنَّ قَولَکَ «اللّهُ» أَعظَمُ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل ، وهُوَ الاِسمُ الَّذی لا یَنبَغی أَن یُسَمّی بِهِ غَیرُ اللّهِ، ولَن یَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ. فَقالَ الرَّجُلُ: فَما تَفسیرُ قَولِهِ : «اللّه »؟ قالَ: هُوَ الَّذی یَتَأَلَّهُ (3) إِلَیهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ کُلُّ مخَلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن جَمیعِ مَن هُوَ دونَهُ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن کُلِّ مَن سِواهُ، وذلِکَ أَنَّ کُلَّ مُتَرَئِّسٍ فی هذِهِ الدُّنیا ومُتَعَظِّمٍ فیها وإِن عَظُمَ غِناؤُهُ وطُغیانُهُ وکَثُرَت حَوائِجُ مَن دونَهُ إِلَیهِ فَإِنَّهُم سَیَحتاجونَ حَوائِجَ لا یَقدِرُ عَلَیها هذَا المُتَعاظِمُ، وکَذلِکَ هذَا المُتَعاظِمُ یَحتاجُ حَوائِجَ لا یَقدِرُ عَلَیها، فَیَنقَطِعُ إِلَی اللّهِ عِندَ ضَرورَتِهِ وفاقَتِهِ، حَتّی إِذا کَفی هَمَّهُ عادَ إِلی شِرکِهِ . أَما تَسمَعُ اللّهَ عز و جل یَقولُ: «قُلْ أَرَءَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَهُ أَغَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن کُنتُمْ صَدِقِینَ * بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِن شَاءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ» . (4) فَقالَ اللّهُ عز و جل لِعِبادِهِ: أَیُّهَا الفُقَراءُ إِلی رَحمَتی، إِنّی قَد أَلزَمتُکُمُ الحاجَهَ إِلَیَّ فی کُلِّ حالٍ، وذِلَّهَ العُبودِیَّهِ فی کُلِّ وَقتٍ، فَإِلَیَّ فَافزَعوا فی کُلِّ أَمرٍ تَأخُذونَ فیهِ وتَرجونَ تَمامَهُ وبُلوغَ غایَتِهِ، فَإِنّی إِن أَرَدتُ أَن أُعطِیَکُم لَم یَقدِر غَیری عَلی مَنعِکُم، وإِن أَرَدتُ أَن أَمنَعَکُم لَم یَقدِر غَیری عَلی إِعطائِکُم، فَأَنَا أَحَقُّ مَن سُئِلَ وأَولی مَن تُضُرِّعَ إِلَیهِ، فَقولوا عِندَ افتِتاحِ کُلِّ أَمرٍ صَغیرٍ أَو عَظیمٍ . «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» أَی أَستَعینُ عَلی هذَا الأَمرِ بِاللّهِ الَّذی لا یَحِقُّ العِبادَهُ لِغَیرِهِ ، المُغیثِ إِذَا استُغیثَ، وَالمُجیبِ إِذا دُعِیَ، الرَّحمنِ الَّذی یَرحَمُ، بِبَسطِ الرِّزقِ عَلَینَا، الرَّحیمِ بِنا فی أَدیانِنا ودُنیانا وآخِرَتِنا، خَفَّفَ عَلَینَا الدّینَ وجَعَلَهُ سَهلاً خَفیفا، وهُوَ یَرحَمُنا بِتَمَیُّزِنا مِن أَعدائِهِ. (5)

.

1- .التوحید : ص 231 ح 5 عن محمّد بن زیاد ومحمّد بن سیّار عن الإمام العسکری عن الإمام زین العابدین علیهماالسلام ، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام : ص 27 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 244 .
2- .بحار الأنوار : ج 97 ص 222 نقلاً عن الدروع الواقیه وراجع مصباح المتهجّد: ص 601 والإقبال: ج 1 ص 102 .
3- .ألَهَ : عَبَدَ ، وألَهَ: تحیَّر (الصحاح : ج 6 ص 2223).
4- .الأنعام: 40 و 41 .
5- .التوحید: ص 231 ح 5، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکریّ علیه السلام: ص 27 ح 9 کلاهما عن یوسف بن محمّد بن زیاد و علیّ بن محمّد بن سیّار عن الإمام العسکری علیه السلام، بحار الأنوار : ج 92 ص 232 ح 14 .

ص: 161

امام علی علیه السلام :«اللّه »، بزرگ ترین نام از نام های خداوند عز و جل است و آن، نامی است که نامیدن جز خدا به آن، سزا نیست و هیچ مخلوقی هم به آن نامیده نشده است .

امام علی علیه السلام :هیچ خدایی جز خداوند یکتا نیست ؛ پروردگار و میراث برِ هر چیز . خدایی جز خداوند یکتا نیست ، خدای خدایگان .

امام زین العابدین علیهماالسلام در پاسخ به سؤال از تفسیر «بسم اللّه الرحمن الرحیم» : پدرم، از برادرش حسن ، از پدرش امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرد که مردی کنارش ایستاد و گفت : ای امیر مؤمنان ! درباره «بسم اللّه الرحمن الرحیم» برایم بگو . معنایش چیست ؟ فرمود : «بی گمان ، گفته تو اللّه `` ، بزرگ ترین نامِ الهی است و آن، نامی است که نشاید جز خدا را به او نامید و هرگز مخلوقی بدان نامیده نمی شود» . آن مرد گفت : پس تفسیر «اللّه » در کلام او چیست ؟ فرمود : «او کسی است که هر مخلوقی، به هنگام نیازها و سختی ها و قطع امید از همه چیزهای دیگر و دست نداشتن به غیر او، شیدایش می شود و این، از آن روست که هر کسی که خود را در این دنیا رئیس و بزرگ می گیرد ، هر چند هم که توانگر و طاغی باشد و نیازهای دیگران به او فراوان باشد، باز هم این نیازمندان ، نیازهایی پیدا می کنند که این خودْبزرگ بین، قادر به رفع آنها نیست . و این شخص خودْبزرگ بین هم، خودش نیازهایی دارد که قادر به رفع آنها نیست و از سرِ ضرورت و حاجت، از همه می گسلد و به خدا روی می آورد ، و تا حاجتش برآورده شود ، دوباره به شرکش باز می گردد . آیا سخن خداوند عز و جلرا نمی شنوی که می گوید : «بگو : به نظر شما ، اگر عذاب خدا، شما را در رسد و یا رستاخیز ، شما را دریابد ، اگر راستگویید ، آیا کسی غیر از خدا را می خوانید ؟! [نه، ]بلکه تنها او را می خوانید و اگر بخواهد ، گره از کار شما می گشاید و آنچه را شریک او می خوانید، از یاد خواهید برد» . پس خداوند عز و جل به بندگانش می گوید : ای نیازمندان به رحمت من ! من نیاز به خودم و خواریِ بندگی را همراه شما کرده ام . پس در هر کاری که آغاز می کنید و اتمام و به پایان رسیدنش را امید می برید ، به من پناه آورید که اگر من بخواهم به شما بدهم ، غیر من نمی تواند از شما باز دارد و اگر من بخواهم از شما باز دارم ، غیر من نمی تواند به شما بدهد . من سزاوارترین کس به درخواست و شایسته ترین کس برای تضرّع به درگاهش هستم . پس در آغازِ هر کار کوچک و بزرگ ، «بسم اللّه الرحمن الرحیم» بگویید ؛ یعنی از خدا برای این کار، یاری می خواهم ؛ خدایی که عبادت، جز برای او شایسته نیست ، فریادرس دادخواهان ، پاسخگوی دعوتگران ، بخشنده ای که با گستردنِ روزی، بر ما رحم می کند ، مهربان با ما در دین و دنیا و آخرتمان ، او که دین را بر ما تخفیف داد و آن را آسان و سبک ساخت و اوست که با جدا ساختن ما از دشمنانش، بر ما رحمت می آورَد» .

.


ص: 162

الإمام الباقر علیه السلام :«اللّهُ» مَعناهُ المَعبودُ الَّذی أَلِهَ الخَلقُ عَن دَرکِ ماهِیَّتِهِ ، وَالإِحاطَهِ بِکَیفِیَّتِهِ ، ویَقولُ العَرَبُ : أَلِهَ الرَّجُلُ إِذا تَحَیَّرَ فِی الشَّیءِ فَلَم یُحِط بِهِ عِلما ، ووَلَهَ إِذا فَزِعَ إِلی شَیءٍ مِمّا یَحْذَرُهُ ویَخافُهُ ، فَالإلهُ هُوَ المَستورُ عَن حَواسِّ الخَلقِ . . . فَمَعنی قَولِهِ: «اللّهُ أَحَدٌ» المَعبودُ الَّذی یَألَهُ الخَلقُ عَن إِدراکِهِ ، وَالإِحاطَهِ بِکَیفِیَّتِهِ ، فَردٌ بِإِلهِیَّتِهِ ، مُتَعالٍ عَن صِفاتِ خَلقِهِ . (1)

.

1- .التوحید : ص 89 ح 2 عن وهب بن وهب القرشی عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 222 .

ص: 163

امام باقر علیه السلام :«اللّه »، یعنی معبودی که خلق از درک چیستی اش و آگاهی به چگونگی اش ، حیران گشته اند . عرب وقتی می گوید : «أَلِهَ الرَّجُل»، که در چیزی حیران بماند و بدان آگاهی نیابد و چون از چیزی بترسد و حذر کند ، حیران و سرگشته، به چیزی پناه می برَد . پس «اِله»، همان پوشیده از حواسّ مردم است ... . و این که بگوید : «اللّه ، یگانه است»، به معنای همان معبودی است که مردم، از ادراکش و احاطه به چگونگی اش درمی مانند ؛ در خداوندی اش یکتاست و والاتر از ویژگی های خلق خویش است .

.


ص: 164

الإمام الکاظم علیه السلام فی مَعنَی «اللّهِ» : اِستَولی عَلی ما دَقَّ وجَلَّ . (1)

الإمام الرضا علیه السلام :إِنَّ فی تَسمِیَهِ اللّهِ عز و جل الإِقرارَ بِرُبوبِیَّتِهِ وتَوحیدِهِ . (2)

راجع : ص146 ح4004 4005 و 168 ح 4035 ، بحار الأنوار : ج3 ص226 .

1 / 1 3مَعنی «اللّهُ أَکبَرُ»رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی تَفسیرِ «اللّهُ أَکبَرُ» : أَمّا قَولُهُ : «اللّهُ أَکبَرُ» فَهِیَ کَلِمَهٌ لَیسَ أَعلاها کَلامٌ ، وأَحَبُّها إِلَی اللّهِ ، یَعنی لَیسَ أَکبَرُ مِنهُ ؛ لِأَنَّهُ یُستَفتَحُ الصَّلواتُ بِهِ ، لِکَرامَتِهِ عَلَی اللّهِ ، وهُوَ اسمٌ مِن أَسماءِ اللّهِ الأَکبَرِ . (3)

الکافی عن ابن محبوب :قالَ رَجُلٌ عِندَ أبی عَبدِ اللّه علیه السلام: «اللّهُ أَکبَرُ» . فَقالَ : اللّهُ أَکبَرُ مِن أَیِّ شَیءٍ ؟ فَقالَ : مِن کُلِّ شَیءٍ . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : حَدَّدتَهُ . فَقالَ الرَّجُلُ : کَیفَ أَقولُ ؟ قالَ : قُل : اللّهُ أَکبَرُ مِن أَن یُوصَفَ . (4)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 115 ح 3 ، معانی الأخبار : ص 4 ح 1 ، التوحید : ص 230 ح 4 کلّها عن الحسن بن راشد وراجع : المحاسن : ج 1 ص 372 ح 812 وبحار الأنوار : ج 3 ص 336 ح 44 .
2- .عیون أخبار الرضا : ج 2 ص 93 ح 1 ، علل الشرائع : ص 482 ح 1 کلاهما عن محمّد بن سنان ، بحار الأنوار : ج 65 ص 323 ح 27 .
3- .الاختصاص : ص 34 عن الحسین بن عبد اللّه عن أبیه عن جدّه عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام .
4- .الکافی : ج 1 ص 117 ح 8 ، التوحید : ص 313 ح 1 ، معانی الأخبار : ص 11 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 84 ص366 ح 20 .

ص: 165



1 / 1 3 معنای «اللّه اکبر»

امام کاظم علیه السلام در معنای «اللّه » : بر هر چیز کوچک و بزرگ، چیره است .

امام رضا علیه السلام :بی گمان ، در نام گذاریِ او به «خداوند» ، اقرار به ربوبیت و یگانگیِ او نهفته است .

ر . ک : ص 147 ح 4004 4005 و 169 ح 4035، بحار الأنوار : ج 3 ص 226 .

1 / 1 3معنای «اللّه اکبر»پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر «اللّه اکبر» : امّا سخن او : «اللّه اکبر»، کلمه ای است که سخنی برتر از آن نیست و محبوب ترین سخن نزد خداست ؛ یعنی بزرگ تر از او نیست ؛ چون به خاطر بزرگ بودنش نزد خداوند، نمازها بدان آغاز می شود و آن ، نامی از نام های بزرگ خداست .

الکافی به نقل از ابن محبوب : مردی، نزد امام صادق علیه السلامگفت : «اللّه اکبر» . امام فرمود : «خدا بزرگ تر از چه چیز است ؟» . گفت : از هر چیز . امام فرمود : «او را محدود کردی» . مرد گفت : پس چه بگویم ؟ امام فرمود : «بگو : خدا بزرگ تر از آن است که به وصف آید» .

.


ص: 166

الکافی عن جمیع بن عمیر :قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : أیُّ شَیءٍ «اللّهُ أکبَرُ» ؟ فَقُلتُ : اللّهُ أَکبَرُ مِن کُلِّ شَیءٍ . فَقالَ : وکانَ ثَمَّ شَیءٌ فَیَکونُ أَکبَرَ مِنهُ ؟! فَقُلتُ : وما هُوَ ؟ قالَ : اللّهُ أَکبَرُ مِن أَن یُوصَفَ . (1)

راجع : ج 6 ص 570 (الفصل التاسع والخمسون : الکبیر ، المتکبّر) .

1 / 1 4مَعنی «بِاسمِ اللّهِ»الإمام زین العابدین علیه السلام فِی الدُّعاءِ : . . . بِاسمِ اللّهِ کَلِمَهِ المُعتَصِمینَ ومَقالَهِ المُتَحَرِّزینَ . (2)

التوحید عن الحسن بن علیّ بن فضّال :سَأَلتُ الرِّضا عَلِیَّ بنَ موسی علیهماالسلام عَن «بِاسمِ اللّهِ» . قالَ : مَعنی قَولِ القائِلِ : بِاسمِ اللّهِ ، أَی أَسِمُ عَلی نَفسی سِمَهً مِن سِماتِ اللّهِ عز و جل ؛ وهِیَ العِبادَهُ . قالَ : فَقُلتُ لَهُ : ما السِّمَهُ ؟ فَقالَ : العَلامَهُ . (3)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 118 ح 9 ، التوحید : ص 313 ح 2 عن جمیع بن عمرو ، معانی الأخبار : ص 11 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 376 ح 827 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 218 ح 1 .
2- .البلد الأمین : ص 100 ، المصباح للکفعمی : ص 144 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 153 ح 11 .
3- .التوحید : ص 229 ح 1 ، معانی الأخبار : ص 3 ح 1 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 260 ح 19 وفیه «العبودیّه» بدل «العباده» ، بحار الأنوار : ج 92 ص 230 ح 9 .

ص: 167



1 / 1 4 معنای «باسم اللّه »

الکافی به نقل از جمیع بن عمیر : امام صادق علیه السلام فرمود : « خدا بزرگ تر است از چه چیز ؟» . گفتم : خدا بزرگ تر است از همه چیز . امام فرمود : «مگر این جا چیزی هست که خدا بزرگ تر از آن باشد ؟!» . گفتم : پس معنایش چیست ؟ فرمود : «خدا بزرگ تر از آن است که به وصف آید» .

ر . ک : ج 6 ص 571 (فصل پنجاه و نهم : کبیر ، متکبّر) .

1 / 1 4معنای «باسم اللّه »امام زین العابدین علیه السلام در دعا : به نام خدا ؛ آن زمزمه چنگ زنندگان [به ریسمان الهی] و گفتارِ در پناه آمدگان .

التوحید به نقل از حسن بن علی بن فضّال : از امام علی بن موسی الرضا علیه السلاممعنای «به نام خدا» را پرسیدم . فرمود : «این که کسی بگوید : به نام خدا`` ، یعنی «سِمَه»ای از نشان های خدا را که همان بندگی است ، بر خودم می نهم» . گفتم : «سمه» یعنی چه ؟ امام فرمود : «همان نشان و علامت» .

.


ص: 168

الکافی عن عبد اللّه بن سنان :سَأَلتُ أَبا عَبدِ اللّهِ علیه السلامعَن تَفسیرِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» قالَ: الباءُ بَهاءُ اللّهِ، وَالسّینُ سَناءُ اللّهِ، وَالمیمُ مَجدُ اللّهِ . ورَوی بَعضُهُم : المیمُ مُلکُ اللّهِ، وَاللّهُ إِلهُ کُلِّ شَیءٍ، الرَّحمنُ بِجَمیعِ خَلقِهِ ، وَالرَّحیمُ بِالمُؤمِنینَ خاصَّهً. (1)

الإمام العسکریّ علیه السلام فی قَولِ اللّهِ عز و جل : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» : اللّهُ هُوَ الَّذی یَتَأَلَّهُ إِلَیهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ کُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن کُلِّ مَن هُوَ دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن جَمیعِ ما سِواهُ ، یَقولُ : «بِاسمِ اللّهِ» أَی أَستَعینُ عَلی أُموری کُلِّها بِاللّهِ الَّذی لا تَحِقُّ العِبادَهُ إِلاّ لَهُ ، المُغیثِ إِذَا استُغیثَ ، وَالمُجیبِ إِذا دُعِیَ . (2)

راجع : ص 160 ح 4025 .

.

1- .الکافی ج 1 ص 114 ح 1، التوحید: ص 230 ح 2، معانی الأخبار: ص 3 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 231 ح 1.
2- .التوحید : ص 230 ح 5 ، معانی الأخبار : ص 4 ح 2 کلاهما عن محمّد بن زیاد ومحمّد بن سیّار ، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام : ص 21 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 41 ح 16 .

ص: 169

الکافی به نقل از عبد اللّه بن سنان : از امام صادق علیه السلام درباره تفسیر «بسم اللّه الرحمن الرحیم» پرسیدم. فرمود : «با» بهای خدا ، «سین» سنای خدا و «میم» مجد خداست . [ و برخی راویان، ذیل حدیث را این گونه روایت کرده اند :] «میم»، مُلک خدا و «اللّه » ، خدای هر چیز است ؛ رحمان (مهربان) بر همه خلقش و رحیم (بخشنده) تنها بر مؤمنان .

امام حسن عسکری علیه السلام درباره گفته خداوند عز و جل : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» : «اللّه »، آن کسی است که هر مخلوقی، در نیازها و سختی ها، [یعنی] به گاه قطع امید از هر چیز دیگری غیر از او و کوتاه شدن دستش از همه آنچه غیر اوست ، به او متوجه می شود و می گوید : «به نام خدا» ؛ یعنی در همه کارهایم، از خدا کمک می جویم ؛ خدایی که بندگی، جز او را نباید ؛ خدایی که چون [ از او] یاری خواسته شود، یاور است و چون خوانده شود ، اجابتگر است .

ر . ک : ص 161 ح 4025.

.


ص: 170

الفصل الثانی: أصناف أسماء اللّه2 / 1الأَسماءُ اللَّفظِیَّهُالإمام علیّ علیه السلام :ما مِن حَرفٍ إِلاّ وهُوَ اسمٌ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :هذِهِ «کهیعص» أَسماءُ اللّهِ مُقَطَّعَهً . (2)

2 / 2الأَسماءُ التَّکوِینِیَّهُالإمام علیّ علیه السلام :أَنَا أَسماءُ اللّهِ الحُسنی ، وأَمثالُهُ العُلیا ، وآیاتُهُ الکُبری . (3)

عنه علیه السلام :نَحنُ الاِسمُ المَخزونُ المَکنونُ ، نَحنُ الأَسماءُ الحُسنَی الَّتی إِذا سُئِلَ اللّهُ عز و جل بِها أَجابَ ، نَحنُ الأَسماءُ المَکتوبَهُ عَلَی العَرشِ . (4)

.

1- .التوحید : ص 235 ح 2 ، معانی الأخبار : ص 44 ح 2 کلاهما عن یزید بن الحسن عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 320 ح 4 .
2- .تفسیر القمّی : ج 2 ص 48 عن أبی بصیر ، بحار الأنوار : ج 92 ص 376 ح 4 .
3- .مختصر بصائر الدرجات : ص34 عن أبیحمزه الثمالی عن الإمام الباقر علیه السلام ، بحار الأنوار : ج53 ص47 ح20 .
4- .المحتضر: ص 75 ، مدینه المعاجز : ج 1 ص 556 ح 351 کلاهما نقلاً عن منهج التحقیق إلی سواء الطریق عن سلمان ، بحار الأنوار: ج 27 ص 38 ح 5 .