گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلد پنجم
بخش چهارم : شناختن صفات ثبوتی خدا



اشاره

بخش چهارم : شناختن صفات ثبوتی خدافصل یکم: بایسته ها در شناختن صفات خدافصل دوم : اَحَد ، واحدفصل سوم : اوّل، آخرفصل چهارم : بارئفصل پنجم : باسط ، قابضفصل ششم : باقیفصل هفتم : بدی ء و بدیعفصل هشتم : بَرّ، بارّفصل نهم : بصیرفصل دهم : توّابفصل یازدهم : جابر، جبّارفصل دوازدهم : جاعلفصل سیزدهم : حافظ ، حفیظفصل چهاردهم : حافی، حَفیفصل پانزدهم : حاکمفصل شانزدهم : حسیبفصل هفدهم : حقفصل هجدهم : حکیمفصل نوزدهم : حلیم

.


ص: 232



پیش گفتار

پیش گفتارمقصود از صفات ثبوتی، صفاتی هستند که خداوند متعال ، دارای آنهاست ، اعم از صفات ذات و صفات فعل. در فصل یکم این بخش ، بر چند نکته مهم در شناختن صفات خدا ، تأکید می شود : 1 . تنها خداوند متعال می تواند خود را توصیف کند؛ چرا که دیگری او را آن گونه که شایسته است ، نمی شناسد. بنا بر این ، او به بیان غیر خود، توصیف ناپذیر است. 2 . توصیف خداوند متعال نباید به «تشبیه» او بینجامد و نباید از «تعطیل» سر در آورد. او حقیقتی است که مبدأ همه حقایق است و شبیه هیچ آفریده ای نیست. 3 . هر نوع توصیفی از آفریدگار جهان که به معنای احاطه یافتن بر ذات او باشد، غیر واقعی است. 4 . آنچه قابل توصیف است، افعال خداوند است، نه ذات او. 5 . صفات خداوند ، معنای خاصّ خود را دارند ، نه همان معنایی که بر غیر خدا اطلاق می شود.

.


ص: 233

در فصل دوم تا پایان این بخش، برجسته ترین صفات ثبوتی خداوند ، با آیات و احادیثی که این صفات در آنها آمده است، با نظمی نوین و زودیاب ارائه می گردند. در این باره ، چند نکته قابل توجّه است : الف . روشن است که صفات ثبوتی خداوند عز و جل ، بیش از مواردی هستند که در این فصل آمده اند . ملاک گزینش ما، محوری بودن صفت و فراوانی آیات و احادیث درباره آن است. ب . صفات مذکور ، طبق حروف الفبا تنظیم گردیده اند ، مگر صفات قریب المعنی و یا متضاد ، که در یک جا ارائه شده اند. ج . در آغاز هر صفت، جمع بندی کوتاهی از معنای لغوی آن، چگونگی مطرح شدن آن در قرآن و برخی از نکاتی که پژوهش درباره آن صفت و فهم آیات و احادیث مربوط به آن را تسهیل می نماید، می آید .

.


ص: 234

الفصل الأوّل : ما یجب فی معرفه صفات اللّه1 / 1وَصفُهُ بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُرسول اللّه صلی الله علیه و آله :إنَّ الخالِقَ لا یوصَفُ إِلاّ بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ ، وکَیفَ یوصَفُ الخالِقُ الَّذی تَعجِزُ الحَواسُّ أن تُدرِکَهُ ، وَالأَوهامُ أَن تَنالَهُ ، وَالخَطَراتُ أن تَحُدَّهُ ، وَالأَبصارُ الإحاطَهَ بِهِ ؟! جَلَّ عَمّا یَصِفُهُ الواصِفونَ ، نَأی (1) فی قُربِهِ وقَرُبَ فی نَأیِهِ، کَیَّفَ الکَیفِیَّهَ؛ فَلا یُقالُ لَهُ: کَیفَ، وأَیَّنَ الأَینَ ؛ فَلا یُقالُ لَهُ: أَینَ،وهُوَ مُنقَطِعُ الکَیفِیَّهِ فیهِ وَالأَینونِیَّهِ، فَهُوَالأَحَدُ الصَّمَدُ کَما وَصَفَ نَفسَهُ، وَالواصِفونَ لا یَبلُغونَ نَعتَهُ، لَم یَلِد ولَم یُولَد ولَم یَکُن لَهُ کُفُوا أَحَدٌ. (2)

الإمام علیّ علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ فی جَوابِ رَجُلٍ قالَ لَهُ : صِف لَنا رَبَّنا مِثلَما نَراهُ عِیانا : فَانظُر أَیُّهَا السّائِلُ: فَما دَلَّکَ القُرآنُ عَلَیهِ مِن صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ وَاستَضِئ بِنورِ هِدایَتِهِ ، وما کَلَّفَکَ الشَّیطانُ عِلمَهُ مِمّا لَیسَ فِی الکِتابِ عَلَیکَ فَرضُهُ ، ولا فی سُنَّهِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وأَئِمَّهِ الهُدی أَثَرُهُ ، فَکِل عِلمَه إِلَی اللّهِ سُبحانَهُ ؛ فَإِنَّ ذلِکَ مُنتَهی حَقِّ اللّهِ عَلَیکَ . وَاعلَم أَنَّ الرّاسِخینَ فِی العِلم هُمُ الَّذینَ أَغناهُم عَنِ اقتِحامِ السُّدَدِ المَضروبَهِ دونَ الغُیوبِ ، الإِقرارُ بِجُملَهِ ما جَهِلوا تَفسیرَهُ مِنَ الغَیبِ المَحجوبِ ، فَمَدَحَ اللّهُ تَعالَی اعترافَهُم بِالعَجزِ عَن تَناوُلِ ما لَم یُحیطوا بِه عِلما ، وسَمّی تَرکَهُمُ التَّعَمُّقَ فیما لَم یُکَلِّفهُمُ البَحثَ عَن کُنهِهِ رُسوخا ، فَاقتَصِر عَلی ذلِکَ ، ولا تُقَدِّر عَظَمَهَ اللّهِ سُبحانَهُ عَلی قَدرِ عَقلِکَ فَتَکونَ مِنَ الهالِکینَ . هُوَ القادِرُ الَّذی إِذَا ارتَمَتِ الأَوهامُ لِتُدرِکَ مُنقَطَعَ قُدرَتِهِ ، وحاوَلَ الفِکرُ المُبَرَّأُ مِن خَطَراتِ الوَساوِسِ أن یَقَعَ عَلَیهِ فی عَمیقاتِ غُیوبِ مَلَکوتِهِ ، وتَوَلَّهَتِ القُلوبُ إِلَیهِ ، لِتَجرِیَ فی کَیفِیَّه صِفاتِهِ ، وغَمَضَت مَداخِلُ العُقولِ فی حَیثُ لا تَبلُغُهُ الصِّفاتُ لِتَناوُلِ عِلمِ ذاتِهِ ، رَدَعَها وهِیَ تَجوبُ مَهاوِیَ سُدَفِ الغُیوبِ ، مُتَخَلِّصَهً إِلَیهِ سُبحانَهُ فَرَجَعَت إِذ جُبِهَت مُعتَرِفَهً بِأَنَّهُ لا یُنالُ بِجَورِ الاِعتِسافِ کُنهُ مَعرِفَتِهِ ، ولا تَخطُرُ بِبالِ أُولِی الرَّوِیّاتِ (3) خاطِرَهٌ مِن تَقدیرِ جَلالِ عِزَّتِهِ . (4)

.

1- .نأی : بَعُد (لسان العرب : ج 15 ص 300) .
2- .کفایه الأثر : ص 12 عن ابن عبّاس ، کشف الغمّه : ج 3 ص 176 ، الکافی: ج 1 ص 138 ح 3 ، التوحید : ص 61 ح 18 کلّها عن الفتح بن یزید الجرجانی عن الإمام أبی الحسن علیه السلام ، تحف العقول : 482 عن الإمام الهادی علیه السلاموکلّها نحوه ولیس فی الثلاثه الأخیره ذیله من «فهو الأحد الصمد ...»، بحار الأنوار : ج 36 ص 283 .
3- .الرَّوِیَّه : التفکّر فی الأمر . ورَوَّیتُ فی الأمر : إذا نظرت فیه وفکّرت (الصحاح : ج 6 ص 2364 «روی») .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 91 عن مسعده بن صدقه عن الإمام الصادق علیه السلام وراجع التوحید : ص 55 ح 13 .

ص: 235



فصل یکم: بایسته ها در شناختن صفات خدا

1 / 1 توصیف خداوند به آنچه خود را بدان توصیف کرده است

فصل یکم: بایسته ها در شناختن صفات خدا1 / 1توصیف خداوند به آنچه خود را توصیف کرده استپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :آفریدگار ، جز به آنچه خود وصف کرده، توصیف نمی شود ، و چگونه توصیف شود ، آفریدگاری که حواس از ادراک او، اوهام از رسیدن به او ، رهیافت ها[ ی ذهنی و قلبی] از تعریف کردن او و اندیشه ها از احاطه بر او ناتوان اند؟! او از وصف وصف کنندگان ، برتر است. در [عین] نزدیکی، دور و در [ عین ]دوری، نزدیک است. او چگونگی را پدید آورد . پس درباره او نمی توان گفت : «چگونه است؟» . و کجایی را پدید آورد . پس درباره او گفته نمی شود : «کجاست؟» . چگونگی و کجایی درباره او جاری نیستند . پس اوست یگانه بی نیاز همان سان که خود را توصیف کرده است و وصف کنندگان به توصیف او نمی رسند. نزاده و زاده نشده است و کسی همتای او نیست.

امام علی علیه السلام در خطبه ای ، در پاسخ مردی که به ایشان گفت : پروردگار ما را چنان توصیف کن که گویا او را به چشم می بینیم : پس بنگر ای پرسشگر و هرصفت خدا که قرآن بر آن دلالت دارد، به آن اقتدا کن و از نور هدایت آن ، روشنایی برگیر و آنچه شیطان ، تو را به دانستن آن وا می دارد ، ولی نه در قرآن بر تو واجب گشته و نه در سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمّه هُدا نشانی از آن هست، علم آن را به خدای سبحان واگذار ، که نهایتِ حقّ خدا بر تو ، همان است. و بدان که استواران در دانش ، کسانی هستند که اعتراف به جملگیِ آنچه از تفسیر غیبِ در حجاب نمی دانند ، آنان را از نزدیک شدن به سراپرده های آویخته در برابر غیب ها ، بی نیاز ساخته است. پس ، خدای والا، اعتراف آنان را به ناتوانی از دستیابی به آنچه بِدان احاطه علمی ندارند، ثنا گفته و ژرف اندیشی نکردنِ ایشان را در آنچه کاوش در نهایتِ آن را بر آنان تکلیف نساخته، استواری نامیده است. پس بر آن بسنده کن و سترگی خدای سبحان را به اندازه خِرد خود مدان که از هلاک شدگان خواهی بود . اوست توانایی که هر گاه اوهام، آهنگ آن کنند که نهایتِ توانایی او را دریابند و اندیشه های پیراسته از رهیافت های وسوسه بخواهند در نهان های ژرف ملکوت او قرار گیرند و [ هر گاه ]دل ها شیفته او گردند تا به چگونگی اوصاف او راهی بجویند ، و [ هر گاه ] نفوذگاه های خِرد ، [از ظرافتْ] در جایی که توصیف ، به حقیقت آن دست نمی یابد نهان گردند تا آگاهی از ذات او را فرا چنگ آورند، آنها را می راند ، در حالی که آنها ، روی آور به سوی خدا سبحان ، پرتگاه های تاریکی های غیوب را در می نوردند ، و چون دست رد بر [ سینه ] آنها زده شود ، با اعتراف به این که با ناهنجاریِ بیراهه رفتن، نمی توان به نهایت معرفت او رسید و گذشتن از مرزهای شُکوه عزّت او به خاطر اندیشمندانْ خطور نمی کند ، باز می گردند .

.


ص: 236

. .


ص: 237

. .


ص: 238

الإمام علیّ علیه السلام :سُبحانَهُ! هُوَ کَما وَصَفَ نَفسَهُ، وَالواصِفونَ لا یَبلُغونَ نَعتَهُ. (1)

عنه علیه السلام :إِنَّ مَن یَعجِزُ عَن صِفاتِ ذِی الهَیئَهِ وَالأَدَواتِ فَهُوَ عَن صِفاتِ خالِقِهِ أَعجَزُ ، ومِن تَناوُلِهِ بِحُدودِ المَخلوقینَ أَبعَدُ . (2)

عنه علیه السلام :کَیفَ یَصِفُ إِلهَهُ منَ یَعجِزُ عَن صِفَهِ مَخلوقٍ مِثلِهِ! (3)

عنه علیه السلام :لَم یُطلِع العُقولَ عَلی تَحدیدِ صِفَتِهِ ، ولَم یَحجُبها عَن وَاجِبِ مَعرِفَتِهِ . (4)

عنه علیه السلام :مَن وَصَفَ اللّهَ فَقَد حَدَّهُ ، ومَن حَدَّهُ فَقَد عَدَّهُ ، ومَن عَدَّهُ فَقَد أَبطَلَ أَزَلَهُ ، ومَن قالَ : أَینَ ؟ فَقَد غَیّاهُ ، ومَن قالَ : عَلامَ ؟ فَقَد أَخلی مِنهُ ، ومَن قالَ : فیمَ ؟ فَقَد ضَمَّنَهُ . (5)

عنه علیه السلام :کَمالُ تَوحیدِهِ الإِخلاصُ لَهُ ، وکَمالُ الإِخلاصِ لَهُ نَفیُ الصِّفاتِ عَنهُ ؛ لِشَهادَهِ کُلِّ صِفَهٍ أَنَّها غَیرُ المَوصوفِ ، وشَهادَهِ کُلِّ مَوصوفٍ أَنَّهُ غَیرُ الصِّفَهِ ؛ فَمَن وَصَفَ اللّهَ فَقَد قَرَنَهُ ... . (6)

عنه علیه السلام :قَد جَهِلَ اللّهَ مَنِ استَوصَفَهُ ، وتَعَدّاهُ مَن مَثَّلَهُ ، وأَخطَأَهُ مَنِ اکتَنَهَهُ (7) ، فَمَن قالَ : أَینَ ؟ فَقَد بَوَّأَهُ ، ومَن قالَ : فیمَ ؟ فَقَد ضَمَّنَهُ ، ومَن قالَ : إِلامَ ؟ فَقَد نَهّاهُ ، ومَن قالَ : لِمَ؟ فَقَد عَلَّلَهُ ، ومَن قالَ : کَیفَ ؟ فَقَد شَبَّهَهُ ، ومَن قالَ : إِذ ؛ فَقَد وَقَّتَهُ ، ومَن قالَ : حَتّی ؛ فَقَد غَیّاهُ ، ومَن غَیّاهُ فَقَد جَزَّأَهُ ، ومَن جَزَّأَهُ فَقَد وَصَفَهُ ، ومَن وَصَفَهُ فَقَد أَلحَدَ فیهِ ، ومَن بَعَّضَهُ فَقَد عَدَلَ عَنهُ . (8)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 135 ح 1 عن الإمام الصادق علیه السلام ، التوحید : ص 42 ح 3 عن الحصین بن عبد الرحمن عن أبیه عن الإمام الصادق عن آبائه عنه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 304 .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 163 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 348 ح 34 .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 112 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 143 ح 9 .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 49 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 312 ح 640 عن جعفر بن سلیمان عنه علیه السلام وفیه «السواتر عن یقین» بدل «عن واجب» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 308 ح 36 .
5- .الکافی : ج 1 ص 140 ح 5 عن إسماعیل بن قتیبه عن الإمام الصادق علیه السلام ، نهج البلاغه : الخطبه 152 وفیه صدره إلی «أزله» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 285 ح 17 .
6- .نهج البلاغه : الخطبه 1 ، الاحتجاج : ج 1 ص 473 ح 113 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 247 ح 5 .
7- .کُنْه الشیء : نهایته ، وکُنْه المعرفه : حقیقتها . وقولهم : لا یکتنهه الوصف ، بمعنی لا یبلغ کُنْهه ، أی قدره وغایته (مجمع البحرین : ج 3 ص 1600) .
8- .تحف العقول : ص 63 ، التوحید : ص 36 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 151 ح 51 کلاهما عن القاسم بن أیّوب العلوی عن الإمام الرضا علیه السلام ، الأمالی للمفید : ص 255 ح 4 عن محمّد بن زید الطبری عن الإمام الرضا علیه السلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 361 ح 283 عن الإمام الرضا علیه السلام وکلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 229 ح 3 .

ص: 239

امام علی علیه السلام :خدا منزّه است! او آن گونه است که خود ، توصیف کرده است و توصیف کنندگان ، به توصیف او نمی رسند.

امام علی علیه السلام :همانا آن که از توصیف [موجودِ] دارای شکل و اندامْ ناتوان است، از توصیف آفریدگار آن، ناتوان تر و از دستیابی به او با معیارهای آفریدگان، دورتر است.

امام علی علیه السلام :آن که از توصیف آفریده ای مانند خود ناتوان است، چگونه خدای خود را توصیف کند؟

امام علی علیه السلام :[ خداوند ، ] خِردها را به تعیین حد برای صفت خود ، آگاه نساخته و آنها را از شناخت بایسته خود ، محروم نکرده است.

امام علی علیه السلام :هر که خدای را وصف کند، او را محدود کرده است و هر که او را محدود کند، او را به شمارش آورده است و هر که او را به شمارش آورد، دیرینگیِ او را باطل ساخته است. هر که بگوید : «کجاست؟» ، برای او پایانی قرار داده است و هر که بگوید : «بر روی چیست؟» ، مکانی را از او خالی دانسته است و هر که بگوید : «در چیست؟» ، او را درون چیز دیگری نهاده است.

امام علی علیه السلام :کمال توحید خدا، اخلاص برای اوست، و کمال اخلاص برای او ، نفی صفات از اوست؛ زیرا هر صفتی گواهی می دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفی گواه است که غیر از صفت است . از این رو ، هر که خدا را وصف کند ، او را [با دیگری ]قرین ساخته است.

امام علی علیه السلام :خدای را نشناخت آن که خواستار توصیف او شد. و از او فراتر رفت آن که او را همانند شمرد . و خطا کرد آن که در پی کُنه او رفت. پس هر که بگوید : «کجاست؟» ، او را در جایی نشانده است و هر که بگوید : «در چیست؟» او را درون چیز دیگری نهاده است و هر که بگوید : «تا کجاست؟» ، برای او پایانی قرار داده است و هر که بگوید : «برای چیست؟» ، برای او علّتی تراشیده است و هر که بگوید : «چگونه است؟» ، او را همانند ساخته است و هر که بگوید : «از کِی هست» ، برای او زمان نهاده است و هر که بگوید : «تا کِی هست» ، برای او غایتی گرفته است و هر که برای او غایت بگیرد، او را جزءدار شمرده است و هر که او را جزءدار بشمرد، او را به وصف آورده است و هر که او را به وصف آورد ، به بیراهه رفته است و هر که او را پاره پاره بداند ، از او منحرف شده است.

.


ص: 240

عنه علیه السلام :لَم تَرَهُ سُبحانَهُ العُقولُ فَتُخبِرَ عَنهُ ، بَل کانَ تَعالی قَبلَ الواصِفینَ بِهِ لَهُ . (1)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذی ... لا یَتَعاوَرُهُ زِیادَهٌ ولا نُقصانٌ ، ولا یوصَفُ بِأَینٍ ولا بِمَ ولا مَکانٍ . (2)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ . . . الَّذی سُئِلَتِ الأَنبیاءُ عَنهُ فَلَم تَصِفهُ بِحَدٍّ ولا بِبَعضٍ ، بَل وَصَفَته بِفِعالِهِ ، ودَلَّت عَلَیهِ بِآیاتِهِ . (3)

عنه علیه السلام :لا تَقَعُ الأَوهامُ لَهُ عَلی صِفَهٍ ، ولا تُعقَدُ القُلوبُ مِنهُ عَلی کَیفِیَّهٍ . (4)

عنه علیه السلام :لا یُوصَفُ بِالأَزواجِ ، ولا یُخلَقُ بِعِلاجٍ ، ولا یُدرَکُ بِالحَواسِّ . . . بَل إِن کُنتَ صادِقا أَیُّهَا المُتَکَلِّفُ لِوَصفِ رَبِّکَ ، فَصِف جِبریلَ ومیکائیلَ وجُنودَ المَلائِکَهِ المُقَرَّبینَ فی حُجُراتِ القُدُسِ ، مُرجَحِنّینَ (5) مُتُوَلِّهَهً عُقولُهُم أَن یَحُدّوا أَحسَنَ الخالِقینَ ، فَإِنّما یُدرَکُ بِالصِّفاتِ ذَوو الهَیئاتِ وَالأَدَواتِ ، ومَن یَنقَضی إِذا بَلَغَ أَمَدَ حَدِّهِ بِالفَناءِ . (6)

.

1- .غرر الحکم : ح 7556 .
2- .الکافی : ج 1 ص 141 ح 7 ، التوحید : ص 31 ح 1 ولیس فیه «ولا بِمَ» وکلاهما عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج 4 ص 265 ح 14 .
3- .الکافی : ج 1 ص 141 ح 7 ، التوحید : ص 32 ح 1 وفیه «بنقص» بدل «ببعض» وکلاهما عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج 4 ص 265 ح 14 .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 85 .
5- .مُرجَحِنّین : مِن ارْجَحَنَّ الشیء ؛ إذا مال من ثقله وتحرّک (لسان العرب : ج 13 ص 177) .
6- .نهج البلاغه : الخطبه 182 عن نوف البکالی ، بحار الأنوار : ج 4 ص 314 .

ص: 241

امام علی علیه السلام :خِردها خدای سبحان را ندیدند تا از او خبر دهند؛ بلکه خداوند متعال پیش از وصف کنندگانِ خود بود (خِردها وصف خدا را از او فرا گرفتند).

امام علی علیه السلام :ستایش ، خدای راست ... که افزونی و کاستی به او راه ندارد و به کجایی و به چیستی و مکان ، وصف نمی شود.

امام علی علیه السلام :ستایش ، خدای راست ... که پیامبران در پرسش درباره او به داشتن حد و بعض (با اندازه و جزء) توصیفش نکردند؛ بلکه او را به افعالش وصف کردند و با نشانه هایش به او ره نمودند.

امام علی علیه السلام :اوهام بر وصفی از او دست نمی یابند و دل ها چگونگی ای برای او قائل نمی شوند.

امام علی علیه السلام :[ خداوند ، ] به داشتن همگون ، وصف نمی شود و با چاره اندیشی نمی آفریند و با حواس درک نمی شود ... ؛ بلکه ای آن که برای وصف خداوندگارت ، خود را بیهوده به رنج افکنده ای! اگر در ادّعای خود صادقی، جبرئیل و میکائیل علیهماالسلام و دسته فرشتگان مقرّب را توصیف کن که در منازل پاکی ، خاضعانه سر به زیر افکنده اند و خِردهایشان از شناخت حقیقتِ نیکوترینِ آفرینندگان ، سرگشته است؛ زیرا تنها ، دارندگان شکل و اندام، با توصیفات ، ادراک می شوند و [ نیز ] آن که چون به پایان حدّ خود رسد، نابود می شود.

.


ص: 242

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... الَّذی لا یُدرِکُهُ بُعدُ الهِمَمِ ، ولا یَنالُهُ غَوصُ الفِطَنِ ، الَّذی لَیسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحدودٌ . . . مَن جَهِلَهُ فَقَد أَشارَ إِلَیهِ ، ومَن أَشارَ إِلَیهِ فَقَد حَدَّهُ ، ومَن حَدَّهُ فَقَد عَدَّهُ ، ومَن قالَ : فیمَ ؟ فَقَد ضَمَّنَهُ ، ومَن قالَ : عَلامَ ؟ فَقَد أَخلی مِنهُ . (1)

عنه علیه السلام :لَیسَت لَهُ صِفَهٌ تُنالُ ، ولا حَدٌّ تُضرَبُ لَهُ فیهِ الأَمثالُ ، کَلَّ دونَ صِفاتِهِ تَحبیرُ اللُّغاتِ ، وضَلَّ هُناکَ تَصاریفُ الصِّفاتِ ، وحارَ فی مَلَکوتِهِ عَمیقاتُ مَذاهِبِ التَّفکیرِ، وَانقَطَعَ دونَ الرُّسوخِ فی عِلمِهِ جَوامِعُ التَّفسیرِ ، وحالَ دونَ غیبِهِ المَکنونِ حُجُبٌ مِنَ الغُیوبِ ، تاهَت فی أَدنی أَدانیها طامِحاتُ العُقولِ فی لَطیفاتِ الأُمورِ . (2)

الإمام الحسین علیه السلام :أَصِفُ إِلهی بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ ، وأُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفسَهُ ؛ لا یُدرَکُ بِالحَواسِّ ، ولا یُقاسُ بِالنّاسِ ، فَهُوَ قَریبٌ غَیرُ مُلتَصِقٍ وبَعیدٌ غَیرُ مُتَقَصٍّ ، یُوَحَّدُ ولا یُبَعَّضُ ، مَعروفٌ بِالآیاتِ ، مَوصوفٌ بِالعَلاماتِ ، لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الکَبیرُ المُتَعالُ . (3)

عنه علیه السلام:لا یَقدِرُ الواصِفونَ کُنهَ عَظَمَتِهِ، ولا یَخطُرُ عَلَی القُلوبِ مَبلَغُ جَبَروتِهِ؛ لِأَنَّهُ لَیسَ لَهُ فِی الأَشیاءِ عَدیلٌ ، ولا تُدرِکُهُ العُلَماءُ بِأَلبابِها ، ولا أَهلُ التَّفکیرِ بِتَفکیرِهِم إِلاّ بِالتَّحقیقِ إِیقانا بِالغَیبِ ؛ لِأَنَّهُ لا یُوصَفُ بِشَیءٍ مِن صِفاتِ المَخلوقینَ ، وهُوَ الواحِدُ الصَّمَدُ ، ما تُصُوِّرَ فی الأَوهامِ فَهُوَ خِلافُهُ . لَیسَ بِرَبٍّ مَن طُرِحَ تَحتَ البَلاغِ ، ومَعبودٍ مَن وُجِدَ فی هَواءٍ أَو غَیرِ هَواءٍ . (4)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 1 ، الاحتجاج : ج 1 ص 473 ح 113 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 247 ح 5 .
2- .الکافی : ج 1 ص 134 ح 1 عن محمّد بن أبی عبد اللّه ومحمّد بن یحیی جمیعا رفعاه إلی الإمام الصادق علیه السلام ، التوحید : ص 41 ح 3 عن الحصین بن عبد الرحمن عن أبیه عن الإمام الصادق عن آبائه عنه علیهم السلاموفیه «تعبیر اللغات» بدل «تحبیر اللغات» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 269 ح 15 .
3- .التوحید : ص 80 ح 35 ، روضه الواعظین : ص 43 وفیه «منفصل» بدل «متقصّ» وکلاهما عن عکرمه ، تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 337 ح 64 عن یزید بن رویان نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 297 ح 24 .
4- .تحف العقول : ص 244 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 301 .

ص: 243

امام علی علیه السلام :ستایش ، خدای راست ... که همّت های بلند ، او را درنمی یابند و ژرف اندیشیِ خردها به او دست نمی یابد؛ آن که برای توصیف او ، حدّ معیّنی نیست ... . هر که او را نشناخته است، به او اشاره می کند و آن که به او اشاره می کند ، او را محدود ساخته است و آن که او را محدود ساخته، او را به شمارش آورده است . و هر که گفت : «در چیست؟» ، او را درون چیز دیگری نهاده و هر که گفت : «بر روی چیست؟» ، مکانی را از او خالی دانسته است .

امام علی علیه السلام :برای او صفتی دست یافتنی ، و حدّی که در آن بتوان برای او مَثَل زد ، وجود ندارد. سخن آرایی ها در توصیف او درمانده گشتند و توصیف های گوناگون در آن جا نابود گردیدند . و رهیافت های ژرف اندیشه در ملکوت او سرگردان شدند. و تفاسیر جامع ، پیش از راهیابی به دانش او باز ایستادند و در برابر غیب پوشیده او ، پرده هایی (موانعی) از غیوب ، حایل شدند که در نزدیک ترین نزدیکان آن پرده ها ، خِردهای بلندپرواز در امور باریک، سرگشته گشتند .

امام حسین علیه السلام :خدای خود را بدانچه خود را به آن وصف کرده، وصف می کنم و او را بدانچه خود را به آن شناسانده، می شناسم: با حواس ، ادراک نمی شود و با مردمان ، سنجیده نمی گردد . نزدیک است ، امّا نه چسبیده، و دور است ، امّا نه با فاصله . یگانه شمرده می شود و بخش بخش نمی گردد. او با نشانه ها شناخته شده و با علامات ، وصف گردیده است. خدایی جز او نیست که بزرگِ بلندمرتبه است.

امام حسین علیه السلام :وصف کنندگان [از وصف] کُنه عظمت او ناتوان اند و اندازه جبروت او ، بر دل ها نمی گذرد؛ زیرا او در میان اشیا، همتا ندارد . دانشمندان با خِرد خود و اندیشمندان با اندیشه خود ، او را درک نمی کنند، جز آن که از روی یقین به غیب ، [وجود او را] تصدیق می کنند؛ زیرا او به چیزی از صفات آفریدگان ، وصف نمی شود ، و اوست یگانه بی نیاز، و هر چه در وهم می آید، جز اوست . خداوندگار نیست آن که در تیررس [اندیشه ها] قرار می گیرد و معبود نیست آن که در هوا یا جز هوا یافت می شود.

.


ص: 244

الإمام زین العابدین علیه السلام فِی الدُّعاءِ : ضَلَّت فیکَ الصِّفاتُ ، وتَفَسَّخَت دونَک النُّعوتُ ، وحارَت فی کِبرِیائِکَ لَطائِفُ الأَوهامِ . (1)

عنه علیه السلام أَیضا : اللّهُمَّ یا مَن لا یَصِفُهُ نَعتُ الواصِفینَ . (2)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ . . . الَّذی قَصُرَت عَن رُؤیَتِهِ أَبصارُ النَّاظِرینَ ، وعَجَزَت عَن نَعتِهِ أَوهامُ الواصِفینَ . (3)

عنه علیه السلام :لَوِ اجتَمَعَ أَهلُ السَّماءِ وَالأَرضِ أَن یَصِفُوا اللّهَ بِعَظَمَتِهِ لَم یَقدِروا. (4)

الإمام الصادق علیه السلام :إِنَّ اللّهَ لا یوصَفُ ، وکَیفَ یوصَفُ وقَد قالَ فی کتابِهِ : «وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» (5) !! فَلا یوصَفُ بِقَدرٍ إِلاّ کانَ أَعظَمَ مِن ذلِکَ . (6)

عنه علیه السلام :إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ اسمُهُ . . . عَجَزَ الواصِفونَ عَن کُنهِ صِفَتِهِ ، ولا یُطیقونَ حَملَ مَعرِفَهِ إِلهِیَّتِهِ ، ولا یَحُدّونَ حُدودَهُ ؛ لِأَنَّهُ بِالکَیفِیَّهِ لا یُتَناهی إِلَیهِ . (7)

.

1- .الصحیفه السجّادیّه : ص 129 الدعاء 32 .
2- .الصحیفه السجّادیّه : ص 123 الدعاء 31 .
3- .الصحیفه السجّادیّه : ص 19 الدعاء 1 .
4- .الکافی : ج 1 ص 102 ح 4 عن أبی حمزه .
5- .الأنعام : 91 ، الزمر : 67 .
6- .الکافی :ج 1 ص 103 ح 11 عن الفضیل بن یسار وج 2 ص 182 ح 16 ، التوحید : ص 128 ح 6 وفیه «بقدره» بدل «بقدر» وکلاهما عن زراره عن الإمام الباقر علیه السلام ، المؤمن : ص 30 ح 55 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 142 ح 8 .
7- .الکافی : ج 1 ص 137 ح 2 عن إبراهیم .

ص: 245

امام زین العابدین علیه السلام در دعا : توصیفات ، درباره تو بیراهه رفتند و وصف ها پیش از رسیدن به تو ، از هم پاشیدند و باریک اندیشی ها در بزرگی تو ، سرگشته شدند .

امام زین العابدین علیه السلام در دعا : خدایا! ای آن که وصفِ وصف کنندگان ، او را وصف نمی کند (از وصف او ناتوان است)!

امام زین العابدین علیه السلام در دعا : ستایش ، خدای راست ... ؛ آن که دیده های نگرندگان ، از دیدن او فرو مانده و اوهام وصف کنندگان ، از وصف او ناتوان گشته اند.

امام زین العابدین علیه السلام :اگر اهل آسمان و زمینِ گرد هم آیند تا سترگی خدا را وصف کنند، نمی توانند.

امام صادق علیه السلام :خداوند ، وصف شدنی نیست، و چگونه وصف شود ، در حالی که در کتاب خود گفته است : «خدای را آن گونه که بایسته است ، نشناختند و بزرگ نداشتند» ؟! پس ، هر گونه وصف شود، باز هم بزرگ تر است.

امام صادق علیه السلام :همانا خداوند ، والانام است ... . وصف کنندگان از کُنه وصف او درمانده و از تحمّل شناخت خداییِ او ناتوان اند و نمی توانند حدود او را تعیین کنند؛ زیرا با «چگونگی» بر او نمی توان دست یافت.

.


ص: 246

عنه علیه السلام :إِنَّ اللّهَ عَظیمٌ رَفیعٌ لا یَقدِرُ العِبادُ عَلی صِفَتِهِ ، ولا یَبلُغونَ کُنهَ عَظَمَتِهِ ، لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ وهُوَ یُدرِکُ الأَبصارَ وهُوَ اللَّطیفُ الخَبیرُ ، ولا یُوصَفُ بِکَیفٍ ولا أَینٍ وحَیثٍ ، وکَیفَ أَصِفُهُ بِالکَیفِ ؟! وهُوَ الَّذی کَیَّفَ الکَیفَ حَتّی صارَ کَیفا ، فَعَرَفتُ الکَیفَ بِما کَیَّفَ لَنا مِنَ الکَیفِ ، أَم کَیفَ أَصِفُهُ بِأَینٍ ؟! وهُوَ الَّذی أَیَّنَ الأَینَ حَتّی صارَ أَینا ، فَعَرَفتُ الأَینَ بِما أَیَّنَ لَنا مِنَ الأَینِ ، أَم کَیفَ أَصِفُهُ بِحَیثٍ ؟! وهُوَ الَّذی حَیَّثَ الحَیثَ حَتّی صارَ حَیثا ، فَعَرَفتُ الحَیثَ بِما حَیَّثَ لَنا مِنَ الحَیثِ . فَاللّهُ تَبارَکَ وتَعالی داخِلٌ فی کُلِّ مَکانٍ وخارِجٌ مِن کُلِّ شَیءٍ ، لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ وهُوَ یُدرِکُ الأَبصارَ ، لا إِلهَ إِلاّ هُوَ العَلِیُّ العَظیمُ ، وهُوَ اللَّطیفُ الخَبیرُ . (1)

الکافی عن جمیع بن عمیر :قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : أیُّ شَیءٍ «اللّهُ أکبر» ؟ فَقُلتُ : اللّهُ أَکبَرُ مِن کُلِّ شَیءٍ . فَقالَ : وکانَ ثَمَّ شَیءٌ فَیَکونُ أَکبَرَ مِنهُ ؟ فَقُلتُ : وما هُوَ ؟ قالَ : اللّهُ أَکبَرُ مِن أَن یوصَفَ . (2)

الإمام الکاظم علیه السلام :مَن ظَنَّ بِاللّهِ الظُّنونَ هَلَکَ ، فَاحذَروا فی صِفاتِهِ مِن أَن تَقِفوا لَهُ عَلی حَدٍّ تَحُدّونَهُ بِنَقصٍ أَو زِیادَهٍ ، أَو تَحریکٍ أَو تَحَرُّکٍ ، أَو زَوالٍ أَوِ استِنزالٍ ، أَو نُهوضٍ أَو قُعودٍ ؛ فَإِنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ عَن صِفَهِ الواصِفینَ ونَعتِ النّاعِتینَ وتَوَهُّمِ المُتَوَهِّمینَ . (3)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 103 ح 12 ، التوحید : ص 115 ح 14 کلاهما عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج 4 ص 297 ح 26 .
2- .الکافی : ج 1 ص 118 ح 9 وص 117 ح 8 عن ابن محبوب عمّن ذکره نحوه ، التوحید : ص 313 ح 2 وح1 عن ابن محبوب عمّن ذکره نحوه ، معانی الأخبار : ص 11 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 376 ح 827 عن جمیع بن عمرو عن رجل .
3- .الکافی : ج 1 ص 125 ح 1 ، التوحید : ص 183 ح 18 ولیس فیه «تحریک» و «استنزال» ، الاحتجاج : ج 2 ص 327 ح 264 کلّها عن یعقوب بن جعفر الجعفری ، بحار الأنوار : ج 3 ص 311 .

ص: 247

امام صادق علیه السلام :خداوند ، بزرگ و بلندمرتبه است . بندگان نمی توانند او را توصیف کنند و به نهایتِ سترگی او نمی رسند . اندیشه ها او را در نمی یابند و او اندیشه ها را در می یابد. و اوست باریک بین آگاه . او به چگونگی و کجایی و جهت ، وصف نمی شود ، و چگونه او را با «چگونگی» توصیف کنم ، در حالی که او به چگونگی، چگونگی بخشید تا این که چگونگی شد؟! پس من چگونگی را از چگونگی بخشیِ خدا به ما شناختم. یا چه سان او را با «کجایی» توصیف کنم ، در حالی که اوست که کجایی را پدید آورد تا این که کجایی گشت؟! پس من کجایی را از کجایی هایی که خداوند پدید آورد، شناختم. یا چگونه او را با «مکان» وصف کنم ، در حالی که اوست آن که به مکان، مکان بودن داد تا این که مکان شد؟! پس من مکان را از مکان هایی که او آفریده، شناختم. پس ، خداوندِ والا و بلندمرتبه، داخل در هر جا و خارج از هر چیز است. اندیشه ها او را در نمی یابند و او اندیشه ها را در می یابد . خدایی جز او نیست که بلندپایه سترگ است و او باریک بین آگاه است.

الکافی به نقل از جمیع بن عمیر : امام صادق علیه السلامفرمود : « اللّه أکبر ، به چه معناست؟» . گفتم : خداوند از هر چیزی بزرگ تر است. فرمود : «آیا آن جا (در مرتبه خدایی) چیزی هست که خداوند ، بزرگ تر از آن باشد؟!» . گفتم : پس به چه معناست؟ فرمود : «خداوند ، بزرگ تر از آن است که به وصف آید» .

امام کاظم علیه السلام :هر که به خداوندْ گمان ها[ی بد] ببرد، تباه می گردد . پس در باب صفات او ، از این بپرهیزید که بر حدّی که خود می گذارید ، توقّف کنید و او را به کاهش یا فزونی، حرکت دادن یا حرکت پذیری، نابودی یا فرود آمدن، و برخاستن یا نشستن ، وصف کنید؛ زیرا خداوند ، برتر و بالاتر از توصیف وصف کنندگان و نعت نعت کنندگان و توهّم وهم کنندگان است .

.


ص: 248

عنه علیه السلام :لا تَتَجاوَز فِی التَّوحیدِ ما ذَکَرَهُ اللّهُ تَعالی فی کِتابِهِ فَتَهلِکَ . (1)

عنه علیه السلام :إِنَّ اللّهَ أَعلی وأَجَلُّ وأَعظَمُ مِن أَن یُبلَغَ کُنهُ صِفَتِهِ ، فَصِفوهُ بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ ، وکُفّوا عَمّا سِوی ذلِکَ . (2)

عنه علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَن شَیءٍ مِنَ التَّوحیدِ : أَوَّلُ الدِّیانَهِ بِهِ مَعرِفَتُهُ ، وکَمالُ مَعرِفَتِهِ تَوحیدُهُ ، وکَمالُ تَوحیدِهِ نَفیُ الصِّفاتِ عَنهُ ؛ بِشَهادَهِ کُلِّ صِفَهٍ أَنَّها غَیرُ المَوصوفِ ، وشَهادَهِ المَوصوفِ أَنَّهُ غَیرُ الصِّفَهِ ، وشَهادَتِهِما جَمیعا بِالتَّثنِیَهِ المُمتَنِعِ مِنهُ الأَزَلُ . فَمَن وَصَفَ اللّهَ فَقَد حَدَّهُ ، ومَن حَدَّهُ فَقَد عَدَّهُ ، ومَن عَدَّهُ فَقَد أَبطَلَ أَزَلَهُ ، ومَن قالَ : کَیفَ ؟ فَقَدِ استَوصَفَهُ ، ومَن قالَ : فیمَ ؟ فَقَد ضَمَّنَهُ ، ومَن قالَ : عَلامَ ؟ فَقَد جَهِلَهُ ، ومَن قالَ : أَینَ ؟ فَقَد أَخلی مِنهُ ، ومَن قالَ : ما هُوَ ؟ فَقَد نَعَتَهُ ، ومَن قالَ : إِلامَ ؟ فَقَد غایاهُ . عالِمٌ إِذ لا مَعلومَ ، وخالِقٌ إِذ لا مَخلوقَ ، ورَبٌّ إِذ لا مَربوبَ ، وکَذلِکَ یوصَفُ رَبُّنا ، وفَوقَ ما یَصِفُهُ الواصِفونَ . (3)

.

1- .التوحید : ص 76 ح 32 ، روضه الواعظین : ص 43 کلاهما عن محمّد بن أبی عمیر ، بحار الأنوار : ج 4 ص 296 ح 23 .
2- .الکافی : ج 1 ص 102 ح 6 عن محمّد بن حکیم ، رجال الکشّی : ج 2 ص 564 ح 500 عن جعفر بن محمّد بن حکیم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 266 ح 31 .
3- .الکافی : ج 1 ص 140 ح 6 عن فتح بن عبد اللّه مولی بنی هاشم ، التوحید : ص 57 ح 14 عن فتح بن یزید الجرجانی عن الإمام الرضا علیه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 285 .

ص: 249

امام کاظم علیه السلام :در خداشناسی ، از آنچه خداوندِ والا در کتاب خود یاد کرده ، فراتر نرو که تباه می گردی.

امام کاظم علیه السلام :خداوند ، والاتر و شکوهمندتر و بزرگ تر از آن است که به کُنه صفت او دست یابند . از این رو ، او را به آنچه خود را به آن وصف کرده، توصیف کنید و از غیر آن ، خودداری ورزید .

امام کاظم علیه السلام هنگامی که از چیزی در باب خداشناسی از ایشان سؤال کردند : سرآغاز باور به او، شناخت اوست ، و کمال شناخت او، یگانه دانستن اوست ، و کمال یکتاپرستی او، نفی صفات از اوست، به گواهیِ این که هر وصفی ، غیر از موصوف است و به گواهیِ این که هر موصوفی ، غیر از وصف است و [ نیز به ]گواهیِ آن دو به دوگانگی ، و دوگانگی ، برای وجود ازلی ، ممتنع (ناممکن) است. پس ، هر که خدا را وصف کند ، او را محدود ساخته است و هر که او را محدود سازد ، او را به شمارش آورده است و هر که او را به شمارش آورد، دیرینگیِ او را باطل ساخته است . و هر که بگوید : «چگونه است؟» ، به توصیف او برخاسته است و هر که بگوید : «در چیست؟» ، او را درون چیز دیگری نهاده است و هر که بگوید : «بر روی چیست؟» ، او را نشناخته است و هر که بگوید : «کجاست؟» ، مکانی را از او خالی پنداشته است و هر که بگوید : «او چیست؟» ، [حقیقتِ] او را توصیف کرده است و هر که بگوید : «تا کجاست؟» ، برای او غایتی نهاده است. داناست ، حتّی هنگامی که دانسته ای نباشد ، و آفریدگار است، آن گاه که آفریده ای نباشد، و خداوندگار است، آن گاه که بنده ای نباشد. خداوندگار ما ، این گونه وصف می شود و بالاتر از وصف وصف کنندگان است.

.


ص: 250

الإمام الرضا علیه السلام لَمّا سَمِعَ کَلاما فِی التَّشبیهِ ، خَرَّ ساجِدا وقالَ : سُبحانَکَ ما عَرَفوکَ ولا وَحَّدوکَ ، فَمِن أَجلِ ذلِکَ وَصَفوک ، سُبحانَکَ لو عَرَفوکَ لَوَصفوکَ بِما وَصَفتَ بِهِ نَفسَکَ . (1)

تفسیر العیّاشی عن ذی الریاستین :قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام : جُعِلتُ فِداکَ ! أَخبِرنی عَمّا اختَلَفَ فیهِ النّاسُ مِنَ الرُّؤیَهِ ، فَقالَ بَعضُهُم : لا یُری . فَقالَ : یا أَبَا العَبّاسِ ، مَن وَصَفَ اللّهَ بِخِلافِ ما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ فَقَد أَعظَمَ الفِریَهَ عَلَی اللّهِ ، قالَ اللّهُ : «لاَ تُدْرِکُهُ الْأَبْصَرُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَرَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» (2) هذه الأَبصارُ لَیسَت هِیَ الأَعیُنَ ؛ إِنَّما هِیَ الأَبصارُ الَّتی فِی القَلبِ ، لا یَقَعُ عَلَیهِ الأَوهامُ ولا یُدرَکُ کَیفَ هُوَ . (3)

الإمام الجواد علیه السلام :قامَ رَجُلٌ إِلَی الرِّضا علیه السلام فَقالَ لَهُ : یَا ابنَ رَسولِ اللّهِ ، صِف لَنا رَبَّکَ ؛ فَإِنَّ مَن قِبَلَنا قَدِ اختَلَفوا عَلَینا . فَقالَ الرِّضا علیه السلام : إِنَّهُ مَن یَصِفُ رَبَّهُ بِالقِیاسِ لا یَزالُ الدَّهرُ فِی الاِلتِباسِ ، مائِلاً مِنَ المِنهاجِ ، ظاعِنا فِی الاعوِجاجِ ، ضالاًّ عَنِ السَّبیلِ ، قائِلاً غَیرَ الجَمیلِ ، أُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفسَهُ مِن غَیرِ رُؤیَهٍ ، وأَصِفُهُ بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ مِن غَیرِ صورَهٍ ؛ لا یُدرَکُ بِالحَواسِّ ، ولا یُقاسُ بِالنّاسِ ، مَعروفٌ بِغَیرِ تَشبیهٍ . (4)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 101 ح 3 ، التوحید : ص 114 ح 13 کلاهما عن إبراهیم بن محمّد الخزّاز ومحمّد بن الحسین ، بحار الأنوار : ج 4 ص 40 ح 18 .
2- .الأنعام : 103 .
3- .تفسیر العیّاشی : ج 1 ص 373 ح 79 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 53 ح 31 .
4- .التوحید : ص 47 ح 9 عن محمّد بن زیاد ومحمّد بن سیّار عن الإمام العسکری عن أبیه علیهماالسلام ، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام : ص 50 ح 24 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 297 ح 23 وراجع تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 337 ح 64 وروضه الواعظین : ص 43 .

ص: 251

امام رضا علیه السلام آن گاه که سخنی در تشبیه (همانندانگاری خدا با آفریدگان) شنید و به سجده افتاد : منزّهی تو! چون تو را نشناختند و یگانه ندانستند ، تو را وصف کردند . منزّهی تو! اگر تو را می شناختند، تو را به آنچه خود را به آن وصف کرده ای، وصف می کردند.

تفسیر العیّاشی به نقل از ذو الریاستین : به امام رضا علیه السلام گفتم : فدایت گردم! مرا از رؤیت [ خدا ] که مردمان در آن اختلاف کرده اند، آگاه کن . برخی از آنان گفته اند : خدا دیده نمی شود . فرمود : «ای ابو العبّاس! هر که خدا را به خلاف آنچه خود را بِدان وصف نموده، توصیف نماید ، بی گمان ، دروغ بزرگی بر خدا بسته است. خدا فرمود : «دیده ها او را در نمی یابند و او دیده ها را درمی یابد و اوست باریک بین آگاه» . این دیده ها، دیدگان سر نیستند؛ بلکه دیده دل اند که در قلب اند . [ خداوند ] به تصوّر نمی آید و چگونگیِ او درک نمی شود».

امام جواد علیه السلام :مردی به سوی [امام] رضا علیه السلام رفت و به ایشان گفت : ای پسر پیامبر خدا! خداوندگارت را برای ما وصف کن؛ چرا که کسانی که در نزد ما هستند ، با ما اختلاف دارند. [ امام ] رضا علیه السلام فرمود : «هر کس خداوندگار خود را از طریق سنجش [ با مخلوقات ]وصف کند، هماره بر خطاست، از راه روشن منحرف گشته است و رونده در کژتابی، گم راه از راه، و باورمند به غیر [خدای] جمیل (/ گوینده سخنی نازیبا) است . او (خداوند) را بدون رؤیت ، به آنچه خود را شناسانده ، می شناسم و او را بدون صورت، به آنچه خود را بدان وصف کرده، وصف می نمایم. او با حواس ادراک نمی گردد، با مردمان سنجیده نمی شود و بی تشبیه (همانندسازی) ، شناخته شده است» .

.


ص: 252

الکافی عن إبراهیم بن محمّد الهمدانی :کَتَبتُ إِلی الرَّجُلِ علیه السلام [یَعنی الإِمامَ الهادِیَ علیه السلام ] . . . فَکَتَبَ بِخَطِّهِ : سُبحانَ مَن لا یُحَدُّ ولا یُوصَفُ ، لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ وهُوَ السَّمیعُ العَلیمُ أَو قالَ : البَصیرُ . (1)

راجع : ج 4 ص 494 (الفصل الثامن : آفاق معرفه اللّه ) .

1 / 2الخُروجُ مِن حَدِّ التَّشبیهِ وَالتَّعطیلِالإمام زین العابدین علیه السلام :قولوا : نورٌ لا ظَلامَ فیهِ ، وحَیاهٌ لا مَوتَ فیهِ ، وصَمَدٌ لا مَدخَلَ فیهِ . ثُمَّ قالَ : مَن کانَ لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ وهُوَ السَّمیعُ البَصیرُ ، وکانَ نَعتُهُ لا یُشبِهُ نَعتَ شَیءٍ فَهُوَ ذاکَ . (2)

الإمام الجواد علیه السلام لَمّا سُئِلَ : یَجوزُ أَن یُقالَ للّهِِ : إِنَّهُ شَیءٌ ؟ قالَ : نَعَم ، یُخرِجُهُ مِن الحَدَّینِ حَدِّ التَّعطیلِ وحَدِّ التَّشبیهِ . (3)

عوالی اللآلی عنهم علیهم السلام: التَّوحیدُ نَفیُ الحَدَّینِ: حَدِّ التَّشبیهِ وحَدِّ التَّعطیلِ . (4)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 102 ح 5 وح 8 عن محمّد بن علیّ القاسانی وح 9 عن بشر بن بشّار النیسابوری ، التوحید : ص 101 ح 12 عن محمّد بن علیّ القاسانی وح 13 عن بشر بن بشّار النیسابوری عن أبی الحسن علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 294 ح 17 .
2- .جامع الأخبار : ص 39 ح 27 وراجع: التوحید : ص 76 ح 32 و بحار الأنوار : ج 3 ص 194 وج 95 ص 445 ح 1 .
3- .الکافی : ج 1 ص 82 ح 2 عن الحسین بن سعید وص 85 ح 7 ، التوحید : ص 104 ح 1 وص107 ح 7 عن الحسین بن سعید ، الاحتجاج : ج 2 ص 466 ح 320 ، المحاسن : ج 1 ص 374 ح 821 وفیه «موجود» بدل «شیء» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 260 ح 9 .
4- .عوالی اللآ لی: ج 1 ص 304 ح 4 .

ص: 253



1 / 2 بیرون آمدن از مرز تشبیه و تعطیل

الکافی به نقل از ابراهیم بن محمّد همدانی : به امام هادی علیه السلام [نامه] نوشتم ... . ایشان با خطّ خود نگاشت : «منزّه است آن که محدود نمی گردد، و وصف نمی پذیرد! همانند او چیزی نیست و اوست شنوای دانا» یا نوشت : «بینا».

ر . ک : ج 4 ص 495 (فصل هشتم: آفاق معرفت خدا) .

1 / 2بیرون آمدن از مرز تشبیه و تعطیلامام زین العابدین علیه السلام :بگویید : نوری است که تاریکی ای در او نیست، و زنده ای است که مرگی در او نیست، و بی نیازی است که راه نفوذی در او نیست... . کسی است که مانند او چیزی نیست و اوست شنوا و بینا ، و وصف او همانند وصف هیچ چیزی نیست . او این گونه است.

امام جواد علیه السلام آن گاه که از ایشان پرسش شد : آیا رواست که به خدا گفته شود : او شی ء است : بله . [ این تعبیر ، ] او را از دو حد، حدّ تعطیل و حدّ تشبیه، بیرون می آورد.

عوالی اللآلی به نقل از معصومان علیهم السلام : یکتاپرستی، نفی دو حد است : حدّ تشبیه و حدّ تعطیل.

.


ص: 254

الإمام علیّ علیه السلام :لَیسَ بِإِلهٍ مَن عُرِفَ بِنَفسِهِ ، هُوَ الدَّالُّ بِالدَّلیلِ عَلَیهِ ، وَالمُؤَدّی بِالمَعرِفَهِ إِلَیهِ . (1)

راجع : ص 36 (الفصل الثانی : المذهب الحقّ فی التوحید) ، ج 7 ص 428 (الفصل الأوّل : المِثل) .

1 / 3التَّعریفُ بِغَیرِ صورَهٍ وإحاطَهٍالإمام الصادق علیه السلام :إِنَّ العَقلَ یَعرِفُ الخالِقَ مِن جِهَهٍ توجِبُ عَلَیهِ الإِقرارَ ، ولا یَعرِفُهُ بِما یوجِبُ لَهُ الإِحاطَهَ بِصِفَتِهِ . (2)

الإمام الرضا علیه السلام :عُرِفَ بِغَیرِ رُؤیَهٍ ، ووُصِفَ بِغَیرِ صورَهٍ ، ونُعِتَ بِغَیرِ جَسمٍ ، لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ الکَبیرُ المُتَعالِ . (3)

1 / 4الوَصفُ بِالفِعالِالإمام علیّ علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذی ... لا یُوصَفُ بِأَینٍ ولا بِمَ ولا مَکانٍ ، الَّذی بَطَنَ مِن خَفِیّاتِ الأُمورِ ، وظَهَرَ فِی العُقولِ بِما یُری فی خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبیرِ ، الَّذی سُئِلَتِ الأَنبِیاءُ عَنهُ فَلَم تَصِفهُ بِحَدٍّ ولا بِبَعضٍ ، بَل وَصَفَتهُ بِفِعالِهِ . (4)

.

1- .الاحتجاج: ج 1 ص 476 ح 115 ، بحار الأنوار: ج 4 ص 253 ح 7 .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 147 عن المفضّل بن عمر .
3- .التوحید : ص 98 ح 5 ، علل الشرائع : ص 10 ح 3 کلاهما عن محمّد بن زید ، بحار الأنوار : ج 4 ص 263 ح 11 .
4- .الکافی : ج 1 ص 141 ح 7 ، التوحید : ص 31 ح 1 نحوه وکلاهما عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج 4 ص 265 ح 14 .

ص: 255



1 / 3 شناساندن بدون تصویرگری و احاطه

1 / 4 توصیف به افعال

امام علی علیه السلام :آن که به خودِ او پی برده شود، خدا نیست . او با دلیل [ و نشانه ]به سوی خود ، رهنمون می شود ، و اوست دلالت کننده بر دلیل خود، و رساننده به شناخت خود.

ر . ک : ص 37 (فصل دوم : باور درست در توحید)، ج 7 ص 429 (فصل یکم : همانند) .

1 / 3شناساندن بدون تصویرگری و احاطهامام صادق علیه السلام :بی گمان ، خرد ، آفریدگار را از جهتی می شناسد که موجب اقرار کردن به او می شود ، و او را به آنچه موجب احاطه بر صفت او گردد، نمی شناسد.

امام رضا علیه السلام :به نادیده بودن ، شناخته شده و به صورت نداشتن ، توصیف گشته و به جسم نبودن ، وصف گردیده است . خدایی جز خدای بزرگِ والا نیست.

1 / 4توصیف به افعالامام علی علیه السلام :ستایش ، از آنِ خدایی است که ... به کجایی و به چیستی و به جایگاه، وصف نمی گردد؛ آن که از امور پنهان، پوشیده[ تر ] است و با نشانه های تدبیر که در آفریدگان دیده می شود، در خِردها پدیدار گشته است؛ آن که درباره اش از پیامبران پرسیدند و آنان او را به حد و بعض (با اندازه و جزء) وصف نکردند؛ بلکه او را به افعالش وصف نمودند.

.


ص: 256

الإمام الرضا علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ» (1) وعَن قَولِهِ : «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» (2) وعَن قَولِهِ : «وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ اللَّهُ» (3) وعَن قَولِهِ : «یُخَدِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَدِعُهُمْ» (4) : إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لا یَسخَرُ ولا یَستَهزِئُ ولا یَمکُرُ ولا یُخادِعُ ، ولکِنَّ اللّهَ عز و جلیُجازیهِم جَزاءَ السُّخرِیَهِ ، وجَزاءَ الاِستِهزاءِ ، وجَزاءَ المَکرِ ، وجَزاءَ الخَدیعَهِ ، تَعالَی اللّهُ عَمّا یَقولُ الظّالِمونَ عُلُوّا کَبیرا . (5)

1 / 5وُجوهُ إطلاقِ الأَسماءِ وَالصِّفاتِالکافی عن أبی هاشم الجعفریّ :کُنتُ عِندَ أَبی جَعفَرٍ الثّانی علیه السلام ، فَسَأَلَهُ رَجُلٌ فَقالَ : أَخبِرنی عَنِ الرَّبِّ تَبارَکَ وتَعالی ، لَهُ أَسماءٌ وصِفاتٌ فی کِتابِهِ ؟ وأَسماؤُهُ وصِفاتُهُ هِیَ هُوَ ؟ فَقالَ أَبو جَعفَرٍ علیه السلام : إِنَّ لِهذَا الکَلامِ وَجهَینِ : إِن کُنتَ تَقولُ : هِیَ هُوَ ، أی أَنَّهُ ذو عَدَدٍ وکَثرَهٍ ؛ فَتَعالَی اللّهُ عَن ذلِکَ ، وإِن کُنتَ تَقولُ : هذِهِ الصِّفاتُ وَالأَسماءُ لَم تَزَل ؛ فَإِنَّ «لَم تَزَل» مُحتَمِلٌ مَعنَیَینِ : فَإِن قُلتَ : لَم تَزَل عِندَهُ فی عِلمِهِ وهُوَ مُستَحِقُّها ، فَنَعَم ، وإِن کُنتَ تَقولُ : لَم یَزَل تَصویرُها وهِجاؤُها وتَقطیعُ حُروفِها ؛ فَمَعاذَ اللّهِ أَن یَکونَ مَعَهُ شَیءٌ غَیرُهُ ، بَل کانَ اللّهُ ولا خَلقَ ، ثُمَّ خَلَقَها وَسیلَهً بَینَهُ وبَینَ خَلقِهِ ، یَتَضَرَّعونَ بِها إِلَیهِ ویَعبُدونَهُ ، وهِیَ ذِکرُهُ وکانَ اللّهُ ولا ذِکرَ ، وَالمَذکورُ بِالذِّکرِ هُوَ اللّهُ القَدیمُ الَّذی لَم یَزَل ، وَالأَسماءُ وَالصِّفاتُ مَخلوقاتٌ ، وَالمَعانی (6) وَالمَعنِیُّ بِها هُوَ اللّهُ الَّذی لا یَلیقُ بِهِ الاِختِلافُ ولا الاِئتِلافُ ، وإِنَّما یَختَلِفُ وتَأتَلِفُ (7) المُتَجَزِّئُ ، فَلا یُقالُ : اللّهُ مُؤتَلِفُ ولاَ اللّهُ قَلیلٌ ولا کَثیرٌ ، ولکِنَّهُ القَدیمُ فی ذاتِهِ ؛ لِأَنّ ما سِوَی الوَاحِدِ مُتَجَزِّئٌ ، وَاللّهُ واحِدٌ لا مُتَجَزِّئٌ ولا مُتَوَهَّمٌ بِالقِلَّهِ وَالکَثرَهِ ، وکُلُّ مُتَجَزِّیً أَو مُتَوَهَّمٍ بِالقِلَّهِ وَالکَثرَهِ فَهُوَ مَخلوقٌ دالٌّ عَلی خالِقٍ لَهُ . فَقَولُکَ : إِنَّ اللّهَ قَدیرٌ ، خَبَّرتَ أَنَّهُ لا یُعجِزُه شَیءٌ ، فَنَفَیتَ بِالکَلِمَهِ العَجزَ وجَعَلتَ العَجزَ سِواهُ ، وکَذلِکَ قَولُکَ : عالِمٌ ، إِنَّما نَفَیتَ بِالکَلِمَهِ الجَهلَ وَجَعلتَ الجَهلَ سِواهُ ، وإِذا أَفنَی اللّهُ الأَشیاءَ أَفنَی الصّورَهَ وَالهِجاءَ وَالتَّقطیعَ ، ولا یَزالُ مَن لَم یَزَل عالِما . فَقالَ الرَّجُلُ : فَکَیفَ سَمَّینا رَبَّنا سَمیعا ؟ فَقالَ : لِأَنَّهُ لا یَخفی عَلَیهِ ما یُدرَکُ بِالأَسماعِ ، ولَم نَصِفهُ بِالسَّمعِ المَعقولِ فِی الرَّأسِ ، وکَذلِکَ سَمَّیناهُ بَصیرا ؛ لِأَنَّهُ لا یَخفی عَلَیهِ ما یُدرَکُ بِالأَبصارِ ، مِن لَونٍ أَو شَخصٍ أَو غَیرِ ذلِکَ ، ولَم نَصِفهُ بِبَصَرِ لَحظَهِ العَینِ ، وکَذلِکَ سَمّیناهُ لَطیفا لِعِلمِهِ بِالشَّیءِ اللَّطیفِ مِثلِ البَعوضَهِ وأَخفی مِن ذلِکَ ، ومَوضِعِ النُّشوءِ مِنها ، وَالعَقلِ وَالشَّهوَهِ لِلسِّفادِ وَالحَدَبِ عَلی نَسلِها ، وإِقامَ بَعضِها عَلی بَعضٍ ، ونَقلِهَا الطَّعامَ وَالشَّرابَ إِلی أَولادِها فِی الجِبالِ وَالمَفاوِزِ (8) وَالأَودِیَهِ وَالقِفارِ (9) ، فَعَلِمنا أَنَّ خالِقَها لَطیفٌ بِلا کَیفٍ ، وإِنَّمَا الکَیفِیَّهُ لِلمَخلوقِ المُکَیَّفِ . وکذلِکَ سَمَّینا رَبَّنا قَوِیّا لا بِقُوَّهِ البَطشِ المَعروفِ مِنَ المَخلوقِ ، ولَو کانَت قُوَّتُهُ قُوَّهَ البَطشِ المَعروفِ مِنَ المَخلوقِ لَوَقَعَ التَّشبیهُ ، ولاَحتَمَلَ الزِّیادَهَ ، ومَا احتَمَلَ الزِّیادَهَ احتَمَلَ النُّقصانَ ، وما کانَ ناقِصا کانَ غَیرَ قَدیمٍ ، وما کانَ غَیرَ قَدیمٍ کانَ عاجِزا ، فَرَبُّنا تَبارَکَ وتَعالی لا شِبهَ لَهُ ولا ضِدَّ ولا نِدَّ ولا کَیفَ ولا نِهایهَ ولا تَبصارَ بَصَرٍ ، ومُحَرَّمٌ عَلَی القُلوبِ أَن تُمَثِّلَهُ ، وعَلَی الأَوهامِ أَن تَحُدَّهُ ، وعَلَی الضَّمائِرِ أَن تُکَوِّنَهُ ، جَلَّ وعَزَّ عَن أَداهِ خَلقِهِ وسِماتِ بَرِیَّتِهِ ، وتَعالی عَن ذلِکَ عُلُوّا کَبیرا . (10)

.

1- .التوبه : 79 .
2- .البقره : 15 .
3- .آل عمران : 54 .
4- .النساء : 142 .
5- .معانی الأخبار : ص 13 ح 3 عن الحسن بن فضّال ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 126 ح 19 ، التوحید : ص 163 ح 1 کلاهما عن الحسن بن علیّ بن فضّال عن أبیه ، الاحتجاج : ج 2 ص 390 ح 299 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 318 ح 15 .
6- .فی التوحید والاحتجاج : «مخلوقات المعانی» .
7- .کذا ، والظاهر : «یأتلف» .
8- .المَفاوِز : جمع المفازه ؛ وهی البریّه القَفْر . سمّیت بذلک ؛ لأنّها مُهلِکه ، من فوَّز : إذا مات . وقیل : سُمّیت تفاؤلاً من الفوز : النجاه (النهایه : ج 3 ص 478) .
9- .القَفْر : مَفازه لا ماء فیها ولا نبات ، والجمع قِفار (الصحاح : ج 2 ص 797) .
10- .الکافی : ج 1 ص 116 ح 7 ، التوحید : ص 193 ح 7 ، الاحتجاج : ج 2 ص 467 ح 321 کلاهما نحوه .

ص: 257



1 / 5 وجوه کاربرد نام ها و صفات

امام رضا علیه السلام آن گاه که از ایشان درباره آیه : «خدا آنان را ریشخند کرده است» و آیه : «خدا آنان را به مسخره می گیرد» و آیه : « و نیرنگ زدند و خدا نیرنگ زد » و از آیه : « با خدا خدعه می کنند و او فریبنده آنان است » پرسیدند : همانا خداوندِ والا و بلندمرتبه ریشخند نمی کند، به مسخره نمی گیرد، نیرنگ نمی زند و نمی فریبد؛ بلکه خدا عز و جل آنان را به خاطر ریشخند کردن و تمسخر و نیرنگ زدن و فریبکاری ، کیفر می دهد . خدا از آنچه ستمگران می گویند، بسی والاتر است.

1 / 5وجوه کاربرد نام ها و صفاتالکافی به نقل از ابو هاشم جعفری : نزد امام جواد علیه السلام بودم . مردی از ایشان پرسش کرد و گفت : مرا از خداوندگار که والا و بلندمرتبه است آگاه کن . آیا برای او در کتابش نام ها و صفاتی هست؟ و آیا نام ها و صفات او ، همان اویند؟ امام جواد علیه السلام فرمود : «همانا برای این سخن ، [ از نظر معنا ] دو وجه است. اگر می گویی ، اینها اویند ، به این معنا که او دارای شماره و کثرت است ، پس خدا از آن ، برتر و بالاتر است؛ و اگر می گویی : این صفات و نام ها دیرینه اند ، دیرینه ، تاب دو معنا دارد : اگر گفتی : [ صفات و نام ها ] همیشه در نزد او در دانش اویند و او سزاوار آنهاست، آری [ ، درست است ] . و اگر می گویی : تصویر آنها و هجای آنها و تقطیع حروف آنها ازلی است، پس پناه بر خدا که با او چیزی غیر او باشد؛ بلکه خدا بود و هیچ آفریده ای نبود، آن گاه آنها را وسیله ای میان خود و آفریدگانش آفرید که با آنها به درگاه او لابه کنند و او را بندگی نمایند ، و این نام ها و صفات برای یادکرد اوست و خدا بود و یادکردی نبود و یاد شده با یادکرد، همان خدای دیرینه است که همیشگی است . و نام ها و صفات ، آفریده هستند و معانی و مراد از آنها ، کسی است که نه ناهماهنگی و نه سازواری ، شایسته او نیست؛ زیرا [ شی ءِ ]تجزیه پذیر، ناهماهنگ می گردد و سازواری می یابد . پس گفته نمی شود : خدا سازوار است و نه خدا اندک است و نه بسیار است ؛ ولی او در ذات خود ، دیرینه است؛ زیرا هر چه جز [خدای ]یگانه ، تجزیه پذیر است ، و خدا، یگانه تجزیه ناپذیر است و به کمی و زیادی ، تصوّر نمی گردد، و هر تجزیه پذیری یا آنچه کم و زیاد در آن تصوّر شود، آفریده ای است که بر آفریدگارش دلالت دارد. پس با گفته ات که : خدا تواناست ، خبر دادی که چیزی او را ناتوان نمی سازد، و با این سخن ، ناتوانی را [از او ]نفی کردی و ناتوانی را برای غیر او نهادی . و همین سان است گفتار تو که : [خدا ]داناست . با این سخن ، نادانی را نفی کردی و نادانی را برای غیر او نهادی . هر گاه خدا اشیا را نابود سازد، صورت و هجا و تقطیع [حروف] را نابود می سازد، و او که همواره داناست همیشه دانا می ماند». گفت : چگونه خداوندگارمان را شنوا نامیدیم؟ فرمود : «زیرا آنچه با گوش ها دریافت می شود، بر او پنهان نمی ماند، و او را به [داشتن ]گوشی که در سر می یابیم، وصف نکردیم . و همین گونه است اگر او را بینا می نامیم؛ زیرا آنچه با دیدگانْ ادراک می شود (مانند : رنگ، شخص یا جز آن) ، بر او پنهان نمی ماند، و او را به دیدن از راه نگاه کردنِ چشم ، وصف نکردیم. و همین گونه است اگر او را باریک بین می نامیم ، به سبب آگاهی او به شی ء ریزی مانند پشه و پنهان تر از آن و جایگاه پدید آمدن پشه و خِرَد (غریزه) و شهوتِ جفتگیری اش و مهرورزی بر نسلش و برپا داشتن برخی از آنها بر برخی ، و جابه جا شدن خوراک و نوشیدنی به وسیله آن به فرزندانش در کوه ها و بیابان ها و دره ها و دشت ها. پس دانستیم که آفریدگار او ، باریک نگرِ بدون چگونگی است؛ چرا که چگونگی ، برای آفریده دارای چگونگی است. و همین گونه است اگر خداوندگارمان را نیرومند می نامیم ، [ ولی ] نه به آن نیروی سخت گرفتنی که از آفریده شناخته شده است و اگر نیروی او، همان نیروی سختگیریِ شناخته شده از آفریده بود ، تشبیه رخ می داد و تاب افزایش می داشت و آنچه تاب افزایش داشته باشد، کاهش [ هم ] می پذیرد و آنچه کاهش پذیر باشد ، نادیرینه است و آنچه نادیرینه باشد، ناتوان است . از این روی ، خداوندگارِ والا و بلندپایه ما ، نه همانند دارد و نه هماورد و نه همسنگ و نه چگونگی و نه پایان و نه دیدن با چشم . دل ها ناکام از شبیه سازی او ، و خیال ها محروم از تعریف او ، و درون ها درمانده از به تصویر کشیدنِ اویند . (1) او از ابزار [ شناسایی ]آفریدگان و نشان های مخلوقاتش برتر و بالاتر و از آن ، بسی والاتر است».

.

1- .با توجّه به آنچه در مرآه العقول (ج 2 ص 47) در معنای واژه «التکوین» آمده ، معنای عبارت یاد شده چنین خواهد بود : «و بر درون ها نارواست که بر او وارد شوند».

ص: 258

. .


ص: 259

. .


ص: 260

. .


ص: 261

. .


ص: 262

الفصل الثانی : الأحد ، الواحدالأَحد والواحد لغهً«الأَحد» : صفه مشبهه ، و«الواحد» : اسم فاعل ، وکلاهما مشتقان من ماده «وحد» ، وهو یدلّ علی الانفراد (1) ، وبما أنّ دلاله الصفه المشبهه علی الجذر والماده أَکثر وأَقوی من دلاله اسم الفاعل ، لذا فإنّ دلاله «الأَحد» علی الانفراد أَکثر من دلاله «الواحد» ، ومن الطبیعی هناک تفاوت بین الصفتین فی مقام الاستعمال ، بحیث لا یمکن استعمال إِلاّ إِحدی الصفتین فی بعض الموارد ، مثلاً لم تستعمل کلمه «أَحد» فی مقام الوصف لغیر اللّه تعالی ، بینما استعملت «أَحد عشر» ولم تستعمل «واحد عشر» ، وقال أبو إسحاق النحوی : «إنّ الأحد شیء بنی لنفی ما یذکر معه من العدد والواحد اسم لمفتتح العدد وأحد یصلح فی الکلام فی موضع الجحود وواحد فی موضع الإثبات» (2) ، وبغضّ النظر عن هذه النکات فإنّ الأَحد بمعنی الواحد ، لذا صرّح الجوهری بأنّ الأَحد بمعنی الواحد (3) ، ویقول الفیومی : الواحد هو الأَحد (4) .

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 6 ص 90 ، المصباح المنیر : ص 650 ، الصحاح : ج 2 ص 547 .
2- .لسان العرب : ج 3 ص 448 .
3- .الصحاح : ج 3 ص 440 .
4- .المصباح المنیر : ص 650 .