گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلد پنجم
فصل دوم : اَحَد ، واحد



واژه شناسی «اَحَد» و «واحد»

فصل دوم : اَحَد ، واحدواژه شناسی «اَحَد» و «واحد»صفت «اَحَد (یگانه) » ، صفت مشبّهه است و صفت «واحد(یکتا)» ، اسم فاعل و هر دو برگرفته از مادّه «وحد» هستند که بر یگانگی ، دلالت دارد. از آن جا که دلالتِ صفت مشبّهه بر مادّه ، بیشتر و قوی تر از دلالت اسم فاعل است، دلالت «احد» بر یگانگی ، بیشتر از دلالت «واحد» است . طبیعی است که این دو صفت ، در کاربرد ، با هم تفاوت دارند ، به گونه ای که در برخی موارد، تنها یکی از دو صفت به کار می رود. برای مثال ، واژه «احد» ، در مقام وصف غیر خداوند متعال به کار نرفته است؛ امّا در عدد «أحد عشر (یازده ) » به کار می رود، به خلاف واژه «واحد» که برای عدد یازده به صورت «واحد عشر» به کار نمی رود . ابو اسحاق نحوی نیز این مطلب را گفته و افزوده که «احد» در سخن منفی به کار می رود و «واحد» در سخن مثبت، یعنی گفته می شود : «ما أتانی مِنهُم أحد؛ هیچ یک از آنها نزد من نیامد»؛ ولی برای رساندن همین معنا گفته نمی شود : «ما أتانی مِنهُم واحد». با چشم پوشی از این نکات، «احد» به معنای «واحد» است. از همین رو ، جوهری (واژه شناس مشهور عرب) نیز بر این مطلب ، تصریح کرده و فیّومی گفته : «واحد» ، همان «احد» است.

.


ص: 264

الأَحد والواحد فی القرآن والحدیثلقد وُصِف تعالی فی القرآن الکریم بصفه الأَحد مره واحده فی سوره التَّوحید ، ووُصِف «21» مره بصفه الواحد فی مواضع مختلفه من سور القرآن الکریم ، ولم یرد فی الحدیث ثمه تفاوت بین الأَحد والواحد ، وقد نُقل عن الإمام الباقر علیه السلامقوله : «الأَحَدُ والواحِدُ بِمَعنی واحِدٍ ، وهُوَ المُتَفَرِّدُ الَّذی لا نَظیرَ لَهُ» (1) . إِنّ صفه الأَحد والواحد تدلّ بلا ریب علی توحید الخالق ، وبما أَنّنا قد بینّا فیما تقدّم عده مطالب حول هذا الموضوع فی بحث التَّوحید ومراتبه ، لذا نکتفی هنا بهذا القدر .

2 / 1إلهٌ واحِدٌ ، أَحَدٌالکتاب«وَ إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَ حِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ » . (2)

«أَئنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ ءَالِهَهً أُخْرَی قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَ حِدٌ وَإِنَّنِی بَرِی ءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ » . (3)

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَ حِدٌ» . (4)

«وَ قالَ اللَّهُ لاَ تَتَّخِذُواْ إِلَهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَ حِدٌ فَإِیَّیَ فَارْهَبُونِ » . (5)

.

1- .التوحید : ص 90 ح 2 .
2- .البقره : 163 .
3- .الأنعام : 19 .
4- .الکهف : 110 .
5- .النحل : 51 .

ص: 265



احد و واحد ، در قرآن و حدیث

2 / 1 خدای یگانه بی همتا

احد و واحد ، در قرآن و حدیثدر قرآن کریم ، توصیف خداوند متعال به صفت «احد» ، یک بار (در سوره توحید) و توصیف به صفت «واحد» ، 21 بار آمده است. نیز در احادیث ، تفاوتی میان «احد» و «واحد» مشاهده نمی شود و از امام باقر علیه السلامنقل شده است که : «احد و واحد ، به یک معنایند و آن عبارت است از : یگانه بی همتا». دو صفت «احد» و «واحد» ، به یگانگی آفریدگار دلالت دارند و از آن جا که پیش تر در بحث توحید و مراتب آن ، مطالبی را در این موضوع بیان کردیم، در این جا به همین اندازه بسنده می کنیم.

2 / 1خدای یگانه بی همتاقرآن«و خدای شما خدای یگانه است . هیچ معبودی جز او نیست [و] رحمتگر مهربان است» .

«آیا شما گواهی می دهید که خدایان دیگری با خدا هست؟! بگو : من گواهی نمی دهم . بگو : همانا او خدای یگانه است و من از آنچه شریک خدا می کنید ، بیزارم» .

«بگو : من بشری همانند شما هستم . به من وحی می شود که خدای شما خدایی یگانه است» .

.


ص: 266

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ وَ مَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْوَ حِدُ الْقَهَّارُ » . (1)

«أَمْ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُواْ کَخَلْقِهِ فَتَشَبَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَلِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْوَ حِدُ الْقَهَّرُ » . (2)

الحدیثالإمام الباقر علیه السلام :الأَحَدُ: الفَردُ المُتَفَرِّدُ ، وَالأَحَدُ وَالواحِدُ بِمَعنیً واحِدٍ ؛ وهُوَ المُتَفَرِّدُ الَّذی لا نَظیرَ لَهُ . وَالتَّوحیدُ: الإِقرارُ بِالوَحدَهِ وهُوَ الاِنفِرادُ. وَالواحِدُ: المُتَبائِنُ الَّذی لا یَنبَعِثُ مِن شَیءٍ ولا یَتَّحِدُ بِشَیءٍ. ومِن ثَمَّ قالوا: إِنَّ بِناءَ العَدَدِ مِنَ الواحِدِ ولَیسَ الواحِدُ مِنَ العَدَدِ ؛ لِأَنَّ العَدَدَ لا یَقَعُ عَلَی الواحِدِ ، بَل یَقَعُ عَلَی الاِثنَینِ ، فَمَعنی قَولِهِ: «اللَّهُ أَحَدٌ» المَعبودُ الَّذی یَألَهُ (3) الخَلقُ عَن إِدراکِهِ وَالإِحاطَهِ بِکَیفِیَّتِهِ ، فَردٌ بِإِلهِیَّتِهِ ، مُتَعالٍ عَن صِفاتِ خَلقِهِ . (4)

2 / 2واحِدٌ فَلا وَلَدَ لَهُالکتاب«إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَئامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلَثَهٌ انتَهُواْ خَیْرًا لَّکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَ حِدٌ سُبْحَنَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَوَ تِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَکَفَی بِاللَّهِ وَکِیلاً » . (5)

.

1- .ص : 65 .
2- .الرعد : 16 .
3- .ألِهَ یألَهُ: إذا تحیّر (النهایه: ج 1 ص 62) .
4- .التوحید: ص 90 ح 2 عن أبی البختری وهب بن وهب القرشی عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار: ج 3 ص 222 ح 12 .
5- .النساء : 171 .

ص: 267



2 / 2 یگانه بی فرزند

«و خدا گفت : [ برای خود ، ] دو خدا مگیرید. جز این نیست که او خدایی یگانه است . پس ، تنها از من بترسید» .

«بگو : من تنها بیم دهنده هستم و جز خدای یگانه بسیار چیره، هیچ خدایی نیست» .

«یا برای خداوند، انبازانی قرار داده اند که مانند آفرینش او آفریده اند و آفرینش بر آنان مشتبه گشته است؟! بگو : خداوند ، آفریدگار همه چیز است و او یگانه بسیار چیره است» .

حدیثامام باقر علیه السلام :احد، یکتای یگانه است و احد و واحد ، به یک معنایند ، به معنای یگانه ای که همانند ندارد . و توحید، اقرار به یگانگی است که همان یکتایی است. و واحد، [ذاتِ ]جدایی است که از چیزی سرچشمه نمی گیرد و با چیزی ، یکی نمی شود ، و از همین جا گفته اند که ساخت عدد ، از یک است و یک ، از اعداد نیست؛ زیرا عدد بر یک واقع نمی شود؛ بلکه بر دو واقع می شود. پس معنای سخن خدا که «اللَّهُ أَحَدٌ ؛ خدا یکتاست» ، معبودی است که آفریدگان از ادراک او و احاطه بر چگونگی او سرگشته اند و در خدایی ، یکتا و از توصیفات آفریدگانش بالاتر است.

2 / 2یگانه بی فرزندقرآن«جز این نیست که مسیح ، عیسی پسر مریم، فرستاده خدا و کلمه اوست که آن را به مریم القا کرده است و نیز روحی از جانب اوست . پس به خدا و فرستادگانش ایمان آورید و مگویید که [ خدا ]سه گانه است. [از این سخن ، ] باز ایستید که به خیر شماست . همانا خداوند ، خدای یگانه است. منزّه است از این که فرزندی داشته باشد . آنچه در آسمان ها و زمین است، از آنِ اوست و خداوند برای کارسازی [ جهان ] ، بسنده است» .

.


ص: 268

«لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَثَهٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَ حِدٌ» . (1)

«اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَنَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَ حِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَنَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ » . (2)

راجع : البقره: 133 ، یوسف : 39 ، إبراهیم : 48 و52 ، النحل : 22 ، الأنبیاء : 108 ، الحجّ : 34 ، العنکبوت : 46 ، الصافّات : 4 ، الزمر : 4 ، غافر : 16 ، فصّلت : 6 .

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله فِی الدُّعاءِ : اللّهُمَّ أَنتَ الواحِدُ فَلا وَلَدَ لَکَ . (3)

راجع : ج 7 ص 480 (الفصل السادس : الوالِدُ والوَلَدُ) .

2 / 3واحِدٌ لا بِعَدَدٍالإمام علیّ علیه السلام :واحِدٌ لا بِعَدَدٍ ، ودائِمٌ لا بِأَمَدٍ (4) ، وقائِمٌ لا بِعَمَدٍ . (5)

عنه علیه السلام :الأَحَدُ لا بِتَأویلِ عَدَدٍ . (6)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... الواحِدِ بِلا تَأویلِ عَدَدٍ . (7)

.

1- .المائده : 73 .
2- .التوبه : 31 .
3- .الإقبال: ج 1 ص 146 ، البلد الأمین: ص 195 ، بحار الأنوار: ج 98 ص 74 ح 2 .
4- .الأمد: الغایه (الصحاح : ج 2 ص 442) .
5- .نهج البلاغه: الخطبه 185 ، التوحید: ص 70 ح 26 عن الهیثم بن عبداللّه الرمّانی عن الإمام الرضا عن آبائه عنه علیهم السلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 480 ح 117 ، البلد الأمین: ص 92 ، بحار الأنوار: ج 90 ص 139 ح 7 .
6- .نهج البلاغه: الخطبه 152 ، تحف العقول: ص 63 .
7- .الکافی: ج 1 ص 140 ح 5 عن إسماعیل بن قتیبه عن الإمام الصادق علیه السلام ، نهج البلاغه: الخطبه 152 ، بحار الأنوار: ج 4 ص 285 ح 17 .

ص: 269



2 / 3 یگانه بی شماره

«قطعا کسانی که گفتند : خداوند ، سومین [شخص از اشخاص] سه گانه است، کافر شدند. و جز خدایی یگانه، خدایی نیست» .

«دانشمندان و راهبان خود را به جای خداوند ، خدایانی برگرفتند و نیز مسیح پسر مریم را، در حالی که جز این ، فرمان نیافته بودند خدایی یگانه را بپرستند . خدایی جز او نیست ، [ و ]از آنچه برای او انباز می گیرند، منزّه است» .

ر . ک : بقره : آیه 133 ، یوسف : آیه 39 ، ابراهیم : آیه 48 و 52 ، نحل : آیه 22 ، انبیاء : آیه 108 ، حج : آیه 34 ، عنکبوت : آیه 46 ، صافّات : آیه 40 ، زمر : آیه 4 ، غافر : آیه 16 ، فصّلت : آیه 6.

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعا : خدایا! تو یگانه ای هستی که فرزندی نداری.

ر . ک : ج 7 ص 481 (فصل ششم : پدر و فرزند) .

2 / 3یگانه بی شمارهامام علی علیه السلام :یگانه است نه به شماره ، و پایدار است نه به فرجام ، و استوار است نه به تکیه گاه.

امام علی علیه السلام :یکی است ، نه به شمردن .

امام علی علیه السلام :ستایش ، از آنِ خداست ، که ... یگانه است ، به غیر شمردن .

.


ص: 270

الإمام الرضا علیه السلام :أَحَدٌ لا بِتَأویلِ عَدَدٍ . (1)

الخصال عن شریح بن هانئ :إِنَّ أَعرابِیّا قامَ یَومَ الجَمَلِ إِلی أَمیرِالمُؤمِنینَ علیه السلام، فَقالَ : یا أَمیرَ المُؤمِنینَ ، أَتَقولُ: إِنَّ اللّهَ واحِدٌ؟ قالَ: فَحَمَلَ النّاسُ عَلَیهِ ، وقالوا : یا أَعرابِیُّ ، أَما تَری ما فیهِ أَمیرُ المُؤمِنینَ مِن تَقَسُّمِ القَلبِ؟! فَقالَ أَمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : دَعوهُ ؛ فَإِنَّ الَّذی یُریدُهُ الأَعرابِیُّ هُوَ الَّذی نُریدُهُ مِنَ القَومِ. ثُمَّ قالَ: یا أَعرابِیُّ ، إِنَّ القَولَ فی أَنَّ اللّهَ واحِدٌ عَلی أَربَعَهِ أَقسامٍ: فَوَجهانِ مِنها لا یَجوزانِ عَلَی اللّهِ عز و جل ، ووَجهانِ یَثبُتانِ فیهِ . فَأَمَّا اللَّذانِ لا یَجوزانِ عَلَیهِ فَقَولُ القائِلِ : «واحِدٌ» یَقصُدُ بِهِ بابَ الأَعدادِ ، فَهذا ما لا یَجوزُ ؛ لِأَنَّ ما لا ثانِیَ لَهُ لا یَدخُلُ فی بابِ الأَعدادِ ، أَما تَری أَنَّهُ کَفَرَ مَن قالَ: إِنَّهُ ثالِثُ ثَلاثهٍ. وقَولُ القائِلِ «هُوَ واحِدٌ مِنَ النّاسِ» یُریدُ بِهِ النَّوعَ مِنَ الجِنسِ ، فَهذا ما لا یَجوزُ ؛ لِأَنَّهُ تَشبیهٌ ، وجَلَّ رَبُّنا وتَعالی عَن ذلِکَ . وأَمَّا الوَجهانِ اللَّذانِ یَثبُتانِ فیهِ فَقَولُ القائِلِ: «هُوَ واحِدٌ لَیسَ لَهُ فِی الأَشیاءِ شِبهٌ» کَذلِکَ رَبُّنا ، وقَولُ القائِلِ: «إِنَّهُ عز و جل أَحَدِیُّ المَعنی» یَعنی بِهِ أَنَّهُ لا یَنقَسِمُ فی وُجودٍ ولا عَقلٍ ولا وَهمٍ ، کَذلِکَ رَبُّنا عز و جل . (2)

.

1- .التوحید: ص 56 ح 14 عن فتح بن یزید الجرجانی وص 37 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 151 ح 51 کلاهما عن محمّد بن یحیی بن عمر بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام والقاسم بن أیّوب العلویّ ، الأمالی للمفید: ص 255 ح 4 عن محمّد ابن زید الطبری ، الأمالی للطوسی: ص 23 ح 28 عن محمّد بن یزید الطبری وفیهما «واحد» بدل «أَحد» تحف العقول : ص 63 عن الإمام علیّ علیه السلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 362 ح 283 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 229 ح 3 .
2- .الخصال: ص 2 ح 1 ، معانی الأخبار: ص 5 ح 2 ، التوحید: ص 83 ح 3 ، روضه الواعظین: ص 45 ، إرشاد القلوب: ص 166 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار: ج 3 ص 206 ح 1 .

ص: 271

امام رضا علیه السلام :یگانه است ، نه به شمردن .

الخصال به نقل از شریح بن هانی : عربی بادیه نشین در روز [ نبرد ] جمل به پا خاست و به سوی امیرمؤمنان علیه السلامرفت و گفت : ای امیر مؤمنان! آیا می گویی خداوند ، واحد است؟ مردم به او حمله ور شدند و گفتند : ای اعرابی! آیا نمی بینی که امیر مؤمنان ، دل به چندین سو دارد؟! امیر مؤمنان علیه السلام فرمود : «او را وا نهید. آنچه این اعرابی می خواهد، همان است که ما از این قوم می خواهیم». سپس فرمود : «ای اعرابی! این سخن که خداوند ، واحد است ، به چهار معناست : دو وجه آن ، بر خداوند عز و جل روا نیست و دو وجه [ دیگر ] ، برای خداوند ، ثابت است . آن دو وجهی که بر خداوند روا نیست ، این سخنِ گوینده است : واحد (یکی) است و مقصودش یکِ عددی باشد. این [بر خدا] روا نیست؛ زیرا آن که ثانی (دوم) ندارد ، در باب اعداد داخل نمی شود. آیا نمی بینی هر که گفت : او (خداوند) ، سومین شخص [از اشخاص سه گانه ]است، کافر گشت؟ و [ وجه دوم ، ] این سخنِ گوینده است : او یکی از مردم است و مرادش ، نوع از جنس باشد. این بر خداوند روا نیست؛ زیرا این سخن ، تشبیه است و پروردگار ما از آن ، برتر و بالاتر است. و امّا دو وجهی که برای خداوندْ ثابت است، این سخنِ گوینده است : او یگانه ای است که در اشیا مانند ندارد . پروردگار ما این گونه است . و نیز این سخنِ گوینده که : خداوند عز و جل یگانه ذات است ، به این معنا که در وجود [ خارجی ] و ذهن و خیال ، تجزیه پذیر نیست . خداوندگارِ عزّتمند شکوهمند ما ، این گونه است ».

.


ص: 272

2 / 4لَهُ وَحدَانِیَّهُ العَدَدِالإمام زین العابدین علیه السلام :لَکَ یا إِلهی وَحدانِیَّهُ العَدَدِ ، ومَلَکَهُ القُدرَهِ الصَّمَدِ ، وفَضیلَهُ الحَولِ وَالقُوَّهِ ، وَدَرَجَهُ العُلُوِّ وَالرِّفعَهِ . (1)

تعلیقإِنّ هذا الحدیث لا یتعارض مع الأَحادیث التی تصف اللّه تعالی بأنّه «واحد بلا عدد» ، ووجه الجمع بینها یتبیّن من خلال الحدیث اللاحق المنقول عن الإمام الباقر علیه السلام ، فقد جاء فی هذا الحدیث أنّ معنی الواحد «المتفرّد الذی لا نظیر له» لذا لا یقبل التثنیه والتعدّد . من هنا لا یعدّون الواحد من الأَعداد ، بینما یعدّون الاثنین وما بعدها من الأَعداد ، إِذ إِنّ فی معنی العدد التثنیه والتعدّد ، وعلی هذا الأَساس معنی «لک یا إِلهی وحدانیه العدد» أَن ما یتعلق بالواحد الذی لا یقبل التعدّد ولیس جزءا من الأَعداد ، ینطبق علی الخالق أَیضا ، یعنی أَنّ اللّه لیس قابلاً للتعدّد ، أَما فی الأَحادیث التی تقول : «واحد لا بعدد» فالمراد المعنی اللغوی للعدد ، یعنی أَنّه فی وحدانیته تعالی غیر قابل للتعدد ، وبناءً علی ذلک فالعبارتان «وحدانیه العدد» و«واحد لا بعدد» تبینان مطلبا واحدا ، وهو أَنّ اللّه تعالی واحد ومتفرد ، وبالنتیجه لا یقبل التعدد ، وهناک تفاسیر أُخری ذکرت فی إِیضاح هذا المطلب (2) .

.

1- .الصحیفه السجّادیّه: ص 118 الدعاء 28 .
2- .راجع : ریاض السالکین : ج 4 ص 297 .

ص: 273



2 / 4 یگانگیِ عدد ، برای اوست

2 / 4یگانگیِ عدد ، برای اوستامام زین العابدین علیه السلام :ای خدای من! یگانگیِ عدد ، و مالکیت قدرت خلل ناپذیر، و فضیلت توانایی و قوّت ، و مرتبه والایی و بلندپایگی ، از آنِ توست.

توضیحاین حدیث با احادیث وصف کننده خدای متعال به «یگانه بی شماره»، ناسازگار نیست و وجه جمع میان آنها ، از خلال حدیثی که از امام باقر علیه السلامگذشت ، آشکار است. در آن حدیث آمد که معنای واحد ، «یگانه بی همتا»ست. از این رو ، خداوند عز و جلدوگانگی و تعدّد نمی پذیرد. و در همان جا گذشت که «یک» را از اعداد نمی شمارند و «دو» و پس از آن را از اعداد می شمارند؛ زیرا در معنای عدد ، دوگانگی و تعدّد ، نهفته است. بر این پایه ، معنای دعای «ای خدای من! یگانگیِ عدد... از آنِ توست » ، آن است که حکم متعلّق به واحد که تعدّدناپذیر است و جزء اعداد نیست بر آفریدگار ، منطبق است؛ یعنی خداوند ، تعدّدپذیر نیست. و امّا در احادیثی که می گویند : «یگانه است ، نه به شماره» مراد ، معنای لغوی عدد است؛ یعنی خداوند متعال در یگانگی خود ، تعدّدپذیر (یکی از دو یا چند خدا) نیست. بنا بر این ، دو عبارت «یگانگیِ عدد ، از آنِ اوست» و «یگانه است ، نه به شماره» ، بیانگر یک مطلب اند و آن ، این که : خداوند متعال ، یکتا و یگانه است و در نتیجه ، تعددّپذیر نیست. البتّه تفاسیر دیگری نیز در توضیح این حدیث وجود دارد.

.


ص: 274

الفصل الثالث : الأوّل ، الآخرالأَوّل والآخر لغهًالأَوّل فی اللغه بمعنی مبتَدأ الشیء والآخر منتهاه . وذکر ابن فارس معنیین أَصلیین للهمزه والواو واللام : أَحدهما الابتداء ، والآخر الانتهاء ، والبناءُ الذی یدلّ علی المعنی الأَوّل ، هو الأَوّل ، والذی یدلّ علی المعنی الثانی ، هو الأَیّل (1) . وقال فی المعنی الآخر : الهمزه والخاء والراء أَصل واحد وإِلیه یرجع جمیع فروعه وهو خلاف التقدّم (2) .

الأَوّل والآخر فی القرآن والحدیثجاء الأَوّل والآخر فی القرآن والحدیث ، بمعنیین هما:

.

1- .الهمزه والواو واللام أصلان: ابتداء الأمر ، وانتهاؤه أمّا الأوّل فالأوّل وهو مبتدأ الشیء ... والأصل الثانی : قال الخلیل : الأیّل ... (معجم مقاییس اللغه : ج 1 ص 81) .


فصل سوم : اوّل، آخر

واژه شناسی «اوّل» و «آخِر»

اوّل و آخر ، در قرآن و حدیث

اشاره

فصل سوم : اوّل، آخرواژه شناسی «اوّل» و «آخِر»صفت «اوّل» ، در لغت به معنای ابتدا و آغاز یک شی ء ، و صفت «آخِر» ، به معنای انتها و پایان آن است. ابن فارس برای همزه، واو و لام (أول) دو معنای اصلی ذکر کرده است : یکی ابتدا و دیگری انتها. ساختاری که معنای نخست را نشان می دهد، «أوّل» و ساختاری که معنای دوم را می رساند، «أیّل» است. ابن فارس درباره معنای «آخر» نیز می گوید : «أخر» ، یک معنا دارد که تمام برگرفته ها به آن برمی گردند و آن ، خلاف تقدّم است.

اوّل و آخر ، در قرآن و حدیثدو واژه «اوّل» و «آخر» در قرآن و حدیث، در دو معنا به کار رفته اند :

.


ص: 276

1 . الأَوّل والآخر المطلقانوهذا المعنی للّه تعالی وحدَه لا یشارکه فیه غیره ، وما من أَوّل مطلق وآخر مطلق إِلاّ هو . وورد هذان اللفظان بهذا المعنی مرّه واحده فی القرآن الکریم ، وذلک فی الآیه الثالثه من سوره الحدید . قال سبحانه: « هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ » . وقال العلاّمه الطباطبائیّ قدس سره : «المراد من أَوّلیّته وآخریّته سبحانه إحاطته بجمیع الأَشیاء... فکلّ ما فُرض أَوّلاً فهو قبله ، فهو الأَوّل دون الشیء المفروض أَوّلاً ، وکلّ ما فرض آخرا فهو بعده لإحاطه قدرته به من فوقه ... فأَوّلیّته وآخریّته تعالی فرعان من فروع اسمه «المحیط» ، والمحیط من فروع قدرته المطلقه ... ویمکن تفریع الأسماء الأَربعه علی إحاطه وجوده بکلّ شیء ... فإنّ وجوده تعالی قبل وجود کلّ شیء وبعده ...» (1) . ومن الجدیر ذکره أَنّ أَوّلیّه اللّه و آخریّته فی الروایات التی ستلاحظونها بمعنی أَوّلیّته وآخریّته فی الوجود ، من هنا تعود أَوّلیّته وآخریّته إِلی تفرّده فی الأَزلیّه وَالأَبدیّه .

2 . الأَوّل والآخر النسبیّانإِنّ إِطلاق الأَوّل والآخر علی غیر اللّه سبحانه فی القرآن والحدیث نسبیّ ، مثل: «أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ» (2) و «أَوَّلُ الْعَبِدِینَ» (3) وغیرهما . من هنا نری أَنّ ما ورد فی زیاره أَهل البیت علیهم السلامتبیانا لخصائصهم عند مخاطبتهم: «أَنتم الأَوّل والآخر» (4) هو بمعنی الأَوّلیّه والآخریّه النسبیّتین ولا غلوّ فی حقّهم (5) .

.

1- .تفسیر المیزان : ج 19 ص 145 مع توضیح یسیر .
2- .الأنعام : 163 .
3- .الزخرف: 81 .
4- .الاحتجاج : ج 2 ص 317 .
5- .راجع: أهل البیت فی الکتاب والسنّه : القسم الثالث / الفصل الأوّل / بهم فتح الدین وبهم یختم .

ص: 277



1 . اوّل و آخر مطلق

2 . اوّل و آخر نسبی

1 . اوّل و آخر مطلقاین معنا به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ کس جز او ، اوّل و آخرِ مطلق نیست. در قرآن کریم ، این دو واژه تنها یک بار به این معنا آمده اند . در آیه سوم از سوره حدید آمده است : «اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن ، و او به هر چیزی داناست» . علاّمه سید محمّد حسین طباطبایی گفته است : «منظور از اوّل بودن و آخر بودن خداوند ، احاطه او به تمام اشیاست. هر موجودی که اوّل فرض شود، از آن جا که خداوند متعال بر آن احاطه دارد، خداوند ، پیش از او قرار می گیرد ، و هر موجودی که آخِر فرض گردد، خداوند متعال به دلیل احاطه بر او ، پس از آن است ... . بنا بر این ، اوّل بودن و آخر بودن خداوند ، دو فرع از فروع صفت «محیط» است و محیط ، خود از شاخه های قدرت مطلق اوست ... و ممکن است که چهار نام (اوّل ، آخر ، ظاهر و باطن) را از فروع احاطه وجودی او بگیریم ... ؛ چون وجود او قبل از وجود هر چیز و بعد از وجود هر چیز است ...» . گفتنی است در احادیثی که ملاحظه خواهیم کرد، اوّل و آخر بودن خداوند ، به معنای اوّل و آخر بودن در وجود ، تفسیر شده است. بنا بر این ، اوّل و آخر بودن خداوند ، به یگانگی او در ازلی و ابدی بودن باز می گردد.

2 . اوّل و آخر نسبیکاربرد واژه «أوّل» و «آخِر» در قرآن و حدیث ، برای غیر خداوند متعال ، نسبی است ، مانند : «أوّل المسلمین (نخستین مسلمان) » و «أوّل العابدین (نخستین پرستشگر) » و غیر این دو . بنا بر این، آنچه در تبیین ویژگی های اهل بیت علیهم السلام در زیارت آنان آمده که : «شما اوّل و آخِرید» ، به معنای اوّل و آخر بودن نسبی است و غلو نیست .

.


ص: 278

3 / 1مَعنی أَوَّلِیَّهِ اللّهِ وآخِرِیَّتِهِالکتاب«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ » . (1)

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله فِی الدُّعاءِ : اللّهُمَّ أَنتَ الأَوَّلُ فَلَیسَ قَبلَکَ شَیءٌ ، وأَنتَ الآخِرُ فَلَیسَ بَعدَکَ شَیءٌ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :یوشِکُ قُلوبُ النّاسِ أَن تَمتَلِئَ شَرّا حَتّی یُجرِی النّاسُ فَضلاً بَینَ النّاسِ ما یَجِدُ قَلبا یَدخُلُهُ ، ولا یَزالُ النّاسُ یَسأَلونَ عَن کُلِّ شَیءٍ حَتّی یَقولوا : کانَ اللّهُ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ ، فَما کانَ قَبلَ اللّهِ ؟ فَإِذا قالوا لَکُم فَقولوا : کانَ اللّهُ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ ، ولَیسَ فَوقَهُ شَیءٌ ، وهُوَ الآخِرُ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ ؛ فَلَیسَ بَعدَهُ شَیءٌ . (3)

.

1- .الحدید : 3 .
2- .صحیح مسلم : ج 4 ص 2084 ح 2713 ، سنن أبی داوود : ج 4 ص 312 ح 5051 ، سنن الترمذی : ج 5 ص 472 ح 3400 ، سنن ابن ماجه : ج 2 ص 1275 ح 3873 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 325 ح 8969 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 1 ص 731 ح 2002 کلّها عن أبی هریره ، التاریخ الکبیر : ج 26 ص 479 ح 3043 عن اُمّ سلمه وکلاهما نحوه ، کنز العمّال : ج 2 ص 194 ح 3715 .
3- .الفردوس : ج 5 ص 525 ح 8973 عن أبی سعید الخدری ، کنز العمّال : ج 1 ص 237 ح 1188 .

ص: 279



3 / 1 معنای اوّل و آخِر بودنِ خداوند

3 / 1معنای اوّل و آخِر بودنِ خداوندقرآن«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن ، و او به هر چیزی داناست» .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعا : خدایا! تو اوّل هستی و پیش از تو چیزی نیست ، و تو آخِر هستی و پس از تو چیزی نیست.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :نزدیک است که دل های مردمان ، چنان از بدی آکنده شود که بدی ، (1) در میان مردم به فزونی روان شود و دلی را نیابد که بتواند بر آن در آید! و مردم پیوسته درباره هر چیزی می پرسند ، تا این که می گویند: «خداوند ، پیش از همه چیز بوده است . پس ، چه چیزی پیش از خدا بوده است؟» . هر گاه به شما چنین گفتند ، بگویید : خداوند ، پیش از هر چیز بوده و پیش (2) از او چیزی نیست و او آخِرِ پس از هر چیز است و پس از او چیزی نیست.

.

1- .در کنز العمّال، در اصل عربی حدیث، به جای «الناس»، «الشرّ» آمده که درست به نظر می رسد و در این جا بر پایه نقل کنز العمّال ، ترجمه شد.
2- .در کنز العمّال ، در اصل عربی حدیث، به جای «فوقَه» ، «قَبلَه» آمده که درست به نظر می رسد و در این جا مطابق نقل کنز العمّال ، ترجمه شد .

ص: 280

عنه صلی الله علیه و آله :لا یَزالُ النّاسُ یَسأَلونَ عَن کُلِّ شَیءٍ حَتّی یَقولوا : هذا اللّهُ کانَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ ، فَماذا کانَ قَبلَ اللّهِ ؟ فَإِن قالوا لَکُم ذلِکَ ، فَقولوا : هُوَ الأَوَّلُ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ ؛ فَلَیسَ بَعدَهُ شَیءٌ ، وهُوَ الظّاهِرُ فَوقَ کُلِّ شَیءٍ ، وهُوَ الباطِنُ دونَ کُلِّ شَیءٍ ، وهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :الحَمدُ للّهِِ الَّذی کانَ فی أَوَّلِیَّتِهِ وَحدانِیّا . (2)

عنه صلی الله علیه و آله فِی الدُّعاءِ : اللّهُمَّ إِنّی أَسَأَ لُکَ . . . بِوَجهِکَ الباقی بَعدَ فَناءِ کُلِّ شَیءٍ . (3)

الإمام علیّ علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الأَوَّلِ قَبلَ کُلِّ أَوَّلٍ ، وَالآخِرِ بَعدَ کُلِّ آخِرٍ ، وبِأَوَّلِیَّتِهِ وَجَبَ أَن لا أَوَّلَ لَهُ ، وبِآخِرِیَّتِهِ وَجَبَ أَن لا آخِرَ لَهُ . (4)

عنه علیه السلام :الأَوَّلُ الَّذی لَم یَکُن لَهُ قَبلٌ ؛ فَیَکونَ شَیءٌ قَبلَهُ ، وَالآخِرُ الَّذی لَیسَ لَهُ بَعدٌ ؛ فَیَکونَ شَیءٌ بَعدَهُ . (5)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الأَوَّلِ فَلا شَیءَ قَبلَهُ ، وَالآخِرِ فَلا شَیءَ بَعدَهُ . (6)

.

1- .العظمه : ج 55 ص 117 ، کنز العمّال : ج 1 ص 248 ح 1252 کلاهما عن ابن عمر وأبی سعید الخدری .
2- .التوحید : ص 44 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 4 ص 287 ح 19 .
3- .مهج الدعوات : ص 215 عن وهب بن إسماعیل عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام ، مصباح المتهجّد : ص 844 ح 910 ، البلد الأمین : ص 188 ، الإقبال : ج 3 ص 332 کلّها عن کمیل بن زیاد عن الإمام علیّ علیه السلام .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 101 .
5- .نهج البلاغه : الخطبه 91 عن مسعده بن صدقه عن الإمام الصادق علیه السلام .
6- .نهج البلاغه : الخطبه 96 ، التوحید : ص 76 ح 32 ، روضه الواعظین : ص 44 کلاهما عن محمّد بن أبی عمیر عن الإمام الکاظم علیه السلام نحوه .

ص: 281

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مردمان ، پیوسته درباره هر چیزی سؤال می کنند تا این که می گویند : «خداوند ، پیش از هر چیزی بوده است . پس ، چه چیزی پیش از او بوده است؟» . اگر به شما چنین گفتند : بگویید : اوست اوّلِ پیش از هر چیز و پس از او چیزی نیست ، و اوست ظاهرِ فراتر از هر چیز، و باطنِ نزدیک هر چیز، و او به هر چیزی داناست.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ستایش ، خدای راست که در اوّل بودنش ، یگانه است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعا : خدایا! من از تو درخواست می کنم ... به ذاتت که پس از نابودی همه چیز ، پایدار است.

امام علی علیه السلام :ستایش ، خدای راست که اوّلِ پیش از هر اوّلی ، و آخرِ پس از هر آخری است. به اوّل بودنِ اوست که لازم آمد آغازی نداشته باشد و به آخر بودنِ اوست که واجب آمد پایانی نداشته باشد .

امام علی علیه السلام :اوّل ، کسی است که برای او پیشی نیست تا چیزی پیش از او باشد ، و آخِر ، کسی است که برای وی پسی نیست تا چیزی پس از او باشد.

امام علی علیه السلام :ستایش ، خدای راست که اوّل است و پیش از وی چیزی نیست ، و آخر است و پس از او چیزی نیست.

.


ص: 282

عنه علیه السلام :أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ ، الأَوَّلُ لا شَیءَ قَبلَهُ ، والآخِرُ لا غایَهَ لَهُ . (1)

عنه علیه السلام :لا تَصحَبُهُ الأَوقاتُ، ولا تَرفِدُهُ الأَدَواتُ، سَبَقَ الأَوقاتَ کونُهُ، وَالعَدَمَ وُجودُه ، وَالاِبتِداءَ أَزَلُهُ . . . مَنَعَتها «مُنذُ» القِدمَهَ (2) ، وحَمَتها «قَد» الأَزَلِیَّهَ . (3)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذی لَم تَسبِق لَهُ حالٌ حالاً ، فَیَکونَ أَوَّلاً قَبلَ أَن یَکونَ آخِرا . (4)

عنه علیه السلام :تَعالَی الَّذی لَیسَ لَهُ وَقتٌ مَعدودٌ ، ولا أَجَلٌ مَمدودٌ ، ولا نَعتٌ مَحدودٌ . . . لَیسَ لَهُ أَوَّلٌ مُبتَدَأٌ ، ولا غایَهُ مُنتَهیً ، ولا آخِرٌ یفنی . (5)

عنه علیه السلام :لَم یَتَقَدَّمهُ وَقتٌ ولا زَمانٌ . (6)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... الَّذی لَیسَت فی أَوَّلِیَّتِهِ نِهایَهٌ ، ولا لاِخِرِیَّتِهِ حَدٌّ ولا غایَهٌ ، الَّذی لَم یَسبِقهُ وَقتٌ ، ولَم یَتَقَدَّمهُ زَمانٌ . (7)

عنه علیه السلام :الَّذی لَم یَزَل ولا یَزالُ وَحدانِیّا أَزَلِیّا قَبلَ بَدءِ الدُّهورِ ، وبَعدَ صُروفِ الأُمورِ ، الَّذی لا یَبیدُ ولا یَنفَدُ . (8)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 85 .
2- .فی نسخه الشهیدی : «القدمیّه» .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 186 ، التوحید : ص 37 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 151 ح 51 کلاهما عن القاسم بن أیّوب العلوی ومحمّد بن یحیی عن الإمام الرضا علیه السلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 362 ح 283 عن الإمام الرضا علیه السلاموکلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 57 ص 30 ح 6 .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 65 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 309 ح 37 .
5- .الکافی : ج 1 ص 135 ح 1 عن محمّد بن أبی عبد اللّه ومحمّد بن یحیی جمیعا رفعاه إلی الإمام الصادق علیه السلام ، التوحید : ص 42 ح 3 عن الحصین بن عبد الرحمن عن أبیه عن الإمام الصادق عن آبائه عنه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 269 ح 15 .
6- .نهج البلاغه : الخطبه 182 عن نوف البکالی وراجع: بحار الأنوار : ج 57 ص 167 ح 107 .
7- .الکافی: ج1 ص141 ح7، التوحید: ص31 ح1 کلاهما عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج4 ص265 ح14 .
8- .الکافی : ج 1 ص 136 ح 1 عن محمّد بن أبی عبد اللّه ومحمّد بن یحیی جمیعا رفعاه إلی الإمام الصادق علیه السلام ، التوحید : ص 43 ح 3 عن الحصین بن عبد الرحمن عن أبیه عن الإمام الصادق عن آبائه عنه علیهم السلام وفیه «صرف» بدل «صروف» و «لا یفقد» بدل «لا ینفد» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 271 ح 15 .

ص: 283

امام علی علیه السلام :گواهی می دهم که معبودی جز خدای یکتا نیست و یگانه است و انباز ندارد. اوّلی است که پیش از او چیزی نیست و آخری است که پایان ندارد.

امام علی علیه السلام :زمان ها ، با او همراه نمی گردد و ابزارها او را یاری نمی رسانند . هستیِ او بر اوقات ، و وجود او بر عدم ، و دیرینگی او بر آغاز ، پیشی گرفته است... . «مُنذُ (از زمانی که)» ابزارها را از دیرینگی باز داشته و «قَدْ (نزدیک است که ) » آنها را از ازلی بودن ، منع کرده است.

امام علی علیه السلام :ستایش ، خدای راست که او را حالی از حالی پیشی نگرفته تا پیش از آن که آخر باشد، اوّل باشد.

امام علی علیه السلام :والاست آن که برای او وقتی معدود و مدّتی معین و وصفی محدود نیست ... . برای او آغازی در ابتدا و پایانی در انتها و آخِری فناپذیر وجود ندارد.

امام علی علیه السلام :هیچ وقت و زمانی بر او پیشی نگرفته است.

امام علی علیه السلام :ستایش ، خدای راست ... ؛ آن که در اوّل بودن او ، نهایتی نیست و برای آخر بودن او ، حد و پایانی نیست؛ آن که هیچ وقتی بر او پیشی نگرفته و هیچ زمانی از او جلو نزده است.

امام علی علیه السلام :[ خداوند عز و جل ] کسی است که همواره و پیوسته، پیش از آغاز روزگاران و پس از دگرگونی های امور ، یگانه ازلی است؛ آن که نابود نمی شود و نیستی نمی پذیرد.

.


ص: 284

عنه علیه السلام :لا یَزولُ أَبَدا ولَم یَزَل ، أَوَّلٌ قَبلَ الأَشیاءِ بِلا أَوَّلِیَّهٍ ، وآخِرٌ بَعدَ الأَشیاءِ بِلا نِهایَهٍ . (1)

عنه علیه السلام :لَیسَ لِأَوَّلِیَّتِهِ ابتِداءٌ ، ولا لاِزَلِیَّتِهِ انقِضاءٌ ، هُوَ الأَوَّلُ ولَم یَزَل ، وَالباقی بِلا أَجَلٍ . . . لا یُقالُ لَهُ : «مَتی ؟» ولا یُضرَبُ لَهُ أَمَدٌ بِ «حَتّی» . . . قَبلَ کُلِّ غایَهٍ ومُدَّهٍ ، وکُلِّ إِحصاءٍ وعِدَّهٍ . (2)

عنه علیه السلام :قَبلَ کُلِّ شَیءٍ ؛ لا یُقالُ شَیءٌ قَبلَهُ ، وبَعدَ کُلِّ شَیءٍ ؛ لا یُقالُ لَهُ بَعدٌ . . . مَوجودٌ لا بَعدَ عَدَمٍ . (3)

عنه علیه السلام :الأَوَّلُ الَّذی لا غایَهَ لَهُ فَیَنتَهِیَ ، ولا آخِرَ لَهُ فَیَنقَضِیَ . (4)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الکائِنِ قَبلَ أَن یَکونَ کُرسِیٌّ أَو عَرشٌ ، أَو سَماءٌ أَو أَرضٌ ، أَو جانٌّ أَو إِنسٌ . (5)

عنه علیه السلام :لا أَمَدَ لِکَونِهِ ، ولا غایَهَ لِبَقائِهِ . (6)

.

1- .نهج البلاغه : الکتاب 31 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 317 ح 41 ؛ کنز العمّال : ج 16 ص 171 ح 44215 نقلاً عن وکیع والعسکری فی المواعظ .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 163 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 27 ح 3 .
3- .الکافی : ج 1 ص 138 ح 4 عن الإمام الصادق علیه السلام ، التوحید : ص 308 ح 2 عن عبد اللّه بن یونس عن الإمام الصادق عنه علیهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 304 ح 34 .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 94 .
5- .نهج البلاغه : الخطبه 182 عن نوف البکالی ، بحار الأنوار : ج 4 ص 314 ح 40 .
6- .الکافی : ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعیل بن قتیبه عن الإمام الصادق علیه السلام ، التوحید : ص 56 ح 14 عن فتح بن یزید الجرجانی عن الإمام الرضا علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 166 ح 105 .

ص: 285

امام علی علیه السلام :[خداوند عز و جل ] هیچ گاه زوال نمی پذیرد و همواره هست . پیش از اشیا ، اوّل است ، بدون هیچ آغازی و پس از اشیا، آخر است ، بدون هیچ پایانی!

امام علی علیه السلام :برای اوّل بودن او ، آغازی و برای ازلی بودن او ، پایانی نیست. او اوّل است و همیشه بوده است ، و پایدارِ بدون مدّت است... . درباره او گفته نمی شود : «متی (کِی؟ ) » و برای او با «حتّی ( تا ) » سررسیدْ معیّن نمی کنند ... و او پیش از هر غایت و مدّتی ، و [ پیش از ] هر اِحصا و شمارشی است .

امام علی علیه السلام :پیش از هر چیزی است و گفته نمی شود که چیزی پیش از او بوده است ، و پس از هر چیزی است و گفته نمی شود برای او «بَعد» هست... . موجود است ، نه از پسِ نیستی.

امام علی علیه السلام :اوّلی است که برای او غایتی نیست که پایان بیابد ، و برای او آخِری نیست که فرجام بپذیرد.

امام علی علیه السلام :ستایش ، خدای راست که موجود بوده است ، پیش از آن که کرسی و عرش ، یا آسمان و زمین ، یا جن و انسانی بوده باشد .

امام علی علیه السلام :هستیِ او را پایان، و پایندگیِ او را فرجامی نیست.

.


ص: 286

عنه علیه السلام فی دُعائِهِ المَعروفِ بِدُعاءِ کُمَیلٍ : اللّهُمَّ إِنّی أَسأَ لُکَ . . . بِنورِ وَجهِکَ الَّذی أَضاءَ لَهُ کُلُّ شَیءٍ ، یا نورُ یا قُدّوسُ ، یا أَوَّلَ الأَوَّلینَ ، ویا آخِرَ الآخِرینَ . (1)

الإمام الحسن علیه السلام لَمّا قیلَ لَهُ : یَا ابنَ رَسولِ اللّهِ ، صِف لی رَبَّکَ حَتّی کَأَنّی أَنظُرُ إِلَیهِ، فَأَطرَقَ مَلِیّا ، ثُمَّ رَفَعَ رَأَسَهُ وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی لَم یَکُن لَهُ أَوَّلٌ مَعلومٌ، ولا آخِرٌ مُتناهٍ، ولا قَبلٌ مدرکٌ، ولا بَعدٌ مَحدودٌ، ولا أَمَدٌ بِحَتّی. (2)

الإمام زین العابدین علیه السلام مِن دُعائِهِ یَومَ عَرَفَهَ : وأَنتَ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنتَ ، الأَوَّلُ قَبلَ کُلِّ أَحَدٍ ، وَالآخِرُ بَعدَ کُلِّ عَدَدٍ . (3)

عنه علیه السلام مِن دُعائِهِ فِی التَّحمیدِ للّهِِ عز و جل : الحَمدُ للّهِِ الأَوَّلِ بِلا أَوَّلٍ کانَ قَبلَهُ ، وَالآخِرِ بِلا آخِرٍ یَکونُ بَعدَهُ ، الَّذی قَصُرَت عَن رُؤیَتِهِ أَبصارُ النّاظِرینَ ، وعَجَزَت عَن نَعتِهِ أَوهامُ الواصِفینَ . (4)

الإمام الباقر علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَنِ اللّهِ مَتی کانَ؟ : مَتی لَم یَکُن حَتّی أُخبِرَکَ مَتی کانَ؟ سُبحانَ مَن لَم یَزَل ولایَزالُ، فَردا صَمَدا لَم یَتَّخِذ صاحِبَهً ولا وَلَدا . (5)

الکافی عن زراره :قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام : أَکانَ اللّهُ ولا شَیءَ ؟ قالَ : نَعَم ، کانَ ولا شَیءَ . قُلتُ : فَأَینَ کانَ یَکونُ ؟ قالَ : وکانَ مُتَّکِئا فَاستَوی جالِسا ، وقالَ : أَحَلتَ یا زُرارَهُ ، وسَأَلتَ عَنِ المَکانِ إِذ لا مَکانَ . (6)

.

1- .مصباح المتهجّد : ص 844 ح 910 ، الإقبال : ج 3 ص 332 عن کمیل بن زیاد وراجع: الکافی : ج 2 ص 589 ح 29 .
2- .التوحید : ص 45 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 289 ح 20 .
3- .الصحیفه السجّادیّه : ص 186 الدعاء 47 .
4- .الصحیفه السجّادیّه : ص 19 الدعاء 1 .
5- .الکافی : ج 1 ص 88 ح 1 عن أبی حمزه وج 8 ص 122 ح 93 عن أبی الربیع ، التوحید : ص 173 ح 1 عن أبی حمزه الثمالی ، تفسیر القمّی : ج 1 ص 235 ، الاحتجاج : ج 2 ص 179 ح 205 کلاهما عن أبی الربیع ، بحار الأنوار : ج 3 ص 284 ح 3 .
6- .الکافی : ج 1 ص 90 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 160 ح 95 .

ص: 287

امام علی علیه السلام در نیایش ایشان که به «دعای کُمَیل» معروف است : خدایا! من از تو درخواست می کنم... به نور ذاتت که هر چیزی برای آن روشن گشته است. ای نور، ای پاک، ای نخستینِ نخستین ها و ای پایانِ پایان ها!

امام حسن علیه السلام آن گاه که به ایشان گفته شد : «ای پسر پیامبر خدا! خدایت را برای من آن سان توصیف کن که گویی من در او می نگرم» و ایشان زمانی دراز سر به زیر افکند و آن گاه سر خود را بالا آورد : ستایش ، خدای راست که برای او آغازی دانسته ، و فرجامی پایان پذیر ، نیست و نه قبلی دست یافتنی دارد و نه بَعدی محدود و نه پایانی با « (حتّی) تا ».

امام زین العابدین علیه السلام در دعای خود در روز عرفه : و تو خدا هستی که جز تو خدایی نیست؛ اوّلِ پیش از هر کس و آخرِ پس از هر شماره.

امام زین العابدین علیه السلام در دعای ایشان در ستایشگری خدا عز و جل : ستایش ، از آنِ خداست که اوّل است ، بی آن که اوّلی پیش از او بوده باشد ، و آخِر است، بی آن که آخری پس از او باشد؛ آن که دیده های نگرندگان از دیدن او کوتاه آمدند و اوهام وصف کنندگان از وصف او ناتوان گشتند .

امام باقر علیه السلام آن گاه که از ایشان پرسیدند : خدا از کِی بوده است؟ : کِی نبوده است تا به تو بگویم که از کِی بوده است . منزّه است آن که همیشه بوده و همواره هست ، یگانه بی نیاز است و همسر و فرزندی بر نگرفته است.

الکافی به نقل از زراره : به امام باقر علیه السلام گفتم : آیا خداوند بود و چیزی نبود؟ فرمود : «بله، او بود و چیزی نبود». گفتم : پس کجا بود؟ ایشان که تکیه داده بود، صاف نشست و فرمود : «ای زراره! سخن محال آوردی و در هنگامی که مکان نبود، از مکان پرسیدی».

.


ص: 288

الإمام الصادق علیه السلام :إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ اسمُهُ ... لَم یَزَل ولا یَزالُ ، وهُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ ، وَالظّاهِرُ وَالباطِنُ ، فَلا أَوَّلَ لِأَوَّلِیَّتِهِ . (1)

عنه علیه السلام فی سُجودِهِ : لا إِلهَ إِلاّ أَنتَ حَقّا حَقّا ، الأَوَّلُ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ ، وَالآخِرُ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ . (2)

عنه علیه السلام :هُوَ الأَوَّلُ بِلا کَیفٍ ، وهُوَ الآخِرُ بِلا نِهایَهٍ ، لَیسَ لَهُ مِثلٌ ، خَلَقَ الخَلقَ وَالأَشیاءَ لا مِن شَیءٍ ولا کَیفٍ ، بِلا عِلاجٍ ولا مُعاناهٍ ولا فِکرٍ ولا کَیفٍ ، کَما أَنَّهُ لا کَیفَ لَهُ ، وإِنَّما الکَیفَ بِکَیفِیَّهِ المَخلوقِ ؛ لِأَنَّهُ الأَوَّلُ لا بَدءَ لَهُ ولا شِبهَ ولا مِثلَ ولا ضِدَّ ولا نِدَّ (3) ، لا یُدرَکُ بِبَصَرٍ ، ولا یُحَسُّ بِلَمسٍ ، ولا یُعرَفُ إِلاّ بِخَلقِهِ ، تَبارَکَ وتَعالی . (4)

عنه علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَنِ الأَوَّلِ وَالآخِرِ : الأَوّلُ لا عَن أَوَّلٍ قَبلَهُ ، ولاعَن بَدءٍ سَبَقَهُ ، وَالآخِرُ لاعَن نِهایَهٍ کما یُعقَلُ مِن صِفَهِ المَخلوقینَ ، ولکِن قَدیمٌ أَوَّلٌ آخِرٌ ، لَم یَزَل ولا یَزولُ بِلا بَدءٍ ولا نِهایهٍ ، لا یَقَعُ عَلَیهِ الحُدوثُ ولا یَحولُ مِن حالٍ إِلی حالٍ ، خالِقُ کُلِّ شَیءٍ . (5)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 137 ح 2 عن إبراهیم .
2- .تهذیب الأحکام : ج 3 ص 94 ح 254 عن بکر بن محمّد، التوحید : ص 33 ح 1 عن الحارث الأعور عن الإمام علیّ علیه السلاموراجع: معانی الأخبار : ص 38 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 266 ح 14 .
3- .النِّدّ : هو مِثل الشیء الذی یضادّه فی اُموره ویُنادّه ؛ أی یخالفه (النهایه : ج 5 ص 35) .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 193 عن المفضّل بن عمر .
5- .الکافی : ج 1 ص 116 ح 6 ، معانی الأخبار : ص 12 ح 1 ، التوحید : ص 313 ح 1 کلّها عن میمون البان ، بحار الأنوار : ج 3 ص 284 ح 2 .

ص: 289

امام صادق علیه السلام :خداوند که والانام است ... همیشه بوده و همواره خواهد بود و اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن و برای اوّل بودن او ، آغازی نیست.

امام صادق علیه السلام در سجده اش : در حقیقت و به واقع ، خدایی جز تو نیست؛ اوّلِ پیش از هر چیز و آخرِ پس از هر چیز!

امام صادق علیه السلام :اوست اوّل بدون چگونگی ، و اوست آخر بدون پایان. برای او مانندی نیست. آفریده ها و اشیا را نه از چیزی و نه از چگونگی ای، بدون چاره جویی و بدون خستگی و درماندگی و بدون اندیشه و بدون چگونگی آفرید ، همان سان که برای او چگونگی نیست و چگونگی، به چگونگیِ آفریده بر می گردد ؛ زیرا اوست اوّل و برای او نه آغازی هست و نه مانندی و نه مثلی و نه هماوردی و نه همتایی. با هیچ اندیشه ای ادراک نمی گردد و با لمس کردن ، احساس نمی شود. و جز از طریق آفریده هایش شناخته نشود . او والا و بلندمرتبه است.

امام صادق علیه السلام آن گاه که از ایشان درباره اوّل و آخر پرسیدند : اوّل است ، نه آن که اوّلی پیش از او باشد و نه آن که آغازی بر او پیشی گرفته باشد. و آخر است ، نه آن که او را چنان که از ویژگی آفریدگان دریافت می شود پایانی باشد؛ ولی دیرینه و اوّل و آخر است. همواره چنین بوده و همیشه بدون آغاز و بدون انجام خواهد بود. حدوث ، بر او واقع نمی شود و از حالی به حالی دگرگون نمی گردد. او آفریدگار همه چیز است.

.


ص: 290

الکافی عن ابن أبی یعفور :سَأَلتُ أَبا عَبدِ اللّهِ علیه السلامعَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ» (1) وقُلتُ : أَمَّا الأَوَّلُ فَقَد عَرَفناهُ ، وأَمَّا الآخِرُ فَبَیِّن لَنا تَفسیرَهُ . فَقالَ : إِنَّهُ لَیسَ شَیءٌ إِلاّ یَبیدُ أَو یَتَغَیَّرُ ، أَو یَدخُلُهُ التَّغَیَّرُ وَالزَّوالُ ، أَو یَنتَقِلُ مِن لَونٍ إِلی لَونٍ ، ومِن هَیئَهٍ إِلی هَیئَهٍ ، ومِن صِفَهٍ إِلی صِفَهٍ ، ومِن زِیادَهٍ إِلی نُقصانٍ ، ومِن نُقصانٍ إِلی زِیادَهٍ ، إِلاّ رَبَّ العالَمینَ ؛ فَإِنَّهُ لَم یَزَل ولا یَزالُ بِحالَهٍ واحِدَهٍ ، هُوَ الأَوَّلُ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ ، وهُوَ الآخِرُ عَلی ما لَم یَزَل ، ولا تَختَلِفُ عَلَیهِ الصِّفاتُ وَالأَسماءُ کَما تَختَلِفُ عَلی غَیرِهِ . (2)

الإمام الصادق علیه السلام :جاءَ حِبرٌ مِنَ الأَحبارِ إِلی أَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَقالَ : یا أَمیرَ المُؤمِنینَ ، مَتی کانَ رَبُّکَ ؟ فَقالَ لَهُ : ثَکَلَتکَ أُمُّکَ! ومَتی لَم یَکُن حَتّی یُقالَ : مَتی کانَ ؟ کانَ رَبّی قَبلَ القَبلِ بِلا قَبلٍ ، وبَعدَ البَعدِ بِلا بَعدٍ ، ولا غایَهَ ولا مُنتَهی لِغایَتِهِ ، انقَطَعَتِ الغایاتُ عِندَهُ فَهُوَ مُنتَهی کُلِّ غایَهٍ . (3)

التوحید عن أَبی بصیر :أَخرَجَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلامحُقّا (4) ، فَأَخرَجَ مِنهُ وَرَقَهً ، فَإِذا فیها : سُبحانَ الواحِدِ الَّذی لا إِلهَ غَیرُهُ ، القَدیمِ المُبدِیَ الَّذی لا بَدِیءَ لَهُ ، الدَّائِمِ الَّذی لا نَفادَ لَهُ . (5)

.

1- .الحدید : 3 .
2- .الکافی : ج 1 ص 115 ح 5 ، التوحید : ص 314 ح 2 نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 182 ح 9 .
3- .الکافی : ج 1 ص 89 ح 5 ، التوحید : ص 174 ح 3 ، الأمالی للصدوق : ص 769 ح 1041 کلّها عن أبی الحسن الموصلی ، الاحتجاج : ج 1 ص 496 ح 126 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 283 ح 1 وراجع: الکافی : ج 1 ص 89 ح 4 و ص 90 ح 6 و ح 8 .
4- .وعاء من خشب (القاموس المحیط : ج 3 ص 221) .
5- .التوحید : ص 46 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 285 ح 4 وراجع: مصباح المتهجّد : ص 834 ح 895 .

ص: 291

الکافی به نقل از ابن ابی یعفور : از امام صادق علیه السلام درباره سخن خدای عز و جل «اوست اوّل و آخر» پرسیدم و گفتم : [معنای] «اوّل» را دانستیم. تفسیر «آخر» را برای ما باز گو . فرمود : «همانا چیزی نیست، جز آن که از بین می رود ، یا دگرگون می شود ، یا دگرگونی و زوال در آن راه می یابد و یا از رنگی به رنگی و از شکلی به شکلی و از وصفی به وصفی و از افزونی به کاستی و از کاستی به افزونی در می آید، جز خداوندگار جهانیان؛ چرا که او همواره به یک حالت بوده و همیشه به همان حالت خواهد بود. اوست اوّلِ پیش از هر چیز و اوست آخِر بر آنچه (بر آن وصفی که) از ازل بوده است و صفات و نام ها در او، آن گونه که بر غیر او دگرگون می شوند ، دگرگونی نمی پذیرند .

امام صادق علیه السلام :یکی از عالمان اهل کتاب ، نزد امیر مؤمنان علیه السلامآمد و گفت : خداوندگارت کِی بوده است؟ به او فرمود : «مادرت به سوگت بنشیند! کِی نبوده تا بتوان گفت : کِی بوده است؟ خداوندگارم پیش از پیش و بدون پیش و پس از پس و بدون پس است. پایان و فرجامی برای پایان او نیست. پایان ها در آستان او به سر آمدند ... . پس ، او فرجام هر پایانی است».

التوحید به نقل از ابو بصیر : امام صادق علیه السلامظرفی چوبین بیرون آورد و از آن ، برگی در آورد که در آن [این عبارات] بود : «منزّه است یگانه ای که خدایی جز او نیست و دیرینه آغازگری که آغازی ندارد و جاودانی که تمامی ندارد».

.


ص: 292

الإمام الصادق علیه السلام :إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ و تَعالی ... کانَ إِذ لَم یَکُن أَرضٌ ولا سَماءٌ ، ولا لَیلٌ ولا نَهارٌ ، ولا شَمسٌ ولا قَمَرٌ ولا نُجومٌ ، ولا سَحابٌ ولا مَطَرٌ ولا رِیاحٌ . (1)

الإمام الرضا علیه السلام عن الفقه المنسوب إلیه : اللّهُمَّ أَنتَ أَنتَ کَما أَنتَ حَیثُ أَنتَ ، لا یَعلَمُ أَحَدٌ کَیفَ أَنتَ إِلاّ أَنتَ ، لا تَحولُ عَمّا کُنتَ فِی الأَزَل حَیثُ کُنتَ ، ولا تَزولُ ولا تَوَلّی ، أَوَّلِیَّتُکَ مِثلُ آخِرِیَّتِکَ ، وآخِرِیَّتُکَ مِثلُ أَوَّلِیَّتِکَ إِذا أُفنِیَ الخَلائِقُ وأُظهِرَ الحَقائِقُ ، لا یَعرِفُ بِمَکانِکَ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ ولا نَبِیٌّ مُکَرَّمٌ ، ولا أَحَدٌ یَعرِفُ أَینیَّتَکَ ولا کَیفِیَّتَکَ ولا کَینونِیَّتَکَ ، فَأَنتَ الأَحَدُ الأَبَدُ ، ومُلکُکَ سَرمَدٌ ، وسُلطانُکَ لا یَنقَضی ، لا لَکَ زَوالٌ ، ولا لِمُلکِکَ نَفادٌ ، ولا لِسُلطانِکَ تَغَیُّرٌ ، مُلکُکُ دائِمٌ ، وسُلطانُکَ قَدیمٌ ، مِنکَ وبِکَ لا بِأَحَدٍ ولا مِن أَحَدٍ ؛ لِأَنَّکَ لَم تَزَل کُنتَ ، الأَزَلُ بِکَ لا أَنتَ بِهِ ، أَنتَ الدَّوامُ لَم تَزَل ، سُبحانَکَ وتَعالَیتَ عَمّا یَقولونَ عُلُوّا کَبیرا . (2)

الإمام الجواد علیه السلام مِن دُعائِهِ فی قُنوتِهِ : اللّهُمَّ أَنتَ الأَوَّلُ بِلا أَوَّلِیَّهٍ مَعدودَهٍ ، والآخِرُ بِلا آخِرِیَّهٍ مَحدودَهٍ . (3)

التوحید عن علیّ بن مهزیار :کَتَبَ أَبو جَعفَرٍ علیه السلامإِلی رجُلٍ بِخَطِّهِ وقَرَأتُهُ فی دُعاءٍ کَتَبَ بِهِ أَن یَقولَ : یا ذَا الَّذی کانَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ ، ثُمَّ خَلَقَ کُلَّ شَیءٍ ، ثُمَّ یَبقی ویَفنی کُلُّ شَیءٍ . (4)

.

1- .التوحید : ص 128 ح 8 عن المفضّل بن عمر الجعفی ، بحار الأنوار : ج 3 ص 306 ح 44 .
2- .بحار الأنوار : ج 95 ص 357 ح 13 ، نقلاً عن الفقه المنسوب إلی الرضا علیه السلام و ما وجدناه فی النسخه المطبوعه منه .
3- .مهج الدعوات : ص 80 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 225 ح 1 .
4- .التوحید : ص 47 ح 11 ، المقنعه : ص 320 عن علیّ بن مهزیار عن الإمام الجواد علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 285 ح 5 .

ص: 293

امام صادق علیه السلام :خدایِ والا و بلندمرتبه... بود ، آن گاه که نه زمین بود و نه آسمان ، و نه شب و نه روز ، و نه خورشید و نه ماه و نه ستارگان ، و نه ابر و نه باران و نه باد .

امام رضا علیه السلام به نقل از کتاب الفقه منسوب به ایشان : خدایا! تو تویی ، آن گونه که هستی ، آن جا که هستی . جز تو ، کسی چگونگیِ تو را نمی داند . از آنچه در ازل بودی، دگرگون نمی شوی، و از میان نمی روی و پشت نمی کنی . اوّل بودن تو ، چون آخر بودن توست و آخر بودن تو، چون اوّل بودن توست، آن گاه که آفریده ها فانی و حقایق ، آشکار می شوند . جایگاه تو را فرشته ای مقرّب و پیامبری مکرّم نمی شناسد و کسی ، کجایی و چگونگی و هستی تو را نمی داند . پس ، تویی یگانه جاودانه و فرمان رواییِ تو ، همیشگی است و سلطنت تو ، به سر نمی آید. تو زوال ناپذیری و فرمان رواییِ تو ، پایان ناپذیر، و سلطنت تو ، دگرگونی نمی یابد. فرمان رواییِ تو ، پیوسته است و سلطنت تو ، دیرینه. از تو و به تو [ پناه می جوییم ] ، نه به دیگری و نه از دیگری؛ زیرا تو هماره هستی . ازل [ ، پابرجا] به توست ، نه تو [ پابرجا ] به آن . تو جاودانه ای . منزّهی و از آنچه می گویند ، بسی والاتری .

امام جواد علیه السلام در دعایش در قنوت : خدایا! تو اوّلی ، بدون اوّل بودنِ بر شمردنی ، و آخری ، بدون آخر بودنِ حد بَردار .

التوحید به نقل از علی بن مهزیار : امام باقر علیه السلامبا دست خط خود، به مردی نامه نوشت و در آن خواندم که برای او دعایی نوشته بود که بگوید : «ای آن که پیش از هر چیز بود، پس همه چیز را آفرید، سپس پایدار می ماند و همه چیز از میان می رود!».

.


ص: 294

3 / 2الدَّلیلُ عَلی أَوَّلِیَّهِ اللّهِ وآخِرِیَّتِهِالإمام علیّ علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... الدَّالِّ عَلی وُجودِهِ بِخَلقِهِ، وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلی أَزَلِهِ . (1)

الإمام الرضا علیه السلام :خَلقُ اللّهِ الخَلقَ حِجابٌ بَینَهُ و بَینَهُم ... وَابتِداؤُهُ إِیّاهُم دَلیلُهُم عَلی أَن لاَ ابتِداءَ لَهُ ، لِعَجزِ کُلِّ مُبتَدَاًعَن ابتِداءِ غَیرِهِ . (2)

راجع : ج 6 ص 492 (الفصل الرابع والخمسون : القَدیمُ ، الأَزَلیّ) .

.

1- .الکافی : ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعیل بن قتیبه عن الإمام الصادق علیه السلام ، نهج البلاغه : الخطبه 152 وفیه «بمحدث» بدل «بحدوث» ، التوحید : ص 56 ح 14 عن فتح بن یزید الجرجانی عن الإمام الرضا علیه السلام ، بحارالأنوار : ج 4 ص 284 ح 17 .
2- .التوحید : ص 36 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 151 ح 51 کلاهما عن القاسم بن أیّوب العلوی ومحمّد بن یحیی بن عمر بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام ، الأمالی للمفید : ص 254 ح 4 عن محمّد بن زید الطبری ، الأمالی للطوسی : ص 22 ح 28 عن محمّد بن یزید الطبری ، تحف العقول : ص 62 عن الإمام علی علیه السلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 361 ح 283 والأربعه الأخیره نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3

3 / 2 نشانه اوّل بودن و آخر بودن خدا

3 / 2نشانه اوّل بودن و آخر بودن خداامام علی علیه السلام :ستایش ، از آنِ خداست ... که با آفریده هایش بر هستی خود ، و با نوپدید بودن آفریده هایش ، بر ازلی بودن خود ، رهنمون می شود .

امام رضا علیه السلام :آفرینش آفریده ها به وسیله خدا ، پرده ای میان او و آنان است ، و آغازشدن آنان به وسیله او ، نشانه ای است برای آنها بر آغاز نداشتن او، به سبب ناتوانی هر آغاز شده ای از آغازگرِ غیر خود بودن .

ر . ک : ج 6 ص493 (فصل پنجاه و چهارم: قدیم، ازلی).

.


ص: 296

الفصل الرابع : البارِئالبارِئ لغهًالبارئ فی اللغه اسم فاعل من مادّه «برأَ» ، وهو أَصلان : أَحدهما «الخلق» ، والآخر «التباعد من الشیء ومزایلته». ومن الأَصل الأَوّل یقال: برأَ اللّه الخلق ، یبرؤهم ، بَرْءا: خلقهم ، وهو البارئ: الخالق (1) .

البارئ فی القرآن والحدیثلقد ورد اسم «البارئ» أربع مرّات فی القرآن الکریم ، الأُولی بلفظ «البارئ» (2) ومرّتین بلفظ «بارئکم» (3) ، والرابعه بلفظ «نبرأَها» (4) کفعل نُسب إِلی اللّه تعالی . وبیّنت الأَحادیث خصائص هذه الصفه . فبعضها ذکر أَنّ اللّه سبحانه بارئ جمیع الأَشیاء والخلائق : «یا بارئ کلّ شیء» (5) ، «بارئ الخلائق أجمیعن» (6) . وبعضها ذکر بارئیّته جلّ شأنه بلا مثال احتذی به: «سُبحانَ البارِیَ لِکُلِّ شَیءٍ عَلی غَیرِ مِثالٍ خَلا مِن غَیرِهِ» (7) . من هنا ، لم یُوجِد اللّهُ الأَشیاء فی العالم علی أَساس مُثُل أَزلیّه غیر مخلوقه ، وفعله غیر محکوم بالمثُل والصور الأَزلیّه الثابته ، کما زعم افلاطون 8 ، وقد أَورد ابن الأَثیر هذه الصفه فیتعریف البارئ، فقال: «البارئ: هو الذیخلق الخلق لا عن مثال» (8) . (9)

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 1 ص 236 ، المصباح المنیر : ص 47 ، المحیط فی اللغه : ج 10 ص 274 .
2- .. راجع : الحشر : 24 .
3- .راجع : البقره: 54 .
4- .راجع : الحدید : 22 .
5- .راجع : ص 300 ح 4177 .
6- .راجع : ص 300 ح 4179 .
7- .راجع : ص 300 ح 4178 .
8- .النهایه : ج 1 ص 111 .
9- .بناء علیه یکون لفظ «البارئ» أخصّ من لفظ «الخالق»؛ لأنّ الخالق یطلق علی الخلق«من شیء» و«لا من شیء»، مع أنّ البارئ یختصّ بالخلق لا من شیء، کما أنّ «الخالق» یدلّ علی الخلق طبق نموذج معین أو لا ، مع أنّ البارئ لا یطلق إلاّ علی القسم الثانی ، و إن کانت صفه الخالق فی الروایات مستعمله فی الخلق لا علی طبق نموذج .