گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلدششم
فصل سی و هفتم : صادق



واژه شناسی «صادق»

صادق ، در قرآن و حدیث

فصل سی و هفتم : صادقواژه شناسی «صادق»صفت «صادق (راستگو) » ، اسم فاعل است از مادّه «صدق» ، به معنای نیرومندی در چیزی ، خواه سخن باشد یا غیر آن . صدق ، خلاف کذب است ؛ چرا که دروغ ، نیرویی ندارد و باطل است . اصل این معنا ، از این گفتار آمده است : «شی ءٌ صِدق ؛ چیزی است استوار».

صادق ، در قرآن و حدیثدر قرآن کریم، برگرفته های مادّه «صدق» ، دوازده بار به خدای متعال نسبت داده شده است. خدای سبحان در این آیات ، گاه به راستی در گفتار ، گاه به راستی در وعده ، و گاه نیز به مطلق راستی وصف گشته است. می سزد که در باب وجه مناسبت میان راستیِ خدا در گفتار و وعده ، با معنای لغوی صدق (نیرومندی) ، بگوییم که خدای متعال ، به سبب نیرومندی در گفتار و وعده اش، راستگو و راستْ وعده است ؛ یعنی گفتار او مطابق با واقع است ، هیچ دروغی در آن نیست و او خلف وعده نمی کند؛ بلکه او راستگوترینِ راستگویان است ؛ زیرا او نیرومندترینِ نیرومندان است و هر نیرویی از جانب اوست.

.


ص: 296

37 / 1أصدَقُ الصَّادِقینَالکتاب«وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلاً» . (1)

«وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثًا» . (2)

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :اللّهُمَّ إِنّی أَسأَ لُکَ بِاسمِکَ... یا أَحکَمَ الحاکِمینَ، یا أَعدَلَ العادِلینَ، یا أَصدَقَ الصّادِقینَ. (3)

الإمام الصادق علیه السلام :یا مَن یَحکُمُ ما یَشاءُ ویَفعَلُ ما یُریدُ... یا أَصدَقَ الصّادِقینَ، ویا أَرحَمَ الرّاحِمینَ. (4)

الإمام علیّ علیه السلام فی أَبیاتٍ نُسِبَت إِلَیهِ : ولا تَبخَسَنَّهُ (5) حَقَّهُ وَاردُدِ الوَری إِلَیهِ فَإِنَّ اللّهَ أَصدَقُ قائِلِ (6)

.

1- .النساء : 122 .
2- .النساء: 87 .
3- .المصباح للکفعمی : ص 338، البلد الأمین: ص 404، بحار الأنوار : ج 94 ص 387 .
4- .مصباح المتهجّد: ص 786 ح 855، المزار الکبیر: ص 479 کلاهما عن عبد اللّه بن سنان، بحار الأنوار : ج 101 ص 307 ح 4 .
5- .بَخَسَهُ حَقَّه : أنقصه (الصحاح : ج 3 ص 907).
6- .بحار الأنوار : ج 34 ص 433 ح 76 عن أبی الجیش المظفّر البلخی بإسناده .

ص: 297



37 / 1 راستگوترینِ راستگویان

37 / 1راستگوترینِ راستگویانقرآن«و چه کسی راست گفتارتر از خداست؟» .

«و چه کسی در سخن ، راستگوتر از خداست؟» .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوندا! من از تو درخواست می کنم به نامت ... ای حاکم ترینِ حاکمان، ای دادگرترینِ دادگران، ای راستگوترینِ راستگویان!

امام صادق علیه السلام :ای آن که آنچه بخواهد، حکم می کند و آنچه اراده کند، انجام می دهد!... ای راستگوترینِ راستگویان، و ای مهربان ترینِ مهربانان!

امام علی علیه السلام در اشعاری خطاب به ابو بکر : و حقّ او [علی علیه السلام] را کم مگذار و مردمان را / به سوی او باز گردان که خدا راستگوترین گوینده است.

.


ص: 298

37 / 2صادِقُ الوَعدِالکتاب«وَ قَالُواْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّهِ حَیْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَمِلِینَ» . (1)

«ثُمَّ صَدَقْنَهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَیْنَهُمْ وَ مَن نَّشَاءُ وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ» . (2)

«وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَزَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَعَصَیْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ الاْخِرَهَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» . (3)

«لَّقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّءْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ ءَامِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَ لِکَ فَتْحًا قَرِیبًا» . (4)

الحدیثالإمام علیّ علیه السلام :اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ باعِثَ الحَمدِ، ووارِثَ الحَمدِ، وبَدیعَ الحَمدِ، ومُبتَدِعَ الحَمدِ، ووافِیَ العَهدِ، وصادِقَ الوَعدِ، وعَزیزَ الجُندِ، قَدیمَ المَجدِ. (5)

بحار الأنوار فِی الدُّعاءِ عِندَ قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام : الحَمدُ للّهِِ النّافِذِ أَمرُهُ، الصّادِقِ وَعدُهُ، لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ، وهُوَ السَّمیعُ العَلیمُ. (6)

.

1- .الزمر: 74 .
2- .الأنبیاء : 9 .
3- .آل عمران: 152 .
4- .الفتح: 27 .
5- .مهج الدعوات : ص 187 عن معاویه بن وهب عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، الإقبال: ج 2 ص 183، بحار الأنوار : ج 95 ص 411 ح 41 .
6- .بحار الأنوار : ج 101 ص 253 ح 39 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی .

ص: 299



37 / 2 راست وعده

37 / 2راست وعدهقرآن«و گفتند : ستایش ، از آنِ خدایی است که در وعده خود ، به ما راست گفت و ما را میراثدار زمین (بهشت) گرداند که از بهشت هر جا بخواهیم، جای گزینیم. پس پاداش عمل کنندگان ، چه نیکوست!» .

«سپس وعده [ی خود] را به ایشان راست گرداندیم . پس ایشان و هر که را می خواهیم، رهایی بخشیدیم و اسرافکاران را هلاک ساختیم» .

«و بی گمان ، خدا وعده خود به شما را راست گرداند، آن گاه که با اذن او ایشان (کافران) را با شتاب می کشتید تا آن گاه که سست شدید و در کار [نبرد] ، با یکدیگر به ستیزه پرداختید و پس از آن که آنچه را دوست می دارید، به شما نشان داد، [از دستور پیامبر] نافرمانی کردید. [ برخی ] از شما دنیا می خواهد و [برخی] از شما آخرت می خواهد . سپس شما را از ایشان باز داشت تا شما را بیازماید و در حقیقت ، از شما در گذشت و خدا به مؤمنانْ دارای بخشش است» .

«بی گمان ، خدا رؤیای پیامبر خود را به حقْ راست گردانید که اگر خدا بخواهد، قطعا آسوده به مسجد الحرام در خواهید آمد ، در حالی که سرهایتان را تراشیده اید و [یا] کوتاه کرده اید [و از کسی ]بیم ندارید . پس [خدا] چیزی را دانست که نمی دانستید. از این روی، پیروزی ای نزدیک جز آن قرار داد» .

حدیثامام علی علیه السلام :خداوندا! ستایش از آنِ توست، ای برانگیزنده ستایش و میراثدار ستایش و نوآور ستایش و پدیدآور ستایش و وفا کننده به پیمان و راستْ وعده و دارای لشکر شکست ناپذیر و ارجمندیِ دیرینه!

بحار الأنوار در دعا نزد مرقد امام حسین علیه السلام : ستایش ، از آنِ خداست که فرمان او نافذ است، وعده او راست است، سخنان او را دگرگون کننده ای نیست و اوست شنوای دانا.

.


ص: 300

37 / 3صادِقُ الکَلامِالکتاب«وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلَ لِکَلِمَتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ». (1)

الحدیثالإمام علیّ علیه السلام :اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ مُقسِطَ (2) المِیزانِ، رَفیعَ المَکانِ، قاضِیَ البُرهانِ، صادِقَ الکَلامِ، ذَا الجَلالِ وَالإِکرامِ. (3)

.

1- .الأنعام : 115 .
2- .المُقْسِطُ : العادل (النهایه: ج 4 ص 60) .
3- .الدروع الواقیه: ص 179، بحار الأنوار : ج 97 ص 190 ح 3 .

ص: 301



37 / 3 راست گفتار

37 / 3راست گفتارقرآن«و سخن خداوندگارت ، به راستی و داد تمام گشت. سخنان او را دگرگون کننده ای نیست و اوست شنوای دانا» .

حدیثامام علی علیه السلام :خداوندا! ستایش ، از آنِ توست، ای دادگر ترازو[ ی داد ] ، ای والا جایگاه، ای حکم دهنده [بر طبق ]برهان، ای راست گفتار، ای دارای جلال و شکوه!

.


ص: 302

الفصل الثامن والثلاثون: الصّمدالصَّمد لغهً«الصَّمد» صفه مشبهه من مادّه «صمد» . وله معنیان : أَحدهما: القصد ، والآخر : الصلابه فی الشیء (1) . إِنّ إِطلاق اسم «الصَّمد» علی اللّه سبحانه فی ضوء المعنی الأَوّل یعود إِلی أَنّ اللّه هو السیّد المصمود إِلیه فی الحوائج ، وفی ضوء المعنی الثانی یعود إِلی أَنّ اللّه هو الذی لا جوف له ، والقصد من «لا جوف له» خلوّه من النقص ، ومن هنا فصمدیّته تعالی تعنی أَنّه الوجود المطلق ، ولا سبیل للنقص إِلی ذاته المقدّسه ، وعلی هذا الأَساس ، لا یصحّ إِشکال المرحوم الکلینیّ الذی یستلزم تفسیره الثانی ، أَی فیه تشبیه الخالق بالمخلوق (2) .

الصَّمد فی القرآن والحدیثلقد وردت صفه «الصَّمد» مرّهً واحدهً فی القرآن الکریم (3) ، وقد فَسّرت الأَحادیث صفه «الصَّمد» بکلا المعنیین المذکورین فی البحث اللغویّ. وتشیر بعض التعابیر مثل «السَّیِّدُ المَصمودُ إِلَیهِ فِی القَلیلِ وَالکَثیرِ» (4) إِلی المعنی الأَوّل ، وبعضها یشیر إِلی المعنی الثانی نحو: «الصَّمَدُ الَّذی لا جَوفَ لَهُ» (5) ، والملاحظه اللافته للنظر فی الأَحادیث هی أَنّ صفات سلبیّه عدیده قد تُطرح فی تفسیر الصَّمد أَحیانا ، وهذا اللون من التفسیر هو من لوازم المعنی الثانی للصَّمد ؛ ذلک أَنّ الکمال المطلق للّه یقتضی أَن نسلب منه جمیع النقائص .

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 3 ص 309 .
2- .راجع : الکافی : ج 1 ص 124 .
3- .راجع : الإخلاص : 2 .
4- .راجع : ص 306 ح 4809 .
5- .راجع : ص 304 ح 4804 .

ص: 303



فصل سی و هشتم : صمد

واژه شناسی «صمد»

صمد ، در قرآن و حدیث

فصل سی و هشتم : صمدواژه شناسی «صمد»واژه «صمد (بی نیاز کننده / بی نیاز) » ، صفت مشبّهه از مادّه «صمد» است که دو معنا دارد : یکی «قصد» و دیگری «استواری در کار» . اطلاق نام «صمد» بر خدای سبحان ، در پرتو معنای نخست ، بدان باز می گردد که خدا همان سروری است که در نیازها ، آهنگ او می کنند ، و در پرتو معنای دوم ، به این بر می گردد که خدا کسی است که میانْ تهی نیست و منظور از «میانْ تهی نبودن»، عاری بودن از نقص (نیاز) است. پس صمد بودن خدای متعال ، به این معناست که او وجود مطلق است و هیچ نقصی در ذات مقدّس او راه ندارد. بنا بر این، اشکال مرحوم کلینی (که : لازمه تفسیر دوم، تشبیه خالق به مخلوق است) ، وارد نیست. (1)

صمد ، در قرآن و حدیثدر قرآن کریم، صفت «صمد» ، یک بار به کار رفته است و احادیث، این صفت را به هر دو معنای یاد شده در بحث لغوی، تفسیر کرده اند. برخی تعبیرها چون «السَّیِّدُ المَصمودُ إِلَیهِ فِی القَلیلِ وَ الکَثیرِ؛ سَرورِ قصد شده در ریز و درشت» ، به معنای نخست اشاره دارند و برخی به معنای دوم اشاره دارند ، مانند : «الصَّمَدُ الَّذی لا جَوفَ لَهُ؛ صمد ، کسی است که میانْ تهی نیست». (2) نکته درخور توجّه در احادیث ، آن است که گاه در تفسیر صمد، صفات سلبی متعدّدی مطرح می شود . این گونه تفسیر ، از لوازم معنای دوم صمد است ؛ زیرا مقتضای کمال مطلق خدا این است که همه کاستی ها را از او سلب کنیم.

.

1- .مترجم به معادل دقیقی برای «صمد» در فارسی دست نیافت . از این رو ، در ترجمه حاضر ، در بسیاری از موارد ، برابر نام «صمد» ، خودِ همین واژه به کار برده شده است.
2- .یا : «از هیچ چیزی خالی نیست» ، یا : «هیچ نیازی در او نیست» ، یا : «پُر است» .

ص: 304

38 / 1الصَّمَدُ الّذی لا جَوفَ لَهُرسول اللّه صلی الله علیه و آله :الصَّمَدُ الَّذی لا جَوفَ لَهُ . (1)

الإمام الحسین علیه السلام :الصَّمَدُ : الَّذی لا جَوفَ لَهُ، وَالصَّمَدُ: الَّذی بِهِ اِنتَهی سُؤدَدُهُ، وَالصَّمَدُ: الَّذی لا یَأکُلُ ولا یَشرَبُ ، وَالصَّمَدُ : الَّذی لا یَنامُ ، وَالصَّمَدُ الَّذی لَم یَزَل ولا یَزالُ . (2)

الإمام الصادق علیه السلام لَمّا قیلَ لَهُ : مَا الصَّمَدُ؟ قالَ : الَّذی لَیسَ بِمُجَوَّفٍ . (3)

راجع : ص 364 ح 4902 .

.

1- .المعجم الکبیر : ج 2 ص 22 ح 1162 عن بریده ، کنز العمّال : ج 2 ص 15 ح 2952 ؛ معانی الأخبار : ص 6 ح 1 ، التوحید : ص 93 ح 7 کلاهما عن الربیع بن مسلم عن الإمام الکاظم علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 226 .
2- .معانی الأخبار : ج 7 ص 3 عن وهب بن وهب القرشی عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، التوحید : ص 90 ح 3 عن الإمام الباقر عن أبیه عنه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 223 ح 12 .
3- .التوحید : ص 93 ح 8 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 220 ح 9 .

ص: 305



38 / 1 صمد ، کسی است که میانْ تهی نیست

38 / 1صمد ، کسی است که میانْ تهی نیستپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :صمد ، کسی است که میانْ تهی نیست.

امام حسین علیه السلام :صمد، کسی است که میانْ تهی نیست و صمد ، کسی است که سروری او ، به او پایان یافت و صمد ، کسی است که نمی خورد و نمی آشامد و صمد ، کسی است که نمی خوابد و صمد ، کسی است که همیشه بوده و هماره خواهد بود.

امام صادق علیه السلام آن گاه که به ایشان گفته شد : صمد به چه معناست؟ : کسی که میانْ تهی نیست.

راجع : ص 365 ح 4902 .

.


ص: 306

38 / 2الصَّمَدُ القائِمُ بِنَفسِهِالإمام الباقر علیه السلام :کانَ مُحَمَّدُ بنُ الحَنَفِیَّهِ رضی الله عنهیَقولُ : الصَّمَدُ القائِمُ بِنَفسِهِ الغَنِیُّ عَن غَیرِهِ ، وقالَ غَیرُهُ : الصَّمَدُ المُتَعالی عَنِ الکَونِ وَالفَسادِ ، وَالصَّمَدُ الَّذی لا یُوصَفُ بِالتَّغایُرِ . (1)

38 / 3الصَّمَدُ الّذی یَصمدُ إلَیهِ کُلُّ شَیءٍالإمام الباقر علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَن شَیءٍ مِنَ التَّوحیدِ : إِنَّ اللّهَ تَبارَکَت أَسماؤُهُ الَّتی یُدعی بِها ، وتَعالی فی عُلُوِّ کُنهِهِ ، واحِدٌ تَوَحَّدَ بِالتَّوحیدِ فی تَوَحُّدِهِ ، ثُمَّ أَجراهُ عَلی خَلقِهِ ، فَهُوَ واحِدٌ صَمَدٌ قُدّوسٌ ، یَعبُدُهُ کُلُّ شَیءٍ ، ویَصمُدُ إِلَیهِ کُلُّ شَیءٍ ، ووَسِعَ کُلَّ شَیءٍ عِلما . (2)

الإمام الجواد علیه السلام لَمّا قیلَ لَهُ : مَا الصَّمَدُ ؟ قالَ : السَّیِّدُ المَصمودُ إِلَیهِ فِی القَلیلِ وَالکَثیرِ . (3)

.

1- .التوحید : ص 90 ح 3 ، معانی الأخبار : ص 7 ح 3 عن وهب بن وهب القرشی عن الإمام الصادق عنه علیهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 223 ح 12 .
2- .الکافی : ج 1 ص 123 ح 2 ، التوحید : ص 94 ح 9 وص 136 ح 7 ، المحاسن : ج 1 ص 376 ح 828 کلاهما نحوه وکلّها عن جابر بن یزید الجعفی ، بحار الأنوار : ج 3 ص 220 ح 10 .
3- .الکافی : ج 1 ص 123 ح 1 ، التوحید : ص 94 ح 10 ، معانی الأخبار : ص 6 ح 2 کلّها عن داوود بن القاسم الجعفری ، بحار الأنوار : ج 3 ص 220 ح 8 .

ص: 307



38 / 2 صمد ، یعنی استوار به ذات خود

38 / 3 صمد ، کسی است که همه چیزها آهنگ او می کنند

38 / 2صمد ، یعنی استوار به ذات خودامام باقر علیه السلام :محمّد بن حنفیّه رضی الله عنه می گفت : «صمد ، استوار به ذات خود و بی نیاز از غیر خود است» و دیگری گفته : «صمد ، برتر و بالاتر از هستی و تباهی است و کسی است که به ناهمگونی وصف نگردد» .

38 / 3صمد ، کسی است که همه چیزها آهنگ او می کنندامام باقر علیه السلام هنگامی که از ایشان درباره خداشناسی پرسیدند : خداوند که نام های او که به آنها خوانده می شود، برتر و بالاترند و در بلندْپایگیِ حقیقتِ خود والاست یگانه ای است که در یکتاییِ خود ، به یگانگی، بی همتا گشته است. سپس آن (یگانه پرستی) را بر آفریده های خود جاری ساخت . پس او یگانه صمدِ بسیار پاک است که همه چیز او را می پرستد و همه چیز آهنگ او می کند، و همه چیز را به دانش فرا گرفته است.

امام جواد علیه السلام هنگامی که به ایشان گفته شد : صمد چیست؟ : سَروری که در ریز و درشت ، آهنگ او کنند.

.


ص: 308

38 / 4الصَّمَدُ السَّیِّدُ المُطاعُالإمام الباقر علیه السلام :الصَّمَدُ : السَّیِّدُ المُطاعُ ، الَّذی لَیسَ فَوقَهُ آمِرٌ وناهٍ . (1)

38 / 5الصَّمَدُ مَن اجتَمَعَ فیهِ الصِفاتُ السَّلبِیَّهُسنن الترمذی عن اُبیّ بن کعب :إِنَّ المُشرِکینَ قالوا لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اِنسِب لَنا رَبَّکَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ » (2) فَالصَّمَدُ : الَّذی لَم یَلِد ولَم یُولَد ؛ لِأَنَّهُ لَیسَ شَیءٌ یُولَدُ إِلاّ سَیَموتُ ، ولا شَیءٌ یَموتُ إِلاّ سَیورَثُ ، وإِنَّ اللّهَ عز و جللا یَموتُ ولا یورَثُ «وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدُم ». (3) قالَ : لَم یَکُن لَهُ شَبیهٌ ولا عَدلٌ ولَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ . (4)

الإمام علیّ علیه السلام :تَأویلُ الصَّمَدِ لا اسمٌ ولا جِسمٌ ، ولا مِثلٌ ولا شِبهٌ ، ولا صورَهٌ ولا تِمثالٌ ، ولا حَدٌّ ولا مَحدودٌ ، ولا مَوضِعٌ ولا مَکانٌ ، ولا کَیفٌ ولا أَینٌ ، ولا هُنا ولا ثَمَّه ، ولا عَلی ولا خَلاءٌ ولا مَلاءٌ ، ولا قِیامٌ ولا قُعودٌ ، ولا سُکونٌ ولا حَرَکاتٌ ، ولا ظُلمانِیٌّ ولا نورانِیٌّ ، ولا روحانِیٌّ ولا نَفسانِیٌّ ، ولا یَخلو مِنهُ مَوضِعٌ ولا یَسَعُهُ مَوضِعٌ ، ولا عَلی لَونٍ ، ولا عَلی خَطَرِ قَلبٍ ، ولا عَلی شَمِّ رائِحَهٍ ، مَنفِیٌّ مِن هذِهِ الأَشیاءِ . (5)

.

1- .التوحید : ص 90 ح 3 ، معانی الأخبار : ص 7 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 223 ح 12 .
2- .الإخلاص : 1 و 2 .
3- .الإخلاص : 4 .
4- .سنن الترمذی : ج 5 ص 451 ح 3364 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 589 ح 3987 ، الأسماء والصفات : ج 1 ص 92 ح 50 ، تاریخ بغداد : ج 3 ص 281 ح 1367 نحوه .
5- .جامع الأخبار : ص 38 ح 25 عن محمّد بن الحنفیّه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 230 ح 21 .

ص: 309



38 / 4 صمد ، یعنی سرورِ فرمان روا

38 / 5 صمد ، یعنی کسی که صفات سَلبی در او جمع است

38 / 4صمد ، یعنی سرورِ فرمان رواامام باقر علیه السلام :صمد یعنی : سرورِ فرمان روایی که بالاتر از او ، امر کننده و نهی کننده ای نیست.

38 / 5صمد ، یعنی کسی که صفات سَلبی در او جمع استسنن الترمذی به نقل از اُبَیّ بن کعب : مشرکان به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند : پروردگارت را برای ما وصف کن. پس خدا فرو فرستاد : «بگو : اوست خدای یگانه، خدای صمد» . صمد ، کسی است که نزاده و زاده نشده است؛ زیرا چیزی نیست که زاده شود، مگر آن که خواهد مرد، و چیزی نیست که بمیرد ، مگر آن که از او ارث می برند؛ ولی خدا عز و جلنمی میرد و از او ، ارث برده نمی شود. «و کسی همتای او نیست» . فرمود : [یعنی ]همانندی و همسنگی ندارد و چیزی مانند او نیست.

امام علی علیه السلام :تأویل صمد ، [آن است که] نه اسم و نه جسم و نه مثل و نه مانند و نه صورت و نه پیکره و نه حد و نه محدود و نه موضع و نه مکان و نه چگونگی و نه کجایی و نه این جا و نه آن جا و نه بر روی و نه تهی و نه پُری و نه ایستادن و نه نشستن و نه سکون و نه حرکت و نه تاریک و نه روشن و نه روحانی و نه نفسانی است. و جایی از او تهی نیست و جایی او را در بر نمی گیرد و رنگی ندارد . و نه به قلبی راه می یابد و نه بوییدنی است . از این چیزها ، دور است.

.


ص: 310

عنه علیه السلام :صَمَدٌ لا بِتَبعیضِ بَددٍ (1) . (2)

الإمام الحسین علیه السلام :إِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَد فَسَّرَ الصَّمَدَ ، فَقالَ : «اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ » . ثُمَّ فَسَّرَهُ ، فَقالَ : «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ * وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدُ » . (3)

الإمام زین العابدین علیه السلام :الصَّمَدُ : الَّذی لا شَریکَ لَهُ ، ولا یَؤودُهُ حِفظُ شَیءٍ ، ولا یَعزُبُ عَنهُ شَیءٌ . (4)

الإمام الباقر علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذی مَنَّ عَلَینا ووَفَّقَنا لِعِبادَتِهِ ، الأَحَدِ الصَّمَدِ الَّذی لَم یَلِد ولَم یُولَد ولَم یَکُن لَهُ کُفُوا أَحَدٌ ، وجَنَّبَنا عِبادَهَ الأَوثانِ ، حَمدا سَرمَدا وشُکرا واصِبا . (5)

الإمام الکاظم علیه السلام فِی الدُّعاءِ : أَنتَ الصَّمَدُ الَّذی لا یَطعَمُ . (6)

الإمام الرضا علیه السلام :ولا صَمَدَ صَمدَهُ مَن أَشارَ إِلَیهِ . (7)

.

1- .تَبَدَّد الشیءُ : تَفَرّق (مجمع البحرین : ج 1 ص 121) .
2- .تحف العقول : ص 63 ، مجمع البیان : ج 10 ص 862 ، روضه الواعظین : ص 24 .
3- .التوحید : ص 91 ح 5 عن وهب بن وهب القرشی عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام .
4- .التوحید : ص 90 ح 3 ، معانی الأخبار : ص 7 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 223 ح 12 .
5- .التوحید : ص 93 ح 6 عن وهب بن وهب القرشی عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 225 ح 15 .
6- .بحار الأنوار : ج 95 ص 445 ح 1 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی .
7- .التوحید : ص 35 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 150 ح 51 ، کلاهما عن محمّد بن یحیی بن عمر بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام والقاسم بن أیّوب العلوی ، نهج البلاغه : الخطبه 186 ، تحف العقول : ص 62 کلاهما عن الإمام علیّ علیه السلام وفیهما «لا صمده من أشار إلیه وتوهمه» ، الأمالی للمفید : ص 254 ح 4 عن محمّد بن زید الطبری ، الأمالی للطوسی : ص 22 ح 28 عن محمّد بن یزید الطبری ، الاحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .

ص: 311

امام علی علیه السلام :صمد (جامع همه چیز) است ، نه با بخشْ بخش بودنِ پراکنده ها [ در وجودش ]. (1)

امام حسین علیه السلام :خدای سبحان ، صمد را تفسیر کرد و فرمود : «خدا یگانه است، خدای صمد» . پس آن را تفسیر کرد و فرمود : «نزاده و زاده نشده است و کسی همتای او نیست» .

امام زین العابدین علیه السلام :صمد ، کسی است که انبازی ندارد و نگهداریِ چیزی بر او گران نیست و چیزی از [فرا چنگ] او در نمی رود.

امام باقر علیه السلام :ستایشْ خدای راست که بر ما منّت نهاد و ما را به پرستش خود توفیق داد؛ یگانه صمدی که نزاده و زاده نشده و کسی همتای او نیست و ما را از پرستش بت ها بر کنار داشته است ؛ ستایشی جاودان و سپاسی پایدار.

امام کاظم علیه السلام در دعا : تویی صمد که [ غذا ]نمی خورَد.

امام رضا علیه السلام :صمد بودنِ او را قصد نکرده است، آن که به او اشاره کند.

.

1- .یعنی تجزیه و پراکنده شدن ، هرگز در او راه ندارد.

ص: 312

تحف العقول عن داوود بن القاسم :سَأَلتُهُ [الجوادَ علیه السلام] عَنِ الصَّمَدِ ؟ فَقالَ علیه السلام : الَّذی لا سُرَّهَ (1) لَهُ . قُلتُ : فَإِنَّهُم یَقولونَ : إِنَّهُ الَّذی لا جَوفَ لَهُ ؟ فَقالَ علیه السلام : کُلُّ ذی جَوفٍ لَهُ سُرَّهٌ . (2)

.

1- .فی حدیث حذیفه : «لا ینزل سرّه البصره» أی وسطها وجوفها (لسان العرب : ج 4 ص 362) والمراد أنّه لا وسط له .
2- .تحف العقول : ص 456 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 229 ح 20 .

ص: 313

تحف العقول به نقل از داوود بن قاسم : از ایشان (امام جواد علیه السلام) درباره صمد پرسیدم. فرمود : «کسی که ناف ندارد» . گفتم : می گویند : او کسی است که میانْ تهی نیست؟ فرمود : «هر میانْ تهی ای ناف دارد». (1)

.

1- .ناف ، نشانه وجود سوراخ است . از سوی دیگر ، هر موجود میانْ تهی ، یا دارای سوراخ بالفعل است یا بالقوّه . اساسا سوراخ ، ناف و میانْ تهی بودن ، واژگانی هستند که بر نیازمندیِ موجود به غیر ، دلالت دارند و نام صمد ، همه نیازمندی ها را از خدا نفی می کند .

ص: 314

الفصل التاسع والثلاثون: الظّاهر ، الباطنالظَّاهر والباطن لغهً«الظَّاهر» اسم فاعل من مادّه «ظهر» وهو یدلّ علی قوّه وبروز ، ومن ذلک ظهر الشیء ، یظهر ظهورا ، فهو ظاهر ، إِذا انکشف وبرز ؛ ولذلک سمّی وقت الظهر والظهیره، وهو أَظهر أَوقات النهار وأَضوؤها ، والأَصل فیه ظهر الإنسان وهو خلاف بطنه ، وهو یجمع البُروز والقوّه (1) . و«الباطن» اسم فاعل من مادّه «بطن» وهو خلاف الظهر والانکشاف . باطن الأَمر: دَخْلَتُه ، خلاف ظاهره. (2)

الظَّاهر والباطن فی القرآن والحدیثلقد ورد کلّ من الظَّاهر والباطن فی القرآن الکریم مره واحده: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» (3) ، وقد استُنبط فی الأَحادیث من ظهور اللّه تعالی معنی سلطانه وقهره وغلبته علی المخلوقات تاره ، ومعنی ظهوره علی القوی المدرکه للإنسان عن طریق الآثار وعلامات التدبیر تاره أُخری ، حیث ینطبق هذان المعنیان علی مفهوم القوّه والبروز المذکورین فی اللّغه لکلمه «ظهر» . أَمّا صفه البطون للّه ، فقسم من الأَحادیث ، یقول إِنّها تعنی علم اللّه ببواطن الأُمور ، وقسم منها فسّرها بعجز الفکر البشریّ عن الإحاطه بالذات الإلهیّه . إنّ السؤال الذی یمکن أَن یُثار حول هاتین الصفتین وکیف تُطلَق هاتان الصفتان المتضادتان علی اللّه فی آنٍ واحدٍ؟ یقول أَمیر المؤمنین علیّ علیه السلامفی الجواب عن هذا السؤال ما مضمونه : «إنّ حیثیّه الظهور هی غیر حیثیّه البطون ، وأَنّ اللّه سبحانه ظاهر علی العقول من حیث أَفعاله ، لکنّه باطن عنها من حیث ذاته ، ولا یتیسّر للإنسان بقواه المدرکه أَن یُحیط بالذات الإلهیّه» . لقد أَشار بعض الأَحادیث إِلی المعانی الخاطئه لصفتی الظهور والبطون أَیضا ، فمثلاً ظهور اللّه لیس بمعنی إِمکان رؤیته الحسّیّه ، کما إِنّه لا یحاذی شیئا ، وبطون اللّه لیس بمعنی اللطافه والدخول فی شیء والاختفاء فیه .

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 3 ص 471 .
2- .معجم مقاییس اللغه : ج 1 ص 259 .
3- .الحدید : 3 .

فصل سی و نهم : ظاهر، باطن

واژه شناسی «ظاهر» و «باطن»

ظاهر و باطن ، در قرآن و حدیث

فصل سی و نهم : ظاهر، باطنواژه شناسی «ظاهر» و «باطن»صفت «ظاهر» ، اسم فاعل از مادّه «ظهر» است که بر نیرومندی و آشکار شدن دلالت دارد و هنگامی به کار می رود که چیزی هویدا گردد . ظُهر و ظَهیره نیز ، از همین رو نام گذاری شده اند و آشکارترین و روشن ترین وقت روزند و اصل در آن ، ظَهر (پشت) انسان است که بر خلاف بطن (شکم) است و آشکاری و نیرومندی را نشان می دهد . و «باطن» ، اسم فاعل از مادّه «بطن» است که بر خلاف آشکار شدن و هویدا گشتن است. باطن هر چیز ، یعنی اندرون آن ، بر خلاف ظاهر (بیرون) آن.

ظاهر و باطن ، در قرآن و حدیثدر قرآن کریم ، ظاهر و باطن ، هر کدام ، یک بار وارده شده اند : « اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن و او به همه چیز ، داناست » . و در احادیث ، گاه از ظهور خدای متعال، معنای تسلّط و چیرگی و غلبه او بر آفریده ها برداشت می شود و گاه دیگر ، معنای آشکار بودن او بر قوای ادراکی انسان ، از ره گذر آثار و نشانه های تدبیر . این دو معنا ، با مفهوم نیرومندی و بروز (آشکار شدن) سازگارند که در لغت، برای واژه «ظهر» یاد شده است. امّا درباره «باطن بودن خدا» ، بخشی از احادیث ، گویای آن هستند که مراد از آن ، علم خدا به بواطن امور است و گروهی از آنها این صفت را به ناتوانیِ اندیشه انسانی از احاطه به ذات الهی، تفسیر کرده اند . پرسشی که درباره این دو صفت ممکن است مطرح شود ، آن است که چگونه این دو صفت متضاد، همزمان بر خدا اطلاق می شوند؟ امیر مؤمنان علی علیه السلام در پاسخ این پرسش ، چنین مضمونی می فرماید : «حیثیت ظهور ، غیر از حیثیت بطون است و خدای سبحان از حیث افعالش ، بر خردها ظاهر (آشکار) است ؛ امّا از حیث ذاتش ، از آنها باطن (پوشیده) است و آدمی نمی تواند با قوای ادراکیِ خود ، بر ذات الهی احاطه یابد». برخی احادیث ، به معانی نادرست دو صفت ظهور و بطون نیز اشاره کرده اند . برای نمونه ، ظهور خدا به معنای امکان رؤیت حسّی خدا نیست ، چنان که او در برابر چیزی قرار نمی گیرد. باطن بودن خدا نیز به معنای لطافت و دخول در چیزی و پنهان شدن در آن نیست.

.


ص: 316

39 / 1صِفَهُ ظُهورِهِ وبُطونِهِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :هُوَ الظّاهِرُ فَوقَ کُلِّ شَیءٍ ، وهُوَ الباطِنُ دونَ کُلِّ شَیءٍ ، وهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ . (1)

.

1- .العظمه: ص 55 ح 117 عن ابن عمر و أبی سعید وراجع الفردوس: ج 5 ص 525 ح 8973 وکنز العمّال : ج 1 ص 237 ح 1188 .

ص: 317



39 / 1 ویژگی ظاهر و باطن بودن او

39 / 1ویژگی ظاهر و باطن بودن اوپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :اوست ظاهرِ فراتر از همه چیز و اوست باطنِ نزدیک به همه چیز و او به همه چیز داناست.

.


ص: 318

عنه صلی الله علیه و آله فِی الدُّعاءِ : أَنتَ الظّاهِرُ فَلَیسَ فَوقَکَ شَیءٌ ، وأَنتَ الباطِنُ فَلَیسَ دونَکَ شَیءٌ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :هُوَ الظّاهِرُ فَوقَ کُلِّ شَیءٍ ولَیسَ فَوقَهُ شَیءٌ ، وهُوَ الباطِنُ دونَ کُلِّ شَیءٍ ولَیسَ دونَهُ شَیءٌ ، وهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ . (2)

الإمام علیّ علیه السلام :الظّاهِرُ فَلا شَیءَ فَوقَهُ ، وَالباطِنُ فَلا شَیءَ دونَهُ . (3)

عنه علیه السلام:هُوَ الظّاهِرُ عَلَیها بِسُلطانِهِ وعَظَمَتِهِ، وهُوَ الباطِنُ لَها بِعِلمِهِ ومَعرِفَتِهِ. (4)

عنه علیه السلام:الظّاهِرُ عَلی کُلِّ شَیءٍ بِالقَهرِ لَهُ . (5)

عنه علیه السلام :الَّذی بَطَنَ مِن خَفِیّاتِ الأُمورِ ، وظَهَرَ فِی العُقول بِما یُری فی خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبیرِ . (6)

عنه علیه السلام :الظّاهِرُ لِقُلوبِهِم بِحُجَّتِهِ . (7)

عنه علیه السلام :الظّاهِرُ بِعَجائِبِ تَدبیرِهِ لِلنّاظِرینَ ، وَالباطِنُ بِجَلالِ عِزَّتِهِ عَن فِکرِ المُتَوَهِّمینَ . (8)

.

1- .صحیح مسلم : ج 4 ص 2084 ح 61 ، سنن أبی داوود : ج 4 ص 312 ح 5051 ، سنن الترمذی : ج 5 ص 47 ح 3400 ، سنن ابن ماجه : ج 2 ص 1275 ح 3873 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 325 ح 8969 وص 371 ح 9258 کلّها عن أبی هریره ، کنز العمّال : ج 2 ص 194 ح 3715 ؛ الکافی : ج 2 ص 504 ح 6 ، تهذیب الأحکام : ج 3 ص 71 ح 229 کلاهما عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 93 ص 221 ح 4 .
2- .الفردوس : ج 5 ص 525 ح 8973 عن أبی سعید ، کنز العمّال : ج 1 ص 237 ح 1188 ؛ بحار الأنوار : ج 94 ص 180 ح 7 .
3- .نهج البلاغه: الخطبه96، الدروع الواقیه: ص82 عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه ، بحار الأنوار: ج97 ص136 ح4 .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 186 ، الاحتجاج : ج 1 ص 478 ح 116 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 313 ح 14 .
5- .الکافی: ج1 ص142 ح7، التوحید: ص33 ح1 کلاهما عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار: ج4 ص266 ح14.
6- .الکافی : ج 1 ص 141 ح 7 ، التوحید : ص 31 ح 1 کلاهما عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج 4 ص 265 ح 14 وج 87 ص 59 ح 13 نقلاً عن فلاح السائل والطبعه التی بأیدینا خالیه عن هذا .
7- .نهج البلاغه : الخطبه 108 .
8- .نهج البلاغه : الخطبه 213 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 319 ح 45 .

ص: 319

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعا : تویی ظاهر که فراتر از تو چیزی نیست و تویی باطن که نزدیک تر از تو [به اشیا ]چیزی نیست.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :اوست ظاهرِ فراتر از همه چیز و چیزی بالاتر از او نیست و اوست باطنِ نزدیک به همه چیز و چیزی نزدیک تر از او نیست و او به همه چیز داناست.

امام علی علیه السلام :ظاهر است و چیزی فراتر از او نیست و باطن است و چیزی نزدیک تر از او نیست.

امام علی علیه السلام :اوست ظاهر آنها (چیره بر آفریده ها) با تسلّط و سترگیِ خود ، و اوست باطن آنها (عالم به درونشان) با دانش و شناخت خود.

امام علی علیه السلام :ظاهر بر همه چیز است ، با چیرگی بر آن.

امام علی علیه السلام :کسی است که از امور نهانی ، باطن شده (1) و با آنچه از نشانه های تدبیر در آفریده هایش دیده می شود، بر خردها ظاهر گشته است.

امام علی علیه السلام :ظاهر است بر دل های ایشان (مردمان) با برهان خود.

امام علی علیه السلام :با شگفتی های تدبیر خود ، برای نگرندگان، ظاهر است و با شکوه عزّتمندیِ خود ، از اندیشه اندیشمندان ، پوشیده است.

.

1- .یعنی باطن امور پنهان را ادراک کرده و دانش او به آنها راه یافته است ، یا آن که کُنه و حقیقت خدای متعال ، پوشیده تر و پنهان تر از امور نهانی است (مرآه العقول : ج 2 ص 106).

ص: 320

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذی لَم تَسبِق لَهُ حالٌ حالاً ، فَیَکونَ أَوَّلاً قَبلَ أَن یَکونَ آخِرا ، ویَکونَ ظاهِرا قَبلَ أَن یَکونَ باطِنا . . . کُلُّ ظاهِرٍ غَیرُهُ باطِنٌ ، وکُلُّ باطِنٍ غَیرُهُ غَیرُ ظاهِرٍ . (1)

عنه علیه السلام :لا یُجِنُّهُ (2) البُطونُ عَنِ الظُّهورِ ، ولا یَقطَعُهُ الظُّهورُ عَنِ البُطونِ ، قَرُبَ فَنَأی ، وعَلا فَدَنا ، وظَهَرَ فَبَطَنَ ، وبَطَنَ فَعَلَنَ . (3)

الإمام الرضا علیه السلام :وأَمَّا الظّاهِرُ فَلَیسَ مِن أَجلِ أَنَّهُ عَلاَ الأَشیاءَ بِرُکوبٍ فَوقَها وقُعودٍ عَلَیها وتَسَنُّمٍ لِذُراها ، ولکِن ذلِکَ لِقَهرِهِ ولِغَلَبَتِهِ الأَشیاءَ وقُدرَتِهِ عَلَیها ، کَقَولِ الرَّجُلِ : ظَهَرتُ عَلی أَعدائی وأَظهَرَنِی اللّهُ عَلی خَصمی ، یُخبِرُ عَنِ الفَلجِ وَالغَلَبَهِ ، فَهکَذا ظُهورُ اللّهِ عَلَی الأَشیاءِ . ووَجهٌ آخَرُ أَنَّهُ الظّاهِرُ لِمَن أَرادَهُ ، ولا یَخفی عَلَیهِ شَیءٌ ، وأَنَّهُ مُدَبِّرٌ لِکُلِّ ما بَرَأَ ، فَأَیُّ ظاهِرٍ أظهَرُ وأَوضَحُ مِنَ اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی؟ لِأَنَّکَ لا تَعدَمُ صَنعَتَهُ حَیثُما تَوَجَّهَت ، وفیکَ مِن آثارِهِ ما یُغنیکَ ، وَالظّاهِرُ مِنّا البارِزُ بِنَفسِهِ وَالمَعلومُ بِحَدِّهِ ، فَقَد جَمَعَنَا الاِسمُ ولَم یَجمَعنَا المَعنی . وأَمَّا الباطِنُ فَلَیسَ عَلی مَعنَی الاِستِبطانِ لِلأَشیاءِ ؛ بِأَن یَغورَ فیها ، ولکِن ذلِکَ مِنهُ عَلی استِبطانِهِ لِلأَشیاءِ عِلما وحِفظا وتَدبیرا ، کَقولِ القائِلِ : أَبطَنتُهُ ، یَعنی خَبَرتُهُ وعَلِمتُ مَکتومَ سِرِّهِ ، وَالباطِنُ مِنَّا الغائِبُ فِی الشَّیءِ المُستَتِرُ ، وقَد جَمَعَنَا الاِسمُ وَاختَلَفَ المَعنی . (4)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 65 .
2- .جَنَّ الشیءَ یَجُنّه : سَتَره (لسان العرب : ج 13 ص 92) .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 195 .
4- .الکافی : ج 1 ص 122 ح 2 ، التوحید : ص 189 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 148 ح 50 وفیهما «والباطن منّا بمعنی الغائب» بدل «والباطن منّا الغائب» وکلاهما عن الحسین بن خالد ، الاحتجاج : ج 2 ص 358 ح 282 نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 178 ح 5 .

ص: 321

امام علی علیه السلام :ستایش ، از آنِ خدایی است که او را حالتی از حالتی پیشی نگرفته، تا پیش از آن که آخر باشد، اوّل گردد و پیش از آن که باطن باشد، ظاهر گردد ... . هر آشکاری جز او باطن است و هر باطنی جز او ناپدیدار.

امام علی علیه السلام :باطن بودن ظاهر بودنِ ، او را نمی پوشاند و ظاهر بودن ، او را از باطن بودن جدا نمی سازد . نزدیک شد و [ در همان حالْ ]دور گشت ، بلندمرتبه شد و نزدیک گشت ، ظاهر شد و [ در همان حالْ ] باطن گشت ، باطن شد و [ در همان حالْ ] هویدا گشت.

الإمام الرضا علیه السلام :و امّا ظاهر [بودنِ خدا] از آن رو نیست که او بر اشیا، با درآمدن بر فراز آنها و نشستن بر روی آنها و بلندی یافتن بر اوج آنها، برتری یافته باشد ؛ بلکه آن به دلیل چیرگی و غلبه او بر اشیا و تواناییِ او بر آنهاست ، چون گفتار کسی که می گوید : «ظهرتُ علی أعدائی وأظهرنی اللّهُ علی خصمی ؛ بر دشمنانم چیره شدم و خدا مرا بر دشمنم چیره ساخت» که از پیروزی و چیرگی خبر می دهد. ظهور خدا بر اشیا، بدین سان است. و وجه دیگر ، آن که : او ظاهر است بر کسی که او را بجوید ، و چیزی بر او پوشیده نمی ماند، و او تدبیر کننده هر چیزی است که آفریده. پس کدام ظاهری آشکارتر و روشن تر از خدای والا و بلندپایه است؟ زیرا تو به هر جا رو کنی ، ساخته های او را می یابی و نشان های او در [وجود] تو، تو را بی نیاز می کنند. امّا ظاهر ، در مورد ما [به معنای] آشکار به ذات خود و معلوم به حدّ خود است . پس [خدا و ما] در نامْ اشتراک داریم ؛ ولی در معنا مشترک نیستیم. و امّا باطن [بودنِ خدا] به معنای رفتن به درونِ اشیا نیست به این که در بن آنها فرو رود ؛ بلکه باطن بودن درباره خدا [به معنای] راه یافتن به درون اشیا از نظر دانش، نگهداری و تدبیر است. مانند سخن گوینده : «أبطنتُهُ ؛ از آن آگاه شدم و راز نهان آن را دانستم» ؛ امّا باطن در مورد ما پنهان در شی ء پوشیده است و [خدا و ما ]در نامْ اشتراک داریم ؛ ولی معنا متفاوت است.

.


ص: 322

39 / 2ما لا یُوصَفُ ظُهورُهُ وبُطونُهُ بِهِالإمام علیّ علیه السلام :الظّاهِرُ لا بِرُؤیَهٍ ، وَالباطِنُ لا بِلَطافَهٍ . (1)

عنه علیه السلام :الظّاهِرُ لا یُقالُ «مِمَّ» ، وَالباطِنُ لا یُقالُ «فیمَ» . (2)

عنه علیه السلام :الباطِنُ لا بِاجتِنانٍ (3) ، وَالظَّاهِرُ البائِنُ لا بِتَراخی مَسافَهٍ . (4)

عنه علیه السلام :باطِنٌ لا بِمُداخَلَهٍ ، ظاهِرٌ لا بِمُزایَلَهٍ . (5)

عنه علیه السلام :الباطِنُ لا بِاجتِنانٍ ، الظّاهِرُ لا بِمُحاذٍ . (6)

الإمام الرضا علیه السلام :ظاهِرٌ لا بِتَأویلِ المُباشَرَهِ ، مُتَجَلٍّ لا بِاستِهلالِ رُؤیَهٍ ، باطِنٌ لا بِمُزایَلَهٍ . (7)

راجع : ص 414 (الفصل السادس والأربعون : الغائب) .

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 152 .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 163 .
3- .الاجتنان : الاستتار ؛ أی أنّه باطن بمعنی أنّ العقول والأفهام لا تصل إلی کنهه لا باستتار بستر وحجاب ، أو علم البواطن لا بالدخول فیها والاستتار بها (بحار الأنوار : ج 4 ص 286) .
4- .الکافی : ج 1 ص 140 ح 5 عن إسماعیل بن قتیبه عن الإمام الصادق علیه السلام .
5- .تحف العقول : ص 63 .
6- .التوحید : ص 56 ح 14 عن فتح بن یزید الجرجانی .
7- .التوحید : ص 37 ص 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 151 ح 51 وفیه «باستقلال» بدل «باستهلال» وکلاهما عن محمّد بن یحیی بن عمر بن علی بن أبی طالب علیه السلاموالقاسم بن أیّوب العلوی ، الأمالی للمفید : ص 255 ح 4 عن محمّد بن زید الطبری ، الأمالی للطوسی : ص 23 ح 28 عن محمّد بن یزید الطبری ، الاحتجاج : ج 2 ص 362 ح 283 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 229 ح 3 .

ص: 323



39 / 2 آنچه ظاهر و باطن بودنِ خدا ، به آن نیست

39 / 2آنچه ظاهر و باطن بودنِ خدا ، به آن نیستامام علی علیه السلام :[ خداوند متعال ] ظاهر است ، نه به دیدن و باطن است ، نه به لطافت.

امام علی علیه السلام :[ خداوند متعال ] ظاهر است؛ امّا گفته نمی شود : «از چیست؟» و باطن است ؛ امّا نمی توان گفت : «در چیست؟».

امام علی علیه السلام :[ خداوند متعال ] باطن است ، نه به سبب پوشیده بودن و ظاهر و جداست ، امّا نه به دوریِ مسافت.

امام علی علیه السلام :[ خداوند متعال ] باطن است ، نه به داخل شدن [در چیزی]؛ ظاهر است ، نه به جدایی [از چیزی].

امام علی علیه السلام :[ خداوند متعال ] باطن است ، نه به سبب پوشیده بودن ؛ ظاهر است ، نه به در برابر [ ادراک ] قرار گرفتن.

امام رضا علیه السلام :[ خداوند متعال ] ظاهر است ، نه به معنای مباشرت ، پدیدار است ، نه به پدیداری از جهت دیدن و باطن است ، نه به جدایی.

ر . ک : ص 415 (فصل چهل و ششم : غائب).

.


ص: 324

الفصل الأربعون: العادلالعادل لغهً واصطلاحا«العادل» اسم فاعل من مادّه «عدل» وله معنیان متضادّان: أَحدهما الاستواء ، والآخر الاعوجاج (1) ، واسم «العادل» مشتقّ من المعنی الأَوّل ، والعدل: الحکم بالحقّ (2) . فالعدل یعنی إذا رعایه الحقّ وإِعطاء الحقّ صاحبَه ، وفی مقابله الظلم والجور وهو تضییع الحقوق وانتهاک حقوق الآخرین (3) ، ویستعمل العدل الإلهیّ فی اصطلاح متکلّمی الإمامیّه بمعنیً أَعمّ ، وهو تنزیه الباری عن فعل القبیح والإخلال بالواجب (4) ، وانطلاقا من هذا تدلّ صفه العدل علی أَنّ أَفعال اللّه سبحانه حسنه ، وأَنّه لا یرتکب القبیح .

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 4 ص 246 .
2- .ترتیب کتاب العین : ص 521 .
3- .راجع : تصحیح الاعتقاد للشیخ المفید : ص 83 .
4- .راجع : شرح جمل العلم والعمل للشریف المرتضی : ص 863 ؛ تمهید الأصول للشیخ الطوسیّ: ص 97 .

ص: 325