گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلدششم
فصل چهل و چهارم : عَفُوّ



واژه شناسی «عَفُوّ»

عَفُوّ ، در قرآن و حدیث

فصل چهل و چهارم : عَفُوّواژه شناسی «عَفُوّ»صفت «عفوّ (بخشاینده / درگذرنده) » ، بر وزن فَعول از مادّه «عفو» است که دو معنا دارد : یکی ترک و فرو گذاشتن چیزی و دیگری ، جستن چیزی . عفو ، یعنی بخشایش خدای متعال نسبت به بندگانش ، که از معنای نخست است و فرو گذاشتن ایشان از سوی اوست که از روی بخشش خود ، ایشان را کیفر نمی دهد. فراهیدی می گوید : هر آن که سزاوار کیفری باشد و او را فرو گذاری، در حقیقت ، او را عفو کرده ای . معنای دوم نیز طلب و جستن است که فراهیدی درباره آن گفته است : «إنّ العُفاه طلاّب المعروف ؛ عفوکنندگان ، جویندگان نیکی هستند».

عَفُوّ ، در قرآن و حدیثدر قرآن کریم ، برگرفته های مادّه «عفو» ، در وصف خدای سبحان ، هجده بار به کار رفته اند و نام «عفوّ» با نام «غفور» ، چهار بار و با نام «قدیر» ، یک بار یاد شده است. چنان که در بحث واژه شناسی گفته شد، عَفو ، به معنای تَرک و عَفُوّ ، به معنای ترک کننده است. از سوی دیگر، ترک کردن ، نیازمند متعلَّق است و متعلَّق فرو گذاشتن خدا در آیات و احادیث ، گناهان بندگان است و مقصود از فرو گذاشتن گناهان از سوی خدا، آن است که خدای متعال ، کیفر گناهان را فرو می گذارد. راغب گفته است : عفو، آهنگ نمودن برای دستیابی به چیزی است و «عَفَوتَ عنه» ، یعنی : «زدودن گناه او را با روی گردانی از او قصد کردی». پس عفو ، همان گذشتِ از گناه است و سخن نیایشگران در نیایش : «أسألک العفو والعافیه» ، یعنی : ترک کیفر و به سلامت ماندن را می خواهم.

.


ص: 396

44 / 1عَفُوٌّ قَدیرٌ«إِن تُبْدُواْ خَیْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُواْ عَن سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ عَفُوًّا قَدِیرًا ». (1)

44 / 2عَفُوٌّ غَفورٌالکتاب«وَکَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا » . (2)

راجع : النساء : 43 ، المجادله : 2 .

.

1- .النساء : 149 .
2- .النساء : 99 .

ص: 397



44 / 1 بخشاینده توانا

44 / 2 بخشاینده آمرزگار

44 / 1بخشاینده توانا«اگر نیکی ای را آشکار سازید یا پنهانش کنید یا از بدی ای در گذرید، پس [بدانید که] خدا ، بخشاینده تواناست» .

44 / 2بخشاینده آمرزگارقرآن«و خدا ، بخشاینده آمرزگار است» .

ر . ک : نساء : آیه 43، مجادله : آیه 2 .

.


ص: 398

الحدیثالإمام زین العابدین علیه السلام فِی الدُّعاءِ : إِنَّ عَظیمَ عَفوِکَ یَسَعُ المُعتَرِفینَ ، وجَسیمَ غُفرانِکَ یَعُمُّ التَّوّابینَ . (1)

عنه علیه السلام فِی الدُّعاءِ : هذا مَقامُ مَنِ ... استَغاثَ بِکَ مِن عَظیمِ ما وَقَعَ بِهِ فی عِلمِکَ ، وقَبیحِ ما فَضَحَهُ فی حُکمِکَ ، مِن ذُنوبٍ أَدبَرَت لَذّاتُها فَذَهَبَت ، وأَقامَت تَبِعاتُها فَلَزِمَت ، لا یُنکِرُ یا إِلهی عَدلَکَ إِن عاقَبتَهُ ، ولا یَستَعظِمُ عَفوَکَ إِن عَفَوتَ عَنهُ ورَحمِتَهُ ؛ لِأَنَّکَ الرَّبُّ الکَریمُ الَّذی لا یَتَعاظَمُهُ غُفرانُ الذَّنبِ العَظیمِ . (2)

44 / 3صِفَهُ عَفوِهِالکتاب«وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَعْفُواْ عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ » . (3)

«وَ مَا أَصَبَکُم مِّن مُّصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُواْ عَن کَثِیرٍ » . (4)

راجع : الشوری : 34 ، البقره : 52 و 286 ، آل عمران : 152 و 155 ، النساء : 153 ، المائده : 95 و 101 ، التوبه: 43 و 66.

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :اللّهُمَّ إِنَّکَ عَفُوٌّ کَریمٌ تُحِبُّ العَفوَ ، فَاعفُ عَنّی. (5)

.

1- .بحار الأنوار : ج 94 ص 162 ح 22 نقلاً عن کتاب أنیس العابدین .
2- .الصحیفه السجّادیّه : ص 123 الدعاء 31 .
3- .الشوری : 25 .
4- .الشوری : 30 .
5- .سنن الترمذی : ج 5 ص 534 ح 3513 ، سنن ابن ماجه : ج 2 ص 1265 ح 3850 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 526 ح 25439 کلّها عن عائشه ؛ مهج الدعوات : ص 213 عن وهب بن إسماعیل عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلامعنه صلی الله علیه و آله ، الدروع الواقیه : ص 160 من دون إسناد إلی المعصوم و لیس فی کلّها «کریم» ، بحار الأنوار : ج 86 ص 324 ح 69 .

ص: 399



44 / 3 ویژگی بخشایش او

حدیثامام زین العابدین علیه السلام در دعا : بخشایش سترگِ تو ، اعتراف کنندگان را فرا می گیرد و آمرزش بزرگت، بازگشت کنندگان را در بر می گیرد.

امام زین العابدین علیه السلام در دعا : این ، جایگاه کسی است که ... از آن گناه سترگ که در دانش تو ، او را هلاک نموده و از کار زشتی که در حکم تو ، او را رسوا کرده ، به تو پناه آورده است ؛ از گناهانی که لذّت های آن پشت کرد و از بین رفت و پیامدهای آن بر جای مانْد و لازم گشت . ای خدای من! اگر او را کیفر دهی، دادگریِ تو را انکار نمی کند و اگر از او در گذری و بر او رحمت آوری، گذشت تو را بزرگ نمی شمارد ؛ زیرا تویی پروردگار کریم که آمرزش گناهِ بزرگ بر او گران نمی آید.

44 / 3ویژگی بخشایش اوقرآن«و او کسی است که توبه را از بندگانش می پذیرد و از بدی ها در می گذرد و آنچه می کنید، می داند» .

«و آنچه از گرفتاری، به شما در رسد، به سبب چیزی است که دستان شما به دست آورده اند و از [گناهان ]بسیاری در می گذرد» .

ر . ک : شورا : آیه 34، بقره : آیه 52 و 286 ، آل عمران : آیه 152 و 155 ، نساء : آیه 153 ، مائده : آیه 95 و 101 ، توبه : آیه 43 و 66 .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوندا! تو بخشایشگر کریمی هستی که بخشایش را دوست می داری . پس بر من ببخشای!

.


ص: 400

الإمام زین العابدین علیه السلام :إِلهی ، الذُّنوبُ صِفاتُنا ، وَالعَفوُ صِفاتُکَ. (1)

عنه علیه السلام فِی الدُّعاءِ : یا مَن عَفوُهُ أَکثَرُ مِن نِقمَتِهِ . (2)

عنه علیه السلام فِی الدُّعاءِ : یا مَن رَحمَتُهُ واسِعَهٌ ، وعَفوُهُ عَظیمٌ . (3)

عنه علیه السلام فِی الدُّعاءِ : سَیِّدی عَفوُک أَعظَمُ مِن کُلِّ جُرمٍ . (4)

الزهد للحسین بن سعید عن أبی عُبَیدَهَ الحَذّاء :قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام : جُعِلتُ فِداکَ ! ، ادعُ اللّهَ لی فَإِنَّ لی ذُنوبا کَثیرَهً . فَقالَ : مَه یا أَبا عُبَیدَهَ ، لا یَکونُ الشَّیطانُ عَونا عَلی نَفسِکَ ، إِنَّ عَفوَ اللّهِ لا یُشبِهُهُ شَیءٌ . (5)

الإمام الصادق علیه السلام فِی الدُّعاءِ : یا حَسَنَ البَلاءِ عِندی ، یا کَریمَ العَفوِ عَنّی ، یا مَن لا غِنی لِشَیءٍ عَنهُ ، یا مَن لابُدَّ لِشَیءٍ مِنهُ ، یا مَن مَصیرُ کُلِّ شَیءٍ إِلَیهِ، یا مَن رِزقُ کُلِّ شَیءٍ عَلَیهِ ، تَوَلَّنی ولا تُوَلِّنی أَحَدا مِن شِرارِ خَلقِکَ ، وکَما خَلَقتَنی فَلا تُضَیِّعنی. (6)

.

1- .بحار الأنوار : ج 94 ص 139 .
2- .الصحیفه السجّادیّه : ص 54 الدعاء 12 ، المصباح للکفعمی : ص 506 .
3- .الصحیفه السجّادیّه : ص 205 الدعاء 48 ، المزار الکبیر : ص 469 ، المصباح المتهجّد : ص 269 من دون إسنادٍ إلی المعصوم ، جمال الاُسبوع : ص 265 عن المتوکّل بن هارون عن الإمام الصادق عنه علیهماالسلام ، المصباح للکفعمی : ص 575 عن الإمام الصادق علیه السلام .
4- .بحار الأنوار : ج 94 ص 165 ح 22 نقلاً عن کتاب أنیس العابدین .
5- .الزهد للحسین بن سعید : ص 99 ح 267 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 5 ح 6 .
6- .مصباح المتهجّد : ص 338 ح 446 ، البلد الأمین : ص 153 نحوه و کلاهما عن أبان بن تغلب ، تهذیب الأحکام : ج 3 ص 77 ، المقنعه : ص 180 ، الإقبال: ج 1 ص 313 ، فلاح السائل: ص 347 کلّها من دون إسناد إلی المعصوم، بحار الأنوار: ج 90 ص 43 ح 8.

ص: 401

امام زین العابدین علیه السلام :ای خدای من! گناهان، ویژگی ما هستند و گذشت، ویژگیِ توست.

امام زین العابدین علیه السلام در دعا : ای آن که بخشایش او بیشتر از کیفر اوست!

امام زین العابدین علیه السلام در دعا : ای کسی که رحمت او گسترده و بخشایش او سترگ است!

امام زین العابدین علیه السلام در دعا : سرورم! بخشایش تو از هر جُرمی سترگ تر است.

الزهد ، حسین بن سعید به نقل از ابو عبیده حذّاء : به امام باقر علیه السلام گفتم : فدایت گردم! برایم دعا کن که من ، گناهان بسیاری دارم. فرمود : «آرام ، ای ابو عبیده! شیطان ، یاریگر [هلاک] تو نباشد! چیزی همسان بخشایش خدا نیست». (1)

امام صادق علیه السلام در دعا : ای نیکْ آزماینده من! ای بزرگوارانه بخشاینده من! ای آن که چیزی، از او بی نیاز نیست! ای آن که چیزی را گریزی از او نیست! ای آن که بازگشت همه چیز به سوی اوست! ای آن که روزیِ همه بر اوست! مرا سرپرستی کن و کسی از آفریده های بدکارت را بر من مگمار و آن سان که مرا آفریدی، مرا تباه مکن.

.

1- .ظاهرا معنای حدیث ، این است که ابو عبیده، به دلیل فراوانی گناه ، به حال یأس و ناامیدی در آمده بود و امام باقر علیه السلام با بیان این نکته که ناامیدی از رحمت خدا ، خود ، گناهی بزرگ و عملی شیطانی است ، بخشایش گسترده خدا را یادآور شده است .

ص: 402

44 / 4العَفوُ أَحَبُّ إلَیهِ مِنَ العُقوبَهِالإمام علیّ علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... الَّذی عَظُمَ حِلمُهُ فَعَفا . (1)

الإمام زین العابدین علیه السلام فِی الدُّعاءِ : إلهی! ... إِنَّ عَفوَکَ عَنّی أَحَبُّ إِلَیکَ مِن عُقوبَتی . (2)

44 / 5عَفوُهُ تَفَضُّلٌالإمام زین العابدین علیه السلام :اللّهُمَّ یا مَن لا یَرغَبُ فِی الجَزاءِ ، ویا مَن لا یَندَمُ عَلَی العَطاءِ ، ویا مَن لا یُکافِئُ عَبدَهُ عَلَی السَّواءِ ، مِنَّتُکَ ابتِداءٌ ، وعَفوُکَ تَفَضُّلٌ ، وعُقوبَتُکَ عَدلٌ . (3)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 191 .
2- .الصحیفه السجّادیّه : ص 69 الدعاء 16 ، المزار الکبیر : ص 158؛ شرح نهج البلاغه : ج 6 ص 181 .
3- .الصحیفه السجّادیّه : ص 171 الدعاء 45 ، مصباح المتهجّد : ص 642 ، المزار الکبیر : ص 619 ، الإقبال : ج 1 ص 422 وفیه «هبتک ، هبتک» بدل «مِنّتک» ، المصباح للکفعمی : ص 845 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 172 .

ص: 403



44 / 4 گذشت ، برای او ، دوست داشتنی تر از مجازات است

44 / 5 بخشایش او لطف است

44 / 4گذشت ، برای او ، دوست داشتنی تر از مجازات استامام علی علیه السلام :ستایش ، از آنِ خداست ... که بردباری او ، سترگ است ، پس بخشود.

امام زین العابدین علیه السلام در دعا : خدایا!... گذشتِ تو از من، برایت دوست داشتنی تر از کیفر دادن من است.

44 / 5بخشایش او لطف استامام زین العابدین علیه السلام :خدایا! ای کسی که پاداش نمی خواهد، ای کسی که بر بخشش، پشیمان نمی گردد، ای کسی که بنده اش را برابر [ِ عملش ]، پاداش نمی دهد! (1) نعمت تو ابتدایی (غیر استحقاقی) و بخشایش تو ، لطف و کیفر تو ، دادگری است.

.

1- .مقصود ، این است که خدا ، به عمل بنده، به گونه برابر، پاداش نمی دهد؛ بلکه اگر نیکی باشد، آن را چند برابر می گرداند و اگر گناه باشد، آن را بر او می بخشاید (ریاض السالکین : ج 6 ص 111).

ص: 404

الفصل الخامس والأربعون: العلیّالعلیّ لغهً«العلیّ» فعیل بمعنی فاعل من علا یعلو من مادّه «علو» ، وهو یدلّ علی السموّ والارتفاع (1) ، و«العلیّ»: الرفیع (2) . قال ابن الأَثیر : «العلیّ» الذی لیس فوقه شیء فی المرتبه والحکم ، و «المتعالی»: الذی جلّ عن إِفک المفترین وعلا شأنه ، وقیل: جلّ عن کلّ وصفٍ وثناء . هو متفاعل من العلوّ ، وقد یکون بمعنی العالی (3) .

العلیّ فی القرآن والحدیثلقد استُعملت صفه «العلیّ» فی القرآن الکریم خمس مرّات مع صفه «الکبیر» (4) ، ومرّتین مع صفه «العظیم» (5) ، ومرّه مع صفه «الحکیم» (6) . ووردت صفه «المتعال» مرّه واحدهً أَیضا (7) ، وقد استُعمل اسم «العلیّ» ومشتقّات مادّه «علو» فی الآیات والأَحادیث بالنسبه إِلی أُمور عدیده ، مثلاً : «تَعَلَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» (8) ، «العَلیّ عَن شِبهِ المَخلوقینَ» (9) ، «علیّ المکان» (10) ، «أَعلی مِن کُلِّ شَیءٍ» (11) ، وقد نزّهت مثلُ هذه الآیات والأَحادیث اللّهَ تعالی عن کلّ نقصٍ وعیب من خلال اسم «العلیّ» ومشتقّات مادّه «علوّ» .

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 4 ص 112 .
2- .الصحاح : ج 6 ص 2437 .
3- .النهایه : ج 3 ص 293 .
4- .الحجّ : 62 ، لقمان : 30 ، سبأ : 23 ، غافر : 12 ، النساء : 34 .
5- .البقره: 255 ، الشوری : 4 .
6- .الشوری : 51 .
7- .الرعد : 9 .
8- .النحل : 3 .
9- .راجع : ص 368 ح 4949 .
10- .راجع : ص 368 ح 4950 .
11- .راجع : ص 369 ح 4953 .

ص: 405



فصل چهل و پنجم : عَلیّ

واژه شناسی «عَلیّ»

علیّ ، در قرآن و حدیث

فصل چهل و پنجم : عَلیّواژه شناسی «عَلیّ»صفت «علیّ (بلندمرتبه / والا) » ، فعیل به معنای فاعل از «علا ، یعلو»، از مادّه «علو» است که بر رفعت و بلندی دلالت دارد و علیّ ، یعنی : رفیع (والا) . ابن اثیر می گوید : علیّ ، کسی است که در پایگاه و فرمان ، چیزی بالاتر از او نیست و «متعالی» ، کسی است که برتر از دروغِ دروغ زنان بوده و شأن او والاست. نیز گفته شده که «متعالی است» ، یعنی : برتر از هر وصف و ثنایی است. متعالی، متفاعل از «علو» و گاهی به معنای «عالی» است.

علیّ ، در قرآن و حدیثدر قرآن کریم، صفت «علیّ» ، پنج بار با صفت «کبیر» و دو بار با صفت «عظیم» و یک بار با صفت «حکیم» به کار رفته است و صفت «متعالی» نیز یک بار وارد شده است. نام «علیّ» و برگرفته های مادّه «علو» در آیات و احادیث ، درباره امور متعدّدی به کار رفته اند . برای نمونه : «از آنچه شرک می ورزند، والاتر است» ، «بلندپایه تر از همسانیِ آفریدگان است»، «والا جایگاه است» و «والاتر از همه چیز است» . این گونه آیات و احادیث ، با نام «علیّ» و برگرفته های مادّه «علو» ، خدا را از هر نقص و عیبی منزّه دانسته اند.

.


ص: 406

45 / 1العَلِیُّ الکَبیرُ«ذَ لِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ » . (1)

راجع : النساء : 34 ، لقمان : 30 ، سبأ : 23 ، الزمر : 67 ، غافر : 12.

45 / 2العَلِیُّ العَظیمُالکتاب«لَهُ مَا فِی السَّمَوَ تِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ » . (2)

راجع : البقره : 255 .

.

1- .الحجّ : 62 .
2- .الشوری : 4 .

ص: 407



45 / 1 بلند مرتبه بزرگ

45 / 2 بلندمرتبه سترگ

45 / 1بلند مرتبه بزرگ«آن، از آن روست که خدا همان حق است و آنچه [از خدایان] جز او می خوانند، همان باطل ، و خداست بلندمرتبه بزرگ» .

ر . ک : نساء : آیه 34 ، لقمان : آیه 30 ، سبأ : آیه 23 ، زمر : آیه 67 ، غافر : آیه 12 .

45 / 2بلندمرتبه سترگقرآن«او راست آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است ، و اوست بلندمرتبه سترگ» .

ر . ک : بقره : آیه 255 .

.


ص: 408

الحدیثالإمام الرضا علیه السلام فی أَسماءِ اللّهِ تَعالی : اِختارَ لِنَفسِهِ أَسماءً لِغَیرِهِ یَدعوهُ بِها ؛ لِأَنَّهُ إِذا لَم یُدعَ بِاسمِهِ لَم یُعرَف ، فَأَوَّلُ مَا اختارَ لِنَفسِهِ : العَلِیُّ العَظیمُ ؛ لِأَنَّهُ أَعلَی الأَشیاءِ کُلِّها ، فَمَعناهُ اللّهُ ، وَاسمُهُ العَلِیُّ العَظیمُ هُوَ أَوَّلُ أَسمائِهِ ، عَلا عَلی کُلِّ شَیءٍ. (1)

45 / 3العَلِیُّ الحَکیمُ«وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیًا أَوْ مِن وَرَایءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ » . (2)

45 / 4العَلِیُّ الأَعلیالکتاب«وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی * الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّی * وَ مَا لِأَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَهٍ تُجْزَی * إِلاَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَی » . (3)

«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی » . (4)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 113 ح 2 ، التوحید : ص 192 ح 4 ، معانی الأخبار : ص 2 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 129 ح 24 ، الاحتجاج : ج 2 ص 387 ح 294 کلّها عن محمّد بن سنان ، بحار الأنوار : ج 4 ص 88 ح 26 .
2- .الشوری : 51 .
3- .اللیل : 17 20 .
4- .الأعلی : 1 .

ص: 409



45 / 3 بلندمرتبه فرزانه

45 / 4 بلند مرتبه والاتر

حدیثامام رضا علیه السلام درباره نام های خدای متعال : برای خود، نام هایی برگزید تا دیگران ، او را با آنها بخوانند؛ زیرا هر گاه او با نامش فرا خوانده نشود، شناخته نمی گردد. پس نخستین نامی که برای خود برگزید، «بلندمرتبه سترگ» است ؛ زیرا او بلندپایه ترینِ همه چیزهاست پس مقصود از آن [ذات] خداست و نام «بلندمرتبه سترگِ» او، نخستین نام اوست؛ بر همه چیز ، برتری یافت.

45 / 3بلندمرتبه فرزانه«و هیچ انسانی را نرسد که خدا با او سخن بگوید، مگر به وحی یا از پسِ پرده ای، یا فرستاده ای بفرستد تا به اذن او آنچه می خواهد، وحی کند ، که او بلندمرتبه فرزانه است» .

45 / 4بلند مرتبه والاترقرآن«و پرهیزگارترین، از آن (آتش) بر کنار داشته می شود ؛ آن که مال خود را [ در راه خدا ]می پردازد تا پاکیزه گردد. و کسی را نزد او هیچ [ حقّ ] نعمتی نیست که [به خاطر آن ، ]پاداش داده شود ، مگر از سرِ جستنِ وجه پروردگار والاترش» .

«نام پروردگار والاتَرت را به پاکی بستای» .

.


ص: 410

الحدیثالإمام علیّ علیه السلام :اللّهُ الصَّمَدُ الدَّیّانُ ، اللّهُ العَلِیُّ الأَعلی. (1)

الإمام الصادق علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ .. . العَلِیِّ الأَعلَی المُتَعالی ، الأَوَّلِ الآخِرِ ، الظّاهِرِ الباطِنِ. (2)

45 / 5صِفَهُ عُلُوِّهِالکتاب«خَلَقَ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعَلَی عَمَّا یُشْرِکُونَ » . (3)

«قُل لَّوْ کَانَ مَعَهُ ءَالِهَهٌ کَمَا یَقُولُونَ إِذًا لاَّبْتَغَوْاْ إِلَی ذِی الْعَرْشِ سَبِیلاً * سُبْحَنَهُ وَ تَعَلَی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیرًا » . (4)

«وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَکَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُواْ لَهُ بَنِینَ وَبَنَتِ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحَنَهُ وَتَعَلَی عَمَّا یَصِفُونَ » . (5)

الحدیثالإمام علیّ علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ العَلِیِّ عَن شَبَهِ المَخلوقینَ ، الغالِبِ لِمَقالِ الواصِفینَ. (6)

فاطمه علیهاالسلام :الحَمدُ للّهِِ العَلِیِّ المَکانِ ، الرَّفیعِ البُنیانِ. (7)

.

1- .الدروع الواقیه : ص 216 ، العدد القویّه : ص 165 من دون إسناد إلی المعصوم ، بحار الأنوار : ج 97 ص 209 .
2- .الدروع الواقیه : ص 85 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 138 .
3- .النحل : 3 وراجع : یونس : 18 والنحل : 1 والمؤمنون : 92 والنمل : 63 والقصص : 68 والروم : 40.
4- .الإسراء : 42 و 43 .
5- .الأنعام : 100 .
6- .نهج البلاغه : الخطبه 213 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 319 ح 45 .
7- .فلاح السائل : ص 358 ح 241 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 85 ح 11 .

ص: 411



45 / 5 ویژگی بلندمرتبگی او

حدیثامام علی علیه السلام :خداست بی نیازِ جزا دهنده ؛ خداست والای والاتر.

امام صادق علیه السلام :ستایش ، خدا راست ... ؛ والای والاترِ بلندپایه، اوّلِ آخر، ظاهرِ باطن.

45 / 5ویژگی بلندمرتبگی اوقرآن«آسمان ها و زمین را به حق آفرید. از آنچه انباز می گیرند، والاتر است» .

«بگو : اگر آن گونه که می گویند با او خدایانی می بود، در این صورت، بی گمان به سوی دارنده عرش ، راهی می جستند . منزّه است او و از آنچه می گویند، بسی برتر است » .

«و برای خدا ، انبازانی [از] پری نهادند، حال آن که [ خدا ] ایشان را آفریده است، و نادانسته ، برای او پسران و دخترانی بر ساختند. او پاک است و از آنچه وصف می کنند ، والاتر است» .

حدیثامام علی علیه السلام :ستایش ، از آنِ خداست که از همسانی آفریدگان ، والاتر است [و] بر گفتار وصف کنندگان ، چیره.

فاطمه علیهاالسلام :ستایش ، از آنِ خدای بلندْ جایگاهِ والا بنیاد است.

.


ص: 412

الإمام الحسن علیه السلام :اللّهُمَّ یا مَن جَعَلَ بَینَ البَحرَینِ حاجِزا وبُروجا ، وحِجرا مَحجورا ، یا ذَا القُوَّهِ وَالسُّلطانِ ، یا عَلِیَّ المَکانِ ، کَیفَ أَخافُ وأَنتَ أَمَلی ، وکَیفَ أُضامُ (1) وعَلَیکَ مُتَّکَلی. (2)

الإمام الصادق علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ .. . العَظیمِ الشَّأنِ ، الکَریمِ فی سُلطانِهِ ، العَلِیِّ فی مَکانِهِ ، المُحسِنِ فِی امتِنانِهِ. (3)

عنه علیه السلام:اللّهُ أَعظَمُ مِن کُلِّ شَیءٍ، وأَرحَمُ مِن کُلِّ شَیءٍ، وأَعلی مِن کُلِّ شَیءٍ. (4)

عنه علیه السلام:اللّهُمَّ. .. أَنتَ أَعَزُّ وأَجَلُّ ، وأَسمَعُ وأَبصَرُ ، وأَعلی وأَکبَرُ ، وأَظهَرُ وأَشکَرُ ، وأَقدَرُ وأَعلَمُ ، وأَجبَرُ وأَکبَرُ ، وأَعظَمُ وأَقرَبُ ، وأَملَکُ وأَوسَعُ ، وأَمنَعُ وأَعطی ، وأَحکَمُ وأَفضَلُ وأَحمَدُ ؛ مِن [ أَن] (5) تُدرِکُ العِیانُ عَظَمَتَکَ ، أَو یَصِفَ الواصِفونَ صِفَتَکَ ، أَو یَبلُغوا غایَتَکَ. (6)

الإمام الکاظم علیه السلام :إِنَّ اللّهَ أَعلی وأَجَلُّ وأَعظَمُ مِن أَن یُبلَغَ کُنهُ (7) صِفَتِهِ ، فَصِفوهُ بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ ، وکُفّوا عَمّا سِوی ذلِکَ. (8)

.

1- .. الضَّیْمُ : الظُلم ، و ضامَهُ حَقَّه ضَیْما : نَقَصه إیّاه (لسان العرب : ج 12 ص 359) .
2- .مهج الدعوات : ص 355 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 373 ح 1 .
3- .الإقبال : ج 2 ص 123 عن سلمه بن الأکوع ، بحار الأنوار : ج 98 ص 243 .
4- .الدروع الواقیه : ص 86 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 138 .
5- .ما بین المعقوفین سقط من المصدر ، و أثبتناه من بحار الأنوار .
6- .الإقبال : ج 2 ص 121 عن سلمه بن الأکوع ، بحار الأنوار : ج 98 ص 241 .
7- .الکُنْهُ : جوهرُ الشیء و غایتَهُ و قدْرُه و وَقْتُه و وَجْهُه (القاموس المحیط : ج 4 ص 292) .
8- .الکافی : ج 1 ص 102 ح 6 عن محمّد بن حکیم ، رجال الکشّی : ج 2 ص 564 ح 500 عن جعفر بن محمّد بن حکیم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 266 ح 31 .

ص: 413

امام حسن علیه السلام :خدایا! ای کسی که میان دو دریا، باز دارنده و برج ها و مانعی سخت نهاد! (1) ای دارنده نیرو و سلطه! ای والا جایگاه! چگونه از تو بترسم ، در حالی که تو آرزوی منی؟ و چگونه بر من ستم رود ، حال آن که توکّلم بر توست؟

امام صادق علیه السلام :ستایش ، از آنِ خدایِ ... سترگْ پایگاه ، بزرگوار در سلطه خود و والا در جایگاه خود و نیکی کننده در نعمت دادن خود است.

امام صادق علیه السلام :خدا ، سترگ تر از همه چیز و مهربان تر از همه چیز و بلند پایه تر از همه چیز است.

امام صادق علیه السلام :خدایا!... تو عزّتمندتر و شکوهمندتر ، شنواتر و بیناتر ، والاتر و بزرگ تر ، ظاهرتر و سپاس گزارتر ، تواناتر و داناتر ، به سامان کننده تر ( / چیره تر) و بزرگ تر ، سترگ تر و نزدیک تر ، فرمان رواتر و فراگیرتر ، دست نایافتنی تر و بخشنده تر ، و حاکم تر و برتر و ستوده تر از آنی که دیدِ چشم ، سترگی تو را دریابد یا وصف کنندگان، صفت تو را وصف گویند یا به نهایت تو دست یابند.

امام کاظم علیه السلام :همانا خداوند ، بلندمرتبه تر و شکوهمندتر و سترگ تر از آن است که به حقیقت وصف او بتوان رسید . پس ، او را به آنچه خود را به آن وصف کرده، وصف نمایید و از جز آن ، خودداری ورزید.

.

1- .ظاهرا ناظر است به آیه 53 از سوره فرقان.

ص: 414

الفصل السادس والأربعون: الغائبالغائب لغهً«الغائب» اسم فاعل من مادّه «غیب» وهو یدلّ علی «تستّر الشیء عن العیون» (1) ، ویُستعمل فی «بَعُدَ» ، و «سافر» ، و«دُفن» ، ونظائرها (2) ، والسبب فی هذه الاستعمالات هو أَنّ الإنسان إِذا بَعُدَ ، أَو سافر أَو دُفن فی القبر ، تستّر عن العیون، لذلک لا یدلّ الغائب علی موجود إِلاّ إِذا خفی عن العیون والحواس .

الغائب فی القرآن والحدیثلم ینسب القرآن الکریم صفه «الغائب» إِلی اللّه ، حتّی نفت آیه کَون اللّه تعالی غائبا (3) ، أَمّا الأَحادیث فقد أَطلقت هذه الصفه علی اللّه ، إِذ جاء فیها علی سبیل المثال : «الغائِب عَنِ الحَواسِّ ... الغائِب عَن دَرکِ الأَبصارِ ولَمسِ الحَواسِّ» (4) ، و «الغائِب الَّذی لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ» (5) ، ومع هذا ورد فی بعض الأَحادیث : «واللّهُ تَعالی لَیسَ بِغائِبٍ» (6) ، بل ورد فی أَحد الأَحادیث السبب فی کون اللّه سبحانه غیرَ غائب ما نصّه: «کَیفَ یَکونُ غائِبا مَن هُوَ مَعَ خَلقِهِ شاهِدٌ وإِلَیهِم أَقرَبُ مِن حَبلِ الوَریدِ یَسمَعُ کَلامَهُم ویَری أَشخاصَهُم ویَعلَمُ أَسرارَهُم» (7) . وصفوه القول : إنّ الأَحادیث التی وصفت اللّه بالغیبه تستبین غَیبته عن العیون والحواس، فی حین أَنّ الأَحادیث التی تنفی غیبته سبحانه تنفی غیبته المطلقه، و تثبت حضوره وشهادته، وتقرّر صلته بالإنسان . بعباره أُخری، غَیبته جلّ شأنه لجههٍ، وشهادته لجههٍ أُخری، ولا ینبغی أن نجعل إِحدی الصفتین مطلقهً بشکلٍ لا یبقی فیه مکان للصفه الأُخری، من هنا نلاحظ أَنّ فی الأَحادیث المعهوده ذُکرت صفه «الغائب» أَو غیبه اللّه مثل «الغائب عن الحواس» أَو وردت صفه الغائب مع صفه الشاهد والأَوصاف المشابهه ، مثل: «الغائب الشاهد» و «غائب غیر مفقود» . إِنّنا نعلم أَنّ ضمیر «هو» للمفرد الغائب، واستعمل القرآن والأَحادیث هذا الضمیر فی اللّه ، وذهب بعض المفسّرین إِلی أَنّ هذا الضمیر من أَسماء اللّه (8) ، وعلی هذا الأَساس، یعبّر ضمیر «هو» عن صفه اللّه بالغیبه، ونقرأَ فی بعض الأَحادیث والأَدعیه استعمال لفظ «یا هو» فی اللّه (9) ، فاجتمع فیه شهاده اللّه وحضوره مع غَیبته .

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 4 ص 403 .
2- .راجع : المصباح المنیر : ص 457 ؛ لسان العرب : ج 1 ص 654 .
3- .الأعراف : 7 .
4- .راجع : ص 418 ح 4956 .
5- .راجع : ص 418 ح 4957 .
6- .بحار الأنوار : ج 10 ص 346 .
7- .راجع : ص 260 ح 4756 .
8- .راجع : مناهج البیان فی تفسیر القرآن، الجزء الثلاثون، ص 714 .
9- .راجع : المصباح للکفعمی : ص 260 و 361 و بحار الأنوار : ج 3 ص 222، ج 83 ص 334، ج 91 ص 351، ج 92 ص 158 و ص 169، ج 94 ص 396 .

ص: 415



فصل چهل و ششم : غائب

واژه شناسی «غائب»

غائب ، در قرآن و حدیث

فصل چهل و ششم : غائبواژه شناسی «غائب»صفت «غائب (ناپیدا / پنهان) » ، اسم فاعل از مادّه «غیب» است و بر «پوشیدگی شی ء از دیده ها» دلالت دارد و در معنای «دور شدن» ، «به سفر رفتن» و «به خاک سپرده شدن» و مانند آن به کار می رود. دلیل این گونه کاربردها آن است که انسان ، هر گاه دور شود یا به سفر برود یا مدفون گردد ، از دیده ها پوشیده می شود . بنا بر این ، غایب ، بر موجودی دلالت می کند که از دیده ها و حواس ، پوشیده است. (1)

غائب ، در قرآن و حدیثدر قرآن کریم، صفت «غائب» به خدا نسبت داده نشده است؛ بلکه حتّی در آیه ای ، غایب بودن ، از خدا نفی شده است؛ امّا در احادیث ، این صفت بر خدا اطلاق شده است. برای مثال ، در احادیث آمده : «ناپیدا از حواس ... ، پنهان از دریافت دیده ها و تماس (/ جستجوی) حواس» و «ناپیدایی که اندیشه ها او را در نمی یابند» . با وجود این ، در برخی احادیث آمده : «و خدای متعال ، پنهان نیست» . حتّی در حدیثی ، دلیل غایب نبودن خدا به این صورت ذکر شده است : «چگونه غایب باشد کسی که بر آفریده های خود ، شاهد و از رگ گردن به ایشان نزدیک تر است ؛ [ همو که ]گفتار ایشان را می شنود و پیکرهایشان را می بیند و رازهایشان را می داند؟» . در جمع بین این احادیث ، می توان گفت : احادیثی که خدا را به غایب بودن وصف کرده اند، بیانگر غایب بودن او از دیدگان و حواس انسان اند ، و احادیثی که غایب بودن خدای سبحان را نفی می کنند، غیبت مطلق خدا را نفی می کنند و در مقام اثبات حضور خدا و شاهد بودن خدا و اثبات ارتباط میان او و انسان هستند. به دیگر سخن، غایب بودن خدا از جهتی است و شاهد بودن او از جهتی دیگر، و نباید هیچ یک از این دو جهت را به گونه ای مطلق تفسیر کرد که جایی برای دیگری نمانَد. از همین روست که در احادیث مرتبط، صفت «غایب» ، یا با قید ذکر شده است ، مانند : «الغائب عن الحواس؛ ناپیدا از حواس» و یا همراه با صفت «شاهد» و اوصاف همسان یاد شده است ، مانند : «الغائب الشاهد؛ ناپیدای شاهد» و «غائب غیر مفقود ؛ غایبِ از بین نرفته» . می دانیم که ضمیر «هُوَ» برای مفرد غایب به کار می رود. این ضمیر در قرآن و احادیث ، درباره خدا به کار رفته است و برخی مفسّران ، این ضمیر را از نام های خدا دانسته اند . بر این پایه، ضمیر «هو» ، بیانگر صفت غایب بودن خداست. در برخی احادیث و ادعیه، درباره خدا جمله «یا هو» به کار رفته است که در این جمله ، شاهد بودن و حاضر بودن خدا با غایب بودن او گِرد آمده است.

.

1- .بنا بر این ، در برابر صفت «غائب» ، واژگانی مانند «ناپیدا» و در مواردی «پنهان» و «پوشیده» مناسب است.

ص: 416

. .


ص: 417

. .


ص: 418

46 / 1مَعنی غَیبَتِهِالإمام الباقر علیه السلام فی قَولِ اللّهِ عز و جل : «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» : «هُوَ» اسمٌ مُکَنَّی مُشارٌ إِلی غائِبٍ ، فَالهاءُ تَنبیهٌ عَلی مَعنَی ثابِتٍ ، وَالواوُ إِشارَهٌ إِلَی الغائِبِ عَنِ الحَواسِّ ، کَما أَنَّ قَولَکَ: «هذا» إِشارَهٌ إِلَی الشّاهِدِ عِندَ الحَواسِّ ، وذلِکَ أَنَّ الکُفّارَ نَبَّهوا عَن آلِهَتِهِم بِحَرفِ إِشارَهِ الشّاهِدِ المُدرَکِ ، فَقالوا: هذِهِ آلِهَتُنَا المَحسوسَهُ المُدرَکَهُ بِالأَبصارِ ، فَأَشِر أَنتَ یا مُحَمَّدُ إِلی إِلهِکَ الَّذی تَدعو إِلَیهِ حَتّی نَراهُ ونُدرِکَهُ ولا نَألَهَ فیهِ . فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی : «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) فَالهاءُ تَثبیتٌ لِلثّابِتِ ، وَالواوُ إِشارَهٌ إِلَی الغائِبِ عَن دَرکِ الأَبصارِ ولَمسِ الحَواسِّ . (1)

الإمام زین العابدین علیه السلام لِجابِرٍ : یا جابِرُ أَوَ تَدری مَا المَعرِفَهُ ؟ المَعرِفَهُ إِثباتُ التَّوحیدِ أَوَّلاً ، ثُمَّ مَعرِفَهُ المَعانی ثانِیا ... أَمّا إِثباتُ التَّوحیدِ : مَعرِفَهُ اللّهِ القَدیمِ الغائِبِ الَّذی لا تُدرِکُهُ الأَبصارُ وهُوَ یُدرِکُ الأَبصارَ وهُوَ اللَّطیفُ الخَبیرُ ، وهُوَ غَیبٌ باطِنٌ سَتُدرِکُهُ ، کَما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ ... . (2)

46 / 2الغائِبُ الشَّاهِدُالإمام الصادق علیه السلام :اللّهُمَّ... أَنتَ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنتَ، الغائِبُ الشّاهِدُ. (3)

.

1- .التوحید: ص 88 ح 1 عن وهب بن وهب القرشی عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار: ج 3 ص 221 ح 12 .
2- .بحار الأنوار: ج 26 ص 13 .
3- .الکافی: ج 2 ص 583 ح 18 عن عمرو بن أبی المقدام .

ص: 419



46 / 1 معنای ناپیدایی او

46 / 2 ناپیدای شاهد

46 / 1معنای ناپیدایی اوامام باقر علیه السلام درباره آیه : «بگو : او خدای یگانه است» : «هُوَ (او) » ، نامی پوشیده است که [با آن] به غایبی اشاره شده و «هاء» ، آگاهی دادن به معنایی ثابت و «واو» ، اشاره به پنهان ماندن از حواس است ، همچنان که گفتار تو : «هذا (این) » ، اشاره به پیدا در نزد حواس است . [نزول آیه] از آن رو بود که کافران با حرف اشاره[ی مخصوص موجودِ ]پیدای قابل ادراک، خدایان خود را نشان دادند و گفتند : اینها خدایان محسوس [و] دریافت شده ما با دیده ها هستند . پس تو [نیز] ای محمّد به خدایت که به سوی او می خوانی، اشاره کن تا او را ببینیم و دریابیم و در او سرگشته نشویم. پس خدای والا و بلندپایه ، فرو فرستاد : «بگو : او خدای یگانه است» . پس «هاء» ، تثبیتی برای [ حقیقت ] ثابت و «واو» ، اشاره به پنهان بودن از دریافت دیده ها و تماس حواس است.

امام زین العابدین علیه السلام به جابر : ای جابر ! آیا می دانی شناخت چیست؟ شناخت، اثبات یکتاپرستی در مرحله اوّل و سپس ، شناخت معانی (1) در مرحله دوم است ... . امّا اثبات یگانه پرستی ، شناخت خدای دیرینه ناپیدایی است که اندیشه ها او را در نمی یابند و او اندیشه ها را در می یابد و اوست ریزبینِ آگاه . او نهانی باطن است که او را در خواهی یافت، آن سان که خود را وصف کرده است ... .

46 / 2ناپیدای شاهدامام صادق علیه السلام :خدایا! ... تو خدایی. جز تو خدایی نیست؛ ناپیدایِ شاهدی.

.

1- .آن گونه که در ادامه حدیث آمده، مراد از معانی، ائمّه علیهم السلام هستند (ر.ک : بحار الأنوار : ج 26 ص 94) .

ص: 420

46 / 3ما لا یُوصَفُ غَیبَتُهُ بِهِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :التَّوحیدُ ظاهِرُهُ فی باطِنِهِ ، وباطِنُهُ فی ظاهِرِهِ ، ظاهِرُهُ مَوصوفٌ لا یُری ، وباطِنُهُ مَوجودٌ لا یَخفی ، یُطلَبُ بِکُلِّ مَکانٍ ، ولَم یَخلُ عَنهُ مَکانٌ طَرفَهَ عَینٍ ، حاضِرٌ غَیرُ مَحدودٍ ، وغائِبٌ غَیرُ مفقودٍ . (1)

الإمام الحسن علیه السلام مِن دُعائِهِ فی لَیلَهِ القَدرِ : یا باطِنا فی ظُهورِهِ ، ویا ظاهِرا فی بُطونِهِ ، یا باطِنا لَیسَ یَخفی ، یا ظاهِرا لَیسَ یُری ، یا مَوصوفا لا یَبلُغُ بِکَینونَتِهِ مَوصوفٌ ، ولا حَدٌّ مَحدودٌ ، یا غائِبا غَیرَ مَفقودٍ ، ویا شاهِدا غَیرَ مَشهودٍ ، یُطلَبُ فَیُصابُ ، ولَم یَخلُ مِنهُ السَّماواتُ وَالأَرضُ وما بَینَهُما طَرفَهَ عَینٍ ، لا یُدرَکُ بِکَیفٍ ، ولا یُؤَیَّنُ بِأَینٍ ولا بِحَیثٍ. أَنتَ نورُ النّورِ ، ورَبُّ الأَربابِ ، أَحَطتَ بِجَمیعِ الأُمورِ . (2)

راجع : ص 314 (الفصل التاسع والثلاثون : الظّاهر ، الباطن) .

.

1- .معانی الأخبار: ج 10 ص 1 عن عمر بن علیّ عن أبیه الإمام علیّ علیه السلام ، بحار الأنوار: ج 4 ص 264 ح 12 .
2- .الإقبال: ج 1 ص 382 ، بحار الأنوار: ج 98 ص 165 ح 5 .

ص: 421



46 / 3 آنچه در توصیف ناپیداییِ او ، به کار نمی رود

46 / 3آنچه در توصیف ناپیداییِ او ، به کار نمی رودپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ظاهر توحید در باطن آن ، و باطن آن در ظاهر آن است . ظاهر آن، وصف شده ای است که دیده نمی شود و باطن آن ، موجودی است که پنهان نمی مانَد. در هر مکانی جُسته می شود و هیچ مکانی ، دیده بر هم زدنی ، از او خالی نمی گردد . حاضرِ نامحدود و غایبِ از بین نرفته است.

امام حسن علیه السلام از دعای ایشان در شب قدر : ای پنهان در پدیداریِ خود و ای پدیدار در پنهانیِ خود، ای پنهانی که نهان نمی گردد، ای پدیداری که دیده نمی شود، ای وصف شده ای که وصف شده ای و حدّی محدود ، به هستی او نمی رسد ای ناپیدای از بین نرفته، و ای شاهدی که دیده نمی شود [ و ] تا او را بجویند ، به او دست می یابند و آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است ، دیده بر هم زدنی از او خالی نمی گردند ، [ و ای که ] به چگونگی دریافت نمی شود و به کجایی و مکان ، جای گزین نمی شود! تو روشنیِ روشنایی و پروردگارِ پروردگارانی و به همه کارها احاطه داری.

ر . ک : ج 4 ص 315 ( فصل سی و نهم : ظاهر ، باطن ) .

.


ص: 422

الفصل السابع والأربعون: الغافر ، الغفور ، الغفّارالغافر والغفور والغفّار لغهً«الغافر» اسم فاعل ، و «الغفور» و «الغفّار» صیغتان للمبالغه بمعنی «الغافر» ، کلّها مشتقّ من مادّه «غفر» وهو یدلّ علی الستر والتغطیه (1) .

الغافر والغفور والغفّار فی القرآن والحدیثلقد وردت مشتقّات مادّه «غفر» فی القرآن الکریم مئتین وأربع وثلاثین مرّهً ، فقد جاءت صفه «الغفور» إِحدی وتسعین مرّه ، وصفه «الغفّار» خمس مرّات (2) ، وصفه «الغافر» مرّتین (3) . واستُعملت هذه الصفات فی القرآن الکریم بأَشکال مختلفه ، منها مع صفات أُخری مثل «الرحیم» ، و«الحلیم» ، و«العفوّ» ، و«الربّ» ، و«العزیز» ، و«الشکور» ، وقد استُعملت المغفره الإلهیّه فی القرآن والأَحادیث بالنسبه إِلی معاصی الناس . بناءً علی هذا وبالنظر إِلی المعنی اللغویّ ، فإنّ مادّه «غفر» ، و«الغافر» ، و«الغفور» ، و«الغفّار» بمعنی الساتر لذنوب عباده المتجاوز عن خطایاهم وذنوبهم .

.

1- .المصباح المنیر : ص 449 ، معجم مقاییس اللغه : ج 4 ص 385 ، لسان العرب : ج 5 ص 25 .
2- .طه : 82 ، ص: 66 ، الزمر : 5 ، غافر : 42 ، نوح : 10 .
3- .غافر : 3 ، الأعراف : 155 .