گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلدششم
فصل پنجاهم : فاعل، فعّال



واژه شناسی «فاعل» و «فعّال»

فاعل و فعّال، در قرآن و حدیث

فصل پنجاهم : فاعل، فعّالواژه شناسی «فاعل» و «فعّال»صفت «فعّال (کردگار / بسیار انجام دهنده)»، مبالغه در صفت «فاعل» و از مادّه «فعل» است که بر پدید آوردن چیزی (اعم از کار و جز آن) دلالت دارد و «فِعْل»، یعنی اثر بخشی توسّط یک اثر گذار. (1)

فاعل و فعّال، در قرآن و حدیثدر قرآن، برگرفته های مادّه «فعل» درباره خدا، هجده بار به کار رفته و صفت «فعّال»، دو بار و صفت «فاعل» نیز در شکل جمع، سه بار وارد شده است. آیات قرآنی و احادیث، خدا را کننده و انجام دهنده هر آنچه خواهد، وصف کرده اند. از این رو، کنشگری خدای متعال، کنشگری با اراده است. از سوی دیگر، کنشگری خدا ، چون کنشگری انسان، با ابزار آلات و دست نیست. آن سان که در پژوهش واژگانی دیدیم، کنشگری خدا ، بر پدید آوردن چیزی و بر اثر گذاری، دلالت دارد. بر این پایه، اثبات صفت «کننده» و «کردگار» برای خدا، بر پدید آوردن جهان و اثر گذاری در آن توسّط او دلالت دارد. این دیدگاه را می توان در برابر دیدگاه دیگری همچون دیدگاه ارسطو شمرد که به کنشِ خدا و خواست او در جهان، باور نداشت . از آن جا که کنشگری خدا از گونه آفریدگاری است، بسیاری از مباحث مربوط به کنشگری خدا در بحث از صفت «آفریدگار»، یاد شده است.

.

1- .بنا بر این، برابرهای فارسی «فاعل» ، به فراخور متن ، «کننده»، «کنشگر»، و «انجام دهنده» خواهند بود.

ص: 448

50 / 1فَعّالٌ لِما یُریدُالکتاب«وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ * ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ * فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ» . (1)

الحدیثالإمام زین العابدین علیه السلام فِی الدُّعاءِ : أَنتَ الفاعِلُ لِما تَشاءُ ، تُعَذِّبُ مَن تَشاءُ بِما تَشاءُ کَیفَ تَشاءُ ، وتَرحَمُ مَن تَشاءُ بِما تَشاءُ کَیفَ تَشاءُ ، لا تُسأَلُ عَن فِعلِکَ ، ولا تُنازَعُ فی مُلکِکَ ، ولا تُشارَکُ فی أَمرِکَ ، ولا تُضادُّ فی حُکمِکَ ، ولا یَعتَرِضُ عَلَیکَ أَحَدٌ فی تَدبیرِکَ ، لَکَ الخَلقُ وَالأَمرُ تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ العالَمینَ . (2)

الإمام الصادق علیه السلام مِن دُعائِهِ یَومَ عَرَفَهَ : أَنتَ الفَعّالُ لِما تُریدُ ، وأَنتَ القَریبُ وأَنتَ البَعیدُ ، وأَنتَ السَّمیعُ وأَنتَ البَصیرُ . (3)

.

1- .البروج: 14 16 وراجع : هود: 107 .
2- .مصباح المتهجّد: ص 586 ح 691 ، الإقبال: ج 1 ص 161 کلاهما عن أبی حمزه الثمالی ، بحار الأنوار: ج 98 ص 85 ح 2 .
3- .الإقبال: ج 2 ص 120 عن سلمه بن الأکوع ، بحار الأنوار: ج 98 ص 240 .

ص: 449



50 / 1 بسیار انجام دهنده آنچه بخواهد

50 / 1بسیار انجام دهنده آنچه بخواهدقرآن«و اوست آمرزگار بسیار دوستدار ؛ دارای عرش و ارجمند ؛ بسیار انجام دهنده آنچه بخواهد» .

حدیثامام زین العابدین علیه السلام در دعا : تویی انجام دهنده آنچه خواهی. هر که را خواهی، به آنچه خواهی، آن گونه که خواهی، عذاب می کنی و بر آن که خواهی، به آنچه خواهی، آن گونه که خواهی، رحمت می آوری. از کارت نمی پرسند و در فرمان روایی ات نمی ستیزند و در امرت انباز نمی گردند و با حُکمت مخالفت نمی کنند و کسی در تدبیرت ، بر تو اعتراض نمی کند. آفرینش و امر، تو راست. والا و برتر است خدا، پروردگارِ جهانیان.

امام صادق علیه السلام در دعای خود در روز عرفه : تویی بسیار انجام دهنده آنچه خواهی. تویی نزدیک و تویی دور. تویی شنوا و تویی بینا.

.


ص: 450

عنه علیه السلام فی صِفَهِ اللّهِ جَلَّ وعَلا : هُوَ مُتَعالٍ نافِذُ الإِرادَهِ وَالمَشیئَهِ فَعّالٌ لِما یَشاءُ . (1)

50 / 2فاعِلٌ لا بِاضطِرابِ آلَهٍالإمام علیّ علیه السلام مِن خُطبَهٍ لَهُ فِی التَّوحیدِ : فاعِلٌ لا بِاضطِرابِ آلَهٍ ، مُقَدِّرٌ لا بِجَولِ فِکرَهٍ . (2)

عنه علیه السلام :مَن وَصَفَ اللّهَ سُبحانَهُ فَقَد قَرَنَهُ ، ومَن قَرَنَهُ فَقَد ثَنّاهُ ، ومَن ثَنّاهُ فَقَد جَزَّأَهُ ، ومَن جَزَّأَهُ فَقَد جَهِلَهُ ، ومَن جَهِلَهُ فَقَد أشارَ إِلَیهِ ، ومَن أشارَ إِلَیهِ فَقَد حَدَّهُ ، ومَن حَدَّهُ فَقَد عَدَّهُ ، ومَن قالَ: «فیمَ» فَقَد ضَمَّنَهُ ، ومَن قالَ: «عَلامَ» فَقَد أَخلی مِنهُ. کائِنٌ لا عَن حَدَثٍ ، مَوجودٌ لا عَن عَدَمٍ ، مَعَ کُلِّ شَیءٍ لا بِمُقارَنَهٍ ، وغَیرُ کُلِّ شَیءٍ لا بِمُزایَلَهٍ ، فاعِلٌ لا بِمَعنَی الحَرَکاتِ وَالآلَهِ . (3)

50 / 3فاعِلٌ بِغَیرِ مُباشَرَهٍالإمام الصادق علیه السلام فِی الدُّعاءِ : یا فَعّالاً بِغَیرِ مُباشَرَهٍ ، وعَلاّما بِغَیرِ مُعاشَرَهٍ ، وقادِرا بِغَیرِ مُکاثَرَهٍ . (4)

.

1- .الکافی: ج 1 ص 85 ح 6 ، التوحید: ص 247 ح 1 کلاهما عن هشام بن الحکم ، بحار الأنوار: ج 10 ص 198 ح 3 .
2- .نهج البلاغه: الخطبه 186 ، تحف العقول: ص 63 وفیه «حرکه» بدل «آله» .
3- .نهج البلاغه: الخطبه 1 ، الاحتجاج: ج 1 ص 474 ح 113 ، بحار الأنوار: ج 4 ص 247 ح 5 .
4- .بحار الأنوار: ج 86 ص 316 ح 67 نقلاً عن مجموع الدعوات لمحمّد بن هارون التلعکبری .

ص: 451



50 / 2 انجام دهنده است، نه با جنبش ابزاری

50 / 3 انجام دهنده است، بی واسطه

امام صادق علیه السلام در وصف خدای شکوهمند والا : او بلندپایه است. اراده و خواست [ او ]نافذ است؛ بسیار انجام دهنده چیزی است که بخواهد.

50 / 2انجام دهنده است، نه با جنبش ابزاریامام علی علیه السلام در سخنرانی خود درباره خدا شناسی : انجام دهنده است، نه با جنبش ابزاری؛ تقدیر کننده است، نه با گردش اندیشه ای.

امام علی علیه السلام :بی گمان، هر که خدای سبحان را وصف کند، او را [با دیگری ]قرین ساخته است و هر که او را قرین کند، او را دوگانه ساخته است و هر که او را دو گانه سازد، او را بخشْ بخش نموده است و هر که او را بخشْ بخش کند، او را نشناخته است و هر که او را نشناسد، به سوی او اشاره کرده است و هر که به سوی او اشاره کند، او را محدود ساخته است و هر که او را محدود کند، او را به شماره آورده است و هر که بگوید : «در چیست؟» او را [در چیزی ]گنجانده است و هر که بگوید : «بر روی چیست؟» [جایی دیگر را ]از او تهی دانسته است . هست، امّا نه پدید آمده؛ موجود است، نه از پیِ نیستی؛ با هر چیزی است، نه با نزدیکی؛ غیر از هر چیزی است، نه با جدایی؛ انجام دهنده است، نه به معنای [بهره گرفتن از ]حرکات و ابزار.

50 / 3انجام دهنده است، بی واسطهامام صادق علیه السلام در دعا : ای بسیار انجام دهنده بی واسطه؛ بسیار دانایِ بی در آمیختن و توانای بی فزون خواهی.

.


ص: 452

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ إِنّی أَسأَ لُکَ یا مُدرِکَ الهارِبینَ ، ویا مَلجَأَ الخائِفینَ ، ویا صَریخَ المُستَصرِخینَ ... یا فاعِلاً بِغَیرِ مُباشَرَهٍ ، یا عالِماً من غَیرِ مُعَلِّمٍ . (1)

راجع : ص 34 (الفصل الثانی والعشرون : الخالق) و 440 (الفصل التاسع والأربعون : الفاطر) ، ج 5 ص 84 (المرتبه الثالثه : التوحید فی الأفعال).

.

1- .مهج الدعوات: ص 223 عن الربیع ، بحار الأنوار: ج 94 ص 273 ح 1 .

ص: 453

امام صادق علیه السلام :بار خدایا! من از تو درخواست می کنم، ای دریابنده گریختگان، ای پناهگاه بیمناکان، ای فریادرس فریادخواهان ... ای انجام دهنده بدون مباشرت (واسطه)، ای دانایِ بی آموزگار!

ر . ک : ص 35 (فصل بیست و دوم: خالق) و 441 (فصل چهل و نهم: فاطر)، ج 5 ص 85 (مرتبه سوم : توحید اَفعالی).

.


ص: 454

الفصل الحادی والخمسون: القائم ، القیّومالقائم ، القیّوم لغهً«القائم» من مادّه «قوم» بمعنی الانتصاب وعدم الاتّکاء علی شیء آخره (1) ، وقام قوما وقَومَهً ، وقیاما ، وقامهً: انتصب ، فهو قائم (2) ، والقیّوم علی وزن فیعول صیغه مبالغه للقائم ، ویبیّن معناه بالتأَکید والمبالغه .

القائم والقیّوم فی القرآن والحدیثوردت صفه «القائم» مرّتین فی القرآن الکریم (3) ، وصفه «القیّوم» مع صفه «الحیّ» ثلاث مرّات (4) ، وقیام اللّه فی القرآن والأَحادیث لیس بمعنی قیام المخلوقات ، أَی: لیس بمعنی «انتِصاب وقِیامٍ عَلی ساقٍ فی کبدٍ» (5) ؛ لأَنّ هذا الضرب من القیام یعبّر عن النقص ، وقیام اللّه فی الآیات والأَحادیث بشکل عام ذو معنیین هما:

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 5 ص 43 .
2- .القاموس المحیط : ج 4 ص 168 .
3- .الرعد: 33 ، آل عمران: 18 .
4- .البقره: 255 ، آل عمران : 2 ، طه : 111 .
5- .راجع : ص 462 ح 5006 .

ص: 455



فصل پنجاه و یکم : قائم، قیّوم

واژه شناسی «قائم» و «قیّوم»

قائم و قیّوم، در قرآن و حدیث

اشاره

فصل پنجاه و یکم : قائم، قیّومواژه شناسی «قائم» و «قیّوم»صفت «قائم (استوار)»، از مادّه «قوم» به معنای برپا ایستادن و تکیه ندادن به چیز دیگری است . قام، قوما، قیاما، و قامهً ، یعنی: «به پا خاست». پس او ایستاده است، و «قیّوم (پاینده)»، بر وزن فَیعول، ساخت مبالغه برای قائم و بیانگر معنای آن با تأکید و مبالغه است.

قائم و قیّوم، در قرآن و حدیثدر قرآن کریم، صفت «قائم»، دو بار و صفت «قیّوم»، با صفت «حیّ»، سه بار وارد شده است. در قرآن و احادیث، قیام خدا، هم معنای قیام آفریدگان، یعنی به معنای «به پا خاستن» و «ایستادن بر ساق پا به سختی» نیست؛ زیرا این گونه ایستادن، نشانگر کاستی است. به طور کلّی، در آیات و احادیث، قائم بودن خدا، دارای دو معناست :

.


ص: 456

أ القیام فی ذاتهإِنّ القصد من القیام فی نفسه قائمیّه اللّه بذاته وبغضّ النظر عن سائر الموجودات ، لذا فقیام اللّه بمعنی أَنّه لا یعتمد علی غیره ، ولا یتبع أَحدا ، ولا یأخذه نوم وغفله وسهو ، ویمکن أَن تشیر إِلی المعنی الأَوّل للقیام أَلفاظ مثل «إِنَّ اللّهَ قائِمٌ باقٍ ، وما دونَهُ حَدَثٌ حائِلٌ زائِلٌ» (1) و «القائِم الَّذی لا یَتَغَیَّرُ» (2) .

ب القیام بشؤون غیرهقیام اللّه بالنسبه إِلی الأَشیاء الأُخری إِخبار عن کَونه حافظا ، کما ورد فی حدیث الإمام الرضا علیه السلام: «قائِم یُخبرُ أَنَّهُ حافِظٌ» فقیامه بأُمور الموجودات بمعنی أنّه حافظ بقاءها ومتولٍّ أُمورها ، کما جاء «قوام الشیء» فی اللغه بمعنی «عماده الذی یقوم به» (3) ، وحینما یقال: «فلان قوام أَهل بیته وقیامهم» فإنّه یعنی «هو الذی یقیم شأنهم» (4) ، لذلک یتسنّی لنا أَن نقول إِنّ قائمیّه اللّه وقیّومیّته بلا نسبه إِلی سائر الموجودات بمعنی أَنّه مُوجدها وحافظها ومدبّرها ، وهی قائمه به سبحانه من جمیع الجهات ، ویمکن أَن تشیر إِلی المعنی الثانی للقیام تعابیر مثل: «أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَی کُلِّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ» (5) و «قَائِمَا بِالْقِسْطِ» (6) و «یامَن کُلُّ شَیءٍ قائِمٌ بِهِ» (7) .

.

1- .راجع : ص 460 ح 4998 .
2- .راجع : ص 460 ح 5001 .
3- .النهایه : ج 4 ص 124 ، المصباح المنیر : ص 520 ، الصحاح : ج 5 ص 2017 .
4- .تاج العروس : ج 17 ص 594 .
5- .الرعد : 33 .
6- .آل عمران : 18 .
7- .راجع : ص 458 ح 4994 .

ص: 457



الف قیام به خود

ب قیام به امور موجودات

الف قیام به خودمنظور از قیام به خود، قائم بودن خدا به ذات خویش و بدون نیاز به دیگر موجودات است. به این لحاظ، قیام خدا، به این معناست که بر دیگری تکیه نمی کند و وابسته به کسی و یا چیزی نیست و خواب و غفلت و فراموشی، او را فرا نمی گیرد. تعابیری چون «خدا استوار پایدار است. و هر آنچه جز اوست، نوپدید و دگرگون شونده و از میان رونده است» و «استواری که دگرگونی نمی پذیرد»، ناظر به این معنای قیام است .

ب قیام به امور موجوداتقیام خدا نسبت به اشیای دیگر، اِخبار از نگاهبانی خداست، همان گونه که در حدیث منقول از امام رضا علیه السلام درباره خداوند آمده است : «قائم است، خبر می دهد که او نگاهبان است». پس قیام او به امور موجودات، به این معناست که او نگاهبان بقای آنها و سرپرست امور آنهاست. همان گونه که در لغت هم «قوام الشی ء»، به معنای «ستونِ آن است که به آن برپاست»، آمده و هر گاه گفته می شود : «فلان کس ، قوام اهل خانه و قیام آنان است»، یعنی او کسی است که سرپرست ایشان است. بنا بر این، می توان گفت : قائم بودن و قیّوم بودن خدا نسبت به دیگر موجودات، به این معناست که او هستی بخش، نگاهبان و تدبیر کننده آنهاست و موجودات، از هر جهت، وابسته به خدا هستند ، مانند این تعابیر : «أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَی کُلِّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ؛ آیا آن که بر هر نفسی در آنچه به دست آورده، نگاهبان است [همانند کسی است که چنین نیست] ؟» و «قَائِمَا بِالْقِسْطِ ؛ استوار به دادگری» و «یا من کلّ شی ء قائم به؛ ای کسی که همه چیز به او استوار است» را می توان ناظر به معنای دوم قیام دانست.

.


ص: 458

51 / 1صِفَهُ قِیامِهِالکتاب«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلَئِکَهُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمَا بِالْقِسْطِ » . (1)

«أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَی کُلِّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ» . (2)

«اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» . (3)

«وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَ قَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا » . (4)

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله فِی الدُّعاءِ : اللّهُمَّ إِنَّکَ . . . قائِمٌ لا تَسهو . (5)

عنه صلی الله علیه و آله فی تَنزیهِ اللّهِ وتَعظیمِهِ : سُبحانَ (6) الَّذی لا إِلهَ غَیرُهُ ، الإلهُ العالِمُ الدّائِمُ الَّذی لا یَنفَدُ ، القائِمُ الَّذی لا یَغفُلُ . (7)

عنه صلی الله علیه و آله :یا مَن کُلُّ شَیءٍ قائِمٌ بِهِ ، یا مَن کُلُّ شَیءٍ صائِرٌ إِلَیهِ . (8)

الإمام علیّ علیه السلام فِی الدُّعاءِ : الحَمدُ للّهِِ ... القَیّومِ الَّذی لا یَنامُ . (9)

.

1- .آل عمران : 18 .
2- .الرعد : 33 .
3- .البقره : 255 .
4- .طه : 111 .
5- .مهج الدعوات : ص 174 عن سلمان الفارسی عن الإمام علیّ علیه السلام ، کامل الزیارات : ص 120 ح 130 عن عمرو بن هشام عن أحدهما علیهماالسلاموفیه «یا من هو قائم لا یسهو» ، بحار الأنوار : ج 95 ص 390 ح 29 .
6- .فی الطبعه المعتمده : «سبحانک» والتصحیح من طبعه اُخری .
7- .العظمه : ص 53 ح 110 عن اُسامه بن زید ، کنز العمّال : ج 10 ص 370 ح 29849 .
8- .المصباح للکفعمی : ص 339 ، البلد الأمین : ص 405 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 389 .
9- .مهج الدعوات: ص145، قصص الأنبیاء: ص123 ح124 عن الإمام الباقر علیه السلام وفیه «سبحان من هو قیّوم لاینام» .

ص: 459



51 / 1 ویژگی قیام او

51 / 1ویژگی قیام اوقرآن«خدا که قائم به دادگری است و فرشتگان و دانشوران، گواهی می دهند که جز او خدایی نیست» .

«آیا کسی که بر هر شخصی به آنچه به دست آورده، نگاهبان است [همانند کسی است که چنین نیست]؟» .

«خدا که جز او خدایی نیست. زنده پاینده است» .

«و [در روز رستاخیز] چهره ها برای [خدای] زنده پاینده، خوار و فروتن می گردند و هر که بارِ ستمی برداشت، بی گمان، ناکام شد» .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعا : بار خدایا! تو ... استواری هستی که غفلت نمی کنی.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در تنزیه و بزرگداشت خدا : پاک و پیراسته است آن که جز او خدایی نیست؛ خدای دانای جاودانه که از میان نمی رود؛ استواری که غفلت نمی ورزد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای کسی که همه چیز به او استوار است، ای کسی که همه چیز به سوی او بازگردنده می شود!

امام علی علیه السلام در دعا : ستایش، از آنِ خداست ... پاینده ای که نمی خوابد.

.


ص: 460

عنه علیه السلام أَیضا : أنتَ . . . القَیّومُ الَّذی لا زَوالَ لَکَ . (1)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ المَعروفِ مِن غَیرِ رُؤیَهٍ ، وَالخالِقِ مِن غَیرِ رَوِیَّهٍ ، الَّذی لَم یَزَل قائِما دائِما ، إِذ لا سَماءٌ ذاتُ أَبراجٍ ، ولا حُجُبٌ ذاتُ إِرتاجٍ ، ولا لَیلٌ داجٍ ، ولا بَحرٌ ساجٍ ، ولا جَبَلٌ ذو فِجاجٍ ، ولا فَجٌّ ذُو اعوِجاجٍ ، ولا أَرضٌ ذاتُ مِهادٍ ، ولا خَلقٌ ذُو اعتِمادٍ . (2)

عنه علیه السلام :إِنّ اللّهَ قائِمٌ باقٍ ، وما دونَهُ حَدَثٌ حائِلٌ زائِلٌ ، ولَیسَ القَدیمُ الباقی کَالحَدَثِ الزّائِلِ . (3)

عنه علیه السلام :کُلُّ مَعروفٍ بِنَفسِهِ مَصنوعٌ ، (4) وکُلُّ قائِمٍ فی سِواهُ مَعلولٌ . (5)

الإمام الصادق علیه السلام :سُبحانَ مَن هُوَ قائِمٌ لا یَلهو . (6)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمینَ ، الحَیِّ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ ، الحَیِّ الَّذی لا یموتُ ، وَالقائِمِ الَّذی لا یَتَغَیَّرُ . (7)

.

1- .الدروع الواقیه : ص 204 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 203 ح 3 .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 90 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 310 ح 38 .
3- .تحف العقول : ص 468 عن الإمام الهادی علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 5 ص 75 ح 1 .
4- .لمعرفه حقیقه کلّ مرکب لابدّ من معرفه أجزائه ، وکلّ مرکّب بحاجه إلی ما یرکّبه ، وهو مصنوع للغیر .
5- .نهج البلاغه : الخطبه 186 ، التوحید : ص 35 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 151 ح 51 کلاهما عن محمّد بن یحیی ابن عمر بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام والقاسم بن أیّوب العلوی عن الإمام الرضا علیه السلام ، الأمالی للمفید : ص 254 ح 4 عن محمّد بن زید الطبری عن الإمام الرضا علیه السلام ، الأمالی للطوسی : ص 22 ح 28 عن محمّد بن یزید الطبری عن الإمام الرضا علیه السلام ، تحف العقول : ص 62 نحوه ، الاحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 عن الإمام الرضا علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 310 ح 14 .
6- .الدروع الواقیه : ص 200 ، قصص الأنبیاء : ص 123 ح 124 عن الإمام الباقر علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 97 ص 154 ح 4 ، الدعوات : ص 94 عن الإمام الجواد علیه السلامو ص 92 وراجع معانی الأخبار : ص 307 ح 1 .
7- .الدروع الواقیه : ص 81 عن یونس بن ظبیان ، بحار الأنوار : ج 97 ص 136 ح 4 .

ص: 461

امام علی علیه السلام نیز در دعا : تو ... پاینده ای هستی زوال ناپذیر.

امام علی علیه السلام :ستایش، از آنِ خداست، بی دیدنْ شناخته شده و بی اندیشیدنْ آفریدگار است ؛ همو که هماره استوار پایدار بوده است، آن گاه که نه آسمانی دارای برج ها بود و نه حجاب های دارای دروازه ها[ی بسته]، نه شبی تار ، نه دریایی آرام، نه کوهی دارای گذرگاه های فراخ ، نه گذرگاهی کژتاب ، نه زمینی گسترده، و نه آفریدگانی دارای نیرو.

امام علی علیه السلام :همانا خداوند، استوار پایدار است و هر آنچه جز اوست، نو پدیدِ دگرگون شونده از میان رونده است و دیرینه پایدار، مانند نوپدیدِ از میان رونده نیست.

امام علی علیه السلام :هر چه به ذات خود شناخته شده باشد ، ساخته شده است (1) و هر پا بر جا در دیگری ، معلول (وابسته به غیر) است .

امام صادق علیه السلام :منزّه است آن که استواری است که [ از چیزی ]باز نمی مانَد.

امام صادق علیه السلام :ستایش، از آنِ خداست؛ پروردگار جهانیان، زنده ای که جز او خدایی نیست، زنده ای که نمی میرد و استواری که دگرگون نمی شود.

.

1- .برای شناختن ذات چیزی ، باید اجزای ترکیب کننده آن را شناخت ، و هر چه مرکّب باشد، به ترکیب کننده نیاز دارد و ساخته دیگری است .

ص: 462

عنه علیه السلام :سُبحانَ الدّائِمِ القائِمِ . (1)

الإمام الرضا علیه السلام :اسمُ اللّهِ الأَکبَرُ : یا حَیُّ یا قَیّومُ . (2)

الإمام المهدی علیه السلام مِن دُعائِهِ فی قُنوتِهِ : أَسأَ لُکَ بِاسمِکَ المَخزونِ المَکنونِ الحَیِّ القَیّومِ ، الَّذِی استَأثَرتَ بِهِ فی عِلمِ الغَیبِ عِندَکَ ، لَم یَطَّلِع عَلَیهِ أَحَدٌ مِن خَلقِکَ . (3)

51 / 2ما لا یُوصَفُ قِیامُهُ بِهِالإمام علیّ علیه السلام :دائِمٌ لا بِأَمَدٍ ، وقائِمٌ لا بِعَمَدٍ . (4)

الإمام الرضا علیه السلام :هُوَ قائِمٌ لَیسَ عَلی مَعنَی انتِصابٍ وقِیامٍ عَلی ساقٍ فی کَبَدٍ (5) کَما قامَتِ الأَشیاءُ ، ولکِن قائِمُ یُخبِرُ أَنَّهُ حافِظٌ ، کَقولِ الرَّجُلِ : القائِمُ بِأَمرِنا فُلانٌ وَاللّهُ هُوَ القائِمُ عَلی کُلِّ نَفسٍ بِما کَسَبَت ، وَالقائِمُ أَیضا فی کَلامِ النّاسِ الباقی ، وَالقائِمُ أَیضا یُخبِرُ عَنِ الکِفایَهِ ، کَقَولِکَ لِلرَّجُلِ : قُم بِأَمرِ بَنی فُلانٍ : أَی اکفِهِم ، وَالقائِمُ مِنّا قائِمٌ عَلی ساقٍ ، فَقَد جَمَعنَا الاِسمُ ولَم نَجمَعِ المَعنی . (6)

.

1- .الدروع الواقیه : ص 113 ، مهج الدعوات : ص 186 عن معاویه بن وهب عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام علیّ علیهم السلاموص 189 ، البلد الأمین : ص 24 ، المصباح للکفعمی : ص 127 کلّها عن الإمام الحسین علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 97 ص 154 ح 4 .
2- .مهج الدعوات : ص 379 عن عبد الحمید ، بحار الأنوار : ج 93 ص 223 ح 1 .
3- .مهج الدعوات : ص 91 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 234 .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 185 ، التوحید : ص 69 ح 26 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 121 ح 15 کلاهما عن الهیثم بن عبد اللّه الرمّانی عن الإمام الرضا عن آبائه عنه علیهم السلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 480 ح 117 ، البلد الأمین : ص 92 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 221 ح 2 .
5- .الکَبَد: الشدّه والمَشَقّه (القاموس المحیط: ج 1 ص 332) .
6- .الکافی : ج 1 ص 121 ح 2 ، التوحید : ص 188 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 147 ح 50 کلاهما عن الحسین بن خالد ، الاحتجاج : ج 2 ص 357 ح 282 نحوه .

ص: 463



51 / 2 آنچه قیام او ، با آن ، توصیف نمی شود

امام صادق علیه السلام :منزّه است پایدارِ استوار.

امام رضا علیه السلام :«یا حیّ یا قیوم؛ ای زنده، ای پاینده»، نامِ بزرگ تر خداست.

امام مهدی علیه السلام از نیایش ایشان در قنوت : از تو درخواست می کنم به نام اندوخته پوشیده زنده پاینده ات، که آن را نزد خود در علم غیب، ویژه خود ساخته ای [و ]کسی از آفریده هایت از آن آگاه نشد.

51 / 2آنچه قیام او ، با آن ، توصیف نمی شودامام علی علیه السلام :پایدار است، نه با فرجام، و استوار است، نه با ستون ها.

امام رضا علیه السلام :او استوار است، نه به معنای به پا خاستن و ایستادن بر ساق پا با سختی، آن گونه که اشیا پا برجا هستند؛ ولی [ عبارتِ ] «قائم است»، خبر می دهد که او نگاهبان است؛ مانند گفتار شخص : «فلانی قائم به امر ماست» و خدا، همان نگاهبان بر هر شخصی است در آنچه به دست آورده، و نیز «قائم» در سخن مردم، به معنای «پایدار» است و گاه نیز از بسندگی خبر می دهد. مانند گفته تو به کسی : «به کار فرزندان فلان، بر خیز»؛ یعنی ایشان را بسنده باش. قائم از ما (انسان ها) بر روی ساق [پا ]ایستاده است. پس [ما و خدا ]در نام ، مشترکیم و در معنا اشتراک نداریم.

.


ص: 464

الإمام الکاظم علیه السلام :لا أَقولُ : إِنَّهُ قائِمٌ فَأُزیلَهُ عَن مَکانِهِ ، ولا أَحُدُّهُ بِمَکانٍ یکَونُ فیهِ ، ولا أَحُدُّهُ أَن یَتَحَرَّکَ فی شَیءٍ مِنَ الأَرکانِ وَالجوَارِحِ . (1)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 125 ح 2 ، التوحید : ص 183 ح 19 ، الاحتجاج : ج 2 ص 326 ح 263 کلّها عن یعقوب بن جعفر ، بحار الأنوار : ج 3 ص 330 ح 32 .

ص: 465

امام کاظم علیه السلام :نمی گویم : او [در یک جا] ایستاده است که در این صورت، او را از جایش جابه جا کرده ام و او را به مکانی که در آن باشد، محدود نمی کنم و او را به این که در چیزی از اعضا و اندام ها به حرکت درآید، محدود نمی کنم.

.


ص: 466

الفصل الثانی والخمسون: القادر ، القدیرالقادر ، القدیر لغهًإِنّ «القادر» اسم فاعل من مادّه «قدر» ، و «القدیر» فعیل بمعنی فاعل من مادّه «قدر» وهو یدلّ علی مبلغ الشیء وکنهه ونهایته (1) . قَدْر الشیء : مبلغه . قَدَرْتُ الشّیءَ من التقدیر . قَدَرْتُ علی الشیء : قویتُ علیه وتمکّنت منه والاسم القدره (2) . و «القدیر» و «القادر» یکونان من القدره ، ویکونان من التقدیر (3) . ولمّا کانت صفات «المقتدر» ، «والمُقیت» ، و «المهیمن» قریبهً من صِفتَی «القدیر» و «القادر» فی المعنی ، فإنّنا نشیر إِلیها أَیضا . «فالمقتدر» اسم فاعل من اقتدر ، یقتدر ، اقتدار ، من مادّه «قدر» . والاقتدار علی الشیء : القدره علیه (4) . قال ابن الأَثیر : فی أسماء اللّه تعالی «القادِر ، والمُقْتَدِر ، والقَدِیر» فالقادر : اسم فاعل ، من قَدَر یَقْدِر ؛ والقدیر : فَعیل منه ، وهو للمبالغه . والمقتدر : مُفْتَعِل ، من اقْتَدَر ، وهو أَبْلَغ . (5) و«المُقیت» اسم فاعل من «قوت» وهو یدلّ علی إِمساک وحفظ وقدره علی شیء . المُقیت : الحافظ والشاهد والقادر والمقتدر (6) . و «المهیمن» مُفَیْعل من الأَمانه ، أَصله مُؤَیمن ، فأُبدلت الهاء من الهمزه . المهیمن : الرقیب ، الشاهد ، القائم بأُمور الخلق ، المؤتمن (7) .

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 5 ص 62 .
2- .المصباح المنیر : ص 492 ، الصحاح : ج 2 ص 786 .
3- .لسان العرب : ج 5 ص 74 .
4- .الصحاح : ج 2 ص 787 .
5- .النهایه : ج 4 ص 22 .
6- .معجم مقاییس اللغه : ج 5 ص 38؛ المصباح المنیر : ص 518 .
7- .النهایه : ج 5 ص 275؛ معجم مقاییس اللغه : ج 6 ص 63؛ لسان العرب : ج 13 ص 437 .

ص: 467



فصل پنجاه و دوم : قادر، قدیر

واژه شناسی «قادر» و «قدیر»

فصل پنجاه و دوم : قادر، قدیرواژه شناسی «قادر» و «قدیر»صفت «قادر (توانا / توانمند) »، اسم فاعل از مادّه «قدر» ، و صفت «قدیر (پُر توان / بسیار توانا) »، فعیل به معنای فاعل از مادّه «قدر» است و بر اندازه و غایت و نهایت شی ء، دلالت دارد. «قدرُ الشی ء»، یعنی: «اندازه آن» و «قدرتُ الشی ء»، یعنی: «آن چیز را اندازه گذاردم» و «قَدَرتُ علی الشی ء»، یعنی: «بر آن، نیرو یافتم / بر [ انجام دادن] آن، توانا گشتم» و اسم از این فعل، «قدرت» است و «قدیر» و «قادر»، می تواند [بر گرفته] از «قدرت» یا «تقدیر» باشد. از آن جا که صفات «مقتدر» و «مُقیت» و «مُهَیمِن»، از لحاظ معنا به دو صفت «قدیر» و «قادر» نزدیک اند ، به این صفات نیز اشاره می کنیم : صفت «مقتدر»، اسم فاعل از اقتدر، یقتدر، اقتدار، از مادّه «قدر» است و اقتدار بر یک شی ء، یعنی توانایی بر آن. ابن اثیر می گوید : در نام های خدای متعال، قادر و مقتدر و قدیر هست. قادر، اسم فاعل از «قدر، یقدر» است و قدیر، فعیل از آن مادّه و برای مبالغه است و مقتدر، مفتعل از «اقتدر» و بلیغ تر از «قادر» و «قدیر» است. صفت «مُقیت»، اسم فاعل از «قوت» است که بر نگهداری و توانایی بر چیزی دلالت دارد. مقیت، یعنی نگاهبان و شاهد و توانا و بسیار توانا، و «مُهَیمِن»، بر وزن مفیعل از ریشه «أمن» و اصل آن «مؤیمن» است که همزه اش بدل به هاء شده است. مهیمن، یعنی : رقیب، شاهد، قائم به امور آفریده ها و ایمنی بخش. (1)

.

1- .وجه ارتباط مهیمن (با معانی یاد شده) ، به نام های قادر و قدیر، دانسته نیست. م.

ص: 468

القادر ، القدیر فی القرآن والحدیثلقد وردت صفه «القدیر» فی القرآن الکریم خمسا وأَربعین مرّهً ، وصفه «القادر» بصیغه المفرد والجمع اثنتی عشره مرّهً (1) ، وصفه «المقتدر» بصیغه المفرد والجمع أَربع مرّات (2) ، وصفه «المُقیت» مرّهً واحدهً (3) ، وصفه المهیمن مرّه واحدهً (4) ، کذلک وردت صفه «القدیر» خمسا وثلاثین مرّهً فی مضمون «إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیر» ، وأَربع مرّات مع صفه «العلیم» (5) ، ومرّهً واحدهً مع صفه «الغفور» (6) . وورد کل من التعابیر التالیه مره واحده أیضا «عَفُوًّا قَدِیرًا» (7) ، و «اللَّهُ قَدِیرٌ» (8) و «کَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا» (9) . إِنّ الآیات والأَحادیث قد ذهبت إِلی أَنّ وجود المخلوقات دلیل علی قدره اللّه ، کذلک قدره اللّه مطلقه ، واللّه سبحانه قادر علی کلّ أَمر ممکن ، ولیس کالمخلوقات القادره علی بعض الأُمور ، والعاجزه عن القیام بأُمور أُخری ، فقدرات المخلوقات تصدر عن اللّه تعالی ، فی حیث أَنّ قدرته جلّ شأنه ذاتیّه وغیر معلوله لموجود آخر ، ومن ثمّ فهی أَزلیّه أَبدیّه . لقد جاء فی بعض الأَحادیث والتفاسیر أَنّ صفه «المُقیت» بمعنی صفه «المقتدر» (10) . وصفه «المهیمن» فی بعض الأَحادیث هی «المُهَیمِن بِقُدرَتِهِ» (11) و «خَلَقَ فَأَتقَنَ ، وأَقامَ فَتَهَیمَنَ» 12 .

.

1- .الأنعام : 37 ، 65 ، الإسراء : 99 ، یس : 81 ، الأحقاف : 33 ، القیامه : 4 ، 40 ، الطارق : 8 ، المؤمنون : 18 ، 95 ، المعارج : 40 ، المرسلات : 23 .
2- .القمر : 44 ، 55 ، الکهف : 45 ، الزخرف : 42 .
3- .النساء : 85 .
4- .الحشر : 23 .
5- .النحل : 70 ، الروم : 54 ، الشوری : 50 ، فاطر : 44 .
6- .الممتحنه : 7 .
7- .النساء : 149 .
8- .الفرقان : 54 .
9- .تفسیر القمّی : ج 1 ص 145؛ تفسیر القرطبیّ : ج 5 ص 296 وراجع: عیون أخبار الرضا : ج 2 ص 154 ح 23 .
10- .راجع : ج 5 ص 444 ح 4332 .
11- .تهذیب الأحکام : ج 3 ص 151 ح 32 ، بحار الأنوار : ج 91 ص 293 ح 2 .

ص: 469



قادر و قدیر، در قرآن و حدیث

قادر و قدیر، در قرآن و حدیثدر قرآن کریم، صفت «قدیر»، 45 بار و صفت «قادر»، با ساخت مفرد و جمع، دوازده بار و صفت «مقتدر»، با ساخت مفرد و جمع، چهار بار و صفت «مقیت»، یک بار و صفت «مهیمن»، یک بار به کار رفته است. همچنین، صفت «قدیر»، 35 بار مضمون «إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ؛ همانا خدا بر هر چیزی تواناست» و چهار بار با صفت «علیم» و یک بار با صفت «غفور» و یک بار نیز در هر یک از تعابیر : «عَفُوًّا قَدِیرًا ؛ بخشنده توانا» و «اللَّهُ قَدِیرٌ ؛ خدا تواناست» و «کَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا ؛ پروردگار تو تواناست» به کار رفته است. آیات و احادیث، بر آن است که هستیِ آفریده ها نشانه توانایی خداست. نیز توانایی خدا، مطلق است و خدای سبحان، به هر امر ممکنی تواناست و مانند آفریده ها، بر برخی امور توانا و از انجام دادن اموری دیگر، ناتوان نیست. توانایی آفریده ها از جانب خدای متعال است، در حالی که توانایی خداوند عز و جلذاتی است و معلول موجود دیگری نیست و از همین رو، دیرینه و جاوید است. در برخی احادیث و تفاسیر آمده که صفت «مقیت»، به معنای صفت «مقتدر» است و صفت «مهیمن» در برخی احادیث، یعنی «المهیمن بقدرته؛ نگاهبان (مُشرف) با توانایی خود» و در «خَلَقَ فأتقَنَ وأقامَ فَتَهَیمَنَ؛ آفرید و استوار داشت و به پا داشت و اِشراف یافت».

.


ص: 470

52 / 1صِفَهُ قُدرَتِهِالکتاب«إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ » . (1)

«وَ کَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ مُّقْتَدِرًا » . (2)

«وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْ ءٍ فِی السَّمَوَ تِ وَ لاَ فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ عَلِیمًا قَدِیرًا » . (3)

.

1- .البقره : 20 ، 109 ، 148 ، 259 ، آل عمران : 165 ، النحل : 77 ، النور : 45 ، العنکبوت : 20 ، فاطر : 1 ، الطلاق : 12 .
2- .الکهف : 45 .
3- .فاطر : 44 .

ص: 471



52 / 1 ویژگی توانایی او

52 / 1ویژگی توانایی اوقرآن«همانا خدا بر همه چیز ، تواناست» .

«و خدا بر همه چیز، بسیار تواناست» .

«و هرگز خدا [چنان] نیست که چیزی نه در آسمان ها و نه در زمین، از چنگ [توانایی] او در رود ؛ زیرا او دانای تواناست» .

.


ص: 472

«فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَدِرُونَ » . (1)

راجع : آل عمران : 26 و 29 و 189 ، النساء : 133 ، المائده : 17 و 19 و 40 و 720 ، الأنعام : 17 و 37 و 65 ، التوبه : 39 ، هود : 4 ، الحجّ : 6 ، الروم : 50 ، فصّلت : 39 ، الشوری : 9 ، الأحقاف : 33 ، الحدید : 2 ، الحشر : 6 ، التغابن : 1 ، التحریم : 8 ، الملک : 1 ، الأحزاب : 27 ، الفتح : 21 ، القمر : 44 و 55 ، الزخرف : 42 ، الإسراء : 99 ، یس : 81 ، القیامه : 40 ، الطارق : 8 .

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله مِن دُعائِهِ إِذا أَمسی : اللّهُمَّ إِنَّکَ بِجَمیعِ حاجَتی عالِمٌ ، وإِنَّکَ عَلی جَمیعِ نُجحِها قادِرٌ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :إِنَّ اللّهَ . . . القادِرُ عَلی ما أَقدَرَهُم عَلَیهِ . (3)

الإمام علیّ علیه السلام :هُوَ القادِرُ الَّذی إِذَا ارتَمَتِ الأَوهامُ لِتُدرِکَ مُنقَطَعَ قُدرَتِهِ ، وحاوَلَ الفِکرُ المُبَرّأُ مِن خَطَراتِ الوَساوِسِ أن یَقَعَ عَلَیهِ فی عَمیقاتِ غُیوبِ مَلَکوتِهِ ، وتَوَلَّهَتِ القُلوبُ إِلَیهِ لِتَجرِیَ فی کَیفِیَّهِ صِفاتِهِ ، وغَمَضَت مَداخِلُ العُقولِ فی حَیثُ لا تَبلُغُهُ الصِّفاتُ لِتَناوُلِ عِلمِ ذاتِهِ ، رَدَعَها وهِیَ تَجوبُ مَهاوِیَ سُدَفِ الغُیوبِ مُتَخَلِّصَهً إِلَیهِ سُبحانَهُ . (4)

عنه علیه السلام :کُلُّ قادِرٍ غَیرُهُ یَقدِرُ ویَعجِزُ . (5)

.

1- .المرسلات : 23 .
2- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 335 ح 7657 عن الحارث عن الإمام علیّ علیه السلام ، کنز العمّال : ج 2 ص 634 ح 4951 .
3- .تحف العقول : ص 37 ، التوحید : ص 361 ح 7 عن سلیمان بن جعفر الجعفری عن الإمام الرضا علیه السلام ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 144 ح 48 عن سلیمان بن جعفر الحمیری عن الإمام الرضا علیه السلام ، الاختصاص : ص 198 عن الإمام الرضا علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 140 ح 22 .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 91 عن مسعده بن صدقه عن الإمام الصادق علیه السلام وراجع: التوحید : ص 51 ح 13 .
5- .نهج البلاغه : الخطبه 65 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 309 ح 37 .

ص: 473

«و توانستیم و چه نیکو تواناییم» .

ر . ک : آل عمران: آیه 26 و 29 و 189، نساء: آیه 133، مائده: آیه 17، 19، 40 و 72، انعام: آیه 17، 37 و 65، توبه: آیه 39، هود: آیه 40، حج: آیه 6، روم: آیه 50، فصّلت: آیه 39، شورا: آیه 9، احقاف: آیه 33، حدید: آیه 2، حشر: آیه 6، تغابن: آیه 1 ، تحریم: آیه 8 ، ملک: آیه 1، احزاب: آیه 27، فتح: آیه 21 ، قمر: آیه 44 و 55، زخرف: آیه 42، اسراء: آیه 99، یس: آیه 81 ، قیامت: آیه 40، طارق: آیه 8 .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله از دعای ایشان در شامگاه : خدایا! تو به همه نیاز من دانایی و تو بر بر آوردن همه آن، توانایی.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداست... توانا بر آنچه ایشان (انسان ها) را بر آن، توانا ساخته است.

امام علی علیه السلام :اوست توانایی که هر گاه اوهام آهنگ آن کند تا غایت توانایی او را دریابد و اندیشه پیراسته از خطورات وسوسه ها بخواهد بر نهان های ژرف ملکوت او دست یابد و اگر دل ها شیفته او گردد تا در چگونگی اوصاف او ره سپار شود و مواضع ورود خردها [ از ظرافت ]نهان گردد، به گونه ای که توصیفات به آگاهی از حقیقت آن دست نیابد تا آگاهی از ذات او را فرا چنگ آورد، دست رد به سینه آنها می زند، در حالی که پرتگاه های غُیوب را روی آورانه به سوی خدای سبحان، در می نوردند.

امام علی علیه السلام :هر توانایی جز او [گاه] می تواند و [گاه ]ناتوان می گردد.

.


ص: 474

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الواحِدِ الأَحَدِ الصَّمَدِ المُتَفَرِّدِ ، الَّذی لا مِن شَیءٍ کانَ ، ولا مِن شَیءٍ خَلَقَ ما کانَ ، قُدرَهٌ بانَ بِها مِنَ الأَشیاءِ وبانَتِ الأَشیاءُ مِنهُ . (1)

عنه علیه السلام :کُلُّ قادِرٍ غَیرُ اللّهِ سُبحانَهُ مَقدورٌ . (2)

عنه علیه السلام فی دُعائِهِ المَعروفِ بِدُعاءِ کُمَیلٍ : اللّهُمَّ عَظُمَ سُلطانُکُ ، وعَلا مَکانُکَ ، وخَفِیَ مَکرُکَ ، وظَهَرَ أَمرُکَ ، وغَلَبَ قَهرُکَ ، وجَرَت قُدرَتُکَ ، ولا یُمکِنُ الفِرارُ مِن حُکومَتِکَ . (3)

عنه علیه السلام فی خُطبَهٍ یَذکُرُ فیها صِفاتِ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ : قادِرٌ إِذ لا مَقدورَ . (4)

الإمام زین العابدین علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذی مَنَّ عَلَینا ... بِقُدرَتِهِ الّتی لا تَعجِزُ عَن شَیءٍ وإِن عَظُمَ ، ولا یَفوتُها شَیءٌ وإِن لَطُفَ . (5)

الإمام الصادق علیه السلام :إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لا تُقَدَّرُ قُدرَتُهُ ، ولا یَقدِرُ العِبادُ عَلی صِفَتِهِ ، ولا یَبلُغونَ کُنهَ عِلمِهِ ، ولا مَبلَغَ عَظَمَتِهِ ، ولَیسَ شَیءٌ غَیرَهُ . (6)

عنه علیه السلام :لَم یَزَلِ اللّهُ عز و جل رَبَّنا . . . وَالقُدرَهُ ذاتُهُ ولا مَقدورَ ، فَلَمّا أَحدَثَ الأَشیاءَ وکانَ المَعلومُ وَقَعَ العِلمُ عَلَی المَعلومِ . . . وَالقُدرَهُ عَلَی المَقدورِ . (7)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 134 ح 1 عن محمّد بن أبی عبد اللّه ومحمّد بن یحیی جمیعا رفعاه إلی الإمام الصادق علیه السلام ، التوحید : ص 41 ح 3 عن الحصین بن عبد الرحمن عن أبیه عن الإمام الصادق عن آبائه عنه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 269 ح 15 .
2- .غرر الحکم : ح 6889 .
3- .مصباح المتهجّد : ص 845 ح 910 ، الإقبال : ج 3 ص 332 وفیه «جندک» بدل «قهرک» وکلاهما عن کمیل بن زیاد ، البلد الأمین : ص 188 وراجع: الکافی: ج 1 ص 127 ح 5 و ص 126 ح 4 .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 152 ، کشف الغمّه : ج 3 ص 209 عن الإمام العسکری علیه السلام وفیه «القادر قبل المقدور عَلَیهِ» .
5- .الصحیفه السجّادیّه : ص 25 الدعاء 2 .
6- .التوحید : ص 128 ح 8 عن المفضّل بن عمر الجعفی ، بحار الأنوار : ج 3 ص 306 ح 44 .
7- .الکافی : ج 1 ص 107 ح 1 ، التوحید : ص 139 ح 1 کلاهما عن أبی بصیر ، بحار الأنوار : ج 4 ص 71 ح 18 .

ص: 475

امام علی علیه السلام :ستایش، از آن خدایِ یگانه یکتای بی نیاز بی همتاست؛ کسی که نه از چیزی به وجود آمده، نه آنچه را که هست، از چیزی آفریده است . [ او را ]توانایی ای است که با آن از اشیا جدا شده و اشیا از او جدا شده اند.

امام علی علیه السلام :هر توانایی جز خدای سبحان، تحت قدرت [ دیگری ]است.

امام علی علیه السلام در دعای ایشان، معروف به دعای کمیل : بار خدایا! سلطه تو ، سترگ ، جایگاه تو بلندپایه، نیرنگ تو پنهان، کار (/ فرمان) تو آشکار، چیرگی تو غالب و توانایی تو جاری است و از فرمان روایی تو نمی توان گریخت.

امام علی علیه السلام در سخنرانی ای که در آن، از اوصاف خدای شکوهمند، یاد می کند : تواناست [حتّی] آن گاه که توانسته ای نیست.

امام زین العابدین علیه السلام :ستایش، از آنِ خداست که بر ما منّت نهاد ... با توانایی اش که از کاری هر چند سترگ، ناتوان نیست و چیزی از چنگ او به در نمی رود، هر چند ریز و باریک باشد.

امام صادق علیه السلام :توانایی خدای متعال را نمی توان اندازه نهاد و بندگان، او را توصیف نمی توانند کرد و به حقیقت دانش او و به اندازه سترگی او نمی رسند، و چیزی جز این نیست.

امام صادق علیه السلام :خدای عزّتمند شکوهمند، هماره خداوندگار ماست ... و توانایی ، ذاتیِ اوست، [حتّی ]آن گاه که توانسته ای نبود . پس آن گاه که اشیا را پدید آورد و [ از پیش ]دانسته بود، دانش بر دانسته واقع شد ... و توانایی بر توانسته.

.


ص: 476

عنه علیه السلام :لَم یَزَلِ اللّهُ جَلَّ اسمُهُ عالِما بِذاتِهِ ولا مَعلومَ ، ولَم یَزَل قادِرا بِذاتِهِ ولا مَقدورَ . (1)

الإمام الکاظم علیه السلام :إِنَّ اللّهَ تَعالی ... القادِرُ الَّذی لا یَعجِزُ ، وَالقاهِرُ الَّذی لا یُغلَبُ . (2)

عیون أخبار الرضا عن محمّد بن عرفه :قُلتُ لِلرِّضا علیه السلام : خَلَقَ اللّهُ الأَشیاءَ بِالقُدرَهِ أَم بِغَیرِ القُدرَهِ ؟ فَقالَ علیه السلام : لا یَجوزُ أَن یَکونَ خَلقُ الأَشیاءِ بِالقُدرَهِ ؛ لِأَنَّکَ إِذا قُلتَ : خَلَقَ الأَشیاءَ بِالقُدرَهِ ، فَکَأَنَّکَ قَد جَعَلتَ القُدرَهَ شَیئا غَیرَهُ ، وجَعَلتَها آلَهً لَهُ بِها خَلَقَ الأَشیاءَ ، وهذا شِرکٌ ، وإِذا قُلتَ : خَلَقَ الأَشیاءَ بِغَیرِ قُدرَهٍ (3) ، فَإِنَّما تَصِفُهُ أَنَّهُ جَعَلَها بِاقتِدارٍ عَلَیها وقُدرَهٍ ، ولکِن لَیسَ هُوَ بِضَعیفٍ ولا عاجِزٍ ولا مُحتاجٍ إِلی غَیرِهِ ، بَل هُوَ سُبحانَهُ قادِرٌ لِذاتِهِ لا بِالقُدرَهِ . (4)

راجع : ص 42 ح 4474 و 348 ح 4868 .

تعلیق:قالَ أَکثر المعتزله : لا یوصف البارئ بالقدره علی شیء یقدر علیه عباده ، ومحال أَن یکون مقدور واحد لقادرین . (5) ویلزم من قول المعتزله الآنف الذکر أَنّ اللّه سبحانه عاجز إِزاء قدره الإنسان ، وهذا هو معنی التفویض الباطل ، وفی مقابل هذا القول ورد فی أَحادیث أَهل البیت علیهم السلامأنّ اللّه تعالی وإن أَقدر عباده علی أَفعالهم الاختیاریّه باعتبار أنّ وجود هذه القدره من شروط التکلیف ، إلاّ أنّه تعالی متسلّط علی قدرتهم ؛ لأنّ هذه القدره واقعه فی طول قدرته تعالی.

.

1- .الأمالی للطوسی : ص 168 ح 282 عن أبی بصیر ، بحار الأنوار : ج 4 ص 68 ح 11 .
2- .التوحید : ص 76 ح 32 عن محمّد بن أبی عمیر .
3- .فی النسخه القدیمه: «بقدره» (هامش المصدر) .
4- .عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 117 ح 7 ، التوحید : ص 130 ح 12 نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 136 ح 3 .
5- .مقالات الإسلامیّین للأشعری : ج 2 ص 228 ح 259

ص: 477

امام صادق علیه السلام :خداوند متعال، هماره ذاتا داناست، حتّی اگر دانسته ای نباشد و همیشه ذاتا تواناست، حتّی اگر توانسته ای نباشد.

امام کاظم علیه السلام :خدا والاست ... توانایی است که ناتوان نمی گردد و چیره ای است که مغلوب نمی شود.

عیون أخبار الرضا علیه السلام به نقل از محمّد بن عرفه : به امام رضا علیه السلام گفتم : خداوند، اشیا را به وسیله قدرت آفرید یا به غیر قدرت؟ فرمود : «روا نیست که آفرینش اشیا به وسیله قدرت باشد؛ زیرا تو هر گاه بگویی: اشیا را به وسیله قدرت آفرید ، گویی قدرت را چیزی غیر از او نهاده ای و آن را ابزاری برای او قرار داده ای که به وسیله آن، اشیا را آفریده است و این، شرک است. نیز هر گاه بگویی : اشیا را با قدرت آفریده ، در این صورت، او را وصف نموده ای به این که او آنها را به وسیله اقتدار و قدرت بر آنها ساخته است؛ ولی او ناتوان و درمانده و نیازمند به دیگری نیست؛ بلکه او که پاک است به ذات خود تواناست، نه به وسیله قدرت [زاید بر ذات] .

ر . ک : ص 43 ح 4474 و 349 ح 4868 .

توضیحبیشتر معتزله می گویند : خداوند به توانایی بر چیزی که بندگان او بر آن توانا هستند، موصوف نمی گردد؛ زیرا مُحال است که مقدور واحدی برای دو قادر باشد. از این سخن معتزله، لازم می آید که خدای سبحان در محدوده توانایی انسان، ناتوان باشد و این، همان معنای تفویض (واگذاری) باطل است. در مقابل این سخن، در احادیث اهل بیت علیهم السلامآمده که خدای متعال، گو این که بندگانش را بر افعال اختیاری شان توانا ساخته، به اعتبار این که وجود این توانایی از شروط تکلیف است، امّا خود بر توانایی ایشان سلطه دارد؛ زیرا این قدرت، در طول قدرت خداست.

.


ص: 478

52 / 2دَلیلُ قُدرَتِهِالإمام علیّ علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... المُستَشهِدِ بِآیاتِهِ عَلی قُدرَتِهِ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ : أُنظُر إِلی هذَا الجَرادِ ما أَضعَفَهُ وأَقواهُ ؛ فَإِنَّکَ إِذا تَأَمَّلتَ خَلقَهُ رَأَیتَهُ کَأَضعَفِ الأَشیاءِ ، وإِن دَلَفَت (2) عَساکِرُهُ نَحوَ بَلَدٍ مِنَ البُلدانِ لَم یَستَطِع أَحَدٌ أَن یَحمِیَهُ مِنهُ . أَلا تَری أَنَّ مَلِکا مِن مُلوکِ الأَرضِ لَو جَمَعَ خَیلَهُ ورَجِلَهُ لِیَحمِیَ بِلادَهُ مِنَ الجَرادِ لَم یَقدِر عَلی ذلِکَ ؟ أَفَلَیسَ مِنَ الدَّلائِلِ عَلی قُدرَهِ الخالِقِ أَن یَبعَثَ أَضعَفَ خَلقِهِ إِلی أَقوی خَلقِهِ فَلا یَستطیعُ دَفعَهُ ؟ أُنظُر إِلَیهِ کَیفَ یَنسابُ عَلی وَجهِ الأَرضِ مِثلُ السَّیلِ ، فَیَغشِی السَّهلَ وَالجَبَلَ وَالبَدوَ وَالحَضَرَ ، حَتّی یَستُرَ نورَ الشَّمسِ بِکَثرَتِهِ ، فَلَو کانَ هذا مِمّا یُصنَعُ بِالأَیدی مَتی کانَ یَجتَمِعُ مِنهُ هذِهِ الکَثَرَهُ ؟ وفی کَم مِن سَنَهٍ کانَ یَرتَفِعُ ؟ فَاستَدِلَّ بِذلِکَ عَلَی القُدرَهِ الَّتی لا یَؤودُها (3) شَیءٌ ویَکثُرُ عَلَیها . (4)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعیل بن قتیبه عن الإمام الصادق علیه السلام ، التوحید : ص 56 ح 14 عن فتح بن یزید الجرجانی عن الإمام الرضا علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 284 ح 17 .
2- .دَلَف : أی قرب منه ، وأقبل عَلَیهِ ، من الدَّلیف ؛ وهو المشی الرُّوَید (النهایه : ج 2 ص 130) .
3- .آدَهُ الأمرُ أوْدا : بلغ منه المجهود والمشقّه (لسان العرب : ج 3 ص 74) .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 108 عن المفضّل بن عمر فی الخبر المشتهر بتوحید المفضل .

ص: 479



52 / 2 نشانه قدرت او

52 / 2نشانه قدرت اوامام علی علیه السلام :ستایش، خدای راست ... که نشانه هایش را بر توانایی خود، گواه آورده است.

امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر : به این ملخ بنگر که چه ناتوان و چه نیرومند است. هر گاه تو در آفرینش او تأمّل کنی، او را چون ناتوان ترین چیزها می بینی و [ در عین حال ]اگر لشکرهای او به سوی شهری از شهرها روی آورند، کسی را یارای آن نیست که در برابر آنها از آن دفاع کند. آیا نمی بینی که اگر پادشاهی از پادشاهان زمین، سواره نظام و پیاده نظام خود را گرد آورد تا از شهرهای خود در برابر ملخ دفاع کند، از آن [کار] ناتوان باشد؟ آیا از نشانه های توانایی آفریدگار نیست که ناتوان ترین آفریده های خود را به سوی نیرومندترینِ آفریدگانش روانه کند و او نتواند آن را براند؟ بنگر به او که چگونه بر روی زمین، مانند سیلاب روان است و دشت و کوه و بادیه و آبادی را فرو می پوشانَد تا آن جا که فروغ آفتاب را با فراوانی خود می پوشاند. اگر این [موجود] از ساخته دست [بشر] بود، کِی این فراوانی از آن فراهم می شد؟ و در چند سال از میان می رفت؟ پس با آن بر توانایی ای که چیزی بر آن گران نمی آید و بر آن فزونی نمی گیرد، استدلال کن.

.


ص: 480

الإمام الرضا علیه السلام لَمّا سُئِلَ : لِمَ خَلَقَ اللّهُ عز و جلالخَلقَ عَلی أَنواعٍ شَتّی ولَم یَخلُقهُ نَوعا واحِدا ؟ قالَ : لِئَلاّ یَقَعَ فی الأَوهامِ أَنَّهُ عاجِزٌ ، فَلا تَقَعُ صورَهٌ فی وَهمِ مُلحِدٍ إِلاّ وقَد خَلَقَ اللّهُ عز و جلعَلَیها خَلقا ، ولا یَقولُ قائِلٌ : هَل یَقدِرُ اللّهُ عز و جلعَلی أَن یَخلُقَ عَلی صورَهِ کَذا وکَذا إِلاّ وَجَدَ ذلِکَ فی خَلقِهِ تَبارَکَ وتَعالی ، فَیُعلَمُ بِالنَّظَرِ إِلی أَنواعِ خَلقِهِ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ . (1)

راجع : ص 366 ح 4906، ج 7 ص 398 ح 5499 .

52 / 3قُدرَهُ اللّهِ وَالمُحالُالإمام الصادق علیه السلام :قیلَ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام : هَل یَقدِرُ رَبُّکَ أَن یُدخِلَ الدُّنیا فی بَیضَهٍ مِن غَیرِ أَن یُصَغِّرَ الدُّنیا أَو یُکَبِّرَ البَیضَهَ ؟ فَقالَ : إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لا یُنسَبُ إِلی العَجزِ ، وَالَّذی سَأَلتَنی لا یَکونُ . (2)

.

1- .عیون أخبار الرضا : ج 2 ص 75 ح 1 ، علل الشرائع : ص 14 ص 13 کلاهما عن الحسن بن علیّ بن فضّال ، بحار الأنوار : ج 3 ص 41 ح 15 .
2- .التوحید : ص 130 ح 9 عن عمر بن اُذینه ، مشکاه الأنوار : ص 454 ح 1515 عن محمّد بن أبی عمیر یرفعه عن عیسی علیه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 143 ح 10 .

ص: 481



52 / 3 قدرت خدا و مُحال

امام رضا علیه السلام در پاسخ به این سؤال که: چرا خداوند عز و جل آفریدگان را بر گونه های ناهمسان آفرید و آنها را یک گونه نیافرید؟ : تا در خیال ها نیفتد که او ناتوان است. پس هیچ تصویری [ از موجودی] در خیال [فرد ]کژ رونده واقع نمی شود، جز آن که خداوند عز و جل بر طبق آن، آفریده ای آفریده است. هیچ گوینده ای نمی گوید : «آیا خداوند عز و جلمی تواند طبق تصویری چنان و چنان [موجودی ]بیافریند؟»، مگر آن که آن را در آفریده های او که والا و بلندپایه است بیابد. پس با نگرش در گونه های آفریده های او دانسته می شود که او بر همه چیز تواناست.

ر . ک : ص 367 ح 4906 ، ج 7 ص 399 ح 5499.

52 / 3قدرت خدا و مُحالامام صادق علیه السلام :به امیر مؤمنان گفته شد : آیا خداوندگارت می تواند جهان را در تخم مرغی داخل کند، بدون آن که جهان را کوچک کند یا تخم مرغ را بزرگ سازد؟ فرمود : «خداوند والا و بلندپایه، به ناتوانی منسوب نمی گردد؛ ولی چیزی که از من پرسیدی، امکان ناپذیر است».

.


ص: 482

عنه علیه السلام :جاءَ رَجُلٌ إِلی أَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلامفَقالَ : أیقَدِرُ اللّهُ أن یُدخِلَ الأَرضَ فی بَیضَهٍ ولا یُصَغِّرَ الأَرضَ ولا یُکَبِّرَ البَیضَهَ ؟ فَقالَ : وَیلَکَ ! إِنَّ اللّهَ لا یُوصَفُ بِالعَجزِ ، ومَن أَقدَرُ مِمَّن یُلَطِّفُ الأَرضَ ویُعَظِّمُ البَیضَهَ؟ (1)

الإمام الرضا علیه السلام لَمّا سُئِلَ :هَل یَقدِرُ رَبُّکَ أَن یَجعَلَ السَّماواتِ وَالأَرضَ وما بَینَهُما فی بَیضَهٍ ؟ قالَ : نَعَم ، وفی أَصغَرَ مِنَ البَیضَهِ ، قَد جَعَلَها فی عَینِکَ ، وهِیَ أَقَلُّ مِنَ البَیضَهِ ؛ لِأَنَّکَ إِذا فَتَحتَها عایَنتَ السَّماءَ وَالأَرضَ وما بَینَهُما ، ولو شاءَ لَأَعماکَ عَنها . (2)

.

1- .التوحید : ص 130 ح 10 عن أبان بن عثمان وص 127 ح 5 عن محمّد بن أبی عمیر عمّن ذکره عن الإمام الصادق علیه السلاموفیه «إنّ إبلیس قالَ لعیسی بن مریم علیه السلام : أیقدر اللّه . . . » ، بحار الأنوار : ج 4 ص 142 ح 9 .
2- .التوحید : ص 130 ح 11 عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر ، بحار الأنوار : ج 4 ص 143 ح 12.

ص: 483

امام صادق علیه السلام :مردی پیش امیر مؤمنان آمد و گفت : آیا خدا می تواند زمین را در تخم مرغی در آورد در حالی که زمین را کوچک و تخم مرغ را بزرگ نکند؟ فرمود : «وای بر تو! خدا به ناتوانی موصوف نمی گردد. چه کسی تواناتر از کسی است که زمین را کوچک می کند و تخم مرغ را بزرگ می کند؟». (1)

امام رضا علیه السلام آن گاه که از ایشان پرسیده شد : آیا خداوندگار تو می تواند آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن دو است، در تخم مرغی نهد؟ : آری؛ و در کوچک تر از تخم مرغ. آنها را در چشم تو قرار داده است و آن، از تخم مرغ، خُردتر است؛ زیرا تو هر گاه دیده ات را بگشایی، آسمان و زمین و آنچه را میان آن دو است، مشاهده می کنی و اگر می خواست، تو را از [دیدن ]آنها نابینا می ساخت.

.

1- .ظاهرا امام علیه السلام از پیش فرض خودِ پرسشگر، در استدلال علیه او بهره جسته است، بدین معنا که: تو پذیرفته ای که خدا می تواند زمین را به اندازه تخم مرغ ، کوچک و تخم مرغ را به اندازه زمین، بزرگ کند و آیا این برای اثبات توانایی خدا بسنده نیست؟

ص: 484

الفصل الثالث والخمسون: القاهر ، القهّارالقاهر ، القهّار لغهً«القهّار» مبالغه فی «القاهر» ومن مادّه «قهر» بمعنی الغلبه (1) ، ولذلک نجد أَنّ القاهر والقهّار صفتان نسبیّتان تعبّران عن نوعٍ من ارتباط موجود بموجود آخر .

القاهر ، القهّار فی القرآن والحدیثاستعمل القرآن الکریم صفه «القاهر» مرّتین بقوله: «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ» (2) ، واستعمل صفه «القهّار» ستّ مرّات مع صفه «الواحد» (3) ، وقاهریّه اللّه سبحانه فی الأَحادیث بنحو مطلق وبالنسبه إلی کلّ ما سواه . من جهه أُخری ، إنّ قاهریّه اللّه لیست کقاهریّه المخلوقات التی تشوبها الحیله والمکر والنصب عادهً ، وغالبیّتها فی جهه تصاحبه مغلوبیّتها من جهه أُخری ، بل إنّ قاهریّته تعالی تعنی أنّ جمیع الموجودات لمّا کانت مخلوقه للّه وقائمه به فهی محتاجه إلیه فی وجودها وجمیع شؤونها وترتدی لباس الذلّه والمسکنه أَمامه .

.

1- .المصباح المنیر : ص 518 .
2- .الأنعام : 18 ، 61 .
3- .یوسف : 39 ، الرعد : 16 ، إبراهیم : 48 ، ص : 65 ، الزمر : 4 ، غافر : 16 .