گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلدششم
فصل پنجاه و سوم : قاهر، قهّار



واژه شناسی «قاهر» و «قهّار»

قاهر و قهّار، در قرآن و حدیث

فصل پنجاه و سوم : قاهر، قهّارواژه شناسی «قاهر» و «قهّار»صفت «قهّار (بسیار چیره)»، مبالغه در «قاهر (چیره)» از مادّه «قهر» به معنای چیرگی است. از این روست که قاهر و قهّار، دو صفت نسبی هستند که بیانگر گونه ای از پیوند یک موجود با موجودی دیگرند.

قاهر و قهّار، در قرآن و حدیثقرآن کریم، صفت «قاهر» را دو بار با تعبیر: «هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ؛ اوست چیره بر فراز بندگانش» و صفت «قهّار» را شش بار همراه با صفت «واحد (یکتا)» به کار برده است. در احادیث، چیره بودن خدای سبحان، به گونه مطلق و نسبت به همه چیزهاست. از سوی دیگر، چیره بودن خدا ، مانند چیره بودن آفریده ها نیست؛ چرا که چیرگی آفریده ها معمولاً با حیله و نیرنگ و درماندگی آمیخته است و چیره بودن آنها از یک جهت، همراه با مغلوب بودن از جهتی دیگر است. چیرگی خدای والا، به این معناست که چون موجودات، آفریده خدا هستند و به او پا برجایند، در هستی و همه شئون خود، به او نیازمندند و در پیشگاه او، جامه خواری و بینوایی بر تن دارند.

.


ص: 486

53 / 1مَعنی قاهِریَّتِهِالإمام علیّ علیه السلام :الواحِدُ الصَّمَدُ ، وَالمُتَکَبِّرُ عَنِ الصّاحِبَهِ وَالوَلَدِ ، رافِعُ السَّماءِ بِغَیرِ عَمَدٍ ، ومُجرِی السَّحابِ بِغَیرِ صَفَدٍ (1) ، قاهِرُ الخَلقِ بِغَیرِ عَدَدٍ . (2)

الإمام الرِّضا علیه السلام :. . . أَمَّا القاهِرُ فَلَیسَ عَلی مَعنی عِلاجٍ ونَصبٍ وَاحتِیالٍ ومُداراهٍ ومَکرٍ ، کَما یَقهَرُ العِبادُ بَعضُهُم بَعضا ، وَالمَقهورُ مِنهُم یَعودُ قاهِرا وَالقاهِرُ یَعودُ مَقهورا ، ولکِن ذلِکَ مِنَ اللّهِ تَبارَکَ وتَعالی عَلی أَنَّ جَمیعَ ما خَلَقَ مُلَبَّسٌ بِهِ الذُّلُّ لِفاعِلِهِ ، وقِلَّهُ الاِمتِناعِ لِما أَرادَ بِهِ ، لَم یَخرُج مِنُه طَرفَهَ عَینٍ أَن یَقولَ لَهُ : «کُن» فَیَکونُ ، وَالقاهِرُ مِنّا عَلی ما ذَکَرتُ ووَصَفتُ ، فَقَد جَمَعَنَا الاِسمُ وَاختَلَفَ المَعنی ، وهکَذا جَمیعُ الأَسماءِ وإِن کُنّا لَم نَستَجمِعها . (3)

الإمام الکاظم علیه السلام فِی الدُّعاءِ : . . . أَنتَ عَزیزٌ ذُو انتِقامٍ ، قَیّومٌ لا تَنامُ ، قاهِرٌ لا تُغلَبُ ولا تُرامُ ، ذُو البَأسِ الَّذی لا یُستَضامُ . (4)

53 / 2قاهِرُ الأَعداءِ وَالأَضدادِرسول اللّه صلی الله علیه و آله فِی الدُّعاءِ : یا صاحِبَ الغُرَباءِ ، یا ناصِرَ الأَولیاءِ ، یا قاهِرَ الأَعداءِ . (5)

.

1- .الصَّفَد : القَید (لسان العرب : ج 3 ص 512) .
2- .مهج الدعوات : ص 144 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 232 ح 8 .
3- .الکافی : ج 1 ص 122 ح 2 عن علیّ بن محمّد ، التوحید : ص 190 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ص 149 ح 50 کلاهما عن الحسین بن خالد ، بحار الأنوار : ج 4 ص 179 .
4- .بحار الأنوار : ج 95 ص 448 ح 1 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی .
5- .البلد الأمین : ص 410 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 396 .

ص: 487



53 / 1 معنای چیرگی خدا

53 / 2 چیره بر دشمنان و هَماوردان

53 / 1معنای چیرگی خداامام علی علیه السلام :[ اوست] یگانه بی نیاز و فراتر از همسر و فرزند، بر افرازنده آسمانْ بی ستون ها و روان کننده ابرْ بدون بند، و چیره بر آفریدگانْ بدون لشکر.

امام رضا علیه السلام :... امّا قاهر، به معنای [چیره شدن با ]کارپردازی و خستگی و چاره جویی و نرمی و نیرنگ زدن نیست، آن سان که بندگان، برخی بر برخی چیره می گردند و مقهور ایشان، قاهر، و قاهرشان مقهور می گردد؛ ولی چیره بودن درباره خدا که والا و بلندپایه است به این [معنا ]است که بر [ تنِ] همه آنچه آفریده، در برابر سازنده خویش و در خودداری از خواسته او، جامه خواری پوشیده شده است. دیده بر هم زدنی، از صدور فرمانِ «باش!» نگذشته که آن به وجود می آید. قاهر از ما، چنان است که یاد کردم و وصف نمودم. پس [ما و خدا] در نام [«قاهر» ]مشترکیم و معنا متفاوت است. و همه نام ها بدین سان است، اگرچه همه آنها را [در این گفتار ]گرد نیاوردیم. (1)

امام کاظم علیه السلام در دعا :... تو عزّتمند سخت کیفری. پاینده ای هستی که به خواب نمی روی، چیره ای هستی که مغلوب نمی گردی و جُسته نمی شوی (2) و دارای چنان نیرومندی ای هستی که [ هیچ گاه ]مورد ستم واقع نمی شود.

53 / 2چیره بر دشمنان و هَماوردانپیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعا : ای یار غریبان! ای یاور دوستان! ای چیره بر دشمنان!

.

1- .با توجّه به ادامه گفتار امام علیه السلام ، منظور، آن است که معناشناسی نام های دیگری هم که در سخنان ایشان نیامده، بر همین پایه انجام می شود.
2- .یعنی ذات خدا را نمی توان جُست و یافت .

ص: 488

الإمام علیّ علیه السلام :اللّهُ أَکبَرُ القاهِرُ لِلأَضدادِ ، المُتَعالی عَنِ الأَندادِ ، المُتَفَرِّدُ بِالمِنَّهِ عَلی جَمیعِ العِبادِ . (1)

عنه علیه السلام :اِتَّسَعَت رَحمَتُهُ لِأَولِیائِهِ فی شِدَّهِ نِقمَتِهِ ، قاهِرٌ مَن عازَّهُ ، ومُدَمِّرٌ من شاقَّهُ ، ومُذِلٌّ مَن ناواهُ ، وغالِبٌ مَن عاداهُ . (2)

53 / 3القاهِرُ لِکُلَّ شَیءٍالإمام علیّ علیه السلام :لا شَیءَ إِلاَّ اللّهُ الواحِدُ القَهّارُ الَّذی إِلیهِ مَصیرُ جَمیعِ الأُمورِ ، بِلا قُدرَهٍ مِنها کانَ ابتِداءُ خَلقِها ، وبِغَیرِ امتِناعٍ مِنها کانَ فَناؤُها ، ولَو قَدَرَت عَلَی الاِمتِناعِ لَدامَ بَقاؤُها. (3)

الإمام زین العابدین علیه السلام حینَ سُئِلَ کَیفَ الدَّعوَهُ إِلی الدِّینِ؟ : تَقولُ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ أَدعوکُم إِلَی اللّهِ عز و جل وإِلی دینِهِ ، وجِماعُهُ أَمرانِ : أَحَدُهُما مَعرِفَهُ اللّهِ عز و جل ، وَالآخَرُ العَمَلُ بِرِضوانِهِ ، وإِنَّ مَعرِفَهَ اللّهِ عز و جل أَن یُعرَفَ بِالوَحدانیَّهِ وَالرَّأَفَهِ وَالرَّحمَهِ وَالعِزَّهِ وَالعِلمِ وَالقُدرَهِ وَالعُلُوِّ عَلی کُلِّ شَیءٍ ، وأَنَّهُ النّافِعُ الضّارُّ القاهِرُ لِکُلِّ شَیءٍ . (4)

الإمام الصادق علیه السلام :بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرَّحیمِ ، لا حَولَ ولا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ العَلِیِّ العَظیمِ ، اللّهُ رَبُّ المَلائِکَهِ وَالرّوحِ وَالنَّبِیّینَ وَالمُرسَلینَ ، وقاهِرُ مَن فِی السَّماواتِ وَالأَرَضینَ ، وخالِقُ کُلِّ شَیءٍ ومالِکُهُ ... . (5)

.

1- .البلد الأمین : ص 93 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 139 ح 7 .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 90 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 310 ح 38 .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 186 ، الاحتجاج : ج 1 ص 479 ح 116 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 256 ح 8 .
4- .الکافی : ج 5 ص 36 ح 1 ، تهذیب الأحکام : ج 6 ص 141 ح 239 کلاهما عن الزهری .
5- .طبّ الأئمّه لابنی بسطام : ص 44 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 204 ح 1 .

ص: 489



53 / 3 چیره بر همه چیز

امام علی علیه السلام :خدا بزرگ تر [ از وصف شدن] است و چیره بر هماوردان ، برتر از همتایان، و یگانه در نعمت دادن به همه بندگان است.

امام علی علیه السلام :رحمت او بر دوستانش، در عین سختیِ کیفرش، گسترده است. بر آن که با او بستیزد، چیره است و کسی را که با او مخالفت کند، نابود کننده است و کسی را که با او به خصومت برخیزد، خوار کننده است و بر آن که با او دشمنی ورزد، غلبه کننده است.

53 / 3چیره بر همه چیزامام علی علیه السلام :[پس از فنای دنیا] چیزی جز خدای یکتای چیره نیست؛ همو که بازگشت همه امور به سوی اوست. [دنیا ]در آغازگریِ آفرینش، از خود قدرتی نداشت و از نابودی اش نیز نمی تواند خودداری کند و اگر می توانست خودداری کند، بقای آن پیوسته می گشت.

امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ به سؤال درباره چگونگی فرا خواندن به سوی دین : می گویی : به نام خدای رحمتگر مهربان. شما را به سوی خدای عز و جل و به سوی دین او، فرا می خوانم و همه دین، دو امر است : یکی از آن دو ، شناخت خداوند عز و جل و دیگری، عمل کردن برای خشنودی اوست . شناخت خداوند عز و جل آن است که به یگانگی و مهرورزی و مهربان بودن و شکست ناپذیری و دانش و توانایی و فرادستی بر همه چیز و این که او زیان رسانِ سودبخشِ چیره بر همه چیز است، شناخته شود .

امام صادق علیه السلام :به نام خدای رحمتگر مهربان. هیچ توان و نیرویی نیست ، مگر از جانب خدای والای سترگ. خدا، خداوندگارِ فرشتگان و روح و پیامبران و فرستادگان است و بر کسانی که در آسمان ها و زمین ها هستند، چیره است و آفریدگار همه چیز و مالک همه چیز است.

.


ص: 490

الإمام العسکریّ علیه السلام فی شَرحِ «الم» : الأَلِفُ حَرفٌ مِن حُروفِ قَولِ اللّهِ ، دَلَّ بِ «الأَلف» عَلی قَولِکَ اللّهُ ، ودَلَّ ب «اللاّم» عَلی قَولِکَ المَلِکِ العَظیمِ القاهِرِ لِلخَلقِ أَجمَعینَ ، ودَلَّ بِ «المیم» عَلی أَنَّهُ المَجیدُ المَحمودُ فی کُلِّ أَفعالِهِ . (1)

.

1- .معانی الأخبار : ص 25 ح 4 عن محمّد بن زیاد ومحمّد بن سیّار ، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام : ص 63 ح 33 عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 15 ح 7 .

ص: 491

امام عسکری علیه السلام در تفسیر آیه: «الم» : الف، حرفی از حروف سخن خداست. با «الف»، بر گفتار تو: «اللّه » ، دلالت کرد. با «لام»، بر گفتار تو: «فرمان روای سترگِ چیره بر همه آفریدگان» دلالت کرد و با «میم»، بر ارجمند و ستوده بودنش در همه کارهایش دلالت کرد.

.


ص: 492

الفصل الرابع والخمسون: القدیم ، الأزلیّالقدیم ، الأزلی لغهً«القدیم» فعیل بمعنی فاعل من مادّه «قدم» وهو یدلّ علی سَبْق ، ثمّ یتفرّع منه ما یقاربه ، یقولون: القِدَم: خلاف الحدوث ، ویقال: شیء قدیم: إِذا کان زمانه سالفا ، ویقال: قَدَم ، یَقدُم ، قَدما ، أَی : تقدّم (1) ، بناءً علی هذا ، القدیم تارهً یستعمل فی الموجود الذی لیس لوجوده ابتداء والموجود الذی لم یزل ، وتارهً یستعمل فی الموجود الذی زمانه سالف. الأَزلیّ ، نسبهً إِلی الأَزل ، قال الخلیل: الأَزل: شدّه الزمان (2) . قال ابن فارس : «أَزل» أَصلان : الضیق ، والکذب ... أَمّا الأَزل الذی هو القِدَم ، فالأَصل لیس بقیاس ، ولکنّه کلام موجز مُبدَل ، إِنّما کان «لم یزل» فأرادوا النسبه إِلیه فلم یستقم ، فنسبوا إِلی یزل ، ثُمّ قلبوا الیاء همزه فقالوا: أَزلیّ (3) .

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 5 ص 65 ، المصباح المنیر : ص 493 ، الصحاح : ج 5 ص 2006 .
2- .ترتیب کتاب العین : ص 43 .
3- .معجم مقاییس اللغه : ج 1 ص 97 .

ص: 493



فصل پنجاه و چهارم : قدیم ، اَزَلی

واژه شناسی «قدیم» و «ازلی»

فصل پنجاه و چهارم : قدیم، اَزَلیواژه شناسی «قدیم» و «ازلی»صفت «قدیم (دیرینه)»، فعیل به معنای فاعل از مادّه «قدم» است که بر پیشی گرفتن دلالت دارد. آن گاه معانی نزدیک از آن برگرفته می شود . برای متضادّ «حدوث»، می گویند : «قِدَم»، و گفته می شود : «شی ءٌ قدیم (شی ء کهنه)»، آن گاه که زمان آن گذشته باشد. همچنین گفته می شود : «قَدَم، یَقدُم، قَدما» یعنی: پیش آمد. بر این پایه، «قدیم»، گاه درباره موجودی به کار می رود که هستی آن، آغازی ندارد و موجودی همیشگی است، و گاه درباره موجودی به کار می رود که زمان آن، گذشته است. صفت «ازلی (همیشگی)» منسوب به ازل است. خلیل می گوید : «ازل»، یعنی شدّت زمان. ابن فارس گفته است : «ازل»، دو معنا دارد : تنگی و دروغ ... . امّا آن ازلی که به معنای «قِدَم» است، از هیچ یک از این دو معنا نیست ؛ بلکه گفتاری است که کوتاه و دگرگون شده است. [آن در اصل،] «لم یزل» بوده است. خواستند به آن [«یای» ]نسبت دهند [ و صفت نسبی بسازند] . درست (مطابق قاعده) نبود . پس به «یزل» نسبت دادند. سپس «یاء» را به همزه بدل ساختند و گفتند : «أَزَلیّ».

.


ص: 494

القدیم ، الأزلیّ فی القرآن والحدیثلم ترد صفه «القدیم» و«الأَزلیّ» فی القرآن الکریم . وقیل فی البحث اللغویّ أنّ الأَزلیّ بمعنی القدیم ، والقدیم تارهً یستعمل فی الموجود الذی لیس لوجوده ابتداء ، والموجود الذی لم یزل ، وتارهً یستعمل فی الموجود الذی زمانه سالف . وعندما تنسب الأَحادیث القدیم والأَزلیّ إِلی ذات اللّه وصفاته الذاتیّه فإنّ المعنی الأَوّل هو المقصود ، وعندما تنسب ذلک إِلی المخلوقات وأَفعال اللّه کالإحسان والعفو والغفران فالمعنی الثانی هو المراد . ویمکن أن نشیر من القسم الأَوّل إِلی أَلفاظٍ مثل: «القَدیمُ ، المُبدِئُ الَّذی لا بَدءَ لَهُ» (1) ، و«القَدیمُ لا یَکونُ حَدیثا ولا یَفنی ولا یَتَغَیَّرُ» (2) ، و«لَن تَجتَمِعَ صِفَهُ الأَزَلِ وَالعَدَمِ وَالحُدوثِ وَالقِدَمِ فی شَیءٍ واحِدٍ» (3) . ومن القسم الثانی إِلی أَلفاظ نحو: «وإِحسانِکَ القَدیمِ إِلَیَّ» (4) ، و«إِن تَعفُ عَنّی فَقدیما شَمَلَنی عَفوُکَ وأَلبَسَتنی عافِیَتُکَ» (5) ، و«یا مَن عَفوُهُ قَدیمٌ» (6) . ومن الخلیق بالذکر أَنّ الأَحادیث التی تحمل عنوان «صفه قدمه» المرتبطه بصفاته الذاتیّه سبحانه تشیر إِلی المعنی الأَوّل للقدیم ، وإِنّ قسما من الأَحادیث التی تحمل عنوان «ما رُوی فی قدم أَسمائه وأَفعاله» المرتبطه بصفاته الفعلیّه وأَفعاله تعالی تشیر إِلی المعنی الثانی له .

.

1- .راجع : ص 502 ح 5052 .
2- .راجع : ص 504 ح 5053 .
3- .راجع : ج 4 ص 170 ح 3492 .
4- .راجع : ص 520 ح 5083 .
5- .راجع : ص 522 ح 5088 .
6- .راجع : ص 526 ح 5094 .

ص: 495



قدیم و ازلی، در قرآن و حدیث

قدیم و ازلی، در قرآن و حدیثدو صفت «قدیم» و «ازلی» در قرآن کریم نیامده است. در بحث لغوی گفته شد که ازلی، به معنای «قدیم» است و قدیم، گاه درباره موجودی به کار می رود که هستی آن، آغازی ندارد و موجودی همیشگی است و گاه درباره موجودی به کار می رود که زمان آن، گذشته است. در احادیث، هر گاه «قدیم» و «ازلی» به ذات خدا و صفاتِ ذاتی او نسبت داده می شوند، معنای اوّل، مقصود است و هر گاه به آفریده ها و افعال خدا (مانند: نیکی، گذشت و آمرزش) نسبت داده می شود، معنای دوم، مراد است. از گونه نخست، می توان به تعابیری مانند : «القدیم، المبدئ الّذی لا بدء له؛ دیرینه، آغازگری است که آغازی ندارد» و «القَدیمُ لا یَکونُ حَدیثا ولا یَفنی ولا یَتَغَیَّرُ ؛ دیرینه، نوپدید نیست و نابود نمی گردد و دگرگون نمی شود» و «لن تجتمع صفه الأزل و العدم و الحدوث و القدم فی شی ء واحد؛ هرگز وصف همیشگی و نیستی و نوپدیدی و دیرینگی، در یک شی ء فراهم نمی آید»، و از گونه دوم به تعابیری مانند : «و إحسانک القدیم إلیّ؛ و به نیکیِ دیرینه ات به من» و «إن تعفُ عنّی فقدیما شملنی عفوک و ألبستنی عافیتک؛ و اگر از من درگذری، از دیرباز، بخشایش تو مرا در بر گرفته و عافیت تو، مرا فرو پوشانده است!» و «یا من عفُوهُ قدیم؛ ای آن که بخشایش او دیرینه است!» اشاره کرد. درخور ذکر است که احادیث موجود در ذیل عنوان «توصیف دیرینگی او» که به صفات ذاتی خداوند عز و جل مرتبط اند، به معنای نخست «قدیم»، و بخشی از احادیث موجود در ذیل عنوان «آنچه درباره دیرینگی نام ها و کارهای خدا روایت شده است» که به صفات فعلی و افعال خدای والا مربوط اند، به معنای دوم «قدیم» اشاره دارند.

.


ص: 496

54 / 1صِفَهُ قِدَمِهِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :اللّهُمَّ أَنتَ اللّهُ .. . الشَّهیدُ القَدیمُ ، العَلِیُّ العَظیمُ. (1)

عنه صلی الله علیه و آله :الحَمدُ للّهِِ المَلِکِ الرَّحیمِ ، الأَوَّلِ القَدیمِ ، خالِقِ العَرشِ وَالسَّماواتِ وَالأَرَضینَ ... أَشهَدُ أَنَّ کُلَّ مَعبودٍ مِن عَرشِکَ إِلی قَرارِ أَرضِکَ باطِلٌ غَیرَ وَجهِکَ الکَریمِ المَعبودِ القَدیمِ. (2)

الإمام علیّ علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذی لا یَزولُ ولا یَزالُ ، الحَمدُ للّهِِ الَّذی کانَ قَبلَ کانَ ولا یوجَدُ لِکانَ مَوضِعٌ قَبلَهُ. (3)

عنه علیه السلام :لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ الَّذی لا حَیَّ مَعَهُ فی دَیمومَهِ بَقائِهِ ، قَیّومٌ قَیّومٌ لا یَفوتُ شَیءٌ عِلمَهُ ولا یَؤُودُهُ (4) ، لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ الباقی بَعدَ کُلِّ شَیءٍ وآخِرَهُ ، دائِمٌ بِغَیرِ فَناءٍ ، ولا زَوالَ لِمُلکِهِ. (5)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ المُتَوَحِّدِ بِالقِدَمِ وَالأَزَلِیَّهِ ، الَّذی لَیسَ لَهُ غایَهٌ فی دَوامِهِ ولا لَهُ أَوَّلِیَّهٌ .. . هُوَ الباقی بِغَیرِ مُدَّهٍ. (6)

.

1- .مهج الدعوات : ص 122 عن أنس بن أویس ، البلد الأمین : ص 376 کلاهما عن الإمام علیّ علیه السلام ، المصباح للکفعمی : ص 379 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 376 ح 26 .
2- .مهج الدعوات : ص 118 عن أنس ، بحار الأنوار : ج 95 ص 375 ح 25 وراجع : الإقبال : ج 2 ص 301 .
3- .الدروع الواقیه : ص 187 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 194 ح 3 .
4- .لا یَؤُودُهُ : أی لا یُثْقِلُه (مفردات ألفاظ القرآن : ص 97) .
5- .الدروع الواقیه : ص 254 ، العدد القویّه : ص 367 من دون إسناد إلیه علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 97 ص 311 ح 3 .
6- .الأمالی للطوسی : ص 704 ح 1509 عن زید بن علیّ عن الإمام زین العابدین علیه السلام ، تنبیه الخواطر : ج 2 ص 88 و فیه «بالقدم الأزلی» بدل «بالقدم و الأزلیّه» عن الإمام زین العابدین علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 319 ح 44 .

ص: 497



54 / 1 توصیف دیرینگی او

54 / 1توصیف دیرینگی اوپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خدایا! تو خدایِ ... گواه و دیرینه ، و بلندپایه و سترگی.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ستایش، از آنِ خدای فرمان روایِ مهربان است؛ نخستینِ دیرینه، آفریدگار عرش و آسمان ها و زمین ها ... . گواهی می دهم که هر پرستیده ای از عرش تو تا آرامگاه زمین، باطل است، جز وجه کریم پرستیده دیرینه تو.

امام علی علیه السلام :ستایش، از آنِ خداست که از میان نمی رود و هماره هست! ستایش، از آنِ خداست که پیش از «بود» ، بود و برای «بود»، جایگاهی پیش از او یافت نمی شود.

امام علی علیه السلام :خدایی جز خدا نیست که در جاودانگی بقایش، زنده ای با او نیست. پاینده است، پاینده است و چیزی از دانش او به در نمی رود و بر او گران نمی آید. خدایی نیست جز خدای پایدارِ پس از همه چیزها و [ پس از ]پایان آنها. جاودانه بی نابودی است و فرمان روایی او، زوال ناپذیر است.

امام علی علیه السلام :ستایش، از آنِ خدای یگانه در دیرینگی و ازلی بودن است؛ کسی که در جاودانگی، پایانی ندارد و سرآغازی ندارد ... . اوست پایدارِ بی مدّت.

.


ص: 498

عنه علیه السلام :إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالَی اسمُهُ عَلی ما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ بِالاِنفِرادِ وَالوَحدانِیَّهِ ، هُوَ النّورُ الأَزَلِیُّ القَدیمُ الَّذی لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ ، لا یَتَغَیَّرُ ، ویَحکُمُ ما یَشاءُ ویَختارُ. (1)

عنه علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَنِ الرَّبِّ مَتی کانَ؟ : کانَ بِلا کَینونِیَّهٍ ، کانَ بِلا کَیفٍ ، کانَ لَم یَزَل بِلا کَمٍّ وبِلا کَیفٍ ، کانَ لَیسَ لَهُ قَبلٌ ، هُوَ قَبلَ القَبلِ بِلا قَبلٍ ولا غایَهٍ ولا مُنتَهیً ، اِنقَطَعَت عَنهُ الغایَهُ ، وهُوَ غایَهُ کُلِّ غایَهٍ. (2)

عنه علیه السلام :إِنّا لَمّا رَأَینا هذَا العالَمَ المُتَحَرِّکَ مُتَناهِیَهً أزمانُهُ وأعیانُهُ وحَرَکاتُهُ وأَکوانُهُ وجَمیعُ ما فیهِ ، ووَجَدنا ما غابَ عنّا مِن ذلِکَ یَلحَقُهُ النِّهایَهُ ووَجدنَا العَقلَ یَتَعَلَّقُ بِما لا نِهایَهَ ، ولَولا ذلِکَ لَم یَجِدِ العَقلُ دَلیلاً یُفَرِّقُ ما بَینَهُما ، ولَم یَکُن لَنا بُدٌّ مِن إِثباتِ ما لا نِهایَهَ لَهُ مَعلوما مَعقولاً أَبَدِیّا سَرمَدِیّا (3) لَیسَ بِمَعلومٍ أَنَّهُ مَقصورُ القُوی ، ولا مُقدورٌ ولا مُتَجَزِّئٌ ولا مُنقَسِمٌ ، فَوَجَبَ عِندَ ذلِکَ أَن یَکونَ ما لا یَتَناهی مِثلَ ما یَتَناهی. و إِذ قَد ثَبَتَ لَنا ذلِکَ فَقَد ثَبَتَ فی عُقولِنا أَنَّ ما لا یَتَناهی هُوَ القَدیمُ الأَزَلِیُّ ، وإِذا ثَبَتَ شَیءٌ قَدیمٌ وشَیءٌ مُحدَثٌ فَقَدِ استَغنَی القَدیمُ البارِئُ لِلأَشیاءِ عَنِ المُحدَثِ الَّذی أَنشَأَهُ وبَرَأَهُ وأَحدَثَهُ ، وصَحَّ عِندَنا بِالحُجَّهِ العَقلِیَّهِ أَنَّهُ المُحدِثُ لِلأَشیاءِ وأَنَّهُ لا خالِقَ إِلاّ هُوَ ، فَتَبارَکَ اللّهُ المُحدِثُ لِکُلِّ مُحدَثٍ ، الصّانِعُ لِکُلِّ مَصنوعٍ ، المُبتَدِعُ لِلأَشیاءِ مِن غَیرِ شَیءٍ. (4)

.

1- .الاحتجاج : ج 1 ص 592 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 117 ح 1 .
2- .الکافی : ج 1 ص 89 ح 4 ، التوحید : ص 77 ح 33 عن النزّال بن سبره و ص 175 ح 6 عن محمّد بن سماعه عن الإمام الصادق عنه علیهماالسلام، الأمالی للصدوق: ص 769 ح 1041 عن أبیالحسن الموصلی عن الإمام الصادق عنه علیهماالسلام، الاحتجاج: ج 1 ص 496 ح 126 عن الإمام الصادق عنه علیهماالسلام والثلاثه الأخیره نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 283 ح 1 ؛ تاریخ دمشق : ج 7 ص 237 عن عقیل الخزاعی ، دستور معالم الحکم : ص 89 کلاهما نحوه ، کنز العمّال : ج 1 ص 407 ح 1735 .
3- .السَّرْمَد : الدائم (الصحاح : ج 2 ص 487) .
4- .بحار الأنوار : ج 93 ص 90 نقلاً عن رساله النعمانی .

ص: 499

امام علی علیه السلام :خدا که والاست و نام او بلندپایه است آن گونه که خود را به یگانگی و یکتاییْ وصف نموده ، همان روشناییِ ازلیِ دیرینه است که چیزی مانند او نیست. دگرگونی نمی پذیرد و بدانچه بخواهد و برگزیند، حُکم می کند.

امام علی علیه السلام در پاسخ این پرسش که خداوندگار، از کِی بوده است؟ : او بی هستی[ ِ زائد بر ذات ]است . بی چگونگی است . هماره، بدون چندی و چگونگی است و قبلی نداشته است. او پیش از قبل، بوده است و بی قبل و بی پایان و بی نهایت است. پایان، از او باز ایستاد و او پایانِ هر پایانی است.

امام علی علیه السلام :ما از آن جا که این جهان جنبنده را دیدیم که زمان ها و اعیان و جنبش ها و هستی هایش و همه آنچه در آن است، پایان پذیرند و یافتیم که آنچه از آن که بر ما پنهان است، به پایان می پیوندد و یافتیم که خِرد، به چیزی تعلّق می گیرد که پایانی نداشته باشد و اگر چنین نبود، خِرد دلیلی نمی یافت که میان آن دو (امر پایان پذیر و امر پایان ناپذیر) جدایی افکنَد، و ما چاره ای جز این نداریم که امر پایان ناپذیر را چنین اثبات کنیم که دانسته ای معقول و ابدی و جاودانه است و چنان چیزی نیست که معلوم باشد قوای اندکی دارد، و مقدور و تجزیه پذیر و بخش پذیر هم نیست، که اگر چنین بود، واجب می گردید که امر پایان ناپذیر، همانند امر پایان پذیر باشد، و آن گاه که آن [نکته ها ]برای ما ثابت شد، در خردهایمان ثابت خواهد شد که امر پایان ناپذیر، همان دیرینه ازلی است و چون [وجودِ] شیئی دیرینه و شیئی نوپدید، ثابت گشت، [روشن است که] دیرینه آفریننده اشیا، از نوپدیدی که آن را ساخته و آفریده و پدید آورده، بی نیاز است، و با برهان عقلی، در نزد ما راست خواهد بود که اوست پدید آورنده اشیا و آفریدگاری جز او نیست. پس والا و بلندپایه است پدید آورنده هر نوپدیدی و سازنده هر ساخته ای و نوآورِ اشیا از نیستی.

.


ص: 500

الإمام الحسن علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الواحِدِ بِغَیرِ تَشبیهٍ ، الدّائِمِ بِغَیرِ تَکوینٍ .. . العَزیزِ لَم یَزَل قَدیما فِی القِدَمِ. (1)

الإمام زین العابدین علیه السلام :اللّهُمَّ أَنتَ الوَلِیُّ المُرشِدُ .. . وَالرّازِقُ الکَریمُ وَالسّابِقُ القَدیمُ. (2)

الإمام الباقر علیه السلام :اللّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الحَیُّ القَیّومُ ، الدّائِمُ الدَّیمومُ ، القَدیمُ الأَزَلِیُّ الأَبَدِیُّ ، بَدیعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ. (3)

التوحید عن سلیمان بن مهران :قُلتُ لِجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهماالسلام : هَل یَجوزُ أَن نَقولَ : إِنَّ اللّهَ عز و جل فی مَکانٍ؟ فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ وتَعالی عَن ذلِکَ ، إِنَّهُ لَو کانَ فی مَکانٍ لَکانَ مُحدَثا ، لِأَنَّ الکائِنَ فی مَکانٍ مُحتاجٌ إِلَی المَکانِ ، وَالاِحتِیاجُ مِن صِفاتِ المُحدَثِ لا مِن صِفاتِ القَدیمِ. (4)

الإمام الصادق علیه السلام :یا ذَا القُوَّهِ القَوِیَّهِ ، وَالقِدَمِ الأَزَلِیَّهِ. (5)

عنه علیه السلام فی بَیانِ احتِجاجاتِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : ... ثُمَّ أَقبَلَ صلی الله علیه و آله عَلَی النَّصاری فَقالَ لَهُم : وأَنتُم قُلتُم : إِنَّ القَدیمَ عز و جل اتَّحَدَ بِالمَسیحِ ابنِهِ ، فَمَا الَّذی أَرَدتُموهُ بِهذَا القَولِ؟ أَرَدتم أَنَّ القَدیمَ صارَ مُحدَثا لِوُجودِ هذَا المُحدَثِ الَّذی هُوَ عیسی ، أَوِ المُحدَثِ الَّذی هُوَ عیسی صارَ قَدیما لِوُجودِ القَدیمِ الَّذی هُوَ اللّهُ ، أَو مَعنی قَولِکُم : إِنَّهُ اتَّحَدَ بِهِ أَنَّهُ اختَصَّهُ بِکَرامَهٍ لَم یُکرِم بِها أَحَدا سِواهُ. فَإِن أَرَدتُم أَنَّ القَدیمَ صارَ مُحدَثا فَقَد أَبطَلتُم ؛ لِأَنَّ القَدیمَ مُحالٌ أَن یَنقَلِبَ فَیَصیرَ مُحدَثا. و إِن أَرَدتُم أَنَّ المُحدَثَ صارَ قَدیما فَقَد أَحَلتُم ؛ لِأَنَّ المُحدَثَ أَیضا مُحالٌ أَن یَصیرَ قَدیما . و إِن أَرَدتم أَنَّهُ اتَّحَدَ بِهِ بِأَنَّهُ اختَصَّهُ وَاصطَفاهُ عَلی سائِرِ عِبادِهِ ، فَقَد أَقرَرتُم بِحُدوثِ عیسی وبِحُدوثِ المَعنَی الَّذِی اتَّحَدَ بِهِ مِن أَجلِهِ ، لِأَنَّهُ إِذا کانَ عیسی مُحدَثا وکانَ اللّهُ اتَّحَدَ بِهِ بِأَن أَحدَثَ بِهِ مَعنیً صارَ بِهِ أَکرَمَ الخَلقِ عِندَهُ فَقَد صارَ عیسی وذلِکَ المَعنی مُحدَثَینِ ، وهذا خِلافُ ما بَدَأَتُم تَقولونَهُ . (6)

.

1- .تفسیر فرات : ص 79 ح 55 عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 351 ح 24 .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 154 ح 22 نقلاً عن کتاب أنیس العابدین .
3- .بحار الأنوار : ج 102 ص 245 ح 7 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی .
4- .التوحید : ص 178 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 327 ح 26 .
5- .المجتنی : ص 56 ، مصباح المتهجّد : ص 193 ح 273 ، البلد الأمین : ص 48 ، کلاهما من دون إسناد إلی المعصوم ، بحار الأنوار : ج 87 ص 260 ح 63 .
6- .الاحتجاج : ج 1 ص 31 ح 20 عن الإمام العسکری علیه السلام ، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام : ص 532 ح 323 عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 9 ص 259 ح 1 .

ص: 501

امام حسن علیه السلام :ستایش، از آنِ خداست که یگانه بی تشبیه، جاودانه بی پدید آمدن [ به وسیله کسی] ... و عزّتمند ، هماره دیرینه در دیرینگی است.

امام زین العابدین علیه السلام :خدایا! تویی سرپرست راهنما ... و روزی رسان کریم و پیشینِ دیرینه.

امام باقر علیه السلام :خدا کسی است که جز او خدایی نیست؛ [خدای ]زنده پاینده و پایدارِ جاودانه و دیرینه ازلیِ ابدی و نوآورِ آسمان ها و زمین.

التوحید به نقل از سلیمان بن مهران : به امام صادق علیه السلام گفتم : آیا رواست که بگوییم: خدای عز و جلدر جایی است؟ فرمود : «خدا پیراسته و برتر از آن است. اگر او در جایی می بود، نوپدید بود؛ زیرا باشنده در یک مکان، نیازمند به مکان است و نیازمندی، از اوصاف نوپدیده است، نه از صفات دیرینه».

امام صادق علیه السلام :ای دارنده نیروی قوی و دیرینگی ازلی!

امام صادق علیه السلام در بیان احتجاج های پیامبر صلی الله علیه و آله : ... سپس به مسیحیان روی کرد و به آنان فرمود : «و شما گفتید : دیرینه (خداوند) با پسرش، مسیح، یکی گشته است. از این سخن، چه مقصودی دارید؟ [ آیا] مقصودتان این است که دیرینه، به سبب وجود این نوپدید که همان عیسی است نوپدید گشته است، یا [ این که ]نوپدیدی که عیسی است، به سبب وجود دیرینه که همان خداست دیرینه گشته است؟ و یا معنای گفتار شما که می گویید: او (خدا) با او (عیسی) یکی گشته، این است که او را به کرامتی ویژه ساخته که کسی جز او را آن کرامت نبخشیده است؟ اگر مقصود شما این است که دیرینه ، نوپدید گشته است، هر آینه ، سخنی باطل آوردید؛ زیرا محال است که دیرینه دگرگون شود و نوپدید گردد. اگر مقصود شما این است که نوپدید، دیرینه گشته است، سخنی محال گفتید؛ زیرا نوپدید نیز محال است که دیرینه گردد. و اگر مقصود شما این است که او (خدا) با او یکی گشته و این گونه او را [به کرامت خود ]ویژه ساخته و او را بر دیگر بندگانش برگزیده است، در این صورت، به نوپدید بودن عیسی و به نوپدید بودن حقیقتی که به سبب آن با او یکی گشته، اقرار کرده اید؛ زیرا اگر عیسی نوپدید باشد و خدا با او یکی شده باشد (بدین گونه که حقیقتی را در او پدید آورده باشد که به سبب آن، گرامی ترینِ بندگان در نزد او گردد) ، [در این صورت ، ]عیسی و آن حقیقت، نوپدید خواهند بود و این ، بر خلاف گفتاری است که در آغاز داشتید».

.


ص: 502

التوحید عن أبی بصیر:أَخرَجَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلامحُقّا (1) ، فَأَخرَجَ مِنهُ وَرَقَهً فَإِذا فیها: سُبحانَ الواحِدِ الَّذی لا إِلهَ غَیرُهُ ، القَدیمِ المُبدِئِ الَّذی لا بَدیءَ (2) لَهُ ، الدّائِمِ الَّذی لا نَفادَ لَهُ. (3)

.

1- .الحُقّ : وعاء صغیر ذو غطاء یُتّخذ من عاج أو زجاج أو غیرهما (المعجم الوسیط : ج 1 ص 188) .
2- .فی بحار الأنوار : «بدء» بدل «بدیء» .
3- .التوحید : ص 46 ح 8 ، مصباح المتهجّد : ص 834 ح 895 ، الإقبال : ج 3 ص 351 کلاهما نحوه و من دون إسناد إلی المعصوم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 285 ح 4 .

ص: 503

التوحید به نقل از ابو بصیر : امام صادق علیه السلامدُرجی (صندوقچه ای) خارج کرد و از آن، برگه ای در آورد که در آن، این بود : «پیراسته است یگانه ای که جز او خدایی نیست ؛ دیرینه آغازگری که آغازی ندارد و جاودانه ای که پایانی ندارد».

.


ص: 504

الاحتجاج :مِن سُؤالِ الزِّندیقِ الَّذی سَأَلَ أَبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن مَسائِلَ کَثیرَهٍ أَن قالَ : .. . مِن أَیِّ شَیءٍ خَلَقَ اللّهُ الأَشیاءَ؟ قالَ علیه السلام : مِن لا شَیءٍ . فَقالَ : کَیفَ یَجیءُ مِن لا شَیءٍ شَیءٌ؟ قالَ علیه السلام : إِنَّ الأَشیاءَ لا تَخلو أَن تَکونَ خُلِقَت مِن شَیءٍ أَو مِن غَیرِ شَیءٍ ؛ فَإِن کانَت خُلِقَت مِن شَیءٍ کانَ مَعَهُ فَإِنَّ ذلِکَ الشَّیءَ قَدیمٌ ، وَالقَدیمُ لا یَکونُ حَدیثا ولا یَفنی ولا یَتَغَیَّرُ. (1)

الإمام الکاظم أو الرضا علیهماالسلام لَمّا سُئِلَ عَن أَدنَی المَعرِفَهِ : الإِقرارُ بِأَنَّهُ لا إِلهَ غَیرُهُ ولا شِبهَ لَهُ ولا نَظیرَ ، وأَنَّهُ قَدیمٌ مُثبَتٌ مَوجودٌ غَیرُ فَقیدٍ ، وأَنَّهُ لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ. (2)

الإمام الرضا علیه السلام :اِعلَم عَلَّمَکَ اللّهُ الخَیرَ إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی قَدیمٌ وَالقِدَمُ صِفَتُهُ الَّتی دَلَّتِ العاقِلَ عَلی أَنَّهُ لا شَیءَ قَبلَهُ ولا شَیءَ مَعَهُ فی دَیمومِیَّتِهِ ، فَقَد بانَ لَنا بِإِقرارِ العامَّهِ مُعجِزَهُ الصِّفَهِ أَنَّهُ لا شَیءَ قَبلَ اللّهِ ولا شَیءَ مَعَ اللّهِ فی بَقائِهِ ، وبَطَلَ قَولُ مَن زَعَمَ أَنَّهُ کانَ قَبلَهُ أَو کانَ مَعَهُ شَیءٌ ، وذلِکَ أَنَّهُ لَو کانَ مَعَهُ شَیءٌ فی بَقائِهِ لَم یَجُز أَن یَکونَ خالِقا لَهُ ؛ لِأَنَّهُ لَم یَزَل مَعَهُ فَکَیفَ یَکونُ خالِقا لِمَن لَم یَزَل مَعَهُ؟ ولو کانَ قَبلَهُ شَیءٌ کانَ الأَوَّلُ ذلِکَ الشَّیءَ لا هذا ، وکانَ الأَوَّلُ أَولی بِأَن یَکونَ خالِقا لِلأَوَّلِ ، ثُمَّ وَصَفَ نَفسَهُ تَبارَکَ وتَعالی بِأَسماءٍ دَعَا الخَلقَ إِذ خَلَقَهُم وتَعَبَّدَهُمَ وَابتَلاهُم إِلی أَن یَدعوهُ بِها ، فَسَمّی نَفسَهُ : سَمیعا بَصیرا قادِرا قائِما ناطِقا ظاهِرا باطِنا لَطیفا خَبیرا قَوِیّا عَزیزا حَکیما عَلیما. (3)

.

1- .الاحتجاج : ج 2 ص 212 و ص 215 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 77 ح 53 .
2- .الکافی : ج 1 ص 86 ح 1 ، التوحید : ص 283 ح 1 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 133 ح 29 کلّها عن الفتح بن یزید الجرجانی عن أبی الحسن ، بحار الأنوار : ج 3 ص 267 ح 1 .
3- .الکافی : ج 1 ص 120 ح 2 ، التوحید : ص 186 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 145 ح 50 کلاهما عن الحسین بن خالد ، بحار الأنوار : ج 4 ص 176 ح 5 .

ص: 505

الاحتجاج :از جمله سؤال های بسیاری که زندیقی از امام صادق علیه السلام پرسید، این بود که گفت : ... خدا اشیا را از چه چیزی آفرید؟ فرمود : «از نیستی». گفت : چگونه از نیستی، چیزی [پدید ]می آید؟ فرمود : «اشیا از دو حال بیرون نیستند : یا از چیزی آفریده شده اند و یا از نیستی. اگر از چیزی آفریده شده باشند، آن چیز، دیرینه است و دیرینه، نوپدید نیست، و نابود نمی گردد و تغییر نمی پذیرد».

امام کاظم یا امام رضا علیهماالسلام در پاسخ پرسشی درباره پایین ترین درجه شناخت [خدا] : اقرار کردن به این که جز او خدایی نیست و همانند و همسانی ندارد، و این که او دیرینه و ثابت و موجود و نامفقود است، و این که مانند او چیزی نیست .

امام رضا علیه السلام :بدان خدا تو را نیکی بیاموزد که خدای والا و بلندپایه، دیرینه است و دیرینگی، صفت اوست که خردمند را بر این، رهنمون است که چیزی پیش از او نبوده و در جاودانگی اش چیزی با او نیست. پس با اقرار همگان بر این صفت اعجازگر، بر ما روشن گشت که چیزی پیش از خدا نبوده و چیزی با خدا در پایداری او نیست. و سخن آن که پنداشت که پیش از او یا همراه او چیزی هست، باطل است؛ زیرا اگر با او در بقایش چیزی می بود، روا نبود که او آفریدگارِ آن باشد؛ زیرا آن، همواره با او بوده است. پس چگونه آفریدگارِ کسی باشد که همواره با او بوده است؟! و اگر پیش از خدا چیزی می بود، نخستین، آن شی ء بود، نه این (خدا)، و نخستین (آن شی ء) ، سزاوارتر بود که آفریدگارِ خدا باشد. پس، او خود را که والا و بلندپایه است با نام هایی وصف کرد و آفریدگان را آن گاه که آنان را آفرید و به بندگی گرفت و ایشان را آزمود، دعوت نمود که او را به وسیله آنها بخوانند. پس، خود را شنوا، بینا، توانا، استوار، گویا، ظاهر، باطن، باریک بین، آگاه، نیرومند، عزّتمند، فرزانه و دانا نامید.

.


ص: 506

التوحید عن الحسین بن خالد :سَمِعتُ الرِّضا عَلِیَّ بنَ موسی علیهماالسلامیَقولُ : لَم یَزَلِ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی عَلیما قادِرا حَیّا قَدیما سَمیعا بَصیرا . فَقُلتُ لَهُ : یَا ابنَ رَسولِ اللّهِ ، إِنَّ قَوما یَقولونَ : إِنَّهُ عز و جل لَم یَزَل عالِما بِعِلمٍ ، وقادِرا بِقُدرَهٍ ، وحَیّا بِحَیاهٍ ، وقَدیما بِقِدَمٍ ، وسَمیعا بِسَمعٍ ، وبَصیرا بِبَصَرٍ . فَقالَ علیه السلام : مَن قالَ ذلِکَ ودانَ بِهِ فَقَدِ اتَّخَذَ مَعَ اللّهِ آلِهَهً أُخری ، ولَیسَ مِن وِلایَتِنا عَلی شَیءٍ ، ثُمَّ قالَ علیه السلام : لَم یَزَلِ اللّهُ عز و جل عَلیما قادِرا حَیّا قَدیما سَمیعا بَصیرا لِذاتِهِ ، تَعالی عَمّا یَقولُ المُشرِکونَ وَالمُشَبِّهونَ عُلُوّا کَبیرا. (1)

الإمام الجواد علیه السلام :هُوَ اللّهُ القَدیمُ الَّذی لَم یَزَل وَالأَسماءُ وَالصِّفاتُ مَخلوقاتٌ ، وَالمَعانی وَالمَعنِیُّ بِها هُوَ اللّهُ الَّذی لا یَلیقُ بِهِ الاِختِلافُ ولاَ الاِئتِلافُ ، وإِنَّما یَختَلِفُ ویَأتَلِفُ المُتَجَزِّئُ ، فَلا یُقالُ : اللّهُ مُؤتَلِفٌ ، ولا : اللّهُ قَلیلٌ ، ولا کَثیرٌ ، ولکِنَّهُ القَدیمُ فی ذاتِهِ ؛ لِأَنَّ ما سِوَی الواحِدِ مُتَجَزِّئٌ ، وَاللّهُ واحِدٌ لا مُتَجَزِّئٌ .. . وما کانَ ناقِصا کانَ غَیرَ قَدیمٍ ، وما کانَ غَیرَ قَدیمٍ کانَ عاجِزا. (2)

الإمام العسکری علیه السلام :بِاسمِ اللّهِ العَلِیِّ العَظیمِ الحَلیمِ الکَریمِ ، القَدیمِ الَّذی لا یَزولُ. (3)

.

1- .التوحید : ص 140 ح 3، عیون أخبار الرضا: ج 1 ص 119 ح 10، الأمالی للصدوق: ص 352 ح 428، الاحتجاج: ج 2 ص 384 ح 291 ، روضه الواعظین : ص 46 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 62 ح 1 .
2- .الکافی : ج 1 ص 116 ح 7 عن أبی هاشم الجعفری ، التوحید : ص 193 ح 7 ، الاحتجاج : ج 2 ص 467 ح 321 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 153 ح 1 .
3- .الدعوات : ص 201 ح 554 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 151 ح 12 .

ص: 507

التوحید به نقل از حسین بن خالد : از علی بن موسی الرضا علیه السلام شنیدم که فرمود : «خدا که والا و بلندپایه است هماره دانا، توانا، زنده، دیرینه، شنوا و بیناست». به ایشان گفتم : ای پسر پیامبر خدا! گروهی می گویند : خدای عز و جل هماره با دانشی داناست و با توانایی ای تواناست و با زندگانی ای زنده است و با دیرینگی ای دیرینه است و با شنوایی ای شنواست و با بینایی ای بیناست. فرمود : «هر که آن را بگوید و به آن باورمند باشد، هر آینه با خداوند عز و جلخدایان دیگری بر گرفته است و از ولایت ما بهره ای ندارد ». آن گاه فرمود : «خداوند عز و جل هماره به ذات خود، دانا، توانا، زنده، دیرینه، شنوا و بیناست. او از آنچه شرک ورزان و همسان انگاران می گویند، بسی والاتر است!».

امام جواد علیه السلام :اوست خدای دیرینه ای که هماره بوده است و نام ها و صفات، آفریده هستند و معانی و مقصود از آنها، خدایی است که ناهمسانی و سازواری، شایسته او نیست؛ زیرا [موجودِ ]تجزیه پذیر، ناهمگون می شود و سازواری می پذیرد. پس نمی توان گفت : «خدا سازوار است» و نه [می توان گفت] : «خدا کم است» و نه: «بسیار است». او در ذات خود، دیرینه است؛ زیرا هرچیزی جز [موجود ]یگانه، تجزیه پذیر است، و خدا یگانه است، نه تجزیه پذیر ... و آنچه ناقص است، نادیرینه است و آنچه نادیرینه است، ناتوان است.

امام عسکری علیه السلام :به نام خدای بلندپایه سترگِ بردبارِ کریمِ دیرینه ای که زوال نمی پذیرد.

.


ص: 508

الأمان :عوذَهٌ رُوِیَ أَنَّها وُجدِتَ فی قائِمِ سَیفِ مَولانا عَلِیِّ بنِ أَبی طالِبٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ وکانَت فی قائِمِ سَیفِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وهِیَ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، یا أللّهُ یا أللّهُ یا أللّهُ ، أَسأَ لُکَ یا مَلِکَ المُلوکِ ، الأَوَّلَ القَدیمَ الأَبَدِیَّ الَّذی لا یَزولُ ولا یَحولُ (1) . (2)

راجع : ج 4 ص 166 (التفکّر فی حدوث العالَم) .

54 / 2کانَ اللّهُ وَلَم یَکُن مَعَهُ شَیءٌرسول اللّه صلی الله علیه و آله :کانَ اللّهُ ولَم یَکُن شَیءٌ غَیرَهُ . (3)

عنه صلی الله علیه و آله :کانَ اللّهُ ولَم یَکُن شَیءٌ قَبلَهُ . (4)

عنه صلی الله علیه و آله :کانَ اللّهُ ولا شَیءَ غَیرُهُ . (5)

عنه صلی الله علیه و آله :کانَ اللّهُ ولَیسَ شَیءٌ غَیرَهُ . (6)

.

1- .الحَوْلُ : کلّ ما تَحَوّل أو تَغَیّر (القاموس المحیط : ج 3 ص 363).
2- .الأمان : ص 64 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 138 ح 1 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی .
3- .صحیح البخاری : ج 3 ص 1166 ح 3019 ، السنن الکبری : ج 9 ص 4 ح 17702 ، المعجم الکبیر : ج 18 ص 205 ح 500 و ص 204 ح 498 ولیس فیه «شیء» ، الأسماء والصفات : ج 2 ص 235 ح 800 کلّها عن عمران بن حصین ، کنزالعمّال : ج 10 ص 370 ح 29850 .
4- .صحیح البخاری : ج 6 ص 2699 ح 6982 ، صحیح ابن حبّان : ج 14 ص 11 ح 6142 ، السنن الکبری : ج 9 ص 4 ح 17701 کلّها عن عمران بن حصین وراجع فتح الباری : ج 13 ص 410 .
5- .المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 372 ح 3307 عن بریده الأسلمی ، المعجم الکبیر : ج 18 ص 203 ح 497 عن عامر بن حصین ، تفسیر الطبری : ج 7 الجزء 12 ص 4 عن ابن حصین؛ التوحید : ص 227 ح 7 عن عبدالرحیم القصیر ، روضه الواعظین : ص 35 ولیس فیه «غیره» .
6- .صحیح ابن حبّان : ج 14 ص 7 ح 6140 عن عمران بن حصین .

ص: 509



54 / 2 خدا بود و چیزی با او نبود

اشاره

الأمان :گفته اند تعویذی در دسته شمشیر سرورمان، علی بن ابی طالب که درودهای خدا بر او باد ، یافت شده که [ پیش از آن ، ] در دسته شمشیر پیامبر خدا بوده است و آن، این است : «به نام خدای رحمتگر مهربان. ای خدا، ای خدا، ای خدا! از تو درخواست می کنم، ای فرمان روای فرمان روایان! ای نخستینِ دیرینه و ای جاودانه ای که از میان نمی رود و دگرگون نمی شود!».

ر . ک : ج 4 ص 167 (اندیشیدن در نوپدید بودن جهان).

54 / 2خدا بود و چیزی با او نبودپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خدا بود و هیچ چیزی جز او نبود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خدا بود و هیچ چیزی پیش از او نبود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خدا بود و هیچ چیزی جز او نبود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خدا بود و چیزی جز او نبود.

.


ص: 510

الإمام الباقر علیه السلام :کانَ اللّهُ ولا شَیءَ غَیرُهُ ، لا مَعلومٌ ولا مَجهولٌ . (1)

عنه علیه السلام :کانَ اللّهُ عز و جل ولا شَیءَ غَیرُهُ، ولَم یَزَل عالِما بِما یَکونُ، فَعِلمُهُ بِهِ قَبلَ کَونِهِ کَعِلمِهِ بِهِ بَعدَ کَونِهِ . (2)

عنه علیه السلام :إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی کانَ ولا شَیءَ غَیرُهُ، نورا لا ظَلامَ فیهِ، وصادِقا لا کِذبَ فیهِ، وعالِما لا جَهلَ فیه، وحَیّا لا مَوتَ فیهِ، وکَذلِکَ هُوَ الیَومُ، وکَذلِکَ لا یَزالُ أَبَدا . (3)

الکافی عن محمّد بن عطیّه :جاءَ رَجُلٌ إِلی أَبی جَعفَرٍ علیه السلام مِن أَهلِ الشّامِ مِن عُلَمائِهِم ، فَقالَ : یا أَبا جَعفَرٍ ، جِئتُ أَسأَ لُکَ عَن مَسأَلَهٍ قَد أَعیَت عَلَیَّ أَن أَجِدَ أَحَدا یُفَسِّرُها ، وقَد سَأَلتُ عَنها ثَلاثَهَ أَصنافٍ مِنَ النّاسِ ، فَقالَ کُلُّ صِنفٍ مِنهُم شَیئا غَیرَ الَّذی قالَ الصِّنفُ الآخَرُ . فَقالَ لَهُ أَبو جَعفَرٍ علیه السلام : ما ذاکَ؟ قالَ : فَإِنّی أَسأَ لُکَ عَن أَوَّلِ ما خَلَقَ اللّهُ مِن خَلقِهِ؟ فَإِنَّ بَعضَ مَن سَأَلتُهُ قالَ : القَدَرُ ، وقالَ بَعضُهُمُ : القَلَمُ ، وقالَ بَعضُهُمُ : الرّوحُ . فَقالَ أَبو جَعفَرٍ علیه السلام : ما قالوا شَیئا ، أُخبِرُکَ أنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی کانَ ولا شَیءَ غَیرُهُ ، وکانَ عَزیزا ولا أَحَدَ کانَ قَبلَ عِزِّهِ ، وذلِکَ قَولُهُ : «سُبْحَنَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ» (4) وکانَ الخالِقُ قَبلَ المَخلوقِ ، ولَو کانَ أَوَّلُ ما خَلَقَ مِن خَلقِهِ الشَّیءَ مِنَ الشَّیءِ إِذا لَم یَکُن لَهُ انقِطاعٌ أَبَدا ، ولَم یَزَلِ اللّهُ إِذا ومَعَهُ شَیءٌ لَیسَ هُوَ یَتَقَدَّمُهُ ، ولکِنَّهُ کانَ إِذ لا شَیءَ غَیرُهُ ، وخَلَقَ الشَّیءَ الَّذی جَمیعُ الأَشیاءِ مِنهُ ؛ وهُوَ الماءُ الَّذی خَلَقَ الأَشیاءَ مِنهُ . (5)

.

1- .بحار الأنوار : ج 15 ص 23 ح 41 نقلاً عن ریاض الجنان لفضل اللّه بن محمود الفارسی عن جابر الجعفی .
2- .الکافی : ج 1 ص 107 ح 2، التوحید : ص 145 ح 12 وفیه «بما کوّن» بدل «بما یکون» وکلاهما عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار : ج 4 ص 86 ح 23 .
3- .التوحید : ص 141 ح 5، المحاسن : ج 1 ص 377 ح 829 نحوه وکلاهما عن جابر، بحار الأنوار : ج 4 ص 69 ح 13 .
4- .الصافّات : 180 .
5- .الکافی: ج 8 ص94 ح 67 ، التوحید: ص66 ح 20 عن جابر الجعفی نحوه ، بحارالأنوار: ج 57 ص66 ح 44.

ص: 511

امام باقر علیه السلام :خدا بود و چیزی، نه شناخته و نه ناشناخته، جز او نبود .

امام باقر علیه السلام :خدا بود و هیچ چیزی جز او نبود و هماره به آنچه خواهد بود ، داناست، و دانش او به آن پیش از بودن آن، چون دانش او به آن پس از بودن آن است.

امام باقر علیه السلام :خدا که والا و بلندپایه است بود و هیچ چیزی جز او نبود؛ روشنایی ای که هیچ تاریکی ای در او نبود و راستگویی که هیچ دروغی در او نبود و دانایی که هیچ نادانی ای در او نبود و زنده ای که هیچ مرگی در او نبود و او امروز نیز چنان است و هماره تا ابد، آن سان خواهد بود.

الکافی به نقل از محمّد بن عطیّه : مردی از عالمان اهل شام، نزد امام باقر علیه السلامآمد و گفت : ای ابو جعفر! آمده ام از تو پرسشی بکنم، که از یافتن کسی که آن را تفسیر کند، در مانده ام. درباره آن از سه گروه از مردمان پرسیده ام و هر گروهی از ایشان، پاسخی غیر از پاسخ گروه دیگر داده است. اما باقر علیه السلامبه او فرمود : «پرسشت چیست؟». گفت : من از تو درباره نخستین چیزی که خدا از میان آفریده هایش آفریده، می پرسم. برخی از کسانی که از آنان پرسیده ام، گفته اند : قَدَر است و برخی از ایشان گفته اند : قلم، و برخی گفته اند : روح. امام باقر علیه السلام فرمود : «چیزی نگفته اند! من، تو را آگاه می کنم. خدای والا و بلندپایه بود و چیزی جز او نبود، و عزّتمند بود و کسی پیش از عزّتش نبود، و آن، [معنای ]سخن خداست که : «پروردگار تو، پروردگار عزّت ، از آنچه وصف می کنند، پیراسته است» ، و آفریدگار، پیش از آفریده بود و اگر نخستین چیزی که از آفریده هایش آفرید، چیزی [برآمده] از چیز [دیگر] بود، در این صورت، آن چیز تا ابد پایانی نداشت و در این صورت، همواره با خدا چیزی بود که او (خدا) بر آن پیشی نداشت؛ ولی او بود، آن گاه که جز او چیزی نبود. و چیزی را آفرید که همه اشیا از آن است و آن، ماء (1) است که اشیا را از آن آفرید».

.

1- .اشاره است به آیه 7 از سوره هود . درباره «ماء» که در حدیث، نخستین آفریده معرّفی شده، دیدگاه های مختلفی ابراز شده است.

ص: 512

الإمام الصادق علیه السلام :کانَ اللّهُ ولَم یَکُن مَعَهُ شَیءٌ . (1)

عنه علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذی کانَ إِذ لَم یَکُن شَیءٌ غَیرَهُ، وکَوَّنَ الأَشیاءَ . (2)

الإمام الرضا علیه السلام فی بَیان بُطلانِ قَولِ مَن زَعَمَ أَنَّهُ تَعالی کانَ مَعَهُ شَیءٌ : لَو کانَ مَعَهُ شَیءٌ فی بَقائِهِ لَم یَجُز أَن یَکونَ خالِقا لَهُ ؛ لِأَنَّهُ لَم یَزَل مَعَهُ ، فَکَیفَ یَکونُ خالِقا لِمَن لَم یَزَل مَعَهُ ؟ (3)

عنه علیه السلام لَمّا سَأَلَهُ عِمرانُ الصّابی : أَخبِرنی ؛ نُوَحِّدُ اللّهَ بِحَقیقَهٍ أَم نُوَحِّدُهُ بِوَصفٍ؟ : إِنَّ النُّورَ البَدیءَ الواحِدَ الکَونَ الأَوَّلَ واحِدٌ لا شَریکَ لَهُ ولا شَیءَ مَعَهُ ، فَردٌ لا ثانِیَ مَعَهُ ، ولا مَعلومَ ولا مَجهولَ ، ولا مُحکَمَ ولا مُتَشابِهَ . (4)

عنه علیه السلام :اِعلَم عَلَّمَکَ اللّهُ الخَیرَ أَنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی قَدیمٌ، وَالقِدَمُ صِفَتُهُ الَّتی دَلَّت العاقِلَ عَلی أَنَّهُ لا شَیءَ قَبلَهُ ولا شَیءَ مَعَهُ فی دَیمومِیَّتِهِ، فَقَد بانَ لَنا بِإِقرارِ العامَّهِ مُعجِزَهُ الصِّفَهِ أَنَّهُ لا شَیءَ قَبلَ اللّهِ ولا شَیءَ مَعَ اللّهِ فی بَقائِهِ، وبَطَلَ قَولُ مَن زَعَمَ أَنَّهُ کانَ قَبلَهُ أَو کانَ مَعَهُ شَیءٌ ، وذلِکَ أَنَّهُ لَو کانَ مَعَهُ شَیءٌ فی بَقائِهِ لَم یَجُز أَن یَکونَ خالِقا لَهُ ؛ لِأَنَّهُ لَم یَزَل مَعَهُ، فَکَیفَ یَکونُ خالِقا لِمَن لَم یَزَل مَعَهُ، ولَو کانَ قَبلَهُ شَیءٌ کانَ الأَوَّلُ ذلِکَ الشَّیءَ لا هذا؟ وکانَ الأَوَّلُ أَولی بِأَن یَکونَ خالِقا لِلأَوَّلِ (5) . (6)

.

1- .الفصول المهمّه فی اُصول الأئمّه : ج 1 ص 154 ح 72 .
2- .التوحید : ص 75 ح 29 عن عبداللّه بن جریر العبدی، بحار الأنوار : ج 3 ص 300 ح 31 .
3- .الکافی : ج 1 ص 120 ح 2 ، التوحید : ص 186 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 145 ح 50 کلاهما عن الحسین بن خالد ، بحار الأنوار : ج 57 ص 74 ح 49 .
4- .تحف العقول : ص 423 .
5- .وفی التوحید «للثانی» بدل «للأوّل» .
6- .الکافی : ج 1 ص 120 ح 2 ، التوحید : ص 186 ح 2 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 145 ح 50 کلاهما عن الحسین بن خالد ، بحار الأنوار : ج 4 ص 176 ح 5 .

ص: 513

امام صادق علیه السلام :خدا بود و چیزی با او نبود.

امام صادق علیه السلام :ستایش، خدایْ راست که آن گاه که چیزی جز او نبود، بود و اشیا را پدید آورد.

امام رضا علیه السلام در بیان بطلان گفتار آن که پنداشت که با خدای متعال، چیزی هست : اگر با او در بقایش چیزی می بود، روا نبود که آفریدگارِ آن [چیز ]باشد؛ زیرا آن همواره با او بوده است. پس چگونه آفریدگارِ کسی باشد که همواره با او بوده است؟

امام رضا علیه السلام هنگامی که عمران صابی از ایشان پرسید : به من خبر بده که: خدا را در ذات، یگانه می دانیم، یا در وصف؟ : همانا نورِ آغازگرِ یگانهْ هستیِ نخستین، یکتاست. انبازی ندارد و چیزی با او نیست. یکتاست و دومی با او نیست، و نه دانسته است و نه نادانسته، و نه محکم است و نه متشابه. (1)

امام رضا علیه السلام :بدان خدا تو را نیکی بیاموزد که خدای والا و بلندپایه، دیرینه است و دیرینگی، صفت اوست که خرمند را بر این رهنمون است که چیزی پیش از او نبوده و در جاودانگی اش چیزی با او نیست. پس با اقرار همگان بر این صفت اعجازگر، بر ما روشن گشت که چیزی پیش از خدا نبوده و چیزی با خدا در پایداری او نیست. و سخن آن که پنداشت که پیش از او یا با او چیزی هست، باطل است؛ زیرا اگر با او در بقایش چیزی می بود، روا نبود که او آفریدگارِ آن باشد ؛ زیرا آن، همواره با او بوده است. پس چگونه آفریدگارِ کسی باشد که همواره با اوبوده است؟! و اگر پیش از خدا چیزی می بود، نخستین، آن شی ء بود، نه این (خدا)، و نخستین (آن شی ء) ، سزاوارتر بود که آفریدگارِ خدا باشد.

.

1- .چرا که دانسته و نادانسته بودن و نیز محکم و متشابه بودن چیزی ، تنها نسبت به چیز دیگر، معنا دارد ، در حالی که چیزی هماره با خدا نیست .

ص: 514

الکافی عن أبی هاشم الجعفری :کُنتُ عِندَ أَبی جَعفَرٍ الثّانِی علیه السلام ، فَسَأَلَهُ رَجُلٌ فَقالَ : أَخبِرنی عَنِ الرَّبِّ تَبارَکَ وتَعالی لَهُ أَسماءٌ وصِفاتٌ فی کِتابِهِ؟ وأَسماؤُهُ وصِفاتُهُ هِیَ هُوَ؟ فَقالَ أَبو جَعفَرٍ علیه السلام : إِنَّ لِهذَا الکَلامِ وَجهَینِ؛ إِن کُنتَ تَقولُ : «هِیَ هُوَ» أَی إِنَّهُ ذو عَدَدٍ وکَثرَهٍ ، فَتَعالَی اللّهُ عَن ذلِکَ . وإِن کُنتَ تَقولُ : هذِهِ الصِّفاتُ وَالأَسماءُ لَم تَزَل ، فَإِنَّ «لَم تَزَل» مُحتَمِلٌ (1) مَعنَیَینِ؛ فَإِن قُلتَ : لَم تَزَل عِندَهُ فی عِلمِهِ وهُوَ مُستَحِقُّها ، فَنَعَم ، وإِن کُنتَ تَقولُ : لَم یَزَل تَصویرُها وهِجاؤُها وتَقطیعُ حُروفِها ، فَمَعاذَ اللّهِ أَن یَکونَ مَعَهُ شَیءٌ غَیرُهُ ، بَل کانَ اللّهُ ولا خَلقَ ، ثُمَّ خَلَقَها وَسیلَهً بَینَهُ وبَینَ خَلقِهِ ، یَتَضَرَّعونَ بِها إِلَیهِ ویَعبُدونَهُ ، وهِیَ ذِکرُهُ ، وکانَ اللّهُ ولا ذِکرَ ، وَالمَذکورُ بِالذِّکرِ هُوَ اللّهُ القَدیمُ الَّذی لَم یَزَل . (2)

الإمام الهادی علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَنِ التَّوحیدِ فَقیلَ لَهُ : لَم یَزَل اللّهُ وَحدَهُ لا شَیءَ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الأَشیاءَ بَدیعا وَاختارَ لِنَفسِهِ الأَسماءَ، ولَم تَزَلِ الأَسماءُ وَالحُروفُ لَهُ مَعَهُ قَدیمَهً؟ قالَ : لَم یَزَلِ اللّهُ مَوجودا ثُمَّ کَوَّنَ ما أَرادَ . (3)

راجع : ص 56 (الحدوث) و 82 (اُصول أزلیّه) ، ج 5 ص 274 (الفصل الثالث : الأَوّل ، الآخِر) .

.

1- .فی التوحید «یحتمل» .
2- .الکافی : ج 1 ص 116 ح 7 ، التوحید : ص 193 ح 7 ، الاحتجاج : ج 2 ص 467 ح 321 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 82 ح 62 .
3- .الاحتجاج : ج 2 ص 485 ح 325، بحار الأنوار : ج 4 ص 160 ح 4 .

ص: 515

الکافی به نقل از ابو هاشم جعفری : نزد امام جواد علیه السلام بودم. مردی از ایشان پرسشی کرد و گفت : مرا از خداوندگارم که والا و بلندپایه است آگاه کن. آیا نام ها و صفاتی برای خود در کتابش دارد؟ و آیا نام ها و صفات او، همان اویند؟ امام جواد علیه السلام فرمود : «این سخن، دو وجه دارد : اگر می گویی: آنها اویند ، به این معنا که او دارای شماره و کثرت است، خدا از آن بالاتر است، و اگر می گویی که: این نام ها و صفات، هماره بوده اند ، [تعبیرِ ] هماره بوده اند ، تاب دو معنا را دارد : اگر گفتی: هماره نزد او [یعنی ]در دانش اویند و او سزاوار آنهاست، آری [ ، چنین است]! و اگر می گویی که: صورت آنها و هجای آنها و بُرش حروف آنها هماره هست، پناه بر خدا که با او چیزی جز او بوده باشد! بلکه خدا بود و هیچ آفریده ای نبود. سپس آنها (نام ها و صفات) را وسیله ای میان خود و آفریدگانش آفرید که به وسیله آنها بر آستان او مویه کنند و او را بپرستند ، و آنها [وسیله ]یادکرد اویند. و خدا بود و هیچ یادکردی نبود، و یاد شده با یادکرد، همان خدای دیرینه است که ازلی است».

امام هادی علیه السلام هنگامی که از ایشان درباره توحید ، پرسش شد و به ایشان گفته شد : [آیا چنین است که ]خدا هماره یکتا بود و هیچ چیزی با او نبود و سپس اشیا را به نوآوری آفرید و برای خود ، نام ها را برگزید و هماره نام ها و حروفِ او به دیرینگیِ اوست؟ : خدا همیشه موجود بود. سپس آنچه را خواست ، به وجود آورد.

ر . ک : ص 57 (نو به نو شدن) و 83 (موادّ ازلی) ، ج 5 ص 275 (فصل سوم : اوّل ، آخر) .

.


ص: 516



کاوشی در حدیث «خدا بود و چیزی با او نبود»

کاوشی در حدیث «خدا بود و چیزی با او نبود»در جوامع حدیثی، حدیثِ «خدا بود و چیزی با او نبود» با تعابیر مختلف و متنوّعی نقل شده است، از جمله : «خدا بود و هیچ چیزی جز او نبود» و «آن گاه که چیزی جز او نبود، او بود» و «خدا هماره موجود بود. سپس آنچه را خواست ، به وجود آورد» و «خدا بود و هیچ آفریده ای نبود» و «هیچ چیزی پیش از او نبوده است و هیچ چیزی در جاودانگی اش با او نیست». این گونه احادیث ، در مقام اثبات یگانگی خدا در داشتن صفت «قدیم (دیرینه)» و نیز اثبات نوپدید بودن جهان هستند، نه صرفا اثبات صفت دیرینگی برای خداوند. نقل شده است که وقتی جُنَید، (1) حدیثِ «خدا بود و چیزی با او نبود» را شنید، گفت : اینک نیز همان گونه است که بود. جُنید با افزودن این عبارت ، در صدد بیان «وحدت وجود» بوده است و در مقام فهماندن این مطلب که در سرای هستی ، جز خدا کسی نیست و همان گونه که پیش تر، چیزی با خدا نبوده است، اکنون هم چیزی با خدا نیست و هم اکنون با قبل، تفاوتی ندارد. یادآور می شویم که مفاد گفته جُنید ، با مفاد احادیث یاد شده ،

.

1- .جنید ، از صوفیان بغداد و درگذشته به سال 297 قمری است (الأعلام، زرکلی: ج 2 ص 141) .

ص: 517

یکی نیست ؛ زیرا این احادیث ، در صدد اثبات تفاوت میان اکنون و قبل هستند، با این مضمون که: پیش تر، خدا بود و چیزی آفریده نشده بود ؛ ولی هم اکنون ، آفریده ها آفریده شده اند. از این رو، صفت «دیرینه بودن»، منحصر در خداست و موجودات دیگر، نوپدیداند و در اکنون، واقعا وجود دارند. در برخی احادیث آمده است: «خدا ، هماره موجود بود . سپس آنچه را خواست، آفرید»، «آن گاه که چیزی جز او نبود، او بود و [سپس] اشیا را پدید آورد» و «خدا ، هماره تنها بود و چیزی با او نبود. سپس اشیا را آفرید». بر این پایه، پیش از آفرینش با پس از آفرینش، تفاوت واقعی دارد ؛ زیرا پیش تر ، آفریده ها نبوده اند ؛ ولی اکنون واقعا موجودند. در حدیثی از امام رضا علیه السلامدر اثبات یگانگی خدا در صفت «دیرینگی» و اثبات نوپدید بودن آفریده ها آمده است : «اگر با او (خدا) در پایداری اش چیزی می بود، روا نبود که او آفریدگارِ آن باشد» . به عبارت دیگر، لازمه آفرینش، آن است که «خدا باشد و چیزی با او نبوده باشد» و آن گاه خداوند، اشیا را بیافریند. برخی کوشیده اند تا برای عبارت جُنید، مستند روایی بیابند. در نتیجه، حدیث امام کاظم علیه السلامرا که می فرماید : «خدای والا و بلندپایه، هماره بی زمان و مکان بود و اکنون، چنان است که بود» با عبارت جنید، یکی دانسته اند، در حالی که این حدیث ، هیچ ارتباطی با سخن جُنید و اساسا با حدیثِ «خدا بود و چیزی با او نبود» ندارد ؛ زیرا در حدیث امام کاظم علیه السلامآمده است که خدا در گذشته ، زمان و مکان نداشت و اکنون نیز چنین است ؛ یعنی خدای سبحان ، چه پیش از آفرینش و چه پس از آن ، محدود به زمان و مکان نیست، همان گونه که می گوییم : خدا دانا بود و اکنون ، همچنان است که بود. بنا بر این، در این حدیث، سخنی درباره آفریده ها و نوپدیدیِ آنها و نفی دیرینگی از آنها و اثبات یگانه بودن خدا در صفت «دیرینگی» نیامده است.

.


ص: 518

54 / 3ما رُویَ فی قِدَمِ أَسمائِهِ وَأَفعالِهِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :الحَمدُ للّهِِ الَّذی کانَ فی أَوَّلِیَّتِهِ وَحدانِیّا ، وفی أَزَلِیَّتِهِ مُتَعَظِّما بِالإِلهِیَّهِ ، مُتَکَبِّرا بِکِبرِیائِهِ وجَبَروتِهِ (1) ، ابتَدَأَ مَا ابتَدَعَ وأَنشَأَ ما خَلَقَ عَلی غَیرِ مِثالٍ کانَ سَبَقَ بِشَیءٍ مِمّا خَلَقَ ، رَبُّنَا القَدیمُ بِلُطفِ رُبوبِیَّتِهِ. (2)

عنه صلی الله علیه و آله :إِذا أَماتَ اللّهُ الخَلائِقَ ولَم یَبقَ شَیءٌ لَهُ روحٌ یَقولُ اللّهُ عز و جل : یا مَلِکَ المَوتِ .. . أَذَقتَ عِبادی و أَنبِیائی وأَوِلیائی ورُسُلِیَ المَوتَ ، وقَد سَبَقَ فی عِلمِیَ القَدیمِ وأَنَا عَلاّمُ الغُیوبِ أَنَّ کُلَّ شَیءٍ هالِکٌ إِلاّ وَجهی ، وهذِهِ نَوبَتُکَ. (3)

عنه صلی الله علیه و آله :اللّهُمَّ إِنّی أَسأَ لُکَ بِاسمِکَ یا أللّهُ .. . یا عَظیمُ یا قَدیمُ .. . یا مَن هُوَ فی مُلکِهِ مُقیمٌ ، یا مَن هُوَ فی سُلطانِهِ قَدیمٌ .. . یا مَن هُوَ فی حِکمَتِهِ لَطیفٌ ، یا مَن هُوَ فی لُطفِهِ قَدیمٌ .. . یا أَحکَمَ مِن کُلِّ حَکیمٍ ، یا أَقدَمَ مِن کُلِّ قَدیمٍ .. . یا عَظیمَ المَنِّ ، یا کَثیرَ الخَیرِ ، یا قَدیمَ الفَضلِ ، یا دائِمَ اللُّطفِ .. . یا جَمیلَ الثَّناءِ ، یا قَدیمَ السَّناءِ (4) .. . یا مَن هُوَ فی حِکمَتِهِ عَظیمٌ ، یا مَن هُوَ فی إِحسانِهِ قَدیمٌ .. . یا مَن مُلکُهُ قَدیمٌ ، یا مَن فَضلُهُ عَمیمٌ ، یا مَن عَرشُهُ عَظیمٌ. (5)

عنه صلی الله علیه و آله :یا قَدیمَ الإِحسانِ بِأَهلِ السَّماواتِ وَالأَرضِ یا أللّهُ. (6)

.

1- .الجَبَرُوتُ : من الجَبْرِ و القَهْرِ (مجمع البحرین : ج 1 ص 266) .
2- .التوحید : ص 44 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 287 ح 19 .
3- .بحار الأنوار : ج 60 ص 258 نقلاً عن بعض الکتب القدیمه عن ابن عبّاس .
4- .السَّنَاءُ : ارتفاع المنزله و القدر (النهایه : ج 2 ص 414) .
5- .البلد الأمین : ص 402 411 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 384 .
6- .البلد الأمین: ص 420 ، مصباح المتهجّد: ص 585 ح 691 ، الإقبال : ج 1 ص 160 ، المصباح للکفعمی : ص 784 و الثلاثه الأخیره عن أبی حمزه الثمالی عن الإمام زین العابدین علیه السلامو فیها «یا قدیم الإحسان» فقط، بحار الأنوار : ج 93 ص 265 ح 1.

ص: 519



54 / 3 آنچه درباره دیرینگیِ نام ها و کارهای او روایت شده است

54 / 3آنچه درباره دیرینگیِ نام ها و کارهای او روایت شده استپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ستایش، خدای راست که در اوّل بودن، یگانه است، و در ازلی بودن، با خدایی[ اش] ، سترگ است، و با عظمت و چیرگیِ خود، بسیار بزرگ است. آنچه را نوآوری نمود، آغازگری کرد و آنچه را آفرید، بی نمونه ای که پیش تر از آن باشد، پدید آورد. خداوندگار ما، به لطف خداوندگاری اش، دیرینه است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :آن گاه که خداوند، آفریدگان را می میراند و شی ءِ جانداری باقی نمی ماند، خدای عز و جل می گوید : «ای فرشته مرگ! ... مرگ را به بندگان و پیامبران و دوستان و رسولانم چشاندی و از پیش تر در دانش دیرین من و منم بسیاردانِ نهان ها آمده که همه چیز ، از میان رفتنی است ، جز وجه من! اینک ، نوبت توست».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خدایا! من از تو درخواست می کنم به نامت، ای خدا! ... ای سترگ ، ای دیرینه! ... ای آن که در فرمان روایی خود ، پایدار است ! ای کسی که در سلطه خود ، دیرینه است! ... ای کسی که در فرزانگی خود، ریزبین است! ای آن که در لطف خود، دیرینه است! ... ای فرزانه تر از هر فرزانه ای ، ای دیرینه تر از هر دیرینه ای! ... ای سترگْ نعمت ، ای بسیار نیکویی کننده ، ای دیرینه بخشش ، ای پیوسته لطف ، ای زیبا ستایش ، ای دیرینه والایی! ... ای آن که در فرزانگی اش سترگ است، ای آن که در نیکی کردنش دیرینه است! ... ای آن که فرمان روایی اش دیرینه است ، ای آن که بخشش او فراگیر است ، ای آن که عرش او سترگ است!

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ای دیرینه نیکی کننده به اهل آسمان ها و زمین، ای خدا!

.


ص: 520

الإمام علیّ علیه السلام :اللّهُمَّ إِنّی أَسأَ لُکَ بِاسمِکَ المَکنونِ المَخزونِ الطُّهرِ الطّاهِرِ المُبارَکِ ، وأَسأَ لُکَ بِاسمِکَ العَظیمِ وسُلطانِکَ القَدیمِ. (1)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ. .. لَکَ الحَمدُ وَلِیَّ الحَمدِ ، ولَکَ الحَمدُ مالِکَ الحَمدِ ، ولَکَ الحَمدُ قَدیمَ الحَمدِ ، ولَکَ الحَمدُ صادِقَ الوَعدِ. (2)

عنه علیه السلام فِی الدُّعاءِ : لَکَ المَنُّ القَدیمُ ، وَالسُّلطانُ الشّامِخُ. (3)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ إِنّی أَحمَدُکَ وأَنتَ لِلحَمدِ أَهلٌ عَلی حُسنِ صُنعِکَ إِلَیَّ ، وتَعَطُّفِکَ عَلَیَّ ، وعَلی ما وَصَلتَنی بِهِ من نورِکَ ، وتَدارَکتَنی بِهِ مِن رَحمَتِک ، وأَسبَغتَ عَلَیَّ مِن نِعمَتِکَ ، فَقَدِ اصطَنَعتَ عِندی یا مَولایَ ما یَحِقُّ لَکَ بِهِ جَهدی وشُکری لِحُسنِ عَفوِکَ وبَلائِکَ القَدیمِ عِندی. (4)

الإمام الحسین علیه السلام :ثُمَّ إِذ خَلَقتَنی مِن حُرّ (5) الثَّری لَم تَرضَ لی یا إِلهی بِنِعمَهٍ دونَ أُخری ، ورَزَقتَنی مِن أنواعِ المَعاشِ وصُنوفِ الرِّیاشِ ، بِمَنِّکَ العَظیمِ عَلَیَّ ، وإِحسانِکَ القَدیمِ إِلَیَّ ، حَتّی إِذا أَتمَمتَ عَلَیَّ جَمیعَ النِّعَمِ ، وصَرَفتَ عَنّی کُلَّ النِّقَمِ ... (6)

.

1- .تهذیب الأحکام : ج 2 ص 108 ح 410 ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 1 ص 324 ح 949 ، معانی الأخبار : ص 140 ح 1 ، فلاح السائل : ص 300 ح 201 کلاهما عن الأصبغ بن نباته ، بحار الأنوار : ج 86 ص 25 ح 26 .
2- .جمال الاُسبوع : ص 283 عن عبد اللّه بن عطاء عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام ، البلد الأمین : ص 25 ، المصباح للکفعمی : ص 129 کلاهما عن الإمام الحسین علیه السلام ، مصباح المتهجّد : ص 87 ح 141 ، فلاح السائل : ص 390 ح 265 کلاهما من دون إسناد إلی المعصوم ، بحار الأنوار : ج 86 ص 273 ح 40 .
3- .مهج الدعوات: ص 142 عن ابن عبّاس وعبد اللّه بن جعفر و ص 151 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 95 ص 245 ح 31 و ص 251 ح 32 و راجع کنز العمّال : ج 10 ص 108 ح 28546 .
4- .مهج الدعوات : ص 125 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 234 ح 9 .
5- .حُرُّ ک

لّ أرض : وَسَطُها و أطیبُها (النهایه : ج 1 ص 365) .
6- .الإقبال : ج 2 ص 75 ، البلد الأمین : ص 252 ، العدد القویّه : ص 373 نحوه من دون إسناد إلی المعصوم ، بحار الأنوار : ج 60 ص 372 ح 81 .

ص: 521

امام علی علیه السلام :خدایا! من از تو درخواست می کنم به نامِ پوشیده اندوخته پاکِ پاکیزه پُربرکتت ، و از تو می خواهم به نام سترگت و سلطه دیرینه ات.

امام علی علیه السلام :خدایا! ... ستایش، تو راست ، ای سرپرست ستایش! و ستایش، تو راست، ای فرمان روای ستایش! و ستایش، تو راست، ای دیرینه ستایش! و ستایش، تو راست، ای راست وعده!

امام علی علیه السلام در دعا : تو راست نعمت دیرینه و سلطه والا.

امام علی علیه السلام :خدایا! تو را می ستایم ؛ چرا که تو به خاطر احسان شایسته ات بر من، و مهرورزی ات با من، و به خاطر آنچه از روشنایی ات به من پیوند زدی، و آنچه با رحمتت مرا دریافتی و آنچه از نعمتت که بر من تمام گرداندی، سزاوار ستایشی! مولای من! بی گمان، آن سان بر من نیکی کردی که در برابر آن، تلاش و سپاس گزاری ام برای تو به دلیل نیکویی بخشایشت و آزمون دیرینه ات نزد من، سزاوار گشت.

امام حسین علیه السلام :پس هنگامی که مرا از خاکِ پاکِ نمناک آفریدی ای خدای من برای من به نعمتی به جای [نعمتی ]دیگر، خشنود نشدی و به من، انواع معاش [زندگی ]و گونه های جامه فاخر (1) را روزی کردی، با نعمت دادن سترگت بر من و نیکی کردن دیرینه ات به من، تا این که همه نعمت ها را بر من تمام ساختی و همه کیفرها را از من باز گرداندی.

.

1- .مقصود، وفور مال و نعمت است.

ص: 522

الإمام زین العابدین علیه السلام :سَیِّدی أَنَا أَسأَ لُکَ ما لا أَستَحِقُّ ، وأَنتَ أَهلُ التَّقوی وأَهلُ المَغفِرَهِ ، فَاغفِر لی وأَلبِسنی مِن نَظَرِکَ ثَوبا یُغَطّی عَلَیَّ التَّبِعاتِ ، وتَغفِرُها لی ولا أُطالَبُ بِها ، إِنّک ذو مَنٍّ قَدیمٍ وصَفحٍ عَظیمٍ. (1)

عنه علیه السلام فِی الدُّعاءِ : اللّهُمَّ ... إِنَّکَ ذُو الفَضلِ العَظیمِ ، وَالمَنِّ القَدیمِ. (2)

عنه علیه السلام :إِذا أَرَدتَ بِقَومٍ فِتنَهً أَو سوءا فَنَجِّنی مِنها لِواذا (3) بِکَ ، وإِذ لَم تُقِمنی مَقامَ فَضیحَهٍ فی دُنیاکَ فَلا تُقِمنی مِثلَهُ فی آخِرَتِکَ ، وَاشفَع لی أَوائِلَ مِنَنِکَ بِأَواخِرِها ، وقَدیمَ فَوائِدِکَ بِحَوادِثِها. (4)

عنه علیه السلام :یا إِلهی ، أَیُّ الحالَینِ أَحَقُّ بِالشُّکرِ لَکَ ، وأَیُّ الوَقتَینِ أَولی بِالحَمدِ لَکَ ، أَوَقتُ الصِّحَّهِ الَّتی هَنَّأتَنی فیها طَیِّباتِ رِزقِکَ ، ونَشَّطتَنی بِها لاِبتِغاءِ مَرضاتِکَ وفَضلِکَ ، وقَوَّیتَنی مَعَها عَلی ما وَفَّقتَنی لَهُ مِن طاعَتِکَ ، أَم وَقتُ العِلَّهِ الَّتی مَحَّصتَنی (5) بِها ، وَالنِّعَمِ الَّتی أَتحَفتَنی بِها ، تَخفیفا لِما ثَقُلَ بِهِ عَلی ظَهری مِنَ الخَطیئاتِ ، وتَطهیرا لِمَا انغَمَستُ فیهِ مِنَ السَّیِّئاتِ ، وتَنبیها لِتَناوُلِ التَّوبَهِ ، وتَذکیرا لِمَحوِ الحَوبَهِ (6) بِقَدیمِ النِّعمَهِ. (7)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ. .. إِن تُعَذِّبنی فَإِنّی لِذلِکَ أَهلٌ ، وهُوَ یا رَبِّ مِنکَ عَدلٌ ، وإِن تَعفُ عَنّی فَقَدیما شَمَلَنی عَفوُکَ ، وأَلبَستَنی عافِیَتَکَ. (8)

.

1- .مصباح المتهجّد : ص 593 ح 691 ، الإقبال : ج 1 ص 170 ، المصباح للکفعمی : ص 793 کلّها عن أبی حمزه الثمالی ، البلد الأمین : ص 211 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 90 ح 2 .
2- .الصحیفه السجّادیّه : ص 104 الدعاء 24 ، المصباح للکفعمی : ص 216 و راجع الدروع الواقیه : ص 144 .
3- .لاَذَ بِه : التَجأَ إلیه و انضمّ و استغاث (النهایه : ج 4 ص 276) .
4- .الصحیفه السجّادیّه : ص 199 الدعاء 47 ، الإقبال : ج 2 ص 99 ، المصباح للکفعمی : ص 899 .
5- .التَّمْحیصُ : الابتلاء و الاختبار (الصحاح : ج 3 ص 1056) .
6- .الحَوْبَهُ : الخطیئه (مجمع البحرین : ج 1 ص 469) .
7- .الصحیفه السجّادیّه : ص 65 الدعاء 15 ، المصباح للکفعمی : ص 198 ، الدعوات : ص 174 ح 490 .
8- .الصحیفه السجّادیّه : ص 216 الدعاء 50 ، الإقبال : ج 2 ص 142 عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه .

ص: 523

امام زین العابدین علیه السلام :سَرورم! من از تو چیزی می خواهم که شایسته آن نیستم، و تو سزاوار پروا شدن و سزاوار آمرزیدنی، پس مرا بیامرز و از تأخیر انداختنت ، جامه ای بر تنم کن تا پیامدها[ ی گناهان ]را بر من فرو بپوشاند و آنها را برایم می بخشایی تا از آنها بازخواست نشوم؛ زیرا تویی دارای نعمتِ دیرینه و گذشتِ سترگ.

امام زین العابدین علیه السلام در دعا : خدایا! ... تویی دارای بخشش سترگ و نعمت دیرینه.

امام زین العابدین علیه السلام :[خدایا!] هر گاه برای گروهی، فتنه ای یا بدی ای خواستی، مرا که به تو پناهنده ام از آن رهایی ببخش، و چون مرا در دنیایت در جایگاه رسوایی ننشاندی، در آخرتت نیز مرا در چنان جایگاهی منشان، و برایم سرآغازهای نعمت هایت را به پایان آنها و بهره های دیرینه ات را به نوپدیدهای آن ، قرین فرما.

امام زین العابدین علیه السلام :ای خدای من! کدام یک از دو حال برای سپاس گزاری به آستان تو ، شایسته تر و کدام یک از دو هنگام برای ستایش تو ، سزاوارتر است : هنگام تن درستی که در آن، روزی های پاکیزه ات را بر من گوارا ساختی و به وسیله آنها مرا برای جستن خشنودی و بخشش خود، نشاط بخشیدی و مرا با آنها بر آنچه از طاعت خود توفیق دادی، نیرومند ساختی ؟ و یا هنگام بیماری که مرا با آن و با نعمت هایی که آنها را به من اهدا کردی، آزمودی تا [ مرا] از خطاهایی که بر پشتم سنگینی می کنند، سبُک سازی و [ نیز] برای پاکسازی از گناهانی که در آنها فرو رفته ام و برای بیدار کردن [من ]برای دستیابی به توبه و برای یادآوری [به من ]با نعمت دیرینه برای نابود کردن گناه؟

امام زین العابدین علیه السلام :خدایا! ... اگر مرا عذاب کنی، من سزاوار آنَم و آن، از تو ای خداوندگار من دادگری است، و اگر مرا ببخشایی، از دیرباز، بخشایش تو مرا فرا گرفته و عافیت خود را به من پوشانده ای.

.


ص: 524

عنه علیه السلام :یا رَبِّ .. . أَنتَ الجَوادُ الَّذی لا یَضیقُ عَفوُکَ ، ولا یَنقُصُ فَضلُکَ ، ولا تَقِلُّ رَحمَتُکَ ، وقَد تَوَثَّقنا مِنکَ بِالصَّفحِ القَدیمِ وَالفَضلِ العَظیمِ. (1)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ. .. ما کانَ مِن عَمَلٍ سَیِّیً أَتَیتُهُ فَعَلی عِلمٍ مِنّی بِأَنَّکَ تَرانی وأَنَّکَ غَیرُ غافِلٍ عَنّی، مُصَدِّقٌ مِنکَ بِالوَعیدِ (2) لی، ولِمَن کانَ فی مِثلِ حالی، وأَثِقُ بَعدَ ذلِکَ مِنکَ بِالصَّفحِ الکَریمِ ، وَالعَفوِ القَدیمِ ، وَالرَّحمَهِ الواسِعَهِ. (3)

الإمام الکاظم علیه السلام :اللّهُمَّ بِبِرِّکَ القَدیمِ ، ورَأَفَتِکَ بِبَرِیَّتِکَ (4) اللَّطیفَهِ ، وشَفَقَتِکَ بِصَنعَتِکَ المُحکَمَهِ ... . (5)

الإمام الصادق علیه السلام :اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَلِیَّ الحَمدِ ، ومُنتَهَی الحَمدِ ، وفِیَّ الحَمدِ عَزیزَ الجُندِ ، قَدیمَ المَجدِ. (6)

عنه علیه السلام :إِلهی ، عَلِمتَ کُلَّ شَیءٍ ، وقَدَّرتَ کُلَّ شَیءٍ ، وهَدَیتَ کُلَّ شَیءٍ ، ودَعَوتَ کُلَّ شَیءٍ إِلی جَلالِکَ وجَلالِ وَجهِکَ وعِظَمِ مُلکِکَ وتَعظیمِ سُلطانِکَ وقَدیمِ أَزَلِیَّتِکَ ورُبوبِیَّتِکَ. (7)

.

1- .مصباح المتهجّد : ص 586 ح 691 ، الإقبال : ج 1 ص 161 ، المصباح للکفعمی : ص 785 کلّها عن أبی حمزه الثمالی ، البلد الأمین : ص 207 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 85 ح 2 .
2- .الوَعِیْدُ : التَّهْدِیْدُ (القاموس المحیط : ج 1 ص 346) .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 133 ح 19 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی .
4- .البَرِیّهُ : الخَلْقُ (الصحاح : ج 6 ص 2279) .
5- .مصباح المتهجّد : ص 59 ح 92 ، البلد الأمین : ص 13 ، المصباح للکفعمی : ص 35 من دون إسناد إلی المعصوم ، بحار الأنوار : ج 86 ص 53 ح 58 نقلاً عن الکتاب العتیق الغروی عن معاویه بن وهب البجلیّ .
6- .الإقبال : ج 2 ص 122 عن سلمه بن الأکوع و ص 183 من دون إسناد إلی المعصوم ، مهج الدعوات : ص 187 عن معاویه بن وهب عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام علیّ علیهم السلام و ص 190 عن الإمام الحسین علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 98 ص 242 ح 3 و راجع مصباح المتهجّد : ص 481 ح 573 .
7- .مصباح المتهجّد : ص 297 ح 405 ، جمال الاُسبوع : ص 168 ، بحار الأنوار : ج 91 ص 176 ح 5 .

ص: 525

امام زین العابدین علیه السلام :ای خداوندگار من! ... تو بخشنده ای هستی که بخشایش تو، تنگ نمی آید و بخشش تو، کاستی نمی پذیرد و رحمت تو، کم نمی گردد و البتّه از جانب تو، به گذشتِ دیرینه و بخششِ سترگ، اطمینان داریم.

امام زین العابدین علیه السلام :خدایا! ... هر چه کار بد انجام داده ام، با وجود آگاهی ام از این بوده که تو مرا می بینی و [ نیز] این که تو از من غافل نیستی . تهدید تو را درباره خودم و هر کس را که در حالی مانند من بوده است، تصدیق می کنم و با وجود این، به گذشت بزرگوارانه و بخشایش دیرینه و رحمت گسترده تو اطمینان دارم.

امام کاظم علیه السلام :خدایا! به نیکی دیرینه ات، و مهرورزی ات به آفریدگان خُردت، و مهربانی ات به ساخته های استوارت ... .

امام صادق علیه السلام :خدایا! ستایش، تو راست، ای ولیّ ستایش و ای پایان ستایش (ستودگی) و ای تمامْ ستایش (ستودگی) و ای شکست ناپذیرْ لشکر و ای دیرینه مجد!

امام صادق علیه السلام :خدای من! همه چیز را دانستی، و همه چیز را اندازه نهادی، و همه چیز را رهنمون گشتی و همه چیز را به سوی شُکوهت ، و شُکوه وَجهت ، و سترگی فرمان روایی ات، و بزرگداشت سلطه ات ، و ازلی بودن و خداوندگاریِ دیرینه ات، فرا خواندی.

.


ص: 526

عنه علیه السلام :یا مَن عَفوُهُ قَدیمٌ ، وبَطشُهُ (1) شَدیدٌ. (2)

عنه علیه السلام :إِنَّ موسَی علیه السلام احتَبَسَ عَنهُ الوَحیُ أَربَعینَ أَو ثَلاثینَ صَباحا ، فَصَعِدَ عَلی جَبَلٍ بِالشّامِ یُقالُ لَهُ : أَریحا ، فَقالَ : یا رَبِّ ، إِن کُنتَ حَبَستَ عَنّی وَحیَکَ وکَلامَکَ لِذُنوبِ بَنی إِسرائیلَ ، فَغُفرانُکَ القَدیمُ. (3)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ إِنّی أَسأَ لُکَ بِموجِباتِ رَحمَتِکَ وأَسمائِکَ العِظامِ ، وبِکُلِّ اسمٍ لَکَ عَظیمٍ ، وأَسأَ لُکَ بِوَجهِکَ الکَریمِ وبِفَضلِکَ القَدیمِ. (4)

عنه علیه السلام فی دُعائِهِ لِوَداعِ شَهرِ رَمَضانَ : اللّهُمَّ وأَسأَ لُکَ بِرَحمَتِکَ وطَولِکَ وعَفوِکَ ونَعمائِکَ وجَلالِکَ ، وقَدیمِ إِحسانِکَ وَامتِنانِکَ ، ألاّ تَجعَلَهُ آخِرَ العَهدِ مِنّا لِشَهرِ رَمَضانَ. (5)

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ إِنّی أَسأَ لُکَ بِالعَظیمِ مِن آلائِکَ ، وَالقَدیمِ مِن نَعمائِکَ ، وَالمَخزونِ مِن أَسمائِکَ. (6)

.

1- .البَطْشَهُ : السطوه و الأخذ بالعنف (الصحاح : ج 3 ص 996) .
2- .الکافی : ج 2 ص 594 ح 33 عن أبی بصیر .
3- .علل الشرائع : ص 56 ح 2 عن إسحاق بن عمّار ، الفقه المنسوب للإمام الرضا علیه السلام : ص 371 من دون إسناد إلی الإمام الصادق علیه السلام ، الزهد للحسین بن سعید : ص 58 ح 153 عن أبی بصیر عن الإمام الباقر علیه السلام و فیه «فعفوک» بدل «فغفرانک» ، بحار الأنوار : ج 86 ص 200 ح 9 .
4- .جمال الاُسبوع : ص 120 عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 90 ص 333 ح 46 .
5- .الکافی : ج 4 ص 166 ح 6 ، تهذیب الأحکام : ج 3 ص 123 ح 267 ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 2 ص 166 ح 2033 ، الإقبال : ج 1 ص 431 کلّها عن أبی بصیر ، بحار الأنوار : ج 98 ص 177 ح 2 .
6- .الإقبال : ج 2 ص 138 عن سلمه بن الأکوع ، بحار الأنوار : ج 98 ص 254 ح 4 .

ص: 527

امام صادق علیه السلام :ای آن که بخشایش او دیرینه و گرفتن او سخت است!

امام صادق علیه السلام :وحی، چهل یا سی روز از موسی علیه السلامباز ایستاد. پس به کوهی در شام که به آن «اَریحا» گفته می شود فراز آمد و گفت : ای خداوندگار من! اگر وحی و سخنت را به سبب گناهان بنی اسرائیل از من باز داشته ای، آمرزش تو دیرینه است!

امام صادق علیه السلام :خدایا! من به سبب سازهای رحمتت و نام های سترگت و به هر نامِ سترگی که تو راست، از تو درخواست می کنم و به وجه کریمت و به بخشش دیرینه ات، از تو می خواهم.

امام صادق علیه السلام در دعای خود برای وداع با ماه رمضان : خدایا! به رحمت و بخشش و بخشایش و نعمت و شُکوه و نیکی و امتنان دیرینه ات، از تو می خواهم که آن (ماه رمضان) را واپسین رمضانِ عمر ما قرار ندهی.

امام صادق علیه السلام :خدایا! من به موهبت های سترگت و نعمت های دیرینه ات و نام های اندوخته ات، از تو می خواهم.

.


ص: 528

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ إِنّی أَسأَ لُکَ مِن مَنِّکَ بِأَقدَمِهِ وکُلُّ مَنِّکَ قَدیمٌ ، اللّهُمَّ إِنّی أَسأَ لُکَ بِمَنِّکَ کُلِّهِ. (1)

الإمام الرضا علیه السلام :إِنَّ اللّهَ تَعالی هُوَ العالِمُ بِالأَشیاءِ قَبلَ کَونِ الأَشیاءِ .. . فَلَم یَزَلِ اللّهُ عز و جلعِلمُهُ سابِقا لِلأَشیاءِ ، قَدیما قَبلَ أَن یَخلُقَها ، فَتَبارَکَ رَبُّنا [و] (2) تَعالی عُلُوّا کَبیرا ، خَلَقَ الأَشیاءَ وعِلمُهُ بِها سابِقٌ لَها کَما شاءَ ، کَذلِکَ لَم یَزَل رَبُّنا عَلیما سَمیعا بَصیرا. (3)

مهج الدعوات :دَخَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله عَلی فاطِمَهَ الزَّهراءِ علیهاالسلام ، فَوَجَدَ الحَسَنَ علیه السلاممَوعوکا (4) ، فَشَقَّ ذلِکَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَنَزَلَ جَبرَئیلُ علیه السلام فَقالَ : یا مُحَمَّدُ أَلا أُعَلِّمُکَ مَعاذَهً (5) تَدعو بِها فَیَنجَلی بِها عَنهُ ما یَجِدُهُ؟ قالَ : بَلی . قالَ : قُل : اللّهُمَّ لا إِلهَ إِلاّ أَنتَ العَلِیُّ العَظیمُ ، ذُو السُّلطانِ القَدیمِ وَالمَنِّ العَظیمِ ... . (6)

راجع : ج 5 ص 274 (الفصل الثالث : الأَوَّلُ ، الآخِرُ) .

.

1- .مصباح المتهجّد : ص 761 ح 844 ، الإقبال : ج 2 ص 358 کلاهما عن الحسین بن خالد و ج 1 ص 97 و ص 177 عن أیّوب بن یقطین عن الإمام الرضا عن الإمام الباقر علیهماالسلام ، البلد الأمین : ص 264 ، المصباح للکفعمی : ص 916 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 95 ح 2 .
2- .ما بین المعقوفین أثبتناه من العیون و البحار .
3- .التوحید : ص 136 ح 8 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 118 ح 8 کلاهما عن الحسین بن بشّار ، بحار الأنوار : ج 4 ص 78 ح 1 .
4- .الوَعْکُ : الحُمّی ، و قیل : ألَمُها (النهایه : ج 5 ص 207) .
5- .المَعاذَهُ : الرُّقْیَهُ یُرقی بها الإنسان ، لأنّه یُعاذ بها (لسان العرب : ج 3 ص 499) .
6- .مهج الدعوات : ص 178 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 36 ح 21 و راجع: جمال الاُسبوع : ص 46 .

ص: 529

امام صادق علیه السلام :خدایا! من از تو از نیکی کردنت ، از دیرینه ترینِ آن، درخواست می کنم و همه نیکی کردن های تو، دیرینه است. خدایا! من از تو، از همه نیکی کردنت می خواهم.

امام رضا علیه السلام :خدای والا، همان دانا به اشیا پیش از هستیِ آنهاست ... . پس هماره، دانش خدای عز و جلپیشی گیرنده بر اشیا، دیرینه و پیش از آفرینش آنهاست. پس پروردگار ما، والا و بسی بلندپایه است. اشیا را آفرید و دانش او به آنها آن گونه که خواست پیشی گیرنده به آنهاست. این سان، خداوندگار ما، هماره دانا و شنوا و بیناست.

مهج الدعوات :پیامبر صلی الله علیه و آله بر فاطمه زهرا علیهاالسلام وارد شد و حسن علیه السلامرا تَبدار یافت. این [ واقعه ]بر پیامبر صلی الله علیه و آلهدشوار آمد. پس جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت : ای محمّد! آیا تو را تعویذی نیاموزم که با آن دعا کنی تا به سبب آن، آنچه [ از بیماری ]می یابد، از او رفع شود؟ فرمود : «آری». گفت : بگو : خدایا ! جز تو، که بلندمرتبه، سترگ، دارای سلطه دیرینه و نعمت بزرگ هستی، خدایی نیست ... .

ر . ک : ج 5 ص 275 (فصل سوم : اوّل ، آخر).

.


ص: 530

الفصل الخامس والخمسون: القریبالقریب لغهً«القریب» فعیل بمعنی فاعل ، مشتقّ من مادّه «قرب» وهو یدلّ علی خلاف البُعد (1) .

القریب فی القرآن والحدیثوردت مشتقّات مادّه «قرب» منسوبه إلی اللّه خمس مرّات فی القرآن الکریم ، فقد جاءت صفه القریب مع صفه «المجیب» مرّهً واحدهً (2) ، ومع صفه «السمیع» مرّه واحدهً أَیضا (3) ، ووحدها کذلک (4) . کما عُدَّ النصر الإلهیّ قریبا، مرّهً واحدهً ، وکذا الرحمه الإلهیّه (5) . لقد أَکّد القرآن والأَحادیث قرب اللّه إِلی الموجودات فی العالم بخاصّه الإنسان ، بل قال سبحانه فی الإنسان: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (6) . ونطقت الأَحادیث بتفاوت قرب اللّه وقرب الکائنات الأُخری ، ونفت عن اللّه سبحانه لوازم قرب المخلوقات بعضها إِلی البعض الآخر . بناءً علی هذا ، فی الوقت الذی لا ینسجم قرب المخلوقات بعضها من بعض مع بعدها وتعالی أَحدها علی الآخر ، وکذلک ما یستلزمه قرب المخلوقات من الالتصاق والملابسه ، فإنّ قرب اللّه هو فی عین بُعده ومصحوب بالتعالی وبلا التصاق وملابسه ومداناه . والنقطه المهمّه فی صفه «القریب» هی أَنّ القرب صنفان: صنف تکوینیّ : من جهه أَنّ قربه سبحانه من الموجودات الأُخری لا یتفاوت ، وأَنّه قریب منها بقیاس واحد ، وقد جاء فی الأَحادیث : «اِستَوی فی کُلِّ شَیءٍ فَلَیسَ شَیءٌ أَقرَبَ إِلَیهِ مِن شَیءٍ» (7) . وصنف تشریعیّ معنویّ : ومن هذه الجهه هو سبحانه أَقرب إِلی المؤمنین من الملحدین ، والعباد ، بمقدار الإیمان والأَعمال یتقرّبون إِلی اللّه تعالی .

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 5 ص 80 .
2- .هود : 61 .
3- .سبأ : 50 .
4- .البقره : 186 .
5- .البقره : 214 ، الأعراف : 56 .
6- .ق : 16 .
7- .راجع : ص 540 ح 5119 .