گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلد هفتم
فصل شصت و سوم : مؤمن



واژه شناسی «مؤمن»

مؤمن ، در قرآن و حدیث

فصل شصت و سوم : مؤمنواژه شناسی «مؤمن»صفت «مؤمن (ایمنی بخش) » ، اسم فاعل از «آمَنَ، یُؤمِن»، از ریشه «أَمن» است که دو معنای اصلی نزدیک به هم دارد: یکی «امانت» که ضدّ خیانت است و معنایش آرامش قلب است و معنای دیگر آن ، «تصدیق» و «پذیرفتن» است. جمله «أمِنَ منه» از لحاظ وزن و معنا ، مانند جمله «سَلِمَ منه» و به معنای «از او در امان مانَد » است. معنا و کاربرد اصلی این واژه ، آرامش قلب است و در واقع، اَمن در مقابل بیم و اضطراب است . ابن اثیر می گوید: مؤمن، در نام های خدای متعال ، به معنای کسی است که به وعده ای که به بندگانش داده ، عمل می کند. در این صورت ، مؤمن از ایمان به معنای تصدیق و پذیرفتن ، مشتق شده است یا معنای مؤمن در مورد خدا این است که خدا در روز قیامت ، به بندگانش از عذاب خود ایمنی می بخشد . در این صورت ، مؤمن از امان و ایمنی گرفته شده است و اَمن ، در مقابل ترس و اضطراب است.

مؤمن ، در قرآن و حدیثبرگرفته های ریشه «أمن» ، چهار بار در قرآن کریم به خدا نسبت داده شده است و صفت «مؤمن» ، یک بار به معنای ، «ایمنی بخش» در این سخن خدای متعال : «اوست خدایی که جز او خدایی نیست؛ فرمان روای بسیار پاک، و آشتی جو و ایمنی بخش» ، به کار رفته است. در بحث لغوی دیدیم که «مؤمن» ، می تواند به معنای «تصدیق کننده» و همچنین «امان دهنده» باشد. در آیات و احادیث ، همین معنای دوم قصد شده است. در حدیثی آمده : «آفریننده عز و جل ، از آن رو مؤمن نامیده می شود که به پیروی کنندگان از فرمان هایش، ایمنی از عذاب می بخشد».

.


ص: 52

63 / 1مَعنی إیمانِهِالإمام علیّ علیه السلام:إِنَّ رَبّی... رَؤوفُ الرَّحمَهِ لا یُوصَفُ بِالرِّقَّهِ، مُؤمِنٌ لا بِعِبادَهٍ، مُدرِکٌ لا بِمِجَسَّهٍ ، قائِلٌ لا بِاللَّفظِ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :سُمِّیَ البارِی عز و جل مُؤمِنا ؛ لِأَنَّهُ یُؤمِنُ مِن عَذابِهِ مَن أَطاعَهُ، وسُمِّیَ العَبدُ مُؤمِنا ؛ لِأَنَّهُ یُؤمِنُ عَلَی اللّهِ عز و جل فَیُجیزُ اللّهُ أَمانَهُ . (2)

63 / 2یُؤمِنُ الخائِفینَالکتاب«لاِءِیلَفِ قُرَیْشٍ * إِیلَفِهِمْ رِحْلَهَ الشِّتَاءِ وَ الصَّیْفِ * فَلْیَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ * الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ » . (3)

.

1- .التوحید : ص 305 ح 1 ، الإمالی للصدوق : ص 423 ح 560 ، الاختصاص : ص 236 کلها عن الأصبغ بن نباته ، بحار الأنوار : ج 4 ص 27 ح 2 .
2- .التوحید : ص 205 ، عدّه الداعی : ص 304 ح 37 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 196 ح 2 .
3- .قریش : 1 4 .

ص: 53



63 / 1 معنای مؤمن بودن خدا

63 / 2 ایمنی بخشِ بیمناکان

63 / 1معنای مؤمن بودن خداامام علی علیه السلام:همانا پروردگار من... مهروزی است که به نازکْ دلی توصیف نمی شود . مؤمن است، نه از راه پرستش کردن؛ ادراک کننده است، نه به وسیله لمس و خبرجویی؛ گوینده است، نه با تلفّظ .

امام صادق علیه السلام:آفریننده عز و جل ، از آن رو مؤمن نامیده شده که به پیروی کنندگان از دستوراتش، ایمنی از عذاب می بخشد، در حالی که بنده ، از آن رو مؤمن نامیده می شود که از سوی خداوند عز و جلامان می دهد و خداوند ، امان او را روا می دارد.

63 / 2ایمنی بخشِ بیمناکانقرآن«به خاطر الفت گرفتن قریش؛ الفت و صمیمیت آنها در سفر زمستان و تابستان. پس باید پروردگارِ این خانه را بپرستند؛ آن که ایشان را از گرسنگی [رهانید و] طعام داد و از بیم ، ایمنشان ساخت» .

.


ص: 54

الحدیثالإمام الکاظم علیه السلام فی وَصِیَّتِهِ لِهِشامٍ : اِعلَم أَنَّ اللّهَ . . . لَم یُؤمِنِ الخائِفینَ بِقَدرِ خَوفِهِم ، ولکِن آمَنَهُم بِقَدرِ کَرَمِهِ وجودِهِ . (1)

63 / 3یُؤمِنُ أَولِیاءَهُالکتاب«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَ لِکَ فَأُوْلَئِِکَ هُمُ الْفَسِقُونَ» . (2)

راجع : آل عمران : 154 ، الأنفال : 11 .

الحدیثالإمام الصادق علیه السلام :اللّهُمَّ . . . یا مُؤمِنَ أَولِیائهِ مِنَ العَذابِ المُهینِ . (3)

.

1- .تحف العقول : ص 399 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 155 ح 30 .
2- .النور : 55 .
3- .مهج الدعوات : ص 223 عن الربیع ، بحار الأنوار : ج 86 ص 315 ح 67 .

ص: 55



63 / 3 ایمنی بخشِ دوستان و پیروانش

حدیثامام کاظم علیه السلام در سفارش خود به هشام : بدان که خدا... بیمناکان را به اندازه بیمشان ایمنی نمی دهد؛ بلکه به اندازه کَرَم و نیکی بدون عوض خود ، ایمنی می بخشد.

63 / 3ایمنی بخشِ دوستان و پیروانشقرآن«خدا به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند ، وعده داده که حتماً آنان را در زمین جانشین کند، همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند ، جانشین کرد و دینشان را که برایشان پسندیده است ، برایشان پابرجا و محکم کند، و البته بیمشان را به ایمنی تبدیل کند که مرا پرستند و چیزی را با من شریک نگردانند، و هرکه پس از این کفر ورزد، آنان اند بدکارانِ نافرمان» .

ر . ک : آل عمران: آیه 154، انفال: آیه 11.

حدیثامام صادق علیه السلام:خدایا! ... ای کسی که به دوستان و پیروانش، از عذاب خوارکننده، ایمنی می بخشی!

.


ص: 56

الفصل الرابع والستون: المبین ، المبیِّنالمُبین والمبیّن لغهً«المبین» اسم فاعل من أَبان ، یُبینُ ، إِبانهً . «المُبیِّن» اسم فاعل من بیّن ، یُبیّن ، تبیینا ، کلاهما مشتقٌ من مادّه «بین» وهو یدلّ علی الفراق والوصل ، وهو من الأَضداد (1) . «المُبین» و«المبیِّن» یستعملان لازمین ومتعدّیین بمعنی الواضِح والموضِح (2) . کلاهما مشتقّ من المعنی الثانی ، أَی : الوصل ؛ لأَنّ البیان الواضح والشخص الموضِح یوصلان المخاطب إِلی مقصوده وکشف مراده .

المبین والمبیّن فی القرآن والحدیثلقد وردت صفه «المبین» للّه تعالی مرّهً واحدهً فی القرآن الکریم بقوله سبحانه : «أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ» (3) ، ولم تُنسب صفه «المبیّن» إِلیه جلّ شأنه ولکنّه استعمل کثیرا فی هیئه الفعل من بیّن ، یبیّن . وکما قیل فی البحث اللغویّ فإنّ المبین والمبیّن وأَفعالهما تستعمل بصیغه اللازم وبصیغه المتعدّی ، لکنّ الذی یبدو من استعمالات القرآن والأَحادیث هو أَنّ المبین ورد بصیغه اللازم والمبیّن وأَفعاله بصیغه المتعدّی . لقد قال الإمام علیّ علیه السلام فی تفسیر صفه «المبین» الوارده مرّهً واحدهً فی القرآن الکریم : «هُوَ اللّهُ الحَقُّ المُبینُ ، أَحَقُّ وأَبیَنُ مِمّا تَرَی العُیونُ» (4) . والمبین فی هذا الحدیث الذی یفسّر الآیه أَیضا ، بصیغه اللازم ، وقد ورد تبیین اللّه متعدّیا فی الآیات القرآنیّه بصوره «یبیّن الآیات»، و «یبیّن الحدود» ، و «یبیّن سنن الذین من قبل» ، و «تبیّن للناس ما یتّقون».

.

1- .الصحاح : ج 5 ص 2082.
2- .المصباح المنیر : ص 70 .
3- .النور : 25 .
4- .راجع : ص 58 ح 5207 .


فصل شصت و چهارم : مُبین، مُبَیِّن

واژه شناسی «مبین» و «مبیِّن»

مبین و مبیّن ، در قرآن و حدیث

فصل شصت و چهارم : مُبین، مُبَیِّنواژه شناسی «مبین» و «مبیِّن»صفت «مُبین (روشن) » ، اسم فاعل از «أبان ، یُبین، إبانهً» است و صفت «مبیِّن (روشنگر) » ، اسم فاعل از فعل ثلاثی مزید باب تفعیل، یعنی: «بیَّن، یُبَیِّن، تبیینا». هر دو صفت ، از ریشه «بین» مشتق شده اند و این ریشه بر دو معنایِ ضدّ هم، دوری و پیوند ، دلالت می کند. این دو صفت ، به صورت لازم و متعدی، به معنای روشن و روشنگر به کار می روند. هر دو صفت از معنای دوم ریشه «بین» ، یعنی پیوند مشتق شده اند؛ چرا که بیان روشن و شخص روشنگر ، مخاطب را به مقصود می رساند.

مبین و مبیّن ، در قرآن و حدیثدر قرآن کریم ، صفت «مبین» یک بار به معنای «روشن» در این سخن خدای پاک : «خدا ، همان حقّ روشن است » به خدا نسبت داده شده است و صفت «مبیِّن» به او نسبت داده نشده است، امّا به صورت فعلی «بیّن، یبیِّن» ، در موارد بسیاری به کار رفته است. همان طور که در بحث واژه شناسی گفته شد ، صفات مبین و مبیِّن و افعالشان ، هم به صورت لازم به کار می روند، هم به صورت متعدّی؛ امّا به نظر می رسد که در قرآن و احادیث، صفت مبین به صورت لازم به کار می رود و صفت مبیِّن و افعال مربوط به آن ، به صورت متعدّی. امام علی علیه السلام در تفسیر صفت «مبین» که تنها یک بار در قرآن کریم به کار رفته می فرماید: «اوست خدایی که حقّ روشن است . حقیقی تر و روشن تر است از آنچه دیدگان می بینند». در این حدیث که تفسیر کننده آیه یاد شده نیز هست، صفت مبین به صورت لازم به کار رفته است. در آیات قرآن ، مبیِّن بودن خدا ، به معنای متعدّی به صورت های : «نشانه ها را روشن می کند » ، «حدود خدا (احکام الهی) را روشن می کند» ، «سنّت های پیشینیان را روشن می سازد» و « برای مردم، آنچه را باید از آن بپرهیزند ، روشن می کند » به کار رفته است.

.


ص: 58

64 / 1هُوَالحَقُّ المُبینُالکتاب«یَوْمَئِِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ» . (1)

الحدیثالإمام علیّ علیه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذِی انحَسَرَتِ الأَوصافُ عَن کُنهِ (2) مَعرِفَتِهِ ، ورَدَعَت عَظَمَتُهُ العُقولَ فَلَم تَجِد مَساغا إِلی بُلوغِ غایَهِ مَلَکوتِهِ (3) ؛ هُوَ اللّهُ الحَقُّ المُبینُ ، أَحَقُّ وأَبیَنُ مِمّا تَرَی العُیونُ ، لَم تَبلُغهُ العُقولُ بِتَحدیدٍ فَیَکونَ مُشَبَّها ، ولَم تَقَع عَلَیهِ الأَوهامُ بِتَقدیرٍ فَیَکونَ مُمَثَّلاً. (4)

.

1- .النور : 25 .
2- .کُنْهُ الأَمرِ : حَقِیقتُه (النهایه : ج 4 ص 206) .
3- .المَلَکُوتُ : العِزّه والسلطان (مجمع البحرین : ج 3 ص 1717) .
4- .نهج البلاغه : الخطبه 155 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 317 ح 42 .

ص: 59



64 / 1 اوست حقّ روشن

64 / 1اوست حقّ روشنقرآن«آن روز خدا ، پاداش کامل آنان را می دهد ، و می دانند که خدا ، همان حقّ روشن است» .

حدیثامام علی علیه السلام:ستایش ، از آن خدایی است که توصیف ها از رسیدن به کُنه معرفتش باز مانْد و سترگی او ، دست رد به سینه عقل زد و در نتیجه، عقل ، راهی برای رسیدن به نهایت ملکوت او نیافت. اوست خدای حقّ روشن، حقیقی تر و روشن تر از آنچه دیده ها می بینند و خِرَدها به وسیله معیّن کردن حدود به او نمی رسند تا همانندی داشته باشد و اوهام ، از راه مشخّص کردن اندازه بر او واقع نمی شوند تا همانندی برای او انگاشته شود.

.


ص: 60

64 / 2مُبَیِّنُ الآیاتِ«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَ نًا وَکُنتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَهٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَ لِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ ءَایَتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» . (1)

«یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَهً مِّن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَ هِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الاْیَتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ» . 2

.

1- .آل عمران : 103 .

ص: 61



64 / 2 روشن کننده نشانه ها

64 / 2روشن کننده نشانه ها«و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید، و نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آن گاه که با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل های شما پیوند داد تا به وسیله نعمت او باهم برادر شدید ، و بر لبه پرتگاهی از آتش بودید، پس شما را از آن رهانید. این گونه ، خدا ، نشانه های خود را برای شما روشن می کند تا راه یابید. ای کسانی که ایمان آورده اید! از غیرِ خودتان همراز مگیرید، که در کار شما از هیچ تباهی ای فروگذار نکنند . دوست دارند شما در رنج باشید . دشمنی از دهانشان پیداست، و البته آنچه دل هایشان پنهان می کند ، بزرگ تر است. به راستی که برای شما ، نشانه ها را روشن کردیم ، اگر خِردورزی کنید» .

.


ص: 62

الفصل الخامس والستون: المتکلّمالمتکلّم لغهً«المتکلّم» اسم فاعل من تکلّم ، یتکلّم ، تکلُّما ، من ماده «کلم» وهو یدلّ علی نطق مُفهم (1) .

المتکلّم فی القرآن والحدیثلم ترد صفه «المتکلّم» فی القرآن الکریم ، لکنّ الصیغه الفعلیّه ل «کلّم ، یکلّم» نُسبت إِلی اللّه تعالی تسع مرّات ، کماورد الکلام والکلمه والکلمات الإلهیّه ثمانٍ وعشرین مرّهً . ومن ذلک وصف القرآن الکریم عیسی علیه السلام بکلمه اللّه فی ثلاثه مواضع (2) ، ووصف کلمه اللّه بالحسنی فی موضع واحدٍ (3) ، ووصفها بالصّدق والعدل فی موضع واحدٍ (4) ، ووصفها بالعلیا فی موضع واحدٍ أَیضا (5) ، ووصف کلمات اللّه فی أَربعه مواضعَ بعدم التبدیل (6) ، ووصفها بالکثره فی موضعین (7) ، وأَشار فی موضع واحدٍ إِلی تلقّی آدم علیه السلام لکلمات اللّه (8) ، وتحدّث فی موضعٍ واحدٍ عن امتحان النبیّ ابراهیم علیه السلام بکلمات اللّه (9) . إِنّ صفه «المتکلّم» للّه من الصفات المثیره للنقاش والجدل ، فقد ذهب أَهل الحدیث إِلی أَنّ الکلام الإلهیّ قدیم ، فی حین قال المعتزله : إِنّه حادث ، أَمّا الأَشاعره فقد فصلوا بین الکلام النفسیّ واللفظیّ فعدّوا الأَوّل قدیما ، والثانی حادثا ، والکلام الإلهیّ فی الأَحادیث صفه حادثه غیر أَزلیّه تطلق علی أَصل الفعل الإلهیّ تارهً ، وعلی ما یحصل من الفعل الإلهیّ ، أَی : المخلوق تارهً أُخری ، ویراد من الکلام فی الإطلاق الثانی الکلام اللفظیّ حینا ، وغیر اللفظیّ حینا آخر کإطلاق الکلمه علی عیسی بن مریم علیهماالسلام ، وجاءت الکلمه فی بعض الآیات القرآنیّه بمعنی الحکم والقضاء الإلهیّ کقوله تعالی: «وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَی عَلَی بَنِی إِسْرَ ءِیلَ بِمَا صَبَرُواْ» (10) . لقد ذُکرت وجوه مختلفه فی سبب إِطلاق الکلمه علی عیسی بن مریم علیهماالسلام ، أَشهرها هو أَنّه خُلق بکلمه اللّه ، وهو قوله: (کُن) من غیر واسطه الأَب ، فلمّا کان تکوینه بمحض قول اللّه : (کُنْ) وبمحض تکوینه وتخلیقه من غیر واسطه الأَب والبذر ، لا جرم سُمیّ: کلمه ، کما یُسمّی المخلوق خلقا ، والمقدر قدرهً (11) .

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 5 ص 131 .
2- .آل عمران : 39 ، 45؛ النساء : 171 .
3- .الأعراف: 137 .
4- .الأنعام : 115 .
5- .التوبه : 40 .
6- .الأنعام : 34 ، 115؛ یونس : 64 ؛ الکهف : 27 .
7- .الکهف : 109 ؛ لقمان : 27 .
8- .البقره : 37 .
9- .البقره : 124 .
10- .الأعراف : 137 ویونس : 33 . راجع : مناهج البیان : ج 3 ص 239 .
11- .تفسیر الفخر الرازیّ : ج 8 ص 39 .

ص: 63



فصل شصت و پنجم : متکلّم

واژه شناسی «متکلّم»

متکلّم ، در قرآن و حدیث

فصل شصت و پنجم : متکلّمواژه شناسی «متکلّم»صفت «متکلّم (گویا) » ، اسم فاعل از «تکلّم، یتکلّم، تکلّما»، از ریشه «کلم» است که به گویاییِ رسا دلالت می کند.

متکلّم ، در قرآن و حدیثصفت «متکلّم (گویا) » ، در قرآن کریم به کار نرفته است؛ امّا حالت فعلی «کَلَّم، یُکَلِّمُ» ، نُه بار به خدا نسبت داده شده است. همچنین ، 28 بار از کلام، کلمه و کلمات الهی سخن به میان آمده است. از این میان ، قرآن کریم، عیسی علیه السلامرا در سه مورد با «کلمه خدا بودن» توصیف کرده است و «کلمه خدا» را با واژه «حُسنی (نیک) » در یک مورد، و همراه با واژه «صدق» و «عدل» ، در یک مورد و همراه با واژه «عُلیا (والا / برتر) » نیز در یک مورد وصف نموده است و کلمات خدا با وصف «تغییرناپذیری» ، در چهار مورد و «بسیاری» ، در دو مورد ، توصیف شده است. در یک مورد ، به دریافت کردن کلمات خدا از سوی آدم علیه السلاماشاره شده است و در یک مورد نیز از امتحان ابراهیم علیه السلام با کلمات خدا ، سخن رفته است. یکی از صفات بحث انگیز خدا ، صفت متکلّم است. اهل حدیث ، کلام الهی را قدیم و معتزله ، آن را حادث می دانند. اشاعره ، با تفکیک میان کلام نفسی و لفظی، اوّلی را قدیم و دومی را حادث می دانند. در احادیث ، کلام الهی ، صفتی حادث و غیر ازلی دانسته شده که گاه بر اصل فعل الهی اطلاق می شود و گاه بر حاصل فعل الهی ، یعنی آفریده. در کاربرد دوم (حاصل فعل الهی) نیز گاه مقصود از کلام، کلام لفظی است و گاه کلامِ غیر لفظی؛ همچون به کاربردن «کلمه» در مورد عیسی بن مریم علیهماالسلام . در برخی آیات قرآن، «کلمه» به معنای «حکم و قضای الهی» آمده است ، مثل آیه شریف: «و کلمه نیک ( وعده ) پروردگارت بر بنی اسرائیل، به سبب شکیبایی آنان تمام شد » . در مورد علّت به کاربردن «کلمه» در مورد عیسی علیه السلام، وجوه مختلفی ذکر شده است که مشهورترینِ آنها این است که عیسی علیه السلام ، چون به وسیله کلمه خدا ( یعنی «کُن» ) و بدون واسطه پدر، آفریده شد، کلمه نامیده می شود، همان طور که مخلوق، خلق نامیده می شود و به مقدور، قدرت می گویند.

.


ص: 64

. .


ص: 65

. .


ص: 66

65 / 1یَتَکَلَّمُ مَعَ الأَنبِیاءِ وَالأَولِیاءِالکتاب«وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَی تَکْلِیمًا » . (1)

«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَتٍ» . (2)

«وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیًا أَوْ مِن وَرَایءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ » . (3)

«وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ» . (4)

الحدیثالإمام الرضا علیه السلام :إِنَّ کَلیمَ اللّهِ موسَی بنَ عِمرانَ علیه السلام عَلِمَ أَنَّ اللّهَ تَعالی عَن أَن یُری بِالأَبصارِ ، ولکِنَّهُ لَمّا کَلَّمَهُ اللّهُ عز و جل وقَرَّبَهُ نَجِیّا رَجَعَ إِلی قَومِهِ فَأَخبَرَهُم أَنَّ اللّهَ عز و جلکَلَّمَهُ وقَرَّبَهُ وناجاهُ ، فَقالَوا : لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی نَسمَعَ کَلامَهُ کَما سَمِعتَ ، وکانَ القَومُ سَبعَمِئهِ أَلفِ رَجُلٍ ، فَاختارَ مِنهمُ سَبعینَ أَلفا ، ثُمَّ اختارَ مِنهُم سَبعَهَ آلافٍ ، ثُمَّ اختارَ مِنهُم سَبعَمِئَهٍ ، ثُمَّ اختارَ مِنهُم سَبعینَ رَجُلاً لِمیقاتِ رَبِّهِ ، فَخَرَجَ بِهِم إِلی طورِ سینا ، فَأَقامَهُم فی سَفحِ الجَبَلِ ، وصَعِدَ موسی علیه السلام إِلَی الطّورِ ، وسَأَلَ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی أَن یُکَلِّمَهُ ویُسمِعَهُم کَلامَهُ ، فَکَلَّمَهُ اللّهُ تَعالی ذِکرُهُ وسَمِعوا کَلامَهُ مِن فَوقٍ وأَسفَلَ ویَمینٍ وشِمالٍ وورَاءٍ وأَمامٍ ؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جل أَحدَثَهُ فِی الشَّجَرَهِ ، ثُمَّ جَعَلَهُ مُنبَعِثا مِنها حَتّی سَمِعوهُ مِن جَمیعِ الوُجوهِ . (5)

.

1- .النساء : 164 . راجع : الأعراف : 143 .
2- .البقره : 253 .
3- .الشوری : 51 .
4- .القصص : 7 .
5- .التوحید : ص 121 ح 24 ، عیون أخبار الرضا : ج 1 ص 200 ح 1 وفیه «إنّ اللّه تعالی أعزّ أن یری» بدل «إنّ اللّه تعالی عن أن یری» وکلاهما عن علیّ بن محمّد بن الجهم ، الاحتجاج : ج 2 ص 430 ح 308 عن علیّ بن الجهم ، بحار الأنوار : ج 4 ص 47 ح 25 .

ص: 67



65 / 1 سخن گوینده با پیامبران و اولیا

65 / 1سخن گوینده با پیامبران و اولیاقرآن«و فرستادگانی که [سرگذشت] آنها را پیش از این برای تو بازگو کردیم و فرستادگانی که [سرگذشت ]آنها را برای تو نگفته ایم، و خدا با موسی به گونه ای خاص سخن گفت» .

«برخی از آن فرستادگان را بر برخی دیگر ، برتری دادیم. از آنان کسی بود که خدا با او سخن گفت و برخی شان را درجاتی بالا برد» .

«هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن بگوید ، مگر به وحی یا از پسِ پرده، یا فرستاده ای بفرستد . پس به اذن او هرچه بخواهد ، وحی کند. همانا او بلند پایه فرزانه است» .

«و به مادر موسی وحی کردیم که : او را شیر ده» .

حدیثامام رضا علیه السلام:هم سخن خدا، موسی بن عمران علیهماالسلاممی دانست که خدا ، برتر از این است که با چشم ها دیده می شود؛ ولی چون خداوند عز و جل با او سخن گفت و به رازگویی ، نزدیکش ساخت، به سوی قومش بازگشت و به آنان خبر داد که خدا با او سخن گفت و او را به خود ، نزدیک کرد و با او نجوا کرد . پس آنان گفتند: به تو ایمان نمی آوریم، مگر این که ما هم مثل تو سخن خدا را بشنویم، و قوم موسی علیه السلامهفتصد هزار مرد بودند . پس، از میان آنها موسی علیه السلامهفتاد هزار نفر را برگزید و سپس، هفت هزار نفر و پس از آن، هفتصد نفر و سپس هفتاد نفر را برای موعدی که خدا معیّن کرده بود ، برگزید. پس موسی علیه السلام آنان را به سوی کوه سینا بیرون برد و در پایین کوه ، آنها را متوقّف کرد و خود به بالای کوه طور رفت و از خدای والا و بلند پایه ، خواست تا با او سخن بگوید و سخنش را به گوش آنان برساند . پس خدا که یاد او والاست با او سخن گفت و آنها ، سخن خدا را از بالا و پایین ، راست و چپ ، و پشت و جلو شنیدند؛ زیرا خدا سخنش را در درخت ایجاد کرد و آن گاه ، از درخت پراکنده کرد تا این که از هر طرف ، آن را شنیدند.

.


ص: 68

الإمام علیّ علیه السلام :وما بَرِحَ للّهِِ عَزَّت آلاؤُهُ فِی البُرهَهِ بَعدَ البُرهَهِ ، وفی أَزمانِ الفَتَراتِ ، عِبادٌ ناجاهُم فی فِکرِهِم ، وکَلَّمَهُم فی ذاتِ عُقولِهِم ، فَاستَصبَحوا بِنورِ یَقَظَهٍ فِی الأَبصارِ وَالأَسماعِ وَالأَفئِدَهِ ، یُذَکِّرونَ بِأیّامِ اللّهِ ، ویُخَوِّفونَ مَقامَهُ ، بِمَنزِلَهِ الأَدِلَّهِ فِی الفَلَواتِ ، مَن أَخَذَ القَصدَ حَمِدوا إِلَیهِ طَریقَهُ وبَشَّروهُ بِالنَّجاهِ ، ومَن أَخَذَ یَمینا وشِمالاً ذَمّوا إِلَیهِ الطَّریقَ وحَذَّروهُ مِنَ الهَلَکَهِ ، وکانوا کَذلِکَ مَصابیحَ تِلکَ الظُّلُماتِ ، وأَدِلَّهَ تِلکَ الشُّبُهاتِ . (1)

65 / 2صِفَهُ کَلامِهِالإمام علیّ علیه السلام :یُخبِرُ لا بِلِسانٍ ولَهَواتٍ ، ویَسمَعُ لا بِخُروقٍ وأَدَواتٍ ، یَقولُ ولا یَلفِظُ ، ویَحفَظُ ولا یَتَحَفَّظُ . . . یَقولُ لِمَن أَرادَ کونَهُ : «کُن» فَیَکونُ ؛ لا بِصوتٍ یُقرَعُ ، ولا بِنِداءٍ یُسمَعُ ، وإِنَّما کَلامُهُ سُبحانَهُ فِعلٌ مِنهُ ، أَنشَأَهُ ومَثَّلَهُ ، لَم یَکُن مِن قَبلِ ذلِکَ کائِنا ، ولَو کانَ قَدیما لَکانَ إِلها ثانِیا . (2)

عنه علیه السلام :ما بَرحَ للّهِِ عَزَّت آلاؤُهُ فِی البُرهَهِ بَعدَ البُرهَهِ ، وفی أَزمانِ الفَتَراتِ ، عِبادٌ ناجاهُم فی فِکرِهِم ، وکَلَّمَهُم فی ذاتِ عُقولِهِم . (3)

.

1- .نهج البلاغه : الخطبه 222 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 325 ح 39 .
2- .نهج البلاغه : الخطبه 186 ، الاحتجاج : ج 1 ص 477 ح 116 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 254 ح 8 .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 222 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 325 ح 39 .

ص: 69



65 / 2 ویژگی سخن خدا

امام علی علیه السلام:همواره خدا را که نعمت هایش گران قدر است در روزگاری پس از روزگاری، و در روزگارانی که پیامبری نبوده، بندگانی هست که با آنان در فکر و اندیشه شان راز می گوید و در خِردهایشان با ایشان سخن می گوید و آنها به نور بیداری ای که در گوش ها و چشم ها و دل هایشان هست ، چراغ هدایت را روشن می کنند، روزهای خدا را [به مردم] یادآور می شوند و آنان را از مقام خدا ، بیم می دهند. اینان ، همانند راهنمایان در بیابان ها هستند . هرکه از راه میانه برود ، راهش را بستانید و او را به رهایی مژده دهند و هرکه به راه راست یا چپ برود ، راهش را نکوهش کنند و از هلاکت برحذر دارند، و این چنین ، چراغ های آن تاریکی ها هستند و راهنمایان در آن شبهه ها.

65 / 2ویژگی سخن خداامام علی علیه السلام:[خداوند] خبر می دهد ، نه با زبان یا زبانک تهِ گلو؛ می شنود ، نه با سوراخ های گوش و ابزارها؛ می گوید ، ولی با زبان تلفّظ نمی کند؛ حفظ می کند ولی نه با رنج به خاطر سپردن... . بودن هر چه را بخواهد ، گوید: «باش!» ، پس هست می گردد، ولی نه به آوازی که به گوش بخورد و نه به بانگی که شنیده شود؛ بلکه سخن خدای پاک ، فعلی است از او که آن را ایجاد کرده و بدان ، شکل داده است و پیش از این ، موجود نبوده است، و اگر سخن خدا قدیم بود، خدای دوم می شد.

امام علی علیه السلام:همواره خدا را که نعمت هایش گران قدر است در روزگاری پس از روزگاری، و در روزگارانی که پیامبری نبوده، بندگانی هست که در اندیشه آنها با ایشان راز می گوید و با ایشان از طریق خِردهایشان سخن می گوید.

.


ص: 70

الإمام الصادق علیه السلام :إِنَّ الکَلامَ صِفَهٌ مُحدَثَهٌ لَیسَت بِأَزَلِیَّهٍ ، کانَ اللّهُ عز و جلولا مُتَکَلِّمَ . (1)

65 / 3ما لا یُوصَفُ کلاَمُهُ بِهِالإمام علیّ علیه السلام :کَلَّمَ موسی تکَلیما ، بِلا جِوارِحَ وأَدَواتٍ ، ولا شَفَهٍ ولا لَهَواتٍ . (2)

عنه علیه السلام :الَّذی کَلَّمَ موسی تَکلیما ، وأَراهُ مِن آیاتِهِ عَظیما ، بِلا جَوارِحَ ولا أَدَواتٍ، ولا نُطقٍ ولا لَهَواتٍ . (3)

الإمام الکاظم علیه السلام :لا أَحُدُّهُ بِلَفظِ شَقِّ فَمٍ ، ولکِن کَما قالَ تَبارَکَ وتَعالی : «کُن فَیَکُونُ» بِمَشیئَتِهِ ، مِن غَیرِ تَرَدُّدٍ فی نَفسٍ ، صَمَدا فَردا لَم یَحتَج إِلی شَریکٍ یَذکُرُ لَهُ مُلکَهُ ، ولا یَفتَحُ لَهُ أَبوابَ عِلمِهِ . (4)

الاحتجاج عن صفوان بن یحیی :سَأَلَنی أَبو قُرَّهَ المُحَدِّثُ صاحِبُ شُبرُمَهَ أن أُدخِلَهُ عَلی أَبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام ، فَاستَأذَنَهُ فَأَذِنَ لَهُ ، فَدَخَلَ فَسَأَلَهُ عَن أَشیاءَ مِنَ الحَلالِ وَالحَرامِ وَالفَرائِضِ وَالأَحکامِ حَتّی بَلَغَ سُؤالُهُ إِلَی التَّوحیدِ . فَقالَ لَهُ : أَخبِرنی جَعَلَنِی اللّهُ فِداکَ ! عَن کَلامِ اللّهِ لِموسی ؟ فَقالَ : اللّهُ أَعلَمُ ورسَولُهُ بِأَیِّ لِسانٍ کَلَّمَهُ ، بِالسُّریانِیَّهِ أَم بِالعِبرانِیَّهِ . فَأَخَذَ أَبو قُرَّهَ بِلِسانِهِ فَقالَ : إِنَّما أسَأَ لُکَ عَن هذَا اللِّسانِ! فَقالَ أَبُو الحَسَنِ : سُبحانَ اللّهِ عَمّا تَقولُ! ومَعاذَ اللّهِ أَن یُشبِهَ خَلقَهُ ، أَو یَتَکَلَّمَ بِمِثلِ ما هُم بِهِ مُتَکَلِّمونَ ، ولکِنَّهُ تَبارَکَ وتَعالی لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ ، ولا کَمِثلِهِ قائِلٌ ولا فاعِلٌ . قالَ : کَیفَ ذلِکَ ؟ قالَ : کَلامُ الخالِقِ لِمَخلوقٍ لَیسَ کَکَلامِ المَخلوقِ لِمَخلوقٍ ، ولا یَلفِظُ بِشقِّ فَمٍ ولِسانٍ ، ولکن یَقولُ لَهُ : «کُن» فَکانَ بِمَشیئَتِهِ ما خاطَبَ بِهِ موسی علیه السلام مِنَ الأَمرِ وَالنَّهیِ مِن غَیرِ تَرَدُّدٍ فی نَفسٍ . (5)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 107 ح 1 ، التوحید : ص 139 ح 1 کلاهما عن أبی بصیر ، بحار الأنوار : ج 57 ص 161 ح96 .
2- .التوحید : ص 79 ح 34 عن أبی المعتمر مسلم بن أوس ، بحار الأنوار : ج 4 ص 295 ح 22 ؛ حلیه الأولیاء : ج 1 ص 73 عن النعمان بن سعد ، کنز العمّال: ج 1 ص 409 ح 1737 .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 182 عن نوف البکالی ، بحار الأنوار : ج 13 ص 50 ح 21 .
4- .الکافی : ج 1 ص 125 ح 2 ، التوحید : ص 183 ح 19 ، الاحتجاج : ج 2 ص 326 ح 263 کلّها عن یعقوب بن جعفر ، بحار الأنوار : ج 3 ص 330 ح 32 .
5- .الاحتجاج : ج 2 ص 373 ح 285 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 343 ح 5 وراجع الأمالی للسید المرتضی : ج 1 ص 104 وروضه الواعظین : ص 41 .

ص: 71



65 / 3 آنچه سخن خدا با آنها توصیف نمی شود

امام صادق علیه السلام:کلام خدا ، صفتی پدید آمده بوده و ازلی نیست . خداوند عز و جلوجود داشت ، در حالی که گویا و متکلّم نبود.

65 / 3آنچه سخن خدا با آنها توصیف نمی شودامام علی علیه السلام:خدا با موسی علیه السلام به گونه ای خاص سخن گفت: بدون اندام های بدن و ابزارها ، و نه با لب ، و نه با زبان کوچک.

امام علی علیه السلام:خدایی که با موسی علیه السلام به گونه ای خاص سخن گفت و نشانه های بزرگ خود را به او نمایاندْ، بدون اندام های بدن ، نه با ابزارها ، نه با تلفّظ زبانی ، و نه با زبان کوچک.

امام کاظم علیه السلام:او (خداوند) را با تلفّظ از راه گشودن دهان، تعریف و تحدید نمی کنم؛ بلکه چنان که خود گفته: «باش، پس به وجود می آید» ، با خواستش، بدون تردیدی در نفس. او بی نیاز و یگانه است و نیازمند شریکی که فرمان روایی اش را به یاد او آورد و درهای دانایی اش را برای او بگشاید ، نیست.

الاحتجاج به نقل از صفوان بن یحیی : ابو قُرّه مُحدّث (صاحب شُبرُمه) از من خواست تا او را به خدمت امام رضا علیه السلامببرم. از امام علیه السلاماجازه خواست و ایشان ، اجازه داد . آن گاه، وارد شد و چیزهایی در مورد حلال و حرام و واجبات و احکام پرسید تا این که سؤالش به توحید رسید. ابو قُرّه به امام علیه السلام گفت: خدا ، مرا فدایت کند! مرا از سخن گفتن خدا با موسی علیه السلام آگاه کن . امام علیه السلام فرمود: «خدا و پیامبرش داناترند که خدا با کدام زبان با موسی علیه السلام سخن گفت : سُریانی یا عِبری» . ابو قُرّه ، زبانش را [با دست] گرفت و گفت : من در مورد این زبان از شما پرسش کردم! امام رضا علیه السلام فرمود: «خدا از آنچه می گویی ، منزّه است . پناه بر خدا که او شبیه آفریده اش باشد، یا همانند آنچه آفریدگان با آن سخن می گویند، سخن بگوید؛ بلکه چیزی شبیه او نیست و گوینده و کننده ای همچون او وجود ندارد» . ابو قُره گفت: چه طور؟ امام علیه السلام فرمود: «سخن آفریدگار [خطاب] به آفریده ، همچون سخن آفریده به آفریده نیست و او با گشودن دهان و زبان ، تلفّظ نمی کند؛ بلکه به آن می گوید: باش ! . پس با خواست او ، آنچه از امر و نهی به موسی علیه السلامخطاب کرد، به وجود آمد ، بدون خَلَجانی در نفس» .

.


ص: 72

. .


ص: 73

. .


ص: 74

الفصل السادس والستون: المتوفّی ، الموفی ، الموفّیالمتوفّی و الموفی والموفّی لغهً«المتوفّی» اسم فاعل من توفّی ، یتوفّی؛ و«المُوفی» اسم فاعل من أَوفی ، یُوفی؛ والموفّی اسم فاعل من وفّی ، یوفّی . کلّها مشتقّ من مادّه «وفی» وهو یدلّ علی إِکمال وإِتمام. منه الوفاء : إِتمام العهد وإِکمال الشرط . توفّیتَ الشیء واستوفیتَه ، إِذا أَخذتَ کلّه حتّی لم تترک منه شیئا ، ومنه یقال للمیت: توفّاه اللّه (1) . أَوفاه حقّه ووفّاه بمعنیً ، أَی : أَعطاه وافیا (2) .

المتوفِّی والموفی والموفّی فی القرآن والحدیثلقد وردت مشتقّات مادّه «وفی» فی القرآن الکریم و نسبت إلی اللّه تعالی اثنتین وعشرین مرّهً ، ووردت صفه «متوفّی» مرّه واحده (3) ، وصفه «موفّی» مرّه واحده بصیغه الجمع (4) . إِنّ توفّی اللّه تعالی تستعمل فی القرآن الکریم بالنسبه إِلی النفس حین الوفاه (5) وحین النوم (6) ، وتستعمل أَیضا بالنسبه إِلی عیسی بن مریم علیه السلامونجاته من أیدی المخالفین (7) ؛ والظاهر أَنّ المراد فیجمیع الموارد أَخذ مورد التوفّی بتمامه وحفظه. وجاء إِیفاء اللّه وتوفّیه فی القرآن الکریم بالنسبه إِلی العهد ، والأَعمال ، والأُجور ، والأرزاق ، والحساب. ویبدو أَنّ المقصود فی جمیع هذه الموارد إِعطاؤها وافیهً . علی سبیل المثال عندما یقول القرآن الکریم : «أَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» 8 فإنّ القصد منها هو أَنّ النَّاس إِذا عملوا بعهدهم فإنّ اللّه سبحانه یعمل بعهده تماما ویفی بوعده وفاءً .

.

1- .معجم مقاییس اللغه : ج 6 ص 129 .
2- .الصحاح : ج 6 ص 2526 .
3- .آل عمران : 55 .
4- .هود : 109 .
5- .الزمر : 42 .
6- .الأنعام : 60 .
7- .البقره : 40 .