گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلد هشتم
فصل سوم : دلیل دادگری خدا



3 / 1 زشتی ستم

فصل سوم : دلیل دادگری خدا3 / 1زشتی ستمقرآن«و [این] خدا نبود که بر ایشان ستم کرد ؛ بلکه خودشان بر خود ستم می کردند» .

«خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمی کند ؛ لیکن مردم خود بر خویشتن ستم می کنند » .

«و [گرنه] خدا برای بندگان [خود] ، ستم نمی خواهد» .

حدیثامام علی علیه السلام :پست ترین رذیلت ، ستم کردن است .

امام علی علیه السلام :همانا زشتیِ ستم ، به اندازه زیبایی دادگری است .


.



ص: 88

الکافی عن الحسن بن عمّار عن الإمام الصادق علیه السلام :إنَّ أوَّلَ الاُمورِ ومَبدَأَها وقُوَّتَها وعِمارَتَها الَّتی لا یُنتَفَعُ بِشَیءٍ إلّا بِهِ العَقلُ الَّذی جَعَلَهُ اللّهُ زینَهً لِخَلقِهِ ونورا لَهُم ، فَبِالعَقلِ عَرَفَ العِبادُ خالِقَهُم ، وأنَّهُم مَخلوقونَ ، وأنَّهُ المُدَبِّرُ لَهُم ، وأنَّهُمُ المُدَبَّرونَ ، وأنَّهُ الباقی وهُمُ الفانونَ ، وَاستَدَلّوا بِعُقولِهِم عَلی ما رَأَوا مِن خَلقِهِ ؛ مِن سَمائِهِ وأرضِهِ ، وشَمسِهِ وقَمَرِهِ ، ولَیلِهِ ونَهارِهِ ، وبِأَنَّ لَهُ ولَهُم خالِقا ومُدَبِّرا لَم یَزَل ولا یَزولُ ، وعَرَفوا بِهِ الحَسَنَ مِنَ القَبیحِ . (1)

3 / 2المُلازَمَهُ بَینَ العَدلِ وَالحِکمَهِرسول اللّه صلی الله علیه و آله فی وَصفِ اللّهِ تَعالی : اللّهُمَّ إنَّکَ حَیٌّ لا تَموتُ ... وکَبیرٌ لا تُغادِرُ ، وحَکیمٌ لا تَجورُ ، ووَکیلٌ لا تَحیفُ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله مِن دُعائِهِ فی یَومِ الأَحزابِ : أنتَ العَدلُ الَّذی لا یَظلِمُ ، وأنتَ الحَکیمُ الَّذی لا یَجورُ . (3)

الإمام علیّ علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَنِ العَدلِ وَالجودِ أیُّهُما أفضَلُ ؟ : العَدلُ یَضَعُ الاُمورَ مَواضِعَها ، وَالجودُ یُخرِجُها مِن جِهَتِها . وَالعَدلُ سائِسٌ عامٌّ ، وَالجودُ عارِضٌ خاصٌّ . فَالعَدلُ أشرَفُهُما وأفضَلُهُما . (4)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 29 ح 34 .
2- .مهج الدعوات : ص 174 عن سلمان الفارسی عن الإمام علیّ علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 95 ص 390 ح 29 .
3- .مهج الدعوات : ص 95 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 212 ح 7 .
4- .نهج البلاغه : الحکمه 437 ، روضه الواعظین : ص 511 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 357 ح 72 .


ص: 89



3 / 2 پیوستگی عدالت و حکمت

الکافی به نقل از حسن بن عمّار ، از امام صادق علیه السلام : همانا خرد ، آغاز و ابتدای همه کارها و مایه قوّت و آبادانی آنها و آن چیزی است که جز با آن ، نمی توان از چیزی بهره گرفت . خداوند ، آن را برای آفریدگانش زیور و روشنایی قرار داده است . پس به واسطه خرد ، بندگان ، پروردگارشان را شناختند و دانستند که خود ، آفریده اند و خداوند ، تدبیر کننده آنان است و آنها از سوی خداوند ، تدبیر می شوند و خداوند ، جاودان است و آنان فناپذیرند ، و با خردشان ، به وجود آفریده های خدا (مانند : آسمان و زمین ، خورشید و ماه ، و شب و روز) دلیل آوردند و فهمیدند که برای این آفریدگان و خودِ آنها ، آفریدگار و تدبیر کننده ای هست که همیشه بوده و همواره خواهد بود ، و با خرد ، زیبایی را از زشتی تمییز دادند .

3 / 2پیوستگی عدالت و حکمتپیامبر خدا صلی الله علیه و آله در توصیف خدای متعال : خدایا! تو زنده ای هستی که هرگز نمی میری ... و بزرگی هستی که هیچ چیزی را فروگذار نمی کنی و حکیمی هستی که بی انصافی نمی ورزی و وکیلی هستی که [در حقّ توکّل کنندگان ،] ستم روا نمی داری .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از دعای ایشان در روز احزاب : [خدایا! ]تو ، آن دادگری هستی که هرگز جفا نمی کند و تو ، آن حکیمی هستی که ستم روا نمی دارد .

امام علی علیه السلام هنگامی که درباره عدالت و جود ، مورد پرسش قرار گرفت که کدام برتر است : عدالت ، کارها را در جایگاه خودشان می نشاند ؛ ولی جود ، آنها را از مسیر خودشان بیرون می برد . عدالت ، تدبیر کننده همگانی است ؛ ولی جود ، فرد خاصّی را بهره مند می نماید . بنا بر این ، از میان این دو ، عدالت ، شریف تر و برتر است .


.



ص: 90

3 / 3المُلازَمَهُ بَینَ الظُّلمِ وَالحاجَهِالإمام الصادق علیه السلام فِی الدُّعاءِ : قَد عَلِمتُ یا إلهی أنَّهُ لَیسَ فی حُکمِکَ ظُلمٌ ، ولا فی نَقِمَتِکَ عَجَلَهٌ ، وإنَّما یَعجَلُ مَن یَخافُ الفَوتَ ، ویَحتاجُ إلَی الظُّلمِ الضَّعیفُ ، وقَد تَعالَیتَ یا إلهی عَن ذلِکَ . (1)

3 / 4شُهَداءُ اللّهِ عَلی عَدلِهِالکتاب«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَا هُوَ وَالْمَلَئِکَهُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمَا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» . (2)

الحدیثالإمام علیّ علیه السلام فی تَعظیمِ اللّهِ جَلَّ وعَلا : أشهَدُ أنَّهُ عَدلٌ عَدَلَ ، وحَکَمٌ فَصَلَ . (3)

عنه علیه السلام :سُبحانَکَ اللّهُمَّ لا إلهَ إلّا أنتَ وبِحَمدِکَ ، وما أحکَمَکَ وأعدَلَکَ وأرأَفَکَ وأرحَمَکَ وأبصَرَکَ ! (4)

.

1- .تهذیب الأحکام : ج 5 ص 277 ح 946 عن ذریح و ج 3 ص 88 ح 247 عن الإمام الکاظم علیه السلام ، الصحیفه السجّادیّه : ص 207 الدعاء 48 عن الإمام زین العابدین علیه السلام ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 1 ص 490 ح 1409 ، مکارم الأخلاق : ج 2 ص 56 ح 2135 کلاهما عن معروف بن خرّبوذ عن أحدهما علیهماالسلام ، مصباح المتهجّد : ص 422 ح 542 ، بحار الأنوار : ج 87 ص 203 ح 11 .
2- .آل عمران : 18 .
3- .نهج البلاغه : الخطبه 214 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 311 ح 32 .
4- .الدُّروع الواقیه : ص 196 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 199 ح 3 .


ص: 91



3 / 3 پیوستگی ستم و نیاز

3 / 4 گواهان دادگری خدا

3 / 3پیوستگی ستم و نیازامام صادق علیه السلام در دعا : بار الها! به تحقیق دانستم که در داوری تو ، هیچ ستمی و در کیفر تو ، هیچ شتابی نیست . همانا کسی شتاب می ورزد که نگران از دست رفتن فرصت است ، و ناتوان است که به ستم کردن ، نیازمند است ، در حالی که ای پروردگار من منزلت تو ، بلندمرتبه تر از آن است .

3 / 4گواهان دادگری خداقرآن«خدا که همواره برابری را برپا می دارد ، گواهی می دهد که جز او هیچ معبودی نیست ، و فرشتگان و دانشوران [نیز گواهی می دهند ]که : جز او که قدرتمند و حکیم است ، هیچ معبودی نیست» .

حدیثامام علی علیه السلام در تعظیم خداوند جلّ و علا : شهادت می دهم که خداوند ، دادگری است عدالت ورز ، و داوری است فیصله دهنده .

امام علی علیه السلام :خدایا! تو منزّهی . معبودی جز تو نیست و تو را می ستایم . تو ، چه داور و دادگر و دلسوز و مهربان و بینایی !


.



ص: 92

الإمام زین العابدین علیه السلام :أنتُم مَعاشِرَ الشّیعَهِ العُلَماءُ لِعِلمِنا ، تالونَ لَنا ، مَقرونونَ بِنا ، وبِمَلائِکَهِ اللّهِ المُقَرَّبینَ ، شُهَداءُ للّهِِ بِتَوحیدِهِ وعَدلِهِ وکَرَمِهِ . (1)

عنه علیه السلام فِی الدُّعاءِ : إنّی أشهَدُ أنَّکَ أنتَ اللّهُ الَّذی لا إلهَ إلّا أنتَ ، قائِمٌ بِالقِسطِ ، عَدلٌ فِی الحُکمِ . (2)

عنه علیه السلام مِن دُعائِهِ فِی الشُّکرِ : ... بَل مَلَکتَ یا إلهی أمرَهُم قَبلَ أن یَملِکوا عِبادَتَکَ ، وأعدَدتَ ثَوابَهُم قَبلَ أن یُفیضوا فی طاعَتِکَ ، وذلِکَ أنَّ سُنَّتَکَ الإِفضالُ ، وعادَتَکَ الإِحسانُ ، وسَبیلَکَ العَفوُ ، فَکُلُّ البَرِیَّهِ مُعتَرِفَهٌ بِأَنَّکَ غَیرُ ظالِمٍ لِمَن عاقَبتَ ، وشاهِدَهٌ بِأَنَّکَ مُتَفَضِّلٌ عَلی مَن عافَیتَ ، وکُلٌّ مُقِرٌّ عَلی نَفسِهِ بِالتَّقصیرِ عَمَّا استَوجَبتَ . (3)

.

1- .التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام : ص 625 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 180 ح 68 .
2- .الصحیفه السجّادیّه : ص 42 الدعاء 6 ، المصباح للکفعمی : ص 104 .
3- .الصحیفه السجّادیّه : ص 144 الدعاء 37 ، المصباح للکفعمی : ص 544 .


ص: 93

امام زین العابدین علیه السلام :شما گروه شیعیان که دانایان به دانش ما و دنباله رو ما و نزدیک به ما و [نزدیک به ]فرشتگان مقرّب خدایید به یگانگی و دادگری و بخشش خداوند ، گواهید .

امام زین العابدین علیه السلام در دعا : من شهادت می دهم که تو ، آن خدایی هستی که معبودی جز تو نیست ، برپا دارنده برابری هستی و در داوری ، عدالت پیشه ای .

امام زین العابدین علیه السلام از دعایش در سپاس گزاری : . . . بلکه ای پروردگار من پیش از آن که آنان به عبادت مشغول شوند ، تو کارشان را به دست گرفتی [و خواسته شان را برآوردی] ، و پیش از آن که در اطاعت تو درآیند ، پاداششان را مهیّا ساختی ، و آن ، به خاطر این است که روش تو بخشش ، عادت تو نیکی ، و شیوه تو گذشت است . از این رو ، همه مردم اعتراف دارند که تو به هر که کیفر دادی ، ستمگر نبودی ، و گواهی می دهند که تو هر که را بخشیدی ، از روی کَرَم بود ، و همه درباره آنچه کیفرشان دادی، به تقصیر [و گناه ]خود، اقرار دارند .

.



ص: 94

الفصل الرّابِعُ : العدل من اصول الدّینمعانی الأخبار عن أبی أحمد السمرقندی بإسناده رفعه إلی الإمام الصادق علیه السلام :أنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقالَ لَهُ : إنَّ أساسَ الدّینِ التَّوحیدُ وَالعَدلُ ، وعِلمُهُ کَثیرٌ ، ولابُدَّ لِعاقِلٍ مِنهُ ، فَاذکُر ما یَسهُلُ الوُقوفُ عَلَیهِ ویَتَهَیَّأُ حِفظُهُ . فَقالَ علیه السلام : أمَّا التَّوحیدُ ، فَأَن لا تُجَوِّزَ عَلی رَبِّکَ ما جازَ عَلَیکَ ، وأمَّا العَدلُ ، فَأَن لا تَنسُبَ إلی خالِقِکَ ما لامَکَ عَلَیهِ . (1)

مصباح الشریعه فیما نَسَبَهُ إلَی الإِمامِ الصّادِقِ علیه السلام : اِلزَم ما أجمَعَ عَلَیهِ أهلُ الصَّفاءِ وَالتُّقی مِن اُصولِ الدّینِ ، وحَقائِقِ الیَقینِ وَالرِّضا وَالتَّسلیمِ ، ولا تَدخُل فِی اختِلافِ الخَلقِ ومَقالاتِهِم فَتَصعُبَ عَلَیکَ ، وقَد أجمَعَتِ الاُمَّهُ المُختارَهُ بِأَنَّ اللّهَ تَعالی واحِدٌ لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ ، وأنَّهُ عَدلٌ فی حُکمِهِ ، یَفعَلُ ما یَشاءُ ویَحکُمُ ما یُریدُ ، ولا یُقالُ لَهُ فی شَیءٍ مِن صُنعِهِ : لِمَ ؟ ولا کانَ ولا یَکونُ شَیءٌ إلّا بِمَشِیَّتِهِ ، وأنَّهُ قادِرٌ عَلی ما یَشاءُ ، وصادِقٌ فی وَعدِهِ ووَعیدِهِ . (2)

راجع : ص 78 (نسبه ذنوب العباد إلی اللّه ) .

.

1- .معانی الأخبار : ص 11 ح 2 ، التوحید : ص 96 ح 1 ، مشکاه الأنوار : ص 39 ح 8 ، إعلام الوری : ج 1 ص 544 ، روضه الواعظین : ص 48 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 264 ح 13 .
2- .مصباح الشریعه : ص 379 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 104 ح 87 .


ص: 95



فصل چهارم: عدل ، از اصول دین است

اشاره

فصل چهارم: عدل ، از اصول دین استمعانی الأخبار به نقل از سمرقندی ، که سندش را به امام صادق علیه السلام رسانده است : مردی از امام صادق علیه السلام پرسشی نمود و ایشان در پاسخ او فرمود : «پایه دین، توحید و عدل است و دانش آن، بسیار است و خردمند را از آن، گریزی نیست . پس ، آن را به هر اندازه که در دسترس و قابل حفظ کردن است، دریاب» . [امام علیه السلام ] سپس فرمود : «امّا یکتاپرستی ، این است که آنچه را که بر تو رواست، بر پروردگارت روا نداری ، و امّا عدل ، این است که آنچه را به خاطرش مورد سرزنش قرار می گیری، به آفریدگارت نسبت ندهی» .

مصباح الشریعه در آنچه به امام صادق علیه السلام نسبت داده است : به آنچه پاکان و پرهیزگاران درباره اصول دین و حقایق یقین و رضا و تسلیم، اتّفاق نظر دارند، ملتزم باش و در اختلاف آرا و سخنان پراکنده مردم، وارد نشو، که کار بر تو سخت می شود ، در حالی که امّتِ برگزیده (مسلمانان) بر این، اتّفاق دارند که خدای متعال، یگانه است و چیزی همانند او نیست ، و نیز [اتّفاق دارند که] او در داوری اش عدالت پیشه است ، به خواست خود، عمل می کند و طبق اراده خویش حُکم می نماید ، و درباره کاری که انجام می دهد ، «چرا؟» به او گفته نمی شود ، و هیچ چیزی جز به خواست او صورت نپذیرفته و نمی پذیرد ، و نیز [اتّفاق دارند که] او به آنچه می خواهد، تواناست و در وعده و تهدیدش راستگوست .

ر . ک : ص 79 (گناهان بندگان را به خدا نسبت دادن) .


.



ص: 96

. .



ص: 97



پژوهشی درباره قرار گرفتن «عدل خداوند» در شمار اصول دین

1 . فرق اصول دین و اصول مذهب

2 . اصول دین اسلام

پژوهشی درباره قرار گرفتن «عدل خداوند» در شمار اصول دیناهل بیت علیهم السلام ، «عدل» را جزو اصول دین می دانند . برای تبیین این عقیده، بررسی چند مسئله ، ضروری است :

1 . فرق اصول دین و اصول مذهبدین، برنامه تکامل انسان است و اصول دین ، پایه هایی هستند که اساس و بنیاد آن را تشکیل می دهند ، به گونه ای که با فرو ریختن هر یک از آنها، برنامه تکامل انسان به نتیجه مطلوب نمی رسد . مذهب نیز ، برداشت ویژه ای از دین است و اصول مذهب، ارکان اساسی آن را تشکیل می دهند . بنا بر این، ممکن است اصولِ هر دینی ، از نگاه مذاهب مختلف آن ، متفاوت باشند .

2 . اصول دین اسلامتوحید، نبوّت و معاد ، اصول دین اسلام شمرده شده اند، بدین معنا که منکِر هر یک از این سه اصل ، در زمره مسلمانان قرار نمی گیرد و احکام اسلام بر وی جاری نمی گردد . در این باره ، آنچه قابل بررسی است، دلیل منحصر شدن اصول دین در این سه اصل است .


.



ص: 98

حقیقت ، این است که دلیلی از قرآن و سنّت بر انحصار اصول دین در سه اصلِ یاد شده ، وجود ندارد . آنچه قرآن کریم ، ایمان به آن را ضروری می داند ، عبارت است از : یگانگی خدا، غیب، معاد، فرشتگان ، کتاب های آسمانی، رسالت انبیای الهی، و آنچه بر پیامبران از جانب خدا فرو فرستاده شده است . نیز در احادیث اسلامی ، همه آنچه بر پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله نازل شده و اعتقاد به آنها ضروری است ، به تفصیل بیان شده و شماری از آنها به عنوان ارکان اسلام معرّفی شده اند ؛ امّا حدیثی که اصول اسلام را در سه اصلِ : توحید، نبوّت و امامت منحصر کند ، وجود ندارد . ممکن است تصوّر شود که منحصر بودن اصول دین در سه اصل پیش گفته ، به دلیل این است که همه اموری که اسلام ، اعتقاد به آنها را ضروری می داند ، به این سه اصل بر می گردند ؛ چرا که اعتقاد به صفات ثبوتی و سلبی خداوند متعال ، به اصل «توحید» ، عقیده به فرشتگان، کتاب های آسمانی، رسالت پیامبران ، و پیام هایی که آنان از جانب خداوند آورده اند ، به اصل «نبوّت» ، و اعتقاد به امور مربوط به جهان پس از مرگ (مانند : عالم برزخ، حسابرسی ، شفاعت، بهشت و دوزخ) ، به اصل «معاد» بازگشت می کنند . به عبارت دیگر ، ممکن است دلیل منحصر بودن اصول عقاید اسلامی در این سه اصل، مرجع بودن آنها برای سایر عقاید تصوّر شود. درباره این تصوّر، باید گفت که با اندکی تأمّل ، روشن می شود که این دلیل ، تمام نیست ؛ چرا که اگر مرجع بودن، ملاک شمارش اصول دین باشد ، باید گفت : اصول دین ، دو تاست : توحید و نبوّت ؛ زیرا عقیده به معاد نیز در اعتقاد به نبوّت ، مندرج است . از این رو ، بسیاری از فقیهان، تنها منکِر توحید و نبوّت را محکوم به کفر می دانند . (1)

.

1- .. بجز انکار دو اصل توحید و نبوّت ، اگر آنچه مورد انکار قرار گرفته، از ضروریّات اسلام باشد ، به گونه ای که به انکار نبوّت بازگشت کند و منکِر آن نیز توجّه به این معنا داشته باشد، وی محکوم به کفر است ؛ ولی اگر از ضروریّات اسلام نباشد، یا انکار کننده توجّه به این معنا نداشته باشد ، محکوم به کفر نیست (ر . ک : عروه الوثقی : ج 1 ص 34) .


ص: 99



3 . ضابطه تعیین اصول دین

4 . دلیلِ شمرده شدن «عدل» از اصول دین

اشاره

همچنین چه بسا در تحلیلی دقیق تر ، بتوان گفت : همه عقاید اسلامی ، به اصل توحید بازگشت می کنند و از همین رو ، پیامبر خدا می فرمود : «قولوا لا إله إلّا إللّه ، تفلحوا ؛ بگویید : معبودی جز اللّه نیست ، که رستگار می شوید» (1) .

3 . ضابطه تعیین اصول دینبه نظر می رسد ضابطه ای که برای تعیین اصول اعتقادی اسلام می توان ارائه کرد ، عبارت است از : پُراهمّیت بودن و نقش بنیادی داشتن آن عقیده در میان عقایدی که در صدد رساندن انسان به تکامل دنیوی و اخروی و نیز ساماندهی جامعه توحیدی اند . به بیان دیگر ، در بررسی برنامه های سعادت بخش اسلام ، به اموری بر می خوریم که نقش آنها در مقایسه با دیگر برنامه ها، بنیادی است و در احادیث اهل بیت علیهم السلام از آنها به «دعائم الإسلام (پایه های اسلام) » تعبیر گردیده است . (2) بنا بر این، توحید، نبوّت و معاد ، از آن رو به عنوان اصول دین اسلام شناخته شده اند که علاوه بر مرجع بودن آنها برای سایر عقاید اسلامی ، نقششان از سایر استوانه های سازنده این بنای ارجمند ، بیشتر است . در مقابل ، شماری از امور اعتقادی (مانند : عقیده به معراج، فرشتگان و شفاعت) ، هر چند لازم اند ، امّا از چنین اهمّیتی برخوردار نیستند .

4 . دلیلِ شمرده شدن «عدل» از اصول دینپیروان مذهب اهل بیت علیهم السلام، بر پایه ضابطه ای که در تعیین اصول دین بِدان اشاره شد، «عدل خداوند» را در کنار «امامت امامانِ اهل بیت علیهم السلام» ، از اصول اسلام


.

1- .. ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 5 ص 19 ح 3900 .
2- .ر . ک : میزان الحکمه : اسلام : «پایه های اسلام» .


ص: 100



الف اهمّیت اعتقادی

ب اهمّیت سیاسی اجتماعی

می دانند . این، از آن جهت است که همه متفکّران و مُصلحانی که به نجات و سعادت و تکامل جامعه انسانی می اندیشند، در حقیقت ، آرمانی جز «عدل» و «امامت» ندارند و فلسفه جهان بینیِ توحیدی نیز چیزی جز تحقّق عدالت ، پرورش انسان های امام گونه و امامت انسان های شایسته نیست . دلیلِ شمرده شدن «امامت» به عنوان یک اصل ، پس از تبیین موضوع «نبوّت» ، در همین دانش نامه به تفصیل ، خواهد آمد إن شاء اللّه ؛ و در این جا به دلایلِ اصلْ شمرده شدنِ «عدل خداوند» ، بر اساس ضابطه پیش گفته ، می پردازیم :

الف اهمّیت اعتقادیدر اهمّیت عقیده به عدل خداوند ، همین بس که بسیاری از عقاید اسلامی ، زیرمجموعه عدل خداوندند و اگر این اصلْ پذیرفته نشود ، بسیاری از آموزه های اعتقادی (مانند : نبوّت، معاد، حسابرسی، بهشت و دوزخ که در آینده به تفصیل درباره آنها سخن خواهیم گفت) ، قابل توجیه نخواهند بود . سیّدِ مرتضی در این باره می گوید : هر کس در پی اختصار و اجمال بوده ، به دو اصل توحید و عدل ، بسنده کرده است . نبوت و امامت که در اعتقاد ما ، واجب اند و از اصول مهم به شمار می آیند ، در ابواب عدل جا دارند . (1)

ب اهمّیت سیاسی اجتماعیاهمّیت سیاسی اجتماعیِ عدل خداوند، کمتر از اهمّیت اعتقادیِ آن نیست ؛ زیرا عدل خداوند ، در واقع ، زیربنای عدالت اجتماعی است . در زمان حکومت


.

1- .رسائل الشریف المرتضی : ج 1 ص 166 .


ص: 101

بنی امیّه ، شماری از زمامداران جائر که از یک سو ، خود را خلیفه خدا و پیامبر او می نامیدند و از سوی دیگر ، بی نهایتْ ستمگر بودند ، برای توجیه بی عدالتی های خود ، راهی جز تحریف عدل خداوند نداشتند . طبق بررسی های تاریخی ، آنان با طرّاحی نقشه ای ماهرانه به وسیله شماری عالم نما ، مسئله قضا و قدر خداوند را مطرح نمودند و چنین وانمود کردند که هر چه در عالمْ رخ می دهد (و از جمله آنها ، حکمرانی ستمگرانه آنان) ، به تقدیر خدا و مورد خشنودی اوست و بنا بر این ، مردم باید از حکومت ستمگران ، راضی باشند . (1) آنان در پاسخ این اشکال که «لازمه چنین قضا و قدر و جبری ، ظلم است» ، حسن و قبح عقلی را انکار کردند و گفتند : هر کاری که خدا انجام بدهد ، عین عدل است . در نتیجه ، حکومت ستمگران و اعمال ستمگرانه خلفا ، چون به قضا و قدرِ خداوند است، بر اساس عدل است و کسی حقّ اعتراض ندارد . این تفسیر از عدل خداوند ، در واقع ، نفی عدالت خداست ؛ چرا که کارهایی را که از نظر عقل ، ظلم اند ، عین عدل می شمرد . (2) این جاست که پیوند عدل خداوند با مسئله قضا و قدر، جبر و اختیار، حسن و قبح عقلی، و سعادت و شقاوت، مشخّص می شود . همچنین روشن می گردد که این مسائل کلامی ، چگونه در تاریخ اسلام ، مورد سوء استفاده سیاسی بوده اند . (3) استاد شهید ، مرتضی مطهّری، در این باره می نویسد : تاریخ ، نشان می دهد که مسئله قضا و قدر ، در زمان بنی امیّه ، مستمسک قرص و محکمی برای سیاستمداران اموی بوده است . آنها جدّا از مسلک

.

1- .بر اساس این تفسیر از قضا و قدر ، انسان ، اختیاری ندارد و مجبور است .
2- .ر.ک : عدل در جهان بینی توحیدی : بخش دوم .
3- .برای آگاهی بیشتر ، ر . ک : کتاب عدل در جهان بینی توحید : بخش دوم : عدل الهی در تاریخ اسلام .


ص: 102

جبر ، طرفداری می کردند و طرفداران اختیار و آزادی بشر را با عنوان «مخالفت با یک عقیده دینی» می کُشتند و یا به زندان می انداختند ، تا آن جا که این جمله معروف شد : «اَلْجَبْرُ وَالتَّشْبیهُ أمَویّانِ وَ الْعَدْلُ وَ التَّوْحیدُ عَلَویّانِ ؛ جبر و تشبیه (شبیه کردن خدا به مخلوق) ، اموی اند و عدل و توحید، علوی» . قدیم ترین کسانی که مسئله اختیار و آزادی بشر را در دوره اموی عنوان کردند و از عقیده به آزادی و اختیار بشر حمایت کردند، مردی از اهل عراق به نام «معبد جُهَنی» و مرد دیگری از اهل شام معروف به «غیلان دمشقی» بودند . این دو نفر ، به راستی و درستی و صدق و ایمان ، شناخته می شدند . معبد ، همراه ابن اشعث ، خروج کرد و به دست حَجّاج ، کشته شد و غیلان نیز ، پس از آن که حرف هایش به گوش هشام بن عبد الملک رسید، به دستور هشام ، دست ها و پاهایش را بریدند و سپس او را به دار آویختند . در کتاب تاریخ علم کلام (تألیف شبلی نعمانی ، جلد اوّل، صفحه 14) می نویسد : «اگرچه برای اختلاف عقاید ، تمام عوامل و اسبابْ فراهم بود، لیکن از آغاز ، این از سیاست و پولتیک یا مقتضیّات مملکتی بود ، که در زمان امویان ، چون بازار سفّاکی رواج داشت ، قهرا در طبایع ، شورش پیدا می شد ؛ لکن هر وقتْ کلمه شکایتی از زبان کسی در می آمد، طرفداران حکومت، حواله به تقدیر کرده ، او را ساکت و خاموش می کردند که : آنچه می شود ، مقدّر و مرضیِّ خداست و نباید هیچ دم زد ؛ آمَنّا بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ . (1) در زمان حَجّاج، معبدِ جُهَنی که از تابعین بود و بسیار دلیر و راستگو بود ، یک روز از استاد خود ، حسن بصری ، پرسید : این که از طرف بنی امیّه مسئله قضا و قدر را پیش می کشند ، تا کجا این حرف ، راست است و درست؟ او گفت : ایشان ، دشمنان خدا هستند، دروغ می گویند» . (2)

.

1- .یعنی : به تقدیر ، ایمان داریم ، چه خیرش و چه شرّش!
2- .انسان و سرنوشت : ص 44 45 (با ویرایش) .


ص: 103

پیروان اهل بیت علیهم السلام در برابر این تحریف و توطئه خطرناک که حکمت بعثت پیامبران خدا و اساس اسلام را تهدید می کرد ، عدل خداوند به معنای درست آن را در کنار توحید ، از اصول دین قرار دادند ، بدین معنا که انکارِ عدل ، در واقع ، انکار اسلام است و اسلام منهای عدالت ، با اسلام منهای اسلام ، یکی است . بر این اساس، پیروان اهل بیت علیهم السلام برای عدل خداوند ، اهمّیتی هموزن توحید ، قائل شدند و این دو را اساس دین دانستند . امام صادق علیه السلام در جواب پرسشگری که گفت: «بنیاد دین ، توحید و عدل است و علم آن هم گسترده است . از سوی دیگر، هر عاقلی ناگزیر از دانستن است . پس چیزی بگو که فهمیدنش آسان و فراگرفتنش آسان ممکن باشد» ، ضمن تقریر سخن او فرمود : أَمَّا التَّوحیدُ ، فَأَن لا تُجَوِّزَ عَلی رَبِّکَ ما جازَ عَلَیکَ ، وَأمَّا العَدلُ فَأَن لا تَنسُبَ إِلی خالِقِکَ ما لامَک عَلَیهِ . (1) توحید ، این است که آنچه را بر تو رواست ، بر خدا روا نداری ، و عدل ، آن است که به آفریدگارت چیزی را نسبت ندهی که با آن تو را سرزنش کند . این سخن ، بدین معناست که موحّد ، کسی است که آنچه را برای خود (به عنوانِ آفریده) روا می داند ، برای آفریدگار خود ، روا نداند ، از جمله ، این که : آفریده پدیده است و آفریدگار نمی تواند پدیده باشد . آفریده نیازمند است و آفریدگار نمی تواند نیازمند باشد و ... . همچنین عقیده به عدل خداوند ، بدین معناست که انجام دادن کارهای ناشایستی که خدا انسان را بِدان ملامت کرده ، به او نسبت ندهی، او را ستمگر ندانی و یا افعال او را به گونه ای توجیه نکنی که عقل ، او را ستمگر بشمرد . بیان دیگر این ، سخن امام صادق علیه السلام در تبیین عدل خداوند برای هشام بن

.

1- .. ر . ک : ص 94 ح 5726 .


ص: 104

حکم است : مِنَ العَدلِ أَن لا تَتَّهِمَهُ وَمِنَ التَّوحیدِ أَن لا تَتَوَهَّمَهُ . (1) از [نشانه های عقیده به] عدل ، این است که خدا را متّهم نکنی و [از نشانه های عقیده به ]توحید ، این است که او را [به هیچ کیفیّتی ]تصوّر نکنی . یعنی کسی که با تفسیر نادرست از قضا و قدر و با اعتقاد به جبر ، خدا را به انجام دادن کارهای ناشایست بندگانْ متّهم می نماید، در واقع ، خدا را عادل نمی داند، هر چند سخن خود را به گونه ای توجیه کند. گفتنی است که معتزله (فرقه ای از اهل سنّت) در مورد حسن و قبح عقلی و عدل خداوند ، با امامیّه هم عقیده بودند و اختلاف آنها با اشاعره در این باره ، به گونه ای بود که به امامیّه و معتزله ، «عدلیّه» یا «أصحاب العدل و التوحید» گفته می شد . (2)

.

1- .ر . ک : ص 78 ح 5703 .
2- .ر.ک : عدل الهی : ص 56 .


ص: 105

. .



ص: 106

الفصل الخامِسُ : العدل فی الآخره5 / 1العَدلُ میزانُ الأَعمالِ یَومَ القِیامَهِالکتاب«وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» . (1)

«وَ نَضَعُ الْمَوَ زِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَمَهِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئا وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَ کَفَی بِنَا حَسِبِینَ» . (2)

الحدیثالاحتجاج :مِن سُؤالِ الزِّندیقِ الَّذی سَأَلَ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن مَسائِلَ کَثیرَهٍ أن قالَ : ... أوَ لَیسَ توزَنُ الأَعمالُ ؟ قالَ علیه السلام : لا ، إنَّ الأَعمالَ لَیسَت بِأَجسامٍ ، وإنَّما هِیَ صِفَهُ ما عَمِلوا ، وإنَّما یَحتاجُ إلی وَزنِ الشَّیءِ مَن جَهِلَ عَدَدَ الأَشیاءِ ، ولا یَعرِفُ ثِقلَها وخِفَّتَها ، وإنَّ اللّهَ لا یَخفی عَلَیهِ شَیءٌ . قالَ : فَما مَعنَی المیزانِ ؟ قالَ علیه السلام : العَدلُ . (3)

.

1- .الاعراف : 8 .
2- .الأنبیاء : 47 .
3- .الاحتجاج : ج 2 ص 247 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 7 ص 248 ح 3 .


ص: 107