گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلد هشتم

بخش دوم : عدالت و قضا و قدر



اشاره

بخش دوم : عدالت و قضا و قدرفصل یکم : معنای قضا و قدرفصل دوم : دانش قضا و قدرفصل سوم : ویژگی های قضا و قدرفصل چهارم : انواع قضا و قَدَر و احکام آنهافصل پنجم : بَدا در قضا و قدرفصل ششم : نقش قضاء و قدر در آفرینشفصل هفتم : نقش قضا و قدر در پیدایش مصایب و شرورفصل هشتم : نقش قضا و قدر در افعال انسان

.



ص: 132

. .



ص: 133



سخنی درباره قضا و قدر و رابطه آن با عدل خداوند

سخنی درباره قضا و قدر و رابطه آن با عدل خداوندمسئله قضا و قدر که گاه از آن به «سرنوشت» و «قسمت» نیز یاد می شود یکی از مسائل مهمّ کلامی و فلسفی است . این مسئله ، در معارف قرآن و احادیث اهل بیت علیهم السلامنیز از اهمّیت و جایگاه والایی برخوردار است ، چنان که بر پایه حدیثی از امام صادق علیه السلام ، یکی از ویژگی های قرآن ، این است که علم «قضا و قدر» و معارف مربوط به این مسئله مهم را ارائه نموده و کسی که از این علمِ قرآنی، آگاه نباشد ، در حقیقت ، نه عالِم به قرآن است و نه اهل آن! (1) اطلاعاتی که به برکت قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در ارتباط با قضا و قدر می توان به دست آورد ، عبارت اند از : معنای قضا و قدر ، ویژگی ها و اقسام قضا و قدر ، نقش بَدا در قضا و قدر، نقش قضا و قدر در آفرینش، نقش قضا و قدر در گرفتاری ها و ناگواری ها ، نقش قضا و قدر در افعال انسان ، نقش قضا و قدر در سعادت و شقاوت ، و نقش انسان در قضا و قدر . این مطالب ، چنان با تار و پود معارف قرآنی پیوند خورده اند که بدون آنها فهم درست این کتاب آسمانی ، ممکن نیست. نیز شناخت صحیح آنها ، زمینه ساز


.

1- .ر . ک : ص 157 ح 5770 .


ص: 134



پیوند قضا و قدر و عدل خداوند

یک . «قضا» و «قدر» در لغت

ایمان به قضا و قدر ، خشنودی از آن و دستیابی به قلّه کمالات انسانی است .

پیوند قضا و قدر و عدل خداوندمسئله قضا و قدر ، از دو جهت با عدل خداوند ، ارتباط پیدا می کند : از جهت نقش تقدیر در گرفتاری ها و ناگواری ها ، و از جهت نقش آن در افعال انسان . از آن جا که این دو جهت ، به گونه ای در اکثر مسائل مربوط به قضا و قدر وجود دارند، در مبحث کلامی، موضوع «قضا و قدر» ، در ذیل مبحث «عدل خداوند» ، مورد بحث و بررسی قرار می گیرد . و اینک ، توضیحی کوتاه درباره شماری از معارف مربوط به قضا و قدر :

یک . «قضا» و «قدر» در لغتقضا ، از ریشه «قضی» به معنای استوار نمودن کاری و قرار دادن آن در جهت فلسفه وجودی آن است . ابن فارس در این باره می گوید : القاف والضادّ والحرف المعتلّ أصلٌ صحیحٌ یَدلّ علی إحکام الأمر وإتقانه وإنفاذه لجهته . قال اللّه تعالی : «فَقَضَهُنَّ سَبْعَ سَمَوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ» (فصّلت / 12) أی أحکم خلقهنّ . . . والقضاء : الحکم ، قال اللّه سبحانه فی ذکر من قال : «فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ» (طه / 72) أی : اصنع واحکم ، ولذلک سمّی القاضیقاضیا ، لأنّه یحکم الأحکام ویُنفذها ... . (1) قاف و ضاد و یا ، ریشه صحیح است که بر اتقان کار و استحکام آن و نافذ بودنش دلالت می کند . خداوند متعال می فرماید : «پس آنها را [به صورت ]هفت آسمان ، در دو هنگام ، مقرر داشت» . یعنی آفرینش آنها را محکم کرد... . و قضا ، حکم کردن است . خداوند پاک ، گفته است : «هر حکمی که


.

1- .معجم مقاییس اللغه : مادّه «قضی» .


ص: 135



دو . قضا و قدر ، در قرآن و حدیث

می خواهی ، بکن» یعنی بساز و حکم کن و از همین رو ، قاضی را «قاضی» نامیده اند ؛ چرا که حکم می دهد و آن را اجرا می کند . قَدَر ، از ریشه «قدر» به معنای حد و اندازه چیزی و گوهر و پایان آن است، و تقدیر ، به معنای مشخّص کردن اندازه چیزی . ابن فارس در تبیین این واژه می گوید : القاف والدّال والراء ، اصل صحیح یدلّ علی مبلغ الشیء وکنهه ونهایته ، فالقَدْر : مبلغ کلّ شیء ، یقال : قدره کذا، أی مبلغه ، وکذلک القَدَر ... والقَدْر : قضاء اللّه تعالی الأشیاء علی مبالغها ونهایاتها الّتی أرادها لها ، وهو القَدَر أیضا . (1) قاف و دال و راء ، ریشه صحیح است که بر مقدار و کنه و پایان چیز دلالت دارد . پس «قدْر» ، یعنی مقدار هر چیز . گفته می شود : مقدارش چنین است ، یعنی اندازه اش . و همین طور است قَدَر... . قَدْر ، قضای خداوند درباره مقدار و انتهای اشیاست که خواسته چنان شوند . قَدَر هم همین طور است .

دو . قضا و قدر ، در قرآن و حدیثقضا و قدر ، در قرآن و حدیث ، کاربردهای متعدّدی دارند . طبق حدیثی از امام علی علیه السلام ، کلمه «قضاء» در قرآن ، در ده معنا به کار رفته است ؛ (2) امّا در این مبحث ، مقصود از «قَدَر» ، هندسه اشیا و اندازه آنها ، و مقصود از «قضا» ، حکم به تحقّق آنهاست . به سخن دیگر، هر پدیده برای تحقّق ، مقدّماتی دارد که «قَدَر» و «قضا» ، دو مقدّمه مهم و اساسیِ آنها هستند ؛ یکی اندازه گیری و دیگری فرمان تحقّق . امام کاظم علیه السلام در تبیین مقدّمه نخست می فرماید :


.

1- .معجم مقاییس اللغه : مادّه «قدر» .
2- .ر . ک : ص 145 ح 5763 .


ص: 136

هُوَ الهَندَسَهُ مِنَ الطُّولِ وَالعَرضِ وَالبَقاءِ. (1) [قَدَر،] اندازه در درازا و پهنا و ماندگاری است . و در حدیثی دیگر می فرماید : تَقدیرُ الشَّیءِ مِن طولِهِ وَعَرضِهِ . (2) اندازه چیز در درازا و پهنای آن است . نیز در حدیثی از امام رضا علیه السلام آمده است : هُوَ وَضعُ الحُدودِ مِنَ الآجالِ وَالأَرزاقِ وَالبَقاءِ وَالفَناءِ . (3) [قَدَر،] تعیین حدود اجل ها، روزی ها و ماندن و فانی شدن است . بدین سان ، خداوند متعال پیش از انجام دادن هر کار و پدید آوردن هر پدیده، نخست ، محدوده وجودی آن را از هر نظر ، معیّن می کند . آن محدوده ، «قَدَر» و این عمل ، «تقدیر» نامیده می شود . پس از تقدیر ، نوبت به مقدّمه دوم ، یعنی «قضا» می رسد . امام رضا علیه السلام در تفسیر این مقدّمه در حدیثی می فرماید : القَضاءُ : هُوَ الإِبرامُ وَإِقامَهُ العَینِ . (4) قضا ، استوارسازی و به عرصه وجود آوردن است . در این مرحله ، خداوند متعال ، آنچه را تقدیر کرده ، در خارجْ تحقّق می دهد . به تعبیر دیگر ، وجود عینیِ هر پدیده ، در واقع ، استوار نمودنِ وجود تقدیریِ آن است . بنا بر این، قَدَر ، بر قضا مقدّم است ، اگر چه در گفتار و نوشتار ، قضا برای

.

1- .ر . ک : ص 150 ح 5764 .
2- .. ر . ک : ص 150 ح 5765 .
3- .. ر . ک : ص 376 ح 6036 .
4- .. ر . ک : ص 152 ح 5766 .


ص: 137



سه . بر حذر داشتن از جستجو درباره راز قَدَر

سهولت در به کارگیری آنها ، مقدّم می شود .

سه . بر حذر داشتن از جستجو درباره راز قَدَرنکته قابل تأمّل در آشنایی با علم قضا و قدر که اهمّیتش از علم به قرآن ، آشکار می شود این است که در تعالیم اسلامی ، جستجو برای آگاهی از راز قَدَر ، به شدّت نهی شده است . پیام احادیث مربوط به این موضوع ، این است که تلاش برای تحصیل علم قضا و قدر ، مطلوب ؛ ولی تلاش برای آگاهی از سرّ قضا و قدر ، ممنوع و نامطلوب است . به عبارت دیگر ، آگاهی از معنا و اقسام قضا و قدر، نقش قضا و قدر در : آفرینش، ناگواری ها ، افعال انسان، سعادت و شقاوت ، و مسائلی از این دست ، علمِ قضا و قدر است که نه تنها مطلوب است ، بلکه ضروری است ؛ امّا آگاهی از این که «چرا خداوند متعال در این مورد ، چنین تقدیری دارد و در آن مورد، تقدیری دیگر؟» ، پی بردن به راز قضا و قدر است که نه تنها مطلوب نیست ، بلکه ممنوع است . حکمت این ممنوعیّت نیز این است که : اوّلاً : دستیابی به آن ، عادتا امکان پذیر نیست ، همان گونه که موسی علیه السلام در جریان مصاحبت با عبد صالح ، نتوانست راز سوراخ کردن کشتی و کشتن پسربچّه و ساختن دیوار به وسیله عبد صالح ، را بفهمد و به همین جهت به او اعتراض کرد ؛ امّا پس از این که عبد صالح راز کارهایش را گشود ، متوجّه شد که حق با او بوده است . (1) از این رو در احادیث آمده است : القَدَرُ سِرُّ اللّهِ ، فَلا تَتَکَلَّفوا عِلمَهُ . (2)


.

1- .. ر . ک : کهف : آیات 6582 .
2- .. ر . ک : ص 158 ح 5774 .


ص: 138



چهار . ویژگی های مهمّ قضا و قدر

قَدَر ، راز خداست . پس با زحمت ، به دنبال آگاهی از آن بر نیایید . تکلّف ، به معنای به زحمت افتادن است و در این جا مقصود ، این است که راز «قَدَر» ، مسئله ای است که حکمت خدا ، آن را مستور داشته است . از این رو ، انسان برای به دست آوردن آن نباید خود را به رنج و زحمت بیندازد ؛ چرا که توفیقی نخواهد داشت . تعبیرهایی مانند : «راهی تاریک» و «دریایی عمیق» درباره شناخت راز قَدَر نیز ، به عدم امکان دستیابی انسان به این راز ، اشاره دارند . ثانیا : تکامل انسان در سایه اطاعت بی چون و چرای او از خداوند متعال و تسلیم بی قید و شرط او شدن و خشنودی به قضای اوست و این هدف، با آگاهی از راز قَدَر ، در تنافی است . ثالثا : آگاهی از راز قَدَر ، نه تنها مفید نیست ، بلکه چه بسا برای بسیاری از افراد ، زیانبار است ، مانند این که کسی بفهمد علّت گرفتاری او ، زنازاده بودن اوست . رابعا : از آن جا که در نظام آفرینش ، انسان نمی تواند به راز قَدَر دست یابد، نتیجه تلاش او برای به دست آوردن آن ، چیزی جز حیرت و احیانا گم راهی نخواهد بود . (1)

چهار . ویژگی های مهمّ قضا و قدرهر چند راز قَدَر بر انسان پوشیده است ، امّا مقدّرات خداوندی ، دارای پنج ویژگی مهم هستند که آگاهی از آنها ضروری است : (2)


.

1- .ر . ک : ص 167 (پرهیز از اندیشیدن درباره قَدَر) .
2- .تفصیل این ویژگی ها ، در مباحث آینده خواهد آمد .


ص: 139



پنج . اقسام قضا و قدر

1 . قضا و قدر تشریعی

1 . قضا و قدر ، دو فعل از افعال خداوندی، دو آفریده از آفریده های او، و دو پدیده از پدیده های جهان هستند که تغییر کیفی و کمّی آنها ، وابسته به اراده اوست . 2 . همه مقدّرات الهی ، نیکویند و قضا و قَدَرِ بد و نازیبا در نظام آفرینش ، وجود ندارد . 3 . همه مقدّرات الهی ، حکیمانه اند و هیچ فعل غیر حکیمانه ای در افعال خداوند ، وجود ندارد . 4 . همه مقدّرات الهی ، بر اساس عدل اند و هیچ ظلمی در نظام آفرینش ، وجود ندارد که به او نسبت داده شود . 5 . همه مقدّرات خداوند در زندگی اهل ایمان ، در نهایتْ به سود آنها هستند، هر چند به ظاهر ، برای آنها زیانبار باشند .

پنج . اقسام قضا و قدرقضا و قدر، از نظر تشریعی و تکوینی ، و قطعی و غیر قطعی ، به چند نوع ، تقسیم می شوند :

1 . قضا و قدر تشریعیقَدَر تشریعی ، بدین معناست که خداوند متعال ، افعال اختیاری انسان را اندازه گیری کرده و بر اساس مصالح و مفاسدی که دارند ، آنها را به واجب، مستحب، حرام، مکروه و مباح ، تقسیم کرده است . نیز اندازه و مقدار پاداش آنها را معیّن نموده است . قضای تشریعی ، آن است که خداوند ، فرمان اجرای قَدَر تشریعی را صادر کرده است ، چنان که امام علی علیه السلام در حدیثی در تفسیر قضا و قدر می فرماید : الأَمرُ بِالطاعَهِ وَالنَّهیُ عَنِ المَعصیَهِ ... وَالوَعدُ وَالوعیدُ ، والتَّرغیبُ والتَّرهیبُ ، کُل


.



ص: 140



2 . قضا و قدر تکوینی

ذلِکَ قَضاءُ اللّهِ فی أَفعالِنا ، وَقَدَرُهُ لأَِعمالِنا . (1) فرمان به فرمان بردن و نهی از نافرمانی ... و وعده و تهدید ، و تشویق و هشدار ، همه اینها قضای خداوند درباره کارهای ما و قدر او برای کردار ما هستند . نیز از امام رضا علیه السلام در تفسیر قضا آمده است : الحُکمُ عَلَیهِم بِما یَستَحِقُّونَهُ عَلی أَفعالِهِم مِنَ الثَّوابِ وَالعِقابِ فی الدُّنیا وَالآخِرَه . (2) حکم بر آنان درباره استحقاق آنها به خاطر کارهایشان از پاداش و کیفر در دنیا و آخرت است .

2 . قضا و قدر تکوینیقضا و قدر تکوینی ، دو گونه اند : قضا و قدر تکوینی درباره آفرینش موجودات (به معنای اندازه گیری و پدید آوردن آنهاست) و قضا و قدر تکوینی درباره افعال انسان . تقدیر تکوینی درباره افعال انسان ، بدین معناست که خداوند ، قدرت و توانایی انتخاب و انجام دادن کارها را به اندازه ای محدود و معیّن به انسان داده است و قضای تکوینی ، به معنای فرمان تکوینی خداوند به اجرای این اندازه هاست . گفتنی است که قدرت محدودی که به انسانْ واگذار شده ، مانع مالکیّت و سلطه خداوند بر افعال انسان نیست . قضا و قدر تکوینی ، نه موجب جبرند و نه موجب تفویض . (3)


.

1- .ر . ک : ص 152 ح 5768 .
2- .ر . ک : ص 152 ح 5767 .
3- .این بحث ، به تفصیل ، خواهد آمد .


ص: 141



3 . قضا و قدر محتوم و موقوف

شش . معنای ایمان به قضا و قدر

هفت . اهمّیت ایمان به قضا و قدر

3 . قضا و قدر محتوم و موقوفقضا و قدر محتوم، غیر قابل تغییر است ؛ امّا قضا و قدر موقوف ، بستگی به شرایطی دارد و در صورت تحقّق آنها، محقّق می گردد و در غیر آن صورت ، تحقّق نخواهد یافت . (1)

شش . معنای ایمان به قضا و قدربا توجّه به مباحثی که گذشت ، معنای ایمان به قضا و قدر ، روشن می گردد . به طور خلاصه ، ایمان به قضا و قدر ، عبارت است از : اعتراف به این که همه پدیده های جهان (اعم از آنچه با انسان ، مرتبط است و آنچه با او مرتبط نیست) وابسته به قضا و قدر الهی اند و مقدّرات انسان ، نه موجب جبرند و نه تفویض . بنا بر این، آنچه در شماری از احادیث آمده که : هیچ گاه بنده ای ایمان ندارد، مگر این که به خوب و بدِ قَدَر ، ایمان داشته باشد و بداند که آنچه به او می رسد و آنچه به او نمی رسد، از مقدّرات خداوند است، (2) در واقع ، بیانِ یکی از مصادیق بارز ایمان به قضا و قدر است ؛ زیرا کسی که به تقدیر خداوندْ باور دارد ، به روشنی می داند که آنچه در زندگی او پیش می آید و آنچه پیش نمی آید، خوب باشد یا بد ، زشت باشد یا زیبا، بر اساس تقدیر الهی است .

هفت . اهمّیت ایمان به قضا و قدرایمان به تقدیر الهی ، از آن جا که ملازم با انکار نقش غیر خدای یگانه در تدبیر جهان هستی است ، یکی از پایه های اصلی توحید شمرده شده است . در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است : الإِیمانُ بِالقَدَرِ نِظامُ التَّوحید . (3)


.

1- .این موضوع ، نقش «بَدا» در قضا و قدر ، و نقش قضا و قدر در پیدایش شرور و نیز افعال انسان و سعادت و شقاوت او ، به تفصیل ، مورد بررسی قرار خواهند گرفت (ر . ک : ص 245 و 379 و 399) .
2- .برای نمونه ، ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 9 ص 94 ح 6216 .
3- .. ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 9 ص 94 ح 6214 .


ص: 142



هشت . آثار خشنودی به قضا و قدر

قوام توحید ، ایمان به قدر است . در احادیث فراوانی ، تأکید شده است که انسان ، تا وقتی به تقدیر الهی ایمان نداشته باشد، از برکات ایمان حقیقی، بی بهره خواهد بود. همچنین کسی که مدّعی اسلام باشد و قَدَر را انکار کند ، «کافر» ، «مجوسی» و «ملعون» نامیده شده است . (1) البتّه به این نکته مهم باید توجّه داشت که ایمان به تقدیر ، با تدبیر و برنامه ریزی و تلاش برای زندگیِ برتر، نه تنها منافات ندارد ، بلکه تدبیر و تلاش، نوعی تقدیرند ، چنان که قرآن تصریح می کند : «وَ أَنْ لَّیْسَ لِلْاءِنسَنِ إِلَا مَا سَعَی. (2) برای انسان ، جز حاصل تلاش او نیست» . آیه بدین معناست که در نظام آفرینش، بر اساس تقدیر الهی، انسان، تنها از تدبیر و تلاش خود ، سود می برد . بر همین پایه نیز بهره بردن از دارو و دعا و سایر اسباب ، برای انسان مفید است، چنان که در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است : الدَّواءُ مِنَ القَدَرِ ، وَقَد یَنفَعُ بِإِذنِ اللّه . (3) درمان ، جزیی از قَدَر است و گاهی به اذن خداوند ، سودمند است . بر این اساس ، اگر احادیثی به ظاهر ، بر تنافی تدبیر و تقدیر ، دلالت داشته باشند ، قطعا مقصود از آنها چیزی دیگر است . (4)

هشت . آثار خشنودی به قضا و قدریکی از آموزه های مهمّ اسلامی، خشنودی به قضای الهی است ، بدین معنا که


.

1- .. ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 9 ص 98 ح 6227 .
2- .نجم : آیه 39 .
3- .ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 9 ص 103 (آنچه با ایمان به تقدیر ، منافات ندارد) .
4- .ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 9 ص 109 (توضیحی درباره آنچه به ظاهر بر تنافی تقدیر و تدبیر دلالت دارد) .


ص: 143

مسلمان باید پس از تلاش برای رسیدن به زندگی مطلوب ، به آنچه پیش می آید و در اختیار او نیست ، خشنود باشد . احادیث فراوانی ، مسلمانان را به تحصیل این خصلت تشویق کرده اند تا از طریق تقویت عوامل و برطرف کردن موانع آن، از آثار و برکات این خصلت پُرفضیلت ، بهره مند شوند . خشنودی به قضا و قدر الهی ، برکات فراوانی برای زندگی فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی انسان دارد . خشنودی به قضا، انسان را از بیماری آزمندی و حسدورزی ، رهایی می بخشد و بی نیازی روحی را برای او به ارمغان می آورد . خشنودی به قضا، سبب می شود که انسان ، جز از خداوند متعال نترسد و مسئولیت های اجتماعی خود را با شجاعت و شهامت ، انجام دهد . خشنودی به قضا، به انسان در برابر انواع بلاهای دنیوی، قدرت مقاومت می دهد و موجب پیشگیری از گرفتاری های اُخروی می گردد . خشنودی به قضا، اندوه را از دل می برد، شادی می آفریند، آسایش و آرامش پدید می آورد، و بهترین و شیرین ترین زندگی را برای انسان ایجاد می نماید، چنان که در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده است : إِنَّ أَهنأَ النَّاسِ عَیشا ، مَن کان بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضیا . (1) کام رواترینِ مردم ، کسی است که به تقسیم خداوند ، راضی باشد . و در یک جمله ، خشنودی به قضا، مهم ترین عامل تکامل انسان و بالاترین مرتبه در کمالات انسانی و در واقع، همان مقام انسانِ کامل است . (2)

.

1- .. ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 9 ص 152 ح 6347 .
2- .ر.ک : میزان الحکمه: ذیل «الرضا» و«الیقین» : «الرضا أعلی درجات الیقین» و«غایه الإیمان الإیقان» .


ص: 144

الفصل الأوّل : معنی القضاء والقدرالإمام علیّ علیه السلام فی بَیانِ مَعنَی القَضاءِ وتَفسیرِهِ : هُوَ عَشَرَهُ أوجُهٍ مُختَلِفَهُ المَعنی ، فَمِنهُ قَضاءُ فَراغٍ ، وقَضاءُ عَهدٍ ، ومِنهُ قَضاءُ إعلامٍ ، ومِنهُ قَضاءُ فِعلٍ ، ومِنهُ قَضاءُ إیجابٍ ، ومِنهُ قَضاءُ کِتابٍ ، ومِنهُ قَضاءُ إتمامٍ ، ومِنهُ قَضاءُ حُکمٍ وفَصلٍ ، ومِنهُ قَضاءُ خَلقٍ ، ومِنهُ قَضاءُ نُزولِ المَوتِ . أمّا تَفسیرُ قَضاءِ الفَراغِ مِنَ الشَّیءِ ، فَهُوَ قَولُهُ تَعالی : «وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُواْ أَنصِتُواْ فَلَمَّا قُضِیَ وَ لَّوْاْ إِلَی قَوْمِهِم » (1) مَعنی «فَلَمَّا قُضِیَ» أی فَلَمّا فَرَغَ ، وکَقَولِهِ : «فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَسِکَکُمْ فَاذْکُرُواْ اللَّهَ» (2) . أمّا قَضاءُ العَهدِ ، فَقَولُهُ تَعالی : «وَ قَضَی رَبُّکَ أَلَا تَعْبُدُواْ إِلَا إِیَّاهُ» (3) أی عَهِدَ ، ومِثلُهُ فی سورَهِ القَصَصِ : «وَ مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ (4) إِذْ قَضَیْنَا إِلَی مُوسَی الْأَمْرَ» (5) أی عَهِدنا إلَیهِ . أمّا قَضاءُ الإِعلامِ ، فَهُوَ قَولُهُ تَعالی : «وَ قَضَیْنَا إِلَیْهِ ذَ لِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِینَ» (6) وقَولُهُ سُبحانَهُ : «وَ قَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَ ءِیلَ فِی الْکِتَبِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ» (7) أی أعلَمناهُم فِی التَّوراهِ ما هُم عامِلونَ . أمّا قَضاءُ الفِعلِ ، فَقَولُهُ تَعالی فی سورَهِ طه : «فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ» (8) أیِ افعَل ما أنتَ فاعِلٌ ، ومِنهُ فی سورَهِ الأَنفالِ : «لِّیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا» (9) أی یَفعَلُ ما کانَ فی عِلمِهِ السّابِقِ ، ومِثلُ هذا فِی القُرآنِ کَثیرٌ . أمّا قَضاءُ الإِیجابِ لِلعَذابِ ، کَقَولِهِ تَعالی فی سورَهِ إبراهیمَ علیه السلام : «وَ قَالَ الشَّیْطَنُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ» (10) أی لَمّا وَجَبَ العَذابُ ، ومِثلُهُ فی سورَهِ یوسُفَ علیه السلام : «قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیَانِ» (11) مَعناهُ أی وَجَبَ الأَمرُ الَّذی عَنهُ تَساءَلانِ . أمّا قَضاءُ الکِتابِ وَالحَتمِ ، فَقَولُهُ تَعالی فی قِصَّهِ مَریَمَ : «وَ کَانَ أَمْرًا مَّقْضِیًّا» (12) أی مَعلوما . وأمّا قَضاءُ الإِتمامِ ، فَقَولُهُ تَعالی فی سورَهِ القَصَصِ : «فَلَمَّا قَضَی مُوسَی الْأَجَلَ» (13) أی فَلَمّا أتَمَّ شَرطَهُ الَّذی شارَطَهُ عَلَیهِ ، وکَقَولِ موسی علیه السلام : «أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلَا عُدْوَ نَ عَلَیَّ» (14) مَعناهُ إذا أتمَمتُ . وأمّا قَضاءُ الحُکمِ ، فَقَولُهُ تَعالی : «قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِینَ» (15) أی حُکِمَ بَینَهُم ، وقَولُهُ تَعالی : «وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَقْضُونَ بِشَیْ ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمِ» (16) وقَولُهُ سُبحانَهُ : «[إِنِ الْحُکْمُ إِلَا لِلَّهِ یَقْضِی الْحَقَّ] (17) وَهُوَ خَیْرُ الْفَصِلِینَ» (18) وقَولُهُ تَعالی فی سورَهِ یونُسَ : «وَ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ» (19) . وأمّا قَضاءُ الخَلقِ ، فَقَولُهُ سُبحانَهُ «فَقَضَهُنَ سَبْعَ سَمَوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ» (20) أی خَلَقَهُنَّ. وأمّا قَضاءُ إنزالِ المَوتِ فَکَقَولِ أهلِ النّارِ فی سورَهِ الزُّخرُفِ : «وَ نَادَوْاْ یَمَلِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّکِثُونَ» (21) أی لِیُنزِل عَلَینَا المَوتَ ، ومِثلُهُ : «لَا یُقْضَی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُواْ وَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا» (22) أی لا یُنزَلُ عَلَیهِمُ المَوتُ فَیَستَریحوا ، ومِثلُهُ فی قِصَّهِ سُلَیمانَ بنِ داوُودَ : «فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَادَلَّهُمْ عَلَی مَوْتِهِ إِلَا دَابَّهُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ» (23) یَعنی تَعالی : لَمّا أنزَلنا عَلَیهِ المَوتَ . (24)

.

1- .الأحقاف : 29 .
2- .البقره : 200 .
3- .الإسراء : 23 .
4- .فی المصدر : «بِجَانِبِ الطّورِ» ، وهو من سهو الرواه أو تصحیف النسّاخ .
5- .القصص : 44 .
6- .الحجر : 66 .
7- .الإسراء : 4 .
8- .طه : 72 .
9- .الأنفال : 42 .
10- .إبراهیم : 22 .
11- .یوسف : 41 .
12- .مریم : 21 .
13- .القصص : 29 .
14- .القصص : 28 .
15- .الزمر : 75 .
16- .غافر : 20 والآیه «هو السمیع البصیر» .
17- .وقع فی المصدر تصحیف فی الآیه حیث وردت هکذا «وَاللّه ُ یَقْضِی بِالْحَقِّ» ، وهو إمّا من سهو الرواه أو تصحیف النسّاخ ، علما أنَّ ما جاء فی المتن هو علی قراءه غیر عاصم وأهل الحجاز ، وأما علی قراءتهما فالآیه هکذا «إِنِ الْحُکْمُ إِلَا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَصِلِینَ» (راجع مجمع البیان : ج 4 ص 478) .
18- .الأنعام : 57 .
19- .یونس : 54 .
20- .فصّلت : 12 .
21- .الزخرف : 77 .
22- .فاطر : 36 .
23- .سبأ : 14 .
24- .بحار الأنوار : ج 93 ص 18 نقلاً عن تفسیر النعمانی عن إسماعیل بن جابر عن الإمام الصادق علیه السلام .


ص: 145
فصل یکم : معنای قضا و قدر



فصل یکم : معنای قضا و قدرامام علی علیه السلام در بیان معنا و تفسیر «قضا» : آن، ده نوع است که معنای مختلف دارند [و عبارت اند از] : به پایان بردن ، پیمان گرفتن ، آگاه ساختن ، انجام دادن کار ، واجب کردن ، حتمی شدن ، تکمیل نمودن ، داوری کردن، فیصله دادن ، آفریدن ، و فرا رسیدن مرگ . امّا قضا به معنای به پایان بردن، همان سخن خدای متعال است که : «و آن گاه که تنی چند از جِن را به سوی تو روانه کردیم که قرآن را بشنوند ، چون بر آن حاضر شدند، [به یکدیگر ]گفتند : «گوش فرا دهید» و چون به پایان رسید ، هشدار دهنده، به سوی قوم خود باز گشتند » . «فلمّا قُضِی» ، یعنی وقتی به پایان رسید . و مانند این سخن خداست : «و چون آداب ویژه حجّ خود را به پایان بردید ، خدا را به یاد آورید» . امّا قضا به معنای پیمان بستن ، این سخن خدای متعال است : «و پروردگار تو مقرّر کرد که جز او را مپرستید» ، یعنی پیمان بست . و مانند این آیه است در سوره قصص: «و چون امر (پیامبری) را به موسی وا گذاشتیم ، تو در جانب غربی [ِطور ]نبودی» ؛ یعنی وقتی با او پیمان بستیم . امّا قضا به معنای آگاه ساختن، این سخن خدای متعال است : «و او را از این امر، آگاه کردیم که ریشه آن گروه، صبحگاهان، بریده خواهد شد» و نیز این سخن خدای سبحان : «و به فرزندان اسرائیل در کتاب [آسمانی شان ]خبر دادیم که : قطعا دو بار در زمین فساد خواهید کرد» ؛ یعنی آنان را از آنچه انجام می دهند، در تورات آگاه ساختیم . امّا قضا به معنای انجام دادن کار، این گفته خدای متعال در سوره طه است : «هر چه می خواهی، بکن» ؛ (1) یعنی هر کار می خواهی، انجام بده . و نیز در سوره انفال است که : «تا خداوند، کاری را که انجام شدنی بود، به انجام رساند» ؛ یعنی آنچه را که پیش تر می دانست ، انجام می دهد. و همانند این در قرآن، بسیار است . امّا قضا به معنای واجب کردن [در مورد واجب کردنِ ]عذاب، مانند این سخن خدای متعال در سوره ابراهیم است : «و چون امرْ واجب شد، شیطان می گوید ...» ؛ یعنی وقتی عذابْ واجب شد. و همانند این، در سوره یوسف است : «امری که شما دو تن از من جویا شدید، تحقّق یافت» ؛ یعنی کاری را که از من می پرسیدید، واجب گشت . امّا قضا به معنای حتمی شدن ، این گفته خدای متعال در داستان مریم است : «و [این، ]دستوری حتمی بود» ؛ یعنی از پیش، تعیین شده بود . امّا قضا به معنای تکمیل نمودن ، این سخن خدای متعال در سوره قصص است : «و چون موسی آن مدّت را به پایان رسانید» ، یعنی زمانی را که بر او شرط شده بود، تکمیل کرد . و مانند گفته موسی علیه السلام : «هر یک از دو مدّت را که به انجام رسانیدم ، بر من تعدّی [روا] نباشد» که معنای آن، این است که: هر گاه تکمیل کردم . امّا قضا به معنای داوری ، این سخن خدای متعال است : «و میانشان به حقْ قضاوت می شود و گفته می شود : ستایش ، ویژه پروردگار جهانیان است» ، یعنی میانشان داوری می شود . و این کلام خدای متعال است : «و خداست که به حقْ داوری می کند ، و کسانی که آنان آنها را به جای او می خوانند، [عاجزند و] به چیزی داوری نمی کنند . در حقیقت ، آن خداست که شنوای بیناست» . و این گفته خدای سبحان است : «فرمان، جز به دست خدا نیست ، که او به حقْ داوری می کند و او بهترینِ داوران است» . و نیز این سخن خدای متعال در سوره یونس است : «و میان آنان با برابری داوری می شود» . امّا قضا به معنای آفریدن ، این گفته خدای سبحان است : «پس، آنها را [به صورت ]هفت آسمان، در دو هنگام، مقرّر داشت» ، یعنی آنها را آفرید . امّا قضا به معنای فرو فرستادن مرگ ، مانند گفته دوزخیان در سوره زخرف است : «و فریاد می کشند : ای مالک! [بگو : ]پروردگارت جان ما را بستاند . پاسخ می دهد : شما ماندگارید» ، یعنی مرگ را برای ما فرو فرستد . و همانند آن است : «بر ایشان مقرّر نمی شود تا بمیرند و عذابِ آن از ایشان کاسته نمی شود» ؛ یعنی مرگ بر آنان فرود نمی آید که راحت شوند . و همانند آن در داستان سلیمان بن داوود است : «پس چون مرگ را بر او مقرّر داشتیم ، جز جنبنده ای خاکی (موریانه) که عصای او را [به تدریج ]می خورْد، [آدمیان را] از مرگ او آگاه نگردانید» و منظور خدا این است : زمانی که مرگ را بر او فرو فرستادیم .


.

1- .در ترجمه محمد مهدی فولادوند، «قضا» در این آیه به «حُکم» ترجمه شده است .


ص: 146

. .



ص: 147

. .



ص: 148

المحاسن عن محمّد بن إسحاق :قالَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام لِیونُسَ مَولی عَلِیِّ بنِ یَقطینٍ : ... لا یَکونُ إلّا ما شاءَ اللّهُ وأرادَ وقَدَّرَ وقَضی ، ثُمَّ قالَ : أتَدری مَا المَشیئَهُ ؟ فَقالَ : لا ، فَقالَ : هَمُّهُ بِالشَّیءِ . أوَ تَدری ما أرادَ ؟ قالَ : لا ، قالَ : إتمامُهُ عَلَی المَشیئَهِ . فَقالَ : أوَ تَدری ما قَدَّرَ ؟ قالَ : لا ، قالَ : هُوَ الهَندَسَهُ مِنَ الطّولِ وَالعَرضِ وَالبَقاءِ . ثُمَّ قالَ : إنَّ اللّهَ إذا شاءَ شَیئا أرادَهُ ، وإذا أرادَهُ قَدَّرَهُ ، وإذا قَدَّرَهُ قَضاهُ ، وإذا قَضاهُ أمضاهُ . (1)

.

1- .المحاسن : ج 1 ص 380 ح 840 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 122 ح 69 .


ص: 149

المحاسن به نقل از محمّد بن اسحاق : امام ابو الحسن علیه السلام (1) به یونس غلام علی بن یقطین فرمود : « ... هیچ چیزی موجود نمی شود، مگر آنچه خداوند بخواهد و اراده کند و تقدیر نماید و حکم کند» . سپس فرمود : «آیا می دانی مشیّت چیست؟». گفت : نه . فرمود : «این است که [ کسی] آهنگ انجام دادنِ کاری کند . آیا می دانی چه چیزی را اراده می کند؟». گفت : نه . فرمود : «کامل کردن خواستش (مشیّتش) را» . آن گاه فرمود : «آیا می دانی تقدیر چیست؟». گفت : نه . فرمود : «اندازه گیری از جهت طول و عرض و بقاست» . سپس فرمود : «همانا خداوند، هر گاه چیزی را بخواهد، آن را اراده می کند ، و هر گاه چیزی را اراده کرد ، مقدّرش می نماید ، و هر گاه مقدّر کرد، حکمش را می دهد ، و هر گاه حکمش را داد ، قطعی اش می نماید» .

.

1- .در این جا، مقصود از «ابو الحسن» می تواند امام کاظم علیه السلام یا امام رضا علیه السلام باشد .


ص: 150

الکافی عن علیّ بن إبراهیم الهاشمی :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ موسَی بنَ جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ : لا یَکونُ شَیءٌ إلّا ما شاءَ اللّهُ وأرادَ وقَدَّرَ وقَضی ، قُلتُ : ما مَعنی شاءَ ؟ قالَ : ابتِداءُ الفِعلِ ، قُلتُ : ما مَعنی قَدَّرَ ؟ قالَ : تَقدیرُ الشَّیءِ مِن طولِهِ وعَرضِهِ . قُلتُ : ما مَعنی قَضی ؟ قالَ : إذا قَضی أمضاهُ ، فَذلِکَ الَّذی لا مَرَدَّ لَهُ . (1)

الکافی عن یونس بن عبدالرحمن :قالَ لی أبُو الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام : یا یُونسُ ، لا تَقُل بِقَولِ القَدَرِیَّهِ ، فَإِنَّ القَدَرِیَّهَ لَم یَقولوا بِقَولِ أهلِ الجَنَّهِ ، ولا بِقَولِ أهلِ النّارِ ، ولا بِقَولِ إبلیسَ! فَإِنَّ أهلَ الجَنَّهِ قالوا : «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ» (2) ، وقالَ أهلُ النّارِ : «رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَ کُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ» (3) ، وقالَ إبلیسُ : «رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی» (4) . فَقُلتُ : وَاللّهِ ما أقولُ بِقَولِهِم ، ولکِنّی أقولُ : لا یَکونُ إلّا بِما شاءَ اللّهُ وأرادَ وقَدَّرَ وقَضی . فَقالَ : یا یونُسُ ، لَیسَ هکَذا ، لا یَکونُ إلّا ما شاءَ اللّهُ وأرادَ وقَدَّرَ وقَضی ، یا یونُسُ ، تَعلَمُ مَا المَشیئَهُ ؟ قُلتُ : لا . قالَ : هِیَ الذِّکرُ الأَوَّلُ . فَتَعلَمُ مَا الإِرادَهُ ؟ قُلتُ : لا . قالَ : هِیَ العَزیمَهُ عَلی ما یَشاءُ . فَتَعلَمُ مَا القَدَرُ ؟ قُلتُ : لا . قالَ : هِیَ الهَندَسَهُ ووَضعُ الحُدودِ مِنَ البَقاءِ والفَناءِ . قالَ : ثُمَّ قالَ : والقَضاءُ هُوَ الإِبرامُ وإقامَهُ العَینِ . قالَ : فَاستَأذَنتُهُ أن اُقَبِّلَ رَأسَهُ ، وقُلتُ : فَتَحتَ لی شَیئا کُنتُ عَنهُ فی غَفلَهٍ . (5)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 150 ح 1 .
2- .. الأعراف : 43 .
3- .. المؤمنون : 106 .
4- .. الحجر : 39 .
5- .. الکافی : ج 1 ص 157 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 380 ح 840 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 122 ح 69 .


ص: 151

الکافی به نقل از علی بن ابراهیم هاشمی : از [ امام] ابو الحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام ، شنیدم که می فرمود : «هیچ چیزی موجود نمی شود، مگر این که خدا آن را بخواهد و اراده کند و تقدیر نماید و حکم کند» . گفتم : معنای خواست خدا چیست؟ فرمود : «آغاز کار است» . گفتم : معنای تقدیر چیست؟ فرمود : «تعیین اندازه چیز از جهت طول و عرض» . گفتم : معنای حُکم چیست؟ فرمود: «هرگاه حُکم کرد ، قطعی اش می کندو این، همان است که بازگشت ناپذیر است».

الکافی به نقل از یونس بن عبد الرحمان : امام رضا علیه السلام به من فرمود: «ای یونس! با قَدَریّه ، هم عقیده مباش؛ چون قدریّه نه سخن بهشتیان را می گویند و نه سخن جهنّمیان را و نه [ حتّی] سخن ابلیس را . بهشتیان می گویند: «ستایش از آنِ خدایی است که ما را به این، رهنمون ساخت و اگر خداوند، ما را راهنمایی نمی کرد، در توان ما نبود که راه یابیم . و جهنّمیان می گویند: پروردگارا! شقاوت بر ما چیره گشت و ما گروه گم راه بودیم . وابلیس نیز می گویند: پروردگارا! از آن رو که مرا گم راه نمودی » . گفتم: به خدا سوگند، من با آنان هم رأی نیستم؛ لیکن می گویم: چیزی پدیدار نمی شود، مگر خداوند بخواهد و اراده نماید و مقدّر سازد و [به تحقّق آن] حکم کند . فرمود: «ای یونس! چنین نیست؛ [ بلکه] پدیدار نمی شود، مگر آنچه خداوند بخواهد و اراده نماید و مقدّر سازد و [ به تحقّق آن] حکم کند. ای یونس! می دانی مشیّت (خواست) چیست؟ گفتم: نه! فرمود: «مشیّت، یاد کرد اوّلیه است . می دانی اراده چیست؟». گفتم: نه! فرمود: عزم کردن [ شخص] بر چیزی که بخواهد [ تحقّق بخشد] . می دانی: قَدَر چیست؟». گفتم: نه! فرمود: «اندازه گذاری و تعیین حدود [ امور مربوط به] بقا و زوال است» . سپس فرمود: «و حکم [ و قضا] نیز همان تأکید [و حتمی نمودنِ] حکم و مشخّص نمودن آن است» . پس رخصت خواستم تا سرش را ببوسم و گفتم: چیزی را بر من آشکار ساختی که از آن، غافل بودم .

.



ص: 152

عیون أخبار الرضا علیه السلام عن برید بن عمیر بن معاویه الشامی :قالَ [الرِّضا علیه السلام ] : ما مِن فِعلٍ یَفعَلُهُ العِبادُ مِن خَیرٍ أو شَرٍّ إلّا وللّهِِ فیهِ قَضاءٌ ، قُلتُ : ما مَعنی هذَا القَضاءِ ؟ قالَ : الحُکمُ عَلَیهِم بِما یَستَحِقّونَهُ عَلی أفعالِهِم مِنَ الثَّوابِ وَالعِقابِ فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ . (1)

الإمام علیّ علیه السلام فی جَوابِ الرَّجُلِ الَّذی قالَ : فَمَا القَضاءُ وَالقَدَرُ الَّذی ذَکَرتَهُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ : الأَمرُ بِالطّاعَهِ وَالنَّهیُ عَنِ المَعصِیَهِ ، وَالتَّمکینُ مِن فِعلِ الحَسَنَهِ وتَرکِ المَعصِیَهِ ، وَالمَعونَهُ عَلَی القُربَهِ إلَیهِ ، وَالخِذلانُ لِمَن عَصاهُ ، وَالوَعدُ وَالوَعیدُ ، وَالتَّرغیبُ وَالتَّرهیبُ ، کُلُّ ذلِکَ قَضاءُ اللّهِ فی أفعالِنا ، وقَدَرُهُ لِأَعمالِنا ، وأمّا غَیرُ ذلِکَ فَلا تَظُنَّهُ ، فَإِنَّ الظَّنَّ لَهُ مُحبِطٌ لِلأَعمالِ . (2)

الکافی عن معلّی بن محمّد عن العالم علیه السلام وقَد سُئِلَ : کَیفَ عِلمُ اللّهِ ؟ : اللّهُ یَفعَل ما یَشاءُ ، فَبِالعِلمِ عَلِمَ الأَشیاءَ قَبلَ کَونِها ، وبِالمَشیئَهِ عَرَفَ صِفاتِها وحُدودَها ، وأنشَأَها قَبلَ إظهارِها ، وبِالإِرادَهِ مَیَّزَ أنفُسَها فی ألوانِها وصِفاتِها ، وبِالتَّقدیرِ قَدَّرَ أقواتَها وعَرَّفَ أوَّلَها وآخِرَها ، وبِالقَضاءِ أبانَ لِلنّاسِ أماکِنَها ودَلَّهُم عَلَیها ، وبِالإِمضاءِ شَرَحَ عِلَلَها وأبانَ أمرَها ، وذلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ العَلیمِ . (3)

.

1- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 124 ح 17 ، الاحتجاج : ج 2 ص 398 ح 304 ، روضه الواعظین : ص 47 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 12 ح 18 .
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 492 ح 121 ، کنز الفوائد : ج 1 ص 363 ، عوالی اللآلی : ج 4 ص 108 ح 163 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 96 ح 20 .
3- .الکافی : ج 1 ص 149 ح 16 ، التوحید : ص 335 ح 9 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 142 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 102 ح 27 .


ص: 153

عیون أخبار الرضا علیه السلام به نقل از برید بن عمیر بن معاویه شامی : امام رضا علیه السلام فرمود : «بندگان، هیچ کار نیک یا بدی انجام نمی دهند، مگر این که خدا را درباره آن قضایی است» . گفتم : معنای این قضا چیست؟ فرمود : «حکم راندن بر آنان فراخور کارهایشان، با دادن ثواب و کیفر در دنیا و آخرت» .

امام علی علیه السلام در پاسخ مردی که گفت : ای امیر مؤمنان! قضا و قَدَری که یاد کردی، چیست؟ : امر به فرمانبری و نهی از نافرمانی ، ملتزم شدن به کار خوب و ترک گناه ، یاری رساندن برای نزدیکی به خدا ، خوار ساختن کسی که از خدا سرپیچی نماید ، وعده و تهدید ، تشویق و ترساندن . همه اینها قضای خدا درباره کارهای ما ، و قَدَر او برای رفتارهای ماست . غیر از اینها را گمان مبر ؛ چرا که گمان [بد ]بردن به خدا، کارها[ی نیک ]را نابود می سازد .

الکافی به نقل از معلّی بن محمّد ، از امام کاظم علیه السلام یا امام رضا علیه السلام ، وقتی درباره چگونگی علم خدا مورد پرسش قرار گرفت : خدا هر چه را می خواهد، انجام می دهد . پس با علمش ، به موجودات، پیش از وجودشان آگاهی دارد ، و با مشیّتش ، ویژگی ها و حدود آنها را می شناسد ، و پیش از ظاهر ساختن آنها ، ایجادشان می کند ، و با اراده اش میان آنها در رنگ ها و صفاتشان جدایی انداخت ، و با تقدیر ، روزی های آنها را تعیین می کرد و آغاز و پایان آنها را می شناساند ، و با قضا مکان های آنها را برای مردم، روشن ساخت و آنان را به سوی آنها رهنمون گشت ، و با اجرا ، علّت های آنها را شرح داد و حال آنها را آشکار نمود ، و این است تقدیر خدای ارجمند دانا .

.



ص: 154

. .



ص: 155

ر . ک : ص 133 (سخنی درباره قضا و قدر و رابطه آن با عدل خداوند) .

.



ص: 156

الفصل الثّانی : علم القضاء والقدر2 / 1أهَمِّیَّهُ عِلمِ القَدَرِالإمام الصادق علیه السلام فی بَیانِ أصنافِ آیاتِ القُرآنِ : اِعلَموا رَحِمَکُمُ اللّهُ أنَّهُ مَن لَم یَعرِف مِن کِتابِ اللّهِ عز و جل النّاسِخَ وَالمَنسوخَ ... وما فیهِ مِن عِلمِ القَضاءِ وَالقَدَرِ ... فَلَیسَ بِعالِمٍ بِالقُرآنِ ، ولا هُوَ مِن أهلِهِ . (1)

2 / 2القَدَرُ سِرٌّ مِن أسرارِ اللّهِالإمام علیّ علیه السلام :ألا إنَّ القَدَرَ سِرٌّ مِن سِرِّ اللّهِ ، وسِترٌ مِن سِترِ اللّهِ ، وحِرزٌ (2) مِن حِرزِ اللّهِ ، مَرفوعٌ فی حِجابِ اللّهِ ، مَطوِیٌّ عَن خَلقِ اللّهِ . (3)

عنه علیه السلام فی تَوبیخِهِ لِلمُبتَدِعینَ ونَهیِهِم عَنِ التَّکَلُّمِ فیما لا یَعنیهِم : إنَّ أعلَمَ النّاس بِالقَدَرِ أسکَتُهُم عَنهُ ، وإنَّ أجهَلَ النّاسِ بِالقَدَرِ أنطَقُهُم فیهِ . (4)

.

1- .بحار الأنوار : ج 93 ص 4 نقلا عن تفسیر النُّعمانی عن إسماعیل بن جابر .
2- .الحِرْزُ : العُوذَهُ ، والحِرزُ : الموضع الحصین (تاج العروس : ج 8 ص 44 «حرز») .
3- .التوحید : ص383 ح32 عن الأصبغ بن نباته، الاعتقادات للصدوق : ص34، مختصر بصائر الدرجات : ص153.
4- .التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام : ص 636 ح 371 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 56 ح 1 ؛ تاریخ دمشق : ج 10 ص 82 عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام .


ص: 157



فصل دوم : دانش قضا و قدر

2 / 1 اهمّیت شناخت قَدَر

2 / 2 قَدَر، رازی از رازهای خدا

فصل دوم : دانش قضا و قدر2 / 1اهمّیت شناخت قَدَرامام صادق علیه السلام در بیان انواع آیات قرآن : بدانید خدا رحمتتان کند هر کس ناسخ و منسوخ کتاب خداوند عز و جل . . . و دانش قضا و قَدَر در آن را نشناسد، ... عالِم به قرآن نیست و از اهل قرآن شناخته نمی شود .

2 / 2قَدَر، رازی از رازهای خداامام علی علیه السلام :هان! همانا قَدَر، رازی از رازهای خدا ، و یکی از مسائل پوشیده خدا ، و دژی از دژهای خداست . در درون سراپرده ی خدا، بالا رفته است و از آفریدگان خدا پنهان است .

امام علی علیه السلام در سرزنش بدعت گذاران و نهی آنان از سخن گفتن درباره چیزی که به ایشان مربوط نیست : همانا داناترینِ مردم به قَدَر ، خاموش ترینِ آنان درباره آن ، و نادان ترینِ مردم به قَدَر، گویاترینِ آنها درباره آن است .


.



ص: 158

تفسیر الصنعانی عن صخر بن جویریه :لَمّا بَعَثَ اللّهُ موسی إلی فِرعَونَ قالَ : «اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی» إلی قَولِهِ تَعالی «وَ أَهْدِیَکَ إِلَی رَبِّکَ فَتَخْشَی» (1) ولَن یَفعَلَ . فَقالَ موسی : یا رَبِّ وکَیفَ أذهَبُ إلَیهِ وقَد عَلِمتَ أنَّهُ لَن یَفعَلَ ؟ فَأَوحَی اللّهُ إلَیهِ أنِ امضِ کَما اُمِرتَ بِهِ ، فَإِنَّ فِی السَّماءِ اثنَی عَشَرَ ألفَ مَلَکٍ یَطلُبونَ عِلمَ القَدَرِ فَلَم یَبلُغوهُ ولَم یُدرِکوهُ . (2)

2 / 3النَّهیُ عَنِ التَّکَلُّفِ فی عِلمِ القَدَرِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :القَدَرُ سِرُّ اللّهِ عز و جل ، فَلا تَتَکَلَّفوا عِلمَهُ . (3)

عنه صلی الله علیه و آله :لا تَکَلَّموا فِی القَدَرِ ؛ فَإِنَّهُ سِرُّ اللّهِ ، فَلا تُفشوا للّهِِ سِرَّهُ . (4)

عنه صلی الله علیه و آله :إیّاکُم وَالکَلامَ فِی القَدَرِ ، فَإِنَّهُ أبو جادِ (5) الزَّندِقَهِ . (6)

عنه صلی الله علیه و آله :مَن تَکَلَّمَ فی شَیءٍ مِنَ القَدَرِ سُئِلَ عَنهُ یَومَ القِیامَهِ ، ومَن لَم یَتَکَلَّم فیهِ لَم یُسأَل عَنهُ . (7)

.

1- .النازعات : 17 19 .
2- .تفسیر القرآن للصنعانی : ج 2 ص 346 ، تفسیر القرطبی : ج 19 ص 202 .
3- .الفردوس : ج 3 ص 237 ح 4703 عن أنس بن مالک ، المعجم الکبیر : ج 10 ص 262 ح 10606 ، تاریخ دمشق : ج 40 ص 330 کلاهما عن ابن عبّاس عن عیسی علیه السلام .
4- .حلیه الأولیاء : ج 6 ص 182 عن ابن عمر ، کنز العمّال : ج 1 ص 132 ح 621 .
5- .أبو جاد : أی باطل (تاج العروس : ج 4 ص 406 «جود») .
6- .الفردوس : ج 1 ص 385 ح 1550 عن أبی هریره و ج 5 ص 361 ح 8440 عن ابن عبّاس وفیه «یدعو إلی» بدل «أبو جاد» .
7- .سنن ابن ماجه : ج 1 ص 33 ح 84 عن عائشه ، کنز العمّال : ج 1 ص 115 ح 539 .


ص: 159



2 / 3 نهی از به زحمت انداختن خود برای شناخت قَدَر

تفسیر الصنعانی به نقل از صخر بن جویریه : زمانی که خداوند، موسی را به سوی فرعون فرستاد، فرمود : « «به سوی فرعون برو که وی سر برداشته است» » تا آن جا که می فرماید : « «و تو را به سوی پروردگارت راه می نمایم تا پروا بداری» »، هر چند او هرگز چنین نکرد . موسی گفت : پروردگارا! چگونه به سوی او بروم، در حالی که می دانم او چنین نمی کند؟ آن گاه خداوند به او وحی فرمود: «همان گونه که به تو فرمان داده می شود، اقدام کن ؛ چرا که در آسمان، دوازده هزار فرشته در پی شناخت قَدَر هستند، ولی بِدان نمی رسند و آن را در نمی یابند» .

2 / 3نهی از به زحمت انداختن خود برای شناخت قَدَرپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :قَدَر، راز خداوند عز و جل است . پس، خود را در آموختن آن به زحمت نیندازید .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :درباره قَدَر، سخن نگویید ؛ چرا که راز خداست . پس، راز خدا را فاش نکنید .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :از سخن گفتن درباره قَدَر بپرهیزید ؛ چرا که باطل بزرگ زندیقان است .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر کس اندکی درباره قَدَر سخن بگوید ، روز قیامت مورد پرسش قرار می گیرد ، و هر کس درباره آن سخن نگوید ، مورد پرسش قرار نمی گیرد .


.



ص: 160

عنه صلی الله علیه و آله :عَزیمَهٌ مِنّی عَلی اُمَّتی ألّا یَتَکَلَّموا فِی القَدَرِ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :عَزَمتُ عَلی اُمَّتی ألّا یَتَکَلَّموا فِی القَدَرِ ، ولا یَتَکَلَّمُ فِی القَدَرِ إلّا أشرارُ اُمّتی فی آخِرِ الزَّمانِ . (2)

الإمام علیّ علیه السلام عِندَما سُئِلَ عَنِ القَدَرِ : طَریقٌ مُظلِمٌ فَلا تَسلُکوهُ ، وبَحرٌ عَمیقٌ فَلا تَلِجوهُ (3) ، وسِرُّ اللّهِ فَلا تَتَکَلَّفوهُ . (4)

التوحید عن عَنتره الشّیبانی عن أبیه :جاءَ رَجُلٌ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أخبِرنی عَنِ القَدَرِ . قالَ علیه السلام : بَحرٌ عَمیقٌ فَلا تَلِجهُ . قالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أخبِرنی عَنِ القَدَرِ . قالَ علیه السلام : طَریقٌ مُظلِمٌ فَلا تَسلُکهُ . قالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أخبِرنی عَنِ القَدَرِ . قالَ علیه السلام : سِرُّ اللّهِ فَلا تَکَلَّفهُ . (5)

الإمام علیّ علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَنِ القَدَرِ : سِرٌّ عَظیمٌ فَلا تَکشِفهُ . (6)

تاریخ دمشق عن عبد اللّه بن جعفر عن الإمام علیّ علیه السلام ، قال :قامَ إلَیهِ رَجُلٌ مِمَّن کان شَهِدَ مَعَهُ الجَمَلَ فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أخبِرنا عَنِ القَدَرِ . قالَ : سِرُّ اللّهِ فَلا تَتَکَلَّفهُ ، قالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ أخبِرنا عَنِ القَدَرِ . قالَ : أمّا إذ أبَیتَ ، فَإِنَّهُ أمرٌ بَینَ أمرَینِ ، لا جَبرَ ولا تَفویضَ . (7)

.

1- .الفردوس : ج 3 ص 58 ح 4157 عن أنس ، تاریخ بغداد : ج 2 ص 189 الرقم 608 عن ابن عمر نحوه ، کنز العمّال : ج 1 ص 119 ح 561 .
2- .کنز العمّال : ج 1 ص 119 ح 562 نقلاً عن إبن عدی عن أبی هریره .
3- .الوُلُوجُ : الدخول ، وقد وَلَجَ یَلِجُ (النهایه : ج 5 ص 224 «ولج») .
4- .نهج البلاغه : الحکمه 287 ، روضه الواعظین : ص 49 ، غرر الحکم : ح 6034 ، عیون الحکم والمواعظ : ص 319 ح 5565 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 126 ح 76 .
5- .التوحید : ص 365 ح 3 ، الاعتقادات للصدوق : ص 34 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 110 ح 35 .
6- .عوالی اللآلی : ج 4 ص 108 ح 161 .
7- .تاریخ دمشق : ج 51 ص 182 ح 6025 ، کنز العمّال : ج 1 ص 349 ح 1567 نقلاً عن حلیه الأولیاء ؛ بحار الأنوار : ج 5 ص 56 ح 103 نقلاً عن مطالب السّؤول نحوه .


ص: 161

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :از ناحیه من بر امّتم واجب است که درباره قَدَر، سخن نگویند .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :بر امّتم واجب کردم که درباره قَدَر، سخن نگویند و در آخرْ زمان ، جز بَدانِ امّتم درباره قَدَر، سخن نمی گویند .

امام علی علیه السلام هنگامی که درباره قَدَر، مورد پرسش قرار گرفت : راه تاریکی است، پس آن را نپیمایید ، و دریای عمیقی است، پس در آن داخل نشوید ، و رازِ خداست، پس خود را درباره آن به زحمت نیندازید .

التوحید به نقل از عنتره شیبانی، از پدرش : مردی نزد امیر مؤمنان آمد و گفت : ای امیر مؤمنان! مرا درباره قَدَر، آگاه ساز . [امام علیه السلام ] فرمود : «دریای ژرفی است. داخلش نشو» . گفت : ای امیر مؤمنان! مرا درباره قَدَر، آگاه ساز . [امام علیه السلام ] فرمود : «راه تاریکی است. آن را مپیما» . گفت : ای امیر مؤمنان! مرا درباره قَدَر، آگاه ساز . [امام علیه السلام ] فرمود : «راز خداست. خود را درباره آن به زحمت نینداز» .

امام علی علیه السلام وقتی درباره قَدَر مورد پرسش قرار گرفت : راز بزرگی است. پس در پی کشفش مباش .

تاریخ دمشق به نقل از عبد اللّه بن جعفر : از میان کسانی که در جنگ جَمَل به همراه امام علی علیه السلام حاضر بودند، مردی مقابل ایشان ایستاد و گفت: ای امیر مؤمنان! ما را درباره قَدَر، آگاه ساز . فرمود : «راز خداست. خود را درباره آن به زحمت نینداز» . گفت : ای امیر مؤمنان! ما را درباره قَدَر، آگاه ساز . فرمود : «حال که [از دستورْ] امتناع کردی ، بدان که آن، امری بین دو امر است ؛ [یعنی ]نه جبر است و نه تفویض» .

.



ص: 162

تاریخ دمشق عن الحارث :جاءَ رَجُلٌ إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أخبِرنی عَنِ القَدَرِ . قالَ : طَریقٌ مُظلِمٌ لا تَسلُکهُ . قالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ أخبِرنی عَنِ القَدَرِ . قالَ : بَحرٌ عَمیقٌ لا تَلِجهُ . قالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ أخبِرنی عَنِ القَدَرِ . قالَ : سِرُّ اللّهِ قَد خَفِیَ عَلَیکَ فَلا تُفشِهِ . قالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ أخبِرنی عَنِ القَدَرِ . قالَ : أیُّهَا السّائِلُ ، إنَّ اللّهَ خالِقُکَ لِما شاءَ أو لِما شِئتَ ؟ قالَ : بَل لِما شاءَ . قالَ : فَیَستَعمِلُکَ کَما شاءَ أو کَما شِئتَ ؟ قالَ : بَل کَما شاءَ . قالَ : فَیَبعَثُکَ یَومَ القِیامَهِ کَما شاءَ أو کَما شِئتَ ؟ قالَ : بَل کَما شاءَ . قالَ : أیُّهَا السّائِلُ ، ألَستَ تَسأَلُ رَبَّکَ العافِیَهَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَمِن أیِّ شَیءٍ تَسأَلُهُ العافِیَهَ ، أمِنَ البَلاءِ الَّذی ابتَلاکَ بِهِ ؟ [أم مِنَ البَلاءِ الَّذی ابتَلاکَ بِهِ] (1) غَیرُهُ ؟ قالَ : مِنَ البَلاءِ الَّذِی ابتَلانی بِهِ . قالَ : أیُّهَا السّائِلُ ، تَقولُ : لا حَولَ ولا قُوَّهَ إلّا بِمَن ؟ قالَ : إلّا بِاللّهِ العَلِیِّ العَظیمِ . قالَ : فَتَعلَمُ ما تَفسیرُها ؟ قالَ : تُعَلِّمُنی مِمّا عَلَّمَکَ اللّهُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ . قالَ : إنَّ تَفسیرَها : لا تَقدِرُ عَلی طاعَهِ اللّهِ ، ولا تَکونُ لَهُ (2) قُوَّهٌ فی مَعصِیَهٍ فِی الأَمرَینِ جَمیعا إلّا بِاللّهِ ، أیُّهَا السّائِلُ ألَکَ مَعَ اللّهِ مَشیئَهٌ ، أو فَوقَ اللّهِ مَشیئَهٌ ، أو دونَ اللّهِ مَشیئَهٌ ؟ فَإِن قُلتَ : إنَّ لَکَ دونَ اللّهِ مَشیئَهً فَقَدِ اکتَفَیتَ بِها من مَشیئَهِ اللّهِ ، وإن زَعَمتَ أنَّ لَکَ فَوقَ اللّهِ مَشیئَهً فَقَدِ ادَّعَیتَ أنَّ قُوَّتَکَ ومَشیئَتَکَ غالِبَتانِ عَلی قُوَّهِ اللّهِ ومَشیئَتِهِ ، وإن زَعَمتَ أنَّ لَکَ مَعَ اللّهِ مَشیئَهً فَقَدِ ادَّعَیتَ مَعَ اللّهِ شِرکا فی مَشیئَتِهِ . أیُّهَا السّائِلُ ، إنَّ اللّهَ یَشُجُّ ویُداوی فَمِنهُ الدّاءُ ومِنهُ الدَّواءُ ، أعَقَلتَ عَنِ اللّهِ أمرَهُ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ عَلِیٌّ علیه السلام : الآنَ أسلَمَ أخوکُم فَقوموا فَصافِحوهُ . (3)

.

1- .ما بین المعقوفین أثبتناه من کنز العمّال .
2- .کذا فی المصدر والأنسب بالسیاق : لَکَ . وفی کنز العمال : «لا یکون له» .
3- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 512 ، کنز العمّال : ج 1 ص 346 ح 1561 .


ص: 163

تاریخ دمشق به نقل از حارث : مردی نزد علی بن ابی طالب علیه السلام آمد و گفت : ای امیر مؤمنان! مرا درباره قَدَر، آگاه ساز . فرمود : «راه تاریکی است. آن را مپیما» . گفت : ای امیر مؤمنان! مرا درباره قَدَر، آگاه ساز . فرمود : «دریای ژرفی است. داخلش مشو» . گفت : ای امیر مؤمنان! مرا درباره قَدَر، آگاه ساز . فرمود : «راز خداست که بر تو پنهان گشته است. فاشش مکن (یعنی نخواه که بر تو فاش شود)» . گفت : ای امیر مؤمنان! مرا درباره قَدَر، آگاه ساز . فرمود : «ای پرسشگر! آیا خداوند، تو را به خواست خودش آفریده است، یا به خواست تو؟». گفت : البته به خواست خودش . فرمود : «آیا تو را به خواست خودش به کار می گیرد، یا به خواست تو؟». گفت : بلکه به خواست خودش . فرمود : «آیا روز قیامت، تو را به خواست خودش بر می انگیزاند، یا به خواست تو؟». گفت : بلکه به خواست خودش . فرمود : «ای پرسشگر! آیا تو از پروردگارت عافیت نمی خواهی؟». گفت : چرا . فرمود : «پس، از طریق چه چیزی از او عافیت می خواهی ؟ آیا از طریق امتحانی که او تو را بِدان آزموده است [یا از طریق امتحانی که غیر او تو را بِدان آزموده است]؟» . گفت : از طریق امتحانی که او مرا بِدان آزموده است . فرمود : «ای پرسشگر! تو می گویی : هیچ نیرو و قدرتی نیست، جز به چه کسی؟». گفت : جز به خدای بلندمرتبه بزرگ . فرمود : «آیا تفسیر آن را می دانی؟». گفت : ای امیر مؤمنان! مرا بیاموز از آنچه خدا تو را آموخته است . فرمود : «همانا تفسیر آن، این است که : تو بر فرمانبری خدا توانایی نداری ، و برای بنده درباره هر دو امر (عافیت و بلا)، به طور کلّی، قدرتی بر نافرمانی نیست، جز به [قدرت ]خدا . ای پرسشگر! آیا برای تو به همراه خدا ، یا بالاتر از خدا ، یا جدا از خدا، مشیّتی هست؟ اگر بگویی : برای تو جدا از خدا مشیّتی هست ، با آن، از مشیّت خدا بی نیاز می گردی ، و اگر گمان بری که برای تو بالاتر از خدا مشیّتی هست ، پس ادّعا داری که نیرو و مشیّت تو بر نیرو و مشیّت خدا چیره است ، و اگر گمان بری که برای تو به همراه خدا مشیّتی هست ، پس ادّعا داری که در مشیّت خدا شریک هستی . ای پرسشگر! خداوند، زخم می کند و درمان می نماید . پس، درد از او و درمان از اوست . آیا امر خدا را فهمیدی ؟». گفت : آری . امام علی علیه السلام [خطاب به یاران ]فرمود : «الآن این برادر شما اسلام آورد. پس برخیزید و با او مصافحه نمایید» .

.



ص: 164

. .



ص: 165

. .



ص: 166

2 / 4التَّحذیرُ مِنَ النَّظَرِ فِی القَدَرِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :مَثَلُ النّاظِرِ فِی القَدَرِ کَالنّاظِرِ فی عَینِ الشَّمسِ ، کُلَّمَا اشتَدَّ نَظَرُهُ فیها ذَهَبَ بَصَرُهُ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :النّاظِرُ فِی القَدَرِ کَالنّاظِرِ فی عَینِ الشَّمسِ ، کُلَّمَا ازدادَ نَظَرا ازدادَ حَیرَهً . (2)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :اِتَّقُوا القَدَرَ ؛ فَإِنَّهُ شُعبَهٌ مِنَ النَّصرانِیَّهِ . (3)

عنه صلی الله علیه و آله :اُخِّرَ الکَلامُ فِی القَدَرِ ، لِشِرارِ اُمَّتی فی آخِرِ الزَّمانِ . (4)

.

1- .الفردوس : ج 4 ص 146 ح 6448 عن أبی هریره .
2- .جامع بیان العلم وفضله : ج 2 ص 97 .
3- .المعجم الکبیر : ج 11 ص 209 ح 11680 ، السنّه لابن أبی عاصم : ص 146 ح 332 کلاهما عن ابن عبّاس ، کنز العمّال : ج 1 ص 119 ح 565 .
4- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 96 ح 5909 عن أبی هریره ، کنز العمّال : ج 1 ص 119 ح 568 .


ص: 167



2 / 4 پرهیز از اندیشیدن درباره قَدَر

2 / 4پرهیز از اندیشیدن درباره قَدَرپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مَثَل کسی که درباره قَدَر می اندیشد ، همانند نگاه کننده به نور خورشید است ، که هر چه نگاهش را در آن بیشتر کند، بینایی اش از بین می رود .

امام صادق علیه السلام :اندیشنده درباره قَدَر، مانند نگاه کننده به نور خورشید است . هر چه نگاهش را بیشتر کند، سرگردانی اش بیشتر می گردد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :از [اندیشیدن در] قَدَر بپرهیزید ؛ چرا که آن، بخشی از نصرانیّت است .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :سخن گفتن درباره قَدَر ، مانده است برای بَدانِ امّتم در آخرْ زمان .


.



ص: 168

. .



ص: 169



سخنی چند درباره سرّ قضا و قدر

سخنی چند درباره سرّ قضا و قدرشیخ صدوق رضوان اللّه تعالی علیه می گوید: عقیده ما درباره قضا و قدر ، همان فرموده امام صادق علیه السلام در پاسخ به زُراره است که پرسید: نظر شما درباره قضا و قدر چیست؟ ایشان فرمود: معتقدم که خداوند عز و جل چون در روز قیامت ، بندگان را گِرد آورد، از آنچه به آنها دستور داده است ، بازخواستشان می کند و از آنچه برایشان مقدّر کرده است، نمی پرسد. از بحث و سخن گفتن درباره قَدَر ، نهی شده است ، چنان که امیر مؤمنان به مردی که درباره قَدَر از آن ایشان سؤال کرد، فرمود: دریایی ژرف است . در آن ، فرو مرو. آن مرد سؤالش را دوباره پرسید. ایشان فرمود: راهی تاریک است . در آن ، قدم مگذار. مرد ، بار سوم پرسید. ایشان فرمود: راز خداست . [برای فهمیدن آن] خودت را به زحمت مینداز. همچنین امیر مؤمنان ، درباره قَدَر فرمود:


.



ص: 170

بدانید که قَدَر ، رازی از رازهای خدا و دژی از دژهای خداست که در پسِ حجاب خدا قرار دارد، از خلقِ خدا پوشیده است، مُهر خدا بر آن زده شده، در علم سابق (اَزَلی) خداست و خداوند ، علم آن را از بندگان ، باز داشته و آن را برتر از محدوده مشهودات آنها قرار داده است؛ زیرا آنها ، نه به حقیقت ربّانی آن می رسند ، و نه به قدرت صَمَدانی آن ، و نه به عظمت نورانیّت آن ، و نه به عزّت وحدانیّت آن؛ زیرا دریایی موّاج و متلاطم است که ویژه خداوند عز و جل است، ژرفایش از آسمان تا زمین است، پهنایش از خاور تا باختر است، چون شبِ دیجور ، سیاه است و تار، مارها و نهنگ های بسیار دارد، جزر و مد دارد، در قعر آن ، خورشیدی تابان است، هیچ کس را نسِزَد که به آن خورشید بنگرد ، مگر خداوند یکتای یگانه. هر که دیده اش را به آن افکند ، با حکم خدا ستیزیده است و بر سرِ قدرتش با او کشمکش کرده است و رازش را فاش کرده و پرده اش را کنار زده است و خشم خدا را برای خود ، فراهم آورده است و جایگاهش ، دوزخ است ؛ و بد سرنوشتی است این. نیز روایت شده است که امیر مؤمنان از کنار دیوار کجی به طرف دیگر رفت. به ایشان گفته شد: ای امیر مؤمنان! آیا از قضای خدا می گریزی؟! ایشان فرمود: از قضای خدا، به تقدیر خدا می گریزم. همچنین از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا دعا و تعویذ ، تقدیری را دفع می کند؟ ایشان فرمود: آن ، خود از تقدیر است. شیخ مفید ، در شرح (ونقد) نظریه شیخ صدوق می نویسد: ابو جعفر (شیخ صدوق) در این باب، به احادیث شاذّی استناد کرده که وجوهی را می رسانند که بر علما پوشیده نیست ، در صورتی که اِسناد این احادیث ، درست و محکم

.



ص: 171

باشد . وی در این باره ، معنای محصّلی به دست نمی دهد و به جا بود که چنانچه برای قضا معنایی نمی شناخت، از سخن گفتن در این باب ، خودداری می کرد. واژه «قضا» در لغت ، معلوم است و شواهدی از قرآن نیز برای آن وجود دارد. قضا به چهار معناست: اوّل، آفریدن ؛ دوم، فرمان دادن ؛ سوم ، اعلام کردن ؛ چهارم، داوری کردن. شاهد بر معنای اوّل ، این سخن خداوند متعال است: «فَقَضَهُنَّ سَبْعَ سَمَوَاتٍ؛ (1) پس آنها را هفت آسمان آفرید» . شاهد بر معنای دوم ، این سخن خداوند متعال است: «وَ قَضَی رَبُّکَ أَلَا تَعْبُدُواْ إِلَا إِیَّاهُ؛ (2) و پروردگارت فرمان داد که جز او را نپرستید» . شاهد بر معنای سوم ، این سخن خداوند متعال است: « وَ قَضَیْنَآ إِلَی بَنِی إِسْرَ ءِیلَ ؛ (3) و به بنی اسرائیل اعلام کردیم» . و شاهد بر معنای چهارم این سخن خداوند است: « وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ؛ (4) و خداوند ، به حق قضاوت می کند» ؛ یعنی میان مردم ، به حق داوری می کند . نیز این آیه: «وَ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ؛ (5) و میان آنان ، به حق داوری کرد» . بعضی گفته اند که قضا، معنای پنجمی هم دارد و آن ، فارغ شدن از کار و تمام کردن آن است و به این گفته یوسف علیه السلام استشهاد کرده اند که : « قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیَانِ ؛ (6) امری که شما دو تن از من جویا شدید ، تحقّق یافت» . یعنی از آن فراغت حاصل آمد . این معنا از قضا، به معنای نخست ، یعنی آفریدن و پدید آمدن ، بر می گردد. با توجّه به آنچه درباره معانی قضا گفتیم، بطلان عقیده جبریان آشکار می شود

.

1- .فصّلت : آیه 12 .
2- .اسراء : آیه 23 .
3- .اسراء : آیه 4 .
4- .غافر : آیه 20 .
5- .زمر : آیه 69 .
6- .یوسف : آیه 41 .


ص: 172

که معتقدند: «إنّ اللّه تعالی قضی بالمعصیه علی خلقه»؛ زیرا اگر مقصودشان این است که خداوند ، گناه و نافرمانی را در میان آفریدگانش آفریده است، باید بگویند: «قضی فی خلقه بالعصیان»، نه «قضی علیهم» ؛ چون آفریدن در میان آنهاست ، نه بر آنها. این ، در حالی است که خداوند متعال با این سخن خود : « الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ؛ (1) آن خدایی که هر چیزی را نیکو آفرید» ، گفته کسانی را که آفرینش گناه را به خدا نسبت می دهند، تکذیب کرده است. اگر مقصودشان این است که قضا به معنای امر کردن به گناهان است، این هم درست نیست؛ زیرا خداوند با این آیه: « إِنَّ اللَّهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَآءِ أَتَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ؛ (2) همانا خدا به زشتکاری فرمان نمی دهد. آیا بر خدا چیزی می بندید که نمی دانید؟» ، مدّعی چنین سخنی را تکذیب کرده است. اگر مقصودشان این باشد که خداوند ، خلق را از گناهانی که می کنند ، آگاه و مطّلع کرده است، این نیز بی معناست؛ زیرا مردم نمی دانند که در آینده اطاعت می کنند یا معصیت و از این که در آینده چه از آنها سر خواهد زد، اطّلاع تفصیلی و دقیقی ندارند. اگر منظورشان این باشد که خداوند ، میان بندگان به معصیت داوری کرده است، این نیز درست نیست؛ زیرا احکام و داوری های خداوند متعال ، حق است و معصیت ، از خود آنان سر زده است . بنا بر این ، این سخن آنها بی معنا و به اتّفاق [اهل نظر] ، بیهوده و لغو است. پس، بطلان پندار کسانی که معتقدند خداوند متعال به گناهان و زشتی ها حکم می کند، روشن شد. با توضیحاتی که دادیم، به نظر ما معنای قضا و قدر ، این است که خداوند

.

1- .سجده : آیه 7 .
2- .اعراف : آیه 28 .


ص: 173

متعال ، نسبت به آفریدگان خود قضا و قدری دارد و در افعال آنها نیز قضا و قدری معلوم دارد و مقصود از آن ، این است که قضای خدا در افعال نیک بندگان، به «امر کردن» به این گونه کارهاست و در افعال زشت ایشان، به «نهی کردن» از آنها و در نفْس ها و جان هایشان، به «آفریدنِ» آنها و در آنچه در میانشان انجام می دهد، به «ایجاد کردن» آن چیزهاست و قَدَر او در آنچه خود می کند، به «قرار دادن آن چیزها در جایگاه حقّ» آنهاست و در افعال بندگانش، به «آن چیزی است که درباره آنها حکم کرده است، از امر و نهی و پاداش و کیفر»؛ زیرا همه اینها در جایگاه خود قرار دارند ، و نه بیهوده در آن جا قرار گرفته اند و نه به باطل ساخته شده اند. بنا بر این ، اگر قضا در افعال خداوند متعال و قَدَر با توجّه به توضیحاتی که دادیم ، تفسیر شود ، شبهه مربوط به این موضوع از بین می رود و مسئله برای افراد خردمند ، روشن می شود و اشکال و ایرادی در آن به وجود نمی آید. امّا در اخباری که شیخ صدوق رحمه الله در نهی از سخن گفتن درباره قضا و قَدَر روایت کرده است، دو وجه احتمال داده می شود: اوّل ، آن که این نهی ، مخصوص کسانی است که بحث های آنان در این موضوع ، موجب فساد عقیده و گم راهی آنها از دین می شود و تنها راه نجاتشان، خودداری از بحث کردن در این موضوع و غور نکردن در این باره است. این نهی ، شامل عموم مکلّفان نبوده است؛ زیرا گاهی اوقات ، عواملی که موجب فسادِ عقیده برخی می شود، برای برخی دیگر سازنده و مفید است و بر عکس. بنا بر این، ائمّه علیهم السلامپیروان دینی خود را با در نظر گرفتن مصالح آنها، راه نمایی می کرده اند. وجه دوم ، این است که نهی از سخن گفتن درباره قضا و قَدَر، نهی از بحث

.



ص: 174

کردن درباره آنچه خدا آفریده است و کنجکاوی درباره علل و اسباب آنها و پرسش از عبادات و اوامر الهی و علل و عوامل آنها باشد؛ زیرا کاوش درباره علل آفرینش مخلوقات و تشریع اوامر و احکام ، ممنوع است ؛ چون خداوند متعال ، آنها را از بیشتر بندگان خود ، پوشیده داشته است. مگر نه این که جایز نیست کسی در جستجوی یافتن و آگاه شدن از علل آفرینش تمام مخلوقات خدا برآید ، تا جایی که همه مخلوقات را یکی یکی برشمارد و بگوید : چرا آفریده شده اند؟ همچنین جایز نیست که کسی بگوید: چرا خداوند ، این فرمان را داده و آن عبادت را خواسته و از فلان و بهمان کار ، نهی کرده است؟ زیرا اوامر و عبادت خواهی های او، بر اساس مصالح خلق است و او به این مصالح ، آگاه تر است و هیچ کس را بر جزئیات علل آفرینش موجودات و وضع اوامر و نواهی خود ، آگاه نکرده است ، گرچه اجمالاً بشر را آگاه کرده است که آفرینش ، بیهوده نیست ؛ بلکه بر اساس حکمت و مصلحت، آنها را آفریده است و عقل و وحی را راه نمای بر این موضوع، قرار داده است . مثلاً می فرماید: « وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا لَعِبِینَ؛ (1) ما آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست ، از روی بازی نیافریده ایم» و می فرماید: « أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَکُمْ عَبَثًا؛ (2) آیا گمان کرده اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم؟» . نیز فرموده است: « إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْنَهُ بِقَدَرٍ ؛ (3) ما هر چیزی را به اندازه آفریده ایم) ، یعنی به حق آفریده ایم و آن را در جایگاه خویش ، قرار داده ایم» . همچنین می فرماید: « وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَا لِیَعْبُدُونِ ؛ (4) و جنّ و انس را نیافریدم، مگر برای این که مرا عبادت کنند» . نیز درباره عبادت قربانی کردن، می فرماید: « لَن یَنَالَ اللَّه

.

1- .انبیا : آیه 16 .
2- .مؤمنون : آیه 115 .
3- .قمر : آیه 49 .
4- .ذاریات : آیه 56 .


ص: 175

لُحُومُهَا وَ لَا دِمَآؤُهَا وَ لَکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ ؛ (1) هرگز نه گوشت های آنها و نه خون هایشان به خدا نخواهد رسید ؛ ولی این پرهیزگاری شماست که به او می رسد» . شاید درست باشد اگر بگوییم که خداوند متعال ، فلان حیوان خاص را آفریده است ، به این دلیل که می داند با آفریدن آن ، عدّه ای کافر ، ایمان می آورند، یا جمعی گنهکار ، توبه می کنند، یا عدّه ای مؤمن ، از آن بهره مند می شوند، یا مشتی ستمگر از آن عبرت می گیرند، یا خود آن موجود ، از آفرینشش سودی می برد، یا برای یک نفر در روی زمین یا آسمان ، مایه عبرت است، که اینها همه از ما پوشیده اند. گو این که اجمالاً می دانیم هر چه خدا آفریده است، اغراضِ حکیمانه ای از آفرینش آنها داشته و بیهوده خلقشان نکرده است. همچنین می تواند علّت فرمان دادن ما به عبادتِ نماز ، این باشد که ما را به طاعت خدا نزدیک می کند و از نافرمانی او دور می سازد و بنا بر این، عبادت نماز برای همه کسانی که آن را می گزارند یا برای برخی از آنان، لطف است. پس، از آن جا که این عوامل پوشیده اند و برای ما آشکار نیستند و دلیلی هم برای آگاهی یافتن مفصّل از آنها در دست نیست گر چه اجمالاً می دانیم که حکمتی در کار است ، نهی از بحث درباره قضا و قَدَر، به معنای نهی از جستجو برای پیدا کردن جزئیات این علل و عوامل است ، نه نهی از سخن گفتن درباره معنای قضا و قدر. این همه ، در صورتی است که احادیثی که شیخ صدوق رحمه اللهروایت کرده ، درست باشند ؛ امّا اگر نادرست باشند، یا سند آنها مشکلی داشته باشد ، دیگر مسئولیتی در قبال آنها نداریم.

.

1- .حج : آیه 37 .


ص: 176

[البتّه] از میان احادیثی که او نقل کرده، حدیث روایت شده از زراره، حدیث درستی است و معنای آن نیز روشن است و بر اهل خِرد پوشیده نیست . این حدیث ، عقیده به عدل را تأیید می کند. در این حدیث ، [چنان که آوردیم ، ]امام صادق علیه السلام می فرماید: چون خداوند متعال ، خلایق را در محشر گرد آورد، از آنچه به آنها فرمان داده است ، بازخواستشان می کند و از آنچه برایشان مقدّر کرده است، نمی پرسد . قرآن نیز فرموده است که انسان ، از اعمالی که انجام می دهد ، بازخواست می شود . (1)

ر . ک : ص 137 (برحذر داشتن از جستجو درباره راز قدر) .

.

1- .ر . ک : بحار الأنوار : ج 5 ص 97 101 ح 2224 .


ص: 177

. .



ص: 178

الفصل الثّالِثُ : خصائص القضاء والقدر3 / 1الخِلقَهُالإمام الصادق علیه السلام :إنَّ القَضاءَ وَالقَدَرَ خَلقانِ مِن خَلقِ اللّهِ ، وَاللّهُ یَزیدُ فِی الخَلقِ ما یَشاءُ . (1)

3 / 2الحُسنُرسول اللّه صلی الله علیه و آله فِی الدُّعاءِ : هُوَ العَزیزُ الغَفورُ ، جَمیلُ الثَّناءِ ، حَسَنُ البَلاءِ ، سَمیعُ الدُّعاءِ ، حَسَنُ القَضاءِ . (2)

الإمام زین العابدین علیه السلام مِن دُعائِهِ فِی المَحذوراتِ : اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ عَلی حُسنِ قَضائِکَ ، وبِما صَرَفتَ عَنّی مِن بَلائِکَ ، فَلا تَجعَل حَظّی مِن رَحمَتِکَ ما عَجَّلتَ لی ¨ مِن عافِیَتِکَ ، فَأَکونَ قَد شَقیتُ بِما أحبَبتُ وسَعِدَ غَیری بِما کَرِهتُ . (3)

.

1- .التوحید : ص 364 ح 1 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 134 کلاهما عن عبد اللّه بن سلیمان ، المحاسن : ج 1 ص 382 ح 842 عن حمران ، بصائر الدرجات : ص 240 ح 17 عن جمیل بن درّاج ، بحار الأنوار : ج 5 ص 112 ح 36 .
2- .الدروع الواقیه : ص 88 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 140 .
3- .الصحیفه السجّادیّه : ص 77 الدعاء 18 .


ص: 179