گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه عقاید اسلامی
جلد هشتم
فصل هشتم : نقش قضا و قدر در افعال انسان



8 / 1 تقدیر کارها

فصل هشتم : نقش قضا و قدر در افعال انسان8 / 1تقدیر کارهاقرآن«و خدا، شما ، را و آنچه را می سازید، آفریده است» .

«و تا خدا نخواهد، [شما نیز] نخواهید خواست. قطعا خدا دانای حکیم است» .

«و تا خدا، پروردگار جهانیان، نخواهد، [شما نیز ]نخواهید خواست» .

حدیثامام صادق علیه السلام :کارهای بندگان به نوع آفرینش تقدیری، آفریده شده اند، نه آفرینش تکوینی، و خداوند، آفریننده هر چیزی است و به جبر و تفویض، قائل نیست.


.



ص: 400

عیون أخبار الرضا علیه السلام عن حمدان بن سلیمان :کَتَبتُ إلَی الرِّضا علیه السلام أسأَلُهُ عَن أفعالِ العِبادِ أمَخلوقَهٌ أم غَیرُ مَخلوقَهٍ ؟ فَکَتَبَ علیه السلام : أفعالُ العِبادِ مُقَدَّرَهٌ فی عِلمِ اللّهِ قَبلَ خَلقِ العِبادِ بِأَلفَی عامٍ . (1)

معانی الأخبار عن عبد السلام بن صالح الهروی :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ عَلِیَّ بنَ موسَی الرِّضا علیهماالسلامیَقولُ : أفعالُ العِبادِ مَخلوقَهٌ . فَقُلتُ لَهُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ وما مَعنی «مَخلوقَهٌ» ؟ قالَ : مُقَدَّرَهٌ . (2)

التوحید عن الزهری :قالَ رَجُلٌ لِعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهماالسلام : جَعَلَنِیَ اللّهُ فِداکَ ، أبِقَدَرٍ یُصیبُ النّاسَ ما أصابَهُم أم بِعَمَلٍ ؟ فَقالَ علیه السلام : إنَّ القَدَرَ وَالعَمَلَ بِمَنزِلَهِ الرّوحِ وَالجَسَدِ ، فَالرّوحُ بِغَیرِ جَسَدٍ لا تَحِسُّ ، وَالجَسَدُ بِغَیرِ روحٍ صورَهٌ لا حَراکَ بِها ، فَإِذَا اجتَمَعا قَوِیا وصَلُحا ، کَذلِکَ العَمَلُ وَالقَدَرُ ، فَلَو لَم یَکُنِ القَدَرُ واقِعا عَلَی العَمَلِ لَم یُعرَفِ الخالِقُ مِنَ المَخلوقِ ، وکانَ القَدَرُ شَیئا لا یُحَسُّ ، ولَو لَم یَکُنِ العَمَلُ بِمُوافَقَهٍ مِنَ القَدَرِ لَم یَمضِ ولَم یَتِمَّ ، ولکِنَّهُما بِاجتِماعِهِما قَوِیا ، وللّهِِ فیهِ العَونُ لِعِبادِهِ الصّالِحینَ . (3)

راجع : ص 178 (الفصل الثالث : خصائص القضاء والقدر / الخلقه) .

8 / 2تَقدیرُ الفَرائِضِ وَالفَضائِلِ وَالمَعاصیالکتاب«وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِکَ قُلْ کُل مِّنْ عِندِ اللَّهِ فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا» . (4)

.

1- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 136 ح 34 ، التوحید : ص 416 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 29 ح 35 .
2- .معانی الأخبار : ص 396 ح 52 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 315 ح 90 ، بحار الأنوار: ج 5 ص 30 ح 37.
3- .التوحید : ص 366 ح 4 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 137 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 112 ح 39 .
4- .النساء : 78 .


ص: 401



8 / 2 تقدیر واجبات و فضایل و گناهان

عیون أخبار الرضا علیه السلام به نقل از حمدان بن سلیمان : به امام رضا علیه السلام نوشتم و درباره کارهای بندگان پرسیدم که : آیا آفریده اند، یا غیر آفریده؟ امام رضا علیه السلام نوشت: «کارهای بندگان، دو هزار سال پیش از آفرینش بندگان، در دانش خداوند، مقدّر بوده است».

معانی الأخبار به نقل از عبد السلام بن صالح هروی : از امام رضا علیه السلام شنیدم که می فرمود: «کارهای بندگان، آفریده اند». به او گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! معنای «آفریده» چیست؟ فرمود: «مقدّر شده».

التوحید به نقل از زهری : مردی به امام زین العابدین علیه السلام گفت: خدا مرا فدایت کند! آیا آنچه به مردم می رسد، به واسطه قَدَر است، یا عمل؟ [امام علیه السلام ] فرمود: «همانا قَدَر و عمل، به منزله روح و جسدند. روح بدون جسد، حسی ندارد و جسد بدون روح، صورتی است که حرکت ندارد. پس وقتی با هم جمع می شوند، نیرو می گیرند و سامان می یابند . وضعیّت عمل و قَدَر نیز چنین است. پس اگر قَدَر بر پایه عمل نبود، آفریننده از آفریده شناخته نمی شد و قَدَر، چیزی نامحسوس بود ، و اگر عمل، موافق قَدَر نبود، تحقق نمی یافت ؛ لیکن آن دو، با جمع شدنشان نیرو یافتند و خداوند در این باره، مددکار بندگان نیکوکارش است».

ر . ک : ص 179 (فصل سوم : ویژگی های قضا و قدر / آفریده بودن) .

8 / 2تقدیر واجبات و فضایل و گناهانقرآن«و اگر [پیشامد] خوبی به آنان برسد، می گویند: «این، از جانب خداست» و چون صدمه ای به ایشان برسد، می گویند: «این، از طرف توست». بگو: «همه، از جانب خدایند». این قوم را چه شده است که نمی خواهند سخنی را [به درستی ]دریابند؟» .


.



ص: 402

«مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَّفْسِکَ وَأَرْسَلْنَکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَکَفَی بِاللَّهِ شَهِیدًا» . (1)

الحدیثرسول اللّه صلی الله علیه و آله :سَبَقَ العِلمُ وجَفَّ القَلَمُ ومَضَی القَدَرُ بِتَحقیقِ الکِتابِ وتَصدیقِ الرُّسُلِ وبِالسَّعادَهِ مِنَ اللّهِ عز و جل لِمَن آمَنَ وَاتَّقی وبِالشَّقاءِ لِمَن کَذَّبَ وکَفَرَ وبِوِلایَهِ اللّهِ المُؤمِنینَ وبَراءَتِهِ مِنَ المُشرِکینَ . ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : عَنِ اللّهِ أروی حَدیثی ، إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی یَقولُ : یَابنَ آدَمَ بِمَشیئَتی کُنتَ أنتَ الَّذی تَشاءُ لِنَفسِکَ ما تَشاءُ ، وبِإِرادَتی کُنتَ أنتَ الَّذی تُریدُ لِنَفسِکَ ما تُریدُ ، وبِفَضلِ نِعمَتی عَلَیکَ قَوِیتَ عَلی مَعصِیَتی ، وبِعِصمَتی وعَونی وعافِیَتی أدَّیتَ إلَیَّ فَرائِضی ، فَأَنَا أولی بِحَسَناتِکَ مِنکَ ، وأنتَ أولی بِسَیِّئاتِکَ مِنّی ، فَالخَیرُ مِنّی إلَیکَ بِما أولَیتُ بَداءٌ (2) ، وَالشَّرُّ مِنّی إلَیکَ بِما جَنَیتَ جَزاءٌ ، وبِإِحسانی إلَیکَ قَوِیتَ عَلی طاعَتی ، وبِسوءِ ظَنِّکَ بی قَنَطتَ مِن رَحمَتی ، فَلِیَ الحَمدُ وَالحُجَّهُ عَلَیکَ بِالبَیانِ ، ولِیَ السَّبیلُ عَلَیکَ بِالعِصیانِ ، ولَکَ جَزاءُ الخَیرِ عِندی بِالإِحسانِ ، لَم أدَع تَحذیرَکَ ، ولَم آخُذکَ عِندَ عِزَّتِکَ ، ولَم اُکَلِّفکَ فَوقَ طاقَتِکَ ، ولَم أحمِلک مِنَ الأَمانَهِ إلّا ما أقرَرتَ بِهِ عَلی نَفسِکَ ، رَضیتُ لِنَفسی مِنکَ ما رَضیتَ لِنَفسِکَ مِنّی . (3)

.

1- .النساء : 79 .
2- .بالرفع خبر للخیر ، وکذا الجمله التالیه ، أی الخیر الواصل منّی إلیک مبتدء من دون استحقاقک لأنّ مبادئ الخیر الذی تستحقّه بعملک أیضاً منّی ، والشرّ الواصل جزاء متفرّع علی جنایتک . وفی نسخه «ب» بالنصب ، وهو علی التمییز والخبر مقدّر (هامش المصدر : ص 340) .
3- .التوحید : ص 343 ح 13 عن معاذ بن جبل و ص 340 ح 10 عن عبد اللّه بن عمر ، تفسیر القمّی : ج 2 ص 210 عن السکونی عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلاموکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 48 ح 79 ؛ الفردوس : ج 5 ص 230 ح 8043 عن أنس بن مالک ، کنز العمّال : ج 15 ص 939 ح 43615 نقلاً عن أبی نعیم عن ابن عمر وکلاهما نحوه .


ص: 403

«هر چه از خوبی به تو می رسد، از جانب خداست و آنچه از بدی به تو می رسد، از خود توست، و تو را به پیامبری برای مردم فرستادیم و گواه بودن خدا، بس است» .

حدیثپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :دانش [الهی] ، پیشی گرفت و قلم رقم زد و قَدَر قطعی شد بر محقق شدن کتاب ، تصدیق رسولان و خوش بختی برای مؤمنان و پرهیزگاران از جانب خداوند عز و جل و بدبختی دروغگویان و کافران و ولایت خدا بر مؤمنان و بیزاریش از مشرکان . سخن خود را از خدا روایت می کنم. خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «ای فرزند آدم! به مشیّت من است که آنچه می خواهی، برای خود می خواهی و به اراده من است که آنچه اراده می کنی، برای خود اراده می کنی و به سبب زیادی نعمتم بر تو، بر نافرمانی از من نیرو گرفتی و در سایه پاکی و یاری و آسایش من، واجب های مرا برای من ادا نمودی. پس، من به نیکی های تو از تو سزاوارترم و تو به بدی هایت از من شایسته تری. پس، خیر رسیده از جانب من به تو که به خاطر سزاواری من است ابتدایی است [نه بازتاب عمل تو]، و شر رسیده از جانب من به تو که به خاطر جُرم توست یک کیفر است، و به سبب احسان من به تو، بر فرمانبری از من نیرو گرفتی و به جهت بدگمانی به من، از رحمتم نومید گشتی. پس به خاطر بیان ، ستایش، از آنِ من و حجّت، علیه توست، و به جهت نافرمانی [ات] ، دستم بر تو باز است ، و به جهت احسانت ، نزد من پاداش خیر داری . هشدار دادن به تو را ترک نمی کنم . برای سرکشی ات مؤاخذه ات نمی نمایم [و هشدارت می دهم] ، و به بیشتر از توانایی ات موظّفت نمی کنم، و به تو تحمیل نمی کنم از امانت، جز آن مقداری که علیه خود اعتراف نمودی. از تو خشنودم، به مقداری که پیش خودت از من خشنودی».

.



ص: 404

عنه صلی الله علیه و آله :مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ یَأمُرُ بِالسّوءِ وَالفَحشاءِ فَقَد کَذَبَ عَلَی اللّهِ ، ومَن زَعَمَ أنَّ الخَیرَ وَالشَّرَّ بِغَیرِ مَشیئَهِ اللّهِ فَقَد أخرَجَ اللّهَ مِن سُلطانِهِ ، ومَن زَعَمَ أنَّ المَعاصِیَ بِغَیرِ قُوَّهِ اللّهِ فَقَد کَذَبَ عَلَی اللّهِ ، ومَن کَذَبَ عَلَی اللّهِ أدخَلَهُ اللّهُ النّارَ . (1)

الإمام علیّ علیه السلام :الأَعمالُ ثَلاثَهٌ : فَرائِضُ وفَضائِلُ ومَعاصی : فَأَمَّا (2) الفَرائِضُ فَبِأَمرِ اللّهِ ومَشیئَتِهِ وبِرِضاهُ وبِعِلمِهِ وقَدَرِهِ ، یَعمَلُهَا العَبدُ فَیَنجو مِنَ اللّهِ بِها . وأمَّا الفَضائِلُ فَلَیسَ بِأَمرِ اللّهِ ، لکِن بِمَشیئَتِهِ وبِرِضاهُ وبِعِلمِهِ وبِقَدَرِهِ ، یَعمَلُهَا العَبدُ فَیُثابُ عَلَیها . وأمَّا المَعاصی فَلَیسَ بِأَمرِ اللّهِ ولا بِمَشیئَتِهِ ولا بِرِضاهُ ، لکِن بِعِلمِهِ وبِقَدَرِهِ یُقَدِّرُها لِوَقتِها ، فَیَفعَلُهَا العَبدُ بِاختِیارِهِ فَیُعاقِبُهُ اللّهُ عَلَیها ؛ لِأَنَّهُ قَد نَهاهُ عَنها فَلَم یَنتَهِ . (3)

عنه علیه السلام :الأَعمالُ عَلی ثَلاثَهِ أحوالٍ : فَرائِضَ وفَضائِلَ ومَعاصِیَ ، وأمَّا الفَرائِضُ فَبِأَمر اللّهِ عز و جل ، وبِرِضَا اللّهِ وقَضاءِ اللّهِ وتَقدیرِهِ ومَشیئَتِهِ وعِلمِهِ . وأمَّا الفَضائِلُ فَلَیسَت بِأَمرِ اللّهِ ، ولکِن بِرِضَا اللّهِ وبِقَضاءِ اللّهِ وبِقَدَرِ اللّهِ وبِمَشیئَتِهِ وبِعِلمِهِ . وأمَّا المَعاصی فَلَیسَت بِأَمرِ اللّهِ ، ولکِن بِقَضاءِ اللّهِ وبِقَدَرِ اللّهِ وبِمَشیئَتِهِ وبِعِلمِهِ ، ثُمَّ یُعاقِبُ عَلَیها . (4)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 158 ح 6 ، التوحید : ص 359 ح 2 وزاد فی آخره «یعنی بالخیر والشر : الصحّه والمرض ، وذلک قوله عز و جل «وَ نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً» » ، مختصر بصائر الدرجات : ص 132 کلّها عن حفص بن قرط عن الإمام الصادق علیه السلام ، تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 11 ح 14 عن مسعده بن صدقه عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 5 ص 51 ح 85 .
2- .. فی الطبعه المعتمده : «وأما» ، والتصویب من بحار الأنوار .
3- .تحف العقول : ص 206 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 43 ح 35 .
4- .التوحید : ص 370 ح 9 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 142 ح 44 ، الخصال : ص 168 ح 221 کلّها عن أبی أحمد المغازی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام ، کشف الغمّه : ج 3 ص 78 عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلامنحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 29 ح 36 .


ص: 405

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر که گمان ببرد که خداوند به بدی و زشتی امر می کند، در حقیقت، بر خدا دروغ بسته است و هر که گمان برد که خیر و شر، بدون مشیّت خدایند، در حقیقت، خدا را از پادشاهی اش بیرون دانسته است و هر که گمان برد که گناهان، بدون نیروی خدا انجام می شوند، در حقیقت بر خدا دروغ بسته است، و هر که بر خدا دروغ بندد، خداوند، او را به دوزخ می افکند.

امام علی علیه السلام :عمل ها سه گونه اند: واجب ها و فضیلت ها و گناهان. واجب ها، به فرمان و مشیّت و خشنودی و دانش و قَدَر خدایند. بنده بِدانها عمل می کند و به وسیله آنها از [عذاب ]خداوند، رهایی می یابد. فضیلت ها، به فرمان خدا نیستند؛ لیکن به مشیّت و خشنودی و دانش و قَدَر خدایند. بنده بِدانها عمل می کند و با آنها پاداش می گیرد. گناهان نیز به فرمان و مشیّت خدا و رضایت او نیستند؛ لیکن به دانش و قَدَر خدایند که آنها را برای وقتشان تقدیر (تعیین) می کند . پس بنده با اختیار خود، آنها را انجام می دهد. آن گاه خداوند، او را بر پایه آنها کیفر می دهد؛ زیرا خدا او را از آنها نهی کرده؛ ولی او خود را باز نداشته است.

امام علی علیه السلام :عمل ها سه حالت دارند: واجب ها و فضیلت ها و گناهان . واجب ها، به فرمان و خشنودی و حکم (قضا) و تقدیر و مشیّت و دانش خداوند عز و جل اند. فضیلت ها، به فرمان خدا نیستند؛ لیکن به خشنودی و قضا و قدر و مشیّت و دانش خدایند. گناهان نیز به فرمان خدا نیستند؛ لیکن به قضا و قدر و مشیّت و دانش خدایند. سپس [خدا] به خاطر آنها کیفر می دهد.

.



ص: 406

الإمام الرضا علیه السلام :کانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهماالسلام إذا ناجی رَبَّهُ قالَ : اللّهُمَّ یا رَبِّ قَویتُ عَلی مَعاصیکَ بِنِعمَتِکَ . (1)

الإمام الباقر علیه السلام :إنَّ فِی التَّوراهِ مَکتوبا : یا موسی ، إنّی خَلَقتُکَ وَاصطَفَیتُکَ وقَوَّیتُکَ وأمَرتُکَ بِطاعَتی ونَهَیتُکَ عَن مَعصِیَتی ، فَإِن أطَعتَنی أعَنتُکَ عَلی طاعَتی ، وإن عَصَیتَنی لَم اُعِنکَ عَلی مَعصِیَتی ، یا موسی ولِیَ المِنَّهُ عَلَیکَ فی طاعَتِکَ لی ، ولِیَ الحُجَّهُ عَلَیکَ فی مَعصِیَتِکَ لی . (2)

الإمام الصادق علیه السلام :کَما أنَّ بادِیَ النِّعَمِ مِنَ اللّهِ عز و جل وقَد نَحَلَکُموهُ (3) ، فَکَذلِکَ الشَّرُّ مِن أنفُسِکُم وإن جَری بِهِ قَدَرُهُ . (4)

.

1- .قرب الإسناد : ص 377 ح 1332 عن البزنطی ، بحار الأنوار : ج 5 ص 7 ح 5 .
2- .التوحید : ص 406 ح 2 ، الأمالی للصدوق : ص 385 ح 494 فیه «اصطنعتک» بدل «اصطفیتک» وکلاهما عن حبیب السجستانی، الاعتقادات للصدوق : ص39 ، روضه الواعظین : ص461 ، بحار الأنوار : ج13 ص328 ح5.
3- .النُّحْلُ : العطیّه والهبه ابتداءً من غیر عوض ولا استحقاق ، یقال : نحله ینحله (النهایه : ج 5 ص 29 «نحل») .
4- .التوحید : ص 368 ح 6 عن زراره ، بحار الأنوار : ج 5 ص 114 ح 42 .


ص: 407

امام رضا علیه السلام :علی بن الحسین علیهماالسلام در مناجات با پروردگار ، می گفت: «خدایا! پروردگارا! به سبب نعمت های تو، بر نافرمانی از تو نیرو گرفتم».

امام باقر علیه السلام :در تورات نوشته است: «ای موسی! من تو را آفریدم و برگزیدم و نیرو دادم و به فرمانبری ام امر کردم و از نافرمانی ام نهی نمودم. اگر فرمانم ببری، در فرمانبری ام یاری ات می کنم و اگر نافرمانی ام کنی، در نافرمانی ام یاری ات نمی کنم. ای موسی! در فرمانبری ات از من، منّتم بر توست و در نافرمانی ات از من، حجّتم بر ضدّ توست».

امام صادق علیه السلام :چنان که شروع نعمت ها از جانب خداوند عز و جلاست که بدون عوض، آن را به شما عطا فرمود شر نیز از جانب خودتان است، هر چند به تقدیر الهی است.

.



ص: 408

عنه علیه السلام فِی الدُّعاءِ : اللّهُمَّ إنّی أستَغفِرُکَ مِن کُلِّ ذَنبٍ قَوِیَ عَلَیهِ بَدَنی بِعافِیَتِکَ، أو نالَتهُ قُدرَتی بِفَضلِ نِعمَتِکَ،أو بَسَطتُ إلَیهِ یَدی بِسابِغِ (1) رِزقِکَ، أوِ اتَّکَلتُ عِندَ خَوفی مِنهُ عَلی أناتِکَ (2) ، أو وَثِقتُ فیهِ بِحَولِکَ ، أو عَوَّلتُ فیهِ عَلی کَریمِ عَفوِکَ . اللّهُمَّ إنّی أستَغفِرُکَ مِن کُلِّ ذَنبٍ خُنتُ فیهِ أمانَتی ، أو نَحَّستُ بِفِعلِهِ نَفسی ، أوِ احتَطَبتُ بِهِ عَلی بَدَنی ، أو قَدَّمتُ فیهِ لَذَّتی ، أو آثَرتُ فیهِ شَهَواتی ، أو سَعَیتُ فیهِ لِغَیری ، أوِ استَغوَیتُ فیهِ مَن تَبِعَنی ، أو غَلَبتُ عَلَیهِ بِفَضلِ حیلَتی ، أوِ احتَلتُ عَلَیکَ فیهِ مَولایَ فَلَم تَغلِبنی عَلی فِعلی ، إذ کُنتَ کارِها لِمَعصِیَتی ، لکِن سَبَقَ عِلمُکَ فی فِعلی فَحَلُمتَ عَنّی، لَم تُدخِلنی یا رَبِّ فیهِ جَبرا ، ولَم تَحمِلنی عَلَیهِ قَهرا ، ولَم تَظلِمنی فیهِ شَیئا . (3)

الإمام الکاظم علیه السلام :إنَّ اللّهَ خَلَقَ الخَلقَ فَعَلِمَ ما هُم إلَیهِ صائِرونَ فَأَمَرَهُم ونَهاهُم ، فَما أمَرَهُم بِهِ مِن شَیءٍ فَقَد جَعَلَ لَهُمُ السَّبیلَ إلَی الأَخذِ بِهِ ، وما نَهاهُم عَنهُ مِن شَیءٍ فَقَد جَعَلَ لَهُمُ السَّبیلَ إلی تَرکِهِ ، ولا یَکونونَ آخِذینَ ولا تارِکینَ إلّا بِإِذنِهِ ، وما جَبَرَ اللّهُ أحَدا مِن خَلقِهِ عَلی مَعصِیَتِهِ ، بَلِ اختَبَرَهُم بِالبَلوی ، وکَما قالَ : «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (4) . (5)

.

1- .أسبغها اللّه ُ : أفاضها وأتمّها (المصباح المنیر : ص 264 «سبغ») .
2- .تأنّی : ترفّق وتنظّر والاسم : الأناه (مجمع البحرین : ج 1 ص 92 «أنی») .
3- .الإقبال : ج 2 ص 143 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 257 ؛ دستور معالم الحکم : ص 90 عن الإمام علیّ علیه السلام نحوه .
4- .هود : 7 .
5- .الاحتجاج : ج 2 ص 330 ح 268 عن الإمام العسکری علیه السلام ، الکافی : ج 1 ص 158 ح 5 ولیس فیه من «وما نهاهم عنه» إلی «ترکه» ، مختصر بصائر الدرجات : ص 132 ، التوحید : ص 359 ح 1 کلّها عن إبراهیم بن عمر الیمانی عن الإمام الصادق علیه السلام و ص 349 ح 8 عن إسماعیل بن جابر عن الإمام الصادق علیه السلام ولیس فیها ذیله من «وما جبر اللّه » ، بحار الأنوار : ج 5 ص 26 ح 32 .


ص: 409

امام صادق علیه السلام در دعا : خدایا! از تو آمرزش می خواهم از هر گناهی که بدنم به سبب [نعمت] آسایش تو، بر انجام دادن آن نیرومند شد، یا به سبب تفضّل نعمت هایت، بر آن قدرت یافتم، یا به سبب سرریز شدن روزی ات، به آن دست یافتم ، یا هنگام ترسم از آن، به مُدارای تو اتکا کردم ، یا در انجام دادن آن، به نیروی تو امید بستم، یا در ارتکاب آن، بر بخشندگی و گذشت تو تکیه کردم. خدایا! از تو آمرزش می خواهم از هر گناهی که در انجام دادن آن به امانتم خیانت نمودم، یا نفْسم را به سبب انجام دادن آن، بدشگون کردم، یا به سبب آن باری از گناه انباشتم، یا خواهش های نفسانی ام را در آن پیروی نمودم، یا در آن برای دیگری کوشیدم، یا در انجام دادن آن، هر که را از من پیروی کرد، گم راه ساختم، یا به وسیله زیادی نیرنگم، بر آن چیره شدم، یا ای سَرورم در انجام دادن آن علیه تو نیرنگ به کار بردم و [بر این باورم که ]تو مرا بر کارم چیره نساختی؛ چرا که نافرمانیِ مرا نمی پسندیدی؛ لیکن دانش تو درباره کار من، پیشی داشت، آن گاه با من بردباری نمودی. پروردگارا! تو مرا به اجبار، در آن نیفکندی و مرا بر انجام دادن آن، مجبور نساختی و درباره آن، ستمی به من روا نداشتی.

امام کاظم علیه السلام :همانا خداوند، مردم را آفرید و دانست که آنان به کجا می روند. آن گاه امر و نهیشان نمود. به هر چیزی که آنان را امر کرد، راه دستیابی به آن را در اختیارشان نهاد و از هر چیزی که نهیشان نمود، راه ترک آن را در اختیارشان قرار داد، و آنان هیچ چیزی را جز به اذن خدا به دست نمی آورند و یا ترکش نمی کنند، و خداوند، هیچ یک از آفریدگانش را بر نافرمانی خود وادار نمی کند؛ بلکه آنان را با آزمایش می آزماید، چنان که فرمود: «تا شما را بیازماید که کدام یک از شما، نیکوتر عمل می کند» .

.



ص: 410

الکافی عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر :قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام : إنَّ بَعضَ أصحابِنا یَقولُ بِالجَبرِ ، وبَعضَهُم یَقولُ بِالاِستِطاعَهِ . قالَ : فَقالَ لی : اُکتُب بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ : قالَ اللّهُ عز و جل : یَابنَ آدَمَ بِمَشیئَتی کُنتَ أنتَ الَّذی تَشاءُ ، وبِقُوَّتی أدَّیتَ إلَیَّ فَرائِضی ، وبِنِعمَتی قَوِیتَ عَلی مَعصِیَتی ، جَعَلتُکَ سَمیعا بَصیرا ، ما أصابَکَ مِن حَسَنَهٍ فَمِنَ اللّهِ وما أصابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَفسِکَ ، وذلِکَ أنّی أولی بِحَسَناتِکَ ، وأنتَ أولی بِسَیِّئاتِکَ مِنّی ، وذلِکَ أنّی لا اُسأَلُ عَمّا أفعَلُ وهُم یُسأَلونَ قَد نَظَمتُ لَکَ کُلَّ شَیءٍ تُریدُ . (1)

الإمام الرضا علیه السلام :قالَ اللّهُ : یَابنَ آدَمَ ، أنَا أولی بِحَسَناتِکَ مِنکَ وأنتَ أولی بِسَیِّئاتِکَ مِنّی ، عَمِلتَ المَعاصِیَ بِقُوَّتِیَ الَّتی جَعَلتُها فیکَ . (2)

تاریخ دمشق عن عبد اللّه بن جعفر عن الإمام علیّ علیه السلام ، قال :قامَ إلَیهِ رَجُلٌ مِمَّن کانَ شَهِدَ مَعَهُ الجَمَلَ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أخبِرنا عَنِ القَدَرِ ؟ فَقالَ علیه السلام : ... فَإِنَّهُ أمرٌ بَینَ أمرَینِ لا جَبرَ ولا تَفویضَ . (3)

عیون أخبار الرضا علیه السلام عن برید بن عمیر بن معاویه الشامی :دَخَلتُ عَلی عَلِیِّ بنِ موسَی الرِّضا بِمَروَ ، فَقُلتُ لَهُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، رُوِیَ لَنا عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بن مُحَمَّدٍ علیه السلام قالَ : إنَّهُ لا جَبرَ ولا تَفویضَ ، بَل أمرٌ بَینَ أمرَینِ ، فَما مَعناهُ ؟ قالَ : مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ یَفعَلُ أفعالَنا ، ثُمَّ یُعَذِّبُنا عَلَیها فَقَد قالَ بِالجَبرِ ، ومَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل فَوَّضَ أمرَ الخَلقِ وَالرِّزقِ إلی حُجَجِهِ علیهم السلام ، فَقَد قالَ بِالتَّفویضِ ، وَالقائِلُ بِالجَبرِ کافِرٌ وَالقائِلُ بِالتَّفویضِ مُشرِکٌ . فَقُلتُ لَهُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ فَما أمرٌ بَینَ أمرَینِ ؟ فَقالَ : وُجودُ السَّبیلِ إلی إتیانِ ما اُمِروا بِهِ وتَرکِ ما نُهوا عَنهُ . فَقُلتُ لَهُ : فَهَل للّهِِ عز و جل مَشیئَهٌ وإرادَهٌ فی ذلِکَ ؟ فَقالَ : فَأَمَّا الطّاعاتُ فَإِرادَهُ اللّهِ ومَشیئَتُهُ فیهَا الأَمرُ بِها وَالرِّضا لَها وَالمُعاوَنَهُ عَلَیها ، وإرادَتُهُ ومَشیئَتُهُ فِی المَعاصی النَّهیُ عَنها وَالسَّخَطُ لَها وَالخِذلانُ عَلَیها . قُلتُ : فَهَل للّهِِ فیهَا القَضاءُ ؟ قالَ : نَعَم ما مِن فِعلٍ یَفعَلُهُ العِبادُ مِن خَیرٍ أو شَرٍّ إلّا وللّهِِ فیهِ قَضاءٌ . قُلتُ : ما مَعنی هذَا القَضاءِ ؟ قالَ : الحُکمُ عَلَیهِم بِما یَستَحِقّونَهُ عَلی أفعالِهِم مِنَ الثَّوابِ وَالعِقابِ فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ . (4)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 159 ح 12 و ص 152 ح 6 نحوه ، التوحید : ص 338 ح 6 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 144 ح 49 ولیس فیهما «قال علیّ بن الحسین علیه السلام » ، قرب الإسناد : ص 354 ح 1267 ، تفسیر العیاشی : ج 1 ص 258 ح 200 عن صفوان بن یحیی عن الإمام الکاظم علیه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 57 ح 104 .
2- .الکافی : ج 1 ص 157 ح 3 ، التوحید : ص 363 ح 10 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 143 ح 46 ، تفسیر العیاشی : ج 1 ص 259 ح 201 ولیس فیه صدره إلی «بحسناتک منک» ، کشف الغمّه : ج 3 ص 79 کلّها عن الحسن بن علیّ الوشاء ، بحار الأنوار : ج 5 ص 16 ح 20 .
3- .تاریخ دمشق : ج 51 ص 182 ، مطالب السؤول : ص 27 ، کنز العمّال : ج 1 ص 349 ح 1567 .
4- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 124 ح 17 ، الاحتجاج : ج 2 ص 397 ح 304 ، العدد القویه : ص 298 ح 32 ، نثر الدر : ج 1 ص 363 ولیس فیهما ذیله من «فقلت له : فهل للّه عز و جل مشیئه ...» ، روضه الواعظین : ص 47 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 11 ح 18 .


ص: 411

الکافی به نقل از احمد بن محمّد بن ابی نصر : به امام رضا علیه السلام گفتم: برخی از یاران ما به جبر قائل اند، و برخی به اختیار . به من فرمود: «بنویس: به نام خداوند بخشنده مهربان. زین العابدین علیه السلام فرمود که خداوند عز و جل فرمود: ای فرزند آدم! تو به مشیّت من می خواهی، و به نیروی من واجب های مرا برایم به جا می آوری، و به نعمت من بر نافرمانی من نیرو گرفتی. تو را شنوا و بینا قرار دادم. هر نیکی ای که به تو برسد، از جانب خداست و هر بدی ای که به تو برسد، از جانب خودت است و این به خاطر آن است که من به نیکی های تو شایسته ترم و تو به بدی هایت از من شایسته تری و این به خاطر آن است که من درباره آنچه انجام می دهم، مورد پرسش قرار نمی گیرم، در حالی که آنان مورد پرسش قرار می گیرند. همانا هر چیزی را که اراده کنی، برایت ترتیب داده ام».

امام رضا علیه السلام :خداوند فرمود: «ای فرزند آدم! من به نیکی های تو از تو سزاوارترم و تو به بدی هایت از من سزاوارتری. به سبب نیروی من که در تو قرار دادم، نافرمانی ام را به جا آوردی».

تاریخ دمشق به نقل از عبد اللّه بن جعفر : از میان کسانی که در جَمَل (با امام علی علیه السلام ) حاضر بودند، مردی برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! درباره قَدَر، آگاهمان فرما . [امام علیه السلام ] فرمود: «... قَدَر، امری بین دو امر است؛ [یعنی] نه جبر است و نه تفویض».

عیون أخبار الرضا علیه السلام به نقل از برید بن عمیر بن معاویه شامی : در مرو به حضور امام رضا علیه السلام رسیدم و به او گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! از امام صادق علیه السلام به ما روایت شده که فرمود: «نه جبر است و نه تفویض؛ بلکه امری بین دو امر است» . معنای آن چیست؟ فرمود: «هر که گمان برد که خداوند، کارهای [بدِ] ما را انجام می دهد، سپس به خاطر آنها ما را کیفر می کند، در حقیقت، به جبر، قائل شده است، و هر که گمان برد که خداوند عز و جل کار و روزی را به حجّت های خویش که بر آنان سلام باد وا گذاشت، در حقیقت، به تفویض، قائل شده است، و قائل به جبر، کافر و قائل به تفویض، مشرک است». به ایشان گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! امرِ بین دو امر چیست؟ فرمود: «وجود راه برای انجام دادن آنچه بِدان امر شده اند و ترک آنچه از آن نهی شده اند». به ایشان گفتم: آیا برای خداوند عز و جل در این باره، مشیّت و اراده ای هست؟ فرمود: «اراده و مشیّت خداوند درباره عبادت ها، امر کردن به آنها و خشنودی از آنها و یاری بر انجام دادن آنهاست، و اراده و مشیّت خداوند درباره گناهان، نهی از آنها و خشم گرفتن به خاطر آنها و یاری نکردن بر انجام دادن آنهاست». گفتم: آیا خداوند، درباره آنها قضا دارد؟ فرمود: «بله. هیچ کار خیر یا شرّ بندگان نیست، جز این که خداوند درباره آن، قضا دارد» . گفتم: معنای این قضا چیست؟ فرمود: «داوری در حقّ آنان به آنچه بر پایه رفتارشان از پاداش و کیفر در دنیا و آخرت، درخورشان است».

.



ص: 412

الإمام الصادق علیه السلام :إنّا لا نَقولُ جَبرا ولا تَفویضا . (1)

.

1- .الأمالی للصدوق : ص 353 ح 431 عن صباح بن عبد الحمید وهشام ، روضه الواعظین : ص 47 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 4 ح 1 .


ص: 413

امام صادق علیه السلام :ما به جبر و تفویض، قائل نیستیم.

.



ص: 414

عنه علیه السلام :لا جَبرَ ولا تَفویضَ ، بَل أمرٌ بَینَ أمرَینِ . (1)

عنه علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَنِ الجَبرِ وَالقَدَرِ : لا جَبرَ ولا قَدَرَ ، ولکِن مَنزِلَهٌ بَینَهُما فیهَا الحَقُّ ، الَّتی (2) بَینَهُما لا یَعلَمُها إلَا العالِمُ ، أو مَن عَلَّمَها إیّاهُ العالِمُ . (3)

الکافی عن أبی طالب القمّی عن رجل عن الإمام الصادق علیه السلام ، قال :قُلتُ أجبَرَ اللّهُ العِبادَ عَلَی المَعاصی ؟ قالَ : لا . قُلتُ : فَفَوَّضَ إلَیهِمُ الأَمرَ ؟ قالَ : لا . قُلتُ : فَماذا ؟ قالَ : لُطفٌ مِن رَبِّکَ بَینَ ذلِکَ . (4)

عیون أخبار الرضا علیه السلام عن إبراهیم بن العبّاس :سَمِعتُ الرِّضا علیه السلام وقَد سَأَلَهُ رَجُلٌ : أیُکَلِّفُ اللّهُ العِبادَ ما لا یُطیقونَ ؟ فَقالَ : هُوَ أعدَلُ مِن ذلِکَ . قالَ : أفَیَقدِرونَ عَلی کُلِّ ما أرادوهُ ؟ قالَ : هُم أعجَزُ مِن ذلِکَ . (5)

8 / 3مَعنَی الأَمرِ بَینَ الأَمرَینِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :إنَّ اللّهَ لا یُطاعُ جَبرا ولا یُعصی مَغلوبا ولَم یُهمِلِ العِبادَ مِنَ المَملَکَهِ ، ولکِنَّهُ القادِرُ عَلی ما أقدَرَهُم عَلَیهِ ، وَالمالِکُ لِما مَلَّکَهُم إیّاهُ ، فَإِنَّ العِبادَ إنِ ائتَمَروا بِطاعَهِ اللّهِ لَم یَکُن مِنها مانِعٌ ولا عَنها صادٌّ ، وإن عَمِلوا بِمَعصِیَتِهِ فَشاءَ أن یَحولَ بَینَهُم وبَینَها فَعَلَ ، ولَیسَ مَن إن شاءَ أن یَحولَ بَینَهُ وبَینَ شَیءٍ (فَعَلَ) ، ولَم یَفعَلهُ ، فَأَتاهُ الَّذی فَعَلَهُ ، کانَ هُوَ الَّذی أدخَلَهُ فیهِ (6) . (7)

.

1- .التوحید : ص 206 ، الاعتقاد : ص 29 ، عدّه الداعی : ص 305 ، روضه الواعظین : ص 47 ، عوالی اللآلی : ج 4 ص 109 ح 165 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 17 ح 28 .
2- .. قوله : «الَّتی بینهما» مبتدأ و «لا یعلمها» خبره (مرآه العقول : ج 2 ص 193) .
3- .الکافی : ج 1 ص 159 ح 10 .
4- .الکافی : ج 1 ص 159 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 83 .
5- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 142 ح 43 ، کشف الغمّه : ج 3 ص 78 .
6- .توضیح ذلک : إنّ مجرّد القدره علی الحیلوله بین العبد وفعله لا یدلّ علی کونه تعالی فاعله ، إذ القدره علی المنع غیر المنع ، ولا یوجب إسناد الفعل إلیه سبحانه .
7- .تحف العقول : ص 37 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 140 ح 22 .


ص: 415



8 / 3 معنای «امر بین دو امر»

امام صادق علیه السلام :نه جبر است و نه تفویض؛ بلکه چیزی بین این دو چیز است.

امام صادق علیه السلام وقتی درباره جبر و تفویض، مورد پرسش قرار گرفت : نه جبر است و نه قَدَر؛ لیکن جایگاهی بین آن دو است. حق، در آن جایگاهی است که بین آن دو است و جز خداوندِ دانا یا آن که خداوندِ دانا بدو آموخته، آن را نمی داند.

الکافی به نقل از ابو طالب قمی، از مردی : [به امام صادق علیه السلام ] گفتم: آیا خداوند، بندگان را بر گناهان، وادار ساخته است؟ فرمود: «نه» . گفتم: آیا کار را به آنان وا نهاده است؟ فرمود: «نه». گفتم: پس چگونه است؟ فرمود: «لطفی است از جانب پروردگار تو، در بین آن دو (وادار ساختن و وانهادن) » .

عیون أخبار الرضا علیه السلام به نقل از ابراهیم بن عبّاس : شنیدم که مردی از امام رضا علیه السلام پرسید: آیا خداوند، بندگان را به چیزی که توان انجام دادنش را ندارند، موظّف می نماید؟ فرمود: «خدا دادگرتر از آن است». [مرد] گفت : مگر بر هر چیزی که اراده اش نمایند، توانایند؟ فرمود : «آنها ناتوان تر از آن اند».

8 / 3معنای «امر بین دو امر»پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند از روی اجبار، فرمانبری، و از روی شکست، نافرمانی نمی شود و بندگان را بدون سرپرست ، رها نکرده است ؛ لیکن او بر آنچه آنان را بر آن نیرومند ساخته، تواناست و چیزی را که به آنان تملیک نموده، مالک است ؛ چرا که اگر بندگان ، فرمان خدا را امتثال نمایند، چیزی و کسی نمی تواند از آن باز بدارد ، و اگر [قصد کنند که ]مرتکب نافرمانی خدا شوند و خدا بخواهد میان آنان و آن (نافرمانی) حایل شود ، چنین می کند و [البتّه ]چنین نیست که اگر کسی خواست میان کسی و کار او مانع شود ، ولی نشد ، و آن شخص آن کار را انجام داد، [بتوان گفت که] مانع کار ، آن کس را به آن کار وادار نموده است. (1)


.

1- .. توضیح، این که : صِرف قدرت داشتن خداوندبر حایل شدن میان شخص و کارش ، بر این که خداوند ، کننده آن کار است ، دلالت نمی کند ؛ زیرا توانایی بر جلوگیری ، غیر از جلوگیری کردن است و موجب نسبت دادن کار به خداوند سبحان نمی شود.


ص: 416

الإرشاد عن الحسن بن أبی الحسن البصری :جاءَ رَجُلٌ إلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَقالَ لَهُ : ... فَمَا القَضاءُ وَالقَدَرُ الَّذی ذَکَرتَهُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ قالَ : الأَمرُ بِالطّاعَهِ وَالنَّهیُ عَنِ المَعصِیَهِ ، وَالتَّمکینُ مِن فِعلِ الحَسَنَهِ وتَرکِ السَّیِّئَهِ ، وَالمَعونَهُ عَلَی القُربَهِ إلَیهِ ، وَالخِذلانُ لِمَن عَصاهُ ، وَالوَعدُ وَالوَعیدُ ، وَالتَّرغیبُ وَالتَّرهیبُ ، کُلُّ ذلِکَ قَضاءُ اللّهِ فی أفعالِنا ، وقَدَرُهُ لِأَعمالِنا ، فَأَمّا غَیرُ ذلِکَ فَلا تَظُنَّهُ ، فَإِنَّ الظَّنَّ لَهُ مُحبِطٌ (1) لِلأَعمالِ . فَقالَ الرَّجُلُ : فَرَّجتَ عَنّی یا أمیرَ المُؤمِنینَ فَرَّجَ اللّهُ عَنکَ . (2)

تحف العقول :کَتَبَ الحَسَنُ بنُ أبِی الحَسَنِ البَصرِیُّ إلی أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیهماالسلام : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّکُم مَعشَرَ بَنی هاشِمٍ الفُلکُ الجارِیَهُ فِی اللُّجَجِ الغامِرَهِ والأَعلامُ النَّیِّرَهُ الشّاهِرَهُ ، أو کَسَفینَهِ نوحٍ علیه السلام الَّتی نَزَلَهَا المُؤمِنونَ ونَجا فیهَا المُسلِمونَ ، کَتَبتُ إلَیکَ یَابنَ رَسولِ اللّهِ عِندَ اختِلافِنا فِی القَدَرِ وحَیرَتِنا فِی الاِستِطاعَهِ ، فَأَخبِرنا بِالَّذی عَلَیهِ رَأیُکَ ورَأیُ آبائِکَ علیهم السلام ، فَإِنَّ مِن عِلمِ اللّهِ عِلمَکُم ، وأنتُم شُهَداءُ عَلَی النّاسِ وَاللّه الشّاهِدُ عَلَیکُم ، «ذُرِّیَّهَ بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (3) . فَأَجابَهُ الحَسَنُ علیه السلام : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، وَصَلَ إلَیَّ کِتابُکَ ، ولَولا ما ذَکَرتَهُ مِن حَیرَتِکَ وحَیرَهِ مَن مَضی قِبَلَکَ إذاً ما أخبَرتُکَ ، أمّا بَعدُ ، فَمَن لَم یُؤمِن بِالقَدَرِ خَیرِهِ وشَرِّهِ أنَّ اللّهَ یَعلَمُهُ فَقَد کَفَرَ ، ومَن أحالَ المَعاصِیَ عَلَی اللّهِ فَقَد فَجَرَ ، إنَّ اللّهَ لَم یُطَع مُکرِها ولَم یُعصَ مَغلوبا ولَم یُهمِلِ العِبادَ سُدیً مِنَ المَملَکَهِ ، بَل هُوَ المالِکُ لِما مَلَّکَهُم وَالقادِرُ عَلی ما عَلَیهِ أقدَرَهُم ، بَل أمَرَهُم تَخییرا ونَهاهُم تَحذیرا ، فَإِنِ ائتَمَروا بِالطّاعَهِ لَم یَجِدوا عَنها صادّا ، وإنِ انتَهَوا إلی مَعصِیَهٍ فَشاءَ أن یَمُنَّ عَلَیهِم بِأَن یَحولَ بَینَهُم وبَینَها فَعَلَ ، وإن لَم یَفعَل فَلَیسَ هُوَ الَّذی حَمَلَهُم عَلَیها جَبرا ولا اُلزِموها کَرها ، بَل مَنَّ عَلَیهِم بِأَن بَصَّرَهُم وعَرَّفَهُم وحَذَّرَهُم وأمَرَهُم ونَهاهُم ، لا جَبلاً (4) لَهُم عَلی ما أمَرَهُم بِهِ فَیَکونوا کَالمَلائِکَهِ ، ولا جَبرا لَهُم عَلی ما نَهاهُم عَنهُ ، وللّهِِ الحُجَّهُ البالِغَهُ ، فَلَو شاءَ لَهَداکُم أجمَعینَ ، وَالسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی . (5)

.

1- .حَبِطَت : أی بَطَلَت (مجمع البحرین : ج 1 ص 353 «حبط») .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 226 ، الاحتجاج : ج 1 ص 492 ح 121 ، کنز الفوائد : ج 1 ص 363 ، عوالی اللآلی : ج 4 ص 108 ح 163 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 126 ح 74 .
3- .آل عمران : 34 .
4- .جُبِلتُ علیه : أی خلقت وطبعت علیه (النهایه : ج 1 ص 236 «جبل») .
5- .تحف العقول : ص 231 ، کنز الفوائد : ج 1 ص 365 ، أعلام الدین : ص 316 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 40 ح 63 .


ص: 417

الإرشاد به نقل از حسن بن ابی الحسن بصری : مردی به حضور امیر مؤمنان رسید و گفت: ... ای امیر مؤمنان! قضا و قدری که از آن یاد کردی، چیست؟ فرمود: «امر به طاعت و نهی از گناه ، و توانمند ساختن بر انجام نیکی و ترک بدی ، و یاری بر تقرّب جستن به خدا ، و یاری نکردن کسی که او را نافرمانی می کند ، و وعده دادن و تهدید ، و تشویق کردن و ترساندن . همه اینها قضای خداوند درباره کارهای ما و قَدَر او برای عمل های ما هستند . پس، غیر از این را درباره خدا گمان مبر ؛ زیرا گمان بد به خدا ، عمل ها را باطل می کند» . مرد گفت: ای امیر مؤمنان! مشکلم را حل کردی . خداوند، مشکل تو را برطرف سازد!

تحف العقول :حسن بن ابی الحسن بصری به امام حسن علیه السلام نوشت : امّا بعد ، همانا شما طایفه بنی هاشم، در دریاهای عمیق، همچون کشتی های در حال حرکتید و نشانه های تابان آشکارید ، یا همچون کشتی نوح علیه السلام هستید که مؤمنان بر آن سوار شدند و مسلمانان در آن، نجات یافتند . ای فرزند پیامبر خدا! این نامه را هنگامی به تو نگاشتم که درباره قَدَر، میانمان اختلاف شده و درباره قدرت (اختیار)، سرگردان شده ایم . پس ، ما را از نظر خود و پدرانت علیهم السلامآگاه فرما ؛ زیرا دانش شما ، برگرفته از دانش خداست و شما گواهان بر مردمید و خدا گواه بر شماست ؛ «فرزندانی که بعضی از آنان از [ نسل ]بعضی دیگرند، و خداوند، شنوای داناست» . امام حسن علیه السلام در پاسخ وی نوشت : «به نام خداوند بخشنده مهربان . نامه تو به دستم رسید . اگر یادآوری تو درباره سرگردانی خود و آنان که نزد تواند ، نبود ، اینک تو را مطلع نمی کردم . امّا بعد ، هر که به خیر و شرِّ قَدَر ، به طوری که خدا آن را می داند ، ایمان نیاورد ، قطعاً کافر است و هر که گناهان را بر عهده خدا بگذارد ، به یقیق ، فاسق شده است . همانا خداوند از روی اجبار ، فرمانبری ، و از روی شکست، نافرمانی نشده و بندگان را بدون صاحب رها نساخته است ؛ بلکه او مالک چیزی است که به آنان تملیک نموده و بر آنچه آنان را بر آن مسلّط کرده ، تواناست ؛ بلکه با اختیار ، به آنان فرمان داده و با بر حذر داشتن ، آنان را باز داشته است . پس اگر [امر به ]طاعت خدا را امتثال نمایند ، باز دارنده ای از آن نمی یابند ، و اگر قصد کنند که گناهی مرتکب شوند و خدا بخواهد بر آنان منّت نهد و میان آنان و گناه ، حایل شود ، چنین می کند؛ ولی اگر حایل نشد ، چنین نیست که او آنان را به اجبار بر آن گناه افکنده باشد و آنان مجبور به ارتکاب آن شده باشند ؛ بلکه خداوند بر آنان منّت نهاده است ، به طوری که آنان را بینا و دانا کرده و بر حذرشان داشته و امر و نهیشان نموده است ، نه این که آفرینش (طبیعتِ) آنان را بر اساس آنچه امرشان کرده ، قرار داده باشد تا مانند فرشتگان باشند ، و نه این که به اجبار، آنان را از آنچه نهیشان کرده، باز دارد . حجّت رسا ، از آنِ خداست . اگر او بخواهد ، همه شما را هدایت می کند . درود بر کسی که پذیرای هدایت است!» .

.



ص: 418

الإمام الکاظم علیه السلام :کَتَبَ الحَسَنُ بنُ أبِی الحَسَنِ البَصرِیُّ ، إلَی الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، یَسأَلُهُ عَنِ القَدَرِ ، فَکَتَبَ إلَیهِ : اِتَّبِع ما شَرَحتُ لَکَ فِی القَدَرِ ، مِمّا اُفضِیَ إلَینا أهلَ البَیتِ فَإِنَّهُ مَن لَم یُؤمِن بِالقَدَرِ خَیرِهِ وشَرِّهِ فَقَد کَفَرَ ، ومَن حَمَلَ المَعاصِیَ عَلَی اللّهِ عز و جل فَقَد فَجَرَ وَافتَری عَلَی اللّهِ افتِراءً عَظیما ، إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لا یُطاعُ بِإِکراهٍ ، ولا یُعصی بِغَلَبَهٍ ، ولا یُهمِلُ العِبادَ فِی الهَلَکَهِ ، ولکِنَّهُ المالِک لِما مَلَّکَهُم ، وَالقادِرُ لِما عَلَیهِ أقدَرَهُم ، فَإِنِ ائتَمَروا بِالطّاعَهِ لَم یَکُن لَهُم صادّا عَنها مُبَطِّئا ، وإنِ ائتَمَروا بِالمَعصِیَهِ فَشاءَ أن یَمُنَّ عَلَیهِم فَیَحولَ بَینَهُم وبَینَ مَا ائتَمَروا بِهِ فَعَلَ وإن لَم یَفعَل فَلَیسَ هُوَ حَمَلَهُم عَلَیها قَسرا ، ولا کَلَّفَهُم جَبرا ، بَل بِتَمکینهِ (1) إیّاهُم بَعدَ إعذارِهِ وإنذارِهِ لَهُم ، وَاحتِجاجِهِ عَلَیهِم طَوَّقَهُم ومَکَّنَهُم وجَعَلَ لَهُمُ السَّبیلَ إلی أخذِ ما إلَیهِ دَعاهُم ، وتَرکِ ما عَنهُ نَهاهُم ، جَعَلَهُم مُستَطیعینَ لِأَخذِ ما أمَرَهُم بِهِ مِن شَیءٍ غَیرِ آخِذیهِ ، ولِتَرکِ ما نَهاهُم عَنهُ مِن شَیءٍ غَیرِ تارِکیهِ ، وَالحَمدُ للّهِِ الَّذی جَعَلَ عِبادَهُ أقوِیاءَ لِما أمَرَهُم بِهِ ، یَنالونَ بِتِلکَ القُوَّهِ ، ونَهاهُم عَنهُ ، وجَعَلَ العُذرَ لِمَن لَم یَجعَل لَهُ السَّبَبَ جَهدا مُتَقَبَّلاً . (2)

.

1- .فی المصدر هنا اضطراب و ما فی المتن صَحَّحناه من نسخه بحار الأنوار.
2- .الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام : ص 408 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 123 ح 71 .


ص: 419

امام کاظم علیه السلام :حسن بن ابی الحسن بصری به حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلامنامه ای نوشت و درباره قَدَر از وی پرسید . امام حسین علیه السلام در پاسخ او نوشت : «از آنچه درباره قَدَر برایت توضیح می دهم ، پیروی کن . از چیزهایی که به ما اهل بیت، داده شده ، این است که هر کسی به خیر و شرّ قَدَر ایمان نیاورد ، به یقین ، کفر ورزیده است و هر کس بار گناهان را بر دوش خداوند عز و جل بیفکند ، به یقین ، فاسق شده و تهمت بزرگی بر خدا بسته است ؛ چرا که خداوند تبارک و تعالی با اجبار ، فرمانبری ، و با چیرگی ، نافرمانی نمی شود و بندگان را در نابودی ، رها نمی کند ؛ لیکن خداوند ، چیزی را که به آنان تملیک نموده ، صاحب است و بر چیزی که آنان را بر آن مسلّط ساخته ، تواناست . پس اگر آنان [امر به] اطاعت خدا را امتثال نمایند ، کسی توان باز داشتن و سست کردن آنان را ندارد ، و اگر [قصد کنند که] به ارتکاب گناه تن دهند و خدا بخواهد بر آنان منّت نهد ، میان آنان و آنچه مرتکب می شوند ، حایل می شود ؛ ولی اگر حایل نشد ، این چنین نیست که خدا به اجبار ، آنان را بر گناه افکنده و آنان را به اجبار ، موظّف نموده باشد ؛ بلکه پس از بیم دادن و ترساندنشان و استدلال علیه آنان ، با ایجاد زمینه ارتکاب گناه ، به آنان نیرو و امکان داده و راه دستیابی به آنچه آنان را به سوی آن خوانده ، و راه ترک آنچه را که ایشان را از آن باز داشته ، در اختیارشان قرار داده است و آنان را برای به دست آوردن آنچه بِدان امرشان کرده ، بی آن که آن را به دست آورند ، و برای رها کردن آنچه را که از آن نهیشان کرده ، بی آن که آن را رها کنند ، توانمند ساخته است . ستایش ، از آنِ خدایی است که بندگانش را برای آنچه امرشان و نهیشان کرده ، نیرومند نمود که با این نیرو [ ، بِدان] می رسند و کسی را که برایش توان لازمِ انجام دادن و ترک را قرار نداده ، معذور ساخت.

.



ص: 420

الکافی عن محمّد بن یحیی عمّن حدّثه ، عن الإمام الصادق علیه السلام :لا جَبرَ ولا تَفویضَ ولکِن أمرٌ بَینَ أمرَینِ . قالَ : قُلتُ : وما أمرٌ بَینَ أمرَینِ ؟ قالَ : مَثَلُ ذلِکَ رَجُلٌ رَأَیتَهُ عَلی مَعصِیَهٍ فَنَهَیتَهُ فَلَم یَنتَهِ فَتَرَکتَهُ فَفَعَلَ تِلکَ المَعصِیَهَ ، فَلَیسَ حَیثُ لَم یَقبَل مِنکَ فَتَرَکتَهُ کُنتَ أنتَ الَّذی أمَرتَهُ بِالمَعصِیَهِ . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :النّاسُ فِی القَدَرِ عَلی ثَلاثَهِ أوجُهٍ : رَجُلٌ یَزعُمُ أنَّ اللّهَ عز و جل أجبَرَ النّاسَ عَلَی المَعاصی فَهذا قَد ظَلَّمَ اللّهَ عز و جل فی حُکمِهِ فَهُوَ کافِرٌ . ورَجُلٌ یَزعُمُ أنَّ الأَمرَ مُفَوَّضٌ إلَیهمِ فَهذا قَد وَهَّنَ اللّهَ فی سُلطانِهِ فَهُوَ کافِرٌ . ورَجُلٌ یَقولُ : إنَّ اللّهَ عز و جل کَلَّفَ العِبادَ ما یُطیقونَ ولَم یُکَلِّفهُم ما لا یُطیقونَ ، فَإِذا أحسَنَ حَمِدَ اللّهَ ، وإذا أساءَ استَغفَرَ اللّهَ فَهذا مُسلِمٌ بالِغٌ ، وَاللّهُ المُوَفِّقُ . (2)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 160 ح 13 ، التوحید : ص 362 ح 8 عن المفضل بن عمر ، تصحیح الاعتقاد : ص 46 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 17 ح 27 .
2- .الخصال : ص 195 ح 271 ، التوحید : ص 360 ح 5 ، جامع الأخبار : ص 47 ح 38 کلّها عن حریز بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 9 ح 14 .


ص: 421

الکافی به نقل از محمّد بن یحیی، از کسی که برای او حدیث کرد : امام صادق علیه السلام فرمود: «نه جبر است و نه تفویض؛ لیکن امری (چیزی) بین دو امر (دو چیز) است» . گفتم: امرِ بین دو امر چیست؟ فرمود: «مَثَل آن، مَثَل مردی است که مشغول گناهی است و تو او را نهی می کنی ؛ ولی نمی پذیرد . آن گاه او را رها می کنی و او آن گناه را انجام می دهد . این چنین نیست که چون از تو نپذیرفت و تو رهایش کردی، پس تو او را به گناه فرمان داده ای».

امام صادق علیه السلام :[اندیشه] مردم درباره قَدَر ، سه گونه است : کسی بر این باور است که خداوند عز و جل مردم را بر انجام دادن گناهان، وادار ساخته است . این در حقیقت، خداوند عز و جل را در داوری اش ستمگر دانسته است. او کافر است. دیگری قائل است که کار به خود آنان وا گذاشته شده است. این در حقیقت، خداوند را در فرمانروایی اش سبُک شمرده است . او (نیز) کافر است. و کسی هم قائل است که خداوند عز و جل بندگان را به اندازه توانشان موظّف نموده و آنان را به چیزی که توانش را ندارند، موظّف نکرده است . هر گاه نیکویی کند ، خدا را می ستاید و هر گاه بدی نماید ، از خدا آمرزش می خواهد . این ، مسلمانِ بالغ و رسیده [به حق] است . و خداوند، توفیق دهنده است .

.



ص: 422

الکافی عن حمزه بن حمران :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ الاِستِطاعَهِ فَلَم یُجِبنی ، فَدَخَلتُ عَلَیهِ دَخلَهً اُخری ، فَقُلتُ : أصلَحَکَ اللّهُ ، إنَّهُ قَد وَقَعَ فی قَلبی مِنها شَیءٌ لا یُخرِجُهُ إلّا شَیءٌ أسمَعُهُ مِنکَ . قالَ : فَإِنَّهُ لا یَضُرُّکَ ما کانَ فی قَلبِکَ . قُلتُ : أصلَحَکَ اللّهُ ، إنّی أقولُ : إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لَم یُکَلِّفِ العِبادَ ما لا یَستَطیعونَ ولَم یُکَلِّفهُم إلّا ما یُطیقونَ ، وإنَّهُم لا یَصنَعونَ شَیئا مِن ذلِکَ إلّا بِإِرادَهِ اللّهِ ومَشیئَتِهِ وقَضائِهِ وقَدَرِهِ . قالَ : فَقالَ : هذا دینُ اللّهِ الَّذی أنَا عَلَیهِ وآبائی ، أو کَما قالَ . (1)

عیون أخبار الرضا علیه السلام عن برید بن عمیر بن معاویه الشامی :دَخَلتُ عَلی عَلِیِّ بنِ موسَی الرِّضا بِمَروَ ، فَقُلتُ لَهُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، رُوِیَ لَنا عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهماالسلامقالَ : إنَّهُ لا جَبرَ ولا تَفویضَ ، بَل أمرٌ بَینَ أمرَینِ ، فَما مَعناهُ ؟ قالَ : مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ یَفعَلُ أفعالَنا ثُمَّ یُعَذِّبُنا عَلَیها ، فَقَد قالَ : بِالجَبرِ ، ومَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل فَوَّضَ أمرَ الخَلقِ وَالرِّزقِ إلی حُجَجِهِ علیهم السلام ، فَقَد قالَ بِالتَّفویضِ ، وَالقائِلُ بِالجَبرِ کافِرٌ وَالقائِلُ بِالتَّفویضِ مُشرِکٌ . فَقُلتُ لَهُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ فَما أمرٌ بَینَ أمرَینِ . فَقالَ : وُجودُ السَّبیلِ إلی إتیانِ ما اُمِروا بِهِ ، وتَرکِ ما نُهوا عَنهُ . فَقُلتُ لَهُ : فَهَل للّهِِ عز و جل مَشیئَهٌ وإرادَهٌ فی ذلِکَ ؟ فَقالَ : فَأَمَّا الطّاعاتُ فَإِرادَهُ اللّهِ ومَشیئَتُهُ فیهَا الأَمرُ بِها وَالرِّضا لَها وَالمُعاوَنَهُ عَلَیها ، وإرادَتُهُ ومَشیئَتُهُ فِی المَعاصِی النَّهیُ عَنها وَالسَّخَطُ لَها وَالخِذلانُ عَلَیها . قُلتُ : فَهَل للّهِِ فیهَا القَضاءُ ؟ قالَ : نَعَم ، ما مِن فِعلٍ یَفعَلُهُ العِبادُ مِن خَیرٍ أو شَرٍّ إلّا وللّهِِ فیهِ قَضاءٌ . قُلتُ : ما مَعنی هذَا القَضاءِ ؟ قالَ : الحُکمُ عَلَیهِم بِما یَستَحِقّونَهُ عَلی أفعالِهِم مِنَ الثَّوابِ وَالعِقابِ فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ . (2)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 162 ح 4 ، التوحید : ص 346 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 36 ح 52 .
2- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 124 ح 17 ، الاحتجاج : ج 2 ص 397 ح 304 ، العدد القویه : ص 298 ح 32 ، نثر الدر : ج 1 ص 363 ولیس فیهما ذیله من «فقلت له : فهل للّه عز و جل مشیه ...» ، روضه الواعظین : ص 47 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 11 ح 18 .


ص: 423

الکافی به نقل از حمزه بن حمران : از امام صادق علیه السلام درباره قدرت (اختیار بندگان) پرسیدم؛ ولی پاسخم را نداد . بار دیگر به حضورش رسیدم و گفتم : خداوند، کارهایت را به سامان کند! همانا درباره قدرت بندگان چیزی [وسوسه ای ]به دلم افتاده که چیزی جز سخن شما ، آن را بیرون نمی کند . فرمود: «آنچه در دلت هست، به تو زیان نمی رساند». گفتم: خداوند، امورت را به سامان کند ! من می گویم: همانا خداوند تبارک و تعالی بندگان را به آنچه توانش را ندارند ، موظّف نمی کند و جز به آنچه توانش را دارند، موظّف نمی نماید ، و آنان چیزی از کارهای خودشان را جز به اراده و مشیّت و قضا و قدر خداوند ، انجام نمی دهند. فرمود: «این، همان دین خداست که من و پدرانم بر آنیم» ، با همین عبارت یا به گونه ای [ دیگر] که فرمود [ ومن، عین عبارت وی را به خاطر ندارم] .

عیون أخبار الرضا علیه السلام به نقل از برید بن عمیر بن معاویه شامی : در مرو به حضور امام رضا علیه السلام رسیدم و گفتم : ای فرزند پیامبر خدا! از امام صادق علیه السلام برای ما روایت شده که فرمود: «نه جبر است و نه تفویض ؛ بلکه امری میان دو امر است» . معنای آن چیست؟ فرمود: «هر که بپندارد خداوند، کارهای ما را انجام می دهد و سپس ما را بر اساس آنها کیفر می دهد ، در حقیقت به جبر، قائل شده است ، و هر که بپندارد که خداوند عز و جل کار مردم و روزی را به حجّت های خود علیهم السلام واگذار کرده ، در حقیقت به تفویض، قائل شده است ، و قائل به جبر، کافر است و قائل به تفویض، مشرک» . گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! امرِ بین دو امر چیست؟ فرمود: «وجود راه برای انجام دادن آنچه بِدان امر شده اند و ترک آنچه از آن نهی شده اند». گفتم: آیا درباره آنها برای خداوند عز و جل مشیّت و اراده ای هست؟ فرمود: «اراده و مشیّت خدا درباره طاعت ها، امر به آنها و خشنودی از آنها و یاری کردن بر آنهاست ؛ و اراده و مشیّت خدا درباره گناهان ، نهی از آنها و خشم گرفتن نسبت به آنها و یاری نکردن بر آنهاست». گفتم: آیا درباره آنها برای خداوند، قضا هست؟ فرمود: «بله . بندگان، هیچ کار خیر یا شرّی را انجام نمی دهند ، جز این که خداوند درباره آن، قضایی دارد» . گفتم: معنای این قضا چیست؟ فرمود: «حکم بر آنان بر پایه کارهایشان، به آنچه از پاداش و کیفر در دنیا و آخرت در خورشان است» .

.



ص: 424

التوحید عن سلیمان بن جعفر الجعفری ، عن الإمام الرضا علیه السلام ، قال :ذُکِرَ عِندَهُ الجَبرُ وَالتَّفویضُ ، فَقالَ : ألا اُعطیکُم فی هذا أصلاً لا تَختَلِفونَ فیهِ ولا تُخاصِمونَ عَلَیهِ أحَداً إلّا کَسَرتُموهُ ؟ قُلنا : إن رَأَیتَ ذلِکَ . فَقالَ : إنَّ اللّهَ عز و جل لَم یُطَع بِإِکراهٍ ، ولَم یُعصَ بِغَلَبَهٍ ولَم یُهمِلِ العِبادَ فی مُلکِهِ ، هُوَ المالِکُ لِما مَلَّکَهُم ، وَالقادِرُ عَلی ما أقدَرَهُم عَلَیهِ ، فَإِنِ ائتَمَرَ العِبادُ بِطاعَتِهِ لَم یَکُنِ اللّهُ عَنها صادّا ولا مِنها مانِعا ، وإنِ ائتَمَروا بِمَعصِیَتِهِ فَشاءَ أن یَحولَ بَینَهُم وبَینَ ذلِک فَعَلَ ، وإن لَم یَحُل وفَعَلوهُ فَلَیسَ هُوَ الَّذی أدخَلَهُم فیهِ . ثُمَّ قالَ علیه السلام : مَن یَضبِطُ حُدودَ هذَا الکَلامِ فَقَد خَصَمَ مَن خالَفَهُ . (1)

.

1- .التوحید : ص 361 ح 7 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 144 ح 48 ، الاختصاص : ص 198 ، کشف الغمّه : ج 3 ص 79 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 16 ح 22 .


ص: 425

التوحید به نقل از سلیمان بن جعفر جعفری : نزد او (امام رضا علیه السلام ) از جبر و تفویض ، یاد شد . فرمود: «آیا می خواهید در این باره، اصلی را در اختیارتان قرار دهم که دیگر در آن اختلاف نکنید و با کسی در آن نزاع نکنید ، مگر این که او را شکست دهید؟». گفتیم: اگر صلاح می دانی، بفرما. فرمود: «همانا خداوند عز و جل از روی اجبار، فرمانبری ، و از روی شکست ، نافرمانی نشده است و بندگان را در پادشاهی اش رها نکرده است . او صاحب چیزی است که به آنان تملیک نموده و بر آنچه آنان را بر آن مسلّط کرده ، تواناست . اگر بندگان به طاعتش گرد آیند ، خداوند، بازدارنده از آن نخواهد بود ، و اگر [قصد داشته باشند ]به نافرمانی اش تن دهند و خدا بخواهد میان آنان و آن (گناه) حایل شود ، چنین می کند؛ ولی اگر حایل نشد و آنان مرتکب گناه شدند ، چنین نیست که او آنان را در گناه افکنده باشد». سپس فرمود: «هر کس احاطه بر این سخن یابد قطعاً بر مخالفش پیروز می گردد» .

.



ص: 426

الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام :سَأَلتُ العالِمَ علیه السلام : أجبَرَ اللّهُ العِبادَ عَلَی المَعاصی ؟ فَقالَ : اللّهُ أعدَلُ مِن ذلِکَ . فَقُلتُ لَهُ : فَفَوَّضَ إلَیهِم ؟ فَقالَ : هُوَ أعَزُّ مِن ذلِکَ . فَقُلتُ لَهُ : فَتَصِفُ لَنَا المَنزِلَهَ بَینَ المَنزِلَتَینِ ؟ فَقالَ : الجَبرُ هُوَ الکَرهُ ، فَاللّهُ تَبارَکَ وتَعالی لَم یُکرِه عَلی مَعصِیَتِهِ ، وإنَّمَا الجَبرُ أن یُجبَرَ الرَّجُلُ عَلی ما یَکرَهُ وعَلی ما لا یَشتَهی ، کَالرَّجُلِ یُغلَبُ عَلی أن یُضرَبَ أو یُقطَعَ یَدُهُ ، أو یُؤخَذَ مالُهُ ، أو یُغضَبَ (1) عَلی حُرمَتِهِ ، أو مَن کانَت لَهُ قُوَّهٌ ومَنَعَهٌ فَقُهِرَ ، وأمّا مَن أتی إلی أمرٍ طائِعا مُحِبّا لَهُ یُعطی عَلَیهِ مالَهُ لِیَنالَ شَهوَتَهُ فَلَیسَ ذلِکَ بِجَبرٍ ، إنَّمَا الجَبرُ مَن أکرَهَهُ عَلَیهِ ، أو أغضَبه حَتّی فَعَلَ ما لا یُریدُ ولا یَشتَهیهِ ، وذلِکَ أنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لَم یَجعَل لَهُ هَویً ولا شَهوَهً ولا مَحَبَّهً ولا مَشیئَهً إلّا فیما عَلِمَ أنَّهُ کانَ مِنهُم ، وإنَّما یُجزَونَ (2) فی عِلمِهِ وقَضائِهِ وقَدَرِهِ عَلَی الَّذی فی عِلمِهِ وکِتابِهِ السّابِقِ فیهِم قَبلَ خَلقِهِم ، وَالَّذی عَلِمَ أنَّهُ غَیرُ کائِنٍ مِنهُم هُوَ الَّذی لَم یَجعَل لَهُم فیهِ شَهوَهً ولا إرادَهً . (3)

.

1- .فی بحار الأنوار : «یغصب» بدل «یغضب» .
2- .فی بحار الأنوار: «یَجرونَ».
3- .الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام : ص 348 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 54 ح 90 .


ص: 427

الفقه المنسوب للإمام الرضا علیه السلام :از عالِم (امام کاظم علیه السلام ) پرسیدم: آیا خداوند، بندگان را بر انجام دادن گناهان وا داشته است؟ فرمود: «خداوند، دادگرتر از آن است». گفتم: آیا آنان را به خودشان وا گذاشته است؟ فرمود: «خداوند، عزّتمندتر از آن است [که چنین کند] » . گفتم: آیا جایگاه بین این دو مقام را برای ما توضیح می دهی؟ فرمود: «جبر ، به زور وادار کردن است و خداوند تبارک و تعالی [کسی را ]بر نافرمانی خویش وادار نمی کند . جبر، این است که انسان بر انجام دادن کاری که نمی پسندد و به آن علاقه ندارد، وادار شود . مانند کسی که بر او چیره گردند ، تا کتک بخورد، یا دستش بریده شود ، یا دارایی اش گرفته شود ، یا ناموسش غصب گردد ، یا کسی که دارای قوّت و اقتدار است، شکست بخورد ؛ امّا کسی که با علاقه ، کاری را انجام می دهد و دارایی اش را به خاطر آن می دهد تا به خواسته اش برسد ، این، جبر نیست . جبر، [از سوی ]آن کسی است که او را بر آن کار وادارد یا او را خشمناک سازد [چنان که عقل و اختیار از او سلب شود] تا کاری را که نمی خواهد و به آن مایل نیست ، انجام دهد . این بِدان جهت است که خداوند تبارک و تعالی برای آن [شخص مکرَه ]جز در آنچه می داند که از آنان صادر خواهد شد ، تمایل و دل بستگی و علاقه و مشیّتی قرار نداده است و همانا آنان در علم و قضا و قدر خدا ، بر اساس آنچه پیش از آفرینششان در علم و کتاب ازلی خدا درباره آنان بوده ، و خداوند می دانست که آنان به اختیار خود آن را برمی گزینند ، جزا داده می شوند ، و آنچه خدا می داند که از آنان صادر نخواهد شد ، در آن برای آنان علاقه و خواستی [که آنان را بدان کار برانگیزند] قرار نداده است».

.



ص: 428

الإمام الهادی علیه السلام مِن رِسالَهٍ لَهُ فِی الرَّدِّ عَلی أهلِ الجَبرِ وَالتَّفویضِ وإثباتِ العَدلِ وَالمَنزِلَهِ بَینَ المَنزِلَتَینِ : إنّا نَبدَأُ مِن ذلِکَ بِقَولِ الصّادِقِ علیه السلام : «لا جَبرَ ولا تَفویضَ ، ولکِن مَنزِلَهٌ بَینَ المَنزِلَتَینِ ، وهِیَ صِحَّهُ الخِلقَهِ ، وتَخلِیَهُ السَّربِ (1) ، وَالمُهلَهُ فِی الوَقتِ ، وَالزّادُ مِثلُ الرّاحِلَهِ ، وَالسَّبَبُ المُهَیِّجُ لِلفاعِلِ عَلی فِعلِهِ» ، فَهذِهِ خَمسَهُ أشیاءَ جَمَعَ بِهِ الصّادِقُ علیه السلام جَوامِعَ الفَضلِ ، فَإِذا نَقَصَ العَبدُ مِنها خَلَّهً کانَ العَمَلُ عَنهُ مَطروحا بِحَسَبِهِ . فَأَخبَرَ الصّادِقُ علیه السلام بِأَصلِ ما یَجِبُ عَلَی النّاسِ مِن طَلَبِ مَعرِفَتِهِ ونَطَقَ الکِتابُ بِتَصدیقِهِ فَشَهِدَ بِذلِکَ مُحکَماتُ آیاتِ رَسولِهِ ؛ لِأَنَّ الرَّسولَ صلی الله علیه و آله وآلَهُ علیهم السلاملا یَعدونَ شَیئا مِن قَولِهِ وأقاویلُهُم حُدودُ القُرآنِ ، فَإِذا وَرَدَت حَقائِقُ الأَخبارِ وَالتُمِسَت شَواهِدُها مِنَ التَّنزیلِ ، فَوُجِدَ لَها مُوافِقا وعَلَیها دَلیلاً کانَ الاِقتِداءُ بِها فَرضا لا یَتَعَدّاهُ إلّا أهلُ العِنادِ ... . ولَمَّا التَمَسنا تَحقیقَ ما قالَهُ الصّادِقُ علیه السلام مِنَ المَنزِلَهِ بَینَ المَنزِلَتَینِ وإنکارِهِ الجَبرَ وَالتَّفویضَ ، وَجَدنَا الکِتابَ قَد شَهِدَ لَهُ وصَدَّقَ مَقالَتَهُ فی هذا ، وخَبَرٌ عَنهُ أیضا مُوافِقٌ لِهذا ، أنَّ الصّادِقَ علیه السلام سُئِلَ هَل أجبَرَ اللّهُ العِبادَ عَلَی المَعاصی ؟ فَقالَ الصّادِقُ علیه السلام : هُوَ أعدَلُ مِن ذلِکَ . فَقیلَ لَهُ : فَهَل فَوَّضَ إلَیهِم ؟ فَقالَ علیه السلام : هُوَ أعَزُّ وأقهَرُ لَهُم مِن ذلِکَ . ورُوِیَ عَنهُ أنَّهُ قالَ : النّاسُ فِی القَدَرِ عَلی ثَلاثَهِ أوجُهٍ : رَجُلٌ یَزعُمُ أنَّ الأَمرَ مُفَوَّضٌ إلَیهِ فَقَد وَهَّنَ اللّهَ فی سُلطانِهِ فَهُوَ هالِکٌ ، ورَجُلٌ یَزعُمُ أنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ أجبَرَ العِبادَ عَلَی المَعاصی وکَلَّفَهُم ما لا یُطیقونَ فَقَد ظَلَّمَ اللّهَ فی حُکمِهِ فَهُوَ هالِکٌ ، ورَجُلٌ یَزعُمُ أنَّ اللّهَ کَلَّفَ العِبادَ ما یُطیقونَ ولَم یُکَلِّفهُم ما لا یُطیقونَ ؛ فَإِذا أحسَنَ حَمِدَ اللّه وإذا أساءَ استَغفَرَ اللّهَ فَهذا مُسلِمٌ بالِغٌ ، فَأَخبَرَ علیه السلام أنَّ مَن تَقَلَّدَ الجَبرَ وَالتَّفویضَ ودانَ بِهِما فَهُوَ عَلی خِلافِ الحَقِّ ، فَقَد شَرَحتُ الجَبرَ الَّذی مَن دانَ بِهِ یَلزَمُهُ الخَطَأُ ، وأنَّ الَّذی یَتَقَلَّدُ التَّفویضَ یَلزَمُهُ الباطِلُ ، فَصارَتِ المَنزِلَهُ بَینَ المَنزِلَتَینِ بَینَهُما . ثُمَّ قالَ علیه السلام : وأضرِبُ لِکُلِّ بابٍ مِن هذِهِ الأَبوابِ مَثَلاً یُقَرِّبُ المَعنی لِلطّالِبِ ویُسَهِّلُ لَهُ البَحثَ عَن شَرحِهِ ، تَشهَدُ بِهِ مُحکَماتُ آیاتِ الکِتابِ وتَحَقَّقَ تَصدیقُهُ عِندَ ذَوِی الأَلبابِ ، وبِاللّهِ التَّوفیقُ وَالعِصمَهُ . فَأَمَّا الجَبرُ الَّذی یَلزَمُ مَن دانَ بِهِ الخَطَأُ ، فَهُوَ قَولُ مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ أجبَرَ العِبادَ عَلَی المَعاصی وعاقَبَهُم عَلَیها ، ومَن قالَ بِهذَا القَولِ فَقَد ظَلَّمَ اللّهَ فی حُکمِهِ وکَذَّبَهُ ورَدَّ عَلَیهِ قَولَهُ : «وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا» (2) ، وقَولَهُ : «ذَ لِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّمٍ لِّلْعَبِیدِ» (3) ، وقَولَهُ : «إِنَّ اللَّهَ لَا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئا وَ لَکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (4) ، مَعَ آیٍ کَثیرَهٍ فی ذِکرِ هذا . فَمَن زَعَمَ أنَّهُ مُجبَرٌ عَلَی المَعاصی فَقَد أحالَ بِذَنبِهِ عَلَی اللّهِ وقَد ظَلَّمَهُ فی عُقوبَتِهِ . ومَن ظَلَّمَ اللّهَ فَقَد کَذَّبَ کِتابَهُ . ومَن کَذَّبَ کِتابَهُ فَقَد لَزِمَهُ الکُفرُ بِاجتِماعِ الاُمَّهِ . ومَثَلُ ذلِکَ مَثَلُ رَجُلٍ مَلَکَ عَبدا مَملوکا لا یَملِکُ نَفسَهُ ولا یَملِکُ عَرَضا (5) مِن عَرَضِ الدُّنیا ، ویَعلَمُ مَولاهُ ذلِکَ مِنهُ فَأَمَرَهُ عَلی عِلمٍ مِنهُ بِالمَصیرِ إلَی السّوقِ لِحاجَهٍ یَأتیهِ بِها ولَم یُمَلِّکهُ ثَمَنَ ما یَأتیهِ بِهِ مِن حاجَتِهِ ، وعَلِمَ المالِکُ أنَّ عَلَی الحاجَهِ رَقیبا لا یَطمَعُ أحَدٌ فی أخذِها مِنهُ إلّا بِما یَرضی بِهِ مِنَ الثَّمَنِ ، وقَد وَصَفَ مالِکُ هذَا العَبدِ نَفسَهُ بِالعَدلِ وَالنَّصَفَهِ (6) وإظهارِ الحِکمَهِ ونَفیِ الجَورِ ، وأوعَدَ عَبدَهُ إن لَم یَأتِهِ بِحاجَتِهِ أن یُعاقِبَهُ عَلی عِلمٍ مِنهُ بِالرَّقیبِ الَّذی عَلی حاجَتِهِ أنَّهُ سَیَمنَعُهُ ، وعَلِمَ أنَّ المَملوکَ لا یَملِکُ ثَمَنَها ولَم یُمَلِّکهُ ذلِکَ . فَلَمّا صارَ العَبدُ إلَی السّوقِ وجاءَ لِیَأخُذَ حاجَتَهُ الَّتی بَعَثَهُ المَولی لَها ، وَجَدَ عَلَیها مانِعا یَمنَعُ مِنها إلّا بِشِراءٍ ولَیسَ یَملِکُ العَبدُ ثَمَنَها ، فَانصَرَفَ إلی مَولاهُ خائِبا بِغَیرِ قَضاءِ حاجَتِهِ ، فَاغتاظَ مَولاهُ مِن ذلِکَ وعاقَبَهُ عَلَیهِ . ألَیسَ یَجِبُ فی عَدلِهِ وحُکمِهِ ألّا یُعاقِبَهُ وهُوَ یَعلَمُ أنَّ عَبدَهُ لا یَملِکُ عَرَضا مِن عُروضِ الدُّنیا ولَم یُمَلِّکهُ ثَمنَ حاجَتِهِ ، فَإِن عاقَبَهُ عاقَبَهُ ظالِما مُتَعَدِّیا عَلَیهِ مُبطِلاً لِما وَصَفَ مِن عَدلِهِ وحِکمَتِهِ ونَصَفَتِهِ ، وإن لَم یُعاقِبهُ کَذَّبَ نَفسَهُ فی وَعیدِهِ إیّاهُ حینَ أوعَدَهُ بِالکَذِبِ وَالظُّلمِ اللَّذَینِ یَنفِیانِ العَدلَ وَالحِکمَهَ ، تَعالی عَمّا یَقولونَ عُلُوّا کَبیرا . فَمَن دانَ (7) بِالجَبرِ أو بِما یَدعو إلَی الجَبرِ فَقَد ظَلَّمَ اللّهَ ونَسَبَهُ إلَی الجَورِ وَالعُدوانِ ، إذ أوجَبَ عَلی مَن أجبَرَ[هُ] العُقوبَهَ . ومَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ أجبَرَ العِبادَ فَقَد أوجَبَ عَلی قِیاسِ قَولِهِ إنَّ اللّهَ یَدفَعُ عَنهُمُ العُقوبَهَ . ومَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ یَدفَعُ عَن أهلِ المَعاصِی العَذابَ فَقَد کَذَّبَ اللّهَ فی وَعیدِهِ ، حَیثُ یَقولُ : «بَلَی مَن کَسَبَ سَیِّئَهً وَ أَحَطَتْ بِهِ خَطِیآتُهُ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ» (8) ، وقَولَهُ : «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَ لَ الْیَتَمَی ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا» (9) ، وقَولَهُ : «إِنَّ الَّذِین کَفَرُواْ بِایَتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا» (10) ، مَعَ آیٍ کَثیرَهٍ فی هذَا الفَنِّ مِمَّن کَذَّبَ وَعیدَ اللّهِ ویَلزَمُهُ فی تَکذیبِهِ آیَهً مِن کِتابِ اللّهِ الکُفرُ ، وهُوَ مِمَّن قالَ اللّهُ : «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَبِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن یَفْعَلُ ذَ لِکَ مِنکُمْ إِلَا خِزْیٌ فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ الْقِیَمَهِ یُرَدُّونَ إِلَی أَشَدِّ الْعَذَابِ وَ مَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (11) . بَل نَقولُ : إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ جازَی العِبادَ عَلی أعمالِهِم ویُعاقِبُهُم عَلی أفعالِهِم بِالاِستِطاعَهِ الَّتی مَلَّکَهُم إیّاها ، فَأَمَرَهُم ونَهاهُم بِذلِکَ ونَطَقَ کِتابهُ : «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلَا یُجْزَی إِلَا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ» (12) ، وقالَ جَلَّ ذِکرُهُ : «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» (13) ، وقالَ : «الْیَوْمَ تُجْزَی کُلُّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْیَوْمَ» (14) . فَهذِهِ آیاتٌ مُحکَماتٌ تَنفِی الجَبرَ ومَن دانَ بِهِ . ومِثلُها فِی القُرآنِ کَثیرٌ ، اختَصَرنا ذلِکَ لِئَلّا یَطولَ الکِتابُ وبِاللّهِ التَّوفیقُ . وأمَّا التَّفویضُ الَّذی أبطَلَهُ الصّادِقُ علیه السلام ، وأخطَأَ مَن دانَ بِهِ وتَقَلَّدَهُ فَهُوَ قَولُ القائِلِ : إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِکرُهُ فَوَّضَ إلَی العِبادِ اختِیارَ أمرِهِ ونَهیِهِ وأهمَلَهُم . وفی هذا کَلامٌ دَقیقٌ لِمَن یَذهَبُ إلی تَحریرِهِ ودِقَّتِهِ . وإلی هذا ذَهَبَتِ الأَئِمَّهُ المُهتَدِیَهُ مِن عِترَهِ الرَّسولِ صلی الله علیه و آله ، فَإِنَّهُم قالوا : لَو فَوَّضَ إلَیهِم عَلی جِهَهِ الإِهمالِ ، لَکانَ لازِما لَهُ رِضا مَا اختاروهُ وَاستَوجَبوا مِنهُ الثَّوابَ ، ولَم یَکُن عَلَیهِم فیما جَنَوهُ العِقابُ إذا کانَ الإِهمالُ واقِعا . وتَنصَرِفُ هذِهِ المَقالَهُ عَلی مَعنَیَینِ : إمّا أن یَکونَ العِبادُ تَظاهَروا عَلَیهِ فَأَلزَموهُ قَبولَ اختِیارِهِم بِآرائِهِم ضَرورَهً کَرِهَ ذلِکَ أم أحَبَّ فَقَد لَزِمَهُ الوَهنُ، (15) أو یَکونَ جَلَّ وعَزَّ عَجَزَ عَن تَعَبُّدِهِم بِالأَمرِ وَالنَّهیِ عَلی إرادَتِهِ کَرِهوا أو أحَبّوا ، فَفَوَّضَ أمرَهُ ونَهیَهُ إلَیهِم وأجراهُما عَلی مَحَبَّتِهِم إذ عَجَزَ عَن تَعَبُّدِهِم بِإِرادَتِهِ ، فَجَعَلَ الاِختِیارَ إلَیهِم فِی الکُفرِ وَالإِیمانِ . ومَثَلُ ذلِکَ مَثَلُ رَجُلٍ مَلَکَ عَبدا ابتاعَهُ لِیَخدِمَهُ ویَعرِفَ لَهُ فَضلَ وِلایَتِهِ ویَقِفَ عِندَ أمرِهِ ونَهیِهِ ، وَادَّعی مالِکُ العَبدِ أنَّهُ قاهِرٌ عَزیزٌ حَکیمٌ ، فَأَمَرَ عَبدَهُ ونَهاهُ ووَعَدَهُ عَلَی اتِّباعِ أمرِهِ عَظیمَ الثَّوابِ وأوعَدَهُ عَلی مَعصِیَتِهِ ألیمَ العِقابِ ، فَخالَفَ العَبدُ إرادَهَ مالِکِهِ ولَم یَقِف عِندَ أمرِهِ ونَهیِهِ ، فَأَیُّ أمرٍ أمَرَهُ أو أیُّ نَهیٍ نَهاهُ عَنهُ لَم یَأتِهِ عَلی إرادَهِ المَولی ، بَل کانَ العَبدُ یَتَّبِعُ إرادَهَ نَفسِهِ وَاتِّباعَ هَواهُ ، ولا یُطیقُ المَولی أن یَرُدَّهُ إلَی اتِّباعِ أمرِهِ ونَهیِهِ وَالوُقوفِ عَلی إرادَتِهِ ، فَفَوَّضَ اختِیارَ أمرِهِ ونَهیِهِ إلَیهِ ورَضِیَ مِنهُ بِکُلِّ ما فَعَلَهُ عَلی إرادَهِ العَبدِ لا عَلی إرادَهِ المالِکِ ، وبَعَثَهُ فی بَعضِ حَوائِجِهِ وسَمّی لَهُ الحاجَهَ ، فَخالَفَ عَلی مَولاهُ وقَصَدَ لِاءِرادَهِ نَفسِهِ واتَّبَعَ هَواهُ ، فَلَمّا رَجَعَ إلی مَولاهُ نَظَرَ إلی ما أتاهُ بِهِ فَإِذا هُوَ خِلافُ ما أمَرَهُ بِهِ ، فَقالَ لَهُ : لِمَ أتَیتَنی بِخِلافِ ما أمَرتُکَ ؟ فَقالَ العَبدُ : اِتَّکَلتُ عَلی تَفویضِکَ الأَمرَ إلَیَّ فَاتَّبَعتُ هَوایَ وإرادَتی ؛ لِأَنَّ المُفَوَّضَ إلَیهِ غَیرُ مَحظورٍ (16) عَلَیهِ فَاستَحالَ التَّفویضُ . أوَ لَیسَ یَجِبُ عَلی هذَا السَّبَبِ إمّا أن یَکونَ المالِکُ لِلعَبدِ قادِرا یَأمُرُ عَبدَهُ بِاتِّباع أمرِهِ ونَهیِهِ عَلی إرادَتِهِ لا عَلی إرادَهِ العَبدِ ، ویُمَلِّکُهُ مِنَ الطّاقَهِ بِقَدرِ ما یَأمُرُهُ بِهِ ویَنهاهُ عَنهُ ، فَإِذا أمَرَهُ بِأَمرٍ ونَهاهُ عَن نَهیٍ عَرَّفَهُ الثَّوابَ وَالعِقابَ عَلَیهِما . وحَذَّرَهُ ورَغَّبَهُ بِصِفَهِ ثَوابِهِ وعِقابِهِ لِیَعرِفَ العَبدُ قُدرَهَ مَولاهُ بِما مَلَّکَهُ مِنَ الطّاقَهِ لِأَمرِهِ ونَهیِهِ وتَرغیبِهِ وتَرهیبِهِ ، فَیَکونَ عَدلُهُ وإنصافُهُ شامِلاً لَهُ وحُجَّتُهُ واضِحَهً عَلَیهِ لِلإِعذارِ وَالإِنذارِ . فَإِذَا اتَّبَعَ العَبدُ أمرَ مَولاهُ جازاهُ وإذا لَم یَزدَجِر عَن نَهیِهِ عاقَبَهُ ، أو یَکونُ عاجِزا غَیرَ قادِرٍ فَفَوَّضَ أمرَهُ إلَیهِ أحسَنَ أم أساءَ ، أطاعَ أم عَصی ، عاجِزٌ عَن عُقوبَتِهِ ورَدِّهِ إلَی اتِّباعِ أمرِهِ . وفی إثباتِ العَجزِ نَفیُ القُدرَهِ وَالتَّأَلُّهِ وإبطالُ الأَمرِ وَالنَّهیِ وَالثَّوابِ وَالعِقابِ ومُخالَفَهُ الکِتابِ ، إذ یَقولُ : «وَ لَا یَرْضَی لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ وَ إِن تَشْکُرُواْ یَرْضَهُ لَکُمْ» (17) ، وقَولُهُ عز و جل : «اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ» (18) ، وقَولُهُ : «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَا لِیَعْبُدُونِ * مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَ مَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ» (19) ، وقَولُهُ : «وَاعْبُدُواْ اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئا» (20) ، وقَولُهُ : « أَطِیعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ » (21) . فَمَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ تَعالی فَوَّضَ أمرَهُ ونَهیَهُ إلی عِبادِهِ فَقَد أثبَتَ عَلَیهِ العَجزَ وأوجَبَ عَلَیهِ قَبولَ کُلِّ ما عَمِلوا مِن خَیرٍ وشَرٍّ وأبطَلَ أمرَ اللّهِ ونَهیَهُ ووَعدَهُ ووَعیدَهُ ، لِعِلَّهِ ما زَعَمَ أنَّ اللّهَ فَوَّضَها إلَیهِ ؛ لِأَنَّ المُفَوَّضَ إلَیهِ یَعمَلُ بِمَشیئَتِهِ ، فَإِن شاءَ الکُفرَ أوِ الإِیمانَ کانَ غَیرَ مَردودٍ عَلَیهِ ولا مَحظورٍ ، فَمَن دانَ بِالتَّفویضِ عَلی هذَا المَعنی فَقَد أبطَل جَمیعَ ما ذَکَرنا مِن وَعدِهِ ووَعیدِهِ وأمرِهِ ونَهیِهِ وهُوَ مِن أهلِ هذِهِ الآیَهِ : «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَبِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن یَفْعَلُ ذَ لِکَ مِنکُمْ إِلَا خِزْیٌ فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ الْقِیَمَهِ یُرَدُّونَ إِلَی أَشَدِّ الْعَذَابِ وَ مَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (22) ، تَعالَی اللّهُ عَمّا یَدینُ بِهِ أهلُ التَّفویضِ عُلُوّا کَبیرا . لکِن نَقولُ : إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ خَلَقَ الخَلقَ بِقُدرَتِهِ ومَلَّکَهُمُ استِطاعَهً تَعَبَّدَهُم بِها ، فَأَمَرَهُم ونَهاهُم بِما أرادَ فَقَبِلَ مِنهُمُ اتِّباعَ أمرِهِ ورَضِیَ بِذلِکَ لَهُم . ونَهاهُم عَن مَعصِیَتِهِ وذَمَّ مَن عَصاهُ وعاقَبَهُ عَلَیها وللّهِِ الخِیَرَهُ فِی الأَمرِ وَالنَّهیِ ، یَختارُ ما یُریدُ ویَأمُرُ بِهِ ویَنهی عَمّا یَکرَهُ ویُعاقِبُ عَلَیهِ بِالاِستِطاعَهِ الَّتی مَلَّکَها عِبادَهُ لِاتِّباعِ أمرِهِ وَاجتِنابِ مَعاصیهِ ؛ لِأَنَّهُ ظاهِرُ العَدلِ وَالنَّصَفَهِ وَالحِکمَهِ البالِغَهِ ، بالِغُ الحُجَّهَ بِالإِعذارِ وَالإِنذارِ ، وإلَیهِ الصَّفوَهُ یَصطَفی مِن عِبادِهِ مَن یَشاءُ لِتَبلیغِ رِسالَتِهِ وَاحتِجاجِهِ عَلی عِبادِهِ ، اصطَفی مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله وبَعَثَهُ بِرِسالاتِهِ إلی خَلقِهِ ، فَقالَ مَن قالَ مِن کُفّارِ قَومِهِ حَسَدا وَاستِکبارا : «لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْءَانُ عَلَی رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ» (23) ، یَعنی بِذلِکَ اُمَیَّهَ بنَ أبِی الصَّلتِ وأبا مَسعودٍ الثَّقَفِیَّ ، فَأَبطَلَ اللّهُ اختِیارَهُم ولَم یُجِز لَهُم آراءَهُم ، حَیثُ یَقولُ : «أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَتٍ لِّیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ» (24) . ولِذلِکَ اختارَ مِنَ الاُمورِ ما أحَبَّ ونَهی عَمّا کَرِهَ ، فَمَن أطاعَهُ أثابَهُ ومَن عَصاهُ عاقَبَهُ ، ولَو فَوَّضَ اختِیارَ أمرِهِ إلی عِبادِهِ لَأَجازَ لِقُرَیشٍ اختِیارَ اُمَیَّهَ بنِ أبِی الصَّلتِ وأبی مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ ، إذ کانا عِندَهُم أفضَلَ مِن مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . فَلَمّا أدَّبَ اللّهُ المُؤمِنینَ بِقَولِهِ : «وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ» (25) ، فَلَم یُجِز لَهُمُ الاِختِیارَ بِأَهوائِهِم ولَم یَقبَل مِنهُم إلَا اتِّباعَ أمرِهِ وَاجتِنابَ نَهیِهِ عَلی یَدَی مَنِ اصطَفاهُ ، فَمَن أطاعَهُ رَشَدَ ومَن عَصاهُ ضَلَّ وغَوی ولَزِمَتهُ الحُجَّهُ بِما مَلَّکَهُ مِنَ الاِستِطاعَهِ لِاتِّباعِ أمرِهِ وَاجتِنابِ نَهیِهِ ، فَمِن أجلِ ذلِکَ حَرَمَهُ ثَوابَهُ وأنزَلَ بِهِ عِقابَهُ . وهذَا القَولُ بَینَ القَولَینِ لَیسَ بِجَبرٍ ولا تَفویضٍ ، وبِذلِکَ أخبَرَ أمیرُ المُؤمِنینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ عَبایَهَ بنَ رِبعِیٍّ الأَسَدِیَّ حینَ سَأَلَهُ عَنِ الاِستِطاعَهِ الَّتی بِها یَقومُ ویَقعُدُ ویَفعَلُ فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : سَأَلتَ عَنِ الاِستِطاعَهِ تَملِکُها مِن دونِ اللّهِ أو مَعَ اللّهِ ، فَسَکَتَ عَبایَهُ ، فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : قُل یا عَبایَهُ . قالَ : وما أقولُ ؟ ... قالَ علیه السلام : تَقولُ : إنَّکَ تَملِکُها بِاللّهِ الَّذی یَملِکُها مِن دونِکَ ، فَإِن یُمَلِّکها إیّاکَ کانَ ذلِکَ مِن عَطائِهِ ، وإن یَسلُبکَها کانَ ذلِکَ مِن بَلائِهِ ، هُوَ المالِکُ لِما مَلَّکَکَ وَالقادِرُ عَلی ما عَلَیهِ أقدَرَکَ ، أما سَمِعتَ النّاسَ یَسأَلونَ الحَولَ وَالقُوَّهَ حینَ یَقولونَ : لا حَولَ ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ . قالَ عَبایَهُ : وما تَأویلُها یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ قالَ علیه السلام : لا حَولَ عَنِ مَعاصِی اللّهِ إلّا بِعِصمَهِ اللّهِ ولا قُوَّهَ لَنا عَلی طاعَهِ اللّهِ إلّا بِعَونِ اللّهِ ، قالَ : فَوَثَبَ عَبایَهُ فَقَبَّلَ یَدَیهِ ورِجلَیهِ . ورُوِیَ عَن أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام حینَ أتاهُ نَجدَهُ یَسأَلُهُ عَن مَعرِفَهِ اللّهِ ، قالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ بِماذا عَرَفتَ رَبَّکَ ؟ قالَ علیه السلام : بِالتَّمییزِ الَّذی خَوَّلَنی وَالعَقلِ الَّذی دَلَّنی . قالَ : أفَمَجبولٌ أنتَ عَلَیهِ ؟ قالَ : لَو کُنتُ مَجبولاً ما کُنتُ مَحمودا عَلی إحسانٍ ولا مَذموما عَلی إساءَهٍ ، وکانَ المُحسِنُ أولی بِاللّائِمَهِ مِنَ المُسیءِ ، فَعَلِمتُ أنَّ اللّهَ قائِمٌ باقٍ وما دونَهُ حَدَثٌ حائِلٌ زائِلٌ ، ولَیسَ القَدیمُ الباقی کَالحَدَثِ الزّائِلِ . قالَ نَجدَهُ : أجِدُکَ أصبَحتَ حَکیما یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ قالَ : أصبَحتُ مُخَیَّرا ، فَإِن أتَیتُ السَّیِّئَهَ بِمَکانِ الحَسَنَهِ فَأَنَا المُعاقَبُ عَلَیها . ورُوِیَ عَن أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام أنَّهُ قالَ لِرَجُلٍ سَأَلَهُ بَعدَ انصِرافِهِ مِنَ الشّامِ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أخبِرنا عَن خُروجِنا إلَی الشّامِ بِقَضاءٍ وقَدَرٍ ؟ قالَ علیه السلام : نَعَم یا شَیخُ ، ما عَلَوتُم تَلعَهً (26) ولا هَبَطتُم وادِیا إلّا بِقَضاءٍ وقَدَرٍ مِنَ اللّهِ . فَقالَ الشَّیخُ : عِندَ اللّهِ أحتَسِبُ عَنائی یا أمیرَ المُؤمِنینَ . فَقالَ علیه السلام : مَه یا شَیخُ ، فَإِنَّ اللّهَ قَد عَظَّمَ أجرَکُم فی مَسیرِکُم وأنتُم سائِرونَ ، وفی مَقامِکُم وأنتُم مُقیمونَ ، وفِی انصِرافِکُم وأنتُم مُنصَرِفونَ ، ولَم تَکونوا فی شَیءٍ مِن اُمورِکُم مُکرَهینَ ولا إلَیهِ مُضطَرّینَ ، لَعَلَّکَ ظَنَنتَ أنَّهُ قَضاءٌ حَتمٌ وقَدَرٌ لازِمٌ ، لَو کانَ ذلِکَ کَذلِکَ لَبَطَلَ الثَّوابُ وَالعِقابُ ولَسَقَطَ الوَعدُ وَالوَعیدُ ، ولَما اُلزِمَتِ الأَشیاءُ أهلَها عَلَی الحَقائِقِ ؛ ذلِکَ مَقالَهُ عَبَدَهِ الأَوثانِ وأولِیاء الشَّیطانِ ، إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ أمَرَ تَخییرا ونَهی تَحذیرا ولَم یُطَع مُکرِها ولَم یُعصَ مَغلوبا ، ولَم یَخلُقِ السَّماواتِ وَالأَرضَ وما بَینَهُما باطِلاً «ذَ لِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنَ النَّارِ» . فَقامَ الشَّیخُ فَقَبَّلَ رَأسَ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام وأنشَأَ یَقولُ : أنتَ الإِمامُ الَّذی نَرجو بِطاعَتِهِیَومَ النَّجاهِ مِنَ الرَّحمنِ غُفرانا أوضَحتَ مِن دینِنا ما کانَ مُلتَبِساجَزاکَ رَبُّکَ عَنّا فیهِ رِضوانا فَلَیسَ مَعذِرَهٌ فی فِعلِ فاحِشَهٍقَد کُنتُ راکِبَها ظُلما وعِصیانا فَقَد دَلَّ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام عَلی مُوافَقَهِ الکِتابِ ونَفیِ الجَبرِ وَالتَّفویضِ اللَّذَینِ یُلزِمانِ مَن دانَ بِهِما وتَقَلَّدَهُمَا الباطِلَ وَالکُفرَ وتَکذیبَ الکِتابِ ونَعوذُ بِاللّهِ مِنَ الضَّلالَهِ وَالکُفرِ ، ولَسنا نَدینُ بِجَبرٍ ولا تَفویضٍ ، لکِنّا نَقولُ بِمَنزِلَهٍ بَینَ المَنزِلَتَینِ ، وهُوَ الاِمتِحانُ وَالاِختِبارُ بِالاِستِطاعَهِ الَّتی مَلَّکَنَا اللّهُ وتَعَبَّدَنا بِها عَلی ما شَهِدَ بِهِ الکِتابُ ، ودانَ بِهِ الأَئِمَّهُ الأَبرارُ مِن آلِ الرَّسولِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم . ومَثَلُ الاِختِبارِ بِالاِستِطاعَهِ مَثَلُ رَجُلٍ مَلَکَ عَبدا ومَلَکَ مالاً کَثیرا أحَبَّ أن یَختَبِرَ عَبدَهُ عَلی عِلمٍ مِنهُ بِما یَؤولُ إلَیهِ ، فَمَلَّکَهُ مِن مالِهِ بَعضَ ما أحَبَّ ووَقَفَهُ عَلی اُمورٍ عَرَّفَهَا العَبدَ ، فَأَمَرَهُ أن یَصرِفَ ذلِکَ المالَ فیها ونَهاهُ عَن أسبابٍ لَم یُحِبَّها وتَقَدَّمَ إلَیهِ أن یَجتَنِبَها ولا یُنفِقَ مِن مالِهِ فیها ، وَالمالُ یُتَصَرَّفُ فی أیِّ الوَجهَینِ ، فَصَرفُ المالَ أحَدُهُما فِی اتِّباعِ أمرِ المَولی ورِضاهُ ، وَالآخَرُ صَرفُهُ فِی اتِّباعِ نَهیِهِ وسَخَطِهِ . وأسکَنَهُ دارَ اختِبارٍ أعلَمَهُ أنَّهُ غَیرُ دائِمٍ لَهُ السُّکنی فِی الدّارِ ، وأنَّ لَهُ دارا غَیرَها وهُوَ مُخرِجُهُ إلَیها فیها ثَوابٌ وعِقابٌ دائِمانِ . فَإِن أنفَذَ العَبدُ المالَ الَّذی مَلَّکَهُ مَولاهُ فِی الوَجهِ الَّذی أمَرَهُ بِهِ جَعَلَ لَهُ ذلِکَ الثَّوابَ الدّائِمَ فی تِلکَ الدّارِ الَّتی أعلَمَهُ أنَّهُ مُخرِجُهُ إلَیها ، وإن أنفَقَ المالَ فِی الوَجهِ الَّذی نَهاهُ عَن إنفاقِهِ فیهِ جَعَلَ لَهُ ذلِکَ العِقابَ الدّائِمَ فی دارِ الخُلودِ . وقَد حَدَّ المَولی فی ذلِکَ حَدّا مَعروفا وهُوَ المَسکَنُ الَّذی أسکَنَهُ فِی الدّارِ الاُولی ، فَإِذا بَلَغَ الحَدَّ استَبدَلَ المَولی بِالمالِ وبِالعَبدِ عَلی أنَّهُ لَم یَزَل مالِکا لِلمالِ وَالعَبدِ فِی الأَوقاتِ کُلِّها ، إلّا أنَّهُ وَعَدَ ألّا یَسلُبَهُ ذلِکَ المالَ ما کانَ فی تِلکَ الدّارِ الاُولی إلی أن یَستَتِمَّ سُکناهُ فیها ، فَوَفی لَهُ ؛ لِأَنَّ مِن صِفاتِ المَولی العَدلَ وَالوَفاءَ وَالنَّصَفَهَ وَالحِکمَهَ ، أوَ لَیسَ یَجِبُ إن کانَ ذلِکَ العَبدُ صَرَفَ ذلِکَ المالَ فِی الوَجهِ المَأمورِ بِهِ أن یَفِیَ لَهُ بِما وَعَدَهُ مِنَ الثَّوابِ ، وتَفَضَّلَ عَلَیهِ بِأَنِ استَعمَلَهُ فی دارٍ فانِیَهٍ وأثابَهُ عَلی طاعَتِهِ فیها نَعیما فی دارٍ باقِیَهٍ دائِمَهٍ . وإن صَرَفَ العَبدُ المالَ الَّذی مَلَّکَهُ مَولاهُ أیّامَ سُکناهُ تِلکَ الدّارَ الاُولی فِی الوَجهِ المَنهِیِّ عَنهُ وخالَفَ أمرَ مَولاهُ ، کَذلِکَ تَجِبُ عَلَیهِ العُقوبَهُ الدّائِمَهُ الَّتی حَذَّرَهُ إیّاها ، غَیرَ ظالِمٍ لَهُ لِما تَقَدَّمَ إلَیهِ وأعلَمَهُ وعَرَّفَهُ وأوجَبَ لَهُ الوَفاءَ بِوَعدِهِ ووَعیدِهِ ، بِذلِکَ یوصَفُ القادِرُ القاهِرُ . وأمَّا المَولی فَهُوَ اللّهُ جَلَّ وعَزَّ ، وأمَّا العَبدُ فَهُوَ ابنُ آدَمَ المَخلوقُ ، وَالمالُ قُدرَهُ اللّهِ الواسِعَهُ ، ومِحنَتُهُ إظهارُهُ الحِکمَهَ وَالقُدرَهَ ، وَالدّارُ الفانِیَهُ هِیَ الدُّنیا وبَعضُ المالِ الَّذی مَلَّکَهُ مَولاهُ هُوَ الاِستِطاعَهُ الَّتی مَلَّکَ ابنَ آدَمَ . وَالاُمورُ الَّتی أمَرَ اللّهُ بِصَرفِ المالِ إلَیها هُوَ الاِستِطاعَهُ لِاتِّباعِ الأَنبِیاءِ وَالإِقرارِ بِما أورَدوهُ عَنِ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ ، وَاجتِنابُ الأَسبابِ الَّتی نَهی عَنها هِیَ طُرُقُ إبلیسَ . وأمّا وَعدُهُ فَالنَّعیمُ الدّائِمُ وهِیَ الجَنَّهُ . وأمَّا الدّارُ الفانِیَهُ فَهِیَ الدُّنیا ، وأمَّا الدّارُ الاُخری فَهِیَ الدّارُ الباقِیَهُ وهِیَ الآخِرَهُ . وَالقَول بَینَ الجَبرِ وَالتَّفویضِ هُوَ الاِختِبارُ وَالاِمتِحانُ وَالبَلوی بِالاِستِطاعَهِ الَّتی مَلَّکَ العَبدَ . وشَرحُها فِی الخَمسَهِ الأَمثالِ الَّتی ذَکَرَهَا الصّادِقُ علیه السلام (27) أنَّها جَمَعَت جَوامِعَ الفَضلِ ، وأنَا مُفَسِّرُها بِشَواهِدَ مِنَ القُرآنِ وَالبَیانِ إن شاءَ اللّهُ . أمّا قَولُ الصّادِقِ علیه السلام ، فَإِنَّ مَعناهُ کَمالُ الخَلقِ لِلإِنسانِ ، وکَمالُ الحَواسِّ وثَباتُ العَقلِ وَالتَّمییزِ وإطلاقُ اللِّسانِ بِالنُّطقِ ؛ وذلِکَ قَولُ اللّهِ : «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی ءَادَمَ وَحَمَلْنَهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَهُم مِّنَ الطَّیِّبَتِ وَ فَضَّلْنَهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» (28) ، فَقَد أخبَرَ عز و جل عَن تَفضیلِهِ بَنی آدَمَ عَلی سائِرِ خَلقِهِ مِنَ البَهائِمِ وَالسِّباعِ ودَوابِّ البَحرِ وَالطَّیرِ وکُلِّ ذی حَرَکَهٍ تُدرِکُهُ حَواسُّ بَنی آدَمَ بِتَمییزِ العَقلِ وَالنُّطقِ ؛ وذلِکَ قَولُهُ : «لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَنَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (29) . وقَولُهُ : «یَأَیُّهَا الْاءِنسَنُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ * الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ * فِی أَیِّ صُورَهٍ مَّا شَاءَ رَکَّبَکَ» (30) ، وفی آیاتٍ کَثیرَهٍ . فَأَوَّلُ نِعمَهِ اللّهِ عَلَی الإِنسانِ صِحَّهُ عَقلِهِ وتَفضیلُهُ عَلی کَثیرٍ مِن خَلقِهِ بِکَمالِ العَقلِ وتَمییزِ البَیانِ ، وذلِکَ أنَّ کُلَّ ذی حَرَکَهٍ عَلی بَسیطِ الأَرضِ هُوَ قائِمٌ بِنَفسِهِ بِحَواسِّهِ مُستَکمِلٌ فی ذاتِهِ ، فَفَضَّلَ بَنی آدَمَ بِالنُّطقِ الَّذی لَیسَ فی غَیرِهِ مِنَ الخَلقِ المُدرِکِ بِالحَواسَّ ، فَمِن أجلِ النُّطقِ مَلَّکَ اللّهُ ابنَ آدَمَ غَیرَهُ مِنَ الخَلقِ ، حَتّی صارَ آمِرا ناهِیا وغَیرُهُ مُسَخَّرٌ لَهُ ، کَما قالَ اللّهُ : «کَذَ لِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ» (31) ، وقالَ : «وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْیَهً تَلْبَسُونَهَا» (32) ، وقالَ : «وَ الْأَنْعَمَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْ ءٌ وَ مَنَفِع وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ * وَ لَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ * وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَکُمْ إِلَی بَلَدٍ لَّمْ تَکُونُواْ بَلِغِیهِ إِلَا بِشِقِّ الْأَنفُسِ» (33) . فَمِن أجلِ ذلِکَ دَعَا اللّهُ الإِنسانَ إلَی اتِّباعِ أمرِهِ وإلی طاعَتِهِ ، بِتَفضیلِهِ إیّاهُ بِاستِواءِ الخَلقِ وکَمالِ النُّطقِ وَالمَعرِفَهِ بَعدَ أن مَلَّکَهُمُ استِطاعَهَ ما کانَ تَعَبَّدَهُم بِهِ ، بِقَولِهِ : «فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُواْ وَ أَطِیعُواْ» ، (34) وقَولِهِ : «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَا وُسْعَهَا» (35) ، وقَولِهِ : «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَا مَا ءَاتَاهَا» (36) ، وفی آیاتٍ کَثیرَهٍ . فَإِذا سَلَبَ مِنَ العَبدِ حاسَّهً مِن حَواسِّهِ رَفَعَ العَمَلَ عَنهُ بِحاسَّتِهِ ، کَقَولِهِ : «لَّیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ وَلَا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ» (37) الآیَهَ . فَقَد رَفَعَ عَن کُلِّ مَن کانَ بِهذِهِ الصِّفَهِ الجِهادَ وجَمیعَ الأَعمالِ الَّتی لا یَقومُ بِها ، وکَذلِکَ أوجَبَ عَلی ذِی الیَسارِ الحَجَّ وَالزَّکاهَ لِما مَلَّکَهُ مِنِ استِطاعَهِ ذلِکَ ولَم یوجِب عَلَی الفَقیرِ الزَّکاهَ وَالحَجَّ ؛ قَولُهُ : «وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً» (38) ، وقَولُهُ فِی الظِّهارِ : «وَ الَّذِینَ یُظَهِرُونَ مِن نِّسَائهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُواْ فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ» إلی قَولِهِ : «فَمَن لَّمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِینًا» (39) . کُلُّ ذلِکَ دَلیلٌ عَلی أنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی لَم یُکَلِّف عِبادَهُ إلّا ما مَلَّکَهُمُ استِطاعَتَهُ بِقُوَّهِ العَمَلِ بِهِ ونَهاهُم عَن مِثلِ ذلِکَ ، فَهذِهِ صِحَّهُ الخِلقَهِ . وأمّا قَولُهُ : تَخلِیَهُ السَّربِ فَهُوَ الَّذی لَیسَ عَلَیهِ رَقیبٌ یَحظُرُ عَلَیهِ ویَمنَعُهُ العَمَلَ بِما أمَرَهُ اللّهُ بِهِ ، وذلِکَ قَولُهُ فیمَنِ استُضعِفَ وحُظِرَ عَلَیهِ العَمَلُ فَلَم یَجِد حیلَه ولا یَهتَدی سَبیلاً ، کَما قالَ اللّهُ تَعالی : «إِلَا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَ نِ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَلَا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً» (40) ، فَأَخبَرَ أنَّ المُستَضعَفَ لَم یُخَلَّ سَربُهُ ولَیسَ عَلَیهِ مِنَ القَولِ شَیءٌ إذا کانَ مُطمَئِنَّ القَلبِ بِالإِیمانِ . وأمَّا المُهلَهُ فِی الوَقتِ فَهُوَ العُمُرُ الَّذی یُمَتَّعُ الإِنسانُ مِن حَدِّ ما تَجِبُ عَلَیهِ المَعرِفَهُ إلی أجَلِ الوَقتِ ، وذلِکَ مِن وَقتِ تَمییزِهِ وبُلوغِ الحُلُمِ إلی أن یَأتِیَهُ أجَلُهُ . فَمَن ماتَ عَلی طَلَبِ الحَقِّ ولَم یُدرِک کَمالَهُ فَهُوَ عَلی خَیرٍ ؛ وذلِکَ قَولُهُ : «وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ» (41) الآیَهَ ، وإن کانَ لَم یَعمَل بِکَمالِ شَرائِعِهِ لِعِلَّهِ ما لَم یُمهِلهُ فِی الوَقتِ إلَی استِتمامِ أمرِهِ . وقَد حَظَرَ عَلَی البالِغِ ما لَم یَحظُر عَلَی الطِّفلِ إذا لَم یَبلُغِ الحُلُمَ فی قَولِهِ : «وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِنَّ» (42) الآیَهَ ، فَلَم یَجعَل عَلَیهِنَّ حَرَجا فی إبداءِ الزّینَهِ لِلطِّفلِ ، وکَذلِکَ لا تَجری عَلَیهِ الأَحکامُ . وأمّا قَولُهُ : الزّادُ . فَمَعناهُ الجِدَهُ (43) وَالبُلغَهُ (44) الَّتی یَستَعینُ بِهَا العَبدُ عَلی ما أمَرَهُ اللّهُ بِهِ . وذلِکَ قَولُهُ : «مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ» (45) الآیَهَ ، ألاتَری أنَّهُ قَبِلَ عُذرَ مَن لَم یَجِد ما یُنفِقُ ، وألزَمَ الحُجَّهَ کُلَّ مَن أمکَنَتهُ البُلغَهُ وَالرّاحِلَهُ لِلحَجِّ وَالجِهادِ وأشباهِ ذلِکَ ، وکَذلِکَ قَبِلَ عُذرَ الفُقَراءِ وأوجَبَ لَهُم حَقّا فی مالِ الأَغنِیاءِ بِقَولِهِ : «لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِل أَغْنِیَآءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَهُمْ لَا یَسْئلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» (46) ، فَأَمَرَ بِإِعفائِهِم ولَم یُکَلِّفهُمُ الإِعدادَ لِما لا یَستَطیعونَ ولا یَملِکونَ . وأمّا قَولُهُ فِی السَّبَبِ المُهَیِّجِ : فَهُوَ النِّیَّهُ الَّتی هِیَ داعِیَهُ الإِنسانِ إلی جَمیعِ الأَفعالِ وحاسَّتُهَا القَلبُ ، فَمَن فَعَلَ فِعلاً وکانَ بِدینٍ لَم یَعقِد قَلبُهُ عَلی ذلِکَ لَم یَقبَلِ اللّهُ مِنهُ عَمَلاً إلّا بِصِدقِ النِّیَّهِ ، ولِذلِکَ أخبَرَ عَنِ المُنافِقینَ بِقَولِهِ : «یَقُولُونَ بِأَفْوَ هِهِم مَّا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ» (47) ، ثُمَّ أنزَلَ عَلی نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله تَوبیخا لِلمُؤمِنینَ : «یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» (48) الآیَهَ ، فَإِذا قالَ الرَّجُلُ قَولاً وَاعتَقَدَ فی قَولِهِ دَعَتهُ النِّیَّهُ إلی تَصدیقِ القَولِ بِإِظهارِ الفِعلِ ، وإذا لَم یَعتَقِدِ القَولَ لَم تَتَبَیَّن حَقیقَتُهُ . وقَد أجازَ اللّهُ صِدقَ النِّیَّهِ وإن کانَ الفِعلُ غَیرَ مُوافِقٍ لَها لِعِلَّهِ مانِعٍ یَمنَعُ إظهارَ الفِعلِ فی قَولِهِ : «إِلَا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْاءِیمَنِ» (49) ، وقَولِهِ : «لَا یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَنِکُمْ» (50) ، فَدَلَّ القُرآنُ وأخبارُ الرَّسولِ صلی الله علیه و آله أنَّ القَلبَ مالِکٌ لِجَمیعِ الحَواسِّ یُصَحِّحُ أفعالَها ولا یُبطِلُ ما یُصَحِّحُ القَلبُ شَیءٌ . فَهذا شَرحُ جَمیعِ الخَمسَهِ الأَمثالِ الَّتی ذَکَرَهَا الصّادِقُ علیه السلام أنَّها تَجمَعُ المَنزِلَهَ بَینَ المَنزِلَتَینِ وهُمَا الجَبرُ وَالتَّفویضُ ، فَإِذَا اجتَمَعَ فِی الإِنسانِ کَمالُ هذِهِ الخَمسَهِ الأَمثالِ وَجَبَ عَلَیهِ العَمَلُ کَمُلاً لِما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِهِ ورَسُولُهُ ، وإذا نَقَصَ العَبدُ مِنها خَلَّهً کانَ العَمَلُ عَنها مَطروحا بِحَسَبِ ذلِکَ . 51

.

1- .السَّرْبُ : المسلَکُ والطریق (النهایه : ج 2 ص 356 «سرب») .
2- .الکهف : 49 .
3- .الحجّ : 10 .
4- .یونس : 44 .
5- .العَرَض : متاع الدنیا وحطامها (النهایه : ج 3 ص 214 «عرض») .
6- .أنصفت الرجل : عاملته بالعدل والقسط . والاسم : النَّصَفَه (المصباح المنیر : ص 608 «نصف») .
7- .دانَ بدینهم : أی اتَّبَعَهم ووافقهم علیه (النهایه : ج 2 ص 149 «دین») .
8- .البقره : 81 .
9- .النساء : 10 .
10- .النساء : 56 .
11- .البقره : 85 .
12- .الأنعام : 160 .
13- .آل عمران : 30 .
14- .غافر : 17 .
15- .الوَهن : الضَّعف (الصحاح : ج 6 ص 2215 «وهن») .
16- .حَظَرت الشیء : إذا حرّمته ، والحَظر : المنع ، والمحظور یراد به الحَرام (النهایه : ج 1 ص 405 «حظر») .
17- .الزمر : 7 .
18- .آل عمران : 102 .
19- .الذاریات : 56 و 57 .
20- .النساء : 36 .
21- .الأنفال : 20 . وقد وقع تصحیف من قبل النسّاخ فی الآیه الشریفه فی المصدر فصحَّحناه طبقا للمصحف الشریف .
22- .الزخرف : 31 .
23- .الزخرف : 32 .
24- .الأحزاب : 36 .
25- .التَلْعَهُ : ما ارتفع من الأرض (الصحاح : ج 3 ص 1192 «تلع») .
26- .أی صحّه الخلقه ، وتخلیه السرب ، والمهله فی الوقت ، والزاد ، والسبب المهیّج .
27- .الاسراء : 70 .
28- .التین : 4 .
29- .الانفطار : 6 8 .
30- .الحجّ : 37 .
31- .النحل : 14 .
32- .النحل : 5 7 . والدف ء : السخانه وهی ما یستدفی ء به من اللباس المعمول من الصوف والوبر .
33- .التغابن : 16 .
34- .البقره : 286 .
35- .الطلاق : 7 .
36- .النور : 61 .
37- .آل عمران : 97 .
38- .المجادله : 3 و 4 .
39- .النساء : 98 .
40- .النساء : 100 .
41- .النور : 31 .
42- .الجِدَهُ : الغِنی وکثره المال و الاستطاعه (مجمع البحرین : ج 3 ص 1909 «وجد») .
43- .البُلغَهُ : الکفایه ، وهو ما یکتفی به فی العیش (مجمع البحرین : ج 1 ص 187 «بلغ») .
44- .التوبه : 91 .
45- .البقره : 273 .
46- .آل عمران : 167 .
47- .الصفّ : 2 .
48- .النحل : 106 .
49- .البقره : 225 .
50- .تحف العقول : ص 460 473 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 70 80 وراجع الاحتجاج : ج 2 ص 490 ح 328 وبحار الأنوار : ج 5 ص 22 ح 30 .


ص: 429

امام هادی علیه السلام در بخشی از رساله خود در ردّ اهل جبر و تفویض ، و اثبات عدل [الهی] و امرِ بین دو امر : ما در این باره از سخن صادق علیه السلام آغاز می کنیم: «نه جبر است و نه تفویض ؛ لیکن جایگاهی بین دو جایگاه است و آن، درستی آفرینش [انسان] ، و باز بودن راه [و نبود موانع] ، و داشتن فرصت و داشتن توشه (مثل بارکش) ، و عاملی است که فاعل را بر انجام دادن کار برانگیزاند» . پس این امور ، پنج تاست که صادق علیه السلام مجموعه فضیلت ها را با آنها گرد آورده است . پس هر گاه بنده یکی از آنها را نداشته باشد، به همان میزان فاعل در انجام کار با مانع مواجه می گردد . و صادق علیه السلام به اساس آنچه شناخت آن بر مردم لازم است ، خبر داده و قرآن نیز در تصدیق آن، سخن گفته است و محکماتِ آیات فرستاده خدا، به آن گواهی می دهند ؛ چرا که پیامبر خدا و خاندان او علیهم السلام از سخن خدا تجاوز نمی کنند و سخنان ایشان، در چارچوب قرآن است . پس هر گاه روایات معتبری [از ما به دست شما ]رسید و شاهدهای آنها از قرآن یافت شد و قرآن، موافق آنها و دلیل بر آنها بود ، پیروی از آنها واجب می گردد که جز اهل عناد، از آن تجاوز نمی کنند ... و وقتی ما در پی تحقیق آنچه صادق علیه السلام درباره جایگاه بین دو مقام و انکار جبر و تفویض فرموده، برآمدیم ، قرآن را چنین یافتیم که بر [صدق] او شهادت می دهد و سخن او را در این باره تصدیق می کند . خبری هم که از او وارد شده و با این سخن موافق است ، این است که از صادق علیه السلام چنین پرسش شده است که : آیا خداوند، بندگان را بر انجام دادن گناهان، وا دار کرده است؟ و صادق علیه السلام پاسخ فرمود: «خدا دادگرتر از آن است» . به او گفته شد: آیا امور را به آنان واگذار نموده است؟ فرمود: «خدا عزّتمندتر، و بر آنان چیره تر از آن است». از او روایت شده که فرمود: «مردم درباره قَدَر، بر سه گونه اند: کسی می گوید که کار به خودِ او واگذار شده است . چنین کسی در حقیقت، خدا را در پادشاهی اش سبُک می شمرد و اهل هلاکت است. کسی هم می گوید که خداوند عز و جل بندگان را بر انجام دادن گناهان، وادار نموده و آنان را به چیزی که در توانشان نیست ، موظّف کرده است. چنین کسی در حقیقت، خدا را در داوری اش ستمگر دانسته و اهل هلاکت است . و کسی هم قائل است که خداوند، بندگان را به اندازه توانشان موظّف نموده و به چیزی که در توانشان نیست ، موظّف نکرده است. چنین کسی هر گاه نیکی کند، خدا را می ستاید و هر گاه بدی کند، از خدا آمرزش می خواهد و او ، مسلمان بالغ [و رسیده ]است» . آن گاه [صادق علیه السلام ] خبر داد که هر کس از جبر و تفویض پیروی کند و به آن دو نزدیک گردد ، در مسیر مخالف حق است. همانا جبر را توضیح دادم، که هر کس به آن معتقد گردد ، با خطا همراه می شود و هر کس از تفویضْ پیروی کند، با باطل همراه می شود . بنا بر این ، جایگاه بین دو مقام ، میان جبر و تفویض قرار می گیرد. سپس فرمود: «من برای هر یک از اینها مثالی می زنم که معنا را به [ذهن ]جوینده نزدیک نماید و بحث را برای او آسان کند و محکمات آیات قرآن به آن گواهی دهند و دانشمندان ، آن را تصدیق کنند ، و البته توفیق و مصون ماندن [از خطا]، به دست خداست. امّا جبر که هر کس بِدان معتقد شود ، خطا با او همراه می گردد ، سخن کسی است که می گوید: خداوند عز و جل بندگان را به انجام دادن گناهان وا داشته و بر پایه آنها کیفرشان می دهد . هر کس به این سخن قائل باشد ، در حقیقت، خدا را در داوری اش ستمگر دانسته و این سخن خدا را تکذیب و انکار نموده است: «و پروردگار تو، به هیچ کس ستم روا نمی دارد» . و [نیز] این سخن او را : «این [ عقوبت ] ، به خاطر کردار پیشین شماست، [ و گر نه ]خداوند هرگز نسبت به بندگان [ خود ]، بیدادگر نیست» . و این سخن او را : «خدا به هیچ وجه به مردم، ستم نمی کند؛ لیکن مردم، خود بر خویشتن ستم می کنند» . و نیز آیه های بسیاری که در این باره است . پس ، هر که بگوید که به انجام دادن گناهان وادار شده ، در حقیقت، گناهش را به خدا حواله کرده و در کیفر دادن ، خدا را ستمگر دانسته است ، و هر کس خدا را ستمگر بداند، قطعاً ، قرآن را تکذیب نموده است و هر کس قرآن را تکذیب نماید ، بی تردید به اتّفاق امّت اسلام، کفر پیشه کرده است. مَثَل قائل این سخن ، مَثَل کسی است که غلامی دارد و آن غلام، نه مالک خودش است و نه متاع دنیوی دارد و مولای او هم این را می داند. آن گاه به او امر می کند که به بازار برود و خواسته وی را تهیّه کند ؛ ولی پولی در اختیار او قرار نمی دهد که خواسته اش را با آن فراهم نماید . صاحب غلام می داند که مطلوب او ، در بازار نگهبانی دارد و کسی نمی تواند آن را از او بگیرد ، مگر این که پول دلخواه او را به وی بدهد . [نیز ]صاحب این غلام ، خودش را به دادگری و انصاف و آشکار نمودن حکمت و نفی ستم توصیف کرده و غلامش را تهدید نموده که اگر خواسته او را تأمین نکند، با وجود آگاهی اش از نگهبانی که او را از تهیّه مطلوبش باز می دارد، او را کیفر خواهد کرد ، در حالی که می داند غلام، پول آن را ندارد و خود نیز آن پول را در اختیار او قرار نداده است. وقتی غلام به بازار می رود و می خواهد خواسته مولا را تهیّه کند ، نگهبانی را بر آن می یابد که غلام مانع گرفتن ، بدون پرداخت پول، می شود؛ ولی غلام پول آن را ندارد . غلام، ناامید به سوی مولایش باز می گردد، بدون این که خواسته او را تأمین کرده باشد . مولایش از کار او خشمگین می شود و او را کیفر می دهد . آیا دادگری و داوری اش اقتضا نمی کند که او را کیفر ندهد، در حالی که می دانست غلامش از مال دنیا چیزی ندارد و پول خواسته اش را هم در اختیار او ننهاده بود؟ پس اگر او را کیفر دهد ، از روی ستم و تجاوز، او را کیفر داده و آن دادگری و حکمت و انصافی را که برای خود توصیف کرده بود ، باطل نموده است ، و اگر او را کیفر ندهد ، خود را درباره تهدیدش، آن هنگام که غلامش را به دروغ و ستم که نافی دادگری و حکمت اند تهدید کرد، دروغگو نموده است. خداوند، بسیار والاتر از آن است که آنان قائل اند. پس هر کس به جبر یا آنچه به جبر بازمی گردد ، معتقد باشد ، در حقیقت، خدا را ستمگر دانسته و به او نسبت ستم و تجاوز داده است ؛ چرا که [براساس اعتقادش، خدا ]کیفر کسی که او را وادار به کاری کرده است ، واجب کرده است . و هر کس بگوید که خداوند، بندگان را [به گناه] وادار ساخته است ، در حقیقت و بر اساس این سخن او ، واجب می داند که خداوند، کیفر را از آنان باز دارد و هر کس پنداشت که خداوند، کیفر را از گنهکاران باز می دارد ، به یقین، خداوند را در تهدیدش تکذیب نموده است ، آن جا که می فرماید: «آری، کسی که بدی به دست آورد و گناهش او را در میان گیرد، پس چنین کسانی اهل آتش اند، و در آن، ماندگار خواهند بود» . و [نیز] این سخن خدا را [تکذیب نموده است]: «در حقیقت، کسانی که اموال یتیمان را به ستم می خورند، جز این نیست که آتشی در شکم خود فرو می برند و به زودی، در آتشی فروزان در می آیند» . و [نیز] این سخن خدا را : «به زودی، کسانی را که به آیات ما کفر ورزیده اند، در آتشی [ سوزان ]در می آوریم که هر چه پوستشان بریان گردد، پوست های دیگری در جای آن می نهیم تا عذاب را بچشند. آری، خداوند، توانای حکیم است» . و نیز آیه های بسیارِ مربوط به این بحث ، درباره کسی که تهدید خدا را تکذیب نمود و با تکذیب یک آیه از کتاب خدا کافر شد و چنین کسی، در زمره کسانی است که خداوند درباره شان فرمود: «آیا شما به پاره ای از کتاب [ تورات ]ایمان می آورید و به پاره ای کفر می ورزید؟ پس جزای هر کس از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود و روز رستاخیز، ایشان را به سخت ترین عذاب ها باز می برند، و خداوند از آنچه می کنید، غافل نیست» . بلکه ما می گوییم : خداوند عز و جل بندگان را بر پایه کارهایشان و به مقدار توانمندی ای که در اختیارشان نهاده ، مجازات و کیفر می کند . پس، آنان را به همان مقدار، امر و نهی نموده و کتابش چنین سخن گفته است: «هر کس نیکی ای بیاورد، ده برابرِ آن [، پاداش ]خواهد داشت و هر کس بدی ای بیاورد، جز مانند آن، جزا نمی شود و بر آنان ستم نمی رود» . و [نیز] خداوند که یادش گرامی باد فرمود : «روزی که هر کسی آنچه نیکی آورده و آنچه بدی مرتکب شده، حاضرشده می یابد، آرزو می کند که کاش میان او و آن [ کارهای بد ]، فاصله ای دور بود، و خداوند، شما را از [ کیفر ]خود می ترساند» . و [نیز] فرمود : «امروز، هر کسی به موجب آنچه انجام داده است، کیفر می یابد. امروز، ستمی نیست» . اینها آیات مُحکمی هستند که جبر و معتقد به آن را رد می کنند و همانند آنها در قرآن، بسیار است» . به همین مقدار اکتفا کردیم تا نامه طولانی نشود و توفیق، در دست خداست . امّا تفویض که صادق علیه السلام آن را باطل دانست و کسی را که آن را بپذیرد و از آن پیروی کند، تخطئه نمود، این گفته قائل است که : خداوند که یادش گرامی باد اختیار امر و نهیش را به بندگان وا گذاشته و رهایشان نموده است . و در این باره برای کسی که در پی روشن کردن مطلب و باریک بینی درباره آن است ، سخن دقیقی مطرح است . امامانِ هدایت یافته خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله نظرشان این است که: اگر خدا بندگان را بیهوده به خودشان وا گذاشته باشد ، لازمه اش این است که او از هر چه آنان اختیار می کنند ، خشنود باشد و در برابر ، آنان نیز از او پاداش بخواهند ، و هر چه جنایت می کنند ، برایشان کیفری نباشد ، در صورتی که واقعاً رها شده باشند . بازگشت این سخن ، به دو معناست : یا این که بندگان دست به دست هم می دهند تا خدا را ملزم کنند که به ناچار ، نظر اختیاری آنان را چه نپسندد و چه بپسندد بپذیرند ، که لازمه آن ، ناتوانی خداست ، یا این که خداوند عز و جل از به مُلزم ساختن آنان با امر و نهی ، بر اطاعت خواستش چه نپسندند و چه بپسندند ناتوان بوده و از این رو، امر و نهیش را به آنان وا گذاشته است و آن دو را بر اساس خواسته آنها به اجرا در می آورد ( ؛ چرا که از بندگیِ آنان بر طبق اراده اش ناتوان است) و [بر این اساس، انتخاب] کفر و ایمان را در اختیار خود آنان قرار داده است . مَثَل قائل به این سخن ، مَثَل کسی است که غلامی را خریده تا به خدمت بگیرد تا برتری ولایت خویش را به او بفهماند و او را به پذیرش امر و نهی خویش، وا دارد ، و صاحب غلام، ادّعا می کند که چیره و شکست ناپذیر و استوارکار است . آن گاه غلامش را امر و نهی نموده و به او برای پیروی امرش، پاداش بزرگ وعده داده و به خاطر نافرمانی اش به کیفری دردمندانه تهدیدش کرده و غلام با خواست صاحبش، مخالفت ورزیده و به امر و نهیش ملتزم نشده باشد، یعنی درباره هر کاری که [مولا] به او امر کرده و درباره هر کاری که او را از آن باز داشته، بر طبق خواست مولا انجام وظیفه نکرده باشد؛ بلکه از خواسته خودش پیروی کرده باشد و [فرض، این است که ]مولا از باز گرداندن او به تحت امر و نهی خویش و وادار ساختن به اراده اش ناتوان است . از این رو، اختیار امر و نهیش را به خودِ غلام وا گذاشته و از هر چیزی که غلام بر اساس خواست خودش و نه خواست صاحبش انجام داده ، خشنود است . او غلام را در پی انجام دادن برخی خواسته هایش می فرستد و خواسته را به او اعلام می کند ؛ امّا او بر خلاف مولایش میل و خواسته خود را دنبال می نماید و وقتی به سوی مولایش باز می گردد ، مولا می بیند که بر خلاف آنچه به او مأموریت داده ، عمل کرده است . بدو می گوید : چرا بر خلاف آنچه به تو امر کردم، انجام دادی؟ و غلام می گوید: بر واگذاری امرت به من، تکیه نمودم و آن گاه میل و خواسته خودم را دنبال کردم ؛ زیرا کسی که کاری به او واگذار شده ، مانعی برای انجام دادن کارش ندارد . پس [با این توضیح، ]تفویض، محال است. براساس این سبب، آیا لازم نیست که مالک غلام ، یا [به قدری] توانا باشد که غلامش را به پیروی از امر و نهیش بر طبق خواست خود و نه خواست غلامش امر کند و او را به اندازه امر و نهیش توانایی بخشد و وقتی او را به کاری امر کرد و از کاری باز داشت ، پاداش و کیفر را بر پایه آن دو به او بشناساند و او را با توصیفِ پاداش و کیفرش، برحذر بدارد و تشویق نماید تا غلام، قدرت مولایش را درباره توانایی ای که برای امر و نهیش و تشویق و ترساندنش به او بخشیده است، بشناسد، تا این که دادگری و انصافش او را در بر گیرد و دلیلش برای عذر آوردن و از پیش ترساندن، بر او آشکار گردد تا هر گاه غلام از امر مولایش پیروی کرد ، جزایش دهد و هر گاه از نهیش خودداری نکرد ، کیفرش دهد ؛ یا [این که مالک غلام،] عاجز و ناتوان است و در نتیجه کارش را به او واگذار می کند و [غلام] چه نیکی یا بدی کند و چه فرمانبری یا نافرمانی نماید ، از کیفر و باز گرداندن او به پیروی امرش ناتوان است . و در اثبات ناتوانی [برای خداوند] ، نفی توانایی و الوهیّت (خدایی)، باطل نمودن امر و نهی و پاداش و کیفر، مخالفت با قرآن است ؛ چرا که خدا می فرماید: «و برای بندگانش، کفران را خوش نمی دارد و اگر سپاس دارید، آن را برای شما می پسندد» ، و سخن خداوند عز و جلاست که : «از خدا، آن گونه که حقّ پروا کردن از اوست، پروا کنید و زینهار که جز مسلمان بمیرید» و سخن خداوند است که : «و جِن و اِنس را نیافریدم، جز برای آن که مرا بپرستند.از آنان هیچ روزی ای نمی خواهم و نمی خواهم که مرا خوراک دهند» و سخن خداوند است که : «و خدا را بپرستید و چیزی را با او شریک مگردانید» و سخن خداوند است که : «خدا و فرستاده او را فرمان برید و از او در حالی که [ سخنان او را ]می شنوید، روی برنتابید» . بنا بر این ، هر کس بپندارد که خدای متعال امر و نهیش را به بندگان وا گذاشته است ، در حقیقت، ناتوانی را برای او اثبات نموده و پذیرفتن هر عمل خیر و شرّی را که [بندگان ]انجام داده اند، بر او لازم دانسته است و امر و نهی و وعده و تهدید خدا را با گمان این که خدا کارها را بدو وا گذاشته، باطل نموده است ؛ زیرا کسی که کار به او واگذار شده است ، طبق مشیّت خودش عمل می کند . پس اگر کفر یا ایمان را خواست، هیچ انکار و منعی برای او نیست . پس اگر هر کس تسلیم تفویض به این معنا شود، به یقین، همه گفته های ما (اعم از وعده و تهدید و امر و نهی خدا) را باطل نموده اهل این آیه است: «آیا شما به پاره ای از کتاب [ تورات ]ایمان می آورید و به پاره ای کفر می ورزید؟ پس جزای هر کس از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود، و روز رستاخیز، ایشان را به سخت ترین عذاب ها باز برند، و خداوند از آنچه می کنید، غافل نیست» . خدای متعال از آنچه اهل تفویض بِدان گردن نهاده اند، والاتر و بزرگ تر است. لیکن ما می گوییم: خداوند عز و جل مردم را با قدرت خود آفرید و آنان را توانمندی ای بخشید که با آن ، آنان را به اطاعت فرا خوانَد و آن گاه بر اساس اراده اش ، امر و نهیشان فرمود. پس، اطاعت آنان را پذیرفت و به همین خاطر، از ایشان خشنود گردید ، و از نافرمانی خویش نهیشان کرد و کسی را که از او نافرمانی نمود، سرزنش کرد و به خاطر آن، کیفرش داد . و تنها اختیاردار امر و نهی، خداوند است . هر چه را اراده کند ، بر می گزیند و به آن فرمان می دهد و هر چه را نپسندد، از آن باز می دارد و به خاطر توانمندی ای که در اختیار بندگان برای پیروی از امر و پرهیز از گناهانش گذاشته، آنان را جزا می دهد ؛ زیرا دادگری و انصاف و حکمت بالغه او پدیدار ، و حجت او با (بستن راه) عذر و بهانه ، و هشدار دادن ، رسا است . و انتخاب، تنها به دست اوست . از میان بندگانش، هر که را بخواهد، برای تبلیغ رسالت خود و احتجاج خویش بر بندگانش بر می گزیند . محمّد صلی الله علیه و آله را برگزید و او را با رسالت های خویش به سوی مردم برانگیخت . آن گاه کسی از کافرانِ قومش از روی حسد و تکبّر گفت : «چرا این قرآن بر مردی بزرگ از [ آن ] دو شهر، فرود نیامده است؟» و منظورش از مردی بزرگ، اُمیّه بن ابی صلت و ابو مسعود ثقفی بود . پس خداوند، انتخاب آنان را بیهوده دانست و نظرشان را روا نشمرد ، آن جا که می فرماید: «آیا آنان اند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟ ما [ وسایل ]معاشِ آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم و برخی از آنان را از نظر درجه، بالاتر از بعضی [ دیگر ]قرار داده ایم تا بعضی از آنها بعضی [ دیگر ] را در خدمت بگیرند، و رحمت پروردگار تو، از آنچه آنان می اندوزند، بهتر است» . و بدین خاطر، خدا از میان کارها آنچه را دوست داشت ، برگزید و از آنچه نمی پسندید، باز داشت . پس هر کس را که از او فرمان بَرد ، پاداش می دهد و هر کس را که سرکشی نماید ، کیفر می کند ، و اگر اختیار امرش را به بندگانش سپرده بود ، به یقین، به قریش اجازه می داد که امیّه بن ابی صلت و ابو مسعود ثقفی را انتخاب کنند ؛ چرا که آن دو در نزدشان از محمّد صلی الله علیه و آله برتر بودند. وقتی خداوند، مؤمنان را با این سخنش ادب فرمود: «و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد» ، به آنان انتخاب بر اساس خواسته هایشان را اجازه نداد و از آنان، جز پیروی امرش و پرهیز از نهیش را که به دست برگزیده اش آورده شده، نپذیرفت . پس، هر که از او فرمان بَرد، هدایت می یابد و هر که از او نافرمانی کند، گم راه می شود و بیراهه می رود، در حالی که حجّت خدا با برخوردار نمودن او از توانمندی برای پیروی امرش و پرهیز از نهیش ، همراه اوست . به همین خاطر، او را از پاداش محروم کرده و کیفرش را بر او فرود آورده است . و این ، نظرِ میان دو نظر (جبر و تفویض) است که نه جبر است و نه تفویض . امیرمؤمنان که درود خدا بر او باد عَبایه بن رِبعیِ اسدی را به همین آگاه ساخت، آن هنگام که وی از ایشان درباره قدرتی که بِدان می ایستد و می نشیند و کار می کند ، پرسید . امیر مؤمنان در پاسخ وی فرمود: «آیا از توانایی ای پرسیدی که بدون خدا آن را صاحب شده ای، یا [مشترک] با خدا؟» . عبایه ساکت شد . امیر مؤمنان به او فرمود: «ای عبایه! سخن بگو» . گفت : چه بگویم؟ ... فرمود: «می گویی که آن را از طریق خداوند، مالک شده ای ؛ خدایی که بدون تو ، آن را مالک است . پس اگر آن را به تو تملیک نماید، از بخشش اوست و اگر آن را از تو سلب کند ، از آزمون اوست . او مالک آن چیزی است که به تو تملیک نموده و بر چیزی که تو را بر آن نیرومند ساخته، تواناست . آیا از مردم نشنیده ای که هر وقتْ نیرو و توان می خواهند ، می گویند: هیچ نیرو و توانی جز از جانب خدا نیست؟» . عَبایه گفت : ای امیر مؤمنان! معنای آن چیست؟ فرمود: «هیچ نیرویی [برای پرهیز] از نافرمانی های خدا جز به سبب حمایت خدا نیست و هیچ توانی بر فرمانبری از خدا برای ما جز به یاری خدا نیست» . عبایه، جَست و دستان و پاهای ایشان را بوسید . و از امیر مؤمنان روایت شده: هنگامی که نَجده به حضور ایشان رسید تا درباره شناخت خدا از او بپرسد ، گفت : ای امیر مؤمنان! پروردگارت را با چه شناختی؟ فرمود: «با قوّه تشخیصی که [خدا] به من بخشیده و خِردی که مرا راهنمایی می کند» . گفت : آیا تو در آفرینش، بر آن سرشته ای؟ فرمود: «اگر در آفرینش چنین بودم، دیگر به خاطر نیکی ، ستایش، و به خاطر بدی ، سرزنش نمی شدم ، و [بلکه ]نیکوکار به سرزنش، سزاوارتر از بدکار بود . دانستم که خداوند، پایدار و ماندگار است و غیر از او ، پدیده است و ناپایدار و نابود شونده ، و قدیم (ازلی) و ماندگار، مانند پدیده و نابود شونده نیست» . نَجده گفت : ای امیر مؤمنان! می بینم که حکیم شده ای! فرمود: «دارای اختیار شده ام و اگر به جای نیکی، بدی به جا آورم ، بر آن کیفر می شوم» . نیز از امیر مؤمنان روایت شده که به مردی که پس از بازگشت از شام از او پرسید: ای امیر مؤمنان! به ما خبر بده که آیا رفتن ما به سوی شام، به قضا و قدر مربوط است؟ فرمود: «آری ، ای پیر ! شما از تپّه ای بالا نرفتید و به درّه ای فرود نیامدید، جز با قضا و قدری از جانب خداوند» . پیرمرد گفت : ای امیر مؤمنان! پس ، سختی هایم را به حساب خدا می گذارم [ ، که اختیاری در آنها نداشته ام] . [امام علیه السلام ] به او فرمود: «ای پیر! درنگ کن . به خدا سوگند که خداوند برای شما در راهی که می پیمودید و در جایگاهی که ایستاده اید ، و در بازگشتتان که بر می گشتید ، پاداش بزرگ قرار داد و شما در هیچ یک از کارهایتان مجبور و ناچار نبوده اید . شاید تو گمان برده ای که آن ، قضایی حتمی و قَدَری لازم است . اگر چنین بود ، پاداش و کیفر، بیهوده بودند و وعده و تهدید، از درجه اعتبار، ساقط می شدند و امور بر پایه حقیقت ها با اهلش همراه نمی گشتند . این سخن بت پرستان و دوستان شیطان است . همانا خداوند تبارک و تعالی [بندگان را] با وجود اختیار، امر نمود و [آنان را ]با بر حذر داشتن، نهی کرد و از روی اجبار، فرمانبری نشد و از روی شکست، نافرمانی نگشت و آسمان ها و زمین و میان آن دو را بیهوده نیافرید. «آن، گمانِ کسانی است که کفر ورزیده اند و وای بر آنان که کفر ورزیده اند از آتش جهنّم!» . پیر مرد برخاست و سر امیر مؤمنان را بوسید و این شعر را خواند: تو، آن امامی هستی که به سبب پیروی اش در روز نجات (رستاخیز) از خداوند بخشنده، آمرزش امید دارم از دین ما آنچه مُشتَبه بود، روشن ساختی پروردگار تو از جانب ما در این باره، بهشت را پاداش تو قرار دهد! در انجام دادن کار بد، هیچ عذری نیست چرا که آن را از روی ستم و نافرمانی مرتکب می شوم. امیر مؤمنان به موافقت با قرآن و نفی جبر و تفویض ، که هر کس تسلیم آن دو شود و از آن دو پیروی کند ، با باطل و کفر و تکذیبِ قرآن، همراه می گردد راهنمایی کرد ، و ما از گم راهی و کفر، به خدا پناه می بریم و هیچ گاه به جبر و تفویض، باورمند نمی شویم . ما به جایگاهی بین دو مقام، قائلیم و آن، امتحان و آزمایش شدن با توانمندی ای است که خداوند در اختیار ما قرار داده و ما را به وسیله آن، بر پایه آنچه قرآن بِدان گواه است، به اطاعت فرا خوانده است و امامان نیکوکردار از خاندان پیامبر که درود خدا بر آنان باد به آن معتقدند . مَثَل آزمودن با توانمندی، مَثَل مردی است که مالک برده و ثروت فراوانی است و می خواهد برده اش را با وجود آگاهی از سرنوشت او ، بیازماید . پس، بخشی از دارایی اش را که دوست دارد ، در اختیار او قرار می دهد و او را بر انجام دادن کارهایی که برده را با آنها آشنایی می دهد ، موظّف می نماید و به او فرمان می دهد که این دارایی را در آنها مصرف نماید و او را از کارهایی که نمی پسندد ، باز می دارد و پیشاپیش به او می گوید که از آنها پرهیز کند و از دارایی اش در آنها خرج نکند که دارایی می تواند به یکی از این دو صورت، مصرف شود : مصرف کردن دارایی، یکی در جهت پیروی از فرمان مولا و خشنودی او، و دیگری مصرف کردن آن در آنچه مولا نهی کرده و مورد خشم اوست . نیز او را به صورت آزمایشی در خانه ای ساکن می کند و به او خبر می دهد که سکونتش در آن، همیشگی نیست؛ بلکه سرایی غیر از آن هم دارد که او را به آن خواهد بُرد و پاداش و کیفر جاوید، در آن است ، که اگر غلام، دارایی ای را که مولایش در اختیارش نهاده، در جهتی که مولا امر کرده ، به کار گرفت ، برای او در آن سرایی که خبر داده که او را به آن خواهد برد ، پاداش جاوید می دهد ، و اگر آن دارایی را در جهتی که او را از خرج کردن در آن نهی نموده ، هزینه کند ، برای او کیفر جاوید را در سرای همیشگی قرار می دهد . [و در مثال ما،] در حقیقت ، مولا در این باره، مرز شناخته شده ای را تعیین کرده و آن ، مقدار بودنش در خانه نخستین است که او را [به اندازه آن] در آن ساکن نمود . پس هر گاه به آن مرز رسید ، مولا آن دارایی و غلام را عوض می کند ، بر این اساس که او پیوسته و در همه حال، صاحب دارایی و غلام است ، جز این که وعده داده آن دارایی را مادامی که در آن خانه نخستین است، از او نمی گیرد تا سکونت او در آن به پایان برسد . و او به وعده اش وفا می کند ؛ چرا که دادگری و وفا و انصاف و حکمت، از ویژگی های مولاست . آیا چنین نیست که اگر این غلام، آن دارایی را در جهت مأموریت یافته مصرف کند، لازم است که مولا با دادن پاداش او به وعده اش وفا نماید و با به خدمتگیری او در سرای فانی ، بر او کَرَم کند و بر پایه فرمانبری اش در دنیا ، پاداشِ نعمت ، در سرای ماندگار و جاوید عطایش نماید؟ نیز اگر غلام، آن دارایی ای را که مولایش در روزگار سکونتش در خانه نخستین در اختیار او قرار داده ، در جهت نهی شده هزینه کند و با فرمان مولایش مخالفت ورزد ، کیفر جاویدانی که او را از آن برحذر داشته بود ، بر او لازم است ، در حالی که ستمی به او روا نمی دارد ، به خاطر این که پیشاپیش، او را آگاه و آشنا کرده بود و تحقّق وعده و تهدید خویش را برای او واجب نموده بود . به این ویژگی ها مولای توانا و چیره توصیف می گردد . مولا [در مثال ما]، همان خداوند عز و جل است و غلام، همان فرزند آدمِ آفریده شده است ، و دارایی، قدرت گسترده خداست ، و آزمایش او، آشکار نمودن حکمت و قدرت از جانب اوست ، و سرای فانی، همان دنیاست ، و بخشی از دارایی غلام که مولای در اختیار او قرار داده ، همان توانمندی ای است که در اختیار فرزند آدم نهاده است ، و کارهایی که خداوند به هزینه کردن دارایی در آنها فرمان داده ، همان توانمندی برای پیروی از پیامبران و اعتراف به آن چیزی است که آنان از سوی خداوند عز و جل آورده اند ، و پرهیز از کارهایی که خدا از آنها نهی نموده ، [اجتناب از] راه های شیطان است . همچنین وعده او نعمت جاوید است که همان بهشت است و سرای فانی، همان دنیاست ، و سرای دیگر که ماندگار است ، همان آخرت است ، و قول بین جبر و تفویض ، همان آزمایش و امتحان و گرفتار شدن با توانمندی ای است که [خدا ]در اختیار بنده نهاده است. توضیح آن (قولِ بین جبر و تفویض)، در آن پنج مَثَلی است (1) که امام صادق علیه السلام بیان فرمود که آنها مجموعه فضیلت ها را گرد آورده اند و من با شاهدهای قرآنی، آنها را تفسیر می کنم ، إن شاء اللّه . سخن صادق علیه السلام ، معنایش کامل بودن آفرینش انسان و کامل بودن حواس و استواری خرد و تشخیص و گشودن زبان به سخن است و آن، این سخن خداوند است : «و به راستی ، ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [ بر مرکب ها ] بر نشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریده های خود، برتریِ آشکار دادیم» و خداوند عز و جل [در این آیه ]از برتری فرزندان آدم بر دیگر آفریدگان (اعم از : حیوانات ، درندگان ، جانداران دریا ، پرندگان و هر جنبنده ای که حواس آدمی، آنها را درک می کند) با تشخیص خرد و زبان، خبر داد. و نیز این سخن خداست : «به راستی، انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم» . و نیز این سخن خداوند : «ای انسان! چه چیزی تو را درباره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته است ؛ همان کس که تو را آفرید و [ اندام ] تو را درست کرد و [ آن گاه ] تو را سامان بخشید و به هر صورتی که خواست، تو را ترکیب کرد؟» و آیات بسیار دیگر . پس نعمت نخست خداوند بر انسان، سلامت خرد او و برتری او بر بسیاری از آفریدگانش به خاطر فضیلت خرد و امتیاز سخن گفتن است و آن، از این روست که هر جنبنده ای بر پهنای زمین، به حواس خود برپاست و در ذات خود، کامل است . خداوند، آدمیزاد را با سخن گفتن که در دیگر آفریدگانی که با حواس درک می کنند، وجود ندارد برتری داد . پس خداوند به جهت داشتن قوه نطق ، آدمیزاد را مالک دیگر آفریدگان نمود، تا این که امر و نهی کننده گردید و بقیّه رام او شدند ، چنان که خداوند فرمود: «این گونه [ خداوند ، ]آنها را برای شما رام کرد تا خدا را به پاس آن که شما را هدایت نمود ، به بزرگی یاد کنید» و فرمود: «و اوست کسی که دریا را برای شما مسخّر گردانید تا از آن، گوشت تازه بخورید و پیرایه ای را که می پوشید، از آن بیرون آورید» . و فرمود : «و چارپایان را برای شما آفرید . در آنها برای شما [ وسیله ]گرمی و سودهایی است و از آنها می خورید. و در آنها برای شما زیبایی است، آن گاه که [ آنها را ] از چراگاه بر می گردانید و هنگامی که [ آنها را ]به چراگاه می برید . و بارهای شما را به شهری می برند که جز با مشقّت بدن ها ، بِدان نمی توانستید برسید» . خداوند، انسان را به پیروی از امر خویش و اطاعت خود فرا خواند ، به جهت برتری دادن او از طریق متناسب نمودن جسم و کامل ساختن نطق و شناخت ، پس از آن که توانمندی انجام ندادن اطاعتی را که از آنان خواسته بود ، در اختیارشان نهاد ، به دلیل این سخن خداوند: «پس تا می توانید، از خدا پروا بدارید و بشنوید و فرمان ببرید» و نیز این سخن خدا: «خداوند، هیچ کس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند» و همچنین این سخن خداوند: «خداوند، هیچ کس را جز به قدر آنچه به او داده ، تکلیف نمی کند» و آیات بسیار دیگر . پس هر گاه حسّی از حواسّ بنده را از او گرفت ، تکلیف مربوط به آن حس را نیز از او بر می دارد ، مانند این سخن خدا در آیه : «بر نابینا و بر لنگ و بر بیمار ، ایرادی نیست» . همانا [خداوند در این آیه] از هر که این ویژگی را دارد، جنگ و همه کارهایی را که جز با آن [حس ]انجام نمی شوند ، برداشت . همچنین ، حج و زکات را بر توانا واجب نمود، به جهت توانمندی ای که برای انجام دادن آنها در اختیارش نهاد، و بر نیازمند، زکات و حج را واجب نکرد . سخن خداست که : «و برای خدا، حجّ آن خانه، بر عهده مردم است، [ البتّه بر ]کسی که بتواند به سوی آن، راه یابد» و سخن خداوند درباره ظِهار (2) است که : «و کسانی که زنانشان را ظِهار می کنند، سپس از آنچه گفته اند، پشیمان می شوند، بر ایشان [ فرض ]است که پیش از آن که با یکدیگر همخوابگی کنند، بنده ای را آزاد نمایند.» تا آن جا که می فرماید: «و هر که نتواند، باید شصت بینوا را خوراک بدهد» . همه اینها دلیل بر این است که خداوند تبارک و تعالی بندگانش را جز به آنچه توانمندی انجام دادن آن را در اختیار آنان نهاده باشد ، موظّف نمی کند و [نیز ]آنان را از مثل همین، نهی می کند . این است [معنای ]درستی آفرینش . و سخن او که فرمود: «باز بودن راه»، بدین معناست که در آن راه، مراقبی بر او نباشد که از او جلوگیری کند و او را از عمل به آنچه خداوند امر کرده، باز دارد و این، سخن خدا درباره کسی است که ناتوان شده و از عمل او جلوگیری گردیده و هیچ چاره ای نمی یابد و هیچ راهی در پیش رویش گذاشته نمی شود ، چنان که خدای متعال فرمود: «مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستی که توان چاره جویی ندارند و راهی نمی یابند» . پس خداوند، خبر داد که فرودست، راهش باز نیست و تکلیفی ندارد، آن گاه که نسبت به ایمان، دلارام باشد. و [سخن او که فرمود :] «فرصت داشتن»، عمری است که انسان از زمانی که شناخت بر او واجب می گردد تا وقت اَجَل ، از آن بهره می برد و آن، از زمان تشخیص دادن و به سنّ بلوغ رسیدن اوست تا وقتی که اَجَلش فرا رسد . پس، هر کس در [راه] حق بمیرد و به کمال نرسد ، بر خیر است و آن، این سخن خداوند است: «و هر کس به قصد مهاجرت در راه خدا و پیامبر او، از خانه اش در آید سپس مرگش در رسد، پاداش او قطعا بر خداست» ، هر چند که به همه برنامه های دینی اش به دلیل نداشتن فرصت اتمام کار ، عمل نکرده باشد . خداوند در این سخنش ، بر انسان بالغ، چیزی را ممنوع کرده که بر کودک، تا وقتی که به سنّ بلوغ نرسیده ، ممنوع نکرده است : «به مردان باایمان بگو که دیده فرو نهند و پاک دامنی بورزند، که این برای آنان، پاکیزه تر است؛ زیرا خدا به آنچه می کنند، آگاه است» تا آخر آیه . پس برای زنان در آشکار نمودن زینت بر کودک، منعی قرار نداده است . همچنین احکام الهی بر کودک جاری نمی گردد. و سخن او که فرمود : «داشتن توشه»، به معنای [داشتن ]ثروت و داراییِ کافی است که بنده بتواند از آن برای انجام دادن فرمان الهی کمک بگیرد و آن ، این سخن خداست: «بر نیکوکاران، ایرادی نیست» . آیا نمی بینی که خدا [با این سخن]، عذر کسی را که خرجیِ [راه] ندارد ، پذیرفته و حجّت را بر کسی که توشه و مرکب، او را بر حج و جهاد و مانند اینها توانا ساخته اند، تمام نموده است و همچنین عذر نیازمندان را پذیرفته و در دارایی ثروتمندان، حقّی را برای آنان واجب نموده است : «[ این صدقات ]برای آن [ دسته از ]نیازمندانی است که در راه خدا فرو مانده اند ، که نمی توانند [ برای تأمین هزینه زندگی ] در زمین ، سفر کنند. از شدّت خویشتنداری، فرد بی اطّلاع، آنان را توانگر می پندارد. آنها را از سیمایشان می شناسی. با اصرار، [ چیزی را ] از مردم نمی خواهند» ؟ پس به بخشوده شدن آنان، امر کرده و به فراهم نمودن چیزی که توانایی اش را ندارند و در اختیارشان نیست، موظّفشان نساخته است. امّا سخن او درباره «عامل برانگیزنده» ، همان نیّتی است که انسان را به انجام دادن همه کارها فرا می خواند و حس مربوط به آن ، قلب است . پس، هر کس کاری انجام دهد ، در حالی که دینی دارد که دلش پابند آن نیست، خداوند، عملی را از او نمی پذیرد ، جز به راستی در نیّت . به همین جهت نیز درباره منافقان، چنین خبر داده است : «به زبانِ خویش چیزی می گفتند که در دل هایشان نبود، و خدا به آنچه می نهفتند، داناتر است» . سپس جهت سرزنش مؤمنان، [این آیه را ]بر پیامبرش صلی الله علیه و آله نازل فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید؟ نزد خدا، سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید» . پس هر گاه کسی سخنی گفت و به سخنش اعتقاد داشت ، نیّت، او را به تصدیق سخن با انجام دادن کار، فرا می خواند ، و هر گاه به سخن خود اعتقاد نداشت، حقیقتِ آن روشن نمی گردد . همانا خداوند در سخنش، راستی در نیّت را روا دانسته است ، هر چند کار ، به دلیل وجود مانعی که از ظهور آن جلوگیری می کند ، با نیّت، موافق نباشد: «مگر آن کس که مجبور شده است، ولی قلبش به ایمان، اطمینان دارد» و [نیز در این ]سخنش : «خداوند ، شما را به سوگندهای لغوتان مؤاخذه نمی کند» . پس، قرآن و احادیث پیامبر خدا دلالت می کنند که قلب ، مالک همه حواس است و کارهای آنها را تصحیح می کند . آنچه را قلب درست کرده ، چیزی نمی تواند باطل کند . این، توضیحِ همه آن پنج چیزی است که صادق علیه السلام بیان فرمود و در جایگاه بین دو جایگاه که همان جبر و تفویض اند گرد آمده اند . پس هر گاه همه این پنج چیز برای انسان فراهم شوند ، بر او واجب است که به طور کامل به آنچه خداوند عز و جل و پیامبرش فرمان داده اند ، عمل نماید ، و هر گاه بنده یکی از آنها را نداشت ، به همان میزان ، تکلیف از او ساقط است.

.

1- .یعنی کامل بودن خلقت ، باز بودن راه ، فرصت داشتن ، توشه و انگیزه . توضیح این عناوین در ادامه حدیث می آید .
2- .ظِهار ، این است که شوهر به همسرش بگوید : پشت تو ، چون پشت مادر من است (تو نسبت به من به منزله مادرم هستی) . برای توضیح بیشتر به کتب فقهی مراجعه شود .


ص: 430

. .



ص: 431

. .



ص: 432

. .



ص: 433

. .



ص: 434

. .



ص: 435

. .



ص: 436

. .



ص: 437

. .



ص: 438

. .



ص: 439

. .



ص: 440

. .



ص: 441

. .



ص: 442

. .



ص: 443

. .



ص: 444

. .



ص: 445

. .



ص: 446

. .



ص: 447

. .



ص: 448

. .



ص: 449

. .



ص: 450

. .



ص: 451

. .



ص: 452

. .



ص: 453

. .



ص: 454

. .



ص: 455

. .



ص: 456

. .



ص: 457

. .



ص: 458

. .



ص: 459



تحلیلی درباره جبر و تفویض و امر بین الأمرین

اشاره

تحلیلی درباره جبر و تفویض و امر بین الأمرینبحث جبر و تفویض ، از دیرباز ، ذهن انسان را به خود مشغول ساخته است . اگر به فلسفه باستان بنگریم ، می بینیم که در قرن چهارم پیش از میلاد ، رواقیان به جبر (1) و اپیکوریان به تفویض (2) اعتقاد داشته اند . در عصر جدید نیز ، دکارت ، تفویضی است (3) و اسپینوزا ، جبری (4) . در قرآن کریم آمده است که مشرکان مکّه به منظور توجیه شرک آوردن خویش ، از نظریّه جبر ، سود می جسته اند : «سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَآءَ اللَّهُ مَآ أَشْرَکْنَا وَلَا ءَابَآؤُنَا . (5) کسانی که شرک ورزیدند ، به زودی خواهند گفت : «اگر خدا می خواست ، نه ما و نه پدرانمان شرک نمی ورزیدیم»» . گزارش های تاریخی نشان می دهند که در صدر اسلام نیز اعتقاد به جبر و یا دست کم ، پرسش درباره این مسئله به طور جدّی ، مطرح بوده است . (6)


.

1- .تاریخ فلسفه : ج 1 ص 537 538 .
2- .تاریخ فلسفه : ص 557 .
3- .اصول فلسفه : اصل 35 ص 62 ، تأمّلات : ص 63 .
4- .اخلاق : ص 119 .
5- .انعام : آیه 148 .
6- .ر.ک : طبقات المعتزله : ص 9 11، تاریخ المذاهب الإسلامیّه : ص 95 .


ص: 460



یک . نظریّه جبر

طرفداران «نظریّه جبر» در علوم مختلف

برای روشن شدن این مسئله ، این موضوع را در سه بخشِ «نظریّه جبر» ، «نظریّه تفویض» و «نظریّه نه جبر و نه تفویض» مورد بررسی قرار می دهیم .

یک . نظریّه جبرجبر ، در مقابل اختیار و آزادی است . انسان مجبور، انسانی است که قدرت و اختیار و آزادی ندارد . انسان در مورد عملی خاص ، وقتی قادر و مختار است که توانایی اراده و انجام دادن آن عمل و نیز توانایی ترک اراده و انجام ندادن آن عمل را داشته باشد. علّامه حلّی در تعریف قدرت می گوید : القدره صفه تقتضی صحّه الفعل من الفاعل لا إیجابه ؛ فإنّ القادر هو الّذی یصحّ منه الفعل والترک معا . (1) قدرت ، صفتی است که امکان صدور فعل از فاعل را به همراه دارد و نه لزوما تحقّق فعل را؛ چرا که قادر، کسی است که امکان انجام دادن یا انجام ندادن کار (هر دو) را با هم داشته باشد . بنابر این انسان مجبور کسی است که همچنین قدرت و اختیار نداشته باشد برای نمونه ، اگر دست و پای کسی را ببندند و به زور در حلق او شراب بریزند، هر چند این شخص ، خوردن شراب را انجام می دهد، امّا در انجام دادن این کار ، مختار نیست ؛ چرا که نمی توانسته آن را ترک کند . طرفداران نظریّه جبر ، معتقدند که انسان در هیچ عملی اختیار ندارد و آزاد نیست ؛ یعنی هیچ عملی را نمی توان یافت که فعل و ترک آن برای انسان ممکن باشد .

طرفداران «نظریّه جبر» در علوم مختلفنظریّه جبر ، در علوم مختلف طرفدارانی دارد و در هر علم ، منشأ خاصّی برای آن


.

1- .کشف المراد : ص 248 .


ص: 461

لحاظ می شود . در جامعه شناسی، جبر اجتماعی که ناشی از روابط اجتماعی حاکم بر انسان هاست مطرح می شود . در روان شناسی، جبر روان شناختی که ناشی از وضعیّت جسمی و روحی فرد است مطرح می شود . در فلسفه، گروهی جبرِ علّی و معلولی را منشأ جبر می دانند و در کلام ، جبرِ ناشی از خداوند و اراده و قدر و قضای او مطرح است . در این مبحث ، جبرِ مطرح شده در علم کلام مورد نظر است، هر چند پس از اثبات بطلان این نوع جبر ، اشاره ای هم به ردّ انواع دیگر جبر خواهیم داشت . شهرستانی در مورد جبرِ مطرح شده در کلام و اقسام آن می گوید : جبر ، در حقیقت ، سلب فعل از بنده و نسبت دادن آن به پروردگار متعال است . جبرگرایی ، گونه هایی دارد : جبرگراییِ ناب که به هیچ وجه فعل و قدرتی برای بنده قائل نیست و جبرگراییِ میانه که اجمالاً قدرتی برای بنده قائل است ؛ امّا بی هیچ اثری . (1) در کتاب های مذاهب و فرق اسلامی ، نخستین فرقه ای که «جبریّه» نامیده شده است ، مُرجئه جبریّه به رهبری جهم بن صفوان است . (2) به این گروه ، جهمیّه نیز می گویند . اینان ، «جبرگرای ناب»اند . (3) شهرستانی ، عقیده جهم را چنین توصیف می کند : همانا انسان بر چیزی قدرت و به داشتن استطاعت ، توصیف نمی شود. او در کارهایش مجبور است و هیچ قدرت و اراده و اختیاری از خود ندارد. خداوند متعال، افعال انسان را خلق می کند ، همان گونه که [افعالِ ]همه

.

1- .الملل والنحل : ج 1 ص 85 .
2- .جهمیّه، یاران جهم بن صفوان اند . او از جبرگرایانِ ناب بود و بدعتش در تِرمِذ، آشکار شد . مسلم بن اَحوزِ مازنی، وی را در مَرو، در اواخر حکمرانی بنی امیّه کشت (الملل و النحل : ج 1 ص 86) .
3- .الفرق بین الفرق : ص 211 .


ص: 462

جمادات را خلق می نماید؛ ولی افعالْ مجازا به انسان نسبت داده می شوند، همان گونه که مجازا به جمادات نسبت داده می شوند، چنان که گفته می شود: «درخت، میوه داد»، «آب، جاری شد»، «سنگ، تکان خورد»، «خورشید، طلوع کرد و غروب کرد»، «آسمان، ابری شد و بارید»، «زمین، لرزشی کرد و رویید» و مانند اینها. ثواب و عقاب، جبر است ، چنان که همه افعالْ جبرند... وقتی جبرْ ثابت شد ، تکلیف نیز جبر می شود. (1) یکی از جریان های مهمّ اعتقادی در اسلام ، اهل حدیث هستند . اینان ، خود را جبری نمی دانند؛ امّا لازمه سخنانشان جبر است . احمد بن حنبل در اعتقادنامه خود می گوید : خداوند ، حکمش را بر بندگان ، جاری ساخت و آنان نمی توانند از حکم او بیرون بروند ؛ بلکه همگی به همان سمتی در حرکت اند که برایشان قرار داده است . و ناگزیر در همانی قرار دارند که برایشان مقدر کرده است . و آن ، عین دادگری خداوند عز و جل است . زنا ، دزدی ، می گساری ، آدم کشی ، حرامخواری ، شرک به خداوند عز و جل ، و گناهان و نافرمانی ها، همگی با قضا و قدر خدا هستند، بی آن که کسی را بر خدا حجتی باشد . بلکه خداوند بر بندگانش ، حجّت رسا دارد و «از آنچه می کند ، پرسیده نمی شود و آنان مورد پرسش قرار می گیرند» ... . هر کس بپندارد که خداوند عز و جل برای بندگانی که نافرمانی می کنند ، خیر و طاعتْ خواسته و بندگان هم برای خودشان شر و نافرمانی خواسته اند و بر اساس خواستشان عمل می کنند ، پنداشته که خواست بندگان بر خواست خدا ، برتر است . و کدام افترا بر خدا ، بزرگ تر از این است؟! (2) مصداق بارز «جبرگرایی میانه» ، اشاعره هستند، هر چند که آنان خود را جبری

.

1- .الملل و النحل : ج 1 ص 86 .
2- .ر.ک : بحوث فی الملل و النحل : ج 1 ص 161 .


ص: 463

نمی دانند . اشاعره ، عمومیّت قضا و قدر جبری در افعال را می پذیرند و قائل اند که همه چیز از جمله افعال اختیاری انسان ، مخلوق خدایند. ابو الحسن اشعری (پایه گذار نظریّه اشاعره) می گوید : هیچ کننده ای ، حقیقتاً جز خداوند برای آن نیست . (1) وی برای این که از جبر ، رهایی یابد و برای انسان ، نقشی در نظر بگیرد ، «نظریّه کسب» را مطرح می کند. به اعتقاد او فقط قدرت قدیم ، در خلق و ایجاد فعل ، مؤثّر است و این قدرت ، از آنِ خداست ؛ امّا انسان نیز از قدرت حادث ، برخوردار است و اثر قدرت حادث ، احساس آزادی و اختیار است ، نه انجام دادن کار . مقصود از «کسب» ، مقارنت ایجاد فعل در انسان با ایجاد قدرت حادث در انسان است ؛ امّا از آن جا که هم فعل و هم قدرت حادث ، هر دو ، به وسیله خدا انجام می پذیرند ، «کسب» نیز مخلوق خدا خواهد بود . وی می گوید : اگر کسی بگوید : «چرا شما می پندارید که دستاورد بندگان ، آفریده خداوند والاست؟»، به او گفته می شود : این را از این رو گفتیم که خداوند متعال گفته است : «و خداوند ، شما و کردارتان را آفریده است» (2) . (3) بنا بر این ، اشاعره انسان را دارای قدرت حادثی می دانند که اثری در ایجاد فعل ندارد، و این ، همان نظریّه جبرگرایی میانه است . دلیل این که اشاعره ، «کسب» را به انسان نسبت می دهند ، این است که فعل و قدرت حادث ، در وجود انسانْ حادث می شود، همان طور که به چیزی که

.

1- .اللمع : ص 39 .
2- .صافّات : آیه 96 .
3- .اللمع : ص 40 .


ص: 464



دلایل نظریّه جبر و نقد آنها

1 . تمسّک به قضا و قدر

نقد دلیل نخست

حرکتْ در آن حلول کرده، متحرّک می گویند . (1)

دلایل نظریّه جبر و نقد آنهاطرفداران نظریّه جبر ، به دو دلیل ، تمسّک کرده اند که اجمالاً به طرح و نقد آن دو می پردازیم :

1 . تمسّک به قضا و قدرمهم ترین دلیل متکلّمان جبری مذهب، قضا و قدر خداوند است . در عبارات احمد بن حنبل دیدیم که وی اختیار انسان را منافی با عمومیّت قضا و قدر خداوند می داند. وی معتقد است که اگر خداوند برای انسان ، کاری مثل خوردن شراب را تقدیر کرده باشد ، ولی انسانْ آزاد باشد که آن را ترک کند و این کار را انجام ندهد، خداوند ، مغلوب و انسان ، غالبْ فرض می شود .

نقد دلیل نخستدر پاسخ این دلیل ، باید گفت که قضا و قدر در افعال اختیاری انسان ، به معنای مجبور کردن او به اعمال خاصّی نیست ؛ بلکه تقدیر خداوند در این باره ، به این معناست که خداوند ، برای قدرت و توانایی انسان ، حدّی قائل شده و به اندازه معیّنی به انسان ، قدرت بخشیده است . قضای خداوند نیز به این معناست که خداوند به این محدودیت ، حکم کرده و آن را ایجاد نموده است . البتّه به کار بردن این قدرت محدود نیز ، مشروط به اذن خداست . بنا بر این اگر انسان معصیت کند، خداوند ، مغلوب نمی شود ؛ چرا که خود خداوند ، قدرت معصیت را به انسان داده و در هنگام معصیت نیز ،


.

1- .ر.ک : اللمع : ص 37 .


ص: 465



2 . تمسّک به توحید اَفعالی

نقد دلیل دوم

دلایل بطلان نظریّه جبر

اشاره

تکوینا مانع صدور معصیت نشده است ، هر چند تشریعا و از طریق پیامبرانش به انسان ها اعلام کرده است که به معصیت ، رضایت تشریعی ندارد .

2 . تمسّک به توحید اَفعالیدلیل دیگر طرفداران جبر از جمله اشعری بر نظریّه جبر ، توحید اَفعالی خداوند است که بر اساس آن ، فاعل همه افعال ، خداست . او در این باره به این آیه استدلال کرده است : «وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ» (1) و «ما تعملون» را همه افعال انسان ها دانسته است .

نقد دلیل دومدر مورد توحید افعالی باید گفت که اگر توحید اَفعالی ، به معنای انجام شدن همه کارها (از جمله کارهای اختیاری انسان و گناهان او) به وسیله خدا باشد، این معنا همان جبر است و سخنی است نادرست . معنای درست توحید اَفعالی ، این است که قدرت و توانایی انجام دادن همه افعال ، از سوی خداست ؛ یعنی حتّی آن گاه که انسانْ کاری اختیاری انجام می دهد ، نیز ، قدرت آن را از خدا دریافت کرده است . آیه یادشده هم خطاب به بت پرستان است و «ما تعملون» ، بت ها هستند ، نه افعال انسان ها .

دلایل بطلان نظریّه جبرعلاوه بر این که دلایل طرفداران جبر برای اثبات مدّعایشان کافی نیست و در واقع ، هیچ دلیلی برای این نظریّه وجود ندارد، چندین دلیل وجود دارد که بطلان این نظریّه را ثابت می نماید :


.

1- .صافّات : آیه 96 .


ص: 466



1 . علم حضوری به آزادی در افعال

1 . علم حضوری به آزادی در افعالروشن ترین دلیل ردّ نظریّه جبر ، وجدان و علم حضوری انسان به خود و افعال خویش است . اگر انسان به خود باز گردد و به افعالش توجّه کند، در می یابد که عملی را که اراده کرده و انجام داده ، می توانسته اراده نکند و انجام ندهد ، یا کاری را که اراده نکرده و انجام نداده ، می توانسته اراده کند و انجام دهد . از سوی دیگر ، معنای اختیار ، همین آزادی در انجام دادن و ترک است و علم حضوری ، قوی ترین و معتبرترین علم انسان است . بر این اساس ، هم بطلان نظریّه جبرگراییِ ناب ، ثابت می شود (چون انسان به قدرت خویش ، علم حضوری و وجدانی دارد) و هم نظریّه جبرگرایی میانه ، ابطال می گردد (چون انسان به تأثیر قدرت خویش بر عمل اختیاری اش نیز علم حضوری دارد) . این برهان، افزون بر ابطالِ جبر کلامی، جبر اجتماعی ، روانی و فلسفی را نیز ابطال می نماید ؛ چرا که هر چند ساختار جامعه و جسم و روان، بر افعال انسانْ مؤثّر است و این تأثیر در برخی موارد ، فوق العاده زیاد است ، امّا انسان با علم حضوری در می یابد که تأثیر عوامل مذکور ، علّت تامّه برای انجام دادن کارها نیست ؛ بلکه او به رغم اقتضائات روانی و اجتماعی، می تواند راه دیگری را انتخاب کند . به سخن دیگر، عوامل روحی و اجتماعی ، ممکن است انتخاب کاری را دشوار نمایند ؛ امّا انتخاب کارِ دشوار، محال نیست و انسان می تواند کار دشوار را نیز انتخاب نماید . واقعیّت نیز ، گواه این مدّعاست ؛ چرا که به چشم خود می بینیم که برخی افراد، به رغم خانواده ناشایست و اجتماع فاسد، راه صحیح


.



ص: 467



2 . جایز نبودن اِسناد «کار قبیح» و «ظلم» به خدا

زندگی را انتخاب می کنند و به عکس ، شماری از کسانی که در خانواده های شایسته ، پرورش یافته اند و محیط زندگی آنان سالم است، راه فساد و تباهی را بر می گزینند . علّیت فلسفی نیز چیزی جز مجموعه عوامل مؤثّر بر افعال انسان نیست که هیچ گاه موجب سلب اراده از انسان نمی گردد و به تعبیر دیگر ، علّیت فلسفی در مورد افعال انسان ، هیچ گاه تحقّق نمی یابد .

2 . جایز نبودن اِسناد «کار قبیح» و «ظلم» به خدادلیل دیگر بطلان نظریّه جبر ، این است که لازمه این نظریّه ، اِسناد دادن کارهای قبیح به خدا و ظالم دانستن خداست . اگر فاعلِ همه افعال ، از جمله کارهای قبیح انسان را خدا بدانیم، این کارها به خدا منتسب خواهند شد. از سوی دیگر ، مجبور کردن انسان ها به گناه و مجازات آنها به خاطر انجام دادن گناه ، ظلمی آشکار است . این ، در حالی است که عقلاً محال است که خداوند ، مرتکب ظلم و کارهای قبیح گردد . به جهت همین ارتباطِ میان نظریّه جبر و عدل خداوند است که متکلّمان امامیّه ، بحث جبر و اختیار را در ذیل بحث عدل خداوند و یا افعال خداوند ، مطرح می کنند و با ردّ نظریّه جبر ، ظلم و کارهای قبیح را از خداوند ، نفی می نمایند . (1) قرآن کریم تصریح می فرماید که هر انسانی به مقتضای دستاوردهای خود ، پاداش می بیند و در نزد خداوند ، هیچ کس مورد ستم قرار نمی گیرد : «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلَا یُجْزَی إِلَا مِثْلَهَا وَهُم


.

1- .ر.ک : کشف المراد : ص 308 .


ص: 468

لَا یُظْلَمُونَ . (1) هر کس نیکی ای بیاورد ، ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس بدی ای بیاورد ، جز مانند آن جزا نمی شود و بر آنان ستم روا نمی گردد» . «الْیَوْمَ تُجْزَی کُلُّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ . (2) امروز ، هر کسی به [موجب] آنچه انجام داده است ، مجازات می شود . امروز، ستمی نیست . همانا خدا زودشمار است» . بی تردید اگر انسان در انجام دادن کارهای ناشایست مجبور باشد ، کارهای او دستاورد او نیستند و مجازات کردن او ظلم است . در فصل هشتم به تفصیل ، مسئله جبر و تفویض و چیزی میان آن دو، از نگاه قرآن و احادیث اسلامی تبیین شده و منافات داشتن نظریّه جبر با عدالت خداوند ، مورد تأکید قرار گرفته است . از امام علی علیه السلام نقل شده است که : لا تَقولوا : أَجبَرَهُم عَلی المَعاصیَ ، فَتَظلِموه . (3) نگویید : آنها را به گناهان وا داشته ، که به او ستم می کنید. نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده : اللّهُ أَعدَلُ مِن أن یُجبِرَ عَبدا عَلی فِعلٍ ثُمَّ یُعَذِّبَهُ عَلَیهِ . (4) خداوند ، عادل تر از آن است که بنده ای را به کاری وا دارد و آن گاه او را برای آن ، عذاب کند .

.

1- .انعام : آیه 160 .
2- .غافر : آیه 17 .
3- .. ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 9 ص 14 ح 6105 .
4- .. ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 9 ص 20 ح 6114 .


ص: 469



3 . مردود بودن نفی حسن و قبح عقلی و آموزه های دینی

دو . نظریّه تفویض

معانی تفویض

3 . مردود بودن نفی حسن و قبح عقلی و آموزه های دینینظریّه جبر، علاوه بر این که با عدل خداوند منافات دارد، حکمت نبوّت، امامت، معاد و نیز همه آموزه های دینی و حسن و قبح عقلی را نفی می نماید ؛ چرا که انسان مجبور ، همچون حیوانات و جمادات خواهد بود و در مورد این موجودات نمی توان سخن از مسئولیت و تکلیف و شریعت و معاد و دیگر آموزه های دینی به میان آورد . بنا بر این ، دلایلی که آموزه های یادشده را اثبات می کنند ، همگی دلایل ردّ نظریّه جبر نیز هستند .

دو . نظریّه تفویضتفویض در لغت ، به معنای واگذار کردن و تسلیم کردن امری به دیگری است و در احادیث و علم کلام ، معانی متعدّدی دارد. در این جا ابتدا به این معانی اشاره می کنیم و پس از آن ، معنای مورد بحث در مسئله جبر و اختیار را توضیح خواهیم داد .

معانی تفویضواژه «تفویض» در قرآن ، احادیث و اصطلاح علما ، کاربردهای مختلفی دارد ، مانند : 1 . تفویض اخلاقی، یعنی انسان ، امور مربوط به خدا را به خدا واگذار کند و در کارها بر او توکّل نماید . 2 . تفویض تشریعی (اباحیگری) ، بدین معنا که خداوند ، تکلیفی بر انسان مقرّر نکرده و تشریع را به خودِ او واگذار نموده است .


.



ص: 470

3 . تفویض بخشی از امور دینی از جانب خدا به انبیا یا اوصیای آنان . 4 . تفویض تکوینی، به معنای واگذار کردن آفرینش و یا تدبیر امور مخلوقات به انبیا و یا اوصیای آنان . 5 . تفویض تفسیرِ شماری از صفات خداوند (مانند صفات خبری (1) ) به او . گفتنی است که در این جا ، صحّت و بطلان هیچ یک از این معانی را بررسی نمی کنیم . 6 . تفویض در مقابل جبر، یعنی واگذاری افعال انسان به طور مطلق به خود او . بر اساس نظریّه تفویض که مقابل نظریّه جبر است انسان در محدوده افعال تفویض شده به او ، اصل «توانایی انجام دادن امور» را از خدا دریافت کرده است و پس از این دریافت، او خود در افعال خویش استقلال دارد و تحقّق این افعال ، منوط به اذن و اجازه تکوینی خدا نیست ؛ بلکه خداوند نسبت به این افعال ، فاقد قدرت و توانایی است . این نظریّه در تاریخ علم کلام و فرق و مذاهب ، به دو گروه نسبت داده شده است : گروه اوّل ، قَدَریانِ نخستین هستند که در رأس آنها ، معبد جُهَنی و غیلان دمشقی قرار دارند . البتّه اسناد تاریخی و حدیثی ، مفوّضه بودن این گروه را اثبات نمی کنند ؛ امّا در کتاب های فرق و مذاهب ، عقیده تفویض و نفی قضا و قدر

.

1- .صفات خبری ، صفاتی هستند که در قرآن و احادیث به خداوند ، نسبت داده شده اند ؛ ولی اثبات این صفات برای خدا از طریق عقل ، امکان پذیر نیست ، مانند : داشتن چهره و دست . برخی از اهل حدیث (مانند مالک بن انس و نیز ماتِریدی) ، معتقد به این معنا از تفویض بوده اند (ر . ک : الملل و النحل : ج 1 ص 85 و التوحید : ص 74) .


ص: 471

الهی ، به این گروه نسبت داده شده است . (1) از آن جا که کتاب های این متکلّمان در دست نیست، نمی توان در این باره قضاوت قطعی نمود . گروه دوم ، معتزله هستند . این گروه نیز خود را مفوّضه یا قَدَری نمی دانند . متکلّمان امامیّه نیز معمولاً معتزله را طرفداران اختیار و هم رأی با امامیّه می دانند ؛ (2) امّا لازمه برخی عقاید معتزله ، تفویض است . قاضی عبد الجبّار معتزلی ، فصل مستقل و مبسوطی از کتاب المغنی را به عنوان «فی استحاله مقدور لقادرین أو لقدرتین» اختصاص داده و دلایل متعدّدی بر این نظریّه اقامه کرده است . وی از استادانش (ابو علی جبّایی و ابو هاشم جبّایی) نیز مطالبی در تأیید این نظریّه نقل نموده است . بر اساس این نظریّه ، خداوند بر افعال انسان ، قدرت ندارد ؛ چرا که انسان بر افعال اختیاری خویش قدرت دارد . در نتیجه اگر خداوند نیز به این افعالْ قادر باشد، تعلّق دو قادر بر یک مقدور پیش می آید ، که محال است . لازمه این نظریّه ، عجز و ضعف خدا و محدود شدن سلطنت اوست ؛ چرا که بر اساس این نظریّه ، خداوند بر افعال اختیاری انسان ها سلطنت ندارد و عاجز از این است که جلوی صدور فعل انسان ها را بگیرد ، در حالی که محدودیت و عجز و ضعف ، از ویژگی های مخلوق است و نمی توان این صفات را به خالق نسبت داد. امام باقر علیه السلام در رابطه با بطلان نظریّه تفویض (در کنار بطلان نظریّه جبر) می فرماید : لَم یُفَوِّض الأَمرَ إِلی خَلقِهِ وَهنا مِنهُ وَضَعفا ، وَلا أَجبَرَهُم عَلی مَعاصیهِ ظُلما . (3) خداوند از روی سستی و ناتوانی ، کار را به آفریده اش نسپرده و آنها را از روی

.

1- .آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی : ج 6 ص 45 .
2- .نهج الحقّ و کشف الصدق : ص 101، أنوار الملکوت فی شرح الیاقوت : ص 110، کشف المراد : ص 308، النافع یوم الحشر : ص 27 و 156، أوائل المقالات : ص 15 .
3- .بحار الأنوار : ج 5 ص 17 .


ص: 472



سه . نظریّه «نه جبر و نه تفویض»

ستم ، به گناهان وا نداشته است . نقل شده است که شخصی قَدَری ، وارد شام شد و مردم از مناظره با او در ماندند . عبد الملک بن مروان از والی مدینه خواست تا امام باقر علیه السلام را برای مناظره با او به شام بفرستد. امام باقر علیه السلام فرزند خود ، امام صادق علیه السلام ، را برای مناظره فرستادند . قَدَری به امام صادق علیه السلام گفت : هر چه می خواهی بپرس . و امام علیه السلام فرمود : «سوره حمد را بخوان» . آن شخص شروع به خواندن سوره حمد کرد تا آن که به آیه: «تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می خواهیم» رسید . در این هنگام ، امام علیه السلام به او فرمود : قِف . مَن تَستَعینُ وَما حاجَتُکَ إِلی المَعونَهِ؟ إِنَّ الأَمرَ إِلَیکَ. درنگ کن . از چه کسی کمک می خواهی و چه نیازی به کمک داری؟ کار ، که به تو واگذار شده است . قَدَری در پاسخ فرو ماند و بُهت زده ، سکوت اختیار کرد . (1) گفتنی است که معتزله بر اساس همان ادلّه ای که در ردّ نظریّه جبر گفته شد، اختیار انسان را می پذیرند ؛ امّا چنان که دیدیم ، اختیارشان سر از تفویض در می آورد . در نظریّه «چیزی بین دو جبر و تفویض» ضمن اثبات اختیار، تفویض نیز رد می شود .

سه . نظریّه «نه جبر و نه تفویض»امامانِ اهل بیت علیهم السلام ضمن ردّ نظریّه جبر و نظریّه تفویض ، نظریّه صحیح را «جایگاهی میان جبر و تفویض» دانسته اند . امام صادق علیه السلام در حدیثی می فرماید :


.

1- .ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 9 ص 42 ح 6154 .


ص: 473

لا جَبرَ وَلا قَدَرَ وَلَکِن مَنزِلَهٌ بَینَهُما . (1) نه جبر است و نه قدر است ؛ بلکه جایگاهی میان این دو است . بر اساس این نظریّه ، انسان ها مجبور نیستند (چرا که دارای قدرت و اختیارند) و از سوی دیگر ، کارها به طور مطلق ، به انسان ها تفویض نشده است (چرا که خداوند نیز نسبت به مقدورات انسان ها قادر است) ؛ بلکه مالکیّت انسان در طول مالکیّت خداست و خداوند عز و جل به داشتن قدرت، مالک تر و تواناتر است . از این رو ، هر لحظه که بخواهد ، می تواند از به کار گرفته شدن قدرت به وسیله انسان یا تأثیر قدرتِ اعطا شده به او جلوگیری کند و یا اصل قدرت را از انسان، سلب نماید. در احادیث آمده است : هُوَ ... القادِرُ عَلی ما أَقدَرَهُم عَلَیهِ . (2) اوست .. . توانایی که آنان را بر انجام دادن آن توانمند کرده است . چکیده بررسی ، این که : بنا بر نظریّه «نه جبر و نه تفویض» ، هم آزادی و اختیار انسان که امری بدیهی و وجدانی است پذیرفته می شود (که بر این مبنا عدل خداوند ، نبوّت انبیا ، معاد و تکلیف، معقول و منطقی اند) و هم قلمرو قدرت و سلطنت خداوند عز و جل محدود نمی گردد . بر این اساس ، دلایل بطلان نظریّه های جبر و تفویض، دلیل اثبات نظریّه «نه جبر و نه تفویض» نیز هستند .

.

1- .الکافی : ج 1 ص 159 .
2- .التوحید : ص 361 .


ص: 474

. .



ص: 475