ابوبکر
اشاره
ابوبکر: عبدالله ابنابیقحافه، عثمان بنعامر بنعمرو، از تیره بنیتیم بنمرّه «1» درباره نام او در جاهلیّت، اختلاف است. در برخی روایات، «عبدالکعبه» و در پارهای دیگر، «عتیق» ذکر شده که پیامبر یا اهل وی، او را عبدالله خواندهاند. براساس اخبار دیگری، عتیق لقب داشت «2» در کتابهای اهلسنّت، وی به «صِدّیق» نیز معروف است.
برخی گفتهاند: وی از آن رو چنین لقب یافت که گفتههای پیامبر صلی الله علیه و آله را بیهیچ تأمّلی تصدیق میکرد؛ «3» امّا براساس روایات معتبر صِدّیق از القاب امام علی علیه السلام بود «4» که در ماجراهای بعدی به ابوبکر نسبت داده شد.
مادر ابوبکر، امالخیر، سلمی دختر صخربنعامر بنکعب بنسعد بود؛ «5»
جزئیات زندگی پیش از اسلامِ ابوبکر چندان روشن نیست. بر اساس اخباری که درباره سال وفات و نیز طول عمر وی ذکر شده، «6» بایستی سه سال پس از عامالفیل «7» و 38 سال پیش از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله زاده شده باشد. ابناثیر وی را از رؤسای قریش و برگزیدگان مکّه برشمرده است که تعیین اشناق (دیات) مکّه به او محوّل میشد و هرچه را او به صورت دیه تعیین میکرد، میپذیرفتند؛ «8» البتّه در دیگر منابع تاریخی چنین جایگاهی برای او ذکر نشده است. (1). الطبقات، ج 3، ص 125- 126؛ جمهرةانساب العرب، ص 137
(2). مروج الذهب، ج 2، ص 326؛ اسدالغابه، ج 3، ص 310
(3). السیرة النبویه، ج 1، ص 399؛ الطبقات، ج 3، ص 127
(4). سنن ابن ماجه، ج 1، ص 44
(5). الطبقات، ج 3، ص 126
(6). تاریخ طبری، ج 2، ص 348؛ تاریخ المدینه، ج 1، ص 673
(7). مروجالذهب، ج 2، ص 325
(8). اسدالغابه، ج 3، ص 311
اعلام قرآن، ج1، ص: 337
ابوبکر به تجارت اشتغال داشت «1» و از این راه ثروتی اندوخته بود و چون پیامبر مبعوث شد، با بخشی از 4000 یا 40000 درهم داراییاش، بردگان را آزاد کرد. «2» این اقدام ابوبکر، در باور اهل سنّت بسیار بزرگ جلوه کرده و افرادی را به ارزیابی کشانده است؛ از این رو، ابنشهر آشوب، این مقدار سرمایه را (معادل 4000 دینار) در مقابل ثروت خدیجه که موجب تقویت پیامبر صلی الله علیه و آله شد، چندان چشمگیر نمیشمارد. «3»
ابوبکر گویا با علم انساب «4» و تعبیر خواب نیز آشنایی داشت «5» و در جاهلیّت، چون دیگران بتپرست بود. از او نقل است که چون در ماجرای افک، به تنگنا افتاد، گفت: من خاندانی از عرب را نمیشناسم که بر آنان، آنچه بر آل ابیبکر رفته است، روا شده باشد.
به خدا قسم! در جاهلیّت که خدا را نمیپرستیدیم و چیزی را به نام او نمیخواندیم، در حق ما چنین چیزی گفته نمیشد. «6» وی در این سخن، با صراحت به خداناپرستیاش در آن دوره اشاره کرده است.
اسلام ابوبکر
درباره زمان اسلام ابوبکر، در طول تاریخ اسلام، بحثهای بسیاری در گرفته است.
وی در برخی منابع اهل سنّت، نخستین مسلمان دانسته شده است. علّامه امینی از منابع معتبر اهلسنّت، بیش از 100 حدیث آورده که امام علی علیه السلام را نخستین مسلمان و اوّل نمازگزار میشناساند. «7»
محمدبنسعد، از پدر خود نقل میکند که پیشاز ابوبکر، گروهی (بیش از 50 نفر) مسلمان شده بودند. «8» یعقوبی، اسلامِ ابوبکر را پس از علی، خدیجه، زیدبنحارثه و (1). الطبقات، ج 3، ص 128 و 172
(2). همان، ص 128؛ انسابالاشراف، ج 10، ص 4146
(3). مناقب، ج 2، ص 84
(4). السیرة النبویه، ج 1، ص 12؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 317
(5). الطبقات، ج 3، ص 132
(6). المغازی، ج 2، ص 433
(7). الغدیر، ج 3، ص 219-/ 238
(8). تاریخ طبری، ج 1، ص 540
اعلام قرآن، ج1، ص: 338
احتمالًا ابوذر میداند. «1» در مجادله مأمون درباره اسلام آوردن او پس از علی، مباحث خواندنی و قابل تأمّلی در تاریخ آمده است. «2» با دقّت و تأمّل در دادههای تاریخی، قول به اسلام ابوبکر پس از چند نفر، استواری بیشتری مییابد؛ «3» به هر روی، ابوبکر پس از اسلام، چون دیگر مسلمانان زیست. داستان زندگی او در این دوره، مانند پیش از آن، با همه آنچه درباره اعمال مسلمانی وی در منابع آوردهاند، عظمت و برجستگی ویژهای ندارد.
ابوبکر پس از هجرت
ماجرای هجرت ابوبکر و همراهی او با پیامبر «4» و مصاحبت سه روزه با حضرت در غار ثور «5» ، مباحثی را در تاریخ و در کلام برانگیخته و بیشترین مباحثِ مربوط به زندگی او را شکل داده است. آغاز هجرت، به صورت پنهانی و با تعقیب و گریز همراه بود؛ از اینرو به ناچار سه روز در غار ثور توقّف کردند. آنچه در این نهانگاه بر آنان گذشت، مایه چند و چون بسیاری شده؛ بهویژه آنگاه که سپاه دشمن در جست و جوی پیامبر، تا نزدیک غار آمدند؛ به گونهای که به گفته ابوبکر «اگر یکی از آنان جلو پایش را مینگریست، ما را زیر پایش میدید» . این امر، موجب وحشت ابوبکر شد و پیامبر صلی الله علیه و آله به او دلداری داد.
این مصاحبت چند روزه در کتابهای شیعه و سنّی به گونههای مختلفی تحلیل شده است «6» . ابوبکر با ورود به مدینه، بنا به نقلی از محمدبنعمر، بر حبیب بنیساف فرود آمد و (1). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 23
(2). العقدالفرید، ج 5، ص 92- 93
(3). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 23؛ البدء والتاریخ، ج 4، ص 145
(4). تاریخ یعقوبی ج 2، ص 39؛ الطبقات، ج 3، ص 129
(5). مسند احمد، ج 7، ص 283
(6). الغدیر، ج 8، ص 41- 46
اعلام قرآن، ج1، ص: 339
بنابه روایتی دیگر از او، به خانه خارجةبنزید بنابیزهیر وارد شد و با دختر او ازدواج کرد و تا زمان رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در همان دیار، یعنی سُنح (محلی در یک میلی مدینه) «1» نزد بنیالحارث بنخزرج زیست. «2» او، همچنین خانهای در کوچهبقیع، روبه روی خانه عثمان و خانه دیگری نزدیک مسجد برگزید. «3» همسرش، اسماء بنت عمیس در این خانه زندگی میکرد. «4» در ماجرای مؤاخات، رسول خدا میان او و عمر، عقد برادری بست و بر اساس نقلی، درباره آنان گفت: این دو سروران کهنسالان بهشت (جز پیامبران و رسولان) هستند. «5» این سخن، در مآخذ شیعی از حیث سند و دلالت نقد شده و آن را کوششی از طرف بنیامیّه در تقابل با سخن رسولخدا درباره حسن و حسین علیهما السلام که آن دو را سرور جوانان اهل بهشت خوانده دانستهاند. «6»
حضور ابوبکر، پس از این، در جنگها گزارش شده «7» امّا در هیچیک از آنها، شگفتیآفرینی و شجاعت خاصّی از او دیده نمیشود. در غزوه بدر، جز مشاوره پیامبر صلی الله علیه و آله با مسلمانان و از جمله او، و نیز ساختن سجدهگاهی برای حضرت نقل دیگری وجود ندارد. پس از جنگ، او درمشاوره پیامبر صلی الله علیه و آله با تنی چند درباره اسیران، با طرح خویشاوندی آنان با مسلمانان، اخذ فدیه و آزادی را پیشنهاد کرد. «8» به نقل واقدی، اسیران مشرک او را به وساطت گرفتند و وی به بخشودن آنان اصرار کرد؛ هر چند عمر بر خلاف او، به کشتن آنان نظر داشت. «9» در این جنگ، داستانهایی افسانهگونه نیز درباره ابوبکر نقل (1). معجمالبلدان، ج 3، ص 265
(2). الطبقات، ج 3، ص 130؛ السیرة النبویه، ج 2، ص 493
(3). تاریخ المدینه، ج 1، ص 242
(4). تاریخ یعقوبی ج 2، ص 127
(5). الطبقات، ج 3، ص 130
(6). الاحتجاج، ج 2، ص 478؛ عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج 2، ص 442؛ بحارالانوار، ج 50، ص 80- 81
(7). الطبقات، ج 3، ص 131
(8). همان، ص 46
(9). المغازی، ج 1، ص 107- 110
اعلام قرآن، ج1، ص: 340
شده است. «1» این که چنین کارکردی در جنگ، وی را در ردیف مجاهدان قرار میدهد یا خیر، محل بحث است. بنابراین، نقش وی در بدر، چندان چشمگیر و قوی نبوده است. «2»
واقدی، او را در جنگ احد، یکی از 14 پایمرد به شمار میآورد؛ ولی وقتی 8 نفر (سه تن از مهاجران و 5 تن از انصار) را نام میبرد که تا پای جان بیعت و ایستادگی کردند، نام او در بین نیست. «3» در بعضی منابع، نام او حتّی در میان گروه نخست نیز دیده نمیشود. «4» از شجاعتاو در این جنگ فقط همین را گفتهاند که وقتی فرزندش عبدالرّحمن (از افراد سپاه مشرکان) بر اسبی ظاهر شد، در حالیکه تمام صورتش را پوشانده بود و مبارز میطلبید، ابوبکر شمشیرش را بر کشید؛ امّا پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: شمشیرت را در نیام کن. «5» در جنگ مریسیع (بنی المصطلق)، در سال 5 هجری، او یکی از سوارهها بود که گفتهاند:
پرچم مهاجران را در دست داشت؛ ولی بعضی، عمّاربن یاسر را پرچمدار مهاجران در آن جنگ دانستهاند. «6»
حضور ابوبکر، در کندن خندق نیز گزارش شده است. «7»
ابوبکر در سال ششم هجری، با 10 سوار به جست و جوی قریش تا غمیم رفت و بیهیچ زد و خوردی بازگشت (سریه بنی لحیان). «8» در واقعه حدیبیّه نیز حضور داشت و در مخالفت عمر با پیمان حدیبیّه، او را به همراهی با آن پیمان سفارش میکرد. او از گواهانِ پیمان یاد شده نیز هست. «9» در سال هفتم هجری، در جنگ خیبر، از فتح قلعه غموص ناتوان ماند؛ هرچند از درآمد خیبر، 100 بار خرما سهم برد. «10» در سال هشتم برای کمک به سپاه عمروعاص، تحت فرماندهی ابوعبیده جراح، به سوی قضاعه حرکت کرد «11» و پس از نقض عهد مکّیان، ابوسفیان برای وساطت نزد او آمد؛ امّا وی وساطت آنان را نپذیرفت، و چون پیامبر به قصد تنبیه مکّیان، در تب و تاب بود، ابوبکر چند بار نزد عایشه آمد و در پی کشف عزمِ حضرت، به پرس و جو پرداخت؛ امّا عایشه نیز از آن اطلاعی نداشت. «12» در واقعه فتح مکّه، فقط نقش او در آوردن پدرش، ابوقحافه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله (برای مسلمان (1). همان، ص 57
(2). بحارالانوار، ج 69، ص 141
(3). المغازی، ج 1، ص 240
(4). شرح نهجالبلاغه، ج 15، ص 17
(5). المغازی، ج 1، ص 257
(6). همان، ص 405 و 407
(7). همان، ج 2، ص 448- 449
(8). همان، ص 536
(9). همان، ص 606 و 612
(10). همان، ص 694
(11). همان، ص 770؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 147
(12). المغازی، ج 2، ص 793 و 796.
اعلام قرآن، ج1، ص: 341
شدن) ذکر شده است. «1» در جنگ حنین، نام او در میان برجستگان و پایمردان سپاه اسلام دیده نمیشود. «2» وی در تبوک، پرچمی را به دست داشت؛ ولی طبق روایتی از حذیفةبنیمان، هنگام بازگشت، از او و تنی چند از مسلمانان، عمل ناپسندی گزارش شده است. «3»
پیامبر صلی الله علیه و آله در سال نهم هجری، ابوبکر را در نخستین حجّ اسلام، به ریاست آن گمارد؛ «4» ولی پس از نزول سوره برائت ابوبکر را عزل و علی علیه السلام را به جای او نصب کرد و قرائت آیات نخستین سوره برائت را بر مشرکان، به علی علیه السلام سپرده «5» که منشأ مجادلههای کلامی بسیاری شده است. «6» گفتهاند: چون آیات آغازین سوره برائت نازل شد، پیامبر آن را به ابوبکر سپرد و فرمان داد تا به مکّه رفته، در روز قربانی در «منی» بر مردم بخواند. وقتی ابوبکر خارج شد، جبرئیل پیام آورد که ای محمد! آن را جز مردی از تو، نباید از طرف تو ادا کند؛ بدین جهت، پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را به دنبال ابوبکر فرستاد که در «روحا» به وی رسید و آیات را از او گرفت. ابوبکر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و پرسید: آیا خداوند چیزی درباره من بر تو نازل کرد؟ فرمود: نه، خداوند فرمانم داد تا جز من یا مردی از من آن را ادا نکند. «7»
مسألهای که بیش از همه، مجادلههایی را در پی داشته، خودداری ابوبکر از شرکت در سپاه اسامةبنزید است. «8» پیامبر در واپسین روزهای زندگیاش، مسلمانان را برای نبرد با روم، فراخواند و پرچمی برای اسامه بست و گفت به محل کشته شدن پدرت (موته در فلسطین) برو و فرمان داد تا همگان در این لشکر حضور یابند؛ «9» امّا با تعلّل و سستی عدّهای، به بهانه جوان بودن فرمانده «10» و در نهایت بازگشت چند تن از سران، از جمله (1). المستدرک، ج 3، ص 272
(2). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 62
(3). بحارالانوار، ج 21، ص 223
(4). الطبقات، ج 3، ص 132؛ المغازی، ج 3، ص 1077
(5). مسند احمد، ج 1، ص 7؛ السیرة النبویه، ج 4، ص 545؛ حدیقةالشیعه، ج 1، ص 133
(6). التفسیرالکبیر، ج 15، ص 218؛ التبیان، ج 5، ص 169؛ الارشاد، ص 65
(7). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 76؛ تفسیر قمی، ج 1، ص 309؛ روضالجنان، ج 9، ص 170
(8). المغازی، ج 3، ص 1117- 1121
(9). السیرة النبویه، ج 4، ص 606؛ بحارالانوار، ج 30، ص 428- 430
(10). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 113
اعلام قرآن، ج1، ص: 342
ابوبکر از اردوگاه جُرْف، این خواسته پیامبر تحقّق نیافت. «1» چون پیامبر صلی الله علیه و آله متوجّه سرپیچی آنان شد، با تأکید خواست تا به سپاه پیوسته، اسامه را همراهی کنند؛ امّا اصرار حضرت بینتیجه ماند. «2» به اعتقاد شیعه، این نافرمانی، گناهی بزرگ به شمار میآید؛ «3» چرا که پیامبر در نهایت، تأخیرکنندگان از حضور در سپاه اسامه را لعن کرد. «4»
از فضیلبنعمرو فُقیمی نقل است که ابوبکر، سه بار امامت نماز جماعت را به عهده گرفت و به گفته عایشه، یک بار آن، با حضور خود حضرت رسول صلی الله علیه و آله بود. «5» عایشه، این قضیه را به گونههایی باز میگوید که شائبه توجیه اعمال انجامیافته بعدی را دارد؛ بهویژه که مدّعی است، وقتی پیامبر پدرم را برای اقامه نماز جماعتفرمان داد، من به جهت رقّت قلب و رأفت ابوبکر، از حفصه خواستم تا پدرش (عمر) را برای نماز بخواند؛ امّا پیامبر بر نمازِ ابوبکر تأکید ورزید. «6» در همین واقعه او ادّعا میکند: پیامبر، برادرم را فراخواند و از او خواست استخوانِ شانهای بیاورد که در آن چیزی بنویسد تا مردم در خلافت ابوبکر اختلاف نکنند. «7» از عایشه، سخنانی شگفتانگیزتر از این نیز ذکر شده است. وقتی از او پرسیدند: ایامالمؤمنین! پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسیرا جانشین خود کرد؟ گفت: ابوبکر. پرسیدند:
پس از او چه کسی را؟ گفت: عمر. پرسیدند: و پس از او؟ گفت: ابوعبیده جراح «8» …
ساختگیبودن ایناخبار، با توجّه به ماجراهایی که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در گزینش جانشین پیش آمد، چنان آشکار است که نیازی به تفصیل بیشتر ندارد. بر اساس (1). المغازی، ج 3، ص 1120؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 113
(2). بحارالانوار، ج 22، ص 468
(3). الارشاد، ج 1، ص 183- 184؛ بحارالانوار، ج 30، ص 427- 428
(4). بحارالانوار، ج 27، ص 323- 324
(5). الطبقات، ج 3، ص 134
(6)
(7) 6 و. همان، ص 133- 134
(8). الطبقات، ج 3، ص 135
اعلام قرآن، ج1، ص: 343
روایات شیعی، ابوبکر فقط یک بار بیاجازه پیامبر و به تشویق عایشه به امامت جماعت ایستاد که پیامبر با حضور خود در مسجد، در عین مریضی، او را کنار زد و خود به امامت ایستاد. «1»
خلافت ابوبکر
ابوبکر، نخستین خلیفه است که چگونگی انتخاب او در تاریخ یکسان گزارش نشده است. گفتهاند: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله درگذشت، عدّهای از انصار در «سقیفه بنیساعده» جمع شدند تا درباره جانشینی رسول خدا گفتوگو کنند. عمر با طرح زنده بودن پیامبر و ادّعای اینکه او چون موسی غایب شده و 40 روز دیگر برمیگردد، «2» به اتّفاق ابوعبیده جراح وارد سقیفه شده و فضای مجلس را دگرگون کرد و در این فاصله، ابوبکر که گویا در «سُنح» بود، به صحنه آمد. عمر، به خواست و اشاره ابوبکر، با یادآوری آیه «إنّک میّت و إنّهم میّتون» (زمر/ 39، 30) و بیان آیه 144 آلعمران/ 3 که در آن، محمد صلی الله علیه و آله پیامبری چون دیگر پیامبران و مرگ او امری طبیعی شناسانده شده، دست از ادّعای خود برداشت. «3»
ابوبکر در برابر مطالبات انصار که میگفتند: از ما امیری و از شما امیری، گفت: امیران از ما و وزیران از شما، و با ذکر خطبهای، مردم را از تفرقه بازداشت و گفت: پیامبر از ما است و ما به مقام او سزاوارتریم «4» و نیز با استناد به سخنی از پیامبر (الائمة من قریش) «5» که بیتردید مصداق مشخّص آن اهل بیت عՙŘʠو طهارت علیهم السلام هستند. «6» از انصار خواست تا با یکی از دو تن، یعنی ابوعبیده یا عمر بیعت کنند. در این هنگام، عمر، ابوبکر را برای امر خلافت، سزاوارتر دانست و خود را از این مسؤولیّت کنار کشید؛ چرا که ابوبکر در اسلام با سابقهتر و ثانی اثنین در غار بود؛ سپس برخاست تا با او بیعت کند. «7» مشابه چنین گفتهای (1). شرح نهجالبلاغه، ج 10، ص 340
(2). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 114
(3). همان؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 232- 233
(4). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 123
(5). تاریخ الخمیس، ج 2، ص 199- 200؛ المجموع، ج 1، ص 7؛ مغنی المحتاج، ج 4، ص 130
(6). نهج البلاغه، خطبه 144
(7). الامامة والسیاسه، ج 1، ص 26
اعلام قرآن، ج1، ص: 344
از ابوعبیده نیز ذکر شده است. «1» عبدالرّحمن بنعوف نیز به پیروی از آن دو در خطاب به انصار، از فضلِ علی علیه السلام، ابوبکر و عمر سخن گفت. پس از آن منذربنارقم گفت: ما فضل کسانی را که بر شمردی انکار نمیکنیم. بهراستی در میان آنان کسی است که اگر برای این امر پیش آید، کسی با او نزاع نمیکند. یعقوبی، مرادِ منذر را علیابنابی طالب علیه السلام میداند. «2»
داستان خلافت به این گونه نیز آمده است که چون پیامبر درگذشت، عمر نزد ابوعبیده آمد و به ادّعای این که او امین امّت است، خواست تا با وی بیعت کند؛ امّا ابوعبیده گفت: از زمانی که اسلام آوردهای، تا کنون تو را این گونه درمانده ندیده بودم. آیا با من بیعت میکنی، در حالی که دوم دو تن، صدّیق، در میان شما است؟ «3» چند و چون در جزئیات آنچه ذکر شد، در این مجال نمیگنجد؛ امّا همین مقدار روشن است که این سخنها، لزوماً ادّعای کسانی را نقض میکند که خلافت ابوبکر را به انتخاب پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت میدهند.
در چگونگی ورود ابوبکر به سقیفه، زمان آن، و گفت و گوی او با انصار اختلاف است. «4»
آنچه ابوبکر برای برجای نشاندن انصار، از پیامبر بدان استناد کرد، به این معنا نبود و سرعت عمل و تعجیل وی در اخذ مقام خلافت، با اینکه میدانست علی علیه السلام از او شایستهتر است، «5» امری ناباورانه بود تا آن جا که وقتی «براءبنعازب» خبر انتخاب خلیفه را به میان بنیهاشم آورد، گفتند: ما به محمد سزاوارتریم؛ آنان چنین نمیکنند. «6» همه اینها مقولههایی بحثانگیز است؛ به ویژه که عمر این انتخاب و بیعت را فلتهای (حادثه) دانست که خداوند مردم را از شرّ آن نگه داشت و دستور داد از این پس هرکس این گونه عمل کند، او را بکشند. «7»
به هر روی، ابوبکر در سقیفه بنیساعده، بر اساس طرحی به خلافت رسید. «8» برخی از انصار نیز مثل بشیربنسعد خزرجی برای جلوگیری از ریاست سعدبنعباده، با او بیعت کردند. «9» فردای آن روز، ابوبکر در مسجد بر منبر نشست. ابتدا عمر سخن گفت و از مردمخواست تا با او بیعت کنند؛ سپس ابوبکر، پس از حمد و ثنای خدا گفت: ای مردم! (1). الطبقات، ج 3، ص 135
(2). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 123
(3). الطبقات، ج 3، ص 135
(4). تاریخ طبری، ج 2، ص 232- 233؛ تاریخ ابن خیاط، ص 63
(5). نهجالبلاغه، خطبه 3؛ بحارالانوار، ج 28، ص 185
(6). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 124
(7). همان، ص 158؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 235
(8). الکافی، ج 8، ص 180؛ تاریخ عرب، ص 123
(9). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 124
اعلام قرآن، ج1، ص: 345
من بر شما ولایت یافتهام؛ ولی بهترین شما نیستم؛ پس اگر درست بودم، کمکم کنید و اگر کجی کردم، راستم کنید. «1» این سخن را که اهل سنّت بر فروتنی وی حمل کردهاند، از سوی شیعه اقراری به عدم صلاحیّت تلقّی شده که باخطبه علی علیه السلام نیز تأیید میشود:
«به خدا سوگند! او (ابوبکر) ردای خلافت را بر تن کرد؛ در حالیکه خوب میدانست من در گردش حکومت اسلامی، چون محور سنگ آسیایم. چشمههای علم و فضیلت از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان دور پرواز اندیشهها] به افکار بلند من راه نتوانند یافت» . «2»
پس از بیعتِ عدّهای، شماری از اصحاب رسول خدا، تن به خلافت ابوبکر نداده، «3» حتّی برخی از آنان درصدد بودند تا او را از منبر به زیرکشند. «4» برپایه نقلی، هیچیک از بنیهاشم، تا زمانیکه فاطمه علیها السلام زنده بود، با او بیعت نکردند. «5» در رأس همه اینان، علی علیه السلام قرار داشت که بیتردید صلاحیتش برای احراز خلافت بر همه آشکار بود و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بارها آن را بیان فرموده بود. «6» این خودداری از بیعت، خشم ابوبکر را برانگیخت و عمر را تا حدّ جنگ با آنان فرمان داد «7» و چون عمر با فاطمه و گروهی از صحابه که در خانه او جمع شده بودند، مواجه شد، فرمان جمع هیزم داد و او را به آتش زدن خانه تهدید کرد، مگر آنکه در آنچه امّت وارد شدهاند، داخل شوند. «8»
آوردهاند که عمر و همراهانش، درِ خانه فاطمه را که از پوسته درخت خرما بود، شکسته وارد خانه شدند و گریبان علی را گرفته، از خانه خارج کردند. فاطمه علیها السلام پیراهن پیامبر صلی الله علیه و آله را بر سر نهاد. دست دو فرزندش را گرفت و نزد ابوبکر آمد و گفت: ای ابوبکر! بین من و تو چه پیش آمده؟ آیا بر آنی که فرزندانم را یتیم و مرا بیوه کنی؟ به خدا سوگند! اگر دست از او بر ندارید، گیسوانم را پریشان و گریبانم را پاره میکنم و بر سر قبر پدرم (1). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 127؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 237- 238
(2). نهجالبلاغه، خطبه 3
(3). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 124
(4). الاحتجاج، ج 1، ص 186
(5)
(6) 5 و. مروج الذهب، ج 2، ص 329
(7). همان، ص 126
(8). العقدالفرید، ج 4، ص 242؛ الامامة و السیاسه، ص 30
اعلام قرآن، ج1، ص: 346
میروم و به درگاه خدا فریاد میزنم. «1»
در پارهای از اخبار، از طرح کشتن علی علیه السلام نیز سخن به میان آمده که البتّه عملی نشد. «2»
این رفتار خشونتآمیز با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله دیگران را برجای نشاند. اینکه آیا علی نیز بعدها بیعت کرد، بهدرستی روشن نیست. برخی، بیعت آن حضرت را پس از شش ماه و برخی دیگر بعد از چهل روز ذکر کردهاند. «3» گفته شده: عذر حضرتدر خودداری از بیعت، آن بود که سوگند یاد کرده بود تا زمانی که قرآن را جمع نکرده، جز برای نماز از خانه خارج نشود؛ «4» امّا این واقعیّت ندارد. براساس دیگر خبرها، حضرت علی علیه السلام به کراهت و اجبار، دست بیعت داد؛ «5» گرچه خبری مبنی بر عدم بیعت حضرت تا آخر نیز آمده است؛ «6» چرا که فقط خود را شایسته خلافت میدانست و برای دیگری مشروعیّتی قائلنبود. «7»
ابوبکر، در ابتدای خلافت، با سه گروه از معترضان روبهرو شد. «متنبیّان» از یک سو، «اهل ردّه» از سوی دیگر، و مخالفان خلافت، از سومین سو، «8» برای او مشکل آفریدند.
دسته اخیر، چندان به مقاومت خود ادامه ندادند یا دستکم از ابراز آن دست برداشتند؛ امّا دو گروه دیگر، بهویژه اهل ردّه که برای عمل خویش توجیهی دینی نیز شاید داشتند، سخت سرکوب شدند. نامه تند و آتشین ابوبکر به آنان مبنی بر آن که هرکس دعوتالهی را بپذیرد و تأیید کند و از عمل خود بازگشته، به عمل نیکو روی آورد، از او پذیرفته و کمک خواهد شد و هر کس نپذیرد، فرستاده دستور دارد با او بجنگد و بر هر کس دست یافت، به بدترین شکل بکُشد و او را بسوزاند و زنان و کودکانش را به اسیری بگیرد، در تاریخ ثبت است. «9» شدّت خشم بر اهل ردّه تا بدانجا بود که ابوبکر به خالد و دیگر امیرانش فرمان داد (1). تفسیر عیاشی، ج 2، ص 67؛ الاختصاص، ص 185- 186
(2). الاحتجاج، ج 1، ص 230- 231
(3). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 126
(4). شواهد التنزیل، ج 1، ص 36
(5). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 126
(6). بحارالانوار، ج 28، ص 185
(7). الاحتجاج، ج 1، ص 182؛ الامامة والسیاسه، ص 28
(8). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 124، 128- 129
(9). تاریخ طبری، ج 2، ص 258
اعلام قرآن، ج1، ص: 347
آنان را غارت کرده، بکشند و آتش بزنند. «1» این امر خلیفه اجرا شد و خالد، مردان بنیسلیم را درون اصطبلهایی آتش زد. این عمل مورد اعتراض برخی، حتّی عمر واقع شد و به ابوبکر گفت: چرا مردی را وا مینهی تا انسانها را به عذاب الهی (عذاب مخصوص خداوند) عذاب کند؟ امّا ابوبکر با این توجیه که شمشیر برکشیده از سوی خدا بر ضدّ دشمن خویش را غلاف نمیکنم تا خود غلاف کند، همچنان دست او را باز گذاشت و حتّی به او فرمان داد تا به جنگ متنبّیان نیز برود. «2» اعتراض عمر، چندان غیر واقعی نبود؛ چرا که خالد به فرمان خلیفه، آن گونه تجرّی کرد که مالک بننویره یربوعی مسلمان «3» را به بهانه ارتداد کشت و همان شب با همسرش همبستر شد و چون عمر اصرار کرد تا او را به جرم قتل و زنا حد زند؛ ابوبکر با بیان اینکه خالد، تأویل و خطا کرده است، وی را بخشود. «4»
برخی از همراهیان خالد نیز عمل او را سخت ناشایست یافته، عهد کردند که هرگز در سپاهی به فرماندهی او حاضر نشوند. «5»
سوزاندن انسانها در آتش که خشنترین شکل عذاب است، به وسیله خود ابوبکر نیز صورت گرفت؛ وقتی ایاسبنفجائه سلمی، ابوبکر را فریفت و به بهانه نبرد با اهل ردّه از او اسلحه گرفت، امّا برخلاف آنچه گفت، به راهزنی پرداخت، ابوبکر طریفةبنحاجره را فرمان داد تا ابنفجائه را دستگیر کند. چون تسلیم شد، ابوبکر او را به بقیع برده، به آتش کشید. او مردی از بنیاسد به نام شجاع بنورقاء را نیز به همینسان کشت. «6» این عمل خشونت بار، آنچه را درباره رقّت قلب «7» و رأفت «8» او آوردهاند، به شدّت (1). تاریخ ابن خیاط، ص 67
(2). همان؛ الریاض النضره، ج 1، ص 100
(3). بحارالانوار، ج 30، ص 343
(4). البدایة والنهایة، ج 6، ص 242؛ تاریخ الخمیس، ج 2، ص 323؛ تاریخ ابن خیاط، ص 68
(5). بحارالانوار، ج 30، ص 485
(6). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 134
(7). السیرة النبویه، ج 1، ص 373
(8). انساب الاشراف، ج 10، ص 4143
اعلام قرآن، ج1، ص: 348
مورد سؤال قرار میدهد.
آنچه بیش از همه از دوران خلافت ابوبکر، مایه مجادلههای شیعه و سنّی شده، رفتار او با فاطمه علیها السلام است. وی بر خلاف کتاب خدا و سنّت رسول، حقّ ذیالقربی را از غنایم و صدقات حذف کرد و چون با اعتراض فاطمه علیها السلام مواجه شد، به بهانه این که چنین دستور ویژهای وجود ندارد و از کتاب خدا نیز چنین برنمیآید، سخن دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله را نپذیرفت؛ سپس ماجرا را با عمر و ابوعبیده بهمشورت گذاشت و آن دو نیز بر عمل او انگشت تأیید نهادند؛ «1» از این رو به اعتقاد شیعه، ابوبکر نخستین کسی است که آل محمد صلی الله علیه و آله را از حقشان بازداشت. به آنان ستم و دیگران را بر آنان جسور کرد. «2»
ابوبکر در موضوع فدک نیز با فاطمه علیها السلام به جدال برخاست و چون امایمن به گواهی آمد، اندکی ملایم شد؛ امّا عمر، خلیفه را به موضع پیشین خود بازگرداند. «3» ابوبکر که در این گفتوگو، به حدیثی مجعول از پیامبر، مبنی بر عدم ارثبری از پیامبران استناد کرده بود، سخت مورد اعتراض فاطمه علیها السلام قرار گرفت. حضرت بدو گفت: «ای ابنابی قحافه! آیا در کتاب خدا آمده که تو از پدرت ارث ببری؛ ولی من نبرم؟ آیا کتاب خدا را به عمد ترک کردهای؟» «4» پس از این ماجرا، فاطمه علیها السلام از او دوری گزید و تا زنده بود، با او سخن نگفت «5» و از او تبرّی جست و علی علیه السلام نیز جنازه فاطمه را در شب مدفون ساخت تا شرکت آنان توجیهی برای اعتذار نباشد. «6»
ابوبکر و جمع قرآن
یکی از مباحث دوران خلافت ابوبکر، موضوع گردآوری قرآن است. گفتهاند: پس از کشتار قاریان قرآن در یمامه، عمر پیشنهاد جمع قرآن را به ابوبکر ارائه کرد و او به زید بن ثابت (یا سعیدبن عاص) «7» مأموریّت داد تا قرآن را بنویسد. ابنکثیر مینویسد:
قرآن گردآوری شده در زمان حیات ابوبکر نزد او بود و پس از او نزد عمر قرار داشت؛ (1). تاریخ المدینه، ج 1، ص 209- 210
(2). تفسیر عیاشی، ج 1، ص 325
(3). الاحتجاج، ج 1، ص 236؛ الاختصاص، ص 183- 184
(4). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 127؛ المیزان، ج 14، ص 22
(5). تاریخ طبری، ج 2، ص 236
(6). بحارالانوار، ج 29، ص 202
(7). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 135
اعلام قرآن، ج1، ص: 349
سپس به حفصه سپرده شد؛ «1» از این رو، نخستین جمعکننده قرآن، ابوبکر دانسته شده است؛ «2» هرچند دادههای دیگر تاریخی جز این را میگویند. «3» از ابنسیرین نقل است که علی علیه السلام پس از پیامبر، تا پایان گردآوری قرآن، از خانه خارج نشد «4» و مصحف علی، پیشتر از همه فراهم شده بود. «5»
فرجام ابوبکر
ابوبکر پس از دو سال و 4 ماه خلافت، «6» در بستر بیماری افتاد و در حال احتضار و کمهوشی، عمر را به جانشینی خود برگزید. «7» آوردهاند که چون ابوبکر، عمر را برای جانشینی خود در نظر گرفت، با برخی از بزرگان از جمله طلحه، زبیر، سعدبن ابی وقّاص و دیگران مشورت کرد و آنان وی را از چنین عملی بر حذر داشتند؛ امّا او خشمگین شد و بر تصمیم خود پای فشرد. «8» از زید بناسلم نقل است که ابوبکر از عثمان خواست تا پیمان خلیفه بعد از او رابنویسد؛ ولی فرمان یافت که جای نام جانشین را خالی بگذارد و وی اسم مرد را وانهاد. ابوبکر در این هنگام بیهوش شد و عثمان خودسرانه نام عمر را در آنجا نوشت. ابوبکر چون به هوش آمد، پیمان را گرفت و نگاه کرد و در آن، نام عمر را دید.
پرسید: چه کسی این را نوشته؟ عثمان گفت: من. گفت خدایت رحمت کند و پاداش خیر دهد. به خدا اگر خودت را مینوشتی، برای این کار اهل بودی. «9» ابوبکر بدینگونه تکلیف آینده جامعه اسلامی رامشخّص کردوچون مردم به او اعتراض کردند، گفت:
بهترین شما را خلیفه کردم. «10» (1). البدایة و النهایه، ج 7، ص 174
(2). سیراعلام النبلاء، «خلفاء الراشدون» ، ص 15
(3). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 135؛ التاریخ الصغیر، ج 1، ص 66
(4). الاتقان، ج 1، ص 127
(5). شواهدالتنزیل، ج 1، ص 36
(6). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 138؛ مروج الذهب، ج 2، ص 325
(7). تاریخ المدینه، ج 2، ص 667
(8). الجمل، ص 120
(9). تاریخ المدینه، ج 2، ص 666
(10). تاریخ المدینه، ج 2، ص 668
اعلام قرآن، ج1، ص: 350
ابوبکر در سال 13 هجری در 63 سالگی درگذشت؛ «1» در حالیکه پدرش، ابوقحافه هنوز زنده بود. «2» همسرش اسماء، وی را غسل داد و عمر بر او نماز خواند و سپس کنار قبر پیامبر دفن شد. «3» برخی مرگش را بر اثر مسمومیت «4» و گروهی آن را طبیعی و بر اثر بیماری و تب دانستهاند. «5»
از ابوبکر فرزندانی ماند که نامدارترین آنها، عایشه، همسر رسولخدا است. وی در جریانهای سیاسی زمان خود، به ویژه عصر امامعلی علیه السلام و در جنگ جمل نقش آفرید. نام دیگر فرزند نامدار او، محمد است که از پیروان راستینامامعلی علیه السلام در دوران خلافت حضرت بود و دیگری عبدالرّحمن به شمار میرود.
ابوبکر از راویان پیامبر صلی الله علیه و آله «6» بود. وی ششماه پس از خلافت، همچنان در «سنح» منزل داشت و با تجارت زندگی میکرد؛ «7» افزون بر این، برای او فضایل بسیاری را شمردهاند که با نظر در سند و نقد محتوایی آنها و نیز با توجّه به مجموعه واقعیّتهای تاریخی، و در نظر داشتن موقعیّت سیاسی و پیامدهای آن و این که راوی بسیاری از آنها، عایشه دختر ابوبکر است، پذیرش آنها مشکل مینماید.
علّامه امینی در نقد روایات فضیلتساز برای ابوبکر به سه نکته اشاره میکند: 1. این دسته از روایات در صحاح ستّه و سنن و مسانید قدیم وجود ندارد؛ 2. اگر این روایات صحیح بود، ابوبکر هرگز ابوعبیده را سزاوارتر از خود برای خلافت نمیدانست و او را بر (1). مروجالذهب، ج 2، ص 325
(2). سیر اعلام النبلاء، «الخلفاء الراشدون» ، ص 19
(3). مروجالذهب، ج 2، ص 325؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 138
(4). انسابالاشراف، ج 10، ص 4158
(5). تاریخ طبری، ج 2، ص 348
(6). الاتقان، ج 1، ص 157
(7). السیرة النبویه، ج 1، ص 250
اعلام قرآن، ج1، ص: 351
خویش مقدّم نمیداشت؛ 3. ابوبکر در جریان خلافت، به هیچیک از آنها احتجاج نکرد؛ بلکه فقط به مسنتر بودن و همراهی خود با رسولالله در غار، بسنده کرد. «1»
در پایان این بخش از مقاله، ذکر سخنی از ابوبکر در بستر احتضار به عبدالرحمن بنعوف مناسب است. وی در بیان حال خویش گفت: در دنیا سه کار را انجام دادهام که کاش انجام نمیدادم و سه کار را ترک گفتهام که کاش چنین نمیکردم و کاش سه چیز را از پیامبر میپرسیدم. سه کاری که نباید انجام میدادم: کاش خانه فاطمه علیها السلام را نمیگشودم؛ حتّی اگر برای جنگ بسته بودند. کاش ابنفجائه سلمی را نمیسوزاندم و کاش در روز سقیفه کار را به گردن یکی از دو مرد (عمر و ابوعبیده) میافکندم تا یکی از آنان امیر باشد و من وزیر … «2»
ابوبکر در شأن نزول
کتابهای تفسیری اهل سنّت با استناد به روایاتی از صحابه و تابعان، آیات بسیاری را درباره ابوبکر دانستهاند که بیشتر آنها در مقام اثبات فضایلی برای وی و از باب تطبیق است. نظر برخی دانشوران اهل سنّت در اینباره آن است که در آنها غلوّ و مبالغه بسیاری صورت گرفته و احادیث جعلی متعدّدی در آنها وارد شده است. «3» سیوطی پس از نقد و ردّ حدود سی حدیث در فضیلت ابوبکر، در نهایت، برخی از آنها را به حکم استخاره، درست میداند. «4» فیروزآبادی و عجلونی، برخی از فضایل ابوبکر را از مشهورترین جعلیّات برمیشمرند. «5»
محمّد طاهر هندی فتنی، در نقد روایاتی که در فضایل خلفای سهگانه، به ترتیب خلافت، جعل شده، معتقد است که اگر چنین بود، هیچگاه در تعیین خلفای نخستین، اختلاف نظر پیش نمیآمد. «6» ابنجوزی ضمن طرح احادیث جعلی، بابی را به فضایل ابوبکر اختصاص داده، چنین سخن آغاز میکند: تعصّب برخی از مدّعیان پیروی از اهل سنّت، موجب شده تا فضایلی را در شأن ابوبکر جعل کرده، بدین وسیله به معارضه با جعلیّات رافضه برخیزند. «7» در این میان، بزرگان شیعه به نقد عمده فضایل ابوبکر به شیوه (1). الغدیر، ج 7، ص 90-/ 93
(2). الامامة والسیاسه، ج 1، ص 35- 36؛ مروجالذهب، ج 2، ص 330
(3). الموضوعات، ج 1، ص 302 و 304؛ اللآلی المصنوعه، ج 1، ص 262-/ 354
(4). اللآلی المصنوعه، ج 1، ص 271
(5). الغدیر، ج 7، ص 87- 88
(6). تذکرة الموضوعات، ص 92
(7). الموضوعات، ج 1، ص 303
اعلام قرآن، ج1، ص: 352
رجالی و با استناد به منابع اهل سنّت و نیز به شیوه کلامی پرداختهاند.» علّامه امینی در جلد هفتم الغدیر که به نقد روایات فضایل ابوبکر اختصاص یافته، پدیده فضیلتسازی برای برخی اصحاب را بیش و پیش از همه، به اهل سنّت اسنادمیدهد. وی میگوید: آنان در حالی که برخی از فضایل را بدون تحلیل سندی و بررسی محتوایی میپذیرند، بیان همین فضایل را برای اهل بیتپیامبر صلی الله علیه و آله از باب مبالغه شمرده، شیعیان را به دروغگویی متّهم میکنند. «2» برخی شواهد تاریخی نیز این مدّعا را تأیید میکند. معاویه در نامهای به عمّال خویش چنین مینویسد: همانا روایات بسیاری درباره عثمان نقل و حکایت میشود؛ پس بر شما است که مردم را به روایت فضایل صحابه و خلفای نخستین، بخوانید و برای ابوتراب هیچ فضیلتی را ننهید، مگر آن که همانند آن را برای صحابه بیاورید؛ چرا که این گونه روایات برای من محبوبتر و دلنشینتر است. «3» شباهت بسیار برخی از این روایات شأن نزول، با فضایلی چون آیه مباهله، «4» سوره دهر «5» و … که به صورت قطعی یا مشهور در شأن علی علیه السلام و اهل بیت گفته شده، این واقعیّت را تأکید میکند؛ افزون بر این، بررسی روایات فضایل ابوبکر نشان میدهد که جز برخی شخصیتهای مشهور به جعل حدیث یا متّهم به آن، چون سمرة بنجندب، ابوهریره، حسن بصری و …، عمده راویان، از وابستگان خانوادگی خلیفه اوّل چون عایشه و آلزبیر یا از همفکران وی بودهاند.
این نکته از نظر خاورشناسان نیز دور نمانده است، «لامنس» میگوید: از آن جا که ابوبکر باید بهترین و کاملترین مسلمان معرّفی شود، مکتب نیرومند مدینه و به ویژه زبیریان که از بستگان ابوبکر به شمار میروند، بر این کار اقدام کرده، سرانجام توانستند (1). ر. ک: الافصاح
(2). الغدیر، ج 7، ص 73
(3). شرح نهجالبلاغه، ج 11، ص 32؛ الغدیر، ج 11، ص 28
(4). روحالمعانی، مج 3، ج 3، ص 303
(5). تفسیر ماوردی، ج 6، ص 167
اعلام قرآن، ج1، ص: 353
نام ابوبکر را با فضایل و خصایص بسیار همراه سازند. «1»
در میان آیاتی که در شأن ابوبکر نقل شده، آیه 40 توبه/ 9 بدون هیچگونه اختلافی، درباره او دانسته شده است: خداوند در این آیه به داستان هجرت پرداخته، خطاب به مردم مدینه میگوید: اگر پیامبر را یاری نکنید، بدانید که خدا او را پیش از این یاری داده است.
هنگامی که کافرانی آوارهاش ساختند، در حالی که یکی از آن دو تن بود، هنگامی که در غار بودند و او به همراهش میگفت: نگران مباش خدا با ما است، آن هنگام خدا آرامش خویش را بر پیامبر فرو فرستاد و با سپاهیانی که مشاهده نمیکردید، یاریاش داد: «إلَّا تَنصُروهُ فَقد نَصرهُاللّهُ إذ أَخرجَهُ الَّذینَ کَفروا ثانِیَ اثنَینِ إذ هُما فِیالغارِ إذ یقولُ لِصحبِهِ لَاتَحزَن إِنَّ اللّهَ مَعنا فَأَنزلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلیهِ و أَیّدُه بِجُنودٍ لَم تَرَوها … » .
این آیه که به آیه غار شهرت دارد، مهمترین فضیلت ابوبکر دانسته شده است و بارها وی و اطرافیانش از آن یاد کردهاند. در سقیفه بنیساعده نیز از این آیه برای به قدرت رساندن ابوبکر استفاده شد؛ «2» امّا در این که از آیه مذکور، فضیلتی برای ابوبکر بتوان اثبات کرد، اختلاف است. فخر رازی فضایل متعدّدی را بدین شرح از آیه برداشت کرده است:
پیامبر از بیم کافران به غار پناه برد و یقین داشت که ابوبکر از مؤمنانِ صادق است؛ لذا او را با خود برد. هجرت به اذن خدا بود و خداوند ابوبکر را برای همراهی با پیامبر برگزیده بود.
همه صحابه از پیامبر جدا شده و هجرت کرده بودند؛ امّا ابوبکر صبر کرد تا در خدمت حضرت باشد. پروردگار، او را ثانی اثنین خواند و او نه تنها در غار، بلکه در موقعیّتهای دیگری چون اسلام آوردن، دعوت به اسلام، جنگ، زمامداری، امامت نماز، و مدفن نیز دوم محمّد بود. خداوند او را صاحب (همراه) پیامبر ذکر کرده است. پیامبر او را به خطاب «لَاتَحزَن إِنّ اللّهَ مَعنا» مفتخر ساخته که نشان از همراهی خدا با آنان دارد. خداوند آرامش خویش را بر او فرود آورد. «3» قرطبی نیز این آیه را دلیلی بر اثبات خلافت ابوبکر شمرده است. «4»
شیعه استفاده اینگونه فضایل از آیه را نپذیرفته و شیخ مفید در آثار کلامی خود و به (1)
.elat neirotlucafale dsegnaleM،"adiaboob AteramO،kra Bob AtarirmuirT eL ".1
(2). تاریخ طبری، ج 2، ص 237
(3). التفسیر الکبیر، ج 16، ص 64- 67
(4). تفسیر قرطبی، ج 8، ص 94
اعلام قرآن، ج1، ص: 354
ویژه در رساله شرحالمنام که به همین منظور تألیف شده، فضایل برداشت شده از آیه غار را نقد کرده و اجتماع ابوبکر را با پیامبر، فقط به معنای همراهی در شمارش و حضور در آن مکان دانسته، تعبیر «مصاحبت» را که در قرآن به معنای مطلق همراهی به کار رفته است:
«و مَا صاحِبُکُم بِمَجنون» (تکویر/ 81، 22) دلیلی بر فضیلت وی نمیشمرد؛ به ویژه که در معنای لغوی و کار بردهای گوناگون آن نیز بار ارزشی خاصّی مشاهده نمیشود.
تعبیر «إِنّ اللّهَ مَعنا» نیز به معنای حقّانیّت پیامبر و دین اسلام است و در مقام بیان فضیلتی برای اشخاص نیست. «1» شیخ مفید در پایان میگوید: در هر حال، مجرّد مصاحبت با پیامبران، فضیلتی برای اشخاص به شمار نرفته، موجب مصونیت آنان از خطا نیست؛ «2» افزون بر این که درباره چگونگی همراهی ابوبکر با پیامبر در منابع تاریخی و روایی، نقلهای دیگری نیز وجود دارد. در بسیاری از روایات و گزارشها اشاره شده که او خود از پیامبر تقاضای همراهی کرده بود «3» یا در جستوجوی پیامبر به خانهشان آمد که علی علیه السلام را در بستر حضرت دید و از او مسیر حرکت پیامبر را جویا شد «4» یا خود به جستوجوی پیامبر صلی الله علیه و آله رفته، در میان راه به طور اتّفاقی به هم رسیدند. «5»
درباره نزول آرامش نیز گفته شده: سیاق ضمایر مفرد مذکر در آیه که همگی به پیامبر باز میگردند: «إِلَّا تَنصروهُ فَقد نَصرهُاللّهُ إِذ أَخرجَهُ» (توبه/ 9، 40) و تعبیر «أَنزلَ اللّهُ سَکینتَهُ عَلی رَسولِهِ» (فتح/ 48، 26) در آیات دیگر، مؤیّد این نظریّه است که خداوند، از نزول سکینه بر پیامبر خبر میدهد نه ابوبکر؛ «6» از این رو عالمان شیعه این آیه را دلیلی بر منقصت ابوبکر شمردهاند؛ زیرا در آیات دیگر در کنار نام پیامبر از مؤمنان نیز یاد شده:
«أَنزلَ اللّهُ سَکینتَهُ عَلی رَسولهِ و عَلی المُؤمِنین» (توبه 9/ 26) امّا در این آیه، سکینه فقط بر پیامبر فرود آمده است. «7» رشید رضا بر واژه مصاحبت تکیه کرده و انکار فضیلت بودن (1). رساله شرح المنام، ص 25- 30
(2). الافصاح، ص 40- 41 و 188- 189
(3). تاریخ طبری، ج 1، ص 568
(4). همان، ص 567- 568؛ البدایة والنهایه، ج 3، ص 141
(5). الدرالمنثور، ج 4، ص 196
(6). التبیان، ج 5، ص 221- 222؛ المیزان، ج 9، ص 281
(7). المیزان، ج 9، ص 281
اعلام قرآن، ج1، ص: 355
آن را مستلزم انکار فضایل همه صحابه شمرده است؛ «1» البتّه در پاسخ این اشکال گفته شده که مصاحبت در قرآن، به معنای لغوی به کار رفته که بر هرگونه مصاحبتی اطلاق میشود و این غیر از صحابه اصطلاحی است. «2» فخر رازی تعبیر «لَاتَحزَن» را به مفهوم «لاتحزن مطلقاً» شمرده، میگوید: مقتضی نهی، دوام و تکرار است و وی هنگام مرگ و پیش و پس از آن، محزون نخواهد شد «3» که این معنا نیز با برخی گزارشهای تاریخی که ابوبکر هنگام مرگ، افسوس و اندوههایی را اظهار داشته، ناسازگار است. «4»
تقارن این واقعه با خوابیدن امام علی علیه السلام در بستر پیامبر برای حفظ جان ایشان و وکالت از پیامبر برای ادای دیون و امانت و به همراه آوردن خانواده پیامبر، بر مجادلههای کلامی شیعه و سنّی افزوده است. مجاهد نقل میکند که روزی عایشه به جایگاه پدرش نزد پیامبر در واقعه غار فخر ورزید که یکی از فقیهان تابعان به نام عبداللّه بنشداد بنهاد در پاسخش گفت: چرا از علی یاد نمیکنی که بهرغم آگاهی از احتمالقتل و آزار، با جان و دل در بستر پیامبر آرمید؟ «5» هشامبنحکم در حضور هارونالرشید در پاسخ به کسی که ابوبکر را به استناد آیه غار، از علی برتر دانست، او را به دلیل اندوه در محضر پیامبر که مورد نهی حضرت قرار گرفت: «لَاتَحزَن» و عدم تعلّق آرامش الهی به او که در آیات دیگر، بر پیامبر و مؤمنان در کنار یکدیگر نازل شده و در این آیه فقط به پیامبر اختصاص یافته، مورد انتقاد قرار داد. «6» از مأمون نیز مباحثهای با یکی از عالمان اهل سنّت نقل شده که در آن با مقایسه مصاحبت در غار با لیلة المبیت، اندوه ابوبکر را خلاف رضایت خدا و (1). المنار، ج 10، ص 453- 454
(2). المیزان، ج 9، ص 259؛ نمونه، ج 7، ص 421
(3). التفسیر الکبیر، ج 8، ص 65
(4). تاریخ طبری، ج 2، ص 353؛ الامامة والسیاسه، ج 1، ص 36
(5). الامالی، ص 447؛ موسوعة الامام علی علیه السلام، ج 1، ص 171- 172؛ المناقب، ج 2، ص 57
(6). الاختصاص، ص 96- 97
اعلام قرآن، ج1، ص: 356
پیامبر شمرده و وی را به دلیل عدم برخورداری از لطف الهی در آیه مزبور، در مقابل آیه 26 توبه/ 9 نکوهیده است. «1» این ادّعای هشام و مأمون، با گزارشهای تاریخی نیز سازگار است که ابوبکر از احتمال دستیابی کافران به آنهاترس و دلهره داشت؛ «2» گرچه برخی بدون ذکر سند و دلیل، حزن ابوبکر را بر جان پیامبر دانستهاند. «3» از جاحظ نیز برتری مصاحبت ابوبکر در غار بر خوابیدن علی در بستر پیامبر نقل شده و وجوه گوناگونی نیز برای آن شمرده است که یکی از دانشمندان اهل سنّت به نام ابوجعفر اسکافی در مقام پاسخ به وی نه تنها عمل علی علیه السلام را غیر قابل مقایسه با فضایل دیگر اصحاب دانسته، بلکه از آیه غار، فضیلت روشنی را برای ابوبکر برداشت نکرده است. «4»
به جز آیه 40 توبه/ 9 که به اتّفاق فریقین مربوط به ابوبکر است، در برخی منابع اهل سنّت، آیات دیگری بر اساس روایاتی درباره ابوبکر دانسته شده که بیشتر آنها در مقام ستایش ابوبکر بوده، مورد تأیید شیعه نیست.
1. «ولَا تَجعلوا اللّهَ عُرضةً لِأَیمنِکُم» . (بقره/ 2، 224) بر اساس این آیه، خداوند، مؤمنان را از سوگند بر نیکی نکردن و آشتی ندادن میان مردم نهی کرده است. براساس یکی از شأن نزولهای آیه، ابوبکر سوگند یاد کرده که از این پس به یکی از بستگان مادریاش به نام مسطحبن اثاثه که به صورت یتیم از او نگهداری میکرد، به دلیل شرکت در قضیّه افک انفاق نکند و به نقل دیگری قسم خورد با پسرش عبدالرّحمن رفت و آمد نداشته باشد «5» یا از غذای وی، نخورد؛ «6» آنگاه آیه نازل شد و ابوبکر را از عمل به این سوگند برحذر داشت.
2. «و شاوِرهُم فِیالأَمر» . (آلعمران/ 3، 159) این آیه درباره مشورت پیامبر با اصحاب در غزوه احد نازل شده است؛ «7» بنابراین، ضمیر «هم» به عموم اصحاب پیامبر (1). العقد الفرید، ج 5، ص 95-/ 96
(2). جامعالبیان، مج 6، ج 10، ص 175
(3). تفسیر قرطبی، ج 8، ص 94
(4). شرح نهجالبلاغه، ج 13، ص 180- 184
(5). العجاب، ج 1، ص 576؛ المحرر الوجیز، ج 2، ص 185
(6). المحرز الوجیز، ج 2، ص 185
(7). جامعالبیان؛ مج 3، ج 4، ص 203؛ تفسیر ابنابیحاتم، ج 3، ص 802؛ الدرالمنثور؛ ج 2، ص 359
اعلام قرآن، ج1، ص: 357
باز میگردد. براساس روایت کلبی از ابنعبّاس، این آیه درباره ابوبکر و عمر نازل شده است. «1» به نظر فخررازی از آنجا که مخاطبان «شاورهم» همان مخاطبان «فَاعْفُ عَنهُم واستَغفِرلَهُم» هستند، و در این صورت ابوبکر و عمر نیز جزو فراریان از احد شناخته خواهند شد؛ روایت مذکور غیر قابلپذیرش است. «2»
3. «لَقد سَمعَ اللّهُ قولَ الَّذینَ قالوا إِنَّ اللّهَ فَقیرٌ و نَحنُ اغنِیاءُ» . (آلعمران/ 3، 181) طیّ این آیه، خداوند یهود را به دلیل فقیر خواندن خدا و قتل انبیا سرزنش میکند و در آیه 186 به مسلمانان یادآور میشود که شما از سخنان یهود رنجهای فراوان را متحمّل خواهید شد. بنابه روایتی، ابوبکر فنحاص یهودی را به اسلام دعوت کرد و از وی خواست تا مالش را در راه خدا انفاق کند. فنحاص گفت: خداوندی که از بندگانش قرض بگیرد، به ناچار فقیر است. ابوبکر ناراحت شد و او را مضروب ساخت و چون فنحاص، نزد پیامبر شکایت برد، سخنان خود را انکار کرد؛ آنگاه آیه 181 آلعمران/ 3 از دروغ فنحاص پرده برداشت و گفته ابوبکر را تأیید کرد. «3» در روایتی دیگر، ابوبکر با شنیدن سخنان فنحاص، خویشتنداری کرد و رنج سخنان فنحاص را متحمّل شد؛ آنگاه آیه 186 فرود آمد. «4» فخر رازی افزون بر تعارض این نقلها میگوید: از آنجا که سیاق آیه جمع است، به طور قطع در شأن عدّهای نازل شده است. «5» رشید رضا نیز ارتباط آیه 186 را با فنحاص بیمناسبت دانسته است. «6» بنابر دیگر روایات، آیه 181 در شأن یهودیان فرود آمده که با شنیدنِ «مَن ذا الَّذِی یُقرضُ اللّهَ قَرضاً حَسناً … » (بقره/ 2، 245) گفتند:
خداوند فقیر است. «7»
4. «یأَیُها الَّذینَ ءَامنوا لاتُحرِّموا طَیّبتِ ما أَحلَّ اللّهُ لکُم» . (مائده/ 5، 87) بنا به (1). الدرالمنثور، ج 2، ص 359، روحالمعانی، مج 3، ج 4، ص 167
(2). التفسیر الکبیر، ج 9، ص 67
(3). اسباب النزول، ص 113؛ جامعالبیان، مج 3، ج 4، ص 258
(4). جامعالبیان، مج 3، ج 4، ص 266؛ التفسیر الکبیر، ج 9، ص 128
(5). التفسیر الکبیر، ج 9، ص 118
(6). المنار، ج 4، ص 262
(7). اسباب النزول، ص 113؛ جامعالبیان، مج 3، ج 4، ص 260
اعلام قرآن، ج1، ص: 358
روایتی، هنگامی که پیامبر درباره معاد و لزوم بندگی و اطاعت از خدا، سخن گفت، گروهی از جمله ابوبکر تصمیم گرفتند برخود سخت گرفته، به روزهداری روزها یا به احیای شبها بپردازند یا از زنان کناره بگیرند «1» که پیامبر آنان را از این اقدام منع کرد؛ سپس آیه پیشگفته نازل شد «2» و از آنان خواست که آنچه را خداوند بر آنان حلال کرده، حرام نکنند.
5. «و لَا یَأتَلِ أُولوا الفَضلِ مِنکُم والسَّعةِ أَن یُؤتوا أُولِی القُربی والمَسکینَ والمُهجرینَ فِی سَبیلِ اللّه» . (نور/ 24، 22) آیه درباره مسلمانانی است که سوگند یاد کردهاند به نزدیکان خود، مسکینان یا مهاجران کمک مالی نکنند و خداوند آنان را از این موضوع نهی کرد. بنا به نقل مجاهد، ابوبکر سوگند یاد کرد که هیچ یتیمی را در پناه خود نگیرد. «3» بنابر روایاتی از عایشه و ضحّاک و ابن عبّاس، یتیمی که ابوبکر درباره او قسم خورد، از نزدیکان مادری او بود و مسطح نام داشت. براساس روایات، او در جریان افک و اتّهام بر همسر پیامبر عایشه، نقش مؤثّری داشت و سوگند ابوبکر به این جهت بوده است.
پس از رفع اتّهام از همسر پیامبر، بر مسطح حدّ قذف جاری؛ سپس این آیه نازل شد و ابوبکر را از محروم ساختن مسطح منع کرد. «4» این در حالی است که ارتباط جریان افک به عایشه محلّ تردید بوده، داستان مسطح نیز در هالهای از ابهام قرار دارد؛ «5» افزون بر این که تعبیر «أُولوا الفَضلِ مِنکم والسَّعه» به قرینه موضوع نهی در این آیه، به معنای صاحبان ثروت بوده، دلالتی بر برتری ندارد.
6. «وعَدَ اللّهُ الَّذینَ ءَامنوا مِنکُم و عَمِلوا الصَّلِحتِ لَیستخلِفَنّهُم فِیالأَرضِ کَما استَخلفَ الَّذینَ مِن قَبلهِم و لَیُمکِّنَنّ لَهم دینَهمُ الَّذِی ارتَضی لَهُم و لَیُبدِّلنّهُم مِن بَعد خوفِهم أَمناً» . (نور/ 24، 55) در شأن نزول این آیه گفته شده که مسلمانان مکه یا مدینه (بنا به اختلاف روایات) از وضعیّت خود اظهار ناامنی میکردند؛ آنگاه این آیه نازل شد و مسلمانان را به آیندهای با قدرت، امنیّت و معنویّت بشارت داد. «6» از این آیه، برای اثبات (1). مجمعالبیان، ج 3، ص 364؛ تفسیر بغوی؛ ج 2، ص 48؛ تفسیر قرطبی، ج 6، ص 168- 169
(2). شواهد التنزیل، ج 1، ص 260؛ جامعالبیان؛ مج 5، ج 7، ص 14 و 15؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 140- 141
(3). جامعالبیان، مج 10، ج 18، ص 137
(4). همان، ص 136- 137؛ الدرالمنثور، ج 6، ص 162- 164
(5). المیزان، ج 15، ص 101.
(6). جامع البیان؛ مج 10، ج 18، ص 212؛ الدرالمنثور، ج 6، ص 215؛ لباب النقول، ص 160
اعلام قرآن، ج1، ص: 359
مشروعیّت حکومت خلفا استفاده شده است. بنابر روایتی از ضحّاک، آیه درباره خلافت ابوبکر، عمر، عثمان و علی است. «1» برخی نیز این مطلب را با روایتی از پیامبر که دوره خلافت را 30 سال میداند، تأیید کردهاند. «2» در نقل دیگری از مالک، شأن نزول آیه، ابوبکر و عمر دانسته شده؛ «3» این در حالی است که بر اساس روایات فراوانی در منابع اهل سنّت، خلفای پس از پیامبر، دوازده نفر تعیین شدهاند «4» و اختصاص بشارتهای موجود در آیه به 4 یا دو نفر، با مفاد عامّ آیه سازگار نیست؛ به ویژه که خبر قابل قبولی نیز در این زمینه (تخصیص خلفا به چند نفر) وجود ندارد؛ «5» چنانکه برخی از عالمان اهل سنّت این برداشت را ناصواب دانستهاند. «6» روایات دیگری در ذیل اینآیه بیان شده که هنگام تحقّق این بشارتها، خانههای سراسر کره خاکی، تحت حاکمیّت اسلام خواهند بود «7» که در این صورت فقط بر آخرالزمان صدق خواهد کرد.
7. «واتَّبِع سَبیلَ مَن أَنابَ إِلَیّ» . (لقمان/ 31، 15) در این آیه، خداوند در ادامه سفارشهای لقمان به فرزندش از انسان میخواهد که از پناه آوردگان به خدا پیروی کند.
واحدی در روایتی مرسل از ابن عبّاس نقل میکند که این آیه در شأن ابوبکر است که سعدبن ابی وقّاص را به اسلام خوانده بود. سعد با مخالفت جدّی مادرش روبهرو شد؛ آنگاه این آیه فرود آمد و سعد به پیروی از راه ابوبکر بر اسلام خود باقی ماند. «8» قرطبی نیز همین مضمون را در روایتی به نقل از نقّاش آورده که «9» سیوطی به جدّ وی را تضعیف کرده است. «10» علّامه طباطبایی ارتباط آیه باحوادث صدر اسلام رابه دلیل سیاق آیات (1). تفسیر ماوردی، ج 4، ص 119؛ تفسیر قرطبی، ج 12، ص 196
(2). تفسیر ماوردی، ج 4، ص 119
(3). تفسیر قرطبی، ج 12، ص 195
(4). صحیح مسلم، ج 6، ص 493؛ سنن ابیداوود، ج 3، ص 109؛ سنن الترمذی، ج 5، ص 67
(5). تفسیر قرطبی، ج 12، ص 196- 197
(6). روحالمعانی، مج 10، ج 18، ص 297
(7). تفسیر قرطبی، ج 12، ص 196- 197
(8). اسباب النزول، ص 290؛ الدرالمنثور، ج 6، ص 522
(9). تفسیر قرطبی، ج 14، ص 44- 45
(10). طبقات المفسرین، ص 81- 82
اعلام قرآن، ج1، ص: 360
گذشته که به وصایای لقمان مربوط است، بعید میداند. «1»
8. «أَمّن هُو قنِتٌ ءَاناءَ الَّیلِ ساجِداً» . (زمر/ 39، 9) شأن نزول این آیه در باره هریک از پیامبر، ابوبکر، عثمان، علی، و عمّار یاسر به صورت جداگانه روایت شده است. «2» عمده روایات مزبور، از جمله روایت ذکر شده درباره ابوبکر، مرسل و فاقد اعتباراند؛ لذا مفسّرانی چون طبری، «3» فخر رازی، «4» ابن ابی حاتم «5» و سیوطی «6» در شأن نزول این آیه به ابوبکر اشاره نکردهاند. براساس روایات شیعه، شأن نزول این آیه علی علیه السلام است. «7»
9. «والّذینَ یَجتَنبونَ کَبل- رالإِثمِ والفَوحشَ و إِذا ما غَضِبوا هُم یَغفِرون» .
(شوری/ 42، 37) این آیه مؤمنانی را که خشم خود را فرو میخورند و از گناهان دوری میجویند، ستوده است. قرطبی در یکی از شأن نزولهای خود، به ابوبکر اشاره میکند که در برابر دشنام یکی از مشرکان یا سرزنش مردم به سبب انفاق اموالش، از خود بردباری نشان داد. «8» عمده مفسّران اهل سنّت چون طبری، واحدی، سیوطی، ابنکثیر، فخررازی، آلوسی، وماوردی، به این شأن نزول اشارهای نکردهاند.
10. «و وَصَّینَا الإِنسَن بِولدیهِ … حَملهُ و فِصلُهُ ثَلثونَ شَهراً حَتّی إِذا بَلغَ أَشُدّهُ و بَلغَ أَربَعینَ سَنةً قالَ رَبِّ أَوزِعنِی أَن أَشکُرَ نِعمتَکَ الّتِی أَنعمتَ عَلیّ و عَلی ولِدَیّ … » .
(احقاف/ 46، 15) در این آیه از انسان خواسته شده به پدر و مادرش نیکی کند و از سی ماه کوشش مادر یاد کرده است و از آدمیانی ستایش شده که در 40 سالگی، شکرگزار نعمتهای خداوند بر خویش و والدینشان هستند. طبق روایتی از ابن عبّاس این آیه در شأن ابوبکر نازل شده است؛ «9» زیرا به نظر برخی، فقط او دوران حمل و شیرخوارگیاش 30 ماه بوده و او بوده که در 40 سالگی بر نعمت ایمان خود و پدر و مادرش خدای را شکر کرده است. «10» از آن جا که ابوقحافه در سال فتح مکّه (هشتم هجری) اسلام آورده «11» و ابوبکر (1). المیزان، ج 16، ص 217
(2). تفسیر قرطبی، ج 15، ص 156؛ تفسیر ماوردی، ج 5، ص 117؛ البرهان، ج 4، ص 699
(3). جامعالبیان، مج 12، ج 23، ص 240
(4). التفسیر الکبیر، ج 26، ص 250
(5). تفسیر ابن ابی حاتم، ج 10، ص 3248
(6). الدرالمنثور، ج 7، ص 214
(7). البرهان، ج 4، ص 699
(8). تفسیر قرطبی، ج 16، ص 24- 25
(9). اسباب النزول، ص 322؛ الدرالمنثور، ج 7، ص 441؛ روحالمعانی، مج 14، ج 26، ص 26
(10). التفسیر الکبیر، ج 28، ص 19
(11). الاصابه، ج 4، ص 375
اعلام قرآن، ج1، ص: 361
در آن زمان 58 سال داشته است، آیه نمیتواند درباره وی باشد. از طرفی 30 ماهه بودن حمل و فصال ابوبکر جای بررسی بیشتر دارد؛ لذا بسیاری از مفسّران، آیه را عام دانستهاند. «1»
11. «لَا تَرفَعوا أَصوتَکُم فوقَ صوتِ النَّبیِّ و لَا تَجهروا لهُ بِالقولِ کَجَهرِ بَعضِکُم لِبعضٍ أَن تَحبَطَ أَعملکُم و أَنتُم لاتَشعرُون» . (حجرات/ 49، 2) مسلمانان در این آیه، از داد و فریاد در محضر پیامبر نهی شدهاند و نتیجه این عمل، حبط (نابودی) اعمال شمرده شده است. بر اساس برخی روایات، این آیه در باره ابوبکر و عمر دانسته شده که نزد پیامبر اختلاف نظر یافتند و بر سر یکدیگر فریاد زدند. «2» بخاری میگوید: این دو با این اقدام خود، در آستانه نابودی قرار گرفتند. «3» علّامه طباطبایی میگوید: فریاد زدن در محضر پیامبر اگر به منظور توهین به پیامبر باشد، موجب کفر خواهد بود و در غیر اینصورت کاری ناشایست و بیادبانه است. «4» مجلسی با استناد به روایاتی، شأن نزول مذکور را تأیید کرده است. «5» به نقل میبدی و زمخشری، ابوبکر پس از نزول این آیه سوگند یاد کرد که از این پس به شکل نجوا با پیامبر سخن بگوید. «6»
12. « … ولَا یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً … » . (حجرات/ 49، 12) در این آیه، از غیبت دیگران نهی شده است. شأن نزول این آیه، ابوبکر و عمر دانسته شده که در یکی از سفرها به غیبت سلمان یا مردی دیگر از صحابه پرداختند. «7» از انس نیز نقل شده که ابوبکر و عمر در (1). تفسیر ماوردی، ج 5، ص 278؛ جامعالبیان، مج 13، ج 26، ص 20؛ تفسیر قرطبی، ج 16، ص 129
(2). تفسیر ابنکثیر، ج 4، ص 220؛ الدرالمنثور؛ ج 7، ص 548؛ تفسیر قرطبی، ج 16، ص 20
(3). تفسیر ابنکثیر، ج 4، ص 220؛ صحیح البخاری، ج 8، ص 184
(4). المیزان، ج 18، ص 308
(5). بحارالانوار، ج 20، ص 284
(6). کشف الاسرار، ج 9، ص 246؛ الکشاف، ج 4، ص 352
(7). الدرالمنثور، ج 7، ص 572؛ جوامع الجامع، ج 2، ص 510
اعلام قرآن، ج1، ص: 362
سفری، برضدّ خدمتگزار خویش به گفتوگوی پنهانی پرداختند و چون نزد پیامبر آمدند، از آنان خواست تا از خادم خویش بخواهند برای ایشان آمرزش بطلبد. «1»
13. «ولِمَن خافَمَقامرَبِّهِجَنَّتان» . (الرحمن/ 55، 46) بنابه روایتی مرسل از عطا و ابنشوذب، روزی ابوبکر از قیامت و حساب یاد کرد و گفت: دوست داشتم یکی از این سبزهها بودم و جانوران مرا میخوردند و به دنیا نمیآمدم؛ آنگاه این آیه در شأن خوف و خشیت او نازل شد؛ «2» همچنین ابن کثیر پس از نقل شأن نزول دیگری از این آیه میگوید:
نظر درست همانگونه که ابنعبّاس گفته، آن است که این آیه عام بوده، شأن نزولی ندارد. «3»
14. «لا تَجِدُ قوماً یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیومِ الأَخِرِ یُوادّونَ مَن حادَّاللّهَ و رَسولَهُ و لوکَانوا ءَاباءَهُم أو أَبناءَهُم أو إِخونَهُم أو عَشیرَتَهُم … » . (مجادله/ 58، 22) این آیه از ناسازگاری دوستی با دشمنان خدا و پیامبر هر چند از میان پدران، پسران و خویشاوندان باشند- و ایمان به خدا وآخرت خبر میدهد. برای آن، شأن نزولهای متعدّدی نقل شده است که بنابر یکی از آنها، روزی ابوبکر به صورت پدرش که به پیامبر دشنام داده بود، نواخت و او نقش بر زمین شد. پیامبر ضمن آگاهی از این امر، وی را از تکرار این امر بازداشت.
ابوبکر گفت: به خدا قسم! اگر شمشیری در کنارم بود، او را میکشتم و بدین مناسبت، آیه پیشگفته نازل شد. «4» آلوسی با بیان این امر که آیه به ظاهر در باره دوستی منافقان با یهود است، «5» شأن نزولهای خارج از این فضا را نمیپذیرد؛ هم چنین نزول این سوره (مجادله) در مدینه نیز با شأن نزول مذکور که به دوران مکّه مربوط میشود، سازگار نیست. «6»
15. « … فَأمّا مَن أَعطی و اتَّقی و صَدَّقَ بِالحُسنی فَسنُیَسِّرهُ لِلیُسری فَأنذَرتُکُم نَاراً تَلظّی سَیُجنَّبُهَا الأَتقی. (لیل/ 92، 5- 7، 14 و 17) مفاد سوره لیل، ستودن بخشندگان، نکوهش بخیلان و مقایسه آن دو است. برای این سوره، چند شأن نزول نقل شده «7» که بنابر یکی از آنها، آیات 5- 7، و 17 و 19- 20 در شأن ابوبکر دانسته شده است که به دلیل آزاد کردن بلال یا برخی بردگان ضعیف دیگر ستایش شده و امیّة بنخلف (مالک بلال) که بلال را میآزرده، نکوهش، و بخیل دانسته شده است. «8» برخی با پذیرش شأن نزولهای دیگر سوره گفتهاند: ادّعای نزول این آیات و انحصار آن بر ابوبکر، (1). الدرالمنثور، ج 7، ص 572
(2). الدرالمنثور، ج 7، ص 706
(3). تفسیر ابنکثیر، ج 4، ص 296
(4). الدرالمنثور، ج 8، ص 86؛ تفسیر قرطبی، ج 17، ص 199؛ تفسیر ماوردی، ج 5، ص 497
(5). روحالمعانی، مج 15، ج 28، ص 53
(6). الغدیر، ج 7، ص 329
(7). اسباب النزول، ص 391- 392؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 532- 538؛ تفسیر قرطبی، ج 20، ص 56- 61
(8). جامع البیان، مج 15، ج 30، ص 279؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 535- 538؛ روحالمعانی، مج 16، ج 30، ص 264
اعلام قرآن، ج1، ص: 363
نادرست است و نمیتوان کسی را که برده خود را میآزارد، بخیل نامید. «1» بههرحال از آنجا که سوره لیل به تقابل بخیل و بخشنده پرداخته است و این تقابل، در شأن نزول ابوبکر مشاهده نمیشود، با مفاد سوره سازگار نیست.
افزون بر آیات پیشین، برخی مفسّران اهل سنّت باتوجّه به باور و نوع نگاه خود به شخصیّت ابوبکر، در ذیل آیات دیگری نیز از وی نام برده و این آیات را بر ابوبکر تطبیق کردهاند:
1. «اهدِنَا الصِّرطَ المُستَقیم» . (فاتحة/ 1، 6) صراط مستقیم به موارد متعدّدی چون اسلام، «2» قرآن، «3» صراط انبیا، «4» دینی که خداوند از بندگان میپذیرد، «5» علی بنابیطالب علیه السلام، «6» محمّد صلی الله علیه و آله و اهل بیتش «7» و حبّ آنان «8» تفسیر شده است. در این میان، روایتی شاذ نیز از ابوالعالیه، مبنی بر تطبیق صراط بر پیامبر و دو صحابیاش ابوبکر و عمر «9» نقل شده است.
روایت مزبور مرسل شمرده میشود و افزون بر این، شافعی «10» و ابن سیرین «11» روایات ابوالعالیه را فاقد اعتبار دانستهاند.
2. «و إِذا قِیلَ لَهُم ءَامِنوا کَمَا ءَامَن النَّاسُ» . (بقره/ 2، 13) در این آیه از منافقان یاد شده که چون به آنان گفته میشود مانند مردم ایمان بیاورید، پاسخ میدهند: آیا مثل سفیهان ایمان بیاوریم؟ عموم مفسّران، ناس را مؤمنان به پیامبر، اعمّ از مهاجر و انصار شناسانده و اغلب، روایت ابنعبّاس را نقل کردهاند. «12» بنابه روایت دیگری، سیوطی به سند ابنعساکر از ابنعبّاس نقل کرده که مقصود از ناس، ابوبکر، عمر، عثمان و علی است؛ سپس خود وی (1). الصوارم المهرقه، ص 303
(2). جامعالبیان، مج 1، ج 1، ص 111؛ تفسیر بغوی؛ ج 1، ص 15؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 39
(3). جامعالبیان؛ مج، ج 1، ص 111؛ تفسیر ابنکثیر، ج 1، ص 29
(4). الوسیط، ج 1، ص 69
(5). جامعالبیان، مج 1، ج 1، ص 112؛ تفسیر ابنکثیر، ج 1، ص 29
(6). شواهد التنزیل؛ ج 1، ص 112
(7). همان، ص 75؛ المیزان، ج 1، ص 41
(8). المیزان، ج 1، ص 41؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 75
(9). جامعالبیان، مج 1، ج 1، ص 112؛ تفسیر بغوی، ج 1، ص 15؛ تفسیر ابنابیحاتم، ج 1، ص 30
(10). میزان الاعتدال، ج 3، ص 81؛ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 255
(11). تاریخ دمشق، ج 18، ص 187
(12). الدرالمنثور، ج 1، ص 77؛ مبهمات القرآن، ج 1، ص 123؛ تفسیر سمرقندی، ج 1، ص 96
اعلام قرآن، ج1، ص: 364
در اعتبار سند این روایت خدشه کرده است؛ «1» بنابراین با توجّه به مدنی بودن آیه، و نیز سیاق عامّ آیه، این تخصیص به ادلّه بیشتری نیاز دارد.
3. «و مَن یَنقلِب عَلی عَقِبیهِ فَلن یَضُرَّ اللّهَ شَیئاً و سَیَجزِی اللّهُ الشکِرین» .
(آلعمران/ 3، 144) این آیه و آیات پیش و پس از آن درباره جنگ احد است که در آن، عدّهای گریختند و مورد سرزنش الهی قرار گرفتند. «شاکرین» در این آیه، به ثابت قدمانِ عرصه احد تفسیر شده است. «2» در این میان، برخی مفسّران با استناد به روایتی، آیه مزبور را بر ثبات ابوبکر در جنگهای ردّه تطبیق کردهاند. «3» البتّه در سلسله سند این روایت سیفبن عُمر که مشهور به جَعل حدیث است قرار دارد. «4»
4. «أَطِیعوُا اللّهَ و أَطیِعوا الرَّسولَ و أُولِی الأَمرِ مِنکُم» . (نساء/ 4، 59) بر اساس این آیه، خداوند از مسلمانان خواسته که از او، پیامبر و اولیالامر اطاعت کنند. اولی الامر بر خلفای اربعه یا خصوص ابوبکر و عمر یا اهل علم و حاکمان تفسیر شده است. «5» فخر رازی بدون توجّه به روایات، مصونیّت از خطا را یکی از شرایط اولیالامر معرّفی میکند. «6»
شیخ طوسی در اینباره میگوید: اطاعت هیچ کس به صورت مطلق واجب نیست، جز آن که معصوم و از سهو و اشتباه در امان باشد و این امر در امیران و عالمان حاصل نیست. وی امامانی را که عصمت و طهارت آنان با ادلّه، قابل اثبات است، سزاوار این امر میداند؛ «7» چنانکه برخی از عالمان اهل سنّت آیه را در شأن امامان دوازدهگانه شیعه دانستهاند. «8»
5. «مَن یُطِعِ اللّهَ والرَّسولَ فَأُولل- کَ مَع الَّذینَ أَنعمَ اللّهُ عَلیهِم مِنَ النَّبِیّینَ و الصِّدّیقینَ والشُّهداءِ والصلِحین … » . (نساء/ 4، 69) خداوند در این آیه، فرمانبرداری از خدا و رسول را موجب همراهی با پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان دانسته است. میبدی و (1). الدرالمنثور، ج 1، ص 77
(2). الکشاف، ج 1، ص 423
(3). جامعالبیان؛ مج 3، ج 4، ص 147؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 338
(4). تهذیب الکمال، ج 12، ص 326؛ قاموس الرجال، ج 5، ص 376
(5). تفسیر ابنکثیر، ج 1، ص 530؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 573- 576
(6). التفسیر الکبیر، ج 10، ص 144
(7). التبیان، ج 3، ص 263
(8). شواهدالتنزیل، ج 1، ص 189- 191؛ ینابیع الموده، ج 1، ص 341
اعلام قرآن، ج1، ص: 365
فخر رازی، صدیقان را دراین آیه بدون استناد به روایت یا دلیلی، بر ابوبکر تطبیق دادهاند؛ «1» این در حالی است که عمده مفسّران اهلسنّت چون طبری، سیوطی، واحدی، حاکم، ماوردی، از این تطبیق ذکری به میان نیاوردهاند. بنابر روایاتی در منابعا هلسنّت، علی علیه السلام یگانه صدّیق امّت پیامبر «2» یا صدّیق اکبر «3» معرّفی شده است.
6. «یأیُّهَاالَّذینَ ءَامَنوا مَن یَرتدَّ مِنکُم عَن دینِهِ فَسوفَ یَأتِی اللّهُ بِقومٍ یُحِبُّهم و یُحِبّونَه … » . (مائده/ 5، 54) بر اساس این آیه، مؤمنانی که مرتد شوند، خداوند گروه دیگری را خواهد آورد که او را دوست دارند و خدا نیز آنان را دوست دارد. در ذیل این آیه، تطبیقات متعدّدی وجود دارد که ازجمله بر ابوبکر وجنگهای ردّه تطبیق شده است. «4»
فخر رازی آیه را مختص نبرد با مرتدان به وسیله ابوبکر میداند. «5» رشیدرضا درباره تطبیقات بیان شده ذیل این آیه میگوید: در تاریخ اسلام، بسیاری مرتد شدند و بسیاری نیز با آنان جنگیدند و هر مفسّری بنابه مرجّحاتی، آیه را بر قومی خاص تطبیق میدهد. «6»
علّامه طباطبایی با استفاده از سیاق آیه، ارتداد را به معنای موالات یهود و نصارا و نه به معنای اصطلاحی آن میداند؛ همچنین از نظر وی، مفهوم آیه عام بوده، به قوم خاصّی اختصاص ندارد. او حضور ستمگرانی چون خالدبنولید، مغیرة بنشعبه، بسربنابیارطاة و سمرة بنجندب در سپاه ابوبکر در جنگهای ردّه را مانع تطبیق آیه بر ابوبکر و سپاهش دانسته؛ زیرا در این آیه، از تعلّق محبّت الهی به آن قوم سخن به میان آمده است. «7»
برخی از مفسّران شیعه، این آیه را بر جنگ جمل، صفّین و نهروان تطبیق داده و روایاتی را در تأیید آن آوردهاند. «8» طبرسی نیز از ثعلبی نقل میکند که این آیه در شأن علی علیه السلام نازل شده است. «9» امام علی علیه السلام در روایتی، خود را نخستین کسی میداند که (1). کشفالاسرار، ج 2، ص 573؛ التفسیر الکبیر، ج 10، ص 172
(2). الدرالمنثور، ج 7، ص 53؛ فضائل الصحابه، ج 2، ص 656
(3). سنن ابیماجه، ج 1، ص 44، 120؛ المستدرک، ج 3، ص 121، 4584؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 3798
(4). جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 382؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 102
(5). التفسیر الکبیر، ج 12، ص 20
(6). المنار، ج 6، ص 437
(7). المیزان، ج 5، ص 382 و 389
(8). مجمعالبیان، ج 3، ص 321
(9). البرهان، ج 2، ص 315
اعلام قرآن، ج1، ص: 366
با مرتدان مذکور در آیه جنگید. «1»
7. «و نَزَعنا ما فِی صُدورِهم مِن غلٍّ إخوناً علی سُرُرٍ مُتقبِلیِن» . (حجر/ 15، 47) مفاد آیه، به شرح وضعیّت بهشتیان میپردازد که از هر بغض و کینهای به یکدیگر مبرّا هستند.
روایات متعدّد و گاه متعارضی در ذیل این آیه آمده است و برخی از اصحاب پیامبر را که در این دنیا با یکدیگر اختلاف داشتند، در آن جهان در کنار یکدیگر در بهشت میشمرد. «2» از ابوبکر و علی نیز در برخی از این روایات نام برده شده است. «3» طبرسی، شأن نزول مذکور را با سیاق آیه سازگار نمیداند. «4»
8. «إِنّ الَّذینَ سَبقت لَهُم مِنّا الحُسنی أُولل- کَعَنها مُبعَدون» . (انبیاء/ 21، 101) این آیه، درباره دور ماندن نیکوکاران از جهنّم است. شأن نزولها و تطبیقهای متعدّدی در ذیل آیه مطرح شده که علی و شیعیانش، «5» عیسی و عزیر و ملائکه «6» از آن جملهاند. حاکم نیز در روایتی به نقل از امام علی علیه السلام ابوبکر را در زمره مجموعهای از اصحاب، یکی از مصداقهای این آیه میداند. «7» ابن یزید همدانی و لیث بن ابی سلیم، در سلسله سند این روایات، غیرقابل اعتماد معرّفی شدهاند. «8»
9. «لَا یَستوِی مِنکُم مَن أَنفق مِن قَبلِالفَتحِ و قتلَ أُولل- کَ أَعظمُ دَرجةً مِنالَّذینَ أَنفقوا مِن بَعدُ و قتَلوا … » . (حدید/ 57، 10) این آیه بیان میداردکه انفاق و جهادِ پیش از فتح مکّه، بر انفاق و جهاد پس از آن برتری دارد. کلبی در روایتی، این آیه را در شأن ابوبکر میشمرد و وجه این تطبیق را چنین بیان میدارد: ابوبکر نخستین کسی بود که داراییاش (1). مجمعالبیان، ج 3، ص 322
(2)
(3) 2 و. جامعالبیان، مج 8، ج 14، ص 50- 51؛ اسباب النزول، ص 231- 232؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 84- 85
(4). المیزان، ج 12، ص 177
(5). البرهان، ج 3، ص 842- 844
(6). جامع البیان، مج 10، ج 17، ص 128؛ اسباب النزول، ص 256؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 680
(7). شواهد التنزیل، ج 1، ص 501
(8). تهذیب التهذیب، ج 8، ص 405 و ج 9، ص 102
اعلام قرآن، ج1، ص: 367
را در راه رسول خدا انفاق کرد. «1» شیخ طوسی در این باره مینویسد: خداوند در این آیه، درصدد بیان برتری انفاق پیش از فتح به شرط همراهی با جهاد در راه او است؛ افزون بر این که لحن آیه عام بوده، اختصاص به فرد خاصّی را برنمیتابد. «2» ابهامها و تناقضهایی نیز درروایات و گزارشهای تاریخی مربوط به ثروت و انفاقهای ابوبکر وجود دارد. «3»
10. «و ان تَظهَرا عَلیهِ فإنّ اللّهَ هو مَولل- هُ و جِبریلُ و صلِحُ المُؤمِنینَ» .
(تحریم/ 66، 4) آیه خطاب به عایشه و حفصه است که اگر پیامبر را بیازارید، خداوند و جبرئیل و صالح مؤمنان، او را یاری خواهند کرد. بنابر روایات فراوان و مشهوری، که در منابع فریقین آمده است پیامبر دست امام علی علیه السلام را بلند کرده، گفت: علی صالح مؤمنان است. «4» در کنار اقوالی که صالح مؤمنان را علی «5» یا انبیا «6» میدانند، در برخی از تفاسیر اهل سنّت از ابوبکر و عمر یاد شده است. «7»
11. «ثُمّ رَددنهُأَسفلَ سفِلین* إِلّا الّذینَ ءَامَنوا و عَمِلوا الصلِحت فَلهُم أَجرٌ غَیرُ مَمنون» . (تین/ 95، 5- 6) براساس روایتی از انس، این آیهبر ابوبکر، عمر، عثمان و علی علیه السلام تطبیق شده است «8» که سیوطی در سند آن اشکال کرده «9» و خطیب بغدادی، این حدیث را مردود دانسته و محمدبن بیان از راویان، آن را دروغپردازی بزرگ شمرده است. «10»
در منابع شیعه نیز آیات چندی درباره ابوبکر دانسته شده که به طور عمده، به زمینهسازیهای پیش از سقیفه ارتباط مییابد؛ البتّه برخی روایات دیگر نیز در مقام قدح وی بر آمده و گاه درباره برخی از آیات منقول در تفاسیر اهل سنّت، میان آنها با شیعیان، اتّفاق نظر وجود دارد. مفسّران و محدّثان شیعه به رغم پذیرش بسیاری از آیات و روایات منقول در قدح ابوبکر، گاه برخی از آن روایات را از حیث سند مخدوش دانسته و نپذیرفتهاند. (1). التفسیر الکبیر، ج 29، ص 219
(2). التبیان، ج 9، ص 523
(3). الصحیح من سیرة النبی، ج 4، ص 62- 63
(4). شواهدالتنزیل، ج 2، ص 341- 346؛ تاریخ دمشق، ج 42، ص 362
(5). شواهد التنزیل، ج 2، ص 341- 346؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 224؛ روح المعانی، مج 15، ج 28، ص 228
(6). جامعالبیان، مج 14، ج 28، ص 208؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 223؛ تفسیر ماوردی، ج 6، ص 41
(7). همان؛ تفسیر ابنکثیر، ج 4، ص 415؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 223
(8). الدرالمنثور، ج 8، ص 554؛ تاریخ بغداد، ج 2، ص 96
(9). الدرالمنثور، ج 8، ص 554
(10). تاریخ بغداد، ج 2، ص 96
اعلام قرآن، ج1، ص: 368
ابوالفتوح رازی نقل میکند که هنگام نزول آیه «إِن تُخفُوا ما فِی صُدورِکُم أو تُبدوهُ یَعلَمهُ اللّهُ» (آلعمران/ 3، 29) برخی، از جمله ابوبکر نزد پیامبر آمده، از سختی این تکلیف (محاسبه بر مافیالضمیر) به وی شکایت بردند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا درست است که به رغم شنیدن این فرمان از آن سربپیچید؟ آنان گفتند: خیر، بلکه آن را شنیده، پیروی خواهیم کرد؛ آنگاهآیه «لَا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفساً إِلّا وُسعَها» (بقره/ 2، 286) نازل شد و آیه پیشین را نسخ کرد. «1»
در ذیل آیه تحریم غیبت نیز روایت شده که روزی ابوبکر و عمر، سلمان را برای تهیه غذا نزد پیامبر فرستادند. حضرت نیز او را نزد خزانهدارش «اسامه» فرستاد. اسامه از خالی بودن خزانه خبر داد و سلمان با دست تهی بازگشت. آن دو پنهانی به یکدیگر گفتند:
اسامه بر ما بخل ورزید و اگر سلمان را برای آب به چاهی بر طلب آب بفرستیم، آن چاه درجا خشک خواهد شد؛ سپس نزد پیامبر آمدند و حضرت به آنها فرمود: چرا گوشت سلمان و اسامه را به دهنگرفتهاید. در این هنگامآیه نازل شد: «لَایَغتب بَعضکُم بَعضاً أَیُحبُّ أحدُکم أَن یَأکُلَ لَحمِ أَخیهِمَیتاً» . (حجرات/ 49، 12) «2»
درروایاتی از امام باقر و امام کاظم علیهما السلام آیه 108 نساء/ 4: «إِذ یُبیّتونَ ما لَا یَرضی مِنالقولِ» در شأن ابوبکر و عمر و ابوعبیده دانسته شده که در مجالس خصوصی خود، سخنانی بر خلاف رضایت خدابر زبان میآوردند. «3» آیه 7 مجادله/ 58: «ما یَکونُ مِن نَجوی ثَلثة» نیز درباره جلسههایپنهانی آنها دانسته شده است. «4» بنابر روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام ذیل آیات «أَم أَبرموا أَمراً فَإِنّا مُبرِمون* أَم یَحسبُونَ أَنّا لَا نَسمَعُ سِرَّهُم و نَجول- هُم» (79- 80 زخرف/ 43) این گروه به توطئهچینیهایی مشغول بوده و اسرار و رازهایی در میان خود داشتهاند «5» که آیات 25- 26 محمّد/ 47 این اعمال و اسرار آنها را بازگشت به دوره پیش از اسلام یاد میکند. «6» از بریده اسلمی و ابنعبّاس نیز روایاتی (1). روض الجنان، ج 4، ص 145
(2). جوامع الجامع، ج 2، ص 510؛ المیزان، ج 18، ص 333
(3). الکافی، ج 8، ص 180؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 275
(4). الکافی، ج 8، ص 179؛ بحار الانوار، ج 24، ص 365
(5). البرهان، ج 4، ص 884
(6). الکافی، ج 1، ص 420
اعلام قرآن، ج1، ص: 369
به همین مضمون در شأن نزول آیه 79- 80 زخرف/ 43 نقل شده؛ امّا از کسی نام برده نشده است. «1»
برپایه روایتی، امام صادق علیه السلام ابوبکر را (با عنوان کنایی) از آن گروه میشمرد که خداوند درباره آنها به پیامبرش فرمود: خدا از راز دل آنها آگاه است؛ پس از آنها کناره بگیر و موعظهشان نما. (نساء/ 4، 63) «2» در برخی روایات، ذیل آیه 74 توبه/ 9 از شرکت ابوبکر در ماجرای کشتن عقبه هنگام بازگشت پیامبر از جنگ تبوک یاد شده «3» که زیادبنمنذر در سند یکی از آن روایات، غیر قابل اعتماد معرّفی شده و بلکه روایاتی از امامان علیهم السلام در نکوهش وی وارد شده است. «4» انتقاد ابوبکر و دیگر یارانش از خلافت علی علیه السلام «5» و سوگند خوردن آنها در کنار کعبه مبنی بر جلوگیری از به خلافت رسیدن علی علیه السلام «6» نیز در روایات شیعه گزارش شدهاست. بنابراین روایات، خداوند این قضایا را در آیه «یَحلِفونَ بِاللّهِ ما قالوا وَ لَقَد قالوا کَلِمَةَ الکُفرِ وَ کَفرُوا بعدَ إسلمهِم و هَمّوا بِما لَم یَنالُوا» (توبه/ 9، 74) برای پیامبر آشکار ساخت.
تطبیقهای متعدّدی نیز در روایات شیعه آمده است. آیه «وَمَن لَمیَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه» (مائده/ 5، 44) بر غصب حقّ آلمحمّد به وسیلهابوبکر «7» و «لاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفرّقَ بِکم عَن سَبیلِه» (انعام/ 6، 153) بر پیروی از ولایت خلیفه اوّل و دوم در برابر ولایت علی علیه السلام «8» و (1). تأویل الآیات الظاهره، ص 553
(2). الکافی، ج 8، ص 335
(3). البرهان، ج 2، ص 819؛ بحار الانوار، ج 21، ص 223 و ج 28، ص 98- 100
(4). بحارالانوار، ج 21، ص 222؛ قاموسالرجال، ج 4، ص 520- 524
(5). البرهان، ج 2، ص 819؛ بحار الانوار، ج 21، ص 223 و ج 28، ص 98
(6). البرهان، ج 2، ص 819؛ الاحتجاج، ج 1، ص 214؛ بحار الانوار، ج 28، ص 85
(7). تفسیر عیاشی، ج 1، ص 325
(8). همان، ص 384
اعلام قرآن، ج1، ص: 370
«الّذینَ یُؤذونَ اللّهَ و رَسُولَه» (احزاب/ 33، 57) بر آزارهایشان به علی و فاطمه علیهما السلام «1» و «لَو أنّهُم إِذ ظَلمُوا أَنفُسهُم جاءوکَ فَاستَغفَروا اللّه» (نساء/ 6، 64) بر عدم توبه آنها از نافرمانی و ظلمشان به پیامبر و علی علیه السلام «2» تطبیق شده است.
منابع
الاتقان فی علوم القرآن؛ الاحتجاج؛ الاختصاص؛ الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، مفید؛ اسباب النزول، واحدی؛ اسد الغابة فی معرفة الصحابه؛ الاصابه فی تمییز الصحابه؛ الافصاح فی الامامه؛ الامالی، طوسی؛ الامامة و السیاسه؛ انساب الاشراف؛ بحار الانوار؛ بحر العلوم، سمرقندی؛ البدء و التاریخ؛ البدایة و النهایه؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ تأویلالآیات الظاهره فی فضائل العترة الطاهره؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ بغداد؛ تاریخ خلیفه ابنخیاط؛ تاریخ الخمیس؛ تاریخ العرب؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ المدینة المنوره؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تذکرة الموضوعات؛ تفسیر جوامع الجامع؛ تفسیر العیاشی؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابیحاتم؛ تفسیر القرآن العظیم، ابنکثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیرالکبیر؛ تفسیر المنار؛ تفسیر نمونه؛ تهذیب التهذیب؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال؛ جامعالبیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ الجمل و النصر لسید العترة فی حرب البصره؛ جمهرة انساب العرب؛ حدیقة الشیعه؛ خصائص امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ رسالة شرح المنام؛ روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ الریاض النضره فی مناقب العشره؛ سنن ابنماجه؛ سنن ابیداود؛ سنن الترمذی؛ سیر اعلام النبلاء؛ السیرة النبویه، ابنهشام؛ شرح نهجالبلاغه، ابنابیالحدید؛ شواهد التنزیل؛ صحیح البخاری؛ صحیح مسلم با شرح سنوسی؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلی الله علیه و آله؛ الصوارم المهرقه؛ الطبقات الکبری؛ طبقات المفسرین؛ العجاب فی بیان الاسباب؛ العقدالفرید؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام؛ الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب؛ فضائل الصحابه؛ قاموسالرجال؛ الکافی؛ الکشاف؛ کشفالاسرار و عدة الابرار؛ اللآلی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه لباب النقول فی اسباب الزول؛ مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن؛ المجموع فی شرح المعذب؛ المحررالوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز؛ مروجالذهب و معادن الجوهر؛ المستدرک علی الصحیحین؛ مسند احمدبن حنبل؛ المعارف؛ معالم التنزیل فیالتفسیر والتأویل، بغوی؛ معجم البلدان؛ المغازی؛ مغنی المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنهاج؛ مفحمات الاقران فی مبهمات القرآن؛ موسوعة الامام علی ابنابیطالب علیه السلام؛ الموضوعات فیالآثار و الاخبار؛ مناقب آلابیطالب؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال؛ النکت و العیون، ماوردی؛ الوسیط فی تفسیر القرآن المجید؛ نهج البلاغه؛ ینابیع الموده. (1). تفسیر قمی، ج 2، ص 196
(2