گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران
جلد اول
ابوسفیان‌


اشاره

ابوسفیان: صخر بن حرب بن امیة بن عبد شمس، «1» از سران مشرک مکّه
سال ولادت او، متفاوت ذکر شده است؛ برخی آن را 10 سال پیش از عام‌الفیل، یعنی حدود 560 میلادی دانسته‌اند. «2» پدرش حرب، ندیمِ عبدالمطّلب و از بزرگان مکّه بود؛ ازاین‌رو، پس از مرگ او، زنان قریش گویا مدّت‌ها در سوگواری‌ها با نوحه «واحربا» از او یاد می‌کردند. «3» ابوسفیان خود از اشراف، «4» حاکمان و از جرّاران مکّه «5» (کسانی‌که بر بیش از 1000 تن فرماندهی دارند) «6» و ندیم عبّاس‌بن عبدالمطّلب بود «7» و پس از پدر، رهبری قریش را در جنگ‌ها و کاروان‌های تجاری برعهده گرفت. «8» وی یکی از معدود باسوادان قریش «9» و از بازرگانان بود «10» که روغن و پشم می‌فروخت. «11» گاه با دارایی‌های خویش و دیگران، بازرگانان را تجهیز کرده، به سرزمین‌های عجم می‌فرستاد و گاهی خود نیز با آنان همراه می‌شد. «12» رأی او نافذ، و پرچم مخصوص سران، معروف به «عُقاب» در اختیارش بود. «13» فردی خویشاونددوست بود «14» و شاید آن‌چه از او در حمایت از فاطمه علیها السلام در مقابل (1). الاستیعاب، ج 2، ص 270
(2). الاصابه، ج 3، 333
(3). انساب‌الاشراف، ج 5، ص 9
(4). الاستیعاب، ج 4، ص 240
(5). المحبر، ص 132
(6). المحبر، ص 132
(7). همان، ص 175
(8). اخبار مکه، ص 115
(9). فتوح‌البلدان، ص 457
(10). الاستیعاب، ج 4، ص 240
(11). المعارف، ص 575
(12). الاغانی، ج 6، ص 359؛ الاستیعاب، ج 4، ص 240
(13). الاستیعاب، ج 4، ص 240
(14). السیرة النبویه، ج 2، ص 413

ابوجهل نقل کرده‌اند، به دلیل همین ویژگی باشد. «1» او را از زنادقه قریش نام برده‌اند. «2»
تاریخ از بی‌بندوباری او سخن‌ها دارد. ماجرای هم‌خوابگی او با سمیّه (زن بدکاره معروف) و تولّد زیادبن‌ابیه، بحث‌های بسیاری را در تاریخ برانگیخته است. «3» به هر حال، جزئیات زندگی او پیش از اسلام، روشن نیست و پس از آن نیز به جهات سیاسی و اقتدار امویان، آن‌چه در مسلمانی و تنزیه او نقل شده، محلّ نقد است.
پس از برانگیخته شدن پیامبر صلی الله علیه و آله، ابوسفیان با دیگر سران مکّه، از سَر حسادت و رقابت دیرینه قومی- قبیله‌ای، به دشمنی با حضرت برخاست؛ «4» چون با حضور پیامبر، دیگر جای‌گاهی برای اونمی‌مانْد و در قدرت اجتماعی او ضعف و سقوط راه می‌یافت. «5»
ابوسفیان خود نیز به این مسأله اذعان کرده، در پاسخ پرسش پیامبر صلی الله علیه و آله که چرا با این‌که می‌دانی من رسول خدایم، با من می‌جنگی، گفت: می‌دانم تو راست می‌گویی؛ امّا تو جای‌گاه مرا در قریش می‌دانی و چیزی آورده‌ای که با آن، دیگر بزرگی و شرفی برای من نمی‌ماند؛ پس با تواز سر حمیّت و کراهت می‌جنگیم. «6» او از جمله کسانی است که می‌کوشیدند پیامبر صلی الله علیه و آله را از حرکت باز دارند «7» و چون با اصرار پیامبر و پایداری او بر اهدافش مواجه شدند، از او خواستند تا پیامبری خویش را اثبات کند، و بخشی از مشکلات زیستی مردم مکّه را به اعجاز برطرف سازد؛ «8» آن‌گاه در جمع شاکیان بر ضدّ (1). انساب‌الاشراف، ج 5، ص 14
(2). المحبر، ص 161
(3). العقدالفرید، ج 5، ص 7
(4). السیر و المغازی، ص 144
(5). الاستیعاب، ج 2، ص 271
(6). انساب‌الاشراف، ج 5، ص 16
(7). السیر و المغازی، ص 197- 198
(8). همان؛ السیرة النبویه، ج 1، ص 295- 296

پیامبر، نزد ابوطالب رفته، گفتند: برادرزاده‌ات به خدایان ما بد می‌گوید. دین ما را زشت، بزرگان ما را نادان و پدران ما را گمراه می‌شمارد. یا او را از این کار بازدار، یا از ما دورش کن. «1» به رغم همه این دشمنی‌ها، او از جمله کسانی است که پنهان و شبان‌گاه، پشت خانه رسول خدا می‌نشستند و بی‌خبر از هم، آیات الهی را می‌شنیدند و هنگامی‌که «اخنس» نظر او را درباره آیات قرآن پرسید، گفت: ای ابوثعلبه! به خدا چیزهایی شنیدم‌که می‌فهمم و منظور از آن را نیز می‌دانم. چیزهای دیگری نیز شنیدم که نه می‌فهمم و نه مقصود آن را می‌دانم. «2»
ابوسفیان چون از تصمیم پیامبر برای هجرت به مدینه آگاه شد، با شرکت در دارالندوه، و برای‌پیش‌گیری از گسترش اسلام، پیشنهادِ مطرح شده (ترور) را پذیرفت. «3» پس از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله با «ابیّ‌بن‌خلف جمحی» به‌مردم مدینه نامه نوشته، از پناه دادن حضرت، ابراز ناخرسندی کرد «4» وبرای فرو نشاندن خشم خویش، دارایی‌های مهاجران مسلمان را مصادره نمود و خانه جحش‌بن‌ریاب اسدی (از پسرعمّه‌های پیامبر) را به فروش گذاشت.
این عمل، نکوهش و هجو ابواحمدبن‌جحش را- با این‌که دخترش «رفاعه» در کابین ابواحمد بود- در پی داشت. «5»
نخستین مواجهه نظامی مشرکان با مسلمانان، 8 ماه پس از هجرت در بطن‌رابُغ (10 میلی جحفه) به رهبری ابوسفیان بود که بدون درگیری پراکنده شدند. «6» در سال دوم هجرت، دربازگشت از شام که ریاست کاروان تجاری قریش را بر عهده داشت، در نزدیکی مدینه از بیم رویارویی با مسلمانان، از بیراهه و جاده ساحلی، کاروان را به سلامت به مقصد رساند. او از این مخمصه جان سالم به در برد؛ امّا به واقع، علّت پیدایش جنگ بدر، تقاضایش از اهل مکّه برای حمایت از کاروان بود. «7» در این جنگ یک فرزند ابوسفیان (حنظله) کشته و فرزند دیگرش (عمرو) اسیر شد و وقتی مسلمانان برای آزادی اواز ابوسفیان فدیه خواستند، گفت: مال و خون باهم جمع نمی‌شود. «8»
ابوسفیان پس از شکست مشرکان در بدر، به روش‌های گوناگون به تحریک قریش (1). السیرة النبویه، ج 1، ص 264- 265
(2). السیرة النبویه، ج 1، ص 315- 481
(3). همان، ج 2، ص 480- 481
(4). المحبر، ص 271
(5). اخبار مکه، ج 2، ص 244- 245
(6). الطبقات، ج 2، ص 4
(7). همان، ص 9
(8). السیرة النبویه، ج 2، ص 650.

پرداخت. «1» گریستن بر مردگان را برای همه و استعمال بوی خوش و هم‌خوابگی با زنان را برای خویش، تا انتقام حرام کرد. «2» او که از آن پس، تمام جنگ‌های قریش را بر ضدّ اسلام رهبری می‌کرد، «3» اندکی بعد شبان‌گاه با سپاهی بر بنی‌نضیر وارد شد و با کسب خبر از آنان، سحرگاه به «عریض» در سه میلی مدینه رفته، مردی از انصار را کشت و خانه‌ها و کاه‌ها را آتش زد که با تعقیب پیامبر صلی الله علیه و آله پا به فرار گذاشت و برای سبک‌بالی، فرمان داد تا کیسه‌های آرد خود را بریزند؛ ازاین‌رو این تعقیب و گریز، غزوه «سویق» (آرد) نام گرفت. «4» در سال سوم با 3000 تن، سپاهی بزرگ را بر ضدّ مسلمانان سازمان‌دهی کرد «5» و جنگ احد را پیش آورد. مشرکان در مسیر راه احد، در منطقه «ابواء» بر آن شدند تا قبر آمنه مادر پیامبر را نبش و خاکه استخوان‌های او را با خود ببرند تا ضمانتی برای مصونیّت زنانشان در جنگ باشد؛ امّا در رایزنی ابوسفیان با اهل نظر، از بیم آن‌که بنی‌بکر و بنی‌خزاعه به عمل مشابهی بر ضدّ آنان دست زنند، از انجام آن منصرف شدند. «6» پس از جنگ احد که با پیروزی مشرکان خاتمه یافت، ابوسفیان بر فراز کوه رفته، فریاد برآورد که جنگ، گاه به نفع شما و گاه به نفع ما است و بدین شکل به سرزنش مسلمانان پرداخت که با درایت پیامبر صلی الله علیه و آله به او پاسخی در خور داده شد. «7» وی در بازگشت از احد، برای سال دیگر، جنگی را وعده داد که پیامبر در آن موعد به کارزار آمد. ابوسفیان و یارانش از مکّه بیرون آمدند و تا «مجنّه» (مرالظهران) پیش رفتند؛ امّا به بهانه سخت‌سالی برگشتند. «8» این جریان به غزوه بدرالصغری مشهور شده است. در سال چهارم، پس از واقعه بنی‌نضیر، ابوسفیان فردی را برای ترور پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه فرستاد که بعد از دست‌گیری او و افشای توطئه، حضرت، عمروبن امیّه ضمری و سلمةبن‌اسلم را برای کشتن ابوسفیان به مکّه روانه کرد که به انجام (1). السیرة النبویه، ج 3، ص 67
(2). الطبقات، ج 2، ص 22؛ السیر و المغازی، ص 310- 311
(3). انساب‌الاشراف، ج 5، ص 12
(4). السیر و المغازی، ص 310- 311؛ الطبقات، ج 2، ص 23
(5). السیر و المغازی، ص 322- 323؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 47
(6). المغازی، ج 1، ص 206
(7). السیرة النبویه، ج 3، ص 93- 94
(8). الطبقات، ج 2، ص 45- 46

آن توفیق نیافتند. «1» رسول خدا، در پاسخ به هجو ابوسفیان نیز به حسان‌بن‌ثابت فرمان داد تا او را هجو کند. «2» او در سال پنجم، به تحریک یهودیان، جنگ بزرگ‌احزاب (خندق) را رهبری کرد که با ناکامی مشرکان خاتمه یافت. «3»
ابوسفیان در صلح حدیبیّه، در حبس عثمان که به نمایندگی از طرف رسول خدا به شهر مکّه رفته بود، نقشی آشکار داشت. «4» پس از آن‌که اشراف قریش، با یاری پنهان بنی‌بکر (هم‌پیمان خویش) بر ضدّ بنی‌خزاعه (هم‌پیمان مسلمانان) پیمان شکستند، ابوسفیان به نمایندگی از طرف مکّه برای تجدید پیمان، به گفت و گو با پیامبر صلی الله علیه و آله مأمور شد «5» و برای متقاعد کردن حضرت، افرادی را واسطه قرار داد؛ ولی بی‌آن‌که توفیقی یابد، به مکّه بازگشت. «6» در سال هشتم هجری، در قضیه فتح مکّه و پیش از آن، به ترغیب عبّاس، اسلام آورد «7» و چون فردی افتخارجو و امتیازطلب بود، با وساطت همو، پیامبر صلی الله علیه و آله خانه‌اش را محلّ امن قرار داد؛ «8» ازاین‌رو اهل تحقیق، اسلام ابوسفیان را به دیده تردید نگریسته، بدان وقعی نمی‌نهند. «9» از کرده‌ها و گفته‌های او پس از اسلام آوردنش، به خوبی می‌توان ظاهری بودن اسلامش را دریافت؛ «10» چنان‌که وقتی تجمّع مردم را بر گرد پیامبر دید، به حسادت گفت: ای کاش این جمع از او برگردند! پیامبر بر سینه‌اش کوفت و فرمود: خداوند خوارت کند! او استغفار کرد و گفت: به خدا سوگند! آن را فقط به جهت آن‌چه در خاطرم گذشت، بر زبان راندم و … اکنون‌یقین کردم که تو رسول خدایی. «11»
در بازگشت مسلمانان از مکّه، در نبرد با هوازن (غزوه حنین) که بسیاری از مسلمانان (1). الطبقات، ج 2، ص 72؛ المحبر، ص 119
(2). العقدالفرید، ج 5، ص 281
(3). المغازی، ج 2، ص 441- 442؛ الارشاد، ج 1، ص 94- 95
(4). السیرة النبویه، ج 3، ص 315
(5). الطبقات، ج 2، ص 102؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 155
(6). السیرة النبویه، ج 4، ص 396- 397؛ الارشاد، ج 1، ص 132- 133
(7). الطبقات، ج 2، ص 102 و 103؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 58
(8). اخبار مکه، ج 2، ص 235؛ الاستیعاب، ج 4، ص 240
(9). الاستیعاب، ج 4، ص 241
(10). قاموس‌الرجال، ج 5، ص 487
(11). الاصابه، ج 3، ص 333

گریختند، بر پایه روایتی، ابوسفیان آنان را مسخره کرد «1» و این نخستین نبردی بود که در جمع مسلمانان حضور داشت و با پیروزی مسلمانان و کسب غنایم بسیار، نتوانست چشم‌داشت خود را از آن غنایم کتمان کند و از پیامبر صلی الله علیه و آله خواست تا وی را نیز از آن بهره‌مند سازد. «2» رسول خدا آن را میان قریش تقسیم کرد و بخش عمده آن را به «مؤلفةالقلوب» که ابوسفیان نیز یکی از آنان بود، داد «3» او 100 شتر و 40 اوقیه (هر اوقیه 40 درهم) گرفت؛ سپس از پیامبر خواست تا به فرزندانش نیز سهمی دهد که حضرت چنین کرد؛ آن‌گاه به پیامبر گفت: تو چه بزرگواری! پدر و مادرم فدای تو. آن‌گاه که با تو جنگیدم، بهترین جنگ‌جو بودی و وقتی تسلیم‌توشدم، چه نیکو مداراگری. «4» در غزوه طایف در سپاه اسلام بود، و در آن، یک چشم خود را از دست داد. «5» هنگامی که مردم هوازن تسلیم شدند، رسول‌خدا او و مغیرةبن‌شعبه را به شکستن بت «لات» در دیار آنان (طایف) مأمور کرد؛ «6» هم‌چنین بنابه قولی، برای شکستن بت «منات» که در ناحیه «مشلّل» در «قُدَید» (منطقه‌ای در اطراف مکّه) بود، فرمان یافت. «7» گفته‌اند: هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله نماینده حضرت در نجران، «8» یا مسعاة «9» برای جمع صدقات بود. در بازگشت، در میان راه وقتی از جانشینی ابوبکر و به تعبیر او ابوالفصیل آگاه شد، گفت: من چیزی را می‌بینم که جز خون آن را فرو نمی‌نشاند؛ «10» البتّه واقدی حضور وی را در مدینه، در آن هنگام، نظر اجماعی اصحاب می‌داند؛ «11» به هر روی، از مدائنی نقل است که در این قضیه، نزد علی علیه السلام رفت وازاین که فردی از پست‌ترین قبیله قریش به خلافت رسیده، خواست تا حضرت که (1). السیرة النبویه، ج 4، ص 443
(2). المغازی، ج 3، ص 944- 945
(3). الارشاد، ج 1، ص 145
(4). المغازی، ج 3، ص 945؛ الاستیعاب، ج 2، ص 270
(5). انساب الاشراف، ج 5، ص 14؛ الاصابه، ج 3، ص 334
(6). المحبر، ص 315
(7). السیرة النبویه، ج 1، ص 86
(8). انساب‌الاشراف، ج 5، ص 18
(9). العقدالفرید، ج 4، ص 240
(10). انساب‌الاشراف، ج 5، ص 18
(11). همان، ج 2، ص 271

به خلافت سزاوارتر است، به اعتراض و ستیز برخیزد «1» وآمادگی خودرا برای حمایت از خلافت علی اعلام کرد؛ امّا امام علی نپذیرفت. «2» عمر که فتنه‌گری او را می‌دانست، به ابوبکر پیشنهاد کرد تا او را تطمیع کند و بدین‌گونه بر جای نشست و بیعت کرد. «3» در حجّی که با ابوبکر همراه بود، موجب خشم او شد. ابوقحافه (پدر ابوبکر) که حاضر بود، گفت:
پسرم! صدایت را نزد ابن‌حرب پایین بیاور. «4» در زمان خلافت عمر، مورد احترام خلیفه بود و بر فرشی که اختصاصی او و عبّاس بود، می‌نشست. «5» در سال 13 هجری، در نبرد «یرموک» همراه فرزندش یزید شرکت کرد «6» و چشم دیگر خود را در آن از دست داد و نابینا شد. «7» در دوره خلافت عثمان که در یک دگرگونی چندین ساله، امویان بر رقیب خود برتری یافتند، منزلتی مضاعف یافت «8» و در جمع امویان آشکاراگفت: حال که گوی خلافت به‌دست شما افتاده، درمیان خود آن‌را بگردانید و نگذارید از دستتان بیرون رود. «9»
وفات‌ابوسفیان رانیز به اختلاف، سال‌های 30، 31، 33 و 34 نقل کرده‌اند؛ بنابراین، هنگام مرگ، 88 یا 93 سال داشت. «10» از او فرزندانی‌چون معاویه‌سر سلسله امویان و امّ‌حبیبه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله باقی ماند. نقل است: روزی بر شتری سوار بود. معاویه افسار آن را می‌کشید و یزید از دنبال، آن را می‌راند که پیامبر صلی الله علیه و آله سواره، کِشنده و راننده را لعن کرد. «11» ازمدائنی نقل شده که پیامبر سائلی را عطایی داد و او ثنا گفت و شکر کرد.
رسول خدا فرمود: اگر به ابوسفیان بخشش شود، ثنا نمی‌گوید و شکر نمی‌گزارد. «12» (1). الفتوح، ج 2، ص 559
(2). الفتوح، ج 2، ص 559؛ انساب‌الاشراف، ج 2، ص 271
(3). العقدالفرید، ج 4، ص 240
(4). همان، ص 14
(5). العقدالفرید، ج 2، ص 272
(6). تاریخ طبری، ج 2، ص 336؛ الاستیعاب، ج 4، ص 240
(7). الاستیعاب، ج 2، ص 270
(8). قاموس الرجال، ج 5، ص 487- 488
(9). انساب‌الاشراف، ج 5، ص 19؛ قاموس‌الرجال، ج 5، ص 488
(10). انساب‌الاشراف، ج 5، ص 19؛ الاصابه، ج 3، ص 335
(11). الخصال، ج 1، ص 191
(12). انساب‌الاشراف، ج 5، ص 18

ابوسفیان در شأن نزول‌

مفسّران، در ذیل آیات بسیاری از ابوسفیان نام برده‌اند که بیش‌تر آن‌ها در نفی و زشت شماری ابوسفیان و حاکی از واقعیّت زندگی او است؛ امّا اندکی از آن‌ها، به گونه‌ای در تأیید و نیکونمایی او آمده که با توجّه به اقتدار امویان و کوشش آنان در تنزیه وی، تردید در آن‌هاامری پذیرفتنی است.
1. ابن‌عبّاس از ابوبکر نقل کرده که مقصود از آیات 8- 9 لیل/ 92: «وَ أمّا مَن بَخِلَ وَ استَغنی وَ کَذّبَ بِالحُسنی امّا آن کس که بخل و بی‌نیازی ورزید، و آن بهترین را تکذیب کرد» ابوسفیان‌بن حرب است. «1» مصداق «اشقی» در آیه پانزدهم همین سوره را نیز او دانسته‌اند. «2»
2. «أرَءَیتَ الّذی یُکَذّبُ بِالدّینِ* فَذ لِکَ الَّذی یَدُعُّ الیَتیمَ/ آیا آن کس که روز جزا را دروغ می‌شمرَد، دیدی؟ او همان کسی است که یتیم رابه‌اهانت می‌رانَد.» (ماعون/ 107، 1- 2) گفته شده است که ابوسفیان، هر هفته دو شتر نحر می‌کرد. یتیمی نزدش آمد و از او چیزی خواست، وی او را با عصایش راند و این آیات درباره‌اش نازل شد. «3»
3. آیات 4- 6 ص/ 38: «و عَجِبوا أن جاءَهم مُنذِرٌ مِنهُم وَ قالَ الکفِرونَ هذا سحِرٌ کَذّابٌ* أَجَعَل الألِهةَ إلهاً وحداً إنَّ هذا لَشی‌ءٌ عُجابٌ* وَ انطَلَقَ‌الملأُ مِنهُم أنِ امشوا وَ اصبِروا عَلی ءَالِهَتِکُم إنّ هذا لَشی‌ءٌ یُراد/ در شگفت شدند از این‌که بیم‌دهنده از میان خودشان برخاست و کافران گفتند: این جادوگری دروغ‌گو است. آیا همه خدایان را یک خدا گردانیده است؟ این چیزی بس شگفت است! مهترانشان به راه افتادند و گفتند] که بروید و بر پرستش خدایان خویش پایداری ورزید. این است چیزی که از شما خواسته شده است» . روایت شده که دسته‌ای از اشراف قریش، از جمله ابوسفیان، نزد ابوطالب آمده، درباره پیامبر با او گفت و گو و شکایت کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: یک کلمه است که اگر بدان روی کنید/ آن‌را بپذیرید] بر عرب سیطره یافته، عجم را به فرمان می‌آورید و آن این است که بگویید: «لا إله إلّااللّه» و خود را از هرچه جز او است، (1). الدرالمنثور، ج 8، ص 536
(2). مبهمات القرآن، ج 2، ص 723
(3). مجمع‌البیان، ج 10، ص 834

عاری کنید. مشرکان دست برهم زده، گفتند: ای محمّد! آیا می‌خواهی خدایان را به خدای واحد بدل کنی؟ این کار تو بس شگفت است! سپس پراکنده شدند و این آیات درباره آنان نازل شد. «1» ابن هشام از ابتدای سوره را در شأن آنان می‌داند. «2»
4. از ابن‌عبّاس نقل شده که ابوسفیان و دیگر سران، گرد هم آمده، بر آن شدند تا با پیامبر صلی الله علیه و آله درباره آن‌چه مدّعی است، گفت و گو کنند که شاید عذر او را بپذیرند؛ ازاین‌رو او را فراخوانده، ابتدا با سرزنش، سپس با تطمیع با او سخن گفتند وچون پافشاری پیامبر را دیدند، گفتند: ای محمد! اگر آن‌چه را می‌گوییم، نمی‌پذیری، پس بدان‌که زندگی هیچ کس از مردم، چون ما در تنگی و سختی نیست؛ پس از خدایی که تو را به پیامبری برانگیخته است بخواه تا این کوه‌ها را که مکّه در محاصره آن‌ها قرار دارد، هموار سازد و سرزمین ما را بگسترد. پیامبر این خواسته را نیز رد کرد و …؛ سپس گفتند: به‌راستی ما به تو ایمان نمی‌آوریم، جز این‌که آن‌چه را گفته‌ایم، انجام دهی. خداوند آیات 90- 93 اسراء/ 17 را درباره آنان نازل کرد و به پیامبرش فرمان داد تا این‌گونه بدانان پاسخ گوید: «3» «قُل سُبحانَ رَبّی هَل کنتُ إلّابَشراً رَسولًا» .
5. ابوسفیان، ابوجهل و اخنس‌بن‌شریق، در تاریکی شب، برخلاف آن‌چه از دیگران می‌خواستند، خود، به شنیدن آیات الهی می‌ایستادند. کلبی گفت: ابوسفیان، ولید و دیگران همه باهم آمدند و گوش فرا دادند که رسول قرآن می‌خواند، و خواندن وی، در دل‌های ایشان اثر نمی‌کرد؛ از آن‌که دل‌های ایشان زنگار کفر داشت و حق‌پذیر نبود. «4»
خداوند در آیه 25 انعام/ 6 درباره آنان فرموده است: بعضی از ایشان به سخن تو گوش می‌دهند؛ ولی ما بر دل‌هایشان پرده‌ها افکنده‌ایم تا آن را درنیابند و گوش‌هایشان را سنگین کرده‌ایم و هر معجزه‌ای را که بنگرند، بدان ایمان نمی‌آورند وچون نزد تو آیند، با تو به مجادله‌پردازند. کافران می‌گویند که این‌ها چیزی جز اساطیر پیشینیان نیست: «وَ مِنهُم مَن یَستَمِع إلَیکَ وَ جَعلنا عَلی قُلوبِهم أکِنّةً أن یَفقَهوهُ وَ فی ءَاذانِهم وَقراً وَ إِن یَرَوا کُلَّ ءَایَةٍ لایُؤمِنوا بِها حَتّی إذا جَاءُوکَ یجدِلونَکَ یَقولُ الّذینَ کَفَروا إن هذا إلّاأسطِیرُ الأَوَّلِینَ» . (1). مبهمات‌القرآن، ج 2، ص 423
(2). السیرة النبویه، ج 2، ص 417- 418
(3). جامع‌البیان، مج 9، ج 15، ص 204- 207؛ مجمع‌البیان، ج 6، ص 678
(4). کشف‌الاسرار، ج 3، ص 326

6. در ذیل آیه 3 سبأ/ 34: «وَ قالَ الّذینَ کَفروا لاتأتِینَا السّاعَةُ» نقل شده: مقصود آیه، ابوسفیان است. او به لات و عزّی سوگند خورد که قیامت نخواهد آمد و ما برانگیخته نمی‌شویم. «1»
7. در ذیل آیه 36 انبیاء/ 21 آمده است «2» که پیامبر صلی الله علیه و آله بر ابوسفیان و ابوجهل گذشت.
ابوجهل به‌استهزا گفت: به پیامبر بنی‌عبدمناف بنگر! ابوسفیان گفت: مگر چه می‌شد اگر پیامبری از بنی‌عبدمناف بود. پیامبر پس از پاسخ به ابوجهل، به ابوسفیان گفت: تو نیز از سر تعصّب و حمیّت سخن گفته‌ای! خداوند درباره آنان فرمود: «و إذا رَءَاکَ الّذینَ کَفَروا إِن یَتَّخِذونَکَ إلّاهُزُواً/ کافران چون تو را ببینند، بی‌شک به مسخره‌ات می‌گیرند» .
8. آیه 30 انفال/ 8 به ماجرای دارالندوه اشاره دارد که در آن، سران مشرک مکه از جمله ابوسفیان در توطئه‌ای تصمیم گرفتند تا پیامبر را زندانی یا تبعید کنند یا از پای درآورند «3» : «و إذ یَمکُرُ بِکَ الّذینَ کَفروا لِیُثبِتوکَ أو یَقتُلوکَ أو یُخرِجوکَ وَ یَمکُرونَ و یَمکرُاللّهُ و اللّهُ خَیرُ المکِرینَ» .
9. مقصود از طایفه «غیر ذات‌الشوکة» در آیه 7 انفال/ 8 را کاروان تجارتی قریش به سرپرستی ابوسفیان دانسته‌اند که خداوند در این آیه دست‌یابی به آن یا پیروزی در جنگ بدر را به مسلمانان وعده داده است «4» : «و إذ یَعِدُکُم اللّهُ إحدَی الطَّائفَتینِ أنّها لَکم وَ تَوَدّونَ أَنَّ غَیر ذاتِ الشَّوکَةِتَکونُ لَکُم وَ یُریدُ اللّهُ أن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمتِه وَ یَقطَعَ دابِرَ الکفِرینَ/ و یاد کنید] آن‌گاه که خدا یکی از آن دو گروه/ کاروان بازرگانی و سپاه کافران را به شما وعده داد که از آنِ شما خواهد بود، و شما دوست می‌داشتید که گروه بی خار و سپاه/ کاروان بازرگانی شما را باشد و حال آن‌که خدا می‌خواست که حق را با سخنان خود/ نهادها و سنّت‌هایی که برای یاری کردن پیامبران و پیروان حق قرار داده استوار و پایدار سازد و بنیاد کافران را براندازد» . مفسّران «5» مقصود از «الرّکبُ أسفلَ‌مِنکُم» را در آیه (1). تفسیر قرطبی، ج 14، ص 167؛ غررالتبیان، ص 425
(2). کشف‌الاسرار، ج 6، ص 247- 248
(3). روض‌الجنان، ج 9، ص 101
(4). مجمع‌البیان، ج 4، ص 802؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 28
(5). تفسیر عیاشی، ج 2، ص 65؛ مجمع‌البیان، ج 4، ص 839

42 انفال/ 8 ابوسفیان و اصحابش دانسته‌اند. آن‌گاه که پیامبر از حضور کاروان تجاری در منطقه آگاه شد، جاسوسانی را برای تهیه گزارش فرستاد. ابوسفیان با آگاهی از آن، راه خود را تغییر داد و به سوی ساحل رفت. آیه، بیان این ماجرا است: «إذ أنتُم بِالعُدوَةِ الدُّنیا و هُم بِالعُدوَةِ القُصوی و الرّکبُ أسفلَ مِنکُم/ شما در کرانه نزدیک‌تر بودید و آنان در کرانه دورتر، و آن قافله در مکانی فروتر از شما بود» .
10. «إنَّ الّذینَ کَفَروا یُنفِقونَ أمولَهم لِیَصُدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمّ تَکونُ عَلیهِم حَسرَةً ثُمّ‌یُغلَبونَ و الّذینَ کَفروا إلی جَهنّمَ یُحشرَون/ کافران اموالشان را خرج می‌کنند تا مردم را از راه خدا بازدارند. زین پس نیز اموالشان را خرج خواهند کرد و بعد حسرت می‌برند، و مغلوب می‌شوند و کافران را در جهنم گرد می‌آورند» . (انفال/ 8، 36) گفته شده است که ابوسفیان‌بن‌حرب، 2000 تن را در جنگ احد به مزدوری گرفت تا با پیامبر کارزار کنند و این آیه درباره او نازل شد. «1»
11. برخی مفسّران، «2» مقصود از «مَثَلُ ما یُنفِقونَ فی‌هذهِ الحَیوةِ الدُّنیا» (117 آل‌عمران/ 3) را ابوسفیان و یارانش دانسته‌اند که در بدر و احد، بر ضدّ پیامبر با یک‌دیگر هم‌دست شدند. گرچه نمی‌توان در واقعه بدر، نقشی را برای ابوسفیان پذیرفت، کوشش‌های‌او پس از آن و ترغیب به انتقام جویی از کشتگان بدر و نیز سرمایه‌گذاری‌هایش، تردیدناپذیر است؛ از این‌رو آن‌چه در تفسیر آمده، پذیرفتنی می‌نماید.
12. سالم‌بن‌عبداللّه از پدرش ابن‌عمر نقل می‌کند: پیامبر افرادی از جمله ابوسفیان را لعنت کرد که خداوند، آیه 128 آل‌عمران/ 3 را نازل فرمود: «لَیسَ لَکَ مِن الأمرِ شی‌ءٌ أو یَتوبَ عَلیهم أو یُعَذّبَهُم فإنّهم ظلِمونَ/ یا ایشان را به توبه وا دارد یا آنان را چون ستم‌کارانند، عذاب کند و تو را در این کارها دستی نیست» . «3» برخی از محقّقان معاصر، در (1). جامع‌البیان، مج 6، ج 9، ص 323؛ مجمع‌البیان، ج 4، ص 831
(2). مجمع‌البیان، ج 2، ص 818
(3). التفسیر الکبیر، ج 8، ص 231؛ جامع‌البیان، مج 3، ج 4، ص 118

این روایت که یکی از چند روایت سبب نزول‌آیه است، تردید کرده‌اند. «1»
13. در ذیل آیه 149 آل‌عمران/ 3: «یأیُّها الّذینَ ءَامَنوا إن تُطیعوا الّذینَ کَفروا یَرُدّوکم علی أعقبِکُم فَتَنقلِبوا خسِرینَ/ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! اگر از کافران پیروی کنید، شما را به آیین پیشین برمی‌گردانند؛ پس زیان دیده باز می‌گردید» ، آمده است که مقصود از «الَّذینَ کَفروا» ابوسفیان و اصحاب اویند؛ «2» زیرا پس از شکست احد، بعضی از مسلمانان وسوسه شدند تا با آنان رابطه برقرارکنند که خداوند بدین‌گونه آنان را بازداشت.
14. «سَنُلقی فی قُلوبِ‌الّذینَ کَفروا الرُّعبَ/ در دل کافران هراسی خواهیم افکند» .
(آل‌عمران/ 3، 151) از سدّی نقل است که ابوسفیان و همراهانش پس از پیروزی احد، در بازگشت به مکّه، تصمیم گرفتند بازگشته، کار مسلمانان را یک سره کنند که خداوند در دل‌هایشان هراس افکند و به ناچار برگشتند. این آیه درباره آنان نازل شد. «3»
15. گفته‌اند: منظور از «إنّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم» (آل‌عمران/ 3، 173) ابوسفیان و دیگر یاران اویند که پس از احد یا در بدرصغرا به گردآوری مشرکان برای جنگ با مسلمانان پرداختند. «4»
16. آیه 12 دخان/ 44 را اشاره به تقاضای ابوسفیان از پیامبر برای رفع عذاب قحطی و گرسنگی از اهل مکّه دانسته‌اند «5» : «رَبَّنا اکشِف عَنّا العَذابَ إنّا مُؤمِنونَ» .
17. از ابن‌عبّاس نقل است «6» که ابوسفیان نزد پیامبر آمد و گفت: ای محمد! تو را به خداوند و خویشاوندی سوگند می‌دهم. آیا ما کرک و خون بخوریم؟ آیا تو نیستی که گمان می‌کنی برای عالمیان به‌رحمت برانگیخته شده‌ای؟ پیامبر فرمود: آری. گفت: تو پدران را به‌شمشیر و فرزندان را به‌گرسنگی کُشتی. خداوند در این باره فرمود: «وَ لَقد أخَذنهم بِالعَذابِ فَما استَکانوا لِرَبّهِم‌وَ ما یَتَضَرّعونَ/ به عذاب گرفتارشان کردیم؛ پس در مقابل (1). الصحیح من سیرةالنبی صلی الله علیه و آله، ج 6، ص 167- 168
(2). التبیان، ج 3، ص 14
(3). مجمع‌البیان، ج 2، ص 414؛ التفسیر الکبیر، ج 9، ص 32
(4). مجمع‌البیان، ج 2، ص 886؛ تفسیر ماوردی، ج 1، ص 438
(5). کشف‌الاسرار، ج 9، ص 96؛ مناقب، ج 1، ص 275
(6). جامع‌البیان، مج 10، ج 18، ص 58- 59؛ اسباب‌النزول، ص 261- 262

پروردگارشان نه فروتنی کردند و نه تضرّع» (مؤمنون/ 23، 76) البتّه چنین گزارشی در کتاب‌های تاریخی نقل نشده است.
18. آیه 1 احزاب/ 33 را درباره ابوسفیان، عکرمه و ابوالاعور سلمی دانسته‌اند. «1» آنان پس از احد به مدینه آمده، به همراهی عبدالله‌بن‌ابیّ بر پیامبر وارد شدند و گفتند: ای محمد! دست از خدایان ما، لات و عزّی و منات بردار و بگو بت‌ها کسانی‌راکه آن‌هارامی‌پرستند، شفاعت می‌کنند. ما نیز تو را با خدایت وا می‌نهیم. این سخن بر پیامبرگران آمد و آنان رااز مدینه بیرون کرد. خداوند در تأیید پیامبرش ف رمود: «یأیُّها النّبیُّ اتَّقِ اللّهَ‌ولاتُطِعِ الکفِرینَ و المُنفِقینَ إنّ اللّهَ کانَ‌عَلیماً حَکیماً ای پیامبر! تقوای خدا را پیشه کن و از کافران و منافقان پیروی مکن. خداوند دانا و حکیم است» .
19. ازمجاهد نقل‌است‌که‌مقصوداز «جنود» در آیه 9 احزاب/ 33 سپاه احزاب از جمله سپاه ابوسفیان است. «2» در همین سوره نیز «مِن أسفلَ مِنکم» سپاه ابوسفیان دانسته شده است «3» : «إذجاءُوکُم مِن‌فَوقِکم‌و مِن‌أسفَلَ مِنکم» . (احزاب/ 33، 10)
20. «الّذین کَفروا» را در آیه 84 نساء/ 4، ابوسفیان و دیگر مشرکان دانسته‌اند. «4» طبق این نقل، خداوند پیامبر را به ترغیب مؤمنان برای جنگ با آنان در بدر صغرا فرمان داده است: «فقتِل فی سَبیلِ اللّهِ لاتُکَلَّفُ إلّانَفسَکَ وَ حَرّضِ المُؤمِنینَ عَسی اللّهُ أن‌یَکُفَّ بَأسَ الّذینَ کَفروا وَاللّهُ أشدُّ بَأساًو أشدُّ تَنکیلًا پس در راه خدا نبرد کن که جز بر نفس خویش مکلّف نیستی و مؤمنان را به جنگ برانگیز؛ شاید خدا گزند کافران را از شما باز دارد و خشم و عذاب او، از هر خشم و عذابی سخت‌تر است» .
21. در ذیل آیه 104 نساء/ 4 از ابن‌عبّاس نقل شده است «5» که ابوسفیان در کارزار احد، پیامبر را بر آن‌چه روی داد، سرزنش‌گونه به سخره گرفت و در پی تضعیف مسلمانان برآمد که پیامبر فرمان داد تا بدو پاسخ داده، به مقابله برخیزند و این آیه نازل شد: «و لاتَهِنوا فی ابتِغاءِ القَومِ إِن تَکونوا تَألَمونَ فَإنَّهُم یَألَمونَ کما تَألَمونَ و تَرجونَ مِن اللّهِ ما لایَرجونَ و کانَ اللّهُ عَلیماً حَکیماً/ و در دست یافتن به آن قوم سستی مکنید. اگر شما آزار می‌بینید، آنان (1). مجمع‌البیان، ج 8، ص 525
(2). جامع‌البیان، مج 11، ج 21، ص 154؛ الدرالمنثور، ج 6، ص 573
(3). جامع‌البیان، مج 11، ج 21، ص 155- 156
(4). مجمع‌البیان، ج 3، ص 128
(5). جامع‌البیان، مج 4، ج 5، ص 357
ا
نیز چون شما آزار می‌بینند، و شما از خدا چیزی را امید دارید که آنان امید ندارند و خدا دانا و حکیم است» .
22. «یأیُّها النّاسُ إنّا خَلَقنکُم مِن ذَکرٍ و أُنثی. (حجرات/ 49، 13) از مقاتل نقل شده است «1» که سبب نزول این آیه آن است که در فتح مکّه، بلال به امر رسول خدا صلی الله علیه و آله بر بام کعبه بانگ نماز برآورد و چند تن از سران مکّه درباره او زبان به نکوهش گشودند.
ابوسفیان به طعنه و سخره گفت: من چیزی نمی‌گویم. می‌ترسم خداوند به پیامبر خبر دهد! سپس این آیه نازل شد.
23. ابن‌عبّاس و قتاده مقصود از «أئمّةَ الکفر» در آیه 12 توبه/ 9 را ابوسفیان و دیگر رؤسای قریش که خداوند مسلمانان را به کارزار با آنان امر فرمود، می‌دانند؛ «2» گرچه بلنسی با توجّه به زمان نزول آیه که پس از تبوک و در سال 9 هجری‌است، ارتباط آن را با ابوسفیان که در این زمان اسلام را پذیرفته بود، نمی‌پذیرد و حمل آیه را بر عموم، سزاوارتر می‌داند. «3»
24. مفسّران در ذیل آیه 60 توبه/ 9 از ابوسفیان یاد کرده‌اند که در جای‌گاه یکی از «مؤلفة قلوبهم» سهمی از غنایم را گرفت. «4»
برخی از مفسّران در ذیل سه آیه، به گونه‌ای ازابوسفیان به نیکی یاد کرده‌اند که با توجّه به آن‌چه گذشت، پذیرفتنی نمی‌نماید: 1. از مقاتل‌بن‌حیان، در ذیل آیه 34 فصلت/ 41 «ادفَع بِالّتی هِیَ أحسَنُ فَإذا الّذی بَینَک وَ بَینَه عدوَةٌ کأَنّه ولیٌّ حمیمٌ/ بدی دیگران را به شیوه‌ای که نیکوتر است، دور کن که اگر چنین کنی ناگاه آن که میان تو و او دشمنی است، چون دوستی نزدیک و مهربان گردد» ، نقل شده است که در شأن ابوسفیان‌بن‌حرب فرود آمد که اوّل، دشمن بود و در دل با رسول خدا و با مؤمنان عداوت داشت و به آخر دوست شد … «5» (1). کشف‌الاسرار، ج 9، ص 263
(2). الدرالمنثور، ج 4، ص 136
(3). مبهمات‌القرآن، ج 1، ص 535- 536
(4). کشف‌الاسرار، ج 4، ص 159؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 223؛ الکافی، ج 2، ص 391
(5). کشف‌الاسرار، ج 8، ص 527؛ الکشاف، ج 4، ص 200

2. «عَسی اللّهُ أنْ یَجعلَ بَینَکم و بَینَ الّذینَ عادَیتم مِنهم مودّةً/ شاید خدا میان شما و کسانی‌که با آنان دشمنی می‌ورزیدید، دوستی پدید آورد» . (ممتحنه/ 60، 7) برپایه روایتی، منظور از این آیه، اسلام آوردن ابوسفیان است و «مودّت» به ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با دختر او «امّ‌حبیبه» اشاره دارد؛ «1» گرچه با توجّه به نزول آیه در سال‌های آخر حیات پیامبر و تحقّق ازدواج در سال‌ها پیش‌تر، ارتباط آیه با ابوسفیان منتفی است.
3. برخی از مفسّران در ذیل آیه 15 توبه/ 9 گفته‌اند که مقصود از «و یَتوبُ اللّهُ علی مَن یَشاءُ» ابوسفیان و دیگرانند. «2»

منابع‌

اخبار مکه و ما جاء فیها من الآثار؛ اسباب النزول، واحدی؛ الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، مفید؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ الاصابة فی تمییز الصحابه؛ الاغانی؛ انساب‌الاشراف؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر العیاشی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر مبهمات القرآن؛ جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ الدرالمنثور فی‌التفسیر بالمأثور؛ روض‌الجنان و روح‌الجنان؛ السیر والمغازی؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام؛ الصحیح من سیرة النبی‌الاعظم صلی الله علیه و آله؛ الطبقات الکبری؛ العِقدالفرید؛ غررالتبیان فی من لم یسم فی القرآن؛ فتوح‌البلدان؛ قاموس‌الرجال؛ الکافی؛ کتاب‌الخصال؛ کتاب‌الفتوح؛ الکشاف؛ کشف‌الاسرار و عدةالابرار؛ مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن؛ المحبّر؛ المعارف؛ المغازی؛ مناقب‌آل‌ابی‌طالب؛ النکت و العیون، ماوردی. (1). تفسیر ماوردی، ج 5، ص 519؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 130
(2