گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
ابیّ بن کعب‌


اشاره

ابَیّ بن کَعب: ابیّ‌بن‌کَعب بن‌قَیس بن‌عُبید بن‌زید انصاری از کاتبان وحی
ابیّ‌بن‌کعب، از قبیله خزرج، تیره بنی‌نجّار و کنیه‌اش ابومنذر «1» یا ابوالطفیل «2» بود و در جاهلیّت از معدود کسانی بود که نوشتن می‌دانست. «3» در بیعت* عقبه حضور داشت «4» و پس از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله، او در شمار کاتبان وحی*، نویسندگان نامه‌ها و معاهدات پیامبر قرار گرفت «5» و برخی از نامه‌های رسیده به رسول خدا را برای حضرت می‌خواند. «6» او، در نخستین سریّه پس از هجرت، به فرمان‌دهی حمزه شرکت داشت «7» و در دیگر غزوات نیز با پیامبر همراه بود. رسول اکرم، در عقد اخوت میان مهاجر و انصار، بین او و سعید* بن زید یا طلحة* بن‌عبیدالله، برادری بر قرار کرد. «8» پس از رحلت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله در شمار صحابیان بزرگی قرار داشت که از بیعت با ابوبکر سرباز زده به خلافت علی‌بن‌ابی‌طالب متمایل بودند. «9» او در مقام احتجاج بر ابوبکر گفت: ای ابوبکر! حقی را که خداوند برای غیر تو قرار داده، انکار مکن و نخستین کسی نباش که رسول خدا را در امر وصیّ و برگزیده‌اش نافرمانی کرده، از امر او سرمی‌پیچد. «10» برابر برخی روایات شیعی، ابیّ در ضمن خطبه‌ای می‌گوید: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله درباره وصیّ و جانشین بعد از خود برایم سخن گفت و علی علیه السلام (1). الطبقات، ج 3، ص 378؛ رجال الطوسی، ص 22
(2). اسدالغابه، ج 1، ص 169
(3). الطبقات، ج 3، ص 378
(4). همان؛ رجال‌الطوسی، ص 22
(5). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 80؛ الاستیعاب، ج 1، ص 164
(6). المغازی، ج 1، ص 204 و ج 2، ص 492
(7). المغازی، ج 1، ص 9
(8). الطبقات، ج 3، ص 378
(9). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 124
(10). الاحتجاج، ج 1، ص 197

را هدایتگر هدایت شده خیرخواه امت، احیا کننده سنت پیامبر صلی الله علیه و آله، امام و پیشوای مسلمانان پس از خود معرفی فرمود: «یا ابّی عَلَیْکَ بِعلیّ فَانَّهُ الْهادِیُ الْمَهْدِی، النَّاصِحُ لِأُمتی، الَمُحیی لِسُنَّتی وَ هُوَ امامُکُمْ بَعْدِیْ فَمَنْ رَضِیَ بِذلِکَ لَقِینی عَلی ما فارَقْتُهُ عَلَیه» . «1»
از روایتی استفاده می‌شود که پیامبر، آینده امر خلافت پس از خود را و این‌که چه کسانی آن را قبضه خواهند کرد، به او خبر داده است. «2» ابیّ در نوشتن و جمع‌آوری، قرائت، تعلیم، تفسیر، و فقه قرآن، دارای مقام والایی بوده است. انس‌بن‌مالک و قرظی، او را از 4 یا 5 نفری دانسته‌اند که قرآن را در زمان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله گردآوردند. «3» بنابه نقلی، او یکی از 12 نفری است که عثمان آنان را برای جمع‌آوری قرآن تعیین کرد. «4» برپایه روایتی، گروهی که مأمور جمع* قرآن بودند، از روی مصحف ابیّ و با املای خود او نوشته‌اند «5» که به روایت ابن‌ندیم، مصحف وی با دیگر مصاحف، اندکی اختلاف داشته است. «6»
وی، از قرّاء مشهور زمان رسول خدا بوده «7» و براساس روایتی، حضرت او را آگاه‌ترین فرد امت به قرائت دانسته «8» و به او فرموده است: خداوند امر کرده که بر تو قرآن بخوانم. ابیّ از این سخن که خود را مورد عنایت خاصّ پروردگار دید، متأثر و اشک شوق از دیدگانش جاری شد و پیامبر این آیه را تلاوت فرمود: «قُل بِفَضلِ اللَّهِ و بِرَحمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلیَفرَحوا هُوَ خَیرٌ مِمّا یَجمَعون بگو به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که این از تمام آن چه گردآورده‌اند، بهتر است» . «9» (یونس/ 10، 58) ذهبی، عدّه‌ای از قاریان صدر اوّل، از جمله ابوهریره، ابن عباس و عبدالله بن سائب را در قرائت، شاگردان ابیّ می‌داند. «10» شاید بدین جهت، برخی او را «سیّدالقرّاء» خوانده‌اند. «11» از روایتی از امام صادق نیز استفاده می‌شود که (1). الاحتجاج، ج 1، ص 197 و 303
(2). العقدالفرید، ج 4، ص 241
(3). الطبقات، ج 2، ص 272؛ الفهرست، ص 30
(4). الطبقات، ج 3، ص 381
(5). المصاحف، ص 38
(6). الفهرست، ص 30
(7). الاتقان، ج 1، ص 158
(8). الطبقات، ج 3، ص 379؛ صحیح مسلم، ج 8، ص 348
(9). اسدالغابه، ج 1، ص 169؛ الاستیعاب، ج 1، ص 162
(10). الاتقان، ج 1، ص 158
(11). تاریخ دمشق، ج 7، ص 308؛ البدایة والنهایه، ج 7، ص 78؛ تهذیب‌الکمال، ج 2، ص 262

قرائت او مورد تأیید آن حضرت بوده است. «1» قرائت ابیّ گاهی خشم عمر را برانگیخته، «2» اظهار می‌داشت که ابیّ، داناترین امّت به قرائت* است؛ ولی ما بعضی از قرائات او را ترک می‌کنیم. «3» سجستانی، مواردی از اختلاف قرائات ابیّ را ذکر کرده، می‌گوید: ابیّ، جمله «الی اجَلٍ مُّسَمًّی» را در پی «فَمَا استَمتَعتُم بِهِ» در سوره نساء/ 4 می‌آورده «4» و همین قرائت، صراحت آیه را در ازدواج* موقت بیش‌تر می‌کند. «5» او به امر پیامبر، به افرادی قرآن آموخته «6» و یکی از ده صحابی نام‌دار در تفسیر قرآن است. «7» برخی، او را از فقیهان دوران خلافت ابوبکر و عمر شمرده «8» و گفته‌اند: وقتی به عمر گفت: چرا مرا به کاری نمی‌گماری؟
گفت: خوش ندارم حکومت، دینِ تو را آلوده سازد. «9» با این حال، در سال چهاردهم هجرت که عمر، نماز تراویح را بنا نهاد و (چون در زمان رسول خدا و ابوبکر انجام نمی‌شد) مردم، آن را بدعت شمردند، از ابیّ خواست که امامت مردم را در نماز بر عهده گیرد. «10» او 20 شب برای مردم امامت کرد و 10 شب آخر در جماعت حاضر نشد و در خانه نماز خواند، مردم گفتند: «ابَقَ ابَیّ/ ابیَّ از این کار فرار کرد» ، «11» برخی عبارت «ابق ابیَّ» را دلیل بر آن (1). الکافی، ج 2، ص 597
(2). المصاحف، ص 174
(3). الاستیعاب، ج 1، ص 164
(4). المصاحف، ص 63
(5). التبیان، ج 3، ص 166
(6). الطبقات، ج 1، ص 240
(7). الاتقان، ج 2، ص 412 و 417
(8). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 138 و 161
(9). الطبقات، ج 3، ص 379
(10). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 140
(11). سنن ابی داود، ج 1، ص 425
ا
می‌دانند که عمر او را به خواندن نماز تراویح وادار کرده بود. «1» وی، در میان صحابه* از شهرتی خاص برخوردار بود. «2» تاریخ وفاتش سال 22 یا 30 هجری دانسته شده؛ گرچه اقوال دیگری نیز وجود دارد. «3»

ابیّ در شأن نزول‌

1. از عکرمه و مقاتل نقل شده است که دو نفر یهودی، به ابی و جمعی از مسلمانان گفتند: دین ما بهتر از اسلام است و ما بهتر از شماییم که آیه نازل شد: «4» «کُنتُم خَیرَ امَّةٍ اخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ و تَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ و تُؤمِنونَ بِاللَّهِ … / شما، بهترین امّتی هستید که برای مردم پدیدار شده‌اید. به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از ناپسند باز می‌دارید و به خدا ایمان دارید … » . (آل‌عمران/ 3، 110)
2. واقدی «5» درپی نقل داستان افک* با نقل روایتی می‌گوید: پس از آن که ام‌الطفیل، شایعه مذکور را برای همسرش ابیّ بیان داشت، ابیّ گفت: به خدا سوگند آن چه می‌گویند، دروغ است. آیا تو خود چنین کاری انجام می‌دهی؟ گفت: به خدا پناه می‌برم. ابیّ گفت: به خدا سوگند او/ همسر پیامبر] از تو بهتر است، و ام‌الطفیل نیز تأیید کرد؛ پس از این واقعه، آیه نازل شد: «لَولا اذ سَمِعتُموهُ ظَنَّ المُؤمِنونَ و المُؤمِنتُ بِانفُسِهِم خَیرًا و قالوا هذا افکٌ مُبین چرا هنگامی که آن بهتان را شنیدید، مردان و زنان مؤمن به خود گمان نیک نبردند و نگفتند این بهتانی آشکار است؟» (نور/ 24، 12) بر این اساس، مسلمانانی که این بهتان* را تکذیب نکردند، مورد نکوهش قرار گرفته‌اند.

منابع‌

الاتقان فی علوم‌القرآن؛ الاحتجاج؛ اسباب النزول، واحدی؛ الاستیعاب فی معرفةالاصحاب؛ اسدالغابة فی معرفة الصحابه؛ البدایة و النهایه؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ‌الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیرالقرآن؛ تهذیب‌الکمال فی اسماءالرجال؛ جامع‌البیان عن تأویل آی‌القرآن؛ رجال‌الطوسی؛ صحیح مسلم با شرح سنوسی؛ الطبقات الکبری؛ العقدالفرید؛ الکافی؛ کتاب الفهرست؛ کتاب المصاحف؛ المغازی. (1). قاموس الرجال، ج 1، ص 356
(2). الطبقات، ج 3، ص 379- 380
(3). الاستیعاب، ج 1، ص 164؛ اسدالغابه، ج 1، ص 171
(4). جامع‌البیان، مج 3، ج 4، ص 59؛ اسباب النزول، ص 101
(5). المغازی، ج 2، ص 434

احُد/ غزوه‌

اشاره

احُد/ غزوه احُد: نبردی میان مسلمانان و مشرکان، کنار کوه احُد
غزوه احُد، دهمین «1» و به قولی، نهمین «2» غزوه پیامبر صلی الله علیه و آله بود که روز هفتم»
یا نیمه «4» شوّال سال سوم هجرت، به وقوع پیوست. این غزوه، از آن جهت به این نام معروف شد که در دامنه کوه احُد اتّفاق افتاد.
در وجه نام‌گذاری این کوه سرخ‌رنگ که در شمال مدینه (4 کیلومتری مدینه) قرار دارد، «5» گفته شده: بر اثر جدایی‌اش از دیگر کوه‌های منطقه، احُد نامیده شده است. «6»
برحسب روایات، چون خداوند بر کوه طور سینا تجلّی کرد، چند قطعه از آن جدا شد و در جاهای گوناگون قرار گرفت که یک قطعه از آن، کوه احُد در مدینه است. «7» در فضیلت آن نقل شده که احُد، یکی از کوه‌های بهشت است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: احُد کوهی است که ما را دوست دارد و ما او را دوست داریم. «8»
علّت وقوع جنگ احد، جبران شکست و انتقام مشرکان از کشته شدگان خویش در غزوه بدر بود؛ «9» بدین جهت، تعدادی از سران قریش با ابوسفیان به گفت‌وگو نشستند و پیش‌نهاد کردند مال التّجاره‌ای که سبب بروز جنگ بدر شده بود و در دارالندوه نگه‌داری (1). مروج‌الذهب، ج 3، ص 304
(2). روض‌الجنان، ج 5، ص 45
(3). المغازی، ج 1، ص 199؛ الطبقات، ج 2، ص 28
(4). تاریخ طبری، ج 2، ص 59؛ تاریخ ابن خیاط، ص 38
(5). معجم البلدان، ج 1، ص 109
(6). الروض الانف، ج 5، ص 448؛ البدایة و النهایه، ج 4، ص 9
(7). تاریخ المدینه، ج 1، ص 79
(8). صحیح البخاری، ج 5، ص 47؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج 2، ص 325
(9). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 47

می‌شد، برای تجهیز سپاهی نیرومند و انتقام‌گیری به‌کار گرفته شود. «1» و آنان سخن‌ورانی از قریش را جهت هم‌کاری دیگر قبایل عرب اعزام کردند «2» برحسب برخی روایات، در نکوهش کسانی که مال خویش را برای مبارزه با اسلام در غزوه احُد دادند، این آیه نازل شد «3» : «انَّ الَّذینَ کَفَروا یُنفِقونَ امولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یُغلَبونَ» . (انفال/ 8، 36) ابوسفیان در جای‌گاه ثائر (انتقام‌گیرنده)، فرمان‌دهی سپاه را برعهده گرفت «4» و گریه بر کشتگان بدر* را ممنوع کرد «5» صفوان بن امیّه پیش‌نهاد کرد زنان را برای یادآوری کشته شدگان بدر و تحریک به خون‌خواهی، همراه خویش سازند. «6»
به نظر برخی، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه خود بردند که از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با زنان دشوار و رها کردن آنان در میدان جنگ ننگ بود. «7»
سپاه قریش به همراه دیگر قبایل عرب (مانند بنی‌کنانه و ثقیف و اهل تهامه) «8» مرکّب از 3000 «9» یا 5000 «10» نفر که 700 تن از آنان زره‌پوش بودند، همراه 200 اسب و 3000 شتر، آماده کارزار شد. «11» تعدادی از زنان قریش (از جمله هند* همسر ابوسفیان) این سپاه را همراهی می‌کردند. «12»
مسلمانان هنگامی از تصمیم مشرکان آگاه شدند که آنان آماده حرکت از مکّه بودند یا خارج شده بودند. عبّاس بن عبدالمطّلب عموی پیامبر صلی الله علیه و آله طیّ نامه‌ای محرمانه به وسیله مردی از بنی‌غفّار رسول خدا را از زمان حرکت و توان نظامی قریش آگاه کرد. چون ابیّ بن کعب نامه را بر حضرت خواند، پیامبر صلی الله علیه و آله از او خواست که مضمون نامه را فاش نکند. با (1). السیر و المغازی، ص 322؛ الروض الانف، ج 5، ص 419
(2). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 61؛ الکامل، ج 2، ص 149
(3). اسباب‌النزول، ص 196؛ السیر و المغازی، ص 322
(4). المغازی، ج 1، ص 200؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 47
(5). مجمع‌البیان، ج 2، ص 824
(6). المغازی، ج 1، ص 202؛ المنتظم، ج 2، ص 263
(7). تاریخ طبری، ج 2، ص 59؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 62
(8). المغازی، ج 1، ص 203؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 59
(9). السیرة النبویه، ج 3، ص 66؛ الطبقات، ج 2، ص 28
(10). مجمع‌البیان، ج 2، ص 824
(11). المغازی، ج 1، ص 203؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 383
(12). تاریخ طبری، ج 2، ص 59؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج 2، ص 327

این حال، چیزی نگذشت که خبر حرکت قریش در مدینه شایع شد. افزون بر پیک عبّاس، عمرو بن سالم خزاعی یا عدّه‌ای از بنی‌خزاعه که هم پیمان رسول خدا بودند، حضرت را از حرکت و توان نظامی قریش آگاه ساختند. «1»
سپاه قریش، پنجم «2» یا دوازدهم «3» شوّال در دامنه کوه احُد نزدیک کوه عینین فرود آمد. «4»
درباره این که چرا مشرکان در جنوب مدینه که بر سر راهشان بود، فرود نیامدند و شهر را دور زده، در شمال آن فرود آمدند، علّت خاصّی در تاریخ ذکر نشده است؛ امّا برخی، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از کنار کوه احُد دانسته‌اند «5» و به نظر برخی دیگر، قریش برای چراندن مرکب‌های خود در کشت‌زارهایی معروف به عِرْض که در شمال مدینه قرار دارد و صدمه زدن به مسلمانان، در شمال فرود آمدند. «6» پیامبر صلی الله علیه و آله حباب بن منذر را محرمانه برای ارزیابی از وضعیت دشمن به ناحیه احُد اعزام کرد.
گروهی از اصحاب برای جلوگیری از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسداری از مدینه به ویژه مسجد و خانه پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند. «7» روز جمعه، رسول خدا با مسلمانان درباره شیوه مقابله با دشمن مشورت کرد. بزرگان مهاجر و انصار موافق ماندن در مدینه بودند.
عبداللّه بن ابی با این استدلال که در کوچه‌های کم عرض مدینه بهتر می‌توان با دشمن مقابله کرد، زنان و افراد ناتوان هم از بالای بام‌ها و برج‌ها به ما کمک می‌کنند، بر این نظر اصرار داشت و تجربه جنگ‌های جاهلی را مؤیّد نظر خویش می‌دانست که هرگاه از شهر بیرون رفته‌ایم، شکست خورده‌ایم؛ «8» امّا گروهی دیگر، رویارویی با دشمن در بیرون مدینه را پیش‌نهاد می‌کردند. طرف‌داران این نظریّه، گروهی از جوانان و کسانی که توفیق شرکت در غزوه بدر را نداشتند و گروهی از بزرگ‌سالان چون حمزه (عموی پیامبر صلی الله علیه و آله) و (1). انساب الاشراف، ج 1، ص 383؛ المغازی، ج 1، ص 204- 205
(2). الطبقات، ج 2، ص 28؛ المغازی، ج 1، ص 208
(3). الکامل، ج 2، ص 150؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 59
(4). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 62؛ الروض الانف، ج 5، ص 422
(5). سیره رسول خدا، ص 458
(6). المغازی، ج 1، ص 207؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 383
(7). الطبقات، ج 2، ص 28- 29؛ المنتظم، ج 2، ص 263
(8). المغازی، ج 1، ص 208- 210؛ الروض الانف، ج 5، ص 423

سعدبن عباده و نعمان بن مالک بودند؛ با این استدلال که باقی ماندن در شهر، بر ضعف و ترس مسلمانان حمل و سبب گستاخی مشرکان می‌شود و در جاهلیّت هرگاه به ما حمله می‌کردند و ما در شهر می‌ماندیم تا زمانی که بیرون از شهر با آن‌ها نمی‌جنگیدیم، طمعشان از ما قطع نمی‌شد. «1»
سیره‌نویسان اتّفاق نظر دارند که نظر پیامبر صلی الله علیه و آله در ابتدا، ماندن در شهر بود «2» و بر اساس خوابی که دیده بود، خروج از مدینه را نمی‌پسندید. «3» در نقل‌های تاریخی، در این که آیا ماندن در شهر، وحی الهی یا نظر شخصی رسول خدا بوده، اشاره‌ای نشده است و خود حضرت هم بر عقیده خویش به صورت دستور الهی و وحیانی بودن آن اصرار نکرده است و بعید می‌نماید که اگر چنین بود، آن را ابراز نمی‌کرد. «4»
سرانجام پیامبر صلی الله علیه و آله به جهت اصرار مسلمانان»
و احترام به نظر اکثریّت «6» ، نظریّه خروج از مدینه را پذیرفت و پس از اقامه نماز جمعه، مسلمانان را موعظه و به جهاد امر کرد و پیروزی آنان را در گرو صبر دانست؛ «7» آن‌گاه لباس رزم پوشیده، آماده حرکت به سوی احُد شد. آنان که بر خروج از مدینه اصرار داشتند؛ گفتند شایسته نیست خلاف رأی پیامبر صلی الله علیه و آله عمل کنیم. حضرت فرمود: هنگامی که پیامبری لباس رزم بپوشد شایسته نیست آن را بیرون آورد، مگر آن که با دشمنی بجنگد. «8»
رسول خدا صلی الله علیه و آله عبداللّه بن مکتوم را جانشین خود در مدینه قرار داد «9» و با 1000 نفر از مهاجر و انصار که 100 تن از آنان زره پوشیده بودند، «10» ره‌سپار اردوگاه احُد شد. (1). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 63؛ الطبقات، ج 2، ص 29؛ المغازی، ج 1، ص 210
(2). الصحیح من سیره، ج 6، ص 106
(3). السیر و المغازی، ص 324؛ الطبقات، ج 2، ص 29
(4). سیره رسول خدا، ص 459- 460
(5). السیرةالنبویه، ابن‌کثیر، ج 2، ص 329؛ الصحیح من سیره، ج 6، ص 106
(6). نمونه، ج 3، ص 72
(7). المغازی، ج 1، ص 213؛ المنتظم، ج 2، ص 263
(8). السیرةالنبویه، ابن هشام، ج 3، ص 63؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 207- 208
(9). الطبقات، ج 2، ص 29؛ الکامل، ج 2، ص 150
(10). السیرة النبویّه، ابن هشام، ج 3، ص 63؛ الطبقات، ج 2، ص 29

مورّخان، زمان حرکت سپاه اسلام را پس از اقامه نماز جمعه و عصر دانسته‌اند؛ «1» در حالی که آیه «و اذ غَدَوتَ مِن اهلِکَ تُبَوّئُ المُؤمِنینَ مَقعِدَ لِلقِتالِ واللَّهُ سَمیعٌ عَلیم» (آل‌عمران/ 3، 121)، با توجّه به کلمه «غَدَوتَ» دلالت دارد که حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله صبحگاهان بوده است. وجه جمع آیه با نظر مورّخان به این است که گفته شود: پیامبر صلی الله علیه و آله جهت مشورت با اصحاب و مشخّص کردن محلّ جنگ «2» یا انتخاب اردوگاه جنگی در دامنه کوه احُد، صبح‌گاهان از خانه بیرون رفت و خروج حضرت با سپاهیانش به سوی احُد، پس از نماز جمعه بود یا این‌که گفته شود: کلمه (غداة) در این‌جا به معنای مطلق خروج (در هر ساعتی از روز) است؛ چنان‌که (رواح) مطلق بازگشت به شمار می‌رود. «3»
سپاه اسلام در مسیر احُد به منطقه شیخان فرود آمد. رسول خدا از سپاهیانش بازدید کرد. و نوجوانانی را که در سپاه بودند، به جز رافع بن خدیج که تیراندازی ماهر و سمرة بن جندب که نوجوانی چابک بودند، به مدینه بازگرداند «4» و هنگامی که متوجّه حضور هم پیمانان یهودی عبداللّه* بن ابی شد، فرمود: برای جنگ با مشرکان نباید از مشرکان کمک گرفت. «5» عبداللّه ابن ابی با گروهی از پیروانش در گوشه‌ای جدا از مسلمانان منزل گزیدند. «6» سپاه اسلام، نیمه‌های شب «7» از مسیری به سوی احد حرکت کرد که به مشرکان برنخورد. «8» در حالی که مشرکان در دامنه کوه احد مستقر بودند، مسلمانان از نزدیک آنان (سمت چپ) عبور کردند و به سوی کوه احُد بالا رفتند و در شعبی از آن در لبه وادی فرود آمدند. «9» رسول خدا در حالی که مشرکان را مشاهده می‌کرد، دستور داد بلال اذان بگوید تا مسلمانان نماز صبح را اقامه کنند. عبداللّه‌بن‌ابی به این بهانه که پیامبر صلی الله علیه و آله با پیش‌نهاد او (1). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 63؛ المغازی، ج 1، ص 213- 214
(2). جامع‌البیان، مج 3، ج 4، ص 94- 95
(3). المصباح، ص 243 «راح» و ص 443 «غدا» ؛ سیره رسول خدا، ص 477
(4). تاریخ طبری، ج 2، ص 61؛ الروض الانف، ج 5، ص 426
(5). المغازی، ج 1، ص 215؛ الطبقات، ج 2، ص 30
(6). انساب الاشراف، ج 1، ص 385؛ المغازی، ج 1، ص 216
(7). الطبقات، ج 2، ص 30؛ المنتظم، ج 2، ص 264
(8). تاریخ طبری، ج 2، ص 61؛ معجم مَااستعجم، ج 1، ص 109
(9). السیرة النبویه، ابن اسحاق، ص 325؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص 12

مخالفت و از رأی جوانان پیروی کرده «1» یا به جهت پذیرفته نشدن هم‌پیمانان یهودی او در جنگ، «2» به همراه طرفدارانش (حدود 300 نفر) از بین راه «3» یا از احد «4» به مدینه بازگشت و بدین ترتیب، سپاه اسلام به 700 نفر کاهش یافت. «5» عبداللّه بن ابی در توجیه بازگشت خود چنین می‌گوید «6» : جنگی در کار نیست. اگر جنگی بود، ما همراه شما می‌ماندیم: «و قِیلَ لَهُم تَعالَوا قتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ اوِ ادفَعوا قالوا لَو نَعلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعنکُم … » .
(آل‌عمران/ 3، 167)
پیامبر صلی الله علیه و آله سپاه خود را به گونه‌ای استقرار داد که کوه احد پشت سر و مدینه در مقابل و کوه عینین (جبل‌الرماة) در سمت چپ مسلمانان قرار داشت. این در حالی بود که مشرکان در برابر مسلمانان و مدینه پشت سر آن‌ها قرار گرفته بود. «7» حضرت، سربازانش را به تقوا سفارش کرد و از اختلاف با یک‌دیگر برحذر داشت و آن روز را برای کسانی که یقین و صبر را پیشه سازند، روز پاداش دانست، «8» آن‌گاه پرچم سپاه اسلام را به مصعب* بن عمیر «9» و بر حسب بعضی نقل‌ها به علی بن ابی‌طالب سپرد. «10» رسول خدا از آن بیم داشت که سواره نظام دشمن سپاه اسلام را (از حد فاصل کوه عینین و احد) دور بزند و از پشت سر هجوم آورد؛ «11» از این رو، عبداللّه* بن جبیر را به همراه 50 نفر بر کوه عینین گماشت «12» و به آن‌ها فرمود: اگر ما دشمن را شکست دادیم و به لشکرگاهش وارد شدیم یا دیدید، کشته شدیم، شما این مکان را رها نکنید. «13» (1). المغازی، ج 1، ص 219؛ المنتظم، ج 2، ص 264
(2). السیرة الحلبیه، ج 2، ص 42؛ المغازی، ج 1، ص 216
(3). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 64؛ الکامل، ج 2، ص 150
(4). المغازی، ج 1، ص 219؛ الطبقات، ج 2، ص 30
(5). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 65؛ الروض الانف، ج 5، ص 426
(6). جامع‌البیان، مج 3، ج 4، ص 223؛ السیرةالنبویه، ابن‌کثیر، ج 2، ص 331
(7). المغازی، ج 1، ص 220؛ المنتظم، ج 2، ص 264
(8). انساب الاشراف، ج 1، ص 387؛ المغازی، ج 1، ص 221- 222
(9). السیرة النبویه، ابن اسحاق، ص 329؛ الروض الانف، ج 5، ص 426
(10). مجمع‌البیان، ج 2، ص 825؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص 17؛ الصحیح من سیره، ج 6، ص 115
(11). المغازی، ج 1، ص 224؛ سیره رسول‌خدا، ص 463
(12). الطبقات، ج 2، ص 30؛ الکامل، ج 2، ص 152
(13). المغازی، ج 1، ص 224؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 209

فرمان‌ده قریش هم به اهمّیّت این محل آگاهی داشت؛ بدین جهت به فرمانده جناح راست مشرکان و خالد* بن ولید به همراه 200 نفر سواره نظام مأموریّت داد تا با آغاز جنگ و در زمان مناسب از پشت سر به مسلمانان حمله کند. «1»
سپاه مشرکان در برابر مسلمانان صف‌آرایی کرده بود، و فرماندهی جناح راست را خالد بن ولید و جناح چپ را عکرمة* بن ابی‌جهل برعهده داشت و پرچم‌دار آنان، طلحة* بن ابی‌طلحه بود. «2» زنان قریش با خواندن اشعار حماسی، مردان را به جنگ تشویق می‌کردند. «3» پیامبر صلی الله علیه و آله با شنیدن اشعار آن‌ها فرمود: خدایا! از تو کمک می‌خواهم و به تو پناه می‌برم و در راه تو می‌جنگم. خداوند مرا کفایت می‌کند و او نیکو وکیلی است: «اللّهمّ بک احُول و بِکَ اصول و فیک اقاتل حسبی اللّه و نعم الوکیل» . «4»
ابوعامر* راهب که در آغاز هجرت به مشرکان پناهنده شده بود و وعده هم‌کاری قومش در مدینه را در این جنگ داده بود، میان دو سپاه قرار گرفت و اوسیان را به هم‌کاری با خویش فرا خواند که سنگ پرانی بین دو سپاه آغاز شد و این نخستین برخورد دو سپاه با یک‌دیگر بود. «5»
طلحةبن ابی طلحه (پرچمدار قریش)، نخستین کسی بود که مبارز طلبید و به دست علی* علیه السلام کشته شد «6» و بر حسب بعضی نقل‌ها، 9 نفر از بنی عبدالدار و اسود غلام عبدالدار یکی پس از دیگری پرچم را به دست گرفتند و به دست علی علیه السلام کشته شدند و پرچم مشرکان بر زمین افتاد. «7» پس از کشته شدن پرچم‌داران قریش (اصحاب لواء) رزمندگان (1). مجمع‌البیان، ج 2، ص 825
(2). الطبقات، ج 2، ص 30؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 387
(3). تاریخ طبری، ج 2، ص 63؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج 2، ص 333
(4). المنار، ج 4، ص 100؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 388
(5). المغازی، ج 1، ص 223؛ السیرة النبویه، ابن اسحاق، ص 326- 327
(6). تاریخ طبری، ج 2، ص 62- 63؛ تاریخ ابن خیاط، ص 38
(7). مجمع‌البیان، ج 2، ص 825

اسلام در مدّتی کوتاه سپاه قریش را درهم شکستند و مشرکان گریختند و فریاد زنانشان بلند شد «1» نسطاس غلام صفوان که در لشکرگاه قریش بود، می‌گوید: مسلمانان تا آن جا پیش رفتند که وی را به اسارت گرفته و اموال لشکرگاه را تصاحب کردند. در این میان، خالد بن ولید چند بار به میسره سپاه اسلام هجوم برد که هر بار، تیراندازان جبل الرماة او را به عقب‌نشینی واداشتند. «2»

حمله دشمن از کمین‌گاه‌

آن‌چه سبب شد در این مرحله از جنگ، اوضاع به نفع مشرکان تغییر یابد، این بود که مسلمانان به جای تعقیب دشمن تا پیروزی نهایی به دنبال جمع‌آوری غنایم رفتند و مهم‌تر این که بسیاری از پاسداران کوه عینین به همین منظور سنگر حساس خویش را ترک کردند. «3»
خالدبن ولید که از دور جبل‌الرماة را زیر نظر داشت، با مشاهده تیراندازان به آن‌ها حمله کرد و عبداللّه بن جبیر و یارانش را که کم‌تر از 10 نفر بودند، «4» به شهادت رساند و از پشت سر به مسلمانان حمله‌ور شد. وضعیّت سپاه اسلام به گونه‌ای آشفته شد که مسلمانان به یک‌دیگر شمشیر می‌زدند و یک‌دیگر را مجروح می‌ساختند. «5» در این میان، عامل دیگری که سبب تقویت روحیّه دشمن شد، برافراشته شدن پرچم قریش به دست عمره، دختر علقمه بود که باعث شد سربازان شکست خورده قریش، دوباره به میدان جنگ باز گردند. «6»

شایعه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله‌

عبداللّه بن قمئه (قمیئه) مصعب‌بن عمیر را که از پیامبر صلی الله علیه و آله دفاع می‌کرد، به شهادت رساند و چنین پنداشت که حضرت را به شهادت رسانده است و با صدای بلند گفت: محمّد را کشتم «7» و بنابر نقلی، ابلیس از بالای کوه احُد با صدای بلند گفت: محمّد کشته شد. «8» (1). الطبقات، ج 2، ص 31؛ الروض الانف، ج 5، ص 439
(2). المغازی، ج 1، ص 229- 230؛ مجمع‌البیان، ج 2، ص 825
(3). تاریخ طبری، ج 2، ص 62؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 210
(4). المغازی، ج 1، ص 284؛ التفسیرالکبیر، ج 9، ص 36
(5). المغازی، ج 1، ص 232- 233؛ المنتظم، ج 2، ص 266
(6). الکامل، ج 2، ص 154؛ تفسیر قمی، ج 1، ص 141
(7). السیرة النبویه، ابن اسحاق، ص 329؛ الروض الانف، ج 5، ص 435؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 94
(8). الطبقات، ج 2، ص 32؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 310؛ روض الجنان، ج 5، ص 92

انتشار قتل پیامبر صلی الله علیه و آله به همان اندازه که به بت‌پرستان روحیّه داد، در مسلمانان تزلزل ایجاد کرد و سبب شد که از میدان جنگ بگریزند و علّت سستی و فرارشان را شایعه قتل رسول‌خدا بیان کنند و حتّی بعضی از آنان به فکر بازگشت به دین پیشین خود و گرفتن امان‌نامه از ابوسفیان* بودند. خداوند در پاسخ «1» به آن‌ها فرمود: محمّد هم‌چون پیامبران گذشته است. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود بازمی‌گردید: «و ما مُحَمَّدٌ الّا رَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ افَان ماتَ او قُتِلَ انقَلَبتُم عَلی اعقبِکُم» . (آل‌عمران/ 3، 144)
انس* بن نضر، آنان را که از جنگ دست کشیده بودند، خطاب کرد که اگر محمّد کشته شده، خدای محمد که کشته نشده است. برای هدفی که او جنگید، بجنگید و خود جنگید تا به شهادت رسید. «2» آشفتگی در سپاه اسلام به‌گونه‌ای بود که محمدبن مَسلَمه می‌گوید: با چشم خود دیدم و با گوشم شنیدم که رسول خدا فلان شخص و فلان شخص را که از کوه بالا می‌رفتند، صدا می‌زد که من محمد هستم؛ امّا آن‌ها به او توجّه نکردند. «3» «اذ تُصعِدونَ و لا تَلوونَ عَلی احَدٍ والرَّسولُ یَدعوکُم فِی اخرکُم» . (آل‌عمران/ 3، 153)
پیامبر صلی الله علیه و آله که خود در این پیکار به شدیدترین وجه با دشمن می‌جنگید، «4» و در حالی‌که مجروح بود و خون از صورتش می‌ریخت، می‌فرمود: چگونه رستگار شوند مردمی که صورت پیامبرشان را به خون آغشتند؛ در حالی که او آن‌ها را به خدا دعوت می‌کند. «5» آیه 128 آل‌عمران/ 3 به پیامبر صلی الله علیه و آله دل‌داری می‌دهد که تو مسؤول هدایت آن‌ها نیستی؛ بلکه (1). السیرةالنبویه، ابن کثیر، ج 2، ص 342؛ جامع‌البیان، مج 3، ج 4، ص 149
(2). تاریخ طبری، ج 2، ص 66؛ الکامل، ج 2، ص 156
(3). المغازی، ج 1، ص 237
(4). انساب الاشراف، ج 1، ص 394؛ الکامل، ج 2، ص 157
(5). السیرة النبویه، ابن کثیر، ج 2، ص 342؛ الکامل، ج 2، ص 155

فقط به تبلیغ آن‌ها موظّف هستی: «لَیسَ لَکَ مِنَ الامرِ شَی‌ءٌ او یَتوبَ عَلَیهِم … » .
در این روز، کسی که صورت حضرت را مجروح ساخت، عبداللّه بن قمئه، و کسی که دندانش را شکست، عتبة بن ابی‌وقّاص بود. «1»

فداکاری علی علیه السلام‌

بر حسب بعضی نقل‌ها، در روز احُد، همه مسلمانان به جز تعداد اندکی میدان جنگ را رها کردند «2» که در نام آن‌ها جز علی علیه السلام اختلاف است. به نوشته ابن‌اثیر، علی بن‌ابی‌طالب پس از کشتن پرچم‌داران قریش، چندین بار به فرمان رسول‌خدا به صف مشرکان حمله کرد و شماری از آنان را کشته، بقیه را پراکنده کرد. «3» فداکاری حضرت نقش بسزایی در حفظ جان پیامبر صلی الله علیه و آله داشت تا آن‌جا که در این جنگ، 70 زخم بر پیکرش وارد شد. «4» وی در پایان جنگ از شمشیر خمیده و خون‌آلودش به نیکی یاد می‌کند «5» و برحسب بعضی نقل‌ها هنگام جنگ، شمشیرش شکست و پیامبر صلی الله علیه و آله شمشیر خویش، ذوالفقار را به علی علیه السلام داد «6» و هرکس از مشرکان که به پیامبر صلی الله علیه و آله حمله می‌کرد، به وسیله علی علیه السلام دفع می‌شد. به فرموده امام صادق علیه السلام پیامبر صلی الله علیه و آله جبرئیل را بین آسمان و زمین مشاهده کرد که می‌گفت: «لاسیف الّا ذوالفقار و لا فتی الّا علیّ» ؛ پس امین وحی نازل شد و گفت:
ای رسول خدا! این نهایت فداکاری است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: علی از من است و من از علی هستم و جبرئیل افزود: من از هر دوی شما هستم. «7»

حرکت به سوی دامنه احُد

هنگامی که شعله جنگ فروکش کرد و از حملات دشمن کاسته شد، پیامبر به همراه جمعی از اصحاب به دامنه کوه احد پناه بردند. گروهی از اصحاب که با دیدن وی خوش‌حال شدند و به سبب فرارشان از جنگ، ابراز شرمندگی کردند، مورد سرزنش حضرت قرار گرفتند. «8» (1). السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 80؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 265
(2). المغازی، ج 1، ص 240
(3). الکامل، ج 2، ص 154
(4). مجمع البیان، ج 2، ص 826
(5). دلائل النبوه، ج 3، ص 283؛ البدایة و النهایه، ج 4، ص 38
(6). تفسیر قمی، ج 1، ص 143
(7). مجمع‌البیان،، ج 2، ص 826؛ الکامل، ج 2، ص 154
(8). السیرة النبویه، ابن کثیر، ج 2، ص 343؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 67؛ روض‌الجنان، ج 5، ص 94

ابیّ‌بن خلف که بارها در مکّه پیامبر را به مرگ تهدید می‌کرد و حضرت در پاسخ می‌فرمود: ان شاء اللّه من تو را خواهم کشت، در دامنه کوه احد به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: نجات نیابم اگر تو نجات یابی. اصحاب خواستند او را بکشند که خود حضرت با نزدیک شدن ابیّ* بن خلف نیزه‌ای به سویش پرتاب کرد. نیزه بر گردنش (فاصله بین کلاه‌خود و زره) اصابت کرد و بر زمین افتاد. «1» بنابر نقلی، آیه «و ما رَمَیتَ اذ رَمَیتَ و لکِنَّ اللَّهَ رَمی … » (انفال/ 8، 17) در این‌باره نازل شده است. «2»

مثله کردن شهیدان‌

زنان قریش که میدان جنگ را از رزمندگان اسلام خالی دیدند، برای انتقام بیش‌تر، پیکر شهیدان را مُثله کردند. این عمل آن‌قدر زشت و ننگین بود که حتّی ابوسفیان هم از دستور دادن به آن برائت جست. «3» هند، همسر ابوسفیان شکم حمزه را پاره کرد؛ جگر او را بیرون آورد و به دندان گرفت. «4»

زنان مسلمان در احُد

در پیکار احُد، شماری از زنان مسلمان جهت مداوای مجروحان و تعدادی جهت امدادرسانی به رزمندگان اسلام حضور داشتند و هنگامی که جان رسول خدا را در خطر دیدند، مردانه از او دفاع کردند. برحسب بعضی روایات در روز احُد 14 زن از جمله آن‌ها فاطمه* علیها السلام دختر رسول خدا آب و غذا به جبهه حمل می‌کردند و به مجروحان تشنه آب می‌نوشاندند و آن‌ها را مداوا می‌کردند، «5» فاطمه علیها السلام با دست خویش خون از صورت رسول (1). المغازی، ج 1، ص 250؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 67- 68
(2). اسباب النزول، ص 192
(3). السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 94؛ الطبقات، ج 2، ص 36
(4). تاریخ طبری، ج 2، ص 70؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 91
(5). دلائل النبوه، ج 3، ص 214؛ المغازی، ج 1، ص 249

خدا پاک می‌کرد و با آبی که علی علیه السلام از مهراس (آبی در کوه احُد) آورده بود، زخم‌های پدر را می‌شست. «1»
زنان دیگری چون امّ ایمن و عایشه و امّ سلیم و حمنه، دختر جحش، بدین منظور در جبهه نبرد حاضر شده بودند. «2» نُسیبه دختر کعب (امّ عَماره*) که در روز احُد شاهد فرار سپاه اسلام بود، نقل می‌کند: تعداد کسانی که از رسول خدا دفاع می‌کردند، از 10 نفر کم‌تر بودند که من و شوهر و دو فرزندم از جمله آن‌ها بودیم. فداکاری او در حفظ جان رسول خدا به‌گونه‌ای بود که به فرموده حضرت، به هر سو که می‌نگریستم، امّ عمارة را می‌دیدم که از من دفاع می‌کرد «3» تا آن‌جا که جراحت‌های بسیاری بر او وارد شد و حضرت فرمود: مقام نُسیبه امروز جای‌گاهی بهتر از فلان و فلان است و نقل شده است که هنگام وفات، 13 زخم بر تن داشت. «4»

لحظات پایانی جنگ‌

ابوسفیان به کنار کوه و نزدیک شِعْبی که رسول خدا و یارانش در آن بودند آمد و گفت:
یا محمّد! جنگ و پیروزی به نوبت است. روزی به جای روز بدر. حضرت به مسلمانان فرمود: به او پاسخ دهند که ما با شما مساوی نیستیم. کشته‌های ما در بهشت و کشته‌های شما در جهنّم هستند. ابوسفیان گفت: «إنّ لنا العُزّی و لا عُزّی لکم» . پیامبر فرمود:
«اللّه مولانا و لا مولی لکم» . ابوسفیان گفت: «اعل هُبل اعل هُبل» . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«اللّه أَعلی و أجلّ» . «5»
ابوسفیان هنگام بازگشت، گفت: وعده ما و شما در بدر، سال آینده است. «6»

حرکت مشرکان به سوی مکّه‌

(1). الطبقات، ج 2، ص 37؛ المغازی، ج 1، ص 249
(2). المغازی، ج 1، ص 249- 250
(3). همان، ص 270- 271
(4). همان، ص 269- 270
(5). الکامل، ج 2، ص 160؛ مجمع‌البیان، ج 2، ص 844
(6). السیر و المغازی، ص 334؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 213

سپاه قریش که از پیروزی سرمست بود، با به جای گذاشتن 22 کشته «1» با سرعت به سوی مکّه حرکت کرد. مسلمانان خوف آن را داشتند که مشرکان به مدینه* هجوم ببرند؛ از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود در پی آنان برو. اگر شتران خود را سوار شدند و اسب‌ها را یدک کشیدند، آهنگ مکّه کرده‌اند و اگر بر اسب‌ها سوار شدند و شترها را پیش راندند، آهنگ مدینه دارند. در این صورت به خدا سوگند! در همان مدینه با آنان می‌جنگم.
علی علیه السلام پس از بازگشت گزارش داد که آن‌ها بر شترها سوار شدند و راه مکّه در پیش گرفتند. «2»

خاک‌سپاری شهیدان‌

مسلمانان برای اطّلاع از هم‌رزمان خویش و دفن شهیدان به میدان نبرد بازگشتند. در این روز، 70 «3» تن از سپاه اسلام به شهادت رسیده بودند و تعداد بسیاری مجروح شدند.
رسول خدا با همراهانش بر پیکر شهیدان نماز گزارد و مسلمانان را از حمل پیکر شهیدان به مدینه نهی کرد و هنگام خاک‌سپاری آن‌ها فرمود: بنگرید هر کدام از این شهیدان که بیش‌تر حافظ قرآن است، پیکرش را در قبر جلوتر از دیگران قرار دهید. «4» در این پیکار، بزرگانی چون حمزه، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و مُصعب بن عمیر، سعد* بن ربیع، عبداللّه بن جحش، عمرو* بن جموح، عبداللّه بن جبیر، حنظله* غسیل‌الملائکه و … به شهادت رسیدند. «5»
پس از غزوه احُد، رسول خدا صلی الله علیه و آله سالی یک بار به زیارت قبور شهیدان احُد می‌رفت.
هنگامی که به وادی احُد می‌رسید با صدای بلند خطاب به آنان می‌فرمود: «السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی‌الدار» . به این سیره، خلفای بعدی و بسیاری از صحابه عمل می‌کردند و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام هر دو سه روز یک‌بار به زیارت شهیدان احُد می‌رفت. «6» (1). السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 129؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 48
(2). تاریخ طبری، ج 2، ص 71؛ المنتظم، ج 2، ص 269- 270
(3). الطبقات، ج 2، ص 33؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 400
(4). السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 97- 98؛ الکامل، ج 2، ص 162- 163
(5). المغازی، ج 1، ص 300- 307
(6). المغازی، ج 1، ص 313؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 306- 308

پی‌آمدهای شکست احُد

1. مشرکان که پس از پیروزی احساس غرور می‌کردند، تصمیم گرفتند از بین راه مدینه باز گردند و برای همیشه به حیات اسلام (به ویژه شخص پیامبر صلی الله علیه و آله) خاتمه دهند که به غزوه حمراء الاسد انجامید. «1» (ظ حمراءالاسد/ غزوه)
2. یهودیان مدینه می‌پنداشتند که توان نظامی مسلمانان پس از شکست احُد کاهش یافته است؛ بدین جهت درصدد شورش در مدینه برآمدند. «2» (ظ بنی‌نضیر)
3. اقتدار مسلمانان میان قبایل خارج از مدینه متزلزل شده بود تا جایی که آن‌ها درصدد معارضه با مسلمانان برآمدند. «3»
4. جوّسازی منافقان برضدّ مسلمانان در مدینه و این که علّت شکست احُد را مخالفت پیامبر صلی الله علیه و آله با نظر عبداللّه بن ابیّ معرفی کردند. «4»
از پی‌آمدهای مثبت این شکست، جدایی صف مؤمنان از منافقان است «5» که قرآن هم بدان اشاره کرده است: «و ما اصبَکُم یَومَ التَقَی الجَمعانِ فَبِاذنِ اللَّهِ و لِیَعلَمَ المُؤمِنِین* و لِیَعلَمَ الَّذینَ نافَقوا … » . (آل‌عمران/ 3، 166- 167)

مباحث قرآنی احُد

قرآن در آیات متعدّدی از سوره آل‌عمران/ 3 به ابعاد گوناگون غزوه احُد پرداخته است. به گفته عبدالرحمن عوف، اگر کسی بخواهد درباره جنگ احد آگاه شود، آیه 120 به بعد آل‌عمران/ 3 را بخواند. با این کار گویا در این جنگ حاضر بوده است. «6» به گفته محمد (1). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 101- 102؛ سیره رسول خدا، ج 1، ص 475
(2). نمونه، ج 3، ص 78؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر، ص 311
(3). المغازی، ج 1، ص 340
(4). المغازی، ج 1، ص 317
(5). الدرالمنثور، ج 2، ص 368- 369
(6). المغازی، ج 1، ص 319؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 106

بن اسحاق، 60 آیه از سوره آل‌عمران به جنگ احُد اختصاص دارد. «1» این آیات لحن نکوهش دارد و مؤمنان را به سبب سستی در جنگ و ضعف در اراده سرزنش کرده است. «2»
افزون بر آیات سوره آل‌عمران، آیات دیگری نیز چون آیه 17 و 36- 37 انفال/ 8؛ 126- 127 نحل/ 16 و 62 نور/ 24 هم درباره غزوه احد نازل شده است. «3» شماری از این آیات به صراحت به وقایع احد پرداخته است و برخی به طور غیر صریح و به نکاتی کلّی اشاره دارد در این آیات به موضوعاتی چون تهدید و نکوهش مشرکان، سرزنش منافقان، وعده پیروزی و یاری مؤمنان، عوامل شکست در جنگ، شایعه قتل رسول خدا، هشدار به مؤمنان، دلداری به مؤمنان، مثله کردن شهیدان، مقام شهیدان، و آرامش پس از جنگ پرداخته است.

تهدید و نکوهش مشرکان‌

مشرکان قریش که از ابتدای بعثت با رسول خدا مخالفت می‌کردند و همواره مسلمانان را آزار می‌دادند، در آیات متعدّدی از جمله آیات مربوط به غزوه احُد مورد عتاب و سرزنش خداوند قرار گرفتند: «لِیَقطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذینَ کَفَروا او یَکبِتَهُم فَیَنقَلِبوا خابین» . «4»
(آل‌عمران/ 3، 127) در این آیه، مشرکان به عذاب و ذلّت دنیایی تهدید شده‌اند و در آیه 151 آل‌عمران/ 3 می‌فرماید: به زودی در دل‌های کافران به سبب مشرک شدنشان بیم و هراس افکنیم: «سَنُلقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَروا الرُّعبَ بِما اشرَکوا بِاللَّهِ … » و در آیات بعدی، خداوند به مشرکان هشدار می‌دهد که مهلت یافتن آنان نه به جهت حقّانیّت است؛ بلکه فرصت یافتن برای افزایش گناهان و در نتیجه گرفتاری به عذاب خوار کننده است:
«و لا یَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا انَّما نُملی لَهُم خَیرٌ لِانفُسِهِم انَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اثمًا و لَهُم عَذابٌ مُهِین» . (آل‌عمران/ 3، 178) (1). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 106
(2). المیزان، ج 4، ص 5؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 106
(3). بحارالانوار، ج 20، ص 57، 63، 79؛ اسباب‌النزول، ص 152 و 195
(4). جامع البیان، مج 3، ج 4، ص 113

از سوی دیگر، خداوند عذاب بزرگ قیامت را به آنان یادآوری می‌کند: «انَّ الَّذینَ اشتَرَوُا الکُفرَ بِالایمنِ لَن یَضُرُّوا اللَّهَ شیًا و لَهُم عَذابٌ الیم» . (آل‌عمران/ 3، 177)

منافقان در جنگ‌

یکی از آثار مهمّ جنگ احُد جدا شدن صف مؤمنان از منافقان بود که در آیات قرآن بدان تصریح شده است: «و ما اصبَکُم یَومَ التَقَی الجَمعانِ فَبِاذنِ اللَّهِ و لِیَعلَمَ المُؤمِنِین* و لِیَعلَمَ الَّذینَ نافَقوا … » . (آل‌عمران/ 3، 166- 167) نفاق عبداللّه‌بن ابی در هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه ریشه دارد؛ زیرا اوس و خزرج پیش از هجرت مصمّم بودند او را فرمانروای خود کنند؛ امّا با حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه و پیمان با او، این تصمیم خود به خود از میان رفت «1» و غزوه احُد باعث شد که او و طرف‌دارانش به طور آشکار در برابر تصمیم رسول خدا صلی الله علیه و آله به مخالفت برخیزند و مورد خشم و غضب الهی قرار گیرند «2» : «افَمَنِ اتَّبَعَ رِضونَ اللَّهِ کَمَن باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ و مَأوهُ جَهَنَّمُ … » . (آل‌عمران/ 3، 162) خداوند در آیه دیگر مخالفت آن روز عبدالله بن ابی و طرفدارانش را به کفر، نزدیک‌تر تا به ایمان می‌داند و از آنان به صورت کسانی که به زبان چیزی می‌گویند که در دل بدان معتقد نیستند یاد می‌کند: « … هُم لِلکُفرِ یَومَذٍ اقرَبُ مِنهُم لِلایمنِ یَقولونَ بِافوهِهِم ما لَیسَ فی قُلوبِهِم واللَّهُ اعلَمُ بِما یَکتُمون» «3»
. (آل‌عمران/ 3، 167) کارشکنی منافقان، افزون بر کاهش یک سوم از سپاه اسلام، «4» سبب تردید و سستی در برخورد با منافقان در قسمتی دیگر از سپاه اسلام شد: «فَما لَکُم فِی المُنفِقینَ فِئَتَینِ … » (نساء/ 4، 88) «5» که اگر لطف خداوند به مؤمنان نبود، آنان نیز با پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت می‌کردند. «6» خداوند در این باره می‌فرماید: «اذ هَمَّت طَافَتانِ مِنکُم ان تَفشَلا واللَّهُ ولِیُّهُما» . (آل‌عمران/ 3، 122) این دو طایفه، بنوسلمه و بنوحارث از انصار یا طایفه‌ای از انصار و طایفه‌ای از مهاجران بودند. «7» به گفته طبری آن‌چه سبب سستی و تصمیم به بازگشت این دو طایفه شد، ضعف ایمان یا نفاق آن‌ها نبود؛ (1). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 2، ص 588؛ بحارالانوار، ج 19، ص 107- 108؛ فروغ ابدیت، ج 1، ص 450
(2). التبیان، ج 3، ص 36
(3). غررالتبیان، ص 231
(4). السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 64؛ تفسیر ثعالبی، ج 1، ص 311
(5). اسباب النزول، ص 138
(6). کشف الاسرار، ج 2، ص 260
(7). مجمع‌البیان، ج 2، ص 824؛ الکشاف، ج 1، ص 409

بلکه بازگشت عبدالله‌بن ابی و سخنان وی بود. «1»
تبلیغات سوء آنان حتّی پس از خاتمه جنگ نیز ادامه داشت و مسلمانان را سرزنش می‌کردند که اگر در این جنگ از ما پیروی می‌کردید، شکست نمی‌خوردید و کشته نمی‌دادید. خداوند در پاسخ به آنان می‌فرماید: اگر راست می‌گویید، مرگ را از خودتان دور کنید: «قُل فَادرَءوا عَن انفُسِکُمُ المَوتَ ان کُنتُم صدِقین» . (آل‌عمران/ 3، 168) تبلیغات منافقان چه بسا باعث ضعف و تزلزل در عقیده بعضی از مسلمانان شده بود؛ بدین جهت، خداوند مسلمانان را از پیروی آنان برحذر داشت؛ زیرا سبب بازگشت از دینشان می‌شود: «یایُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ان تُطیعوا الَّذینَ کَفَروا یَرُدّوکُم عَلی اعقبِکُم فَتَنقَلِبوا خسِرین» . (آل‌عمران/ 3، 149) به فرموده علی علیه السلام مقصود از کافران در این آیه منافقانند که روز احُد به مؤمنان گفتند: به دین پیش و میان برادران خود باز گردید. «2»

وعده یاری و پیروزی در جنگ‌

از برخی آیات استفاده می‌شود که خداوند، پیش از احُد به مسلمانان وعده یاری و پیروزی در این جنگ را داده بود «3» و تا آن زمان که مؤمنان از دستورهای پیامبر صلی الله علیه و آله پیروی می‌کردند، به وعده خویش وفا کرد؛ «4» امّا سستی و نافرمانی مسلمانان باعث تغییر سرنوشت جنگ شد: «و لَقَد صَدَقَکُمُ اللَّهُ وعدَهُ اذ تَحُسّونَهُم بِاذنِهِ حَتّی اذا فَشِلتُم و تَنزَعتُم فِی الامرِ و عَصَیتُم مِن بَعدِ ما ارکُم ما تُحِبّونَ مِنکُم مَن یُریدُ الدُّنیا ومِنکُم مَن یُریدُ الأخِرَةَ … » . (آل‌عمران/ 3، 152) به گفته مشهور مفسّران، خداوند تا آن هنگام که پاسداران کوه عینین سنگرشان را رها نکردند، به وعده‌اش عمل کرد. «5»
درباره این‌که خداوند در کجا به مسلمانان چنین وعده‌ای داده چند نظر است:
1. از آیات متعدّدی استفاده می‌شود که خداوند، مؤمنان و کسانی که او را یاری کنند، (1). جامع‌البیان، مج 3، ج 4، ص 98
(2). روض الجنان، ج 5، ص 103
(3). تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 420
(4). جامع البیان، مج 3، ج 4، ص 169
(5). جوامع‌الجامع، ج 1، ص 211؛ جامع‌البیان، مج 3، ج 4، ص 169 و 171

یاری می‌کند. (محمد/ 47، 7؛ حج/ 22، 40 و … ) «1»
2. رسول خدا پیش از جنگ، به مسلمانان وعده پیروزی داده بود و وعده رسول خدا، همان وعده الهی است. «2»
3. خداوند پیش از جنگ با نازل کردن آیاتی بر پیامبرش، به مؤمنان در این جنگ وعده یاری داده بود. برحسب بعضی نقل‌ها، آن هنگام که مؤمنان مشرکان را مشاهده کردند، به پیامبر گفتند: آیا خداوند ما را در این جنگ یاری نمی‌کند آن‌طور که در غزوه بدر کمک کرد؟ حضرت فرمود «3» : « … الَن یَکفِیَکُم ان یُمِدَّکُم رَبُّکُم بِثَلثَةِ ءالفٍ مّنَ المَلکَةِ مُنزَلین» (آل‌عمران/ 3، 124)، و همچنین در آیه 125 خداوند به مؤمنان وعده یاری و کمک داده است به شرط آن‌که تقوا و صبر را پیشه کنند «4» : «بَلی ان تَصبِروا و تَتَّقوا و یَأتوکُم مِن فَورِهِم هذا یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ ءالفٍ مِنَ المَلکَةِ … » . به گفته بعضی از مفسّران وعده یاری خداوند به وسیله ملائکه در این آیات به غزوه احُد مربوط است؛ امّا از آن‌جا که مسلمانان از جنگ گریختند، خداوند به آن‌ها کمک نکرد. «5»
برحسب نقلی دیگر فقط وعده یاری به وسیله 5000 فرشته در آیه 125 آل‌عمران به احد مربوط است و وعده یاری به وسیله 3000 فرشته به غزوه بدر ارتباط دارد. «6»
گرچه وعده یاری مؤمنان به وسیله ملائکه در احد از آیات استفاده می‌شود، به گفته ابن‌عبّاس، ملائکه* جنگ نکردند، مگر در غزوه بدر. «7» از طرفی دیگر، عدم نزول ملائکه در احد مورد اتّفاق مفسّران نیست. به گفته مجاهد، ملائکه در احد نازل شدند؛ امّا نجنگیدند. «8»
در این خصوص، به روایاتی هم استشهاد شده است. (1). المنار، ج 4، ص 181
(2). مجمع‌البیان، ج 2، ص 858؛ جامع‌البیان، مج 3، ج 4، ص 166؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 60
(3). جامع‌البیان، مج 3، ج 4، ص 105
(4). مجمع البیان، ج 2، ص 858
(5). جامع‌البیان، مج 3، ج 4، ص 105
(6). التبیان، ج 2، ص 579
(7). مجمع البیان، ج 2، ص 828
(8). المغازی، ج 1، ص 235؛ البحرالمحیط، ج 3، ص 331

عوامل شکست در جنگ‌

غزوه احد که نمادی از رویارویی جبهه حق با باطل بود، در یک طرف مسلمانان به همراه رسول خدا، و در طرف مقابل، مشرکان بودند. پس از احُد این پرسش در بین آنان بود که چرا ما شکست خوردیم «1» : «قُلتُم انّی هذا گفتید: این شکست از کجا است» (آل‌عمران/ 3، 165). خداوند در پاسخ به آنان، خود مسلمانان را عامل شکست در جنگ بیان می‌کند: «قُل هُوَ مِن عِندِ انفُسِکُم» (آل‌عمران/ 3، 165)؛ سپس در آیات دیگر، کیفیّت عامل شکست بودن مسلمانان را بیان می‌کند.
1. قرآن مهم‌ترین عامل شکست را مخالفت با دستور پیامبر و سستی و اختلاف در امور جنگ بیان می‌کند: «حَتّی اذا فَشِلتُم وتَنزَعتُم فِی الامرِ وعَصَیتُم مِن بَعدِ ما ارکُم ما تُحِبّونَ مِنکُم مَن یُریدُ الدُّنیا ومِنکُم مَن یُریدُ الأخِرَةَ» «2»
(آل‌عمران/ 3، 152). بسیاری از تیراندازان کوه عینین که درباره ترک سنگرشان با یک‌دیگر اختلاف کردند، از آن بیم داشتند که پیامبر صلی الله علیه و آله غنایم را تقسیم نکند و هرکس هرچه به دست آورده، از آنِ خودش باشد؛ بدین جهت سنگر خویش را رها کردند که خداوند در پاسخ به آنان پیامبران را از هر گونه خیانتی مبرّا می‌سازد «3» : «و ما کانَ لِنَبِیّ ان یَغُلَّ و مَن یَغلُل یَأتِ بِما غَلَّ یَومَ القِیمَةِ ثُمَّ تُوَفّی کُلُّ نَفسٍ ما کَسَبَت و هُم لا یُظلَمون» . (آل‌عمران/ 3، 161)
به گفته ابن‌عبّاس، مقصود از «مَن یُریدُ الدُّنیا» ، همین گروه‌اند که برای جمع‌آوری غنیمت سنگرشان را ترک کردند و مقصود از «مَن یُریدُ الأخِرَةَ» ، عبداللّه بن جبیر و دیگر تیراندازانی بودند که سنگرشان را رها نکردند. «4»
2. برخی از گناهان مسلمانان در گذشته سبب فرارشان از جنگ شد: «انَّ الَّذینَ تَوَلَّوا مِنکُم یَومَ التَقَی الجَمعانِ انَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطنُ بِبَعضِ ما کَسَبوا» . (آل‌عمران/ 3، 155) به گفته بیش‌تر مفسّران، گناهان گذشته مسلمانان که از آن‌ها توبه نکرده بودند، سبب شد تا (1). التفسیرالکبیر، ج 9، ص 81؛ مجمع‌البیان، ج 2، ص 876
(2). جامع البیان، مج 3، ج 4، ص 171
(3). مجمع‌البیان، ج 2، ص 872؛ تفسیر ثعالبی، ج 1، ص 309
(4). التبیان، ج 3، ص 19؛ تفسیر ثعالبی، ج 1، ص 303
اعلام قرآن، ج‌1، ص: 568
شیطان هنگام جنگ آن‌ها را بلغزاند و آن‌ها از جنگ بگریزند. «1»

دل‌داری به مؤمنان‌

خداوند به منظور دل‌جویی و تسلیت به مؤمنان حاضر در احد، آیه 139 آل‌عمران/ 3 را نازل کرد «2» : «و لا تَهِنوا و لا تَحزَنوا و انتُمُ الاعلَونَ ان کُنتُم مُؤمِنین/ سست و غمگین نشوید و شما برترید اگر مؤمن باشید» ؛ هم‌چنین صبر و استقامت موحّدان پیشین را به مؤمنان یادآور می‌شود تا شکست در جنگ سبب ترس و سستی آنان نشود: «و کَایّن مِن نَبِیّ قتَلَ مَعَهُ رِبّیّونَ کَثیرٌ فَما وهَنوا لِما اصابَهُم فی سَبیلِ اللَّهِ وما ضَعُفوا ومَااستَکانوا … » .
(آل‌عمران/ 3، 146)
در آیه دیگر به مؤمنان یادآوری می‌کند که در این جنگ* اگر به شما آسیبی رسید، به دشمن شما هم آسیب رسیده و مشرکان هم در احُد تعدادی کشته و زخمی داده بودند «3» و روزهای پیروزی و شکست میان مردم به نوبت است. آن‌طور نیست که پیروزی همیشه از آنِ یک گروه باشد: «ان یَمسَسکُم قَرحٌ فَقَد مَسَّ القَومَ قَرحٌ مِثلُهُ و تِلکَ الایّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ … » (آل‌عمران/ 3، 140)؛ آن‌گاه شکست مشرکان در غزوه بدر را بیان می‌کند که در آن، دو برابر خسارتی که به مؤمنان وارد شده، به دشمن وارد آمده است: «اوَ لَمّا اصبَتکُم مُصیبَةٌ قَد اصَبتُم مِثلَیها … » . (آل‌عمران/ 3، 165)
خداوند برای بازسازی روحی مؤمنان که پس از جنگ احساس شرم‌ساری و معصیت می‌کردند، نه تنها خود، آن‌ها را می‌بخشد: «و لَقَد عَفا عَنکُم واللَّهُ ذو فَضلٍ عَلَی المُؤمِنِین» (آل‌عمران/ 3، 152)، بلکه به پیامبرش دستور می‌دهد که آن‌ها را عفو کند و برایشان آمرزش بخواهد: «فَاعفُ عَنهُم واستَغفِر لَهُم» . (آل‌عمران/ 3، 159)
چه بسا پس از جنگ، این تفکّر پدید آمد که مشورت پیامبر با مسلمانان سبب شد تا مسلمانان برای مقابله با دشمن از مدینه خارج، و متحمّل چنین شکستی شوند؛ پس چه (1). مجمع‌البیان، ج 2، ص 864؛ روح‌المعانی، مج 3، ج 4، ص 154
(2). مجمع‌البیان، ج 2، ص 843؛ جامع البیان، مج 3، ج 4، ص 136
(3). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 129؛ الطبقات، ج 2، ص 33

لزومی دارد که رسول خدا در کارها با آنان مشورت کند. خداوند برای شخصیت دادن به مؤمنان به پیامبر دستور می‌دهد که در کارها با آنان مشورت کند و در نهایت، پس از مشورت، تصمیم‌گیرنده خود پیامبر باشد و با توکّل بر خداوند به آن عمل کند: «و شاوِرهُم فِی الامرِ فَاذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَی اللَّهِ» . (آل‌عمران/ 3، 159)

آزمایش مؤمنان‌

قرآن به صراحت غزوه احُد را صحنه آزمایش و امتحان* مؤمنان می‌داند و چنین حوادثی را سبب شناخته شدن افراد با ایمان از مدّعیان ایمان بیان می‌کند: « … و تِلکَ الایّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ و لِیَعلَمَ اللَّهُ الَّذینَ ءامَنوا و یَتَّخِذَ مِنکُم شُهَداءَ واللَّهُ لا یُحِبُّ الظلِمین* و لِیُمَحّصَ اللَّهُ الَّذینَ ءامَنوا و یَمحَقَ الکفِرین* ام حَسِبتُم ان تَدخُلوا الجَنَّةَ و لَمّا یَعلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جهَدوا مِنکُم و یَعلَمَ الصبِرین* و لَقَد کُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قَبلِ ان تَلقَوهُ فَقَد رَایتُموهُ وانتُم تَنظُرون/ … و این روزها را میان مردمان می‌گردانیم و تا خدا کسانی را که ایمان آورده‌اند، باز شناسد و از شما شهیدانی برگیرد و خدا ستم‌کاران را دوست ندارد و تا کسانی را که ایمان آورده‌اند، پاک و ناب گرداند و کافران را تباه سازد. آیا چنین پنداشته‌اید که به بهشت درمی‌آیید و حال آن‌که هنوز خدا کسانی از شما را که جهاد کردند و شکیبایان را معلوم نکرده است و شما پیش از آن‌که با مرگ روبرو شوید، آرزوی آن می‌کردید. اکنون آن را دیدید و به آن می‌نگرید» . (آل‌عمران/ 3، 140- 143) در این آیات، به مسلمانانی که شهادت در راه خدا را آرزو می‌کردند، یادآوری می‌شود که سنّت الهی بر امتحان و آزمایش افراد استوار است؛ چنان‌که در آیه 154 آل‌عمران/ 3 که لحظات پس از جنگ را بیان می‌کند، به آن دسته از مسلمانان که ایمان ضعیفی داشتند، همین مطلب را یادآور می‌شود: « … و لِیَبتَلِیَ اللَّهُ ما فی صُدورِکُم ولِیُمَحّصَ ما فی قُلوبِکُم … » و تا خدای، آن‌چه در سینه‌های شما است بیازماید و آن‌چه را در دل‌های شما است، پاک کند … » . (آل‌عمران/ 3، 154) خداوند در آیاتی دیگر، آن‌چه را در روز احُد اتّفاق افتاد برای آزمودن مؤمنان از منافقان بیان می‌کند: «و ما اصبَکُم یَومَ التَقَی الجَمعانِ فَبِاذنِ اللَّهِ و لِیَعلَمَ المُؤمِنِین* و لِیَعلَمَ الَّذینَ نافَقوا … » . (آل‌عمران/ 3، 166- 167)

دستور به خویشتن‌داری در عقوبت‌

پس از جنگ، هنگامی که مسلمانان با پیکرهای مثله شده شهیدان به ویژه حمزه، عموی پیامبر صلی الله علیه و آله مواجه شدند، سوگند یاد کردند که اگر بر مشرکان پیروز شوند زندگان آنان را مثله خواهند کرد تا چه رسد به مردگانشان «1» یا آنان را چنان مثله خواهند کرد که هیچ‌کس از عرب چنین نکرده باشد «2» و برحسب بعضی روایات، پیامبر صلی الله علیه و آله با دیدن بدن مثله شده حمزه، سوگند یاد کرد که اگر بر قریش پیروز شود، 30 «3» یا 70 «4» تن از آنان را مثله خواهد کرد. این آیه نازل شد «5» که اگر خواستید تلافی کنید، با عملی که با شما شده متناسب باشد و اگر شکیبایی کنید، برای شما بهتر است: «و ان عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم بِهِ و لَن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصبِرین» . (نحل/ 16، 126)

مقام شهیدان‌

پس از غزوه احُد برای نخستین بار مسلمانان با خیل شهیدان و افزون بر آن، تبلیغات سوء منافقان که اگر با ما بودید کشته نمی‌شدید، مواجه شدند؛ بدین جهت مسلمانان آرزو داشتند که از حال برادران شهیدشان آگاه شوند. «6» خداوند در پاسخ به آنان و مقام شهیدان احُد خطاب به پیامبر یا هر انسانی، «7» این آیات را نازل کرد. آنان را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپندارید؛ بلکه زنده‌اند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند. به آن‌چه خدا از فضل خود به آن‌ها داده است، شادمانند و برای کسانی که از پی ایشان‌اند و هنوز به آنان نپیوسته‌اند، شادی می‌کنند که نه بیمی برایشان است و نه اندوهگین می‌شوند … :
«و لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ اموتًا بَل احیاءٌ عِندَ رَبّهِم یُرزَقون* فَرِحینَ بِما (1). مجمع‌البیان، ج 6، ص 605
(2). جامع‌البیان، مج 8، ج 14، ص 254؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 179
(3). تفسیر ابن‌کثیر، ج 2، ص 614
(4). تفسیر ثعالبی، ج 2، ص 246؛ الکشاف، ج 2، ص 645
(5). الکشاف، ج 2، ص 645
(6). روض‌الجنان، ج 5، ص 146؛ جامع‌البیان، مج 3، ج 4، ص 227
(7). اسباب النزول، ص 109- 110

ءاتهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ و یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم‌یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم الَّا خَوفٌ عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنون» . (آل‌عمران/ 3، 169- 170)
برحسب نقل دیگر، این آیات در مقام شهیدان بدر و احُد نازل شده است. «1»
افزون بر آیات قرآن، رسول خدا هم در مراحل گوناگون از بازماندگان شهیدان دل‌جویی کرد. «2» و هنگامی که در برابر شهیدان احُد قرار گرفت، فرمود: من بر شهیدان گواهم که هیچ کس در راه خدا زخمی نمی‌شود، مگر آن‌که خداوند وی را در قیامت برمی‌انگیزد؛ در حالی که از زخمش خون می‌چکد که رنگ آن مانند خون، و بوی آن هم‌چون مشک باشد. «3»

منابع‌

اسباب النزول، واحدی؛ انساب الاشراف؛ البحرالمحیط فی‌التفسیر؛ البدایة والنهایه؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ خلیفة بن خیاط؛ تاریخ المدینة المنوره؛ تاریخ الیعقوبی؛ تفسیر جوامع الجامع؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن‌کثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المنار؛ تفسیر نمونه؛ جامع‌البیان فی تفسیرالقرآن؛ الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ثعالبی؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ دلائل النبوه؛ الروض الانف؛ روض‌الجنان و روح‌الجنان؛ السیرة الحلبیه؛ سیره رسول خدا؛ السیر والمغازی، ابن‌اسحق؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلی الله علیه و آله؛ الطبقات الکبری؛ غررالتبیان فی من لم یسم فی القرآن؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله؛ فروغ ابدیت؛ الکامل فی‌التاریخ؛ کشف‌الاسرار و عدةالابرار؛ الکشاف؛ لسان‌العرب؛ مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ المصباح المنیر؛ معجم ما استعجم؛ معجم البلدان؛ المغازی؛ المنتظم فی تاریخ الملوک والامم؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المیزان فی تفسیرالقرآن. (1). مجمع البیان، ج 2، ص 880
(2). المغازی، ج 1، ص 268
(3)