گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
احزاب/ غزوه‌


اشاره

احزاب/ غزوه
احزاب یکی از سه جنگ بزرگ مشرکان (بدر، احُد، خندق) بر ضدّ مسلمانان بود که به سبب حضور شماری از قبایل مهم و معتبر منطقه در این نبرد، «احزاب» نام گرفت و از آن رو که پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان برای مبارزه با آنان در مناطق حساس مدینه خندق کندند، به «خندق» نیز شهرت یافت. خندق واژه‌ای فارسی است که به زبان عربی وارد شده است. «1»
برخی آن را معرّب «کَنْده» و به معنای کانال پیرامون دیوار شهر می‌دانند. «2»
در متون دینی و تاریخی از این جنگ به هر دو نام یاد شده است؛ «3» هرچند، در مواردی، اولی بر دومی رجحان یافته است. این پیکار نزد مسلمانان چنان اهمیت داشت که سال وقوع آن را «عام‌الاحزاب» نامیدند و بعدها سوره‌ای از قرآن نیز بدان نامیده (سوره 33) و شماری از آیات قرآن از جمله آیات 9- 27 همین سوره و نیز آیات 214 بقره/ 2، 26- 27 آل‌عمران/ 3 و 62- 64 نور/ 24 درباره آن نازل گردید. «4» اهمیت این نبرد بدان جهت است که دشمن با آن‌که همه توان خود را به کار بسته بود، شکست خورد و برای همیشه توانایی خویش را در مواجهه با مسلمانان از دست داد؛ چنان‌که پیامبر صلی الله علیه و آله پس از شکست دشمن فرمود: «الان نغزوهم و لایغزوننا «5»
/ از این پس ما به آنان حمله می‌بریم نه آنان به ما» .
در سال، ماه و روز نبرد احزاب اختلاف است؛ برخی آن را در شوال سال چهارم (1). لسان‌العرب، ج 4، ص 228
(2). القاموس المحیط، ج 2، ص 1170
(3). الکامل، ج 2، ص 178؛ بحار الانوار، ج 20، ص 216؛ فتح‌الباری، ج 7، ص 302؛ مجمع‌البیان، ج 8، ص 533
(4). جامع‌البیان، مج 2، ج 2، ص 463- 464؛ مجمع‌البیان، ج 2، ص 546 و 726؛ بحارالانوار، ج 20، ص 186- 188؛ البدایة و النهایه، ج 4، ص 76- 78
(5). المواهب اللدنیه، ج 1، ص 247؛ السیرةالنبویه، دحلان، ج 1، ص 448

هجری، یک سال پس از غزوه احُد دانسته‌اند. «1» این قول را به موسی بن عقبه و دیگران منسوب می‌دانند. «2» بخاری در تأیید این رأی از ابن عمر نقل کرده است که من در نبرد احد چون 14 ساله بودم اجازه شرکت نیافتم؛ اما در خندق که 15 ساله شدم از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه یافتم. «3» ابن‌حبیب نیز خندق را یک سال پس از احد می‌داند. «4» وی پنج‌شنبه دهم شوال را آغاز جنگ و شنبه اول ذی‌قعده را پایان آن ذکر می‌کند. «5» برخی پژوهش گران معاصر این رأی را ترجیح داده‌اند. «6»
دیگر مورخان، زمان نبرد را دو سال پس از احد و در سال پنجم هجرت می‌دانند؛ «7» چنان که ابن سلّام با نقل سخنی از ابن عمر که من در احد سیزده ساله بودم که پیامبر حضور مرا نپذیرفت؛ ولی در خندق، در 15 سالگی شرکت جستم، بر این قول صحه می‌گذارد؛ «8» هر چند برخی، آن را در ماه شوال «9» و برخی دیگر در شنبه هشتم ذی‌قعده ذکر می‌کنند. «10»
بیهقی نیز این واقعه را در سال پنجم هجری و یعقوبی زمان آن را 55 ماه پس از هجرت گزارش کرده است. «11» با توجه به قراین و منابع، این دیدگاه که مشهورتر است، صحیح‌تر به نظر می‌رسد؛ چنان‌که ابن‌کثیر آن را ترجیح داده است. «12»

شکل‌گیری احزاب‌

طراحان اصلی نبرد، عده‌ای از بزرگان یهود، از بنی‌نضیر* و بنی‌وایل چون سلام* بن (1). اعلام الوری، ص 599؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص 76
(2). دلایل النبوه، ج 3، ص 393؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج 3، ص 478
(3). تاریخ الخمیس، ج 1، ص 480
(4). المحبّر، ص 10
(5). المحبّر، ص 113
(6). الصحیح من سیرة، ج 9، ص 36- 41
(7). المصنّف، ج 5، ص 367؛ الطبقات، ج 2، ص 50؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 214؛ البدایة و النهایه، ج 4، ص 76
(8). غریب الحدیث، ج 3، ص 290
(9). السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 214؛ التنبیه و الاشراف، ص 216؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج 3، ص 478
(10). الطبقات، ج 2، ص 51؛ المنتظم، ج 2، ص 317
(11). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 50؛ دلایل النبوه، ج 3، ص 395
(12). البدایة والنهایه، ج 4، ص 76- 77؛ السیرةالنبویه، دحلان، ج 1، ص 432

ابی‌الحقیق نَضْری، حیی* بن‌اخطب نضری، کنانة* بن ربیع بن ابی‌الحقیق و هوذة بن قیس وایلی و ابوعمار وایلی و دیگران، «1» بودند؛ اینان به ویژه یهودیان بنی‌نضیر که پیش از هجرت از موقعیت بالایی برخوردار بوده و پس از پیمان شکنی، از مدینه رانده شده، «2» در خیبر پناه گرفتند و بر آن شدند تا به هر طریقی مسلمانان و پیامبر را از پای درآورند؛ «3» بدین منظور با سفر به مکه و ترجیح آیین مشرکان قریش بر رسالت پیامبر، آنان را به جنگ با مسلمانان فراخواندند «4» و با اعلام همراهی و همکاری و «5» یادآوری خاطرات تلخ و ناگواری که مسلمانان برای قریش پیش آورده بودند، آنان را به سرعت عمل ترغیب کردند. «6» گفته‌اند که آیات 51- 55 نساء/ 4 «الَم تَرَ الَی الَّذینَ اوتوا نَصیبًا مِنَ الکِتبِ یُؤمِنونَ بِالجِبتِ والطغوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ اهْدی مِنَ الَّذینَ آمَنُوا سَبیلًا … و کَفی بِجَهَنَّمَ سَعیراً» درباره همین یهودیان نازل شده که برخلاف باور و داده‌های کتاب آسمانی خود به حقانیت مشرکان نظر داده‌اند؛ «7» گرچه قول به نزول این آیات در غیر این مورد، در منابع تفسیری اندک نیست. «8» یهودیان در کنار کعبه با قریش پیمان بسته، سوگند وفاداری یاد کردند. «9» ابوسفیان با شنیدن این سخنان و پس از اطمینان از انگیزه جنگ‌افروزی یهودیان علیه پیامبر و مسلمانان، آمادگی خویش را اعلام کرد. سران بنی‌نضیر بنی‌سلیم* را به همراهی با قریش دعوت کردند و غطفان را با تطمیع محصول یک سال خرمای خیبر، به مساعدت فراخواندند؛ «10» بدین‌گونه لشکری انبوه فراهم گردید. «11»
یعقوبی برخلاف نظر همگان، قریش را طراح اصلی جنگ دانسته و بر آن است که آنان (1). الثقات، ج 1، ص 264؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 214
(2). الطبقات، ج 2، ص 50؛ شرح الاخبار، ج 1، ص 288
(3). السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 214؛ البدایة و النهایه، ج 4، ص 77؛ الطبقات، ج 2، ص 50
(4). تاریخ طبری، ج 2، ص 90- 91؛ عیون‌الاثر، ج 2، ص 83- 84
(5). المیزان، ج 16، ص 292؛ الثقات، ج 2، ص 83
(6). الارشاد، ج 1، ص 94
(7). اسباب النزول، ص 130؛ جامع‌البیان، مج 4، ج 5، ص 182؛ لباب النقول، ص 59- 60
(8). الدرالمنثور، ج 2، ص 562- 564؛ التبیان ج 3، ص 223- 225؛ مجمع‌البیان، ج 3، ص 92
(9). المغازی، ج 2، ص 442
(10). المغازی، ج 2، ص 442- 443
(11). زاد المسیر، ج 6، ص 356

سفیرانی به سوی یهود و دیگر قبایل فرستاده، آنان را به جنگ علیه رسول خدا و مسلمانان تشویق کردند. «1»
به هر روی، ابوسفیان* پرچم جنگ را در دارالندوه برپا کرده، به عثمان* بن طلحه از بنی‌عبدالدار (صاحبان لواء) سپرد و با 4000 جنگ‌آور، 300 اسب و 1500 «2» شتر از مکه حرکت کرده و در مرّالظهران فرود آمد. دیگر تیره‌ها از بنی‌سلیم، اسلم، اشجع، بنی‌مره، کنانه، فزاره و غطفان* نیز به آنان پیوستند و سپاهی 10000 نفری فراهم آمد. «3»
فرماندهی و شمار احزاب با اندک اختلاف چنین است: بنی‌سلیم با 700 نفر به فرمان‌دهی پدر ابوالاعور سلمی، بنی‌اسد با فرمان‌دهی طلحةبن خُوَیلد اسدی، بنی فزاره به طور کامل با 1000 شتر به فرماندهی عُیَینَة بن حِصْن فَزاری، اشجع با 400 نفر به فرماندهی مسعودبن رُخَیله و بنی‌مُرَّة با 400 نفر و فرماندهی حارث* بن عَوف. مجموع سپاه به سه لشکر تقسیم و فرمان‌دهی کل به ابوسفیان واگذار شد؛ «4» سپس به سوی مدینه حرکت کردند. مسعودی شمار سپاه احزاب را 24000 نفر می‌داند. «5» با توجه به تیره‌های شرکت کننده شمار قطعی یا تقریبی آنها، با این دیدگاه نمی‌سازد؛ هرچند واقدی نقل کرده که حارث‌بن عوف از بزرگان بنی‌مره در مرّالظهران جلوی قومش را گرفت و از آنان خواست تا به سوی محمد صلی الله علیه و آله نروند؛ اما خود آن را نپذیرفته، از حضور آنان در جنگ و هجو حسّان بن ثابت شاعر معروف مسلمان علیه حارث سخن دارد. «6»

حفر خندق‌

پیش از آن که «احزاب» وارد مدینه شوند، پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق سوارانی از خزاعه که طی 4 روز راه مکه به مدینه را طی کردند، خبر حمله دشمن را به دست آورد؛ «7» و آنگاه (1). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 50
(2). المغازی، ج 2، ص 443؛ الطبقات، ج 2، ص 50
(3). تاریخ الخمیس، ج 1، ص 480؛ بحارالانوار، ج 20، ص 217
(4). الطبقات، ج 2، ص 50- 51؛ المغازی، ج 2، ص 443- 444
(5). التنبیه و الاشراف، ص 216
(6). المغازی، ج 2، ص 443؛ الطبقات، ج 2، ص 51
(7). المغازی، ج 2، ص 444

با اعلان آن به مسلمانان و توصیه به پایداری و پارسایی، هم‌چون دیگر نبردها، با آنان به مشورت نشست که آیا از مدینه خارج شوند یا در شهر بمانند و خندقی حفر نمایند، یا در نزدیکی کوه سَلْع جای گیرند و با دشمن به جهاد برخیزند. «1» هرکس پیش‌نهادی مطرح کرد. سلمان که به تازگی آزاد شده و به پیامبر پیوسته بود و برای اولین بار در جنگ حضور می‌یافت، «2» بنابر روش‌های تدافعی متداول در ایران، «3» طرح خندق را ارائه داد «4» که مایه شگفتی همگان شد. «5» برخی برآنند که پیش‌نهاد حفر خندق از ناحیه خود پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است؛ چنان‌که از طرح برنامه دفاعی آن حضرت چنین برمی‌آید «6» و در پاسخ نامه رسول‌خدا به ابوسفیان نیز صریحاً به آن اشاره شده است؛ «7» بنابراین، نقش سلمان صرفاً بیان حکمت آن بوده است. «8» هرچند انتساب این پیشنهاد به سلمان* در منابع اسلامی شهرت دارد. «9» به هر روی، پیامبر صلی الله علیه و آله جهت شناسایی محل استقرار، از مدینه بیرون رفتند.
گزینش منطقه شمالی مدینه که به عنوان میدان نمایشی برای کارهای نظامی سپاه اسلام بود، از نظر نظامی درست بود؛ زیرا تنها ناحیه بازی بود که هر سپاهی که قصد مدینه (1). المغازی، ج 2، ص 445؛ السیرة الحلبیه، ج 2، ص 631- 632
(2). المنتخب، ص 33؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 91
(3). البدایة والنهایه، ج 4، ص 77؛ الروض الانف، ج 6، ص 306
(4). تاریخ یعقوبی، ج 2؛ ص 50؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 224؛ تجارب الامم، ج 1، ص 149
(5). المغازی، ج 2، ص 445
(6). المغازی، ج 2، ص 445
(7). همان، ص 493
(8). الصحیح من سیره، ج 9، ص 81- 82
(9). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 50؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 91؛ التنبیه والاشراف، ص 216؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص 77

را داشت به ناچار از آن‌جا می‌گذشت و جز آن سمت، دیگر اطراف مدینه* به وسیله درختان خرما و درختان انبوه دیگر و بناهای متصل به هم و موانع طبیعی چون سنگلاخ‌های واقم، حرّه و بِرّه و کوه عسیر احاطه شده بود که به نیروی احزاب اجازه اقدام مطلوب، یا امکان دست یازیدن به مانورهای وسیع را نمی‌داد. و در نتیجه می‌بایست از شمال به مدینه هجوم ببرند و این همان جهتی بود که پیغمبر اسلام دستور حفر خندق و دفاع از آن را داد. «1» گفته‌اند که پیامبر خندق را از اجُم الشَّیخین از طرف بنی‌حارثه خطکشی کرد تا به مَذاد رسید؛ سپس حفر آن را، مهاجران از ناحیه راتج تا کوه ذُباب، و انصار از ناحیه ذُباب تا جبل بنی عبید، و طایفه بنی عبدالاشهل از انصار از ناحیه راتج تا پشت مسجد، واقع در پشت کوه سلع، و بنی دینار از انصار، از ناحیه جُرْبا تا محل خانه ابن ابی‌الجَنوب به دست گرفتند و با تلاش شبانه‌روزی، در 6 روز آن را به پایان رساندند. «2»
پیامبر صلی الله علیه و آله در آغاز حفر خندق، مسلمانان را به تلاش و کوشش فراخواند و به آنان در صورت پایداری، وعده پیروزی داد «3» و خود نیز برای ترغیب مسلمانان، با تمام توان کار می‌کرد و با فروتنی توصیف نشدنی، خاک بر پشت خود حمل می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که تمام لباسش خاک‌آلود می‌شد. «4» رسول‌خدا در ضمن کار رجز می‌خواند و چون انصار می‌خواندند: نحن الذین بایعوا محمداً علی‌الجهاد ما بقینا أَبداً، می‌فرمود: «لا عیش إِلّا عیش الاخرة، فاکرم الانصار والمهاجرة» . «5»
پیامبر صلی الله علیه و آله برای این‌که مسلمانان دچار مشکل نشوند، از هرگونه حرکت تنش‌زا جلوگیری می‌فرمود. کعب بن مالک شاعر، نقل می‌کند که ما بنی‌سلمه‌ای‌ها که در یک طرف بودیم، رجز می‌خواندیم و حفر می‌کردیم. رسول‌خدا خواسته بود تا چیزی نسرایم. از حسّان شاعر نیز چنین خواسته بود تا مایه سرشکستگی و رنجش دیگران نشود. «6» مسلمانان تا زمانی که پیامبر دست از کار نمی‌کشید، کار می‌کردند. «7»
زمان حفر خندق چندان روشن نیست؛ اما برخی با توجه به چند عنصر، برآنند که مسلمانان در مدت 9 یا 10 روز آن را کنده‌اند. «8» از طول، عرض و عمق خندق نیز اطلاعی در دست نیست. به استنباط برخی نویسندگان، طول خندق در حدود 5/ 5 کیلومتر و (1). پیامبر و آیین نبرد، ص 381
(2). المغازی، ج 2، ص 446؛ الطبقات، ج 2، ص 51؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 91
(3). المغازی، ج 2، ص 444
(4). همان، ص 449؛ سبل الهدی، ج 4، ص 365
(5). الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1048؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج 2، ص 434- 435
(6). المغازی، ج 2، ص 447
(7). تاریخ طبری، ج 2، ص 91
(8). همان، ص 93

عرض و عمق آن به اندازه‌ای بود که سواره یا پیاده‌ای نتواند از آن بجهد، یا از سویی پایین برود و از سوی دیگر بالا بیاید. شاید حدود 10 متر عرض و 5 متر عمق داشته است. «1»
برخی محققان طول خندق را حدود 5000 ذرع و عرض آن را 9 ذرع و عمق آن را 7 ذرع، دانسته به هر 10 تن جنگ‌جو، به طور معدل 40 ذرع «2» از جهت طول می‌رسید. دیگران طول خندق را تقریباً 5/ 5 کیلومتر، عرض آن را 5/ 4 و متوسط عمق آن را سه متر و اندی محاسبه کرده‌اند، و هر فردی عملًا کندن سه متر مربع را عهده‌دار بوده است. «3» هرچند از نظر واقدی خندق به قامت یک انسان بود؛ «4» ولی معلوم نیست این عمق در تمام طول خندق رعایت شده باشد.
دسته‌ای از منافقان، به رغم دستور پیامبر صلی الله علیه و آله، با سستی و کندی کار می‌کردند و گاه بدون اجازه پیامبر و پنهانی نزد خانواده خویش می‌رفتند؛ ولی مؤمنان جز به ضرورت و با اجازه پیامبر محل کار را ترک نمی‌کردند و پس از انجام کار خود بی‌درنگ به محل کار بازمی‌گشتند. «5» خداوند درباره اینان فرموده است: «انَّمَا المُؤمِنونَ الَّذینَ ءامَنوا بِاللَّهِ ورَسولِهِ واذا کانوا مَعَهُ عَلی امرٍ جامِعٍ لَم یَذهَبوا حَتّی یَستَذِنوهُ انَّ الَّذینَ یَستَذِنونَکَ اولکَ الَّذینَ یُؤمِنونَ بِاللَّهِ ورَسولِهِ/ همانا مؤمنان کسانی هستند که به خداوند و پیامبر او ایمان دارند و چون با او در کاری هم داستان شدند به جایی نمی‌روند؛ مگر آن‌که از او اجازه بگیرند. بی‌گمان کسانی که از تو اجازه می‌گیرند همان کسانی هستند که به خداوند و پیامبر او ایمان دارند» (نور/ 24، 63)؛ سپس درباره منافقانی که بدون اذن دست از کار می‌کشیدند و می‌رفتند فرموده است: «لا تَجعَلوا دُعاءَ الرَّسولِ بَینَکُم کَدُعاءِ بَعضِکُم بَعضًا قَد یَعلَمُ اللَّهُ الَّذینَ یَتَسَلَّلونَ مِنکُم لِواذًا … خواندن پیامبر را در میان خودتان همانند خواندن بعضی از شما بعضی دیگر را مشمارید؛ به راستی که خداوند کسانی را از شما که پنهانی و پناه‌جویانه خود را بیرون می‌کشند، می‌شناسد، باید کسانی که از فرمان او (1). تاریخ پیامبر اسلام، ص 382
(2). پیامبر و آیین نبرد، ص 382
(3). غزوة الخندق، ص 76
(4). المغازی، ج 2، ص 446
(5). دلایل النبوه، ج 3، ص 409؛ جامع‌البیان، مج 10، ج 18، ص 234
اعلام قرآن، ج‌1، ص: 579
سرپیچی می‌کنند برحذر باشند، از این‌که بلایی یا عذابی دردناک به آنان برسد. هان بی‌گمان آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداوند است. به راستی می‌داند که شما اکنون در چه کاری هستید و روزی را که به سوی او بازگردانده می‌شوند، آنگاه آنان را از نتیجه و حقیقت آنچه کرده‌اند آگاه می‌گرداند و خداوند بر هر چیزی داناست» .
(نور/ 24، 63- 64)
در حفر خندق، هر یک از قبایل انصار و مهاجران بر سر سلمان که مردی قوی و پرکار بود، «1» به نزاع برخاسته و سلمان را از خود می‌دانستند؛ ولی رسول‌خدا فرمود: سلمان از ما اهل‌بیت است. «2» به نقل جابر* بن عبدالله، او در حفر خندق به تنهایی 5 ذرع در 5 ذرع را کند و پس از فراغت در تأیید نظر پیامبر، لا عیشَ إِلّا عیشُ الآخره، را تکرار کرد. «3» در حفر خندق مسلمانان با صخره‌ای مواجه شدند که شکستن آن غیر ممکن بود؛ از این رو سلمان نزد پیامبر رفت تا چاره‌ای بیندیشد، یا مسیر خندق را تغییر دهد. به نقل حذیفه* پیامبر صلی الله علیه و آله با سه ضربه کلنگ، سنگ را شکست و هر بار نوری به سه جهت درخشید و مسلمانان تکبیر گفتند. «4» سلمان که با چشمانش نورها را می‌پایید از حضرت در این مورد پرسید.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: که در یکی از آن نورها، مداین کسری و شهرهای آن و در دیگری بلاد روم و شام و در سومی یمن و قصرهای آن برایم آشکار شد. «5» و سپس به وصف قصرهای مداین پرداخت؛ به‌گونه‌ای که گویا آن را از نزدیک دیده بود. «6»
این خبر حکایت از گسترش اسلام در این مناطق داشت. بیهقی مواردی از پیش‌گویی‌های متعدد پیامبر را به هنگام حفر خندق ذکر کرده است. «7» این پیش‌گویی‌ها چنان بشارت‌آمیز بود که چون مؤمنان، سپاه احزاب را دیدند گفتند: «هذا ما وعَدَنَا اللَّهُ ورَسولُهُ وصَدَقَ اللَّهُ ورَسولُهُ وما زادَهُم الّا ایمنًا وتَسلیماً/ این چیزی است که خداوند (1). تاریخ دمشق، ج 21، ص 408
(2). السیرةالنبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 224؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 91- 92
(3). المغازی، ج 2، ص 447
(4). همان، ص 450؛ الطبقات، ج 4، ص 62- 63؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 219
(5). دلایل النبوه، ج 3، ص 399- 400
(6). المغازی، ج 2، ص 450
(7). دلایل النبوه، ص 415- 421

و رسولش به ما وعده کرده‌اند و خدا و رسولش راست گویند و این جز بر ایمان و تسلیمشان نیفزود» . (احزاب/ 33، 22) «1» پس از حفر خندق برای آن، معبرهایی قرار دادند و بر هر معبر، نگهبانانی گماشته، فرمان‌دهی نگهبانان را به زبیر* بن عوام سپردند. «2»
در حفر خندق عمار نیز چون دیگر مسلمانان می‌کوشید و بیش از دیگران کار می‌کرد و باری بیشتر برمی‌داشت. پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که خاک از سر و رویش می‌فشاند، فرمود:
پسر سمیه! تو را گروه ستمگر خواهند کشت. «3»
مسلمانان هشتم ذی‌قعده در محل مستقر شدند. شمار مسلمانان را 700 «4» نفر، 1000 «5» یا 3000 نفر «6» نوشته‌اند، آنان‌که شمار فراوان را ذکر کرده‌اند با این توجیه می‌پذیرند که در حفر خندق تنها مردان نبودند که کار می‌کردند، بلکه افراد 14 ساله به بالا نیز حضور داشتند. «7» اما اینان پس از حفر، به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله بازگشتند و شمار سپاه به حدود 1000 نفر کاهش یافت. «8» پیامبر صلی الله علیه و آله پرچم مهاجران را به دست زید* بن حارثه و پرچم انصار را به دست سعد* بن عباده داد «9» و عبدالله* بن ام‌مکتوم را به جای خویش در مدینه گذاشت «10» و سپس به سوی خندق رفت. سه تن از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله به نوبت در خندق بودند و بقیه در کوشک بنی‌حارثه که از همه مصون‌تر بود، «11» یا در مُسیر، برجی در بنی‌زریق، که سخت استوار بود، یا در برج فارع بودند. «12» زنان و فرزندان مسلمان در برج‌های خود جای گرفتند. «13» پیامبر صلی الله علیه و آله خیمه‌گاه خویش را در ذُباب برپا کرد و در آن‌جا استقرار یافت. «14» (1). تفسیر قمی، ج 2، ص 188؛ التبیان، ج 8، ص 329؛ تفسیر قرطبی، ج 14، ص 103
(2). المغازی، ج 2، ص 452؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 50
(3). البدایة و النهایه، ج 3، ص 171
(4). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 50؛ بحارالانوار، ج 20، ص 218؛ الطبقات، ج 2، ص 51
(5). وفاء الوفاء، ج 1، ص 301
(6). الطبقات، ج 2، ص 51؛ تاریخ ابن‌خلدون، ج 2، ص 29؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج 2، ص 443
(7). السیرة الحلبیه، ج 2، ص 636
(8). غزوة الخندق، ص 90
(9). المنتظم، ج 2، ص 319
(10). المنتظم، ج 2، ص 318
(11). المغازی، ج 2، ص 451 و 454
(12). همان، ص 454؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص 489
(13). المغازی، ج 2، ص 450- 451
(14). تاریخ المدینه، ج 1، ص 62

ورود مشرکان و محل استقرار آنان‌

احزاب سه روز پس از فراغت مسلمانان از خندق، به مدینه رسیده، در منطقه رومه، بین جُرُف و زَغابه فرود آمدند. «1» قریش و همراهانشان از تهامه و کنانه و یهود* در رومه و وادی‌العقیق، و غطفان و نجدیان در دامنه احد مستقر شدند «2» و چارپایان خود را در بیشه‌زارهای اطراف رها کردند؛ امّا کاهش نزولات آسمانی در آن سال از یک سو و برداشت یک ماه پیشتر محصولات زراعی از سوی دیگر، دشمن را با مشکل تأمین علوفه برای چارپایان مواجه ساخت. «3»
مشرکان هرچند به نوبت به معرکه آمده، پیرامون خندق اسب می‌تاختند؛ ولی رویارویی آنان با سپاه اسلام از حد پرتاپ سنگ و تیراندازی فراتر نمی‌رفت. «4» مشرکان 15 «5» ، 20 «6» ، یا بیش از 20 روز «7» یا یک ماه «8» مدینه را در محاصره داشتند و در پی یافتن راهی برای عبور از خندق در تکاپو بودند. عمروعاص* و خالد* بن ولید در گشت و گذار اطراف خندق باریکه‌ای یافته، بر آن بودند تا هنگام غفلت مسلمانان جمعی را از خندق عبور دهند؛ اما مسلمانان با حراست و تیراندازی، آنان را منصرف ساخته و دور کردند و به پیشنهاد سلمان، به توسعه آن قسمت اقدام کردند. در این مدت، سختی‌ها و مشکلات، هر دو طرف نبرد را در شرایط ناگواری قرار داد؛ مسلمانان در سرما و گرسنگی، شبانه روز از خندق مراقبت می‌کردند. «9» فشار شبانه‌روزی دشمن نیز مزید بر علت بود؛ به حدی که (1). السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 219
(2). تاریخ طبری، ج 2، ص 93؛ المغازی، ج 2، ص 444
(3). المغازی، ج 2، ص 444
(4). الطبقات، ج 2، ص 52؛ اعلام الوری، ص 100؛ الارشاد، ج 1، ص 96؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 50
(5). المغازی، ج 2، ص 440
(6). وفاء الوفاء، ج 1، ص 301
(7). تاریخ طبری، ج 2، ص 94
(8). التنبیه و الاشراف، ص 217
(9). المغازی، ج 2، ص 465 و 474

به گفته محمدبن مسلمه، شب و روز مسلمانان یکی شده و خواب را از چشم آنان ربوده بود. «1»

همراهی بنی‌قریظه و بحرانی شدن جنگ‌

حیی* بن اخطب از بزرگان بنی نضیر که از آغاز وعده کرده بود تا یهودیان بنی‌قریظه را با 750 نیروی مسلح همراه احزاب سازد، «2» به درخواست ابوسفیان، نزد بنی‌قریظه* رفت و از آنان خواست تا با نقض پیمان خود با پیامبر به یاری آنان در جنگ بیایند. بنی قریظه که در درون حصار مدینه می‌زیستند نخست وی را به قلعه خود راه ندادند؛ «3» اما در نهایت با او همراه شدند «4» و حیی پیمان نامه آنان را پاره کرد «5» که ذیل آیه 26- 27 احزاب/ 33 از آنان به عنوان اهل‌کتاب یاد شده است: «وانزَلَ الَّذینَ ظهَروهُم مِن اهلِ الکِتبِ … * و کانَ اللَّهُ عَلی کُلّ شَی‌ءٍ قَدیراً/ و آن عده از اهل‌کتاب را که از آنان احزاب پشتیبانی کردند، از برج و باروهاشان فرود آورد و در دلشان هراس افکند، چندان که گروهی از ایشان را کشتید و گروهی را به اسارت گرفتید، و سرزمینشان و خانه و کاشانه‌هاشان و مال و منالشان را به شما میراث داد و نیز سرزمینی را که هنوز پا به آن‌جا نگذارده بودید، و خداوند بر هر کاری تواناست» «6» . نعیم‌بن مسعود خبر پیمان‌شکنی بنی‌قریظه را به رسول‌خدا داد «7» و آن‌گاه پیامبر صلی الله علیه و آله بزرگان اوس، از جمله سعد* بن‌معاذ و عبداللَّه* بن رواحه را نزد آنان فرستاد تا آنان را از پیمان شکنی بازدارند؛ اما بنی‌قریظه با تندی و خشم با آنان برخورد کردند «8» و برای هجوم شبانه به مسلمانان، از قریش و غطفان 2000 نیروی کمکی (1). همان، ص 468
(2). المغازی، ج 2، ص 454
(3). الطبقات، ج 3، ص 51؛ البدایة و النهایه، ج 4، ص 84
(4). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 52؛ دلایل النبوه، ج 3، ص 403
(5). بحارالانوار، ج 20، ص 223
(6). جامع‌البیان، مج 11، ج 21، ص 180؛ مجمع‌البیان، ج 8، ص 551؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج 3، ص 486
(7). السیر الکبیر، ج 1، ص 121
(8). تاریخ ابن‌خلدون، ج 2، ص 29

خواستند؛ ولی آنان هیچ‌گونه همراهی نکردند. «1» از این پس بنی قریظه به حملات ایذایی روی آوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله در پی خنثی‌سازی حرکت آنان سَلَمَةبن‌اسلم را با 200 مرد و زید بن حارثه را با 300 مرد فرستاد، تا از محله‌های مدینه نگه‌بانی داده، با تکبیر حضور خود را اعلام دارند. «2» شبی نبّاش بن قیس قرظی با 10 تن از دلیران قوم خود به قصد شبیخون به مسلمانان تا بقیع الغَرقَد پیش آمدند؛ امّا گروهی از مسلمانان ضمن تعقیب آنان، دو حلقه از چاه‌های بنی قریظه را منهدم ساخته، وحشتی در آن‌ها افکندند. «3»
حملات گاه و بیگاه بنی‌قریظه، مسلمانان را به هراس افکنده و رفت و آمدشان را مختل ساخته بود؛ چنان‌که مسلمانان منطقه عوالی که در نزدیکی بنی‌قریظه می‌زیستند، چون می‌خواستند نزد خانواده خویش بروند، به دستور پیامبر مسلح شده، گاه از بیراهه می‌رفتند. «4» یهودیان یک بار به برجی که زنان پیامبر و نزدیکانش در آن مستقر بودند هجوم بردند؛ امّا با رشادت صفیّه، عمّه پیامبر که به کشته شدن یکی از آنان منجر شد، ناکام ماندند. «5»
افزون بر شدت عمل مشرکان و همراهی یهودیان با آنان، کمبود مواد غذایی بر بحران می‌افزود و یاران رسول‌خدا که از هر سو در سختی و تنگنا قرار داشتند، با کمبود آذوقه نیز مواجه بودند؛ به‌گونه‌ای که هر فردی تنها می‌توانست غذای یک یا دو نفر را تهیه کند؛ «6» هر چند گاهی پیامبر صلی الله علیه و آله بخشی از مشکلات مسلمانان را با معجزات خود حل می‌کرد؛ «7» چنان‌که گفته‌اند: دختر بشیر بن سعد برای پدر و دایی خود عبداللَّه بن رواحه مقداری غذا برد که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله همگان را به آن دعوت کرد و سیر خوردند؛ بی‌آن‌که کاستی در آن حاصل شده باشد. «8» از این موارد در قضیه احزاب فراوان ذکر شده است. «9» این وضعیت افزون بر شدت عمل مشرکان و همراهی یهودیان با آنان، موجب گردید که برخی از منافقان در وعده‌های پیامبر تردید کنند. «10» آنان سوگند یاد کردند که همه آن وعده‌ها فریب (1). المغازی، ج 2، ص 460
(2). المغازی، ج 2، ص 460
(3). همان، ص 462
(4). همان، ص 451 و 474
(5). همان، ص 462- 463
(6). الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 27
(7). اعلام الوری، ص 100
(8). السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 2، ص 218
(9). همان، ص 217؛ المغازی، ج 2، ص 452 به بعد؛ دلایل النبوه، ج 3، ص 422- 427
(10). تاریخ طبری، ج 2، ص 92.

بوده و گفتند: چگونه رسول خدا به ما وعده طواف کعبه و دست‌یابی به گنج‌های فارس و روم داده است؛ حال آن‌که جرئت رفع حاجت نداریم. «1» خداوند درباره اینان فرموده است: «2» «و اذ یَقولُ المُنفِقونَ والَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ ما وعَدَنَا اللَّهُ و رَسولُهُ الّا غُرُوراً/ و آن‌گاه که منافقان و بیماردلان گفتند که خداوند و پیامبر او جز وعده فریب‌آمیز به ما نداده‌اند» . (احزاب/ 33، 12) از ثعلبی از عمرو بن عوف نقل است که آیه 26 آل‌عمران/ 3، نیز در پاسخ به منافقان در احزاب نازل شده که وعده‌های پیامبر را باطل می‌شمردند: «3» «قُلِ اللَّهُمَّ ملِکَ المُلکِ تُؤتی المُلکَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشاءُ وتُعِزُّ مَن تَشاءُ وتُذِلُّ مَن تَشاءُ بِیَدِکَ الخَیرُ انَّکَ عَلی کُلّ شَی‌ءٍ قَدیر.»
آیه 20 احزاب/ 33 از آرزوی درونی منافقان در احزاب خبر می‌دهد که دوست دارند که در کنار صحرانشینان و به دور از جنگ بودند و آن‌جا اخبار جنگ را دنبال می‌کردند: «4» «یَحسَبونَ الاحزابَ لَم یَذهَبوا وان یَأتِ الاحزابُ یَوَدّوا لَو انَّهُم بادونَ فِی الاعرابِ یَسَلونَ عَن انباکُم ولَو کانوا فیکُم ما قتَلوا الّا قَلیلًا» . از سُدی و قتاده نقل است که با شدت یافتن نبرد خندق و در محاصره قرار گرفتن مسلمانان، برخی نسبت به خدا و رسول بدبین شدند و آیه 214 بقره/ 2 نازل شد: «5» «ام حَسِبتُم ان تَدخُلوا الجَنَّةَ ولَمّا یَأتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِکُم … آیا گمان کرده‌اید به بهشت می‌روید؛ حال آن‌که نظیر آنچه بر سر پیشینیان آمد بر سر شما نیامده است که تنگ‌دستی و ناخوشی به آنان رسید و تکان‌ها خوردند تا آن‌جا که پیامبر و کسانی که همراه او ایمان آورده بودند گفتند: پس نصرت الهی کی فرا می‌رسد؟
بدانید که نصرت الهی نزدیک است» .
وضعیت مسلمانان چنان بود که خداوند فرمود: «اذ جاءوکُم مِن فَوقِکُم و مِن اسفَلَ مِنکُم و اذ زاغَتِ الابصرُ و بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ و تَظُنّونَ بِاللَّهِ الظُّنونا آنگاه که از بالای سر شما و از زیر پای شما آمدند و آنگاه که چشم‌ها خیره شد و جان‌ها به گلوگاه‌ها (1). دلایل النبوه، ج 3، ص 402
(2). تفسیر ثعالبی، ج 2، ص 567؛ زادالمسیر، ج 6، ص 359؛ مجمع‌البیان، ج 8، ص 545
(3). مجمع‌البیان، ج 2، ص 727؛ اسباب النزول، ص 88
(4). التبیان، ج 8، ص 324 و 329؛ تفسیر قرطبی، ج 14، ص 102؛ تفسیرثعالبی، ج 2، ص 569
(5). جامع‌البیان، ج 2، ص 463- 464؛ مجمع‌البیان، ج 2، ص 546؛ اسباب النزول، ص 60؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 584

رسید و در حق خداوند گمان‌هایی ناروا] بردید» . و در آن‌جا مؤمنان امتحان شدند (و ضعیفان در ایمان) سخت متزلزل گردیدند: «هُنالِکَ ابتُلِیَ المُؤمِنونَ و زُلزِلوا زِلزالًا شَدیداً» . (احزاب/ 33، 10- 11)
مسلمانان در مدینه، از بنی‌قریظه بیشتر از قریش و غطفان نسبت به کودکان و زنان خود می‌ترسیدند. «1» برخی مسلمانان از ترس خانواده و بی‌پناهی آنان، از پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه بازگشت می‌خواستند. «2» از میان انصار، بنی‌حارثه در مقاومت، سستی کرده، با فرستادن اوس* بن قیظی نزد پیامبر و بهانه کردن احتمال تصرف خانه‌هایشان، قصد ترک عرصه نبرد را داشتند: «3» «و اذ قالَت طَافَةٌ مِنهُم یاهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم فارجِعوا و یَستَذِنُ فَریقٌ مِنهُمُ النَّبیَّ یَقولونَ انَّ بُیوتَنا عَورَةٌ و ما هِیَ بِعَورَةٍ ان یُریدونَ الّا فِراراً و آنگاه که گروهی از آنان گفتند: ای اهل مدینه شما را جای ماندن نیست، بازگردید. گروهی از ایشان از پیامبر اجازه انصراف خواستند و به بهانه می‌گفتند: خانه‌های ما بی‌حفاظ است و حال آن‌که بی‌حفاظ نبود. اینان هیچ قصدی جز فرار نداشتند» . (احزاب/ 33، 13) قرآن کریم در معرفی آنان می‌فرماید: «و لَو دُخِلَت عَلَیهِم مِن اقطارِها ثُمَّ سُلوا الفِتنَةَ لَاتَوها و ما تَلَبَّثوا بِها الّا یَسیراً و چون از حوالی آن شهر] بر ایشان وارد شوند، سپس از ایشان اقرار به شرک درخواست کنند، بدان اقرار کنند و جز اندکی درنگ نخواهند کرد.»
(احزاب/ 33، 14). اینان کسانی بودند که پیشتر پیمان بسته بودند صحنه را ترک نکنند. «4»
«و لَقَد کانوا عهَدُوا اللَّهَ مِن قَبلُ لایُوَلّونَ الادبرَ و کانَ عَهدُ اللَّهِ مَسُولًا» . (احزاب/ 33، 15) خداوند به بهانه‌جویان که بنا به نقلی، بنی حارثه بودند که در نبرد احد سستی کرده ولی عهد کرده بودند دیگر چنین نکنند، هشدار می‌دهد که گریز از صحنه نبرد به حال آنان هیچ سودی نداشته، مرگ آنان را به تأخیر نمی‌اندازد و هیچ قدرتی نمی‌تواند مانع نفوذ اراده الهی گردد «5» «قُل لَن یَنفَعَکُمُ الفِرارُ ان فَرَرتُم مِنَ المَوتِ … » . (احزاب/ 33، 16- 17) (1). الطبقات، ج 2، ص 52
(2). المغازی، ج 2، ص 463
(3). تفسیر قمی، ج 2، ص 188؛ تفسیر قرطبی، ج 14، ص 97- 98؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج 3، ص 482
(4). جامع‌البیان، مج 11، ج 21، ص 166؛ المیزان، ج 16، ص 287
(5). جامع‌البیان، مج 11، ج 21، ص 166؛ المیزان، ج 16، ص 287

عبور از خندق‌

با طولانی شدن محاصره و زمزمه بازگشت بخشی از سپاه، نبرد خندق با پیکار تن به تن امام علی علیه السلام با عمروبن‌عبدود، به مرحله جدیدی وارد شد. مشرکان که از هر طریقی در پی شکستن مسلمانان بودند، 5 تن از دلاوران آنان، عمروبن‌عبدود، نوفل‌بن‌عبداللَّه بن مغیره مخزومی، عکرمة* بن ابی‌جهل، ضرار بن خطاب و هُبَیرة بن ابی‌وهب مخزومی، از باریکه‌ای گذر کرده و به سوی مسلمانان آمدند. «1» امام علی علیه السلام با تنی چند از مسلمانان بیرون آمده، جلوی باریکه را گرفتند. سوارکاران مشرک به سرعت به سوی آنان آمدند. «2»
عمرو که به تک سوار یَلْیَلْ شهرت و حدود 90 سال سن داشت، چون در بدر جراحتی یافته بود، در احد حضور نداشت وی با خود عهد کرده بود که تا از محمد و اصحابش انتقام نگیرد خود را نیاراید. «3» او در مبارزطلبی اصرار فراوان داشت و به قول خودش بر اثر کثرت مبارزطلبی صدایش گرفت؛ «4» امّا کسی یارای رویارویی با او را نداشت. «5» علی علیه السلام از پیامبر اذن خواست تا به مبارزه او برود؛ اما پیامبر با یادآوری این‌که او عمرو است، علی را به نشستن واداشت، تا این‌که برای سومین بار علی علیه السلام با بیان این‌که می‌دانم او چه کسی است و در عین حال می‌خواهم با او مبارزه کنم، توانست نظر مساعد رسول خدا را جلب کند. «6» رسول‌خدا پس از موافقت، شمشیر خود ذوالفقار را بدو داد و عمامه خویش را بر سرش بست و برای او چنین دعا کرد: «7» «ربّ لاتذرنی فرداً و أَنت خیرُ الوارثین/ «8» (1). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 50؛ الامالی، ج 3، ص 95
(2). السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 224 225؛ شرح الاخبار، ج 1، ص 293- 294
(3). المغازی، ج 2، ص 470؛ بحارالانوار، ج 20، ص 266
(4). المنتظم، ج 2، ص 321؛ المسترشد، ص 298؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص 86
(5). الافصاح، ص 157
(6). کنز الفوائد، ص 137؛ عیون الاثر، ج 2، ص 92
(7). شرح الاخبار، ج 1، ص 323- 324؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص 486- 487؛ المنتظم، ج 2، ص 321
(8). کنز العمال، ج 11، ص 623
ا
پروردگارا مرا تنها مگذار که تو بهترین وارثان هستی» (انبیاء/ 21، 89) و در بیان عظمت کار علی علیه السلام فرمودند: «برز الایمان کلّه إِلی الکفر کلّه/ «1» همه ایمان در برابر همه کفر قرار گرفته است.» علی علیه السلام وقتی به میدان آمد از او خواست، تا براساس عهد خود اگر مردی از قریش او را به یکی از دو کار بخواند، حتماً یکی را بپذیرد: به خدا، رسول و اسلام ایمان بیاورد یا برای مبارزه از اسب پیاده شود؛ «2» اما عمرو جوان بودن علی و دوستی خود با ابوطالب را مانع نبرد با او دانست «3» و خواهان نبرد با کسانی چون ابوبکر و عمر شد، «4» ولی امام صحنه را خالی نکرد و هرچند خود جراحتی برداشت اما موفق شد او را به قتل رساند. «5» امام علی علیه السلام پس از کشتن عمرو، سرش را جدا کرد و برای پیامبر صلی الله علیه و آله آورد. عمر و ابوبکر برخاسته، و سر علی علیه السلام را بوسیدند. «6» عمل امام در آن روز، مایه سربلندی اسلام شد و چنان که رسول گرامی اسلام فرمود: آن ضربه از اعمال همه امت من تا روز قیامت ارزش‌مندتر است؛ «7» «ضربة علیّ یوم الخندق خیر من عبادة الثقلین» . «8»
با این اقدام امام، خداوند کارزار را از مؤمنان برداشت؛ چنان‌که ابن‌مسعود با ذکر آیه 25 احزاب/ 33 «و کَفَی اللَّهُ المُؤمِنینَ القِتالَ» گفته است که خداوند به وسیله علی علیه السلام وعده خود را محقق ساخت. «9» و به رغم آن‌که مشرکان می‌خواستند جنازه او را به 10000 درهم بخرند، امّا پیامبر اجازه داد بدون هیچ پرداختی جنازه عمرو را ببرند. «10» با کشته شدن عمرو، دیگر سواران پا به فرار نهادند و در این گریز نوفل بن عبداللَّه به درون خندق افتاد و او نیز (1). عوالی اللئالی، ج 4، ص 88؛ شرح نهج‌البلاغه، ج 13، ص 180؛ بحارالانوار، ج 39، ص 1
(2). الارشاد، ج 1، ص 98
(3). الارشاد، ج 1، ص 98- 99؛ المغازی، ج 2، ص 471؛ تاریخ الخمیس، ج 1، ص 487
(4). المغازی، ج 2، ص 471
(5). شرح نهج‌البلاغه، ج 14، ص 382؛ المغازی، ج 2، ص 471؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج 2، ص 448
(6). شرح نهج‌البلاغه، ج 19، ص 39
(7). فرائد السمطین، ج 1، ص 255؛ المستدرک، ج 3، ص 34؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 12 و 14
(8). بحارالانوار، ج 39، ص 2
(9). الدرالمنثور، ج 6، ص 590؛ المناقب، ج 3، ص 159
(10). المناقب، ج 1، ص 250

به دست علی علیه السلام کشته شد. «1» بنی‌مخزوم برای گرفتن جسد نوفل، حاضر به پرداخت دیه شدند؛ اما پیامبر جسد و بهای آن را پست دانست و در برابر آن چیزی دریافت نکرد. «2»
ابن‌شهر آشوب، آیه 9 احزاب/ 33 «اذکُروا نِعمَةَ اللَّهِ عَلَیکُم اذ جاءَتکُم جُنودٌ … » را بنا به قول جماعتی از مفسران، در شأن علی علیه السلام می‌داند که در نبرد احزاب، آنگاه که مسلمانان از ترس عمروبن عبدود عامری جرئت تکان خوردن نداشتند، با او به مقابله برخاست. «3»

پیش‌نهاد مصالحه و ایجاد تفرقه‌

پس از کشته شدن عمرو، هیچ اقدام گروهی دیگری روی نداد و تنها احزاب هر شب گروهی را برای غارت به سوی مدینه می‌فرستادند. «4» دفاع مداوم مسلمانان از حصار مدینه موجب فوت نماز برخی از آنان شد و از این رو پیامبر مشرکان را لعن کرد. «5» رسول‌خدا صلی الله علیه و آله طی اقداماتی سعی کرد در سپاه دشمن تفرقه ایجاد کند؛ بدین منظور در نخستین اقدام و با توجه به انگیزه‌های اقتصادی غطفان «6» بر آن شد تا با پرداخت یک سوم محصول خرمای مدینه، آنان را از ادامه نبرد منصرف سازد؛ اما غطفان به طمع بهایی بیشتر از پذیرش پیشنهاد، سرباز زدند «7» و چون پس از درنگ بدان رضایت دادند، «8» پیامبر صلی الله علیه و آله پس از مشورت با بزرگان مدینه و مخالفت آنان، از پیش‌نهاد خویش منصرف شد. «9» این خبر چنان‌چه به قریش می‌رسید از اعتبار غطفان می‌کاست و میان آنان و قریش فاصله‌ای می‌انداخت؛ همان طور که خود به آن اعتراف داشتند. «10»
پیامبر در اقدام دوم خود که تفرقه میان سپاه احزاب و بنی‌قریظه را دنبال می‌کرد از نعیم* بن مسعود بهره برد. به نقل مغازی از موسی‌بن عقبه، نعیم از جمع مشرکان خبری از گفتگوی قریش، غطفان و بنی‌قریظه برای پیامبر آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله که می‌دانست نعیم برای احزاب خبر می‌برد، اقدامات بنی‌قریظه را نقشه مسلمانان علیه قریش معرفی کرد و انگیزه (1). تاریخ الخمیس، ج 1، ص 487؛ الارشاد، ج 1، ص 99
(2). تاریخ الخمیس، ج 1، ص 488؛ عیون الاثر، ج 2، ص 90؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج 2، ص 448- 449
(3). المناقب، ج 3، ص 160
(4). المغازی، ج 2، ص 472 و 474؛ الطبقات، ج 2، ص 52- 53
(5). تاریخ الخمیس، ج 1، ص 488؛ الطبقات، ج 2، ص 52- 53؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 50
(6). المغازی، ج 2، ص 443
(7). همان، ص 477- 478؛ شرح الاخبار، ج 1، ص 293؛ الارشاد، ج 1، ص 96
(8). تاریخ طبری، ج 2، ص 94؛ الطبقات، ج 2، ص 53
(9). المصنف، ج 5، ص 367؛ الطبقات، ج 2، ص 56؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 94
(10). الطبقات، ج 2، ص 53

بنی‌قریظه از این کار را دستیابی به غنایم بنی‌نضیر دانست. «1» نعیم با شنیدن این خبر به میان مشرکان رفت و آنچه شنیده بود با آنان در میان نهاد و آنان در اعتماد به بنی‌قریظه تردید کردند؛ به ویژه آن‌که برای آزمایش، سفیری نزد بنی‌قریظه فرستادند، تا با آنان نبردی را بیاغازند؛ اما آنان به بهانه این‌که شنبه است و شنبه روز مقدسی است از حمله سرباز زدند و این به منزله عدم هم‌دلی آنان با مشرکان دانسته شد. «2» واقدی ضمن رد روایت پیشین بر این باور است که نعیم، در جاهلیت با یهودیان سر و سرّی داشت و در این زمان، مسلمان شده؛ بی‌آن‌که یهودیان و مشرکان از اسلام او آگاهی یابند. «3» او نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد تا وظیفه‌ای را به دوش گیرد. آن حضرت با ذکر این که جنگ خدعه و نیرنگ است او را برای ایجاد تفرقه، به میان دشمن فرستاد. «4» نعیم وقتی نزد بنی‌قریظه رفت وضعیت آنان را حساس خواند؛ چرا که مشرکان به محض ناکامی به خانه خود باز می‌گردند و بنی‌قریظه که در خانه خویش می‌جنگیدند تنها مانده و می‌بایست تاوان نبرد را بپردازند؛ ازاین‌رو از آنان خواست تا از قریش و غطفان بخواهند برای ضمانت پایداری احزاب تا پایان جنگ، افرادی را به عنوان گروگان به آنان تحویل دهد. نعیم سپس نزد قریش و غطفان رفت و بنی‌قریظه را مترصد فرصتی برای جبران پیمان‌شکنی خود با پیامبرنشان داد که می‌خواهند به بهانه‌ای از شما گروگان گرفته و به پیامبر تحویل دهند و بدین ترتیب، فضای بی‌اعتمادی را میان آنان پدید آورد و چون پیک بنی‌قریظه خبر از درخواست گروگان از قریش و غطفان را مطرح کرد، آنان به سخن نعیم اطمینان یافته، و حاضر به هم‌کاری نشدند و به این طریق هم‌پیمانی آنان با بنی قریظه برهم خورد. بنی‌قریظه نیز این عدم هم‌کاری را تأییدی بر سخنان نعیم دانستند؛ «5» بدین‌گونه نعیم توانست میان سپاه دشمن تفرقه ایجاد کند و اتحادشان را بر هم زند. «6» (1). دلایل النبوه، ج 3، ص 404- 405؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج 2، ص 455
(2). المغازی، ج 2، ص 486- 487
(3). همان، ص 487؛ تاریخ ابن‌خلدون، ج 2، ص 30؛ البدایة و النهایه، ج 4، ص 91
(4). تاریخ طبری، ج 2، ص 96؛ عیون‌الاثر، ج 2، ص 95؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج 2، ص 454
(5). الطبقات، ج 2، ص 53؛ المغازی، ج 2، ص 481-/ 485
(6). السیرةالنبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 229- 231؛ دلایل‌النبوّه، ج 3، ص 404

امداد الهی‌

به رغم تفرقه‌ای که در سپاه دشمن ایجاد شده بود هم‌چنان خطر احزاب جدّی بود؛ از این رو پیامبر مجدّانه دست به دعا برداشت؛ از جابر ابن عبدالله نقل است که پیامبر صلی الله علیه و آله سه روز به راز و نیاز پرداخت، تا این‌که در روز سوم دعایش مستجاب شد و شادی در چهره آن حضرت نمایان گردید. «1»
در شب آخر، سرما و باد شدیدی درگرفت؛ «2» به گونه‌ای که آتش‌ها را خاموش و ریسمان خیمه‌ها را پاره کرد. «3» وحشت و سستی همه وجود مشرکان را فرا گرفت و آنان را به ناچار به عقب‌نشینی واداشت. حذیفة بن یمان که، به رغم میل باطنی، از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله مأموریت یافته بود تا از اردوگاه دشمن خبر آورد، از به هم ریختگی اوضاع آنان و نابسامانی حاکم سخن گفت. وی در آن‌جا شنید که ابوسفیان در اجتماع مشرکان، پس از اطمینان از عدم حضور فرد بیگانه در جمع، مشکلات پیش آمده را برشمرد و آن‌گاه خواست تا بازگردند و خود سراسیمه به سوی شترش رفت و با عجله بر آن سوار شد و بی‌آن‌که پای‌بند آن را باز کند، حرکت کرد. دیگر مشرکان نیز هر یک با عجله گریختند، تا بتوانند جان خود را نجات دهند. «4»
خداوند درباره این امداد می‌فرماید: «یایُّها الَّذینَ ءامَنوا اذکُروا نِعمَةَ اللَّهِ عَلَیکُم اذ جاءَتکُم جُنودٌ فَارسَلنا عَلَیهِم ریحًا وجُنودًا لَم تَرَوها و کانَ اللَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیراً» .
(احزاب/ 33، 9) از قتاده نقل است که خداوند ترس و باد و سپاهیانی نادیدنی را برانگیخت. باد هر آتشی را مشرکان بر می‌افروختند خاموش می‌کرد، تا این‌که برای نجات خویش، به کوچیدن تن دادند. «5» آن شب برای مسلمانان نیز شب سخت و جان‌کاهی بود؛ کمبود مواد غذایی و نبود امکانات پوششی، یاران رسول خدا را به مشقت افکنده بود. «6» (1). المغازی، ج 2، ص 488؛ تاریخ المدینه، ج 1، ص 59
(2). اعلام الوری، ص 101؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج 2، ص 456
(3). المغازی، ج 2، ص 476؛ قصص‌الانبیاء، ص 342
(4). السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 231- 232؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 97- 98؛ الطبقات، ج 2، ص 53
(5). جامع‌البیان، مج 11، ج 21، ص 154- 155؛ المناقب، ج 1، ص 250
(6). المغازی، ج 2، ص 476؛ جامع‌البیان، مج 11، ج 21، ص 153- 154

ابوسفیان که به بازگشت ناچار شده بود، در نامه‌ای به پیامبر، پس از سوگند به لات* و عزی* از تصمیم جدی خود به درمانده ساختن پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره کرد و نوشت که دیدم برخورد با ما را خوش نداشتی و خندق‌ها و تنگناهایی فراهم ساخته‌ای، ای کاش می‌دانستم چه کسی این کار را به تو آموخته است؟ و در پایان او را به جنگ دیگری چون احد تهدید کرد که زن‌ها در آن گریبان بدرند. پیامبر در پاسخ، به غرور دیرینه و کینه‌توزی او اشاره کرد و وی را از روزی خبر داد که لات و عزی و اساف و نائله و هبل را درهم خواهد شکست. «1»
در نبرد خندق معدودی از سپاه طرفین کشته شدند؛ هر چند اسامی و شمار آنان به اختلاف ذکر شده است. «2» سعد* بن معاذ نیز جراحت سختی یافت و بر اثر آن چندی بعد درگذشت. «3» آیه 23 احزاب/ 33 درباره نیک‌مردانی است که بر پیمانی که با خدای خویش بسته‌اند صادقانه وفا کردند؛ گروهی از اینان کسانی‌اند که به شهادت رسیده‌اند و گروهی دیگر شهادت را انتظار می‌کشند و هرگز عقیده خود را تبدیل نکردند: «4» «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ و مِنهُم مَن یَنتَظِرُ و ما بَدَّلوا تَبدیلًا» .

دیگر آیات مرتبط با نبرد احزاب‌

افزون بر آیاتی که در ضمن مقاله به آنها اشاره شده آیات دیگری نیز درباره احزاب نازل شده است که به گونه‌ای در فهم درست آن مؤثر است. واقدی در پایان بخش مربوط به جنگ خندق، بابی را گشوده و آیات مربوط به این نبرد را آورده است. «5» آیات 18- 27 (1). المغازی، ج 2، ص 492- 493
(2). همان، ص 495- 496؛ وفاء الوفاء، ج 1، ص 304؛ الطبقات، ج 2، ص 53- 54
(3). تاریخ المدینه، ج 1، ص 125؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج 3، ص 250 و 252
(4). بحارالانوار، ج 20، ص 232
(5). المغازی، ج 2، ص 494- 495

احزاب/ 33 نیز درباره جنگ احزاب است و چهره انسان‌های نیک و بد را نشان می‌دهد.
در مورد آیات 18- 19 این سوره گفته شده که یکی از یاران رسول خدا برادری داشت که در نبرد احزاب به عیش و نوش مشغول بوده و جنگ آن حضرت را بی‌ثمر می‌دانست و برادرش را به همراهی با خود فرامی‌خواند. او پس از سرزنش برادر جهت گزارش این جریان نزد پیامبر آمد که آیه نازل شد «1» : «به راستی خداوند از میان شما، بازدارندگان را می‌شناسد، و نیز کسانی را که به برادران خود می‌گویند: به راه ما بیایید و جز اندکی در کارزار شرکت نمی‌کنند، و در حق شما بسیار بخیل‌اند و چون هنگام ترس جنگ فرا رسد می‌بینیشان که در حالتی که دیدگانشان می‌گردد مانند کسی که از نزدیکی مرگ بی‌هوش شده باشد، به سوی تو می‌نگرند، و چون آن بیم بر طرف شود، به شما با زبان‌های تند و تیز خویش آزار می‌رسانند. آنان سخت آزمند مال‌اند. اینان‌اند که ایمان نیاورده‌اند و خداوند اعمالشان را تباه می‌گرداند و این بر خداوند آسان است.» در ادامه آیات گذشته، خداوند پیامبر را به عنوان الگوی تمام عیار و تنها راه دست‌یابی به خیر و آخرت می‌خواند و هر راه دیگر را بی‌نتیجه می‌شمارد: «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللَّهِ اسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرجوا اللَّهَ … / به راستی که برای شما و کسی که به خداوند و روز باز پسین امید و ایمان دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند در پیامبر سرمشق نیکویی هست» . (احزاب/ 33، 21)

منابع‌

الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ اسباب النزول، واحدی؛ اعلام الوری باعلام الهدی؛ الافصاح فی‌الامامه؛ امالی؛ بحارالانوار؛ البدایة و النهایه؛ پیامبر و آیین نبرد؛ تاریخ ابن‌خلدون؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ پیامبر اسلام؛ تاریخ الخمیس؛ تاریخ‌المدینة المنوره؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تجارب الامم؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن‌کثیر؛ تفسیر القمی؛ التنبیه و الاشراف؛ جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ثعالبی؛ الخرائج و الجرائح؛ الدرالمنثور فی التفسیر المأثور؛ دلایل النبوه؛ الروض الانف؛ زاد المسیر فی علم التفسیر؛ سبل الهدی و الرشاد؛ السیر الکبیر؛ السیرة الحلبیه؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام؛ السیرة النبویه، زینی دحلان؛ شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید؛ شواهدالتنزیل؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلی الله علیه و آله؛ الطبقات الکبری؛ عوالی اللئالی العزیز فی الاحادیث الدینیه؛ عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل والسیر؛ غریب الحدیث؛ غزوة الخندق غزوة الاحزاب؛ (1). جامع‌البیان، مج 11، ج 21، ص 168؛ زادالمسیر، ج 6، ص 364

فتح‌الباری فی شرح صحیح البخاری؛ فرائد السمطین؛ القاموس المحیط؛ قصص‌الانبیاء، راوندی؛ الکامل فی التاریخ؛ کتاب الثقات؛ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال؛ کنز الفوائد؛ لباب النقول فی اسباب النزول؛ لسان‌العرب؛ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن؛ المحبّر؛ المسترشد؛ المصنف؛ المغازی؛ مناقب آل ابی‌طالب؛ المنتخب من کتاب ذیل المذیل؛ المنتظم فی تاریخ الملوک والامم؛ المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه؛ المیزان فی تفسیر القرآن.

ا