ارَم
اشاره
ارَم: نام قوم یا سرزمینی باستانی
واژه «ارم» فقط یک بار در آیه 7 فجر/ 89، در گزارشی از قوم «عاد*» ذکر شده است:
«الَم تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعاد* ارَمَ ذاتِ العِماد» . ارم در لغت به معنای نشانهای از سنگ و مانند آن است که در گذشته برای راهنمایی رهگذران در بیابانها نصب میشده است.»
جمع این واژه به صورت «آرام» و «اروم» گزارش شده است. «2» در فرایند ریشهیابی این کلمه، میان واژه پژوهان و به پیروی از آنان مفسّران، به اتّفاق نظری نمیتوان دست یافت.
بیشتر کسانی که در صدد کاوش درباره این واژه بوده یا به تفسیر آیه مزبور پرداختهاند، ارم را واژهای عربی دانسته و در تکاپوی استدلالهای گوناگون بر مدّعای خویش، از قرائتها و ترکیب آیه بهره بردهاند. «3» برخی از پژوهندگان واژههای غیرعربی در قرآن، در دیدگاهی متفاوت با مشهور لغویان، اختلاف قرائتهای آیه را بر عجمی بودن «ارم» گواه گرفته و به جستوجوی ریشه این واژه در زبانهای دیگر پرداخته «4» و عدّهای از آنان با استناد به وجود واژهای شبیه به آن در عهد عتیق، «5» آن را واژهای عبری دانستهاند که در زبان عربی به صورت «ارم» درآمده است. «6»
به هر حال، همانگونه که از آیات 6- 7 فجر/ 89 برمیآید، خداوند متعالی در تذکّری به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و همه مخاطبان قرآن، از سرنوشت قومی که در پی سرپیچی از دستورهای خداوند و طغیان و سرکشی، گرفتار عذاب شده و سرانجامی ناگوار برای آنان (1). مفردات، ص 74؛ البرهان فی غریب القرآن، ص 17؛ مقاییس اللغه، ج 1، ص 85
(2). مفردات، ص 74؛ المجموع المغیث، ج 1، ص 56
(3). معانی القرآن، فرّاء، ج 3، ص 260
(4). واژههای دخیل، ص 110
(5). کتاب مقدس، پیدایش 10، 22- 23
(6). التحقیق، ج 1، ص 73
رقم خورده است، خبر میدهد: «الَم تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعاد» . مفسّران درباره تفسیر این آیه و آیه بعد «ارَمَ ذاتِ العِماد» بر یک نظر نیستند. جمهور مفسّران، مقصود از «عاد» را همان «عاد أُولی» میدانند که در آیه «وانَّهُ اهلَکَ عادًا الاولی (نجم/ 53، 50)، و «وفی عادٍ اذ ارسَلنا عَلَیهِمُ الرّیحَ العَقیم» (ذاریات/ 51، 41)، از نابودی آنان به وسیله طوفانی سهمگین، خبر داده شده است. «1» همچنین مفسّران با توجّه به دیدگاههای گوناگون در ترکیب ادبی آیه «ارَمَ ذاتِ العِماد» ، تفاسیر مختلفی از آن ارائه کردهاند. بیشتر آنان به پیروی از نظر مشهور در ترکیب آیه به صورت «بعادٍ ارَمَ ذاتِ العِماد» بنابراینکه «ارم» بدل یا عطف بیان از عاد باشد، «2» آن را نام «قبیلهای» میدانند. «3» در توجیه این نامگذاری گفته شده: «ارم» نام جد «4» یا مادر عاد «5» یا لقب «6» خود او بوده؛ ازاینرو قبیلهاش بدین نام شهرت یافتهاند. در فرض دیگری «ارم» مضافٌ الیه برای «عاد» یا مضاف محذوفی مانند «اهل» یا «صاحب» گزارش شده است. بنابراین فرض، مقصود از آن، نام شهر یا سرزمینی خواهد بود. محمد بن کعب قرظی، آن شهر را «اسکندریّه» «7» و سعید بن مسیّب و عکرمه آن را «دمشق» دانستهاند. «8»
برخی از گزارشها، ارم را همان شهر افسانهای میدانند که شداد بن عاد با جمعآوری جواهرات، سنگهای قیمتی و … در طول سیصد سال و با مشکلات فراوان بنا کرد؛ ولی هرگز نتوانست از آن بهرهای ببرد. «9» همچنین در حکایت افسانهای دیگر گفته شده: این شهر، در کنار نهری بزرگ بوده است که هر سال، ماهی عظیمی در آن عبور میکرد و مردم از آن بهره میبردند و سالهای بعد این جریان تکرار میشد. «10» (1)
. جامعالبیان، مج 13، ج 27، ص 101؛ التبیان، ج 10، ص 342؛ مجمعالبیان، ج 10، ص 737
(2). البرهان، ج 6، ص 508؛ البیان، ج 2، ص 511؛ الفرید فی اعراب القرآن، ج 4، ص 668
(3). مجمعالبیان، ج 10، ص 737؛ جامعالبیان، مج 15، ج 30، ص 220؛ تفسیر بیضاوی، ج 4، ص 414
(4). مجمع البیان، ج 10، ص 737؛ نزهة القلوب، ص 135
(5). الفرید فی اعراب القرآن، ج 4، ص 668
(6). مجمعالبیان، ج 10، ص 737؛ تفسیرمراغی، مج 10، ج 30، ص 142
(7). تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 542؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 509؛ تفسیر قرطبی، ج 20، ص 32
(8). التبیان، ج 10، ص 342؛ تاریخ دمشق، ج 1، ص 13؛ معجم ما استعجم، ج 1، ص 140
(9). معجمالبلدان، ج 1، ص 155؛ تنویرالمقباس، ص 510؛ مجمع البیان، ج 10، ص 738
(10). مروج الذهب، ج 1، ص 201
در برخی از اشعار عربی که مجاهد، آنها را نقل کرده، «ارم» به معنای «امّت» یا «امت قدیمه» آمده است. «1» ابوعبیده گفته: دو عاد وجود داشته است: عاد نخست که همان ارم است و آیه 50 نجم/ 53 دربارهاش نازل شده و عاد دیگری که در برخی از آیات مانند آیه «فَان اعرَضوا فَقُل انذَرتُکُم صعِقَةً مِثلَ صعِقَةِ عادٍ وثَمود» (فصلت/ 41، 13)، از احوال آنان خبر داده است. «2» در قرائت شاذّی نیز «ارم» به صیغه فعل ماضی «أَرَّمَ» (به فتح و تشدید راء) یا «أَرَمَّ» (به فتح و تشدید میم)، به معنای «هلکوا» قرائت شده است.
ابن ابی حاتم از ضحاک نقل کرده که «الارم» به معنای «الهلاک» است، «3» و با همین مناسبت گفته میشود: «ارم بنو فلان» ، یعنی «هلکوا» ؛ البتّه ابن حجر این معنا را فقط بنابر قرائت «ارَّمَ» (به فتح هر دو و تشدید راء) صحیح دانسته است «4» بنابراین قرائت، «ذات العماد» ، مفعولٌ به و منصوب است. چنانچه «ارم» بدل یا عطف بیان از «عاد» یا مضافٌالیه باشد، به دلیل وجود دو عامل «تأنیث» و «علمیّت» غیر منصرف و مفتوح خواهد بود. «5»
مفسّران در تفسیر «ذات العماد» نیز همانند «ارم» ، دیدگاههای گوناگونی را مطرح کردهاند که برخی از آنها بر تفاسیری که از «ارم» ارائه شده، مبتنی است. در روایت عطا از ابن عبّاس، و کلبی از قتاده نقل شده که «ذات العماد» از «عمود» به معنای «ستون» گرفته شده؛ زیرا این قوم به سبب کوچنشینی دارای چادرهایی بودهاند که در فصل بهار بهسوی صحراها و مناطق گیاهخیز کوچ میکردند و هنگامی که گیاهان خشک میشدند، به خانههای خود بازمیگشتند. «6» برخی مفسّران با استفاده از معنای لغوی «عماد» و با توجّه به اینکه، عرب مرد قد بلند را «معمّد» مینامد، «7» بر این باورند که این قوم دارای قدهای (1). تفسیر ماوردی، ج 6، ص 267- 268؛ جامع البیان، مج 15، ج 30، ص 219؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 542
(2). التبیان، ج 10، ص 342؛ تفسیرنسفی، ج 4، ص 336؛ المیزان، ج 20، ص 280
(3)
(4) 3-. الدرالمنثور، ج 8، ص 506
(5). البرهان، ج 6، ص 508؛ البیان، ج 2، ص 511
(6). مجمع البیان، ج 10، ص 737؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 542؛ تفسیر قرطبی، ج 20، ص 31
(7). معانی القرآن، زجاج، ج 5، ص 322؛ الکشاف، ج 4، ص 747
بلندی بوده و از نظر طول قامت شهرت یافتهاند. «1» در برخی از نقلها، طول قدهای آنها از 11 تا 60 ذراع گزارش شده است. «2» گروهی از مفسّران با استشهاد به آیه بعد «الَّتی لَم یُخلَق مِثلُها فِی البِلد» (فجر/ 89، 8)، و با ارجاع ضمیر «ها» در این آیه به «ذات العماد» ، مقصود از آن را صاحبان بناهای رفیع و مستحکم دانستهاند «3» بنابراین تفسیر، «تخلق» به صیغه مؤنّث و به صورت مجهول قرائت شده و بیان کننده این است که تا آن هنگام هیچ کس همانند آن ساختمانها را بنا نکرده است. ابن کثیر با بهرهگیری از معنای لغوی «ارم» که به «علامت» و «نشانه» ترجمه شده، ذات العماد را به معنای برجها و اسطوانههایی میداند که برای راهنمایی رهگذران در اطراف شهرها یا در صحراها نصب میکردند. «4»
با وجود اختلاف نظرهایی که از مفسّران درباره تفسیر «ارم» و «ذات العماد» مطرح شد، با استفاده از قرائت مشهور که آیه را به صورت «بعادٍ ارَمَ ذاتِ العِماد» قرائت کردهاند «5» و با کمک از این نظریّه ادیبان قرآنی مانند: فرّاء، کسائی، ابنانباری و … که ارم را «بدل» یا «عطف بیان» از عاد گرفتهاند، «6» این دیدگاه که ارم نام قبیله یا شهری باشد که قوم عاد در آن میزیستهاند و ذات العماد صفت بناهای رفیع آنان بوده است، تقویت میشود؛ افزون بر اینکه این تفسیر با آیات دیگری که بهگونهای از احوال قوم عاد گزارش دادهاند، سازگاری دارد: «وفی عادٍ اذ ارسَلنا عَلَیهِمُ الرّیحَ العَقیم» (ذاریات/ 51، 41)، «کَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوحٍ وعادٌ وفِرعَونُ ذو الاوتاد» ؛ (ص/ 38، 12) به ویژه اینکه درباره آیه دوم، برخی از مفسّران، «ذو الاوتاد» را به معنای صاحبان بناها و ساختمانها دانستهاند «7» و این معنا با «ذات العماد» که در وصف «ارم» آمده است، سازگاری بیشتری دارد.
ارم در عهدین
(1). تفسیر قرطبی، ج 20، ص 31؛ التبیان، ج 10، ص 342؛ تفسیر ابی السعود، ج 9، ص 154
(2). تفسیر قرطبی، ج 20، ص 31
(3). جامع البیان، مج 15، ج 30، ص 225؛ کنز الدقائق، ج 14، ص 268
(4). جامع البیان، مج 15، ج 30، ص 225
(5). الفرید فی اعراب القرآن، ج 4، ص 668؛ البیان، ج 2، ص 511
(6). البیان، ج 2، ص 511
(7). جامع البیان، مج 12، ج 23، ص 156؛ مجمع البیان، ج 8، ص 729؛ التبیان، ج 8، ص 54
اگر چه در هیچ جای عهدین، واژه «ارم» به صراحت نیامده است، با این حال، برخی از واژه پژوهان اذعان داشتهاند که این واژه از ریشهای عبری اشتقاق یافته است. «1» در صورت پذیرش این دیدگاه میتوان با جستوجوی عهدین به کاربردهای متفاوت این واژه که برخی از آنها با معانی و کاربردهای قرآن سازگاری دارند، دست یافت. در عهدین، ارام گاهی به معنای سرزمین، نام قوم یا برخی افراد آمده است. در عهد عتیق از سه شخص با این نام یاد شده: ارام بن سام بن نوح «2» ؛ ارام نوه ناحور «3» (برادر ابراهیم علیه السلام) و ارام یکی از نیاکان عیسی علیه السلام. «4» در گزارشی دیگر، ارام به نام مملکتی نزدیکی شام آمده است که عبرانیان آن را برای تمام املاکی که در شمال فلسطین قرار داشته و در جهت شرق، از دجله امتداد مییافته و تا دریای اوسط میرسیده و در جهت شمال تا سلسله کوههای «تاروس» کشیده میشده است، به کار میبردند. «5» در این صورت، این منطقه، الجزیره را که عبرانیان آن را «ارام نهریم» «6» یا «پَدن ارام» «7» (یعنی دشت ارم) میگفتند، شامل میشود؛ همچنین در گزارشی دیگر، از شهرهایی مانند: «ارام دمشق» ، «8» «ارام مَعَکه» ، «9» «ارام جشور» «10» و «ارام صُوبه» ، «11» نام برده شده است. گاهی نیز «ارام نهریم» و «پَدَّن ارام» نامی برای شهرها دانسته شده است؛ مانند گزارش عهد عتیق از سفر غلام ابراهیم علیه السلام به «ارام نهریم» «12» ، و ازدواج اسحاق علیه السلام با «رِبِکا» دختر «بتوئیل ارامی» در شهر «پَدَّن ارام» . «13»
بازتاب ارم در ادبیات عربی و فارسی
بر اثر اسطورهای و افسانهای بودن شهر ارم در میان مسلمانان و با بهرهگیری از گزارشهای تاریخی و روایی بسیاری که در وصف این شهر یا قبیله در منابع اسلامی آمده، (1). واژههای دخیل، ص 110
(2). کتاب مقدس، پیدایش، 10: 22
(3). همان، 22: 21
(4). همان، لوقا، 3: 33
(5). قاموس کتاب مقدس، «ارام» ، ص 31
(6). کتاب مقدس، پیدایش، 24: 10
(7). همان، 25: 20
(8)
(9) 7-. کتاب مقدس، اول تواریخ، 19: 6
(10). قاموس کتاب مقدس، ص 31
(11). کتاب مقدس، دوم سموئیل، 10: 6 و 8
(12). همان، پیدایش، 24: 10
(13). همان، 25: 20
استفاده از این نام در آثار ادبی فراوان به چشم میخورد. در اشعار کهن عربی و دیوانهای گوناگون به کاربردهای متفاوت و گاه متعارضی از این واژه بر میخوریم «1» که برای نمونه میتوان از برخی اشعار شبیب بن یزید بن نعمان بن بشیر «2» و بُحتری «3» یاد کرد؛ همچنین در نظم و نثر فارسی نیز از نام و داستان ارم به وفور استفاده شده است. «4»
به نظر میرسد حالت اسطورهای این نام یا گزارشهای مفصّل که آن شهر یا قبیله را دارای بناهایی رفیع و منطقهای خرّم و خوش آب و هوا و دارای سرزمینهایی سرسبز و حاصلخیز معرّفی کردهاند، در این استفادهها دخالت داشته است.
منابع
ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم، ابیالسعود؛ الاکلیل؛ انوار التنزیل و اسرار التاویل، بیضاوی؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ البرهان فی غریب القرآن؛ البیان فی غریب اعراب القرآن؛ تاریخ مدینة دمشق؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ تفسیر القرآن العظیم، ابنکثیر؛ تفسیر المراغی؛ تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس؛ جامعالبیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة انسابالعرب؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ دیوان، ابننصیر العبادی؛ دیوان، امرؤ القیس؛ دیوان، سنایی؛ شاهنامه؛ الفرید فی اعراب القرآن المجید؛ قاموس کتاب مقدس؛ کتاب مقدس؛ الکشاف؛ کنز الدقائق و بحر الغرائب؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ المجموع المغیث فی غریب القرآن و الحدیث؛ مدارک التنزیل و حقائق التأویل، نسفی؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ معانی القرآن، فراء؛ معانی القرآن و اعرابه، زجاج؛ معجم البلدان؛ معجم ما استعجم من اسماء البلا و الموانع؛ معجم مقاییس اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ نزهة القلوب فی تفسیر غریب القرآن العزیز؛ النکت و العیون، ماوردی؛ واژههای دخیل در قرآن مجید. (1)
. دیوان، امرؤ القیس، ص 215؛ الاکلیل، ج 1، ص 89- 90
(2). جمهرة انساب العرب، ص 364
(3). دیوان، العبادی، ص 84
(4). شاهنامه، ج 1، ص 67؛ دیوان، سنایی، ص 167
ا