اشْعَث بن قَیس
اشاره
اشْعَث بن قَیس: ابومحمد، معدیکرب بن قَیْس بن معدیکرب بن معاویه «1»
وی به سبب ژولیدگی همیشگی موهایش، به «اشعث» (ژولیده مو) شهرت یافت. «2» در جاهلیّت از سران قبیله کِنْده (از قبایل عمده یمن) بود «3» و در سال دهم هجرت، در رأس هیئتی به مدینه آمد و مسلمان شد. «4» خواهرش، قُتَیْلَه را بهطور غیابی به عقد پیامبر درآورد؛ ولی پیش از رسیدن او به مدینه، رسول خدا رحلت کرد. «5» بر پایه روایتی اشعث در حجّةالوداع حضور داشت. «6» پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله، مرتد شد و با لشکریان ابوبکر نبردهای سختی کرد؛ امّا سرانجام تسلیم، و به اسارت نزد ابوبکر آورده شد. ابوبکر او را بخشود و خواهر خود، امّفَرْوَه را به همسری وی درآورد «7» ، هرچند در واپسین لحظات عمر خود، از اینکه اشعث را نکشته بود، اظهار پشیمانی کرد، زیرا با همه اینها، او را فردی مفسد میدانست. «8»
در دوره خلافت عمر و کمی پیش از آن، در جنگهای روم و ایران شرکت جست و در همین ایّام به همراه قبیلهاش (کِنْده) در کوفه سکونت یافت. «9» سپس در دوره خلیفه سوم، کارگزار خلیفه در آذربایجان شد «10» و بنا به اختلاف روایات، بین 4 تا 10 سال، (1). المعارف، ص 333؛ المحبر، ص 251؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 37
(2). المعارف، ص 333؛ شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 216
(3). وقعة صفین، ص 138؛ الاصابه، ج 1، ص 239؛ الاستیعاب، ج 1، ص 220
(4). الاستیعاب، ج 1، ص 220
(5). الطبقات، ج 8، ص 116- 117؛ المحبر، ص 94- 95؛ انسابالاشراف، ج 2، ص 94
(6). الخصال، ج 1، ص 219؛ المناقب، ج 2، ص 315؛ بحارالانوار، ج 41، ص 206
(7). الرده، ص 253- 321؛ الفتوح، ج 1، ص 55- 68
(8). الامامة والسیاسه، ج 1، ص 36؛ فتوحالبلدان، ص 112؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 137
(9). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 151؛ تاریخ دمشق، ج 9، ص 131
(10). تاریخ طبری، ج 2، ص 693؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 80
والی آنجا بود.
علیبنابیطالب علیه السلام پس از جنگ جمل، یعنی حدود 6 ماه پس از آغاز خلافتش، او را از ولایت آذربایجان عزل کرد و از وی خواست تا اموال حکومتی را در کوفه به حضرت تحویل دهد. «1» این تصمیم بر اشعث ناگوار آمد، بهطوری که بر آن شد تا به معاویه بپیوندد؛ ولی قومش او را بازداشتند، زیرا ترک شهر و قوم و پیوستن به معاویه را سزاوار نمیدانستند «2» ، گرچه بلاذری از مکاتبه او با معاویه سخن گفته است. «3»
او در جنگ صفین در سپاه امام علی علیه السلام بود و از سوی حضرت فرمانده جناح راست لشکر عراق شد. در این جنگ، به مالک اشتر که اصالتی یمنی داشت و از سرداران برجسته سپاه علی علیه السلام بود، حسادت میورزید و در کسب پیروزیهای نخستین با او به رقابت میپرداخت. «4»
او در لیلةالهریر ضمن سخنرانی، مردم را از ادامه جنگ برحذر داشت «5» و پس از نیرنگِ بر سر نیزه کردن قرآنها از سوی معاویه، به شدت از ادامه جنگ جلوگیری کرد و علی علیه السلام را واداشت تا مالک اشتر را از صف مقدّم جنگ به عقب بازگرداند. پس از آن در انتخاب ابنعبّاس و مالک اشتر بهصورت نماینده سپاه عراق برای داوری، با امیرمؤمنان، علی علیه السلام مخالفت ورزید و سرانجام امام را واداشت تا به داوری ابوموسی اشعری تن در دهد. «6»
اشعث در جنگ نهروان، در کنار علی علیه السلام، ولی بدون هیچ سِمَتی، برضدّ خوارج شرکت کرد «7» و پس از این جنگ، با وعدههای معاویه، مانع اعزام دوباره سپاه علی علیه السلام (1). وقعة صِفین، ص 20- 21؛ الامامة و السیاسه، ج 1، ص 111
(2). وقعة صفین، ص 21؛ الامامة والسیاسه، ج 1، ص 112
(3). انساب الاشراف، ج 3، ص 80
(4). وقعة صفین، ص 180
(5). همان، ص 480- 481؛ الاخبارالطوال، ص 188- 189؛ الفتوح، ج 4، ص 197
(6). وقعة صفین، ص 482- 500؛ اخبارالطوال، ص 191- 192
(7). تاریخ دمشق، ج 9، ص 120؛ المنتظم، ج 3، ص 408
به سوی شام شد «1» ، ازاینرو حضرت او را بر منبر، منافق پسر کافر خواند و نفرین کرد. «2»
اشعث که در توطئه قتل علی بن ابیطالب علیه السلام شرکت داشت، از مدتی قبل، حضرت را به ترور تهدید میکرد «3» و ابنملجم را که برای قتل حضرت به کوفه آمده بود، یک ماه در خانهاش ساکن کرد. «4» ابنملجم شبی که فردای آن قصد کشتن علی علیه السلام را داشت تا نزدیکی طلوع فجر با اشعث در مسجد مشاوره داشت. سپس اشعث به او گفت: در انجام کارت شتاب کن که چون صبح شود رسوا میشوی. «5» این سخن را حُجربن عَدِیّ شنید و چون امام کشته شد، حجر به اشعث گفت: ای اعور تو او را کشتهای. «6» سرانجام 40 روز پس از شهادت علی علیه السلام در 63 سالگی مُرد. «7» وی را از راویان حدیث پیامبر و از اصحاب او شمردهاند. «8»
برخی از فرزندان او نیز در مسائل سیاسی زمان خود نقش آفریدند؛ جَعْدَه دختر او همسر خود، امام حسن علیه السلام را با زهر به شهادت رساند «9» و محمدبناشعث پس از صلح امام حسن علیه السلام، حُجربن عَدِیّ را دستگیر و به زیادبن ابیه تحویل داد «10» و پس از قیام امام حسین علیه السلام و پیش از حادثه کربلا، مسلم بن عقیل را نیز دستگیر و به عبیدالله بن زیاد تحویل داد «11» و در کربلا با برادرش قَیْسبناشعث در میان فرماندهان عمر سعد بود. «12»
اشعث در شأن نزول
برخی، ذیل آیه 77 آلعمران/ 3 از اشعث یاد کردهاند؛ از خود او نقل شده که گفته است: این آیه، درباره من نازل شده است؛ من و مردی یهودی درباره زمینی اختلاف داشتیم. او را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بردم حضرت به من فرمود: آیا بیّنهای داری؟ عرض کردم: نه. (1). انسابالاشراف، ج 3، ص 153- 156؛ اخبارالطوال، ص 211
(2). الاغانی، ج 21، ص 20؛ نهجالبلاغه، خطبه 19
(3). مقاتل الطالبیین، ص 48؛ تاریخ دمشق، ج 9، ص 139- 140؛ شرح نهجالبلاغه، ج 6، ص 254
(4). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 212
(5). الطبقات، ج 3، ص 26؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 254
(6). انساب الاشراف، ج 3، ص 254
(7). الاستیعاب، ج 1، ص 221
(8). رجال الطوسی، ص 23؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 38
(9). المعارف، ص 212؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 270- 295
(10). تاریخ طبری، ج 5، ص 223- 224؛ البدایة والنهایه، ج 8، ص 425
(11). المحبر، ص 245- 246؛ انسابالاشراف، ج 2، ص 339؛ الارشاد، ج 2، ص 58
(12). الاخبار الطوال، ص 298- 302؛ الکافی، ج 8، ص 144
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: پس مرد یهودی باید سوگند یاد کند. عرض کردم: ای رسول خدا! او با سوگند* دروغ خود زمینم را تصاحب خواهد کرد، و این آیه نازل شد «1» : «انَّ الَّذینَ یَشتَرونَ بِعَهدِ اللَّهِ وایمنِهِم ثَمَنًا قَلیلًا اولکَ لا خَلقَ لَهُم فِی الأخِرَةِ ولا یُکَلّمُهُمُ اللَّهُ ولا یَنظُرُ الَیهِم یَومَ القِیمَةِ ولا یُزَکّیهِم ولَهُم عَذابٌ الِیم کسانی که عهد خدا و سوگندهای خود را به بهایی اندک بفروشند، آنان را در آخرت بهرهای نخواهد بود. خدا با آنها سخن نگوید و به نظر رحمت در قیامت به آنها ننگرد و از پلیدی گناه پاکیزه نسازد و آنان را عذابی دردناک خواهد بود» . بنابر روایت ابنجریح، زمین از یهودی بود و اشعث قصد داشت با سوگند دروغ آن را تملک کند که با نزول این آیه، از آن صرفنظر کرد و گواهی داد که از یهودی است. «2»
با توجّه به نزول همه سوره آلعمران پیش از سال نهم هجری، این شأن نزول بعید به نظر میرسد. «3»
منابع
الاخبار الطوال؛ الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ الاصابة فی تمییز الصحابه؛ اعلام القرآن؛ الاغانی؛ الامامة و السیاسه؛ انساب الاشراف؛ البدایة و النهایه؛ بحارالانوار؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ الیعقوبی؛ جامعالبیان عن تأویل آی القرآن؛ رجال الطوسی؛ سیر اعلام النبلاء؛ شرح نهجالبلاغه، ابنابیالحدید؛ الطبقات الکبری؛ فتوحالبلدان؛ کتاب الخصال؛ کتاب الرده؛ کتاب الفتوح؛ المحبر؛ المعارف؛ مقاتل الطالبیین؛ مناقب آل ابیطالب؛ المنتظم فی تاریخ الملوک والامم؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ نهج البلاغه؛ وقعة الصفین. (1)
. جامعالبیان، مج 3، ج 3، ص 436؛ تاریخ دمشق، ج 9، ص 117
(2)