گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
اصحاب الجَنَّه‌


اشاره

اصحاب الجَنَّه: صاحبان باغ بلازده
داستان باغ بلازده در آیات 17- 33 قلم/ 68 آمده است. قرآن در گزارش خود از این حادثه، همانند دیگر روایتهای داستانی خود، بدون اشاره به زمان، مکان، پیشینه باغ* و دیگر جزئیات آن، با دقتی اعجازین، صحنه‌های مؤثر در داستان را برای ابلاغ پیام توحیدی و تربیتی، گلچین کرده و بخشهای دیگر را وانهاده است. محور اصلی داستان، حکایت ارباب تنعمی است که در پی کفران نعمت و طغیان، آن را از دست داده، متنبه و نادم گشته‌اند: «انّا بَلَونهُم کَما بَلَونا اصحبَ الجَنَّةِ اذ اقسَموا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحین … انّا الی رَبّنا رغِبون» . (قلم/ 68، 17- 32)
برخی مفسران، این حادثه را به زمانی اندک پس از عروج عیسی علیه السلام و پیش از انتشار مسیحیت مربوط دانسته‌اند. «1» از روایتهای مفسران برمی‌آید که این باغ، بسیار سرسبز «2» ، پر ثمر «3» ، موسوم به «صروان» «4» یا «ضروان» «5» یا «رضوان» «6» و بنابر مشهور در دو فرسخی شهر صنعای یمن بوده است. «7» در ابتدا، پیرمردی مؤمن «8» و نیکوکار «9» از اهل کتاب «10» آن را در اختیار داشته و به شکرانه این نعمت، هنگام برداشت محصول، نیازمندان را (1). التعریف و الاعلام، ص 343؛ تفسیر قرطبی، ج 18، ص 156؛ التحریر و التنویر، ج 29، ص 80
(2). کشف الاسرار، ج 10، ص 194؛ نمونه، ج 24، ص 393
(3). تفسیر ابن‌کثیر، ج 4، ص 433؛ قصص الرحمن، ج 4، ص 649
(4). مجمع‌البیان، ج 9، ص 505
(5). روض‌الجنان، ج 19، ص 355
(6). تفسیر قمی، ج 2، ص 401
(7). کشف الاسرار، ج 10، ص 194؛ اللباب، ج 19، ص 285؛ نمونه، ج 24، ص 393
(8). روض‌الجنان، ج 19، ص 355؛ نمونه، ج 24، ص 394
(9). کشف‌الاسرار، ج 10، ص 193؛ تفسیر قرطبی، ج 18، ص 156
(10). التبیان، ج 10، ص 79؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج 4، ص 434

خبر می‌کرده است. «1» آنان طبق عادت هر ساله، در باغ گرد هم می‌آمدند «2» و پیرمرد نیکوکار به مقدار نیاز خود و خانواده‌اش از محصول و میوه‌ها برداشته، مازاد آن را برای مستمندان می‌گذاشت. «3» برخی مفسران می‌گویند: وی عایدات باغ را به سه بخش: هزینه‌های باغ، سهم فقیران و قوت سالیانه خود و خانواده‌اش قسمت می‌کرد. «4»
بسیاری از ایتام، بیوه زنان و درماندگان از محصول این باغ بهره می‌بردند «5» و او هرگز از ورود آنان به باغ، و خوردن و بردن میوه‌ها جلوگیری نمی‌کرد «6» ، ازاین‌رو خداوند نیز باغ او را برکت می‌داد «7» ؛ اما فرزندان او از سرآزمندی و طمع، پدر را از این کار باز می‌داشتند. «8»
پس از مرگ پیرمرد، پسران وی وارث باغ شدند. آن سال به‌گونه‌ای بی سابقه، میوه و محصول فراوانی به بار آمده بود. صاحبان جدید باغ با دیدن فراوانی میوه‌ها «9» دچار غرور و طغیان شده و آز و طمع بر آنان چیره گشت. «10» یکی از آنان گفت: پدرمان به سبب کهولت سن، عقل خود را از دست داده بود. ما به علت کثرت زن و فرزند، خود به محصول و میوه‌های این باغ نیازمندتریم. «11» وی پیشنهاد کرد که دیگر به نیازمندان چیزی ندهند تا با برداشت محصولی بیشتر، هر ساله بر ثروت خود بیفزایند. «12» یکی با سخن و دیگری با سکوت خود وی را تأیید کردند «13» ؛ اما برادری که عاقل‌تر و صالح‌تر از دیگران بود، ناراحت شده، خداترسی، پایبندی به سیره و سنّت نیکوی پدر «14» ، زیانکار و محروم شدن (1). تفسیر ابی‌السعود، ج 9، ص 14
(2). قصص الرحمن، ج 4، ص 650
(3). جامع‌البیان، مج 14، ج 29، ص 37؛ التبیان، ج 10، ص 79؛ مجمع‌البیان، ج 9، ص 505
(4). کشف الاسرار، ج 10، ص 192
(5). تفسیر قرطبی، ج 18، ص 157؛ التحریروالتنویر، ج 29، ص 80
(6). تفسیر قرطبی، ج 18، ص 156
(7). روض‌الجنان، ج 19، ص 355
(8). جامع‌البیان، مج 14، ج 29، ص 37؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 250
(9). تفسیر قمی، ج 2، ص 399- 400
(10). همان؛ قصص الرحمن، ج 4، ص 650
(11). الکشاف، ج 4، ص 590؛ مجمع‌البیان، ج 9، ص 505
(12). تفسیر قمی، ج 2، ص 400؛ المیزان، ج 19، ص 378
(13). حاشیه شیخ زاده، ج 8، ص 299؛ تفسیر ابی‌السعود، ج 9، ص 16
(14). کشف‌الاسرار، ج 10، ص 192؛ المیزان، ج 19، ص 378

از برکات باغ «1» و انتقام خدا از گنهکاران را به آنان گوشزد کرد و اینکه پیش از دچار آمدن به کیفر الهی، از نیت نادرست خویش دست برداشته، ضمن طلب آمرزش «2» ، شکر نعمت باغ را با رعایت حقوق نیازمندان به جای آورند «3» ؛ اما برادران، سخت برآشفته شده و به شدت او را مضروب و ناگزیر از همراهی کردند. «4» آنها ابتدا، نیازمندان را که در موسم برداشت محصول و طبق عادت هر ساله به سراغ باغ آمده بودند با این بهانه که هنوز هنگام برداشت نرسیده است، متفرق کرده «5» و سرانجام در یکی از روزها هم قسم شدند که حتماً در یک صبح زود، پیش از بیدار شدن مستمندان به سراغ باغ رفته، با چیدن همه میوه‌ها، چیزی برای نیازمندان نگذارند: «اذ اقسَموا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحین* و لایَستَثنون» .
(قلم/ 68، 17- 18)
بیشتر مفسران، مراد از «عدم استثناء» * را نگفتن «إن‌شاء اللّه» که نوعی تسبیح و تنزیه است، دانسته و گفته‌اند: آنان چنان مغرور بودند که با تکیه و اطمینان بر توانمندی و اراده خویش و دیگر اسباب ظاهری و غفلت از مشیت الهی، و سببیت خدا (توحید افعالی) سوگند یاد کردند که حتماً همه میوه‌ها را بچینند «6» و حتی خود را از گفتن «إن‌شاء اللّه» نیز بی‌نیاز دیدند و این نوعی شرک به خداوند است؛ اما اگر می‌گفتند: «لَنَصْرمنّها إن‌شاء اللّه» که مشروط کردن اراده خویش به خواست خداوند است، گناهی بر آنان نبود، ازاین‌رو پس از دیدن باغ بلازده گفتند: «سبحن ربنا پروردگار ما از شرکایی که برایش قائل شدیم (1). کشف‌الاسرار، ج 10، ص 192
(2). الکشاف، ج 4، ص 591؛ تفسیر مراغی، ج 2، ص 34
(3). مجمع‌البیان، ج 9، ص 506؛ تفسیر مراغی، ج 2، ص 34
(4). تفسیر قمی، ج 2، ص 400؛ المیزان، ج 19، ص 378
(5). روض‌الجنان، ج 19، ص 356
(6). جامع‌البیان، مج 14، ج 29، ص 36؛ التبیان، ج 10، ص 79؛ مجمع‌البیان، ج 9، ص 505

منزه است» (قلم/ 68، 29) و همه کارها تنها با مشیت و تدبیر او انجام می‌پذیرد. «1» برخی این معنا را به مشهور مفسران نسبت داده‌اند «2» ؛ اما گروهی دیگر آن را به معنای جدا نکردن سهم مسکینان گرفته‌اند. «3» این معنا چنان‌که برخی مفسران نیز گفته‌اند به سبب تناسب با اصل داستان درست‌تر به نظر می‌رسد و اگر معنای نخست مراد بود، باید «لم یستثنوا» گفته می‌شد. «4»
صاحبان باغ با این قصد و قرار قطعی به خانه‌های خود رفته و خوابیدند تا صبح زود برنامه خود را عملی سازند، غافل از آنکه خداوند برای مجازات آنان و باطل کردن کید و مکرشان، تدبیری دیگر کرده است. (قلم/ 68، 19- 25) شب هنگام که همه آنان در خواب بودند، خداوند به سبب ناسپاسی «5» و تصمیم قطعی آنان بر منع حقوق مستمندان «6» و عذاب فراگیری «7» (آتشی انبوه و صاعقه‌ای عظیم) «8» از آسمان فرو فرستاد و سراپای باغ «9» (گیاهان، میوه‌ها، شاخ و برگ و تنه درختان) در آتش بلا سوخت و سیاه شد «10» ، به‌گونه‌ای که از آن باغ سرسبز و پرثمر، جز مشتی زغال و خاکستر سیاه بر جای نماند: «11» «فَطافَ عَلَیها طَافٌ مِن رَبّکَ وهُم نامون* فَاصبَحَت کالصَّریم» . (قلم/ 68، 19- 20) ابن عباس «طائف» را به معنای آتش «12» و برخی به معنای حادثه ناگهانی گرفته‌اند «13» و همه مفسران با استناد به موارد کاربرد طائف برآن‌اند که عذاب، به هنگام شب نازل شده است. «14» با توجه به معنای «طاف» که به معنای حرکت بر گرد شی‌ء است «15» ، عبارت «فَطافَ عَلَیها» فراگیر بودن (1). المیزان، ج 19، ص 374؛ المنیر، ج 29، ص 59
(2). التفسیرالکبیر، ج 30، ص 88؛ المنیر، ج 29، ص 59
(3). اللباب، ج 19، ص 286؛ التحریروالتنویر، ج 29، ص 81؛ نمونه، ج 24، ص 394
(4). نمونه، ج 24، ص 395
(5). التحریر والتنویر، ج 29، ص 82
(6). تفسیر قرطبی، ج 18، ص 156؛ المنیر، ج 29، ص 65
(7). مجمع‌البیان، ج 9، ص 505؛ المیزان، ج 19، ص 374
(8). کشف‌الاسرار، ج 10، ص 193؛ مجمع‌البیان، ج 9، ص 505؛ تفسیر مراغی، ج 2، ص 34
(9). مجمع‌البیان، ج 9، ص 505
(10). همان؛ جامع‌البیان، مج 14، ج 29، ص 38؛ تفسیر قرطبی، ج 18، ص 157
(11). کشف‌الاسرار، ج 10، ص 193؛ نمونه، ج 24، ص 399
(12). مجمع‌البیان، ج 9، ص 505
(13). همان؛ التبیان، ج 10، ص 80
(14). معانی القرآن، ج 3، ص 175؛ جامع‌البیان، مج 14، ج 29، ص 37؛ التبیان، ج 10، ص 80
(15). التحقیق، ج 7، ص 142

عذاب را می‌رساند که شاید بدین سبب بوده است که آنان بر اثر محروم کردن مستمندان از سهم ناچیزشان باید همه سرمایه و منافع آن را از دست می‌دادند تا دریابند که مالک اصلی خداست و نباید تنها بر اساس خواست خود و به هر شکلی که می‌خواهند در نعمتهای الهی تصرف کنند.
عبارت «مِن رَبّکَ» (قلم/ 68، 19) ضمن تصریح بر الهی بودن عذاب، هرگونه شائبه‌ای مبنی بر نابودی باغ بر اثر حوادث صرفاً طبیعی را صریحاً نفی می‌کند.
مفسران «صریم» را به معنای «شب سیاه و قیرگون» ، «خاکستر» و «سنگ سیاه» گرفته‌اند که باغ پس از نزول عذاب*، در سیاه شدن به آنها تشبیه شده است. برخی نیز آن را منطقه بی آب و علف معروفی نزدیک شهر صنعای یمن دانسته‌اند که باغ بلازده همانند آن شده بود. «1» بالاخره زمخشری آن را برگرفته از «صَرْم» (قطع) و صریم را درختی می‌داند که میوه‌هایش چیده شده است. به نظر وی باغ پس از نزول عذاب به بوستانی می‌ماند که همه میوه‌هایش را چیده‌اند. «2» صاحبان باغ، بی‌خبر از آمدن بلا «3» ، صبح زود از خواب برخاسته، یکدیگر را صدا زدند که اگر قصد چیدن میوه‌ها را دارید، تا دیر نشده به سوی باغ و کشتزار خویش بشتابید: «فَتَنادَوا مُصبِحین* انِ اغدوا عَلی حَرثِکُم ان کُنتُم صرِمین» . (قلم/ 68، 21- 22) آنان برای جلوگیری از آگاهی و ورود نیازمندان به باغ، شتابان و دور از چشم دیگران، حرکت کرده «4» ، در بین راه نیز آهسته «5» به یکدیگر تأکید می‌کردند که مراقب با خبر شدن فقیران و ورود آنان به باغ بوده، آن روز به هیچ وجه احدی از آنها را به باغ راه ندهند «6» : «فَانطَلَقوا وهُم یَتَخفَتون* ان لا یَدخُلَنَّهَا الیَومَ عَلَیکُم مِسکین» . (قلم/ 68، 23- 24) آنان با تصمیم جدی مبنی بر ممانعت از ورود مستمندان «7» ، چیدن همه میوه‌ها «8» و با تصور اینکه می‌توانند چنین کاری را انجام دهند به طرف باغ رفتند: «وغَدَوا عَلی حَردٍ قدِرین» (قلم/ 68، 25)؛ اما آنجا که رسیدند، دیدند همه درختان و میوه‌ها سوخته و هیچ اثری از آن همه سرسبزی بر جای نمانده است «9» : (1). جامع‌البیان، مج 14، ج 29، ص 38؛ التبیان، ج 10، ص 80
(2). الکشاف، ج 4، ص 590
(3). کشف‌الاسرار، ج 10، ص 193
(4). همان، ج 10، ص 193؛ تفسیر قرطبی، ج 18، ص 158؛ قصص الرحمن، ج 4، ص 651
(5). همان؛ روض‌الجنان، ج 19، ص 357- 358
(6). المیزان، ج 19، ص 374
(7). همان؛ جامع‌البیان، مج 14، ج 29، ص 39
(8). الکشاف، ج 4، ص 590؛ المیزان، ج 19، ص 374
(9). تفسیر ابن‌کثیر، ج 4، ص 433

«فَلَمّا رَاوها قالوا انّا لَضالّون* بَل نَحنُ مَحرومون» . (قلم/ 68، 26- 27)
براساس تفسیر ابن‌عباس و قتاده که مورد پذیرش بیشتر مفسران نیز هست، «لَضالّون» به این معناست که آنان ابتدا باغ خود را نشناخته و گمان کردند که راه را گم کرده‌اند «1» ؛ اما پس از تأمل، دریافتند که آنجا همان باغ آنهاست «2» ، ازاین‌رو گفتند: «بَل نَحنُ مَحرومون» ؛ راه را گم نکرده‌ایم، بلکه به سبب نیت و تصمیم ناپسند خویش گرفتار بلا شده «3» و خود به جای مستمندان از همه چیز (اصل باغ، عایدات و پاداش صدقات) محروم گشته‌ایم «4» ؛ اما برخی مفسران در معنای «لَضالّون» گفته‌اند که آنها با دیدن باغ از خواب غفلت بیدار شده و دریافتند که به سبب نیت و اقدام نادرست خویش افزون بر گم کردن راه هدایت: «انّا لَضالّون» از نعمت باغ نیز محروم گشته‌اند «5» ؛ ولی معنای نخست با سیاق داستان سازگارتر است، زیرا دست کم با توجه به مخالفت و نصایح یکی از برادران، و نیز موّحد بودن آنان- که از آیات بعدی و قراین دیگر بر می‌آید- آنان از نادرستی کار خویش آگاه بوده‌اند، ازاین‌رو اعتراف به آن، وجه چندانی ندارد، افزون بر آن، جمله «بَل نَحنُ مَحرومون» برای اضراب از جمله «انّا لَضالّون» است و این با معنای نخست، تناسب کاملی دارد.
با دریافت حقیقت، برادری که عاقل‌تر «6» و بهتر «7» از همه بود به آنان گفت: آیا به شما نگفتم که به یاد خدا بوده، طلب آمرزش کنید و با محروم ساختن مستمندان، کفران نعمت نکنید؟ «8» امّا شما گوش نداده، بر تصمیم ناروای خویش پای فشردید: «قالَ اوسَطُهُم الَم اقُل لَکُم لَولا تُسَبّحون» . (قلم/ 68، 28) گروهی که استثنا را به معنای گفتن «إن شاءاللّه» گرفته‌اند، در اینجا نیز مراد از تسبیح را گفتن «إن‌شاءاللّه» و استثنا دانسته‌اند. «9» (1)
. جامع‌البیان، مج 14، ج 29، ص 41؛ الکشاف، ج 4، ص 591؛ مجمع‌البیان، ج 9، ص 506
(2). همان؛ روض‌الجنان، ج 19، ص 359
(3). تفسیرقرطبی، ج 18، ص 159
(4). جامع‌البیان، مج 14، ج 29، ص 41؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج 4، ص 433؛ تفسیر ابی‌السعود، ج 9، ص 16
(5). التبیان، ج 10، ص 82؛ المیزان، ج 19، ص 374
(6). تفسیر قمی، ج 2، ص 400؛ کشف‌الاسرار، ج 10، ص 194
(7). همان؛ المیزان، ج 19، ص 378
(8). مجمع‌البیان، ج 9، ص 506؛ تفسیر مراغی، ج 29، ص 37
(9). جامع‌البیان، مج 14، ج 29، ص 43؛ التبیان، ج 10، ص 83؛ مجمع‌البیان، ج 9، ص 506

آنها با تأیید سخنان برادر خویش، پذیرفتند که منع حقوق مستمندان، و غفلت از یاد خدا، باعث نابودی باغ شده و بر خود و دیگران ستم کرده‌اند و گرنه خداوند منزه از آن است که با این کار بر آنان ستم روا دارد «1» : «قالوا سُبحنَ رَبّنا انّا کُنّا ظلِمین» .
(قلم/ 68، 29) آنان ضمن استغفار* «2» همدیگر را سرزنش کرده و گناه را به گردن یکدیگر می‌انداختند: «فَاقبَلَ بَعضُهُم عَلی بَعضٍ یَتَلوَمون» (قلم/ 68، 30)، زیرا هر یک، حتی برادر عاقل‌تر که سرانجام از موضع بر حق خویش دست برداشته، با آنان همراه شد، به نوعی مقصر بودند. «3» آنان با حسرت* و تأسف شدید، پذیرفتند که بر خلاف پدر خویش، شکر نعمتهای خدا را به جا نیاورده و او رانافرمانی کرده‌اند «4» : «قالوا یوَیلَنا انّا کُنّا طغین» (قلم/ 68، 31) مفسرانی که استثنا را به معنای گفتن «إن شاءاللّه» گرفته‌اند، در اینجا هم «طغیان» را به معنای نگفتن «إن شاءاللّه» و منع حقوق مستمندان دانسته‌اند. «5»
برادران پس از بیداری و اعتراف به گناه رو به درگاه خدا کرده و گفتند: امیدواریم که پروردگارمان گناهان ما را آمرزیده و به جای این باغ، بوستانی بهتر از آن را بر ما ارزانی کند، چرا که ما به سوی او روی آورده و حل این مشکل را از او می‌خواهیم: «عَسی رَبُّنا ان یُبدِلَنا خَیرًا مِنها انّا الی رَبّنا رغِبون» (قلم/ 68، 32)؛ اما آیا به راستی نادم از کردار خویش بر آن شدند که اگر دوباره مشمول نعمت الهی شدند، شکر آن را به جای آورند یا اینکه همانند بسیاری از مردمان به هنگام گرفتار آمدن در عذاب، موقتاً بیدار شده، و پس از رهایی، دیگر بار راه و کار ناصواب خود را پیشه کردند؟ (اسراء/ 17، 67) سخن مفسران در این باره یکسان نیست؛ برخی بر اساس لحن آیه بعد احتمال می‌دهند که توبه آنان (1). جامع‌البیان، مج 14، ج 29، ص 42؛ التبیان، ج 10، ص 83
(2). تفسیر قرطبی، ج 18، ص 159
(3). حاشیه شیخ زاده، ج 8، ص 299؛ تفسیر ابی‌السعود، ج 9، ص 16؛ قصص الرحمن، ج 4، ص 654
(4). تفسیر قرطبی، ج 18، ص 159
(5). جامع‌البیان، مج 14، ج 29، ص 43؛ تفسیر قرطبی، ج 18، ص 159

به سبب فقدان شرایط پذیرفته نشد «1» ؛ اما بیشتر آنها بر این باورند که آنان این سخنان را از سر اخلاص و توبه گفتند. «2»
بنا به روایتی از عبدالله بن مسعود نیز خداوند توبه آنان را پذیرفت و باغی بهتر از آن بوستان سوخته به آنان داد. برخی ادعا کرده‌اند که آن باغ و خوشه‌های بسیار درشت انگور آن را دیده‌اند. «3»
خداوند در پایان، برای به دست دادن ضابطه‌ای کلی و تهدید مشرکان مکه می‌فرماید:
«کَذلِکَ العَذابُ ولَعَذابُ الأخِرَةِ اکبَرُ لَو کانوا یَعلَمون» (قلم/ 68، 33)؛ کسانی که از ثروت انبوه، فرزند زیاد و دیگر بهره‌های دنیوی، برخوردارند و دچار استغنا و استکبار شده، طغیان و تعدی می‌کنند، به عذابی همانند عذاب اصحاب الجنّه گرفتار می‌شوند و همه دارایی خود را از دست می‌دهند. اما عذاب اخروی که در انتظار چنین کسانی است، بزرگ‌تر و سخت‌تر است، زیرا بازتاب قهر الهی است و هیچ چیزی تاب تحمل آن را ندارد و بر خلاف عذاب دنیوی، جاودانی است و با مرگ نیز نمی‌توان از آن رهایی جست؛ همچنین عذاب اخروی بگونه‌ای است که پشیمانی پس از آن سودی ندارد و به جای اموال و اولاد، سراسر وجود خود آدمی را فرا می‌گیرد و اگر مشرکان از این آگاه بودند، هرگز از سر استغنا و استکبار، تعدی و طغیان نمی‌کردند. «4»

هدف از حکایت داستان‌

خداوند، در آیات پیشین، غره شدن برخی از سران شرک به ثروت انبوه و فراوانی فرزند، خود برتربینی و تکذیب و طغیانگری آنان را گزارش کرده است. سپس با روایت داستان اصحاب الجنّه که گویا مکیان با آن آشنا بوده‌اند «5» ، ضمن ارائه تصویر کوتاهی از شخصیت فکری و رفتاری ارباب تنعمی که به جای شکر نعمت و بندگی خدا، گرفتار آزمندی و غرور شده وبا طغیان، نعمت را از دست داده‌اند، بهره‌های دنیوی مشرکان را نیز همانند باغ اصحاب الجنّه، زمینه ابتلا و امتحان شمرده است: «انّا بَلَونهُم کَما بَلَونا (1). نمونه، ج 24، ص 403
(2). حاشیه شیخ زاده، ج 8، ص 298؛ تفسیر ابی‌السعود، ج 9، ص 16
(3). روض‌الجنان، ج 19، ص 360؛ مجمع‌البیان، ج 9، ص 507
(4). مجمع البیان، ج 10، ص 90؛ تفسیرابی السعود، ج 17، ص 756؛ المیزان، ج 19، ص 376
(5). تفسیر قرطبی، ج 18، ص 156؛ التحریروالتنویر، ج 29، ص 79؛ قصص الرحمن، ج 4، ص 647

اصحبَ الجَنَّةِ» . (قلم/ 68، 17)
اما در اینکه آیا مشرکان مکه نیز گرفتار عذاب شدند یا نه؟ دیدگاه مفسران متفاوت است؛ شماری ازمفسران این قصه را تهدیدی برای تکذیب کنندگان پیامبر صلی الله علیه و آله می‌دانند که او را دیوانه می‌خواندند. (قلم/ 68، 2) آنان سرمست از ثروت و فرزند فراوان و دیگر نعم الهی، همانند صاحبان باغ بلازده ناسپاسی کرده، از سر استکبار و غرور به تکذیب پیامبر صلی الله علیه و آله و تضییع حقوق دیگران پرداختند (قلم/ 68، 11- 15)، غافل از اینکه نعمتهای یاد شده جز برای امتحان آنان نیست و آنها ناگزیر روزی به کیفر دنیوی (چون جنگ بدر) یا اخروی گرفتار خواهند شد؛ روزی که در آن ثروت و فرزند فراوان، هیچ سودی به حال آنان نخواهد داشت و آنها نیز از کرده خود سخت پشیمان خواهند شد. «1» گروهی دیگر آن را به ماجرای نفرین پیامبر صلی الله علیه و آله مربوط دانسته، معتقدند که مشرکان مکه نیز همانند اصحاب الجنّه دچار عذاب شدند، زیرا خداوند نعمتهای فراوانی چون امنیت، روزی فراوان، مرکز تجاری بودن مکه و ییلاق و قشلاق رفتن، (قریش/ 106، 2- 4) را در اختیار آنان قرار داد و سرانجام با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و نعمت بسیار بزرگ هدایت، آن را به غایت رساند؛ اما آنان نیز از این همه نعمت غافل شده، طغیانگری کرده و با رویگردانی از خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله او را به سختی آزردند، ازاین‌رو رسول خدا صلی الله علیه و آله در حق آنان چنین نفرین کرد:
«خدایا! مضر مشرکان را خوار گردان و آنان را همانند روزگار یوسف علیه السلام به خشکسالی و قحطسالی گرفتار کن» . «2» برای همین مشرکان در سال هفتم هجرت گرفتار عذاب شده، در پی چندین سال خشک سالی و قحطی شدید، رفت و آمد کاروانها به مکه متوقف شد و آنان به خوردن گوشت مردار و استخوان روی آوردند. «3»
پرداخت داستان به‌گونه‌ای است که شخصیتهای آن، که غافل از مشیت الهی، با تکیه بر اسباب ظاهری و اطمینان به خود برای تحقق خواسته خویش نقشه می‌کشند، به سخره گرفته شده‌اند. قرآن با گزارش مراحل مهم نقشه آنان (هم قسم شدن برای چیدن میوه‌ها در بامداد، گفت‌وگوی پنهانی، تأکید بر عدم آگاهی مستمندان و ممانعت جدی از ورود آنها) (1). تفسیر ابن‌کثیر، ج 4، ص 433؛ المیزان، ج 19، ص 373؛ المنیر، ج 29، ص 58- 59
(2). مسند احمد، ج 2، ص 271؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 134- 135
(3). کشف الاسرار، ج 10، ص 192؛ الکشاف، ج 4، ص 589؛ مجمع‌البیان، ج 9، ص 505

نشان می‌دهد که چگونه با اینکه آنان همه تدابیر لازم را برای محروم ساختن مسکینان اندیشیدند؛ اما مشیت الهی بی‌آنکه در اراده آنان تصرف کرده، اختیارشان را سلب کند، محرومیت خود آنها را رقم زد و همه تدابیرشان را خنثا کرد، بنابراین، داستان، تصویر عینی و دل‌انگیزی از توحید افعالی خدا و ترجمان مجسم و زیبایی از آیاتی چون «و ما تَشاءونَ الّا ان یَشاءَ اللَّهُ» (انسان/ 76، 30) را به نمایش می‌گذارد. ابن‌عباس گفته:
با این داستان، مشرکان مکه به اصحاب الجنّه تشبیه شده‌اند. هنگامی که آنان برای جنگ بدر حرکت می‌کردند، با یکدیگر هم قسم شدند که حتماً محمد صلی الله علیه و آله و یارانش را کشته، پس از بازگشت به مکه به طواف کعبه و شراب خواری بپردازند؛ اما خداوند نقشه و تدبیرشان را خنثا کرد و آنان با اسیر و کشته شدن، همانند صاحبان باغ بلازده با ناکامی و شکست رو به رو شدند «1» ؛ همچنین نقل شده است که ابوجهل در روز بدر گفت: احدی از مسلمانان را نکشید، بلکه آنان را دستگیر کرده، در کوهها به بند کشید و این آیات درباره عدم قدرت مشرکان بر این کار نازل شد. «2»
از این داستان برمی‌آید که بین گناه و از دست دادن رزق و روزی، ارتباط وجود دارد. «3»
ابن‌عباس دلالت آیات بر این مهم را روشن‌تر از آفتاب می‌داند «4» ، چنان‌که بنا به روایتی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: از گناه بپرهیزید. بنده گناه می‌کند و در نتیجه از رزقی که برایش فراهم شده بود محروم می‌گردد. آنگاه این آیه را تلاوت کرد «5» : «فَطافَ عَلَیها طَافٌ مِن رَبّکَ» . (قلم/ 68، 19)
نکته پایانی آنکه این داستان را با توجه به آیه «قالوا یوَیلَنا انّا کُنّا طغین» (قلم/ 68، 31) می‌توان تصویر مجسمی از آیاتی چون «انَّ الانسنَ لَیَطغی ان رَءاهُ استَغنی (علق/ 96، 7) دانست که یکی از ویژگیهای روانی نوع بشر را بیان کرده و به آن صبغه فراتاریخی می‌دهد، بر این اساس، هنگامی که آدمی خود را غرق در ناز و نعمت (1). تفسیر قرطبی، ج 18، ص 160؛ المنیر، ج 19، ص 58- 59
(2). المنیر، ج 29، ص 58؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 250
(3). نمونه، ج 24، ص 405
(4). تفسیر قمی، ج 2، ص 400
(5). تفسیر قرطبی، ج 18، ص 159

می‌بیند، شدت تعلقات مادی و اشتغال به آن، وی را از یاد خدا غافل می‌کند؛ اما هنگامی که در پی حادثه‌ای، همه درها بر روی او بسته شده، هیچ کس و هیچ چیزی به حال وی سودی نمی‌بخشد، از خواب غفلت بیدار شده، به خدا رو می‌کند، بنابراین، ابتلا و امتحان به وسیله بهره‌های دنیوی و گرفتار آمدن در عذاب الهی، در صورت کفران نعمت، به اصحاب الجنّة و مشرکان قریش منحصر نیست، بلکه به عنوان یکی از سنتهای الهی، شامل همه انسانها در همیشه تاریخ می‌شود.

منابع‌

ارشادالعقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم، ابی‌السعود؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التعریف و الاعلام؛ تفسیر التحریر و التنویر؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المراغی؛ التفسیر المنیر فی العقیدة والشریعة والمنهج؛ تفسیر نمونه؛ جامع‌البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ حاشیة محی‌الدین شیخ‌زاده علی تفسیر البیضاوی؛ الدرالمنثور فی‌التفسیر بالمأثور؛ روض‌الجنان و روح‌الجنان؛ صحیح مسلم با شرح سنوسی؛ الکشاف؛ کشف‌الاسرار و عدةالابرار؛ قصص الرحمن فی ظلال القرآن؛ اللباب فی علوم الکتاب؛ مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن؛ مسند احمد بن حنبل؛ معانی‌القرآن، فراء؛ المیزان فی تفسیر القرآن.