اصحاب کَهف
اشاره
اصحاب کَهف: مؤمنانی پناهنده در غار
«اصحاب» جمع «صاحب» (اسم فاعل) از ماده «ص- ح- ب» و معنای مصدری آن همراهی کردن است و صاحب کسی یا چیزی است که ملازم و همراه کس یا چیز دیگر باشد. «1» این ملازمت و همراهی باید عرفاً فراوان باشد. «2»
«کهف» به معنای شکاف در دل کوه (غار) است؛ امّا برخی لغت دانان «3» «کهف» را بزرگتر از «غار» دانستهاند. اصحاب کهف به معنای «یاران و ملازمان غار» است.
قرآن کریم در آیات 9- 26 کهف/ 18 از جوانانی مؤمن نام میبرد که از آیین بتپرستی دوران خویش بیزاری جستند و با مأوا گزیدن در غار*، به رحمت الهی پناه برده و از درگاه او درخواست هدایت کردند. خداوند نیز آنان را به مدت 309 سال به خوابی عمیق فرو برد و جایگاه امنی برایشان فراهم ساخت.
اصحابکهف در منابع مسیحی
داستان اصحاب کهف از معدود داستانهایی است که بر خلاف بسیاری از داستانهای دیگرِ قرآن، در منابع یهودی به دلایلی از آن یاد نشده است «4» ؛ امّا در منابع مسیحی ذکر شده است. ساختار داستان در منابع مسیحی همگونی خاصی با نقلهای اسلامی دارد و به «هفت خفتگان» و «هفت خفتگان شهر افِسوس» معروف است. «5» (1). المصباح، ج 2، ص 333؛ مفردات، ص 475، «صحب»
(2). مفردات، ص 475، «صحب»
(3). لسان العرب، ج 12، ص 176
(4). اهل الکهف، ص 57
(5)
.5 -544 ،P ،I.loV ،eripmE namoR ehT fO llaF dnA enilceD ehT nobiG 8 -270.P ،20.loV ،acinatirB aidep olcycnE.1
گیبون، مورخ معروف انگلیسی، داستان اصحاب کهف را چنین نقل میکند: هنگامی که مسیحیان گرفتار ستمگریهای امپراتور دیکیوس (Decius) بودند، 7 تن از جوانان اشراف زاده شهر «افسوس» (Ephesus) در غار وسیع و عمیقی در کوهی، در کنار شهر پنهان شدند. امپراتور ستمگر برای نابودی جوانان، فرمان داد دهانه غار را با ساختن تپه مستحکمی از سنگهای بزرگ و ضخیم ببندند. در این حال، جوانان به خوابی عمیق فرو رفتند. این خواب بهگونهای معجزهآسا 187 سال به طول انجامید، بدون آنکه در این مدت به قوایحیاتی ایشان آسیبی برسد. پس از اینمدت، بردگان «ادولیوس» (Adolius)، که وارث کوه مزبور بود، برای احداث ساختمان مجلل روستایی در آن محل، آن سنگهای ضخیم را برداشتند. با برداشتن سنگها، اشعه آفتاب به درون غار نفوذ کرد و عامل بیدار شدن جوانان خفته در غار گردید. آنان که میپنداشتند ساعاتی اندک در خواب بودهاند احساس گرسنگی کردند، ازاینرو بر آن شدند که یکی از آنان بهطور مخفیانه و ناشناس به شهر بازگردد و غذایی فراهم آورد. آنان «جامبلیکوس» (Jamblichus) را برای این کار برگزیدند؛ امّا این جوان- اگر روا باشد که پس از این خوابِ دراز مدت، نام «جوان» بر وی اطلاق کنیم- نتوانست منظره شهر بومی خود را که پیشتر با آن آشنا بود، باز شناسد. هراس او هنگامی فزونی یافت که صلیب بزرگی را بر دروازه بزرگ شهر افِسوس مشاهده کرد. لباس شگفتآور و منفرد و لهجه قدیمی و متروک او نانوا را متحیر و سراسیمه کرد. هنگامی که جامبلیکوس پول* قدیمی رایج در دوران امپراتور دیکیوس را، به نانوا داد نانوا پنداشت که این جوان به گنجی دست یافته است، ازاینرو وی را نزد قاضی برد و در آنجا با تبادل پرسش و پاسخهایی، داستان حیرتانگیز و درنگ دراز مدت نزدیک به دو قرن آنان در غار روشن شد. در پی این رخداد، اسقف شهر افِسوس، کاهنان، حاکمان و مردم شهر و حتی خود امپراتور «شیودوسیوس» برای مشاهده غار مورد نظر شتافتند. پس از آنکه 7 جوان، خود را به حاضران رسانیدند و ماجرای خود را برای ایشان بازگو کردند مرگ آنان فرا رسید و با کمال آرامش از دنیا رفتند. «1» (1)
.545 -544.pp.I.loV ،eripmE namoR ehT ffO llaF dnA enilceD ehT.1
پادشاه عصر اصحاب کهف
در مورد پادشاه دوران اصحاب کهف اختلاف نظر است؛ امّا بیشتر مورخان پادشاه ظالمی را که اصحاب کهف از ستم وی به غار پناه بردهاند «دقیانوس» دانستهاند؛ یعنی پادشاه و امپراتور روم* که در تاریخ با نام «دکیوس» یا «دیکیانوس» شناخته میشود و بین سالهای 249- 251 میلادی حکومت داشته است؛ نیز پادشاه صالحی را که اصحاب کهف در دوران وی از خواب برخاستند «تیذوسیوس دوم» (تاودوسیوس و به نقلی ثیودوسیوس دوم) دانستهاند؛ امپراتوری که در تاریخ به «تیدوسیوس دوم» معروف بود، و بین سالهای 408- 450 میلادی حکومت کرده است. «1» منابع مسیحی نیز در این مورد با همین نقل هماهنگ است. «2»
شمار و نامهای اصحاب کهف
شمار اصحاب کهف، چنان که از عنوان داستان در منابع مسیحی، یعنی «هفت خفتگان» پیداست، 7 نفر است. برخی نیز آنان را 5 تن و برخی نیز 13 تن نقل کردهاند. «3» نامهای اصحاب کهف، طبیعتاً، نامهایی یونانی است، زیرا افِسوس، از شهرهای یونان است. این نامها عبارت است از: مکسملینا، یلمیخا، دیمومدس (دیموس)، امبلیکوس، مرطونس، بیرونس، کشطونس. «4» روشن است که این نامها با ورود به نوشتارهای اسلامی و عربی دستخوش تغییراتی شده است، چنان که طبری نامهای ایشان را این گونه نقل کرده است: مکسلمینا، محسلمینا، یملیخا، مرطونس، کسطونس، ویبورس، ویکرنوس، یطبیونس و قالوش. «5» خود وی نیز بر اساس روایتی دیگر نامهای (1). اهل الکهف، ص 89- 90
(2). 270. p، 20. loV، acinatirB aidepo lcycnE. 1
(3)
(4) 3-. اهل الکهف، ص 88
(5). جامع البیان، مج 9، ج 15، ص 276
اعلام قرآن، ج2، ص: 279
دیگری را با اندکی تفاوت ذکر میکند. «1»
قرآن مجید هیچگونه تصریحی درباره شمار اصحاب کهف ندارد و تنها بیان میکند که مردم در عدد اصحاب کهف اختلاف نظر داشتهاند؛ برخی ایشان را با سگ همراهشان 4 تن و برخی 6 تن و برخی 8 تن دانستهاند: «سَیَقولونَ ثَلثَةٌ رابِعُهُم کَلبُهُم ویَقولونَ خَمسَةٌ سادِسُهُم کَلبُهُم رَجمًا بِالغَیبِ ویَقولونَ سَبعَةٌ وثامِنُهُم کَلبُهُم» (کهف/ 18، 22) و چون «رَجمًا بِالغَیبِ» را که اشاره به بیدلیل بودن سخن مردم است پس از دو قول اول ذکر کرده و قول سوم را بدون چنین تعبیری آورده، برخی نتیجه گرفتهاند که قرآن نظر سوم را تأیید میکند «2» ، به هر روی، قرآن شمار کسانی را که از عدد اصحاب کهف آگاه بودند اندک میداند: «قُل رَبّی اعلَمُ بِعِدَّتِهِم ما یَعلَمُهُم الّا قَلیلٌ» (کهف/ 18، 22)، ازاینرو به رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور میدهد که جز به نحو مستدل با ایشان در این مورد به گفتوگو نپردازد: «فَلا تُمارِ فیهِم الّا مِراءً ظهِرًا» . (کهف/ 18، 22) «مراء ظاهر» به معنای بحث غالب و مسلط است؛ بدین معنا که با آنان چنان با استدلال سخن بگو که گفتار تو بر نظر آنان غالب و مسلط گردد. احتمال دیگر این است که با آنان در خلوت بحث و گفتوگو نکن، زیرا گفتار تو را تحریف میکنند، بلکه آشکارا و در حضور مردم گفتوگو کن تا نتوانند حقیقت امر را تحریف کنند «3» و چون خداوند خود از همه آگاهتر است: «رَبّی اعلَمُ بِعِدَّتِهِم» (کهف/ 18، 22) دیگر از هیچ کس درباره اصحاب کهف سؤال مکن: «ولا تَستَفتِ فیهِم مِنهُم احَدا» . (کهف/ 18، 22)، زیرا علم خداوند تو را از هر چیز بینیاز میکند. «4»
مکان غار اصحاب کهف
درباره مکانِ غار اصحاب کهف دیدگاههای متفاوتی وجود دارد: 1. حادثه مزبور در شهر «افِسوس» واقع شده و غار مزبور نیز در همان جا قرار دارد و افسوس (افسیس) از (1). همان، ص 252
(2). المیزان، ج 13، ص 267- 268؛ نمونه، ج 12، ص 383
(3). نمونه، ج 12، ص 384
(4). المیزان، ج 13، ص 270
شهرهای معروف آسیای صغیر (ترکیه کنونی و قسمتی از روم شرقی قدیم) است.
ویرانههای این شهر هم اکنون در 73 کیلومتری شهرِ «ازمیر» ترکیه به چشم میخورد و در کنار قریه «ایاصولوک» در کوه «ینایرداغ» هم اکنون غاری بسیار وسیع دیده میشود که فاصله چندانی با افسوس ندارد و آثار صدها قبر در آن وجود دارد. ورودی این غار در سمت شمال شرقی بوده و هیچ اثری از مسجد، صومعه یا کنیسه در آن به چشم نمیخورد.
به عقیده بسیاری، غار مورد اشاره در داستان، همین غار است. «1» این قول، با نقلهای مسیحی سازگار است. «2»
2. غار مزبور در نزدیکی پایتخت اردن، یعنی شهر عمان و در نزدیکی روستای «رجیب» واقع است. بر بالای این غار صومعهای دیده میشود که براساس پارهای از قراین، مربوط به قرن پنجم میلادی است و پس از آنکه مسلمانان آنجا را فتح کردند، به مسجد تبدیل شد. «3» اطراف این غار از دو سمت شرقی و غربی باز است و آفتاب بر آن میتابد و ورودی غار در سمت جنوب قرار دارد و در داخل غار 7 یا 8 قبر به چشم میخورد. در سال 1963 میلادی هیئتی اکتشافی از اردن با حفّاری به کشف این غار متروک نایل شد. «4»
3. غار اصحاب کهف در بتراء از شهرهای فلسطین است. «5»
4. در کوه «قاسیون» نزدیک دمشق سوریه واقع است. «6»
5. در شبه جزیره اسکاندیناوی، در اروپای شمالی قرار دارد. «7»
6. در نزدیکی شهر نخجوان در کشور قفقاز واقع است. «8»
علامه طباطبایی بنا به دلایلی دیدگاه اول را، بهرغم شهرتش، مردود میداند؛ از جمله آنکه از آیه «و تَرَی الشَّمسَ اذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن کَهفِهِم ذاتَ الیَمینِ واذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشّمال» (کهف/ 18، 17) برمیآید که نور خورشید به هنگام طلوع بر سمت راست غار و هنگام غروب بر سمت چپ آن میتابیده است، بنابراین باید ورودی غار در سمت جنوب باشد، درحالیکه دَرِ ورودی غار موجود در شهر افِسوس به سمت شمال شرقی (1). قاموس کتاب مقدس، ص 87؛ نمونه، ج 12، ص 400- 401، اهل الکهف، ص 91- 92
(2)
.5 -544.P ،I.loV ،eripmE namoR ehT ffO llaF dnA enilceD ehT 8 -270.P ،20.loV ،acinnatirB aidepolcycnE.1
(3). المیزان، ج 13، ص 297؛ نمونه، ج 12، ص 401
(4). المیزان، ج 13، ص 297؛ نمونه، ج 12، ص 401
(5). همان، ص 299
(6). همان، ص 299
(7). همان، ص 299
(8). همان، ص 299
است؛ همچنین مضمون آیه «قالَ الَّذینَ غَلَبوا عَلی امرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَسجِدا» (کهف/ 18، 21) این است که در آن غار یا پیرامون آن، مسجد و عبادتگاهی بنا کردند، درحالیکه در غار افِسوس اثری از مسجد یا صومعه یا عبادتگاه دیگر به چشم نمیخورد.
البته در سه کیلومتری آن کنیسهای وجود دارد که به هیچ وجه با غار مزبور ارتباطی ندارد «1» ، بنابراین از میان چند دیدگاه یاد شده، دیدگاه دوم با ویژگیهای ذکر شده در آیات قرآن سازگار است و برخی روایات نیز آن را تأیید میکند. «2»
اصحابکهف در روایاتاسلامی
روایات اسلامی معمولًا اصحاب کهف را همانند روایات مسیحی، جوانانی اشرافزاده دانسته که در عید بزرگی با مرکبهای خود به بیرون شهر رفتند و بتهایی را که میپرستیدند به همراه خود بردند. خداوند در دلهایشان نور ایمان برافروخت و آنان به خداوند یکتا ایمان آوردند و هر چند در آغاز، ایمان خود را از یکدیگر پوشیده میداشتند؛ امّا به تدریج ایمان خود را به یکدیگر اظهار کردند. «3» بر پایه برخی روایات با اینکه پادشاه جبار و بتپرست عصر، همه کسانی را که از پرستش بتها سرباز میزدند میکشت؛ ولی به اصحاب کهف مدتی مهلت داد تا از ایمان خود بازگردند. آنان از این فرصت استفاده کرده و به غار پناه بردند. «4» برخی دیگر از روایات، آنان را امین و رازدار پادشاه عصر خود قلمداد کرده که هدایت یافته و به غار پناه بردند. «5»
روایتی از وهب بن منبه، ماجرای ایمان آوردن اصحاب کهف را کاملًا متفاوت و مربوط به گرویدن جوانان شهر افسوس به یکی از حواریان حضرت عیسی دانسته است. براساس این روایت، یکی از حواریان حضرت عیسی علیه السلام بر اثر سجده نکردن به بتِ سر درِ شهر از ورود به شهر ممنوع شده بود و به ناچار در گرمابهای در بیرون شهر به کار و تبلیغ دین خدا (1). المیزان، ج 13، ص 296- 297
(2). همان، ص 298- 299
(3). جامع البیان، مج 9، ج 15، ص 256؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 78- 79
(4). همان، ص 253
(5). عرائس المجالس، ص 371- 374؛ البرهان، ج 3، ص 622
پرداخت و از این راه برخی جوانان شهر به او گرویدند. «1»
همچنین براساس برخی روایات، اصحاب کهف جوانانی رومی بودهاند که پیش از بعثت عیسی علیه السلام وارد غار شدند و پس از بعثت آن حضرت از خواب برخاستند «2» ؛ امّا برخی روایات، همه ماجرا را مربوط به زمان پس از بعثت حضرت عیسی علیه السلام و آنان را افرادی دانسته که بر شریعت عیسی علیه السلام بودهاند. «3»
اصحاب کهف در قرآن
قرآن در طی 18 آیه به بیان این داستان پرداخته است. از سیاق نخستین آیه این قصه:
«ام حَسِبتَ انَّ اصحبَ الکَهفِ والرَّقیمِ کانوا مِن ءایتِنا عَجَبا» (کهف/ 18، 9) بر میآید که این داستان اجمالًا پیش از نزول آیات، معلوم بوده و قرآن به شرح و تفصیل آن پرداخته است. «4»
علت شگفت بودن ماجرای اصحاب کهف، درنگ 309 ساله آنان در غار و آنگاه برخاستن ایشان در کمال سلامت بوده است. خواب* طولانی اصحاب کهف از شگفتانگیزترین نشانههای الهی است که موجب شده مفسران نیز به فراخور حال به بحث درباره آن و اثبات آن به لحاظ علمی و تجربی بپردازند. «5»
براساس روایاتی که در شأن نزول این آیات وارد شده، قریش شماری از یاران خود را برای تحقیق درباره دعوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به سوی عالمان یهود در مدینه فرستادند تا نظر آنان را در این مورد جویا شوند. عالمان یهود با طرح چند پرسش گفتند: اگر محمّد صلی الله علیه و آله از عهده پاسخ به این پرسشها برآمد، او پیامبر خدا و گرنه دروغگوست. در پرداختهای روایی گوناگون، این پرسشها کاملًا یکسان نقل نشده است؛ امّا در همه روایات، یکی از این پرسشها به اصحاب کهف مربوط است که آیات مورد اشاره در پاسخ به آن نازل شده است. (1). جامع البیان، مج 9، ج 15، ص 257؛ روضالجنان، ج 12، ص 318- 319؛ الکامل، ج 1، ص 355- 356
(2). المعارف، ص 54
(3). تاریخ طبری، ج 1، ص 373
(4). المیزان، ج 13، ص 244
(5). نمونه، ج 12، ص 407- 409؛ خلق الکون، ص 155- 157
چگونگی ایمان آوردن اصحاب کهف
براساس ظاهر آیات، اصحاب کهف جوانانی بودند که به خدا ایمان آوردند و خداوند نیز بر هدایتشان افزود: «انَّهُم فِتیَةٌ ءامَنوا بِرَبّهِم وزِدنهُم هُدًی» . (کهف/ 18، 14) «فتیه» جمع «فتا» به معنای جوان است. «1» براساس برخی روایات، آنان سالمندانی با ایمان بودند و واژه «فتیه» کنایه از جوانمردی آنان است. «2»
به هر روی آنان به آیین بت پرستی قوم خود معترض و از کرنش کورکورانه قومشان در برابر بتان سخت اندوهگین بودند: «هؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَذوا مِن دونِهِ ءالِهَةً لَولا یَأتونَ عَلَیهِم بِسُلطنٍ بَیّنٍ» (کهف/ 18، 15) و این کار را بزرگترین ظلم میدانستند. «فَمَن اظلَمَ مِمَّنِ افتَری عَلی اللّهِ کَذِبا» . (کهف/ 18، 15)
اصحاب کهف از تأیید و یاری خداوند برخوردار بودند و خداوند دلهایشان را در راه ایمان محکم ساخته بود: «رَبَطنا عَلی قُلوبِهِم» (کهف/ 18، 14) تا در برابر بت پرستی و مظاهر آن بایستند و آنان نیز بدون ترس از حوادث و سختیهای آینده بر پا خاسته «3» و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است و ما جز او معبودی را نمیخوانیم:
«اذ قاموا فَقالوا رَبُّنا رَبُّ السَّموتِ والارضِ لَن نَدعوا مِن دونِهِ الهًا» . (کهف/ 18، 14) اینکه اصحاب کهف این جملات و اعتراضات را میان خود گفتند یا در برابر پادشاه جبار عصر خود، مورد اختلاف است «4» ، به هر روی، درحالیکه همه خدایان دروغین را کنار گذاشته و از قوم بت پرست خود جدا شده بودند به غار پناه برده و از خدا رحمت و راه نجات خواستند: «اذ اوَی الفِتیَةُ الَی الکَهفِ فَقالوا رَبَّنا ءاتِنا مِن لَدُنکَ رَحمَةً وهَیّئ لَنا مِن امرِنا رَشَدا» (کهف/ 18، 10)، «واذِ اعتَزَلتُموهُم و ما یَعبُدونَ الَّا اللَّهَ فَأوُا الَی الکَهفِ» .
(کهف/ 18، 16) خداوند نیز آنان را مشمول رحمت لایزال خود قرار داد و در کارشان گشایشی فراهم ساخت، چنانکه در ادامه آیه فوق از قول اصحاب کهف نتیجه پناه بردن به (1). مفردات، ص 625، «فتی» ؛ المیزان، ج 13، ص 247
(2). المیزان، ج 13، ص 283
(3). همان، ص 292
(4). روح المعانی، مج 9، ج 15، ص 316
غار را رحمت خدا ذکر میکند: «یَنشُر لَکُم رَبُّکُم مِن رَحمَتِهِ ویُهَیّئ لَکُم مِن امرِکُم مِرفَقا» . (کهف/ 18، 16)
درنگ در غار
از قرآن کریم و روایات چنین برمیآید که خداوند اصحاب کهف را پس از ورود به غار، به خوابی عمیق فرو برد «1» : «فَضَرَبنا عَلی ءاذانِهِم فِی الکَهفِ» . (کهف/ 18، 11) زمخشری مینویسد: در این آیه مفعول «ضَرَبنا» حذف شده است و منظور این است که بر گوش آنان حجاب و مانعی قرار دادیم تا مانع شنیدن صداها گردد؛ یعنی آنان را به خوابی سنگین فرو بردیم. «2» طبرسی این آیه را کنایه از مسلط کردن خواب برایشان و تعبیر آیه را بسیار فصیح دانسته است. «3» به احتمالی دیگر که علامه طباطبایی آن را بیان کرده مراد این است که خداوند همچون مادری که با ضربههایی نرم و آهسته به گوش فرزند مینوازد تا حواس او از پیرامون خود جدا شده، به خواب سنگین فرو رود، به گوش اصحاب کهف نواخته، تا به خواب عمیق فرو روند. «4» مدت درنگ اصحاب کهف در غار از نظر قرآن 309 سال بوده است: «ولَبِثوا فی کَهفِهِم ثَلثَ مِائَةٍ سِنینَ وازدادوا تِسعا» (کهف/ 18، 25)؛ امّا براساس روایتی از ابن اسحاق، آنان پیش از خواب، مدتی در غار به زندگی طبیعی میزیستند و یکی از آنان با لباس مبدل وارد شهر میشد و به تهیه آذوقه و توشه و جمعآوری خبرها از شهر درباره خودشان میپرداخت و پس از بازگشت دیدهها و شنیدههای خود را باز میگفت «5» ؛ امّا با توجه به حرف «فاء» که مفید ترتیب اتصالی است:
«فَضَرَبنا عَلی ءاذانِهِم» میتوان گفت آنان بلافاصله پس از ورود به غار در خواب فرو رفتند و خداوند آنان را بهگونهای قرار داده بود که هرکس بدیشان مینگریست آنان را بیدار میپنداشت، حال آنکه در خواب بودند: «وتَحسَبُهُم ایقاظًا وهُم رُقودٌ» . (1)
. جامع البیان، مج 9، ج 15، ص 225؛ البرهان، ج 3، ص 624؛ عرائس المجالس، ص 375
(2). الکشاف، ج 2، ص 705
(3). مجمع البیان، ج 6، ص 698
(4). المیزان، ج 13، ص 248
(5). جامع البیان، مج 9، ج 15، ص 253
(کهف/ 18، 18) «1» برخی مفسران از این جمله چنین استنباط کردهاند که چشمان اصحاب کهف به هنگام خواب، باز بوده است. «2» خداوند، در غار، شرایطی را حاکم ساخته بود که کسی را یارای نزدیک شدن و آسیب رساندن به آنان نباشد؛ دورنمای آنان در غار بهگونهای بود که هر کس آنان را میدید ناگزیر از ترس میگریخت: «لَوِ اطَّلَعتَ عَلَیهِم لَوَلَّیتَ مِنهُم فِرارًا ولَمُلِئتَ مِنهُم رُعبا» (کهف/ 18، 18) و برای آنکه بدن اصحاب کهف بر اثر تماس دائم با زمین دچار فرسودگی و آسیبی نشود خداوند آنان را به چپ و راست میگرداند: «و نُقَلّبُهُم ذاتَ الیَمینِ وذاتَ الشّمالِ» (کهف/ 18، 18) و برای آنکه شرایط حیات برای آنان کاملًا فراهم شود و از هر گونه آسیب جسمی به دور باشند خورشید* نیز نور خود را ارزانیشان میداشت: «وتَرَی الشَّمسَ اذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن کَهفِهِم ذاتَ الیَمینِ واذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشّمالِ» . (کهف/ 18، 17) در این میان سگ آنها نیز در دهانه غار دستها را گشوده و به حالت نگهبانی خوابیده بود: «وکَلبُهُم بسِطٌ ذِراعَیهِ بِالوَصیدِ» .
(کهف/ 18، 18)
غار در نیمکره شمالی زمین و بهگونهای بوده که خورشید، صبحگاهان به سمت راست آن و هنگام غروب به سمت چپ آن میتابیده است «3» : «وتَرَی الشَّمسَ اذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن کَهفِهِم ذاتَ الیَمینِ واذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشّمالِ» . (کهف/ 18، 17) از سوی دیگر، آنان در محل وسیعی از غار قرار گرفته بودند: «وهُم فی فَجوَةٍ مِنهُ» . (کهف/ 18، 17) برخی گفتهاند: منظور این است که آنها در وسط و میانه غار قرار گرفته بودند، بهگونهای که خنکای نسیم باد و هوا به ایشان میرسید. «4»
پس از بیداری
پس از 309 سال، مؤمنان خفته در غار، از خواب گران برخاستند. در واقع خواب آنان شبیه به مرگ و بیداری آنها همچون رستاخیز بود و از همین رو قرآن کریم از بیدار کردن (1)
(2) 1-. المیزان، ج 13، ص 255- 256
(3). نمونه، ج 12، ص 368
(4). الصافی، ج 3، ص 235؛ جوامعالجامع، ج 2، ص 356
آنان به «برانگیختن و مبعوث کردن» تعبیر کرده است: «وکَذلِکَ بَعَثنهُم» . (کهف/ 18، 19) هر چند در برخی روایات از خواب آنان تعبیر به «مرگ» و از بیدار شدنشان به «دمیدن دوباره روح» تعبیر شده است «1» ؛ امّا به تصریح قرآن، مراد از آن، خواب و بیداری است. «2»
(کهف/ 18، 18)
به هر روی، اصحاب کهف پس از بیدار شدن درباره مدت درنگشان در غار به گفتوگو پرداختند. یکی از آنان پرسید: چه مدت درنگ کردید؟ گفتند: یک روز یا بخشی از یک روز: «قالَ قالٌ مِنهُم کَم لَبِثتُم قالوا لَبِثنا یَومًا او بَعضَ یَومٍ» . (کهف/ 18، 19) به گفته برخی علت تردید آنها، این بوده که آنان در آغاز روز وارد غار شده و به خواب رفته بودند و در پایان روز بیدار شده بودند «3» و چون نتوانستند مدت درنگ خود را در غار، مشخص کنند، گفتند: خداوند به مدت درنگ ما آگاهتر است: «قالوا رَبُّکُم اعلَمُ بِما لَبِثتُم» .
(کهف/ 18، 19) برخی مفسران گفتهاند: پاسخ دهنده یک نفر به نام «تملیخا» بوده است و تعبیر به صیغه جمع: «قالوا» در این گونه موارد معمول است. «4»
بلافاصله پس از این گفتوگو، پیشنهاد کردند که یکی از آنان به شهر رفته و با سکههایی که داشتند غذایی تهیه کند: «فَابعَثوا احَدَکُم بِوَرِقِکُم هذِهِ الَی المَدینَةِ» . (کهف/ 18، 19) آنان تأکید کردند که کسی که به شهر میرود باید دقت کند که طعام پاکتری تهیه کند: «فَلیَنظُر ایُّها ازکی طَعامًا فَلیَأتِکُم بِرِزقٍ مِنهُ» . (کهف/ 18، 19) برخی از مفسران منظور از «ازکی را در این آیه طعام* حلال و برخی آن را غذای پاک و طاهر دانستهاند. «5»
برخی نیز آن را کنایه از بهترین غذا (خیرٌ طعاماً) قلمداد کردهاند. «6» طبری دو معنای حلالتر و طاهرتر را ترجیح داده است «7» ، به هر روی، اصحاب کهف افزون بر آن تأکید کردند که کسی که به شهر میرود باید مراقب باشد کسی از اوضاع ما آگاه نشود، زیرا (1). البرهان، ج 3، ص 624
(2). جامع البیان، مج 9، ج 15، ص 269؛ الصافی، ج 3، ص 234؛ المیزان، ج 13، ص 249
(3). جوامع الجامع، ج 2، ص 357؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 81؛ نمونه، ج 12، ص 373
(4). نمونه، ج 12، ص 374
(5). المیزان، ج 13، ص 260
(6)
(7) 6-. جامع البیان، مج 9، ج 15، ص 279
در این صورت به ما دست یافته و سنگس* ارمان میکنند یا اینکه ما را به آیین خود باز میگردانند و در این صورت هرگز رستگار نخواهیم شد: «ولیَتَلَطَّف ولا یُشعِرَنَّ بِکُم احَدا* انَّهُم ان یَظهَروا عَلَیکُم یَرجُموکُم او یُعیدوکُم فی مِلَّتِهِم ولَن تُفلِحوا اذًا ابَدا» .
(کهف/ 18، 19- 20) قرآن مشخص نمیکند که مأمور تهیه غذا کدام یک از آنان بود و نیز چگونگی آشکار شدن راز آنان را توضیح نمیدهد. امّا طبق برخی روایات «یملیخا» یا «تملیخا» داوطلب این کار شد «1» و با لباس چوپانی روانه شهر شد؛ امّا چهره شهر را کاملًا دگرگون یافت، از جمله پرچمی را بر سر در شهر دید که بر آن نوشته شده بود: «لا اله الا اللَّه عیسی رسول اللَّه و روحه … » ، ازاینرو بسیار شگفت زده شد و شگفتی او هنگامی فزونی یافت که نانوای شهر با دیدن سکهای که متعلق به بیش از 300 سال پیش بود، از وی پرسید: آیا گنجی یافتهای؟ به تدریج مردم از قراین حال فهمیدند که این مرد یکی از چند جوانی است که نامشان را در تاریخ 300 سال پیش خوانده و شنیدهاند. پس وی را نزد پادشاه آوردند و او ماجرای خود را بیان داشت. «2»
هدف از داستان اصحاب کهف
قرآن هدف از آشکار کردن راز اصحاب کهف را اثبات عملی رستاخیز انسانها دانسته است: «وکَذلِکَ اعثَرنا عَلَیهِم لِیَعلَموا انَّ وعدَ اللَّهِ حَقٌّ وانَّ السّاعَةَ لا رَیبَ فیها» .
(کهف/ 18، 21) در برخی روایات نیز آمده است که در آن زمان زمامدار صالح و موحدی بر آن سرزمین حکومت میکرد؛ امّا مردم مملکت وی به نحلههای گوناگونی گرویده بودند؛ گروهی از آنان منکر معاد بودند. این پادشاه از این وضع بسیار اندوهگین بود و همواره به درگاه الهی ناله و تضرع میکرد، تا اینکه خداوند با فاش ساختن ماجرای اصحاب کهف، معاد و رستاخیز انسانها را عملًا ثابت کرد. «3» برخی نیز اختلاف مردم را در جسمانی یا روحانی بودن معاد دانستهاند. «4» (1)
. عرائس المجالس، ص 375؛ روضالجنان، ج 12، ص 320؛ البرهان، ج 3، ص 624
(2). عرائسالمجالس، ص 375- 376؛ روضالجنان، ج 12، ص 320- 323؛ البرهان، ج 3، ص 624- 625
(3). تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 81- 82
(4). همان؛ جامع البیان، مج 9، ج 15، ص 281
پس از فاش شدن این راز مردم رهسپار غار شدند. پادشاه در حضور همگان با اصحاب کهف به گفتوگو پرداخت و خدا را بر این رحمت عظیم سپاس گفت، درحالیکه پادشاه در ورودی غار ایستاده بود، اصحاب کهف به مکان خود بازگشته و در آنجا به جوار الهی شتافتند. «1» براساس نقل منابع مسیحی آنها پس از گواهی دادن به معاد جسمانی همچون قدیسان به جوار حق شتافتند. «2»
مردم پس از این واقعه نیز اختلاف نظر پیدا کردند: «اذ یَتَنزَعونَ بَینَهُم … » .
(کهف/ 18، 21) همچنانکه برخی از مفسران گفتهاند این تنازع، همان کشمکشی است که پس از اطلاع از حال اصحاب کهف و مردن آنها پس از بیدار شدن از خواب طولانی واقع شده است. در واقع میان طرفداران معاد و مخالفان آن، نزاع و بحث درگرفت؛ مخالفان میخواستند خواب و بیداری اصحاب کهف به زودی فراموش شود و این دلیل استوار و شاهد روشن را از دست مؤمنان خارج سازند، از همین رو پیشنهاد ساختن بنایی بر روی آنان دادند: «فَقالوا ابنوا عَلَیهِم بُنینًا» (کهف/ 18، 21) و برای آنکه مردم دیگر در این مورد کنجکاوی نکنند و ماجرا سربسته به انجام رسد گفتند: خداوند به حال ایشان آگاهتر است: «رَبُّهُم اعلَمُ بِهِم» (کهف/ 18، 21)، ازاینرو ما را نسزد که درباره ایشان به منازعه و احتجاج بپردازیم؛ امّا مؤمنان راستین که ماجرای اصحاب کهف را شاهدی روشن برای اثبات معاد به معنای حقیقی آن میدیدند سعی در ماندگار کردن داستان در اذهان کرده و گفتند که باید بر آنان مسجدی* بسازیم «3» : «قالَ الَّذینَ غَلَبوا عَلی امرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَسجِدا» . (کهف/ 18، 21) نام این مسجد طبق برخی نقلها «التین» بود. «4» (1)
. جامعالبیان، مج 9، ج 15، ص 275- 277؛ روضالجنان، ج 12، ص 323- 325
(2)
.5 -544.P ،I.loV(nobbiG)،eripmE namoR ehT llaF dnA enilceD ehT dnA.270.p ،20.loV acinnatirB aidepolcycnE.1
(3). المیزان، ج 13، ص 265- 267
(4). تفسیر قرطبی، ج 20، ص 75
اصحاب کهف و رقیم
در آیه 9 کهف/ 18 با عطف «الرقیم» بر «الکهف» آمده است: «ام حَسِبتَ انَّ اصحبَ الکَهفِ والرَّقیمِ … » و این بحث میان مفسران به پیروی از برخی روایات، مطرح شده که آیا اصحاب کهف و رقیم یک گروه هستند یا دو گروه جدا تا برای اصحاب رقیم نیز تفسیر و شأن نزول جداگانهای ذکر کنند؛ اما این قول بسیار بعید به نظر میرسد. (ظ اصحاب رقیم)
منابع
اعلام قرآن؛ اهل الکهف فی التوراة و الانجیل و القرآن؛ بحار الانوار؛ البدء و التاریخ؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تفسیر الصافی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ تفسیر نمونه؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ خلق الکون بین العلم و الایمان؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ الروض الانف؛ روضالجنان و روح الجنان؛ السیرة النبویه، ابنهشام؛ عرائس المجالس فی قصص الانبیاء؛ قاموس کتاب مقدس؛ قصص الانبیاء، راوندی؛ الکامل فی التاریخ؛ الکشاف؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ لسان العرب؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ المصباح المنیر؛ المعارف؛ معجم البلدان؛ مفردات الفاظ القرآن؛ مناقب آل ابیطالب؛ المیزان فی تفسیر القرآن..
.. nobb iG ،eripmE namoR ehT fO llaF dnA enilce