بنیاشجع
اشاره
بنیاشجع: از قبایل عدنانی ساکن حجاز
بنیاشجع به تبار اشجع بن ریث بن غَطَفان بن سعد از قبایل مُضر از عرب عَدْنانی گفته میشود. «1» بکر، سلیم و عمرو «2» فرزندان اشجعاند که از نسل آنان تیرههایی پدید آمد.
بنوقُنْفُذ بن خلاوه، بنوفتیانبن سُبیع «3» ، بَصّار «4» ، دُهمان و عُلَیم «5» از آن جملهاند.
از قبایل همنام اشجعیان میتوان به تبار اشجع بن عمرو تیرهای از کَهْلان از قَحْطانیان «6» و بنواشجعبن عامربن لیث از کِنانه اشاره کرد «7» که با بنیاشجع مورد نظر متفاوتاند.
اشجعیها در همسایگی قبیله بنیضَمْرَه و در مناطقی چون صهباء، الجَرّ، مروراة، ثاملیه «8» و صَحْن الحیل «9» سکونت داشتند. ضَرْغد، أَکْوام، ایر، أَعیار، ضبع و هومه از کوههای «10» قبیله غَطَفان به شمار آمده که اشجعیها به عنوان زیرمجموعه ایشان در آنها سهیم بوده و در این مناطق نیز سکونت داشتند. بکری، سرزمین حجاز را به 12 بخش تقسیم کرده و یکی از آنان را دار اشجع میداند. «11» آنان از قبایلی بودند که محل سکونتشان به مدینه نزدیکتر از مکه بود. (1)
. جمهرة انساب العرب، ص 249- 250؛ نهایة الارب، ص 50؛ معجم قبائل العرب، ج 1، ص 29
(2). النسب، ص 250
(3). النسب، ص 251؛ معجم قبائل العرب، ج 3، ص 908
(4). الانساب، ج 1، ص 363
(5). الانساب، ج 2، ص 517؛ ج 4، ص 231
(6). معجم قبائل العرب، ج 1، ص 29
(7). الاغانی، ج 16، ص 69
(8). معجم قبائل العرب، ج 1، ص 29
(9). معجم البلدان، ج 3، ص 394
(10). معجم قبائل العرب، ج 3، ص 888
(11). معجم ما استعجم، ج 1، ص 10
آنان همپیمان بنیضَمْرَه «1» و خزرج بودند و به دعوت خزرجیان در نبرد «بُعاث» ایشان را همراهی کردند «2» و با بنوسُلیم بن منصور نیز نبردی داشتهاند. «3»
اشجعیها از قبایلی دانسته شدهاند که در برابر اسلام آوردن قبایل غِفار و اسلم واکنش نشان داده و با استهزا و سرزنش آنان میگفتند: اگر در اسلام خیری میبود آنان بر ما پیشی نمیگرفتند. آیه «و قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلَّذینَ ءامَنوا لَو کانَ خَیرًا ما سَبَقونا الَیهِ» (احقاف/ 46، 11) به این مطلب اشاره دارد و مراد از کافران، بنیاشجع و دیگر خرده گیران مشرک هستند. «4» با توجه به مکی بودن آیه مورد نظر و اسلام اشجع در دوره مدنی، به نظر میرسد تطبیق آیه بر اشجع از سوی مفسران صورت گرفته است، در عین حال این گزارش چنانچه درست باشد حکایت از اسلام غِفار و اسْلَم پیش از اشجع دارد.
روابط با پیامبر صلی الله علیه و آله
از روابط اشجعیها با رسول خدا صلی الله علیه و آله تا سال پنجم هجرت جز آنچه اشاره شد اخباری در دست نیست. در این سال آنان به فرماندهی مسعودبن رُخَیلَه اشجعی «5» (مسعربن جبله «6» یا مسعودبن رخیلة بن نویره «7» ) مشرکان را در نبرد احزاب* همراهی کردند. واقدی تعداد ایشان را 400 نفر برشمرده است. «8» منابع بسیاری از نقش نُعیم* بن مسعود اشجعی تازه مسلمان در پراکنده ساختن سپاه احزاب، به فرماندهی ابوسفیان سخن گفتهاند «9» که اغراقآمیز به نظر میرسد. (1)
. تفسیر قمی، ج 1، ص 146
(2). الاغانی، ج 17، ص 125؛ معجم قبائل العرب، ج 1، ص 29
(3). معجم البلدان، ج 2، ص 124
(4). مجمع البیان، ج 9، ص 129؛ تفسیر قرطبی، ج 16، ص 126؛ مبهمات القرآن، ج 2، ص 489
(5). الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 280؛ البدایة والنهایه، ج 5، ص 106
(6). مجمع البیان، ج 8، ص 533
(7). جامع البیان، مج 11، ج 21، ص 157؛ تفسیر قرطبی، ج 14، ص 129
(8). المغازی، ج 2، ص 443؛ السیرةالنبویه، ج 3، ص 701؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 234؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 51
(9). الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 278؛ السیرة النبویه، ج 3، ص 712؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 242
آنان پس از غزوه بنیقریظه در سال ششم به تعداد 100 «1» و به قولی 700 «2» تن به ریاست مسعود بن رخیله به مدینه آمده، در کنار کوه سَلْع فرود آمدند. رسول خدا اسَید بن حصین را نزد ایشان فرستاد و با خرما از ایشان پذیرایی کرد، آنگاه از علت آمدنشان جویا شد. اشجعیها گفتند: ما از همه به شما از جهت مکانی نزدیکتر هستیم و از نبرد با پیامبر کراهت داریم، از این رو برای بستن پیمان عدم تعرض آمدهایم. در پی آن رسول خدا با ایشان پیمان بست و آنان بازگشتند. به نقل برخی، آیات 89- 90 نساء/ 4، به این ماجرا اشاره دارد و درباره ایشان و برخی قبایل دیگر نازل شده است «3» : «وَدّوا لَو تَکفُرونَ کَما کَفَروا فَتَکونونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذوا مِنهُم اولِیاءَ حَتّی یُهاجِروا فی سَبیلِ اللَّهِ … الَّا الَّذینَ یَصِلونَ الی قَومٍ بَینَکُم و بَینَهُم میثقٌ او جاءوکُم حَصِرَت … » . خداوند در این دو آیه برای مسلمانان بیان میدارد که برخی از کافران آرزو دارند که شما نیز کافر شوید، تا با آنان برابر باشید، از این رو مسلمانان را از دوستی با آنان برحذر میدارد و کشتن آنان را در صورت روی برتافتن از اسلام و هجرت در راه خدا فرمان میدهد؛ ولی گروههایی را از این حکم استثنا میکند، از آن جمله به قبایلی اشاره دارد که با مسلمانان پیمان صلح بستند. مطابق برخی گزارشها، اشجعیها نیز مانند برخی قبایل دیگر، پس از آنکه اسلام آوردند بر اثر اقدام خود بر پیامبر صلی الله علیه و آله منت گذاشتند و چون برای غزوه حدیبیه فرا خوانده شدند سر پیچیدند و آیه «یَمُنّونَ عَلَیکَ ان اسلَموا قُل لا تَمُنّوا عَلَیَّ اسلمَکُم بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیکُم ان هَدکُم لِلایمنِ ان کُنتُم صدِقین» (حجرات/ 49، 17) به این مطلب اشاره دارد. «4» خداوند در این آیه هرگونه منت بر پیامبر را از سوی این بادیهنشینان رد کرده، در مقابل، خود به جهت هدایت کردن آنها به ایمان، بر آنان منّت میگذارد.
اشجعیها در غزوه* خیبر (سال هفتم) به پرچمداری عوف بن مالک اشجعی «5» (1). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 306؛ البدایة والنهایه، ج 5، ص 106
(2). تفسیر قمی، ج 1، ص 147؛ تاریخ المدینه، ج 1، ص 267
(3). تاریخ المدینه، ج 1، ص 267
(4). کشف الاسرار، ج 9، ص 267
(5). تاریخ المدینه، ج 3، ص 868
شرکت داشتند و یک تن از آنان در آن نبرد به شهادت رسید. «1»
در سال هشتم که پیامبر صلی الله علیه و آله قبایل پیرامون مدینه را برای شرکت در فتح مکه فرا خواند اشجعیها با اجابت دعوت آن حضرت، به استعداد 300 نفر «2» حضور یافتند. در این غزوه نیز عوف بن مالک پرچمدار آنان بود. «3» مطابق گزارش واقدی در غزوه حنین نیز آنان همچون فتح مکه دو پرچم داشتند که یکی را نُعیم بن مسعود اشجعی و دیگری را معقل بن سنان حمل میکرد. «4» برخی منابع، شمار ایشان را در این نبرد 000/ 1 تن میدانند. «5» اشجعیها در غزوه تبوک (سال نهم) نیز شرکت داشتند. «6»
پس از پیامبر صلی الله علیه و آله
در جریان مرتد شدن برخی قبایل و سرپیچی از حکومت ابوبکر، عامه اشجعیان از اسلام بازگشتند «7» ؛ ولی پس از آن دوباره به اسلام گرویدند و با گسترش فتوحات، برخی از آنان به شام «8» و برخی به کوفه مهاجرت کرده، در آنجا ساکن شدند. خلیفة بن خیاط نام تعدادی از آنان را بر شمرده است. «9»
در قیام مردم بر ضدّ عثمان در سال 35 هجری، اشجعیها نیز نقش داشتند، از این رو در قیام حرّه (سال 61 هجری)، مسلمبن عقبه فرمانده یزید، معقل بن سنان اشجعی را که بر مهاجران مدینه ریاست داشت گردن زد. «10» در توطئه خوارج، شبیب بن بَجره اشجعی با همدستی ابن ملجم مرادی، در به شهادت رساندن امیرمؤمنان، امام علی علیه السلام، همراه بود.1» (1). المغازی، ج 2، ص 700
(2). همان، ص 820
(3). همان، ص 801؛ الطبقات، ج 4، ص 281؛ اسدالغابه، ج 4، ص 156
(4). المغازی، ج 2، ص 820؛ ج 3، ص 896
(5). الدرالمنثور، ج 3، ص 225
(6). المغازی، ج 3، ص 990
(7). تاریخ طبری، ج 2، ص 475؛ تاریخ دمشق، ج 2، ص 53؛ معجم قبائل العرب، ج 1، ص 29
(8). الطبقات، ابن خیاط، ص 95؛ الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 281
(9). الطبقات، ابن خیاط، ص 95، 96، 219- 220
(10). النسب، ص 251؛ الطبقات، ابن خیاط، ص 96؛ الاشتقاق، ص 276
(11). انساب الاشراف، ص 491؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 111؛ المناقب، ص 382؛ اعلام الوری، ج 1، ص 201
منابع
اسد الغابة فی معرفة الصحابه؛ الاشتقاق؛ اعلام الوری باعلام الهدی؛ الاغانی؛ الانساب؛ انساب الاشراف؛ البدایة و النهایه؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ المدینة المنوره؛ تفسیر القمی؛ تفسیر مبهمات القرآن؛ جامعالبیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة انساب العرب؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ الطبقات الکبری؛ کتاب الطبقات؛ کتاب النسب؛ کشف الاسرار و عدةالابرار؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ معجم البلدان؛ معجم قبائل العربالقدیمة و الحدیثه؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع؛ المغازی؛ المناقب؛ نهایة الارب فی فنون الادب