بنیعبدالدار
اشاره
بنیعبدالدار: تیرهای بزرگ از قریش و پردهدار کعبه
بنیعبدالدار فرزندان عبدالله بن قُصَیّ بن کِلاب شهره به عبدالدار را گویند. عبدالله یکی از 4 پسر قُصیّ بن کلاب و بزرگسالترین «1» آنان بود. سه برادر او عبدمناف جد اعلای بنیهاشم و بنیمطلب و بنیامیّه، عبدالعزی جدّ اعلای بنی اسد از جمله خدیجه و زبیر بن عوام و عبد بن قُصَیّ شهره به عبد قُصَیّ «2» نام داشتند. عبدالدار سه خواهر به نامهای هند همسر عبدالله بن عمار حضرمی «3» و برة «4» و تخمر داشت. «5»
عبدالدار 5 پسر نیز به نامهای وهب، کلده، سَبّاق، عبدمناف و عثمان داشت و از سه تن آخری سه شاخه بزرگ بنی عبدالدار پدید آمد و نسل وی از هر سه ادامه یافت. به افراد منتسب به عبدالدار به اختصار «عَبْدَری» گویند. بنو سباق غالباً در حجاز و مکه ساکن بودند. «6» شماری از بنی عبدمناف بن عبدالدار نیز پس از اسلام و فتح اندلس بدان دیار رفته، در شهر سَرَقُسْطَه (زاراگوزا) و اطراف آن از جمله در قریه قربلان ساکن بودند. «7»
به احتمال زیاد در دیگر نقاط قلمرو اسلام نیز سکونت داشتهاند که در تاریخ ثبت نشده است. بنیعثمان غالباً ساکن مکه و پردهدار کعبه بودهاند و تیرهای از آنان به نام بنوجبیر در بصره سکونت داشتهاند. «8» از جمله وابستگان بنی عبدالدار، آل عِلاط بهزی خاندانی از (1). السیرةالنبویه، ج 1، ص 129- 130؛ المنمق، ص 32- 190؛ اخبار مکه، ج 1، ص 109
(2). جمهرة انساب العرب، ص 14
(3). انساب الاشراف، ج 1، ص 59
(4). المنمق، ص 106
(5). المنمق، ص 106؛ 189- 190؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 65؛ المحبر، ص 90
(6). الطبقات، ج 9، ص 403، 410؛ جمهرة انساب العرب، ص 125
(7). جمهرة انساب العرب، ص 126- 127
(8). انساب الاشراف، ج 9، ص 414
بنیسلیم را میتوان نام برد «1» که از طریق سببی با آنان پیوند داشتند.
مناصب بنی عبدالدار
در دوره جاهلی پس از مرگ حلیل خزاعی- بزرگ مکه- قصی بن کلاب داماد و جانشین وی بزرگ مکه شد و تیرههای قریش را از اطراف مکه به داخل شهر آورد و قبایل دیگر از جمله خزاعه را به بیرون شهر فرستاد. «2» قصی وضع سیاسی- دینی مکه را بهبود بخشید و چند منصب سیاسی- اجتماعی و دینی از جمله حجابت (کلیدداری و پردهداری کعبه)، رفادت (غذا دادن به حجگزاران در ایام حج)، سقایت (آب دادن به حاجیان)، لواء (فرماندهی جنگ و حمل پرچم اصلی هنگام جنگ) را عهدهدار بود و دارالندوه (مجلس مشورتی بزرگان قوم) را تأسیس کرد. «3»
پسران قُصَیّ به ویژه عبدمناف در زندگی پدر به بزرگی و شهرت رسیدند. «4» عبدالدار با وجود برتری سنی نسبت به برادران در شرف و کسب افتخارات و نفوذ اجتماعی به پایه برادران خود نرسید «5» ، از این رو لذا قصی به هنگام پیری مناصب مهم مکه چون حجابت، رفادت، سقایت، لواء و ریاست دارالندوه را به عبدالدار داد تا در بزرگی و شرف به پایه برادران برسد. «6»
پس از مرگ قصی ریاست مکه به پسرش عبدمناف رسید و بعد از مرگ وی، فرزندانش (هاشم، عبدشمس و نوفل) با این استدلال که چون ریاست مکه از ماست پس در تصدی سایر مناصب مکه نیز اولویت داریم، با بنی عبدالدار به نزاع برخاستند. (1). المنمق، ص 253
(2). انساب الاشراف، ج 1، ص 55-/ 56
(3). انساب الاشراف، ج 9، ص 414؛ المنمق، ص 189- 190
(4). المنمق، ص 190؛ السیرة النبویه، ج 1، ص 129؛ اخبار مکه، ج 1، ص 109
(5). اخبار مکه، ج 1، ص 109
(6). السیرةالنبویه، ج 1، ص 129- 130؛ المنمق، ص 190؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 59-/ 60
بنیعبدالدار نیز حاضر نبودند مناصب به ارث رسیده از پدر را با دیگران تقسیم کنند، ازاینرو میان تیرههای مختلف قریش صفبندیهایی پدید آمد و به همین منظور دو پیمان مهم قریش شکل گرفت. شماری از قبایل چون بنیاسد (قبیله خدیجه و زبیر)، بنوالحارث بن فهر، بنوزهره (قبیله عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص) و بنو تیم بن مرّه (قبیله ابوبکر) به یاری بنی عبد مناف آمدند و چون در هنگام عقد پیمان دست در ظرفی پر از عطر فرو بردند، پیمانشان به حلف (پیمان) مطیّبین شهرت یافت. «1»
در آن سوی دیگر قبایلی چون بنیمخزوم (قبیله ابوجهل و خالد بن ولید)، بنیسهم (قبیله عمرو عاص)، بنی عدی (قبیله عمر بن خطاب) و بنی جمح (قبیله امیة بن خلف) به یاری بنی عبدالدار آمدند و چون هنگام عقد پیمان به اصرار بنی عدی دست در ظرفی پر از خون شتر فرو بردند و به گزارشی چون برخی از بنی عدی خون را لیسیدند، این پیمان به حلف لعقة الدم یا ولغة الدم شهرت یافت. این پیمان را حلف الأحلاف نیز گویند. «2»
نزدیک بود کار به پیکار بکشد که با واسطهگری بزرگان قریش کار به مصالحه انجامید که رفادت و سقایت که مناصب پرهزینه بود از بنی عبدمناف و لواء و حجابت و ریاست دارالندوه که کم هزینه و حتی درآمدزا بود، از آن بنی عبدالدار باشد. «3»
جایگاه دینی بنی عبدالدار
بنی عبدالدار پس از قصی در میان قبایل قریش و حتی دیگر قبایل عرب از جایگاه ویژه و والایی برخوردار بودند، زیرا همه قبایل عرب برای مکه و کعبه احترامی ویژه قائل بودند و از اطراف و اکناف جزیرة العرب برای زیارت بیتالله عازم مکه میشدند.
بنی عبدالدار با در اختیار داشتن همه مناصب مهم مکه که 4 منصب آن به کعبه مرتبط بود پر افتخارترین قبیله قریش به شمار بود «4» ، حتی زمانی که در منازعه تقسیم مناصب و افتخارات، دو منصب رفادت و سقایت را از دست داد، همچنان جایگاه نخست خود را حفظ کرد. «5» آنان به عنوان کلید داران خانه خدا از نفوذ دینی ویژهای برخوردار بودند و به نحوی نماینده خدا محسوب میشدند. پس از ظهور اسلام و حتی فتح مکه نیز آنان (1). المعارف، ص 604؛ المنمق، ص 33؛ بلوغ الارب، ج 1، ص 277
(2). المنمق، ص 33؛ جمهرة انساب العرب، ص 158
(3). المنمق، ص 32- 34؛ بلوغ الارب، ج 1، ص 277-/ 278؛ السیرةالنبویه، ج 1، ص 129- 132
(4). السیرةالنبویه، ج 1، ص 129-/ 130؛ المنمق، ص 190؛ المفصل، ج 4، ص 59
(5). المنمق، ص 32؛ بلوغ الارب، ج 1، ص 277
همچنان کلیددار و پردهدار کعبه باقی ماندند. رسولخدا صلی الله علیه و آله روز فتح مکه پس از تطهیر کعبه از بتها و پلیدیها کلید کعبه* را به عثمان بن طلحه عَبْدَری داد. «1» به قول ابن حزم آنان تا قرن پنجم همچنان کلیددار کعبه بودند و گویا هنوز هم این منصب را دارند «2» ، بنابراین آنان قبل و بعد از اسلام جایگاه دینی خود را حفظ کردند. هیچ پردهای از کعبه بدون حضور آنان عوض نشد و هیچ بزرگی و پادشاه و امیر و خلیفهای پای به درون کعبه ننهاد، مگر آنکه یک تن عبدری قفل کعبه را برای وی گشود. «3» منصب حجابت در دست بنیعثمان بن عبدالدار بود.
پس از آنکه قریش کعبه را در پی جاریشدن سیل بازسازی کرد و حجرالاسود به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله نصب شد، «4» قریش که معمولًا برای گفتوگو در اطراف کعبه مینشست، بر سر محل نشستن قبایل به منازعه پرداختند و سرانجام با قرعهکشی جای هر قوم و قبیله تعیین و در این تقسیم قسمت حجر اسماعیل سرتاسر سهم بنی عبدالدار شد! «5»
از نشانههای جایگاه والای دینی و سیاسی بنی عبدالدار نامگذاری یکی از درهای مسجدالحرام به نام تیرهای از آنان و آن باب «بنیشیبه» است. «6» این نامگذاری در دوران جاهلیت بوده و در عصر اسلامی نیز همچنان حفظ شده است. گویند: رسول خدا بتهای کعبه را شکست و نزد باب بنیشیبه دفن کرد. «7» در روایات فقهی ورود از باب بنیشیبه مستحب دانسته شده است. «8»
جایگاه سیاسی- نظامی بنی عبدالدار
پس از قصی بن کلاب مهمترین مناصب سیاسی و نظامی مکه و قریش یعنی ریاست (1). النسب، ص 204؛ انساب الاشراف، ج 9، ص 403
(2). جمهرة انساب العرب، ص 127
(3). اخبار مکه، ج 1، ص 109
(4). الکافی، ج 4، ص 218؛ اخبار مکه، ج 1، ص 159
(5). الطبقات، ج 1، ص 116؛ السیرةالنبویه، ج 1، ص 195
(6). الطبقات، ج 1، ص 146؛ البدایة والنهایه، ج 2، ص 366
(7). مستدرک سفینة البحار، ج 10، ص 481؛ کشف اللثام، ج 1، ص 341
(8). الکافی، ج 4، ص 218؛ ج 8، ص 288؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 530؛ وسایل الشیعه، ج 13، ص 206
دارالندوه* (مجلس مشورتی بزرگان قریش) و لواء (فرماندهی و پرچمداری جنگ) به عبدالدار و پس از وی به فرزندان او رسید. «1» حتی در منازعه قریش بر سر تقسیم مناصب همچنان این دو منصب در اختیار بنی عبدالدار بود. «2» همه نشستها و تصمیمگیریهای مهم قریش درباره صلح و جنگ و دیگر امور با آگاهی، حضور و حتی ریاست بنیعبدالدار بود. در تصمیمات قریش بر ضدّ پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان، بنیعبدالدار نقش بسزایی داشتند.
حتی پیمان قطع روابط قریش با بنیهاشم و بنیمطلب (محاصره اقتصادی) را یک تن از بنیعبدالدار نوشت؛ او عکرمةبن عامر یا پسر وی منصوربن عکرمه یا به ترجیح بلاذری بغیضبن عامربن هاشم عبدری بود. «3» با توجه به ریاست بنیعبدالدار بر دارالندوه طبیعی است که دیگر تصمیمهای قریش بر ضدّ رسول خدا صلی الله علیه و آله چون تصمیم به قتل و تصمیم به ساحر، شاعر و مُعَلَّم (آموزش دیده) خواندن آن حضرت نیز در دارالندوه و با حضور بنیعبدالدار گرفته شده باشد.
دارالندوه و ریاست آن در تمام دوره جاهلی در اختیار تیره هاشم بن عبد مناف بن عبدالدار بود تا آنکه اسلام ظهور کرد و مرکز تصمیمگیری به مسجد و بعدها به دارالاماره منتقل شد. سرانجام عکرمة بن عامر بن هاشم عبدری که متصدی دارالندوه بود، آن را به روزگار حکومت معاویه به وی فروخت و مدتی دارالاماره مکهوسپس ضمیمه مسجدالحرام شد. «4»
بنیعبدالدار نه تنها در مکه و در میان قریش و دیگر قبایل عرب بلکه در میان شهرها و کشورهای مجاور جایگاه سیاسی والایی داشتند. هنگامی که به روزگار حکومت ابویکسوم پسر ابرهه بر یمن شماری از جوانان قریش به کالاهای تجاری تاجران یمن تعرض کردند و ابویکسوم برای مصالحه و ادامه تجارت و تأمین امنیت جان و مال تاجران یمنی در مکه از قریش گروگان (رهینه) خواست، قریش شماری از بزرگ زادگان خود از جمله حارث بن علقمه عبدری از تیره بنی عبدمناف بن عبدالدار را به عنوان گروگان مدتی (1). السیرةالنبویه، ج 1، ص 130- 131؛ المعارف، ص 604؛ المنمق، ص 33- 34
(2). الطبقات، ج 1، ص 63؛ تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 248؛ ج 2، ص 17
(3). انساب الاشراف، ج 9، ص 412؛ السیرةالنبویه، ج 1، ص 376
(4). انساب الاشراف، ج 9، ص 412؛ المنمق، ص 34؛ تاریخ مکه، ج 1، ص 110
به یمن فرستاد. «1» نیز یکی از دو قاصد قریش به مدینه نزد احبار یهود برای آگاهی از نظر یهود درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله و دین وی و اینکه آیا حق با قریش است یا رسول خدا صلی الله علیه و آله یک تن عبدری به نام نضربن حارث از بنی عبدمناف بن عبدالدار بود. «2»
پس از اسلام نیز تنی چند از بنی عبدالدار به عنوان امیر، فرماندار و قاضی در حوادث سیاسی نقش آفرین بودند؛ از جمله از آن خاندان که در اندلس بودند، عامربن وهب عبدری در نیمه اول قرن دوم هجری فرماندهی جنگها و از جمله جنگهای تابستانی (صوائف) را بر عهده داشت. همو از طرف منصور دوانیقی به عنوان والی اندلس منصوب و پرچم و حکم و خلعت گرفت و شهر سَرَقُسْطَه (زاراگوزا) را مقرّ خود کرد و سرانجام به دست یوسف بن عبدالرحمن فهری کشته شد. «3» نیز ابراهیم بن عبیداللّه عبدری از سوی هارون والی یمن شد و سرانجام به روزگار مأمون در جریان قیام علویان در مکه کشته شد. «4» در فتوح آفریقا و سیسیل نیز مغیرة بن ابی برده عبدری از جمله فرماندهان اعزامی والی افریقا موسی بن نصیر برای فتح صنهاجه در سال 82 و فتح قسمتی از سیسیل در سال 86 هجری بوده است. «5» نیز طُلَیحة بن بلال عبدری در نبرد جلولاء که با ایرانیان صورت گرفت فرمانده سواره نظام مسلمانان بوده است. «6»
از دیگر افراد مشهور این خاندان جابربن نضربن حارث عبدری است که پس از نصب امیرمؤمنان علی علیه السلام به خلافت در روز غدیر به رسول خدا اعتراض کرد که هرچه گفتی فرمان بردیم و اکنون داماد و پسر عمویت را بر ما فرمانروا میکنی، آنگاه از خدا خواست که اگر آنچه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله میگوید حق است از آسمان بر او سنگ ببارد که سنگی از آسمان آمد و در دم جان سپرد. «7» از دیگر افراد خاندان، شیبة بن عثمان است که روز فتح مکه مسلمان شد. در نزاع میان امیرالحاج منصوب از سوی معاویه (شَجَرة رُهاوِی) و امیر (1). النسب، ص 205؛ انساب الاشراف، ج 9، ص 412
(2). السیرةالنبویه، ج 1، ص 195
(3). جمهرة انساب العرب، ص 126- 127؛ الاعلام، ج 3، ص 254
(4). جمهرة انساب العرب، ص 128
(5). تاریخ دمشق، ج 61، ص 216
(6). الاصابه، ج 3، ص 440
(7). بحارالانوار، ج 37، ص 162؛ الغدیر، ج 1، ص 239
الحاج منصوب از سوی امام علی علیه السلام (قُثَم بن عباس) مردم بر او اتفاق کردند و او مراسم حج را برپا داشت. «1» دیگر از افراد خاندان عبدری عبدالله الأعجم بن شیبه است که خالد بن عبدالله قسری والی مکه او را شلاق زد و سلیمان بن عبدالملک خلیفه وقت خالد را به قصاص عبدالله به شلاق بست. «2»
از نظر نظامی نیز این خاندان از لحاظ عده و عُده جایگاه برجستهای دارند؛ منصب لواء یعنی فرماندهی جنگ و حمل پرچم اصلی و بزرگ سپاه اقتضا میکرد که بنی عبدالدار در همه تصمیمگیریهای نظامی و جنگها حضور داشته باشند. هرچند از حضور نظامی آنان در وقایع قبل از اسلام فقط از فرماندهی و حضور آنان در یوم شمظه «3» اطلاع داریم؛ اما در آستانه ظهور اسلام به ویژه در منازعات و جنگهای قریش بر ضدّ رسول خدا صلی الله علیه و آله حضور چشمگیری داشتند. در جنگ بدر که قریش بسیار شتابزده برای نجات کاروان تجاری خویش به سوی مدینه شتافت دو تن از سران بنی عبدالدار یکی نضر بن حارث دشمن سرسخت پیامبر و دیگری ابوعزیز بن عمیر برادر مصعب بن عمیر پرچمدار بودند که هر دو اسیر شدند. نضر به فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شد «4» و ابوعزیز با پرداخت خونبها آزاد و سپس در احد شرکت کرد و کشته شد. «5» یکی از موالی آنها نیز در بدر کشته شد. «6» در پیکار احد 10 تن از آنان و یکی از موالی آنها به ترتیب پرچم را به دست گرفتند و بیشتر آنان به دست امیرمؤمنان، علی علیه السلام کشته شدند. «7» به نقل ابن شهر آشوب چون طلحة بن ابیطلحه با ضربه نخست علی علیه السلام مجروح شد و علی خواست او را بکشد وی عورت خود را برهنه کرد و با التماس از علی علیه السلام خواست او را نکشد. آن حضرت از خون او درگذشت. «8» در پیکار بدر یکی از مُطْعِمان، نضربن حارث است که غذای تمام سپاه (1). انساب الاشراف، ج 9، ص 404
(2). جمهرة انساب العرب، ص 127، انساب الاشراف، ج 9، ص 405
(3). انساب الاشراف، ج 1، ص 113
(4). السیرةالنبویه، ج 2، ص 644؛ انساب الاشراف، ج 9، ص 413؛ المغازی، ج 1، ص 149
(5). السیرةالنبویه، ج 2، ص 644- 646؛ بحارالانوار، ج 19، ص 356؛ النسب، ص 204
(6). المغازی، ج 1، ص 149؛ بحارالانوار، ج 19، ص 362
(7). المغازی، ج 1، ص 307- 308؛ السیرةالنبویه، ج 3، ص 127؛ بحارالانوار، ج 20، ص 51
(8). مناقب، ج 1، ص 381
مشرکان را در راه بدر داده است. «1» هرچند خبر دیگری از اطعام آنان به دست نیامد؛ ولی بدیهی است که آنچه در راه بدر رخ داد اطعام اول و آخر نبوده و محتمل است در نبردهای دیگر چنین کاری رخ داده باشد. در روز خندق نیز عثمان بن منبه عبدری به تیر مجروح شد و در مکه از آن زخم مرد. «2» ابن شهر آشوب قتل او را به شمشیر علی علیه السلام دانسته است. «3»
پس از اسلام نیز شماری از آنها در جنگهای حق و باطل کشته شدهاند. از آن جمله عبدالله بن ابیمیسره از بنیسباق، روز قتل عثمان در خانه عثمان کشته شد. «4» نیز عبدالله بن مسافع روز جمل در رکاب عایشه هلاک شد. «5» شمار زیادی از بنیعبدالدار نیز مسلمان شده، در جنگهای رسول خدا صلی الله علیه و آله پرچمدار بودهاند؛ از جمله مصعب بن عمیر اشراف زاده مسلمان و نخستین نماینده تبلیغی پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه و سویبط بن حرمله و ابوالروم برادر مصعب در روز احد پرچمدار سپاه اسلام بودند که مصعب به شهادت رسید. «6»
جایگاه اقتصادی بنی عبدالدار
از اینکه بنی عبدالدار هم از تاجران و سرمایهداران مکه بودهاند و هم مناصب مکه به ویژه منصب حجابت کعبه را داشتهاند، برمیآید که از وضع مالی بسیار مناسبی برخوردار بودهاند. پیشتر اشاره شد که ابوعزیز بن عمیر که در بدر اسیر شده بود با پرداخت 000/ 4 درهم خونبها آزاد شد. مصعب بن عمیر به فردی که ابوعزیز را (1). السیرةالنبویه، ج 2، ص 665
(2). المغازی، ج 2، ص 496؛ السیرةالنبویه، ج 3، ص 253
(3). مناقب، ج 1، ص 355؛ ج 2، ص 326
(4). انساب الاشراف، ج 9، ص 413؛ الاستیعاب، ج 3، ص 120
(5). الاصابه، ج 4، ص 194؛ انساب الاشراف، ج 9، ص 404
(6). المغازی، ج 1، ص 221- 239؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 62؛ ج 9، ص 405- 410؛ الکافی، ج 8، ص 318؛ الطبقات، ج 3، ص 89
به اسارت گرفته بود گفت: او را محکم نگه دار که مادرش پولدار است. امید است بتوانی مبلغ خوبی بگیری. «1» نیز قبلًا اشاره شد که برای تأمین امنیت تجاری قریش و یمن شماری از اشراف زادههای قریش از جمله حارث بن نضر عبدری و نیز ابرهه گروگان بودهاند. «2»
بیگمان بنیعبدالدار سهم قابل توجهی در تجارت داشتهاند. در غیر این صورت گروگان نمیدادند؛ همچنین با توجه به اینکه آنان کلیددار و پردهدار کعبه بودند همه نذورات و جواهرات و اشیای گرانبهایی که مردم نذر کعبه و بتهای اندرون و پیرامون آن میکردند در اختیار تیره عثمان بن عبدالدار بود، از این رو آنان گاه حتی اموال کعبه را برای خود برمیداشتند، تا آنجا که از سوی مردم و مسلمانان به سرقت متهم شده بودند. «3» نیز اطعام سپاه 000/ 1 نفری مشرکان در بدر از طرف نضر* بن حارث حاکی از ثروت هنگفت آنان است.
جایگاه علمی و فرهنگی بنیعبدالدار
در جزیرةالعرب و به ویژه در حجاز و بالاخص مکه که شمار اندکی در حدود 17 تن «4» خواندن و نوشتن میدانستند، ارتباط نضر بن حارث از بنیعبدالدار با (مراکز سیاسی- فرهنگی) ایرانیان قابل توجه است. «5» مورخان از نضر بن حارث به عنوان یکی از شیاطین قریش «6» یاد کردهاند. در شأن وی آیات بسیاری نیز نازل شده است. «7»
(ظ نضر بن حارث) همو نیز قاصد قریش به احبار یهود برای آگاهی بیشتر درباره رسول خدا و حقانیت ایشان است.
پس از اسلام شماری فراوان از این خاندان در زمره اهل علم قرار گرفتند. نگاهی به (1). المغازی، ج 1، ص 140؛ بحارالانوار، ج 19، ص 356؛ السیرةالنبویه، ج 3، ص 4
(2). النسب، ص 205؛ انساب الاشراف، ج 9، ص 412
(3). الکافی، ج 4، ص 241- 243
(4). فتوح البلدان، ج 3، ص 584
(5). ر. ک: تفسیر قمی، ج 2، ص 161؛ جامعالبیان، مج 10، ج 18، ص 241-/ 242؛ مجمعالبیان، ج 9، ص 110؛ البرهانفی علوم القرآن، ج 1، ص 157
(6). السیرة النبویه، ج 1، ص 195- 197؛ جامع البیان، مج 10، ج 18، ص 241
(7). انساب الاشراف، ج 1، ص 158- 160
کتابهای رجالی و حدیثی از شمار فراوان آنان حکایت دارد. اسدالغابه «1» نام بیش از 10 تن از آنان را در شمار اصحاب رسول خدا و الاصابه «2» نام 10 تن دیگر، جز آنچه ابن اثیر آورده و سیر اعلام النبلاء «3» نام یک تن افزون بر کسانی که ابن اثیر و ابن حجر ذکر کرده و در مجموع نام 26 تن را به عنوان صحابی آوردهاند.
آنان تقریباً در تمام قلمرو اسلامی پراکنده بودهاند. برخی از آنان در شاطبه اندلس «4» و دمشق «5» و مکه «6» قاضی بودهاند. از مشاهیر محدثان آنان حافظ ابوعامر عبدری متولد قرطبه و متوفای بغداد است. «7»
در میان فقهای آنان مالکی «8» ، شافعی «9» و حنفی «10» و به احتمال حنبلی هم وجود دارد.
در میان راویان آنان نامهای شیعی مانند علی بن الحسن «11» نیز به چشم میخورد. به نظر میرسد شماری از آنان شیعه شده بودند. یکی از علمای آنان به نام ابوالحسن رزین بن معاویه عبدری سَرُقْسَطِی کتاب الجامع بین الصحاح السته را نگاشته و بسیاری از فضایل و مناقب امیرمؤمنان علیه السلام را در آن آورده است. «12» افزون بر فقها و راویان حدیث، شماری از آنان کتاب تألیف کردهاند. «13»
اسلام و بنیعبدالدار
با ظهور اسلام بنی عبدالدار به دو گروه مسلمان و دشمن اسلام تقسیم شدند. شماری از آنان در همان سالهای نخست ایمان آوردند و حتی به حبشه هجرت کردند «14» و بعدها در (1). اسدالغابه، ج 1، ص 311؛ ج 2، ص
اسلام و بنیعبدالدار
با ظهور اسلام بنی عبدالدار به دو گروه مسلمان و دشمن اسلام تقسیم شدند. شماری از آنان در همان سالهای نخست ایمان آوردند و حتی به حبشه هجرت کردند «14» و بعدها در (1). اسدالغابه، ج 1، ص 311؛ ج 2، ص 3، 116، 376؛ ج 3، ص 372، 410؛ ج 4، ص 7، 177، 368، 420؛ ج 5، ص 20، 353
(2). الاصابه، ج 4، ص 194-/ 195، 455؛ ج 5، ص 55؛ ج 6، ص 26، 85، 171، 491، 527؛ ج 7، ص 34
(3). سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 315
(4). طبقات المفسرین، ص 32
(5). تاریخ دمشق، ج 8، ص 415
(6). ایضاح المکنون، ج 1، ص 512
(7). الاکمال، ج 1، ص 529؛ خلاصة عبقات الانوار، ج 8، ص 230
(8). کشف الظنون، ج 2، ص 1643
(9). هدیة العارفین، ج 1، ص 694
(10). کشف الظنون، ج 2، ص 1499
(11). خلاصة عبقات الانوار، ج 4، ص 177
(12). عمده، ص 11- 16؛ خلاصة عبقات الانوار، ج 2، ص 22
(13). کشف الظنون، ج 1، ص 260، ج 2، ص 1499، 1643؛ ایضاح المکنون، ج 1، ص 512؛ هدیة العارفین، ج 1، ص 694
(14). السیرةالنبویه، ج 1، ص 322، 325؛ ج 4، ص 361
جنگهای رسول خدا صلی الله علیه و آله «1» در کنار آن حضرت صلی الله علیه و آله بودند که معروفترین آنان مصعب* بن عمیر مشهور به مصعب الخیر است. بسیاری از آنان در شمار دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفتند که از سرسختترین آنها نضربن حارث، شیطان قریش بود. «2» به نظر میرسد آخرین اسلامآوردندگان بنیعبدالدار در فتح مکه (سال هشتم هجری) به همراه دیگر قبایل قریش مسلمان شده باشند.
بنیعبدالدار در شأن نزول
مفسران نزول شماری از آیات قرآن را در شأن بنیعبدالدار دانستهاند:
1. «انَّ شَرَّ الدَّوابّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ البُکمُ الَّذینَ لا یَعقِلون/ همانا بدترین جنبندگان، کران و گنگانی هستند که تعقل نمیکنند.» (انفال/ 8، 22) به گفته مفسران چون از جمعیت بسیار بنیعبدالدار اندکی مسلمان شده بودند و سران آنان بر کفر مانده، با اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله دشمنی میکردند میگفتند که ما نسبت به آنچه محمد صلی الله علیه و آله آورده کر و کوریم و نمیشنویم و پاسخش نمیگوییم و بنا به نقلی از رسول خدا صلی الله علیه و آله خواستند تا مردگان آنان از جمله قصیبن کلاب را زنده کند تا به رسالتش گواهی دهد تا ایمان بیاورند. این آیه در شأن آنان فرود آمد. «3» به روایتی این آیه در شأن نضر بن حارث یکی از عبادره فرود آمده است. «4»
2. «و ما کانَ صَلاتُهُم عِندَ البَیتِ الّا مُکاءً وتَصدِیَةً فَذوقُوا العَذابَ بِما کُنتُم تَکفُرون/ و نماز آنان نزد بیت جز دست زدن و سوت زدن نیست، پس عذاب را بچشید به سبب آنکه کفر ورزیدید» . (انفال/ 8، 35) (1). المغازی، ج 1، ص 221، 239
(2). السیرة النبویه، ج 1، ص 194-/ 195
(3). جامع البیان، مج 6، ج 9، ص 280؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج 5، ص 1677؛ التبیان، ج 5، ص 99؛ مجمع البیان، ج 4، ص 818
(4). التبیان، ج 5، ص 99؛ مجمع البیان، ج 4، ص 818
به نقلی قریش و از جمله بنیعبدالدار اطراف کعبه عریان طواف میکردند و به هنگام طواف سوت و کف میزدند و این آیه در شأن آنان فرود آمد. به نقل دیگر هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجدالحرام نماز میگزارد دو تن از بنیعبدالدار از یک سوی او سوت میزدند و دو تن دیگر از دیگر سوی او کف میزدند و نماز او را بر هم میزدند و خداوند همه آنان را در بدر کشت و آیه در شأن این 4 تن نازل شده است. «1»
3. «و مِنَ النّاسِ مَن یَشتَری لَهوَ الحَدیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلمٍ و یَتَّخِذَها هُزُوًا اولکَ لَهُم عَذابٌ مُهین.» (لقمان/ 31، 6) گویند: یکی از بنیعبدالدار که بنابر برخی نقلها نضر بن حارث «2» است نوازندگی و خوانندگی آموخت و در مکه به چند تن نیز آموزش داد و چند کنیز آوازهخوان نیز خرید و برای مردم مکه آواز میخواند و این آیات درباره او فرود آمد. «3»
4. «فاستَفتِهِم الِرَبّکَ البَناتُ ولَهُمُ البَنون/ پس از آنان بپرس آیا خدای تو را دختران است و آنان را پسران؟» (صافّات/ 37، 149) به گفته قرطبی «4» شماری از قبایل عرب از جمله بنیعبدالدار میپنداشتند که فرشتگان دختران خدایند و خداوند با این پرسش آنان را توبیخ کرده، میپرسد: آیا هنگام آفرینش فرشتگان شما حاضر بودید و دیدید که آنان مؤنثاند؟
5. «سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ ان یَأمَنوکُم ویَأمَنوا قَومَهُم کُلَّ ما رُدّوا الَی الفِتنَةِ ارکِسوا فیها فَان لَم یَعتَزِلوکُم ویُلقوا الَیکُمُ السَّلَمَ ویَکُفّوا ایدِیَهُم فَخُذوهُم واقتُلوهُم حَیثُ ثَقِفتُموهُم واولکُم جَعَلنا لَکُم عَلَیهِم سُلطنًا مُبینا.» (نساء/ 4، 91) به نقلی از ابن عباس این آیه درباره بنیعبدالدار نازل شده است. «5» این آیه تنها میتواند درباره نضر بن حارث باشد که در بدر اسیر شده بود و مکرر از مصعب بن عمیر عبدری میخواست تا از رسول خدا بخواهد با او مانند دیگر اسیران رفتار کند و از او فدیه بگیرد که مصعب واسطه نشد و او به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله کشته شد. (ظ نضر بن حارث)
6. «ما کانَ لِلمُشرِکینَ ان یَعمُروا مَسجِدَ اللَّه … / سزاوار نیست مشرکان مساجد (1). جامع البیان، مج 6، ج 9، ص 319؛ مجمع البیان، ج 4، ص 831؛ بحارالانوار، ج 9، ص 97
(2). انساب الاشراف، ج 1، ص 159؛ تفسیر عبدالرزاق، ج 3، ص 31
(3). تفسیر عبدالرزاق، ج 3، ص 31؛ بحارالانوار، ج 9، ص 230
(4). تفسیر قرطبی، ج 15، ص 87
(5). الوسیط، ج 2، ص 93؛ تفسیر بغوی، ج 1، ص 367
خداوند را آبادان کنند … » (توبه/ 9، 17) به نقلی این آیه درباره بنیعبدالدار فرود آمد. «1»
چون آنان سدانت و حجابت کعبه را داشتند، با وجود شرکشان همچنان خواستار بقای این سِمَت بودند که این آیه نازل شد و شایستگی و اهلیت خدمت و اداره امور کعبه و مسجدالحرام را از آنان سلب کرد.
منابع
اخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ اسد الغابة فی معرفة الصحابه؛ الاصابة فی تمییز الصحابه؛ الاعلام؛ الاکمال فی رفع الارتیاب عنالمؤتلف والمختلف فیالاسماء والکنی والانساب؛ انساب الاشراف؛ ایضاح المکنون فی الذیل علی کشفالظنون؛ بحارالانوار؛ البدایة والنهایه؛ البرهان فی علوم القرآن؛ بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر عبدالرزاق؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم؛ تفسیر القمی؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة انساب العرب؛ خلاصة عبقات الانوار؛ سیر اعلام النبلاء؛ السیرة النبویه، ابنهشام؛ الطبقات الکبری؛ طبقات المفسرین؛ عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار؛ الغدیر فیالکتاب والسنة و الادب؛ فتوح البلدان؛ الکافی؛ کتاب النسب؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون؛ کشف اللثام عن قواعد الاحکام؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ المحبر؛ مستدرک سفینة البحار؛ المعارف؛ معالم التنزیل فی التفسیر والتأویل، بغوی؛ المغازی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ مناقب آل ابیطالب؛ من لایحضره الفقیه؛ المنمق فی اخبار قریش؛ وسائل الشیعه؛ الوسیط فی تفسیر القرآن المجید؛ هدیة العارفین اسماء المؤلفین و آثارالمصنفین. (1)
. کشف الاسرار، ج 4، ص 102