بنیقَیْنُقاع
اشاره
بنیقَیْنُقاع: از قبایل یهودی یثرب
آنان به جهت مخالفتهایشان با پیامبر همچون دو قبیله یهودی دیگر (بنیقریظه و بنینضیر) اخبارشان به طور گستردهای در منابع آمده است.
درباره تبار بنیقینقاع اطلاع قابل توجهی وجود ندارد. تنها هنگامی که سخن از اسلام آوردن یکی از ایشان یعنی عبدالله بن سلام به میان میآید، نسب وی را به حضرت یوسف علیه السلام یا بنیاسرائیل (فرزندان یعقوب) «1» میرسانند. به نظر ابوالفرج، از آنجا که عربها به نسب خود اهمیت میدادهاند و وی نتوانسته برای بنیقینقاع سلسله نسبی بیابد، باید آنان را در شمار قبایل غیر عرب در نظر گرفت. «2» وی در بخش دیگری از کتابش آنان را اسرائیلی (از تبار حضرت یعقوب) برشمرده است. «3» استدلال ابوالفرج برای اثبات تبار اسرائیلی بنیقینقاع پذیرفتنی نیست، زیرا به باور عمده محققان، فرهنگ یهودیان یثرب، فرهنگی عربی بود و طبیعتاً آنان نیز به نسب اهمیت میدادند و برای خلأ نسب نامه ایشان باید دلایل دیگری جست، از این رو و با توجه به اینکه بسیاری از یهودیان یثرب عربتبار بودند (ظ اوس و خزرج) برای اثبات تبار اسرائیلی ایشان شواهد موجود کافی نیست تا بتوان از هجرت، زمان وعلل آن سخن گفت. در این زمینه قبایل یهودی دیگر وضعیت بهتری دارند. (ظ بنینضیر، بنیقریظه)
گفته شده که بنیقینقاع پیش از مهاجرت اوس و خزرج در یثرب مستقر شده بودند. «4» (1). الاستیعاب، ج 3، ص 922؛ الطبقات، ج 2، ص 353؛ اسدالغابه، ج 3، ص 176
(2). الاغانی، ج 3، ص 110
(3)
(4) 3-. همان، ج 22، ص 113
در تحولاتی که به چیرگی اوس و خزرج بر یهودیان یثرب انجامید هیچ اشارهای به ایشان نشده و مشخص نیست تغییرات یثرب چه تأثیری بر وضعیت ایشان در آن منطقه نهاده است.
از بنیقینقاع در دوره جاهلی اطلاعات معدودی به جا مانده است. بنا به گزارشی شیبة بن هاشم (عبدالمطلب جد پیامبر) که از مادری خزرجی زاده شده بود حدود 100 سال پیش از هجرت پیامبر در قلعههای خزرج و بنیقینقاع، همبازی دیگر کودکان خزرج بود تا آنکه عمویش مطلب از او با خبر شد و وی را به مکه برد و از آن پس به عبدالمطلب شهرت یافت. «1» این گزارش اگر درست باشد، حکایت از روابط کهن و ریشهدار بنیقینقاع و خزرج دارد.
منابع اسلامی نیز از همپیمانی قینقاع و خزرج سخن گفتهاند؛ اما کمتر میتوان به زمان آغاز همپیمانی آنها دست یافت. «2» در نبرد بعاث که اندکی پیش از حضور پیامبر در یثرب میان اوس و خزرج روی داد بنیقینقاع و خزرج هر دو از یک مجموعه محسوب میشدند و از این رو اوس و خزرج هر دو برای جلب نیروهای بیشتر توجهشان به بنیقریظه و بنینضیر جلب شد. «3» در نتیجه روابط یهودیان یثرب از جمله بنیقینقاع با یکدیگر تحت الشعاع روابط اوس و خزرج شکل گرفته بود.
از رؤسا، بزرگان و زیرمجموعههای بنیقینقاع اطلاع چندانی در دست نیست. در برخی گزارشها از بنیعمرو به عنوان یکی از شاخههای ایشان یاد شده است. «4»
درباره مناطق مسکونی بنیقینقاع نیز گزارشهای صریحی وجود ندارد. در برخی گزارشها آمده که ایشان در یثرب در نزدیکی پل (جسر) قرار داشتند. «5» در گزارشهای دیگر (1). البدء و التاریخ، ج 4، ص 12
(2). دلائل النبوه، ج 3، ص 174؛ الدرر، ص 180؛ المغازی، ج 1، ص 179؛ ج 2، ص 510
(3). الکامل، ج 1، ص 517؛ الاغانی، ج 3، ص 26
(4). الطبقات، ج 8، ص 123
(5). معجمالبلدان، ج 5، ص 117
سخن از حرکت پیامبر از بازار بنیقینقاع به مسجد یا خانه فاطمه علیها السلام در میان است «1» ؛ همچنین برخی از فقرا در اعزام به تبوک در سال نهم هجری اسلحه، مرکب یا توشه کافی نداشتند از این رو محله بنیقینقاع از انصار درخواست کمک میکردند «2» ؛ همچنین در منابع صحابهنگارانه از همپیمانی برخی از اعضای بنیقینقاع با قبایل خزرجی منشعب از عوف بن خزرج (که در نزدیکی مسجد قرار داشتند) خبر میدهند. «3» برآیند گزارشها نشان میدهد که بنیقینقاع در مناطقی سکونت داشتند که نزدیک به مناطق خزرجی بود.
همپیمانی ایشان با یکدیگر نیز مؤید همین احتمال است.
در حوزه اقتصاد بنیقینقاع ادعا شده که همگی ایشان ریختهگر بودند. «4» صاغانی نیز واژه قینقاع را تشکیل شده از واژه «قین» به معنای آهنگر و «قاع» نام یکی از قلعههای یثرب دانسته است. «5» البته احتمال آنکه اعضای یک قبیله همگی کسب و حرفه یکسانی داشته باشند بعید است. اینکه گفته شده: آنها زمینهای کشاورزی نداشتند «6» نمیتواند درست باشد و تنها به این نکته اشاره دارد که اقتصاد آنان عموماً مبتنی بر کشاورزی نبوده است. گزارشهایی هم که از زمینهای بنیقینقاع سخن میگویند مؤید این مدعایند. «7»
بیش از همه به بازار بنیقینقاع به عنوان یکی از عمدهترین بازارهای یثرب اشاره شده است که افزون بر داد و ستد، از مراکز تجمع یثربیان به شمار میآمده «8» و کارکرد (1). تاریخ دمشق، ج 13، ص 193
(2). تاریخ دمشق، ج 62، ص 357
(3). تاریخ دمشق، ج 29، ص 100، 357
(4). المغازی، ج 1، ص 179
(5). عمدة القاری، ج 15، ص 18
(6). الثقات، ج 1، ص 210
(7). السنن الکبری، ج 5، ص 316
(8). تاریخ المدینه، ج 1، ص 289؛ الاغانی، ج 3، ص 20- 21
اطلاعرسانی داشته و به رغم تبعید بنیقینقاع در سالهای نخستین پس از هجرت، همچنان تا سالها ادامه حیات داده است. «1»
پس از هجرت پیامبر و سکونت ایشان در میان قبیله خزرجی بنینجار، پذیرش اسلام از سوی یثربیان شتاب گرفت. پیامبر با تکیه بر پشتوانه نومسلمانان یثرب و برای ایجاد امنیت، پیمان نامهای را میان قبایل متعدد یثرب منعقد کرد که در آن از قبایل متعدد و همچنین از یهودیان یثرب سخن به میان آمده است؛ اما در این پیمان اشارهای به یهودیان بنیقینقاع نشده است. «2»
مغازی نگاران به اتفاق از عهد شکنی آنان به عنوان عامل رویارویی پیامبر با ایشان سخن گفتهاند «3» ؛ اما گزارش مستقلی وجود ندارد که از این پیمان، نماینده بنیقینقاع و مفاد پیمان حکایت کند. برخی فنحاص را رهبر بنیقینقاع دانستهاند «4» ؛ اما قراردادی میان او و پیامبر نیز گزارش نشده است. در عین حال جای هیچ تردیدی وجود ندارد که بنیقینقاع با پیامبر پیمان بسته بودند، زیرا ایشان از طرفی همپیمان خزرج بودند و از طرف دیگر خزرجیان عموماً به پیامبر متمایل شده بودند، به گونهای که بزرگان ایشان همچون عبدالله بن ابی نیز با اکراه اسلام را پذیرفته بودند (ظ اوس و خزرج) و از این رو بنیقینقاع چارهای جز همپیمانی نداشت.
میتوان با اطمینان گفت که یهودیان بنیقینقاع به لحاظ موقعیت مسکونی و همچنین همپیمانان خزرجیشان نسبت به دیگر یهودیان یثرب ارتباط و تماس بیشتری با مسلمانان داشتند، به ویژه که پیامبر در میان قبایل خزرجی مستقر شده و مسجد خود را بنا کرده بود.
بررسی شأن نزولهای گزارش شده ذیل آیاتی که خطاب به یهودیان است به خوبی مؤید این نکته است.
در آغاز حضور پیامبر تا یک سال و اندی یهودیان بنیقینقاع و نیز دیگر یهودیان یثرب با مسلمانان ارتباط نزدیکی داشتند. پیامبر که امید فراوانی به اسلام آوردن ایشان داشت، از مسلمانان خواسته بود از رفتارهای ناپسند ایشان درگذرند و خداوند نیز خبر داده بود که ایشان شما را بسیار آزار خواهند داد. (آلعمران/ 3، 186) (1). تاریخ دمشق، ج 62، ص 357
(2). السنن الکبری، ج 8، ص 106؛ السیرةالنبویه، ج 2، ص 348
(3). المغازی، ج 1، ص 176؛ الدرر، ج 1، ص 141، الاکتفاء، ج 2، ص 59- 60
(4). جامعالبیان، مج 3، ج 4، ص 266؛ التبیان، ج 3، ص 73؛ مجمع البیان، ج 2، ص 465
از میان 51 عالم یهودی که ابن هشام به نقل از ابن اسحاق در میان قبایل یهودی بنیقریظه، بنینضیر و بنیقینقاع برشمرده است 28 تن از بنیقینقاع هستند (معادل تقریبی 51% از ایشان). «1» افراد برجستهای که در منابع تفسیری نیز بارها از ایشان سخن به میان آمده است عبارتاند از: رفاعة بن زید، فنحاص، سوید بن حارث، مالک بن ضیف، رافع بن حریمله، رفاعة بن قیس، رافع بن ابی رافع، شاس بن قیس، نعمان بن ابی اوفی و بحری بن عمرو.
از گزارشهای تفسیری موجود برمیآید که آنها از فرصتهای گوناگون برای تردیدافکنی در باورهای مسلمانان بهره بردند. تردید در نزول وحی بر پیامبر (انعام/ 6، 91)، درخواست برخی معجزههای خاص (آلعمران/ 3، 184؛ بقره/ 2، 108، 118، 183) و هدایت به آیین یهود (بقره/ 2، 113، 135) از این موارد بوده است؛ همچنین ایشان خود را دوستان خدا (مائده/ 5، 18) و امت برتر میدانستند. (آلعمران/ 3، 110)
با تغییر قبله از بیتالمقدس به سوی کعبه روابط پیامبر و یهود رسماً سردتر شد.
هنگامی که برخی مسلمانان برای دریافت کمک مالی نزد آنان رفتند، خدای مسلمانان را فقیر خواندند. (آلعمران/ 3، 181) آنها همچنین اسلام، پیامبر و مسلمانان را به سخره گرفتند (آلعمران/ 3، 23؛ مائده/ 5، 57؛ بقره/ 2، 104) و مانع حرکت در راه خدا (سبیل الله) شدند (آلعمران/ 3، 99)، از این رو خداوند از مسلمانان خواست با ایشان قطع رابطه کنند (مائده/ 5، 57) و آنان را تا زمانی که به احکام واقعی تورات تن در ندهند، ناچیز و بیارزش دانست. (مائده/ 5، 68)
مفسران ذیل آیات 100 «2» ، 104 «3» ، 108 «4» ، 113»
، 118 «6» ، 135 «7» ، 142 «8» بقره/ 2؛ (1). السیرةالنبویه، ج 2، ص 369
(2). جامع البیان، مج 1، ج 1، ص 620
(3). همان، ص 659؛ التبیان، ج 1، ص 388؛ مجمعالبیان، ج 1، ص 336
(4). جامعالبیان، مج 1، ج 1، ص 676؛ زادالمسیر، ج 1، ص 111
(5). جامعالبیان، مج 1، ج 1، ص 692
(6). همان، ص 715
(7). مجمعالبیان، ج 1، ص 402؛ اسباب النزول، ص 25
(8). جامع البیان، مج 2، ج 2، ص 5
23 «1» ، 71 «2» ، 99 «3» ، 100 «4» ، 110 «5» ، 181 «6» ، 183 «7» 184 «8» ، 186 «9» ، 187 «10» آلعمران/ 3؛ 18 «11» ، 41 «12» ، 57 «13» ، 64 «14» ، 68 «15» مائده/ 5 و همچنین 91 انعام/ 6 «16» از احبار و شخصیتهای یهودی بنیقینقاع و اقدامات ایشان نام بردهاند.
پیروزی بدر موقعیت پیامبر را در برابر مخالفانش بهبود بخشید. واقدی هیچ اشارهای به چگونگی عهدشکنی بنی قینقاع نکرده و تنها به این نکته بسنده کرده است که پس از جنگ بدر که اندکی پس از تغییر قبله روی داد، آنها رفتارهایی از خود نشان دادند که حاکی از پیمان شکنی ایشان بود. «17» به نظر میرسد بنیقینقاع با تکیه بر پشتوانه تاریخی خود در روابطشان با قبیله خزرج موقعیت پیامبر را ضعیفتر از موقعیت خود ارزیابی میکردند.
از سوی دیگر پیامبر از پیمان شکنی بنیقینقاع نگران بود، از این رو در برابر عملکرد بنیقینقاع ایشان را در بازارشان گرد هم آورد و از ایشان خواست پیش از آنکه گرفتار (1). جامع البیان، مج 3، ج 3، ص 259؛ مجمعالبیان، ج 2، ص 265
(2). جامعالبیان، مج 3، ج 3، ص 421
(3). همان، ج 4، ص 31
(4). همان، ص 34
(5). اسباب النزول، ص 78
(6). جامع البیان، مج 3، ج 4، ص 258
(7). اسباب النزول، ص 89
(8). مجمعالبیان، ج 2، ص 463؛ زادالمسیر، ج 2، ص 65
(9). مجمعالبیان، ج 2، ص 465؛ اسباب النزول، ص 89
(10). التبیان، ج 3، ص 74
(11). جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 224
(12). مجمعالبیان، ج 3، ص 333- 334
(13). جامع البیان، مج 4، ج 6، ص 391؛ اسباب النزول، ص 134؛ التبیان، ج 3، ص 568؛ مجمعالبیان، ج 3، ص 365
(14). زادالمسیر، ج 2، ص 298
(15). جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 417
(16). التبیان، ج 4، ص 198؛ اسباب النزول، ص 147؛ مجمع البیان، ج 4، ص 108
(17). المغازی، ج 1، ص 176
بلایی شوند که مشرکان قریش در بدر بدان تن دادند اسلام را بپذیرند؛ اما آنها در واکنش به تهدید پیامبر از ایشان خواستند آنها را با مکیان مقایسه نکند و خود را جنگجویانی معرفی کردند که توانشان تنها با نبرد شناخته خواهد شد. «1»
همزمان با این امر حادثهای رخ داد که روابط مسلمانان و بنیقینقاع را وارد مرحلهای جدید کرد؛ یکی از زنان مسلمان که در بازار بنیقینقاع نشسته بود لبه لباسش را به نیم تنه بالایی آن گره زدند و چون برخاست قسمتی از تنش نمایان شد و آنگاه بازاریان قینقاعی او را به سخره گرفتند. یکی از انصاریان به حمایت از آن زن شمشیر کشید و عامل این اقدام را کشت. سپس خود وی به دست بنیقینقاع کشته شد. «2» در پی این حادثه عبدالله بن ابی از بنیقینقاع خواست در قلعههای خود مستقر شوند تا او نیز با هوادارانش به ایشان بپیوندد.
به نقل زهری و واقدی پس از نزول آیه 58 انفال/ 8 پیامبر برای نبرد با ایشان لشکر کشید: «و امّا تَخافَنَّ مِن قَومٍ خِیانَةً فَانبِذ الَیهِم عَلی سَواءٍ انَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الخانین/ و اگر از گروهی بیم خیانت داشتی پیمانشان را به نزدشان افکن زیرا خداوند خائنان را دوست ندارد» . «3»
پیامبر در نیمه شوّال سال دوم (سه ماه پس از تغییر قبله و اندکی پس از پیروزی بدر) قلعههای ایشان را محاصره کرد. بنیقینقاع پس از 15 روز محاصره و بدون هیچ شرطی تسلیم شدند. در مدت محاصره، هیچ اقدام نظامی (تیراندازی و … ) از سوی بنیقینقاع صورت نگرفت و به نظر میرسد ایشان خیلی زود از حمایت همپیمان خود عبداللّه بن ابیّ ناامید شدند. پیامبر یکی از انصار را مأمور بستن دستان مردان بنیقینقاع کرد. عبدالله بن ابیّ شتابان خود را به پیامبر رسانید و دست خود را از پهلو وارد زره پیامبر کرد و مجدّانه از وی خواست از آنها درگذرد. پیامبر که آثار خشم در چهرهاش نمایان شده بود، برخلاف میل خود از مجازات ایشان چشم پوشید و به ایشان سه روز مهلت داد تا آنجا را ترک کنند؛ آنگاه بنیقینقاع در پی تسویه حسابهای مالی برآمدند و برای حرکت آماده شدند.
عبدالله بن ابیّ که احساس کرد میتواند با درخواست خود حکم تبعید آنها را نیز لغو کند، (1). الطبقات، ج 2، ص 22- 23؛ الثقات، ج 1، ص 209
(2). السیره النبویه، ج 2، ص 560- 561؛ تاریخ الاسلام، ج 2، ص 146
(3). المغازی، ج 1، ص 177-/ 180، تاریخ طبری، ج 2، ص 48- 49
اعلام قرآن، ج3، ص: 400
به سمت خانه پیامبر رفت؛ امّا در مقابل خود یکی دیگر از خزرجیان همپیمان با قینقاع را یافت که پیمان خود را با بنیقینقاع به نفع پیامبر لغو کرده و مانع ورود او شد. اصرار ابن ابیّ به درگیری و به زخمی شدنش منتهی شد و آنگاه بود که بنیقینقاع با درک موقعیت، عزم خود را برای حرکت جزم کردند. «1»
برای عبدالله بن ابیّ حضور بنیقینقاع در یثرب اهمیت حیاتی داشت، از این رو نگران وضعیت خزرج پس از تبعید بنیقینقاع بود. آماری که از جنگجویان بنیقینقاع گزارش شده هم حکایت از توان قابل ملاحظه ایشان دارد؛ برخی منابع آنان را 700 جنگجو دانستهاند که 400 تنشان زرهپوش بودند. «2» به روایت زهری از ابن زبیر یهودیان بنیقینقاع از شجاعترین یهودیان به شمار میآمدند. «3» این امر موجب شد عبدالله بن ابیّ که نتوانسته بود در نبرد از ایشان حمایت کند کوتاهی خود را با حفظ مال و جانشان جبران کند، به امید آنکه روزی دوباره بتواند آنها را به موطنشان باز گرداند و موقعیت خود را بهبود بخشد.
شاید بتوان گفت موافقت پیامبر با درخواست عبدالله بن ابیّ هم حکایت از آن دارد که اوضاع و شرایط به گونهای نبوده است که به پیامبر اجازه مقاومت بدهد.
برخی روایات تفسیری در ذیل برخی آیات از نقش عبدالله بن ابیّ در نبرد بنیقینقاع سخن گفتهاند: «یایُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذوا الیَهودَ والنَّصرَی اولِیاءَ بَعضُهُم اولِیاءُ بَعضٍ ومَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَانَّهُ مِنهُم انَّ اللَّهَ لا یَهدِی القَومَ الظلِمین* فَتَرَی الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ یُسرِعونَ فیهِم یَقولونَ نَخشی ان تُصیبَنا دارَةٌ فَعَسَی اللَّهُ ان یَأتِیَ بِالفَتحِ او امرٍ مِن عِندِهِ فَیُصبِحوا عَلی ما اسَرّوا فی انفُسِهِم ندِمین» . (مائده/ 5، 51- 52) در این آیات خداوند از مؤمنان میخواهد یهودیان و مسیحیان را دوستان خود نشمارند و گرنه در شمار آنها شناخته خواهند شد. بیماردلان (عبدالله بن ابیّ) در گرایش به آنها (بنیقینقاع) شتاب دارند و میگویند که ما نگران روزهای سختیم. چه بسا خداوند ظفری بیاورد، آنگاه به سبب آنچه در دل پنهان میکردند پشیمان خواهند شد. «4» (1). المغازی، ج 1، ص 176- 180؛ الدرر، ج 1، ص 141؛ الطبقات، ج 2، ص 21؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 49
(2). المغازی، ج 1، ص 177
(3). همان، ص 178
(4). السیرة النبویه، ج 2، ص 562
عموم مفسران آیه 12 آلعمران/ 3 را نیز پیشگویی قرآن از شکست ایشان دانسته و در این باره از قبایل سهگانه یهود یثرب نام بردهاند: «قُل لِلَّذینَ کَفَروا سَتُغلَبونَ وتُحشَرونَ الی جَهَنَّمَ و بِئسَ المِهاد/ به کافران بگو که شکست خواهید خورد و به جهنم فرستاده خواهید شد که بد جایگاهی است» . «1» (آلعمران/ 3، 12) با توجه به اینکه خداوند در آغاز این سوره، از نزول تورات سخن گفته، مفسران خطاب آیات بعدی را عمدتاً متوجه یهودیان دانسته و این آیه را بر یهودیان شکست خورده تطبیق کردهاند؛ امّا تطبیق کافران بر یهود و همچنین تطبیق شکست بر شکست یهودیان از پیامبر در زندگی دنیوی چندان صریح نیست. ضمن آنکه واژه کافران در آیه، بر بتپرستان بیش از یهودیان قابل تطبیق است، در نتیجه به نظر میرسد مفسران سدههای نخست وعیدهای خداوند به بتپرستان عرب را به یهودیان نسبت دادهاند تا ذهنیت منفی آیات را از بتپرستان عرب و از جمله قریش بازگردانند.
درباره غنایم بنیقینقاع جزئیات فراوانی گزارش نشده است. از برآیند گزارشها برمیآید که پیامبر از داراییهای منقولشان تنها تجهیزات رزمی ایشان را به غنیمت گرفته باشد و از میان آن افزون بر کنار نهادن خمس غنایم، چند شمشیر، زره، نیزه و کمان برای خود برداشته است. «2»
بنیقینقاع پس از تبعید
بنیقینقاع پس از تبعید در مسیر حرکت به شمال به وادیالقری رفتند (منطقه حاصلخیز نزدیک مدینه که ساکنان آن عمدتاً یهودی بودند) و پس از اندی به سمت شام رفته، در آنجا در منطقه اذرعات مستقر شدند.
منابع در گزارش حوادث جنگ احد در سال سوم هجری آوردهاند که عبدالله بن ابیّ با چند صد تن از هوادارانش برای پیوستن به سپاه اسلام آمده بودند که پیامبر متوجه شد (1). التفسیر الکبیر، ج 7، ص 200
(2). الطبقات، ج 1، ص 486- 489؛ ترکة النبی صلی الله علیه و آله، ج 1، ص 102
اعلام قرآن، ج3، ص: 402
بخشی از ایشان از همپیمانان بنیقینقاعی وی هستند و از اینرو با این سخن که از مشرکان یاری نمیطلبم، حضور ایشان را نپذیرفت. «1» این گزارش هرچند مشهور است پذیرفتنی نیست، زیرا ایشان پیش از نبرد احد تبعید شده بودند و افزون بر این، یهودیان موحّد بودند و نمیتوان عنوان مشرک را بر ایشان تطبیق کرد.
به رغم تبعید بنیقینقاع در سال دوم هجری، در سالهای بعد نیز گاه گزارشهایی از آنان به چشم میخورد؛ از جمله اینکه تنی از آنها در نبرد خیبر در سپاه اسلام حضور داشتند. «2»
ابنهشام نیز هنگامی که منافقان مدینه را برمیشمرد تنی چند از بنیقینقاع را چون زید بن لصیب، نعمان بن اوفی، رافع بن حریمله، رفاعة بن زید، سلسلة بن برهام و کنانة بن صوریا نام میبرد. «3» به نظر میرسد این عده پیش از تبعید بنیقینقاع اسلام آورده بودند تا بتوانند در یثرب بمانند و شاید بتوان منافع اقتصادی را عامل محافظه کاری ایشان دانست، اگرچه منابع، بیشتر از اقدامات فرهنگی و سیاسی ایشان بر ضدّ پیامبر یاد کردهاند «4» و کمتر از وضعیت اقتصادی ایشان سخنی هست.
منابع
اسباب النزول؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ اسدالغابة فی معرفة الصحابه؛ الاغانی؛ الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله صلی الله علیه و آله؛ الام؛ البدء و التاریخ؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ المدینة المنوره؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ترکة النبی صلی الله علیه و آله والسبل التی وجهها فیها؛ التفسیر الکبیر؛ جامعالبیان عن تأویل آی القرآن؛ الدرر فی اختصار المغازی و السیر؛ دلائلالنبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه؛ زادالمسیر فی علم التفسیر؛ السنن الکبری؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ الطبقات الکبری؛ عمدةالقاری؛ الکامل فی التاریخ؛ کتاب الثقات؛ المحبر؛ مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن؛ معجم البلدان؛ المغازی. (1)
. الطبقات، ج 2، ص 48
(2). الام، ج 4، ص 276
(3)
(4) 3-. السیرةالنبویه، ج 2، ص 369- 370؛ المحبر، ص 470