بنیکنانه
اشاره
بنیکنانه: از قبایل بزرگ عدنانی ساکن حجاز
بنیکنانه در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله مجموعه قبایل عرب عدنانی بودند که نسبشان به ابونضر کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان میرسید. «1»
کنانة بن خزیمه، جد هفتم رسول خدا، پسران بسیاری داشت که شمار آنها به 14 تن میرسید: نضر، عبد مناة، مالک، ملکان، عامر، حارث، عمرو، سعد، عوف، غنم، مخرمه، جرول، غزوان و حُدال. «2» بعضی از ایشان خود منشأ قبیلههای کوچک و بزرگ دیگری شدند و کنانه را در مناطق وسیعی از شبه جزیره عربستان گستراندند، چنانکه از نضر بن کنانه، قریش «3» و از عبد مناة بن کنانه تیرههای بزرگی چون بنیبکر، بنیعامر، بنیلیث، بنیدیل (دوئل)، بنیضمره، بنیغفار و بنیمدلج و از نسل مالک بن کنانه تیرههای بنیفراس، بنی حارث بن غنم، بنیعمرو و بنینابغه شکل گرفتند. از دیگر فرزندان کنانه نیز تیرههایی پدیدآمد که از شهرت چندانی برخوردار نیستند. «4»
هرچند در مقطعی همه کنانه یک مجموعه بودهاند و گاه برخی از ویژگیهای یکی از قبایل کنانه به عموم آنها نسبت داده شده است؛ اما از گزارشها برمیآید که در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله قریش که خود بخشی از کنانه بودند مجموعهای مستقل به شمار میآمدهاند.
با توجه به گستردگی کنانیها، آنان در عصر جاهلی در مناطق وسیعی از حجاز، تهامه و (1). معجم قبائل العرب، ج 3، ص 996- 997؛ الأعلام، ج 5، ص 234
(2). جمهرة النسب، ج 1، ص 193؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 83؛ سبائک الذهب، ص 264- 265
(3). جمهرة النسب، ج 1، ص 193؛ النسب، ص 221؛ المفصل، ج 4، ص 26
(4). جمهرة النسب، ج 1، ص 193- 237؛ النسب، ص 221- 225؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 83- 147؛ معجم قبائل العرب، ج 3، ص 996- 997
یمن «1» از جمله مکه واطراف آن «2» ، مدینه «3» و در برخی نواحی مانند ودان «4» ، مطهر «5» و بیض «6» پراکنده بودند. با آغاز فتوحات در عصر اسلامی برخی از ایشان به کوفه «7» ، شام «8» و مصر «9» مهاجرت کردند.
«مجنه» بازاری در اطراف مکه، به کنانیها اختصاص داشته و از زمینهای آنان بوده است. «10» این بازار پس از بازار عکاظ در 10 روز پایانی ماه ذیقعده برپا میشده و بنابر نقلی به قبیله بنیدئل از کنانه تعلق داشته است. «11» این گزارش، نشان میدهد که بخشی بنیکنانه در آن روزگار به تجارت و بازرگانی نیز مشغول بودهاند، چنانکه از گزارشهای پراکنده دیگری نیز برمیآید که برخی تیرههای این قوم به کشاورزی و دامداری اشتغال داشتهاند. (بنیلیث)
آداب و سنن کنانیها
بخشندگی از آداب دوره جاهلی کنانیها بود. به عنوان نمونه، سُلَمی بن نَوْفل از بنیدُیِل در شمار بخشندهترین عربهای جاهلی (اجواد الجاهلیه) جای داشت. «12» از دیگر آداب این دوره بنیکنانه مهمان نوازی بود. بر پایه نقلی، بنیکنانه رسم مهمان دوستی را از حضرت ابراهیم علیه السلام به ارث برده «13» و تنهایی خوردن و آشامیدن را بر خود حرام کرده بودند. آنان (1). جمهرة النسب، ج 1، ص 193؛ النسب، ص 221؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 83، 145؛ سبائک الذهب، ص 265
(2). جمهرةالنسب، ج 1، ص 230؛ انسابالاشراف، ج 11، ص 138؛ جامع انساب قبائل العرب، ص 124؛ معجم قبائل العرب، ج 3، ص 996، 1020
(3). سیر اعلام النبلاء، ج 7، ص 374
(4). معجم قبائل العرب، ج 3، ص 997
(5). معجم قبائل العرب، ج 3، ص 997
(6). همان؛ معجم البلدان، ج 1، ص 531
(7). النسب، ص 223؛ انسابالاشراف، ج 11، ص 138
(8). انساب الاشراف، ج 11، ص 131، 134
(9). همان، ص 134؛ معجم قبائل العربیه، ص 170؛ معجم قبائل العرب، ج 3، ص 996
(10). اخبار مکه، ج 1، ص 190
(11). معجم البلدان، ج 5، ص 58- 59
(12). جمهرة النسب، ج 1، ص 211؛ المحبر، ص 141؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 107
(13). تفسیر قرطبی، ج 12، ص 317
چون سفرهای میگستراندند، آنقدر میماندند تا مهمانی برسد. در عصر اسلامی با فرود آمدن این فقره از آیه 61 نور/ 24: « … لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ ان تَأکُلوا جَمیعًا او اشتاتًا … » خداوند ایشان را در عمل به این رفتار مخیر کرد. غالب گزارشهای موجود، نزول این آیه را درباره بنیکنانه یا از قبایل آن دانستهاند. «1»
جنگها
درگیریهای دوران جاهلیت بنیکنانه با دیگر قبایل حتی ماههای حرام را هم در برمیگرفت. جنگهای فجار، جنگهای عرب جاهلی در ماههای حرام بود که بر اثر شکستن حرمت ماههای حرام به این نام مشهور شد. این جنگها 4 بار رخ داد که بنیکنانه در سه بار آن شرکت داشت: فجار اول، میان کنانه و قریش با قبیله قیسبن عیلان درگرفت. «2» بعضی این درگیری را میان کنانه و هوازن میدانند. «3» فجار دوم بین قریش و کنانه رخ داد «4» و برخی آن را میان قیس و کنانه میدانند. «5» در فجار سوم بنیکنانه با تیرهای از هوازن درگیر شدند. «6» گروهی این جنگ را میان قریش و کنانه شمردهاند. «7» جنگ کنانه با قریش در ذات نکیف «8» و یوم مشلل «9» و درگیری بنیضمره کنانی با قریش «10» از دیگر ستیزهای بنیکنانه در جاهلیت بوده است. در جنگ یوم شهورة بنیضمره از تیرههای (1). تفسیر عبد الرزاق، ج 3، ص 65؛ جامعالبیان، مج 10، ج 18، ص 228؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج 8، ص 2649
(2). السیرة النبویه، ج 1، ص 119- 120؛ المحبر، ص 196؛ المنمق، ص 160- 161
(3). معجم قبائلالعرب، ج 3، ص 996- 997
(4). همان؛ المنمق، ص 161؛ سبائک الذهب، ص 449
(5). المعارف، ص 603- 604
(6). سبائک الذهب، ص 449
(7). معجم قبائل العرب، ج 3، ص 996- 997
(8). المحبر، ص 246؛ المنمق، ص 113- 115
(9). المحبر، ص 246
(10). المنمق، ص 123- 125
بنیکنانه، با قریش و دو تیره دیگر از کنانه به نامهای بنیدیل و بنیلیث درگیر شد که از بزرگترین جنگهای کنانه شمرده شده است. «1»
بنیکنانه چندین بار با قبیله خزاعه جنگیدند؛ از جمله جنگ عتود و ستیزی که در محلی از یمامه رخ داد. «2»
درگیری بنیفراس، تیرهای از کنانه، با گروهی از هوازن در منطقه کدید نبرد دیگری است که به یوم کدید شهرت یافت. «3»
حفاظت از کعبه و اهتمام به امور آن
کنانیها از متولیان کعبه بودند. «4» خبرهای موجود، از توجه و اهتمام فراوان بنیکنانه به امور مکه حکایت دارد. آنان در حفظ کعبه و دور نگهداشتن آن از تجاوز و ستم میکوشیدند و در مقابل حرمت شکنیهایی که به خانه کعبه میشد، میایستادند.
وقتی قبیله «جُرْهُم» در مکه، به ستمگری روی آوردند و برخی حرامها را حلال کرده، بر زائران کعبه ستم کردند و هدایای آنان برای کعبه را دزدیدند، گروهی از بنیکنانه با خزاعیها یکی شدند و با این قبیله جنگیده، آنان را از مکه راندند. «5» عمروبن لُحَیّ رهبر خزاعیها نیز به یاری بنیکنانه حکومت خود را بر مکه تثبیت کرد. وی اجرای بخشی از مناسک و شعائر حج را به کنانیها واگذارد. «6»
در دورههای بعدی قُصَیّ بن کِلاب کنانی نیز برای پایان دادن به تسلط خزاعیها، از بعضی بنیکنانه کمک گرفت و بر مکه دست یافت. «7» وی تیرههای منتسب به نضر بن کنانه را که بعدها به قریش معروف شدند، در مکه گردهم آورد و برای اداره امور مکه مناصبی را تأسیس کرد. (1). جمهرة النسب، ج 1، ص 208؛ المنمق، ص 132- 133؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 106
(2). معجم قبائل العرب، ج 3، ص 996- 997
(3). انساب الاشراف، ج 11، ص 138- 140
(4). المفصل، ج 4، ص 91
(5). السیرةالنبویه، ج 1، ص 74
(6). المفصل، ج 4، ص 15
(7). اخبار مکه، ص 103- 107؛ المفصل، ج 4، ص 43- 44
کنانیها در ماجرای لشکرکشی ابرهه به مکه نقش داشتند. رفتارهای بازدارنده کنانیها در برابر توطئه ابرهه از دغدغه ایشان برای حفاظت از کعبه خبر میدهد، هرچند که این رفتارها بر انگیزه ابرهه در حمله به خانه خدا افزود؛ بر پایه گزارشهای موجود یکی از مردان بنیکنانه وقتی شنید ابرهه در یمن عبادتگاهی ساخته تا مردم را به آنجا بکشاند و از زیارت کعبه بازدارد، راهی یمن شد و به آن بی حرمتی کرد. ابرهه از این کار سخت برآشفت و تصمیم گرفت حمله گستردهای را برای تخریب خانه خدا تدارک ببیند. ابرهه که به قصد تخریب کعبه سپاهی بزرگ فراهم کرده بود، کسی را فرستاد تا مردم را بار دیگر به زیارت عبادتگاهی که ساخته بود دعوت کند. فرستاده ابرهه به دست برخی کنانیها کشته شد. وقتی این خبر به ابرهه رسید، برانگیزهاش در حمله به مکه شدت بیشتری بخشید. «1» کنانیها و دیگر قبایل مکه برای رویارویی با سپاه ابرهه خود را آماده کردند؛ اما با آگاه شدن از قدرت و توان برتر سپاه ابرهه، دست از جنگ کشیدند. «2»
از کارهای دیگر بنیکنانه برای حفظ کعبه حفاظت از حجرالاسود بود. گروهی قصد داشتند حجرالاسود را از کعبه به صنعا در یمن ببرند و بنیکنانه به مقابله با آنها برخاسته، بعضی را کشته و برخی دیگر را اسیر کردند. «3»
تغییر در مناسک حج
جابهجایی در ماههای حرام از ویژگیهای بنیکنانه بود. آنها که از فتوادهندگان عرب جاهلی بودند، حرمت متوالی سه ماه ذیقعده، ذیحجه و محرّم را مایه مشقت و مانع از ادامه جنگهای خود میدانستند، از این رو در موسم حج با اعلام جابهجایی ماهها و تأخیر انداختن ماه محرم توالی سه ماه حرام را از بین میبردند. این بدعت را که از آن به «نَسیء» یاد شده است، بیشتر حذیفه از بنی مالک بن کنانه بنا نهاد و فرزندانش تا پس از اسلام ادامه دادند. «4» جز گزارشی که بنیکنانه را پایهگذار این بدعت شمرده «5» دیگر گزارشها صرفاً مردی از کنانه را بدعتگذار معرفی کرده و نامی از وی نبردهاند. «6» برخی نیز با ذکر نامش او را مالکبن کنانه، ثعلبة بن مالک، حارثبن مالک القلمس، سریربن القلمس، (1). السیر والمغازی، ص 61؛ المفصل، ج 3، ص 510
(2). السیرةالنبویه، ج 3، ص 31
(3). المفصل، ج 4، ص 17
(4). المحبر، ص 156- 157؛ مروج الذهب، ج 2، ص 62؛ السیرةالنبویه، ج 1، ص 28- 29
(5). الکشاف، ج 2، ص 270
(6). تفسیر قمی، ج 1، ص 290؛ جامعالبیان، مج 6، ج 10، ص 169؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج 6، ص 1794
ابو ثمامة جنادة بن عوف بن امیة بن عبدبن فقیم «1» ، جنادةبن عوف «2» ، ابوثمامة صفوان بن امیه «3» ، القلمّس «4» ، نعیم بن ثعلبه «5» و سمیر بن ثعلبة بن حارث «6» معرفی کردهاند.
خداوند با نزول آیه 37 توبه/ 9، نسیء و به تأخیر افکندن ماههای حرام را نشانه فزونی کفر معرفی کرد: «انَّمَا النَّسِیءُ زیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَروا یُحِلّونَهُ عامًا ویُحَرّمونَهُ عامًا لِیواطِوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُیّنَ لَهُم سوءُ اعملِهِم واللَّهُ لا یَهدِی القَومَ الکفِرین/ نسییء (جا به جا کردن و تأخیر ماههای حرام)، افزایشی در کفر است که با آن، کافران گمراه میشوند؛ یک سال آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام میکنند تا به مقدار ماههایی که خداوند حرام کرده تحریم بشود و به این ترتیب آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند گروه کافران را هدایت نمیکند» .
از بدعتهای دیگری که کنانیها همپای مشرکان قریش در مراسم حج نهادند، ترک وقوف در عرفه بود. آنها از سر همراهی با قریش در موسم حج در مکه میماندند و به عرفات نمیرفتند، در حالی که وقوف در عرفه را از مناسک حج ابراهیمی میدانسته، خود نیز به آن اقرار داشتند. این بدعت، تا ظهور اسلام نیز ادامه داشت. خداوند با نزول آیه 198- 199 بقره/ 2 همگی را دستور داد تا به عرفات وقوف کرده، از آنجا به مشعرالحرام و سپس به مِنا کُوچ کنند «7» : « … فَاذا افَضتُم مِن عَرَفتٍ فَاذکُروا اللَّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ … * ثُمَّ افیضوا مِن حَیثُ افاضَ النّاسُ و استَغفِروا اللَّهَ انَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحیم» .
طواف با بدن عریان، از دیگر بدعتهای بنیکنانه بود. آنان این گونه طواف را تقلید از نیاکان و فرمان خدا میپنداشتند. «8» خداوند برای تکذیب آنها این آیه را فرو فرستاد: «و اذا فَعَلوا فحِشَةً قالوا وجَدنا عَلَیها ءاباءَنا واللَّهُ امَرَنا بِها قُل انَّ اللَّهَ لا یَأمُرُ بِالفَحشاءِ اتَقولونَ (1). اخبار مکه، ج 1، ص 182- 183
(2). جامعالبیان، مج 6، ج 10، ص 168؛ الکشاف، ج 2، ص 270؛ مجمعالبیان، ج 5، ص 53
(3). جامعالبیان، مج 6، ج 10، ص 170
(4). المحبر، ص 156- 157؛ جامع البیان، مج 6، ج 10، ص 171؛ مجمعالبیان، ج 5، ص 53
(5). مجمعالبیان، ج 5، ص 53
(6). سبائک الذهب، ص 266
(7). جامع البیان، مج 2، ج 2، ص 398- 400
(8). التکمیل و الاتمام، ص 148- 149
عَلَی اللَّهِ ما لا تَعلَمون» . (اعراف/ 7، 28)
گفته شده: بدعتها و تحریفهای یاد شده همچنین تعصب فراوان بنیکنانه در حفاظت کعبه و اهتمام به مناسک حج بر اثر «حُمْسی» بودن آنان بوده است؛ بنیکنانه از جمله قریش و قبایلی دیگر از «حمس» به شمار میآمدند. حمسیها، خود را برتر و نسبت به مراسم و مناسک حج محکمتر میپنداشتند، از این رو، جابه جایی، تحریف، بدعت و تغییر در مناسک حج را حق خود میدانستند و بیش از دیگران به نگهداری کعبه اهمیت میدادند. «1»
اعتقاد به فرزند داشتن خداوند
کنانیان میپنداشتند فرشتگان دختران خدایند، در حالی که خداوند در آیه 57 نحل/ 16 با اشاره به این اعتقاد نادرست، خود را از داشتن فرزند منزه دانسته، میفرماید:
«و یَجعَلونَ لِلَّهِ البَنتِ سُبحنَهُ و لَهُم ما یَشتَهون» . برخی گزارشها نزول این آیه را درباره کنانه و خزاعه میدانند. «2» بنیکنانه با اصرار میگفتند: خدا با جنیّان ازدواج کرده و حاصل آن دخترانی به نام ملائکه است. «3» خداوند با فرود آوردن آیه 158 صافّات/ 37 دراینباره، از احضار جنیان برای کیفر در روز قیامت خبر داده و نسبت میان آنان با خدا را نسبت عبودیت و ربوبیت دانسته نه نسبت ولادت و فرزندی: «4» «و جَعَلوا بَینَهُ و بَینَ الجِنَّةِ نَسَبًا و لَقَد عَلِمَتِ الجِنَّةُ انَّهُم لَمُحضَرون» .
بتپرستی
کنانیها همچون دیگر قبایل عرب جاهلی به پرستش بت روی آوردند. بت «عُزّی به قریش و کنانه اختصاص داشت و از آن به بزرگی یاد میکردند. «5» برخی مفسران نیز ذیل (1). السیر و المغازی، ص 61، 120؛ اخبار مکه، ج 1، ص 177- 179
(2). تفسیر قرطبی، ج 10، ص 116
(3). همان، ج 15، ص 134- 135
(4). المیزان، ج 17، ص 173
(5). السیرةالنبویه، ج 1، ص 55؛ اخبار مکه، ج 1، ص 126؛ المفصل، ج 6، ص 237
آیه 19 نجم/ 53 به این امر اشاره کردهاند «1» : «افَرَءَیتُمُ اللتَ والعُزّی آیا بت لات و عزّی را که بیاثر است دیدید» .
پرستش بت «سُواع» در منطقه نعمان «2» و عبادت «هُبَل» «3» از آیینهای جاهلی اعضای بنیکنانه به شمار میرفت. خزیمه جد کنانه نخستین کسی بود که بت هبل را درون کعبه نصب کرد. «4» مالک و ملکان، پسران کنانه، در محل سکونت خود بتی به نام «سعد» داشتند. «5» برخی این بت را از آنِ بنیبکر بن کنانه دانستهاند. «6» برابر گزارشهای موجود، هر قبیلهای که میخواست حج بگزارد، نزد بت خود میرفت، نماز و پس از آن تلبیه گفته، روانه مکه میشد. تلبیه بنیکنانه عبارت بود از: «لبیک اللهم لبیک، الیوم یوم التعریف، یوم الدعاء والوقوف.» «7»
بنیکنانه به سبب بزرگی و گستردگی در دوره جاهلیت و اسلام چهرههای بنامی در زمینههای گوناگون داشته و بعضی حاکم، فرمانده و رئیس قبیله خود بودهاند. «8» گروهی در بخشندگی «9» ، مهمان دوستی «10» ، شجاعت «11» ، شرف و جز اینها شهره بوده و دستهای از جنگجویان و سواران زمانه خود به شمار میآمدهاند. «12» شاعر «13» و نحوی «14» نیز در میان این (1). تفسیر قرطبی، ج 17، ص 99؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 272
(2). المحبر، ص 316؛ تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 255؛ الأعلام، ج 5، ص 334
(3). المحبر، ص 318؛ الأعلام، ج 5، ص 234
(4). الاصنام، ص 28؛ السیرة النبویة، ج 1، ص 53
(5). الاصنام، ص 28؛ السیرة النبویه، ج 1، ص 53
(6). تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 255
(7). تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 255
(8). جمهرة النسب، ج 1، ص 208؛ المحبر، ص 133؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 106
(9). جمهرة النسب، ج 1، ص 211؛ المحبر، ص 141؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 107
(10). سبائک الذهب، ص 272
(11). انساب الاشراف، ج 11، ص 107
(12). همان؛ الاشتقاق، ص 110، 311؛ سبائک الذهب، ص 265
(13). جمهرة النسب، ج 1، ص 211؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 108- 118
(14). جمهرةالنسب، ج 1، ص 212؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 110- 118؛ سبائک الذهب، ص 271
قوم بوده است.
کنانیها و اسلام
با آغاز دعوت پیامبر به یگانه پرستی، بعضی اعضای بنیکنانه از نخستین کسانی بودند که این دعوت را اجابت کرده، به پیامبر ایمان آوردند. ابوذر غفاری نخستین مسلمان از کنانیان و چهارمین ایمان آورنده به پیامبر بود «1» ؛ همچنین ایاس، خالد، عاقل و عامر پسران بکیر، از قبیله بنیلیث، نخستین مسلمانان کنانی بودند که در مکه و در مخفیگاه «دار ارقم» به اسلام گرویدند. «2»
در پی ناتوانی قریش در برابر دعوت پیامبر و مقاومت بنیهاشم در برابر دیگر قبایل، قریشیان در منطقه خیف کنانه هم قسم شدند تا با بنیهاشم و بنیعبدالمطلب ازدواج و داد و ستد نکنند تا آنان را مجبور کنند پیامبر را تحویل دهند. «3»
پس از هجرت پیامبر به مدینه نیز افراد معدودی از قبایل کنانی به اسلام روی آوردند، چنانکه آوردهاند: مردی از کنانه که در مکه به دین پیامبر در آمده بود، پس از هجرت پیامبر از مکه، به قصد دیدار آن حضرت رهسپار مدینه شد؛ اما در میانه راه مرد. قومش که هنوز در شرک و کفر مانده بودند از روی تمسخر و استهزا گفتند: نه به آنچه میخواست رسید و نه در میان قوم خود ماند تا دفنش کرده، برایش عزا برپا کنند. در این باره آیه 100 نساء/ 4 نازل شد «4» : « … و مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِرًا الَی اللَّهِ و رَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وقَعَ اجرُهُ عَلَی اللَّهِ و کانَ اللَّهُ غَفورًا رَحیما/ و هرکس از خانه خویش هجرتکنان به سوی خدا و رسول بیرون آید، سپس مرگ، او را دریابد پس اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته آمرزنده مهربان است» .
همچنین در گزارشی آمده است: شماری از کنانیها نزد پیامبر آمدند تا اسلام آورند؛ اما گروهی راه را بر ایشان بسته، آنها را کشتند و اموالشان را به غارت بردند. جبرئیل پیامبر را از این حادثه خبر داد و آیه 33 مائده/ 5 را فرود آورد: «5» «انَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللَّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِی الارضِ فَسادًا ان یُقَتَّلوا او یُصَلَّبوا او تُقَطَّعَ ایدیهِم وارجُلُهُم مِن خِلفٍ او یُنفَوا مِنَ الارضِ ذلِکَ لَهُم خِزیٌ فِی الدُّنیا ولَهُم فِی الأخِرَةِ عَذابٌ عَظیم/ کیفر (1). جمهرة النسب، ج 1، ص 220؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 124-/ 128
(2). جمهرةالنسب، ج 1، ص 203- 205؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 98- 99
(3). جمهرةالنسب، ج 2، ص 192
(4). جامعالبیان، مج 4، ج 5، ص 326
(5). روضالجنان، ج 6، ص 355
آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و اقدام به فساد در روی زمین میکنند، فقط این است که اعدام شوند، یا به دار آویخته شوند یا دست و پای آنها به عکس یکدیگر بریده شود، یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت کیفر بزرگی دارند» .
پس از استقرار پیامبر در مدینه، به سبب وجود سکونتگاههای بسیاری از قبایل کنانه در نزدیکی مدینه و در مسیر کاروانهای تجاری مکه به شام، پیامبر با این دسته از آنان ارتباط بیشتری برقرار کرد و از آنجا که آن حضرت در اقدامهای نظامی خود کاروانهای تجاری قریش را مد نظر داشت به ناچار در تعقیب آنها از مناطق مسکونی برخی قبایل کنانی عبور میکرد. در همین اعزامها که عمدتاً در سالهای نخست پس از هجرت روی داد، قبایل مزبور (بنیمدلج، بنیضمره و … ) با رسول خدا پیمان عدم تعرض بسته، از همراهی با قریش روی گردانیدند. بر اساس صلحنامهای که میان رسول خدا و جمعیتی از بنیکنانه در غزوه ابواء بسته شد، این دسته از کنانیها متعهد شدند تا از هرگونه برتری مالی و نفری نسبت به مسلمانان بپرهیزند و دشمنان اسلام را یاری ندهند. «1» (ظ بنی ضمره)
همکاری نکردن دستهای از بنیکنانه با مشرکان قریش در جنگ بدر، گواه دیگری است بر اینکه آنان از دشمنی با مسلمانان کناره میگرفتند. برپایه خبرهای آمده در ذیل آیه 48 انفال/ 8، شیطان با وسوسههای خود مشرکان قریش را برای جنگ با پیامبر و پیروانش تحسین و تشویق میکرد. او وقتی که مشرکان را از همکاری بنیکنانه با پیامبر بیمناک دید، خود را به شکل سراقة بن مالک از سران بنی کنانه درآورد «2» و به مشرکان قریش از بیطرفی بنیکنانه در جنگ بدر اطمینان داد. وقتی که دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند، شیطان فرشتگان بسیاری دید که برای امداد مؤمنان فرود آمده بودند. او گریخت و از پی وی سپاه مشرکان از هم گسیخت و درهم شکست. خداوند با یادآوری این ماجرا آیه 48 انفال/ 8 را نازل کرد: «3» «و اذ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطنُ اعملَهُم وقالَ لا غالِبَ لَکُمُ (1). المغازی، ج 1، ص 12
(2). جمهرةالنسب، ج 1، ص 226؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 134
(3). جامعالبیان، مج 6، ج 10، ص 25- 27؛ مجمعالبیان، ج 4، ص 477- 478؛ تفسیر بیضاوی، ج 3، ص 113
الیَومَ مِنَ النّاسِ و انّی جارٌ لَکُم فَلَمّا تَراءَتِ الفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیهِ و قالَ انّی بَرِیءٌ مِنکُم انّی اری ما لاتَرَونَ انّی اخافُ اللَّهَ واللَّهُ شَدیدُ العِقاب» . هرچند احتمال ساختگی بودن چنین اخباری وجود دارد؛ اما میتوان پذیرفت که پیمان برخی قبایل کنانی با پیامبر و بیطرفی آنان در جنگ بدر موجبات نگرانی قریش را فراهم آورده است.
خداوند با نزول آیه 8 ممتحنه/ 60، مسلمانان را از نیکی و انصاف نسبت به این گروه منع نکرد: «1» «لا یَنهکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقتِلوکُم فِی الدّینِ ولَم یُخرِجوکُم مِن دیرِکُم ان تَبَرّوهُم وتُقسِطو ا الَیهِم انَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُقسِطین/ خدا شما را از نیکی و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، باز نمیدارد؛ زیرا خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد» .
برخی گزارشها از حضور زنان «2» و مردان کنانی در سپاه مشرکان در احُد «3» و نیز گروهی از آنان از جمله عمرو بن عبدود «4» در خندق «5» خبر دادهاند. گزارشی نیز ذیل آیه 9 احزاب/ 33 آمده است که بر شرکت بنیکنانه در جنگ خندق دلالت دارد: «یایُّها الَّذینَ ءامَنوا اذکُروا نِعمَةَ اللَّهِ عَلَیکُم اذ جاءَتکُم جُنودٌ فَارسَلنا عَلَیهِم ریحًا وجُنودًا لَم تَرَوها و کانَ اللَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرا/ ای کسانی که ایمان آوردهاید، نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، در آن هنگام که لشکرها ی عظیم به سراغ شما آمدند؛ ولی ما طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمیدیدید و خدا همواره به آنچه انجام میدهید بیناست» .
در سال نهم هجری و با نزول سوره برائت، از حضور مشرکان در مکه جلوگیری شد؛ اما این حکم شامل قبایل مشرک همپیمان با پیامبر که عمدتاً کنانی بودند نمیگردید، از این رو ذیل برخی آیات سوره توبه از پایبندی ایشان به پیمانهایشان سخن به میان آمده است. (1)
. البحر المحیط، ج 10، ص 156
(2). المغازی، ج 1، ص 202
(3). السیروالمغازی، ص 322- 323؛ المغازی، ج 1، ص 203؛ المحبر، ص 246
(4). الاشتقاق، ص 110
(5). همان؛ المغازی، ج 2، ص 455؛ المحبر، ص 246
برابر گزارشهایی که ذیل آیه 7 توبه/ 9 مشاهده میشود، بنیضمره «1» و بنیبکر «2» از تیرههای مشهور کنانی، بر پیمان خود با پیامبر استوار مانده، همانند قریش و سایر گروهها عهد نشکستند. خداوند در این باره فرمود: «کَیفَ یَکونُ لِلمُشرِکینَ عَهدٌ عِندَ اللَّهِ و عِندَ رَسولِهِ الَّا الَّذینَ عهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرامِ فَمَا استَقموا لَکُم فَاستَقیموا لَهُم انَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُتَّقین/ چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و رسول او خواهد بود، مگر کسانی که نزد مسجدالحرام با آنان پیمان بستید، پس تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» ؛ همچنین از اخباری که ذیل آیه 4 همین سوره آمده، دانسته میشود که مراد از «الَّا الَّذینَ عهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ … »
گروههایی از بنیکنانه شامل بنیضمره و بنیمدلج بوده است. آنان از همپیمانان پیامبر بودند و بر سر پیمان خود به درستی ماندند. «3»
به نظر میرسد آخرین رویارویی مسلمانان با کنانیها در سریّه بنیجزیمه صورت گرفت. خالد بن ولید در این سریّه بسیاری از ایشان را به ناحق کشت. «4»
(ظ بنی جزیمه).
برخی دیگر از اعضا و تیرههای کنانی سال نهم هجری معروف به «عامالوفود» در کنار دیگر هیئتها و گروهها نزد پیامبر آمده، اسلام آوردند که در این میان میتوان به هیئتهای بنیعلیم به ریاست قطن و أنس پسران حارثه، بنیلیث به ریاست صعب بن جثامه و بنیبکیر به ریاست عدی بن شراحیل اشاره کرد. «5»
بر این اساس عمده کنانیان تا سالهای پایانی حیات پیامبر مسلمان نشدند. نبردهای خیبر «6» ، حنین «7» ، فتح مکه «8» و چندین غزوه و سریه دیگر از میدانهایی بود که معدود (1). الکشاف، ج 2، ص 249
(2). جامعالبیان، مج 6، ج 10، ص 107
(3). مجمعالبیان، ج 5، ص 18؛ روضالجنان، ج 9، ص 178؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 212
(4). المغازی، ج 3، ص 883؛ جمهرة النسب، ج 1، ص 228؛ انسابالاشراف، ج 11، ص 135- 136
(5). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 61
(6). انساب الاشراف، ج 11، ص 129- 130، 134
(7). النسب، ص 222؛ انساب الأشراف، ج 11، ص 130
(8). المغازی، ج 2، ص 820
مسلمانان کنانه در آنها شرکت کردند.
اعتماد پیامبر به بعضی از مسلمانان بنیکنانه چنان بود که وقتی برای حج یا غزوهای به بیرون از مدینه میرفت، کسی از کنانیها را در جای خود مینشاند. عویف بن أضبط «1» ، کلثوم بن حصین «2» و سباع بن عرفطه «3» از این جمله بودهاند. پیامبر از برخی مسلمانان کنانی برای اجرای مأموریتهای ویژه کمک میگرفت؛ از جمله عمرو بن امیه ضمری که رسول خدا او را برای چند مأموریت به کار گرفت؛ قتل ابو سفیان، دعوت نجاشی به اسلام، استقبال از سپاه جعفربن ابی طالب، برگرداندن جنازه خبیب بن عدی از یاران پیامبر و … «4» ؛ همچنین ابوجعد ضمری را برای فراخوانی قومش در غزوه فتح مکه به میان قبیلهاش فرستاد. «5»
واژگان کنانی در قرآن
بر پایه گزارشی، گروهی از واژگان قرآن به لهجه و لغت کنانه نازل شده است. سیوطی در گزارشی 17 نمونه از این واژهها را بر میشمرده که عبارتاند از: السفهاء (نادانان)، خاسئین (راندهشدگان)، شطر (سمت و سو)، خِلاق (بهره)، مَلوکاً (آزاد)، قَبیلًا (رویارو)، مُعْجزین (ناتوان کنندگان) یَعزُب (پنهان میشود)، ولاترکنوا (متمایل نشوید)، فَجْوَة (جای وسیع)، مَوْئلًا (پناه و گریزگاه)، مُبْلِسون (ناامیدان)، دُحُوراً (رانده شدن)، الخَرّاصون (دروغگویان)، أسفاراً (نوشتهها)، أُقِّتَت (جمع شده)، کَنود (ناسپاس). «6» (1)
. اسدالغابه، ج 4، ص 157؛ الاصابه، ج 4، ص 619
(2). جمهرة النسب، ص 226؛ النسب، ص 222؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 130- 131
(3). مسند احمد، ج 2، ص 345؛ المستدرک، ج 2، ص 33
(4). جمهرة النسب، ج 1، ص 216؛ النسب، ص 222؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 120- 121
(5). انساب الاشراف، ج 11، ص 122
(6). الاتقان، ج 1، ص 419
منابع
الاتقان فی علوم القرآن؛ اخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار؛ اسدالغابة فی معرفة الصحابه؛ الاشتقاق؛ الاصابة فی تمییز الصحابه؛ الاعلام؛ انساب الاشراف؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیضاوی؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ تاریخ خلیفة بن خیاط؛ تاریخ الیعقوبی؛ تفسیر عبدالرزاق؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ التکمیل والاتمام لکتاب التعریف و الاعلام؛ جامع انساب قبائل العرب؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة النسب؛ الدرالمنثور فیالتفسیر بالمأثور؛ روضالجنان و روحالجنان؛ سبائک الذهب فی معرفة قبائل العرب؛ سیر اعلام النبلاء؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ السیر و المغازی؛ کتاب الاصنام (تنکیس الاصنام)؛ کتاب النسب؛ الکشاف؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ المحبر؛ المستدرک علی الصحیحین؛ مسند احمد بن حنبل؛ المعارف؛ معجم البلدان؛ معجم قبائل العرب القدیمة والحدیثه؛ معجم قبائل العربیه؛ المغازی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ المنمق فی اخبار قریش.