بنیمُدْلِج
اشاره
بنیمُدْلِج: از قبایل عدنانی
آنان با 4 تیره همعرض خود شَنوق، شنظیر، تیم و بنو عمرو قبیله بزرگتر مرة بن عبد مناة بن کنانه را تشکیل میدهند «1» ، چنان که بنیمدلج از 4 زیر شاخه کوچکتر به نامهای بنوعمرو، بنوتیم، بنوحارث و بنووقاص تشکیل شده است. «2» منسوبان به این قبیله را مُدْلِجی گویند. «3» هرچند ابن اثیر «4» این انتساب را منحصر به بنیمدلج از تیرههای کنانه ندانسته و منسوبان به مُدلج بن میزن از تیرههای سعد هُذیم را نیز با نسبت مدلجی یاد کرده؛ اما تیره اخیر چندان شناخته شده نیست و افراد مشهوری بدان منسوب نیستند، چنان که مدلج نام چندین قبیله کوچک دیگر نیز ذکر شده که شهرت و اعتبار بنیمدلج بن مره را ندارند. «5»
موقعیت، ویژگیهاو آداب جاهلی
برخی منابع حکایت از آن دارند که آنان میان مکه و مدینه سمت ساحل دریای سرخ ساکن بودند، از این رو به قدید «6» و ذوالعشیره»
به عنوان استقرارگاههای بنیمدلج اشاره کردهاند. این مناطق در نیمه نخست مسیر مدینه به مکه قرار دارد و از این رو به مدینه نزدیکتر است. «8» بنیمدلج افزون بر کشاورزی «9» از راه شکار حیوانات دریایی گذران (1). جمهره النسب، ص 158؛ النسب، ص 222؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 134
(2). جمهره النسب، ص 158؛ انساب الاشراف، ج 11، ص 134
(3). الانساب، ج 5، ص 232
(4). اللباب، ج 3، ص 183
(5). معجم قبائل العرب، ج 3، ص 1061
(6). السنن الکبری، ج 6، ص 219
(7). معجم ما استعجم، ج 3، ص 945؛ المفصل، ج 4، ص 265
(8). المحبر، ص 178
(9). تاریخ طبری، ج 2، ص 123
زندگی میکردهاند. پرسش ایشان از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره وضو گرفتن با آب دریا به هنگامی که در دریا هستند گواه بر این مطلب است. «1»
بنیمدلج پیش از اسلام به چند امر شهره بودند و شهرت عمده آنان در میان قبایل عرب به چیرگی در قیافهشناسی بود. «2» این علم که عرب به دانستن آن میبالید، برای تشخیص هویت فرد و شناسایی رد پا به کار میرفت. تسلط ایشان به این علم به اندازهای بود که در برخی روایات، قیافهشناسی تنها به بنیمدلج اختصاص یافته است، به گونهای که برخی گمان کردهاند در فقه تنها قیافهشناسی بنیمدلج معتبر بوده است. «3» یک مورد مشهور قیافهشناسی ایشان که مورد استناد فقها «4» برای مشروعیت کاربرد آن قرار گرفته مربوط به مُجَزَّز (مُجَزَّر) مُدْلِجی است که با نگاه به پاهای اسامه و پدرش زید بن حارثه انتساب اسامه را به زید تأیید کرد و این موجب شادمانی رسول خدا صلی الله علیه و آله گشت، زیرا رنگ پوست اسامه سیاه و زید سفید بود و همین موضوع، موجب تردید در نسب وی شده بود. «5»
افزون بر این بنیمدلج را از قبایلی که زبان عربی اصیل و خالص دارند شمردهاند، از این رو خلیفه دوم در پی یافتن معنای واژه «حَرَج» در آیه «ما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدّینِ مِن حَرَجٍ» (حجّ/ 22، 78)، دستور داد از یکی از بنیمدلج پرسش کنند. «6»
آنان به لحاظ جسمانی و مشخصات ظاهری نیز دارای ویژگیهایی بودهاند، چنانکه رنگ پوست مردمان این قبیله سفید وصف شده و زنانشان به سفیدی پوست شهره بودند. «7»
این پندار که خدا (الله) فرزند دارد از پندارهایی است که به دوره جاهلی بنیمدلج (1). المصنف، صنعانی، ج 1، ص 94؛ مسند احمد، ج 5، ص 365؛ سنن الدارمی، ج 1، ص 186
(2). مروج الذهب، ج 2، ص 182
(3). صحیح مسلم، ج 10، ص 41
(4). المجموع، ج 15، ص 305
(5). مروج الذهب، ج 2، ص 183
(6). السنن الکبری، ج 10، ص 113
(7). غریب الحدیث، ج 3، ص 30؛ المفصل، ج 4، ص 312
نسبت دادهاند. برخی مفسران ذیل آیات 151- 152 صافّات/ 37: «الا انَّهُم مِن افکِهِم لَیَقولون* ولَدَ اللَّهُ و انَّهُم لَکذِبون/ هشدار که اینان از دروغپردازی خود قطعاً خواهند گفت: خدا فرزند زاد و هر آینه آنها دروغگویند» ، گفتهاند که گروهی که چنین سخن میگفتند بنیمدلج بودند که به زعم ایشان فرشتگان فرزندان خدا بودند. «1»
از جمله آدابی که بنیمدلج و برخی قبایل دیگر در عصر جاهلی بدان عمل میکردند، حرام کردن برخی چارپایان بر خود با عنوان «بحیره» و «سائبه» بود که آیه 168 بقره/ 2:
«یایُّهَا النّاسُ کُلوامِمّا فِی الارضِ حَللًا طَیّبًا و لا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ انَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین» در این باره نازل شد و از آنان خواست از هر آنچه حلال است بخورند و از گامهای شیطانی پیروی نکنند «2» ؛ همچنین مفسران ذیل آیه 103 مائده/ 5: «ما جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحیرَةٍ ولا سابَةٍ و لا وصیلَةٍ ولا حامٍ … » سخن پیامبر صلی الله علیه و آله در این زمینه را نقل کردهاند که آن حضرت فرمود: اولین کسی که چارپایان را بدین صورت حرام کرد و خود نیز بدان پایبند نماند مردی از بنیمدلج بود. «3»
افزون بر این بنیمدلج را از قبایل حُمْسی شمردهاند که در مناسک حج از معافیتهایی برخوردار بودند. «4» این امر بیانگر آن است که روابط قریش با بنیمدلج نزدیک بوده است، چنانکه در جنگ فجاراین قبیله به حمایت از قریشبرخاست. «5» نیز آنان در دورههایی با دو قبیله خزاعی به نامهای بنیمُصْطلق «6» و بنیکعب «7» و همچنین با بنیضمره «8» از کنانیها همپیمان بودهاند. گزارشهای دیگری از حضور فعال بنیمدلج در تحولات سیاسی دوره جاهلی در دست نیست. هرچند در منابع به بزرگ و رهبر این قبیله اشاره نشده است؛ اما با توجه به تکرار نام سراقه در حوادث گوناگون به نظر میرسد او از رؤسای این قبیله باشد.
بنیمدلج در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله
در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله در چندین حادثه از ایشان یاد شده است؛ نخست هنگام (1). تفسیر ثعالبی، ج 5، ص 50
(2). مجمع البیان، ج 1، ص 467
(3). المصنف، ابن ابی شیبه، ج 8، ص 337؛ جامعالبیان، مج 5، ج 7، ص 117
(4). المحبر، ص 178
(5). المنمق، ص 184؛ الاغانی، ج 22، ص 76
(6). المغازی، ج 1، ص 404؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص 178؛ الطبقات، ج 2، ص 48
(7). السنن الکبری، ج 8، ص 29؛ الاصابه، ج 6، ص 428
(8). المحبر، ص 110؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 66؛ الطبقات، ج 2، ص 10
هجرت پیامبر از مکه به مدینه که گذر آن حضرت بر آبی از بنیمدلج افتاد و حوضهای آب بنیمدلج که برای کشاورزی یا دامداری از آن استفاده میکردند در نظر آن حضرت پسندیده آمد. «1» در این اوان که قریش در پی یافتن رسول خدا برای دستگیری وی جایزه تعیین کرده بود، سراقة بن مالک مدلجی که متوجه حضور پیامبر در منطقه ایشان شده بود به تعقیب آن حضرت پرداخت؛ اما نتوانست آن حضرت را دستگیر کند. «2» کتب سیره و تاریخ ظهور کراماتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله را در این باره ثبت کردهاند. «3»
پس از حضور پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه در جمادیالآخر سال دوم، هنگامی که آن حضرت در جریان غزوه ذوالعشیره برای تعقیب کاروان تجاری قریش به منطقه مسکونی ایشان در ذوالعشیره رفت آنان به گرمی از رسول خدا پذیرایی کردند «4» و پیامبر با آنان پیمان عدم تعرض بست. «5» منابع تصریح کردهاند که میان بنیمدلج و همپیمانان کنانی ایشان (ظ بنی ضمره) با رسول خدا صلی الله علیه و آله پیمان نامهای به امضا رسید «6» ؛ اما هیچ یک از منابع متن پیمان نامه را نیاوردهاند.
از پیمان بنیمدلج در سال دوم تا پس از صلح حدیبیه در سال ششم هجری رخداد خاصی گزارش نشده است. پیش از فتح مکه در سال هشتم، پیامبر تصمیم گرفته بود دستهای را به فرماندهی خالدبن ولید به سوی بنیمدلج اعزام کند. «7» احتمالًا در این مدت تحرکاتی داشتهاند؛ اما این اقدامات، به مسلمانان صدمهای نرسانیده بود. رسول خدا با توجه به روابط تاریخی قریش و مدلجیها تصمیم به این اعزام گرفت؛ امّا با حضور سراقه مدلجی در مدینه و سخنان او با پیامبر، خالد رفتار ملایمتری با مدلجیان اتخاذ کرد و آنان نیز بر اثر همپیمانی با قریش عهد کردند دیگر هیچ گروهی را برضدّ پیامبر یاری ندهند و اسلام آوردن خود را به اسلام قریش مشروط ساختند. برخی مفسران نزول آیه 90 (1). مسند احمد، ج 4، ص 74؛ المحبر، ص 110؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 66
(2). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 40
(3). السیرة النبویه، ج 2، ص 338
(4). انساب الاشراف، ج 1، ص 336
(5). السیرة النبویه، ج 2، ص 433؛ الطبقات، ج 2، ص 10
(6). المحبر، ص 110؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 66؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 66
(7). المصنف، ابن ابی شیبه، ج 8، ص 458؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 546
نساء/ 4 را به بنی مدلج مرتبط دانستهاند که نه خواهان مبارزه با پیامبر بودند و نه خواهان رویارویی با قریش. «1» بر اساس مفاد این آیه مؤمنان مأمور شدهاند با کافران مبارزه کنند، مگر آنان که با مسلمانان پیمان دارند یا کافرانی که نزد مسلمانان آمدهاند و از اینکه با قوم خود (همپیمانان قریشی) یا با مسلمانان بجنگند ناراحتاند. اینان اگر در پی جنگافروزی نیستند باید با آنان در آشتی به سر برند: «الَّا الَّذینَ یَصِلونَ الی قَومٍ بَینَکُم و بَینَهُم میثقٌ او جاءوکُم حَصِرَت صُدورُهُم ان یُقتِلوکُم او یُقتِلوا قَومَهُم ولَو شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُم عَلَیکُم فَلَقتَلوکُم فَانِ اعتَزَلوکُم فَلَم یُقتِلوکُم و القَوا الَیکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُم عَلَیهِم سَبیلا» .
با این همه در سال هشتم هجری که پیامبر عازم فتح مکه بود برخی یاران آن حضرت، در منطقه قدید پیشنهاد حمله به بنی مدلج را مطرح کردند؛ ولی پیامبر نپذیرفت «2» ، بر این اساس این قبیله تا آن زمان بر شرک خود مانده بود و روابطشان با دولت نبوی براساس پیمانهای عدم تعرض تعیین میشد.
پس از فتح مکه در دو حادثه از بنیمدلج یاد شده است: نخست آنکه خزاعه در برابر قتلی که بنوبکر از آنان انجام داده بود، فردی از قبیله مخالف را کشت. پیامبر پرداخت دیه را برای بنوبکر مقرر فرمود که بنیمدلج نیز در پرداخت دیه مقتول بکری با خزاعه سهیم شدند «3» ، زیرا بنیکعب از تیرههای خزاعه با بنیمدلج همپیمان بودند. «4»
همچنین پس از فتح مکه، رسول خدا صلی الله علیه و آله خالد بن ولید را به سوی قبیلهای کنانی به نام بنی جذیمه فرستاد که بنی مدلج و برخی قبایل دیگر، خالد را همراهی کردند. «5» با اینکه بنیمدلج و بنی جذیمه هر دو از قبایل کنانی بودند، منابع از حمایت و همراهی بنیمدلج با بنیجذیمه در برابر اقدام ناجوانمردانه خالد در قتل عام آنان گزارشی ارائه نکردهاند.
(ظ بنیجذیمه) (1). التبیان، ج 3، ص 285؛ مجمع البیان، ج 3، ص 152
(2). اعلام الوری، ج 1، ص 227
(3). المغازی، ج 2، ص 845
(4). السنن الکبری، ج 8، ص 29
(5). السیرة النبویه، ج 4، ص 882؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 341
در سال نهم بنا به فرمان پیامبر، مشرکان از حضور در مکه منع شدند و تنها قبایل مشرک همپیمان با آن حضرت از جمله بنیمدلج از این حکم مستثنا شدند که این امر در آیات نخست سوره توبه انعکاس یافت. این آیات، اعلام بیزاری خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله از مشرکان و لغو یک جانبه همه پیمانهایی است که با مسلمانان داشتند، مگر آنان که به عهد و پیمان خود وفادار ماندند، چیزی از آن فروگذار نکردند، آسیبی به مسلمانان نزدند و دیگران را برضدّ مسلمانان یاری نکردند «1» : «الَّا الَّذینَ عهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ ثُمَّ لَمیَنقُصوکُم شیًا ولَم یُظهِروا عَلَیکُم احَدًا فَاتِمّوا الَیهِم عَهدَهُم الی مُدَّتِهِم … » «کَیفَ یَکونُ لِلمُشرِکینَ عَهدٌ عِندَ اللَّهِ و عِندَ رَسولِهِ الَّا الَّذینَ عهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرامِ … » .
(توبه/ 9، 4، 7)
بنی مدلج پس از رسول خدا
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، بنیمدلج از اطاعت دولت مدینه سر برتافت و با اعلام اینکه حاضر به دادن زکات نیست با طلیحه اسدی (از مدعیان نبوت) همراه شد «2» ؛ همچنین عدهای دیگر از بنیمدلج همراه با یکی از قبایل کنانی و همپیمان خود به نام بنوشنوق در منطقه ابارق تهامه سر به شورش برداشتند که عتاب بن اسید فرماندار مکه برادر خود خالد را برای سرکوبی آنان فرستاد. وی توانست با کشتن تعداد بسیاری از شورشیان بهویژه بنو شنوق، اوضاع را آرام کند.»
بنومدلج پس از این در فتوحات شرکت کردند و در خربتای مصر مسکن گزیده، با ذُبحان از قبایل حِمْیَری همپیمان شدند. «4» این قبیله همچنین در سال 23 قمری همراه عمرو بن عاص در فتح طرابلس غرب شرکت کردند. «5»
قتل عثمان برای مدلجیان ناگوار بود، از این رو از طریق یزیدبن حارث مدلجی به (1). جامع البیان، مج 6، ج 10، ص 80؛ مجمع البیان، ج 5، ص 18
(2). تاریخ طبری، ج 2، ص 476
(3). تاریخ طبری، ج 2، ص 533
(4). فتوح مصر و اخبارها، ص 254
(5). فتوح مصر و اخبارها، ص 295؛ معجم البلدان، ج 4، ص 25
قیسبن سعد والی امیرمؤمنان، امام علی علیه السلام بر مصر، پیام رساندند که با وی سر ستیز ندارند؛ اما از وی خواستند همچون دوره رسول خدا صلی الله علیه و آله، آنان را تا مشخص شدن سرانجام کار به حال خود واگذارد. «1» قیس بن سعد هنگامی که کارگزاری مصر را به محمدبن ابی بکر واگذاشت بدو سفارش کرد تا مدلجیان را به حال خود رها سازد، زیرا آنان برای وی مشکلساز نخواهند بود. «2» پلی به نام قنطره بنی مدلج در دمشق نیز نشان از حضور مدلجیان در منطقه شامات دارد. «3»
بنیمدلج در ناآرامیهای دوره مأمون (198- 218 ه. ق.) در اسکندریه مصر نقش برجستهای داشتند «4» و در نهایت سرکوب شدند. «5» آنان در دوره تسلط ترکان بر دستگاه خلافت، بر اثر فشارهای والیان ترک آن مناطق سر به شورش برداشتند. «6»
منابع
الاصابة فی تمییز الصحابه؛ اعلام الوری باعلام الهدی؛ الاغانی؛ الانساب؛ انساب الاشراف؛ البدایة و النهایه؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ جامعالبیان عن تأویل آی القرآن؛ جمهرة النسب؛ الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ثعالبی؛ سنن الدارمی؛ السنن الکبری؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ صحیح مسلم بشرح النووی؛ الطبقات الکبری؛ الغارات؛ غریب الحدیث؛ فتوح مصر و اخبارها؛ کتاب النسب؛ اللباب فی تهذیب الانساب؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ المجموع فی شرح المهذب؛ المحبر؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ مسند احمد بن حنبل؛ المصنف؛ المصنف فی الاحادیث و الآثار؛ معجمالبلدان؛ معجم قبائل العرب القدیمة والحدیثه؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع؛ المغازی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ المنمق فی اخبار قریش؛ الولاة و کتاب القضاة. (1)
. الغارات، ج 1، ص 212؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 551
(2). الولاة و کتاب القضاة، ص 27
(3). معجم البلدان، ج 5، ص 330
(4). الولاة و کتاب القضاة، ص 149-/ 153؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، 446
(5). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 446؛ الولاة و کتاب القضاة، ص 164
(6). الولاة و کتاب القضاة، ص 153