بنیهاشم
اشاره
بنیهاشم: تیرهای مشهور از قریش و از عرب عدنانی
آنان بر اثر سکونت در مجاورت کعبه از قریش بِطاح محسوب میشدند. «1» بنیهاشم فرزندان عمرو (هاشم) بن عبدمناف بن قُصَیّ بن کلاب جدّ دوم پیامبر بودند. «2»
بنی عبدشمس بن عبدمناف، بنی مطلّب بن عبدمناف و بنینوفل بن عبدمناف از تیرههای همعرض بنیهاشماند. «3»
اقدامات و جایگاه هاشم در میان قریش
در پی درگذشت عبدمناف، هاشم به همراه برادران خود نسبت به انحصاری بودن مناصب کعبه در دست بنیعبدالدار (عموزادگان خود) معترض شدند، از این رو با جمعآوری متّحدانی و بستن پیمان «حلف المطیّبین» در برابر پیمان «لعقة الدم» که میان بنیعبدالدار و متحدان آنان از جمله بنیمخزوم بسته شده بود مناصب سقایت (آب دادن به حاجیان) و رفادت (طعام دادن به حاجیان) و قیادت (فرماندهی و رهبری جنگها) را برای خود به دست آورند «4» (ظ بنی عبدمناف) که در آن میان سقایت و رفادت به هاشم سپرده شد «5» و قیادت نیز در دست برادرش عبدشمس ماند. «6»
هاشم هر ساله در اجرای مسئولیت رفادت خود به هنگام موسم حج قریش برای (1). المحبر، ص 167؛ مروج الذهب، ج 2، ص 63؛ معجمالبلدان، ج 1، ص 444
(2). المنمق، ص 21؛ النسب، ص 196؛ الطبقات، ابن خیاط، ص 37
(3). مروج الذهب، ج 2، ص 291- 292؛ المنمق، ص 21
(4). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 132؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 63
(5). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 63؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 252
(6). اخبار مکه، ج 1، ص 111
پذیرایی از زائران کعبه از مشارکت و کمکهای مالی خانوادههای قریش بهرهمند میشد. «1»
او همچنین با حفر چاه «سَجْله» «2» که با گسترده شدن فضای مسجدالحرام جزو محدوده مسجد قرار گرفت و همچنین چاه «بَذَّر» «3» در راستای منصب سقایت تلاش کرد تا در امر آبرسانی به حجگزاران تسهیل کند.
هاشم همچنین در کار بازرگانی توانست اولین کسی باشد که برای قریش ایلاف و پیمان نامه گرفت. او توانست در پی انعقاد پیمانهای بازرگانی با شام و نیز بستن پیمانهایی با قبایل حاضر در مسیر کاروانهای تجاری سفرهای تجاری قریش را به دو سفر تابستانی به سوی شام و زمستانی به سوی یمن و حبشه ارتقا دهد «4» و بدین شکل زمینه توسعه تجارت و فزونی ثروت در مکه و نیز گسترش ارتباطات با کشورهای همجوار را فراهم کند. به دنبال هاشم دیگر برادران او نیز معاهداتی را با شاهان سایر مناطق منعقد کردند. «5»
خداوند در سوره قریش به این پیمانها با عنوان «ایلاف» »
اشارهکرده است: «لِایلفِ قُرَیش* ایلفِهِم رِحلَةَ الشّتاءِ والصَّیف» . (قریش/ 106، 1- 2) شاید بر اثر همین ارتباطها بود که هاشم توانست در سال قحطی مکه که قریش دچار گرسنگی شده بودند با تهیه آرد و نان از شام «7» یا فلسطین «8» و درآمیختن آن با گوشت شتر با تهیه ترید و اطعام آن به مکیان لقب «هاشم» (تهیه کننده ترید) را برای خود به جا گذارد. «9»
مقام و منزلت عبدالمطلب در نزد قریش
برای هاشم 4 پسر به نامهای شیبه (عبدالمطّلب)، عمرو (ابوصیفی)، اسد و نضله، و 5 دختر به نامهای شفاء، رقیه، ضعیفه، خالدة و حنّة ذکر کردهاند «10» که در این میان (1). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 63- 64
(2). معجم البلدان، ج 3، ص 193؛ فتوح البلدان، ص 61؛ اخبار مکه، ج 1، ص 113
(3). فتوح البلدان، ص 61؛ معجم البلدان، ج 1، ص 361؛ اخبار مکه، ج 1، ص 113
(4). تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 242؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 62؛ المنمق، ص 42
(5). تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 244؛ المحبر، ص 163؛ المنمق، ص 44
(6). تفسیر قرطبی، ج 20، ص 139؛ مبهمات القرآن، ج 2، ص 745؛ مجمع البیان، ج 10، ص 829
(7). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 62
(8). تاریخ طبری، ج 2، ص 252؛ سبل الهدی، ج 1، ص 268
(9). البدء والتاریخ، ج 4، ص 111؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 62؛ التاریخ الکبیر، ج 1، ص 4
(10). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 65؛ البدایة والنهایه، ج 2، ص 201- 202؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج 1، ص 106
ماندگارترین و مؤثرترین نسل شیبه (عبدالمطلب) است. این در حالی است که برخی نسل عبدالمطلب را تنها نسل باقی مانده از فرزندان هاشم دانسته، بنیهاشم را با بنیعبدالمطلب مساوی میدانند «1» ، در حالیکه با وجود فرزندانی از نضله و عمرو بن هاشم «2» چنین ادعایی صحیح نیست.
شیبه که از ازدواج هاشم با سَلْمی دختر زید بن عمرو خزرجی از بنینجّار مستقر در مدینه به دنیا آمده بود با رحلت هاشم مدتی را به همراه مادر خود در یثرب و در نزد داییهای خود ساکن شد؛ ولی پس از مدتی مطّلب (عموی شیبه) او را به مکه آورد. «3»
بنابر روایت طبری شیبه، که با ورود به مکّه به عبدالمطّلب مشهور شده بود، در سالهای نخست اقامت در مکه با مشکلی مواجه شد، چرا که داراییهای پدرش هاشم پس از آنکه به وسیله عمویش مطلّب به او باز گردانده شد به دست دیگر عمویش نوفل تصاحب شد.
اگرچه این اموال در پی استمداد عبدالمطّلب از بنینجّار به او بازگردانده شد؛ ولی این امر موجب گردید که نوفل نیز در جبهه مخالفان بنیهاشم قرار گیرد. «4»
منابع برای عبدالمطلب به اختلاف 10 «5» یا 12 «6» پسر و 4 «7» یا 6 «8» دختر ذکر کردهاند که در این میان نسل عبدالمطلب به جز عبدالله از 4 پسرش یعنی حارث (فرزند بزرگ عبدالمطلب)، ابوطالب، عباس و ابولهب (عبدالعزی) ادامه یافت. «9» برخی از منابع به داستان نذر عبدالمطلب اشاره دارند و آوردهاند که وی نذر کرد که اگر خداوند به او (1). المنمق، ص 21؛ التبیان، ج 5، ص 123؛ مجمع البیان، ج 4، ص 836
(2). المنمق، ص 87؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 552؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 374
(3). تاریخ طبری، ج 1، ص 501
(4). تاریخ طبری، ج 2، ص 247- 249
(5). النسب، ص 196- 197؛ جمهرة انساب العرب، ص 15
(6). انساب الاشراف، ج 1، ص 96- 99؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 74- 75
(7). جمهرة انساب العرب، ص 15
(8). انساب الاشراف، ج 1، ص 96- 99؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 74- 75
(9). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 76؛ جمهرة انساب العرب، ص 15
10 پسر دهد یکی را قربانی کند. وقتی شمار پسران او به 13 رسید درصدد وفای به نذر برآمد و چون قرعه به نام عبدالله، کوچکترین پسر او افتاد، با وساطت قریش و توصیه ساحرهای نام عبدالله با 10 شتر قرعه زده شد. در پایان این داستان نام عبدالله را با 100 شتر قرعه زدند تا آنکه نام شتران درآمد. «1» این خبر که ابتدا آن را ابن اسحاق نقل کرده و برخی سیرهنویسان از او تبعیت کردهاند افزون بر تشویشی که در متن خود دارد حتی از سوی ابن اسحاق نیز با تردید نقل شده است. یعقوبی و مسعودی نیز هیچ ذکری از این داستان در آثار خود ندارند.
با رحلت مطّلب، مناصب سقایت و رفادت که پس از مرگ هاشم به او رسیده بود به عبدالمطلب سپرده شد و او توانست بهتر از هر زمانی آنها را اداره کند «2» و به فردی بیبدیل در قریش تبدیل گردد. «3» البته باید توجه داشت که این جایگاه عبدالمطلب پس از رحلت هاشم ابتدا مورد خلل واقع شد، زیرا میبینیم وی در حفر چاه زمزم به جای آنکه از سوی سران دیگر قبایل قریش یاری شود مورد تمسخر قرار گرفت. برخی از محققان این افول شأن عبدالمطلب را که در واقع رکن بنیهاشم بود نشئت گرفته از ضعف مالی تدریجی وی و بنیهاشم آنهم به علت تصدی مناصب پرهزینه رفادت و سقایت میدانند، در حالیکه در آن سو بنیامیه با دارا بودن منصب قیادت و اشتغال کامل به امر تجارت، موقعیت اجتماعی خود را ارتقا داده بودند. «4» از سوی دیگر در منابع نیز هیچ گزارشی از تجارت یا سفرهای تجاری عبدالمطلب به چشم نمیخورد و تنها در بحث مواجهه او با ابرهه از شتران او سخن به میان میآید، چنانکه در بحث سقایت او آمده است که عسل را با شیر شتران خود میآمیخت و به حاجیان میداد «5» ، از این رو میتوان جایگاه عبدالمطلب را پس از رحلت مطّلب متأثر از شأن رفیع جدش قصی و پدرش هاشم دانست؛ اما به تدریج با اقدامهای عبدالمطلب این جایگاه رشد بسیاری کرد که حفر چاه زمزم در این میان نقش بسیاری ایفا کرد. حفر این چاه که در راستای منصب سقایت او صورت گرفت برای حجاج از اهمیت فراوان برخوردار بود، زیرا به حج گزاران این امکان را میداد که پس از سالها از چاه حضرت اسماعیل آب بنوشند، از همین روست که پس از آن بنی عبدمناف و از آن (1). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 71- 72؛ السیر والمغازی، ص 32
(2). المحبر، ص 165- 166؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 337
(3). تاریخ طبری، ج 1، ص 503
(4). تاریخ صدر اسلام، ص 96
(5). اخبار مکه، ج 1، ص 113- 114
جمله بنیهاشم بر سایر قریش فخر میفروختند و سقایت از این چاه را برای خود افتخاری بزرگ تلقی میکردند. «1»
موقعیت عبدالمطلب در نزد قریش و حجگزاران سراسر شبه جزیره عربستان در پی هجوم سپاه ابرهه به مکّه فزونی یافت، زیرا او بر اثر جایگاه ویژهاش در نزد قریش به عنوان نماینده مکیان در نزد ابرهه حاضر گردید. برخورد عبدالمطلب با ابرهه و سپس هدایت مکیان به کوههای اطراف و حفظ جان آنان از گزند سپاه ابرهه موجب گردید که قریش عبدالمطلب را در این رخداد، «ابراهیم ثانی» لقب دهند. «2»
این جایگاه رفیع پس از آن در حوادثی نیز ظهور بیشتری یافت که در این میان میتوان به حضور عبدالمطلب در دربار سیف بن ذی یَزَن حاکم حِمْیَرِی که توانسته بود با حمایت دربار ایران در حدود سالهای 575 میلادی بر حاکمان حبشی یمن غالب گردد اشاره کرد.
در این مهمانی عبدالمطلب مورد تکریم و احترام فراوان سیف قرار گرفت، به نحوی که شگفتی همگان را برانگیخت. «3» با رحلت عبدالمطلب تلاش قریش در بزرگداشت او و صرف هزینههای فراوان در تشییع و تعزیت او مورد توجه برخی از مورخان قرار گرفته است. «4»
بنیهاشم، تیرهها و قبایل رقیب و همپیمان
با توجه به جایگاه قریش در میان عرب شبه جزیره، رقابت میان تیرههای قریش نیز از اهمیتی خاص برخوردار بود، از این رو هر یک از این تیرهها تلاش میکردند تا از هر طریق ممکن با پیشی گرفتن از رقبا، ریاست و جایگاه ممتازی را در میان قبایل متعدد قریش به دست آورند. گزارشهای متعدد از حسادتها و کینهورزیهای فرزندان عبدشمس (عموزادگان بنیهاشم) نسبت به فرزندان هاشم از همین امر حکایت دارد.
بر پایه برخی از این گزارشها بر اثر رشد جایگاه و منزلت هاشم در میان عرب و به ویژه (1). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 150- 151
(2). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 11؛ العدد القویه، ص 136
(3). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 12؛ السیرةالنبویه، ابن کثیر، ج 1، ص 334؛ المنمق، ص 427- 428
(4). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 13
سران و رؤسای تیرههای قریش، امیة بن عبدشمس نسبت به او حسادت ورزید و تلاش کرد تا با اقدامهایی مشابه اقدامات هاشم برای خود منزلتی در میان قریش کسب کند؛ ولی ناکامی او در این امر که با شماتت قریش نیز همراه بود او را برانگیخت تا با طرح منافرت با هاشم به داوری حَکَمی میان خود و هاشم گردن نهد. نتیجه آن شد که امیه با حکم کاهنی از بنیخزاعه به مدت 10 سال به شام تبعید شد. «1» این در حالی است که برخی از محققان با غیر معقول دانستن چنین منازعهای عدم نقل چنین گزارشی از سوی یعقوبی، مسعودی و ابن هشام را دلیلی بر غیر واقعی بودن آن دانستهاند. «2»
مشابه چنین گزارشی نیز در خصوص عبدالمطلب و حرب بن امیه (پدر ابوسفیان) نقل شده است. «3»
با رحلت عبدالمطلب و افول جایگاه بنیهاشم که عمدتاً برگرفته از ضعف شدید مالی بنیهاشم بود دیگر گزارشی از این منافرتها و قضاوتها در منابع دیده نمیشود. تنها با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله است که بر اثر حمایت ابوطالب و بنیهاشم از آن حضرت و رشد مجدّد بنیهاشم رقابتها و درگیریهای متعددی از سوی رقبای بنیهاشم به سرکردگی بنیمخزوم و سپس بنیامیه با آنان گزارش شده است. این امر به یقین برگرفته از دیدگاه این افراد در خصوص نبوت و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله بود، زیرا از منظر این افراد بعثت پیامبری از بنیهاشم مقولهای جدای از رقابتهای قبیلهای نبود و آن را بهانهای برای حکومت کردن بنیهاشم و حاصل بازیگری آنان میدانستند «4» ، از این رو تلاش میکردند تا با انکار نبوت و رویارویی با پیروان آن حضرت مانع رشد منزلت بنیهاشم گردند. این دیدگاه پس از پیامبر خود را حتی در نزد صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله در قالب مخالفت با خلافت علی علیه السلام آشکار ساخت؛ بسیاری از مخالفان خلافت آن حضرت، خلافت او را به معنای ادامه حکومت بنیهاشم بر عرب میدانستند، چنانکه عمر در گفت و گو با علی علیه السلام و همچنین عباس بن عبدالمطلب عنوان میکرد که عرب نمیپذیرد که نبوت و خلافت با هم در یک خاندان جمع گردد. «5» مثلث (1). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 62؛ تاریخ طبری، ج 1، ص 504- 505؛ المنمق، ص 99
(2). تاریخ صدر اسلام، ص 95
(3). المنمق، ص 364؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 71؛ النزاع والتخاصم، ص 49
(4). تاریخ طبری، ج 5، ص 623؛ النزاع والتخاصم، ص 56؛ الأغانی، ج 6، ص 360- 365
(5). المراجعات، ص 350؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 577؛ شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 147
اتحاد ابوبکر، عمر و ابوعبیده «1» که هیچ یک از بنی عبدمناف و آل قصیّ نبودند و میکوشیدند تا خلافت را بین خود دست به دست بگردانند با همین دیدگاه شکل گرفت.
در این میان بنیامیه بیش از دیگران در برابر بنیهاشم قرار میگرفت. اینان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله نیز رقابتها و حسادتهای خود را با بنیهاشم به هر بهانهای آشکار میساختند.
بهانه کردن مرگ عثمان و راهاندازی نبرد صفین در زمان معاویه و همچنین فشار بر حسین بن علی علیه السلام و بنیهاشم برای گرفتن بیعت با یزید «2» که در نهایت به حادثه عاشورا انجامید از بزرگترین مصادیق رویارویی بنیامیه با بنیهاشم است. سخنان مروان با حسین بن علی علیه السلام در جریان بیعت گرفتن از حضرت «3» و همچنین گفتار یزید پس از شهادت امام علیه السلام «4» مؤید این دیدگاه است.
همچنین بنیامیه تلاش کردند تا در مقاطعی جایگاه و نقش خود را در اسلام همسطح بنیهاشم معرفی کنند. این در حالی است که حسکانی بنابر روایتی از ابن عباس در تفسیر آیه 9 زمر/ 39: «هَل یَستَوِی الَّذینَ یعلَمونَ والَّذینَ لا یَعلَمونَ» آورده است که مراد از «الَّذینَ یعلَمون» بنیهاشم و مراد از «الَّذینَ لا یَعلَمون» بنیامیهاند. «5» در این میان، بسیاری از منابع تفسیری بر پایه روایاتی از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام مراد از «الَّذینَ یعلَمون» را ائمه شیعه میدانند.»
نامه حضرت علی علیه السلام خطاب به معاویه بیانگر همین نیّت و اقدام بنیامیه در اثبات نقشی همپای بنیهاشم در رشد و تثبیت اسلام است. حضرت در این نامه چنین مینگارد: شما چگونه با ما برابرید در حالی که پیامبر از ماست و … سید (1). تاریخ طبری، ج 2، ص 242؛ الامامة والسیاسه، ج 1، ص 23؛ اسدالغابه، ج 3، ص 85
(2). الفتوح، ج 5، ص 25؛ اللهوف، ص 18
(3). اللهوف، ص 18؛ الفتوح، ج 5، ص 25؛ مثیرالاحزان، ص 14- 15
(4). تاریخ طبری، ج 5، ص 623
(5). شواهد التنزیل، ج 2، ص 175
(6). جامعالبیان، مج 12، ج 23، ص 241؛ التبیان، ج 9، ص 13؛ مجمعالبیان، ج 8، ص 767
جوانان بهشت از ما و کودکان آتش (فرزندان مروان بن حکم که پیامبر صلی الله علیه و آله، در دوران کودکیِ آنان با تعبیر «صبیة النار» از کافر شدن آنان در آینده خبر داده بود «1» ) از شما، بهترین زن عالم (حضرت فاطمه علیها السلام) از ما و حمالة الحطب (همسر ابولهب که طبق فرموده خداوند به آتش افروز ملقب گردید) (مسد/ 111، 4) از شماست. «2»
همچنین برخی از مفسران آیه 21 جاثیه/ 45 را نیز در ارتباط با همین تصور ناصحیح بنیامیه در برابر بنیهاشم میدانند و این آیه را در شأن بنیهاشم و بنیامیّه دانستهاند. «3» در این آیه خداوند گمان بدکاران را که میپنداشتند با اهل ایمان برابر و هم سطحاند باطل و مردود میشمارد و حیات و مرگ بدکاران را متفاوت از مؤمنان میداند: «ام حَسِبَ الَّذینَ اجتَرَحوا السَّیّاتِ ان نَجعَلَهُم کالَّذینَ ءامَنوا و عَمِلوا الصلِحتِ سَواءً مَحیاهُم و مَماتُهُم ساءَ ما یَحکُمون» . (ظ بنیامیه)
منابع همچنین از بنیعبدالدار و بنیمخزوم به عنوان دیگر تیرههای رقیب بنیهاشم که (پس از بنیامیه) در دشمنی گوی سبقت را از سایرین ربوده بودند نام بردهاند. بنیعبدالدار که نخستین نزاع خود را با هاشم بن عبدمناف در جریان تصدی مناصب مکه داشت با بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله در کنار بنیامیه قرار گرفت. «4» از نضربن حارث بن کلده به عنوان سرسختترین دشمن پیامبر نام بردهاند. وی در نبرد بدر اسیر و به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله کشته شد «5» ؛ همچنین کشته شدن 11 تن از پرچمداران بنیعبدالدار در نبرد احد «6» تأییدی بر دشمنی سرکردگان این تیره با پیامبر صلی الله علیه و آله و بنیهاشم است. (ظ بنی عبدالدار)
بنیمخزوم نیز با توجه به جایگاه اشرافیت ابوجهل و ریاست او بر مکّه، بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله از بنیهاشم را خطری برای شرافت و جایگاه خود میدیدند. اینان در گذشته در جریان نزاع بنیعبدالدار و بنی عبدمناف در کنار بنی عبدالدار و در گروه «احلاف» قرار داشتند «7» و با آغاز دعوت علنی حضرت نیز در رأس مخالفان پیامبر قرار گرفتند. اصرار ابوجهل در برخورد با مسلمانان در جریان حرکت سپاه مشرکان مکه به سوی مدینه به رغم دریافت نامه ابوسفیان مبنی بر انصراف سپاه مکه از رویارویی با مسلمانان «8» ، مؤیّد (1). شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 197
(2). نهج البلاغه، نامه 28
(3). البرهان، ج 5، ص 29؛ شواهدالتنزیل، ج 2، ص 238؛ تأویل آیات الظاهره، ص 559
(4). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 63؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج 1، ص 132
(5). اسدالغابه، ج 5، ص 17؛ العلل، ج 3، ص 419؛ الثقات، ج 1، ص 180
(6). السیرةالنبویه، ابن هشام، ج 3، ص 128
(7). تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 248؛ المحبر، ص 166
(8). السیرةالنبویه، ابن هشام، ج 2، ص 450؛ الثقات، ج 1، ص 156؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 28
شدت عکسالعمل بنیمخزوم در برابر بنی هاشم و اسلام است. کشته شدن بزرگان این تیره در جنگ بدر همچون ابوجهل «1» و برادرش عاص بن هشام «2» بر کینه آنان نسبت به بنیهاشم افزود. (ظ بنی مخزوم)
در سوی دیگر این منازعات و رقابتها، از تیرههایی نیز به عنوان متحدان و همپیمانان بنیهاشم نام برده شده است که در این میان باید از تیره بنومطّلب بن عبدمناف به عنوان بزرگترین و محبوبترین متحد بنیهاشم نام برد. اینان به همراهی تیرههایی چون بنی زهرة بن کلاب، بنیتیم بن مُرّة بنی حارث بن فهر و بنی اسد بن عبدالعزّی در حلف المطیّبین در کنار هاشم و بنی عبدمناف و در مقابل بنیعبدالدار قرار داشتند. «3» سپس در پیمانِ حلف الفضول که به رهبری زبیر بن عبدالمطّلب در منزل عبدالله بن جدعان بسته شد برای حمایت از مظلوم با بنیهاشم هم قسم شدند. «4»
پس از ظهور اسلام نیز بنیمطّلب در بسیاری از صحنهها دوشادوش بنیهاشم به حمایت از پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند. حضور در شعب ابی طالب و تحمّل سه سال سختی و مرارت در کنار بنیهاشم از بزرگترین نمونههای اتحاد بنیمطلّب با بنیهاشم است «5» و از همین روست که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله میخواست سهم ذیالقربی را از خیبر بین بنیهاشم قسمت کند به بنیمطّلب نیز سهمی داد و چون این عمل مورد اعتراض جبیر بن مطعم و عثمان بن عفان قرار گرفت و آنان برای خود نیز سهمی از ذیالقربی طلب کردند پیامبر بنیمطّلب را یار و همراه خود در جاهلیت و اسلام معرفی کرد و آنان را با بنیهاشم یکی دانست. «6» (1)
. السیرةالنبویه، ابن هشام، ج 2، ص 710؛ الاعلام، ج 5، ص 87؛ الفصول العشره، ص 64
(2). المنمق، ص 365؛ الثقات، ج 1، ص 171؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 2، ص 708
(3). المحبر، ص 166؛ المنمق، ص 189- 190
(4). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 17؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 103؛ المحبر، ص 167؛ المنمق، ص 53
(5). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 163- 164؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 31؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 9
(6). صحیح البخاری، ج 4، ص 68؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 325
از خزاعه نیز به عنوان دیگر متحد بنیهاشم یاد میشود. برخی منابع از همراهی خزاعه با عبدالمطلب و همپیمانی با او پس از جریان کشاکش عبدالمطلب و نوفل بن عبدمناف خبر دادهاند. «1» ابن سعد در خصوص پیمان خزاعه و عبدالمطلب آورده که این پیمان که با هدف همیاری و نصرت یکدیگر در دارالندوه بسته شد با حضور 7 تن از فرزندان عبدالمطلب و همچنین ارقم بن نضلة بن هاشم و ضحاک و عمرو فرزندان ابی صیفی بن هاشم (برادر زادگان عبدالمطلب) بوده و عبدالمطلب پیمان نامه را بر کعبه آویخت. «2» اگر اختلاف عبدالمطلب و نوفل را در سنین کودکی عبدالمطلب بدانیم (چنانکه از گفتار طبری نیز برمیآید) گزارش ابن سعد را نمیتوان مربوط به این درگیری دانست، زیرا در گزارش او از حضور فرزندان عبدالمطلب در پیمان سخن به میان آمده است، از این رو باید این پیمان را پیمانی مجزّا از پیمان مورد نظر طبری دانست.
صفات و ویژگیهای بنیهاشم
دوری هاشم و عبدالمطلب از بتپرستی و دیگر ناپاکیهای آن روزگار مورد تأکید برخی از منابع است «3» تا جایی که برخی به استناد درخواست حضرت ابراهیم از خداوند برای دوری فرزندانش از عبادت بتها که در آیه «و اذ قالَ ابرهیمُ رَبّ اجعَل هذا البَلَدَ ءامِنًا واجنُبنی وبَنِیَّ ان نَعبُدَ الاصنام» (ابراهیم/ 14، 35) بدان تصریح شده، هاشم را از پرستش بت بری میدانند و عدم وجود هرگونه گزارشی از بتپرستی هاشم را مؤیّدی بر ادّعای خود قلمداد میکنند «4» ؛ همچنین برخی از مفسران آیه «و نَزَعنا ما فی صُدورِهِم مِن غِلٍّ اخونًا … » (حجر/ 15، 47) را با هدف بالا بردن جایگاه تیرههای منسوب به خلفا در شأن بنیهاشم و تیرههایی چون بنیتیم بن مره و بنیعدی دانستهاند «5» ، در حالی که بسیاری از مفسران این آیه را در خصوص پرهیزگاران، مؤمنان و اهل بهشت میدانند «6» ؛ همچنین وجود صفات پسندیدهای چون جود و بخشش، دوری از رذایل و زشتیها و (1). تاریخ طبری، ج 2، ص 247- 249
(2). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 69
(3). المنمق، ص 53؛ القول الجازم، ص 156
(4). القول الجازم، ص 156
(5). شواهد التنزیل، ج 1، ص 415؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 84؛ فتح القدیر، ج 3، ص 136
(6). جامعالبیان، مج 8، ج 14، ص 48؛ التبیان، ج 6، ص 339؛ مجمع البیان، ج 6، ص 520
جوانمردی برای فرزندان هاشم و عبدالمطلب (بنیهاشم و بنیعبدالمطلب) نیز در گزارشها دیده میشود. «1» پیمان حلف الفضول (که در آن بنیهاشم به همراه بنوزهره، بنوتمیم و بنومطّلب متعهد شدند که از مظلوم تا ستاندن حقش دفاع کنند، اگرچه آن مظلوم در مکه غریب یا بنده باشد) نمونهای گویا از فتوت و جوانمردی بنیهاشم و بنیعبدالمطلب است. «2»
همچنین برخی از مفسران در خصوص آیه «لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَی المُؤمِنینَ اذ بَعَثَ فیهِم رَسولًا مِن انفُسِهِم» (آلعمران/ 3، 164) با استناد به قرائت ضحاک و ابوجوزاء «انفُسِهِم» را به فتح فاء «انْفَسِهم» که به معنای شریفترین مردم است خواندهاند «3» که این امر خود بیانگر شرافت و عظمت بنیهاشم و بنیعبدالمطلب است. ضمن آنکه قرطبی چنین قرائتی را در خصوص «أنفسکم» در آیه 128 توبه/ 9 نیز مورد استناد قرار داده و آن را به شرافت بنیهاشم تفسیر کرده است «4» : «لَقَد جاءَکُم رَسولٌ مِن انفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم … » (به یقین رسولی از شریفترین مردمان شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است … ). در صورتی که چنین قرائتی در این دو آیه صحیح باشد باید این آیات را دلیلی بر شرافت بنیهاشم و بنیعبدالمطلب دانست.
ثعلبی نیز تلاش کرده با دور کردن بنیهاشم از گناه و پلیدی، مراد از «اهلالبیت» را در آیه « … انَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرّجسَ اهلَ البَیتِ و یُطَهّرَکُم تَطهیرا/ خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد» (احزاب/ 33، 33) بنیهاشم معرفی کند «5» و این در حالی است که به اعتقاد مفسران شیعه و برپایه روایات بسیاری از مفسران سنی مراد از «اهل البیت» مذکور در آیه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام هستند. «6» (1)
. کنزالدرر، ج 4، ص 53؛ القول الجازم، ص 157؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 75
(2). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 103؛ الاغانی، ج 17، ص 290؛ المحبر، ص 167
(3). زادالمسیر، ج 1، ص 494؛ تفسیر قرطبی، ج 4، ص 169
(4). تفسیر قرطبی، ج 8، ص 191
(5). تفسیر قرطبی، ج 14، ص 119
(6). جامع البیان، مج 14، ج 22، ص 9، 11؛ احکام القرآن، ج 3، ص 529؛ الصافی، ج 1، ص 463؛ ج 4، ص 187
ابن عباس 7 صفت را برای بنیعبدالمطلب نام برده است که عبارتاند از: جمال، سخنوری، بخشش و جوانمردی، شجاعت، علم، صبر و بردباری و گرامی داشتن زنان. «1»
ابنحبیب بغدادی به نقل از کلبی آورده که از علی علیه السلام نیز در خصوص بنیهاشم و بنیامیه پرسیدند. حضرت فرمود که بنیهاشم زیبا، سخنور و جوانمرد هستند. «2»
بنیهاشم و ظهور اسلام
با بعثت پیامبر از میان بنیهاشم، عکس العملهای متفاوتی از سوی بنیهاشم نسبت به دین جدید گزارش شده است؛ شمار اندکی از آنان با پذیرفتن اسلام در زمره یاران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله درآمدند که در این میان برخی همچون ابوطالب از اظهار اسلام خودداری میکردند تا بدین شکل بتوانند در حمایت از پیامبر گامهای مؤثرتری بردارند. برخی از هاشمیان نیز به دشمنی و رویارویی شدید با حضرت برخاسته، در این راه از هیچ اقدامی فروگذار نکردند؛ ابولهب عموی پیامبر «3» و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب که به هجو پیامبر میپرداخت «4» از جمله این افرادند. در کنار این دو گروه، بسیاری از بنیهاشم بدون قبول اسلام گاه بر پایه روابط قبیلگی به حمایت از آن حضرت میپرداختند، چنان که قمی در تفسیر خود در خصوص آیه «و هُم یَنهَونَ عَنهُ و یَنَونَ عَنه/ و آنان (کافران) مردم رااز وی (پیامبر صلی الله علیه و آله) بازمیدارند و خود از او دور میشوند» (انعام/ 6، 26) آورده که بنیهاشم در عین حالی که به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان نیاورده بودند، از آن حضرت حمایت کرده، مخالفان قریشی را از آن حضرت دور میکردند. «5» این در حالی است که برخی از مفسران خطاب این آیه را به کافران دانسته و در توضیح و تفسیر آن آوردهاند که کفار قریش مردم را از پیروی پیامبر بازمیداشتند و آنها را از نزدیکی با آن حضرت دور میکردند. «6» در این میان برخی از بنیهاشم نیز با اتخاذ موضع بیطرفانه به اکراه در صف (1). ذخائر العقبی، ص 15؛ القول الجازم، ص 157
(2). المنمق، ص 41
(3). المنمق، ص 386؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 351؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 24
(4). عیون الاثر، ج 2، ص 74؛ السیر الکبیر، ج 1، ص 118؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 17
(5). تفسیر قمی، ج 1، ص 224؛ الصافی، ج 2، ص 114؛ نورالثقلین، ج 1، ص 709
(6). جامعالبیان، مج 5، ج 7، ص 227؛ التبیان، ج 4، ص 106؛ مجمع البیان، ج 4، ص 444
اعلام قرآن، ج3، ص: 503
مخالفان آن حضرت قرار میگرفتند، در هر حال طبق آنچه که از منابع به دست میآید بسیاری از بنیهاشم در سالهای پس از هجرت و به ویژه در فتح مکه مسلمان شدند، چنانکه عقیل بن ابی طالب قبل از حدیبیه «1» یا در سال هشتم «2» ، ابوسفیان بن حارث در فتح مکه «3» ، نوفل بن حارث در ایام خندق «4» ، عباس بن عبدالمطلب نیز به اختلاف قبل از بدر «5» یا پیش از فتح خیبر «6» مسلمان شدند. برخی نیز همچون ابولهب «7» ، عتبة بن ابیلهب «8» و طالب بن ابی طالب «9» کافر مردند و به آن حضرت ایمان نیاوردند، گرچه برخی معتقدند که طالب به پیامبر ایمان آورد. «10»
با نزول آیه «و انذِر عَشیرَتَکَ الاقرَبین … » (شعراء/ 26، 214) دعوت علنی پیامبر صلی الله علیه و آله از میان بنیهاشم آغاز و علی علیه السلام از سوی آن حضرت مأمور دعوت از بنیهاشم و بنیعبدالمطلب شد. «11» پس 40 تن از مردان آنان در خانه ابوطالب جمع شدند. این اجتماع که نخستین نشست آن با سخنان ابولهب ناتمام ماند در جلسه دوم با سخنان پیامبر و اعلان رسالت خود و همچنین تعیین علی علیه السلام به عنوان وصیّ و وزیر پیامبر صلی الله علیه و آله پایان یافت. «12» (1). ذخائر العقبی، ص 222؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 226
(2). الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 43؛ تاریخ دمشق، ج 41، ص 4؛ الاصابه، ج 3، ص 511
(3). ذخائر العقبی، ص 241
(4). ذخائر العقبی، ص 243؛ الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 17؛ اسدالغابه، ج 5، ص 46
(5). الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 31؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 98؛ تهذیب الکمال، ج 14، ص 227
(6). ذخائرالعقبی، ص 191
(7). التنبیه و الاشراف، ص 206؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 46؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 2، ص 474
(8). البدایة والنهایه، ج 6، ص 294؛ الاستغاثه، ج 1، ص 65؛ ذخایر العقبی، ص 249
(9). عیون الاثر، ج 2، ص 361؛ ذخائر العقبی، ص 249
(10). الŘ̘ϙɘ̠ص 318
(11). جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 148؛ مجمع البیان، ج 7، ص 322؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 363
(12). السیر والمغازی، ص 146؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 322؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 363
اعلام قرآن، ج3، ص: 504
(ظ بیعت عشیره) این در حالی است که برخی منابع تفسیری بیم دادن پیامبر به فاطمه علیها السلام و صفیه دختر عبدالمطلب و همچنین انذار قریش به طور عموم بر کوه صفا یا در مکانهای دیگر را از اقدامهای آن حضرت پس از نزول این آیه میدانند «1» که در یک جمعبندی کلی میتوان همه این گزارشها را اقدامهایی از سوی حضرت پس از نزول آیه انذار دانست. با تعیین علی علیه السلام به عنوان فردی که از این پس بنیهاشم باید گوش به فرمان او باشند آن حضرت مورد سخره گروهی از بنیهاشم قرار گرفت. برخی نزول آیه 29 مطفّفین/ 83 را در این خصوص میدانند «2» : «انَّ الَّذینَ اجرَموا کانوا مِنَ الَّذینَ ءامَنوا یَضحَکون/ همانا کافران به کسانی که ایمان آوردهاند میخندند» . البته برخی نیز این آیه را در خصوص منافقانی میدانند که به تمسخر علی علیه السلام میپرداختند. «3»
آشکار شدن دعوت پیامبر و حمایت همه جانبه بنیهاشم و بنیمطلب به رهبری ابوطالب از حضرت، مشرکان مکه به ویژه سرکرده تیرههای رقیب و مخالف بنیهاشم (ابوسفیان رهبر بنیامیه و ابوجهل رئیس بنیمخزوم) را به جبههگیری در برابر پیامبر واداشت. نگرانی و حسادت مخالفان از رشد دوباره جایگاه و موقعیت بنیهاشم در میان قریش و سایر قبایل عرب را که در واقع با رحلت هاشم رو به افول گذارده و در پی رحلت عبدالمطلب بر شدت آن افزوده شده بود میتوان از عوامل مهم این مخالفتها و جبههگیریها دانست.
برخی از مفسران در خصوص آیه «و لَو نَشاءُ لَجَعَلنا مِنکُم مَلکَةً فِیالارضِ یَخلُفون/ و هرگاه بخواهیم به جای شما در زمین فرشتگانی قرار میدهیم که جانشین (شما) گردند» (زخرف/ 43، 60) با تطبیق ضمیر «کُم» در آیه بر بنی هاشم، آن را در شأن و تأیید حکومت بنیهاشم دانسته و گزارش دادهاند که چون حارث بن عمرو فهری از نزول این آیه در شأن بنیهاشم آگاه شد گفت که اگر این آیه حق است و بنیهاشم همچون پادشاهان یکی پس از دیگری حکومت بر عرب را به ارث میبرند، پس بر ما از آسمان سنگ یا عذاب دردناک ببارد. «4»
در هر حال با آغاز جبههگیری قبایل مشرک در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله و شکست گفت و گوهای آنان با ابوطالب برای پایان دادن به فعالیتهای محمد صلی الله علیه و آله یا توقّف حمایت بنیهاشم و بنیمطّلب از پیامبر، فشار مشرکان بر مسلمانان بیدفاع با هدف پراکندن آنان از اطراف آن حضرت افزایش یافت. در این میان برخی از مفسران با استناد به روایتی از (1). جامعالبیان، مج 11، ج 19، ص 144- 146؛ زادالمسیر، ج 6، ص 147؛ تفسیر قرطبی، ج 13، ص 97
(2). شواهد التنزیل، ج 2، ص 426؛ الارشاد، ص 25
(3). تفسیر فرات الکوفی، ص 546؛ مجمع البیان، ج 10، ص 693؛ الصافی، ج 5، ص 302
(4). الکافی، ج 8، ص 57؛ الصافی، ج 2، ص 299؛ نورالثقلین، ج 2، ص 531
ابن عباس و توسعه در مصداق «القربی» در آیه «قُل لا اسَلُکُم عَلَیهِ اجرًا الَّا المَوَدَّةَ فِیالقُربی (شوری/ 42، 23) تلاش کردهاند تا این آیه را در خصوص توصیه پیامبر به قریش و بنیهاشم معرفی کنند «1» ؛ توصیه به اینکه اگر هم به او ایمان نمیآورند دست کم قرابت و نزدیکی با او را مورد توجه قرار دهند و از آزار و اذیت او دست برداشته، حمایتش کنند. «2» این در حالی است که بنابر برخی روایات نقل شده از ابن عباس، سعید بن جبیر و … این آیه خطاب به مؤمنان بوده، مراد از «القربی» نیز اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی علی و فاطمه و فرزندان او هستند. «3» پیامبر صلی الله علیه و آله نیز تلاش کرد تا با فراهم کردن زمینه مهاجرت گروهی از مسلمانان به حبشه از این فشارها بکاهد. حضور برخی از بنیهاشم چون رقیه «4» (دختر پیامبر) و جعفر بن ابیطالب (رهبر مهاجران) به همراه همسرش اسماء بنت عمیس «5» در این مهاجرت گزارش شده است. این در حالی بود که رشد روزافزون اسلام در مکه به ویژه در پی اسلام حمزة بن عبدالمطلب از یک سو و همچنین بازگشت نافرجام فرستادگان مشرکان از حبشه از سوی دیگر شکستی برای آنان در برابر پیامبر و مسلمانان تلقی میشد، از این رو وقتی با خودداری بنیهاشم از تحویل پیامبر روبهرو شدند با هم پیمان بستند که با تحریم هرگونه ارتباط با بنیهاشم و بنی مطّلب ضمن به شکست کشاندن مدعیان دین جدید، رقیب دیرین خود را نیز از صحنه رقابت خارج کنند. «6» ابوطالب نیز با فراخوانی مردان بنیهاشم از کافر و مسلمان، «7» آنان را به کعبه، حرم، رکن و مقام سوگند و بر حفاظت از پیامبر در شعب ابی طالب فرمان داد. «8» آنان نیز به همراه بنومطّلب همگی (جز ابولهب «9» و ابوسفیان بن حارث «10» ) وارد شعب شدند. ابناسحاق و برخی از مورخان اشعار (1). جامع البیان، مج 13، ج 25، ص 30- 32
(2). جامع البیان، مج 13، ج 25، ص 31؛ احکام القرآن، ج 3، ص 572؛ تفسیر القرآن، ج 3، ص 191
(3). جامع البیان، مج 13، ج 25، ص 33- 34؛ مجمع البیان، ج 9، ص 43؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 189
(4). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 4، ص 368؛ المحبر، ص 53؛ تاریخ طبری، ج 1، ص 546
(5). السیر والمغازی، ص 226؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 323؛ الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 24
(6). السیر والمغازی، ص 161؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 31؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 163
(7). دلائل النبوه، ج 2، ص 311؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 9
(8). اعلام الوری، ج 1، ص 125
(9). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 351؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 163؛ مناقب، ج 1، ص 94
(10). المغازی، ج 2، ص 806؛ مناقب، ج 1، ص 94
بسیاری را از ابوطالب در تحریک بنیهاشم در روزهای بحرانی دعوت پیامبر نقل کردهاند. «1» منابع در بیان شدت فشار بر بنیهاشم در شعب ابیطالب گفتهاند که صدای گریه کودکان گرسنه بنیهاشم شبها خواب راحت را بر قریشیان سخت کرده بود. «2» شکست محاصره سه ساله بنیهاشم اگرچه در حدّ خود نقطه عطفی در مسیر مقاومت مسلمانان در برابر فشارهای مشرکان محسوب میشد؛ امّا با رحلت ابوطالب (سال دهم بعثت) به عنوان بزرگترین حامی پیامبر صلی الله علیه و آله این موفقیت کمرنگ شد و فشار قریش نیز بر پیامبر صلی الله علیه و آله شدت یافت. «3»
از این پس به نظر میرسد که سران بنیهاشم همچون گذشته از پیامبر صلی الله علیه و آله حمایت نمیکردند تا آنجا که پیامبر در بازگشت از طائف با حمایت مطعمبن عدی «4» از فرزندان نوفلبن عبدمناف وارد مکه شد.
با هجرت پیامبر به مدینه برخی از بنیهاشم همچون حمزه و علی نیز هجرت به مدینه را بر ادامه حضور در مکه ترجیح دادند؛ ولی عمده بنیهاشم در مکّه همچنان ساکن بودند.
شماری از این افراد حتی به اجبار در جنگ بدر نیز در سپاه مشرکان حاضر شدند که در آن میان طالب بن ابی طالب (برادر علی علیه السلام) در بین راه از همراهی مشرکان دست کشید و به مکه بازگشت «5» ؛ ولی برخی چون عباس بن عبدالمطلب، عقیل بن ابی طالب، نوفل بن حارث و عتبه از بنیفهر که همپیمان بنیهاشم بود در جنگ شرکت کردند و توسط مسلمانان به اسارت درآمدند. «6» پیامبر که پیش از شروع جنگ مسلمانان را از (1). السیر والمغازی، ص 148- 149؛ مناقب، ج 1، ص 94- 95
(2). السیر والمغازی، ص 160؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 163
(3). الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 164؛ الثقات، ج 1، ص 57
(4). تاریخ طبری، ج 1، ص 555؛ الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 165؛ الاعلام، ج 7، ص 252
(5). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 2، ص 619؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 29؛ الاغانی، ج 4، ص 186
(6). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 3، 7؛ السیر والمغازی، ج 1، ص 138؛ عیون الاثر، ج 1، ص 333
حضور اجباری برخی از بنیهاشم در سپاه مشرکان آگاه کرده بود آنان را از کشتن این گروه برحذر داشت. با پایان یافتن جنگ و آزادی اسیران مشرک، اسرای هاشمی (عباس، عقیل و نوفل) مدت کوتاهی در مدینه در نزد آن حضرت ماندند. «1»
از سوی دیگر در این جنگ در جبهه مسلمانان همان تعداد اندک از مهاجران بنیهاشم در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله جنگیدند. ابن هشام از حمزه و علی علیه السلام به همراه برخی از موالی و همپیمانان بنیهاشم یاد میکند. «2» اینان در سایر جنگها نیز پیامبر را همراهی کردند.
شهادت حمزه در احد در سال سوم هجرت «3» ، جعفربن ابی طالب در موته در سال هشتم «4» ، ایمن بن ام ایمن از موالی بنیهاشم در حنین در سال هشتم «5» ، حضور علی بن ابیطالب در تمامی غزوات پیامبر (جز تبوک که به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله، در مدینه باقی ماند)، پایداری و دفاع 9 یا 10 تن از بنیهاشم در حنین از پیامبر صلی الله علیه و آله همگی از حمایت و همراهی گروههایی از بنیهاشم از حضرت رسول صلی الله علیه و آله حکایت دارد. منابع از علی بن ابیطالب؛ عباس بن عبدالمطلب و پسرش فضل، ابوسفیان، نوفل و ربیعه (3 فرزند حارث بن عبدالمطلب)، عتبه و معتّب فرزندان ابولهب و ایمن بن ام ایمن به عنوان هاشمیانی که تا آخرین لحظه در حنین به دفاع از پیامبر پرداختند یاد میکنند. «6» برخی منابع شیعی آیات 25- 26 توبه/ 9 را در شأن این افراد میدانند «7» : «لَقَد نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَةٍ و یَومَ حُنَینٍ اذ اعجَبَتکُم کَثرَتُکُم فَلَم تُغنِ عَنکُم شیًا وضاقَت عَلَیکُمُ الارضُ بِما رَحُبَت ثُمَّ ولَّیتُم مُدبِرین* ثُمَّ انزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسولِهِ و عَلَی المُؤمِنینَ و انزَلَ جُنودًا لَم تَرَوها وعَذَّبَ الَّذینَ کَفَروا وذلِکَ جَزاءُ الکفِرین» . در این آیات خداوند ابتدا ضمن یادآوری خودبینی و غرور مسلمانان در جنگ حنین و فرار آنها، به نصرت و یاری خود در این جنگ اشاره میکند.
(ظ حنین/ غزوه) (1). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 2، ص 629؛ الاغانی، ج 4، ص 196؛ کنزالعمال، ج 10، ص 409
(2). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 2، ص 677؛ المغازی، ج 1، ص 23- 24
(3). السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 122
(4). همان، ج 4، ص 388
(5). همان، ص 459
(6). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 62؛ مناقب، ج 2، ص 30
(7). الارشاد، ج 1، ص 140- 141؛ اعلام الوری، ج 1، ص 386؛ مناقب، ج 3، ص 168
پیامبر و بنیهاشم
به رغم حمایتهای بنیهاشم و بنیعبدالمطلب از پیامبر صلی الله علیه و آله چه در دوره حضور در مکّه و چه پس از هجرت به مدینه، پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ گاه امتیازی خاص برای بنیهاشم از آن جهت که از قبیله و نزدیکان او هستند قائل نشد. این در حالی است که بسیاری از منابع اهل سنّت بر احادیثی منسوب به پیامبر تأکید کردهاند که در آنها تلاش شده بنیهاشم و بنیعبدالمطلب به عنوان بهترین عرب و حتی بهترین انسانها معرفی شوند «1» ؛ اما با توجه به آنکه این احادیث عموماً در دوره حکومت بنیعباس نقل شده ممکن است در حمایت از عباسیان حاکم نقل شده باشد، از این رو باید عکسالعملهای پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر برخی از افراد بنیهاشم را از منظر احترام آن حضرت به مؤمنان هاشمی و یاوران خود دانست، چنان که آمده است که چون فردی از بنیهاشم میمرد پیامبر پس از خاکسپاری او، قبر را با آب خیس میکرد و بعد کف دست خود را بر گِل قبر میفشرد به طوری که اثر دست پیامبر روی قبر میماند. این عمل به حدّی در خصوص قبور بنیهاشم شهرت یافته بود که اگر غریبهای وارد مدینه میشد و چنین قبری را میدید از وفات فردی از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله آگاه میشد «2» ، همچنین آوردهاند که با شهادت جعفربن ابیطالب، پیامبر به فاطمه علیها السلام فرمان داد تا سه روز غذای خانه جعفر را آماده کند. این عمل بعدها به صورت سنّتی در میان بنیهاشم باقی ماند. «3»
نیز آمده که چون روزی پیامبر از منزل خود بسیار خوشحال بیرون آمد و مردم راز آن را پرسیدند، فرمود: جبرئیل از سوی خداوند آمد و گفت: خداوند 7 تن از بنیهاشم را برگزید که در گذشته و آینده مانند آنها نیافریده و نخواهد آفرید: تو ای پیامبر، علی وصی تو، حسن و حسین نوادگان تو، حمزه عموی تو، جعفر پسر عموی تو و قائم که عیسی پشت سر او نماز میگزارد. «4» نیز در خبری آمده که چون مهاجران، انصار و بنیهاشم در اینکه کدامیک نزد پیامبر صلی الله علیه و آله محبوبترند اختلاف کردند حضرت خود را برادر انصار، و از میان مهاجران خواند؛ ولی در خصوص بنیهاشم فرمود: شما از من و با من هستید. «5» حرام شدن زکات بر بنیهاشم «6» و اختصاص یافتن فیء و خمس به آنان از (1). شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 210؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 328- 330؛ القول الجازم، ص 153
(2). الکافی، ج 3، ص 200؛ تهذیب، ج 1، ص 460؛ الذکری، ص 68
(3). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 66؛ تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 57؛ الحدائق، ج 4، ص 160
(4). الکافی، ج 8، ص 50؛ بحارالانوار، ج 51، ص 77- 78
(5). مناقب، ج 3، ص 379؛ المعجمالکبیر، ج 19، ص 133؛ بحارالانوار، ج 22، ص 312
(6). الخصال، ج 1، ص 62؛ قرب الاسناد، ص 23؛ تفسیر قرطبی، ج 8، ص 121
احکام ویژه این تیره است «1» که اعتبار آنان را در نزد خداوند نیز آشکار میکند. مفسران ضمن استناد به آیه 41 انفال/ 8 که در آن خداوند خمس استفادههای مالی را برای خود، پیامبر صلی الله علیه و آله، نزدیکان حضرت، یتیمان، مساکین و در راه ماندگان معرفی کرده است مراد از نزدیکان پیامبر را بنیهاشم و بنیعبدالمطلب میدانند. «2» در این میان بسیاری از مفسران شیعه مراد از ذی القربی را اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله میدانند «3» ، چنانکه برخی نیز مجموعه قریش را از نزدیکان پیامبر و از مصادیق ذی القربی دانسته و در خمس غنایم سهیم کردهاند «4» : «و اعلَموا انَّما غَنِمتُم مِن شَیءٍ فَانَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسولِ ولِذِی القُربی والیَتمی والمَسکینِ وابنِ السَّبیلِ ان کُنتُم ءامَنتُم بِاللَّهِ وما انزَلنا عَلی عَبدِنا یَومَ الفُرقانِ یَومَ التَقَی الجَمعانِ واللَّهُ عَلی کُلّ شَیءٍ قَدیر» . (ظ خمس) همین تفاسیر از سوی مفسران در خصوص واژه ذیالقربی در آیه 7 حشر/ 59 نیز ارائه شده است و این آیه را در شأن بنیهاشم یا اهل بیت پیامبر علیهم السلام «5» دانستهاند: «ما افاءَ اللَّهُ عَلی رَسولِهِ مِن اهلِ القُری فَلِلَّهِ و لِلرَّسولِ ولِذِی القُربی والیَتمی والمَسکینِ وابنِ السَّبیلِ/ آنچه خدای از دارایی ساکنان آن قریهها عاید پیامبرش گردانید از آنِ خدا و پیامبر و متعلق به خویشاوندان نزدیک وی و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است. همه از ذریه پیامبر- است … » .
(ظ فیء) البته این سهم پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله توسط خلفا، به بهانه آنکه پیامبران از خود ارثی نمیگذارند حذف گردید. «6»
با نزدیک شدن رحلت پیامبر، آن حضرت بنیهاشم را فرا خواند و با آنان سخن گفت. «7» (1). جامع البیان، مج 6، ج 10، ص 8؛ المغنی، ج 2، ص 714؛ المحلی، ج 7، ص 327
(2). صحیح البخاری، ج 4، ص 68؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 325؛ البرهان، ج 2، ص 691
(3). التبیان، ج 5، ص 123- 124؛ مجمع البیان، ج 4، ص 835؛ فقه القرآن، ج 1، ص 243
(4). جامع البیان، مج 6، ج 10، ص 9؛ زادالمسیر، ج 2، ص 303- 304؛ تفسیر قرطبی، ج 8، ص 10
(5). جامع البیان، مج 6، ج 10، ص 9؛ التبیان، ج 9، ص 563؛ مجمع البیان، ج 4، ص 835
(6). جامع البیان، مج 6، ج 10، ص 11؛ مجمع البیان، ج 4، ص 835- 836
(7). کتاب سلیم بن قیس، ص 425؛ الامالی، ص 602؛ بحارالانوار، ج 22، ص 500- 501
بنیهاشم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله
پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله عدهای از بنیهاشم عهدهدار تجهیز پیامبر (غسل، کفن و دفن) شدند. اگرچه برخی منابع از حضور برخی صحابه در تجهیز پیامبر صلی الله علیه و آله یاد کردهاند؛ «1» اما بسیاری منابع از علی علیه السلام، فضلبن عباس و اسامه از موالی بنیهاشم به عنوان افرادی از بنیهاشم که پیکر آن حضرت را درون قبر نهادند نام بردهاند. «2» برخی نیز عباس را در زمره این افراد دانستهاند. «3» و این در حالی بود که انصار و مهاجران در این زمان در سقیفه بنیساعده مشغول تعیین خلیفهای از میان خود بدون مشورت با بنیهاشم به رغم اعلام وصایت و جانشینی علی علیه السلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. عباس بن عبدالمطلب، فرزندش فضل و عتبة بن ابیلهب از افراد بنیهاشم بودند که در حمایت از علی در روزهای آغازین خلافت ابوبکر با او بیعت نکردند و در این میان ملاقات ابوبکر با عباس برای جلب نظر او نیز نتیجهای نداد. «4»
از این زمان کشمکش میان بنیهاشم و خلفا و حاکمان پس از آنان در تمامی دورهها وجود داشته، اگرچه با گذشت زمان این برخوردها شائبه و رنگ و بویی متفاوت به خود گرفته و گاه انگیزهها و تعصبات قومی و قبیلگی در آن نقش ایفا کرده است؛ امری که حتی در دشمنی بسیاری از سرکردگان مشرک با پیامبر صلی الله علیه و آله نیز دخالت داشت.
با روی کار آمدن عثمان و رشد قدرت بنیامیه به عنوان دشمن دیرین بنیهاشم کینهها و حسادتهای امویان با بنیهاشم که از زمان فتح مکه (سال 8 هجری) موقعیتی برای ظهور پیدا نکرده بود دوباره آشکار گشت. سخنان ابوسفیان خطاب به عثمان که از او خواست تا خلافت را در میان بنیامیه موروثی کند، زیرا هیچ بهشت و جهنمی وجود ندارد «5» به خوبی میتواند در تحلیل حوادث پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله مورد توجه قرار گیرد.
(ظ بنیامیه) البته این همه بدان معنا نیست که علی علیه السلام و بنیهاشم در دوره سه خلیفه نسبت به وقایع سرزمینهای اسلامی و سرنوشت مسلمانان بیتوجه باشند، بلکه همچنانکه بیعت علی علیه السلام و بنیهاشم با این خلفا با هدف حفظ اسلام و اتحاد مسلمانان (1). الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 279
(2). الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 229؛ المصنف، ج 8، ص 567؛ مسند ابی یعلی، ج 4، ص 253
(3). صحیح ابن حبان، ج 14، ص 600؛ احکام الجنائز، ص 145
(4). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 124- 125؛ السقیفة والفدک، ص 50؛ شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 272
(5). الاغانی، ج 6، ص 371؛ النزاع والتخاصم، ص 59؛ الفائق، ج 2، ص 117
صورت گرفت اینان در اداره حکومت اسلامی نیز نقش ایفا کردند، چنانکه از حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب به عنوان والی مکه در زمان ابوبکر، عمر و عثمان «1» نام برده شده است.
با شروع حکومت علی علیه السلام (35- 40 ق.) بنیهاشم در تمامی وقایع در کنار آن حضرت حضور داشتند و گرچه در این زمان مدینه، شهر پیامبر مسکن بنیهاشم بود؛ ولی با تغییر مرکز حکومت و انتقال آن به کوفه گروهی از بنیهاشم نیز به این شهر رفتند. حضور برخی بنیهاشم در جمع کارگزاران حضرت علی علیه السلام «2» و در کنار او در صفین «3» و توجه به تلقی معاویه که سپاه کوفه را «سپاه بنیهاشم» میخواند «4» حائز اهمیت است. پس از آن حضرت نیز در حکومت کوتاه مدت امام حسن علیه السلام (40- 41 ق.) به رغم حمایت بنیهاشم از امام برخی از بزرگان بنیهاشم همچون عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب فرمانده سپاه امام با پیوستن به سپاه معاویه امام را مجبور به صلح کردند. «5»
بنیهاشم جملگی در جریان بیعت گرفتن برای یزید از بیعت با او خودداری کردند «6» و در حادثه قیام امام حسین علیه السلام برخی از هاشمیان (آل عقیل و آل علی) او را همراهی کردند. «7» بنیهاشم به رغم دشمنی با حکومت ظالمانه بنیامیه آنگاه که عبداللهبن زبیر در سال 63 هجری مکه را تصرف کرد و آسیبهای فراوانی بر حکومت امویان وارد آورد از بیعت با او خودداری کردند تا جایی که عبدالله اقدام به تبعید و به نقلی زندانی کردن افرادی چون محمد بن حنیفه فرزند امیرمؤمنان، امام علی علیه السلام و عبدالله بن عباس کرد. «8» با سرکوب قیام عبدالله بن زبیر امویان دوباره متوجه بنیهاشم شدند و به آزار و اذیت و شکنجه حامیان آنان پرداختند. دستور هشام بن عبدالملک مبنی بر بریدن دست و زبان (1). ذخائرالعقبی، ص 244؛ الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 42؛ تهذیب الکمال، ج 5، ص 293
(2). الغارات، ج 2، ص 593؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 198؛ شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 265
(3). الفتوح، ج 3، ص 152؛ المراجعات، ص 400؛ وقعة صفین، ص 358- 359
(4). الفتوح، ج 3، ص 152
(5). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 214؛ مقاتل الطالبیین، ص 42
(6). انساب الاشراف، ج 3، ص 38
(7). مقتل الحسین علیه السلام، ص 50؛ مقاتل الطالبیین، ص 52، 60- 61
(8). الاغانی، ج 9، ص 21؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 261- 262
کمیتبن زید اسدی به جرم سرودن مرثیه برای زیدبن علی بن حسین نمونهای از این واقعیت است. «1»
فعالیتها و اقدامات گروهها و تیرههای مختلف بنیهاشم همچون علویان (زیدیان، بنیالحسن و بنیالحسین) و بنیعباس تا پایان حکومت امویان ادامه داشت تا آنکه بنیعباس توانستند با سوء استفاده از جایگاه خاندان پیامبر در میان مردم، با فریب مردم ناراضی از حکومت بنیامیه در سال 132 هجری «2» امویان را ساقط و خود تا سال 656 هجری «3» حکومت را در اختیار گیرند.
افزون بر اینان سلسلههای هاشمی تبار دیگری چون فاطمیان، ادریسیان و علویان همزمان با عباسیان در مصر، مراکش و طبرستان حکومت کردند.
جایگاه و شأن بنیهاشم در جهان اسلام
با توجه به اهمیت و رشد جایگاه هاشم بن عبدمناف و اقدامات مثبت فرزندش عبدالمطلب، بنیهاشم در میان عرب دارای شأن والایی گردید. اگرچه این جایگاه در مقاطعی که به آن اشاره شد با افول شدیدی مواجه گردید؛ ولی با ظهور اسلام و بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله از میان بنیهاشم موجبات رشد این تیره بیش از گذشته فراهم شد و در این میان اقدامات مخالفان در برابر بنیهاشم نیز هیچگاه نتوانست نتایج مورد نظر آنان را فراهم کند. قرار گرفتن بنیهاشم در صدر دیوان عمر و اختصاص یافتن سهمی افزون از سایر مسلمانان به بنیهاشم «4» در این دیوان و همچنین سروده شدن اشعاری در وصف این خاندان همچون «هاشمیات» کمیت بن زید اسدی «5» در دوره حکومت بنیامیه (بزرگترین دشمن بنیهاشم) از شواهد رشد ارزشی این خاندان پس از رحلت پیامبر است.
با گسترش فتوحات و حضور مسلمانان و شیعیان هوادار حکومت بنیهاشم در (1). الاغانی، ج 17، ص 6
(2). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 346؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 343- 344؛ التنبیه والاشراف، ص 292
(3). الاعلام، ج 4، ص 140؛ البدایة والنهایه، ج 13، ص 171
(4). الطبقات، ابن سعد، ج 3، ص 224؛ فتوح البلدان، ج 3، ص 555- 556؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 570
(5). سلسله مؤلفات، ج 12، ص 272، «الاختصاص» ؛ الامالی، ج 1، ص 43- 48؛ اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 468
سرزمینهای فتح شده، بنیهاشم که در دوره اموی از صفبندی واحد سیاسی برخوردار بود از شأن و منزلتی خاص در بین نومسلمانان نیز برخوردار گردید. همین امر سبب شد که عباسیان (تیرهای از بنیهاشم) آنگاه که دعوت خود بر ضدّ بنیامیه را آغاز کردند مردم ستمدیده از حکومت امویان را به حکومت بنیهاشم فرا خوانند. «1» در واقع از این زمان به تدریج صف بندی واحد بنیهاشم از هم گسسته شد و فرزندان عباس و علی علیه السلام در عرصه سیاست از یکدیگر جدا شدند، چنان که با به قدرت رسیدن بنیعباس آنان فرزندان علی علیه السلام را خطری بزرگ برای خود میدانستند و با امامان شیعه که همگی از آل علی علیه السلام بودند برخوردی خصمانه داشتند و با اینحال حکومت خود را با عنوان «دولت بنیهاشم» معرفی میکردند و این در حالی بود که در سوی دیگر شیعیان و پیروان آل علی علیه السلام از حکومت آل عباس با عنوان «دولت بنی عباس» تعبیر میکردند؛ ولی به رغم تلاشهای شیعیان در این دوره اصطلاح بنیهاشم بیشتر بر فرزندان عباس اطلاق میشد و اصطلاح «آل ابی طالب» بر فرزندان علی علیه السلام دلالت میکرد. «2»
منابع
احکام الجنائز و بدعها؛ احکام القرآن، جصاص؛ اخبار الدولة العباسیه؛ اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار؛ اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ الاستغاثه؛ اسدالغابة فی معرفة الصحابه؛ الاصابة فی تمییز الصحابه؛ الاعلام؛ اعلام الوری باعلام الهدی؛ الاغانی؛ امالی؛ الامالی، طوسی؛ الامامة و السیاسه؛ انساب الاشراف؛ بحارالانوار؛ البدء و التاریخ؛ البدایة و النهایه؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهره؛ تاریخ ابن خلدون؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخ بغداد؛ تاریخ صدر اسلام؛ التاریخ الکبیر؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ المدینة المنوره؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تذکرة الفقهاء؛ تفسیر الصافی؛ تفسیر فرات الکوفی؛ تفسیر القرآن؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ تفسیر مبهمات القرآن؛ تفسیر نورالثقلین؛ التنبیه والاشراف؛ تهذیب التهذیب؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال؛ جامعالبیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع (1). تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 312، 319، 327؛ اخبار الدولة العباسیه، ص 252؛ حیاة الامام الرضا علیه السلام، ص 31
(2). تاریخ طبری، ج 5، ص 259، 394؛ ج 6، ص 80، 159، 176؛ تاریخ دمشق، ج 13، ص 382؛ ج 14، ص 410؛ ج 43، ص 568؛ تاریخ بغداد، ج 5، ص 243؛ ج 4، ص 19
لاحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة انساب العرب؛ الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهره؛ حیاة الامام الرضا علیه السلام؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی؛ الذکری؛ زادالمسیر فی علم التفسیر؛ سبل الهدی و الرشاد؛ السقیفة و الفدک؛ سلسلة مؤلفات الشیخ المفید؛ سیر اعلام النبلاء؛ السیرة النبویه، ابن کثیر؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ السیر و المغازی؛ شرح کتاب السیر الکبیر؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید؛ شواهد التنزیل؛ صحیح البخاری؛ صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان؛ الطبقات الکبری؛ العددالقویة لدفع المخاوف الیومیه؛ العلل و معرفة الرجال؛ عیونالاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر؛ الغارات؛ الفائق فی غریب الحدیث؛ فتح القدیر؛ فتوح البلدان؛ الفصول العشرة فی الغیبه؛ فقه القرآن؛ الاسناد؛ القول الجازم فی نسب بنیهاشم؛ الکافی؛ کتاب الثقات؛ کتاب الخصال؛ کتاب سلیم بن قیس؛ کتاب الطبقات؛ کنزالدرر و جامعالغرر؛ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال؛ اللهوف فی قتلی الطفوف؛ مثیرالاحزان؛ المجدی فی انساب الطالبیین؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ المحبر؛ المحلی بالآثار؛ المراجعات؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ مسند ابی یعلی الموصلی؛ المصنف فی الاحادیث و الآثار؛ معجم البلدان؛ المعجم الکبیر؛ المغازی؛ المغنی والشرح الکبیر؛ مقاتل الطالبیین؛ مناقب آل ابی طالب؛ المنتخب من کتاب ذیل المذیل من تاریخ الصحابة والتعابعین؛ المنمق فی اخبار قریش؛ النزاع و التخاصم؛ النسب و فروعه الفقهیه؛ نهج البلاغه؛ وقعة الصفین.