گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر نمونه
جلد بیست و دوم
آيه و ترجمه


و اءزلفت الجنة للمتقين غير بعيد (31)
هذا ما توعدون لكل اءواب حفيظ (32)
من خشى الرحمن بالغيب و جاء بقلب منيب (33)
ادخلوها بسلام ذلك يوم الخلود (34)
لهم ما يشاون فيها و لدينا مزيد (35)
و كـم اءهـلكـنـا قـبـلهـم مـن قـرن هـم اءشـد مـنـهـم بـطـشـا فـنـقـبـوا فـى البـلاد هل من محيص (36)
إ ن فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب اءو اءلقى السمع و هو شهيد (37)




ترجمه :

31 - (در آن روز) بهشت به پرهيزگاران نزديك مى شود، و فاصله اى از آنها ندارد!
32 - ايـن چـيزى است كه به شما وعده داده مى شود و براى كسانى است كه به سوى خدا باز مى گردند، و پيمانها و احكام او را حفظ مى كنند.
33 - آنـكـس كـه از خـداونـد رحـمـان در نـهـان بـترسد، و با قلبى پرانابه در محضر او حاضر شود.
34 - (به آنها مى گويند) به سلامت وارد بهشت شويد، امروز روز جاودانى است .
35 - هـر چـه بـخـواهند در آنجا براى آنها هست و نزد ما نعمتهاى اضافى ديگرى است (كه به فكر هيچكس نمى رسد).
36 - چه بسيار اقوامى را كه قبل از آنها هلاك كرديم ، اقوامى كه از آنها قويتر بودند، و شهرها (و كشورها) را گشودند، آيا راه فرارى وجود دارد؟
37 - در اين تذكرى است براى آن كس كه عقل دارد، يا گوش فرادهد و حضور يابد.
تفسير :
اى مجرمان ! راه فرارى نيست
با توجه به اينكه بحثهاى اين سوره غالبا بر محور مساءله معاد و امورى كه در ارتباط بـا آن اسـت دور مـى زند و با توجه به اينكه در آيات گذشته از چگونگى افكندن كفار لجوج در جهنم و شدت عذاب آنها و صفاتى كه آنها را به دوزخ مى كشد سخن به ميان آمد، در آيـات مـورد بـحـث صـحـنـه ديـگـرى را تـرسـيـم مـى كـنـد، صـحـنـه داخـل شـدن پـرهـيـزگاران به بهشت با احترام كامل ، و اشاره به انواع نعمتهاى بهشتى و صـفـاتـى كـه انـسـان را در صـف بـهـشـتيان قرار مى دهد، تا در مقايسه با يكديگر حقايق روشنتر گردد.
نـخـسـت مـى فرمايد: (در آن روز بهشت به پرهيزگاران نزديك مى شود و فاصله اى از آنها ندارد)! (و ازلفت الجنة للمتقين غير بعيد).
(ازلفت ) از ماده (زلفى ) (بر وزن كبرى ) به معنى قرب و نزديكى است .
جالب اينكه نمى گويد پرهيزگاران را به بهشت نزديك مى كنند بلكه مى گويد بهشت را بـه آنـهـا نـزديـك مـى كـنـنـد! ايـن مـطـلبـى اسـت كـه در شـرائط ايـن دنـيـا قـابـل تـصـور نـيـسـت ، امـا از آنجا كه اصول حاكم بر سراى آخرت اصولى است كه با شرائط اين جهان بسيار متفاوت است به هيچوجه جاى تعجب نيست كه
خـداونـد براى نهايت اكرام و احترام مؤ منان پرهيزگار بجاى آنكه آنها را به سوى بهشت برد، بهشت را به سوى آنها مى آورد!
در سـوره شـعراء آيات 90 و 91 نيز مى خوانيم : و ازلفت الجنة للمتقين و برزت الجحيم للغـاويـن : (در آن روز بـهـشـت را بـه پـرهـيـزگـاران نـزديك مى كنند و دوزخ را براى گمراهان آشكار).
و اين نهايت لطف و احترام خدا به بندگان مؤ من است كه بالاتر از آن تصور نمى شود.
تعبير به (غير بعيد) نيز به عنوان تاءكيد است .
بـه هـر حـال مـفـهـوم آيـه ايـن اسـت كه اين مساءله در قيامت واقع مى شود هر چند تعبير به فـعـل مـاضـى (ازلفـت ) شده است ، زيرا حوادث مسلمى كه در آينده رخ ميدهد در بسيارى از تـعـبـيـرات بـه صورت فعل ماضى بيان مى شود، ولى بعضى آن را واقعا به صورت مـاضـى مـعـنـى كـرده انـد، و گـفـتـه انـد نـزديـك نـمـودن بـهـشت به پرهيزگاران در دنيا حـاصـل شـده ، چـرا كـه بـهـشـت با آنها فاصله اى ندارد، بيرون رفتن از دنيا همان و گام نهادن در بهشت همان !
ولى با توجه به آيات قبل و بعد كه سخن از صحنه قيامت مى گويد اين معنى بعيد به نظر مى رسد و مناسب همان تفسير اول است .
سـپس در شرح اوصاف بهشتيان مى گويد: اين بهشتى است كه به شما وعده داده مى شود و از آن كـسانى است كه به اطاعت فرمان خدا باز مى گردند، و عهد و پيمانها و قوانين او را حفظ مى كنيد (هذا ما توعدون لكل اواب حفيظ).
در اينجا به دو وصف از اوصاف آنها اشاره شده (اواب ) و (حفيظ).
(اواب ) از ماده (اوب ) (بر وزن ذوب ) به معنى بازگشت است كه ممكن است به معنى توبه از گناهان كوچك و بزرگ باشد، و يا بازگشت به طاعت او و با توجه به اينكه (صـيـغـه مـبـالغـه ) اسـت نـشـان مى دهد كه بهشتيان پرهيزگارانى هستند كه هر عاملى بخواهد آنها را از اطاعت خدا دور سازد فورا متوجه مى شوند و به طاعت او باز مى گردند و از تقصيرات و غفلتهاى خود توبه مى كنند تا به مقام نفس مطمئنه برسند.
(حفيظ) به معنى حافظ و نگاهدارنده است . آيا منظور حفظ عهد و پيمانهاى الهى است كه از انـسـانـهـا گـرفـتـه كـه اطـاعـت او كنند و عبادت شيطان ننمايند. (يس - 60) و يا حفظ و قوانين و حدود الهى ؟، و يا به خاطر سپردن گناهان و ياد آورى آن براى توبه و جبران ؟ يا همه اينها؟
با توجه به اينكه اين حكم به صورت مطلق ذكر شده تفسير اخير كه جامعيت دارد مناسبتر به نظر مى رسد.
و در ادامـه ايـن اوصـاف در آيـه بـعـد بـه دو وصـف ديـگـر آنـها اشاره مى كند كه در حقيقت توضيح و تفسيرى است براى اوصاف گذشته ، مى فرمايد: (همان كسى كه از خداوند رحـمـان در نـهـان بـتـرسـد و بـا قـلبـى تـوبه كار در محضر او حاضر شود) (من خشى الرحمن بالغيب و جاء بقلب منيب ).
تعبير به ترسيدن از خدا در نهان ، اشاره به اين است كه آنها با اينكه خدا را هرگز با چـشـم نـمـى بـيـنـند از لابلاى آثارش و از طريق استدلال و برهان به او ايمان مى آورند، ايمانى تواءم با احساس مسؤ ليت كامل .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور پنهان از چشم مردم است ، آنها نه
فقط در حضور جمع كه در تنهائى و خلوت نيز مرتكب گناهى نمى شوند.
اين خوف و خشيت سبب مى شود كه قلب آنها (منيب ) باشد، دائما متوجه خدا گردد، و به طـاعـت او اقـبـال كـنـد، و از هـر گـنـاه و لغـزشـى تـوبـه نـمـايـد، و ايـن حال را تا پايان عمر ادامه دهد و با همين حالت وارد عرصه محشر گردد.
سـپـس مـى افـزايد: كسانى كه داراى اين چهار صفتند هنگامى كه بهشت به آنها نزديك مى شود (فرشتگان الهى به عنوان احترام و اكرام به آنها مى گويند به سلامت وارد بهشت شويد) (ادخلوها بسلام ).
سـلامـت از هـر گـونـه بـدى و نـاراحـتـى و آفـت و بـلا و كـيـفـر و عـذاب ، سـلامـت كامل از نظر جسم و جان .
سـپس براى آرامش خاطر آنها اضافه مى كنند: (امروز، روز جاودانى است جاودانى نعمتها، و جاودانى بهشت با تمام مواهبش ) (ذلك يوم الخلود).
و بـه دنـبـال ايـن دو مـوهبت (بشارت سلامت ، و بشارت خلود و جاودانگى در بهشت ) خداوند منان دو بشارت ديگر به آنها مى دهد كه مجموعا چهار بشارت است همانند چهار وصفى كه آنـهـا داشـتـنـد، مـى فرمايد: (هر چه بخواهند در بهشت براى آنها هست ) (لهم ما يشاءون فيها).
و علاوه بر آن (نزد ما نعمتهاى ديگرى است ) كه هرگز به فكر آنها نرسيده است تا تمنايش كنند (و لدينا مزيد).
تـعـبـيـرى از ايـن زنـده تـر و رسـاتـر و دلانـگيزتر تصور نمى شود، نخست مى گويد بـهـشـتـيـان هـر چـه بـخـواهـنـد (بـا وسـعت معنى اين جمله ) از انواع مواهب بدون استثناء، در اختيارشان قرار مى گيرد، و افزون بر اين نعمتها و مواهبى است كه
هـرگـز به فكر هيچ انسانى نرسيده ، و از خاطر هيچكس خطور نكرده ، اما خداوند رحمان و رحيم كه پرهيزگاران بهشتى را مشمول الطاف خاصش كرده از آن نعمتها نيز بهره مند مى سـازد، و بـه ايـن تـرتـيـب نـعـمـتهاى بهشتى ابعاد فوق العاده گسترده اى را كه با هيچ بيانى قابل توصيف نيست پيدا مى كند.
ضـمـنـا از ايـن تـعـبـيـر اسـتـفـاده مـى شـود كـه مـوازنـه اى مـيـان پـاداش الهـى و اعـمـال مـؤ مـنـان نيست ، بلكه از آن افزون و بسيار برتر و بالاتر است ، و در اين مرحله هـمـه جـا بـا فـضـل او روبـرو هـسـتـيـم و در كـيـفـرش بـا عدل او.
بـعـد از پـايـان گـرفتن گفتگوها پيرامون بهشت و دوزخ ، صفات بهشتيان و دوزخيان ، و درجـات و دركـات آنـهـا، براى نتيجه گيرى كامل از اين بحث ، مجرمان را مورد توجه قرار داده ، مـى فـرمـايـد: (چـه بـسـيـار اقـوامـى را كـه قـبـل از آنـهـا هـلاك كـرديـم ، اقـوامـى كـه از آنـهـا قويتر و نيرومندتر بودند، كشورها را گـشـودنـد و بر شهرها تسلط يافتند، اما بر اثر كفر و ظلم و بيدادگرى و گناه نابود شدند) (و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم اشد منهم بطشا فنقبوا فى البلاد).
(آيـا هـيـچ راه فـرارى از مـرگ و عـذاب الهـى بـراى ايـن گـونـه افـراد وجـود دارد)؟! (هل من محيص ).
(قـرن ) و (اقـتـران ) در اصـل به معنى نزديك شدن دو چيز يا اشيائى با يكديگر اسـت ، و بـه جماعتى كه در يك زمان زندگى مى كنند (قرن ) گفته مى شود، و جمع آن (قـرون ) اسـت ، سـپـس هـمـيـن لفـظ بـر بـخشى از زمان اطلاق شده كه گاه آن را سى سال ، و گاه صد سال گفته اند.
بنابراين هلاك كردن (قرنها) به معنى هلاك كردن (اقوام پيشين ) است .
(بطش ) به معنى برگرفتن چيزى است با قوة و قدرت ، و گاه به معنى جنگ و ستيز آمده است .
(نـقـبوا) از ماده (نقب ) به معنى سوراخى است كه در ديوار يا پوست ايجاد مى كنند، اما (ثقب ) تنها سوراخى را گويند كه در چوب ايجاد مى كنند.
ايـن (واژه ) هـنـگـامـى كـه به صورت فعلى به كار رود به معنى سير و حركت و به اصـطـلاح شكافتن راه و پيشروى مى آيد، و به معنى كشورگشائى و نفوذ در مناطق مختلف نيز آمده است .
(مـنـقـبـت ) نـيز از همين ماده است و به افعال و صفات اشخاص بر جسته مى گويند به خاطر نفوذ و تاءثيرى كه در مردم دارد و يا طريق را براى ترقى صاحبش مى گشايد.
(نـقيب ) به كسى مى گويند كه درباره جمعيتى بحث و بررسى مى كند و از اوضاع و احوال آنها باخبر است و در درون آنها نفوذ مى كند.
(مـحـيـص ) از مـاده (حـيـص ) (بـر وزن حـيـف ) بـه مـعـنـى انـحـراف و عدول از چيزى است ، و به همين مناسبت به معنى فرار از مشكلات ، و هزيمت در ميدان جنگ نيز آمده است .
به هر حال ، آيه به كفار لجوج معاصر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هشدار مى دهد كه سرى به تاريخ گذشتگان بزنند و آثار آنها را بر صفحات تاريخ و صفحه روى زمين بـنـگرند، ببينند خداوند با اقوام سركشى كه پيش از آنها بودند چه كرد؟ اقوامى كه از آنها پرجمعيت تر و با قدرت تر بودند، آنگاه به آينده خود بينديشند.
ايـن مـعـنـى بـارهـا در قـرآن مـجـيـد آمـده اسـت ، از جـمـله در آيه 8 سوره زخرف مى خوانيم : (فاهلكنا اشد منهم بطشا): (ما اقوامى را كه از آنها قويتر بودند هلاك كرديم ).
بـعـضـى آيـه مـورد بـحـث را اشاره به (قوم ثمود) مى دانند كه در سرزمين كوهستانى (حجر) در شمال حجاز زندگى مى كردند، كوهها را مى شكافتند،
و در آن خـانـه هاى باشكوه و قصرها مى ساختند، ولى ظاهر اين است كه آيه مفهوم گسترده اى دارد و آنها و غير آنها را شامل مى شود.
جمله (هل من محيص ) آيا راه گريزى وجود دارد؟ ممكن است از زبان اقوام پيشين باشد كه بـه هـنـگـام گـرفـتـارى در چـنـگـال عـذاب ايـن مـطـلب را از هـم سـؤ ال مـى كردند، و يا از سوى پروردگار نسبت به كفار لجوج معاصر پيامبر اسلام (صلى الله عـليـه و آله ) يـعنى آيا اينها مى توانند از سرنوشت دردناكى كه اقوام متمرد پيشين داشتند فرار كنند؟!
در آخرين آيه مورد بحث براى تاءكيد بيشتر مى افزايد: (قطعا در سرگذشت پيشينيان تـذكـر و انـدرزى اسـت ، براى آن كس كه عقل دارد، يا گوش فرا دهد، و حاضر باشد)! (ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع و هو شهيد).
مـنـظـور از (قـلب ) در ايـنـجـا و در ديـگـر آيـات قـرآن كـه بـحـث از درك مـسـائل مـى كند همان (عقل ) و شعور و ادراك است ، در كتب لغت نيز يكى از معانى (قلب ) همان (عقل ) گفته شده ، (راغب ) در (مفردات ) قلب را در آيه مورد بحث به علم و فـهـم تـفـسـيـر كـرده ، در لسـان العـرب نيز مى خوانيم كه گاهى (قلب ) به معنى عقل به كار رود.
در حـديـثـى از امـام مـوسـى بـن جـعـفـر (عليه السلام ) نيز در تفسير همين آيه آمده است كه (منظور از قلب عقل است ).
ريـشـه ايـن لغـت (قـلب ) در اصـل بـه مـعـنـى تـغـيـيـر و تحول و به اصطلاح قلب
و انـقـلاب اسـت ، و از آنـجـا كـه فـكـر و عـقـل انـسـان دائمـا در حـال دگـرگـونـى اسـت بـه آن (قـلب ) گـفـتـه شـده اسـت ، و بـه هـمـيـن دليـل در آيـات قـرآن روى مـسـاءله سـكـيـنـه و آرامـش دل ، و يـا اطـمـيـنـان قـلب تـكـيـه شـده اسـت ، هـو الذى انـزل السـكـيـنـة فـى قـلوب المـؤ مـنـيـن : (او كـسـى اسـت كـه آرامـش را در دل مؤ منين نازل كرد) (فتح - 4) (الا بذكر الله تطمئن القلوب ): (آگاه باشيد ياد خـدا مـايـه آرامـش دلهـا اسـت ) (رعـد - 28) آرى ايـن موجود نا آرام را تنها ياد خدا آرامش مى بخشد.
(القـى السـمـع ) (گـوش را افكند) كنايه از گوش دادن و نهايت دقت در استماع است ، شـبـيـه تعبيرى كه در فارسى داريم مى گوئيم : (گوش ما نزد تو است ) يعنى به خوبى به سخنانت گوش مى دهيم .
(شهيد) در اينجا به معنى كسى است كه حضور قلب دارد، و به اصطلاح دلش در مجلس است ، و با دقت مطالب را پيگيرى مى كند.
و بـه ايـن تـرتـيـب مـجـمـوع آيه چنين معنى مى دهد دو گروه مى توانند از اين مواعظ پند و انـدرز گـيـرنـد، نـخـسـت آنـهـا كـسـى كـه داراى ذكـاوت و عـقـل و هـوشـنـد، و خـود مـسـتـقـلا مـى تـوانـنـد مـسـائل را تحليل كنند، و ديگر كسانى كه در اين حد نيستند اما مى توانند (مستمع ) خوبى براى دانـشـمـنـدان باشند، و با حضور قلب به سخنان آنها گوش فرا دهند و حقايق را از طريق ارشاد و راهنمائى آنها فرا گيرند.
شـبـيـه ايـن سـخـن در آيـه 10 سـوره مـلك نـيـز آمـده اسـت كـه از قـول دوزخـيـان چـنـيـن نـقـل مـى كـنـد: (لو كـنـا نـسـمـع او نـعـقـل مـا كـنـا فـى اصـحـاب السـعـيـر): (اگـر مـا گـوش شـنـوا يـا عقل و درك كافى داشتيم هرگز در صف دوزخيان قرار نمى گرفتيم ) چرا كه نشانه هاى راه حق آشكار است آنها كه خود اهل تحقيقند آن را به خوبى
در مـى يـابـنـد، و آنـهـا كـه چـنـيـن نـيـسـتـنـد مـى تـوانـنـد از طـريـق رهـنـمـودهاى دانشمندان عـادل و دلسـوز راه خـود را بـيـابـنـد، بـنـابـرايـن بـايـد انـسـان يـا عـلم و عقل كافى داشته باشد يا گوش شنوا.
آيه و ترجمه


و لقد خلقنا السماوات و الا رض و ما بينهما فى ستة اءيام و ما مسنا من لغوب (38)
فـاصـبـر عـلى مـا يـقـولون و سـبـح بـحـمـد ربـك قـبـل طـلوع الشـمـس و قبل الغروب (39)
و من اليل فسبحه و اءدبر السجود (40)




ترجمه :

38 - مـا آسـمـانـهـا و زمـيـن و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز (شش دوران ) آفريديم و هـيـچـگـونـه رنـج و تـعـبـى بـه مـا نـرسـيـد (بـا ايـن حال چگونه زنده كردن مردگان براى ما مشكل است ؟).
39 - در بـرابـر آنـچـه آنـهـا مـى گـويـند شكيبا باش ، و تسبيح و حمد پروردگارت را قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب بجا آور.
40 - و در بخشى از شب او را تسبيح كن ، و بعد از سجده ها!
تفسير:
آفريدگار آسمانها و زمين قادر بر احياى مردگان است
در تـعـقـيـب آيـات گذشته و دلائل مختلفى كه درباره معاد در آن آمده بود، در اين آيات به يكى ديگر از دلائل امكان معاد اشاره كرده ، و بعد از آن به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) دستور صبر و شكيبائى و تسبيح و حمد پروردگار مى دهد، تا كار-
شكنيهاى مخالفان را از اين طريق تحمل و خنثى كند.
نخست مى فرمايد: (ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آن دو است در شش روز (شش دوران ) آفـريـديـم ، و در خـلقـت آنـهـا هـيـچـگـونـه تعب و ضعفى به ما نرسيد)! (و لقد خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما فى ستة ايام و ما مسنا من لغوب ).
(لغوب ) به معنى تعب و خستگى است .
بديهى است كسى كه قدرتش محدود است اگر بخواهد كارى انجام دهد كه بيش از توان او بـاشـد خـسـتـه و درمـانـده و وامـانـده مـى شـود، ولى در مورد وجودى كه قدرتش نامحدود و توانائيش بى نهايت است اين امور مفهومى ندارد.
بـنـابـرايـن كـسـى كـه قـادر اسـت بـى هيچگونه تعب و رنج اين آسمان و زمين باعظمت ، و ايـنـهـمـه كرات و كواكب و كهكشانها را ايجاد كند، توانائى دارد كه انسان را بعد از مردن بار ديگر به حيات بازگرداند و لباس زندگى در اندامش بپوشاند.
بـعضى براى اين آيه شاءن نزولى نقل كرده اند كه : يهود چنين مى پنداشتند كه خداوند آسـمـانـهـا و زمـيـن را در شـش روز (شـش روز هـفـته !) آفريد، سپس روز شنبه به استراحت پـرداخـت و يـك پـاى خـود را بـه روى پـاى ديـگـر انـداخـت ! و بـه هـمـيـن دليـل ايـنـطـور نـشـسـتـن را نـامـطـلوب مـى شـمـرنـد و مـخـصـوص خـدا مى دانند! آيه فوق نازل شد و به اين گونه خرافات مضحك پايان داد.
ولى اين شاءن نزول مانع از اين نيست كه آيه مساءله امكان معاد را تعقيب كند، در عين اينكه دليـلى اسـت بـر تـوحـيـد و عـلم و قـدرت پروردگار كه آسمان و زمين با اينهمه عجائب و شگفتيها و ميليونها ميليون موجودات زنده ، و اسرار
عجيب و نظامهاى ويژه اش آفريده است كه تفكر در يك گوشه اى از آن مى تواند ما را به آفريننده توانائى كه دست قدرتش اين گردونه عظيم را به حركت در آورده ، و نور حيات و زندگى را همه جا پاشيده است ، رهنمون گردد.
موضوع خلقت آسمانها و زمين در (شش روز) كرارا در آيات قرآن آمده است .
كـلمـه (يـوم ) - چـنـانـكـه قـبـلا هـم گـفـتـه ايـم - در لغـت عـرب و مـعـادل آن (روز) در لغـت فـارسـى ، و يا در سائر لغات در بسيارى از موارد به معنى دوران اسـتـعـمـال مـى شـود، نـه بـه مـعـنـى بـيـسـت و چـهـار سـاعت و يا دوازده ساعت ، فى المثل مى گوئيم : (يك روز مردم در سايه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) زندگى مى كردند، و روز ديگر جباران بنى اميه و بنى عباس بر مردم مسلط شدند).
پـيـدا اسـت (روز) در ايـن تـعـبـيـرات بـه مـعـنـى (دوران ) اسـت ، خـواه يـكـسـال بـاشـد يـا صـد سـال يـا هـزاران و يـا مـيـليـونـهـا سـال . مـثـلا مى گوئيم يك روز كره زمين يكپارچه آتش بود، روز ديگرى سرد شد، و آماده حيات ، تمام اين تعبيرات اشاره به دورانها است .
بنابراين از آيه فوق استفاده مى شود كه خداوند آسمانها و زمين و تمامى موجودات آنها را در شش دوران آفريده است .
(مـشـروح ايـن سـخـن را در جـلد شـشـم صـفـحـه 200 تـا 204 ذيل آيه 54 سوره اعراف بيان كرده ايم ).
بـنـابـرايـن جـائى بـراى ايـن سـؤ ال بـاقـى نـمـى مـانـد كـه قـبـل از آفـريـنـش خـورشـيـد و كـره زمـيـن شـب و روزى نبود تا خداوند عالم را در شش روز آفريده باشد.
بعد از ذكر دلائل مختلف معاد و ترسيم صحنه هاى مختلفى از قيامت چون
بـه هـر حـال گـروهـى تـسـليـم حـق نـيـسـتـنـد و لجـاجـت و پـافـشـارى بـر بـاطـل دارنـد پـيامبر (صلى الله عليه و آله ) را مخاطب قرار داده مى گويد: (در برابر آنچه آنها مى گويند شكيبا باش ) (فاصبر على ما يقولون ).
چرا كه تنها با نيروى صبر و استقامت مى توان بر اين مشكلات پيروز شد، و توطئه هاى دشـمـن را در هـم شـكـسـت ، و نـسـبـتـهـاى نـارواى آنـهـا را در مـسـيـر حـق تحمل كرد.
و از آنـجـا كـه صـبـر و اسـتـقـامت نياز به پشتوانه اى دارد، و بهترين پشتوانه ياد خدا و ارتـبـاط بـا مـبـداء عـلم و قـدرت جـهـان آفـريـن اسـت در دنـبـال ايـن دسـتـور مـى افـزايـد: (و تـسـبـيـح و حـمـد پـروردگـارت را قـبـل از طـلوع آفـتـاب و پـيـش از غـروب آن بـجـا آور) (و سـبـح بـحـمـد ربـك قبل طلوع الشمس و قبل الغروب ).
هـمـچـنـيـن (در قـسـمـتـى از شـب او را تـسـبـيـح كـن و بـعـد از سـجـدهـهـا) (و مـن الليل فسبحه و ادبار السجود).
اين ياد مداوم و تسبيح مستمر همچون قطره هاى حياتبخش باران بر سرزمين قلب و جان تو مـى ريـزد، و آن را سـيراب مى كند، دائما به تو نشاط و حيات مى بخشد و به استقامت در مقابل مخالفان لجوج دعوت مى كند.
در ايـنـكـه مـنـظـور از تـسـبـيـح خـداونـد در ايـن مـواقـع چـهـارگـانـه (قـبـل از طـلوع آفـتـاب قـبـل از غـروب ، در شـب ، و بـعد از سجده ها) چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است .
بـعـضـى مـعـتـقـدنـد كـه ايـن تـعـبـيرات اشاره به نمازهاى پنجگانه روزانه و بعضى از نوافل پرفضيلت است ، به اين ترتيب كه (قبل طلوع الشمس ) اشاره به نماز صبح است ، زيرا آخر وقت آن طلوع آفتاب مى باشد.
و (قبل غروب الشمس ) اشاره به نماز ظهر و عصر است ، چرا كه آخر وقت هر دو غروب آفتاب است .
(و مـن الليل ) نماز مغرب و عشا را بيان مى كند، (و ادبار السجود) نظر به نافله هاى مغرب دارد كه بعد از مغرب بجا آورده مى شود.
(ابـن عـبـاس ) هـمين تفسير را پذيرفته ، با اين قيد كه (ادبار السجود) را اشاره به تمام نمازهاى نافله ، دانسته است كه بعد از فرائض انجام مى شود، ولى از آنجا كه در مـيـان نـوافـل روزانـه بـه عـقـيده ما تنها نافله مغرب و عشاء است كه بعد از اين نمازها انجام مى شود اين تعميم صحيح نيست .
بـعـضـى ديـگـر (قـبـل طـلوع الشـمـس ) را اشـاره بـه نـمـاز صـبـح ، و (قـبـل الغـروب ) را اشـاره بـه نـمـاز عـصـر، و (مـن الليل فسبحه ) را اشاره به نماز مغرب و عشاء، دانسته اند، و به اين ترتيب بدون هيچ دليـل روشـن سـخـن از نـمـاز ظـهـر بـه مـيـان نـيـامـده اسـت ، و ايـن دليل بر ضعف اين تفسير است .
در روايـتـى نـيـز از امـام صـادق (عـليـه السلام ) مى خوانيم : هنگامى كه از آيه (و سبح بـحـمـد ربـك قـبـل طـلوع الشـمـس و قـبـل الغـروب ) سـؤ ال كردند فرمود: تقول حين تصبح و حين تمسى عشر مرات لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له المـلك ، و له الحـمـد، يـحـيـى و يـمـيـت ، و هـو عـلى كل شى ء قدير:
(هنگام صبح و عصر ده بار اين ذكر را مى گوئى لا اله الا الله ....)
اين تفسير با تفسير اول منافاتى ندارد و ممكن است هر دو در معنى آيه جمع باشد.
قابل توجه اينكه نظير همين معنى با تفاوت مختصرى در آيه 130 سوره طه نيز آمده است ، آنجا كه مى فرمايد: (و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس
و قبل غروبها و من اناء الليل فسبح و اطراف النهار لعلك ترضى ):
(قبل از طلوع آفتاب ، و پيش از غروب آن ، و همچنين در اثناء شب ، و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور تا خشنود شوى ).
جـمـله لعـلك تـرضـى نـشـان مـى دهـد كه اين عبادات و تسبيحات نقش مهمى در آرامش فكر و رضايت خاطر آدمى دارد، و به او در برابر حوادث سخت نيرو و توان مى بخشد.
ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل تـوجـه اسـت كـه در آيـه 49 سـوره طـور چـنـيـن آمـده اسـت و مـن الليـل فـسبحه و ادبار النجوم : (برخى از شب را تسبيح خدا كن و به هنگام پشت كردن ستارگان ).
در حـديـث آمـده اسـت كه على (عليه السلام ) فرمود: (ادبار السجود) دو ركعت نافله اى اسـت كـه بعد از مغرب مى خوانند (توجه داشته باشيد نافله مغرب چهار ركعت است كه در اينجا فقط به دو ركعت آن اشاره شده ) و (ادبار النجوم ) دو ركعت نافله صبح است كه قبل از نماز صبح و به هنگام غروب ستارگان بجا مى آورند).
در روايـتـى نـيز آمده است كه منظور از (ادبار السجود) همان نماز وتر است كه در آخر شب انجام مى شود.
به هر حال تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد هر چند وسعت و گسترش
مـفـهـوم تـسـبـيـح بـسـيـارى از تـفـسـيـرهـاى ديـگـر را كـه در روايـات بـه آن اشـاره شـده شامل مى گردد.
نكته :
شكيبائى رمز هر پيروزى است
ايـن نـخـسـتـيـن بـار نيست كه قرآن مجيد روى صبر و شكيبائى در برابر مشكلات و افراد لجـوج و مـعـانـد تكيه مى كند، مكرر در مكرر قرآن مجيد هم به پيامبر بزرگ اسلام ، و هم بـه عموم مؤ منان اين مساءله مهم را خاطر نشان مى سازد، و تجربه هاى فراوان نيز نشان داده كه غلبه و پيروزى از آن كسانى است كه سهم بيشترى از صبر و استقامت دارند.
در حـديـثـى مـى خـوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) به يكى از دوستانش (كه شايد در شـرائط سـخـت آن زمـان بـى تـابـى مـى كـرد) فرمود: عليك بالصبر فى جميع امورك : (بر تو لازم است كه در تمام كارها صبر و شكيبائى داشته باشى ).
سـپـس افزود خداوند محمد (صلى الله عليه و آله ) را مبعوث كرد و او را به (صبر) و مـدارا دسـتـور داد، و او صـبر كرد تا نسبتهاى بسيار ناروا به او دادند، تا آنجا كه سينه اش تـنـگ شـد، خـداونـد ايـن آيـه را بـر او نـازل كـرد: و لقـد نعلم انك يضيق صدرك بما يـقـولون فـسـبـح بـحـمد ربك و كن من الساجدين : (ما مى دانيم كه به خاطر سخنان آنها نـاراحـت مـى گردى و سينه ات تنگ مى شود، تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور، و از سجده كنندگان باش ).
بـاز او را تـكـذيـب كردند و تيرهاى تهمت از هر سو به طرفش پرتاب نمودند، و از اين جـهـت مـحـزون و غـمـگـيـن شـد، بـاز خـداونـد بـراى دلداريـش ايـن آيـه را نـازل فـرمـود: قـد نـعـلم انـه ليـحـزنـك الذى يقولون فانهم لا يكذبونك و لكن الظالمين بايات الله يجحدون و لقد كذبت رسل من قبلك فصبروا على ما
كـذبـوا و اوذوا حـتـى اتاهم نصرنا: (ما مى دانيم كه سخنان آنها تو را اندوهگين مى كند، ولى آنها تو را تكذيب نمى كنند بلكه ستمگران آيات خدا را تكذيب مى كنند، پيش از تو نـيـز رسـولان خـدا را تـكـذيـب كـردند و آنها در برابر تكذيبها و آزارها صبر نمودند تا يارى ما به كمكشان آمد).
سـپـس امـام (عـليـه السـلام ) مى افزايد: پيامبر (صلى الله عليه و آله ) خود را وادار به صـبـر و شـكـيـبائى كرد، اما در اين هنگام آنها از حد گذراندند و نام خدا را بردند، و نسبت بـه سـاحـت مـقـدسـش تـكذيب كردند، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود من در برابر ناملايمات خود و خانواده و حيثيتم صبر كردم ، ولى در برابر بدگوئى به پروردگارم شـكـيـبـايـى نـدارم ، در ايـنـجـا خـداونـد عـزوجـل ايـن آيـه (آيـه مـورد بـحـث ) را نـازل فـرمـود: و لقد خلقنا السموات و الارض و ما بينهما... (ما آسمان و زمين و آنچه در مـيان اين دو است در شش دوران آفريديم (و در آفرينش جهان شتاب و عجله نكرديم ) و تعب و رنـجـى بـما نرسيد، بنابراين تو هم عجله مكن و در برابر سخنان آنان صابر باش ، اينجا بود كه پيامبر صبر و شكيبائى را در تمام حالات پيش گرفت ) (تا بر دشمنانش پيروز شد).
آيه و ترجمه


و استمع يوم يناد المناد من مكان قريب (41)
يوم يسمعون الصيحة بالحق ذلك يوم الخروج (42)
انا نحن نحى و نميت و الينا المصير (43)
يوم تشقق الا رض عنهم سراعا ذلك حشر علينا يسير (44)
نحن اءعلم بما يقولون و ما اءنت عليهم بجبار فذكر بالقران من يخاف وعيد (45)




ترجمه :

41 - گوش فرا ده و منتظر روزى باش كه منادى از مكان نزديك ندا مى دهد.
42 - روزى كه همگان صيحه رستاخيز را به حق مى شنوند، آن روز روز خروج است .
43 - مائيم كه زنده مى كنيم ، و مى ميرانيم ، و بازگشت تنها به سوى ما است .
44 - روزى كـه زمـيـن از روى آنـهـا شـكـافـتـه مـى شـود و بـه سرعت (از قبرها) خارج مى گردند، و اين جمع كردن براى ما آسان است .
45 - ما به آنچه آنها مى گويند آگاهتريم و تو ماءمور به اجبار آنها نيستى ، بنابراين به وسيله قرآن كسانى را كه از عذاب من مى ترسند متذكر ساز.
تفسير:
با صيحه رستاخيز همه زنده مى شوند
ايـن آيـات كـه آخـريـن آيـات سـوره (ق ) را تشكيل مى دهد همانند ساير آيات اين سوره تـكـيـه بـر مـسئله معاد و رستاخيز دارد، و باز گوشه ديگرى از آن را مطرح مى كند، و آن مساءله (نفخ صور) و (خروج مردگان از قبر) است .
مى فرمايد: (گوش فرا ده و منتظر روزى باش كه منادى از مكان نزديك ندا مى دهد) (و استمع يوم يناد المناد من مكان قريب ).
(روزى كـه صـيـحـه رسـتـاخـيـز را بـه حق مى شنوند، آن روز، روز خروج است )! (يوم يسمعون الصيحة بالحق ذلك يوم الخروج ).
مخاطب در (استمع ) (گوش فرا ده ) گرچه شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله ) است ولى مسلما مقصود همه انسانها هستند.
و مـنـظـور از (گـوش فـرا دادن ) يـا انـتـظـار كشيدن است ، زيرا كسانى كه در انتظار حادثه اى به سر مى برند كه با صداى وحشتناكى شروع مى شود دائما گوش فرا مى دهند، و منتظرند. و يا منظور گوش فرا دادن به اين سخن الهى است ، و معنى چنين مى شود: (اين سخن را بشنو كه پروردگارت درباره صيحه رستاخيز مى گويد).
اما اين منادى كيست ؟ ممكن است ذات پاك خداوند باشد كه اين ندا را
مـى دهـد، ولى بـه احـتـمال قويتر همان (اسرافيل ) است كه در (صور) مى دمد، و در آيات قرآن نه با نام بلكه با تعبيرات ديگرى به او اشاره شده است .
تعبير به (مكان قريب ) اشاره به اين است كه اين صدا آنچنان در فضا پخش مى شود كـه گـوئى بـيـخ گـوش هـمـه اسـت ، و هـمه آنرا يكسان از نزديك مى شنوند امروز ما با وسـائل مـخـتـلف مـى تـوانيم سخن گوينده اى را كه در يك نقطه دوردست از جهان سخن مى گـويـد همگى از نزديك بشنويم ، گوئى در كنار دست ما نشسته و با ما سخن مى گويد، ولى آنـروز بدون نياز به اين وسائل همه صداى منادى حق را كه فرياد رستاخيز بر مى كشد در نزديكى خود مى شنوند.
بـه هـر حـال ايـن صـيحه ، صيحه نخستين كه براى پايان گرفتن جهان است نيست بلكه صيحه دوم يعنى همان صيحه قيام و حشر است ، و در حقيقت آيه دوم توضيح و تفسيرى است بـراى آيه اول مى گويد: آنروز كه صيحه را به حق مى شنوند روز خروج از قبرها و از ميان خاكهاى زمين است .
و بـراى اينكه روشن شود حاكم در اين دادگاه بزرگ كيست ؟ مى افزايد (مائيم كه زنده مـى كـنـيـم و مـى مـيـرانـيم بازگشت مردم فقط به سوى ما است ) (انا نحن نحيى و نميت و الينا المصير).
منظور از احياء همان زنده كردن نخستين در دنيا است ، و منظور از ميراندن در پايان عمر است ، و جمله : (الينا المصير) اشاره به زنده شدن در رستاخيز است .
در حـقـيقت آيه اشاره به اين نكته مى كند كه همانگونه كه مرگ و حيات نخستين به دست ما است ، بازگرداندن به زندگى و قيام قيامت نيز به دست ما و به سوى ما است .
سـپس براى توضيح بيشتر مى فرمايد: (بازگشت آنها به سوى ما روزى است كه زمين از روى آنها شكافته مى شود، و آنها زنده مى شوند و به سرعت خارج مى گردند) (يوم تشقق الارض عنهم سراعا).
و در پـايـان آيـه مـى افـزايـد: (ايـن حـشـر و جـمـع كـردن مـردم در قـيـامـت بـراى مـا سهل و آسان است ) (ذلك حشر علينا يسير).
(حشر) به معنى جمع و گردآورى از هر سو است .
روشـن اسـت خـداونـدى كـه آفريننده آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است حشر و نشور مـردگـان بـراى او كـار سـاده اى مـى بـاشـد. اصـولا مشكل و آسان براى كسى است كه قدرتش محدود است ، آن كسى كه قدرتش نامحدود است همه چيز براى او يكسان و آسان است .
جـالب ايـنـكه در بعضى از روايات مى خوانيم : (اولين كسى كه زنده مى شود و از قبر خـارج گـشـتـه ، وارد صـحـنـه مـحـشر مى شود پيامبر (صلى الله عليه و آله ) است و على (عليه السلام )
همراه او است )!.
و در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث كـه آخـريـن آيـه ايـن سـوره است بار ديگر به پيامبرش در مقابل مخالفان سرسخت و لجوج تسلى و دلدارى مى دهد و مى فرمايد: (ما به آنچه آنها مى گويند آگاهتريم ) (نحن اعلم بما يقولون ).
(و تـو ماءمور نيستى كه آنها را مجبور به ايمان كنى و با قهر و اجبار به سوى اسلام بكشانى ) (و ما انت عليهم بجبار).
وظـيـفـه تو تنها ابلاغ رسالت ، و دعوت به سوى حق و بشارت و انذار است (چون چنين است آنها را كه از عذاب و عقاب من مى ترسند به وسيله قرآن متذكر ساز، و پند و اندرز ده ) (فذكر بالقرآن من يخاف وعيد).
در تـفـسـيـر (قـرطـبى ) آمده است كه (ابن عباس ) مى گويد: جمعى عرض كردند اى رسـول خـدا! مـا را انـذار كـن و بـيـم ده ، آيـه فـوق نازل شد و گفت : (فذكر بالقرآن من يخاف وعيد).
اشـاره به اينكه قرآن براى انذار و بيدار ساختن افراد مؤ من كافى است هر صفحه اى از آن يادآور قيامت ، و آيات مختلفش ‍ بازگوكننده سرنوشت پيشينيان و توصيفهايش از مواهب بـهـشـتـى و عـذابـهـاى دوزخـى و حـوادثـى كـه در آسـتـانـه رسـتـاخـيـز و در دادگـاه عدل الهى واقع مى شود بهترين پند و اندرز براى همگان است .
به راستى يادآورى آن صحنه كه زمينها از هم شكافته مى شود، و خاكها جان
مـى گـيـرنـد، لبـاس حـيات در تن مى پوشند و به حركت در مى آيند و از قبرها خارج مى شـونـد، در حـالى كـه وحـشـت و اضـطراب سر تا پاى همه را فرا گرفته ، و به سوى دادگاه عدل الهى رانده مى شوند صحنه تكان دهنده اى است .
بـه خـصـوص ايـنـكه گاهى يك قبر با گذشت زمان قبور انسانهاى مختلفى شده و افراد بـسـيـارى را در خود جاى داده است كه بعضى صالح و بعضى ناصالح و بعضى مؤ من و بعضى كافر بوده اند و به گفته شاعر:
رب قبر قد صار قبرا مرارا ضاحك من تزاحم الاضداد!
و دفين على بقايا دفين فى طويل الاجال و الاماد!
(چه بسيار قبرى كه بارها قبر شد - قبرى كه از تزاحم اضداد مى خندد)!
(و چـه بـسـيـار افـرادى كـه بـر بـقـايـاى انـسـانـهـاى ديـگـرى دفـن شـدنـد - در طول زمان و قرون و اعصار).
پـروردگـارا! ما را از كسانى قرار ده كه از (وعيد) تو مى ترسند و از قرآنت پند مى گيرند.
خـداونـدا! در آن روز كـه وحـشـت و اضـطـراب همگان را فرا گرفته ما را با رحمتت آرامشى عنايت فرما.
بـارالهـا! روزهـاى عـمر هر چه باشد به سرعت سپرى مى شود آنچه جاويدان است سراى آخرت تو است ، به ما حسن عاقبت و نجات در آخرت مرحمت كن .
آمين يا رب العالمين