گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
- نخستين درسها


محمد مصطفى - صلى الله عليه و آله - هر ساله در حرا معتكف مى شود (2) سالى يك ماه . و اين رسمى عبادى از بقاياى سنت فرهنگى - سياسى ابراهيم است كه برخى از قبيله قريش بدان پايبندند. در آن ماه كه معتكف است بينوايانى را كه از كنارش مى گذرند سير مى كند. چون اعتكاف آن ماه را به پايان مى برد و از حرا مى آيد نخستين كارى كه مى كند اين است كه پيش از رفتن به خانه هفت يا چند بار بر گرد آن طواف كند آنگاه به خانه رود (3)
او سفر به شام و تجارت را رها مى كند و هر چه از آن تجارت بدست آورده به بينوايان مى بخشد. هر روز از كوه حرا بالا مى رود و از قله اش به آثار رحمت خدا و شگفتى هاى گوناگون آن رحمت و به حكمت هاى بديع آفريدگار مى انديشد و ديده به هر سوى آسمان و پهناى زمين و كرانه دريا و دشتها و بيابان ها مى دوزد و از آن آثار درس عبرت مى آموزد و از آن آيت ها پند مى گيرد و خدا را چنانكه سزد مى پرستد و بندگى مى كند. چون چهل سال بر عمرش مى گذرد و خداى - عزو جل - دل او را مى بيند كه برترى و با شكوه ترين و فرمانبردارترين و پذيراترين و فروتن ترين دلهاست به درهاى آسمان اجازه مى دهد تا گشوده شوند و محمد به آنها بنگرد و به فرشتگان اجازه مى دهد تا فرود آيند و محمد به آنها بنگرد (4)
درس پروردگارمان كه اينك پاى آن مى نشينيم درسى است كه به پيامبرش - محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و آله و سلم - مى دهد و با وساطت يا رسالت وى به مردم عصرش و به نسلهاى بعد مى آموزد. چون قرائت و كتابت شود قرآن و كتاب نام مى گيرد تا كتاب درسى ما باشد.
بهتر بگويم : وقتى پيامبر آنچه را از راه وحى ادراك و دريافت كرده براى ديگران قرائت مى كند قرآن نام مى گيرد و چون بيدرنگ براى انتشار و يادگيرى مردم نوشته - يا كتابت مى شود نام كتاب هم پيدا مى كند.
جاى نخستين درس
نخستين درس را كه با امر به قرائت براى مردم آغاز مى شود پيامبر اكرم ما در غار حرا - بيرون شهر مكه - دريافت مى كند.
آغاز درس
نخستين درس با اين دستور آغاز مى شود:
قرائت كن به نام پروردگارت كه آفريد. آدمى را از لخته اى (5) آفريد. قرائت كن و (بدان ) پروردگارت آن كريم ترين است كه با قلم آموخت ، آدمى را آنچه نداست آموخت .
معلم ، پروردگار است ، پروردگارى كه آفريننده آدمى است از جمله آفريننده اش از لخته اى ، نطفه اى يا از موجود آبزى ريزى . از نطفه اى تحول پيدا مى كند. تحولاتى پياپى و بيشمار. در رحم تحولاتى پيدا مى كند تا زاييده شده چند مرحله كودكى و سپس مرحله بلوغ و نوجوانى را طى كرده جوان و بعد رفته رفته پير مى شود، آنگاه مى ميرد و...
معلمى كه پروردگار باشد و پروردگارى كه آفريننده باشد مى تواند درست تربيتى به انسان بياموزد نه آدمى كه آفريننده خود يا ديگرى نيست .
پيامبر با همه درستكارى ، امانت ، پاكى و تقوايش و عظمت رفتار و خوى و انديشه اش شاگرد خداست ، البته اولين شاگرد عصرش .
پيامبر در نخستين لحظه شاگردى و يادگيرى مامور مى شود درسى را كه مى گيرد براى ديگران قرائت كند تا آن را ياد بگيرند و به ديگران بياموزند. چندى بعد در درسش از طريق پيامبر به مردم مى فرمايد: او - پيامبر - آنچه از غيب را كه به او مى رسد پيش خود نگه نمى دارد. و از مردم دريغ نمى كند. و ما هو على الغيب بضنين (6) و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم (7) درس پايند - را به سوى تو فرو فرستاديم تا براى آدميان آنچه را كه به سوى آنان فرو فرستاديم بيان كنى و ارائه دهى .
بدينسان ولايت تعليمى و تشريحى و تربيتى خدا بر مردم ، ولايت تعليمى يا فرهنگى - سياسى پيامبرش بر مردم ، و ولايت همگانى مردم انديشمند با ايمان بر يكديگر آغاز شده و شكل مى گيرد.
كتاب درسى ، جز همين آيات نيست كه بلافاصله نوشته و قرآن ناميده مى شود: قرائت شده . پيامبر قرائت كننده همين آيات سطور و جملات - است و ديگران هم كه ياد مى گيرند بايد عينا و بدون دخل و تصرف براى ديگران قرائت كنند تا به خاطر بسپارند و حافظ قرآن و قارى آن باشند. بدينسان ، كتاب درسى ، در حافظه پيامبر خدا در حافظه انسانهايى كه درس پروردگار را ياد گرفته اند، و در صفحات كاغذ - انواع موجود - ثبت و ضبط مى گردد.
شاگرد اول ، كه بعدها از طرف معلم اول المومنين (8) لقب مى گيرد و چگونه آدمى است . و چه ويژگى هايى دارد؟ دومين مجموعه آيات كه دومين درس پروردگار است به اين پرسش پاسخ مى دهد:
بسم الله الرحمن الرحيم
ن . به قلم و به آنچه مى نويسند سوگند كه تو در سايه نعمت پروردگار جن زده (مبتلا به عوامل مضر نامرئى ) نيستى و ترا پاداشى بادوام و بى منت است چونكه تو اخلاقى با عظمت دارى . (9)
معلم در سخنى با شاگردش از طريق قسم خوردن به قلم و آنچه مى نويسد، همانچه محروم است اين حقيقت را تفهيم مى فرمايد كه اين تعليم و تدريس به نهايت غير عادى و غير معمول است . بشرى نيست و الهى است و در جهان انسانى به ندرت از سوى خدا روى مى دهد و بالاتر از اينها آخرين نادره اى است كه شروع به رخ داده كرده است كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا، ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان (10) و بدينسان روحى از امر خويش به سويت وحى كرديم در حالى كه تو مى دانستى كتاب چيست و نه اين كه ايمان چيست . و ما كنت تتلو من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك (11) و تو پيش از آن هيچ كتابى نمى خواندى و نه آن را با دستت مى نگاشتى وحى نوشتى .
بدينسان نخستين شاگرد بايستى فقط بر حافظه اش تكيه كند، همانچه جز با تلاوت شبانه روزى آنچه وحى شده است امكان پذير نيست تا مجموعه آيات - يا درسهاى گذشته - با شنيدن آنچه خود به آهنگ بلند بر زبان مى آورد حفظ دوباره و چند باره شود و تا پايان عمر از ياد نرود.
بنابراين تاريخ صحيح اسلام ، پيام اكرم ما در نمازهايش ‍ مجموعه آيات و سوره هايى را كه به تازگى نازل شده بود مى خواند و مشركان قريش كه پيرامون كعبه انجمن داشتند به سوره ها و مجموعه آيات جديد گوش مى دارند و از سير پيشرفت بزرگترين رخداد عصر خويش خبر داد مى شدند. واكنش هايشان هم بر اساس همين اطلاعات تنظيم مى شد.
درس بعدى به همين مطلب اختصاص دارد:
به نام خداوند بخشنده مهربان
هان ! اى جامه بر تن پيچيده ! شب ما جز پاره اى از آن برخاسته باش . نصفش را يا اندكى كمتر از نصف يا بيشتر از نصف ، و قرآن بخوان بطور شمرده و روشن ، زيرا ما بزودى درسى سنگين بر تو القا خواهيم كرد. چه آنچه در شب روى دهد آن اثر گذارتر است و سخن در آن ماندگارتر. بيگمان تو در روز مجال پهناورى براى گردش و كار دارى . و نام پروردگارت را به ياد به زبان آور و در حالى كه از هر كس و هر چيزى بريده اى و به او پيوسته اى دست دعا بسويش بر آر، پروردگارش شرق و غرب ، جز او خدايى نيست . بنابراين او را عهده دار امور و حاكم بگير.
سنگينى درسهاى آتى هم سنگين حجم آن است و هم سنگينى مسئووليت بكار بستنش در خويش ، در خانواده ، و در محيط اجتماعى و محيط بين المللى ، چه بعدها اشاره به همين درسها مى فرمايد: ان هذه تذكره فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا بيشك اين ها درسها و يادگيرى هايى است . بنابراين هر كس بخواهد مى تواند راهى بسوى پروردگارش ‍ پيش گيرد و اتخاذ كند. (12) و از شب پاسى را به ذكر خدا و دعا برگزار، كارى داوطلبانه براى خودت بدين اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برانگيزد و بردارد. (13)
درسهاى پروردگار، قرآن ، درس سير و تحول كيفى يافتن به سوى پروردگار، و احراز مقامى محمود در نظام هستى است . عمر خود را صرف رشد معنوى و سير تقرب الى الله كردن است . و لازمه آن اين است كه انسان در هر كارى خدا را وكيل يا عهده دار آن و يگانه موثر در تحقق نتيجه و عاقبتش بداند و تاثير علل و عوامل و اسباب طبيعى و ظاهرى را به مشيت او بشناسد و در زندگى اراده تشريعى خدا يعنى اوامر و نواهى او را معيار تصميم گيرى خود قرار دهد و به حرف و طعنه و ريشخند تبهكاران و جاهلان وقعى ننهد: فاتخده وكيلا. و اصبر على ما يقولون و اهجرهم هجرا جميلا. و ذرنى و المكذبين اولى النعمه و مهلهم قليلا .
رسول خدا بر مى خيزد و به تلاوت هيجده آيه قرآنى كه نازل شده است همت مى گمارد و به عبادت و نيايش مى ايستد تا شب را بدين حال به سر مى آورد.
هنوز سخن از دعوت مردم يا تبليغ و رسالت نيست . محمد است و خدايش كه او را براى رسالت آماده مى سازد. به او اطمينان خاطر و قوت قلب مى دهد و به تمرينهاى روحى و ورزيده شدن وا مى دارد. چون رسالتى به عهده اش ننهاده و ماموريتى در مورد خلق به او سپرده است او را پيامبر نمى خواند و با الفاظى چون يا ايها النبى و يا ايها الرسول مخاطب نمى سازد. تنها به خودش آن هم درباره خودش دستور مى دهد با مهربانى و خيلى خودمانى صدايش ‍ مى زند: اى جامه برترين پيچيده ... يا ايها المزمل .
در مجموعه آيات صدر سوره مزمل ، پروردگار نه آيه اى كه پيشتر فرستاده است پنج آيه صدر سوره علق و چهار آيه مطلع سوره قلم را قرآن مى نامد.
در اين ايام ، پيامبر اكرم ما در غار حرا معتكف است و پس از نزول صدر سوره مزمل از كوه سرازير شده به سوى كعبه مى رود و از آنجا به خانه خويش . خودش چنين داستان مى كند:
يكماه در حرا معتكف بودم . چون اعتكافم را به پايان بردم از كوه سرازير شدم . چون به ته دره رسيدم ندايى شنيدم (كه مرا مى خواند) به فراز پيش روى خويش نگريستم و به پشت سرم و به راست و به چپم ، هيچ كس را نديدم . براى سومين بار ندايى شنيدم ، ولى هيچ كس را نديدم . بار ديگر ندايى شنيدم . ناگهان ديدم كه او در فضاست . مرا لرزه شديدى گرفت . آمدم پيش خديجه و گفتم : مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد (وثرنى ، وثرنى ). مرا بپوشاندند... در اين هنگام خداوند چنين وحى فرو فرستاد:
يا ايها المدثر، قم فانذر... (14)
به نام خداوند بخشنده مهربان
هان ! اى جامه بر خود پيچيده ! برخيز و بيم ده و پروردگارت را بزرگ خوان ، و جامه ات را پاكيزه گردان ، و پليدى را دور كن ، و از سر بسيار بينى منّت مَنه و براى پروردگارت پايدارى كن . پس چون طبل رستاخيز نواخته شود آن هنگام دورانى سخت دشوار است بر كافران ناگذرا.(15)
پروردگار متعال او را با ملاطفت مى خواند و با فرمان برخيز و بيم ده به رسالت به سوى مردمان برمى انگيزد. رسالتش در بيم دهى از حساب و كيفر دوران رستاخيز خلاصه ميشود.
هنوز كسانى ايمان نياورده اند تا مژده و بشارتى دريافت كنند. چند كار ديگر را كه لازمه رسالت و مقدمه آن است . بايد انجام دهد نماز بخواند و در آن پروردگارش را به بزرگى ياد كند. به اين معنى كه او را در نظام هستى آفريدگار، حى ، قيوم ، قادر متعال ، و پروردگار معلم بداند و بخواند و در جرمان انسانى ، يگانه شارع و قانونگذار آمر و ناهى . و با اين انديشه و تعقل و به زبان آوردن آن كه در گوش طنين مى افكند و در انديشه اى مكرر و معرفتى با ثبات مى گردد با ور خويش را هر چه راسخ ‌تر ميسازد. جامه خويش بشويد و پاكيزه گرداند كه تميزى جامه و تن مقدمه و راهى است به تطهير و پاكيزگى خود آدمى . اين دو دستور كه يكى متضمن غسل - يا شستن تن و جامه - است و ديگرى خواندن نمازى دو ركعتى ، دستورى مى شود به هر كه به اسلام درآيد. بيش از ده سال بعد مى بينيم اسيد بم حضير پس از ايمان آوردن از مصعب بن عمير كه مبلغ و معلم اوست مى پرسد: ترتيب وارد شدن به دين شما - شيوه زندگانى خاص شما - چيست مى گويد:
غسل كن و جامه ات را بشوى و پاكيزه گردان . بعد دو ركعت نماز بخوان او خود را به قناتى كه همان نزديكى است مى اندازد و بعد بيرون آمده جامه اش را مى فشارد و سپس به نماز مى ايستد.
دستورهاى ديگر اين است : از هرگونه پليدى - كه گناه ، مستكبران ، طاغوت ، و بتها مصداق هاى آن است - دورى گزينيد. و در امتثال اين اين دستورها و در كمر بستن به رسالت و رساندن اخطار الهى به مردم هر چه بكوشد آن را بيش و بسيار نداند و بر هدايت يافتگان و بر تبليغ شدگان هيچ منت ننهند، زيرا او بنده اى بيش نيست كه هيچ نداند و هر چه در اختيار اوست از خداست . پس امر و فرمانروايى و مالكيت با خداست و فرمانبرى و اجرا با وى ؛ اجرايى كه با دشوارى ها و گرفتاريها و آزار و اهانت ديدن ها همراه است . به همين دليل بايد براى پروردگارش پايدارى كند و در برابر مخالفان حق ناپذير و دشمنان ستمگر و متجاوز مقاومت بورزد: و لربك فاصبر.
پيام خداوند به مردم ، پيامى كه تو بايد هم اكنون برسانى پيامى بس كوتاه است ، تنها يك اخطار: چون طبل رستاخيز نواخته شود آن هنگام دورانى سخت دشوارست بر كافران ناگذرا!
رسول خدا بر مى خيزد و به خديجه و دخترش رقيه مى گويد بر او آب بريزند. (16) و بر تن او كه جامه بر تن دارد آب مى ريزند (17) پس از شستن تن و جامه هايش دو ركعت نماز مى گزارد و از خانه بيرون مى آيد و به فراز كوه صفا مى رود و فريادى برمى آورد: آى گروه قريش !!
قريشيان به هم مى گويند: محمد بر كوه صفا ندا مى دهد! پس ‍ همگى رو بدان سو نهاده گردا گردش جمع شده مى پرسند: چه خبر است اى محمد؟
- آيا به نظر شما اگر به شما خبر مى دادم كه سواره نظامى پشت همين كوه است (18) خبرم را راست مى شمرديد؟
- آرى . زيرا تو در ميان ما متهم (به دروغگويى ) نيستى و هرگز دروغى از تو در عمرت نشنيده ايم .
- پس من شما را از روبرو شدن با عذابى شديد بيم مى دهم . (19)
ابولهب به او مى گويد: تبا لك ... زيانكارى باد ترا! ما را براى همين جمع كردى ! پس چنين وحى مى آيد:
بسم الله الرحمن الرحيم
تبت يدا ابى لهن و تب . ما اغنى عنه ماله و ما كسب سيصلى نارا ذات لهب . (20)
به نام خداوند بخشنده مهربان
توانايى هاى ابولهب به زيان و تباهى رفت (21)
سران الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه ... (22)
ابو لهب نامش عزيز العزى است . پسر عبدالمطلب و عموى پيامبر و همسايه ديوار به ديوار (23) اوست . توانگرى معروف از برجسته ترين عشيره قريش يعنى بنى هاشم است . او پدر دو داماد پيامبر - عقبه و عتيبه - هم هست . زن ابولهب خواهر ابوسفيان امور از سران قريش است .
اهميت و خطر مخالفت ابولهب بيشتر در اين است كه از درون عشيره و خانواده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است . اين نعره اگر از بيرون عشيره برخاسته بود بنى هاشم يا حتى بنى مطلب بانگيزه دفاع از عضو عشيره و و حريم آن به مقابله با آن برمى خاستند. اگر از بيرون قريش برخاسته بود باز قريش ‍ در برابرش حساس مى شدند. چه هر مخالفتى يك كشمكش و سپس يك جنگ و خونريزى و انتقام را بدنبال داشت كه در آن همه اعضاى قبيله شكرت مى كردند. شايد يكى از علل اين كه در اجتماع كوه صفا صداى مخالف ديگرى برنيامد همين باشد كه نزديك ترين خويشاوند رسولخدا و فردى سرشناس ‍ به نمايندگى و به جاى اشراف و توانگران سلطه گر نعره ضديتى توهين آميز برداشته است .
چون تبا لك نخستين حمله خطرناك به پيامبر خداست با سخت ترين و كوبنده ترين پاسخ روبرو مى شود و استثنائا به نام ، تا جوابى دندانشكن باشد به همه صاحبان ناز و آسايش ، و تمامى توانگران زورگو و بد دهن : توانايى هاى ابولهب به زيان و تباهى رفت و خود تباه گشت . مالش و آنچه كرد و بدست آورد به كامش نيايد. بزودى (به محضر مردن ) به آتشى شعله ور درآيد.
الذين آمنوا؟
على بن ابيطالب كه ده ساله است و خديجه اولين كسانى هستند كه به رسالت پيامبر اكرم ايمان مى آورند و شاگردان مكتب پروردگار مى شوند. (24) بلافاصله دختران رسول خدا (25) : ترتيب دختر ده ساله او - كه همسر پسر خاله اش ‍ ابوالعاص بن ربيع است - رقيه و ام كلثوم كه كوچك ترند و اولى نامزد عتيبه پسر ابوطالب ، ولى هنوز در خانه پدر خويش ‍ اند. آنگاه زيد بن حارثه فرزند خوانده رسول خدا كه عضو خانواده اوست ... (26)
از آن ميان رسول خدا، خديجه ، و على بن ابيطالب عليهم السلام آشكارا و در برابر چشم كفار مكه به نماز مى ايستند و ايمان خويش را پنهان نمى دادند و از كسى نمى هراسند. برخى هم ايمان خود را تا مدتى پنهان مى دارند تا از گزند دشمنان ايمن بمانند.
عفيف كه از شاهدان سال اول بعثت است چنين حكايت مى كند: پيش از آن كه مسلمان شوم به مكه آمدم و ميهمان عباس بن عبدالمطلب شدم . چون خورشيد برآمد و در آسمان حلقه زد (ظهر شد) و من نگران كعبه بودم جوانى پيش ‍ آمد و نظر به آسمان افكند و سپس رو به كعبه آورد و روبروى آن ايستاد. ديرى نگذشت كه پسرى آمد و در سمت راست وى بايستاد. چند لحظه بعد زنى آمد و پشت سر او ايستاد. جوان به ركوع رفت . آن پسر و زن به ركوع رفتند. جوان قد راست كرد آن پسر و زن هم قد راست كردند. جوان به سجده درآمد آن پسر و زن هم به سجده درآمدند. به عباس گفتم : پيشامدى عظيم است : گفت : پيشامدى عظيم است ، مى دانى اين كيست ؟
- نه
اين محمد بن عبدالله ، برادرزاده من است . آن كه همراه اوست مى دانى كيست ؟
- نه
او على بن ابيطالب ، برادرزاده من است . مى دانى آن زن كه پشت سر آن دو نفر قرار دارد كيست ؟
- نه
- خديجه دختر خويلد است همسر برادرزاده ام . اين برادر زاده ام به من گفت كه پروردگارت پروردگار آسمان است ، و به آنان دستور داده تا چنين كنند كه من بينى . بر سراسر زمين هيچ كس جز اين سه تن بر اين دين (شيوه زندگى و رفتار و انديشه و باور) نيست . (27)
با نازل شدن تبت يدا ابى لهب ... ام جميل - دختر حرب بنى اميه - (زن ابولهب ) مى گويد: محمد زبان به بدگويى ما گشوده است . و پسرش را بر آن مى دارد كه رقيه (دختر پيامبر) را طلاق دهد. پدرش (ابولهب ) نيز پسرش را به طلاق رقيه مى خواند. و عتبه هم اين كار را مى كند (28)
ابولهب رو به همنشينانش كرده مى گويد: محمد چيزهايى به من وعده مى دهد كه من آنها را نمى بينم و ادعا مى كند كه آنها پس از مردن وجود خواهند داشت . چه به دست من مى آيد! و در ميان دستهايش دميده مى گويد: هيچ ! به باد رفته ايم ! كن كه چيزى از آن چه محمد وعده مى دهد در شما نمى بينم ! (29)
آن وعده ها و وعيدها در چند سوره پياپى آمده است بدين ترتيب :
سوره تكوير
به نام خداوند بخشنده مهربان
هنگامى كه خورشيد بيفسرد، و هنگامى كه ستارگان فرو ميرند، و هنگامى كه كوهها برفتار آرند، و هنگامى كه نفيس ترين ثروت هاى مادى را فرو گذارند، و هنگامى كه دوان گرد آيند و درياها درهم آميزند و جان ها جفت شوند، و هنگامى كه درباره دخترك زنده بگور شده بازخواست شود كه به چه گناهى كشته شد؟ و هنگامى كه كارنامه ها بازگشايند و آسمان بر كنده و در نورديده شود و دوزخ افروخته گردد و بهشت فراروى آيد، در آن هنگام هر كس خواهد دانست كه چه از پيش فراهم آورده است . باز سوگند مى خورم به ستارگان روان (در مدارشان ) كه پيدا و پنهان مى شوند و به شب بگاه روبرتافتنش و به صبح بگاه دم زدنشان كه آن (قرآن ) گفتار سفيرى ارجمند، توانا (در نظام هستى ) با پايگاه به درگاه صاحب عرش (فرمانرواى نظام هستى ) و علاوه بر همه امين است . و رفيقتان مبتلا به عوامل نامرئى محل عقل نيست . و چنين اتفاق افتاد كه او (سفير پيام آور از خدا) را در افق روشن بديد و او (يعنى محمد) در مورد آنچه از خلق پنهان است (وحى ) در غلطكار و دريغدار نيست . و آن گفته شيطانى مطرود نيست . بنابراين رو به كجا مى آريد؟ آن جز درسى براى عالم هاى آفريدگان نيست براى هر كس از شما كه بخواهد راست قامت بر رفتار آيد، و نمى خواهيد مگر خواست (يا مشيت ) خدا پروردگار عالمهاى آفريدگان و آفريده ها - باشد.
سوره اعلى
به نام خداوند بخشنده مهربان
نام پروردگارت - آن برترين - را بپاكى بستاى ، آن كه آفريد پس (به آفريده هايش از هر چيز) باندازه داد، و آنكه اندازه و مقدر كرد پس راه نمود و مسير تحول بخشيد، و آن چراگاه پديد كرد و آنگاه خشكيده سياهش گردانيد. بزودى برايت درسهايى خواهيم داد پس فراموش مكن (يا فراموشش ‍ نخواهى كرد) مگر آنچه خدا بخواهد زيرا او پيدا را و آنكه را پنهان است بداند. و ترا روانه حالت رهايش و آسانى خواهيم كرد.
بنابراين درس بده آنجا كه درس معنوى سودمند افتد. كسى درس مى گيرد كه بترسد (از پستى ، بدى ، جهل ، و بعد از خدا)، و آن مخالف ترين از آن درس تن زنده همان كه به آن آتش بزرگ درافكنده و بريان شود وانگهى در آن نه بميرد و نه زندگى كند. يقينا كسى پيروز گردد كه رشد معنوى يابد و نام پروردگارش را ياد كند پس نماز بگزارد. واقعيت اين است كه زندگى پس طول عمر را ترجيح داده برمى گزينيد. حال آنكه زندگى باز پسين بهتر است و پايدارتر. بى گمان اين (حقايق و آموزه ها) در كتابهاى پيشين هست كتاب هاى ابراهيم و موسى .
سوره ليل
به نام خداوند بخشنده مهربان
به شب سوگند بگاهى كه فراگير و فرو پوشد، به روز سوگند بگاهى كه نمايان گردد، و به آنچه نرآفريد و آفريد و ماده سوگند كه كار و كوششتان سخت گوناگون است . به اين ترتيب كه هر كس (از نعمت هايش ) بخشيد و پرهيزگارى نمود و رخداد بهترى (نيكو، تعالى ، و قرب يا رشد معنوى ) را راست شمرد ما او را روانه وضعيت رهايش و آسايش خواهيم كرد و هر كس بخل ورزيده خود را بى نياز و توانگر انگاشت و رخداد بهترى و تعالى را دروغ شمرد ما او را روانه وضعيت دشوارى خواهيم كرد كه چون بدان در افتد داراييش بلا از او نگرداند. بر عهده ما همانا رهنمايى است ، و زندگى باز پسين (پس از مرگ طبيعى ) و زندگى طبيعى اوليه هم از آن ما و به قدرت ماست . به همين جهت شما را از آتشى زبانه كش بيم دادم آتشى كه جز آن مخالف ترين كه دروغ شمرد و روگردانيد به آن در نيافتد و آن پرهيزگار كه مالش را داد تا رشد معنوى يابد و نعمتى از هيچ كس در دست و پيش خود ندارد كه پرداخت بايدش كرد و جز در جستجوى هستى پروردگارش - آن برترين - نيست از آن آتش بر كنار ماند. و بزودى خشنود خواهد گشت (با نيل به رشد و هستى برين ).
سوره فجر
به نام خداوند بخشنده مهربان
به آن سپيده دمان (نزول نخستين آيات سوره علق ) سوگند، و به شبهاى دهگانه (پايان اعتكاف پيامبر) سوگند، به جفت و به فرد سوگند، و به شب چون در آيه (يابرود) آيا در آن ميان سوگندى براى يك خردمند هست ؟ مگر نديدى كه پروردگارت با قوم عار چه كرد؟ با اهالى ارم آن شهر پرستون كه در هيچ كشورى نظيرش ساخته نشد، و با قوم ثمود كه صخره و سنگ از كوه به دره كشيدند، و با فرعون كه صاحب لشكرها بود، همان ها در سرزمين هاى مختلف حكم طاغوتى راندند و بر اثرش در آنجا بسى تباهى كردند تا سرانجام پروردگارت تازيانه عذاب بر سرشان نواخت ؟ بيگمان ، پروردگارت در كمين است . اما آدمى هنگامى كه پروردگارش او را بيازمايد و بدين منظور گرامى دارد و نعمت بسيارش دهد مى گويد: پروردگارم مرا گرامى داشت . ولى وقتى او را بيازمايد و بدين منظور روزيش را به اندازه دهد مى گويد: پروردگارم مرا گرامى داشت . ولى وقتى او را بيازمايد و بدين منظور روزيش را به اندازه دهد مى گويد: پروردگارم مرا خوار داشت . چنان نيست ! حقيقت اين است كه شما يتيم را گرامى نمى داريد و چيزى نمى بخشيد و يكديگر را به اطعام بيچاره برنمى انگيزيد و ميراث را كه (كه دسترنج و فرآورده نسلهاى پيشين و ملك عمومى است ) يكجا مى بلعيد و به ثروت عشق مى ورزيد چه عشق ورزيى ! چنين شايسته نيست ! هنگامى كه جهان طبيعى پاره پاره و شكسته شود آن درهم شكستن را، و پروردگارت در حالى كه فرشتگان لايه به لايه فرا كار آمده اند بى واسطه عوامل جهان طبيعى امرش به تحقيق پيوند و در آن هنگام دوزخ آورده شود در آن روزگاران آدمى درس گيرد و بياد آرد - و درس و يادگيرى او را چه سود! - ميگويد: كاش براى زندگانيم چيزى فراپيش نهاده بودمى ، در آن روزگاران عذابش را هيچ كس نمى كشد و نه بنديش را هيچ كس بندى خواهد گشت . هان اى خود با اطمينان پيش پروردگارت باز گرد خشنود و پسنديده ، و به جرگه پرستندگانم در آى و به بهشتم اندراى .
توقف كوتاه وحى
جريان وحى براى مدتى باز مى ايستد (30) براى پانزده روز (31) يا چند هفته كافران كه مراقب جريان آموزه هاى الهى اند و حال پيامبر اكرم ما را به وقت تحت نظر دارند از انقطاع درس خبر دار مى شوند. شايد هم ام جميل - همسر ابولهب - كه همسايه پيامبر اكرم است از گفتگوى خديجه و پيامبر خبر دار و شاد شده به شوهرش ، برادرش ابوسفيان ، و ديگران خبر مى دهد آنچه مسلم است به محمد از راه شماتت مى گويد: رفيقت ترا براى هميشه ترك كرده و بر تو خشم گرفته است (32)
كافران ، خوشحال به هم مى گويند كه محمد را پروردگارش ‍ براى هميشه واگذاشته و بر او خشم گرفته است . (33) در اين هنگامه ، سوره والضحى نازل مى شود:
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نيمروز سوگند و به شب چون بيارمد كه پروردگارت ترانه براى هميشه ترك كرد و نه بر تو خشم گرفت . و بيگمان زندگانى باز پسين براى تو بهتر از زندگى نخستين (طول عمر) است .و مسلما پروردگارت در آينده چندان به تو نعمت خواهد بخشيد تا خشنود گردى مگرنه توانگر و بى نيازت ساخت ؟ بنابراين يتيم را پايمال مساز و دل نشكن ، و گدا را به تشر مران و از نعمت پروردگارت (و پيامبرى كه سرآمد آنهاست ) سخن ران .
آن سوگند را مى خورد تا بفهماند جريان درسش كه بزرگترين و درخشان ترين نورها را در بر دارد به فروزش خورشيد مى ماند كه گاهى از ديده پنهان مى ماند و سپس طالع مى گردد. خورشيد وحى گرچه در فطرت هايى چون سياهى سكوت آلود شب از فروزش بازماند دليل آن نيست كه نابود يا منقطع شده باشد. ديرى نمى پايد كه دوباره مى افروزد و نور مى پراكند.
حوادث آينده ادامه جريان گذشته است و همه بر يك مدار و به يك حكم يك قانون و سنت تكوينى - پس همان گونه كه در گذشته از هر نياز و سختى به غنا و آسانى رسيدى در آينده هم چنان خواهد بود، لكن به يك شرط و آن اين كه نعمتهاى گذشته را سپاس برى . نه اين كه فقط سپاس گويى بلكه سپاس ‍ گزارى . به اين معنى كه پاس غنايت را اين كنى كه گدا را توانگر از نزد خويش بازگردانى و يتيم را بنوازيش و پيام نورى را كه دريافت كرده اى به مردم برسانى و آموزش دهى تا از نعمت عظماى قرآن همه برخوردار شوند.
معرفى دشمنان و تهديد آنان
چون ام جميل - زن ابولهب - جاسوسى و خبر چينى مى كند و با همسرش عليه رسول خدا و دعوتش همكارى دارد سوره تبت با دو آيه عليه او تكميل مى شود:
... وزنش آن هيزمكش سخن چين در حالى كه ريسمانى از ليف تابيده به گردن دارد.
اين هم تهديد مردى مستكبر وزنى مستكبره است و هم بيان نظام هستى و جهان انسان شناسى توحيدى در مورد آثار و نتايج اعمال و انديشه ها و گفتار و سياست بر عاملش كه بخشى در همين زندگى و طول عمر عامل تحقق مى يابد و دو بخش ديگرش در دو زندگى برزخى و قامتى او. زن مستكبره اى كه با شوهرش عليه جامعه نوپا و كوچك توحيدى و رهبرش فعاليت مى كند اسير علائق پست خويش ‍ است ، اسير سنت فرهنگى - سياسى طاغوتى و الحارى ، و اسير دنباله رو اشراف تبهكار و سلطه گر. با همين وضعيت اختيارى و آگاهانه اش به محض مردن به دركى از دركات جهنم برزخى و سپس به جحيم قيام فرو مى غلتد.
مردان سلطه گر و زنانشان و عوامل آنان گرچه نسبت به مستضعفان و مغلوبان تحميل سلطه و اسارت - ذلت دارند خود اسير آز درون علائق استكبارى يا علائق دنيا دارى اند و اسير طاغوتى فراتر از خود.
اولين پسر رسول خدا، قاسم در دو سالگى از دنيا رفته است . دومين پسرش عبدالله كه در دوره رسالت پيامبر به دنيا مى آيد و به همين جهت او را طاهر و طيب مى خواند (34) در حاليكه چند ماه بيشتر ندارد از دنيا مى رود. مشركان مستكبر و دنيا دار - يا مترفان - به شنيدن اين خبر خوشحال شده به هم مى گويند: محمد به بازمانده : ابتر است .
عاص بن وائل سهمى (35) در حالى كه وارد مسجد (الحرام ) مى شود رسول خدا صلى الله عليه و آله را مى بيند. بر درب بنى سهم به هم مى رسند و گفتگو مى كنند. عده اى از مهتران قريش در مسجد نشسته اند. وقتى عاص وارد مى شود از او مى پرسند: با چه كسى صحبت مى كردى ؟ مى گويد: با آن بى بازمانده ! و مقصودش پيامبر - صلى الله عليه و آله - است كه از اندكى پيشتر پسرش - عبدالله - از دنيا رفته است . و كسانى را كه پسر ندارند ابتر يعنى بى بازمانده مى نامند. (36)
ولايت همگانى
در اين زمان كه سال اول بعثت نبوى باشد ولايت همگانى اعضاى هفت نفره جامعه - دولت اسلامى در كنار اما تحت الشعاع ولايت پيامبر اكرم و ولايت تشريعى - تربيتى - آموزشى خداوند متعال برقرار است . رسول خدا، همسرش ، دخترانش ، برادر زاده اش و فرزند خوانده اش زين بن حارثه را به معارف حقه يعنى جهان - انسان شناسى توحيدى و شريعت الهى دعوت و سفارش مى فرمايد. ديگران هم يكديگر را به حق سفارش مى كنند و به صبر - مقاومت در برابر بيمارى و بينوايى يا عوامل مقدر ولى مخل زيستن در محيط و عوامل مخل رشد معنوى در محيط اجتماعى و محيط بين المللى كه مستكبرين و دنياداران سلطه گر باشند - سفارش مى كنند. اين دو كار اساسى ترين كار سياسى و حكومتى يا ولايى است . حتى خديجه ، رسول خدا را به صبر يعنى شكيبايى و پايدارى در برابر بدانديشى ها، طعنه و تمسخر، و دشمنى كافران مى خواند و او را تسلى و دلدارى مى دهد و به تحمل شدايد در راه حق بر مى انگيزد. ابن اسحاق - متوفاى حدود 152 هجرى - مى نويسد: نمى شد پيامبر صلى الله عليه و آله حرف ناگوارى از قبيل جواب سربالا و تكذيب بشنود و غمگين شود و وقتى پيش خديجه مى رود خدا به وسيله خديجه آن غم را از دل او نبرد. خديجه او را استوار مى داشت و بار اندوه از خاطرش مى سترد. او را تصديق مى كرد و كارى را كه از آن آدمها سرزده بود خوار و غير قابل اعتنا مى شمرد. خدايش بيامرزد(37)
بعدها پيامبر اكرم ما درباره نقش ولايى مهم زنان مى فرمايد: جهان المراه و حسن التبعل جهان زن ، خوب شوهر دارى كردن است .
خداوند متعال با فرو فرستادن سوره مباركه عصر جامعه - دولت اسلامى را وصف كرده پيدايش آن را آغاز عصر نوى در تاريخ بشر مى شمارد:
به نام خداوند بخشنده مهربان
به اين عصر سوگند كه آدمى البته در حال زيان برى است جز كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالحه داشتند و يكديگر را به معارف حقه سفارش كردند و يكديگر را به مقاومت خواندند.
چون سوره عصر از از ولايت همگانى در جامعه توحيدى به فعاليت هاى آموزشى تربيتى يا فرهنگى - سياسى نپرداخته است و از دفاع ملى به سفارش متقابل به مقاومت اكتفا فرموده همانچه با سطح پيشرفت و درجه تكوين آن جامعه تناسب دارد به آن منظور آماده سازى آن جمع كم شمارى براى فعاليت هاى رزمى آتى كه بخشى ديگرى از ولايت همگانى بشمار مى آيد سوره بعدى را با قيد سوگند به سواره نظام مجاهدان راه خدا و شبيخونشان بر دشمن آغاز مى فرمايد:
بسم الله الرحمن الرحيم
والعاديات ضبحا فالموريات قدحا فالمغيرات صبحا فاثرن به نقعا فوسطن به جمعا ان الانسان لربه لكنود...
به نام خداوند بخشنده مهربان
سوگند به اسبان دونده نفس زن كه از سمشان برق مى جهد و بامدادان شبيخون مى زنند و بدين كار گرد از پى برمى انگيزد تا خود را يكباره به ميان خصم افكنند كه آدمى بيشك نسبت به پروردگارش ناسپاس است و مسلما خود بر اين حق نشناسى گواه و از آن آگاه است و براستى او از عشق به مال سخت بخيل و فروبسته دست است . آيا نمى داند هنگامى كه آنچه در گورستان است بر شورد و آنچه در دلهاست فرا پيش ‍ آرند و باز نگرند قطعا پروردگارشان در آن هنگام از كارشان كاملا خبر دار است !؟
آخرين فرزند خديجه كه دخترى است به دنيا مى آيد! رسول خدا مى داند خديجه از اين كه عبدالله شيرخوار را در ماههاى اول زندگى از دست داده است تا چه حد رنج مى برد. بدين اميد كه خداى تعالى دختر نوزاد را به بزرگى برساند و بانويى گرداند كه شيرخوارگى فرزندانش را به پايان مى برد او را فاطمه مى نامد!
خداوند آرزوى پيامبرش و خديجه را بر آورده نعمتى عظيم تر و پربركت تر از آنچه تمناى ايشان است عطا مى فرمايد: كوثر! خير كثير و فراوان . و سوره كوثر را مژده اين نعمت بزرگ و رد آن سرزنش و تمسخر كه مشركان بويژه عاص بن وائل سهمى بر لب دارند فرو مى فرستد:
به نام خداوند بخشنده مهربان
ما به تو خير كثير داريم . پس براى پروردگارت نماز بگزار و شتر قربانى كن . بيگمان بدخواه تو است كه بى بازمانده است .
خديجه براى هر پسر نوزادش دو گوسفند و براى هر دختر نوزادش يك گوسفند عقيقه مى كند (38) و به بينوايان مى دهد. اينك خدا آن رويه را دگرگون مى سازد و دستور مى دهد تا پيامبر به شكرانه اين كوثر نه يك گوسفند و دو گوسفند بلكه شترى قربانى كند. و به او اعلام مى دارد فرزند و بازماندگانش از پى اين دختر گرانمايه و اولادش مردمى صالح و والايند. بنابراين نه وى بلكه دشمن بدخواهش بى بازمانده است و فرزند صالح و با خيرى در پى ندارد.
اين دومين پيشگويى خداست كه به تحقيق مى پيوندد. نسل پيامبر از اين دختر با آنكه همواره در معرض تعقيب ، آزار و كشتار دشمنان اسلام و آزادى - عزت قرار دارند و گرچه مصيبت ها مى كشند و قتل عام ها از سر مى گذرانند باز پيوسته افزايش مى يابند و عزت و احترام پيدا مى كنند بطورى كه نسل هيچ كس در تاريخ به چنين كثرت ، عظمت ، احترام و عزتى نمى رسد.
عاص بن وائل سهمى و ديگر سلطه گران قريش از اين سوره مباركه به خشم آمده هرگاه به پيامبر مى رسد با عصبانيت يم گويد: من بخواه تو هستم و تو مردى بى دنباله و بى بازمانده اى . (39)
دو عشيره بنى عبد مناف و بنى سهم (40) كه از قبيله قريش اند رقابت دارند سران و اشرافشان به مجادله برمى خيزند كه كدام پرشمارترند. عبد مناف ادعا مى كنند كه ما بيش از شما سر و سرور داريم و بيش از شما اقتدار و بيش ‍ از شما عضو و نفر. بنى سهم همين ادعا را براى خود مى كنند. پس از بررسى معلوم مى شود بنى عبدمناف بيشتر دارند. در اين وقت بنى سهم مى گويند: بياييد مردگان خود را بشماريم . و به گورستان رفته به شمارش مردگان مى پردازند و معلوم مى شود بنى سهم بيشترند - چون در جاهليت پرشمارتر از بنى عبد مناف بودند. پس ، دين سوره فرود مى آيد: (41)
به نام خداوند بخشنده مهربان
رقابت در بيشى جويى و افتخار به عدد شما را چندان سرگرم تا بديدار گورستان رفتيد. چنين نيست (ارزش ها و مايه هاى برترى ) بزودى (بامردن ) خواهيد دانست . هم باز ايستيد كه بزودى خواهيد دانست . زنها كه اگر به يقين دريابيد البته دوزخ را مى بينيد، وانگهى (در لحظه مرگ ) آن را بديده يقين خواهيد ديد و در آن هنگام درباره نعمت ها(كه كميت و عدد و كثرتش را معيار فضيلت مى گرفتيد) بازخواست خواهيد شد.
پرده از علائق پست دنيا دارى كه با پرورش آگاهانه و ارادى آز - كه محركى ساختارى و موروثى است - در فرد ايجاد ميگردد بر مى دارد و فعاليت هاى بلهوسانه و مسخره آميز زندگى دنيا وارى را به مردم نشان مى دهد همانچه در طول تاريخ به صورتهاى رنگارنگ اما گوهرى واحد دوام دارد از سرمايه دارى گرفته تا تكيه بر اكثريت آراء - آراء هر كس و هر ناكس .
سوره مباركه الدين
ابو سفيان پسر حرب (بنى اميه ) هفته اى دو گوسفند مى كشد. يتيمى پيش او آمده تقاضاى تكه اى گوشت مى كند. ابوسفيان تشرى به او زده با چوبدستى او را كتك مى زند.
پس (صدر) سوره ماعون فرود مى آيد (42)
به نام خداوند بخشنده مهربان
آيا آن كس را كه نظام هستى را دروغ مى شمارد ديدى ؟ او همان كسى است كه يتيم را با خشونت مى راند و ديگران را براى خوراك دادن به آدم بيچاره برنمى انگيزد. (43)
دين كه مورد تكذيب ابوسفيان پسر حرب و هر مستكبر و مترقى واقع مى شود. همان نظام هستى است كه حساب و كتاب و پاداش و كيفر تكوينى و امتداد داشتن وجود آدمى پس را از مردن در دو وجود برزخى و قيامتى را هم در بر دارد و بسى امور ديگر را و در سوره درسهاى پيشين براى مردم بيان شده و تا پايان عمر پيامبر اكرم و نزول وحى دوام مى يابد. آنچه از نظام هستى - دين - پيشتر بيان و ابلاغ شده اينهاست : در صدر سوره مدثر: چون طبل رستاخيز نواخته شود آن هنگام دورانى سخت باشد براى كافران ناگذرا و پايان ناپذير. در صدر سوره تبت : توانايى هاى ابولهب به زيان و تباهى رفت و خود تباه گشت .
مالش و آنچه و بدست آورد بكارش نيايد. بزودى (در لحظه مردن ) به آتشى شعله ور در آيد.
در سوره تكوير: هنگاميكه خورشيد بيفسرد، و هنگامى كه ستارگان فرو ميرند... و هنگامى كه درباره دخترك زنده بگور شده باز خواست شود كه به چه گناهى كشته شد و هنگامى كه كارنامه ها باز گشايد و آسمان بركنده و در نور ديده شود و دوزخ افروخته گردد و بهشت فراروى آيد، در آن هنگام هر كس خواهد دانست كه چه از پيش فراهم آورده است ... آن (قرآن ) گفتار سفيرى ارجمند، توانا (در نظام هستى ) با پايگاه به درگاه صاحب عرش (فرمانرواى نظام هستى ) و علاوه بر همه ايمن است ... و آنچه در سوره هاى اعلى ، ليل ، فجر، ضحى ، عصر، عاديات ، كوثر، و تكاثرآمده است .
در سوره دين ، خداوند متعال منكران و تكذيب كنندگان نظام هستى را معرفى مى فرمايد و به انديشه درباره برجسته ترين افرادشان دعوت مى نمايد. مشخصه اعمال آنان بخل ، تشر زدن ، به يتيم ، تشويق نكردن مردم به اطعام بينوايان و مساكين است : فقدان ولايت همگانى در جامعه آنان . اما تفكر شان و باورهايشان ، دروغ شمردن زندگى برتر، راه و رسمى از زندگى كه فراتر و بهتر از زندگى هاى پست دنيا دارى و استكبارى باشد. دروغ شمردم الحسنى (44) يعنى هر گونه فضيلت ، اعتلا، رشد معنوى ، بهترى و برترى و آدم خوب ...
اگر ميخواهى منكر و كافر به راه و رسم زندگانى خود را بشناسى نگاه كن به رفتار و گفتار آدم ها تا ببينى چه كسى يتيم را تشر زده مى راند و بيچاره را سير نمى كند و در راه سير شدن و به سامان رسيدن زندگى مردم مستضعف با قلم و بيان و مبارزه سياسى و، تشكيل انجمن خيريه و مانند آن نمى كوشد. چنين كسى به بهترى و برترى و حيات طيبه و مردان و زنان با فضيلت و با عفت و نيكوكار باور ندارد
هسته مركزى شيوه زندگى پيامبر اكرم را علائق عاليه ، محرك فطرى حقگرايى ، و نوع عبادت - كه مجموعه اى از عشق ورزى ، پرستش و اطاعت است - تشكيل مى دهند.
علاقه عاليه و حقگرايى ساختارى از ديده و حس پنهانى است و فقط در عبادت بطور كلى و اعمال صالحه جلوه گر شده مشهور و محسوس مى افتند. براى ناظران از اين نوع زندگى جديد بيش از هر كارى ، عبادت بويژه نماز جلب نظر مى كند و به شگفتى مى آورد. پيامبر در مسجد الحرام كنار ديوار كعبه به نماز مى ايستد. آشكارا و پيش روى انجمن هاى عشايرى كه آنجا حلقه زده اند. شكل تازه عبادت كه با گوهرش ‍ درآميخته است حكايت راه و رسم زندگى بيسابقه اى - بيسابقه درگذشته نزديك - دارد. در عين حال نوعى مبارزه طلبى به حساب مى آيد و سلطه گران و قدرت و نفوذ و سنت فرهنگى - سياسى الحارى و طاغوتى را تهديد مى كند. چه ، نماز خواندنش اقامه نماز است نه مثل نماز خواندن بسيارى از مدعيان مسلمانى . نمازش با خواندن آيات و سوره هاى قرآن بويژه سوره هاى تازه نازل شده همراه است . اين يك جريان تبليغاتى است كه توده مستضعف را جلب مى نمايد و به راه و رسم زندگى پيامبر در مى آورد و به ترك فرهنگى - سياسى شرك : و براندازى سلطه مى انجامد. ابو جهل كه از سران قريش است شايد با مشورت و توطئه ديگر سران و متنفذان قريش - پيامبر را از خواندن نماز در مسجد الحرام منع مى كند و به او مى گويد نخواند. پيامبر اعتنايى به حرفش نمى كند. بعد وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله به نماز مى ايستد ابوجهل آمده مى گويد: ترا از اين كار منع نكردم ! پيامبر صلى الله عليه و آله به او تشر زده تهديدش ‍ مى كند! ابوجهل ميگويد: مرا تهديد مى كنى ! خودت مى دانى كه انجمن من در اينجا از همه انجمن ها پرشمارتر است . و به اين ترتيب ، قدرت و كثرت عشيره اش را به رخ پيامبر صلى الله عليه و آله مى كشد. ديرى نمى گذرد كه بخش دوم و اخير سوره مباركه علق فرود مى آيد (45)
زنهار كه آدمى براستى چون خويشتن را توانگر بى نياز ببيند سر از فرمان خدا در پيچد. بيگمان ، بازگشت به سوى پروردگار تو است . آيا ديدى آن را كه پرستنده اى را كه نماز مى گزارد باز مى دارد! آيا به نظرت در آن حال به راه درست بود يا به پرهيزگارى فرمان داد؟!
به نظرت اگر دروغ شمرد و روگردانيد آيا ندانست كه خدا مى بيند! چنان نشايد. اگر دست از اين كارش بر ندارد قطعا از همان موى پيشاپيش گرفته با خشونت بكشيمش از پيشانى دروغگوى خطاكار، آنوقت بگذار انجمنش را به كمك بخواند، ما نيروهاى عذابگر را فرا خواهيم خواند. زنهار! از او فرمان مبر، و به سجده درآى و تقرب جوى
چون تلاش ابوجهل براى جلوگيرى از نماز خواندن و تبليغ كردن پيامبر به نتيجه نرسيده شكست ميخورد سلطه گران قريش به چاره جويى برخاسته به انديشه و توطئه مى نشينند و تصميم مى گيرند نرمش نشان داده از در سازش درآيند تا در جريان سازش بتوانند او و راه و رسم زندگيش را بى اعتبار و فعاليتش را خنثى يا مهار كنند. پس گروهى از قريش اسود بن مطلب بن اسد، وليد بن مغيره ، اميه بن خلف ، و عاص بن وائل سهمى كه ريش سفيد ان قبيله اند در حالى كه پيامبر مشغول طواف كعبه است به او مى گويند: اى محمد، بيا تا ما آنچه را تو مى پرستى بپرسيم و تو آنچه را ما مى پرستيم بپرسى بطورى كه ما و تو اشتراكى در رفتار داشته باشيم . اگر آن كه تو مى پرستى بهتر از آن بود كه ما مى پرستيم ما هم سهمى از آن برده ايم و اگر آنچه ما مى پرستيم بهتر از آن بود كه تو مى پرستى تو سهمى از آن برده اى . پس خداى تعالى درباره آنان چنين فرو مى فرستد (46)
به نام خداوند بخشنده مهربان
بگو: اى شما كافران (47) من آنچه را مى پرستيد نمى پرستم ، و نه شما پرستنده آن هستيد كه من مى پرستم ، و نه پرستنده آنم كه پرستيده ايد، و نه شما پرستنده آن خواهيد شد كه من مى پرستم . شما نوع زندگى خودتان را داريد و من نوع زندگى خودم را دارم .
فرداى آن روز به مسجد الحرام رفته آن را براى اشراف قريش ‍ كه در آنجا گرد هم نشسته اند مى خواند و از او نوميد مى شوند (48)
آنگاه سوره هاى فيل ، فلق ، ناس ، اخلاص فرود آيند:
به نام خداوند بخشنده مهربان
آيا نديدى كه پروردگارت با لشكر فيل چه كرد؟ مگر تدبير بدخواهانه شان را تباه نساخت و بر آنها نوعى پرنده دسته دسته نفرستاد كه بر آنها سنگى از جنس سنگ گل مى انداخت تا آنها را مانند كاهى خورده شده گردانيد؟
به نام خداوند بخشنده مهربان
بگو: به پروردگار سپيده دم پناه مى برم از شر آنچه بيافريد، و از شر شب (يا هر ظلمتى ) چون فراگيرد، و از شر آنان كه در گره مى دهند، و از شر هر حسود آنگاه كه حسد ورزد.
به نام خداوند بخشنده مهربان
بگو: به پروردگار آدميان پناه مى برم ، فرمانرواى آدميان ، خداى آدميان ، از شر وسوسه پيدا و پنهان شونده اى كه در سينه آدميان وسوسه مى كند، از نامرئيان باشد يا آدميان .
به نام خداوند بخشنده مهربان
بگو: او خداست ، يگانه است . خدا صمد است : نزاد و زاييده نشد و هيچ همتايى ندارد