گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
2- كتاب درس : قرآن


قرآن به معنى قرائت كردن است . و خداوند درسش به بشر را به اين دليل قرائت كردن مى نامد كه وحى كردن لفظ و معناى آن به پيامبر اكرم ما در وجودش به صورت قرائت كردنش براى مردم درمى آيد تا بلافاصله مكتوب و كتاب شود. چنانكه افتتاح وحى - كه صدر سوره مباركه علق باشد - با امر اقرا - قرائت كن - آغاز مى گردد.
قرآن كه به لحاظ قرائت پيامبر بجاى مردم اين نام را مى گيرد به ملاحظات ديگر نامهاى تازه اى مى يابد: ذكر، ذكرى ، و تذكره . ذكر - به معناى درس دادن و ياد دادن - به دليل مناسبتش با پروردگار نام مى گيرد. ذكرى - به معناى يادگيرى پيوسته - به دليل مناسبتش با شاگردان بر آن اطلاق مى شود. و تذكره - به معناى بياد آمده يا محتواى درس - بر آن صدق مى كند.
پس از اطلاق نام قرآن بر آن در صدر سوره مزمل ، در سوره تكوير آن را ذكر: ياد دهى - درس ، ميخواند بدين عبارت : ان هو الا ذكر للعالمين لمن شاء منكم ان يستقيم . آن جز درسى براى عالمهاى آفريدگان نيست براى هر كس از شما كه بخواهد راست قامت به رفتار آيد. سپس در سوره اعلى از آن با ذكرى - يادگيرى پيوسته - ياد مى فرمايد فذكر ان نفعت الذكرى . سيذكر من يخشى در سوره عبس ابتدا از آن با ذكرى - يادگيرى پيوسته - و بعد با تذكره به معنى به ياد آمده يا معرفتى كه درس در بردارد تعبير مى فرمايد: ... او يذكر فنفعه الذكرى ... كلا انها تذكره فمن شاء ذكره .
در جايى مى فرمايد: ان هو الا ذكر و قرآن مبين . (49) درسى و قرائت كردن روشنى است . و در جاى ديگر ص . والقرآ ذى الذكر (50) سوگند به قرآن حاوى درس و ياد دهى . ولقد يسرنا القرآن للذكر (51) آيات و سوره هاى قرآن را گوهرى بخشيديم كه ياد دهى معارف حقه را به آسان ترين صورت مى گرداند.
قرآن ، كتابى و بيانى است كه درس شما را در بردارد: لقد انزلنا اليكم كتابا فيه ذكركم افلا تعقلون (52) و ماهى الا ذكرى للبشر (53) آن جز يادگرفتنى براى بشر نيست .
درس پروردگار با درسهايى كه بشر مى دهد و هر چه تفاوتى دارد؟
يك تفاوت در موضوع آن است . و تفاوت مهم ترش اين است كه درسى است مستند به نظام هستى ذلك نتلوه عليك من الايات و الذكر الحكيم . حكيم يعنى مستند به نظام هستى . به همين ملاحظه ، محتواى درس را حكمت مى نامد: ... والله واسع عليم يوتى الحكمه من يشاء و من يوت الحكمه فقد اوتى خيرا كثيرا و ما يذكر الا اولوا الالباب (54) خدايى كه هستى ها بتمامى در تملك و در احاطه قدرت و تصرف اوست و بسى دانا هم هست حكمت را به هر كس بخواهد مى دهد و هر كس به حكمت دست يابد قطعا به خيرى كثير دست يافته باشد.
اماجز اولوا الالباب آن را ياد نمى گيرند. شاگردى درس ‍ حكمت پروردگار چندين شرط دارد و چندين لب مى خواهد. (55)
كتاب درسى ، قرآن مجيد با همين ترتيب سوره ها و آيات كه در دست ماست و بى هيچ زيادت و نقصانى همان قرآن عظيمى است كه خداوند متعال بر پيامبرش محمد مصطفى - صلى الله عليه و آله و سلم فرو فرستنده و آن را مرتب و جمع و بيان كرده است . خود مى فرمايد: انا نحن نزلنا الذكر و ناله لحافظون (56) بيگمان ، ما خود قرآن را فرو فرستاديم و بيگمان ما البته آن را نگهبانيم . و مى فرمايد: ان علينا جمعه و قرآنه . فاذا قراناه فاتبع قرآنه . ثم ان علينا بيانه (57) بيگمان جمع كردن آن و قرائت كردنش بر عهده ماست . پس چون آن را قرائت كرديم قرائت كردنش را سبق بر. وانگهى بيگمان بيان آن بر عهده ماست پيامبر خدا در پرتو نزول بسم الله الرحمن الرحيم پى مى برد كه سوره جديدى آغاز گشته است . (58) و باز از طريق وحى مى فهمد كه آيه يا آيات جديد از كدام سوره و در پى كدام آيه است .
و بلافاصله پس از نزول هر آيه يا مجموعه آيات جديد يكى از كاتبان وحى را فرا مى خواند و به او مى گويد كه آن آيه يا مجموعه آيات در كجاى آن سوره قرار دارد. چنانكه عبدالله بن عباس ميگويد: (از) آخرين آيات قرآن آيه واتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ... است كه فرشته وحى به پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويد: اى محمد، اين آيه را بر سر آيه دويست و هشتادم سوره بقره بگذار. (59)
پيامبر صلى الله عليه و آله حتى اين حقيقت را كه نام سوره الحمدلله رب العالمين ... فاتحه الكتاب است از راه وحى درمى يابد.
اما قرآن يكجا و يكباره نمى آيد. سوره سوره ، آيه آيه ، يا به صورت مجموعه آيات و به مناسبت هايى نازل مى شود. مى فرمايد: و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا (60) و قرآنى كه آن را بند بند كرديم تا آن را با درنگ بر آدميان بخوانى و آن را به تدريج فرو فرستاديم .
وقتى كفار ايراد مى گيرند كه چرا قرآن يكباره نازل شده است حكمت آن را ياد آور مى شود: و قال الذين كفروا لولا نزل عليه القرآن جمله واحده . كذلك لنثبت به فوادك و رتلناه ترتيلا... و كسانى كه كافر شدند گفتند: چرا قرآن بر او يكباره نازل نگشت ؟! بدينسان (نازل گشت ) تا ضمير تو را بدان نقش كنيم و آن را پيوسته برخوانديم . (61)
چون قرآن كتاب درس زندگى ، آن هم نوع ويژه اى از زندگى و سازماندهى اجتماعى و مديريت سياسى جامعه الذين آمنوا و عملوا الصالحات و... است و سازماندهى و مديريت سياسى آن در محيط اجتماعى و در محيط بين المللى صورت مى گيرد و تابع تحولات و متغيرات اين دو محيط نيز هست و به دلايل ديگر بايستى آموزه ها بر حسب نياز آن جامعه و مراحل سير پيشرفت و استحكام قدرت ملى آن ارائه و نازل شود تا براى مردم قابل فهم باشد و ضرورت بكار بستن آن هر چه روشن تر و مبرم تر ادراك و احساس گردد.
بنابراين همين دلايل ، بسيارى از آموزه ها به تازه ترين تجارب انسان شناختى وقوع يافته در دو محيط اجتماعى و بين المللى اسناد داده مى شود. نمونه هايى از آن را در نخستين آيات و سوره هاى نازل شده - كه پيش تر از نظر گذرانديم - مى يابيم . رخدادهاى فرهنگى ، سياسى و اقتصادى كه در اين دو محيط اتفاق مى افتد و رفتارها و سياست هايى كه از دو گروه اجتماعى مستكبران و مترفان - يا طاغوت و سلطه گران - براى مردم با ايمان مشهود و محسوس مى افتد و امثال آنها مصاديق مورد اشاره آموزه هاى وحيانى بشر مى آيد و تاكسى با آنها آشنا نشده يا عملا با آنها برخورد ننمايد بطورى كه آنها را شخصا تجربه كند بفهمد آن آموزه ها اشاره به چه واقعيت و رخدادى دارد، و قادر نخواهد بود اوامر و نواهى شارع را دقيقا بكار بندد .و
بعدها خداوند آن مصاديق و واقعيت هاى انسان شناختى و سياسى را تاويل مى نامد و فهم آيات ، درس ها، و آموزه هايش را موكول به شناسايى آنها و در موارد بسيارى منوط به شخصى آنها مى شمارد. و از اين شناسايى و تجربه عملى با رسوخ در علم ياد مى كند.
نظر به همين واقعيت اساسى اين است كه از زمان نزول وحى تا به امروز دانشمندان مى دانند كه هر آيه ، سوره ، و مجموعه آيات ، شرايط نزولى دارد. چنانكه برخى از آنها شناخته شده و در كتاب تاريخ و كتابهاى اسباب النزول ثبت است . از همين شرايط فرهنگى اجتماعى است كه مفسران به عنوان شان نزول يا سبب نزول ياد مى كنند. با اين تفاوت كه فقط جزئى از شرايط فرهنگى - سياسى و اجتماعى آن را مى شناسند نه كل آن را. درك معناى آيه و مجموعه آيات هنگامى ميسر است كه شرايط نزول و سبب آن معلوم گردد.
از اين رو، مفسران از اصحاب پيامبر - صلى الله عليه و آله - تا كنون به اين شرايط كم و بيش التفات نموده و بعضى كتاب مستقلى در اين باب نگاشته اند. على بن متدينى - متوفاى 234 - كه استاد بخارى - مولف صحيح بخارى - است كتابى در اين باب مى نگارد. مشهورترينش اسباب النزول واحدى نيشابورى - متوفاى 468 - است .
معرفت سبب و شرايط محيطى نزول ، يكى از شرايط محيطى نزول ، يكى از شرايط فهم قرآن و معرفت به مفاهيم كليدى آن است . شاگردان رسولخدا چون از قرائن و قضاياى محيطى آيه و سوره آگاهانه به آسانى معنى آن را مى يابند، تا جايى كه حكمت تشريع بسيارى از احكام را مى شناسند.
ابوالقاسم حسن بن محمد بن حبيب نيشابورى در كتاب التنبيه على فضل علوم القرآن ميگويد: سرآمد علوم قرآنى علم به شرايط و هنگام و جهات نزول آيات آن است و علم به ترتيب نزول آيات و سوره هاى مكى كه در اوايل يا وسط يا آخر آن دوره نازل شده است . و همين گونه ترتيب آنچه در مدينه فرود آمده است . سپس علم به آنچه در مكه نازل شده اما حكم مدنى وارد و آن چه در مدينه فرود آمده و در حكم مكى است ، و آنچه در مكه درباره مردم مدينه نازل شده است و آنچه در مدينه درباره مردم مكه فرود آمده است . آنگاه شناخت آنچه مدنى است و به نزول مكى شباهت دارد، و آنچه مكى است و به نزول مدنى مى ماند. آنچه در حجفه فرود آمده و آنچه در بيت المقدس يا در طائف ، يا در حديبيه نازل شده است .
معرفت به آنچه شب نازل شده است و آنچه در روز. آنچه در مشايعت فرشتگان بوده است و آنچه تنها. شناخت آيات مدنى كه در سوره هاى مكى است و آيات مكى كه در سوره هاى مدنى وجود دارد... اينها بيست و پنج و جه و گونه است كه اگر كسى آنها را نشناسد و تميز ندهد روا نباشد كه سخن درباره كتاب خداى تعالى گويد (62) . شيخ طبرسى - قرن ششم - فصلى براى آن گشوده از معرفت خويش به ترتيب نزول سوره ها به عنوان علمى ياد مى كند كه از توشه ره به حقايق آموزه هاى الهى توان برد (63)
واحدى هم در ضرورت و اهميت اين رشته از علوم قرآن ميگويد: علوم قرآن بسيار زبده آن علوم را در بر دارد و براى كسى كه بخواهد تحصيل آن كند رسا و قناعت آور است و او را از ساير تاليفات بى نياز مى گرداند... لكن متاسفانه امروز (قرن پنجم هجرى ) علاقه اى به اين علوم ديده نمى شود و كار به جايى رسيده كه ما ناچاريم براى مبتديان كه خود را به دروغ عالمان علوم قرآنى جلوه مى دهند شرايط و اسباب نزول آيات و سوره ها را بياموزيم چون آن ضرورى ترين معرفت و سزاوارترين رشته به بذل عنايت است . به اين دليل كه معرفت به تفسير هر آيه و رسيدن به معنى آن بدون آگاهى از تاريخش و روشن شدن زمان و احوال نزولش محال است . درباره اسباب نزول قرآن هم سخن جز از طريق روايتى كه به شنيدن از شاهدان نزول وحى منتهى شود نتوان گفت يا از طريق كسانى كه در تحصيل اين علم سخت كوشيده و بدان رسيده باشند. شريعت ، بى دانش پرلغزشى را كه گام در ميدان اين علم زياده باشد به آتش دوزخ تهديد كرده است ... محمد بن سيرين مى گويد: از عبيده درباره يكى از آيات قرآن پرسيدم . گفت :
از خدا بترس و سخن ، سنجيده بگوى . كسانى كه شرايط و شان نزول آيات قرآن را مى دانستند از دنيا برفته اند (64) اما امروز هر كس عنان به جهالت سپرده چيزى تازه مى سازد و دروغى را به بهتان مى بافد كه بينديشد با جاهلى كه علم به شرايط و سبب نزول آيه ندارد و با وجود اين درباره آن حرف مى زند چه تهديدى رفته است . همين وضع باعث شد كه من به نگارش اين كتاب كه جامع شرايط و اسباب نزول آيات است همت بگمارم .(65)
علم شرايط و اسباب نزول مستلزم دانستن ترتيب زمانى نزول سوره ها و آيات ، و آگاهى از سوره هاى مكى و سوره هاى مدنى ، و سال و ماه نزول هر يك از آنهاست . منبع اين علم ، شاهدان نزول وحى ، و شخص پيامبر اكرم ما هستند. برخى از شاهدان جز زمان پاره اى از سوره ها و آيات را درك نكرده اند يا در كنار پيامبر بسر نمى برده اند و از آن بواسطه ساير شاهدان مطلع شده اند. انصار بر حسب اين كه چه زمانى اسلام آورده باشند و مهاجران بر حسب اين كه در چه سالى و ماهى از دوره مكى مسلمان شده باشند بر زمان و ترتيب سوره ها و آيات مى توانند شاهد بشمار آيند. يگانه شاهدى كه از نخستين لحظه فرود آمدن وحى با رسول خدا است اميرمومنان على بن ابيطالب است . خود فرمايد: لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه ... من چون جوجه طاووسى كه در پى مادر رود در پى او مى رفتم . هر روز از رفتارش پرچمى برايم مى افراشت و مرا دستور مى داد تا به او اقتدا كنم . هر ساله در حرا معتكف مى شد و من او را مى ديدم و هيچ كس ‍ جز من نمى ديدش . در آن روزگار تنها خانه مسلمانى كه بود جز رسولخدا صلى الله عليه و آله و خديجه و مرا - كه نفر سوم بودم - در بر نداشت .
نور وحى را مى ديدم و عطر نسيم نبوت را مى بوييدم . هنگامى كه وحى بر او آمد صداى ناله شيطان را شنيدن و پرسيدم : اى رسول خدا، اين صداى ناله چيست ؟ فرمود: اين شيطان است كه از پرستيدن و اطاعت شدن نوميد گشته است . تو آنچه را من مى شنوم مى شنوى و آنچه را مى بينم با اين تفاوت كه تو پيامبر نيستى بلكه مدد كار منى و بيگمان تو بر خير هستى . (66)
با كسب اين توفيق كه همدم پيامبر و شاهد رسالت و وحى و بر اثرش عالم به ترتيب زمانى نزول و شرايط و اسباب آن مى شود به مقام صدر مفسران قرآن و مورد تاييد و استفاضه آنان (67) نايل مى گردد پس از رحلت پيامبر اكرم ما شاهد وحى و ترتيب و شرايط اجتماعى و بين المللى آن اولين كارش را در مقام وصى و خليفه بر حق اين قرار مى دهد كه بر قرآنى كه سوره به سوره و آيه به آيه بلافاصله پس از وحى شدنش نگاشته و هر ساله بر رسول خدا عرضه كرده است ترتيب نزول و تفسيرى بنويسد و در آن شرايط و شان و سبب هر يك را مشخص كند. سلمان فارسى ميگويد امير مومنان پس از رحلت رسول خدا - صلى الله عليه و آله - در خانه خويش قرار گرفت و روى به قرآن نهاده جمع و تاليفش كرد... و بدست خويش ترتيب و شرايط نزول و تفسير آيات و ناسخ و منسوخ آن را بنگاشت . (68) هشام كلبى كه كتاب تفسيرى دارد درباره آياتى كه در خصوص اشخاص معنى نازل شده است مى گويد: چون رسول خدا از دنيا مى رود على بن ابيطالب در خانه نشسته قرآن را به ترتيب نزولش گرد مى آورد و اگر نوشته وى يافت شود در آن علمى فراوان بدست مى آيد. (69) محمد بن سيرين هم سخنى مشابه وى دارد. (70) ابن النديم در الفهرست مى گويد كه قرآنى نزد ابويعلى حمزه حسنى به خط على عليه السلام ديده است كه ذريه (امام ) حسن (مجتبى عليه السلام ) از يكديگر به ارث برده اند. (71)
در برابر صدها تن از اصحاب پيامبر اكرم و دهها هزار نفر مى فرمايد: از من درباره كتاب خدا بپرسيد. چون به خدا سوگند آيه اى در كتاب خدا نيست كه در شب يا روز در حالى حركت يا به هنگام اقامت نازل شده باشد و رسول خدا - صلى الله عليه و آله - برايم تلاوت نفرموده و تفسيرش را به من نياموخته باشد. ابو كواء برخاسته مى گويد: اى امير مومنان ، آياتى كه در غياب من بر او نازل مى شد به خاطر مى داشت تا چون به حضورش مى رسيدم برايم تلاوت فرموده مى گفت : اى على ، در غياب تو خدا چنين وحى فرستاد، و تفسيرش چنين است . بدينسان تفسير آن و چگونگى نزولش را به من مى آموخت . (72)
امام حسين بن على عليها السلام مى فرمايد: امير مومنان براى ما نطق كرده فرمود: از من درباره قرآن بپرسيد تا به شما بگويم آياتش درباره چه كسانى و در چه زمانى نازل شده است . (73) ابوطفيل ، عامربن وائله ، كه شاهد ديگرى است و هشت سال از دوره رسولخدا را درك مى كند و شاگرد و سرباز اميرمومنان ، و شاعرى نيكوكار و قاضى خردمند و خوش ‍ بيانى هم هست و آخرين صحابى كه از دنيا مى رود (74) مى گويد: على عليه السلام در نطقش فرمود: ز من بپرسيد. چون به خدا سوگند از هر چه بپرسيد به شما پاسخ خواهم داد. از من درباره كتاب خدا بپرسيد، زيرا به خدا سوگند آيه اى نيست كه ندانم در شب نازل شده است يا در روز، در جلگه يا در كوهستان (75) علم ترتيب و شان و اسباب نزول بطور كامل و جامع از امير مومنان على بن ابيطالب عليه السلام به ديگر اصحاب و نسل هاى بعد مى رسد. سه طريق معتبر و اصلى براى آن هست .
1- ارث قرآن و تفسيرى كه حضرتش نوشته و همراه ترتيب نزول است در ذريه وى ائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين ، كه توسط امام جعفر صادق عليه السلام به دست ما مى رسد.
2- از طريق عبدالله بن عباس كه علم تفسير و ترتيب و شان و اسباب نزول را از مولاى متقيان على ابيطالب عليه السلام فرا مى گيرد. چنانكه خود مى گويد: هر چه از تفسير قرآن آموخته ام از على بن ابيطالب است . و مى گويد اگر مطلبى از على بدست آوريم به سخن ديگرى نپردازيم . ابن عطيه (76) مى گويد: صدر مفسران و شخصيت مورد تاييد و قبولشان على بن ابيطالب است و عبدالله بن عباس در مرتبه پس از وى قرار دارد. (77)
3- همين ترتيب نزول علاوه بر ابن عباس توسط راويان موثق از ديگر اصحاب نقل شده و در نيمه دوم سده هشتم هجرى به قلم قرآن شناس بزرگى به نام بدرالدين زركشى ، 794 -745 هجرى در كتاب البرهان فى علوم القرآن به ثبت مى رسد. وى سند روايات را ذكر نمى كند و مى گويد: هذا ترتيب ما نزل من القرآن بمكه و عليه استقرت الراويه من الثقات ، و هى خمس و ثمانون سوره . (78) اما در مورد آخر سوره مكى از ابن عباس ، مجاهد، ضحاك و عطاء (بن ابى رباح ) نام مى برد. چون ترتيب نزول وى همان است كه عطاء از ابن عباس و امام صادق از اميرالمومنين على عليه السلام نقل مى كنند و از آنجا كه سيوطى يك قرن و نيم بعد كتاب اتقان خويش را بيشتر از كتاب چهار جلدى برهان زركشى مى گيرد چنين به نظر مى رسد كه زركشى علاوه بر ابن عباس آن ترتيب نزول را از ديگر اصحاب نيز ديده باشد. چه اگر تنها روايت عطاء از ابن عباس را در دست مى داشت همان را ياد مى كرد و ديگر نمى گفت : على استقرت الراويه . الثقات
ترتيب نزول درست سوره هاى قرآن همين است به دلائل متعدد. چه ، اين ترتيب از طرق و در منابع تاريخى ديگر با تغيير و كمى و زيادى كه ناشى از سهو و نسيان راوى يا اشتباه و لغزش مستنسخان ، و گاهى دخالت بيجاى آنان است كه بسيار اتفاق افتاده است . چنانكه در اتقان سيوطى - اواخر سده نهم يا اوايل سده دهم - ترتيب نزولى به نقل از عكرمه - آزاد شده عبدالله بن عباس - و حسين بن ابى الحسن مى آيد بدين سند... على بن الحسين بن واقد عن ابيه ، حدثنى يزيد الخوى عن عكرمه و الحسين بن ابى الحسن ، قالا:... (79) در آن از 85 سوره فقط نام 2 سوره اعراف و مريم از قلم مى افتد و سوره دخان از جاى اصلى سه سوره فراتر مى رود و جاى سوره هاى انفطار و انشقاق كه در پى هم اند عوض مى شود.
در اين ميان شخصيت كسى كه ترتيب نزول صحيح را از عبدالله بن عباس - شاگرد امير المومنين على عليه السلام - براى ديگران حكايت مى كند قابل توجه است : عطاء بن ابى رباح كه در 115 هجرى در هشتاد و هشت سالگى از دنيا مى رود، (80) و خود گويد: قتل عثمان را به خاطر دارم . (81) ابن اسحاق پيشكسوت سيره نبوى نويسان به روايات وى بسيار استفاده مى كند. (82) ابن سعد - متوفاى 230 - درباره عطا مى نويسد: گفته اند كه مورد وثوق ، فقيه ، عالم و كثير الحديث است . (83)
بعدها ابن ضريس در كتاب فضائل القرآن همين ترتيب نزول را بدين عبارت ثبت مى كند: حدثنا محمد بن عبدالله بن الى جعفر الرازى . انبانا عمر بن هارون . حدثنا عثمان بن عطاء عن ابيه عن ابن عباس ... و از طريق اتقان جلال الدين سيوطى در كنار ساير روايات در دسترس ما قرار مى گيرد. (84) همچنين شيخ طبرسى - اعلى الله مقامه - مفسر قرن ششم ، آن را در مجمع البيان به ثبت مى رساند در تفسير سوره انسان (85) و مى افزايد: همين ترتيب نزول را استاد احمد الزاهد با سند روايى خويش از عثمان پسر عطاء (ابن ابى رباح ) از پدرش از ابن عباس در كتاب الايضاح روايت مى كند.
همين ترتيب نزول چون به جاى روايت از طريق عطاء بن ابى رباح و پسرش از طريق ابوصالح از ابن عباس روايت مى شود به مرور زمان و بر اثر عوامل ياد شده به چند شكل درمى آيد. يكى كه در مقدمه المبانى - قرن پنجم - است (86) تغييرات كمترى پيدا مى كند تا آن كه در تاريخ يعقوبى - متوفاى 282 - ثبت است . (87) مثلا اگر در اولى دو سوره پياپى فلق و ناس از قلم مى افتد در دومى سوره اخلاص هم كه در پى آن دو است از قلم مى افتد. ترتيب نزولى هم كه در الفهرست ابن النديم (88) تاليف شعبان 337 به روايت محمد بن نعمان بن بشير صحابى - مى آيد جز نقل غير دقيق همين ترتيب نزول نيست .
وانگهى طريق ما به معرفت ترتيب نزول سوره ها منحصر به اين روايات نيست . اين معرفت از طرق متنوعى حاصل شده است . چه ، اعضاى جامعه - دولت اسلامى در طول عمرشان هر چه را براى خود يا نزديكانشان يا در جامعه اتفاق مى افتد و كارهاى مهمى را كه انجام مى دهند يا از ديگران بويژه اشخاص سرشناس مى بينند يا مى شنوند به خاطر سپرده براى فرزندان و ديگران نقل مى كنند. (89) بدينسان شرح بخش مهم زندگى آنان و احوال و كردار رجال كشور و سيره پيامبرشان كه مهم ترين وقايع جامعه - دولت را در بردارد از جمله نزول سوره ها و مجموعه آيات و آيه هاى ويژه و معينى بشكل متواتر - يا پياپى و گفت ناپذير - در دسترس ‍ نسلهاى آينده ، و ما قرار مى گيرد. خود قرآن كريم متواتر مى شود. مسلسله اى سيره نبوى مكتوب همراه با مجموعه آيات و آيه هاى معينى از ابتدا تا به امروز در دست ما قرار مى گيرد. البته در برخى از نخستين سيره هاى مكتوب قصد دفاع نامشروع از اهل و عشيره در كنار قصد قربت و نشر حقيقت كاملا مشهود است . اما اين ناخالصى ، آن آثار را يكباره از فايده عارى نمى گرداند و ديده تيزبين محققان به كمك و در پرتو روايات صحيح مردم صالح و خير انديش ‍ مى تواند به آسانى سره را از ناسره ، و واقعيت را از مجهول و باطل و تميز داده جدا كند و بكار گيرد. چنانكه وقتى محمد بن اسحاق - متوفاى حدود 152 - در مدينه دست به كار مى شود آنچه را پيشتر عروه پسر زيد بن عوام - متوفاى تقريبا 92 - ابان سير عثمان بن عفان - متوفاى 105 - و وهب بن منيبه يمنى - (90) متوفاى 110 - نوشته اند و بااقوال و روايات ديگران و ترتيب زمانى سوره هاى قرآن كه سرگذشت پيامبر و جامعه اسلامى در عصر وى را در بردارند و در اندك مواردى با محتواى آن سوره ها سنجيده و در حد توان انديشه اش ارزيابى و سپس رد و تصديق مى نمايد. بدينسان زمينه براى محققان و مورخان آينده فراهم تر مى گردد. پيش از او چهار مورخ ديگر به كارهاى نظامى رسول خدا صلى الله عليه و آله پرداخته اند كه عبارتند از: شر جبيل بن سعد - متوفاى 123 - ابن شرماب زهرى متولد 51 و متوفاى 124 - (91) عاصم بن عمر بن قتاده - متوفاى 120 - و عبدالله ابى حزم - متوفاى 135. و تنى چند معاصر و همسن و سال او هستند: موسى بن عقبه - متوفاى 141 - عمر بن راشد - متوفاى 150 - و برخى ديگر.
اهميت و عظمت كار علمى ابن اسحاق در اين است كه او از نزديك و با تمام وجودش كفر و تبهكارى امويان را تجربه و زندگى مى كند و عميقا درمى يابد كه تا چه پايه با پيامبر خدا و دشمنى دارند و مى كوشند تا آن سراج منير را خاموش كنند. و در اين سقوط آن سلسله گر و جائر را به چشم ديده از اين فرصت زرين براى احياى سنت نبوى و آموزه هاى وحيانى بهترين استفاده را مى برد. چه ، آن كافران سلطه گر خون آشام و سگان فرهنگيان كه در سراسر دوره تسلط خويش مورخان سيره نبوى را تحت فشار تهمت و آزار و تعقيب قرار مى دهند او را نيز شيعى و پيرو اهل بيت عصمت و طهارت يافته سركوب مى زنند. تا جايى كه با توجيه اتهام زندقه به وى در مدينه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را شلاق مى زنند. عبدالملك بن مروان پرده از كفر و نيات پليد خود و سلسله تبهكارش برگرفته صريحا اظهار مى دارد: كاش هيچ كس به نقل و كتابت سيره نبوى كه در آن از فضيلت و سبقت بنى هاشم و انصار بر ديگران سخن مى رود نپرداخته بود. (92)
با سقوط امويان ، محمد بن اسحاق كه ظاهرا بيشتر سيره نبوى را نوشته ولى امكان و توان انتشار و تدريس آن را ندارد از مدينه به كوفه آمده در جمع كثيرى از فضلا، طلاب ، و دانشمندان تدريس مى كند. بعد به بغداد آمده در آنجا هم درس مى دهد، چنانكه از حوزه درسش مورخانى مانند يونس ‍ بن بگير - متوفاى 199 - زياد بن عبدالله بكائى - متوفاى 183 - و محمد بن سلمه حرانى - متوفاى 191 - برمى خيزند كه آثارشان اكنون در دسترس است . سپس به رى و از آنجا به خراسان مى رود تا به تدريس سيره نبوى همت بگمارد.
در سيره اى كه مى نگارد و تدريس مى كند چنين ميخوانيم سلمان فارسى گويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم : اى رسول خدا، پيامبرى نبوده كه وصى و دو بازمانده (93) نداشته باشد. بنابر اين وصى و دو بازمانده ات چه كسانى هستند؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله خاموش ‍ مانده چيزى نگفت .
من از خدمتش برفتم و با خود مى گفتم واى بر من (94) عده اى از مسلمانان از من مى پرسيدند: ترا چه شده است اى سلمان خوب ؟ مى گفتم : از رسول خدا صلى الله عليه و آله چيزى پرسيدم . جوابى به من نداد. مى ترسم شايد بر من خشم گرفته باشد. چون رسول خدا نماز ظهر را خواند به من فرمود: سلمان (95) بيا پيشم . آهسته در حالى كه مى گفتم پناه بر خدا از غضبش و از غضب پيامبرش ، نزدش رفتم . فرمود: درباره چيزى از من پرسيدى كه دستورى درباره اش ‍ نيامده بود. اكنون اين را دريافت كردم كه خداى - عزو جل - چهار هزار پيامبر را برانگيخته است و چهار هزار وصى و هشت هزار بازمانده نسبى پيدا شده است . بنابراين سوگند به آن كه جانم در قبضه قدرت اوست البته من بهترين پيامبرم و وصى من بى شك بهترين اوصياست و دو نواده ام بهترين بازماندگان گسترنده وجودى اند ... و الحمد لله حق حمده و صلواته على محمد سيد المرسلين و على آله الطيبين الطاهرين و سلم تسليما كثيرا، و حسبنا الله و نعم الوكيل (96)
پس از ابن اسحاق ، ابو عبدالله محمد بن عمر واقدى متوار 130 هجرى از نوجوانى همت به تحقيق و جمع معلومات درباره عمليات دفاعى و نظامى پيامبر اكرم و زندگانى او مى گمارد و تخصص و اجتهادى نسبت تاريخ دوره مدنى جامعه دولت اسلامى پيدا مى كند. خود مى گويد: هر مردى از پسران اصحاب پيامبر و پسران شهدا، و آزادشدگان آنان يافتم از او پرسيدم : از افراد خانواده ات درباره عمليات و جنگهايى كه شركت كرده اند و از نقطه اى كه در آن به شهادت رسيده است چيزى شنيده اى ؟ و چون اطلاعاتى از او مى گرفتم رهسپار نقطه و محلى مى شدم كه به من گفته بود تا آن را بدقت ببينم . چنانكه به مريسيع رفته آنجا را بررسى كردم . نمى شد از درگيرى و لشگر كشى اى خبر دارم شوم و به محل آن سر نكشم براى ديدن و بررسى آن (97) معاصرانش بر صحت گفته اش گواهى مى دهند. هارون فردى ميگويد: واقدى ما در مكه ديدم كه ظرف آبى همراه داشت . از او پرسيدم : قصد كجا دارى ؟ گفت : مى خواهم بروم به حنين تا ميدان جنگ و چگونگى جنگ را بررسى و مطالعه كنم (98) وقتى هارون حاكم عباسى و يحيى برمكى در سفر حج به مدينه مى روند جوياى كسى مى شوند كه مزار شهيدان و ميدان هاى نبرد را به آنان نشان بدهد. اشاره به واقدى مى شود و او در زيارت و بازديد شان همراهشان رفته يكايك مزارها و ميدانها را به آنان نشان و توضيح مى دهد. (99)
نتيجه تحقيقات و مطالعاتش كتاب هزار و صد صفحه اى المغازى است .
اين كتابها و نظارش ما را از صحت ترتيب نزول سوره ها و مجموعه آيات بدان گونه كه در آن روايات تاريخى آمده است مطمئن مى گرداند. متقابلا روايت صحيح ترتيب نزول ، و مهم تر از آن ، تاريخ زندگى پيامبر اكرم و حوادث و جنگهايى كه در عصرش روى مى دهد و خداى متعال بيانش مى فرمايد ما را در تصحيح اشتباهها و لغزش هاى راويان و مورخان يارى بى نظير و خدايى مى بخشد. چنانكه وقتى مى بينيم عروه پسر زبى بن عوام در سيره اش و به تبع وى ابن اسحاق و مورخان بعدى مى گويند اولين كسى كه در مكه قرآن را آشكارا تلاوت كرد پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله عبدالله بن مسعود بود كه سوره الرحمان را قرائت كرد. (100) پى به نادرستى آن روايت و عدم وقوع آن رويداد مى بريم بويژه چون به شرح حالش در طبقات ابن سعد (101) بينديشيم كه چه شخصيتى از او ساخته مى شود تا وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله تحت الشعاع او قرار گيرد.
محروم كردن و محروم نگهداشتن مردم از معرفت به ترتيب نزول قرآن ، شان و سبب و شرايط محيطى نزول آيات و سوره ها، و آنچه قرآن مجيد از تاريخ تكامل جامعه - دولت اسلامى و چگونگى سير پيشرفتش و سيره نبويى كه در بر دارد امكان گمراهگرى و تبهكارى هاى فرهنگى سياسى متنوعى را فراهم مى سازد كه نمونه ذكر شده جز اندك و ناچيزى از آن بيش نيست .
نمونه ديگرش انكار فضائل اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام است . بدتر از آن انكار عظمت پيامبر خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - است . بدتر از همه تقليل ارزش ‍ آموزه هاى وحيانى است بطورى كه مسلمانان در طول بيش از يكهزار سال قدر خدا را چنان كه بايسته است نمى شناسند: و ما قدروا الله حق قدره ... (102) و با آموزه ها و درسهايش از طريق پيامبران عليهم السلام فاصله زيادى دارند.
شيخ طبرسى ، مفسر قرن ششم ، كه از حصون اسلام و مدافعان آموزه هاى الهى است در برابر برخى قبيله پرستان كه با ادعاى مكى بودن سوره انسان - يا دهر منكر نزولش ‍ درباره فاطمه زهرا، على بن ابيطالب ، حسن و حسين عليهم السلام شده اند ناچار مى شود علاوه بر اجماع مفسران بر اين شان نزول ، روايات متواتر ترتيب نزول سوره ها را مفصلا بياور.
با وجود اين ، آن مفسر بزرگ همانچه را در اين مورد بكار مى برد بطور عام هم اذعان دارد كه معرفت به ترتيب نزول سوره ها علمى است كه از پرتوش ره به حقايق آموزه هاى الهى توان برد (103) اين علم را جز در مواردى در تفسيرش بكار نمى برد و در نتيجه بارها در اظهار نظر خطا مى كند و مفسران پس از خود را نيز كه از اين علم بى بهره اند به اشتباه مى افكند.
قرآن چون به ترتيب زمانى نزول مرتب و با استفاده از كتاب هاى مغازى و سيره و اسباب النزول مرتب شود يگانه تاريخ اصيل و صحيح دوره رسالت مى شود و تاريخى كه هيچ نوشته دست بشر در صحت روايت و امانت نقل بپاى آن نمى رسد. چنين قرآنى و تاريخى ، تاريخى را كه در شان و اسباب نزول نوشته و نقل گشته و روايات مختلف و متناقضى را هم در بردارد تصحيح مى كند، مهمترين حوادث عصر نبوى را كه نزول سوره ها و مجموعه آيات باشد بيان مى دارد، آنچه را به نام حديث از پيامبر اكرم ما نقل گشته و جزئى از تاريخ حيات وى است ارزيابى و رد و قبول مى كند، سيره حضرتش ‍ را و تاريخ امت را در مرحله رشد و قوامش مى نگارد و آنچه را كه درباره وقايع وا عمالى آن دوره گفته و نوشته اند بر محك خويش مى آزمايد.
نگاشتن سيره رسول خدا بدون استثنا به قرآن بى حرمتى به پيامبر و حقيقت و فاحش ترين جنايت است . از اين روست كه نخستين سيره نويسان متعهد بسيار آيه و سوره را شاهد و دليل و مستند سخن خويش مى آورند و خيلى از روايات را مقرون با آيات قرآنى مى سازند. چنانكه در صفحات سيره نبوى محمد بن اسحاق ، مغازى واقدى و سپس طبقات ابن سعد ديده مى شود.
در جريان مطالعه و تحقيقى كه سالها پيش از پيروزى انقلاب اسلامى شروع شد ديدم كه سياق آيات و دلالت تاريخى آنها بر صحت ترتيب نزول منقول گواهى مى دهد. اسناد و روايات تاريخى و بسيارى از شان و اسباب نزول ها و احاديث بر صحت ترتيب نزول آيات و وقايع به همان گونه كه در روايت امام صادق عليه السلام و عبدالله بن عباس - (104) شاگردان مولاى متقيان - آمده است گواه اند. بدينسان قرآن - به عنوان تاريخ عصر رسالت - و روايت صحيح تربيت نزولى ، و اسناد تاريخى همداستان شده اند.
و قرآن در ميان روايات مختلف تاريخى حكمى صادق و قاطع گشته و فرقان است ، درست همان گونه كه اختلافات اهل كتاب را در مسائل زندگيشان فيصله مى دهد